مکتب عالم ربانی مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع و منسوبانِ فکری ایشان، به نامهای متعددی معرفی شدهاند. هر یک از این نامها، «تعریفی» از مکتب شیخ اع ارائه میکند. در این نوشتار به چهار نام اشاره میکنیم که هر کدام وجهی از مکتب را بازگو میکنند: شیخیه، کشفیه، پشتسریه، مکتب استبصار.
پژوهشگران سه اسمِ نخست را برای همه طوایف شیخیه بهکار بردهاند و این یکی از معضلات است؛ چراکه امروزه با گفتن این تعابیر بعضی از طوایف شیخیه تبادر میکند.
این نامها از طرف مخالفان فکریِ شیخ اع به منظور منفور و بدنام ساختن پیروان آن بزرگاندیش تشیع ارائه شده یا از طرف پژوهندگانِ مقلد آن مخالفان.
تابعان فکری شیخ اع، هرگز نامی برای خود انتخاب نکردهاند. خود را «شیعه اثنیعشری» میدانند و به این لقب افتخار میکنند.
اما ارائه این نامها توسط مخالفان را به فال نیک گرفته و آن را خوشنامی و سبب امیدواری به شفاعت آن بزرگوار اع دانسته و معنای صحیحی برای آن بیان کردند.
مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع این نامها را مصداقی از «تنابز بالالقاب» میدانند و در رساله جواب عباس میرزا ملکآرا میفرمایند:
«نحن لمنلقب انفسنا به (ای: الکشفیة) و انما انتم نابزتم بالالقاب و اردتم قدحنا بهذا اللقب فبعد ما لقبتمونا بذلک قلنا لیس فیه عیب و لا عیب فی انیدخل الانسان تحت قوله «فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید» و اما نحن فلمنختر لانفسنا لقباً و هو محض افتراء.» (مکارمالابرار، ج٣١، ص۴١)
ما خود را به کشفیه ملقب نکردهایم. این شما هستید که «تنابز بالالقاب» کردهاید و خواستهاید با این لقب به ما طعنه بزنید. بعد از اینکه ما را به آن ملقب کردید، گفتیم در این لقب عیب نیست و اشکالی ندارد که انسان تحت آیه «فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید» داخل شود. اما ما برای خود لقبی را انتخاب نکردهایم و این افتراء محض است.
١.شیخیه
شیخیه یعنی منسوبانِ فکری به شیخ مطلق، شیخ احمد اَحسائی اع. نفس اطلاق کلمه شیخیه، نشاندهنده فضای فکری در اوساط علمی آن زمان است: شیخِ مطلق، بدون قیدی در فقه یا اصول یا حکمت. آنچه با گفتن کلمه شیخ تبادر میکرده، شیخ احمد احسائی بوده است و از این جهت نام «شیخیه» یعنی منسوبان فکریِ شیخِ مطلق؛ شیخ احسائی اع.
تعبیر «شیخیه» گاهی مقابل «اصولیه» و «اخباریه» بهکار میرود. در این بافت، این کلمه، به جنبه فقهیِ این مکتب اشاره دارد. از این رو در مقدمه فصلالخطاب الهادی الی طریق الصواب به این تقابل اشاره شده و توضیح فرمودهاند.
گاهی شیخیه، قسیمِ اصولیه و اخباریه نیست و بدون توجه به این تقسیم استفاده میشود. در این بافت، این کلمه به همه جنبههای مکتب شیخ اع ناظر است: چه فقه و اصول و چه عرفان و حکمت.
٢.کشفیه
مکتب، در زمان عالم ربانی مرحوم حاج سید کاظم رشتی اع به این لقب شهرت پیدا کرد. برخی گمان کردهاند «کشفیه» غیر از «شیخیه» است. برای نمونه در کتاب گزارش یک کشتار، درباره سید مرحوم اع آمده است:
«وی مؤسس مکتب کشفیه نیز میباشد.» (ص۴١۵)
همچنین در کتاب تاریخ العراق فی العصور المظلمة، در حادثه حمله نجیبپاشا، صریحاً میان شیخیه و کشفیه تفریق شده که کاملاً ناصحیح است:
«اللاجئین الی بیوت الشیخیة و بیت السید کاظم الرشتی رئیس الکشفیة.» (ج١، ص٣٠٧)
اگرچه عموماً بر شیخیه نیز اطلاق میشده است. مرحوم آقای کرمانی اع درباره این لقب بیاناتی دارند که در اوایل این نوشتار نقل گردید.
