بسم الله الرحمن الرحیم. اهل پژوهش و تحقیق و مطالعه آگاهند که درباره شخصیت عالم ربانی مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اعلیاللهمقامه کمتر کتابی یا مقالهای و پایاننامهای نوشته شده. بهعلت اینکه شخصیت این بزرگوار و حوزه درسی ایشان و اندیشه و افکار و دروسشان به مناطق خاصی در ایران محدود بود. در شهر همدان مدتها حضور داشتند و بعد هم در جندق. در کتب اَعلام و تراجم و نوشتههایی که پیرامون مکتب شیخیه نوشته شده و میشود، به این بزرگوار و شیخیه باقریه کمتر توجه شده است.
در این سالهای اخیر اما ورق برگشت. در بعضی دانشگاههای فرانسه پایاننامههایی نوشته شده. بهخصوص یک پایاننامه با محوریت شخصیت مرحوم آقای شریف طباطبائی و همچنین مقالات متعددی که اخیراً میبینیم نوشته شده بیانگر این هست که توجه به اندیشه ایشان در اوساط علمیه بیشتر شده و اگر آگاه شوند از مکتوبات، رسالهها و دروس ایشان که بیش از هزار درس و موعظه از این شخصیت در دست است طبیعتاً جلبتوجه بیشتر خواهد کرد. روزگاری بود که حتی در کتب أعلام مدرسی یعنی کتابهایی که نام اشخاصی که بهگونهای منسوب هستند به عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه نام این بزرگوار مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی دیده نمیشد. چندین سال قبل بیش از یک دهه قبل کتابی منتشر شد أعلام مدرسه شیخیه و هیچ نامی از ایشان برده نشده یعنی شناختی هم از ایشان نداشتند. کتاب «اعلام مدرسة الشیخ الاوحد» به تحقیق «احمد عبدالهادی المحمدصالح» (دار المحجة البیضاء)، اگرچه مفصل درباره شخصیت های مکتبی سخن گفته است (چه شاگردان شیخ مرحوم و چه شخصیت های فکری وابسته به این بزرگوار) و در صفحه ۵۵۰ به زندگانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامه پرداخته؛ ولی هیچ سخنی از مرحوم میرزا محمدباقرشریف طباطبایی اعلی الله مقامه به میان نیامده است… .
اما میبینیم در این سنوات اخیر نوشتههای مختلف مقالههای متعدد درباره ایشان، به زبان فارسی یا عربی یا انگلیسی منتشر شده. مثلاً چند یادداشت درباره توضیح رکن رابع نزد محمدباقر همدانی، بزرگ مکتب شیخیه همدانی (چاپشده در ژورنال ازیاتیک فرانسه، نگاشته دنی (دنیس) هرمان) از جمله این فعالیتهاست. یا پایاننامه اندیشه رکن رابع در مکتب شیخیه کرمان و نقد آن از سوی شیخیه همدان، نوشته محسن حسنی (ارائهشده توسط دانشکده ادیان و مذاهب).
اینها در کنار مواردی است که غیرمستقل به ایشان پرداختند. از همین نویسنده کتاب شیخیه در دوره قاجار، بررسی تاریخ اجتماعی و دکترین یکی از مدارس شیعه (=شیخیه) منتشر شده:
Le shaykhisme à la période qajare: Histoire sociale et doctrinale d’une Ecole chiite
در این کتاب آنچه مربوط به بحث ماست، اختصاص فصلی و عنوانی مستقل به شرح و بسط واقعه همدان در سال ۱۳۱۵ ق (۱۸۹۸م) است. این بخش که فصل دوم از قسمت سوم کتاب را به خود اختصاص داده، متضمن معرفی عالم ربانی مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اع و توضیحات واقعه اسفناک همدان است.
اخیراً هم در این سال اخیر سال ۱۳۹۹و ۱۴۰۰ شمسی کتابی منتشر شده با عنوان مستقلی برای شیخیه باقریه و از اینجهت این کتاب حائز اهمیت هست.
اگرچه نقدهای متعددی بر این کتاب داریم اما خود انتشار این کتاب قدم و گامی است برای معرفی بیشتر این اتجاه مدرسی و اتجاه شیعی. چون ثابت شده همه اندیشه شیخیه در متن تشیع اثناعشری قرار دارد. در این فرصت این کتاب تازه منتشر شده را معرفی میکنیم و البته نقدی اجمالی هم ارائه خواهیم کرد.
