بررسي کلمه «الي» در آيه وضو
سید احمد پور موسویان
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام حضور حضرتعالي استدعاء دارم به سؤالاتي چند در مورد نحوه وضو گرفتن پاسخ فرماييد. اين سؤال با توجه به تفسير آيه 6 سوره مائده مطرح ميشود، در جايي که خداوند ميفرمايد «اي کساني که ايمان آوردهايد آن دم که اراده کرديد که نماز بجا آوريد پس صورت و دستهاي خود را تا آرنجها بشوييد.»
در اينجا توجه به معني کلمه «الي» داراي اهميت ميشود «الي المرافق». معني کلمه «الي» در اين آيه چيست؟ آيا «الي» تنها به معني «به سوي» است يا به معني «تا = مقصد و غايت چيزي» نيز تفسير ميشود؟
در صورت نخست معني آيه به اين ترتيب تفسير ميشود: «صورت و دستهاي خود را به سوي آرنجها بشوييد». توجه به اين معني تأمل در نحوه وضو گرفتن شيعه و سني را مطرح ميسازد و اينکه آيا بهراستي کدام يک صحيح و مطابق با سنت پيغمبر وضو ميگيرند؟
خواهشمند است توضيحات لازم را در اينباره عنايت فرماييد. از بذل عنايت آن حضرت، نسبت به پاسخگويي نهايت تشکر را دارم. التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحيم
و له الحمد اولا و آخراً و الصلوة علي رسوله و آله امناء دينه و خزّان علمه
و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين.
السلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
ابتداء از تأخير جواب پوزش ميطلبم، زيرا کاري در دست بود که مانع گرديده و وقت فارغي را باقي نگذارده بود، اميد عفو ميرود انشاءالله تعالي.
از کلمه «الي» در آيه شريفه ششم از سوره مبارکه مائده يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلوة فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الي المرافق … که الي المرافق باشد سؤال فرمودهايد؛
عرض ميشود براي اينگونه موارد در قرآن دو نحوه روش تفسيري است، يک روش مبتني است بر مبناي عدم تحريف قرآن و يک روش مبتني است بر تحريف آن. و ما اکنون از خود مبناها سخني نداريم، زيرا خود بحثي است جداگانه و نيازمند به تفحص و کاوش ديگر و بيشتر. ولي با يک توضيح اجمالي، دو مبنيٰ را روشن ساخته و ميگذريم.
در روش اول مبناي تفسير آيات و کلمات قرآن بر اين است که اين آيات شريفه قرآن و کلمات مبارکه آن عيناً همان الفاظی است که جبرئيل7 ـ ملک حامل وحي الهي ـ بر حضرت ختميمرتبت محمد بن عبدالله9 نازل کرده و بدون هيچگونه تغيير و تبديلي در زمان خلافت غاصبانه عثمان بن عفان خليفه سوم اهل سنت جمعآوري گرديده و به شکل حاضر در ميان مسلمين منتشر شده است. و مطابق نصوص تاريخ درباره جمعآوري قرآن در آن زمان، اين قرآن از روي نوشتهها و جمعآوريهاي گذشته و سابق بر آن نبوده، بلکه به آنچه در سينهها محفوظ و مضبوط بوده اکتفاء ميشده. به اين کيفيت که هر کس آيهاي و يا آياتي و يا سورهاي و يا سورههايي را محفوظ داشته، با يکي و يا دو شاهد و يا بيشتر ميآمده و اظهار ميداشته و به همان کيفيت که ميخوانده ضبط گرديده و در نتيجه اين مجموعه فراهم شده است. بنابراين مبني، هيچگونه تغييري و تبديلي در کلمات و آيات قرآن رخ نداده و عين همان الفاظي است که از زبان مطهر حضرت رسول9 صادر گرديده است و براي اثبات اين مبني دلائلي دارند.
ولي در روش دوم مبناي تفسير آيات و کلمات قرآن بر اين است که در بعضي موارد در جملات و يا کلمات قرآن تحريف و تغيير رخ داده و آنچنان نيست که تمام اين الفاظ و کلمات موجوده فعلي همان الفاظ و کلماتي است که از دهان مبارک حضرت9 صادر شده است. بلکه در بعضي موارد به طور اشتباه و در بعضي موارد به طور تعمد تغييراتي داده شده که موجب تغيير معني و مراد گرديده است. زيرا جمعآوري قرآن حاضر به دست معصوم و خليفه بر حق رسولخدا9 يعني اميرالمؤمنين علي7 و زير نظر مستقيم آن بزرگوار انجام نيافته و همچنين از روي مصحفهاي موجود آن زمان ـ مانند مصحف عبدالله بن مسعود و امثال او ـ جمعآوري نشده است، بلکه جمعآوري همان آيات و سورههايي بوده که در سينهها محفوظ بوده و در نتيجه به واسطه اشتباه در حفظ و يا در تلفظ و جهات ديگر موجب تغيير و تبديل شده است و براي اثبات اين مبني هم دلائلي در دست دارند.
همانطوري که ملاحظه ميفرماييد اين دو مبني در تفسير اثر مستقيم خواهد داشت و در خيلي موارد اختلافهاي فاحشي در دو روش تفسير پيش ميآيد که از آن موارد همين آيه شريفه مورد بحث است که اکنون بر اساس هر دو روش تفسيري درباره کلمه «الي» توضيحاتي به عرض ميرسانم:
کلمه «الي» در اين آيه شريفه بنا بر روش اول در تفسير ـ يعني بنا بر اينکه تنزيل کلمه به همين شکل بوده و تغييري پيدا نکرده است ـ به همان معناي اصلي خود است در عربيت که انتهاء چيزي و يا کاري را ميفهماند که در فارسي «تا» معني ميشود و اما «به سوي» معناي مطابقي «الي» نيست، بلکه لازمه معناي «الي» است يعني هر چيزي و يا کاري امتداد دارد تا برسد به انتهاء خود که از اين امتداد تعبير به «سوي» آورده ميشود در فارسي که جهت چيز و يا کاري را در امتداد آن مشخص ميسازد که به سوي منتهاي خود هر چيزي و يا کاري در امتداد و يا در کشش ميباشد.
با توجه به اين معني که براي کلمه «الي» بيان شد، حال عرض ميشود ما در آيه شريفه ميبينيم دو چيز وجود دارد که «الي» صلاحيت دارد براي بيان انتهاء هر يک بهکار گرفته شود.
اول ايديکم است که جمع «يد» است و يد به معناي دست است که عضوي از اعضاي بدن انسان است که به وسيله آن کارهايي مانند گرفتنها و دادن چيزها را انجام ميدهد و از شانه تا سر انگشتان را شامل است و نظر به اينکه عمده اين کارها به وسيله انگشتان تا آرنج انجام ميگردد کلمه «يد» و «ايدي» بر اين قسمت از اين عضو هم اطلاق ميشود و بهکار ميرود. از اين جهت اگر مقدار معيني از اين مجموعه را در نظر بگيرند نيازمند به ذکر قرينه معينه است، يعني بايد با کلمهاي مخصوص آن مقدار را معين سازند. مثلاً بگويند دست تا مچ و يا دست تا آرنج يا تا بازو و يا تا شانه و اين کلمه را به عنوان قرينه معينه بايد در کلام بياورند. در اين آيه شريفه هم احتمال ميرود که الي المرافق (تا آرنجها) براي بيان انتهاء ايديکم باشد و قرينه معينه است براي بيان مراد از مقدار دستها در حکم وضو که شستن دست به نيت وضو ساختن باشد و البته روشن است که قسمتي مراد است که کف دست در آن قسمت قرار دارد. پس احتمال ميرود معناي آيه بنا بر آنچه عرض شد اين باشد: پس بشوييد صورتهاي خود را و دستهاي خود را از انگشتان و کف دست تا آرنجهايتان يعني قسمت بالاي آرنجها در وضو نبايد شسته شود و حدّ دستها در وضو گرفتن همان آرنجها است.
