02-1 بقیة الله جلد دوم – چاپ – قسمت اول

بقیةالله خیر لکم ان کنتم مؤمنین

جلد دوم – قسمت اول

 

سید احمد پورموسویان

 

اين چاپ ويرايش مجدّد و با نوارهاى موجود مطابقه شده است

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 1 *»

مجلس 1

 

(روز دوشنبه 13 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

r اجمالی از حدیث شریف سَدیر صیرفی

r اتّفاق اناجیل اربعه درباره حضرت عیسی؟ع؟

r غیبت صغری و غیبت کبری

r چند حدیث درباره غیبت امام؟ع؟

r سرعت حرکت افلاک در آخرالزمان

r غیبت صغری و فرق آن با غیبت کبری

r امتحان و آزمایش مردم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 2 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

عرض شد در حدیث سَدیر صیرفی، که حدیث طولانی بود و گفت با مفضّل‌‏بن‌عمر و ابوبصیر  و ابان‌‏بن‏تغلب خدمت حضرت صادق؟ع؟ رفتیم و حضرت را گریان و نگران و پریشان‏حال دیدیم و غم و اندوه همه وجود حضرت را فراگرفته بود. علّت را که پرسیدیم حضرت فرمودند من در کتاب جفر اموری را دیدم که آن امور مرا مضطرب ساخته است. و حضرت ناله‌ها و خطاب‌هایی که به حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه به عنوان سیّدی سیّدی داشتند، که در آن حدیث مفصَّل است یک مقدارش را خواندیم. اموری را که حضرت ذکر فرمودند و موجبات اضطراب و نگرانی ایشان را فراهم کرده بود، یکی از آنها مولد قائم صلوات‌الله‌علیه و یکی هم غیبت حضرت بود. غیبت حضرت را امام؟ع؟ از این امور می‌شمارند و می‌فرماید که غیبت این بزرگوار مثل مولد آن بزرگوار و مثل طول حیات و طول غیبتش است. اینها چیزهایی است که باعث نگرانی حضرت بود. بعد که حضرت درباره مولد توضیح می‏فرمایند ، نمونه آن را مولد موسی‌بن‌‏عمران ذکر می‏فرمایند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 3 *»

راجع به غیبت امام؟ع؟ نمونه‏ای که از انبیاء پیشین ذکر می‏فرمایند، حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و عليه‌ السلام است، که غیبت حضرت عیسی نمونه‏ای بوده که خدا در امت‌های پیشین و در میان انبیاء و مرسلین نشان داده است. عیسی علی نبیّنا و آله و علیه‌ السلام غائب شد. آن غیبت نمونه است. عبارت حدیث را می‏خوانم که این قسمت مورد بحث است و ان‏شاءالله شروع به همین قسمت می‏نماییم.

فرمود: و امّا غیبة عیسی؟ع؟ فانّ الیهود و النصاری اتفقت علی انه قتل؛ یهود و نصاری اتّفاق و اجماع دارند و همه آنها قبول دارند که عیسی کشته شد. یهود که بر کشته‏شدن حضرت متّفق هستند. روی عداوت به خیال خودشان حضرت را کشتند. و اما نصاری نیز بر کشته‌شدن حضرت متّفقند و می‏گویند که آن بزرگوار خود را برای ما فداء ساخت و کشته شد، ولی خدا او را از قبر بیرون آورد و او را زنده فرمود و به آسمان برد؛ این‏طور می‏گویند. ان‌شاء‌الله توضیحاتی عرض خواهیم کرد.

تقریباً اناجیل اربعه ـــ  انجیل‌های چهارگانه‏ای که الآن شایع و مشهور است و در دست نصاری است، ـــ  اینها تصریح دارند بر اینکه حضرت کشته شده است، ولی یک انجیل دیگری هم به‌دست آمده که آن انجیل مثل این انجیل‌های چهارگانه شهرتی ندارد، ولی در بعضی از مسائل و مطالب، با قرآن مطابق است که یکی همین حادثه است. حادثه عیسی را در آنجا طوری ذکر می‏کند که تقریباً با بیان اسلام درباره این حادثه مطابق است که ان‏شاءالله بعد گفتگو می‏کنیم. در اینجا امام؟ع؟ می‏فرمایند: هم یهود و هم نصاری قائلند و اتفاق دارند بر اینکه عیسی کشته شده است. اتفاقشان همین شهرتی است که در این انجیل‌های چهارگانه شده است.

بعد می‏فرماید: و کذّبهم الله عزّوجلّ بقوله و ماقتلوه و ماصلبوه ولکن شبّه لهم.([1]) خدا، هم یهود و هم نصاری را به این فرمایش که عیسی را نکشتند، عیسی را به دار

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 4 *»

نزدند، تکذیب کرد. عیسی را نکشتند؛ یعنی کشتن واقع نشده است. به دار هم نزدند؛ یعنی کشتنی که از طریق دار زدن باشد، آن هم انجام نشده است؛ ولکن شبّه لهم؛ امر بر ایشان مشتبه شد. پس نصاری که به ظاهر تابعین حضرت بودند و مدّعی بودند که تابع حضرتند، امر بر ایشان مشتبه شد، بینشان اختلاف رخ داده است. ولی مسلمین به برکت اسلام می‌گویند عیسی کشته نشد، خدا او را به آسمان برد. باز در همین هم بحث دارند که بعد خواهیم گفت.

امام؟ع؟ می‏فرمایند: کذلک غیبة القائم؟ع؟؛ غیبت حضرت قائم؟ع؟ هم همین‏طور است.  فانّ الامة تنکرها؛ امّت غیبت را انکار می‏کنند. در نسخه‏ای لطولها است؛ یعنی از جهت طول‌ کشیدن غیبت، منکر می‏شوند که غیبتی برای امام؟ع؟ باشد؛ چون معنای غیبت را نمی‏فهمند و نمی‏یابند، و وقتی هم که برایشان گفته شود باز انکار می‏کنند. آن‌وقت حضرت انحراف‌هایی را که در مورد غیبت امام؟ع؟ دست می‏دهد، ذکر می‏فرمایند: فَمِنْ قائل بغیر هدی بانّه لم‌یولد و قائل یقول انّه وُلِدَ و مات و قائل ‏یکفر بقوله انّ حادی‏عشرنا کان عقیماً و قائل یَمرُقُ بقوله انّه یتعدّی الی ثالثَ ‏عشر فصاعداً و قائل یعصی الله عزّوجلّ بقوله انّ روح القائم ینطق فی هیکل ‏غیره.([2]) این انحراف‌هایی است که اجمالاً آنها را بیان کرده‏ام. امام؟ع؟ می‏فرماید: این انحراف‌ها در زمینه غیبت پیدا می‏شود و منحرفینی در زمینه غیبت پیدا می‏شوند که این نظریات را اعلام می‏کنند و معتقد می‏شوند و همه اینها را امام؟ع؟ ردّ می‏فرمایند.

آنچه که شیعه اثناعشری برآن ثابت می‏ماند و نظریه اهل حق است، این است که برای مهدی آل‏محمّد؟عهم؟ دو غیبت است؛ «غیبت اولی» و «غیبت اُخری»، که به «غیبت صغری» و «غیبت کبری» مشهورند. و الآن امام؟ع؟ در غیبت کبری به‌سر می‏برند، بعد از اینکه غیبت اوّلی حضرت بر ایشان گذشت. اگر از ولادت حساب

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 5 *»

کنیم هفتاد و پنج سال می‌شود و بعد از آن غیبت کبری شروع شد.

فعلاً روایاتی را که در این زمینه از ائمه؟عهم؟ رسیده و ذکر غیبت در آنها شده انتخاب کرده‏ام و ان‏شاءالله می‏خوانم و بعد درباره علل و جهاتی که خود ائمه؟عهم؟ در امر غیبت فرموده‏اند که چرا غیبت فراهم شد و چرا امام غائب شدند بحث خواهم کرد و بعد ان‏شاءالله وارد بحث کیفیت غیبت می‏شوم، که از اختصاصات بزرگان ما است و بیان ایشان در مورد کیفیت غیبت امام؟ع؟ که از امور مشکل و از مطالب لازم است و شناختن آن برای ما بسیار بسیار لازم است.

رسول‌خدا؟ص؟ در حدیثی به جابر بن‌عبدالله انصاری فرمودند: یغیب عن شیعته غیبةً لایثبت فیها علی القول بامامته الّا من امتحن الله قلبه بالایمان؛ رسول‌خدا؟ص؟ راجع به ائمه بعد از خود به جابر بن‌عبدالله انصاری بیاناتی می‏فرمایند، و نوع روایاتی که جابر در مورد امامان بعد از رسول‌خدا؟ص؟ ذکر می‏کند، هم مورد قبول سنی‏ها است و هم شیعه. از جمله راجع به امام دوازدهم حضرت فرمایش‌هايی دارند، می‏فرمایند: از شیعیانش غائب می‏شود، یک غیبتی که بر قول و اعتقاد به امامت آن حضرت در این غیبت ثابت نمی‏ماند مگر آن کسی‌که خدا قلب او را برای ایمان آزمایش فرموده و امتحان کرده و آن را برای ایمان آماده ساخته است. فقط یک‌چنین کسانی بر امامت حضرت ثابت می‏مانند. البته می‏دانیم مراد از این اعتقاد به امامت، یعنی دل ایمان داشته باشد نه به زبان بگویند. به زبان همه می‏گویند، همه داد می‏زنند، یا بقیة‏الله می‏گویند، ولی دل‌ها معلوم نیست تا چه اندازه بر امر امامت حضرت ثابت مانده است. بعد، رسول‌الله؟ص؟ فرمودند: هذا من مکنون سرّ الله و مخزون علمه فاکتمه الّا عن اهله؛ این مطلبی که به تو گفتم از سرّ مکنون و از علم مخزون خداوند است، او را بپوشان مگر از اهلش که به اهلش برسد.([3])

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 6 *»

و همین‌طور در حدیثی حضرت قسم یاد می‏فرمایند و با تأکید شدیدی می‏فرمایند: و الذّی بعثنی بالحقّ بشیراً لیَغیبَنَّ القائمُ من ولدی بعهدٍ معهودٍ الیه منّی حتی یقولَ اکثر الناس ما للّه فی آل‌محمّد حاجة و یشکّ آخَرون بدلائله؛ قسم به کسی‌که مرا بشارت‏دهنده به حقّ فرستاد ــ  یعنی مرا رسول قرار داده ــ  حتماً و مسلّماً قائم از فرزندان من غائب خواهد شد و این به عهدی معهود از من به سوی او است؛ یعنی من با او عهد می‏کنم، دستور می‏دهم. طوری غائب می‏شود که بیشتر مردم می‏گویند دیگر برای خدا در آل‌محمّد؟عهم؟ حاجتی نیست و عده دیگری به دلائل آن حضرت و امامت آن حضرت شک می‏کنند.

فمن اَدْرَکَ زمانَه فلیتمسّکْ بدینه؛ هر کس زمان مهدی را درک می‌کند به دین مهدی صلوات‌الله‌علیه متمسّک شود. و لایجعلْ للشیطان علیه سبیلاً بشَکِّه فیُزیله عن ملّتی و یُخرجه من دینی کسی‌که در زمان آن حضرت واقع می‏شود، به شیطان اجازه ندهد که بر دل او راه پیدا کند و در دل او شک ایجاد کند که در نتیجه او را از ملّت من زائل کند و از دین من خارج کند. شیطان کارش این‌طور است. فقد اخرج اَبَوَیْکُم من الجنّةِ مِن قبل؛ شیطان پدر و مادر شما را از بهشت راند و بیرون کرد و خارج ساخت. یعنی مواظب باشید، شیطان شما را هم از بهشت ولایت و امامت ائمه هدی؟عهم؟ با تشکیک در امر مهدی و غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه خارج نکند. و الله عزّوجلّ جعل الشیاطین اولیاءَ للّذین لایُؤمنون؛([4]) خدا شیاطین را برای غیر مؤمنین اولیاء قرار داده؛ یعنی مؤمنین نمی‏گذارند که شیطان بر آنها راه پیدا کند.

امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه فرمودند: انّ لصاحب الامر غیبةً المُتمسِّکُ فیها بدینه کالخارِطِ القَتادِ بِیَدَیْه فأیُّکم یُمْسِکُ شَوْکَ القتاد بیده؛ برای صاحب‌الامر صلوات‌الله‌علیه غیبتی خواهد بود که کسی‌که در آن غیبت بخواهد به دینش متمسّک باشد، مثل کسی است که بخواهد یک شاخه پُرخار و پُرتیغی را با دست خرّاطی کند و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 7 *»

این تیغ‌ها و این خارها را با دست از این شاخه بتراشد. کدام‌یک از شما برایش ممکن است و می‏تواند این کار را انجام دهد که یک شاخه‏ای که پُر از تیغ و خار است را با دست خرّاطی کند؟! دینداری و تمسّک به دین در عصر غیبت امام؟ع؟ این‏قدر سخت است. بعد فرمود: انّ لصاحب هذا الامر غیبةً فلْیَتَّقِ الله عبدٌ و لیتمسّکْ بدینه؛([5]) امام، صاحب‌الامر صلوات‌الله‌علیه غیبتــــی دارند کـــه در این دوران وظیفـــه هر کسی این است که تقوی داشته باشد و متمسّک به دینش باشد.

این آیه را فرمود: ام‏حسبتم ان‌تدخلوا الجنّة و لمّا یأتکم مثلُ الذین خلوا من قبلکم مَسَّتْهم البأساءُ و الضّرّاء و زُلزلوا حتّی یقولَ الرّسولُ و الّذین آمَنوا معه متی نصرُ الله اَلا انّ نصرَ الله‏ قریب؛([6]) فکر می‏کنید که داخل بهشت می‏شوید و نمی‏آید شما را آن صفات و خصوصیاتی که برای پیشینیان شما آمد؟ آنها را مشکلات چنان فراگرفت که متزلزل گردیدند، به‌طوری ‌که رسول و کسانی‏که با او ایمان آورده بودند گفتند نصرت خدا چه موقعی است؟ آگاه باش که نصرت خدا نزدیک است. يعنی بیان مشکلاتی است که شیعیان در این مشکلات قرار می‏گیرند، به‌طوری‌ که فریادها بلند می‏شود که نصرت خدا کی و چه‌وقت خواهد بود؟

حضرت باقر صلوات‌الله‌علیه ظهور حضرت را که بیان می‏کردند، فرمودند: و ذلک بعد غیبة طویلة؛ ظهور حضرت، بعد از غیبتی طولانی خواهد بود. لِیَعلمَ الله من یُطیعه بالغیب و یُؤمن به؛ برای اینکه معلوم شود و خدا بنمایاند، یا بعد از علمِ سَیُوجَد، علم وجودی فراهم شود، که چه کسی خدا را نسبت به امر غیب و غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه اطاعت می‏کند و به او ایمان می‏آورد.([7])

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 8 *»

همین‌طور حضرت باقر؟ع؟ درباره این آیه شریفه أرأیتم ان اصبح ماؤکم غَوْراً فمن یأتیکم بماءٍ مَعین؛([8]) اگر این آب که در اختیار شما است فرو رود، چه کسی است که آب گوارایی برای شما فراهم سازد؟ امام این آیه را فرمودند: نزلتْ فی الاِمام؛ خدا به این زبان سخن گفته و درباره امام نازل شده و شأن امام این است. معلوم است امام؟ع؟ آب حیات هستند، حیات ایمانی و آب گوارای ولایت. فرمود: ان اصبح امامکم غائباً عنکم فمن یأتیکم بامامٍ ظاهرٍ یأتیکم باَخبارِ السّماء و الارض ‏و بحلال الله و حرامه؛ اگر امام شما از شما غائب شود، چه کسی است که می‏تواند جای او بنشیند؟ کیست که برای شما امام ظاهری را بیاورد که از اخبار آسمان و زمین آگاهی داشته باشد و برای شما بیان کند، یا حلال و حرام خدا را برای شما بیان کند؟

اَمٰا واللهِ ماجاء تأویلُ هذه الآیة و لابدّ اَنْ‌یَجیءَ تأویلُها. ([9]) فرمود: آگاه باشید مصداق این آیه هنوز نیامده؛ یعنی از زمان آدم تا زمان رسول‌خدا؟ص؟ و از زمان ایشان تا زمان حضرت عسکری؟ع؟، همیشه حجت خدا ظاهر بوده است و آن کسانی‌که هدایت را می‏خواستند، دسترسی به حجت داشته‏اند. پس مصداق این آیه این است که آب ولایت فرو رود و کسی نباشد که در ظاهرِ امر بتواند مثل آن امام، اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدا را بیان کند. فرمود: آگاه باشید، به خدا قسم تأویل این آیه، یعنی مصداق این آیه، هنوز نیامده و خواه‌نخواه خواهد آمد. مقصودشان دوران غیبت امام؟ع؟ است.

همین معنی از رسول‌خدا؟ص؟ هم رسیده که ایشان فرمودند: المهدی یَغیبُ عن الناس غیبةً طویلة یرجع عنها قوم و یثبت آخرون و ذلک قولُ الله تبارک و تعالی أرأیتم ان اصبح ماؤکم غوراً الخ. فرمود: مهدی از مردم غائب می‏شود، یک غیبت طولانی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 9 *»

به‌طوری ‌که عده‏ای از ولایت و امامت او برمی‏گردند و عده‏ای ثابت می‏مانند و این است قول خدای تبارک و تعالی أرأیتم ان اصبح ماؤکم غوراً … که همان آیه را
تلاوت می‏فرمایند.

حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: کأنّی بکم اذا صَعِدْتم لم‌تجدوا احداً و رجعتم لم‌تجدوا احداً؛([10]) گویا شما را ــ  یعنی فرزندان و آیندگان شما را ــ  می‏بینم هنگامی‌که صعود می‏کنید، حرکت می‏کنید و سرابالایی می‏روید و فکر می‏کنید که به‌دست آورده‏اید و بالا می‏روید، تا می‏رسید آنجا، می‏بینید نه، خبری نبود، گول خورده‏اید. باز دوباره سرازیر می‏شوید و پایین می‏آیید و باز کسی را نمی‏یابید. اینها حالات مردمی است که در امر ولایت و امامت امامشان بصیر نیستند. گاهی به کوه می‌زنند، گاهی به پایین، دامنه. کأنّی بکم عبارت عجیبی است، حیف که من نمی‏توانم صریح حرف بزنم و صریح معنی کنم، شما خودتان صریح بشنوید. کأنّی بکم اذا صعدتم لم‌تجدوا احداً و رجعتم لم‌تجدوا احداً.

در حدیثی دیگر فرمود: والله لو بَقِیَ فی غیبته ما بقی نوح فی قومه لایَخْرُجُ من الدنیا حتی یَظهر.([11]) مطمئن باشید هرچه غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه طول بکشد، حتی به مقدار نوح که در قومش ماند، حتی به آن مقدارها؛ که الآن نزدیک است، نزدیک است مقداری که حضرت نوح در میان قومشان ماندند، حتی اگر آن مقدارها در غیبتش بماند از دنیا نخواهد رفت مگر اینکه ظاهر شود.

در حدیثی فرمود: اذا دار الفَلَک و قالوا ماتَ او هلک بایِّ وادٍ سلک و قال الطّالب له انّیٰ یکون و قد بَلِیَتْ عظامُه فعند ذلک فارتَجُوه و اذا سمعتم به فَأْتوه و لو حَبْواً علی الثَّلْج؛([12]) فرمود: وقتی‌که حرکات فلک دَوَران پیدا کند، تند بگذرد. اذا دار الفلک

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 10 *»

همیشه فلک دوران دارد، ولی طوری شود که محسوس بشود. ببینید الآن ماه رمضان گذشته، با ماه رمضان امسال مثل اینکه دیروز بوده. شوخی نمی‌کنيم، واقعاً مثل اینکه دیروز بوده. چقدر سریع یک‏سال گذشت! این‌طورها حساب بکنیم می‌بینیم چطور امور به سرعت می‌گذرد. اذا دار الفلک؛ من این‌طور می‏فهمم و الّا فلک که همیشه در دوران است ولی این‌قدر سرعت فلک زیاد بشود. چون حدیث وارد شده که وقتی ظالمین در غیبت امام؟ع؟ مسلّط می‏شوند، خدا به ملائکه دستور می‏فرماید که حرکت افلاک را شدید کنید. ولی وقتی حکومت عادله محمّد و آل‌محمّد؟عهم؟ برقرار می‌شود، خدا به ملائکه دستور می‏فرماید که حرکت فلک را بطی‏ء و کُند کنید. یک روزش شاید مثلاً یک ‌سال طول می‏کشد.([13])

شاید این فرمایش اشاره به همین باشد که اذا دارالفلک؛ وقتی‌که خوب احساس کردید که فلک به دَوَران درآمده، به اصطلاح سرگیجه گرفته، تندتند می‏چرخد؛ چه خبر است!؟ واقعاً الآن همین‏طور است، به چه شدّت و سرعت دارد می‏چرخد. و قالوا و گفتند که مات، مهدی صلوات‌الله‌علیه مُرده است؛ او هلک بایّ واد سلک؛ مُرده یا اینکه او را کشتند، یا چه شد، کجا است؟ فقال الطالب له؛ آنهايی که در طلب او هستند؛ بعضی‏ها دشمن آن حضرت معنی کرده‏اند، یعنی دشمنان او، ولی نه، نباید طالب را دشمن معنی کرد. و قال الطالب له؛ یعنی آن کسی‌که او را می‏خواهد و در طلب او است، او این‌قدر ناامید می‏شود که می‏گوید: اَنّیٰ یکون و قد بلیت عظامه؛ کجا می‏شود باشد؟! او استخوانش هم پوسید. اینها مربوط به دل‌هایی می‏شود که وجود مهدی صلوات‌الله‌علیه را باور ندارند. مهدی می‏گویند، ولی دل‌ها باور ندارد. وقتی امر به اینجاها کشید، فعند ذلک فارتجوا؛ امر به اینجا که رسید، دیگر امیدش را داشته باشید و چشم به‌راهش باشید. و اذا سمعتم به؛ تا شنیدید آن بزرگوار ظاهر شده، فأتوه؛

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 11 *»

به طرف او حرکت کنید، ولو حبواً علی الثلج؛ اگرچه روی یخ و برف چهار دست و پا حرکت کنید، خودتان را به آن حضرت برسانید.

قال الصادق؟ع؟؛ حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: للقائم غیبتان؛ برای مهدی صلوات‌الله‌علیه دو غیبت است. احداهما طویلة و الاخری قصیرة؛ یکی از آن دو غیبت طولانی و یک غیبت کوتاه است. فالاُولیٰ یَعْلَمُ بمکانه فیها خاصّةٌ من شیعته؛ در دوران غیبت کوتاه، خاصِّ از شیعه مکانش و جایش را می‏دانند. و الاُخریٰ لایعلم بمکانه فیها الّا خاصّةُ موالیه فی دینه؛([14]) اما در غیبت طولانی حضرت، جای حضرت را نمی‏دانند مگر خاصّ از مَوالی آن بزرگوار، یا مُوالی، یعنی خاصّ از دوستان؛ یا خاص از کسانی‌که آن بزرگوار را امام و ولیّ خود گرفته‏اند؛ یعنی بزرگان شیعه‏. در غیبت دوم فقط بزرگان شیعه می‏دانند آن بزرگوار کجا است.

نوعاً به این عبارات که می‏رسند نمی‏فهمند مراد چیست که در غیبت کبری عده‏ای خواصّ، جای حضرت را می‏دانند و خدمتشان می‏رسند. تعبیر می‏کنند به همین‏ که بعضی‏ها مثلاً در فلان‏جا متوسّل شده‏اند، امام یا شخصی آمده نجاتشان داده؛ اینها که علم به مکان نمی‏شود. این ملاقات‌ها اگر هم دست داده و اگر خود حضرت را هم بر فرض دیده باشند، باز علمِ به مکان که نیست. می‏فرماید: و الاخری لایعلم بمکانه فیها، در غیبت طولانی علم و آگاهی به جای آن حضرت ندارد، الّا خاصّة موالیه فی دینه، مگر خواصّ از موالی آن حضرت در دینش.

در حدیثی دیگر فرمود: انّ للقائم غَیبتین یُقال فی احداهُما هلک و لایُدریٰ فی ایّ واد سلک؛([15]) در غیبت طولانیش کار به جایی می‏رسد که عده‏ای معتقد می‏شوند که حضرت فوت شده، معلوم نیست کجا است، چه شده، چه سرش آمده است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 12 *»

و همچنین در تأویل این آیه شریفه و لایکونوا کالّذین اُوتوا الکتاب من قبل فطٰال علیهم الاَمَد فَقَسَتْ قلوبهم و کثیرٌ منهم فاسقون؛([16]) نباشند مثل کسانی‌که پیش از این به آنها کتاب داده شد و بر آنها مدتی طولانی گذشت، پس دل‌های آنها سخت شد و بسیاری از آنها از دین خارج شدند. حضرت صادق؟ع؟ درباره این آیه فرمودند: نزلت فی القائم و اهل زمان الغیبة و ایامّها دون غیرهم؛ مصداق این آیه ــ که نباشید مثل پیشینیانی که این‏طور شدند ــ در این امت اهل زمان غیبت است، نه غیر ایشان. بعد فرمود: و الامد امد الغیبة؛([17]) مراد از این مدت، مدت غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه است.

راجع به ظهور حضرت که می‏پرسند، می‏فرماید: حاشا للّه ان‌یُوَقَّت ظهورُه بوقت یَعْلَمُه شیعتُنا؛ نمی‏شود، منزّه است خدا که برای ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه وقتی تعیین شود که شیعیان ما بدانند چه وقت است. لانّه هو الساعة التی قال الله تعالی: قل انّما علمُها عند ربّی لایُجَلّیٖها لوقتها الّا هو ثَقُلت فی السّموات و الارض لاتأتیکم الّا بغتةً؛([18]) زیرا آن همان ساعتی است که علمش نزد خدا است و کسی خبر ندارد و ناگهانی می‏آید یعنی آن ساعت هم امر ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه است.

و نیز فرمود: و هو السّاعة الّتی قال الله تعالی یسألونک عن السّاعة اَیّانَ مُرْسىٰها([19]) همچنین فرمود: انّ الله عنده علم السّاعة([20]) این علم ساعة، که مراد ظهور مهدی است و لم‌یقل انّها عند احد، فقط نزد خدا است، نه در نزد کس دیگری از خلق. و قال: فهل

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 13 *»

ینظرون الّا السّاعة ان‌تأتیهم بغتةً فقد جاء اَشْراطُها؛([21]) نمی‏بینند، آیا نگاه نمی‌کنند که ساعت و ظهور امر مهدی ناگهانی خواهد بود؟ علائمش آمده و می‏آید. فرمود: لیس للمهدی وقت لانّه کالساعة انّما علمها عند ربّی یستعجل بها الّذین لایؤمنون بها و الّذین آمنوا مشفقون منها و یعلمون انّها الحق الا انّ الّذین یُمارون فی السّاعة لفی ضلال بعید.([22])

امید می‏رود ما از آن کسانی باشیم که امید داریم و ترسانیم؛ نه بر خودمان، چرا بر خودمان بترسیم؟ بر خودمان که ترسان نیستیم. ترسانیم از اینکه خدا نکند شیطان مسلّط شود و ما را تضعیف کند، ایمان ما را به امامت حضرت و غیبت حضرت و وجود و ظهور حضرت خدای نکرده تضعیف کند؛ از این ترسانیم، و الّا با همین ایمان و اعتقاد، حضرت بیایند چه ترسی داریم؟

کسانی‌که درباره ساعت ــ یعنی ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه ـ‏ـ ممارات و مجادله دارند، در ضلالت و گمراهی بعید و دوری هستند. فرمود: و المماراة یقولون متی وُلد و من رأی و اینَ یکون و متی یَظهر؛ آنان‌که در این امر مجادله دارند و در ضلالت هستند، آنها با خودشان یا به دیگران این‏طور می‏گویند: چه وقت متولد شد؟ چه کسی دید؟ کجا می‏باشد؟ چه موقع ظهور می‏کند؟ و کلّ ذلک استعجالاً لامرالله و شکّاً فی قضائه و قدره و دخولاً فی قدرته؛ تمام این حرف‌ها را که می‏زنند از این‏جهت است که دلشان می‏خواهد مطابق میل آنها الآن ظهور کند. حالا که ظهور نمی‏کند، پس چه وقت به دنیا آمده؟ چه کسی او را دیده؟ یعنی همین‌که امر ظهور تأخیر می‏افتد و به هوای آنها و هوس آنها نیست، فوراً این اعتراضات را دارند. از جهت استعجال امر خدا است؛ یعنی دوست دارند خدا مطابق خواست آنها در امر ظهور، شتاب فرماید. فکر می‏کنند

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 14 *»

امر خدا هم در دست آنها است و خدا تسلیم اینها است که تا گفتند بیاید و نیامد، فوراً اعتراض کنند، و چون نمی‏آید پس معلوم می‏شود نیست که نمی‌آید، نعوذبالله. در قضاء و قَدَر خدا شک می‏کنند، در قدرت خدا دخالت‌های بیجا می‏کنند. اولئک الّذین خسروا انفسهم؛([23]) اینها به خود زیان می‌رسانند و در باطن آل‏محمّد را از دست می‏دهند، اینها مهدی را از دست خواهند داد. و ان‏للطّاغین لشرّ مآب؛([24]) برای این طغیان‌گران، بد عاقبتی است. این آیه را فرمود: اقتربتِ السّاعة و انشقّ القمر،([25]) و ما یُدریک لعلَّ السّاعةَ تکون قریباً([26]) فرمود: مراد از این ساعت، ظهور مهدی آل‌محمّد؟عهم؟ است.([27])

حضرت جواد؟ع؟ فرمودند: انّ الامام بعدی ابنی امره امری و قوله قولی و طاعته طاعتی و الامام بعده ابنه الحسن امره امر ابیه و قوله قول ابیه و طاعته طاعة ابیه ثمّ سکت. امام بعد از من، فرزند من ــ حضرت هادی ــ است. امر او امر من است، قول او قول من است و طاعت او طاعت من است. امام بعد از او حسن عسکری صلوات‌الله‌علیه است. امر او امر پدرش، قول او قول پدرش و طاعت او طاعت پدرش است. بعد حضرت سکوت فرمود. «فقیل له یا ابن رسول‌الله و مَنِ الامام بعد الحسن؟» عرض شد بعد از امام حسن عسکری؟ع؟، امام کیست؟ «فبکیٰ بکاءً شدیداً»؛ حضرت جواد صلوات‌الله‌علیه گریه شدیدی فرمودند، ثمّ قال: انّ من بعد الحسن ابنَه القائمَ بالحقّ المنتظر؛ سپس فرمودند بعد از حسن، فرزند او قائم به حق و منتظر است. «فقیل یا ابن رسول‌الله لم سمّی بالقائم؟» عرض شد چرا بخصوص او قائم نامیده

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 15 *»

شده؟ همه شما قائم به حق هستید، چرا بخصوص او را قائم گفته‏اند؟ قال لانّه یقوم بعدَ موتِ ذکره؛ فرمود آن بزرگوار به‌پا می‏خیزد بعد از آنکه یادش و ذکرش می‏میرد.

آری، آن مهدی که مهدی آل‏محمّد؟عهم؟ است او والله نامش مُرده است، او یاد نمی‏شود. اینکه مرتّب می‏شنوید «مهدی بيا» گفته می‏شود، طوری او را می‏خواند که گویا رفیقش را صدا می‏زند. مهدی آل‏محمّد؟عهم؟ با امتیازات امامت و عصمت و شاهدبودن و ناظر بودن و متصرّف‌بودن، مالک امکان بودن، او ذکرش کو ؟ او یادش کجا است؟ اصلاً چه کسی یادش می‏کند؟ چه کسی آن‌چنان مهدی را در خاطر دارد؟ فرمود آن بزرگوار بعد از مردن نامش و ذکرش به‌پا می‏خیزد. و ارتدادِ اکثر القائلین بامامته؛ بعد از آنکه بیشتر قائلین و معتقدین به امامتش مرتدّ شوند. «فقیل و لِمَ سمّی بالمنتظر؟» عرض شد چرا حضرت منتظر نامیده شده‏اند؟ قال: لانّ له غیبةً یطول امدها فیَنتظر خروجَه المخلصون و یُنکره المرتابون و یَستهزئ بذکره الجاحدون و یکذب فیه الوقّاتون و یَهلک فیه المستعجلون و ینجو فیه المسلّمون؛([28]) فرمود: او را منتظر گفته‌اند برای این است که برای او غیبتی است که مدت آن طول می‏کشد. مخلصین و کسانی‌که خالصند انتظار خروج و ظهورش را می‏کشند، و شک‌ورزندگان انکارش می‏کنند، انکارکنندگان به ذکر او و نام‌بردن او استهزاء و مسخره می‏کنند، کسانی‌که برای ظهورش وقت تعیین می‏کنند، در وقتْ تعیین کردن، دروغ می‏گویند، و عجله‏کنندگان درباره او هلاک می‏شوند، ولی اهل‏تسلیم در امر مهدی‏صلوات‏الله‏علیه نجات می‏یابند.

عباراتی را هم از خود آن بزرگوار می‏خوانیم که به علی‏بن‌ابراهیم اَزْدیّ ــ موقعی‏که حضور مهدی صلوات‌الله‌علیه شرفیاب شد ــ  فرمود. علی بن ابراهیم از کسانی است که در غیبت صغری خدمت حضرت رسیده است. امام؟ع؟ آنجا به او فرمودند: انّ

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 16 *»

الارض لاتخلو من حجّة و لایبقی الناس فی فَتْرَة اکثر من تیٖهِ بنی‌اسرائیل و قد ظهر ایّامُ خُروجی فهذه امانةٌ فی رَقَبتِک فحَدِّثْ بها اخوانک من اهل الحق؛([29]) زمین از حجت خدا خالی نمی‏ماند و مردم هم در فترت نمی‏مانند بیشتر از مقداری که بنی‏اسرائیل در آن تیه و سرگردانی ماندند، بیش از آن در دوره غیبت نمی‌مانند و همانا ایّام خروج من ظاهر شده. این در گردن تو و بر عهده تو امانت است و این سخن را فقط به اخوانت از اهل حق بگو.

دوران سرگردانی بنی‏اسرائیل چهل سال بود، که مدت چهل سال در آن بیابان سرگردان و حیران بودند. می‏فرماید که در اینجا بیشتر از چهل سال در فترت نمی‏مانند. حالا مراد چیست و چطور است؟ ظهر ایّام خروجی یعنی چه؟ این عبارات شاید با عبارات دیگری از ائمه؟عهم؟ حل می‏شود به اینکه هرچه مردم برای طول غیبت استحقاق پیدا کنند، مرتب ظهور عقب می‏افتد و امر ظهور به تأخیر می‏افتد. یعنی بنا بر این بود که بیشتر از چهل سال در فترت نباشند؛ یعنی بدون امامِ ظاهر، بیش از چهل سال نباشند ولی امر بیشتر طول کشید به‏خاطر استحقاقی که از اعمال مردم فراهم می‏شود.

همچنین به ابااسحاق، ابراهیم‌بن‌مهزیار فرمود: اعلم یا ابااسحق انّه قال صلوات‌الله‌علیه، حضرت مهدی فرمود که پدرم به من فرمود: ارجو یا بنیّ ان‌تکون احد من اعدّه الله ‏لنشر الحق و طیّ الباطل و اعلان الدّین و اطفاء الضلال فعلیک یا بنی بلزوم خَوافِی الارض و تَتَبُّع اَقاصیها فانّ لکل ولیٍّ من اولیاء الله عزّوجلّ عدواً مقارعاً و ضدّاً منازِعاً افتراضاً لمجاهدة اهل نفاقه و خلافه اولی الالحاد و العناد فلایوحشنّک ذلک؛ پدرم مرا به عهدی از رسول‌خدا؟ص؟ دستور داده که این غیبت را انتخاب کنم و به این شکل غائب شوم. بعد فرمود: یا ابااسحق لِیَکُنْ مجلسی هذا عندک مکتوماً الّا من اهل

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 17 *»

الصدق و الاخوّةِ الصادقةِ فی الدّین؛ این دیداری که از من داشتی، این را مخفی دار مگر از کسانی‌که اهل صدقند و در اخوّت در دین صادقند.

فرمود: اذا بدت لک اَمارات الظهور و التمکین فلاتُبطئ باخوانک عنّا و باهل المسارعةِ الی مَنار الیقین و ضِیاء مَصابیح الدّین تَلْقَ رَشَداً ان‏شاءالله؛([30]) وقتی‌که برای تو آشکار شد نشانه‏های ظهور من و نشانه‏های تمکین که خدا بنا است قدرت مرا آشکار کند، آن‏موقع به برادرانت از ما کُندی نکن. معلوم می‏شود که اهل ایمان رجعت می‏کنند. خطاب یا به نوع اهل ایمان است، یا خطاب به همان شخص باشد و یا به اهل آن زمان؛ یعنی شما موقع ظهور من، رجعت خواهید کرد و تا دعوتتان کردم و صدایتان زدم، از قبرها برخیزید. و به اهل سرعت به‌سوی منار یقین و ضیاء مصابیح دین بیایید تا اینکه رَشَد و هدایت را بیابید و مرکز هدایت و مبدأ هدایت را ملاقات کنید.

امیدواریم که خداوند ما را از کسانی قرار دهد که توفیق شرفیابی در دوران ظهور آن حضرت را پیدا کنیم. حالا یا تا آن زمان بمانیم، یا از کسانی باشیم که رجعت کنیم و آن بزرگوار را نصرت نماییم و در رکاب آن بزرگوار شهید شویم.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 18 *»

مجلس 2

 

(روز سه‌شنبه 14 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

r فرق دوران غیبت صغری با غیبت کبری

r نظر دیگران

r چند حدیث در علل غیبت امام؟ع؟

r ترس امام؟ع؟ از کشته‌شدن

r  کوتاه‌بودن دوران غیبت صغری

r شیعیان، امام؟ع؟ را به دیگران معرّفی می‏کردند

r امام؟ع؟ با هیچ ظالمی بیعت نفرمود

r حکومت معنوی امام؟ع؟

r امام؟ع؟ مرجع شیعیان است

r نارسایی افکار بشری از درک امور ایشان؟ع؟

r دوران پیش از ظهور امام؟ع؟

r خشم خدای متعال بر مردم

r  کم‌ظرفیتی شیعه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 19 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

 

عرض شد در حدیث سدیر صیرفی، حضرت صادق صلوات‌الله‌علیه از حال شیعیان در آخرالزمان و در زمان مهدی آل‏محمّد؟عهم؟ اظهار نگرانی می‌فرمودند و اموری را ذکر فرمودند که شیعیان اثناعشری در این امور به فتنه می‏افتند. از جمله غیبت امام زمان بود که خود غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه از اموری بود که موجبات نگرانی و اضطراب حال حضرت را فراهم کرده بود و حضرت گریه می‌فرمودند و ناله می‌کردند. امیدواریم ما از برکات خود مهدی آل‌محمّد؟عهم؟ و عنایات خاصّی که فرموده به برکت بزرگان دین، در امر غیبت هم بابصیرت باشیم و مسأله غیبت را هم آن‌طوری که هست بیابیم.

در روایاتی که دیروز خواندم، برای امام؟ع؟ دو غیبت بیان شد که این دو غیبت فرقی که با هم دارند در طولانی‌بودن و کوتاه‌بودن است. و همچنین در دوران غیبت کوتاه عده‏ای از اصحاب و شیعیان، حضرت را ملاقات می‌کردند؛ ولی در دوران غیبت طولانی، فقط خواصّ از مَوالی حضرت یا مُوالیان حضرت، آن بزرگوار را ملاقات

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 20 *»

می‏کنند و مکان آن حضرت را می‏دانند، فرق دیگری ندارد. نوع غیبت و خود مسأله غیبت یکسان است؛ یعنی غائب بودن امام؟ع؟ یکسان است. حتی در دوران غیبت کوتاه و صغری هم مثل غیبت کبری، نوع و کیفیت غیبت یکسان است و این از مسائل مهمی است که باید توجه داشته باشیم.