مرحوم حاج سید کاظم رشتی اع در ابتداء کتاب دلیلالمتحیرین درباره این لقب توضیحات مفصلی فرمودهاند و چون منبعی برای تعریف این مصطلح است، نقل میگردد… .
سید مرحوم اع در ابتداء کتاب دلیلالمتحیرین درباره این لقب توضیحات مفصلی فرمودهاند و چون منبعی برای تعریف این مصطلح است، تمام عبارت نقل و ترجمه میگردد:
«فالمراد بالشيخی و الكشفی اصحاب الشيخ الاعظم … الشيخ احمد بن زين الدين الاحسائي اعلی اللّه مقامه و رفع فی الدارين اعلامه و المنسوبون الي هذا الجناب … هم المسمّون بالكشفية لان اللّه سبحانه قد كشف غطاء الجهل و عدم البصيرة في الدين عن بصائرهم و ابصارهم و انجلت ظلمة الريب و الشك عن ضمائرهم و اسرارهم و هم الذين كشفت عن ابصارهم الغشاوة و عن قلوبهم الزيغ و الغباوة و هم الذين كشفت عن قلوبهم ظلمة الشكوك و الشبهات و ظهر النور الحق فيها بالدلائل الواضحات و البراهين اللائحات و هم الذين ليست قلوبهم في اكنة و قد كشف اللّه سبحانه عن بصيرتهم في الدين كل فتنة و هم الذين انار اللّه قلوبهم بنور الهداية و هم الذين فتح اللّه مسامعهم و ابصار قلوبهم و سرائرهم بالمعرفة و التوحيد و التجريد و معرفة النبي صلي اللّه عليه و الائمة عليهم السلام الذين هم اركان التوحيد و هم الذين قد كشف اللّه عن اعين قلوبهم الغين ازال عنها الرين و المين فعرفوا الاشياء كما هي و ما لم يعرفوها سلّموا علمها الي العالم بها و اعترفوا بالعجز و القصور كما هو شأن اهل الامكان و الاكوان و الاعيان.
و هذا الاسم اي الكشفية و ان كان يصلح لغيرهم ممن هذا شأنهم من الذين قبل الشيخ و الذين بعده الذين لميأخذوا عنه الّا انه قد غلب الاستعمال فيهم بمقابلة غيرهم كالامامية لان هذا الاسم للاثنيعشرية و ان صحّ اطلاقه علي كل من له امام. و قد شهر هذا الاسم علي هؤلاء الكرام اعداؤهم و مخالفوهم كما شهر اسم الروافض العامّة لهذه الفرقة مع انه اسم سمّاهم اللّه سبحانه به في عالم الذر و يستعمل في الذين تركوا الباطل و رفضوه من سائر الملل و كذلك اسم الكشفية فانه ايضاً في الحقيقة لهم و من حذا حذوهم و سلك مسلكهم ممن تقدم عليهم او تأخر عنهم و لكن مقابليهم خصّوه بهم.»
«پس مراد از شیخی و کشفی پیروان شیخ بزرگوار شیخ احمد بن زین الدین احسائی (اعلی الله مقامه و رفع فی الدارین اعلامه) و منسوبان به او میباشند.