دوم چيزي که احتمال ميرود کلمه «الي» براي بيان انتهاء آن باشد جمله فاغسلوا (پس بشوييد) است. يعني بعد از آنکه صورتهاي خود را براي وضو گرفتن شستيد، پس بشوييد دستهاي خودتان را و اين شستن دستها از انگشتان شروع شود و به آرنجها خاتمه يابد که «الي» انتهاء و غايت شستن را بيان نمايد و احتمال اينکه «الي» براي بيان نهايت هر دو ـ غسل و ايدي ـ باشد نادرست است.
دقت فرماييد اگر مطابق احتمال اول ـ که کلمه «الي» براي بيان انتهاء دست باشد در شستن براي وضو ـ آيه را ملاحظه کنيم، شستن دستها مطلق است از اين جهت که شستن از مرفق به طرف انگشتان دست باشد ـ مانند وضو گرفتن شيعه ـ و يا از انگشتان به طرف مرفق باشد ـ مانند وضو گرفتن اهل سنت ـ زيرا قيد الي المرافق بنا بر اين احتمال با فعل شستن ارتباطي ندارد و فقط حد دست در شستن براي وضو را مشخص ميسازد.
و مطابق احتمال دوم ـ که کلمه «الي» براي مشخصساختن انتهاء «غَسل» شستن در وضو ـ بهکار رفته باشد اگر آيه شريفه را ملاحظه کنيم ميبينيم شستن دستها مقيد شده به اينکه به مرفق تمام شود و منتهي به مرفق گردد و در نتيجه وضو در اين قسمت که شستن دستها باشد مطابق وضوي اهل سنت خواهد بود.
بعد از روشنشدن اين دو احتمال در خود آيه شريفه قرينهاي وجود ندارد که کدام يک از اين دو احتمال درست است و ديگري نادرست و در نتيجه آيه از اين جهت ـ که آيا «الي» براي بيان غايت و انتهاء دستها است يا براي بيان غايت و انتهاء فعل شستن (غسل) است ـ مجمل ميشود يعني مراد مبهم است و عبارت گوياي مراد نيست و ميدانيم مجمل جزو متشابهات است که نميتوان به متشابه عمل کرد و يا آن را ملاک و دليل حکمي از احکام قرار داد و در قرآن آيه ديگري درباره وضو و بيان حکم آن که از اين جهت محکم باشد نيست و ناچاريم براي روشنشدن مراد به سنت پيامبر اسلام9 مراجعه کنيم و ببينيم سنت قوليه يعني حديثي از آن حضرت هست که کيفيت وضو را بيان کند و يا سنت فعليه يعني حديثي که کيفيت وضو گرفتن آن حضرت را بيان نمايد در دست هست که مطابق آن آيه را معني کنيم و بدينوسيله از مجملبودن و تشابه خارج شود و مراد خداوند متعال واضح گردد.
به روايات شيعه که مراجعه ميکنيم ميبينيم که روايات صحيحهاي در دست دارند از طرق معتبره از ائمه: که کيفيت وضو گرفتن رسولالله9 را بيان ميفرمايند. و اگر بنا شود که به روايات رجوع ننماييم، نه سنيان ميتوانند به اين آيه شريفه براي اثبات طريقه خود در وضو استدلال کنند و نه شيعيان. زيرا اگر سنيان مدعي شوند که مراد از الي المرافق بيان انتهاء «غسل» و شستن دستها در وضو است، شيعيان ممکن است بگويند احتمال ميرود که براي بيان انتهاء ايديکم باشد و به قول مشهور «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» هرگاه احتمال مقابلي داده شود استدلال باطل خواهد بود زيرا الي المرافق نص در مراد نيست و حتي ظهور هم ندارد در مدعاي شما. و اما شيعيان نميتوانند به اين آيه براي اثبات طريقه خود در وضو گرفتن استدلال کنند از اين جهت است که اگر بگويند الي المرافق براي بيان انتهاء ايديکم است نه بيان انتهاء «غسل» و شستن. @ظاهراً جمله کامل نيست.@ و اما شستن از کجا شروع و به کجا منتهي شود از آيه استفاده نميشود و نميتوان از آيه استدلال کرد که از مرافق تا به انگشتان شسته شود و يا از انگشتان تا مرافق زيرا «غسل» و شستن نسبت به هر دو صورت اطلاق دارد و از اين جهت آيه شريفه مبهم است.
پس هم اهل سنت محتاجند به رجوع به سنت و هم شيعيان و فرقي از اين جهت در ميان نيست. از اين جهت ميبينيم فخر رازي مفسّر مشهور و بزرگ اهل سنت در تفسير کبير خود ميگويد «قوله تعالي الي المرافق يقتضي تحديد الامر لا تحديد المأمور به يعني ان قوله فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الي المرافق امر بغسل اليدين الي المرفقين فايجاب الغسل محدود بهذا الحد» که مفاد سخنش همان است که بيان کرديم و او مدعي است که الي المرافق بيان ميکند انتهاء شستن را نه انتهاء ايديکم را و با وجود اين در مقام اثبات طريقه خود در وضو ميگويد «السنة ان يصب الماء علي الکف بحيث يسيل الماء من الکف الي المرفق فان صب الماء علي المرفق حتي سال الماء الي الکف فقال بعضهم هذا لايجوز لانه تعالي قال و ايديکم الي المرافق فجعل المرافق غاية الغسل فجعله مبدأ الغسل خلاف الآية فوجب ان لايجوز و قال جمهور الفقهاء انه لايخل بصحة الوضوء الا انه يکون ترکاً للسنة» يعني سنت آن است که آب را بريزد بر کف دست بهطوري که جاري شود آب از کف دست به سوي مرفق ـ آرنج ـ پس اگر آب را بر آرنج بريزد بهطوري که از آرنج آب جاري گردد به سوي کف دست برخي گفتهاند اينطور وضو گرفتن صحيح نيست و جايز نميباشد زيرا خداي تعالي فرمود و ايديکم الي المرافق پس قرار داد آرنجها را غايت و نهايت شستن و اگر به عکس شود بهطوري که ابتداء شستن آرنج باشد با آيه مخالفت شده است، پس لازم آمد که اينطور جايز نباشد. و جمهور فقهاء ـ فقهاء شيعه که معلوم و اتفاقي فقهاء اهل سنت هم ميباشد که ـ ميگويند اين کار ـ از آرنج به سوي کف دست شستن در وضو ـ به صحت وضو صدمهاي نميزند ـ يعني وضو صحيح است ـ مگر آنکه ترک سنت خواهد بود.
از اين عبارت فخر رازي دو مطلب روشن ميشود:
يکي آنکه ادعاء آنها اين است که الي المرافق قيد و قرينه است براي بيان غايت و انتهاء «غسل» و ديگر اينکه طريقه وضوي اهل سنت از خود آيه به طور صريح و تنصيص استفاده نميشود بلکه بايد از سنت ـ احاديث نبوي9 ـ کمک گرفت.
مطلب دوم آنکه شستن دستها در وضو از مرفق به سوي کف ـ طريقه شيعه ـ باطل نبوده و لطمه به صحت وضو نميزند و اين اتفاقي فقهاء امت ـ شيعه و سني ـ است.