بعضی‏ها روی بی‏توجّهی فکر می‏کنند در دوران غیبت کوتاه، امام؟ع؟ گویا در اتاقی پنهان بودند که بعضی‏ها ایشان را می‏دیدند و بعضی‏ها نمی‏دیدند؛ نه، غیبت یک معنای خاصّی دارد. بعضی‏ها خواسته‏اند این غیبت را به‌مانند غیبت رسول‌خدا؟ص؟ در شعب ابی‏طالب معرفی کنند و بگویند غیبت امام به‌مانند آن غیبت‌ها بوده؛ این هم صحیح نیست. و بعضی‏ها غیبت امام؟ع؟ را به‌مانند غیبت حضرت کاظم؟ع؟ در زندان و یا حضرت هادی و حضرت عسکری؟عهما؟ در سُرَّمَن‌رَأیٰ، این‏طورها توجیه می‏کنند. اینها که نگرانی ندارد، اینها که اضطراب ندارد.

غیبت به آن معنایی که امام؟ع؟ را مضطرب کرده، اقرار به این غیبت مشکل است و فهم کیفیت این غیبت مشکل است. اگر بنا بود حضرت در شهری باشند و در شهر دیگر نباشند، آن‏طوری که حضرت کاظم؟ع؟ در بغداد بودند و در مدینه نبودند، یا آن‏طوری که حضرت عسکری و حضرت هادی؟عهما؟ در سرّمن‏رَأی بودند و در مدینه نبودند، این‌طور غیبت‌ها که ناله ندارد، گریه و اضطراب ندارد. پس برای این غیبت معنی دیگری است. و تفاوتی هم نیست؛ چه در دوران غیبت کوتاه و چه در غیبت طولانی، نوع و کیفیت غیبت امام؟ع؟ یکسان است. که ان‌شاءالله باید به این معنی بپردازیم و آن را توضیح دهیم.

مسأله‏ای اینجا است که لازم است ابتداءاً به آن توجه کنیم و آن حکمت غیبت و سِرّ غیبت است. چرا امام؟ع؟ غائب شدند؟ در فرمایش‌های ائمه ما؟عهم؟ به بعضی از این علل و جهات و حکمت‌ها اشاره شده؛ به همین مناسبت روایاتی را می‌خوانم که

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 21 *»

به این معنی در آنها اشاره شده و بعضی از آن حکمت‌ها و سرّها بیان شده است. بعضی از اسرار غیبت هم هست که ما راه نمی‏بریم و برای ما بیان نشده و آن اسرار در وقت ظهور حضرت معلوم می‌شود؛ ولی آن مقداری که بیان فرموده‏اند و اشاره فرموده‌اند، آنها در این روایات ذکر شده که مقداری از آنها را می‌خوانیم تا بعد به خود اصل مسأله غیبت بپردازیم.

رسول‌الله؟ص؟ فرمودند: لابدّ للغلام من غیبة یَخاف فیها القتل؛([31]) مراد از غلام، قائم آل‌محمّد؟عهم؟، مهدی آل‏محمّد سلام الله علیهم اجمعین است. برای ایشان خواه‌نخواه غیبتی خواهد بود که در این غیبت قتل را می‌ترسد. ببینید تعبیر خود حضرت، یخاف فیها القتل؛ مهدی صلوات‌الله‌علیه در این دوران غیبت، قتل را می‌ترسد و از اين جهت خواه‏نخواه غائب می‏شود. از کشته‏شدن می‏ترسد که اگر ظاهر باشد کشته می‌شود.

در اینجا سرّ غیبت و تقریباً علت اساسی غیبت بیان شده است، که اگر مهدی صلوات‌الله‌علیه بخواهد مثل آباء و امامان پیشین ظاهر باشد، قطعاً کشته می‌شود و به همین جهت از ترس کشته‏شدن غائب شده است. نه اینکه کشته‌شدن ترس داشته باشد و امام؟ع؟ به این معنی از کشته‌شدن بترسد؛ نه، ترس امام از این است که اگر ظاهر باشد، باید مثل آباء خود به مظلومیت ظاهر باشد، وگرنه بخواهد به قهر و غلبه و قدرت ولایتی حقیقی خود ظاهر شود، امتحان و آزمایش خلق و ظاهرشدن آنچه در دل‌ها است برای همه میسّر نمی‏شود. باید امام؟ع؟ با کفّار مقاتله کنند و منافقین را بکشند؛ چه نتیجه؟ مؤمنین باید از صلب‌های آنها فراهم بشوند و اگر بخواهند امام؟ع؟ عجله کنند و به کشتن همه اقدام کنند و به‌طور قهر و غلبه غالب شود و همه کفّار و منافقین این زمان را بکشد، مؤمنینی که در اصلاب ایشانند چه‌وقت به دنیا

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 22 *»

بیایند؟ آزمایش‌ها چطور انجام شود؟ این مؤمنینی که الآن مؤمن هستند و بعد آهسته‌آهسته کافر می‏شوند، اینها وضعشان چطور روشن می‏شود؟

پس باید به‌طور قهر و غلبه ظاهر نشود، به‌طور مظلومیت و مقهوریت ظاهر باشد. وقتی‌که مظلوم و مقهور بود، مثل اینکه سایر معصومین؟عهم؟ را کشتند او را نیز خواهند کشت و وقتی‌که بنا باشد کشته شود، غَرَض از خلقت انجام نشده است و عالم بدون معصوم ظاهری می‏ماند. از ترس اینکه قتل او واقع نشود و به حکمت و نظام حکیمانه الهیه صدمه وارد نگردد، از این جهت امام؟ع؟ غائب شدند؛ نه ترس از کشتن به این معنایی که ما می‏فهمیم باشد، که فلانی از کشته‏شدن می‌ترسد، فرار می‏کند؛ نه به آن معنی است. خود امام؟ع؟ در دوران ظهورشان به دست زن ملعونه خبیثه یهودیه کشته می‏شوند. حضرت را شهید می‌کند.([32]) البته حضرت دوباره رجعت می‌فرمایند، باز خواهند آمد و با رسول‌خدا و سایر ائمه؟عهم؟ خواهند بود تا موقعی‏که بنا باشد نفخه صَعِق بشود و آن‌وقت همه معصومین؟عهم؟ عنایت خود را از دنیا رفع می‏فرمایند و بعد نفخه صعق دست می‏دهد.

پس معنای ترس از کشته‌شدن این نیست که به ذهن ما می‏خورد. برای حفظ نظام حکیمانه الهیه، امام؟ع؟ غائب شدند؛ همان‌طور که رسول‌خدا؟ص؟ وقتی‌که در مکه بودند و کفار مکه تصمیم گرفتند حضرت را بکشند، حضرت از ترس کشته‌شدن هجرت فرمودند. آن ترس چه ترسی بود؟ یعنی برای حفظ دین خدا و بقاء دین خدا و اظهار دین خدا ترسیدند کشته شوند، که اگر کشته می‌شدند، دین خدا ظاهر نمی‏شد و امر رسالت به انجام نمی‏رسید. از ترس انجام‌نشدن و انجام‌نیافتن امر رسالت، حضرت از مکه به مدینه به ‌اصطلاح فرار کردند و هجرت فرمودند. این ترس‌ها که درباره امامان؟عهم؟ تعبیر آورده می‏شود به این معانی است، نه به ‏آن معنای مصطلح در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 23 *»

بین ما و ترسی که ما از مرگ و کشته‏شدن داریم.

رسول‌خدا؟ص؟ فرمود: انّما مثل قائمنا اهل‌البیت کمثل السّاعة لایجلّیها لوقتها الّا هو ثقلت فی السّموات لایأتیکم الّا بغتةً؛([33]) مثَل ایشان مثل ساعت و قیامت است که وقتش را خدا می‏داند و در آسمان‌ها گران است و ناگهان خواهد آمد.

در حدیثی دیگر فرمود: انّما مثل اهل‌بیتی فی هذه الامّة کمثل نجوم السّماء کلّما غاب نجمٌ طلع نجم حتی اذا مددتم الیه حواجِبَکم و اشرتم الیه بالاصابع جاء ملک الموت فذهب به ثمّ بقیتم سبتاً من دهرکم لاتدرون ایّاً من ایٍّ ‏فبینما انتم کذلک اذ اطلع الله نجمکم فاحمدوه و اقبلوه؛([34]) فرمود: مثَل اهل‌بیت من در این امّت به‌مانند ستارگان آسمان است. هرگاه یک ستاره‌ای پنهان شود، ستاره دیگری طلوع می‌کند، تا اینکه وقتی‌که شما چشم‌های خود را به‌طرف او می‏کشید و با انگشتان به سوی او اشاره می‌کنید، جاء ملک الموت فذهب به، ملک‏الموت می‏آید و آن را می‏برد. معنی این سخن این است که وقتی‌که شما امام معصوم خود را شناختید، مشهورش می‌سازید و مشهور که شد دشمن‌ها بر او غلبه می‌کنند و او را می‌کشند. وقتی‌که کشتند از دنیا می‏رود، وقتی‌که از دنیا رفت، از اهل‌بیت من امام دیگری جای آن امام می‏نشیند. بعد در مورد غیبت امام فرمود: ثم‏بقیتم؛ بعد بی‌امام ظاهر می‏مانید، امام ظاهر دیگر ندارید؛ به خاطر همین‌که اگر باشد شما او را مشهورش می‏کنید.

یکی از اسرار اینکه غیبت صغری هم مدتی داشت و تمام شد، همین بود که آهسته‌آهسته شیعیان روی بی‏توجهی، داشتند وکلاء را مشهور می‏ساختند. به‌طوری‌ که وکیل اخیر، خیلی در شدت قرار گرفت. این‌قدر در شدت واقع شد که دیگر نمی‏توانست رسماً کاری داشته باشد و اموالی بگیرد یا نامه‌هایی را بگيرد و  به امام

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 24 *»

برساند و جواب بگیرد. کار بر وکیل اخیر خیلی سخت شد. البته مصالح دیگری هم در کار بود که به غیبت کبری منجر شد، که امام؟ع؟ وکیل خاصّ دیگری تعیین نفرمودند و کسی را معیّن نفرمودند. چون شیعه داشت وکیل‌ها را مشهور می‏کرد، دشمنان آنها را می‏گرفتند و اذیّت می‏کردند.

حالا در این عبارت هم همین است. اگر امام ظاهری باشد، مددتم الیه حواجبکم و اشرتم الیه بالاصابع؛ با انگشت او را نشان می‏دهید، با اشاره به دشمن می‏فهمانید که این آقای ما است. این است آن‌که ما اطاعت او را واجب می‏دانیم. این است آن‌که به فرمان او سلوک می‏کنیم، و همین‌طور آهسته آهسته مشهورش می‏کنید و در اثر شهرت یافتن بود که امامان را می‏گرفتند و می‏کشتند. اینکه امام‌ها کشته‏می‏شدند یک جهتش همین بود. شیعیان امام را معرّفی می‏کردند و مشهور می‏ساختند. حرف‌هایی که نباید از ائمه؟عهم؟ بین دشمنان منتشر کنند، منتشر می‏کردند و کار را به اینجا می‏کشاندند که اعداء تصمیم به کشتن ایشان می‏گرفتند و ایشان را می‏کشتند. مدتی امام شما غائب می‏شود که شما دیگر نتوانید او را با انگشت نشان دهید و مشهور سازید. ثمّ بقیتم؛ یعنی دورانی طولانی را، بدون امامِ ظاهر می‏مانید که نتوانید به طرف او اشاره کنید. لاتدرون ایّاً مِن ایّ؛ نمی‏دانید کجا است و جریان چیست، از امامتان بی‏خبر می‏مانید. فبینما انتم کذلک؛ در مدتی که این‌طور به‌سر بردید، اذ اطلع الله نجمکم؛ وقتی می‏رسد که خداوند آن ستاره را آشکار سازد. وقتی‌که خدا او را آشکار کرد، فاحمدوه خدا را سپاسگزاری کنید، و اقبلوه، و آن ستاره را بپذیرید.

قریب به همین معنی را حضرت صادق؟ع؟ به اين عبارت فرمودند: ایّاکم و التّنویه؛ از اینکه ما را مرتب مشهور می‌سازید بر حذر باشید، و همین‌طور از اینکه اسم ما را ببرید و به نام ما تصریح کنید برحذر باشید. شنیدید که امام؟ع؟ به آن دو نفر زیدی که حضور امام آمدند و از امام صادق؟ع؟ پرسیدند که شما می‏گویید که امام

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 25 *»

مفترض‏الطاعة در بین شما است؟ فرمود: نه، من چنین حرفی نزدم، ما چنین کسی را نداریم. گفتند از قول شما گفته‏اند. فرمود: من دستور نداده‏ام از قول من چنین حرفی بزنند. تقیّه‌ها این‌قدر شدید بوده؛ از این‌رو مرتب می‏فرمود برحذر باشید، از ما چیزی نقل نکنید.

اَمٰا والله لَیَغیبَنَّ امامکم شیئاً من دهرکم و لَـتُمَحَّصُنَّ حتی یُقال مات او هلک بایّ واد سلک؛ این هم علت دیگری است. آن خوف قتل یک علت بود که ذکر شد. یکی از علت‌های غیبت، یکی از اسرار غیبت، خوف قتل بود، و یکی هم همین که شما طاقت ندارید امام را حفظ کنید و نمی‌‏توانید، مشهورش می‏سازید. هم خودتان به شهادت امامتان صدمه می‏خورید و هم نظام مختلّ می‏ماند و حکمت الهیه تعطیل می‏شود. فرمود: آگاه باشید، امام شما دورانی از روزگارِ شما را غائب خواهد شد. و شما چنان آزمایش می‏شوید که گفته ‏می‏شود مهدی صلوات‌الله‌علیه مُرد یا کشته شد، معلوم نیست کجا است. و لَتَدْمَعَنَّ علیه عُیونُ المؤمنین؛ ولی در همه این دوران غیبت، چشم‌های مؤمنین بر او اشک‌ریز است. و لَـتُکْفَأُنَّ کما تُکْفَأ السُّفُن فی امواج البحر؛ شما در اضطراب‌هایی قرار خواهید گرفت، مثل آنکه کشتی‌ها در امواج دریا به اضطراب درمی‏آیند؛ آن‌طور اضطراب‌ها برای شما پیش می‏آید. فلاینجو الّا من اخذ الله میثاقه و کتب فی قلبه الایمان و ایّده بروح منه؛([35])  کسی از این اضطراب‌ها و پریشانی‌ها نجات نمی‏یابد جز آن‌که خدا عهد او را بر امامت مهدی صلوات‌الله‌علیه گرفته و در دلش ایمان را ثبت کرده و نوشته و او را به روحی از خود تأیید می‏کند.

در این فرمایشِ حضرت صادق؟ع؟ هم می‏بینیم که علّت غیبت امام؟ع؟ را همین امر ذکر می‏فرمایند که شما امامتان را مشخّص می‏کنید، معلوم می‌کنید و در موقعی‏که دشمنانی در مقابل باشند و بنا باشد امام؟ع؟ به مقام قدرت معنوی خود

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 26 *»

ظاهر نشود و از ولایت کلیّه خود استفاده نکند و مقهور و مظلوم باشد، اگر توانستند او را حفظ کنند و مشهورش نکنند می‏تواند زندگیش را ادامه دهد، ولی وقتی‌که نتوانستند مشهورش نسازند، او را در معرض قتل قرار می‏دهند و دشمنان، او را می‏کشند. رهبری که نمی‏خواهد از قدرت الهیّه استفاده کند، یکی از برنامه‌ها برای حفظ او همین است که اصلاً او مشهور نشود، اسمش هیچ‌جا برده نشود، مستقیماً با او تماس برقرار نشود. یکی از راه‌ها همین است. کجا می‏شد این‏طور باشد!؟

امام صادق صلوات‌الله‌علیه به اصحابشان می‏فرمودند که شما شب‌ها می‏روید در منزل‌ها راحت و آرام می‏خوابید، ولی نمی‏دانید بر من چه می‏گذرد! به حسب ظاهر فرمایش می‏فرمودند، وگرنه امام؟ع؟ قدرت کلیه الهیه است، ولی به‌حسب ظاهر این‌همه دشمن بود. می‏فرمود: شما راحت می‏خوابید اما من در خانه خودم چقدر ترسان و لرزانم. دشمنان در کمین بودند و می‏خواستند صدمه بزنند، و زدند و ائمه را کشتند. می‏فرمود: شما راحت می‏روید می‏خوابید، روز که می‏شود در خیابان، در کوچه، در بازار با مردم حرف می‏زنید و مرتب صادق، صادق، صادق می‏گویید و مرا مشهور می‏کنید، حرف مرا به آنها می‏رسانید و شب هم می‌روید آرام و راحت، با خیال راحت در خانه می‌خوابید. من در معرض خطر هستم، خطر متوجه من است. می‌فرماید: من شب‌ها در خانه‏ام مضطرب و خائف به‌سر می‌برم. چندبار در خانه این بزرگواران ریختند. مگر حضرت جواد صلوات‌الله‌علیه را در خانه‌ حضرت نریختند و حضرت در بستر بودند و ایشان را به خیال خودشان با شمشیرها تکه‏تکه کردند؛([36]) ولی خدا نخواست تا وقت معیّن.

ولی اگر بنا باشد رهبر از مقام معنوی و مقام باطنی خود استفاده نکند و به‌حسب ظاهر زمان حرکت کند و به مقتضیات ظاهر این عالم راه‏ رود، باید مخفی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 27 *»

باشد. بخواهند باقی بماند، باید او را مخفی بدارند، حرفش را نزنند، به او اشاره نکنند، رسماً با او ملاقات نکنند، این‌طورها باید باشد. معنی غیبت همین می‏شود. الآن امام؟ع؟ همین‏طورند. ایشان تصرّف می‏فرمایند آنچه که باید بفرمایند، حالا لزومی ندارد ما خدمتشان برسیم، برویم از ایشان دستور بگیریم، برویم از ایشان اخذ روایات کنیم. همین‏طور قرار داده، همین روایات اخذ از او است و همین رجوع به دین، رجوع به او است؛ برای باقی‌بودن و محفوظ‌بودن آن حضرت؟ع؟.

حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه فرمودند: انّ امرنا صعب مستصعب لایحتمله الّا ملک مقرّب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان و لایَعی حدیثنا الّا حصون حصینة او صدور امینة او احلام رزینة؛([37]) امور ما صعب است و مستصعب. کارهای ماخیلی سخت است، پذیرشش خیلی مشکل است. آن را جز ملَک مقرّب یا نبی مرسل یا مؤمن ممتحنِ به ایمان، کسی متحمل نمی‏شود. و همچنین سخن ما و حدیث ما و فضائل و امور ما را در خود جای ‏نمی‏دهد مگر حصن‌های محکم و حصارهای محکم، سینه‏های امانت‌دار و همین‌طور عقل‌های رشید و رشدیافته؛ اینها هستند که امور ما را می‏پذیرند. از جمله امر غیبت است. امر غیبت مسأله بسیار مهمی است. غیبت امام؟ع؟ را هر دلی قبول نمی‏کند و هر سینه‏ای تسليم امر غيبت نمی‌شود، هر عقلی که تسلیم نمی‏شود.

امام صادق؟ع؟ فرمود: انّ القائم منّا اذا قام لم‏یکن لاحدٍ فی عُنُقِه بیعة؛ این هم یکی دیگر از اسرار غیبت است. قائم ما وقتی‌که به‌پا می‌خیزد برای هیچ‌کس در گردن او بیعتی نیست، با هیچ‌کس نباید بیعت کرده باشد. و لذلک تخفی ولادته و یغیب شخصه؛([38]) روی همین جهت است که ولادت مهدی صلوات‌الله‌علیه مخفیانه انجام می‏شود و شخص آن بزرگوار غائب می‏گردد که بیعت با جابر و ظالم و غاصبی از آن بزرگوار واقع نشود.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 28 *»

البته می‏دانیم غیر از رسول‌خدا؟ص؟ و حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه در دوران امامت ظاهریشان، بقیّه ائمه همه با طاغیان زمانشان اجباراً بیعت فرمودند. حضرت سیدالشهداء در زمان پدر بزرگوارشان و در زمان امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه، تقریباً در دوران حکومت غاصبانه ابی‏بکر و عمر و عثمان و معاویه، مثل پدر بزرگوارشان و برادر خود بودند. پس جز رسول‌خدا و جز دوران امامت ظاهری سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه، بقیه ائمه ما همه با طاغیان زمانشان به‌ظاهر اجباراً بیعت کردند. وظیفه امامتشان این بوده، همه‌شان به ظاهر بیعت کردند. فقط مهدی صلوات‌الله‌علیه است که با هیچ ظالمی و با هیچ طاغی و غاصبی بیعت نفرموده. وقتی‌که آن بزرگوار ظاهر شود، بیعت هیچ‏کس برگردن او نیست. معنی بیعت همین بوده که حکومت ظاهری کسی را بپذیرند؛ نه معنایش این است که این حکومت از طرف خدا است. بیعت از قوانین و رسوم حکومت ظاهری است. معنی بیعت کردن هم همین است که من در امر حکومت ظاهری تو، هیچ‌گونه مداخله‏ای، معارضه‌ای و منازعه‏ای ندارم.

و چون مسلمین از زمان حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه، ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین را کنار گذاشتند و گفتند ما شما را نمی‏خواهیم؛ چون گفتند ما شما را نمی‌خواهیم از این جهت ایشان هم فرمودند ما هم به شما کاری نداریم. وقتی‌که شما ما را نمی‏خواهید، ما به طریق اولی شما را نمی‏خواهیم. ما مؤمن می‏خواهیم؛ کافر، منافق، رذل، چاقوکش، عربده‏کش نمی‏خواهیم. ما مؤمن می‌خواهیم. روی این جهت شما هم که مؤمن نیستید، مگر به ‌تدریج ایمان بیاورید و بصیرت پیدا کنید و به جمعیت شیعیان اثناعشری ملحق گردید، آن‌وقت البته ما بر شما حکومت معنوی داریم. به‌ظاهر حکومت نداشتند، ولی در همان موقعیت که در تقیّه به‌سر می‌بردند، بر شیعیان خودشان حکومت معنوی داشتند. چون حکومت معنوی معنایش همین است که شیعه به دستور این بزرگواران می‌نشست، به دستور این بزرگواران

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 29 *»

برمی‌خاست، به دستور این بزرگواران سیر و سلوک داشت، دین را از ایشان می‏گرفت، حکم، حکم ایشان بود. حکومت معنوی که داشتند دیگر، چه می‏خواستند؟ حال ایشان در جماعت‌ها امامت نمی‏کردند، در جنگ‌ها ریاست نمی‏کردند، به‌ظاهر اجراء حدود نمی‏فرمودند؛ ولی در باطن همه امور به دست ایشان بود. از نظر حکم‌دادن هم حُکم، حُکم ایشان بود. چنین کنيد، چنان کنيد.

حکومت مثل حکومت مهدی صلوات‌الله‌علیه. الآن مگر مهدی بر شیعیانش حکومت ندارد؟ آیا بر شیعیان اثناعشری الآن حکومت ندارد؟ البته بر شیعیان اثناعشری مستبصر حکومت معنوی دارد. اگر امروز از شما بپرسند به فتوای چه کسی و به حکم چه کسی، شما در این ماه رمضان روزه گرفته‏اید؟ می‏گویید به فتوای مهدی صلوات‌الله‌علیه. دین خدا را در این زمان او به ما رسانده و او می‏رساند. به فتوای چه کسی این‏طور نماز می‏خوانید؟ به فتوای چه کسی این‏طور سلوک می‏کنید؟ به فتوای چه کسی این عمل را انجام می‏دهید؟ همه شما می‏گویید ما مقلّد مهدی صلوات‌الله‌علیه هستیم. و در این زمان حتی تقلید امام عسکری را جایز نمی‏دانیم. در زمان امامت ظاهری مهدی صلوات‌الله‌علیه، تقلید امام عسکری را جایز نمی‏دانیم. اگر هم به فتوای امام عسکری یا به فتوای حضرت صادق یا حضرت باقر یا حتی رسول‌الله سلام الله علیهم اجمعین، فعلاً رفتار می‏کنیم، چون مهدی فرموده به اینها عمل کنید، مهدی اینها را امضاء کرده، قائم آل‌محمّد؟عهم؟ بر این قرآن و بر این روایات صادره از معصومین؟عهم؟ صحّه گذارده. ما این‏طور مهدی را تقلید می‏کنیم. چون فتاوای اجدادش و پدرانش را امضاء فرموده ما اجراء می‏کنیم. به دلیل اینکه اگر آن بزرگوار فردا ظاهر شود و بفرماید همه این روایات را کنار بگذارید، دیگر بس است، به این روایات نمی‏خواهد عمل کنید، از امروز آنچه من می‏گویم عمل کنید، آیا نباید اطاعت کنید؟ و به آنچه که امام می‏فرماید عمل کنید؟ معنی امام همین است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 30 *»

و از اين جهت فرمودند: یأتی بشرع جدید و کتاب جدید علی العرب شدید؛([39]) تا بفرماید این قرآن و این روایات را کنار بگذارید، باید کنار گذاشت. بفرماید آنچه من آورده‏ام و من می‏گویم به آن عمل کنید، باید عمل کنیم و اطاعت کنیم؛ زیرا می‏دانیم که نمی‏آورد و نمی‏گوید مگر دین خدا را. الآن هم همین‏طور است، الآن هم چون آن بزرگوار در دوران امامت خود، در غیبت صغری اجازه فرموده به این‏طور که در حضور آن بزرگوار شیعه به این روایات عمل می‏کرده و این کتب مشهور روایتی و معتبر شیعه در بین شیعه شایع بوده و در اعتقاد و در فروع مورد عمل بوده است و امام بر این کار صحّه گذارد و عملاً تصدیق و امضاء فرمود، ما هم او را تقلید می‏کنیم و دین را از او اخذ می‏کنیم. الآن حاکم بر ما و امامِ بر ما، مهدی صلوات‌الله‌علیه است و آن حضرت در واقع مرجع دینی شیعه است. بحمداللّه تحت حکومت او و زیر لواء مهدی صلوات‌الله‌علیه به‌سر می‏بریم. خدا را بر این نعمت شاکریم.

در هر صورت، یکی از اسرار غیبت آن بزرگوار این است که با هیچ ظالم و غاصب و جائری از جبابره بیعت نفرماید و وقتی‌که ظاهر می‏شود بیعت جابری بر گردن او نباشد. مسأله بیعت، خودش یک مسأله طولانی است و موقعیتی دارد که در جای خودش بحث می‏کنیم.

امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه فرمودند: اما علمتم انّ الخضر لمّا خَرَقَ السّفینة ‏و قتل الغلام و اقام الجدار کان ذلک سخطاً لموسی بن عمران؟ع؟ اذ خفی علیه وجه الحکمة منه و کان ذلک عند الله حکمةً و صواباً؛ امام برای توجه‌دادن به مسأله غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه، نمونه‏ای ذکر می‏فرمایند، می‌فرماید: آیا نمی‏دانید که خضر؟ع؟ آن موقعی‌که کشتی را سوراخ کرد و آن جوان را کشت و آن دیوار را ساخت و برپا کرد؛

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 31 *»

البته نه اینکه بنّائی کند. دست گذارد به دیواری که در شرف خراب‌شدن بود، دیوار راست و مستقیم و محکم شد. به بنّائی‌کردن احتیاج نبود. این کارها را که انجام داد، در هر موردی موسی علی نبیّنا و آله و علیه‌السلام اعتراض و اشکال کرد. حتی با خشونت رفتار کرد، حق هم داشت. نبیّ مبعوث بود و خضر؟ع؟ در شریعت و در نبوت، تابع او بود. با اینکه برنامه تعلیم و تعلّم این است که حالا که این خضر؟ع؟ در مقام معلّمی قرار گرفته، تو ای موسی‏؟ع؟ باید خضوع کنی، دستور این است. درست است که خضر؟ع؟ تابع تو است اما اکنون خدا قرار داده که تو باید در نزد او خضوع کنی و از او چیز یاد بگیری. دیگر باید آن خصوصیات و آن جهات را فراموش کنی، و اینکه بگویی من نبی مرسل هستم، من مبعوثم، حتی بر خضر؟ع؟ باید حکومت داشته باشم، البته در جای خودش تو چنین هستی، ولی الآن شما باید خاضع باشید. موسی؟ع؟ یادش می‏رفت. خودش هم گفت: لاتؤاخذنی بما نسیت.([40]) فراموشی به آن معنایی که ما داریم نیست‏. فراموشی به این معنی که به مقتضای مقام نبوت می‏خواست رفتار کند؛ نه، اینجا مقتضایش مقتضای متعلّم‌بودن است.

متعلّم هرچه هست، همین‌ که پای درس نشست و چیزی بلد نیست و می‏خواهد یاد بگیرد، باید خاضع شود. اگر خاضع شد روی پَر ملائکه است، اگر خاضع نشد آن ثواب‌هایی که برای تعلیم و تعلّم قرار داده شده، برای او نیست. حالا با خود فکر کند که در یک چیز من از استادم بهتر هستم، من از او بهتر می‏فهمم، باید در این مورد من به او بیاموزم. اینها اموری است که انسان را از توفیقات می‏اندازد و دور می‏کند. از این جهت موسی؟ع؟ هم از توفیق افتاد. مرتّب اعتراض می‌کرد، آن هم با خشونت. امام می‏فرمایند: کان ذلک سخطاً لموسی بن عمران؛ ای موسی! تو برای درس‌گرفتن پیش خضر آمده‏ای، البته باید تواضع کنی. حال در کشتی نشستید،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 32 *»

خضر؟ع؟  کشتی سالم را شروع کرده به سوراخ‏کردن؛ تو می‏دانی خدا تو را مأمور کرده است که نزد او خضوع کنی، بگو بی‏جهت نیست، تسلیم باش، نه آنکه اعتراض کنی که چرا این کار را می‏کنی، مال مردم است، مگر او نمی‏داند مال مردم است؟ صدمه‌زدن به مال مردم که صحیح نیست. لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام؛([41]) در شرایع الهی قاعده‏ای مسلّم است. و همین‌طور به‌حسب ظاهر خضر؟ع؟ بی‏جهت و بی‏تقصیر جوانی را کشت. و همین‌طور رفتند از دهی می‏گذشتند، از آنها طعامی خواستند به ایشان ندادند. بعد خضر؟ع؟ به همان‌جا آمد دید دیواری در شُرُف خرابی است، روی دیوار دست گذاشت، دیوار صاف و محکم شد. موسی گفت اگر همین کار را در ده می‏کردی، یک چیزی می‏گرفتی می‏خوردیم. این اعتراض را که کرد خضر؟ع؟ گفت دیگر بس است. هذا فراق بینی و بینک؛([42]) چند دفعه ما صبر کنيم؟! آری، اینها مأموریت‌هایی در باطن بود و در واقع همه اینها حکمت و صواب بود. خداوند خواسته بود و خضر؟ع؟ به انجام این کارها مأمور بود.

امام؟ع؟ این نمونه را ذکر می‏فرمایند، بعد جریان غیبت را می‏فرمایند: اما علمتم انّه ما منّا احد الّا و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه الّا القائم؛([43]) می‏فرماید که هیچ‏یک از ما معصومین؟عهم؟ نیست مگر اینکه در دوران زندگیش باید با طاغیه زمان و جابر زمانش بیعت کند. بعضی از ایشان که با چند نفر بیعت می‏کردند. یقیناً اینها حکمت‌ها در بر دارد و مصالحی است. ما به دستور خدا و به فرمان او این کارها را می‏کنیم، فقط قائم صلوات‌الله‌علیه است که او با هیچ طاغیه‏ای در دوران امامت خود بیعت نمی‏کند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 33 *»

الآن هزار و چند صد سال است که دوران امامت مهدی صلوات‌الله‌علیه می‏گذرد و تا وقتی‌که ظاهر شود و در این دنیا شهید شود طول می‏کشد. در دوران امامت به این مقدار، این بزرگوار با هیچ‏کس بیعت نکرده و نمی‏کند. پس بشرها امور امامت و امور رهبری معصومین؟عهم؟ را نمی‏شود با افکار کودکانه و عقول ناقصه خود بررسی کنند؛ مثل بررسی‏هایی که بعضی‏ها در شرح حال بعضی از ائمه؟عهم؟ می‏کنند که مثلاً چرا امام حسن صلح کرد؟ یک بررسی‌های کودکانه و جاهلانه؛ یا چرا سیدالشهداء کشته شدند و برای کشته‌شدن به کربلا رفتند؟ یک بررسی جاهلانه کودکانه دیگری انجام می‌دهند که واقعاً با هیچ‌یک از موازین امامت و اعتقاد به شئونات امام نمی‏سازد.

مثلاً نویسنده‏ای می‏نویسد امام حسین نمی‏دانست کشته می‏شود. البته اجمالاً فهمیده بود که بالأخره کشته می‏شود و از رسول‌الله؟ص؟ و از روایاتی که رسیده بود، شنیده بود؛ اما نمی‏دانست که همین سفر، آن سفری باشد که در عراق کشته می‏شود. یک بررسی‌های جاهلانه‏ای دارند که معلوم می‏شود نه امام می‏شناسند، نه موازین امامت در دست دارند، کتاب هم می‏نویسند. امر امامت، امر دیگری است و مسائل مربوط به امام، مسائل دیگری است. موسی نتوانست اسرار کار خضر؟ع؟ را بفهمد. موسی با مقام اولوا العزمی اسرار احکامی را که به دست خضر جاری می‏شد، نتوانست بفهمد. و خضر یک تابع او بود و از رعیت او بود، ولی مأموریت‌هایی دارد. آن‌وقت ما رعیت ناقص بیچاره، بنشینیم امور امامت را بررسی کنیم؟ در شئون امامت مداخله کنیم؟ ما اسرار صلح امام حسن و اسرار شهادت حضرت سیدالشهداء را با مقیاس‌های بشری و سطحی و ظاهری خود بنویسیم و بگوییم؟ و همین‌طور سایر امور دین و شئونات معصومین؟عهم؟ را. در این فرمایشِ امام؟ع؟ درس است، که اگر خودتان صحیح فهمیدید و یا خودشان اسرار امورشان را بیان کردند، خدا را شکر کنید؛ اگر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 34 *»

نکردند، شما ننشینید علت‏تراشی و فلسفه‏بافی کنید، خصوصاً در امور مربوط به امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین. ایشان گردانندگان مُلک هستند، اسم «المدبّر» حق هستند؛ تو ای بشر، می‏خواهی درباره ایشان نظر بدهی؟ کسی‌که چند تا کتاب اصول خوانده و چند تا روزنامه هم مطالعه کرده و چند تا مجلّه هم خوانده و چند تا کتاب اروپایی هم دیده، حالا فکر می‏کند این اعلم العلماء شده و باید دیگر اسرار امامت را بیان کند. باید حیاء کرد، خجالت کشید، شرم کرد، در این امور مداخله نکرد. آنچه خودشان فرموده‏اند انسان بگوید، آنچه نفرموده‏اند انسان دخالت نکند مگر خدا به او بفهماند، و آن هم علامت و نشانه دارد و هر کسی نمی‏تواند مدّعی این امر بشود.

بعد حضرت مجتبی؟ع؟ فرمودند: انّ الله عزّوجلّ یُخفی ولادته و یُغَیِّبُ شخصَه لِئَلاّ یکون لاحد فی عنقه بیعةً اذا خرج([44]) خدا او را این‌طور قرار داده که ولادتش مخفی باشد، شخصش غائب گردد به منظور اینکه با کسی از ظالمین بیعتی بر گردن او واقع نشود. که وقتی خروج می‏کند و قیام می‏فرماید، بیعت هیچ‌کس بر گردن او نیست.

به این مضمون از حضرت سجّاد؟ع؟ به چند عبارت رسیده است، بعد به سرّی که از اسرار غیبت گذشت، امام سجّاد؟ع؟ هم اشاره می‏فرمایند: یقوم القائم و لیس لاحدٍ فی عُنُقه عهدٌ و لا عقد و لا بیعة؛ قائم که خروج می‌فرماید و قیام می‏فرماید برای هیچ‏کس در گردن او عهد و عقد و بیعتی نیست. بعد فرمود: والله لایخرج واحد منّا قبل خروج القائم الّا  کان مثلُه مثلَ فَرْخٍ طار من وَکْرِه قبل ان‌یستوی جناحاه فاخذه الصبیان فعبثوا به.([45]) عبارات خيلی عجیب است، و مثال و تمثیل و تشبيه خيلی عجیب است. می‏فرماید: به خدا قسم  کسی از ما قبل از خروج قائم صلوات‌الله‌علیه خروج

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 35 *»

نمی‏کند، مگر اینکه مَثَلش مثل جوجه‏ای است که از لانه خود پرواز کند ولی هنوز دو بالش کاملاً قدرت پیدا نکرده باشد. این خواه‌ناخواه یک مقدار که می‏جهد و از این‏طرف به آن‏طرف می‏پرد، زمين می‏افتد و صدمه می‏خورد بماند، که کودکان هم او را می‏گیرند و با آن به بازی می‏پردازند.

امام؟ع؟ اهل زمان را تا غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه، بچّه معرفی می‏کند. مثال از هر جهت مطابق است. امامی که قبل از خروج مهدی صلوات‌الله‌علیه خروج کند، جوجه‏ای است که هنوز پرش قوی نشده. خيلی عجيب است. یعنی مصالح زمان اقتضاء نمی‏کند که به پر امامت پرواز کند. وقتی‌که مهدی ظهور می‏فرماید، مصالح زمان و افراد و همه خلق اقتضاء می‏کند که حضرت، با دو پَر امامت حرکت کند. معلوم است دو پَری که امام در اختیار دارد، برهان و شمشیر است. با برهان و شمشیر حرکت می‏کند. هرکس برهان را پذیرفت پذیرفته، هرکس نپذیرفت باید شمشیر را بپذیرد. این دو بال است که امر امامت را پیش می‏برد. تا قبل از ظهور مهدی این دو بال به حسب اوضاع خلق و مصالح آنها چندان قدرتی ندارد. برهان اگر اقامه می‏کند، برهان‌هایی به اندازه استعدادها است و استعدادها طوری است که آن برهان‌ها را هم هنوز نمی‏پذیرند و نمی‏توانند بفهمند. مهدی صلوات‌الله‌علیه که بیاید، دست عنایت روی سر خلق می‏گذارد، عقل همه کامل می‏شود.([46]) مؤمن عقلش کامل می‏شود و به برکت کمال عقل، ایمان می‏آورد و درجات ایمان را طی می‏کند. کافر هم عقلش کامل می‌شود و به کمال عقل، به درکات می‌رود. او هم می‌فهمد، شعور او هم بالا می‌آید. شمشیر هم که در دست امام است، چون کمال دست داده شمشیر در جریان می‌آید، وگرنه اگر استضعاف باشد و هنوز رشد و بلوغ در کار نباشد، شمشیر در کار نمی‌آید. بنا هم نیست که با ترس پیش بروند مثل زمان رسول‌خدا که از ترس شمشیر، ایمان بیاورند

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 36 *»

و در دل کافر باشند. بنا که بر آن نیست. بنا بر این است که دیگر انسان کارش مشخص شود، یا با برهان یا با شمشیر.([47])

می‏فرماید: والله لایخرج واحد مِنّا؛ به خدا سوگند تا قبل از زمان مهدی کسی از ما خروج نمی‏کند مگر اینکه مَثَلش، مَثَل جوجه‌ای است که این دو بالش هنوز قوّت ندارد که بتواند با این دو بال حرکت کند. معلوم است زمان اقتضاء نکرده که این دو بال به نیرو بیاید، نمی‌تواند درست پرواز کند؛ از اين جهت باید گوشه خانه بنشیند. حتی اصحاب ائمه؟عهم؟ حرف‌های معمولی ائمه را انکار می‏کردند، راه نمی‏بردند. چندتایی پیدا می‏شدند که اینها یک مقداری رشد داشتند. جز کاملین هر زمان که البته آنها به‌حسب امتیازاتی که داشتند و فضیلتی که داشتند می‌توانستند، جلو می‏آمدند و ترقی می‏کردند. و نوع اهل آخرالزمان هم تا زمان ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه، چون از نظر ترقی فکری و ایمانی و عقلانی به حدّ بلوغ نمی‌رسند، از این‏جهت از آنها تعبیر به بچّه و کودک آمده است.