ایشان کشفیه نامیده شدهاند، زیرا خداوند سبحانه پرده نادانی و بیبصیرتی در دین را از بینش و دیده ایشان برطرف کرده و تاریکی شک و تردید را از باطنشان زدوده. ایشان کسانی هستند که از چشمانشان پوششها و از دلهایشان کجی و جهل کنار رفته. به وسیله دلایل و برهانهای حکیمانه و آشکار، از قلبهای ایشان تاریکی شکوک و شبهات برطرف شده و نور حق در آن ظاهر شده و دلهایشان در حجاب نیست. خداوند هر فتنهای در دین را به ایشان نموده و قلبشان را به نور هدایت منور کرده. به برکت معرفت آنها به خدا و اعتقادشان به توحید و شناختشان نسبت به محمد و آلمحمد ع که ارکان توحیدند، خداوند گوش آنها و چشم دلشان و باطنشان را گشوده. ایشان کسانیاند که از چشم دلشان گرفتگی برطرف شده و حجاب کفر و ضلالت و دروغ زائل شده. پس بهاین واسطه اشیاء را به همانطوری که هست شناختند. و علمِ آنچه را که نمیشناختند به عالِمش تسلیم کردند و به عجز و کوتاهیشان اقرار کردند؛ و این، شأنِ اهل امکان، اکوان و اعیان است.
البته غیر پیروان شیخ بزرگوار اع چه قبل و چه بعد از او که اوصافِ گفتهشده را دارند، نام کشفیه برایشان مناسب است، ولی استعمال این نام، برای منسوبین به شیخ، در برابر دیگران، غلبه پیدا کرده. مانند کلمه «امامیه» که برای شیعه اثناعشری بهکار میرود، اگرچه برای هر کس که امام و پیشوایی دارد صحیح است.
دشمنان و مخالفانِ این گروهِ گرامی اسم کشفیه را برای ایشان شهرت دادهاند؛ همانگونه که اسم «روافض» را سنیها برای شیعیان مشهور کردهاند با اینکه اسمی است که خدا در عالم ذر ایشان را به آن نامیده. همین کلمه روافض هم برای اهل سایر ادیان که باطل را رها کردهاند بهکار میرود. اسم کشفیه هم همینطور است و در حقیقت مناسب پیروان شیخ اع و افرادی شبیه و مانند آنها است، اگرچه که قبل یا بعد از ایشان باشند؛ اما دشمنان این اسم را به ایشان اختصاص دادهاند.»
٣.پشتسریه
عنوان دیگری است برای شیخیه. صاحب روضاتالجنات مینویسد:
«و کان هو یصلی الجماعة بقومه خلف الحضرة المقدسة الحسینیة فی الحائر الشریف، بخلاف المنکرین علی طریقته من فقهاء تلک البقعة المبارکة، فانهم کانوا یصلونها من قبل رأس الامام علیهالسلام و لهذا یسمون عند اولئک بالبالاسریه.» (روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج٣، ص٣۴٢)
با این توضیح به خوبی روشن میشود که «عنوان شیخیه و یا پشتسریه» در آن زمان تا چه اندازه ارزنده و موجه بوده و در نزد شیعیان چقدر محبوبیت داشته است.
زیرا اولاً پاسداری از مقام عصمت و جلالت و عظمت امام معصوم آن هم امام حسین علیهالسلام محبوب همه مومنان در کار بوده و مرحوم شیخ احسائی مطابق فرمایش امام زمان علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه که الامام لایقدم و لایساوی نه مقدم بر قبر امام و نه مساوی با قبر امام، جماعت اقامه نمیفرمود و در آن حرم مطهر پشت سر مبارک امام علیهالسلام نماز میگزارد و از این جهت طرفداران او را پشتسریه نامیده بودند و کسانی که با فتوای او مخالف بودند در بالای سر امام علیهالسلام جماعت برپا میکردند و روی این جهت هم آنها را و طرفداران آنان را «بالاسریه» مینامیدند. و معلوم است که عاشقان مقام عصمت و طهارت و امامت بهویژه دلباختگان ساحت مقدس حسینی و شیفتگان شکوه آن حرم قدس الهی، تا چه اندازه از عنوان «بالاسریه» متنفر بودهاند.