اکنون ميگوييم سرّ و علت اين اتفاق چيست؟ آيا غير از اين است که احتمال ميرود که الي المرافق براي بيان نهايت و غايت ايديکم باشد؟ و اگر چنين شد «غسل» از اين ناحيه ـ شروع از کف باشد يا از مرفق باشد ـ مطلق خواهد بود و هيچکدامش از خود آيه به طور صريح و محکم استفاده نميشود و لذا محتاجيم و ناچاريم که به احاديث ـ سنت ـ رجوع کنيم تا مراد روشن گردد. و عرض شد که شيعه احاديث صحيح از طرق معتبر دارند که وضوي رسولالله9 به همين کيفيت متداول در ميان شيعيان بوده است مانند حديث زراره که ميگويد حضرت باقر7 فرمود الا احکي لکم وضوء رسولالله9 آيا حکايت نکنم براي شما وضوي رسولخدا را9؟ … تا آنکه زراره ميگويد «ثم غمس يده اليسري فغرف بها ملاها ثم وضعه علي مرفقه اليمني و امر کفه علي ساعده حتي جري الماء علي اطراف اصابعه ثم غرف بيمينه ملاها فوضعه علي مرفقه اليسري و امر کفه علي ساعده حتي جري الماء علي اطراف اصابعه …» يعني سپس فرو برد امام7 دست چپ خود را در آب و پر از آب کرد و پس از آن دستش را بر آرنج دست راست گذارد و کف دست خود را کشيد بر ساعدش تا آب جريان يافت بر اطراف انگشتانش. سپس پر از آب کرد دست راستش را و گذارد آن را بر آرنج دست چپش و کشيد کف دست خود را بر ساعدش تا جريان يافت آب بر اطراف انگشتانش …
البته در بعضي احاديث شستن دستها به طور مبهم رسيده است به اينگونه تعبير مثلاً «اخذ7 بيده اليسري کفاً فغسل به يده اليمني» يعني امام7 يک کف آب با دست چپ برداشت و با آن دست راستش را شست که حديث ساکت است از کيفيت شستن که از مرفق شروع فرمود به سوي انگشتان و يا از انگشتان شروع فرموده به سوي آرنج که از نظر فقهاء اينگونه احاديث مجمل ناميده ميشود و به حسب قاعده فقهيه ـ مجمل را بايد حمل بر مبين نمود ـ ميگويند اين احاديث هم بايد مطابق آن احاديث صريح و روشن معني شود.
خلاصه به واسطه اين رواياتي که از طرق معتبره به دست رسيده بعضي از علماء فرمودهاند که کلمه «الي» در اين آيه شريفه به معناي «من» يعني «از» ميباشد که شستن را بايد از آرنج شروع کرد و بعضي ديگر از علماء فرمودهاند که «الي» در اينجا به معناي «مع» است که نه براي انتهاء باشد و نه براي ابتداء بلکه به معناي «با» است يعني دستها را با آرنجها در وضو بشوييد.
در هر صورت مطابق روش اول در تفسير قرآن اين آيه شريفه از نظر کيفيت شستن دستها که از آرنجها شروع شود و يا به آرنجها ختم گردد مجمل بوده و کساني که ادعاء کردهاند که آيه از اين جهت اجمالي ندارد سخني است سست که ثمره و نتيجهاي ندارد بلکه به طور قاطع آيه شريفه از اين جهت اجمال دارد و بايد به وسيله سنت که احاديث صحيحه وارده از طرق معتبره است روشن گردد که احاديث معتبره شيعه همين کيفيت شايع و مشهور بين شيعه را اثبات مينمايد.
و بعضي که گفتهاند در آيه شريفه نسبت به اين مطلب اجمالي نيست مدعي هستند که آيه شريفه ناظر است به يک امر طبيعي در مورد شستشوي دستها که هنگامي که انسان ميخواهد دست خود را تا آرنج بشويد از آرنج شروع ميکند و به انگشتان ختم ميکند و ديگر نيازمند به دليل ديگر نيست و بنابراين آن احاديثي هم که در آنها اين مطلب بيان نشده مجمل نيستند و بلکه به همين صورتي که به طور طبيعي مرکوز در اذهان مردم است در کيفيت شستن اکتفاء شده است. اين بود توضيح آيه شريفه از اين نقطه نظر بنا بر روش اول در تفسير قرآن.
و اما بنا بر طرز تفکر در روش دوم از تفسير قرآن، توضيح آيه شريفه بر اين قرار است که تنزيل آيه شريفه اينچنين بوده است فاغسلوا وجوهکم و ايديکم من المرافق بنابراين کلمه «من» (از) که دلالت دارد بر ابتداء شستن از آرنج تحريف گرديده است به «الي» و استدلال ميکنند به حديثي که از عروه تميمي روايت شده که او ميگويد از حضرت صادق7 پرسيدم از فرمايش خداي عزوجل فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الي المرافق فقلت هکذا و مسحت من ظهر کفي الي المرفق فقال ليس هکذا تنزيلها انما هي فاغسلوا وجوهکم و ايديکم من المرافق ثم امر يده من مرفقه الي اصابعه … پس عرض کردم اين چنين است ـ شستن دستها در وضو ـ؟ و دست کشيدم از پشت دستم تا آرنج فرمود امام7 اينگونه نيست تنزيل آيه، آيه اينگونه است فاغسلوا وجوهکم و ايديکم من المرافق سپس امام7 دست خود را کشيد از آرنج تا سر انگشتان. از اين حديث شريف استفاده کردهاند که نزول آيه «من» بوده است و به «الي» تحريف گرديده و اينگونه احاديث زياد است در بسياري از موارد قرآن.
و مطابق اين روش تفسيري خيلي از اين نوع مشکلات حل ميشود گرچه در پارهاي از موارد مشکلاتي را ايجاب ميکند. گذشته از مشکل بزرگي که مسأله تحريف قرآن باشد که در ميان علماء و مفسران قرآن مسأله دامنهداري ميباشد و مورد گفتگوهاي زيادي شده است. و از اين جهت بعضي از فقهاء که بر اساس روش تفسيري اول درباره آيه بحث کردهاند، درباره همين حديث عروه تميمي ميگويند مراد امام7 از اين فرمايش اين نيست که کلمه «الي» تحريف است و نزول آيه با کلمه «من» بوده است، بلکه مراد امام7 اين است که آيه شريفه نازل نشده براي بيان کيفيت شستن دستها آنچنان که تو ـ اي عروه تميمي ـ و امثال تو گمان کردهايد که فکر ميکنيد الي المرافق قيد فاغسلوا بوده و براي بيان غايت و انتهاء شستن نازل شده باشد، بلکه آيه نازل شده اين چنين، که مراد با بيان ما و توضيح ما من المرافق خواهد بود.