نام کامل کتاب اینطور تعیین شده: بررسی تحلیلی عقاید و تاریخ شیخیه باقریه. توسط انتشارات عاصم در ۲۱۶ صفحه در شمارگان ۵۰۰ نسخه.
پیش از ورود به متن کتاب و بررسی کتاب عرض کنیم که عنوان، عنوان خیلی سنگینی است. اما صفحات کتاب صفحات معدود ۲۱۶صفحهای است. و حال آنکه تاریخ یکی از شخصیتهای مهم این اتجاه دینی که وجود مرحوم آقای میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اعلی الله مقامه باشد کتاب مبسوطی نیاز دارد. پس اینکه در پایاننامهها رسم بر این قرار گرفته که عنوانی کلی انتخاب میشود و خیلی مجمل و کلی مباحثی مطرح میشود از معضلات پایاننامههای فعلی دانشگاهها است. اگر موضوع ریزتر بشود و بر بخشی و جهتی از جهات قضیه نور افکنده شود و بررسی شود، بله آن ممکن است که در ۲۰۰ صفحه مثلاً به پایان برسد اما اینکه همه عقاید و همه تاریخ شیخیه باقریه در ۲۰۰ صفحه ارائه بشود، واقعاً عجیب است. پس عنوان کتاب عنوان خوبی است اما مطابق با محتوا نیست.
افراد دیگری هم در این اتجاه هستند. مثلاً مرحوم آقای سید هاشم لاهیجانی یکی از شخصیتها هستند که در همان دوران مرحوم آقای میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اعلی الله مقامه میزیستند. آثار متعددی دارند، کتابها نوشتهاند، خلاصه دروس مرحوم آقای میرزا محمدباقر شریف طباطبائی را ایشان یادداشت کردند، فرمایشهای مجلسی و متفرقهای که میفرمودند را ایشان یادداشت کردند، مواعظی و دروسی را همچنین. زندگینامه این شخصیت کتاب مبسوطی میطلبد.
شخص دیگر ملارضا انارکی است. ایشان هم از دوستداران و تابعان فکری مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی هستند. ایشان آثاری دارد و تاریخی دارد و حیاتی دارد و خدمات و زحماتی و یک کتاب مستقلی را میطلبد درباره ایشان و همینطور ادامه دارد این تاریخ.
اینها افرادی بودند که معاصر بودند با مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی و سالیان بعد تا دوران معاصر مجلدات میشود. پس این عنوان (بررسی تحلیلی عقاید و تاریخ شیخیه باقریه) عنوان بسیار سنگین و پرباری و پرزاویهای است که این ۲۰۰ صفحه نتوانسته زوایای متعدد را برشمارد و بررسی کند و آن هم تحلیل کند؛ بررسی تحلیلی. نه فقط صرفاً گزارشهای تاریخی.
به خود این کتاب بازگردیم کتاب چهار فصل دارد فصل اول مفاهیم و کلیات پژوهش هست با مسائلی کلی و تکراری آکنده شده. نوع کتابهایی که درباره شیخیه نوشتهشده، درباره هریک از اتجاهات شیخیه، شروع میکنند به نوشتن زندگینامه مرحوم شیخ احمد احسائی مرحوم سید کاظم رشتی اعلی الله مقامهما و در کتابهایی زندگینامه مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامه یا دیگر اتجاهات را اگر بخواهند توضیح بدهند و به این وسیله مقدمه کتاب را یا فصل اول کتاب را آکنده از مطالب میکنند. همانطور که در این کتاب ۴۰ صفحه از مباحث درباره اتجاهات مختلف شیخیه هست و معرفی مرحوم شیخ احمد احسائی آن هم نه بهطور کامل و نکته عجیب و جالبش همین است. میپردازد به مسئله اما نه کامل مثلاً تمام مطالبی که درباره مرحوم شیخ احمد احسائی دارد از صفحه ۱۵ تا صفحه ۲۳، چه مقدار مطلب است؟! بعد هم دیگر از شخصیتها و اَعلام منسوب به مرحوم شیخ احمد احسائی در یک صفحه، دو صفحه بررسی شده تا ۴۰ صفحه، فصل اول تکمیل شده است. این یکی از اشکالات پژوهشهایی است که درباره شیخیه انجام میشود و آن تکرار مکررات است از کتابی به کتابی، کپیپیست میشود و همان مطالب بدون مراجعه به منابع دستاول و با اکتفا به منابع دستدوم و سوم نقل میشود.
در فصل دوم تاریخچه و تحولات مکتب باقریه مطرح شده که مختصری است، از صفحه ۴۳ تا صفحه ۶۰.