در حدیثی دیگر هم از امام صادق؟ع؟ هست که فرمود: خالِطوا النّاس بالبَرّانیّة و خالِفوهم بالجَوّانیّة‏ مادامت الْاِمْرَةُ صِبیانیّة.([48]) و ان‏شاءالله در فرمایش‌های بزرگان ما شنیده‏اید که دوران تکامل و ترقی دنیا و اهل دنیا را مانند دوران تکامل و ترقی انسان قرار داده‏اند که ابتدا دوران جنین‌بودن، بعد ولادت، بعد دوران کودکی، دوران نزدیک بلوغ، بلوغ، چهل‏سالگی، پیری و مردن باشد. و این ترتیب را بزرگان ما از نظر حکمت بررسی کرده‏اند. بنابراین ترتیب عالم و اهل عالم در زمان غیبت تا ظهور

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 37 *»

مهدی صلوات‌الله‌علیه در دوران مراهقه است؛ یعنی قبل از بلوغ. وقتی‌که مهدی صلوات‌الله‌علیه می‏آید، نشان این است که عالم بالغ شده و به‌ حدّ بلوغ رسیده است، که چون عقل تکلیفی به او تعلق می‏گیرد، مهدی صلوات‌الله‌علیه می‏آید. طبق آن حکمت و بيانات، این دوران، دوران کودکی عالم است، دوران قبل از بلوغ است. درست است آثار بلوغ دیده می‌شود، ولی بلوغ نیست. این شرّ و شورها هم که دیده می‏شود، تمام اینها همان آثار قبل از بلوغ است، دوران بچّگی و کودکی است. ببینید همه امور بر امور کودکانه دارد می‏گذرد. در کارها که دقت می‏کنید، در حرف‌ها، در برنامه‌ها، در همه‌چیز، دقت که می‏کنید می‏بینید کاملاً بچّگانه و خنده‌آور است. آدم عاقل که به این دنیا و اهل دنیا نگاه می‏کند، حیران می‏ماند.

در یک حدیثی از احادیث قدسیه دارد که خدای متعال می‏فرماید: لَاُتیٖحَنَّ لهم فتنةً تَتْرُکُ الحلیمَ منهم حیران؛([49]) فتنه‏ای بر آنها وارد می‌سازم که آن فتنه، شخص حلیم یا شخص حکیم را سرگردان می‏سازد که چه کند، با یک عده بچه چه کند. شخص دانا، شخص حکیم، شخص حلیم و بردبار وقتی‌که در برابر یک عده بچّه پُر شور و شرّ قرار بگیرد، باید بایستد و تماشا کند. الآن واقعاً گاهی می‌شود که در همين حسينيه و همين چندتا بچه که هنوز اينها به بلوغشان هم خیلی مانده، ولی طوری هستند که واقعاً حکماء و حلمائمان را حيران می‌کنند که با اينها چه کنند و همين‌طور به تماشا می‌ایستند. خود من گاه‌گاهی می‌ایستم تماشا می‌کنم. مثلاً چه بگويم؟ مثل بچه آهو از آن اتاق پايين می‌پرد، از اين در زيرزمين، از اين پله‌ها تند مثل فلک می‌آيد. هنوز در اتاق است می‌بینید از زیرزمین در آمد و …؛ چندتا هم بیشتر نیستند. آن‌وقت فکر کنید یک دنیا این‌طور باشد، چه می‌شود؟! تترک الحلیم حیران، با یک عده بچّه چه کند؟

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 38 *»

در هر صورت بحث در تشبیهی بود که حضرت سجاد؟ع؟ فرمودند، این تشبیه عجیب است. فأخذه الصبیان فعبثوا به؛ اگر بنا باشد کسی از ما خروج کند و قیام کند، بچّه ها او را می‏گیرند و با او بازی می‏کنند؛ یعنی مطابق هوی و هوس خود حرکتش می‌دهند. خيلی عجیب است، مطابق هوی و هوس خود پروازش می‏دهند. این هم ناچار است تسلیم باشد، ناچار است به میل آنها پرواز کند، به میل آنها حرف بزند، به میل آنها اقدام کند. ناچار است، وگرنه او را می‏کشند. کلمه فعبثوا بسیار عجیب است. از این تعبیر و تشبیه، سبک اهل دنیا را مطالعه کنید.

امام زین‌العابدین؟ع؟ فرمودند: کأنّی بجعفر الکذّاب و قد حمل طاغیة ‏زمانه علی تفتیش امر ولیّ‌الله؛ جعفر حتی وادار کرد طاغیه زمان را ـ آن ملعون عبّاسی را ـ که خانه حضرت عسکری صلوات‌الله‌علیه را تفتیش کنند؛ چرا؟ تفتیش خانه ولیّ خدا، تفتیش امر ولیّ خدا کنند. و المُغَیَّب فی حفظ الله؛ تفتیش از چه کسی؟ از کسی‌که غایب شده و در حفظ خدا است. تحریص و وادار کرد که بروید خانه برادر مرا بگردید. شنیده‌ام ‏او فرزندی دارد، بروید بگردید و او را پیدا کنید و او را بکشید، بی‏خبر از اینکه او ولـــی‏الله است. و المغیّب فی حفظ الله است، او غائـــب شده اما در حفظ خدا اســـت. و الموکّل بحرم ابیه؛ عهده‌دار حفظ حرم پدرش می‌باشد. جهلاً منه بولادته و حِرْصاً منه علی قتله ان ظَفِر به؛ هدفش این بود که اگر به آن بزرگوار دسترسی پیدا شد، او را بکشند. و طمعاً بمیراث ابیه حتّی یأخذه بغیر حقّه؛([50]) در ارث او طمع داشت، می‏خواست ارث آن بزرگوار را به‌طور ناحقّ بگیرد.

حضرت باقر؟ع؟ فرمود: اذا غَضِب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم. این هم یک سِرّ ديگر از اسرار غیبت است. تا به حال چند سرّ گفتيم که در فرمايش‌ها رسيده؟ اين هم يک سرّ ديگر است. اذا غَضِب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 39 *»

جوارهم.([51]) خدایا، ما از این‌گونه اشخاص نباشیم. فرمود: وقتی‌که خدا بر خلقش غضب کند، ما را از همسایه‌بودن با خلقش دور می‏گرداند یعنی ما را از بین آنها می‏برد.

در حدیثی دیگر فرمود: لو انّ بنی‌فاطمة عرفوه لحرصوا علی ان یُقطِّعوه بضعةً بضعةً.([52]) این هم سِرّ دیگری است، که نه دشمنان و بیگانگان، که حتی پسرعموهای این بزرگوار سبب غیبت او می‌شوند. فرمود: اگر حتی فرزندان فاطمه، حجت و قائم آل‏محمّد؟عهم؟ را بشناسند، حریص خواهند بود بر اینکه او را تکه‏تکه کنند. آن‌وقت چطور امام؟ع؟ می‏تواند باشد و از نظر ولایت کلّیه الهیّه خود اقدامی هم نکند، مانند پدرانش در ظاهر مظلوم و مقهور باشد.

امام باقر؟ع؟ فرمودند: هی والله السُّنَن القُذّة بِالقُذّة و مِشْکوٰةً بِمشکوة و لابدّ ان‌یکون فیکم ما کان فی الّذین من قبلکم و لو کنتم علی امرٍ واحد کنتم علی غیر سنّة الّذین من قبلکم؛ فرمود: والله، قسم خورد، والله مطلب این است که روش شما و برنامه‌های خدا در بین شما، مثل برنامه‌های امّت‌های پیشین است. القذّة بالقذّة، به اصطلاح موبه‌مو. برنامه‏های الهی که در سنت‌های انبیاء و امت‌های پیشین بوده، موبه‌مو باید در این امت هم باشد. اگر بنا باشد که شما بر یک امر واحدی اجتماع کنید، یعنی امامتان ظاهر باشد و شما به‌طور متّفق از او تبعیّت داشته باشید، لازمه‌اش این است که خدا بر غیر سنت‌های پیشینیان، با شما رفتار کند. این‌طور نیست. ولو انّ العلماء وجدوا من یُحَدِّثونه و یَکتُمُ سِرَّهم لحدّثوا و لَبَثُّوا الحکمة؛ اگر آل‌محمّد؟عهم؟ می‌یافتند کسانی را که با آنها سخن بگویند و آنها سرّ ایشان را کتمان می‏کردند، بحث و حدیث می‏فرمودند و در بین شما منتشر می‏کردند، ولی این‌طور نیست. ولکن قد ابتلاکم الله عزّوجلّ بِالاِذاعة؛ ولی شما به این صفت متّصف هستید که یک چیزی را

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 40 *»

که می‏شنوید نشر می‌دهيد، فوراً منتشر می‏سازید. و انتم قوم تُحِبّوننا بقلوبکم؛ دل‌هایتان این‌طور است که ما را دوست دارید، امّا و یُخالف ذلک فعلکم؛ کارهایتان با دل‌هایتان مخالف است. در کارها طوری است که ما را مشهور و گرفتار می‌سازید. بر ضدّ ما کار می‏کنید و بر ضرر ما قدم برمی‌دارید. والله مایستوی اختلافُ اصحابنا و لهذا اُسِرَ صاحبُکم؛ و این اختلاف‌ها یکسان هم نیست. مرتّب در بی‌باکی و بی‏پروایی شدیدتر می‏شوید و حال آنکه باید تقیّه کنید، امامتان را حفظ کنید، امرش را نشر ندهید، اما مرتب دارید بدتر می‏شوید. از این‏جهت فرمود: و لهٰذا اُسِر صاحبکم؛ امامتان در بین شما اسیروار حرکت می‏کند؛ لِــیُقال مختلفین؛ تا اینکه دیگران بگویند شماها مختلف هستید، امام ندارید، رهبر ندارید، پیشوا ندارید، به رأی و هوای خودتان راه می‏روید. اشاره به این است که امام؟ع؟ در بین اصحاب خود، در فتوا اختلاف می‏انداختند و تقیّه می‏فرمودند که دیگران نگویند اینها از یک نفر تبعیّت می‏کنند. چقدر سخت است!

راوی می‌گوید وارد مسجد شدم از شیعیان و اصحاب خودمان را دیدم که یکی دارد نماز ظهر و عصرش را با هم می‏خواند ـــ  جمع می‏خواند ـــ  یکی را دیدم نماز ظهر را خواند و رفت، یکی را دیدم نافله می‏خواند. از حضرت پرسیدم آخر این چه کاری است، چرا باید مختلف باشیم؟ فرمود من عمداً این کار را می‏کنم. به یکی فتوا می‏دهم نمازت را باهم بخوان، به آن یکی می‏گویم نه، جدا کن، ظهر را بخوان برو، عصر باز بیا نماز عصرت را بخوان. چرا متحدتان نمی‏کنم، برای اینکه نگویند شما تابع یک نفر هستید و متحد هستید و بگیرند و شما را بکشند و ما را هم بکشند. فاُخِذَ برقابکم؛([53]) اگر غیر از این باشد شما را می‏گیرند و می‏کشند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 41 *»

در جای دیگر فرمود: والله این اختلاف شما برای من بهتر است از اینکه ما را بکُشند و این کار، ما و شما را بیشتر باقی نگه می‌دارد.([54]) پس همین کم‌ظرفیتی شیعه باعث شده که امام غائب بشوند. این هم یکی از اسرار غیبت است.

ما لکم لاتملکون انفسکم و تصبرون حتّی یجیء امر الله تبارک و تعالی و قضاؤه؛ چرا نمی‏توانید خودتان را نگهدارید تا اینکه بیاید قضاء خدا و قَدَر خدا و امر خدا که امامتان غائب گردد. آن‌وقت و الصبرُ؛ باید صبر کنید. انّما یعجل من یخاف الفوت؛([55]) خدا نمی‏ترسد که مردم از دستش فرار کنند. خدا که ترس ندارد؛ از این رو امامتان را می‏برد و شما و مردم را در امتحان‌های سخت قرار می‌دهد.

در عبارت دیگر فرمود: لاتَعْجَلوا فوالله لقد قَرُب هذا الامر فاَذَعْتُموه فاَخَّرَه الله؛([56]) این‌قدر عجله و شتاب نکنید، امر فَرَج قریب و نزدیک بود ولی شما اِذاعه کردید و امر امامانتان را منتشر ساختید. مرتب امامی کشته شد و امامی کشته شد و کشته شد، خدا هم فرَج امر آل‌محمّد؟عهم؟ را تأخیر انداخت.

دلم می‌خواست اين احاديث را تمام کنيم ولی خسته شده‌ايد. ان‌شاءالله تتمه‌اش را فردا می‌خوانيم. اين امور تکرار می‌شود و در ذهن تجديد می‌شود و همچنين سبب واقف‌شدن به بعضی از اسرار غيبت امام؟ع؟ است. و ان‌شاءالله با توجه به اين فرمايش‌ها برای درک حقیقت خود غیبت و فهمیدن کيفيت غيبت، آمادگی بیشتری پیدا می‌کنیم.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 42 *»

مجلس 3

 

(روز سه‌شنبه 15 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

r سپاسگزاری از توفيق توجه به حضرت مهدی؟عج؟

r مسأله غيبت امام؟ع؟ و مشکل فهم کيفيت آن

r نقل احاديثی درباره غيبت آن حضرت و برخی از علل آن

r ناروا بودن پرسش‌های بیجا درباره علّت غيبت و طولانی‌شدن آن

r بيان مراد از خائف‌بودن امام؟ع؟

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 43 *»

 

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

([57])خدا را شاکریم که در نیمه ماه رمضان، همراه با سرور از ولادت حضرت مجتبی صلوات‌الله‌علیه بنا بر نقلی، دل‌های ما به ذکر حضرت حجة‌بن‌الحسن صلوات‌الله‌علیه مسرور است و ارواح ما منشرح است. با وجودی‌که استحقاق این‌همه نعمت را نداریم؛ اما در این دنیای پر از جهل و ظلمت، خدا دل‌های ما را به نور ولایت آل‌محمّد؟عهم؟ نورانی کرده و بحمدالله به وجود مهدی آل‌محمّد؟عهم؟ معتقد هستیم و منتظر فرج و ظهور آن بزرگواریم. خدا سروری را که در اعیاد ایشان داریم به ظهور حضرت و گشایش امر ایشان متّصل فرماید.

سخن در غیبت امام زمان؟عج؟ بود و عرض شد که یکی از اموری که حضرت صادق صلوات‌الله‌علیه را نگران کرده بود و مضطرب ساخته بود، مسأله غیبت بود؛ یکی ولادت مهدی و یکی غیبت مهدی. و شاید امر غیبت فهمش و درکش از امر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 44 *»

ولادت سخت‌تر باشد. ولادت مخفیانه باشد، خیلی مشکل نیست؛ ولی امر غیبت و نحوه و کیفیت آن از مسائل خیلی مهم است که دیگران برنخورده‌اند که کیفیت غیبت چگونه است. و این غیبت به‌مانند غیبت سایر حجج پیشین نبوده؛ مثل غیبت رسول‌خدا؟ص؟ در شعب ابی‌طالب، یا مثل غیبت یونس یا سایر انبیاء یا ائمه؟عهم؟ که غائب می‌شدند و در جای دیگر زندگی می‌کردند؛ یا به‌مانند غیبت امام کاظم و یا امام هادی و عسکری باشد که گاهی در زندان یا شهرهایی به‌سر می‌بردند که در دسترس شیعه نبودند؛ نه، غیبت حضرت مثل این غیبت‌ها نیست. معنایی دارد که حضرت صادق؟ع؟ درباره شیعیانی که امر غیبت را درک نمی‌کنند و اعتقاد نمی‌ورزند، مضطرب می‌شوند. و مسأله خیلی مهم است. ولی به برکت فرمایش‌های آل‌محمّد؟عهم؟ و به برکت بزرگان مسأله حل شده و مطالب روشن است. مقدمةً عرض کردم که ابتداءاً برخی از احادیث را می‌خوانم که راجع به غیبت و بعضی از علل و اسرار غیبت است. این احاديثی که ذکر می‌شود، انتخاب شده و اگر بیشتر خواستید به کتب اخبار مثل «بحارالانوار» مراجعه می‌کنید.

در فرمایش‌های حضرت باقر صلوات‌الله‌علیه است که یمسی مِن اَخْوَف الناس و یصبح من آمَن الناس؛ مهدی آل‌محمّد؟عهم؟ شب می‌کند در حالی‌که ترسش و خوفش از همه مردم بیشتر است و روز می‌کند در حالی‌که از همه‌کس ایمن‌تر است. یعنی امام؟ع؟ خائفند برای محور ایمان؛ یعنی وجود مبارک خودشان. خائفند، یعنی خود را ظاهر نمی‌کنند که مبادا دشمنان ایشان را هم مثل آبائشان، سایر ائمه بکشند و به دین صدمه برسد؛ ولی چون در حفظ و حراست خدا هستند، از این رو ایمن‌ترین مردم هستند. یوحیٰ الیه هذا الامر لیله و نهاره؛ و بر آن بزرگوار در شب و روزش اين امر وحی می‌شود که مراد وحی امامت است؛ یعنی امر امامت در آن بزرگوار است و در زمان غیبت، او امام است. عرض  شد: «یوحیٰ الیه یا باجعفر؟» آيا به او وحی می‌شود؟

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 45 *»

«فقال» فرمودند: یا باجارود انه لیس وحیَ نبوّة؛ آن وحیِ نبوت نيست. آن‌وقت امام7 چون آن شخص استعداد نداشت که برای او وحی امامت را ذکر بفرمایند، وحی‌های دیگری را مثال زدند که شاید متذکر شود، فرمودند: ولکنّه یوحیٰ الیه کَوَحْیِه الی مریم بنت عمران و الی امّ ‌موسی و الی النحل. لکن به او وحی می‌شود همان‌گونه که خداوند به مريم دختر عمران و به مادر موسی و به زنبور عسل وحی فرموده است.([58]) بعد امام؟ع؟ فرمودند: یا بَا الجارود ان قائم آل‌محمّد؟عهم؟ لاکرم عند الله من مریم بنت عمران و امّ ‌موسی و النحل؛([59]) به طور يقين قائم آل‌محمّد؟عهم؟ نزد خدا از مريم دختر عمران و مادر موسی و زنبور عسل گرامی‌تر است. پس به او وحی نازل می‌شود، به معنای واسطه‌بودن آن حضرت در جمیع فیوضات کونیه و شرعیه است.

حضرت صادق صلوات‌الله‌علیه فرمودند: ان لصاحب هذا الامر غیبةً لابدّ منها، یرتاب فیها کلّ مُبطِلٰ؛ برای صاحب این امر غیبتی است که خواه‌نخواه انجام می‌شود. عرض شد: «لِمَ جعلت فداک؟» چرا اين غیبت برای او هست؟ فرمود: لامرٍ لايؤذن لنا فی کشفه لکم؛ سرّی دارد که در کشف آن برای شما مأذون نیستیم.

بعد فرمود: وجهُ الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غَیْبات من تقدّمه من حجج الله تعالی ذکره؛ وجه حکمت غیبت آن حضرت، همان جهتی است که حجج پیشین الهی غیبت می‌کردند. انّ وجه الحکمة فی ذلک لاینکشف الّا بعد ظهوره؛ و بعد از ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه علّت و حکمت غیبت ظاهر می‌شود. کما لا‌ینکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر؟ع؟ من خرق السفينة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسی؟ع؟ الا وقت افتراقهما؛ همان‌طور که وجه برنامه‌ها و  کارهایی که خضر برای

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 46 *»

موسی علی نبینا و آله و علیهما السلام انجام داد، که عبارت بودند از کشتی و کشتن آن نوجوان و بازسازی ديوار، و برای موسی آشکار نشد مگر هنگامی‌که از هم جدا شدند. می‌فرماید: انّ هذا الامر امرٌ من امر الله و سرٌّ من الله و غيبٌ من غيب الله و متی علمنا انه عزّوجلّ حکیم صَدَّقنا بأنّ افعاله کلّها حکمة و ان کان وجهها غير منکشف لنا؛([60]) اين غيبت کاری است از کارهای خدا و سرّی است از خدا و غيبی است از غيب خداوند و وقتی‌که ما دانستیم خدا حکیم است، بايد تصدیق کنیم که کارهای خدا بر  نظام حکمت است، اگرچه جهت و وجه کارهای او را ندانیم، مانند اينکه نمی‌دانیم وجه و جهت غیبت چیست، ولی باید بدانیم که غیبت بر یک نظام صحیحی است. برای هر کاری وجه صحیح حکیمانه الهی است. در این حدیث، امام؟ع؟ علّت و سرّ غیبت را امری می‌فرمایند که نمی‌شود بیان کرد. برای ما روشن نمی‌شود و بعد از ظهور کشف می‌شود. ولی بايد بدانيم که اين فرمايش در اینجا با بعضی از اسرار و عللی که برای غیبت می‌فرمایند منافات ندارد.

حضرت باقر ؟ع؟ در حدیثی فرمودند: انّ للغلام غيبة قبل ظهوره؛ قائم را قبل از قیامش غیبتی است. عرض شد: «و لِمَ؟» چرا؟ فرمود: یَخاف؛ زیرا او می‌ترسد، «و اومأ بيده الی بطنه»([61]) امام؟ع؟ به شکم مبارک خود اشاره فرمودند، یعنی از کشته‌شدن می‌ترسد.

و عرض کردم معنایش نه این است که از کشته شدن بترسد، بلکه از این جهت است که حکمت خداوند بر این است که بايد امام زنده روی زمین باشد. امام مبدأ است و واسطه است، اگر کشته شود، نظام خلقت از هم می‌پاشد و این اساس حکیمانه الهی در خلقت و آوردن ادیان آسمانی همه از بین خواهد رفت. و اگر بخواهد با قدرت ظاهر شود، باز خلاف حکمت است؛ زیرا از ترس او و به ناچار به‌طور نفاق

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 47 *»

ایمان می‌آورند و چنین ایمانی ثمری و فایده‌ای ندارد؛ پس باید با قدرت ظاهر نشود. و اگر بدون اظهار قدرت ظاهر شود، کشته می‌شود. پس خداوند مهلت می‌دهد که مؤمن و کافر از هم ممتاز شوند. پس از ترس چنین قتلی است که غائب شده است؛ زيرا این کشته‌شدن یک‌چنین صدماتی را بر نظام آفرینش وارد می‌کند از این‌رو می‌ترسد و خائف است. شاعری شعری گفته بود، از جمله در اشعار خود خطاب کرده بود به کسانی‌که فرياد می‌کنند مهدی بيا مهدی بيا و ظهور حضرت را طلب می‌کنند، ولی در اعتقاد و در عمل با حضرت مخالفت دارند، می‌گوید:

آن‌که جان‌ها فدای او باید   از تو می‌ترسد و نمی‌آید

وقتی‌که بنا باشد  مثل آبائش به‌طور مظلومیت و مقهوریت ظاهر شود، اول کسی‌که بخواهد او را بکشد تو هستی که می‌ترسی دکانت بسته شود. مثل اینکه بر آبائشان صدمه وارد آوردند، تو هم او را می‌کشی.

و حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: و کذلک القائم؟ع؟ تمتدّ ايام غيبته لِـيَصْرُح الحقّ عن محضه و يَصْفُوَ الايمان من الکَدَر بارتداد کلّ من کانت طينته خبيثةً من الشيعة الذین یُخشیٰ علیهم النفاق اذا احسّوا بالاستخلاف و التّمکین و الامن المنتشر فی عهد القائم؟ع؟؛ قائم دوران غیبتش طول می‌کشد برای اینکه حقّ خالصانه آشکار گردد و ایمان از کدورت‌ها صاف شود به سبب ارتداد کسانی از شیعه که طینتشان خبیث است و در زمان حضرت که حکومت و تسلّط ظاهری آن بزرگوار را خواهند ديد به‌طور نفاق، ايمان اظهار می‌کنند. پس غیبت حضرت طول می‌کشد تا طینت‌های خبیث از طينت‌های پاک جدا شوند. و اين آيه مبارکه را تلاوت فرمودند: حتی اذا استیأس الرسل و ظنّوا انهم قدکُذِبوا جاءهم نصرنا؛([62]) ظاهر آیه این است که وقتی رسل مأیوس شدند و دیدند که تکذیب شده‌اند، آن‌وقت ما آنها را یاری می‌کردیم. تأویل یا باطن آیه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 48 *»

این است که وقتی‌که بزرگان شیعه که اسباب کار حضرت هستند ناامید شدند از اینکه مؤمن به‌هم رسد و یقین کردند که مؤمنین ایمانشان محکم شده و کافرین هم ایمان نمی‌آورند، جاءهم نصرنا، حضرت تشریف می‌آورند. در این حدیث يکی از اسرار و علّت‌های غیبت آزمایش و جداشدن مؤمن از کافر است.

امام صادق؟ع؟ فرمودند: امٰا واللهِ لَيَغیبنّ عنکم مهدیُّکم حتّی یقول الجاهلُ منکم ما لله فی آل‌محمّد حاجة؛([63]) غیبت مهدی این‌قدر طول می‌کشد که جاهل از شما می‌گوید خدا در آل‌محمّد؟عهم؟ نیازی ندارد؛ یعنی مهدی کیست؟! قائم یعنی چه؟! نعوذ بالله. خدا به آل‌محمّد نیازمند نیست. عبارت خیلی معنی دارد. من نمی‌توانم آن معانی را تصریح کنم، خودتان فکر کنید ببینید این عبارت چگونه است. ما لله فی آل‌محمّد حاجة. منشأ این سخن جهات مختلف و امور عجیبی است. گاهی ممکن است بگویند خود ما کافی هستیم و خدا ما را انتخاب کرده و کار مهدی از ما می‌آید. این یک احتمال که خیلی‌ها به این مفتون هستند، اگر چه لساناً و با زبان نگویند، و همین‌ها هستند که با مهدی خواهند جنگید و مهدی با همین‌ها جنگ می‌کند. حضرت با آنها محاجّه می‌کنند و آنها با حضرت در مسجد کوفه با قرآن محاجّه می‌کنند و به جنگ مهدی می‌آیند. این عبارت ــ که مهدی کجا است ــ هم به معنی اظهار نفاق و کفر باطنی است، و هم این‌طور احتمال می‌رود که تسليم حضرت نمی‌شوند و می‌گویند جای دیگر بروید، ما به شما نیازی نداریم. حضرت می‌فرمایند از در ديگر مسجد بیرون بروید و حضرت از در دیگر بيرون می‌آيند و همه آنها را می‌کشند.

امام صادق؟ع؟ برخی از صفات شیعیانِ صاف‌شده از کدورت‌ها و غلّ و غشّ‌های خود را بیان می‌فرماید: ولکن شیعتنا من لایعدو صوته سمعه و لا شَحْناؤه بدنه و لايمدح بنا غالياً و لايخاصم لنا وليّاً و لايجالس لنا عائباً و لايحدث لنا ثالباً و لايحبّ

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 49 *»

 لنا مبغضاً و لايبغض لنا مُحبّاً؛([64]) و اما شیعیان ما این‌طورند که صدایش از گوشش تجاوز نمی‌کند. بغض و کینه‌اش و عداوتش از بدنش تجاوز نمی‌کند که به غیر برسد. غالی در شأن ما را ستایش نمی‌کند. در راه ما با دوست ما مخاصمه نمی‌کند. با کسانی‌که بر ما عیب وارد می‌کنند همنشینی نمی‌کند. با کسانی‌که برای ما عیبی ذکر می‌کنند، با آنها هم‌سخن نمی‌شود. دشمنان ما را دوست ندارد و دوستان ما را دشمن ندارد و با آنها دشمنی نمی‌ورزد.

حضرت رضا صلوات‌الله‌علیه فرمودند: ذاک الرابع من وُلدی یُغیّبه الله فی ستره ما شاء الله.([65]) اینها را ان‌شاءالله دقت داشته باشید تا در هنگام بررسی غیبت روشن شود. فرمود: قائم، فرزند چهارم من در سترالله است، در پوشش خدا است. خدا او را در پوشش خود پنهان می‌سازد تا وقتی‌که بخواهد.

همین‌طور به این عبارات از ائمه؟عهم؟ رسیده: القائم لایُریٰ جسمه و لایُسمّی باسمه؛([66]) خود اینها همه بیان کیفیت غیبت است، نه اینکه در صندوق‌خانه‌ای پنهان شود یا در شهری پنهان شود؛ نه، جسمش دیده نمی‌شود و نامش برده نمی‌شود.

حضرت رضا صلوات‌الله‌علیه فرمودند: کأنّی بالشیعة عند فقدهم الثالث من وُلدی یطلبون المَرْعیٰ فلایجدونه؛ گویا شیعه را می‌بینم، یعنی مسلماً می‌بینم که شیعه در وقتی‌که فرزند سومین مرا از دست بدهند، اینها مرعیٰ و چراگاه را طلب می‌کنند، فلایجدونه؛ آن را به‌دست نمی‌آورند؛ یعنی آسایش می‌خواهند و رفاه می‌طلبند، نمی‌یابند. لانّ امامهم یغیب عنهم؛ زیرا امامشان از ایشان غائب می‌شود، لئلّا يکون فی عنقه لاحدٍ بيعة اذا قام بالسیف؛([67]) علّتش این است که وقتی ظاهر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 50 *»

می‌شود بیعت کسی بر گردن او نباشد که خلاف بیعت کرده باشد.

همین‌طور حدیثی مثل این عبارت، از حضرت امیر رسیده که می‌فرمود: للقائم منا غيبة امدها طويل کأنّی بالشیعة يجولون جولان النَّعَم فی غیبته یطلبون المرعیٰ فلایجدونه؛ برای قائم ما غیبتی است که زمان آن طولانی خواهد بود. شیعیان را می‌بینم که این در و آن در می‌زنند، به‌مانند اینکه گوسفندان برای به‌دست آوردن چراگاه این در و آن در می‌زنند، و آن را نمی‌یابند. معلوم است چوپان مرعیٰ را می‌شناسد نه گوسفندان. به همین جهت اگر کسی هم به عنوان به دست آوردن چراگاه حرکت کند، صدمه می‌خورد. شیعه را می‌بینم یجولون جولان النّعم فی غیبته یطلبون المرعی فلایجدونه؛ گرگ در کمینش است، تا به خیال خود در چراگاه چرا می‌کند، در دهان گرگ واقع شده. اَلٰا فمن ثبت منهم علی دینه و لم‌یَقْسُ قلبه لطول امد غيبة امامه فهو معی فی درجتی؛([68]) آگاه باشید، کسی از شیعیان ‌که بر دینش ثابت بماند و دلش به‌واسطه طول غیبت امامش قسیّ نشود، چنین کسی در درجه من با من خواهد بود.

حضرت مجتبی؟ع؟ فرمودند: ما منّا الا مقتول او مسموم.([69]) همه ائمه بعد از رسول‌خدا جز حضرت مهدی؟ع؟ شهید شدند؛ بعضی با شمشیر که امیرالمؤمنین و حضرت امام حسین بودند و دیگران با سمّ کشته شدند و این کشتن‌ها واقعی بود، به‌طور حقیقت بر ایشان واقع شد؛ گرچه فرمود قتیلنا لم‌یقتل اما «قتیل ما» فرمود و همین‌طور فرمود: ان میتنا لم‌یمت،([70]) «میتنا» فرمود، پس واقعاً  کشته شدند. انک میت و انهم میتون.([71])و هرکس بگوید کشته نشدند، قرآن و احادیث را تکذیب کرده. واقعاً از این دنیا رحلت فرمودند و عنایتشان را از این عالم اعراض برداشته‌اند. در این عالمی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 51 *»

که الآن مهدی صلوات‌الله‌علیه امامت دارد و عنایت دارد، همه معصومین عنایت خود را برداشته‌اند و معنای مردن همین است. رفته‌اند، مرده‌اند و مهدی صلوات‌الله‌علیه امام زنده و خلیفه و قائم مقام ایشان است، و مهدی برای این عالم تا زمان رجعت کافی است.

خود حجة‌بن‌الحسن صلوات‌الله‌علیه در نامه‌ای که به اسحاق بن يعقوب نوشتند، در آنجا به شیعه دستوری می‌فرمایند که در امر غیبت چون و چرا نداشته باشند و نگويند: چرا غائب شده؟!  این چون و چراها بیجا است. این‌همه شیعه دارد پس چرا ظاهر نمی‌شود؟! این چرا چراها بی‌مورد است. اجازه ندارند چرا چرا کنند. بخصوص در مورد غیبت می‌فرماید: و اما علة ما وقع من الغیبة فان الله عزوجل یقول یا ایها الذین آمنوا لاتسئلوا عن اشیاء اِن تُـبْدَ لکم تسؤکم([72])([73]) انّه لم‌یکن احد من آبائی الّا وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و انی اخرج حین اخرج و لا بیعةَ لاحد من الطواغیت فی عنقی و اما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الاَبصار السحاب، و اما علّت اين غیبتی که واقع شده از اموری است که خدای عزوجل درباره آنها می‌فرمايد: ای‌کسانی‌که ایمان آورده‌ايد از چيزهايی که برای شما آشکار نشده پرسش نکنيد که اگر آشکار شود شما را خوش نيايد، ولی آنچه می‌شود گفت اين است که هيچ‌يک از پدران من نبودند مگر آنکه بيعت با طاغوت زمانش بر گردن او واقع شده، ولی من هنگامی‌که خروج می‌کنم، خروج خواهم کرد ولی بيعتی برای احدی از طاغوت‌ها بر گردنم نخواهد بود. و اما طور و نحوه بهره‌بردن از من در دوران غيبتم به‌مانند بهره‌بردن از خورشید است هنگامی‌که ابرها آن را از ديده‌ها می‌پوشاند؛ یعنی دوران زمان و اهل زمان قابلیت پذیرش مهدی را ندارند، از این رو ابر غیبت آن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 52 *»

حضرت را فرا می‌گیرد. ولی غائب‌شدنش به معنای این نیست که تدبیر ندارد و از امارت و شهود بر خلق کنار است؛ نه، همان‌طور که خورشید در عالم تصرّف دارد و از وراء ابر کار خودش را می‌کند و مشغول کار خود است؛ همین‌طور مهدی هم کار خود را انجام می‌دهد اگرچه مردم او را نبینند؛ زیرا تسلّط خورشید مشروط به دیدن ما خورشید را نیست. همین‌طور دیدن ما حضرت را، شرط تصرّف حضرت نیست و دیدن او ما را کافی است.

بعد فرمود: و انی لاَمانٌ لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء فاَغلقوا باب السؤال عما لایعنیکم؛ و به طور يقين من امان هستم برای اهل زمين و سبب برقراری نظام الهی می‌باشم، همان‌گونه که ستارگان امان هستند برای اهل آسمان‌ها؛ بنابراين درب پرسش‌هایی را که پاسخ آنها برای شما سودی ندارد ببنديد. چرا نمی‌آید، چرا چرا، این حرف‌ها چیست؟! این چرا چراها بی‌مورد است. نظام حکيمانه الهی است، خداوند حکیم این نظام را قرار داده. تو چطور می‌خواهی و می‌توانی امری را بشناسی که به مرکز هستی مربوط است؟! به چیزهایی مسلّط شوی که به مبدأ آفرینش یعنی امام مربوط است. این خواست‌ها و سؤال‌ها و چون و چراها چقدر کودکانه است! ما با این کوچکی جثّه و کوتاهی انديشه می‌خواهیم بر اسرار خلقت مسلّط شویم؟! فرمود و لاتتکلّفوا علی ما قد کُفیتم و اَکثِروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم؛ در اموری که شما کفايت شده‌ايد خود را به سختی نيندازيد و برای تعجيل فرج بسيار دعاء کنيد که گشایش امور شما هم در آن است. السلام علیک يا اسحاق بن يعقوب و علی من اتّبع الهدی.([74])

کلمه «خوف» که در بعضی روایات رسیده که امام از ترس غائب شده‌اند، در قرآن هم برای انبياء ذکر شده، و به همان معنایی که برای انبیاء ذکر می‌کنیم بايد به

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 53 *»

نحو  اتمّ و اکمل برای ایشان معنی کنیم. خداوند از قول حضرت موسی می‌فرماید: فَفَرَرْتُ منکم لمّا خِفتُکم؛([75]) چون از شما ترسیدم فرار کردم. فرار موسی معلوم است. موسی قدرتی داشت، حتی به ظاهر هم موسی قوی بود و می‌دانیم نبی بود؛ پس «فرارش از ترس آنها» یعنی هنوز موقع دعوت نرسیده، هنوز برای اقدام به امر رسالت موقعیت نرسیده بود و آن نتیجه‌ای که باید حاصل شود حاصل نمی‌شود. ترس از اقدامِ بی‌نتیجه بود، ترس از ضایع‌شدن هدف بود. اقدامی که انسان را به هدف نرساند، آن اقدام ترس‌آور است؛ از اين جهت فرمود: ففررت منکم لما خفتکم. موقعش که شد حضرت آمد و به هدف خود هم رسید، برنامه رسالت را هم اجراء کرد. درباره هجرت رسول‌خدا هم کلمه خوف دارد و نوعاً اولیاء خدا این‌طور بوده‌اند. شیخ بزرگوار/ که ترسیدند و از کربلا به طرف مدینه هجرت کردند معنایش همین است. یا هجرت مرحوم آقای شريف طباطبائی/ که ترسیدند همین‌طور است. یعنی برای حفظ هدف و ایمان، بر مرکز هدف و عقیده و ایمان ترسیدند.

هنوز مقدمه غیبت تمام نشده. ان‌شاءالله باز هم روایاتی در همین زمینه می‌خوانیم که ذهن‌هایمان برای شناخت کیفیت غیبت آماده شود. مسأله شریف و مهمی است. این مقدمات را می‌خوانم که دل‌ها نورانی شود.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 54 *»

مجلس 4

 

(روز پنجشنبه 16 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق) 

 

 

 

 

 

 

r چند حدیث در بیان کیفیت غیبت امام؟ع؟

r بهره‌مند شدن از امام؟ع؟ در دوره غیبت

r خطر عصر غیبت

r ظهور نزدیک می‌شود

r سراج منیر، نیروی ولایتی امام؟ع؟

r معنی و نتیجه انتظار فرج

r بینش صحیح در تبعیت از بزرگان دین است

r احادیثی که در تفسیر قرآن رسیده است

r معنی غیبت

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 55 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

برای شناخت کیفیت غیبت امام؟ع؟ و اینکه غیبت، حقیقتش چیست و به‌ چطور انجام شده و می‌شود، روایاتی را به عنوان مقدمه خواندیم و ان‌شاءالله به مضامین و مفاد روایات توجه می‌کنید و از خود همین مفاد، آهسته آهسته و  به‌تدریج کیفیت غیبت معلوم خواهد شد و روشن می‌شود. و چون شناخت کیفیت غیبت از مسائل بسیار مهم است، از این جهت اجمالاً این مقدمات را و این روایات را به عنوان مقدمه عرض می‌کنم تا دل‌ها آماده شود. البته به آن مقداری که می‌دانيم و معتقديم، تحقيق مانعی ندارد. به غيبت امام؟ع؟ اعتقاد داريم، ولی اينکه از حقيقت غيبت و کيفيت غيبت تحقيق کنيم شايد از مسائل خيلی‌لازم هم باشد؛ بخصوص که نظر بزرگان ما+ در امر غیبت و کیفیت غیبت امام؟ع؟ مورد گفتگو قرار گرفته و دیگران اشکال کرده‌اند، اعتراض کرده‌اند و انتقاد کرده‌اند و متوجه مطلب نبوده‌اند؛ مثل نوع اعتراضات و اشکالاتی که بر نوع فرمایش‌های بزرگان ما دارند، که منشأش بی‌اطلاعی و بی‌توجهی آنها است. از اين رو ان‌شاءالله دل‌ها با زمينه‌چينی و استفاده از مفاد این

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 56 *»

روایات، برای بررسی خود مسأله غیبت و کیفیت غیبت امام؟ع؟ آماده می‌شود.