در هر صورت بنا بر روش دوم در تفسير قرآن ديگر خود را نيازمند بحث بيشتري نميبينند و مطابق ظاهر حديث عروه تميمي ميگويند آيه من المرافق نازل گرديده نه الي المرافق تا نيازمند به بحث و گفتگو باشد. همچنانکه در مورد قسمت ديگر آيه هم که و امسحوا برؤسکم و ارجلَکم الي الکعبين باشد و ارجلِکم ميخوانند و ميگويند تنزيل آيه اينچنين بوده ـ يعني ارجلِکم را مجرور ميخوانند و عطف بر ظاهر لفظ رؤسِکم ميدانند که مجرور به حرف «با» است ـ و در نتيجه پاها را هم بايد مانند سر تا کعبين مسح نمود و استدلال ميکنند در اين قرائت به حديث. ولي مفسريني که مطابق روش اول قرآن را تفسير ميکنند و ارجلَکم را که منصوب است عطف بر محل رؤسِکم ميگيرند و ميدانيم رؤسکم که لفظاً مجرور به باء است محلاً منصوب است زيرا مفعول و امسحوا بوده و معطوف در حکم معطوفعليه ميباشد پس همچنانکه مسح سر واجب است مسح پاها هم واجب است. و اهل سنت و ارجلَکم را که منصوب است عطف بر وجوهَکم در ابتداي آيه شريفه ميدانند و از اين جهت حکم ميکنند به واجببودن شستن پاها نه مسح پاها. در صورتي که معلوم و بديهي است که آيه شريفه از دو بخش تشکيل شده و هر بخش جداي از هم و تمام ميباشد بخش اول فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الي المرافق و بخش دوم و امسحوا برؤسکم و ارجلکم الي الکعبين است و روي همين جهت هم در روايات شيعه در تعريف وضو فرمودهاند الوضوء غسلتان و مسحتان وضو دو شستن است ـ شستن صورت و شستن دستها ـ و دو مسحه است ـ مسح سر و مسح پاها ـ و به حسب فصاحت و بلاغت کلام پسنديده نيست که بعد از آنکه قسمتي از سخن به طور کامل و تمام انجام شد دوباره کلمهاي را بر آن قسمت گذشته عطف بگيرند و داخل در حکم آن قسمت سازند. و تعجب است از مفسرين از اهل سنت که راضي شدهاند کلام معجز نظام خداي متعال را اينگونه توجيه کنند و در نتيجه مطابق تفسير ايشان مفاد آيه وضو اين ميشود: غسل الوجه و غسل الايدي الي المرافق و مسح الرأس و غسل الرجلين الي الکعبين. و البته در روايات اهل سنت هم در اين زمينه يعني شستن پاها يا مسح اختلاف دارند که بعضي از آنها شستن پاها را واجب و بعضي مسحکردن پاها را واجب ميشمرند؛ ولي فقهاء ايشان رواياتي را که شستن پاها را واجب ميشمرد بر دسته ديگر روايات که مسح پاها را لازم ميداند ترجيح داده و مطابق آن روايات به واجببودن شستن پاها حکم و فتوي دادهاند. و رواياتي که از ائمه: رسيده است روشنکننده مراد و مطلب است و چون اين قسمت از آيه مورد سؤال نبود به همين اجمال اکتفاء ميکنيم و مجدداً از تأخير جواب پوزش طلبيده موفقيت آن جناب را از خداي متعال زير سايه مقدس ولي امر حضرت مهدي عجل الله فرجه خواهانم. و السلام.
بحثي مختصر در امر قبله
s
الحمدلله و الصلوة علي خير خلقه محمد و آله
السلام عليکم و علي جميع الاخوان و رحمة الله و برکاته
محضر شريف مخدوم مکرم ادام الله عزه العالي
به عرض ميرساند نظر به اينکه يکي از موارد اختلاف، قبله مسجد جندق را ذکر فرموده و آن را در مرقومه خود مطرح نموده بوديد، خواستم چند کلمهاي در اين مورد به عرض عالي برسانم و برداشت خود را از فرمايشات بزرگان+ با ذکر مدارک معروض بدارم. اميد است از برکات الطاف حضرت بقيةالله الاعظم عجلاللهفرجه و صلواتاللهعليه قدري از اختلافات برطرف گرديده و مطلب روشن گردد انشاءالله تعالي. اکنون مطلب را به صورت سؤال و جواب مطرح ميکنيم:
سؤال (1): قبله چيست؟
جواب: کعبه قبله کساني است که در مسجدالحرام باشند و مسجدالحرام قبله است برای کسانی که در حرم باشند و حرم قبله است برای اهل دنيا. و به تعبير شيخ بزرگوار/ براي کساني که دورند جهت کعبه يعني سمت آن قبله است و مقصود ايشان از سمت، همان جهتي است که کعبه در آن جهت واقع شده باشد به طوري که هيچ جزء از آن نسبت به کعبه از جزء ديگر اولويتي نداشته به اين معني که به هر جزئي از اجزاء آن جهت رو کنيم براي ما مظنه حاصل شود که روي خويش را به کعبه نمودهايم.
قال اعلي الله مقامه الشريف «اما مع البعد فالقبلة جهة الکعبة و هي السمت الذي يقطع بعدم خروج الکعبة عنه و لايکون جزء منه اولي بها من آخر و يحصل الظن بها في کل جزء توجه اليه» بنابراين قبله ما که دور هستيم سمت کعبه است نه خود کعبه و سمت همان جهتي است که کعبه در آن واقع است؛ پس ما بايد روي خود را به سمت کعبه کنيم و به هر جزء آن سمت که رو کرديم مظنه داريم که رو به کعبه کردهايم و همين ما را کفايت ميکند و اگر به اين نکته توجه داشتيم ميبينيم که امر قبله براي ما وسعت دارد به مقدار وسعت سمت و هيچ نيازمند نيستيم که نقطه محاذات کعبه را مشخص سازيم و براي اين منظور متوسل به علم نجوم و هيأت شويم و از طرق مختلف علمي در مقام تحقيق و تدقيق برآييم.
آقاي بزرگوار کرماني/ در کتاب مبارک جامع ميفرمايند «الذي يستنبط من الاخبار اتساع امر القبلة و لايحتاج الي ما ذکروه من علم النجوم و الهيأة و التکلفات الشاقة و انما يصلي نحوها عرفاً في البلاد البعيدة و اما من يشاهد البنية فيستقبل عينها» که در اين فرمايش تصريح فرمودهاند که کساني که دورند و در شهرهاي دور زندگي ميکنند به سمت کعبه رو ميکنند، يعني روي خود را به طرف سمتي ميکنند که کعبه در آن سمت قرار دارد و لذا ميفرمايند آنچه از اخبار استنباط ميشود اين است که امر قبله وسعت دارد و هيچگونه نيازي به تلاش و زحمت و دقتکاري ندارد و در رساله مبارکه الصلوة ميفرمايند «و کذا اهل الدنيا يتوجهون الي الحرم و هو شطر المسجدالحرام تقريباً ايضاً و لايمکن في البعيد معرفة نفس الحرم الا بهذا التقريب» يعني اهل دنيا رو ميکنند به سمت حرم که همان سمت مسجدالحرام است و اين رو کردن به سمت مسجدالحرام لازم نيست به طور تحقيق و دقيق انجام گيرد همينقدر که تقريباً و به طور تقريب و عرفي رو به آن سمت شود کفايت است، زيرا در راههاي دور و جاهاي دور دست شناختن نقطهاي که محاذات با حرم باشد ممکن نيست مگر به همين صورت تقريبي.
اکنون به دو مسأله از مسائل قبله از کتاب مبارک کفايه توجه فرموده و دقت فرماييد که مطلب چقدر آسان و وسعت امر قبله چقدر زياد است.
«مسأله: کعبه قبله است از براي اهل مسجدالحرام و مسجد قبله است از براي اهل حرم و حرم قبله است از براي اهل دنيا چنانکه در احاديث وارد شده و اتفاق جميع فقهاء بر اين است مگر آنکه بعضي دقتي به خيال خود کردهاند که اگر فرض کنيم که کسي در حرم نظر کند و عين کعبه را مشاهده کند آن جاهايي که از مسجد مقابل کعبه نيست قبله آن شخص نخواهد بود. و اين خيال منافات دارد با صريح قول خداوند جلشأنه که فرموده فول وجهک شطر المسجد الحرام و حيثما کنتم فولوا وجوهکم شطره و شطر سمت و جهت است و منافات دارد با توسعهاي که در احاديث در امر قبله قرار دادهاند به اتفاق جميع فقهاء و منافات دارد با وسعتي که در دين قرار دادهاند و عسر و حرج را از دين برداشتهاند و عسر و حرج شديدي است بلکه به طور عادت محال است که عين کعبه از براي غير مشاهدين معلوم شود که مقابل است با شخص غائب.»