در فصل سوم عقاید و نقد و بررسی آن مطرح شده. درباره معاد، معراج، علل اربعه، رکن رابع، وحدت ناطق و استعانت از خدا. اینها مباحثی است که در این فصل از کتاب آمده و همچنین بسیار مختصر درباره اصول فقهیِ مکتب شیخیه.
فصل پایانی، فصل چهارم، رسائل و پرسش و پاسخ و کتابشناسی شیخیه باقریه است. این چهار فصل شاکله اصلی و کلی این کتاب را تشکیل میدهد اما همانطور که ارج مینهیم نگاشتن کتابی مستقل را درباره اتجاه شیخیه باقریه، باید اذعان کنیم که نقدهای درست و درشتی بر این کتاب وارد است و شاید بهعلت اینکه این کتاب عجولانه تنظیم شده و صرفاً برای اینکه تکلیفی از عهده ساقط شده باشد. اگر که این کتاب اصلش پایاننامه باشد یا مقاله باشد صرفاً برای اینکه تکلیف از عهده ساقط بشود یا اینکه عجولانه نوشته شده یا اینکه به حاق مطلب و مطالب پی برده نشده، این اشکالات بهوجود آمده.
این مواردی که عرض میکنیم صرفاً گزینشهایی است از این متن که نمونه اشکالات بیان شود.
در صفحه چهار، در بحث اهمیت و ضرورت این پژوهش نوشتهاند: «قضاوتها درباره عقاید شیخیه باقریه در منابع فِرَق و جریانهای کلامی شیعه بسیار مختصر و در موارد متعددی نادرست است.» بله کاملاً صحیح است. حتی در کتاب فِرَقِ مشکور مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی را خندقآبادی معرفی کرده که تعبیر غلط و ناصحیحی است.
نویسنده کتاب میگوید قضاوتهایی که درباره شیخیه باقریه در منابع مختلف ارائه شده یا مختصر است و در موارد متعددی نادرست است. پاسخ میدهیم که خود نویسنده مرتکب همین شده و در موارد متعددی قضاوتهایی که داشته و تحلیلهایی که داشته نادرست است.
چند خط بعد ایشان نوشته است (یعنی هدف از این پژوهش این بوده): «با توجه به منابع مکتوب شیخیه باقریه و با مصاحبه و مشاهده اطلاعات درست و کاملی برای توصیف شیخیه باقریه ارائه دهد.» این هدفشان بوده. در ادامه خواهیم دید چه مقدار ایشان توانسته است به این هدف دست بیابند.
اولاً از منابع مکتوب شیخیه باقریه، صرفاً چند رساله دیدهاند. مصاحبهها و مشاهدهها مختصر بوده و گزارشی از آن ارائه کردهاند. اما اینکه اطلاعات درست و کاملی برای توصیف شیخیه باقریه باشد، خواهیم دید که اشکالاتی در این زمینه هست.
ایشان در صفحه ۶، کتاب محمدباقر شفتی را معرفی کردهاند و رد شیخیه (پرسشها و پاسخها پیرامون عقاید شیخیه). این را باید در یک نگارش و نوشتار مستقلی بررسی کنیم. همینقدر اشاره کنیم اینکه این کتاب از حجتالاسلام شفتی باشد، محل تردید است. چراکه مجموعه سؤال و جوابهای ایشان با نظارت خود ایشان گردآوری شده در چند جلد و پاکنویس شده. نسخههای متعددی از روی آن استنساخ شده و این سؤال و جواب در آن مجموعهها نیست. فقط یک نسخه خطی هست در کتابخانه مرعشی نجفی به شماره ۵۰۸۱ که در آنجا هم هیچ اشارهای به نام مؤلف نشده. در هر صورت اینکه این کتاب از ایشان باشد، محل تردید جدی است.
وقتی به فصل اول، فصل دوم و فصل سوم این کتاب مراجعه میکنیم، میبینیم همه این مقدمات، همه این معرفیها، نقد عقاید شیخیه مثلاً و یا معرفی شخصیتهای شیخیه، همه این مباحث و مطالب همه کپی از منابع دستدوم یا دستسوم است و در بعضی هم اشکالات عمدهای است.