رواياتی که می‌خوانيم در همين زمينه است. رسول‌خدا؟ص؟ به جابر بن ‌‌عبدالله انصاری فرمودند، وقتی‌که جابر از حضرت سؤال کرد: «هل ینتفع الشیعة بالقائم فی غیبته؟» آیا شیعه در دوران غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه از او بهره‌مند می‌شود؟ فرمود: ای و الّذی بعثنی بالنّبوّة انّهم لینتفعون به و یَستَضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشّمس و ان جَلَّلها السّحاب؛([76]) آری سوگند به کسی‌که مرا به نبوت مبعوث فرموده، شیعیان از آن بزرگوار منفعت می‏برند و استفاده می‏کنند و از نور ولایت او استضائه می‌کنند و نورگیری می‌کنند در دوران غیبتش، مانند بهره‌برداری مردم از خورشید اگرچه ابر او را بپوشاند.

درباره کیفیت استفاده‌کردن از خورشید با بودن ابر، خيلی‌‌ها بیاناتی کرده‌اند. مثل مرحوم مجلسی در شرح همین حدیث در «بحارالانوار»، شروع می‌کند به ذکر انواع استفاده‌ها و بهره‌برداری‌ها از خورشید، موقعی‌که ابر جلو او را گرفته باشد و او را پوشانیده باشد، و با استفاده‌کردن‏ و بهره‌برداری از مقام مهدی صلوات‌الله‌علیه و استفاده از نور ولایت حضرت تطبیق می‏کند. اینها استفاده‏ها و استنباط‌هایی است که می‌شود. هرچه انسان به رابطه بین خورشید و سایر موجودات و بهره‏برداری‌ها بصیرتر شود، به تشبیه بیشتر متوجه شود و به مشبَّه ــ که نوع استفاده از وجود امام غائب؟ع؟ باشد ــ بیشتر راه می‌برد.

آنچه که دیگران متوجه آن نشده‌اند و در فرمایش‌های بزرگان ما در این تشبیه، و از این تشبیه استفاده شده این است که خلق، برای تابش تمامی خورشید در دوران بهار مستعد نیستند. در دوران بهار نظر به اینکه گیاهان طاقت ندارند که خورشید بدون ابر بر آنها بتابد، از این جهت ابرها در ایام بهار، بین خورشید و بین گیاهان نورسته

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 57 *»

فاصله می‌شوند، تا قوت و قدرت پیدا کنند که در دوران تابستان، خورشید بدون ابر بر ایشان بتابد. مقام ولایت مهدی صلوات‌الله‌علیه همین‏طور است. اگر آن بزرگوار بخواهد به مقام ولایت خود و امامت و حکومت ظاهر شود، خلق طاقت ندارند. از این رو این دوران غیبت، یک دورانی است که از ولایت و حکومت آن حضرت استفاده می‏برند، اما به‌مانند استفاده گیاهان نورسته از خورشید در دوران بهار، و سایر جهاتی که می‌شود در اين تشبيه تحقيق کرد و برخورد.

حدیثی از حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه در «نهج‌البلاغه» است که درباره ایام غیبتِ امام؟ع؟ بیاناتی می‏فرمایند و بعد هم به ظهور آن بزرگوار اشاره می‌کنند، می‏فرماید که: و اخذوا یمیناً و شمالاً ظعناً فی مسالک الغَیّ و ترکاً لمذاهب الرّشد. از جمله خطراتی که در دوران غیبت برای شیعیان است؛ البته غیر شیعه مورد بحث نیست. غیر شیعه چون از ابتداء منحرف شده، ارزش ندارد که اوضاع او را گفتگو کنند. هرچه از خطرات گفته می‏شود، برای شیعیان اثناعشری است؛ چون غیر شيعه اثناعشری‌که در انحراف است و ارزش ندارد که درباره او سخنی بفرمايند. در غیبت کبری شیعه اثناعشری در یک‌چنین خطراتی قرار می‏گیرد که باید در این فرمایش‌ها دقّت داشته باشد و خود را از این خطرات دور بدارد. و اخذوا یمیناً و شمالاً ظعناً فی مسالک الغیّ و ترکاً لمذاهب الرّشد؛ شروع می‌کنند به طرف راست و چپ حرکت‌کردن برای خاطر اینکه در مسالک و روش‌های ضلالت قرار می‌گیرند و حرکت می‏کنند و مذاهب و روش‌های رشدِ صحیحِ هدایتِ ائمه هدی؟عهم؟ را ترک می‌کنند. این یمین و شمال که گفته می‌شود،  ــ در فرمايش‌های آقای بزرگوار/، در همين حواشی که بر قرآن دارند، در آنجا ديده‌ام که ــ مراد از اين کلمه يمين انحراف‌هایی باشد که تحت عنوان دین پيدا می‌شود، و شمال انحراف‌هایی باشد که تحت عناوین دنیوی دست می‌دهد.([77]) در انحراف‌هایی که

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 58 *»

تحت عنوان دين و به نام دين است قرار می‌گیرند يا در انحراف‌هایی که تحت عنوان دنياداری است قرار می‌گيرند و روش‌های ضلالت را طیّ می‏کنند و از روش‌های هدایت دست برمی‌دارند. این شرح حال مردمِ دوران غیبت و از خطرات دوران غیبت است که شیعه اثناعشری باید متوجه بشود و از مسیر ائمه هدی؟عهم؟، به هیچ عنوانی منحرف نگردد.

بعد دستوری می‌فرماید راجع به اینکه نباید در امر ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه شتاب‌زدگی کرد. این امر، امری نیست که به شتابِ ما جلو بیفتد، یا به اینکه ما شتاب نکنیم عقب بیفتد. امری است که به نظام حکیمانه الهی بستگی دارد. ما باید فقط انتظار داشته باشیم، نه اینکه تعجیل داشته باشیم و خودمان شتابزده بشویم. تا صدایی بلند شد با حالت شتاب‌زدگی و هراسان، به طرف آن صدا حرکت کنیم و فکر کنیم فرج انجام می‌شود؛ نه، هیچ نباید شتابزده شد، باید کاملاً بصیر بود و با بینایی و دقت کامل سلوک کرد. حتی در عبارت دیگری هست که فرمود: الزم الارض؛([78])  کاملاً به زمین بچسب، از زمین کنده نشوی تا علائم ظهورش را ببینی، آن‌وقت از جا حرکت کن، که نبايد پيش از آن از جا حرکت کرد. در اینجا می‏فرماید: فلاتستعجلوا ما هو کائن مرصد و لاتستبطئوا ما یجی‏ء به الغد؛ عجله نکنید، آنچه که بالاخره شدنی است، درباره آن شتاب‌زدگی نکنید. آن امری که شدنی است و چشم‌ها به‌ راه آن است انجام خواهد شد. شتاب‌زدگی شما به شما صدمه می‏زند. همین‏طور آنچه که بنا است فردا آن را برای ما بیاورد، آن را دور مشمرید و آهسته و کُند حسابش نکنید، بالأخره آن را فردا خواهد آورد؛ یعنی روزبه‌روز ما داریم به دوران ظهور نزدیک می‏شویم و روزبه‌روز حوادثی که پیش می‏آید، اینها حوادثی است که زمان و اهل زمان را برای پذیرش ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه ورزیده می‏کند و مهیّا می‏سازد. آن حادثه‏ای که بنا است فردا

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 59 *»

برای ما پیش‏آورد، او کُند نیست و کُندی نمی‏کند و شما آن را کُند و آهسته نشمرید. فکم من مستعجل بما اِنْ ادرکه وَدَّ انّه لم‏یدرکه؛ خیلی‏ها هستند شتاب کردند، شتاب‌زدگی کردند و شتاب‌زدگی می‏کنند برای آنچه که طالب هستند و می‏خواهند به‌دست بیاورند؛ اما تا به‌دست آوردند، دوست می‏دارند که ای کاش به‌دست نیاورده بودند، ای کاش پی او نرفته بودند، ای کاش خواستار او نبودند و او به‌دستشان نمی‏رسید و به سراغشان نمی‏آمد. و ما اقرب الیوم من تباشیر غد؛ و چقدر امروز بالنسبه به اوائل فردا نزدیک است. امروز بالنسبه به اوائل فردا خيلی نزديک است. یعنی شما بدانید در مسیر هستید و روزبه‌روز داريد به ظهور امر مهدی صلوات‌الله‌علیه نزدیک می‏شوید؛ از اين جهت امروز نسبت به اوائل فردا خیلی نزدیک هستید.

هر روز صبح که از خواب برمی‌خیزیم باید خود را یک روز نزدیک شده به مهدی صلوات‌الله‌علیه و ظهور او بدانیم. زمان سَیّال است و جزءجزء زمان را داریم طی می‌کنیم و به ‌طرف ظهور و مهدی صلوات‌الله‌علیه حرکت می‌کنیم. ان‌شاءالله در مسأله ظهور، آنجا خواهیم گفت که ما به طرف مهدی می‌رویم نه اینکه مهدی به طرف ما بياید. ما داريم به ظهور او نزدیک می‏شویم، نه ظهور او بیاید و او بیاید بین ما، ما به خدمت او می‌رویم. زمان و اهل زمان دارند به خدمت مهدی می‏رسند.

یا قوم هذا اِبّانُ ورودِ کلِّ موعود و دُنُوٌّ من طلعةِ ما لاتعرفون؛ امر ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه از مسائل قطعی و از نظام‌های حکیمانه الهی است که درباره آن امام؟ع؟ این تعبیر را دارند. می‏فرمایند: ای گروه من هذا، همین دوران، همین دورانی که من دربین شما هستم و همین شرایطی را که دارید، همین، وقتِ ورود هر موعودی است. هرچه را که خدا وعده داده الآن دارد شروع می‌شود، داريم می‌رسيم. و همين زمان است نزدیک‌شدن از طلعه و نمایانی آنچه را که شما نمی‌شناسید؛ یعنی با هر حادثه‌ای که داريد روبه‌رو می‏شوید، بدانید داريد به امر ظهور نزدیک می‏شوید. هر روز نو

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 60 *»

برای شما، یک قدم نزدیک‌شدن به ظهور است. از هر وقت حساب کنید، وقت مهدی صلوات‌الله‌علیه شروع شده و دوران ظهور حضرت دارد نزدیک می‌شود. از هرجا که حساب کنید، از هر روز و هرکس. ما در این زمانیم، هر روزمان را باید نزدیک ببینیم و مرتب خود را به آن حضرت نزدیک‌تر ببینیم. و همین‌طور بعدی‌های ما و همين‌طور بعدی‏های بعدی‌ها و بعدی‌ها تا وقتی‌که خدا بخواهد. باید هر روز خود را نزدیک‌تر ببینند. این قرن ما از قرن پیشین به ظهور مهدی نزدیک‌تر است، و امروزِ ما از دیروز نزدیک‌تر و فردای ما از امروز نزدیک‌تر.

بعد دستورالعمل برای دوران‏ظهور و شرح اجمالی از حالات ظهور می‌فرماید: الا و انّ من ادرکها منّا یَسری فیها بسراجٍ منیر و یَحذو فیها علیٰ مثال‏الصّالحین لیَحُلَّ فیها رِبْقاً و یُعْتِقَ منها رِقّاً و یَصْدَعَ شِعْباً و یَشْعَبَ صَدْعاً؛ آگاه باشید، هرکس ادراک کند و درک کند و به آن دوران برسد از ما، یَسری فیها، در آن دوران با سراج و چراغ نور دهنده سیر و حرکت می‏کند و در آن دوران بر روش صالحین حرکت می‏کند برای اینکه در آن دوران بندها و ریسمان‌هایی که آنها افراد را اسیر کرده و در بند ساخته، بگشاید. و در آن دوران اسیران هویٰ و هوس و اسیرانی را که به دست دیگران و گرگان اسیر شده‏اند آزاد سازد. در آن دوران جمعیت‌ها را متفرّق می‌سازد و متفرّق‌ها را جمع می‌نماید.‌

احتمال زیادی می‌رود که این و من ادرکها منّا مراد، خود ائمه هدی؟عهم؟ باشند و اشاره به مهدی صلوات‌الله‌علیه باشد که مهدی ما در دوران امامت و حکومت خود و در دوران ولایت خود، او این کارها را انجام می‌دهد. یسری فیها بسراج منیر؛ او با چراغ نوربخش ولایت و امامتِ خود در بین خلق حرکت می‌کند. یحذو فیها علی مثال الصالحین؛ مثل سایر ائمه هدی؟عهم؟ سلوک می‌فرماید و طریق حق را پیشوایی می‌فرماید، لیحلّ فیها ربقاً؛ برای اینکه مهدی صلوات‌الله‌علیه در آن دوران، آن بندهای محکمی که به پاها زده شده بگشاید و یعتق فیها رقّا، و آنهایی که در رقّیت و بندگی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 61 *»

درآمده‌اند و به‌طورهای مختلف در بردگی مقامات مختلف درآمده‌اند، آنها را آزاد سازد. جمعیت‌هایی که بر مبنایِ هوی و هوس گرد هم جمع شده‏اند، متفرّق سازد و اهل حق را که از ترس و خوف متفرّق بوده‏اند جمع سازد.

یَسری فی سترة عن النّاس؛ آن بزرگوار در آن دوران در پوششی از مردم حرکت می‏کند، که او را نمی‏بینند. لایُبصر القائِفُ اثرَه و لو تابع نظره. درباره این عبارات معانی مختلفی می‌شود گفت.

باز الآن اين معنی به ذهنم رسيد که در دوران غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه، مهدی با سراج منیر راه می‌رود و حرکت می‌کند؛ یعنی غیبت او مانع تصرّف و حکومت او نیست. او جلوی راه خود را می‏بیند و کار خود را انجام می‏دهد. این سراج منیر که گفته شده،‏ در حدیث دیگر هم وارد شده و توضیح داده می‏شود و ان‌شاءالله در بحث غيبت هم بيان می‌کنيم که اين سراج منير همان نیروی ولایتی امام؟ع؟ است که هریک از ائمه با این نیرو در مُلک تصرف داشته‏اند و دارند. مهدی در دوران غیبت و امامت خود با یک‌چنین چراغی حرکت می‏کند که هیچ‌چیز بر او پوشیده نیست. چراغی نورانی همراه او است که همه‌چیز را برای او آشکار می‏سازد و هیچ چیز بر او پوشيده و مخفی نیست. در این دوران مثل امامان پیشین، تصرّف دارد، حکومت و اقتدار دارد، هیچ ضعفی و فتوری در امر امامت و حکومت و تصرّف او واقع نمی‏شود و همه ملک در فرمان او و در اختیار او است. در این دوران امام؟ع؟، هرکس را که صالح و قابل دیدند، بند رقیّت، بند هوی و هوس را از پای او می‏گشایند و او را از هر نوع بندی که شخصی را بسته باشد و اسیر کرده باشد، در صورتی که خودش طالب رهایی باشد، امام آن بند را از پای او می‏گشاید. و همین‌طور هرکس در هر نوع رقیّت و بندگی درآمده باشد ولی شایستگی آزادی داشته باشد، امام او را آزاد می‏فرمایند. همه مُلک در فرمان او و به همه قابلیت‌ها و صلاحیت‌ها واقف است و همه کارها به دست او انجام می‌شود. حتی اگر کسی از بند هوی و هوس آزاد می‏شود، مهدی او را آزاد
«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 62 *»

کرده. هرکس از رقیّت و بندگی هر کسی و به هر طوری از بردگی، نجات پیدا می‌کند، مهدی صلوات‌الله‌علیه او را آزاد کرده است و آزاد می‌کند. هر جمعیّتی که متفرّق می‌شوند، مهدی متفرّقشان می‌سازد و هر متفرّق‌هایی که جمع می‌شوند، مهدی صلوات‌الله‌علیه در دوران امامت و حکومت خود جمعشان می‌کند. لازم نیست بگوییم فقط در دوران‏ظهور، الآن هم به دست مهدی صلوات‌الله‌علیه جمع می‏شوند و به اراده و فرمان او متفرّق می‌شوند. راه می‌رود، حرکت می‌کند اما در پوششی از مردم که او را نمی‌بینند.

این تعبیرات را در خاطر داشته باشید. چند تا تعبیر تا به‌ حال داشته‏ایم که ان‌شاءالله يادتان است. لایُریٰ جسمُه، یَغیٖبُ شخصُه، یُغیِّبُه اللهُ فی سَتره؛ خدا او را در پوشش خود پنهان می‏سازد، پوشش خدایی. اينجا هم عبارت اين است: یَسری فی سُتْرةٍ عن النّاس؛ راه می‌رود، حرکت می‏کند اما در یک پوششی است از مردم که مردم او را نمی‏بینند. لایُبصِر القائف اثرَه ولو تابَعَ نظره؛ نمی‏بینند او را کسی‌که کاملاً در شناخت اثر و جای ‏پاها مهارت دارد. حتی مثلاً جای پاها را می‌شناسد، می‏تواند از آثار اشخاص به اشخاص پی ببرد. حتی ماهرترین افراد نمی‌توانند او را ببینند. ولو تابع نظره؛ اگرچه پی‌درپی در جستجویش برآیند. ثمّ لیُشحَذَنّ فیها قوم شَحْذَ القَیْنِ النَّصْلَ؛ سپس در دوران امامت يا دوران غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه عده‌ای و قومی هستند که سلاح‌های جنگی خود را تیز می‌سازند، همان‌طور که آهنگر لبه شمشیر را تیز می‏کند و شمشیر را آماده می‏سازد.

حکایت حال منتظرین فرج حضرت است که خود را می‌سازند و از نظر اعتقادات محکم می‏شوند که در امر ولایت و امامت مهدی شک نورزند. از نظر اخلاق و از نظر اعمال، خود را آماده می‏سازند. به‌حسب ظاهر هم اگر بخواهند به این عبارت اقتداء کنند، بوده‏اند کسانی‌که مخصوصاً شمشیر آماده می‌ساخته‏‌اند. حتی در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 63 *»

حدیثی هم دارد که خود را برای ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه آماده کنید اگرچه به اینکه یک تیر آماده کنید.([79]) يک تير يا يک شمشير داشته باشيد. از علماء کسانی بوده‌اند، بخصوص برای عمل‌کردن به ظاهر این عبارت، اینها شمشیر داشته‏اند و در هر روز جمعه‌ای، شمشیر خود را پاک‏ می‏کرده‏اند و آماده می‏ساخته‏اند. خود همین عمل به‌ ظاهر، نشان انتظار است و باعث این می‌شود که انسان در اخلاق و اعتقاد و عمل، خودش را برای ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه مهیّا کند. و معنی این سخن این نیست که مثلاً تا هفته دیگر امام؟ع؟ ظاهر شوند و اگر نشد، این در انتظار سرد بشود و بگوید پدر من هم انتظار کشید و رفت و مهدی را ندید. من هم مثل او خواهم رفت و نخواهم دید، فرزند من هم خواهد رفت و نخواهد دید، و فرزند فرزندم همین‌طور. این فکرها او را در انتظار سرد کند؛ نه، شخصِ منتظِر، متوجه است که الآن هم در تحت لواء مهدی صلوات‌الله‌علیه است با این تفاوت که مهدی اجازه جهاد نداده. فرق نمی‏کند، مثل حکومت حضرت صادق و امامت حضرت صادق؟ع؟ که حضرت در مدینه نشسته بودند و شیعه مثلاً در ایران و در همین مشهد فرض کنید به‌سر می‌برد و به فرمان آن حضرت سلوک می‌کرد. طبق دستور آن حضرت حرکت می‌کرد و جمیع فرامین امام؟ع؟ را انجام می‌داد. شمشیرش را هم در کنار خانه‌اش گذارده بود که اگر امام صادق فرمود فردا حرکت کنید، حرکت کند. او منتظر، خود امام صادق هم منتظر. خود آن بزرگوار هم انتظار می‏کشید، چقدر می‏نالید در غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه و امر غيبت خودشان، همان که حکومت ظاهری نداشتند. انتظار حکومت ظاهری خود را می‏کشیدند. هر وقت مصلحت باشد فراهم می‌شود. الآن هم مثل زمان امام صادق،  امام باقر، امام سجّاد و سایر ائمه؟عهم؟ است. مهدی را ما نمی‏بینیم، آن زمان هم شیعیان، خیلی‌ها حضرت صادق؟ع؟ را نمی‏دیدند، مگر مسافرت می‏کردند و به

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 64 *»

زیارت حضرت می‏رفتند. چه‌بسا شیعه‏ای اصلاً برایش میسّر نمی‌شد که به دیدن امام صادق صلوات‌الله‌علیه برود و از دنیا می‏رفت. پول نداشت، مستطیع نبود، نمی‏توانست حرکت کند و به مدینه برود و امام را زیارت کند. امامش را نمی‌دید و از دنیا می‏رفت. الآن هم مثل همان زمان است. امام را نمی‌بینی، معنایش این نیست که امامت ندارد، حکومت ندارد، قدرت ندارد، نظارت ندارد، شاهد نيست، ناظر نیست؛ نه، بحمدالله به ولایت و امامت و حکومت مهدی صلوات‌الله‌علیه اعتقاد داریم و آماده ظهورش هم هستیم. معنی آمادگی همین است. در اعتقاد محکم و ان‌شاءالله در عمل صالح، در اعتقادات ان‌شاءالله ساخته شده به اعتقادات و اخلاقیات و اعمال صالحه انسانی از هر جهت، سعی می‌کنیم که آن بزرگوار از ما راضی باشد و ما را زیر لواء خود قرار دهد و از نظر قلبی و دل هم آماده جهادش باشیم. فردا بفرماید حرکت کنید، حرکت می‌کنیم. این معنی انتظار است.

آنگاه فرمود: تُجلیٰ بالتّنزیل ابصارُهم و یُرمیٰ بالتّفسیر فی مسامعهم؛ این اشخاص که در دوران غیبت در زیر لواء مهدی به‌سر می‏برند، اینها به برکت قرآن دیده‌هایشان بینا است. در دوران غیبت کبری باید کور نباشیم. دیده‏ها به قرآن باید بینا باشد، یک قدم کورکورانه برداشته نشود، یک عمل نسنجیده انجام ندهیم، کاملاً باید همه امورمان با بصیرت باشد. تجلی بالتّنزیل ابصارهم؛ به برکت قرآن دیده‏هایشان بینا و روشن می‏شود، و یرمی بالتّفسیر فی مَسامعهم؛ قرآن هم که به گوش‌هایشان می‏خورد، همراه با تفسیر و معنی است. قرآن بی‏معنی به گوششان نمی‏خورد، این‌قدر ورزیده هستند. حکومت امام غیر از این دیگر چیست؟ باید این‏طور باشد. و یُغْبَقون کأسَ الحکمة بعد الصَّبوح؛([80]) و به خود مهدی صلوات‌الله‌علیه سوگند که این اوصاف در دوران غیبت جز درباره تابعین بزرگان ما صدق نمی‏کند. کیست که دیده‏های او به

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 65 *»

قرآن بینا شده باشد؟ قرآن سالم، قرآن بدون رأی و بدون هویٰ، همان قرآنی که امیرالمؤمنین در همین نهج‏البلاغه درباره مهدی صلوات‌الله‌علیه می‏فرماید: یعطف الهویٰ علی الهدیٰ اذا عطفوا الهدیٰ علی الهویٰ و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرّأی؛([81]) مهدی که بیاید تمام هواها را برگرد هدایت می‌چرخاند. محور هدایت می‌شود. محور را هدایت قرار می‌‏دهد و همه هواها را بر گرد هدایت می‌چرخاند. آن موقعی‌که همه‏کس هدایت را بر محور هواها می‏چرخانند، مهدی صلوات‌الله‌علیه رأی و اندیشه و پسندها و استنباط‌ها، همه را بر گرد قرآن قرار می‌دهد و قرآن را نقطه عطف قرار می‏دهد و همه رأی‌ها و خواست‌ها و ديدها و نظرها را بر گرد قرآن می‌چرخاند. چه وقت؟ آن وقتی‌که همه، قرآن را برداشته‏اند و بر گرد رأی خود می‌چرخانند.

فرمود: تجلی بالتّنزیل ابصارهم؛ در دوران غیبت امام؟ع؟ چه کسانی هستند که دیده‏هایشان به قرآن بینا شده است؟ چه کسانی هستند وقتی‌که قرآن به گوششان می‏خورد همراه با تفسیر و معنایی است که از اهل‌بیت رسیده، از حاملین قرآن و مفسّرین حقیقی قرآن. نه قرآن را بردارد به رأی خودش، به هوای خودش، به پسند خودش، به مذهب خودش تفسير کند و اسمش را تفسیر قرآن بگذارد. و یُغبقون کأس الحکمة بعد الصّبوح؛ چه جمله عجیبی است! جام حکمتِ شبانه به آنها داده می‏شود بعد از آنکه جام حکمت صبحانه را آشامانیده شده‌اند. یُغبقون؛ گویا بعضی جاها بخصوص مدینه، آب‌ها مزه بدی دارد. آب مدینه در زمان رسول‌خدا؟ص؟ مزه خوبی نداشت. آمدند خدمت حضرت شکایت کردند، حضرت فرمود در این آب‌ها چند دانه خرما بیندازید و مدتی بگذارید. مثلاً صبح که ریختید برای شب آماده می‏شود، شب بیاشامید. شب چندتا خرما در آب بریزید، صبح بیاشامید.([82]) این

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 66 *»

مقدارها عیبی ندارد، مُسکر نمی‌‏شود، بیشتر بماند امکان دارد مُسکر شود. اسم این را نَبیذ می‏گذارند، نَبیذِ حلال این است. انسان کشمش یا خرما را در آب بریزد، این مقدارها بماند سُکر پیدا نمی‏کند که حرام بشود و آب هم تغییر پیدا می‌کند و خاصیتی پیدا می‏کند و می‌آشامند. شاید اشاره به این برنامه باشد، آن آبی که برای صبح آماده می‌شود، صبح می‌خورند، آن آبی که برای شب آماده می‏شود، شب می‏آشامند. می‏فرماید جام حکمت برای اینها، هم صبح آماده است، هم شب آماده است.

کدام جمعیت هستند در غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه که از حکمت حقّه آل‏محمّد؟عهم؟ بهره‏مند باشند که هیچ انحرافی در توحید، در ولایت، در امامت، در نبوّت، در فضائل، در دنیا، در آخرت، در جهان‌شناسی، در انسان‌شناسی و سایر امورش نداشته باشد؟ کدام حکمت است جز حکمت بزرگان ما؟ که همان حکمت قرآن و حکمت اهل‏بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین است.

والله امیرالمؤمنین دارند وصف حال ما را می‌فرمایند الحمد للّه ربّ العالمین. چون به این شکل است ثمّ… این عده همیشه نیستند، همیشه نبوده‏اند. ثمّ لیشحذنّ فیها قوم شحذ القين النصل؛ خود را دارند آماده می‏سازند، برای امر مهدی صلوات‌الله‌علیه سلاح آماده می‏کنند و سلاح تیز می‏کنند. بحمداللّه تمام این درس و بحث‌ها و تحقیقاتی که می‏کنید و می‏خوانید، اینها همه آماده‌ساختن سلاح است. شرح حال بيان می‌فرمايند. این کلمه ثمّ، یعنی بعد در این دوران غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه عده‏ای پیدا می‏شوند که این‌طور دست در کار می‏شوند و امر مهدی صلوات‌الله‌علیه را جدّی می‏گیرند. مشغول فعالیت در امر دین و ولایت و ساختن خود بر مبنای ولایت و حکومت و امامت مهدی صلوات‌الله‌علیه می‌شوند؛ به این‌طور، نه هوی، نه هوس و نه رأی.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 67 *»

تُجلی بالتّنزیل ابصارهم، چون حدیث بسیار جالب است تکرارش می‌کنیم. دیده‌ها به قرآن روشن شده است، و یرمی بالتّفسیر مسامعهم؛ قرآن با تفسیر و بدون پرده به ‏گوش اینها می‏خورد، و واللّه به برکات فرمایشات محمّد و آل‏محمّد؟عهم؟ قرآن بدون پرده را ما می‏خوانیم و ما می‏دانیم. رجوع کنید، نگاه کنيد، تفسیرها را ببینید، گفتار مفسرین را ببینید. وقتی‌که خودش در قرآن حرف می‏زند، گویا وحی مُنزَل دارد می‏گوید، نوبت به حدیث که می‏رسد، می‏گوید حدیثی هم رسیده و معلوم نیست ضعیف است یا قوی است. نه باطن راه‏ می‏برد، نه ظاهر  راه‏ می‏برد، نه ظاهر ظاهر راه‏ می‏برد، نه باطن ‏باطن راه ‏می‏برد، نه تأویل می‏فهمد، نه ظاهر تأویل می‏داند، نه باطن تأویل می‏داند. اما آن کسانی‌که قرآن می‏خوانند و قرآن را بی‏پرده می‏بینند و به گوش آنها می‌خورد، به برکت بزرگانمان ما هستیم. ظاهر قرآن را، ظاهر ظاهر را، باطن قرآن را، ظاهر باطن را، تأویل قرآن را، ظاهر تأویل را، باطن تأویل را، باطن باطن و همه را برای ما بیان کرده‌اند.

حتی احادیثی که از ائمه؟عهم؟ در تفسیر قرآن رسیده، بحمداللّه از احادیث معتبر شیعه است و ما در هیچ‏یک از آنها تشکیک نمی‏کنیم، شک نمی‏کنیم. معنایش را فهمیدیم روی چشممان، نفهمیدیم می‏گوییم ما نمی‏فهمیم؛ نه اینکه حدیث را ردّ کنیم و نعوذبالله مثل بعضی بی‏خردان بگوییم به‏ دیوار می‏زنیم. چه کسی می‏تواند به دیوار بزند و کدام حديث را تو می‌توانی به ديوار بزنی ای بشر کوتاه‌فکرِ محدودِ ناقص؟! تو باید اول محکم قرآن را بیابی و محکم حدیث را بیابی، آن‌وقت اگر یک حدیثی صددرصد از همه جهات با محکم قرآن مخالف شد و با حکم سُنّت مخالف شد، آن‌وقت تازه اگر سندش اعتبار دارد و از طریق ثقه به تو رسیده است، حق به‏ دیوار زدن نداری بلکه باید بگویی من معنایش را نمی‏فهمم. باید آن را در بوته اجمال بگذارد، نه به دیوار بزند. بله، حدیثی که ثقه نیاورده و غیرثقه آورده، آن هم باز شرایط دارد، هر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 68 *»

غیرثقه‏ای را که نباید حدیثش را به ‏دیوار زد. باید دید این حدیثی را که غیرثقه آورده، آیا مطابق با اعتقادات باطله خودش است، آن‌وقت اگر دیدی با محکمات‏آیات و روایات مخالف شد، به ‏دیوار بزن. وگرنه ابن‌سعد هم در همین علائم ظهور و علائم دوران غیبت برای ما حدیث نقل کرده. چون ابن‌سعد از رسول‌خدا؟ص؟ نقل کرده، یا واسطه است، باید آن را به‏دیوار بزنیم؟ درصورتی‏که در همین حدیثی که ابن‏سعد از پدرش سعد نقل می‏کند، در همین حدیث برخلاف مبانی خود آنها و برضرر خود آنها است و برخلاف اعتقاد سعد و ابن‏سعد است که در عین حال نقل می‏کند. اینجا جایی است که نمی‏شود غیرثقه را رد کرد. این حدیثی که احتمال داده می‏شود که به واقعه همدان مربوط باشد، این را ابن‏سعد نقل کرده است. شیخ مرحوم­ وقتی‌که به این حدیث می‏رسند، می‏فرمایند درست است که این راوی فاسق است و نباید حرفش را قبول کرد، ولی چون حدیث کاملاً برخلاف موازین خود این ملعون‌ها است و ضدّ آنها است و خبر از فسق و فجور آنها و پیشرفت امر مهدی صلوات‌الله‌علیه است، ما این حدیث را از این شخص قبول می‏کنیم، اگرچه ثقه نیست. پس هر حدیثی هم که اگرچه غیرثقه نقل کند، نباید گفت باید آن را به دیوار بزنیم. پس آن کسانی‌که قرآن با تفسیر به گوش‌های آنها خورده می‌شود و بدون پرده معنای قرآن، باطن قرآن، باطن باطن، ظاهر و همه اينها را می‌شنوند، ما هستیم و همه اینها شرح حال ما است.

آری و یغبقون کأس الحکمة بعد الصّبوح؛ شبانه جام حکمت آشامانیده می‏شوند، بعد از آنکه در صبح جام حکمت آشامانیده شده‏اند. اينها چه کسانی هستند که در دوران غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه از جام حکمت آل‏محمّد؟عهم؟ شب و صبح سیراب می‏گردند؟ چه کسانی هستند؟ نشان بدهيد. آیا عرفان ممیت‏الدین اعرابی جام حکمت آل‌محمّد است؟ آیا حکمت ملاصدراها که از یونانی‌ها گرفته‌اند و حکمتشان بر مبنای عرفان ممیت‌الدین بنا شده، حکمت

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 69 *»

آل‏محمّد؟عهم؟ است؟ حکمتی که خدا را همه موجودات بداند و همه موجودات را خدا بداند، اين حکمت آل‌محمّد است؟ و ساير مزخرفاتی که در اينها هست. حکمت آل‌محمّد؟عهم؟ بحمدالله حکمت بزرگان ما است، که حکمتشان مستند به فرمایشات آل‏محمّد؟عهم؟ است. آن حکمتی است که شیخ بزرگوار­ ادعاء می‏کند و ادعائش صدق است و تا به ‌حال هم کسی خلافش را نتوانسته ثابت کند، غیر از اتّهامات چیزی نتوانسته‏اند بگویند. ایشان می‏گوید: من چون از آل‏محمّد؟عهم؟تبعیّت می‌کنم، خطا در حکمت من نیست.([83]) آری، هرکس که او را رد کرده یا حرفش را نفهمیده‌اند و روی خیال خودشان حرف می‏زنند و رد می‌کنند و یا می‌فهمند و در انکار و جُحود تعمّد می‌کنند باید از مخالف او پرسید آیا تو مراد ایشان را از علّت فاعلی‌بودن محمّد و آل‏محمّد؟عهم؟ ‏ فهمیدی که او را رد می‏کنی؟ تو فهمیدی که ایشان در معاد و در معراج و سایر امور چه می‏گوید که رد می‏کنی؟ و از ردّ تو ما می‏فهمیم که یا مراد او را نفهمیده‏ای و یا غرض و مرض داری.

پس بحمداللّه در این فرمایش امام؟ع؟ هم این مطلب روشن است و بخصوص این جمله را از خاطر نبرید که در بحث غیبت و تحقیق آن به‌ کار می‌آید، یسری فی سترة عن النّاس لایبصر القائف اثره و لو تابع نظره؛ هرچه دقت کنند و جستجو کنند، مهدی صلوات‌الله‌علیه را نمی‌بینند؛ نه خودش را، بلکه جای پایش را هم نمی‏بینند. لایبصر القائف اثره؛ حتی آن کسانی‌که دقت دارند و ردّ پا و جای پا شناسند و در جای‏پاشناسی مهارت دارند، نمی‏توانند بشناسند؛ چرا؟ چون کيفيت غيبت اين‌طور است.

یک عبارت دیگر هم از حضرت هست می‏خوانم که بعد وارد بحث کیفیت غیبت بشویم. این روایات لازم است، ان‌شاءالله دل‌ها را نورانی می‏کند و زمينه بحث را آماده می‏سازد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 70 *»

می‏فرمایند: حتّی اذا غاب المُتَغَیِّبُ من وُلدی عَن عُیونِ الناس و ماج الناس بفقده و أجمعوا علی انّ الحجّة ذاهبة و الامامة باطلة؛ تا وقتی‌که غائب‌شونده از فرزندان من از دیده‏های مردم غائب گردد. ببینید غیبت امام؟ع؟، در بین ائمه هدی؟عهم؟ یکی از امور اختصاصی مهدی صلوات‌الله‌علیه است. نمی‏شود غیبت حضرت را به غیبت حضرت کاظم؟ع؟ در زندان قیاس کرد؛ آن غیبت نیست. این خصوصیت منحصر به مهدی صلوات‌الله‌علیه است. حتّی اذا غاب المتغیّب؛ امام غائب از فرزندان من هنگامی‌که از دیده‏های مردم غائب شد، مردم در اثر از دست‏دادن او و غیبت او مضطرب می‏شوند و کار به ‌جایی می‏رسد که اتفاق و اجماع می‏کنند بر اینکه دیگر حجت تمام شد و امامت باطل شد. نمی‏توانم این فرمایشات را صریح توضیح بدهم. خودتان فکر کنید ببینید امامت مهدی؟ع؟ نعوذبالله باطل شده است یا نه؟ کيست که بگويد من تابع مهدی هستم و به فرمان او دارم حرکت می‌کنم؟  کیست که بگوید من امروز نمازم را که خواندم به فتوای مهدی؟ع؟ نماز خواندم. امروز که روزه می‏گیرم به فتوای مهدی؟ع؟ روزه می‏گیرم، غیر از شیعیان مستبصر که بصیرت پیدا کرده‌اند و معنی امام و امامت را می‌فهمند؛ کیست که چنین بگوید؟ و بحمدالله ما هستیم که امامت را باطل نکرده‏ایم؛ امامتی که مفهوم داشته باشد نه لفظ خالی و خشک و بی‏معنی؛ نه، معنی داشته باشد. «مهدی امام است» معنی داشته باشد.

می‌فرماید: فوربّ علیّ حتی اذا بقیت الامّة تدلّهت و اکثرت فی قلوبهم انّ الحجّة هالکة و الامامة باطلة فوربّ علیّ انّ حجّتها علیها قائمة؛ قسم به پرورنده علی. علی آیه خدا است و اگر انسان شناخت که علی آیه خدا است، خدا را به بزرگی و عظمت و جلالت شناخته. علی آیة‏اللّه است، علی آیه خدا است. فوربّ علی؛ قسم به پرورنده علی، آن موقعی‏که امّت در ضلالت و گمراهی و اضطراب و بیچارگی به‌سر ببرند و از اعمال آنها دیده شود که امامت تمام است و امامت باطل شد، حجتی در کار نیست، حجت باطل شده، امامت باطل شده، یک آقای بیابان‌گرد است، اسمش را امام

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 71 *»

گذاشته‏اند. نه تصرّفی و نه هیچ مرجعیتی، نه امامتی که مفهوم امام‏بودن داشته باشد؛ یعنی جلودار باشد، به او اقتداء بشود، از او تبعیت بشود؛ پیروی بشود. نه، پشت کوه افتاده و بيابان‌گرد است.