از اين فرمايش مبارک بايد چنين نتيجه گرفت که هر دقتي در امر قبله که منافات داشته باشد با صريح فرماش خداوند ـ شطره و شطر يعني سمت و جهت نه نقطه محاذي ـ و منافات داشته باشد با توسعه در امر قبله که در احاديث رسيده و منافات داشته باشد با وسعتي که در امر دين به طور کلي قرار دادهاند و عسر و حرج را برطرف ساختهاند آن دقت خيالي بيش نبوده و اولياء دين براي آن خيال ارزشي قائل نشدهاند.
«مسأله: کعبه و سمت آن قبله است از زير زمين گرفته تا آسمان» تا آخر فرمايش که تصريح شده به اينکه همانطوري که کعبه قبله است سمت آن هم قبله است. و از اين فرمايشات معلوم ميشود که مراد ايشان از اينکه فرمودهاند «واجب است جهد کردن در امر قبله» براي کسي است که سمت را نداند آنگاه به علاماتي که شارع قرار داده بايد قبله را معين نمايد.
آقاي بزرگوار کرماني/ در رساله الصلوة ميفرمايند «لانعرف خلافاً في وجوب تحصيل العلم الي الجهة مهما امکن» يعني خلافي در اين نيست که بايد جهت را بداند و تا جايي که ممکن است علم به جهت را به دست آورد و بعد از چند خط مراد خود را از جهت بيان ميفرمايند که «و هي السمت الذي يعلم وقوع الحرم او الکعبة في بعض اجزائه غير معلوم بعينه» يعني جهت همان سمتي است که ميداند حرم و يا کعبه در پارهاي از اجزاء آن قرار گرفته ولي آن نقطه بهخصوص معلوم نباشد.
پس از مجموعه فرمايشات اين بزرگواران+ چنين به دست آمد که کعبه و حرم و سمت کعبه و حرم قبله است و اين از آن جهت است که خداوند بندگان خود را در امر قبله در وسعت قرار داده است و لذا آقاي بزرگوار/ در رساله مبارکه الصلوة عبارتي را ميفرمايند که معناي آن اين است:
«هشتم (از مسائل) آنچه به دست ميآيد از روايات براي کسي که در روايات جستجو کند اين است که امر قبله در وسعت است، هيچ نيازمند به دقتهاي علم هيأت و علوم هندسه نداشته به طوري که در روايت صحيحه زراره رسيده است که امام7 فرموده است «ما بين مشرق و مغرب تمامي آن قبله است» و در هيچ حديثي دستور نرسيده است که اينگونه دقتها را بهکار ببرند با اينکه عصرها و روزگارها گذشته و سالها و قرنها سپري گشته است، مگر دو حديث مجملي که نميتوان از آن دو، حکمي را به دست آورد. گذشته از آنکه اگر کسي بخواهد به آن دو حديث عمل کند، در جاهاي مختلف به اختلاف کاملاً روشني برخورد خواهد نمود. يکي از آن دو حديث روايتي است که محمد بن مسلم روايت ميکند از امام باقر و يا از امام صادق8 که ميگويد پرسيدم از آن حضرت7 از قبله فرمودند قرار بده ستاره جدي را در پشت سرت و نماز گزار. و معلوم نميشود از اين حديث که اين کار را در کدام بلد از بلاد بايد انجام داد. و روايت ديگري است که امام صادق7 ميفرمايد ميشناسي ستارهاي که او را جدي گويند؟ عرض شد آري. فرمود قرار بده او را بر سمت راستت و هرگاه در راه حج بودي پس قرار ده او را بين دو کتفت و اين روايت هم مجمل است و معلوم نميشود که چه بلدي مراد است و راه حج هم که در عرض اختلاف پيدا ميکند و خط مستقيمي نيست در صورتي که در همه آن مسير يک علامت را فرموده و يک نواخت دستور ميفرمايد و خود اين وسعت در امر قبله را تأييد ميکند و نيز تأييد ميکند که جهت ـ سمت ـ کفايت ميکند.
و خلاصه امر قبله خيلي سهل است و به کلي واجب و لازم نيست بهکار بردن اين علوم و شناختن نجوم و راههاي وزيدن بادها را. چگونه ميشود که واجب باشد و حال آنکه در ميان نمازگزاران زنان و عوام و نادانان و کودکان وجود دارند و گذشته از همه اينها چگونه واجب است آنچه که هيچ حديثي درباره آن نرسيده است؟ آري، نمازگزار جستجو ميکند و به سمتي نماز ميخواند که ميداند يا گمان دارد که قبله و حرم در آن سمت وجود دارد و يا به هر نکته که گمان بيشتر دارد نماز ميگزارد. زيرا لازم است رو کردن به شطر حرم و شطر سمت حرم است از اين جهت ما علاماتي را که از علماء علم هيأت نقل شده ذکر نميکنيم و اقتداء مينماييم به اصحاب عصمت سلاماللهعليهم.»([1])
سؤال (2): آيا با دانستن سمت لازم است کوشش نماييم و آن نقطهاي را که محاذات بيشتري با کعبه و يا حرم دارد مشخص کنيم يا لازم نيست؟ يعني بعد از اينکه سمت را مشخص نموديم و دانستيم که کعبه يا حرم در يکي از اجزاء اين سمت قرار دارد، اکنون بر ما لازم است که آن نقطهاي را که بيشتر گمان ميبريم محاذات دارد مشخص نماييم يا لازم نيست؟
جواب: آقاي مرحوم/ ميفرمايند «و ذلک ليس بواجب علي العباد تحصيله بعد الاکتفاء بالجهة علي ما قلنا بل الزام ذلک عسر و حرج واضح» يعني اين کار بر بندگان واجب نيست بعد از اينکه دانستن سمت و جهت کفايت کند همانطوري که گفتيم، بلکه واجب دانستن آن يک نوع سختي و دشواري است که به خوبي روشن ميباشد.
و باز ميپرسيم که اگر از چنين کوششي متمکن بوديم و راه آن را هم دانستيم آيا بر ما لازم است که به اين کار اقدام نماييم؟ آقاي مرحوم/ در جواب ميفرمايند «ولکن لما کان علم الرصد و النجوم منهياً عنه و التکليف يقع علي عامة المکلفين و جلهم لايعلمون من ذلک شيئاً يبعد القول بوجوبه و لو کان واجباً لاسسوا: بناء الانحرافات و الاستخراجات الهيئية لانهم معلموا العباد فاسکتوا عما سکت الله و ابهموا ما ابهمه الله» يعني نظر به اينکه اين کار بستگي دارد به علم رصد و علم نجوم و علم رصد و نجوم در شريعت از آنها نهي شده است و از طرفي تکليف بر همه مکلفين واقع ميشود و بيشتر آنها از اين علوم بيخبرند، از اين جهت لازمدانستن چنين کاري و واجبدانستن آن سخن دوري است و اگر واجب بود خود ائمه: دستورات و قواعد لازم براي تشخيص مقدار انحرافات و طور و طرز استخراجات را تأسيس ميفرمودند، زيرا ايشانند معلمهاي بندگان. پس سکوت کنيد از آنچه خدا سکوت فرموده و سربسته بگذاريد آنچه را که خداوند سربسته گذارده است.