حتی ایشان سخن علامه طباطبائی را از منبع غیر مستقیم نقل میکند. مثلاً در صفحه ۸۰ این کتاب نوشته شده که علامه طباطبائی معتقد است که بدنی که در آخرت به انسان ملحق میشود عین بدن دنیای او است و نه مثل آن. پاورقیای که زده ایشان نوشته است: «تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهائیت حمید فراحتی، مجله معرفت کلامی، شماره۲، سال ۱۳۸۹، صفحه۱۶۲». اگر سخن علامه طباطبائی را نقل میکنید به کتاب خود ایشان ارجاع بدهید؛ نه اینکه باز از یک مقاله دیگر استفاده کنید.
و این مسئله را ما بهطور مکرر در این کتاب میبینیم که فرمایشهای علماء را در موارد متعددی به منبع اصلی و دستاول ارجاع ندادهاند؛ به منابع دستدوم و سوم ارجاع دادهاند.
و بعد هم تهمتهایی در این کتاب دیده میشود، نسبتهای غیر واقعی در این کتاب ارائه میشود. ایشان هدفشان این بود که شیخیه باقریه را آنگونه که واقع است به تعبیر خود ایشان، توصیف کامل و صحیحی را ارائه بدهند؛ اما این نسبتهای ناصحیح کار را خراب کرده. ایشان در صفحه ۱۰۶ نوشتهاند: «شیخیمسلکها به جز از بزرگان و علمای شیخی خود دیگر مراجع دین و علماء را قبول ندارند و دارای تعصب خاصی در این زمینه هستند و این عامل موجب اختلاف ایشان با شیعه است در مکتب باقریه هم با توجه به مصاحبه نگارنده با بزرگ این مکتب مشخص شد که پیروان این مکتب هم مانند دیگر انشعابات شیخیه تقلید از مراجع دینی را قبول ندارند.»
اولاً نمیدانم مصاحبه نگارنده با بزرگ این مکتب چیست. چنین مصاحبهای گزارش نشده که با بزرگ این مکتب مثلاً مصاحبهای انجام شده باشد. بله ایشان مدتی قبل نزد من آمد نویسنده این کتاب، و صحبتهایی با من داشت البته یک ساعتی یا بیشتر صحبتهایی در زمینه مباحث مربوط به شیخیه و اتجاه شیخیه باقریه مطرح شد. اما مصاحبه با بزرگ این مکتب، چنین چیزی گزارش نشده.
و بعد هم این نسبت که «به جز از بزرگان و علماء شیخی خود دیگر مراجع دین و علماء را قبول ندارند» این هم ناصحیح است. مگر نویسنده اهل پژوهش نیست؟ مراجعه نکرده است به کتاب سیفصل نوشته مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامه؟ ایشان در فصل هجدهم این کتاب عباراتی دارند. عین عبارت ایشان این است:
«هرگاه در مسئلهای که حقیر ننوشتهام و دست شما نرسد، یا برسد هم جایز است از سایر فقهاء اخذ کردن به هریک که وثوق پیدا کردید تقلید نمایید و اخذ احکام آلمحمد علیهمالسلام را نمایید چرا که بنای مدینه مردم در امر فقه بر وجود فقهاست و خدا ایشان را برای همین ساخته است و خلق فرموده است تقلید ایشان را از روی فراغ بال نمایید و اخذ مسائل از ایشان فرمایید.»
در اینجا صریحاً به سایر علمای شیعه و فقهای شیعه و مراجع شیعه ارجاع دادهاند. و از اینجهت این نسبت ناصحیح است.
اخیراً هم از اساتید ما سؤال شد و استاد ما بیان کردند، بهخصوص سؤال شد از ایشان که میشود در امور فقهی مراجعه کرد به افرادی و بزرگوارانی که با مشایخ ارتباطی ندارند؟ عین جواب این است:
«در احکامی که فتاوای آنها مستند به آیهای یا حدیثی باشد در صورت اختلاف آنها با فتاوای مشایخ تقلید آنها جایز است ولی اگر فتوای آنها به قواعد اصول مصطلح مستند باشد خیر و تشخیص این امور به عهده اهل خبره است.»
بله اگر فتوایی باشد که دیگر از علماء مطرح کردند و مستند به آیات قرآنی است مستند به روایات معصومین است جایز است عمل کردن به آن مگر اینکه مستند به اصول مصطلح و اصول موضوعه باشد که این صحیح نیست. پس این هم نسبت ناصحیحی است که ایشان در صفحه ۱۰۶ نسبت به شیخیه باقریه مطرح کردهاند.