و ثانیاً محبوبیت خود مرحوم شیخ احسائی و عظمت شخصیت علمی و دینی آن مرحوم در نزد عوام و خواص از شیعیان، عنوان «شیخیه» و «پشتسریه» را به اوج محبوبیت و اعتماد و عظمت رسانیده بود. از این جهات بود که ناسید علیمحمد شیرازی (لعنهالله) و طرفداران آن ملعون خبیث، از این دو عنوان شریف و محبوب در نزد شیعیان سوء استفاده نموده و خود را شیخی و یا پشتسری نامیده و پیرو مرحوم شیخ احسائی و مرحوم رشتی قلمداد نمودند تا مردم را فریب داده و به مقاصد سوء خود برسند.
مصطلح «پشتسریه» و «بالاسریه» صرفاً ناظر به مباحث فقهی نیست؛ بلکه این نامگذاری و بهطور کلی این حرکت، در «اعتقادات» و «امامشناسی» ریشه دارد. آشنایی با مقامات «مَزور» و «آداب زیارت» آن هم در حدّ اعلای آن، در عمل خود را نشان داده که هنگام نماز بر امام علیهالسلام مقدم نمیشوند.
متأسفانه برخی این عنوان را به خطا توضیح داده اند. برای نمونه در پایان نامه «اندیشه رکن رابع در مکتب شیخیه کرمان و نقد آن از سوی شیخیه همدان» نگاشته محسن حسنی سعدی (پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه مذاهب، تابستان ۱۳۹۱) پس از تعریف اصطلاحی واژه شیخیه، بدون ارجاع به منبعی، چنین آمده است:
«…در مقابل، به سایر شیعیان بالاسری میگفتند و این نام از آنجا نشأت گرفته بود که شیعه نمازخواندن در بالاسر قبور مطهر معصومین علیهمالسلام را جایز میشمارد در حالی که پیروان شیخ احمد آن را حرام میدانند و لازم میدانند نمازگزار در پشت سر قبر، بهگونهای که قبر مطهر را در پیش رو دارد، نماز بخواند و اقامه نماز در بالای سر قبور مطهر معصومین علیهمالسلام را حرام میدانند.» (ص۱۳)
برداشت اشتباهی است از اصطلاح «بالا سَریّه»؛ چراکه نتیجه این عبارات، استحباب نمازخواندن در قسمت بالای سر ائمه علیهمالسلام را زیر سؤال میبرد و حال آنکه آشنایان با بزرگان مکتب استبصار (مکتب شیخ اع)، اهمیت خاصی به این مستحب میدهند و همانگونه که نویسنده محترم اشاره داشتند و خودْ به نتیجه رسیدهاند، شیخیه باقری به انجام مستحبات و مسائل کلی و جزئی شریعت شهرت دارند (ص۳۹) در موضعی دیگر، همین برداشت اشتباه تکرار شده است:
«…یا حکم بر حرمت اقامه نماز بالای سر مراقد شریف ائمه اطهار علیهمالسلام بواسطه اینکه این عمل بیحرمتی به ایشان است و باید پشت سر ائمه علیهمالسلام نماز گزارد [کذا] برخلاف نظر مشهور شیعه که نمازخواندن بالای سر ائمه علیهمالسلام را نه تنها جایز بلکه بر انجام آن در بالای سر تأکید نمودهاند و آن را مستحب میدانند.» (ص۵۰)
پس مسئله چیز دیگری است. اینک اصل قضیه را از قلم محمدحسن آلطعمه نقل میکنیم. وی در کتاب «مدینةالحسین علیهالسلام» نگاشته است:
«ان المتعارف کان عند الفقهاء قدیماً قبول مبدأ – عدم جواز إمامة الغیر في محل الراتب إلا بإذنه و رضاه رغم الخلاف الذي کان موجوداً عندهم حول هذه المسئله و هی – هل یجوز تقدم المصلي علی قبر الإمام المعصوم في محاذاة الرأس الشریف – و قد کان ذلک موضع جدل و خلاف بینهم…» (کربلا:مطبعة تموز، ۱۳۹۱ق، چ۱، ص۱۹۳.)