سؤال (3): اگر مطابق قواعد علمي کوشش کنيم و بخواهيم نقطهاي را که محاذات بيشتري با کعبه دارد به دست آوريم با کدام قسمت از کعبه محاذي خواهيم شد؟
جواب: شيخ بزرگوار/ ميفرمايند «کل اقليم لهم علامات باعتبار العرض و لکل بلد منها علامات باعتبار الطول و لهم رکن من الکعبة يتوجهون الي جهته فلاهل العراق الرکن العراقي الذي فيه حجر الاسود» يعني براي هر اقليمي علاماتي است به اعتبار عرض و براي هر بلدي از آنها هم علاماتي است به اعتبار طول و براي ايشان رکني است از کعبه که به سمت آن رکن رو مينمايند پس براي اهل عراق رکن عراقي است که حجرالاسود در آن رکن قرار دارد.
تا اينکه شروع ميفرمايند به بيان علامات بلدها و قسمتهاي کعبه را که هر بلدي با رعايت اين علامات مواجه به آنها ميشوند پس ذکر ميفرمايند علامت اواسط اهل عراق و علامت مشاهد و بغداد و حله و علامت اطراف غربي عراق مانند موصل و علامت آخر بلاد اهل عراق را که عبادان (آبادان) و بصره باشد. تا اينکه ميفرمايند «فاهل العراق و خراسان و حلوان الي الري و خوارزم يستقبلون الباب و المقام» و مطابق اين فرمايش مبارک قبله اهل عراق و خراسان تا ري و خوارزم اگر علاماتي را که ذکر ميفرمايند به طور دقيق رعايت کنند با قسمت بين مقام حضرت ابراهيم7 و باب کعبه محاذي خواهند بود. و همينطور ساير جوانب را بيان ميفرمايند که هر بلدي با رعايت علامت مخصوص به خود با کدام قسمت از چهار طرف بيتالله الحرام روبهرو ميشوند. و در اين صورت با هر وسيله دقيق و از هر قاعده محکم علمي ما بخواهيم نقطه محاذات را به دست آوريم همين نقطه را به دست ميآوريم که اين بزرگوار بيان فرمودهاند و حتي قبلهنماي رزمآرا که وسيله نسبتاً دقيقي به شمار ميرود نميتواند به اين دقت نقطه محاذات را مشخص سازد زيرا اين وسيله فقط نقطه محاذات با حرم را معين ميکند و اما نقطه محاذي ما را با کعبه نميتواند معين سازد و لذا نميتوان در داخل شهر مکه از قبلهنما استفاده کرد زيرا ديگر نقشي ندارد و جهتي را نشان نميدهد.
با توجه به اين تحقيق دقيق شيخ بزرگوار/، سر استحباب تياسر براي اهل عراق روشن ميشود. زيرا طبق بيان آن بزرگوار اهل عراق و کساني که قبله ايشان قبله اهل عراق است ـ همان بلادي را که شيخ مرحوم نام ميبرند ـ بعد از اينکه با کمال دقت از طريق علاماتي که ذکر فرمودهاند قبله خود را مشخص نمايند با قمست بين مقام و باب روبهرو خواهند بود و اگر تياسر را به عمل آورند و به اين استحباب رفتار نمايند به طرف حجرالاسود تمايل کرده و بين باب و حجرالاسود روي خواهند نمود که مطابق بيان شيخ بزرگوار اين نقطه قبله اهل بصره و اهواز و فارس و سجستان تا تبت و همچنين تا چين ميباشد.
و حتي بعضي از علماء برای اهل عراق و کساني که قبله ايشان قبله اهل عراق است تياسر را واجب دانستهاند و آقاي مرحوم ميفرمايند «فنحکم باستحباب التياسر لاهل العراق و من يصلي الي قبلتهم من اهل المشرق قليلاً» يعني پس حکم ميکنيم به مستحببودن کمي تياسر براي اهل عراق و کساني که به قبله اهل عراق نماز ميخوانند و از اهل مشرق ميباشند. و باز ميفرمايند «و يؤيد استحباب التياسر تيامن العامة فانهم کانوا يسألون علياً7 و يعملون بخلافه فخلافهم دليل الوفاق» يعني مستحببودن تياسر را تأييد ميکند اينکه سنيها تيامن مينمايند زيرا دأب ايشان چنين بود که احکام را از علي7 ميپرسيدند و بعد بر خلاف فرمايش آن حضرت رفتار ميکردند. بنابراين مخالفتنمودن با سنيها ـ يعني تياسرکردن ـ دليل موا فقت با علي7 و دليل شيعهبودن است. بعد ميفرمايند «و في عبارة الفقه اشارة الي ذلک» يعني در عبارت حديثي که در کتاب فقه@الفقه.ظ@ الرضوي از امام رضا7 نقل شده به استحباب تياسر اشاره دارد و آن عبارت که ميفرمايند اين حديث شريف است اذا اردت توجه القبلة فتياسر مثل ما يتيامن فان الحرم عن يمين الکعبة اربعة اميال و عن يسارها ثمانية اميال يعني هرگاه خواستي رو به قبله نمايي تياسر کن ـ به طرف چپ روي نما ـ همانگونه که تيامن ميشود ـ به طرف راست روي مينمايند ـ زيرا حرم از طرف راست کعبه چهار ميل است و از طرف چپ آن هشت ميل است. و حديث ديگري را هم از امام صادق7 ذکر ميفرمايند که معنايش اين است مفضل از امام صادق7 ميپرسد چرا شيعيان به طرف چپ ميل ميکنند و سبب اين کارشان چيست؟ حضرت ميفرمايند همانا هنگامي که حجرالاسود از بهشت پايين آورده شد و در جايگاهش قرار گرفت علامات و نشانههاي حرم در آنجاهايي قرار داده شد که نور حجرالاسود به آنجا رسيده بود از طرف راست کعبه چهار ميل و از طرف چپ آن هشت ميل که روي همرفته دوازده ميل ميشود. پس هرگاه انسان به طرف راست منحرف شود از قبله خارج خواهد شد، زيرا حد و مقدار حرم از آن سمت کم است و هرگاه به طرف چپ منحرف شود از حد قبله خارج نخواهد شد.