در صفحه ۱۰۷ ایشان درباره مسئله پشتسریه که نام پشتسریه گفته میشود به شیخیه، نوشته است: «ایستادن بالای سر امام توهین و بیاحترامی به امام معصوم است و حتی نماز خواندن در آن قسمت نیز جایز نیست». این تعریف ناصحیحی است از بالاسریه یا پشتسریه. ایستادن بالای سر که مانعی ندارد. نماز خواندن آن قسمت مانعی ندارد. مهم مقدمنشدن بر امام است در نماز که امام زمان فرمودند الامام لایقدم و لایساوی. مقدم شدن بر امام یا پشت کردن به امام، این منظور است. البته ایشان در ادامه توضیح داده که پشت کردن به امام منظور است اما این جمله در صفحه ۱۰۷ که «ایستادن بالای سر امام توهین و بیاحترامی به امام معصوم است و حتی نماز خواندن در آن قسمت نیز جایز نیست» این جمله ناصحیح است و تعریف ناصحیحی است از موضوع بالاسریه و پشتسریه.
خلط دیگر و اشتباه دیگر این است که موضوع وحدت ناطق را در موضعی به مرحوم حاج محمدکریم کرمانی نسبت داده. این اشتباه است اگرچه در موضعی دیگر وحدت ناطق را به محمدخان کرمانی نسبت داده. مثلاً در صفحه ۱۰۵ نوشته شده: «حاج محمدکریم خان کرمانی معتقد است که رکن رابع واحد است و تعدد پذیر نیست:». خیر، حاج محمدکریم کرمانی اینطور نمیگویند. برعکس، ایشان قائل به تعدد است. رکن رابع را اگر به معنای کاملان دین بگیریم، کسانیکه در رتبه کمالند، این اشخاص متعددند در هر زمان. اگر به معنای فقهاء بگیریم، کسانیکه به آنها مراجعه میشود، باز هم متعددند. حاج محمدکریم کرمانی هم قائل به تعدد آنها است باید نسبت داد به محمدخان کرمانی همانطور که در یک صفحه دیگر به این مسئله تصریح کرده.
در صفحه ۴۹ از این کتاب درباره آثار مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اعلیاللهمقامه گزارشی ارائه شده. اما این گزارش هم میبینیم که از آثار این بزرگوار بسیار ناقص هست. ملاحظه بفرمایید، عین عبارت چنین است: «مجموع آثار میرزا محمدباقر همدانی بالغ بر صد و شصت و پنج اثر که در سالهای اخیر طی چهار مجلد الرسائل عربی و هفت مجلد رسائل فارسی چاپ و تکثیر گردیده است».
در چکیده ابتدای این کتاب هم همین تعبیر آمده و بعد آدرس داده این جمله را به کتاب عبرة لمن اعتبر نوشته کریم خان کرمانی: کریم خان کرمانی محمد عبرة لمن اعتبر ص ۳۵۳.
چندین خلط در اینجا شده. عبرة لمن اعتبر نوشته مرحوم حاج محمدکریم کرمانی نیست همانطور که در آخر این کتاب در بخش منابع و مآخذ عبرة لمن اعتبر را جزو آثار حاج محمدکریم کرمانی معرفی کرده. نه اینطور نیست نویسنده کتاب عبرة لمن اعتبر میرزا کریم کرمانی است، شخص دیگری بوده، غیر از مرحوم حاج محمدکریم کرمانی هست. این یک خلط و اشتباه و بعد هم شما فهرست آثار مرحوم آقای شریف طباطبائی را از کتاب عبرة لمن اعتبری که صد سال قبل نسخه خطی آن ارائه شده نوشتید. امروز به دست آمده که قریب به دویست کتاب و رساله از مرحوم آقای شریف طباطبائی در دست است. بیش از هزار درس و موعظه. و آثار ایشان هم هم ضمن مجموعه دعائم الحکمة در دو بخش عربی و فارسی تنظیم شده و بهتدریج در حال انتشار است. اینها اطلاعات و معلومات جدیدی هست که ایشان در کتاب نیاورده؛ اگرچه به آسانی میتوانست دسترسی داشته باشد. همانطور که حضوراً هم آمد و مصاحبه حضوری هم داشت، گفتگو هم داشت اما در اینباره مطالبی مطرح نکرد.
و بعد از آن درباره شیخیه باقریه در دوران معاصر گزارشهایی آورده که باز هم در این گزارشها خلطهایی را مرتکب شده.