ای مدنی‌برقع و مکی‌نقاب                           سايه‌نشـين چنـد بُــوَد آفتاب

در صحراها و بیابان‌ها و پشت‌کوه‌ها به‌سر می‌برد و بیابان‌گرد است. در آفتاب‌‌ها، در بیابان‌ها، در کوه‏ها مضطرب و بیچاره می‌گردد. یک‌چنین امامِ دست‏بسته و پابسته، اسیر و بیچاره‏ای را نوع مردم امام خود می‏دانند. این مهدی آل‏محمّد؟عهم؟ شد!؟ این معنی امام شد!؟ این معنی شاهد، ناظر، خلیفة رسول‌الله شد!؟

وقتی‌که امّت به این‏حال برسند و فکر کنند که حجّت هالک شد و رفت، امامت باطل شد و تمام شد، فوربّ علی؛ قسم به پرورنده علی اشتباه می‏کنند. انّ حجّتها علیها قائمة؛ امام بر سر ایشان ایستاده، حجت خدا بر این ‏امّت برپا است. ماشیةٌ فی طُرُقاتها؛ در همین راه‌ها، خیابان‌ها، بازارها در رفت و آمد است. داخلة فی دورها و قصورها؛ وارد خانه‌ها می‌شود، وارد قصرها و عمارت‌ها می‌گردد. واللّه مهدی؟ع؟ از میان ماها بیرون نیست، بیابان‌گرد نیست، داخل خانه‌های ما است، در بازارهای ما است و در خیابان‌ها در رفت و آمد است. مانعی ندارد گاه‌گاهی با این بدن ظاهریش به خانه‌ها بیاید. نوعاً این‏طور تعبیر می‌کنند که یک آدم ناشناسی یک‌وقت می‏آید و درب دکانی می‏نشیند، دست می‏دهد، مصافحه می‏کند و یک مسأله خیری هم می‏گوید، یک نصیحتی می‏کند و یک راهنمایی می‏کند و می‏رود. یا در خیابان با شخصی برخورد می‏کنید، با شما دست می‏دهد، احوال‌پرسی می‏کند و رد می‏شود. ممکن هم هست این‏طورها هم باشد. ولی نظر امام؟ع؟ بخصوص این نیست ‏که گاهی کسی در خیابانی، کسی را دید و او امام باشد؛ یا ناشناس بيايد و يا به قیافه یک آشنایی و شناسی بیاید و او امام باشد؛ نه، امام؟ع؟ عبارت را به شکل جمله

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 72 *»

اسمیه می‏فرماید. اگر جمله فعلیه بود، مثلاً به این‏طور بود «یمشی فی طرقاتها، یدخل فی دورهاوقصورها» آری، گاهی در این خانه، گاه‌گاهی در آن خانه، گاهی در این خیابان، گاهی در آن خیابان راه می‏رود؛ نه، عبارت به این‏طور است ماشیة فی طرقاتها؛ غیبت را باید فهمید که در حال غیبت در همه خیابان‌ها و همه بازارها مهدی؟ع؟ در حرکت است و در همه خانه‌ها و قصرها و اتاق‌ها، مهدی؟ع؟ داخل است. يک‌چنین حکومتی که جز  برای معصوم برای کس دیگری نیست.

جوّالة فی شرق الارض و غربها؛ مهدی؟ع؟ در شرق و غرب زمین در جولان است. معنای غیبت را باید فهمید و واللّه جز به بیان بزرگان ما و تشریح بزرگان ما این فرمایشات روشن نمی‏شود. بیاورند، نشان بدهند، کجا مسأله غیبت و کیفیت غیبت مهدی؟ع؟ را شرح و بیان کرده‏اند که این فرمایشات روشن بشود؟

تَسمع الکلام؛ مهدی؟ع؟ سخن همه را می‏شنود، نه آن ‌کسی‌که در بازار با او روبه‌رو شد و با او حرفی زد، فقط سخن او را بشنود، تسمع الکلام و تُسَلِّم علی الجماعة مهدی صلوات‌الله‌علیه بر جمعیت‌ها سلام می‏کند. تَریٰ و لاتُریٰ؛ اگر این فرمایش بعد را امام نفرموده بودند، می‌توانستیم بگوییم آن توجیهی که دیگران می‌کنند که گاه‌گاهی در خیابان‌ها و کوچه‌ها و خانه‌ها به‌طور ناشناس دیده می‏شود درست است؛ اما این جمله بعدی تمام این جملات را توضیح می‏دهد که امر غیبت آن بزرگوار طور دیگری است. تری آن بزرگوار می‏بیند، و لاتری و دیده نمی‏شود، الی الوقت و الوعد و نداء المنادی من السماء؛ تا وقت ظهورش و در موقع رسیدن وعده خدا و آن وقتی‌که منادی از آسمان نداء کند.([84]) البته منافات ندارد که امام؟ع؟ گاه‌گاهی با بدن ظاهری خود هم با کسی ملاقات فرماید، به کسی دستوری بدهد و او حضرت را نشناسد؛ مانعی ندارد.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 73 *»

مجلس 5

 

(روز جمعه 17 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

r غیبت امام؟ع؟ با شاهدبودن منافات ندارد

r چند حدیث در بیان کیفیت غیبت امام؟ع؟

r جایگاه امام؟ع؟ و کسانی‌که از آن آگاهند

r تصرّف امام؟ع؟

r نمونه غیبت امام؟ع؟ غیبت یوسف؟ع؟ است

r توضیح غیبت یوسف؟ع؟

r دیدار با امام؟ع؟ در حال احتضار

r نمونه دیگر، غائب‌بودن خضر؟ع؟ است

r احوال خضر؟ع؟ در عصر غیبت

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 74 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

 

بحث در مقدمه بررسی کیفیت غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه است. البته می‌دانيم که کیفیت غیبت طوری است که با امامت، شهادت و شاهدبودن، نظارت و ناظر بودن و حاکم‌بودن مهدی صلوات‌الله‌علیه منافات ندارد. با اینکه غائب است، درمیان است. با اینکه پنهان است، همه در نزد او ظاهر و آشکارند. چیزی بر او پوشیده نیست و در جریان امامتش کمبود و مشکلی دست نداده. امام است به‌مانند امام‌‌بودن پدرانش، حجت است به‌مانند حجت‌بودن پدرانش، شاهد است به‌مانند شاهدبودن پدرانش، حاکم است به‌مانند حاکم‌بودن پدرانش، به همه امور مسلّط و محیط و عالم است به‌مانند مسلّط‌بودن و محيط‌بودن و عالم‌بودن پدرانش. امر غیبت در جریان امامت آن بزرگوار مشکلی ایجاد نکرده است. یک‌چنین غیبتی از اختصاصات مهدی صلوات‌الله‌علیه است و دیگران از ائمه؟عهم؟ این نوع غیبت را نداشته‏اند؛ اگرچه در شهری یا در مرکزی بوده‏اند که شیعیان نمی‏توانستند ایشان را زیارت و ملاقات کنند. آن غیبت‌ها، غیبت گفته نمی‏شود. غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه از اختصاصات امر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 75 *»

مهدی است و فهم کیفیت غیبت از اختصاصات مکتب ما است. بزرگان ما+ غیبت را طوری بیان و شرح فرموده‏اند که با امر امامت حضرت و نظارت حضرت و حاکمیت حضرت سازش دارد و شیعه مستبصر کسی است که امام خود را این‌طور غائب بداند، نه امامی مضطر، بیچاره، بیابان‌گرد و کوه‌نشین را تصور کند. برای فهمیدن این مسأله مقدماتی لازم بود که از خود روایات به‌دست می‌آید. اولاً در ضمن بیان اسرار غيبت امام؟ع؟ در بعضی از روايات بخصوص به کیفیت غیبت اشاره شده، که ان‌شاءالله در بحث‌هایی که داریم اين مقدمات لازم است. این روایات را که می‏خوانیم برای این است که دل‌های ما نورانی شود و برای شناخت مسأله غیبت و کیفیت غیبت امام؟ع؟ آمادگی پیدا کنیم. آنهایی هم که نيايند و نمی‌رسند بیایند، در این مقدمات با ما شریکند، اما ذی‌المقدمه مال ما باشد. در مقدمات با ما شریکند، ولی در ذی‌المقدمه که خود مسأله غيبت است ان‌شاءالله به گوششان می‌رسد. از کسانی‌که می‌آيند بپرسند که چه شد. البته بحمدالله واقفند، نوعاً در فرمايش‌ها مذکور است ولی به‌طور تحقيق ان‌شاءالله بايد بررسی کنیم.

امام زین‌العابدین؟ع؟ فرمودند: لایطّلع علی موضعه احد من ولیٍّ و لا غیرِه الّا المَولی الّذی یَلی امرَه؛ در دوران غیبت امام؟ع؟ بر جایگاه حضرت هیچ‌کس مطلع نمی‌شود، نه از دوستان و نه غیر دوستان، مگر آن دوستی که عهده‌دار امورِ او است، یا مولی به معنای نوکر باشد، مگر آن نوکر و خدمتگزاری که او عهده‏دار کارهای حضرت است.([85])

ما می‌دانیم که کلمه مولی چه نوکر معنی شود، چه به ‌معنای دوست باشد که مطّلع از جای امام؟ع؟ است و بر آن واقف است، مقصود بزرگان دین هستند که در حدیث حضرت باقر و حضرت صادق صلوات‌الله‌علیهما همین مطلب به این بیان

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 76 *»

رسیده است؛ لابدّ لصاحب هذا الامر من عُزلة و لابدّ فی عزلته من قوّة و ما بثلٰثین من وحشة و نِعم المنزلُ طیبة؛ فرمود: برای صاحب این امر، عُزلت و کنارگرفتنی است. خودش را کنار بگیرد که به همان معنی غیبت است. و در این عزلت این‌طور نیست که ناتوان شده باشد و قدرت‌ها از دستش خارج بشود؛ نه، قـوّه، قدرت، تسلّط و احاطه دارد، و سی نفر که در حضور حضرتند و با حضرتند، به‌واسطه آنها وحشتی ندارد و طیبة خوب منزلی است.([86]) بعضی‏ها طیبة را مدینه و اطراف مدینه معنی کرده‏اند و نتیجه گرفته‏اند که جایگاه مهدی صلوات‌الله‌علیه، مدینه یا اطراف مدینه است. محلی است که آنجا طیبة یا طَیْبة نامیده می‌شود، ولی ما خواهیم گفت که این طیبة به همان کیفیت غیبت امام؟ع؟ و محل تسلط و احاطه حضرت اشاره است.

برای بیان کیفیت غیبت تا به‌حال چند عبارت داشته‏ایم. این عبارات در خاطرتان بماند؛ یکی یُغیِّبُه الله فی سَتْره، خدا او را در پوشش خود پنهان می‌سازد، و دیگر یغیب شخصه و لایری جسمه، جسم حضرت دیده نمی‌شود، و دیگر یَریٰ و لایُریٰ، حضرت می‌بیند و دیده نمی‏شود، و یَسمع الکلام و یُسلِّم علی الجَماعة، کلام‌ها و سخن‌های همه را می‏شنود و آن بزرگوار بر جمعیت‌های دوستانش سلام می‌فرماید؛ یعنی برای سلامتی ایشان دعاء می‌کند، یا در جمعیت‌ها حاضر است و سلام می‌فرماید. و این هم یک عبارت و نعم المنزل طیبة، حضرت جایگاه دارد.

حضرت باقر؟ع؟ می‌فرماید: انّ لصاحب هذا الامر بَیتاً یُقال له بیتُ ‏الحمد فیه سراجٌ یَزْهَرُ منذُ یوم وُلِدَ الی ان‌یقومَ بالسّیف لایُطْفأ.([87]) اين عبارات برای فهمیدن کیفیت غیبت خیلی لازم است، ان‌شاءالله در خاطرها باشد. برای صاحب اين امر ـــ  یعنی صاحب‌الامر صلوات‌الله‌علیه ـــ  خانه‌ای است که به آن خانه، خانه حمد،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 77 *»

خانه ستایش خدا گفته می‌شود. در آن خانه چراغی است که فروزان و نورافشان و روشنی‌بخش است. یَزْهَرُ منذ یوم ولد الی ان یقوم بالسّیف؛ از وقتی‌که آن بزرگوار تولد یافته تا وقتی‏که به شمشیر قیام فرماید روشنی می‏بخشد. و معلوم است که معنایش این نیست که آن‌وقت دیگر آن چراغ خاموش می‌شود. نه، مثل این بیاناتی است که در روایات داریم که به‌ اصطلاح غایت در مُغَیّیٰ داخل است. یعنی این چراغ، چراغی است که همیشه برای حجت خدا روشن و برافروخته است. از وقتی‌که تولد یافته تا وقتی‌که به شمشیر قیام می‌فرماید و تا وقتی‌که در این عالم هست، این چراغ برای هر امامی روشن می‏شود و در پرتو این چراغ و به نور این چراغ، هر امامی جمیع امور و جمیع عالم و جمیع دل‌ها و جميع افکار را می‏بیند. چراغی است که شاید بعدها خصوصیاتش را به عرض برسانم.

بعضی از ساده‏لوح‌ها فکر کرده‏اند که این چراغ به‌مانند آن شمعی بوده که مثلاً شیخ بهائی در حمام اصفهان روشن کرده و مدت‌ها می‌سوخته، بعد هم که آمده‌اند بررسی کنند که چیست، خاموش شده. و بعضی‌ها می‌گویند شاید شیخ بهائی از طریق انفجار اتم استفاده کرده و طوری آن شمع را ترتیب داده بوده که یک نوع سوخت و انفجار اتم بوده و به‌وسیله نیروی اتم آن شمع روشن بوده و خاموش نمی‏شده و آب حمام را گرم می‏کرده است. تقریباً برای اینکه بفهمانند این چراغی که برای حضرت و در خانه حضرت روشن است و خاموش نمی‌شود مانند آنها است، نمونه‌هایش را ذکر کرده‌اند. اینهایی که احادیث را برمی‏دارند و می‏خواهند این فرمایشات را به زبان روز و افکار روز بیان کنند و به‌حسب علوم روز توجیه کنند، این‏طور می‏شود. این چراغ از روزی که آن بزرگوار متولد شده تا روزی که به شمشیر قیام می‏فرماید لایطفأ، خاموش نمی‏شود و روشن است.

حدیثی است از امام صادق؟ع؟ می‏فرماید: للقائم غیبتان یَشهد فی اِحداهما

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 78 *»

المَواسِم یَرَی النّاسَ و لایَرَوْنَه؛([88]) برای قائم صلوات‌الله‌علیه دو غیبت است. در یکی از این دو غیبت، امام؟ع؟ در مواسم حاضر می‌شوند؛ یعنی آن بزرگوار در اوقات حج و ایام حج و زیارات حاضر می‌شود، مردم را می‌بیند، ولی مردم ایشان را نمی‌بینند. پس حضور امام؟ع؟ در موسم حج این‌طور است که حاضر می‌شود، مردم را می‏بیند ولی مردم آن حضرت را نمی‏بینند؛ نه معنایش این است که می‏بینند و نمی‏شناسند. امکان دارد که یک ظهوری هم باشد برای امام؟ع؟ به اینکه مردم آن حضرت را ببینند ولی نشناسند. امکان دارد و ما آن را نفی نمی‌کنیم، در بعضی از روایات هم بیان شده است؛ ولی این عبارت که یری النّاس و لایرونه او مردم را می‌بیند و مردم او را نمی‌بینند، به کیفیت غیبت امام؟ع؟ اشاره است. و بخصوص دستور هم می‏فرمایند که آن اولی و دومی را در کنار جمرات می‏آورند و امام؟ع؟ دستور می‏فرمایند که آنها را در آنجا نگه‏ دارند و تمام سنگ‌ها که به‌ظاهر به جمرات می‏خورد، تمام به آن دو نفر می‏خورد.([89])

حضرت صادق؟ع؟ در حدیثی فرمودند: یَفْقِد الناسُ امامَهم فیَشهد الموسم فیراهم و لایرونه،([90]) در اینجا مطلق است. مردم امام خود را از دست می‏دهند و امامشان در موسم حج حاضر می‏شود. امام ایشان را می‏بیند، ولی ایشان امام را نمی‏بینند.

حدیثی از حضرت صادق؟ع؟است: انّ الله احکم و اکرم و اجلّ و اعلم من ان‌یکونَ احتَجّ علی عباده بحجّةٍ ثمّ یَغیبُ عنه شی‏ءٌ من امرهم؛([91]) در این حدیث تسلط و تصرّف امام و شاهد بودن و ناظربودن امام؟ع؟ بیان شده است. امر غیبت و کیفیت غیبت طوری باید باشد که با این عبارات منافات نداشته باشد. می‌فرماید: خدا

«

* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 79 *»

حکيم‌تر است و کارش محکم‌تر از این است و او گرامی‌تر از این است و بزرگ‌تر و داناتر از این است که بر بندگانش به حجتی احتجاج کند؛ یعنی حجّتی بر بندگان قرار بدهد، آن‌وقت از آن حجت، شیئی از امور ایشان را غائب سازد. چون حجت باید به جمیع امور واقف باشد و در جمیع امور دخالت داشته باشد و در جمیع امور شاهد و ناظر باشد. خوشا به احوال آن محجوجینی که آنها امام خود را این‌طور بشناسند و امام خود را اين‌طور متصرّف بدانند. خوشا به حال یک‌چنین محجوجینی. آیا می‌شود چیزی از نزد حجت خدا دور باشد؟ آیا می‌شود چیزی از حجت خدا غائب باشد؟ اگرچه خودش غائب باشد. خودش از ما غائب است، نه معنایش این است که ما از او غائبیم. خدا توفیق عنایت کند معرفت‌هایی را که در فرمایش‌ها برای ما فراهم آورده‌اند اکتساب کنیم و به مقام معصومین؟عهم؟ و به مقام امام زمان صلوات‌الله‌علیه عارف بشویم و بدانیم که در محضر امامیم و در جمیع امورِ ما ایشان تصرف دارند و جمیع امور دین را از ایشان اخذ کنیم. ‏نور را از ایشان اخذ کنیم، فیوضات کونیه و شرعیه را از آن بزرگوار بدانیم، هر عنایتی که شامل حالمان می‌شود از آن بزرگوار بدانیم، به هر بلائی که مبتلا می‌شویم سخط و غضب آن بزرگوار بدانیم و اخذ او بدانیم که او اخذ کرده است و او گوشمالی می‌دهد. به طرف او برگردیم، توبه کنیم، او را از خود راضی کنیم و برخلاف رضای او حرکت نکنیم. معنی اینکه شیئی از امر بندگان از او غائب نیست، این است که جمیع امور ایشان در نزد آن بزرگوار است و زیر نظر آن بزرگوار تدبیر می‏شود. خدا او را اسم «المدبّر» خود قرار داده است.

گاهی ائمه؟عهم؟ درباره امور مهدی صلوات‌الله‌علیه نمونه‌هایی از انبیاء ذکر می‌فرمودند که مطالب برای شیعيان مستبصر روشن باشد و امور قابل تحمّل باشد.

حدیثی از حضرت صادق؟ع؟ است که فرمود: فی صاحب هذا الامر شَبَهٌ من یوسف؛ در صاحب‌الامر صلوات‌الله‌علیه شَبَهٌ من یوسف، از یوسف شباهتی است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 80 *»

یعنی اگر می‏خواهید این امر را بدانید، جریان یوسف برای دانستن این مطلب یک نمونه‏ای است. فما تُنْکِرُ هذه الامة ان‌یکونَ الله عزّوجلّ فی وقتٍ من الاوقات یرید ان‌یَستُرَ حجّتَه؟ چرا این امت انکار می‏کنند که خدا بخواهد یک وقتی از اوقات، حجت خود را بپوشاند که دیگران او را نشناسند. این پوشش به غیبت مربوط نیست، به این جهت مربوط می‌شود که امام در لباس ظاهری ظاهر شوند و کسی ایشان را نشناسد؛ به این قسمت مربوط می‌شود. لقد کان یوسف الیه مُلْکُ مصر و کان بینه و بین والده ثمانیةَ‌عشرَ یوماً؛ یوسف مالک مصر شد، بین یوسف و پدرش مسافت هجده روز راه بود. فلو اراد الله ان‌یُعَرِّفَ مَکانَه لَقَدَرَ علی ذلک؛ اگر خدا اراده می‏فرمود که مکان یوسف را بشناساند، یا اینکه یُعرفَ مَکانُه بخوانیم، اگر خدا می‏خواست که مکان یوسف شناخته شود، بر این امر قادر بود. واللهِ لقد سار یعقوبُ و ولده عند البِشارَة تسعةَ ایّام من بَدْوِهم الی مصر؛ وقتی‌که به یعقوب بشارت رسید و به طرف مصر حرکت کرد، این‌قدر شتابان رفتند که این مسیر هجده روز را به نُه روز طی‌کردند.

فما تُنکِرُ هذه الامّة ان‌یکونَ الله یَفعل بحجّتِه ما فعل بیوسف؟ چرا انکار می‏کنند این امت که اگر خدا بخواهد درباره مهدی صلوات‌الله‌علیه امرش را این‌طور قرار دهد که درکنار ایشان باشد و ندانند و او را نشناسند، همان‏طوری‏که در مورد یوسف؟ع؟ رفتار کرد. اين ظهور ظاهری حضرت است، چه مانعی است ان‌یکونَ یَسیر فی اَسواقِهم و یَطَأ بُسُطَهم و هم لایَعرِفونه؛ حجت خدا در بازارهای آنها حرکت کند و در جاهایی که می‏نشینند و اجتماع می‏کنند بنشیند ولی او را نشناسند. حتّی یأذَنَ الله عزّوجلّ ان یُعَرِّفَهم نفسَه، تا اینکه خدا اجازه فرماید که خودش را بشناساند، کما اَذِن لیوسف؛ مثل آن‌ وقتی‌که به یوسف اجازه داد که خود را به برادرانش بشناساند. حین قال آن ‌وقتی‌که گفت: هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذ انتم جاهلون؛ به برادران خود رو کرد، زیرا دیگر اجازه رسیده بود. بعد از آنکه آن همه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 81 *»

یوسف را اذیت کردند و آن‌همه صدمات که بر یوسف وارد آوردند و آن‌همه اتهام‌ها، که حتی در حضور خودش گفتند اگر این برادر دزدی کرده یوسف هم قبلاً دزدی کرده. با این‏همه صدمات و اذیت‌ها حالا اجازه رسیده که خودش را معرفی کند. فرمود آیا می‌دانید با یوسف و برادر یوسف چه کردید؟ و همه اینها از روی بی‌باکی و معصیت‏کاری شما است. قالوا أَ اِنَّک لانت یوسف؟ برادران او فهمیدند که یوسف است. گفتند تو یوسف هستی؟ عجیب است! خدا چطور کتمان می‏کند. می‏شود برادر، برادر را نشناسد، اگرچه چهل سال بگذرد؛ آیا می‏شود نشناسد؟ لهجه، رخساره. ولی خدا وقتی‌که بخواهد یوسف را پنهان کند، با برادر خود می‌نشستند غذا می‌خوردند، برادر خود را نمی‌شناختند. حتی قرینه‌هایی پیدا می‏شد که این با شما رابطه دارد، یک نسبتی دارد.

از جمله دارد که یوسف یک فرزندی داشت، در مجلس یوسف داشت بازی می‏کرد، وقتی‌که این برادرها آمده بودند برای آن برادری که یوسف می‏خواست او را نگه دارد، ضمانت و وساطت کنند و آزادیش را بخواهند. و این برادران یوسف طوری بودند که وقتی عصبانی و خشمگین می‌شدند، موهای بدنشان شديد برمی‌خاست. و با یوسف‏ ــ که نمی‏شناختند که یوسف است ــ  به عنوان عزیز مصر محاجّه می‏کردند و عصبانی که می‏شدند، یوسف متوجه شد که اینها عصبانی شده‏اند، آن کودک هم یک گوی طلایی دستش بود و بازی می‌کرد. یوسف آن گوی را به طرف برادرها می‏انداخت، این کودک می‏رفت گوی را بردارد، خواه‏نخواه دستش به تن عموهایش می‏خورد. تا دست او به تن آنها می‏رسید، عصبانیتشان برطرف می‏شد.([92]) حدیث داریم وقتی‌که رحِم با یکدیگر ملاقات می‏کنند، خشم و غضبشان برطرف می‏شود؛([93]) خصوصاً وقتی‌که نزاع

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 82 *»

دارند، اوقات‌تلخی دارند، اگر مثلاً دست هم را بگیرند و یا مصافحه کنند، معانقه کنند، خشم آنها برطرف می‏شود. برادران یوسف می‏دیدند این کودک تا دستش به بدن آنها می‏رسد خشمشان کم می‌شود، عصبانیتشان برطرف می‌شود. در فکر می‌رفتند که با آن کودک چه نسبتی دارند زیرا باید نسبتی برقرار باشد تا این حالت فراهم شود. آن‏وقت در فکر می‏رفتند که عزیز مصر کجا، ما کجا؟ با هم چه نسبتی داریم؟! این کودک در خانه او با ما چه نسبتی دارد که در اثر تماس او با ما خشم ما رفع می‏شود؛ ولی منتقل نمی‏شدند. خدا یوسف را سَتر کرده بود، نه لهجه‏اش را می‏فهمیدند، نه شکلش را می‏شناختند، از هیچ راه پی‏نمی‏بردند. با اینکه اینها نبی‏زاده بوده‏اند، افراد عادی نبودند، استعدادهای عجیب داشته‏اند. خیلی در استعداد قوی بودند ولی در عین حال راه نمی‏بردند.

آری، وقتی خدا بخواهد مهدی صلوات‌الله‌علیه را بپوشاند، گاه‌گاهی برای بعضی ممکن است ملاقات‌هایی با آن بزرگوار فراهم گردد ولی هیچ‏کس او را نشناسد. این‌طور خدا حجت خود را حفظ می‏کند و سَتر می‏فرماید. وقتی‌که یوسف این‌طور گفت و اراده فرمود به اذن خدا که او را بشناسند، لهجه‏اش عوض شد. همین ‌که فرمود: هل علمتم ما فعلتم بیوسف، یعنی من یوسف هستم. طوری گفت که لهجه‌اش مطلب را مشخص کرد. گویا چهره یکباره عوض شد، طوری شد که آنها گفتند: أ انّک لانت یوسف؟ آیا تو خود یوسف هستی؟ قال انا یوسف و هذا اخی؛ فرمود من یوسفم و این هم برادرم است.([94]) آن‌وقت شرمنده و خجالت‏زده شدند، چه خجالت‌زدگی!

خدایا در حضور مهدی آل‌محمّد؟عهم؟ با این‌همه معصیت‌ها ما چه کنیم؟ این‏همه آن آقا آقا است و مولا و کریم و ما این‌همه معصیت‏کار و طاغی، وقتی‌که بفرماید من حجت خدايم. فکر نکنیم که اگر ظهورش را درک نکردیم و از دنیا رفتیم او

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 83 *»

را نمی‌بینیم. والله همه ایشان را اوّلِ مرگ می‌بینیم. مرگ که مسلّم است، اگر ظهور را هم درک نکنیم مرگ را که درک خواهیم کرد. موقع مردن که معصومین؟عهم؟ را خواهیم دید و امام عصر صلوات‌الله‌علیه، صاحب خود را، امام خود را و حجت خود را خواهیم دید. آن‌وقت اگر خدای نکرده این بزرگوار از ما آزرده باشد، چقدر شرمسار رسول‌الله باشیم؟ چقدر شرمسار امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، ائمه هدی؟عهم؟ باشیم؟ که بفرمایند در دوران حکومت و امامت این فرزند ما، شما چرا این رفتار را داشتید؟ چرا معصیت کردید؟ چرا طغیان نمودید؟ چرا سرکشی داشتید؟ چه جوابی خواهیم داشت؟ ولی ای آقای ما، ما خیلی به عنایت و گذشت شما امیدوار هستیم، به گذشت و عفو شما امید داریم.

شعری است از علم‌الدین علی بن محمّد سخاوی، ایشان از علماء شیعه است. اشعارش خیلی ادبی است و ادباء در مباحث بلاغت به این شعر تمسّک می‌کنند. از جمله یکی از مباحث بلاغت و از محسّنات بدیعیه در سخن، شعر یا نثر، «مراجعه» است؛ یعنی کسی سؤال و جوابی را با سبک و اسلوب بسیار جذّاب و جالبی در نثر یا شعری قرار دهد، اسم این را مراجعه می‏گذارند، که سؤال و جوابی را ترتیب می‌دهند. یکی از شعراء به نام «سیدعلی‌خان» مشهور به «ابن‌معصوم مدنی» در کتاب «الانوار الربیع فی انواع البدیع» به همين مطلب اشاره دارد که «قالوا تُراجعهم مِن بَعْدُ قلتُ نَعَم»، يا «قالوا تراجعهم مِن بُعْد قلت نعم»؛ به من گفتند که تو  با ائمه معصومين؟عهم؟ از اين راه دور ـــ  اگر مِن بُعْدٍ باشد ـــ  یا با اين‌همه بدی‌هایی که داری ــ اگر مِن بَعْد باشد ــ  سؤال و جواب داری، گفت و شنيد داری؟ گفتم: آری. «قالوا أ تصدق؟ قلتُ الصدق من شِیَمی» گفتند: راست می‌گویی؟ گفتم: راست‌گویی یکی از اخلاق‌های من است، دروغ نمی‌گویم. در اين شعر مراجعه را بيان می‌کند که دستور مراجعه که از امور بديعيه است به اين ترتيب می‌باشد که انسان سؤال و جوابی را در عبارتش بياورد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 84 *»

علم‏الدین علی‌بن‌محمّد؟رح؟ موقع مرگش این اشعار را می‌خواند که در آن اشعار همین فنّ مراجعه به‌کار رفته است. «قالوا غَداً نَأْتی دِیارَ الحِمیٰ» فردا ما در سرزمین حِمی وارد می‏شویم؛ دیار عزیزانی که ما طرفدار ایشان بودیم و ایشان را دوست داشتیم و ایشان را حمایت می‌کردیم. فردا در دیار آنها وارد می‏شویم. «و یَنْزِلُ الرَّکْبُ بمَغْناهُم» ما هم این شعر را ان‌شاءالله برای امر ظهور بخوانیم که فردا حضور مولا صلوات‌الله‌علیه شرفیاب می‏شویم و خدا چشم‌های ما را به جمالش روشن می‌فرماید. «فَکُلُّ مَن کانَ مُطِیعاً لَهُم» ‏هرکس که مطیع ایشان باشد، «اَصْبَحَ مَسرُوراً بِلُقیاهُم» با ملاقات و برخورد این بزرگواران مسرور و شادمان می‏شود. می‏گوید این‌طور گفته‏اند. «قلتُ» من در جواب گفتم، «قلتُ ‏فَلی ذَنْبٌ فماحیلَتی» منِ گنه‌کار چه کنم؟ آنهایی که مطیع هستند به ملاقات محمّد و آل‏محمّد؟عهم؟  مسرور و خوشحال می‏شوند. اما منِ گنهکار، چاره من چیست؟ «بِاَیِّ وَجهٍ اَتَلَقّاهُم» من با چه رو با آنها ملاقات کنم؟ وقتی این را گفتم، در جوابم گفتند که «قالوا أ لَیسَ الْعَفْوُ مِن شَأنِهِم؟» درست است تو گنه‌کاری، آبرو نداری، روی ملاقات با آنها نداری، اما شأن آن بزرگواران، کَرَمِ آن بزرگواران، آقایی ایشان این است که عفو می‌فرمایند و گذشت می‌کنند. «لاسِیَّما عَمَّن تَرَجّاهُم»([95]) خصوصاً از آنی که به ایشان امیدوار باشد و از کرم و فضل ایشان قطع امید نکرده باشد. امیدواریم ما هر چند که گنهکاریم و چه گناهانی داریم! چه گناهانی داریم! ولی با همه اینها امیدواریم که خدا این امید ما را به فضل و کرمشان قطع نفرماید و آن بزرگواران به کرم خود با ما رفتار فرمایند.

حضرت صادق؟ع؟ فرمود: فی القائم سنّةٌ من موسی و سنّةٌ من یوسف و سنّةٌ من عیسی و سنّةٌ من محمّد؟ص؟؛ در آن بزرگوار از موسی سنّتی است، از یوسف سنّتی است، از عیسی روش و برنامه‌ای است و همین‌طور از رسول‌خدا؟ص؟. فامّا سنّة موسی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 85 *»

فخائفٌ یَتَرَقَّب؛ در مورد ولادت حضرت؟ع؟ هم دیدیم که نمونه‌اش ولادت موسی؟ع؟ بود. خدا چگونه امر ولادت او را از دشمنان مخفی ساخت؟ یک امر دیگری هم هست که موسی دورانی که در مصر بود و زیر نظر فرعون به‌سرمی‏برد تا وقتی‌که از مصر فرار کرد، خائفاً یترقّب([96]) بود؛ یعنی همیشه در ترس به‌سر می‏برد. همیشه در ترس و ترقّب بود؛ یعنی در فکر فرارکردن به‌سر می‌برد. خائف یعنی ترسان و مترقّب، یعنی در فکر اینکه یک راهی برای فرارکردن پیدا کند. خائف از اینکه نکند قبل از رسیدن به هدف و انجام هدف، حضرت صدمه ببیند. از این جهت خائف بود که امری ظاهر نشود. حتی قبل از رفتن ایشان از مصر، کسانی بودند که متوجه نبوت ایشان شده بودند و ایمان آورده بودند و باخبر بودند. کارهای آنها و حرکات آنها در موسی خوف ایجاد می‌کرد که نکند موسی را لو بدهند، به همین جهت خائف بود. امام زمان صلوات‌الله‌علیه دوران خائفاً یترقّب بودنش، دوران غیبت صغرایش بود که هم بر آن بزرگوار و هم بر  وکلاء آن حضرت صدمه‌ای وارد نشود.

می‌فرماید: و امّا سنّةُ یوسف فانّ اخوته کانوا یُبایِعونه و یُخاطِبونه و لایَعرِفونه؛ درباره روش و سنّت یوسف بعضی‏ها به اشتباه افتاده‏اند، فکر کرده‏اند که چون یوسف در زندان افتاد، غیبت امام؟ع؟ هم مثل زندان است که حضرت در زندان افتاده است. نه، این‌طور نیست. آن سنّتی که از یوسف در زندگی حضرت است، عبارت است از آن ظهور گاه‌به‌گاه خود به این لباس ظاهری و این بدن عنصری ظاهری که در بین مردم قابل رؤیت است. مثل اینکه برادران یوسف با یوسف معامله می‏کردند، گفتگو می‏کردند و یوسف را نمی‌شناختند. امام؟ع؟ یک‌چنین ملاقات‌هایی با افراد دارند که افراد، آن حضرت را می‏بینند ولی نمی‏شناسند. از جمله آن ملاقات‌ها جریان تعلیم رمز اسم اعظم است که همین نقش مشهور به شرف شمس است. در این

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 86 *»

ملاقات امام؟ع؟ به شخص شَعْربافی این نقش را تعلیم می‏دهند و آن شخص، خودش حضرت را نشناخت و بعد دانست که حضرت بودند.

می‏فرماید: و امّا سنّة عیسی فالسّیاحة؛ امّا سنّتی که از عیسی دارد، سیاحت است. حضرت شهر به شهر و دیار به دیار می‌گردد؛ نه اینکه در شهرها و بیابان‌ها ــ آن‏طوری که بعضی گمان می‏کنند ــ آواره باشد و نعوذبالله بگوييم مهدیِ آواره؛ نه، این‌طور نیست.

می‏فرماید: و امّا سنّة محمّد؟ص؟ فالسّیف؛([97]) مهدی صلوات‌الله‌علیه به شمشیر قیام می‏فرماید به روش جدّ بزرگوارش رسول‌الله؟ص؟ که به شمشیر قیام فرمودند.

در حدیث دیگر حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: ما یُنکر هذا الخلقُ المَلعون اَشْباهُ الخنازیر من ذلک؛ این خلق ملعون و دور از رحمت خدا، این بوزینه‌صفتان و خوک‌صفتان، این حیوان‌صفتان، اینها چه می‌گویند؟ چه چیزی را در امر مهدی صلوات‌الله‌علیه انکار می‌کنند؟ انّ اخوة یوسف کانوا عُقَلاء اَلِبّٰاء اَسْباطاً اولادَ انبیاء دخلوا علیه فکَلَّموه و خاطَبوه و تاجَروه و رادّوه و کانوا اخوته و هو اخوهم حتّی عَرَّفَهُم نفسَه؛ می‏فرمایند که برادران یوسف با اینکه عقلاء بودند، مغزدار و اندیشمند بودند، اسباط بودند، فرزندان انبیاء بودند، با وجود این نتوانستند یوسف را بشناسند. بر یوسف وارد شدند، با یوسف گفتگو کردند، تجارت کردند، خرید و فروش کردند، اصلاً با هم برادر بودند ولی نشناختند، تا اینکه یوسف خودش را شناساند، و قال لهم انا یوسف، فرمود من یوسف هستم، فعرفوه حینئذ، آن‌وقت او را شناختند. بعد می‏فرماید: فما تُنکر هذه الامّةُ المُتَحَیِّرة، این امّت سرگردان چه می‏گویند؟ ان‌یکونَ صاحبُهم المظلوم المَجْحودُ حقُّه صاحبُ هذا الامر یتردّد بینهم و یمشی فی اسواقهم و یطأ فرشهم و لایعرفونه؛([98]) چرا این خلق انکار می‌کنند

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 87 *»

درباره آقا و مولا و صاحب ایشان، آن امام مظلوم، آن کسی‌که حقّش انکار شد، صاحب این امر که در بین اینها در رفت‌وآمد است، در بازارهای ایشان راه می‏رود، در خانه های ایشان وارد می‏شود و ایشان او را نمی‌شناسند؛ چرا انکارش می‌کنند؟!

در حدیثی امام صادق؟ع؟ فرمود: لاتراه عینٌ وقتَ ظهوره الّا رَأَتْه کلُّ عین؛ مهدی را در موقع ظهورش کسی نخواهد دید مگر اینکه همه چشم‌ها مهدی را ببیند؛ یعنی اگر یکی دو نفر ادعاء کردند نباید از ایشان پذیرفت. فمن قال لکم غیر ذلک فکذّبوه؛([99]) هرکس غیر از این گفت او را تکذیب کنید. مهدی در دوره ظهورش و موقع ظهورش که دیده شود، همه او را خواهند دید. بعضی‏ها در اینجا گفته‌اند که «همه او را خواهند دید»، این یک اشاره‏ای است که امام صادق؟ع؟ فرموده‌اند به اینکه مهدی از این دستگاه‌های پخش‌کننده تصویر که صورت‌ها را منعکس می‌کنند استفاده می‌کند، به ‌همین ‌دلیل همه او را می‌بینند. اینها از دوران ظهور و کیفیت ظهور و عصر ظهور بی‏خبرند. نمی‌دانند آن دوره چیست و چگونه است.