پس مهم در بحث بالاسریه، «مقدّم شدن بر قبر امام علیهالسلام از طرف سر یا پا» است؛ نه اینکه در قسمت بالای سر نماز خوانده شود. شیخیه نیز در قسمت بالای سر نماز میخوانند؛ اما مساوی قبر مطهر یا مقدم بر آن نمیایستند. و حتماً لازم هم نیست که قبر، قبله ایشان باشد و کاملاً پشت ضریح اقامه نماز کنند.
چنانکه اشاره کردیم و تأکید میکنیم، در قسمت بالای سر نیز میتوان نماز خواند و مستحب است و نکته، مساوی نشدن با قبر یا تقدم بر آن است.
به این موضوع در کتاب هدایة الطالبین نیز اشاره شده است. (ر.ک: فصل: در بیان اعتقاد سلسله جلیله شیخیه)
و چون بحث روایی و استدلالی و تاریخیِ این مسئله، تکنگاری مستقلی را میطلبد بیش از این متعرض آن نمیشویم و به برداشت نادرست نویسنده محترم از این قضیه اکتفا میکنیم
و اضافه میکنیم که در کتاب کفایة المسائل که طبق تصریح پایاننامه (ص۳۸) از کتب مرجع در زمینه مباحث فقه عملی است، به جواز نمازخواندن بالای سر اشاره شده است و این، نمونه دیگری برای اثبات ناصحیحبودن برداشت نویسنده محترم است:
«مسئله – مستحب است نمازکردن در حایر سیدالشهدا علیهالسلام و در حرم آن بزرگوار در پشت سر، و در حرم سایر ائمه طاهرین علیهمالسلام خصوص در پشت سر ایشان علیهمالسلام. و جایز نیست نمازکردن در مشاهد ائمه طاهرین علیهمالسلام در پیش روی ایشان به طوری که قبور مقدسه ایشان در پشت سر واقع شود، و جایز است نمازکردن در بالای سر و پایین پای ایشان به شرط آنکه قبور مقدسه ایشان مقدم باشد و نمازکننده مقدم بر قبور ایشان و مساوی قبور ایشان واقع نشود. چنانکه از امام زمان عجل الله فرجه سؤال شده در این باب و جواب فرمودهاند که الإمام لایقدّم و لایساوی.»
(کفایة المسائل، ج ۱، کتاب الصلوة، فصل: در مکانهایی است که مستحب است در آنها نماز کردن و امور متعلقه به آنها.)
عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع در کتاب هدایة الطالبین درباره وجه تسمیه پشت سریه و بالاسریه چنین نگاشته اند:
«و وجه این اصطلاح اما شیخی که واضح است که چون اتباع شیخ مرحوم می باشند ایشان را نسبت به ایشان داده اند و زهی سعادت اگر نسبت صدق شود و اما بالاسری سببش آن است که چون شیخ مرحوم مادام که در کربلا بودند نماز را به جهت حرمت امام علیه السلام پشت سر امام میکردند و امام را در حال وفات حرمت می داشتند چنانچه در حال زندگی حرمت داشتند و چنانچه در حال زندگی امام کسی مساوی او و پیش روی او جایز نبود بایستد ایشان هم همان حرمت را در حال وفات منظور می داشتند و به جهت آنکه حدیث است که بر امام نباید کسی مقدم شود یا مساوی شود و ایشان به حدیث عمل می کردند و مخالفان ایشان برعکس ایشان مساوی با امام ایستادن را تجویز کردند بلکه پیش روی قبر امام نماز کردن را تجویز کردند، حتی آنکه یکی از فقهاء ایشان کتابی نوشته بود در مسائل ضروریه عام البلوی و اغلب فروع را ترک کرده بود ولی بخصوصه خلافا علی الشیخ نوشته بود که نماز پیش روی قبر که قبر را پشت سر بکنی و رو به قبله کنی جایز است به جهت باطل کردن حرف شیخ و هرکس فطرتش شیعه است این مطلب را می داند که امام را پشت سر انداختن بی حرمتی است و مساوی امام شدن بی حرمتی است و همین حرکت ایشان دلیل بی اعتنایی ایشان است به امام خود. گیرم که نماز پیش روی قبر و برابر سر جایز است واجب که نیست که شخص آن را مداومت کند و فقهاء در کتاب بنویسند. کار جایز در دنیا بسیار است چرا چیزهای دیگر را ننوشت و چرا کارهای دیگر را نمیکنند؟ خلاصه چون شیخ جلیل پشت سر نماز می کرد و امام را پیشوای خود قرار میداد حضرات بنا را بر بالای سر قبر و پیش رو گذاردند و بالای سر و پیش رو نماز می کردند.»