و اگر در اين حديث شريف دقت کنيم خواهيم يافت که گويا دأب شيعه تياسر بوده بر خلاف سنيها که دأب ايشان تيامن ميباشد. و در کتاب مبارک جامع ميفرمايند «يستحب التياسر نحو يسار القبلة قليلاً و صريح قول الاصحاب اختصاصه باهل العراق و لايبعد صحته» يعني مستحب است کمي تياسر به طرف چپ قبله. و صريح فرمايش علماء شيعه اين است که اين حکم به اهل عراق اختصاص دارد و بعيد نيست اين سخن، سخن صحيحي باشد و مراد آن بزرگوار از اهل عراق، ايشان و کساني که قبله آنها قبله اهل عراق است ميباشد همانطوري که از شيخ مرحوم نقل کرديم و همانطوري که خود آقاي بزرگوار در رساله الصلوة فرمودند «فنحکم باستحباب التياسر لاهل العراق و من يصلي الي قبلتهم من اهل المشرق قليلاً» و اينکه فرمودهاند «صريح قول علماء شيعه بر اين است که اين حکم مخصوص اهل عراق است و بعيد نيست سخن درستي باشد» اشاره ميفرمايند به اختلافي که در بين علماء در مسأله تياسر پيدا شده که بعضي گمان کردهاند که تياسر مستحب است براي همه بلاد از چهار طرف کعبه و اهل هر بلدي در هر سمتي از چهار سمت کعبه مستحب است که تياسر نمايند. ولي اکثر علماء شيعه تياسر را مخصوص اهل عراق و کساني که به قبله ايشان نماز ميخوانند دانستهاند. و آقاي مرحوم ميفرمايند «و ليعلم ان المعلوم من الاصحاب ان هذا الحکم مخصوص اهل العراق و ليس في الخبر ما يفيد ذلک» يعني بايد دانست که از فرمايش علماء شيعه چنين معلوم ميشود که اين حکم ـ استحباب تياسر ـ مخصوص اهل عراق است ولي در حديث ـ فقه رضوي ـ عبارتي نيست که بتوان از آن اين اختصاص را به دست آورد. و مقصود آن بزرگوار اين است که چون در آن حديث تصريح نشده به اختصاص حکم تياسر براي اهل عراق، پس براي همه بلاد که در چهار سمت کعبه قرار گرفتهاند تياسر مستحب است. تا اينکه ميفرمايند «ولکن يبعد للاصحاب ان يخصصوا الحکم من غير تحقيق فلايبعد انه کما ذکروا لانهم ثقات و قد نقلوا ذلک فيتبع فنحکم باستحباب التياسر لاهل العراق و من يصلي الي قبلتهم من اهل المشرق قليلاً» يعني «ولي بعيد به نظر ميرسد که اصحاب ـ علماء شيعه ـ بدون تحقيق حکم تياسر را اختصاص دهند، پس فرمايش ايشان بعيد نيست که درست باشد زيرا ايشان مورد اطمينان ميباشند و اين اختصاص را نقل کردهاند. پس گفته ايشان متابعت ميشود و در نتيجه ما هم حکم ميکنيم به مستحببودن تياسر کمي براي اهل عراق و کساني که به قبله اهل عراق نماز ميگزارند و اهل مشرق ميباشند.»
سؤال (4): مقدمه: يکي از موازين شرعي در تشخيص سمت قبله براي کساني که دورند از حرم، محرابهاي مساجد مسلمين و قبرهاي ايشان است در بلاد دور و به فرموده سرکار آقاي همداني/ «در احاديث ستاره جدي را از براي تعيين قبله قرار دادهاند از براي اهل بلاد بعيده و خلافي در آن نيست ولکن در هر بلدي به طور خاصي بايد آن را قرار داد و اين امر را آسان کرده محرابهاي مسجدهاي مسلمين و قبرهاي ايشان که از زمان معصوم7 تا اين زمانها عمل مسلمين بر آن بوده پس در هر بلدي که قبله آن به واسطه عمل مسلمين و به واسطه قواعد علميه معين شده و محرابها و قبرها را رو به قبله قرار دادهاند رو به قبله ايستادي و دانستي که جدي در پشت سر يا پشت کتف راست يا در سر دوش راست يا غير اينجاها واقع است در بيابانهاي هر بلدي به همانطور بايد قبله را تعيين کرد و در اين مطلب خلافي نيست.»
از اين فرمايش مبارک ميزانبودن محراب مساجد و قبور مسلمين به خوبي واضح ميشود خصوصاً اگر بلدي ثابت شود که شيعهنشين بوده و قرنها شيعيان در آن زندگي ميکردهاند که در اين صورت حتماً تياسر را هم رعايت کردهاند و جندق بحمدالله يکي از آن بلاد است که حتي مسجد قلعه که قديميترين مساجد آن است مناره ندارد در صورتي که اگر سنينشين بود حتماً براي آن مسجد مناره ساخته بودند همانطوري که مشاهده ميکنيم که تمامي مساجدي را که اهل سنت ساختهاند و يا ميسازند در هر کجا باشد براي آن مناره قرار ميدهند و اين از بدعتهايي است که ايشان گذاردهاند و امام زمان ارواحنا له الفداء يکي از کارهايي که خواهند فرمود خرابکردن همين منارهها است.
پس محرابهاي مساجد جندق محرابهايي است که به دست شيعيان ساخته شده و وقتي که محراب مسلمين و قبور ايشان براي شناخت سمت قبله ميزان باشد محرابي که شيعيان ساخته باشند در ميزانبودن سزاوارتر است.
و آقاي مرحوم/ در رساله الصلوة ميفرمايند «و عن الاصحاب جواز التعويل علي قبلة البلد اذا لميعلم غلطها و نقل الاجماع عليه» يعني از علماء شيعه نقل شده است که ميتوان بر قبله بلد اعتماد نمود و اجماع علماء هم بر اين مطلب نقل شده است در صورتي که نداند غلطبودن آن را. (و مراد آن بزرگوار از غلطبودن بر خلاف جهت بودن و انحراف از جهت است.)
و شيخ مرحوم/ ميفرمايند «و من کان فرضه التوجه الي الجهة الخاصة يستعملها بقبلة المسلمين و بقبورهم» يعني کسي که وظيفهاش رو کردن به سمت و جهت مخصوصي است آن جهت را به وسيله قبله مسلمين و قبور ايشان مشخص ميسازد و بهکار ميبندد.
پس بعد از اين فرمايشات مبارکات در ميزانبودن محراب مساجد و قبور مسلمين شکي و شبههاي باقي نميماند و با کمال اطمينان محراب و قبور را ميزان در شناخت سمت قبله بايد دانست و بدون هيچگونه وسواسي به همان سمت بايد نماز خواند، مگر انسان بداند که در سمت و جهت اشتباه کردهاند.
با توجه به اين مقدمه سؤالي مطرح ميشود که اگر با بهکار بردن قواعد و يا وسائل علمي مشخص شد که محراب مسجدي تيامن و يا تياسر دارد، بايد چه کرد؟ آيا باز هم بايد به همان محراب نماز خواند و يا مطابق با آن قواعد و وسائل بايد رفتار نمود؟
جواب: شکي نيست که اين مسأله از مسائل فقهي است و بايد فقيه جواب بدهد و هرکس نميتواند در اين مسأله به دلخواه خود جواب گويد. و هرکس که فقيه نيست لازم است بر او که در اين مسأله فقهي، رجوع به فقيهي بکند که او را تقليد مينمايد.
در جواب اين سؤال شيخ بزرگوار/ ميفرمايد «نعم للعارف ان يجتهد يميناً و شمالاً اذا تبين له تساهل و لايجوز له ان يجتهد في العکس بل و لا الي محض اليمين و الشمال لامتناع تساهلهم و غفلتهم في الخطاء الکثير» يعني آري شخصي که با قواعد و علامات آشنايي دارد اين حق را دارد که اجتهاد کند و به دست آورد سمت قبله را چه به طرف راست و چه به طرف چپ در صورتي که بداند و کاملاً براي او روشن باشد که در تشخيص سمت قبله سهلانگاري شده است؛ ولي جايز نيست براي او که بر عکس قبله بلد اجتهاد کند و به وسيله قواعد و وسائل و علامات، عکس قبله بلد را مشخص نمايد و همچنين جايز نيست براي او حتي مشخصکردن صرف راست و چپ را زيرا محال است که اين مقدار سهلانگاري شده باشد و غفلت ورزيده باشند و اين مقدار اشتباه نموده باشند.