میرسیم به فصل آخر و فصل پایانی کتاب فصل چهارم رسائل و کتابشناسی. اولین جملهای که نوشتهاند این است: «از زمان شکلگیری مکتب شیخیه تا به امروز بزرگان این مکتب به دنبال آن بودهاند که تمامی سؤالاتی که از اعتقادات آنها میشود را پاسخ دهند و حتی در مواردی متعدد ردیهنویسی کردهاند». این اشتباه است. این جمله که بزرگان مکتب به دنبال این بودند که تمامی سؤالات را پاسخ بدهند اینطور نیست. ما مواردی را داریم که مرحوم شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه میفرمایند که این سؤال را اگر از امام زمان هم بپرسی جواب تو را نمیدهد چون اصلاً چهبسا بهدردت نخورد. بعضی سؤالات را خودشان اصلاً پاسخ نمیدادند، ارجاع میدادند به شاگردهایشان. ما رسائلی داریم از شاگردان مرحوم آقای حاج محمدکریم کرمانی که آنها جواب دادند؛ نه اینکه خود این بزرگان پاسخ بدهند. مواردی هم داریم که اصلاً پاسخ ندادند. پس اینکه حتماً بهدنبال این بودند که پاسخ بدهند این محل تأمل هست اگرچه نوع سؤالات را عنایت کردند و نوشتهاند اما این جمله بهگونهای است که شاید اهدافی پشت آن است و از اینجهت این تأملات تاریخی عرض شد.
در جمله بعد نوشتهاند «بنابراین نگارنده در این بخش برای آشنایی مخاطب به بررسی کتب و رسائل این مکتب میپردازد». به هیچوجه اینطور نیست. ایشان در این بخش فقط چند رساله معرفی کردهاند. اینکه نوشتهاند نگارنده در این فصل چهارم به بررسی کتب و رسائل این مکتب میپردازد، این خودش یک یا دو یا چند کتاب مستقل اقلاً نیاز دارد که رسائل ایشان را بررسی کنند. کمااینکه یکی از دوستان ما فقط رسائل مرحوم آقای میرزا محمدباقر شریف طباطبائی را فهرست کرده و بررسی کرده و نسخه شناسی کرده و مشخصات نسخهها را ارائه کرده است. این خودش کتاب بسیار مفصلی شده. بعد شما میگویید به بررسی کتب و رسائل این مکتب میپردازیم و شاید بیست عدد مثلاً، بیست و چهار رساله معرفی کردید. این عنوانها خیلی کلی است. اینها مناسبت با پژوهش ندارد.
مطلب دیگر جمله بعدی است: «با توجه به آن که اکثریت کتب و رسائل این مکتب در واقعه همدان از بین رفته است بنابراین بیست و چهار رساله از ایشان در دست بود که در بخش اول به آن خواهیم پرداخت». ایشان شاید شنیده که در واقعه همدان اکثر نسخههای خطیای که به خط مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی بوده از بین رفته اما استنساخها و کپیهای آن رسالهها موجود است. اشاره شد امروز قریب به دویست رساله از مرحوم آقای شریف طباطبائی در دست است. پس اینکه ایشان میگوید که فقط بیست و چهار رساله که در دست است و من معرفی میکنم، سخن ناصحیحی است. بله بهعلت واقعه همدان نوع نسخههای اصلی خط مرحوم آقای شریف طباطبائی یا به غارت رفت یا سوزانده شد چند نسخهای به خط ایشان به ما رسیده بقیه نسخهها و رسالهها بهخط ایشان نیست. آنچه بهخط ایشان موجود است، این رسالههاست:
اصول المهمة فی شرح کلیات الحکمة، ابطال الباطل، کشف الحق، جواب شیخ مفید شیرازی، النعل الحاضرة، ایضاح، موضح، توضیح، ردّ میر محمدعلی رفسنجانی، جواب میرزا حسن علی خان نائینی، شرح حدیث من عرف مواقع الصفة، جواب سؤالات نائین، الفقه کتاب الطهارة (که ناتمام است).
این چند رساله بهخط این بزرگوار است. اخیراً هم یک نسخه خطی نفیس از ارشادالعوام یافتیم که بهخط مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی است. البته از آثار خود ایشان نیست، از آثار مرحوم کرمانی است ولی کتابت ایشان است.
پس این جمله که اکثریت کتب و رسائل این مکتب در واقعه همدان از بین رفته، اگر منظور شما این است که اصل نسخهها از بین رفته، بله، اکثر از بین رفت اما خود کتابها که موجود است، کپی شده همان زمانها و استنساخ شده. چون نوشتهاند بنابراین بیست و چهار رساله از ایشان در دست بود که در بخش اول به آن خواهیم پرداخت. این هم یکی دیگر از اشکالاتی است که در این متن هست.