۴. مکتب استبصار
پس از دو قرن از انتشار کتب شیخ مرحوم اع و شهرتِ القاب شیخیه، کشفیه و پشت سریه، استاد ما حفظه الله در دوره معاصر، نامی را انتخاب فرمودند که معرف مکتب شیخ اع باشد پیراسته از طوایفی که به یمین و یسار رفته اند. از این رو برای مکتب شیخ مرحوم و تابعان فکریِ مرحوم حاج سید کاظم رشتی و مرحوم حاج محمدکریم کرمانی و مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اعلی الله مقامهم نام «مکتب استبصار» را بیان کردند.
ایشان در سخنرانی ۱۸ ربیع الاول ۱۴۱۵ق و سخنرانی ۱۴ ماه مبارک رمضان ۱۴۱۸ بیاناتی دراین باره فرموده اند. همچینن در کتاب «آموزش های دینی در مکتب استبصار» چنین نگاشته اند:
«ما این گونه تفکر و سلوک با قرآن را؛ یعنی قرآن را در جایگاه اصلی آن قراردادن و در کوچک و بزرگ امور به آن مراجعه داشتن و از آن الهام گرفتن و از آن آموختن و به آن پرداختن را «مکتب استبصار» نامیده و تحصیل هرگونه بصیرتی در هر زمینه ای از زمینه های مربوط به اسلام ـ تشیع را منحصر می دانیم در رجوع به قرآن ـ عترت که مراجع اصلی و حقیقی و خدایی هستند در راه این منظور عالی و ارزنده ای که اسلام ـ تشیع از ما انتظار دارد. زیرا به تبعیت و پیروی کورکورانه و طبیعی ما از پدران قانع نبوده، و آن را نکوهش کرده، آن را برای پیروان خود نمی پسندد. ما این سلسله درسهایی را که در زمینههای معارف اسلام ـ تشیع تدوین می کنیم براساس همین طرز تفکر است و پیروزی و به نتیجه مطلوب رسیدن را مشروط به خواست خدای متعال دانسته، از ولی حق حضرت بقیه الله حجه بن الحسن العسکری علیهماالسلام کمک می طلبیم.»
تعبیر «مکتب استبصار» ناظر به همه جوانب مکتب شیخ مرحوم اعلی الله مقامه است. چه جهت حِکمی مکتب شیخ اع و رویارویی ایشان با منتحلان حکمت و عرفان همچون حکماء و محیی الدین و ملاصدا و چه جهت های مختلف دیگر از فقه و اصول و تفسیر و علوم ادبی و… .
استاد ما حفظه الله اخیراً نیز در یادداشتی مصطلح «مکتب استبصار» را توضیح فرموده اند که به آن اشاره می کنیم و این نوشتار را به پایان می رسانیم:
«مکتب استبصار یعنی
نظام دینشناسی و دینداری براساس پیروی صددرصد قرآنعترت در همه ابعاد آن (معارف،اخلاق، احکام) بهطور کاملاً روشن و نمایان
پژوهشهای عقلانی نورانی به نور قرآن و سنت
نیرومندشدن فطرت و تمکنیافتن خِرَد در دریافت فرآوردههای وحیانی آن
فراگیری روشهای پژوهش مصون از هرگونه خطاء به برکت راهنمایی دو حجت الهی (امامان علیهمالسلام و عقل مستنیر) در همه ابعاد دین.
از این جهت مؤسس آن فرمود: لمیتطرق علی کلماتی الخطاء.»
۳ ذوالقعدةالحرام۱۴۴۱