ما بعد از اینکه در کیفیت غیبت بحث کردیم، از ظهور و دوره ظهور هم باید بحث کنیم تا آنکه معلوم شود که چطور همه چشم‌ها او را می‌بینند. برای نمونه حالت احتضار است. احتضار چه حالتی است؟ و ما می‌دانیم که الآن در تمام این عالم، کسانی هستند که الآن همین لحظه، لحظه احتضارشان است که در حال احتضار به‌سر می‏برند و دقایقی بعد جان می‌دهند. خدا اهل ایمان را غریق رحمت کند و بر اهل ایمان رحم کند و بر غیرمؤمنین هم خداوند سخط و غضبش را شدید کند، هر کجا هستند و به هر طور که از دنيا می‌روند. الآن معتقدیم که مؤمن و کافر در حال احتضار، امام و ائمه؟عهم؟ را می‌بینند. آیا با این دستگاه‌های پخش‌کننده تصویر، امام را مشاهده می‏کنند؟ همه‌شان می‌بينند، تمام کسانی‌که الآن در حال احتضارند و یا

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 88 *»

بعد محتضر می‌شوند ايشان را می‌بینند. امیرالمؤمنین فرمودند:

یا حار همدان من یمت یرنی    من مؤمن او منافق قبلاً([100])

آیا آن دیدن چطور دیدنی است؟ با اینکه هنوز در همین دنیا است و به عالم برزخ نرفته، می‏گوییم در حال احتضار است. هنوز مرگ هم دست نداده که به عالم برزخ برود. در حالت احتضار در همین دنیا است، با همین مشاعر دنیوی است و در همین‏جا است و امام را زیارت می‏کند، امام را می‏بیند. اگر مؤمن باشد، امام؟ع؟ به ملک‌الموت دستور می‏فرمایند آسان قبض روحش کن، رعایتش کن و اگر مؤمن نباشد می‏فرمایند بر او سخت بگیر، و محتضر امام؟ع؟ را می‏بیند؛ آیا این دیدن با این دستگاه‌ها است؟ دوره ظهور یک‌چنین دوره‌ای است و استعدادها، ادراک‌ها، لطافت‌ها به یک‌چنین درجه می‌رسد. ببینید محتضر این بدن را از دست نداده، این بدن سر جایش است، ولی برای باطن این بدن چه لطافتی دست می‏دهد که امام؟ع؟ را می‌بیند. آیا حضرت را در بزرخ می‌بیند؟ نه، نمرده است. در همین دنیا به‌سر می‌برد ولی محتضر است. در همین بدن است و هیچ فرقی هم نکرده است. ممکن است در اثر بیماری ضعیف و نحيف شده باشد و ممکن است بیماری‌هایی باشد که اين بدن را بسیار فربه بکند؛ تفاوت نمی‏کند، این بدن هرچه باشد، ولی لطافت بدن اصلی که ظرف عقل و ادراکات و مشاعر است، و خانه ادراکات و مشاعر است به‌اندازه‏ای لطیف می‏شود که به طرف مهدی صلوات‌الله‌علیه و ائمه؟عهم؟ می‏رود و امام و ائمه را زیارت می‌کند.

احتضار یک نمونه است و ما این را معتقدیم و این را انکار نمی‏کنیم. و بحمدالله در بین این جمعیت و بین دیگران هم شاید باشند اشخاصی که بعضی از محتضرها را دیده‏اند که احتضار طوری دست داده که اگر کسی خدای نکرده نسبت به روایات در شک هم باشد، در این اموری که رخ‏داده نمی‏تواند دیگر شک کند. یکی از آنها مرحوم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 89 *»

میرزا حسنعلی که به او استاد حسن می‏گفتند، یکی دو سال پیش در جندق فوت شد. در حال احتضار سه مرتبه به حضرت؟ع؟ سلام کرده بود و گفته بود آقا آمدند، آقا آمدند. و یک شخص پوده‏ای را می‏گفتند در حال احتضار بوده، شیطان آمده و گویا چیزهایی به او می‏گفته که او با شدت به دیوار مشت می‏زده و می‏گفته برو ملعون، می‏خواهی محبّت امیرالمؤمنین را از من بگیری؟ آن شخص بیمار در حال احتضار چنان مشت به دیوار می‏کوبد که دیوار خراب می‏شود؛ زیرا دیوار نازکی بوده و پشتش گندم بوده است. دیوار خراب می‏شود و گندم‌ها می‏ریزد. بعد هم یک‌مرتبه از جا برمی‏خیزد و می‌گوید: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» و بعد هم می‏افتد و می‏میرد. این را دیده‏اند و خود برادرهای پوده‏ای نقل می‏کنند. آنها نمی‏دانستند که در حال احتضار است. محتضر این امور را در این دنیا می‌بیند و بارها شنیده‏ایم که کسانی‌که در حال احتضار بوده‏اند گفته‏اند آقا تشریف آوردند، مگر نمی‏بینید؟ برخیزید سلام کنید. در حال احتضار از این امور بسیار واقع شده است. اگر کسی خدای نکرده در روایات شک دارد این نقل‌ها دیگر به حدّ تواتر رسیده است.

پس این‌طور تفسیر کردن این روایات صحیح نیست که بگوییم حضرت؟ع؟ وقتی ظاهر می‏شوند از این دستگاه‌ها استفاده می‏فرمایند و مردم حضرت؟ع؟ را با این دستگاه‌ها می‏بینند. اگر این‌طور باشد پس چه امتیازی برای مهدی؟ع؟ و زمان مهدی صلوات‌الله‌علیه است؟ اگر این دستگاه‌ها بخواهد در کار باشد و حضرت؟ع؟ بخواهد از این دستگاه‌ها استفاده کند، چه فرقی بین او و این بشر است؟ خود مردم با اینکه در آن دوره در همین عالم هستند، دارای همین بدنند، برای بدن اصلی که ظرف ادراکات و عقل است لطافتی دست می‏دهد که می‏فرماید اگر رفیقش را بخواهد ببیند و او در شهر دیگری است، او را در آن شهر می‏بیند.([101])

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 90 *»

آری، این دستگاه‌های ظاهری را که می‏بینیم بد نیست بگوییم که این اسباب ظاهری در این عالم ظاهر، به دست این بشر ناقص بیچاره دور از خدا و رسول و ائمه هدی؟عهم؟ انجام یافته است و رو به ترقّی است. آن‌وقت امام؟ع؟ که حجت خدا است و دوران ظهور آن حضرت که یکی از دوره‏های الهی و از ایّام ‏الله است، امر باید اعظم از این سخنان باشد و جریان‌ها، فوق جریان‌های عادی بشری انجام خواهد یافت.

حضرت رضا؟ع؟ برای امر غیبت نمونه‏ای بیان می‏فرمایند، فرمودند: انّ الخضر شَرِب من ماءِ الحیوة فهو حیٌّ لایموت حتّی یُنفَخَ فی الصّور؛ خضر؟ع؟ از آب حیات آشامید که خدا خواست برای غیبت مهدی؟ع؟ نمونه‏ای باشد. و همه ادیان آسمانی وجود خضر را قبول کرده‏اند و حدود تقریباً شش‏هزار سال است که وجود خضر و اعتقاد به وجود خضر دربین اهل ادیان، سابقه دارد که به وجودش و حیاتش معتقدند. خدا او را برای مهدی صلوات‌الله‌علیه نمونه قرار داده است. غیبت خضر؟ع؟  که نمرده و از این عالم نرفته و درعین حال غائب است، این‏گونه غیبت را خداوند متعال برای امر غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه نمونه قرار داده است.

امام فرمودند این خضر؟ع؟ زنده است، نمی‏میرد تا نفخه صعق که همه می‏میرند. و انّه لیَأتینا فیُسَلِّم علینا، پیش ما می‏آید بر ما سلام می‏کند. فیُستمع صوته و لایُری شخصه؛ صدایش شنیده می‏شود، شخص او و بدنش دیده نمی‏شود. و انّه لیَحضُر اینما ذُکر؛ و هرجا اسمش برده می‏شود حاضر می‏شود. از این‏جهت دستور داده‏اند که فمن ذکره فَلْیُسَلِّم علیه؛ هر کس او را یاد می‏کند، بر او سلام کند که او حاضر است، می‏شنود و جواب می‏دهد. می‏فرماید و انّه لیَحضر الموسم کلَّ سنة هر سال در هنگام حج، به حج می‏آید، فیقضی جمیع المناسک، تمام مناسک حج را انجام می‏دهد، و یقف بعرفة، روز عرفه در عرفات می‏ایستد و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 91 *»

وقوف می‏نماید، فیُؤَمِّنُ علی دعاء المؤمنین، برای دعاء مؤمنین، آمین می‏گوید. قدر بدانید، آن کسانی‌که دعائشان مستجاب است و خضر؟ع؟ به دعاء آنها آمین می‏گوید، شیعیان مستبصر هستند. در عرفات هر کدام از شما بودید، چه ما زنده باشیم چه نباشیم، یاد همه ما باشید و برای همه ما دعاء کنید و مطمئن باشید خضر؟ع؟ آمین می‏گوید. امام زمان صلوات‌الله‌علیه آنجا هستند آمین می‏فرماید. می‏فرماید: و سَیُؤنِسُ اللهُ به وحشةَ قائمنا؟ع؟.([102]) این فرمایش را امام رضا در دوران امامت خودشان فرمودند. خضر؟ع؟ در دوران غیبت مهدی ما، با قائم ما انس می‏گیرد، و یَصل بها وحدتَه؛ تنهایی مهدی صلوات‌الله‌علیه به‌وسیله خضر؟ع؟ برطرف می‏شود.

آری، باید در وصف خضر؟ع؟ و همچنین بزرگانی که در حضور حضرت هستند این بیت در خاطرمان باشد که:

لِلهِ تحتَ قِبابِ العرشِ طائفةٌ   اَخفاهُمُ عن عُیونِ الناسِ اِجلالاً

برای خدا زیر قبّه‌های عرش بندگانی است، طایفه‌ای هستند که آنها را از اجلال و حرمتی که در نزد خدا دارند و بزرگوارند، از چشم‌های مردم پوشانیده است. این چشم‌ها لایق نیست جمال آنها را زیارت کند.

خدا را به حقّ مهدی صلوات‌الله‌علیه می‌خوانیم، ما شاید ظهور را درک نکنیم ولی یک لیاقتی پيدا شود و يک عنایتی بشود و یک لطافتی دست بدهد که لااقل در خواب گاه‌گاهی مهدی صلوات‌الله‌علیه یا بزرگان دین را زیارت کنیم. چون حدیث داریم که هرکس ائمه؟عهم؟ یا یکی از بزرگان شیعه را در خواب ببیند، یقین بداند که خودشان هستند. فرمود شیطان نمی‏تواند در خواب به صورت ما یا شیعیان ما مجسّم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 92 *»

شود.([103]) هرکس مهدی آل‏محمّد و سایر ائمه؟عهم؟ یا یکی از بزرگان دین را در خواب ببیند، قطعاً و یقیناً بداند که شیطان نیست.

همان شبی که من خواب دیدم، نمی‌دانم در خود خواب بود يا بعد از بیدارشدنم بود، درست خاطرم نیست که چه وقتش بود، با خود می‌گفتم نکند من خیال می‌کنم، نکند که به‌واسطه اینکه من درباره آن بزرگوار سخن می‌گویم، نعوذبالله اضغاث احلام باشد، خیالاتی باشد که مجسّم شده، اگرچه در خواب باشد. همان‌جا ـــ  حال یا در خواب بود یا بيدار شده بودم ـــ  همین حدیث شریف یادم آمد که خودشان فرموده‌اند که هرکس ما یا شیعیان کامل ما را در خواب دید، مطمئن باشد که خود را ما را دیده، شیطان نيست، خیالات واهیه نيست.([104]) مطمئن شدم و خیلی خوشحال شدم که الحمدلله یقیناً خود ایشان را زیارت کرده‌ام.

حدیثی هم از خود آن بزرگوار بخوانم که از فردا وارد اصل بحث غیبت شوم و مقدمه بحث هم به این فرمایش خود حضرت حجت صلوات‌الله‌علیه تتمیم شده باشد؛ فرمود: اِنّا غیرُ مُهمِلین لِمُراعاتکم، چه آقای بزرگواری! و لا ناسین لذکرکم؛ ما رعایت شما را کوتاهی نمی‏کنیم، ما شما را از خاطر نمی‌بریم. و لولا ذلک لَنَزَلَ بکم اللاواء و اصطلمکم الاعداء؛([105]) اگر غیراز این بود، گرفتاری‌ها شما را از پای درمی‏آورد و دشمنان شما را احاطه می‏کردند. لطف و عنایتش بخصوص درباره ما بحمدالله مشهود و محسوس است. این عنایت خاصّی که آن بزرگوار به ما دارد بحمدالله برای همه ما معلوم است.

در فرمایش دیگرش به محمّد بن عثمان دستور فرمود: اکثروا من الدعاء بالفرج؛

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 93 *»

درباره فرج امر ما زیاد دعاء کنید، فانّ ذلک فرجکم؛([106]) اگر خداوند امر ما را گسترش دهد و وسعتی دهد، از نظر اعتقاد و از نظر عمل، فرج شما هم می‌رسد و گرفتاری از قاطبه شیعیان برطرف می‏شود.

اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه، اللهم اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته و لاتجعلنا من اعدائه.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 94 *»

مجلس 6

 

(روز شنبه 18 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق) 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

r صعود عیسی؟ع؟ به آسمان

r معنی توفّی

r چند حدیث درباره صعود عیسی؟ع؟

r تاریخ و کیفیت صعود عیسی؟ع؟

r ابتلاء اولیاء برای چه بوده است؟

r اثر توجّه و توسّل به محمّد و آل‌محمّد؟عهم؟

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 95 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

عرض شد حضرت صادق؟ع؟ در حدیث سدیر صیرفی غیبت حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه را از اموری شمردند که از پیش‌آمدن آن امور نگران و گریان بودند، و به همین مناسبت هم در این امور تحقیق و مطالعه می‌کنیم که از جمله آنها خود امر غیبت بود که در همان حدیث فرمودند: خداوند غیبت حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام و اختلافی که در امر عیسی شده را برای غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه و اختلاف در غیبت آن حضرت نمونه قرار داده است. اجمال حدیث در خاطرتان هست و به همین مناسبت وارد بحث غیبت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام و بررسی مسأله غیبت آن حضرت می‌شویم.

در قرآن راجع به غیبت عیسی ــ که همان بالابردن عیسی به آسمان‌ها است ــ در دو جا بحث شده است. یکی در سوره آل‏عمران از آیات پنجاه و چهار تا حدود پنجاه و هشت و البته درباره عیسی بحث تا آخر آیات مباهله، تقریباً تا آیه‏های شصت و یک و شصت و دو ادامه دارد. ولی آن مقدار که به امر غیبت عیسی؟ع؟ مربوط می‏باشد همین چند آیه اول است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 96 *»

می‏فرماید: و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین؛([107]) یهود ــ خدا لعنتشان کند ــ نشستند شروع کردند به تدبیر که چطور عیسی؟ع؟ را به قتل برسانند، و مکروا مکر ورزیدند، حیله کردند، در مورد قتل عیسی؟ع؟ تدبیر کردند، و مکر الله. معنای ظاهر آیه، خدا هم مکر کرد؛ یعنی خدا هم تدبیر فرمود. آنها که نشستند فکر کردند و  برای کشتن آن بزرگوار حیله کردند، خدا هم برای عیسی؟ع؟ تدبیر فرمود و بعلاوه جزاء آنها را هم داد که آن حیله‌ها و آن نقشه‌ها را کشیدند، و الله خیر الماکرین.

اذ قال الله یا عیسی انّی مُتَوَفّیک و رافعک اِلیَّ و مُطهِّرُک من الّذین کفروا و جاعِل الّذین اتّبعوک فوقَ الّذین کفروا الی یوم القیمة ثمّ الیَّ مرجعکم فَاَحْکُمُ بینکم فیما کنتم فیه تختلفون.([108]) آیه‌ای که در این سوره به بالابردن عیسی به آسمان و یا غیبت عیسی مربوط می‌باشد همین آیه است. خدا چه‌وقت برای حفظ و حراست عیسی؟ع؟ از دست یهودیان تدبیر کرد؟ اذ قال الله یا عیسی، آن موقعی‌که خدا به عیسی فرمود: یا عیسی انّی متوفّیک، ظاهر آیه را به معنای میراننده گرفته‌اند. که از توفّی به معنای میراندن باشد. ولی بعضی از مفسّرین گفته‌اند که معنای متوفّیک نه این است که من میراننده تو هستم، تو را می‌میرانم؛ نه، بلکه به معنای «مُتَسَلِّمُک» است؛ یعنی من خودم تو را می‏گیرم؛ «اَو آخِذُکَ بتَمامِک»، یا به معنای این است که من همه تو را می‏گیرم و بالا می‏برم؛([109]) یعنی همه مراتب وجود تو را، حتی جسم تو را می‏گیرم و به طرف آسمان‌ها بالا می‏برم.

در قرآن مُحشّیٰ مرحوم آقای کرمانی/ متوفّیک را «متسلّمک» و یا «آخذک بتمامک» معنی فرموده‏اند.([110]) چون تَوَفّیِ یک شی‏ء، یعنی همه مراتب و تمام او را

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 97 *»

گرفتن است. پس متوفّیک یعنی آخذک بتمامک، همه تو را من می‏گیرم. آن‌وقت و رافعک الیّ تو را به سوی خودم بالابرنده‏ام، که بالابردن به طرف بقعه‏های آسمانی، بالابردن به‏طرف خدا است؛ همچنان‌که اگر در هر کاری نیّت خدا باشد، حرکت به‌سوی خدا است و در قرآن فرمود: ففرّوا الی ‏الله([111]) پس هجرت‌ها اگر برای خدا باشد، به‏سوی خدا است. راجع به حج، حرکت به‏طرف خانه خدا و آهنگ آن، حرکت به‏سوی خدا است. حرکت برای طلب علم و تحصیل علم، حرکت به‏سوی خدا است. نیّت که خدا باشد، می‌گویند حرکت به‏سوی خدا است. رفتن به‏سوی اماکن مشرّفه و مقدّسه که به اولیاء خدا انتساب دارد، حرکت به‏سوی خدا است. بقاع آسمانی نظر به اینکه محل عنایت خدا است و از اسباب تدبیر ملک است، بردن به‌سوی آنها، بردن به‏سوی خدا گفته می‏شود. پس بردن حضرت عیسی؟ع؟ را به آسمان، بردن به‏سوی خود می‏فرماید. و رافعک الیّ، تو را به‏سوی خودم بالابرنده هستم. و مطهّرک من الّذین ‏کفروا، تو را از کسانی‌که کافر شدند و کفر ورزیدند پاک‏کننده هستم. و قراردهنده هستم کسانی را که تو را پیروی کنند، بالاتر از کسانی‌که کافر شده‌اند تا روز قیامت. البته میان مفسّران در تفسیر این آیات و بیان مراد از این آیات اختلاف شده است.

ثمّ الیّ مرجعکم؛ سپس بازگشت همه شما به‏سوی من است، پس بین شما در آنچه که اختلاف می‏نمودید حکم خواهم کرد. فامّا الذین کفروا فَاُعَذِّبُهم عذاباً شدیداً فی الدّنیا و الآخرة و ما لهم من ناصرین([112]) پس آن کسانی را که کفر ورزیدند من عذاب می‏کنم عذاب‌کردن شدیدی در دنیا و در آخرت و برای ایشان یاورانی نیست. و امّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات فیُوَفّیهم اُجورَهم و الله لایحبّ الظّالمین؛([113]) و کسانی‌که

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 98 *»

ایمان آوردند و عمل صالح کردند، خدا اجرهای ایشان را تمام می‌پردازد و خدا ستمگران را دوست ندارد. ذلک نَتْلُوه علیک من الآیات و الذّکرِ الحکیم؛([114]) اینهایی را که بر تو می‏خوانیم، از آیات و ذکرحکیم ‏ـــ  که قرآن است ــ‏ـ  می‏باشد.

بعد از این، قرآن وارد بحث از چگونگی خلقت عیسی؟ع؟ می‏شود، می‏فرماید: انّ مثلَ عیسی عند الله کمثل آدم خَلَقَه من تُراب ثمّ قال له کن فیکون،([115]) که خلقت عیسی را بیان می‌فرماید. بعد می‏فرماید: الحقُّ من ربک فلاتَکُن من المُمتَرین؛([116]) دوباره وارد بحث از عیسی؟ع؟ می‏شود، فمن حاجَّکَ فیه من بعد ما جاءک من العلم؛ اگر باز هم بعد از این سخنان درباره عیسی؟ع؟ با تو محاجّه و گفتگو داشتند، فقل تَعالَوْا نَدْعُ ابناءَنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثمّ‏نَبْتَهِل فنجعل لعنةَ الله علی الکاذبین،([117])  که جریان مباهله ذکر شده است. بعد از آن می‌فرماید: انّ هذا لهو القَصَصُ الحقّ و ما من الٰهٍ الّا الله و انّ الله لهو العزیز الحکیم.([118]) تا اینجا بحث درباره عیسی؟ع؟ تمام است. این آیات در سوره آل‌عمران از آیه پنجاه و چهار تا پنجاه و هفت است که درباره بالابردن حضرت عیسی؟ع؟ به آسمان‌ها و غیبت آن حضرت می‏باشد.

در سوره نساء درباره بالابردن حضرت عیسی؟ع؟ به آسمان‌ها از آیه صد و پنجاه و هفت تا صد و پنجاه و نه می‌فرماید: فبِما نَقْضِهم میثاقَهم و کفرِهم بآیٰاتِ الله و قتلِهم الأنبیـاءَ بغیر الحق و قولِهم قلوبُنا غُلْفٌ بل طَبَعَ اللهُ علیها بکفرهم فلایؤمنون الّا قلیــــلاً ٭ و بکفرِهم و قولِهم علی مریمَ بُهتاناً عظیماً ٭ و قولِهم اِنّا قتلنا المسیح عیسی بنَ مریم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 99 *»

رسولَ‌الله علی نبینا و آله و علیه‌ السلام، از اینجا وارد بحث می‌شود. در آیات قبل سخن در این است که خدا می‌فرماید ما بر اینها طیّبات را حرام کردیم، یا اینکه ما بر دل‌های اینها به‌واسطه این کارهایشان مُهر زدیم. کارهایی را که انجام دادند باعث این شد که ما بر آنها طیّبات را حرام کنیم، یا اینکه بر دل‌های اینها مُهر زنیم. کارهایشان چه بود؟ ازجمله کارها، پیمان‌شکنی ایشان بود و کفر ورزیدن ایشان به آیات خدا و کشتن ایشان بود انبیاء را بدون هیچ جهتی و حقّی. و همچنین سخن ایشان بود که گفتند دل‌های ما غلف است، دل‌های ما در غلاف است؛ یعنی خاصیتی ندارد. هرچه تبلیغ کنید و دعوت کنید، در ما اثری نمی‏بخشد. دل‌های ما سخت است، ایمان را قبول نمی‏کند؛ بلکه خدا در واقع بر این دل‌ها به‌واسطه کفر ورزیدن خود ایشان مُهر زده بود. چون کفر ورزیدند، خدا هم به این کفر ورزیدن عقوبتشان کرد و دل‌های آنها را مُهر کرد. فلایُؤمنون الّا قلیلاً و همچنین به‌واسطه کفر ورزیدن ایشان، طیّبات را بر ایشان حرام کردیم، یا بر دل‌های اینها مُهر زدیم. و نیز به واسطه این سخن که بر مریم بهتان بزرگ زدند، مریمِ طاهره معصومه را در امر عیسی؟ع؟ متّهم ساختند. او را به یوسف نجّار متهم ساختند. نعوذبالله به مریم نسبت زنا دادند.

و نیز به‌واسطه این سخن که گفتند: انّا قتلنا المسیح عیسی بن مریم؛ ما مسیح، عیسی فرزند مریم را کشتیم؛ آن‌وقت گفتند رسول‌الله، این سخنشان تمسخر بود. گفتند عیسایی که مدعی رسالت از طرف خدا است، ما او را کشتیم. در اینجا خداوند در قرآن می‏فرماید: و ماقتلوه و ماصلبوه، عیسی را نه کشتند و نه هم به دار زدند، ولکن شُبِّهَ لهم، ولکن عیسی بر ایشان مشتبه شد. همین اندازه درباره جریان عیسی در این قسمت از آیه ذکر شده است. و انّ الّذین اختلفوا فیه لفی شکٍّ منه؛ کسانی‏که درباره عیسی اختلاف کرده‏اند، نسبت به این مطلب در شکّند. ما لهم به مِن علم الّا اتّباعَ الظنّ؛ اینها به این مطلب علم ندارند و متابعت شک و مظنّه می‏کنند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 100 *»

بعد می‏فرماید: و ماقتلوه یقیناً، یقیناً او را نکشتند. پس جریان چه بوده است؟ می‏فرماید: بل رفعه الله الیه؛ بلکه خدا او را بالابرد، عیسی را به‏سوی خود بالابرد، و کان اللهُ عزیزاً حکیماً، خداوند عزیز و حکیم است. بعد درباره امر دیگری راجع به حضرت عیسی؟ع؟ می‏فرماید: و اِنْ مِن اهلِ الکتاب الّا لَیُؤْمِنَنَّ به قبلَ موته و یوم القیمة یکون علیهم شهیداً؛([119]) و هیچ‌یک از اهل کتاب نخواهند بود مگر اینکه قبل از مردن عیسی به او ایمان می‏آورند و روز قیامت عیسی بر ایشان شاهد و گواه خواهد بود.

تفاسیر در این آیات، مختلف رسیده و گفتگو بین مفسّرین درباره این آیات زیاد است و در اینکه هیچ‏یک از اهل کتاب نیستند مگر اینکه قبل از مردن عیسی به او ایمان می‏آورند، اینها مربوط به کیست و در چه‌وقت است و چطور ایمان است، گفتگو زیاد شده. بحث ما هم در این باره نیست که این قسمت‌های از آیات را بررسی کنیم.

آنچه به بحث مربوط است، همین آیات مربوط به رفع و بالابردن حضرت عیسی از روی زمین است. ولی می‏دانیم که حضرت عیسی در زمان ظهورِ حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه نازل می‏شود، فرود می‏آید و به آن امام؟ع؟ اقتدا می‏کند و وزیر حضرت خواهد بود و کسانی‏که راستی به عیسی مؤمن باشند و صادقانه به موسی مؤمن باشند، در آن‌وقت به عیسی ایمان می‏آورند و به برکت ایمان به عیسی، ایمان به مهدی آل‏محمّد؟عهم؟ خواهند آورد. اینها مسائلی است که مربوط به این قسمت از آیات است و گفتگو و اختلاف بین مفسّرین در تفسیر این آیات زیاد است و این قسمت‌ها مربوط به بحث ما نیست. آنچه از این آیات که به بحث ما مربوط است، آن قسمت است که به غیبت عیسی و رفع و بالابردن عیسی به آسمان‌ها مربوط است، که قرآن این‏مقدار فرموده است: و ماقتلوه و ماصلبوه ولکن شُبّه لهم، این یک قسمت و فرموده: و ماقتلوه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 101 *»

یقیناً بل رفعه الله الیه، این هم قسمت دیگر از آیات.

در روایات هم این مسأله بیان شده است. رسول‌الله؟ص؟ فرمودند: لمّا مَلَکَ اَسیخُ بن اَشْکان و مَلَکَ مائتین و سِتّاً و ستّین سنة ففی سنة احدیٰ و خمسین من ملکه بعث الله عزّوجلّ عیسی بن مریم؟ع؟؛ این شخص که به سلطنت رسید و در آن زمان‌ها از پادشاهان بود و حدود دویست و شصت و شش سال سلطنت کرد، در سال پنجاه و یکمین سال سلطنت و حکومتش خداوند عیسی بن مریم؟ع؟ را مبعوث فرمود. و استَودَعَه النّورَ و العلم و الحکمة و جمیعَ علوم الانبیاء قبلَه؛ خدا نور و علم و حکمت و تمام علوم انبیاء پیشین را به عیسی داد. و زاده الانجیل، و اضافه بر آنها انجیل را هم به عیسی داد. و بعثه الی بیت‌المقدس الی بنی‌اسرائیل یدعوهم الی کتابه و حکمته و الی الایمان بالله و رسوله؛ او را در بیت‌المقدس به سوی بنی‌اسرائیل مبعوث ساخت که ایشان را به کتاب و حکمتش دعوت کند.

اینجا نکته‌ای است که رسالت عیسی و موسی و سایر پیغمبران غیر از نوح، رسالت عام نبوده؛ گرچه شریعتشان شریعت عام بوده است اما بعثتشان بعثت عام نبوده است. می‌بینیم بر بنی‏اسرائیل بوده آن هم در نواحی بیت‏المقدس؛ ولی رسول‌خدا، محمّد مصطفی؟ص؟ بعثت و شریعتشان هر دو عام است، به جمیع روی زمین بلکه جمیع موجودات است. خدا عیسی را مبعوث کرد که بنی‏اسرائیل را به کتاب خدا و حکمت خدا و ایمان به خدا و رسولش دعوت کند، فابیٰ اکثرهم الّا طغیاناً و کفراً، بیشتر آنها طاغی شدند و کفر ورزیدند. و اتی بیتَ‏المقدس فمَکَثَ یَدعوهم و یُرغِّبهم فیما عند الله ثلاثة و ثلاثین سنة؛ عیسی به بیت‌المقدس آمد و شروع به دعوت و ترغیب به دین خدا کرد و حدود سی‏ و سه سال دعوت فرمود؛ حتّی طَلَبَتْهُ الیهود و ادَّعَتْ انّها عَذَّبَتْه و دَفَنَـتْه فی الارض حَیّاً تا اینکه یهود در مقام برآمدند که عیسی را به‌ چنگ آورند و او را عذاب و شکنجه کنند و بعد هم او را زنده‌زنده دفن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 102 *»

کنند. و ادّعیٰ بعضُهم انّهم قتلوه و صلبوه بعضی‏ مدّعی شدند که او را کشتند و به ‏دارش زدند، یا اینکه بکشند و به‏دار زنند. و ماکان الله لیَجْعلَ لهم سُلطاناً علیه؛ و برنامه خدا این نبود که یهود را بر عیسی تسلّط دهد، و انّما شَبَّهَ لهم، خدا مطلب را بر ایشان مشتبه کرد؛ یا شُبِّه لهم، عیسی بر ایشان مشتبه شد. و ماقدروا علی عذابه و دَفْنه و لا علی قتله و صلبه؛ آنها توانایی نیافتند که عیسی را شکنجه کنند، دفن کنند، نه هم بکُشند و به‏ دار زنند؛ لقوله تعالی به دلیل فرمایش خدا در این آیه: انّی متوفّیک و رافعُک الیَّ و مُطهّرک من الّذین کفروا؛ من تو را میراننده هستم، یا من تو را، تمامت را می‏گیرم؛ یعنی همه مراتبت را می‏گیرم و به‌سوی خود بالا می‌برم و تو را از کسانی‌که کفر ورزیده‌اند پاکیزه‌کننده هستم.

بعضی فکر کرده‏اند در اینجا تقدیم و تأخیری رخ ‏داده ‏است. متوفّیک و رافعک گویا در حدیثی هم رسیده است،([120])  گفته‏اند این‌طور بوده انّی رافعک و متوفّیک من ابتداءاً تو را بالامی‏برم بعد هم در آسمان‌ها تو را می‏میرانم، بعد در آسمان‌های بالاتر دوباره تو را زنده می‌کنم، که الآن عیسی در آسمان چهارم است. خدا ایشان را این‏طور بالا برد. فلم‌یقدروا علی قتله و صلبه لانّهم لو قدروا علی ذلک کان تکذیباً لقوله؛ پس آنها بر کشتن و دارزدن عیسی توانایی نیافتند، چون اگر توانایی یافته بودند، توانایی ایشان قول خدا را تکذیب می‏کرد. چون خدا فرمود ولکن رفعه‏ الله الیه بعد ان توفّاه، ولیکن خدا او را بالا برد بعد از اینکه همه او را گرفت، یا بعد از اینکه در آسمان او را میراند و بعد بالاتر برد و در آنجا او را زنده کرد. فلمّا اراد ان‌یَرفعَه اوحیٰ الیه اَنِ استودع نورَ الله و حکمته و علم کتابه شَمْعُونَ بنَ حَمُّون الصَّفا؛ وقتی خدا خواست او را بالا ببرد، دستور

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 103 *»

فرمود نور خدا و حکمت خدا و علم کتاب خدا را به شمعون واگذار کن و ودیعه گذار در نزد او که او جانشین تو باشد.([121]) حدیث تا اینجا به حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام مربوط است.

حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است که حُمران بن اَعْیَن از آن حضرت؟ع؟ نقل می‏کند که فرمودند: انّ عیسی؟ع؟ وعد اصحابَه لیلةَ رفعه الله الیه فاجتمعوا الیه عند المساء و هم اثناعَشَرَ رجلاً فاَدْخَلَهم بیتاً؛ عیسی با اصحابش وعده فرمود، آن شبی که خدا او را به آسمان‌ها بالا برد که شب بیست و یکم ماه رمضان مصادف با شهادت حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه بود، یا شهادت حضرت امیر مصادف با رفع او است. آن شب با اصحابش وعده فرمود و آنها در هنگام غروب اجتماع کردند و دوازده نفر بودند. آن دوازده نفر اصحاب عیسی بودند. فادخلهم بیتاً. مدت دعوت عیسی سی و سه سال بود، رفع عیسی هم در سن سی و سه سالگی بود؛ مدت دعوت سی و سه سال، بالا بردن به آسمان هم سی و سه سال؛ یعنی ایشان از همان موقعی که در گهواره بودند دعوت داشتند. انّی عبدالله آتانِیَ الکتاب و جعلنی نبیّاً؛([122]) از همان موقعی که در گهواره بودند گفتند من عبدالله هستم، خدا به من کتاب داده، بنده خدا هستم و نبی هستم، مرا نبی قرار داده است. پس از همان موقع ایشان دعوت داشته، که رسول‌خدا فرمود مدتی که دعوت کرد و به پیغمبری مبعوث بود، مدت دعوتش سی‏ و سه سال بود، موقع رفع به آسمان هم سی‏ و سه سال داشت. آنها را در یک خانه‌ای داخل کرد فادخلهم بیتاً، در یک خانه‏ای داخل شدند. ثمّ خرج علیهم مِن عینٍ فی زاویة البیت و هو یَنفُضُ رأسَه من الماء؛ بعد از چشمه‌ای که در زاویه آن خانه بود بر آنها وارد شد، اما از سرش آب می‏چکید. فقال انّ الله اوحیٰ الیّ انّه رافعی الیه السّاعة؛ خدا به من وحی فرموده که مرا در این ساعت به‏سوی خود بالا می‏برد، و مُطهِّری من الیهود، و مرا از یهود

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 104 *»

پاکیزه می‏سازد فاَیُّکم یُلقیٰ علیه شبحی فیُـقْـتَل و یُصْلَب فیکون معی فی درجتی؛ کدام‌یک از شما حاضر می‌شود و در دل آماده است که شبح من بر او بیفتد، تا او کشته شود و به ‏دار زده شود و بعد با من در درجه و مقام من باشد. فقال شابٌّ منهم، یک جوان در بین این دوازده نفر گفت: انا یا روح‏الله ای روح خدا من حاضرم‏. فقال فانتَ هو ذا؛ فرمود تو همان خواهی بود، درست است. یعنی در دلت کاملاً  آماده هستی و تسلیمی که این جریان انجام بشود.

فقال لهم عیسی دوباره فرمود: اما انّ منکم لَمَن یَکفُرُ بی قبل ان‌یُصبِحَ اثنَتیْ‌عَشَرَةَ کَفْرةً؛ فرمود بین شما یک کسی است که قبل از اینکه صبح کند، در امشب دوازده‌بار به من کفر می‏ورزد و دوازده‌بار کافر می‌شود. کدام‌یک از شما هستید؟ کدام‌یک در دل خود این احساس را دارید؟ فقال له رجل منهم البته جرأت که نمی‏کردند که فرمایش او را انکار کنند، می‏دانستند او آنها را خوب می‏شناسد. یک شخصی از آنها گفت انا هو یا نبی‏الله منم که احساس می‏کنم که این آمادگی در من هست. فقال له عیسی أ تُحِسُّ بذلک فی نفسک فَلْتَکُنْ هو؛ عیسی به او فرمود اگر در دل احساس می‏کنی این‌طور هستی، پس همان باش. ثمّ قال لهم عیسی اما انّکم ستَفتَرِقون بعدی علی ثلاثِ فِرَق؛ سپس به آنها فرمود بعد از من شما سه دسته می‌شوید؛ فرقتین مُفتَرِیتین علی الله فی النار؛ دو دسته از شما بر خدا افتراء می‏ورزید، بر خدا دروغ می‏بندید و در آتش خواهید بود. اینها کسانی بودند که انجیل‌ها جعل کردند و در بین تابعین حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام انحراف‌ها ایجاد کردند و بر آن حضرت دروغ‌ها بستند. و فرقةٌ تَتَّبِع شمعون صادقةً علی الله فی الجنّة؛ و یک دسته هستید که تابع شمعون ــ  یعنی وصی عیسی ــ  خواهید بود و تبعیت می‏کنید و در دین خدا راستین هستید و در بهشت خواهید بود. بعد از این جریان، امام باقر؟ع؟ می‏فرماید: ثمّ رَفَع الله عیسی الیه من زاویة البیت و هم ینظرون الیه؛ آنها داشتند به عیسی نگاه می‌کردند و در آن گوشه اطاق در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 105 *»

سقف روزنه‏ای بود، آنها دیدند که خدا عیسی را بالا برد و از آن روزنه خارج شد.

در این حدیث دو جریان مطرح شده است؛ یکی القاء شَبَح و یکی رفع به آسمان. شبح القاء می‏شود، یعنی شبح عیسی علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام به آن شخص بیفتد و ظاهرِ آن شخص به ظاهر عیسی دربیاید، مشتبه بشود. یکی هم بالارفتن به‏ طرف آسمان. پس این دو امر واقع شد.

«ثمّ قال ابوجعفر؟ع؟» سپس حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: انّ الیهود جاءت فی طلبِ عیسی من لیلتهم، همان شب یهود در طلب عیسی برآمدند. فاخذوا الرّجل الّذی قال له عیسی؟ع؟ انّ منکم لَمَن یَکفُر بی قبل ان‌یُصبِح اثنتی‌عشرة کفرة؛ آن شخصی را که عیسی به او فرمود دوازده‌بار به من کافر می‏شوی گرفتند و او مرتّب عیسی را انکار می‏کرد برای اینکه نجات بیابد و او را نکشند. برای اینکه او را نکشند، مرتب عیسی را تکذیب می‌کرد. این کفرهایی بود که ورزید. نفاق داشت، دروغ می‌گفت، ایمان نداشت، در این جریان شروع به کفرورزیدن کرد. البته یکی دیگر از اصحاب حضرت بود که به او هم فرمود تو دو یا سه بار به من کفر می‏ورزی، ولی آن از باب تقیّه بوده و نفاق نبوده؛ تقیه بود و محفوظ ماند، ولی آن شخص دوازده‌بار به عیسی کفر ورزید. و اخذوا الشّابَّ الذی اُلْقِیَ علیه شبحُ عیسی فقُتل و صُلب؛ اما آن جوانی که شبح عیسی بر او افتاده بود، او را گرفتند و به ‌دار آویختند و او را کشتند. پس اینکه یهود می‏گویند ما عیسی را کشتیم، مراد این شخص بوده. و اگر عیسویون هم می‌گویند عیسی کشته شد و بعد زنده شد، زنده‌بودن عیسی را چون نمی‌توانند انکار کنند ـــ  انبیاء پیشین هم خبر دادند، خود عیسی هم گفته بود که من زنده هستم و نخواهم مُرد ـــ  زنده‌شدنش را از این جهت معتقدند اما کشته‌شدن و به‏ دار آویخته شدنش را از آن جهت که تشابه حاصل شد معتقدند. و کَفَر الّذی قال له عیسی تکفر قبلَ ان‌تصبح اثنتی‌عشرة کفرة([123]) و آن کسی‌که عیسی به او فرمود

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 106 *»

قبل از اینکه صبح کنی به من کفر می‌ورزی دوازده کفر ورزیدن، کافر شد.

حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است که از پدرانش از رسول‌خدا9 نقل می‏فرماید که رسول‏الله فرمودند: لمّا اجتمعت الیهود علی عیسی لیقتلوه بِزَعْمِهم اتاه جبرئیل؟ع؟ فغَشّاه بجَناحِه و طَمَحَ عیسی ببصره فاذا هو بکتابٍ فی جناح جبرئیل؛ وقتی‌که یهود بر عیسی اجتماع کردند که به گمان خود او را بکشند، جبرئیل پیش عیسی آمد و پَر خود را بر اطراف عیسی گرفت و عیسی را پوشانید. عیسی با چشم‌هایش به اطراف پَر جبرئیل نگاه می‌کرد و یک‌باره دید که این کلمات بر پَر جبرئیل نوشته شده است: اللهم انّی ادعوک باسمِک الواحدِ الاعزّ و ادعوکَ اللّهم باسمک الصّمد و ادعوک اللهم باسمک العظیم الوَتْر و ادعوک اللهم باسمک الکبیر المتعال الذی ثَبَّتَ ارکانَک کلَّها ان‏تَکشِفَ عنّی ما اصبحتُ و امسیت فیه؛ خدایا من تو را به اسم واحد اعزّ  تو می‏خوانم و خدایا تو را می‏خوانم به اسم صمد تو و تو را می‏خوانم خدایا به اسم بزرگ و یکتای تو، خدایا تو را می‏خوانم به اسم کبیر و متعال تو که بر پا داشته و ثابت ساخته ارکان تو را همه‏اش را، که از من آنچه را که در آن صبح می‏کنم و شام می‏کنم برطرف کنی؛ یعنی این نگرانی و همّ و اضطراب را برطرف کن.

البته آن حضرت هیچ‏گونه اضطراب و نگرانی نداشته، بلکه مطمئن بوده به اینکه خدا او را حفظ می‏فرماید؛ ولی اولیاء خدا در این فشارها که واقع می‌شوند، تمام اضطراب‌ها و همّ و غمّشان برای مؤمنین به ایشان است که آنها به صدمات مبتلا می‌شوند، آنها از دست اعداء صدمات می‌بینند. یکی از اصحاب خاصّ حضرت، مورد توجّه حضرت، این‌قدر باوفا و مؤمن به حضرت که حاضر شود برای حفظ مؤمنین شبح حضرت بر او بیفتد و کشته شود و به ‌دار آویخته شود، که یهود بگویند دیگر عیسی را کشتیم، مطلب تمام شد، و بعد از آن، مؤمنینی که به عیسی ایمان دارند بتوانند راحت و آسوده زندگی کنند و در تقیّه بگذرانند، و یا این امر وسیله شود برای

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 107 *»

اینکه آنها بتوانند با خیال راحت‏تر مشغول عمل به شریعت خود بشوند و یا متصدیان شریعت، نشر شریعت کنند. اینها همه صدماتی است که برای خاطر مؤمنین قبول می‌کنند. اینها اضطراب دارد، ناراحتی دارد. نه اینکه نارضایتی داشته باشند، در کمال رضایت هستند. فلمّا دعا به عیسی، وقتی‌که عیسی این دعاء را خواند، اوحی الله تعالی الی جبرئیل، خدا به جبرئیل وحی فرمود اِرْفَعْه الیٰ عندی، عیسی را به‌سوی من و در نزد من بالا بیاور.

می‏دانیم پَر جبرئیل همان‌طور که توضیح دادم عبارت است از قدرت جبرئیل. و نوشته‌هایی که بر پَر او بوده، این نوشته‏ها خود خاصیت آن قدرت است. مثل اینکه الآن می‌بینیم بر این پرتو خورشید نوشته شده که خورشید سوزان است، خورشید گرم‌کننده است، خورشید پرورنده است، گیاهان را می‌پروراند. این نوشته‌های این‌طوری است که همه آثار ولایت مطلقه محمّد و آل‏محمّد؟عهم؟ و آثار آن اسماء الهیه است.

ثمّ قال رسول‏الله؟ص؟ یا بَنی‏ عبدالمطلب سَلُوا ربَّکم بهؤلاء الکلمات؛ سپس فرمود ای فرزندان عبدالمطلب، شما هم از خدا هرچه می‏خواهید به این کلمات از خدا بخواهید. فوالّذی نفسی بیده مادعا بهنّ عبدٌ باِخلاصِ دینِه الَّا اهْتَزَّ له العرش؛ که قسم به کسی‌که جان من در دست اوست بنده‏ای به این کلمات از روی اخلاص در دین دعاء نمی‏کند مگر اینکه عرش برای او به اهتزاز درمی‏آید. و الّا قال الله لملائکته اشهدوا انّی قد استجبتُ له بهنّ، و خدا ملائکه خود را شاهد می‏گیرد که شاهد باشید من دعاء این بنده را مستجاب کرده‏ام، و اعطیتُه سؤلَه فی عاجلِ دنیاه و آجل آخرته؛ و من خواسته او را در همین دنیا و در آخرت عطاء می‏کنم. ثمّ قال لاصحابه، بعد از آن به اصحابش فرمود: سَلوا بها، خدا را به این کلمات و به این دعاها سؤال کنید، و لاتَسْتَبْطِئوا الاجابة؛([124]) و فکر نکنید که اجابت به کندی می‏کشد و دعاء شما دیر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 108 *»

مستجاب می‏شود؛ نه، مطمئن باشید دعائتان مستجاب است. حال اگر مصلحت باشد آثارش را در دنیا خواهید دید، اگر مصلحت نباشد آثارش را در آخرت خواهید دید. دعاء که می‏کنید به این کلمات دعاء کنید. البته نه خصوص این کلمات مقصود است، بلکه مقصود این است که دعاء کنید و خدا را بخوانید به اسماء حسنای او که محمّد و آل‏محمّد علیهم‌السلامند. پس همین اندازه که مثلاً ما بگوییم اللهم انّی اسألک بحقّ محمّد و آل‏محمّد ان‌تصلّی علی محمّد و آل‏محمّد و ان‌تَقْضِیَ حوائجَنا وَ تَغفِرَ ذُنوبَنا تا آخر هرچه بگوییم، به همین کلمات خدا را خوانده‏ایم. چون آن کلماتی که خدا دعاء هر کسی‌که خدا را به آن کلمات بخواند وعده اجابت فرموده، محمّد و آل‏محمّد؟عهم؟ هستند. و می‏بینیم عیسی به آسمان بالا برده نشد و این حادثه رخ نداد مگر بعد از خواندن این دعاء و توسّل و توجّه به محمّد و آل‏محمّد؟عهم؟. آن‌وقت وقتی‌که عیسی توجه کند و به محمّد و آل‌محمّد؟عهم؟ توسل جُوید و خدا او را به آسمان‌ها بالا ببرد و او را از اعداء او نجات دهد و او را حفاظت فرماید، آن‌وقت مهدی آل‏محمّد؟عهم؟ که خود نفس این کلمات و حقیقت این اسماء الهیه است، غیبت او مسأله مهمّی باشد و خدای نکرده مورد شک قرار بگیرد؟! درباره غیبت او نباید شک واقع شود و نیز پنهان‏بودن آن حضرت از چشم‌ها با اینکه نمرده باشد و زنده هم باشد و در همین دنیا هم باشد، روی همین زمین و در همین لباس ظاهری عنصری بشری؛ البته نباید در آن تردید نمود.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 109 *»

مجلس 7

 

(روز یکشنبه 19 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

 

 

r روایتی درباره صعود عیسی؟ع؟

r تفسیر آیه ولکن شبّه لهم

r اختلاف در امر عیسی؟ع؟

r کیفیت صعود عیسی؟ع؟

r مراد از آسمان‌ها

r اختلاف نصاری بعد از صعود عیسی؟ع؟

r غیبت عیسی؟ع؟ از نظر نصاری

r انجیل برنابا و غیبت عیسی؟ع؟

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 110 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

 

عن ابی‌عبدالله؟ع؟ قال: رُفِع عیسی بنُ مریم بمِدْرَعَةِ صُوفٍ مِن غَزْلِ مريم و من نَسْجِ مريم و من خِیاطَةِ مریم فلمّا انتهی الی السماء نُودی یا عیسی اَلْقِ عنک زینةَ الدّنیا؛([125])حضرت صادق؟ع؟ فرمودند که عیسی با پیراهنی از پشم که همراهش بود و مریم آن را رشته بود و بافته بود و دوخته بود، بالابرده شد. پیراهنی این‌چنینی از پشم بر تن حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه ‌السلام بود، چون به آسمان رسید نداء شد ای عیسی زینت دنیا را از خود بیفکن. وقتی این‌چنین پیراهنی عُلقه و مانع از صعود باشد، پس این دلبستگی‏های ما به دنیا چطور مانع از صعود نباشد و لایق زیارت حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه خواهیم شد؟ تا این عُلقه‏ها کم نشود، لایق نخواهیم شد.

درباره این آیه که و ماقتلوه و ماصلبوه ولکن شبّه لهم،([126]) راجع به این مشتبه‌شدن

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 111 *»

رسیده که دوستی از دوستان ایشان قبول کرد که شبه عیسی بر او بیفتد و کشته شود. در روایات اهل‌سنّت رسیده که آن شخصی که یهودیان را به عیسی راهنمايی کرد، شبه عیسی بر او افتاد و یهودیان او را گرفتند و او را کشتند. گویا سنّی‌ها از اهل کتاب گرفتند؛([127]) زیرا آنها بعد از رسول‌خدا؟ص؟ محتاج بودند که در وقایعی که از انبیاء پیشین در قرآن بود، به یهود و نصاری رجوع کنند، و این آیه شریفه را هم دلیل کار خود می‏گرفتند فاسألوا اهل الذّکر ان کنتم لاتعلمون،([128]) و اهل ذکر را اهل کتاب می‏گرفتند. امام؟ع؟ با یکی از ایشان محاجّه می‏فرماید که اگر مراد اهل کتاب باشند، شما را داخل در ضلالت‌های خود می‏کنند؛ بلکه مراد از ذکر، قرآن است.([129]) و نوع انحرافاتی که در تفاسیر  رخ ‏داده از همین‏ها است و مفسّرین قرآن هم از سنّی‌ها گرفته و همان‌ها را نقل می‏کنند.

شیعه در این مورد می‏گویند شبه عیسی بر  یکی از خواصّ اصحابش افتاد، ولی سنّی‌ها می‏گویند همان کسی‌که یهود را بر عیسی دلالت کرد، شبه عیسی بر او افتاد و او را کشتند.

گاهی ائمه؟عهم؟ هم از روی تقیّه طبق تفاسیر سنّی‌ها تفسیر می‏فرمودند. مانند فرمایش امام عسکری؟ع؟ که در تفسیر و ایّدناه بروح‌القدس می‏فرمایند: و هو جبرئیل؟ع؟ و ذلک حین رَفَعه من رَوْزَنة بیته الی السّماء؛ آن روح‌القدس جبرئیل؟ع؟ بود و این جریان آن موقعی بود که خدا عیسی را از روزنه خانه‌اش به آسمان برد. و اُلقِیَ شِبْهُه علی من رام قتلَه فقُتِل بدلاً منه؛([130]) شباهت عیسی بر آن کسی‌که قصد کشتن او

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 112 *»

را داشت افکنده شد، پس او به‌جای عیسی و عوض عیسی کشته شد. عرض کردم این قسمت حدیث احتمالاً تقیّه است و تقیّه در اینجا خیلی روشن است.

و در این دعاء افتتاح که می‏خوانیم و ایّده بروح القدس، خدایا مهدی صلوات‌الله‌علیه را به روح‏القدس تأیید کن؛([131]) این روح‏القدس کلی است که جز بر محمّد وآل‏محمّد؟عهم؟ نازل نشده و نخواهد شد. ولی روح‏القدسی که خدا عیسی را به آن روح‏القدس تأیید کرد، وجه و تجلّی و جلوه‏ای از روح‏القدس کلی مناسب با شأن عیسی علی نبیّنا و آله و علیه‌السلام بود.

در حدیثی حضرت رضا؟ع؟ ائمه را وصف می‌فرمایند و در سخنانی که درباره ائمه می‌فرمایند، این جمله را می‌فرمایند که: و انّهم یُقْـتَلون بالسّیف او بالسّم؛ ائمه یا با شمشیر کشته می‏شوند یا با سمّ مسموم می‌شوند، خودشان به مرگ طبیعی از دنیا نمی‌روند. این بحث را بعد از بحث غیبت، در طول عمر امام؟ع؟ خواهیم داشت و ان‏شاءالله تعالی در این زمینه سخن خواهیم گفت.

در آن حدیث فرمود: ماشُبِّه امرُ احدٍ من انبیاءِ الله و حججه؟عهم؟ للنّاس الّا امرُ عیسی بن مریم وحدَه؛ امر هیچ‌یک از انبیاء و حجج الهی در کشته‏شدن‏هایشان به شمشیر یا به سم مشتبه نشده است؛ یعنی آنهایی که کشته شده‏اند همه واقعاً خودشان کشته شده‏اند و آنهایی که مسموم شده‏اند خودشان مسموم شده‏اند. واقعاً خودشان کشته و مسموم شدند، ‏امر هیچ‏یک از آنها جز امر عیسی بن مریم مشتبه نشده، تنها فقط ایشان است. لانّه رُفع من الارض حیّاً و قُبض روحُه بین السّماء و الارض ثُمّ رفع الی السّماء و رُدَّ علیه روحُه؛ زیرا عیسی از زمین، زنده بالابرده شد. بین آسمان و زمین قبض روح شد، بعد روحش در آسمان به او برگشت. و ذلک قولُه عزّوجلّ و این فرمایش خدا است، اذ قال الله یا عیسی انّی متوفّیک و رافعک الیّ و مطهّرک من

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 113 *»

الّذین‏ کفروا، و بعد این آیه را حضرت قرائت فرمود: و قال عزّوجلّ حکایةً لقول عیسی؟ع؟؛ وقتی‌که در قیامت خدا از عیسی سؤال کند که تو دستور دادی که تو  و مادرت را ستایش و پرستش کنند؟ عیسی خواهد گفت و خدا اکنون آن گفته را حکایت می‌کند و می‌فرمايد که عیسی به خدا عرض می‌کند: و کنتُ علیهم شهیداً مادمتُ فیهم فلمّا تَوَفَّیْتَنی کنتَ انتَ الرّقیبَ علیهم و انت علی کلّ شی‏ء شهید؛([132]) خدایا تا من در بین قوم و امّت خود بودم، بر ایشان شاهد و گواه بودم؛ اما وقتی‌که مرا میراندی، تو بر ایشان رقیب و نگهبان و شاهد و ناظر بودی. این آیه را هم امام؟ع؟ ذکر می‏فرمایند برای اینکه بفرمایند توفّی و میراندن عیسی بین آسمان و زمین واقع شده است. خود این امر از مسائلی است که مورد گفتگو قرار گرفته و کلمه متوفّیک و کلمه توفّیتنی در بین مفسّران مورد اختلاف قرارگرفته است. جای تحقیقش هم اینجا نیست چون به بحث ما مربوط نیست. آنچه به بحث ما مربوط است غیبت خود عیسی علی نبینا و آله و علیه‌ السلام است.

حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: در قائم آل‌محمّد؟عهم؟ از پنج رسول شباهتی است؛ تا اینکه می‌فرماید: و امّا شِبْهُه من عیسی؟ع؟ فاختلافُ مَن اختلف فیه؛ همان‌طور که درباره عیسی اختلاف شده، در امر غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه هم اختلاف می‌شود. اختلافی که درباره مهدی؟ع؟ می‌شود این است که قالت طائفةٌ منهم ماولد؛ دسته‏ای می‏گویند مهدی متولّد نشده است، عده‌ای این‌طور قائلند، و قالت طائفة مات، عده‏ای هم می‏گویند مُرد، و طائفة قالت قُتِل و صُلب؛ عده‌ای می‌گویند کشته شده و به‏ دار زده شده است.([133]) و البته عده‏ای هم می‏گویند که زنده است. این اختلاف در مهدی صلوات‌الله‌علیه پیش می‏آید همان‌طور که همین اختلاف درباره

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 114 *»

عیسی پیش آمد. عده‏ای می‏گویند عیسی متولد نشده، آنها چه کسانی هستند؟ یهودی‏ها هستند، یهودی‏ها می‏گویند عیسی متولد نشده. آن عیسایی را که موسی وعده فرموده، او هنوز نیامده و ما منتظرش هستیم که بیاید. خدا لعنتشان کند. البته بر همه یهودی‌ها اتمام حجت شد که این عیسی که آمد همان عیسایی بود که موسی وعده فرموده بود. علائمش، نشانه‌‌هایش همه موجود بود و دانسته عیسی را انکار کردند و دانسته در مقام قتل عیسی برآمدند. آن‌همه اعجاز که از آن بزرگوار می‏دیدند، به رسالت او اقرار نکردند و در مقام کشتن او برآمدند. پس آنها می‌گویند که هنوز عیسی متولد نشده است. عده‌ای گفته‏اند متولد شد و خودش مُرد. بعد از حضرت عیسی در بین خود تابعین ایشان اختلاف پیدا شد. عده‏ای گفتند که عیسی متولد شد و خودش مُرد. عده‏ای هم که اکثر نصاری هستند ــ می‏شود گفت همه‏شان‏ ــ گفته‏اند که قُتِل و صُلب کشته شد و به‌ دار آویخته شد و نیز معتقدند که بعد از سه روز زنده شد و غائب شد. چند روزی هم ظاهر بود و بعد غائب شد.

حضرت رضا؟ع؟ فرمودند که انّ عیسی لمّا اراد الیهودُ قتلَه دعا الله بحقِّنا فنَجّٰاه من القتل و رفعه الیه؛([134]) فرمودند: وقتی‌که یهود خواستند عیسی را بکشند، عیسی خدا را به حقّ ما خواند، پس خدا او را از کشته‌شدن نجات داد و او را به‏سوی خود بالا برد.

حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: یَنزل علی القائم؟ع؟ تسعةُ آلاف مَلَک و ثلاثمائة و ثلاث‌عشر ملکاً و هم الذین کانوا مع عیسی لمّا رفعه ‏الله الیه؛([135]) وقتی‌که قائم صلوات‌الله‌علیه ظاهر شود، نُه هزار و سیصد و سیزده ملک بر این بزرگوار نازل می‌شوند و آنها ملائکه‏ای بودند که وقتی خدا عیسی را بالا برد، این ملائکه همراه عیسی بودند. معلوم است اینها اسباب رفع و بالابردن بودند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 115 *»

بالارفتن عیسی به آسمان روشن است که مراد از آسمان، نه این آسمان ظاهری است که ما می‌بینیم و نه این کُرات و امثال اینها است. مراد، آسمانی است که در آیات و روایات رسیده، نه اینکه مراد آسمان ظاهری و اين جوّی که می‌بینیم و این کراتی که مشاهده می‌کنیم باشد. و تا گفته می‌شود او را به آسمان بالا بردند، به ‌طرف این کُرات حرکت‌کردن به‌ نظر می‌آید. تا گفته می‌شود رسول‌خدا به‌ آسمان‌ها معراج فرمودند همین کُرات به ‌نظر مردم می‌آید. بعضی از مفسّران هم سعی می‏کنند که معراج رسول‌خدا؟ص؟ و حرکت آن حضرت را به ‏طرف همین کُرات اثبات کنند و می‏گویند مراد از آیاتی که خدا به آن بزرگوار نشان داد، همین کرات بوده است و نظریه‌هایی که راجع به این کرات پیدا شده را به عنوان آن آیات ذکر می‏کنند، یا کهکشان‌هایی که کشف شده، اینها را می‏گویند آیات خدا است که رسول‌خدا در معراج دیدند. البته اینها آیات خدا هست، ولی نه آن آیاتی که در معراج به رسول‌خدا نشان دادند. این عده از مفسّران سعی می‏کنند که معراج را عبارت بدانند از همین حرکت‏کردن رسول‌خدا از این زمین به‏ طرف همین کرات و حرکت در همین کرات. شروع می‌کنند به زدن این حرف‌ها که او را مثلاً به کره ماه یا به کره مرّیخ بردند.

وقتی می‌فرمایند خدا عیسی را به آسمان برد، همین‌طور فکر می‌کنند که مراد از این آسمان، همان آسمان‌هایی است که در قرآن و روایات معصومین؟عهم؟ رسیده است و آنها را اراده فرموده‌اند. آن آسمان‌ها چون مراتبی شریف و منازلی لطیف است، از این جهت «به‏سوی خدا» گفته می‏شود. وگرنه اگر بخواهد این کرات باشد فرقش با زمین چیست که رفتن به آنها به‏سوی خدا باشد و بودن در این زمین به‏سوی خدا نباشد؟! رفعه الیه خدا او را به‏سوی خود بالا برد. این «به‌سوی خود» یعنی نزدیک‌شدن به مبادی خلقت و مراتب لطیف. مراد این است که هرچه به مراتب لطیف و منازل شریف نزدیک‌تر بشوند، گفته می‏شود الی ‏الله. همان‌طور که می‏بینیم قیامت در اثر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 116 *»

تلطیف‌یافتن و لطیف‌شدن، الی ‏الله گفته می‏شود. خدا می‏فرماید: الیّ مَرْجِعکم؛([136]) برگشت همه شما به‏سوی من است، یعنی به ‌دار آخرت. و خانه آخرت خانه‏ای است که در نهایت لطافت و پاکیزه‏شدن از اعراض است. سیر به‏ طرف مراتب تلطیف، سیر الی‏ الله است. الیه که گفته می‏شود به این معنی است. این است که بعضی‌ها به کلمه الیه که می‏رسند، می‏مانند چه کنند. خدا او را به‏ طرف آسمان، به‌سوی خود بالا برد. به‌سوی خود را می‏گوید مراد از این بالابردن، بالابردن معنوی است نه بالابردن حقیقی. بالابردن معنوی است که خدا الیه می‏فرماید. ولی واقعاً بالابردن است. اما از بالابردن، بالارفتن به ‏طرف این کرات را می‏فهمند از این‏جهت می‏گویند الی الله معنی ندارد. به‏ طرف این کرات بالا بروند، رفتن به سوی خدا نیست. برای خدا که فرق نمی‏کند، همه‏جا مُلک خدا است. زمین هم مُلک خدا است، کره ماه هم مُلک خدا است. به آنجا بالابردن به ‏طرف خدا رفتن باشد، ولی اینجا بودن به‏ طرف خدا نباشد؟ روی همین جهت توجیه می‏کنند و می‏گویند این رفع و بالابردن عیسی، بالابردن معنوی است.

ما می‏گوییم واقعاً بالابردن است، بالابردن حقیقی است. اما از کلمه بالا نباید این کرات را فهمید. در همه‌جا مقصود از آسمان‌ها، این کرات نیست گرچه بعضی جاها گفته می‏شود آسمان و همین کرات و همین جوّ بالا اراده می‏شود و مانعی ندارد. ولی همه‏جا آسمان‌ها به این معنی نیست. درهرصورت بالابردن به آسمان‌ها، این کار با وسائل انجام می‏شود، خدا هر کاری را با اسباب می‏کند. آن ملائکه‏ای که از اسباب انجام این کار بودند و مراتب تلطیف را به‌عهده گرفته بودند تا غیبت و غائب‌شدن عیسی انجام شد، همان ملائکه بر مهدی صلوات‌الله‌علیه نازل می‏شوند. ظاهر حدیث این است که در ظهور امام؟ع؟ نازل می‏شوند. ولی با توضیحاتی که عرض می‌کنم معلوم می‏شود چون الآن امام؟ع؟ در غیبت به‌سرمی‏برند، همان اسباب و ابزاری که در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 117 *»

بالابردن و غائب‌ساختن عیسی به‌کار برده شد، همان اسباب در غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه در کار است.

اختلافی که بعد از عیسی دربین خود نصاری واقع شد، شدید است و حواریین متفرق و منحرف شدند. یک عده بر وصایت و خلافت حضرت شمعون ثابت ماندند ولی بقیه منحرف گردیدند.

اجمالی از این اختلاف را رسول‌خدا؟ص؟ ذکر می‏فرمایند، می‏فرماید: لمّا اراد الله ان‌یرفع عیسی اوحی الیه ان استودع نورَ الله و حکمته و علم کتابه شمعونَ بن حمّون الصّفا خلیفتَه علی المؤمنین؛ وقتی‌که خدا خواست عیسی را بالا ببرد، وحی فرمود که ودیعه بگذار و به امانت بسپار نور خدا، حکمت خدا و علم کتاب خدا را در نزد شمعون، که خلیفه ایشان بر مؤمنین بود. ففعل ذلک او هم این کار را کرد. فلم‏یزل شمعون فی قومه یقوم بامر الله عزّوجلّ و یهتدی بجمیع مقال عیسی؟ع؟ فی قومه من بنی‏اسرائیل و یجاهد الکفّار حضرت شمعون دربین قومش از بنی‏اسرائیل امر خدا را به‌پا می‏داشت و تمام سخنان حقّ عیسی را بیان می‏کرد و با کفّار هم جهاد می‏نمود. فمَن اطاعه و آمَنَ بما جاء به کان مؤمناً؛ هر کس تسلیم شمعون شد و به شمعون مؤمن بود، این مؤمن به عیسی و اهل نجات بود. و من جَحَده و عصاه کان کافراً؛ و هرکس شمعون را انکار کرد و او را نافرمانی کرد، کافر شد.

همان‌طور که در مورد امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه، هرکس بعد از رسول‌خدا از امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه و از سایر ائمه تبعیت کرد، مؤمن به رسول‏الله است. هرکس از ایشان تبعیت نکرد واقعاً کافر است؛ اگرچه دستور اسلام در ظاهرِ امر این است که باید آنها را ظاهراً مسلمان بدانیم، ولی واقعاً و باطناً کافر هستند و در ظهور مهدی صلوات‌الله‌علیه نفاق و کفر ایشان روشن خواهد شد.

می‏فرماید: حتّی استَخْلَصَ ربُّنا تبارک و تعالی و بعث فی عباده نبیّاً من الصالحین و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 118 *»

هو یحیی ‏بن‏ زکریّا رسول‌الله می‌فرمایند: شمعون بعد از عیسی خلیفه او بود تا اینکه پروردگار ما خلیفه‏ای برگزید و نبیی از صالحین را مبعوث فرمود که یحیی بود. فمضی شمعون، شمعون رحلت فرمود و اردشیر پادشاه شد. در هشتمین سال سلطنت اردشیر بود که قَتلت الیهود یحیی بن زکریّا یهودی‌ها یحیی را کشتند. فلمّا اراد الله ان‌یَقبِضَه اوحی الیه ان‌یَجعلَ الوصیّةَ فی وُلد شمعون؛ خدا به یحیی قبل از شهادتش دستور داد که وصیت را در فرزندان شمعون قرار دهد، و یَأمُرَ الحوارییّن و اصحاب عیسی بالقیام معه؛([137]) و دستور دهد که حواریین و اصحاب عیسی با فرزندان شمعون باشند. حدیث ادامه دارد.

بین عیسی و حضرت محمّد؟ص؟ طبق روایات ما تقریباً ششصد سال فاصله شد، ولی اکثر سنّی‏ها قائل به پانصد سال هستند.([138])

رسول‌الله؟ص؟ فرمودند: انّ امّة عیسی افترقت بعده علی اثنتین و سبعین فرقة؛ بعد از عیسی، امت عیسی هفتاد و دو فرقه شدند. فرقة منها ناجیة، یک فرقه از آنها اهل نجات بودند که تابعین شمعون بودند. و احدی و سبعون فی‏النّار،([139]) و هفتاد و یک فرقه به جهت اختلافی که کرده‏اند در آتش هستند.

ازجمله اختلافاتی که کرده‏اند درباره خود جریان حضرت عیسی است که تقریباً اکثر نصاری بر این هستند که عیسی را کشتند، به ‌دار زدند و بعد از اینکه او را دفن کردند، بعد از سه روز زنده شد و از قبر بیرون آمد، چند روزی هم ظاهر بود و بعد دیگر غائب شد. اکثرشان بر این هستند و انجیل‌هایی که الآن در دست ایشان است، به‏ نام انجیل است ولی واقعاً انجیل نیست. اینها تاریخ‌هایی است که عده‏ای نوشته‏اند و به

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 119 *»

‏ نام انجیل مشهور شده است. تاریخ‌ها و حوادثی است که خیلی‏هایش هم دروغ و خلاف واقع و پُر از مزخرفات است. این انجیل‌ها خیلی بوده، متجاوز از صد انجیل بود که هر کس هر چند تا انجیل دلش می‏خواست می‏نوشت و منتشر می‏کرد. تا اینکه از طرف کَنیسه نشستند و بررسی کردند و چهار انجیل انتخاب کردند، بقیه را معدوم و تحریم کردند. چهار انجیل ماند، این چهار انجیل و مقداری از نامه‏های بعضی از حواریین یا شاگردان حواریین در دست است که معلوم نیست چیست. اینها کتاب‌های ایشان است که مشهور است. چهار انجیل عبارتند از: انجیل مَتّیٰ، انجیل مُرقُس، انجیل لُوقا و یکی انجیل یُوحَنّا. این چهار انجیل الآن به نام اناجیل اربعه مشهور است.

این چهار انجیل تقریباً تمامشان راجع به جریان حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام در این مسأله یکسانند، و همه می‌گویند که ایشان را به ‌دار زدند و کشتند و بعد از سه روز زنده شد و بعد از چند روز که ظاهر بود غائب گشت.

انجیل متّی: از نظر تاریخ، قدیمی‏ترین این چهار انجیل است و تقریباً در سال سی ‏و هشت میلادی تألیف شده است. بعضی‏ها گفته‏اند که تاریخ تألیف و نوشته‏شدن این انجیل بین پنجاه تا شصت بعد از میلاد است. اصلش عبری بوده و بعد به یونانی ترجمه شده و بعد به زبان‌های دیگر هم ترجمه شده است. اصل نسخه عبری در دست نیست و این نسخه هم که ترجمه شده و در دست است، معلوم نیست چه کسی ترجمه کرده و در چه سالی ترجمه شده و وضعش روشن نیست. آیا ترجمه با اصل تطبیق شده؟ ترجمه درست واقع شده یا نشده؟ وضع این انجیل این‌طور است.

انجیل مُرقُس: مرقس را شاگرد پِطرُس گفته‏اند که خود مرقس از حواریین نبوده، از بعدی‏ها بوده و این انجیل را به دستور پطرس نوشته و تألیف کرده است. او نسبت

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 120 *»

به دیگران قدری اعتدالی داشته و عیسی را خدا نمی‌گوید. می‌گویند انجیل را برای عشائر نوشته و چون آنها استعداد نداشتند که باور کنند عیسی خدا است، عیسی را برای آنها به‏ عنوان رسول‌خدا و آورنده شریعتِ خدا معرفی کرد. تاریخ نوشتن این انجیل را شصت و یک میلادی گفته‌اند.

انجیل لُوقا: خود لوقا از حواریین نبوده و حتی مسیح را ندیده و به دست بُولُس ایمان آورده و به ‏اصطلاح نصرانی شده و بولس ابتداءاً یهودی بود، خیلی هم متعصّب بود و نسبت به نصاری بدرفتاری شدید داشت. می‏گویند او را مرض حمله گرفت، در مرض حمله، مسیح او را مسّ فرمود و فرمود دیگر به طرفداران من صدمه وارد نکن و او را مبشّر انجیل خود قرار داد و او از مبلّغین مسیحیت شد و به حضرت مسیح دعوت می‏کرد و این لوقا به دست او نصرانی شد و به دستور او و خواسته او انجیل نوشت. لوقا به دست بولس نصرانی می‏شود و به دستور و خواهش او انجیل می‏نویسد و انجیل او یکی از اناجیل چهارگانه مشهور می‌شود. در انجیل او به الوهیت عیسی دعوت شده است و محبّت و قائل‌شدن به الوهیت عیسی را کافی از عمل می‌داند و دیگر عمل را لازم نمی‌داند. او میته و گوشت خوک را بر آنها حلال کرد و بسیاری از احکام مشهور تورات را تغییر داد و دستورات تورات را عوض کرد. این انجیل لوقا بود.

انجیل یوحنّا: بعضی گفته‌اند که او از حواریین است و مورد محبت شدید حضرت عیسی بوده، ولی بعضی‌ها می‏گویند این یوحنّا، آن یوحنّا نیست و یوحنّای دیگری است. می‏گویند عده‏ای از اساقفه آسیا آمدند و از او خواهش کردند در سال نود و شش میلادی برای ما انجیلی بنویس که در آن درباره لاهوتی‌بودن عیسی بحث کنی و لاهوتیت عیسی را اثبات بکنی. می‏گویند این کتاب و این انجیل در سال نود و پنج یا نود و شش میلادی نوشته شد. بعضی‌ها گفته‏اند این انجیل ابتداء قرن دوم میلادی، بعد از متجاوز از صد سال از ولادت عیسی نوشته شده است. در بین انجیل‌های

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 121 *»

چهارگانه، از همه‌اش معتبرتر همین انجیل یوحنّا است که مورد اعتبار ایشان است و در این انجیل یوحنّا و در سایر انجیل‌ها، داستان حضرت عیسی همین‏طوری که مشهور است آمده که حضرت را کشتند، به‌ دار زدند و بعد از سه روز با اینکه نگهبانان زیادی اطراف آن قبر بودند، آن نگهبانان در اثر زلزله شدید از هوش رفتند و عیسی زنده شد و از قبر خارج شد و بعد از چند روز که در یکی از شهرهای ناصِره بود، درآنجا غائب شد. این سخن مشهور است.

یکی از انجیل‌هایی را که مفقود و معدوم کردند، انجیلی است که اخیراً به‌دست آمده که این انجیل جزء آن انجیل‌هایی است که از بین برده‌اند. این انجیل به نام انجیل بَرنابا است که او آن را نوشته و تقریباً در بعضی از مباحث با این انجیل‌های چهارگانه اختلاف دارد و مخصوصاً در حادثه حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام با آنها کاملاً مخالفت دارد و در مورد کشته‌نشدن عیسی، با قرآن مطابق است. این انجیل در مورد کشته‏نشدن حضرت عیسی و بلکه زنده‌بودن و بالابردن عیسی به آسمان‌ها با قرآن مطابق است؛ ولی دراینکه شبح حضرت عیسی و شباهت آن حضرت بر چه کسی افتاد، باز اختلاف دارد و مطابق با نقل سنّی‏ها است و معلوم می‏شود که سنّی‏ها این مطلب را از نصاری گرفته‌اند.

عبارتی که به عربی ترجمه شده راجع به این حادثه و در دسترس بود، یادداشت کردم که به ‏عرض برسانم. آن عبارت این است: «لمّا دنت الجُنودُ مع یَهودا مِن المحلّ الّذی کان فیه یَسُوع سَمع یَسوع دُنُوَّ جمعٍ غَفیر» چون لشکریان یهود با یهودا ـــ  یهودا یا یهوزا، همان کسی بود که جزء حواریین مشهور بود ولی در باطن به حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه ‌السلام ایمان نداشت و وسیله گرفتاری حضرت شد ـــ به محلی که حضرت عیسی در آنجا مخفی شده بود، نزدیک شدند، همین‌که حضرت عیسی نزدیک‌شدن جمعی را شنید «فلذلک انسحب الی البیت خائفاً» در آن منزلی که

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 122 *»

پنهان بود، صدای جمعیت را که شنید در ميان اطاقی داخل و پنهان شد. «و کان الاحدَعشرَ نیاماً» آن یازده نفری که از حواریین بودند، آنها خوابیده بودند. البته در انجیلشان ذکر شده که حضرت چند مرتبه آمد و به اصحاب گفت نخوابید و برخیزید دعاء کنید خدا از من این بلاء را دفع کند. آنها مرتب می‏خوابیدند و اعتناء نداشتند. آنها یازده‌ نفر بودند و دوازدهمین نفرشان هم که همین یهودا است که برای گرفتاری عیسی وسیله شده. آن یازده نفر خواب بودند. «فلمّا رأی الخطرَ علیٰ عبده امر جبرئیل و میخائیل و رَفائیل و اُوریل سفراءه ان‌یأخذوا یسوعَ من العالَم» چون خدا خطر را بر بنده خود دید، ببینید اینها با قرآن مطابق است که عیسی بنده خدا است نه فرزند خدا؛ چون خدا خطر را بر بنده خود دید، جبرئیل و میخائیل و رفائیل و اوریل را ــ که سفراء خدا و ملائکه مقرّب بودند ــ امر کرد که عیسی را از این عالم بگیرند. «فجاء ملائکةُ الاطهار و اخذوا یسوع من النّافِذة المُشرِفةِ علی الجنوب» آن ملائکه اطهار آمدند و عیسی را از آن روزنه و پنجره‏ای که بر قسمت جنوب مشرف بود گرفتند. «فحملوه و وضعوه بالسّماء الثالثة فی صُحبة الملائکة الّتی تُسبّح الی الابد» حضرت عیسی را گرفتند و حمل کردند و بالا بردند و او را در آسمان سوم در مصاحبت و در کنار ملائکه‏ای که تا ابد تسبیح می‌کنند نهادند. پس عیسی کشته نشد و به‌ دار آویخته نشد. عیسی زنده بالا برده شد.

این نقل در این انجیل چون با دستگاه کلیسا مناسب نبوده، از این‏ جهت جزء انجیل‌هایی بوده که معدوم شده است. در از  بین‏بردن این انجیل سعی کرده‏اند؛ چون در این قسمت و بعضی قسمت‌های دیگر، با اسلام و قرآن مطابق است و شاید خیلی چیزهایش با تورات مطابق بوده و نیز با خبرهای انبیاء مطابق بوده است و برای دستگاه کلیسا ضرر داشته، از این ‏جهت جزء آن انجیل‌هایی بوده که از بین رفته است. ولی خدا می‏خواهد اتمام حجت بفرماید و حقانیت قرآن و تورات حضرت موسی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 123 *»

علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام ـــ‌  باز نه این تورات که الآن دست یهودی‌ها است ــ  و فرمایشات انبیاء ثابت و روشن بشود، این انجیل محفوظ مانده تا اینکه در دسترس قرار بگیرد و به‌ زبان عربی و فارسی منتشر شود.