ایشان این فصل چهارم را سه بخش کردهاند: بخش اول رسائل، بخش دوم پرسش و پاسخ. این جای تعجب است ایشان نوشتهاند: «بخش دوم. در این بخش سؤالاتی که در مجالس و محافل از میرزا محمدباقر همدانی شده است بهصورت اجمالی بیان نمودیم» (در صفحه ۱۳۳). این خیلی عجیب است. چون نوع عباراتی که ایشان در این بخش دوم آوردند از کتاب اجتناب است و ازالةالاوهام و نعل حاضرة. اما اینکه تحت عنوان «سؤالاتی در مجالس و محافل آوردیم» این ناصحیح است. این سؤالاتی که شما آوردید اینها در کتب چاپ شدهشان است. کتب مستقلشان است نوشته خودشان است. نه سؤال در مجالس و محافل. اجتناب، ازالةالاوهام، نعل حاضرة نوشتههای خود ایشان است. اگر شما به کتاب حدیقةالاخوان استشهاد کرده بودید و اسم این کتاب را آورده بودید، صحیح بود. کمااینکه در این پژوهش اصلاً نامی از حدیقةالاخوان برده نشده. کتاب حدیقةالاخوان یک کتاب حجیم و پرورقی هست و آکنده از معارف و تاریخ و احکام و مباحث متعدد و جمعآوری شده توسط مرحوم آقای سید هاشم لاهیجانی، فرمایشهای مجلسی مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی است. بله اینها سؤالاتی است که در مجالس و محافل بوده و در کتاب حدیقةالاخوان جمعآوری شده؛ اما اسمی از این کتاب نبردید. بهعکس بخشهایی را از کتابهایی که نوشته خود ایشان است نقل کردهاید.
بخش سومِ فصل چهارم «کتابشناسی» است. عبارت کتاب چنین است: «در این بخش سعی شده است که کتابشناسی بهصورت رجوع مستقیم به منبع اصلی انجام بگیرد بنابراین با تمام بررسیهای انجام شده فقط تعداد محدودی از آثار اعتقادی این مکتب یافت شد که مورد کنکاش قرار گرفت و تمام این کتب نزد نگارنده موجود است ولی دیگر آثار این مکتب در دست نمیباشد و هدف از این بخش آن است که سبک و سیاق نوشتههای میرزا محمدباقر همدانی برای مخاطب روشن شود» (ص۱۴۱).
باید گفت از قریب به دویست رسال، فقط به چند رساله مراجعه مستقیم داشتهاید و مواردی را هم به اشتباه نقل کردهاید. مثلاً شماره ۹ نوشتهاید: «علتهای چهارگانه صد و شانزده صفحه». این کتاب از آثار مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی نیست. اقتباسی است از بخشی از کتاب اجتناب؛ اما به خطا در لیست کتب مرحوم آقای شریف طباطبائی آمده. و برخی از اشکالات جزئی دیگر که در این زمینه هست.
در صفحه ۱۵۶، جمعبندی و نتیجهگیری همه مباحثی است که در این کتاب است و نوشته شده مکتب شیخیه یکی از انشعابات درونشیعی است. اگر درونشیعی است که درونِ شیعه است مثل اصولیه و اخباریه. در ادامه نوشته شده: «نظریات آنان بر خلاف نظر شیعه اثناعشری است که باعث بهوجود آمدن اختلافات کلامی خواهد بود» و این ناصحیح است. باز توضیحات دیگری در این زمینه آمده و مشرب شیخیه باقریه را مشرب اخباریگری معرفی کرده و حال آنکه نقدهای مفصلی بر طریقه اخباریه و اصولیه وارد آمده و طبق فرمایشهای اهلبیت علیهم الصلوة و السلام نمرقه وسطی و طریق وسطایی را معرفی کردهاند.
در هر صورت ایشان در ابتدای این جمعبندی نوشتهاند که نظریات شیخیه باقریه بر خلاف شیعه اثناعشری است اما چند خط بعد ثابت میکنند معاد و معراج را شیخیه باقریه جسمانی میدانند.
در صفحه ۹۸ رساله صفائیه و برهان المحقین (که محققین تایپ شده) و در جمعبندی مباحث کتاب، از آثار مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی معرفی شده که این ناصحیح است. اینها از آثار محمدباقر طباطبائی است شخص دیگری است در مکتب شیخیه باقریه که ما در جای دیگر این را توضیح دادیم.