و آقاي مرحوم ميفرمايند «و لايجوز الاجتهاد فيها علي خلافها و يطرح اذا خالفها نعم يمکن ان يجتهد فيها بالتيامن قليلاً و بالتياسر الا ان ذلک لايعلم الا بالهيئة و معرفة العرض و الطول و الانحراف و اخراج خط نصف النهار و ذلک ليس بواجب علي العباد تحصيله بعد الاکتفاء بالجهة علي ما قلنا بل الزام ذلک عسر و حرج واضح» يعني و جايز نيست که در امر قبله بلد اجتهاد نمايند ـ و از طريق علامات و قواعد بخواهند سمتي را مشخص نمايند ـ و اگر اجتهاد شد و سمتي بر خلاف قبله بلد مشخص گرديد بايد آن اجتهاد را به دور انداخت. آري، اينقدر ميتواند که اندکي به سمت راست و يا چپ را اجتهاد نمايد، ولي اين کار بستگي دارد به علم هيئت و شناخت عرض و طول و مقدار انحراف و به دستآوردن خط نصفالنهار و به دستآوردن هيچيک از اينها بر بندگان خدا واجب نيست بعد از اينکه رو به سمت کردن کافي ميباشد همانطوري که ما گفتهايم بلکه لازم و واجب دانستن اين کار سختي و دشواري واضحي است که آن را خداوند در دين خود قرار نداده است.
و تتمه بيان اين بزرگوار را قبلاً نقل نموديم که حتي در صورتي که بتواند به وسيله قواعد و وسائل، اندکي به سمت راست و يا چپ را مشخص نمايد و مشخص هم کرد آيا بر او واجب است که از محراب به آن نقطهاي که مشخص نموده رو کند؟ فرمودهاند «نميتوان گفت بر او واجب است و بعيد است بگوييم بر او واجب است، زيرا اگر واجب بود خود ائمه: قواعدي در علم هيأت و آنچه لازم است در اين کار تأسيس ميفرمودند زيرا ايشان معلمين بندگان هستند پس چون نکردهاند ما هم نبايد به چنين کاري اقدام نماييم.»
و اما آقاي بزرگوار همداني/ که در جندق مدت چند سال سکونت داشتهاند و در همين مسجد نماز خواندهاند و به علوم هيأت و هندسه و نجوم کاملاً مطلع بوده، اين محراب و قبور را و نماز خواندن به همين سمت را با سکوت خود امضاء نمودهاند و گذشته از آن در رساله مبارکه کفايه بياني نفرمودهاند که اجتهاد در اندکي تيامن و تياسر بر خلاف محراب مسجد بلد جايز است، بلکه به عکس محراب مساجد و قبور مسلمين را ميزان تطبيق ستاره جدي و تشخيص قبله در بيابانها قرار دادهاند و بايد دانست که اين مسأله از مسائل اختلافي و نظري بين علماء شيعه است و در کتب فقهي مطرح گرديده است و بعضي از علماء اجتهاد در تيامن و تياسر اندک را در مورد قبله بلد و محراب مساجد مسلمين جايز دانستهاند و بعضي جايز ندانستهاند و از عبارات بزرگان+ به دست آمد که تصريح دارند در جايزنبودن اين اجتهاد و همچنين عملنمودن به چنين اجتهادي را مخالفتکردن با معصومين: دانستهاند همانطوري که در عبارت آقاي بزرگوار کرماني/ زيارت گرديد. و اصولاً اين اختلاف فقهاء مبتني بر اصل نظريه و اختلاف ايشان در خود قبله است که بعضي از علماء خود کعبه را قبله ميدانند چه براي کساني که نزديکند و چه براي کساني که دورند و در بلاد بعيده زندگي ميکنند از قبيل سيد مرتضي و ابنجنيد و ابيالصلاح و ابنادريس و محقق (در نافع) و بعضي گفتهاند که متأخرين از علماء شيعه بلکه بيشتر ايشان و مشهور در نزد ايشان اين است که خود کعبه قبله است براي قريب و بعيد، ولي عده زيادي از علماء شيعه کعبه را براي کساني که نزديکند قبله دانسته و براي بلاد بعيده جهت آن را قبله ميدانند و در اول بحث دانسته شد که نظر مبارک بزرگان ما+ اين است که کعبه قبله کساني است که آن را مشاهده ميکنند و سمت آن قبله است براي کساني که خارج مسجدالحرام و حرم ميباشند.
نتيجه سؤالها و جوابها
پس از مجموعه اين مباحث چنين نتيجه ميگيريم که محراب مسجد صحراء جندق به طرف چپ انحراف دارد و از نقطهاي که قبلهنما نشان ميدهد تياسر دارد. اين اجتهادي است که نميبايست انجام شود و از طرف بزرگان اجازه اين کار داده نشده است و اکنون هم که انجام شده عملکردن به مقتضاي اين اجتهاد باز اجازه ميخواهد و فقيه بايد اجازه بدهد که عمل به مقتضاي اين اجتهاد جايز است و بزرگان اجازه نميدهند و اين کار را جايز نميدانند و اگر کسي خودش فقيه باشد و فتوايش اين باشد که اينگونه اجتهاد جايز و عمل به مقتضاي آن جايز است او خود ميداند و مقلدين او خود ميدانند. ولي ما که مقلد بزرگان+ هستيم بايد تسليم ايشان باشيم و فتواي صريح از ايشان در دست داشته باشيم براي منحرفايستادن از محراب. در صورتي که فتواي صريح از ايشان داريم در جايزنبودن اين اجتهاد و جايزنبودن عملکردن به مقتضاي اين اجتهاد. گذشته از اين من درست در خاطر دارم که وقتي رزمآرا اين قبلهنما را ساخته بود، آن را برد نزد آقاي بروجردي، ايشان فتوي دادند که عملنمودن به مقتضاي اين قبلهنما جايز است و هرکس مقلد ايشان بود به مقتضاي اين قبلهنما رفتار کرد و يک مرتبه ديديم بيشتر شهرستانها و دهات قبلهشان تيامن پيدا کرد و به هرکس ميگفتي چرا به طرف راست ميايستي؟ ميگفت به فتواي آقاي بروجردي که دستور دادهاند مطابق اين قبلهنما رفتار نماييم. حتي روضهخوانها يک قبلهنما در جيب خود گذارده بودند و در هر خانهاي که براي روضهخواندن ميرفتند به دستور آقاي بروجردي قبلهنما را از جيب درآورده و قبله خانه صاحبخانه را به طرف راست متمايل ميساختند. و من تعجب ميکنم از بعضي جندقيها که يک چنين مسأله فقهي را به تقليد کدام فقيه انجام دادند. يک مسأله فقهي اختلافي بين فقهاء را به دستور کدام فقيه عملي ساختند؟ اگر خداوند آنها را مؤاخذه فرمايد که در اين مسأله کدام فقيه را تقليد کرديد و به فتواي کدام فقيه رفتار نموديد چه جواب خواهند داشت؟ آيا ميگويند به فتواي مشايخ عظام رفتار کرديم و از ايشان متابعت کرديم؟
و شکي نيست که مسأله اختلافي است. مسأله نظري است. يا بايد شخص خودش فقيه باشد و يا بايد مقلد فقيهي باشد. و مسأله ضروري نيست که بگويند نيازمند به تقليد نيست و يا از موضوعات عرفي باشد که بدون تقليد بتوان انجام شد و خود رزمآرا اين موضوع را ميدانست، لذا قبل از اينکه قبلهنماي خويش را رايج سازد آن را برد نزد آقاي بروجردي و با اجازه ايشان و به فتواي ايشان در بين مردم منتشر ساخت.
البته از قبلهنما ميتوان در بيابانها استفاده کرد؛ ولي با توجه به اينکه آن نقطهرا که قبلهنما مشخص ميسازد بر فرض درست باشد و بسيار دقيق باشد بين مقام و باب را نشان ميدهد که شيخ بزرگوار/ با ذکر علامت آن را مشخص فرمودهاند و اگر رعايت تياسر شود از باب به طرف حجرالاسود روخواهيم کرد. پس باز هم رو به طرف چپ ـ تياسر ـ اندکي مستحب خواهد بود و سر اين استحباب هم از همين بيان روشن گرديد و السلام.
دوم صفر المظفر 1402 سيد احمد موسوي