همینجا به مطلب مهمی اشاره کنیم. در این سالهای اخیر نقدها و مقالههای متعددی درباره شیخیه نوشته شده و حتی اتجاه شیخیه باقری و ما این نوشتهها را نقد کردیم و نقد ما در فضای مجازی و در سایتها و کانالها منتشر شده. اما پژوهشگران و کسانیکه بعد از این میخواهند مقالهای بنویسند، مراجعه نمیکنند که ببینند آن شخصی که قبل از ایشان مقاله نوشته، مقالهاش نقد شده، آن نقد را بخوانند و اگر خطائی است، دیگر مرتکب نشوند، پاسخ بدهند، یک قدمی فضای پژوهشی پیشرفت کند.
در سال ۱۳۹۱ پایاننامهای نوشته شد به نام «اندیشه رکن رابع در مکتب شیخیه کرمان و نقد آن از سوی شیخیه همدان» نوشته محسن حسنی، دانشکده ادیان و مذاهب. این هم جالب توجه بود که بهخصوص توجه کرده به موضوع شیخیه همدان یا شیخیه باقریه. این را همان سالها نقد کردیم و اصلاً من از خود نگارنده مستقیماً پایاننامه را گرفتم و نقد کردیم و برایش ارسال کردم ولیپاسخی نیامد و در نهایت خود آن متن نقد را در سایت و کانال منتشر کردیم؛ بهصورت عمومی.
در این کتاب تازه منتشر شده، بهطور مکرر به همین پایاننامه محسن حسنی استشهاد کردهاند. ما این را نقد کردیم و پاسخهایی داشتیم. چرا به آن مراجعه نکردید؟! و جالب است که جناب محسن حسنی در سال ۱۳۹۱ همین اشتباه را در پایاننامهاش داشت که رساله صفائیه و رساله برهان المحقین را نسبت داده بود به مرحوم میرزا محمدباقر شریف طباطبائی. ما در نقد گفتیم که اشتباه گفتید و اشتباه نسبت دادید. اما باز ایشان همان عبارات را در این کتاب تازه منتشر شده تکرار کرده که این دو کتاب از ایشان است. و این نشان میدهد که اصلاً در فضای پژوهشی ما دنبال رشد نیستیم، دنبال انصاف نیستیم. هرچه که گذشتگان ما انجام دادند، همان را باز کپی میکنیم و در مطلب، مقاله، کتاب خودمان منعکس میکنیم بدون اینکه پیگیری کنیم و در این فضای مجازی جستجو کنیم که آیا نقدی هست یا خیر. اینها که فکتها و واقعیتهای تاریخی است. این کتاب را مرحوم آقای شریف طباطبائی ننوشتهاند. این را چرا نسبت بدهیم؟ در هر صورت.
وقتیکه از دید ویرایش صوری نگاه میکنیم به این کتاب، میبینیم که اغلاط متعددی دارد در تایپ و نگارش. در عبارات و کلمات عربی، تایگردها در عربی همزه تایپ شده، قریه مطیرفی مطیرف تایپ شده، یا صفحه ۱۹ پادشاه وقت قزوین، ظاهراً حاکم قزوین، پادشاه وقت قزوین تعبیر شاید صحیحی نباشد. اغلاط تایپی مربوط به نام کتابها و نام شخصیتها دیده میشود، مثل برهان المحقین، برهان المحققین تایپ شده و همچنین غلطهای دیگری که ثبت شده. اینها نشاندهنده این است که ما با تحقیقی روبهرو هستیم که عجولانه انجام شده و با پیشفرضهای غلط نوشته شده. همان مواضعی که در ذهن بوده همانها تلاش شده در این نوشته ثابت بشود و در مواضعی هم گزارشهای خلاف واقع ارائه شده بیشتر منابع هم دستدوم و دستسوم هست، مخصوصاً قبل از فصل چهارم.
اگرچه انتخاب این موضوع شایسته تقدیر است. همینکه موضوع بکری انتخاب شده در زمینه پژوهشی شایسته تقدیر هست؛ اما بیشتر زخمی کردن موضوع است تا ارائه کامل و بینقص.
امیدواریم دیگر اهل پژوهش و مطالعه و تحقیق و نگارش اگر سراغ چنین موضوع بکری آمدند و خواستند در زمینه شیخیه باقریه تحقیق کنند تلاش کنند که این نقصها و این کمبودها جبران بشود و در مسیر اعتلای تحقیق گام بردارند و هدفشان دست یازیدن به حقیقت و واقعیت باشد و نه صرفاً اثبات یکسری پیشفرضهایی که دارند.
ربیعالاول۱۴۴۳