تتمه داستان به ‏این شرح است: «و دخل الیهوزا بعنف الی الغرفة الّتی اُصعد منها یسوع و کان التلامیذُ کلُّهم نیاماً» یهوزا داخل خانه می‌شود. طبق قولِ اینها نقشه کشیده بوده که من دست هرکس را بوسیدم، بدانید عیسی است و او را بگیرید. او ابتداءاً به‌ زحمت داخل خانه می‏شود، همان خانه‏ای که عیسی از آن خانه صعود داده شد و به آسمان‌ها بالا برده شد. سایر یازده نفر تلامیذ و شاگردان عیسی همه در خواب بودند. «فاتی اللهُ العجیبُ بامرٍ عجیب» خدای شگفت‏زا، کار شگفت‏انگیزی کرد. چه کرد؟ «فتغیّر یهوزا فی النطق و فی الوجه و صار شبیهاً بیسوع» یهوزا در نطق و لهجه و در صورت، به عیسی شبیه شد، «حتّی انّنا اعتقدنا انّه یسوع» شاگردان می‏گویند که وقتی‌که ما بیدار شدیم، یقین کردیم که عیسی خود این است. «امّا هو فبعدَ اَن‌اَیْقَظَنا اخذ یُفتِّشُ لیَنظُر این کان المعلِّم» خود یهوزا که وارد خانه شد و بعد از آنکه ما را بیدار کرد، مرتب در جستجوی عیسی بود. عیسی کو؟ معلّم کو؟ به‏ عیسی معلّم  می‏گفتند. مرتب در بین ما تفتیش می‌کرد که ببیند معلّم کجا است. «لذلک تعجّبنا و اجبنا» ما تعجب کردیم و جواب دادیم: «انت یا سیّدی معلّمُنا» عیسی و معلّم ما که خود تو هستی، «أ نسیتنا الآن»([140]) از ما یادت رفته ‏است؟ دنبال چه ‏کسی می‏گردی؟

ولی معلوم است که دروغ از همین قسمت‌هایش دارد می‌بارد. حادثه این‌طور نبوده، بلکه همان‌طور که ائمه ما فرمودند بوده است. عیسی به حواریین فرمود چه کسی حاضر است به‌جای من گرفته شود و کشته شود؟ آن جوان آمادگی خود را اعلام

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 124 *»

کرد؛ زیرا در خود، این آمادگی و این ایمان را یافت و کشته شد. و حضرت عیسی به دیگران هم چیزهای دیگری فرمود. حادثه عیسی و غیبت عیسی را در اینجا خاتمه می‌دهیم و ان‌شاءالله فردا در اصل غیبت امام؟ع؟ بحث می‌کنیم.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 125 *»

مجلس 8

 

(روز دوشنبه 20 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

r صعود عیسی؟ع؟ نمونه غیبت است

r پیدایش ابدان معصومان؟ع؟

r نصب عمودی از نور برای امام؟ع؟

r علّت نزول ملک بر رسول‌الله؟ص؟

r سوره انّا انزلناه، نزول ملائکه

r معنی: انّا انزلناه نورٌ  کهیئة العین

r معنی انطباع

r عمود نور و شعبه‌های آن

r منزلت امام؟ع؟

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 126 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

 

عرض شد حضرت صادق صلوات‌الله‌علیه در حدیث سدیر صیرفی، غیبت امام زمان صلوات‌الله‌علیه را از اموری شمرده‌اند که موجبات اضطراب حضرت را فراهم کرده بود و حضرت نالان بودند و گریه می‌کردند. و فرمودند در امور مهدی صلوات‌الله‌علیه که از جمله غیبت او بود، دقّت و تأمّل می‌کردم. بعد حضرت فرمودند خدا از انبیاء سه‌گانه در آن بزرگوار سنّتی قرار داده که یکی عیسی است. و مقصود از سنّت عیسی در آن بزرگوار، غیبت حضرت عیسی است. و امام؟ع؟ فرمودند که یهود و نصاری اتفاق و اجماع کرده‌اند در اینکه عیسی کشته شده است. یهود چون دشمنند، بر کشته‏شدن آن حضرت متفقند و گفتند ما آن حضرت را کشته‏ایم. نصاری هم در امر آن حضرت منحرف شدند و گفتند حضرت عیسی کشته شد و این کتاب‌هایی که به نام انجیل شهرت دارد و در واقع انجیل نیست، بلکه تاریخ‌هایی است که نوشته شده و به ‏نام انجیل مشهور گردیده است. در این انجیل‌های مشهور، همه نوشته‌اند که حضرت کشته شدند و ایشان را به‌ دار زده‌اند بعد دفن کرده‌اند و بعد از سه روز

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 127 *»

حضرت زنده شدند و از قبر خارج شدند. و همان‌طور که عرض کردم در یکی از انجیل‌های متروکه به نام انجیل برنابا مطابق قرآن ذکر شده است که حضرت عیسی کشته نشد و خدا او را به آسمان برد.

حدیثی است که حضرت صادق؟ع؟ از پدر بزرگوارشان امام باقر صلوات‌الله‌علیه نقل فرمودند که لمّا کانت اللّیلةُ الّتی قُتل فیها علیٌّ؟ع؟ لم‏یُرفع عن وجه الارض حجرٌ الّا وُجد تحتَه دمٌ عَبیط حتّی طلع الفجر؛ آن شبی که حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه کشته شدند ـــ که ظاهراً مراد شبِ روزِ بیست و یکم ماه رمضان است ـــ  از روی زمین سنگی برداشته نمی‏شد مگر اینکه زیر آن سنگ خون دیده می‏شد؛ خون عبیط یعنی خالص و تازه، تا اینکه فجر طلوع کرد و صبح دمید. و کذلک کانت اللّیلة الّتی قُتل فیها یُوشَعُ بن نُون؟ع؟؛ و همچنین آن شبی که یوشع کشته شد، زمین همین حالت را داشت. و کذلک کانت اللّیلة الّتی رفع فیها عیسی بن مریم؟ع؟؛ و همین‌طور آن شبی که عیسی بن مریم به آسمان بالابرده شد، از روی زمین سنگی برداشته نمی‏شد مگر اینکه در زیر سنگ خون تازه دیده می‏شد. و بالابردن عیسی؟ع؟ در شب بیست و یکم ماه رمضان بوده است. و کذلک اللّیلة الّتی قتل فیها الحسین؟ع؟؛([141]) در شب عاشورا هم سنگی از زمین برداشته نمی‌شد مگر اینکه خون تازه دیده می‏شد، که ظاهراً مراد، شبِ روز عاشورا است.

حبیب بن عمرو می‏گوید که «لمّا تُوُفِّیَ امیرُالمؤمنین؟ع؟» وقتی‌که حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه شهید شدند ــ یعنی روز بیست و یکم ماه رمضان ــ «قام الحسن؟ع؟ خطیباً» حضرت مجتبی صلوات‌الله‌علیه ایستادند و خطبه فرمودند. فقال ایّها النّاس فی هذه اللّیلة رفع عیسی بن مریم؛([142]) در همین شب بیست ‌و یکم ماه رمضان، عیسی بن مریم به آسمان بالابرده شد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 128 *»

پس غیبت حضرت عیسی در میان اهل ادیان آسمانی برای غیبت مهدی آل‌‏محمّد؟عهم؟ نمونه شده است. البته اهل ادیانی که از انبیاء خود تبعیّت کردند و از اوصیاء انبیاء متابعت کردند، تا اینکه به رسول‌خدا و اوصیاء رسول‌خدا صلی الله علیهم اجمعین ایمان آوردند. برای آنها غیبت عیسی ثابت است، دیگران منحرف شدند و در امر غیبت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه ‌السلام به انحراف‌ها مبتلا شدند. آنهایی که حق مطلب را معتقد گشته‌اند، کسانیند که از انبیاء و اوصیاء تبعیّت نمودند تا اینکه به رسول‌خدا و اوصیاء ایشان ایمان آوردند و درباره عیسی معتقد شدند به اینکه و ماقتلوه و ماصلبوه ولکن شُبّه لهم بل رفعه الله الیه.([143]) معتقد شدند که عیسی را نکشتند، عیسی را به‌ دار نزدند، خدا عیسی را به آسمان برد و غائب شد. آن غیبت نمونه غیبت مهدی صلوات‌الله‌علیه است و همچنین غیبت خضر علی نبیّنا و آله و علیه‌ السلام هم نمونه دیگری از غیبت است که همه اهل ادیان به وجود خضر؟ع؟ معتقد هستند و او را غائب و زنده می‏دانند.

بنا شد که درباره غیبت تحقیق کنیم که خود غیبت امام؟ع؟ چطور و چگونه است. در روایاتی که در وصف ائمه ما؟عهم؟ رسیده، برای هریک از امامان در موقع پیدایشِ ایشان در روی این زمین و در این عالم زمان که نطفه امام در صلب پدر پیدا می‌شود و بعد در رحم مادر قرار می‏گیرد و شروع به رشد و نمو می‏کند تا ولادت و بعد هم دوران کودکی و بعد دوران امامت، برای این بدن و کیفیت خلقت آن، از ائمه؟سهم؟ روایات زیادی داریم که حالاتی را ذکر می‏فرمایند که این حالات به تعبیرات مختلف بیان شده است. این روایات را من می‌خوانم شما دقت کنید تا بعد به شرح و بسط این روایات برسیم.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 129 *»

این روایات، روایاتی است که هیچ‌یک از علماء شیعه آنها را رد نکرده‏اند، اعتراض و اشکال نکرده‏اند بلکه مورد قبول همه هست. می‏خواهیم بدانیم مراد چیست و مطلب چگونه است.

محمّد بن مروان نقل می‏کند از حضرت صادق؟ع؟ که فرمود: انّ الامامَ یَسمع الصوتَ فی بَطن امّه وقتی‌که امام در رحم مادرش است، صدای اشخاص را می‏شنود. فاذا بلغ اربعةَ اشهر کُتب علی عَضُدِه الایمن و تمّت کلمةُ ربّک صدقاً و عدلاً لا مُبدِّلَ لکلماته؛([144]) وقتی‌که در رحم مادر به چهارماهگی می‌رسد بر بازوی راست او این عبارت نوشته می‏شود و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً؛  کلمه پرورنده تو، به‌راستی و عدل، به‌ درستی و بدون انحراف تمام شد. لا مبدّل لکلماته؛ برای کلمات خدا مُبدِّل و مُغیِّری نیست که بتواند آنها را تغییر و تبدیلی بدهد و کلمات خدا را کم و زیاد کند. کلمات خدا تمام است. فاذا وضعَتْه سطع له نورٌ ما بین السماء و الارض وقتی‌که مادر او را می‏زاید، برای امام نوری بین آسمان و زمین می‌درخشد. فاذا دَرَجَ رُفع له عمودٌ من نور یَری به ما بَین المشرق و المغرب؛([145]) وقتی‌که شروع به راه‏رفتن می‏کند و امام راه می‏افتد، برای او ستونی از نور بالابرده می‌شود، به این ستون آنچه که بین مشرق و مغرب است می‏بیند.

این حدیث از سه قسمت تشکیل شده است. یک قسمت مربوط به این است که امام در دوران جنین‌بودن در رحم مادر، صدا را می‏شنود. قسمت دیگر بعد از مدتی بر بازوی او نوشته می‌شود و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته. البته معلوم است که مراد از این نوشتن، این نیست که با این خط‌های متعارف ما باشد بلکه مراد، نوشتن تکوینی است که پیش از این عرض کردم که همان‌طوری ‌که خداوند

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 130 *»

متعال مثلاً بر چهره خورشید نوشته است خورشید گرم‏کننده است، که هرکس خورشید را ببیند، این خط را در چهره خورشید می‏خواند. یا مثلاً زید که می‌ایستد، بر رخساره اندام خود می‌نویسد ایستاده. همه‌کس این خط را می‏خواند و مخصوص کسی دون کسی نیست. همه این خط را می‌بینند. همین‌طور این خط خطی است که هرکس امام را به مقام نورانیت و کلمه‌بودن ببیند، این عبارت را می‌خواند که تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً ؛ امام هیچ کمبود ندارد، با توضیحاتی که در موقع خودش به ‌عرض رسانده‌ام. پس این حدیث متضمن این سه قسمت است؛ یکی اینکه امام؟ع؟ در دوران جنین‌بودن، سخن را می‏شنود؛ بعد، این عبارت بر بازوی او نوشته می‌شود و مطلب دیگر ــ که مورد بحث ما است و ان‌شاءالله دقت می‌فرمایید ــ بالابرده‌شدن ستونی از نور است که او در آن ستون و به آن ستون بین مشرق و مغرب را می‌بیند.

این قسمت اخیر در حدیث دیگری که از حضرت باقر؟ع؟ است و ابوحمزه ثمالی راوی آن است به این عبارت آمده: حتّی اذا شَبَّ رَفع الله له عموداً من نور یَری فیه الدنیا و ما فیها و لایستر عنه منها شیء؛([146]) وقتی‌که امام راه ‏می‏افتد و رشد می‏کند، خدا برای او عمود و ستونی از نور بالا می‏برد که در آن ستون دنیا و آنچه را که در دنیا است می‏بیند، هیچ‌چیزی از این دنیا، از امام پوشیده نمی‏ماند.

در حدیث دیگری که از «بصائرالدرجات» نقل‌شده، امام فرمود: لاتتکلّموا فی الامام، درباره امام گفتگو نکنید فانّ الامام یسمع الکلام و هو جنین فی بطن امّه؛ امام سخن را می‌شنود و حال آنکه جنین است و در رحم مادرش است. فاذا وَضَعَتْه کتب الملکُ بین عینیه؛ وقتی‌که به دنیا می‏آید، مَلَک بین دو چشم او می‌نویسد؛ در آن حدیث بود در بازوی او، در این حدیث بین دو چشم او می‌نویسد: و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته. بازو و بین دو چشم، اینها با هم معارض نیست. فاذا قام

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 131 *»

بالامر رُفع له فی کل بلد منارٌ یَنظر به الی اعمال العباد؛([147]) وقتی‌که امام به امر امامت قائم می‏شود، برای او در هر بلدی، مَناری بالابرده می‌شود، ـــ  همین مناره که می‌گوییم ـــ مناری که به‌وسیله آن مَنار، به اعمال همه بندگان نگاه می‏کند. این هم یک عبارت.

حدیث دیگر باز از حضرت صادق؟ع؟ است، می‌فرماید: انّ الامام یسمع فی بطن امّه فاذا وُلد خُطَّ علی مَنْکِبَیْه خطّ ثمّ قال هکذا بیده فذلک قول الله تعالی: و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته امام در رحم مادر می‏شنود، وقتی‌که متولد می‏شود بین دو کتف و دو شانه‏اش خطی نوشته می‌شود. بعد حضرت با دست مبارک خود اشاره‌ای فرمود؛ حال چه اشاره‏ای فرمود، معلوم نیست. و فرمود این است قول خدای تعالی تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته. بعد فرمود: و جُعل له فی قریة عمود من نور یری به ما یعمل اهلُها فیها؛([148]) و برای امام در هر قریه و بلدی یک ستون از نور قرار داده می‌شود که امام به آن ستون از نور، آنچه را که اهل آن بلد و قریه در آن قریه انجام می‌دهند می‌بیند.

در حدیث دیگر خواندیم که این ستون از نور، بین مشرق و مغرب را به امام نشان می‏داد و در حدیث دیگر بود که هیچ‌چیز از او مخفی نمی‏باشد و دنیا و آنچه را در دنیا است به این عمود می‌بیند. ان‌شاءالله عبارت‌ها خاطرتان می‌ماند که این عبارات در احادیث متعدده رسیده، یکی دو تا نیست.

حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است که مثل همان حدیث‌ها است و دو مطلب گفته می‏شود و مطلب سوم را به این تعبیر می‌فرماید: فاذا شَبّ رفع الله فی کلّ قریة عموداً من نورِ مَقامِه فی قریة و یَعلم ما یُعمل فی القریة الاخری([149]) هنگامی‌که امام

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 132 *»

رشد می‏کند، در آن قریه و بلدی که امام قرار دارند، خداوند عمودی از نور بالا می‌برد و به این عمود، تمام اعمال اهالی سایر قری را می‏بیند. در آن حدیث بود در هر قریه و بلدی عمودی برای او برافراشته می‌شود.

تا اینجا این حدیث‌هایی را که دیدیم، وقت برافراشته‌شدن عمود نور را هنگامی فرموده‏اند که امام به راه می‌افتد و رشد می‌کند؛ اذا شبّ یا درج. حدیث دیگری از حضرت صادق؟ع؟ است که در آخر حدیث می‌فرماید: فاذا سَقَطَ الی الارض نُصب له عمودٌ فی بلاده و هو یری ما فی غیرها؛([150]) همین‌که امام؟ع؟ به دنیا می‏آید، یک عمود نصب می‌شود برای او و هرچه که در غیر بلد خودش هست می‏بیند؛ یعنی آنچه که در بلد خودش هست بماند، آنچه را که در بلدهای دیگر هم هست می‏بیند. پس یکی وقتی‌که امام راه می‏افتد، یکی وقتی‌که به امر امامت قائم می‏شود و یکی وقتی‌که به دنیا می‏آید. در این احادیث سه‌ وقت رسیده است.

حدیث دیگری از حضرت صادق؟ع؟ است که ابی‏اسحق نقل می‏کند. می‏گوید من خدمت حضرت بودم «فسمعته و هو یقول» شنیدم که می‌فرماید: انّ للّه‏عموداً من نور حجبه الله عن جمیع الخلائق طرفُه عند الله و طرفه الاخر فی اُذُنِ ‏الامام فاذا اراد الله شیئاً اَوْحاه فی اذن الامام؛([151]) برای خدا یک عمود و ستونی از نور است که خدا آن را از همه خلایقش پوشانیده است. یک طرفش نزد خدا است و طرف دیگرش در گوش امام؟ع؟ است. وقتی خدا شیئی را اراده می‏فرماید، آن را در گوش امام؟ع؟ وحی می‏کند.

پس این ستون از نور نه تنها به جمیع خلائق و همه دنیا و آنچه که در این عالم است مربوط می‌شود، بلکه رابطه است برای مراتب بالاتر که غیر این عالم ظاهر است؛ از قبیل وحی و از قبیل سخن‌گفتن خدا با ایشان که شنیدن وحی خدا به‌وسیله این ستون انجام می‌شود.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 133 *»

حدیث دیگر از امام صادق؟ع؟ است که صالح بن سهل می‌گوید: خدمت حضرت نشسته بودم، بدون اینکه من چیزی بپرسم حضرت ابتداءاً فرمودند که یا صالح بن سهل انّ الله جعل بینه و بین الرّسول رسولاً و لم‏یجعل بینه و بین الامام رسولاً؛ خدا بین رسول و خودش، مَلَک را رسول قرار می‏دهد، واسطه قرار می‏دهد، ولی بین امام و خودش دیگر مَلَک و رسولی را واسطه قرار نمی‌دهد. می‌گوید عرض کردم «و کیف ذاک» چطور می‏شود این‌طور باشد؟ قال: جعل بینه و بین الامام عموداً من نور ینظر الله به الی الامام و ینظر الامام به الیه فاذا اراد علمَ شی‏ءٍ نظر فی ذلک النور فعرفه.([152])

چون رسول برای تبلیغ و ابلاغ و رسانیدن به خلق است و خلق می‌دانند که این رسول، خلق است و مخلوق خدا است، برای اینکه مطمئن باشند، خدا ملک واسطه قرار می‏دهد و به‌وسیله ملک وحی را بر رسول نازل می‌کند و اینها می‏فهمند که بالأخره ملکی نازل شد. در مسأله رسالت جریان این‌طور است. یعنی ابتداء کار است که خلق می‏خواهند به وجود کسی معتقد شوند که او می‌خواهد بین خلق و خدا وساطت کند، وحی را بگیرد و به خلق برساند. در این صورت باید کاملاً مطمئن بشوند و یکی از راه‌های اطمینان، همین است که به آنها فهمانیده شود که ملک نازل می‌شود و چون رسول را به این چشم می‌نگرند و در مقام بشری می‏بینند و ملک را بالاتر می‌دانند، برایشان اطمینان خاطر حاصل می‌شود که ملک نازل شد و این رسول، بشری نیست که بر خدا دروغ ببندد. بین او و بین خدا ملکی است و ملک، وحی را می‏آورد و او می‏گیرد و به ما می‌دهد.

ولی مسأله امام و اعتقاد به وجود امام، مسأله‌ای بالاتر از رسول و اعتقاد به رسالت است. اعتقاد به امام یک امری بالاتر است؛ نه به این معنی که امام از رسول بالاتر باشد. دقت بفرمایید، کسی‌که به امامت اعتقاد دارد ورزیدگی بیشتری دارد، اعتقاد بیشتری دارد، بصیرت و معرفت بیشتری پیدا کرده که معتقد شده این امام

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 134 *»

است و بعد از رسول جانشین او است. چون آمادگی بیشتری پیدا کرده، از این جهت اگر بگویند بین او و خدا دیگر مَلَکی وساطت نمی‌کند، تحمّلش آسان است، برای معتقد به امام پذیرشش راحت‌تر است. بلکه کسی‌که به امامت امام معتقد باشد، ملائکه را خدّام امامان خود و رسول خود می‌داند. از این رو در اینجا امام می‏فرماید خدا دیگر بین خود و امام، رسول و ملکی قرار نمی‌دهد؛ بلکه بین خودش و بین امام، عمودی از نور قرار می‏دهد. خدا به امام به‌وسیله این عمود نظر می‌فرماید و امام به‏سوی خدا به‌وسیله این عمود از نور نظر می‏کند. وقتی‌که امام دانستن چیزی را اراده کند، در این نور نگاه می‏کند و آن را می‌‏شناسد و به آن عالم می‌شود.

در حدیث دیگر حضرت صادق؟ع؟ از پدر بزرگوارش حضرت باقر؟ع؟ نقل می‏فرماید که فرمود: انّا انزلناه نورٌ کهیئة العین علی رأس النّبی و الاوصیاء لایرید احدٌ منّا علم امر من امر الارض او من امر السّماء الی الحجب الّتی بین الله و بین العرش الّا رفع طَرْفَه الی ذلک النور فرأی تفسیرَ الّذی اراد فیه مکتوباً.([153]) می‌دانیم که سوره مبارکه قل هو الله احد وصف خداوند است و نسبت خدا است، خدا این سوره را برای توصیف خود نازل فرموده است. زیرا یهود از رسول‌خدا؟ص؟ خواستند که خدای خود را برای آنها توصیف کند و بعد از چند روز وحی نازل شد و سوره قل هو الله احد نازل شد و این سوره، سوره نسبت و وصف خدا است. همچنین ائمه؟عهم؟ سوره مبارکه انّا انزلناه فی لیلة القدر را فرموده‌اند این سوره وصف محمّد و آل‌محمّد؟عهم؟ است. و مقام امامت در این سوره به این بیان، بیان شده که در هر سال اوّلاً ماه رمضانی هست و در هر ماه رمضانی یقیناً لیلةالقدری است و در آن لیلةالقدر قطعاً و یقیناً جمیع ملائکه، ملائکه‌ای که تدبیر امور و تقدیرات به‌ دست آنها است و روح، که اعظم از همه ملائکه است، نازل می‌شوند بر آن امامی که در هر زمانی قطب است. مرکز و محور است،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 135 *»

ملائکه نازل می‏شوند و جمیع اموری که تا سال آینده تقدیر شده، همه را بر امام زمان عرضه می‏کنند. البته همه شیعه و سنّی قبول دارند که در هر سال ماه رمضانی است و در هر ماه رمضانی لیلةالقدر است و در هر لیلةالقدری تنزّل الملائکة و الروح فیها باذن ربّهم من کلِّ امر سلام هست. این را همه قبول دارند. در زمانی که رسول‌الله بودند، همه قبول دارند که این نزول ملائکه و روح، بر رسول‌خدا بوده است. این را هم شیعه و هم سنی قبول دارند؛ ولی بعد از رسول‌خدا، شیعه اثناعشری معتقد است که در هر زمانی امام آن زمان است که این روح و ملائکه به جمیع امور بر آن بزرگوار نازل می‌شوند. تا حال که بر امام زمان، مهدی آل‏محمّد صلوات الله علیهم اجمعین نازل می‏شوند. ولی سنّی‌ها بعد از رسول‌خدا9 دیگر مانده‌اند که این نزول ملائکه و روح بر چه کسی است؟ مانده‌اند چه بگویند.

ائمه ما هم به ما یاد داده‌اند که هر وقت خواستید در امر امامت ما با سنّی‏ها محاجّه کنید، همین سوره انّا انزلناه راعنوان کنید و از ایشان بپرسید، بگویید: این روح و ملائکه به جمیع امور در هر سالی در لیلة‏القدر بر چه کسی نازل می‌شوند؟ نمی‌توانند که سوره انّا انزلناه را انکار کنند، از آنها بپرسید آن کسی‌که این ملائکه و روح بر او نازل می‏شوند کیست؟ به همین جهت فرمودند اگر با آنها با این سوره محاجّه کنید، محکوم می‏شوند و ناچار باید به وجود شخصی که محل و مرکز این نزول باشد و نزول ملائکه و روح بر او انجام شود اقرار کنند.([154])

این سوره مبارکه انّا انزلناه خیلی مهمّ است. رسول‌خدا؟ص؟ در لیله معراج، آنجا که در عرش نماز خواندند، در رکعت اول بعد از حمد سوره مبارکه قل هو الله احد را خواندند، در رکعت دوم بعد از سوره مبارکه حمد، سوره مبارکه انّا انزلناه فی لیلة‌القدر  را خواندند. به ما دستور داده شده است در رکعت اول نمازها بعد از سوره مبارکه حمد،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 136 *»

سوره مبارکه انّا انزلناه را بخوانیم و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره قل هو الله احد را بخوانیم. فرق، از این جهت است که در آنجا سیر آن بزرگوار از مقام توحید به مقامات خودشان بوده، از این جهت در رکعت اول سوره قل هو الله احد را خواندند و در رکعت دوم سوره انّا انزلناه را؛ ولی ما چون سیرمان از مقام امامت و نبوت است و بعد به توحید می‌رسد، بایستی در رکعت اول بعد از حمد، سوره انا انزلناه و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره قل هو الله را بخوانیم. یعنی هرچه ما باید در امر توحید بیاموزیم، باید از محمّد و آل‌محمّد؟عهم؟ یادبگیریم.

درست است معارف عقلانی است و باید آن را با برهان عقل مستنیر به نور قرآن و عترت؟عهم؟ تحصیل کرد و تقلیدی نیست. اما اینکه «تقلیدی نیست» یعنی ما حق نداریم در آنها از کسی مثل خودمان تقلید کنیم، یا بدون دلیل از کسی بپذیریم. تقلیدی نیست، معنایش این نیست که تعلیم هم نگیریم و خود ما با عقل نارسای خود یا با عقل‌های ناقصی مثل خودمان در مسائل توحید اجتهاد کنیم. تقلیدی نیست، نه این است که تعلیمی هم نیست و نباید یاد بگیریم؛ خیر، باید رفت از معلّمین توحید که محمّد و آل‏محمّد؟عهم؟ باشند یاد گرفت.

و سیر رسول‌الله؟ص؟ نزولی بوده، از این جهت در رکعت اول بعد از حمد قل هو الله احد  را خواندند. پس چون سیر ما صعودی است و به طرف درجات معرفت از محمّد و آل‌محمّد؟عهم؟ شروع می‌شود، از این جهت ما باید در نمازهایمان در رکعت اول بعد از حمد، سوره انّا انزلناه فی لیلة‌القدر را بخوانیم و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره قل هو الله احد را بخوانیم که به این نکته اشاره دارد. بعضی به اشتباه افتاده‏اند، خواسته‌اند جمع کنند بین نماز رسول‌خدا در معراج و این دستوری که به ما داده شده که در رکعت اول بعد از حمد سوره انّا انزلناه بخوانیم و در رکعت دوم بعد از حمد سوره قل هو الله بخوانیم و نتوانسته‌اند جمع کنند، گفته‌اند چطور می‌شود؟ رسول‌خدا در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 137 *»

معراج که در رکعت اول بعد از حمد قل هو الله خواندند و در رکعت دوم بعد از حمد انّا انزلناه خواندند و ما باید به رسول‌خدا اقتداء کنیم، از این جهت گفته‏اند این حدیث دیگر را باید کنار گذاشت و گفته‏اند این حدیث ضعیف است. ولی وجه جمع بین هر دو همان است که عرض کردم. پس هردو در جای خود درست است.

سخن در این بود که سوره مبارکه انّا انزلناه سوره آل‌محمّد؟عهم؟ و وصف ایشان است و از این جهت خود انّا انزلناه یا خود این سوره عنوان مقام امامت شده است که حضرت صادق؟ع؟ فرمود: انّا انزلناه نورٌ انّا انزلناه نور است؛ یعنی این مقام و موقعیّتی که در این سوره برای امامان رسیده و آنچه که در این سوره وصف امامان شده و نسبت امامان ما ذکر شده است، این موقعیّت، این وصف و نسبت عبارت از نوری است کهیئة العین، به‌مانند و شکل و هیأت عین است. عین چیست؟ می‌گویند برای عین معنی‌های بسیار ذکر شده و از کلمات «مشترک لفظی» است. لفظش مشترک است. امام؟ع؟ می‌فرماید انّا انزلناه نوری است به‌مانند و هیأت عین علی رأس النّبی؛ این نور با این هیأت و شکل، روی سر رسول‌خدا؟ص؟ قرار دارد و همچنین روی سر اوصیاء او؛ یعنی ائمه هدی؟عهم؟. کسی از ما، علم امری از امور زمینی، یا امری از امور آسمانی را تا برسد به حُجُب که بین خدا و بین عرش است، اراده نمی‌کند؛ یعنی به‌طور کلی جمیع امورِ در عرصه هستی، بعد از خدا، هرچه در عالم هستی را که امام بخواهد آن را بداند، اراده نمی‌کند مگر اینکه چشمش را بالا می‏برد و به این نور می‏نگرد، می‌بیند در این نور تفسیر آنچه را که امام؟ع؟ اراده کرده، نوشته شده است.

مرحوم مجلسی ذکر می‌کند و می‌گوید شاید مراد از کلمه «عین» در اینجا خورشید باشد. یعنی نوری است به‌مانند هیئت خورشید که روی سر رسول‌خدا و اوصیاء او قرار دارد که هرگاه بخواهند چیزی را از جمیع امور هستی بدانند، به او نگاه می‌کنند و در او تفسیر آنچه را که اراده کرده‌اند نوشته می‌یابند. همچنین احتمال

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 138 *»

می‌دهد که مراد دیده‌بان و جاسوس باشد.([155]) چون کلمه عین به این معنی هم آمده. یعنی خدا جاسوسی بر سر اینها گمارده که مثلاً بر هیأت جاسوس است. حال چطور می‏شود تصوّرش کرد؟ من نمی‌دانم و مرحوم مجلسی هم توضیح بیشتری نداده و روشن نیست تصوّر ایشان از هیئت و شکل جاسوس چه بوده است؟

آنچه که من می‌فهمم این است که کلمه عین به معنای «چشم» باشد یعنی به هیأت چشم است. این نور انّا انزلناه به هیأت چشم است و یکی از معنی‌های عین، چشم است. اوّلاً چشم، حرکت دارد و به هر سمتی بخواهد حرکت می‌کند و بعلاوه آنچه که در چشم منعکس می‌شود انطباع است. شاخص در چشم انطباع می‌یابد، به هرچه که نگاه می‏کنیم، این شی‏ء در مشعر چشم منطبع می‌شود و انطباع یک طور نوشته‌شدن است، واقعاً نقش است، به آن هیأت درمی‏آید، اصلاً این مشعر به هیأت آن شیء درمی‏آید. خیلی دقت می‌خواهد. آینه را فرض کنید، در آن این استعداد هست که به هیأت شاخص دربیاید. این به هیأت شاخص درآمدن، نوشتن است. تفسیر این شاخص در آینه نوشته شد، یعنی به این هیأت درآمد. تمام مشاعر این‌طوری است. در بحث احساس و ادراک گفته شده که به‌طور انطباع است. و معنی انطباع، تهیّأپذیری و هیأت‌پذیری است. مشعر به هیأت متقابل و شاخص خود درمی‏آید. نه این است که نوری از اینجا خارج بشود و به‌طور صدور و خروج شعاع باشد و نه به‌طور سایر نظریات در مسأله احساس و سایر ادراکات. بلکه به صورت انطباع و تهیّأ و به هیأت شاخص درآمدن است.

پس آن نوری که در رأس امام قرار گرفته است و امام هرچه را بخواهد بداند به آن نگاه می‌کند و می‌بیند در آن نوشته شده است و بر هیأت عین است، کلمه عین را در اینجا می‌شود به ‌معنی چشم گرفت. اگر عین به ‌معنای چشم باشد، مطلب را کاملاً

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 139 *»

روشن می‏کند. با توجه به مسأله کیفیت احساس و ادراک، که کیفیت احساس و ادراک همان انفعال و انطباع است که خود مشعر بر هیأت شی‏ء مُدْرَک درمی‏آید و گویا اصلاً شی‏ء مُدرَک در مشعر نقش شده است. چون عین او می‌شود به‌طوری‌ که می‌گوییم ادراک و علم و احساس عبارت از حضور خود آن محسوس و مُدرَک در نزد عالم و مُدرِک است. خود او در مشعر حاضر می‌شود، معنی حضور او این‌طور است؛ یعنی این مشعر به هیأت آن شاخص تهیّأ می‌یابد، مثل او است و خود او است و این همان معنی مکتوب‌بودن است. پس امام؟ع؟ تا چشمش را به این نور می‌اندازد، می‏بیند تفسیر آنچه را که اراده کرده در این نور نوشته شده است.

حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است. بعد از اینکه آن دو مطلبی را که در شأن امام؟ع؟ ذکر کردیم، مطلب سوم را به این شکل می‌فرماید: ثمّ یَبعث ایضاً له عَموداً من نور مِن تَحْتِ بُطْنان العرش الی الارض یری فیه اعمالَ الخلائق کلّها ثمّ یتشعّب له عمودٌ آخرُ من عند الله الی اُذُن الامام کُلَّما احتاج ‏الی مَزیدٍ افرغ فیها اِفْراغاً؛([156]) سپس برای امام عمودی را از نور از زیر دل عرش برمی‌انگیزاند تا زمین. معنایش این نیست که دیگر عرش را نمی‌بیند. در آن، جمیع اعمال خلایق را می‏بیند. امام در آن نور اعمال همه خلایق را می‏بیند. در آن حدیث فرمود همه چیزها را می‌بیند، در اینجا می‌فرماید اعمال همه خلایق را می‏بیند.

بعضی‏ که از لحن احادیث بی‌خبرند، این احادیث را متعارض می‏دانند. می‏گویند اگر این‌طور است، آن‏طورش دیگر چیست؟ یکی از این دو طور درست است، نمی‏شود که هم این‌طور باشد و هم آن‌طور. اینها را معارض و مخالف با هم می‏دانند. می‏گویند یکی از اینها درست است و یکی را باید قبول کنیم. ولی باید دانست که اثبات شی‏ء نفی ماعدا نمی‌کند. یک حالت را گفتند، حالات دیگر را نفی نمی‌کند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 140 *»

یک وقت را گفتند وقت‌های دیگر را نفی نمی‌کند، یک امر را گفتند امور دیگر را نفی نمی‏کند؛ بلکه هر وقتی به‌ مناسبت حال سائل یا راوی یا مثلاً کسی‌که در مجلس بوده یا اعتقادات آنها و از این قبیل امور مختلف را، امام؟ع؟ در نظر داشته‏اند و یک جهت خاص را ذکر می‏فرمودند. همه این روایات درست است و با هم هیچ تعارضی ندارد، هر کدام در جای خود صحیح است. اگر فرمود وقتی‌که امام به‌ دنیا می‏آید برایش عمودی از نور نصب می‌شود و در آن همه‌چیز را می‌بیند، و وقتی‌که می‏فرماید وقتی‌که راه می‏افتد برایش این عمود نصب می‌شود، نه معنایش این است که قبل نبوده است؛ نه، همیشه و آن‌به‌آن نصب می‌شود. پس اگر بفرماید وقتی‌که تولد یافت این عمود نصب می‌شود، یعنی خدا آن‌به‌آن نصب می‌کند. موقعی هم که راه می‏افتد خدا نصب می‌کند، موقعی هم که به امامت می‏رسد خدا نصب می‏کند و آن‌به‌آن این عمود و ستون از نور را برپا می‌سازد. یک وقت از این وقت‌ها را که فرمود، وقت‌های دیگر را نفی نمی‌کند. یا اگر فرمود همه‌چیز را در این ستون می‌بیند و در حدیث دیگر می‌فرماید اعمال بندگان را می‏بیند، با هم مخالفت ندارد. از جمله چیزها اعمال بندگان است. پس از برکات بزرگان، ما روایات را در این زمینه‏ها متعارض و متخالف نمی‏بینیم. همه اینها با هم موافق هستند و این اختلاف ظاهری روی جهاتی است که ما نمی‏دانیم. یا در بعضی احادیث، بعضی از جهات معلوم می‏شود آنها را می‏دانیم و می‏فهمیم. این روایات روی جهات مختلف به این تعبیرها گفته شده است، همه آنها صدق و درست است و از صادقین صادر شده و مورد اطمینان ما است.

بعد می‏فرماید که از این عمود نور، یک عمود دیگری شعبه پیدا می‏کند. پس معلوم می‏شود که این عمود نور دارای شعبات است. هر شعبه‏ای مربوط به امری و کاری است. از جمله یک شعبه‌ای دارد که این شعبه از عمود نور، از طرف خدا به گوش امام؟ع؟ متصل است. امام هرگاه نیازمند شود به اینکه خدا علمی برای او اضافه

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 141 *»

کند، اَفْرَغَ فیه افراغاً؛ خدا برای او علم، وحی و سایر فیوضات را اضافه می‌فرماید. پس معلوم می‌شود این عمود از نور که گفته می‌شود، دارای شعبه‌هایی است، یک شعبه‏اش را اینجا ذکر می‏فرمایند و این شعبات دیگرش را نفی نمی‌کند. در هر موردی، برای هر امری شعبه‏ای دارد و این شعبه در مورد خود کلیّت دارد.

در حدیثی دیگر حضرت صادق؟ع؟ به شخصی فرمودند: یا بابکر مایَخْفی علیّ شیءٌ من بلادکم؛ بر من چیزی از شهرهای شما مخفی نیست.([157])

احمد بن محمّد از پدرش نقل می‌‏کند که می‌گوید من و صفوان نزد حضرت کاظم؟ع؟ بودیم و صحبت از مقام امام و فضائل امام؟ع؟ شد، امام فرمودند: انّما منزلة الامام فی الارض بمنزلة القمر فی السّماء و فی موضعه هو مطّلِعٌ علی جمیع الاشیاء کلِّها؛([158]) موقعیت و منزلت امام در روی زمین به‌مانند موقعیت ماه در آسمان است. چطور ماه احاطه دارد و در نزد ماه و احاطه ماه، همه اشیاء یکسانند؟ همان‌طور که ما ماه را می‏بینیم، جاهای دیگر هم ماه را می‏بینند و همان‌طور که به نورش احاطه می‏کند و همه‏جا را فرا می‏گیرد و بر همه یکسان می‏تابد؛ امام؟ع؟ در روی زمین موقعیتش به‌مانند ماه در آسمان است. دقت کنید، امام؟ع؟ در جایگاه خودش، در همان خانه‏ای که در مدینه نشسته است، در جایگاه خودش بر جمیع اشیاء مطلع است و همه اشیاء در نزد او یکسانند. امام؟ع؟ چنین احاطه‏ای دارد.

اسماعیل بن مهران می‏گوید: من و احمد بن ابی‏نصر در خدمت حضرت رضا؟ع؟ بودیم، سخن از امام و مقام امامت به میان آمد. «فقال الرضا؟ع؟» حضرت فرمودند: انّما هو مِثل القمر یَدور فی کلّ مکان، اَوْ تَراهُ من کلّ مکان؛([159]) امام به‌مانند ماه است، در همه‌جا دور می‌زند، یعنی احاطه دارد؛ یا فرمود: تَراهُ من کلّ مکان؛ او را در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 142 *»

همه‌جا می‏بینی. گویا تردید از راوی حدیث است.

حدیث دیگر از یونس بن ظَبْیان از حضرت صادق؟ع؟ است که درباره امام می‌فرماید: فاذا خرج الی الارض اُوتِـیَ الحکمة و زُیِّن بالحلم و الوقار و اُلبس‏ الهیبة و جُعِلَ له مصباح یَعرِف به الضّمیر و یری به اعمال العباد.([160]) در این حدیث باز تعبیر دیگری است. در آن حدیث عمودی از نور می‏فرمودند، در این حدیث مصباح فرمودند. وقتی‌‌که امام به دنیا می‏آید به او حکمت داده می‏شود و به حلم و وقار زینت داده می‌شود و هیبت پوشانیده می‌شود، و برای او چراغی قرار داده می‏شود که به آن چراغ پنهانی‌ها را می‌شناسد، یا خصوص دل‌ها را؛ که ضمیر به معنی خصوص دل‌ها باشد، یا ضمیر به ‌معنای مطلقش همه پنهانی‌ها باشد. اعمال بندگان را به‌وسیله آن می‌بیند.

در حدیث دیگر حضرت باقر؟ع؟ فرمود: فاذا وقع الی الارض سطع له نور من السّماء الی الارض یری به مابین المشرق و المغرب؛([161])  که تقریباً شبیه همان حدیث اولی است؛ با این تفاوت که در آن حدیث نفرمود یری به ولی در این حدیث می‌فرماید یری به. همین ‌که امام روی زمین قرار می‌گیرد و از مادر زاییده می‌شود، برای او نوری از آسمان به‏سوی زمین می‏درخشد که به آن نور، آنچه را بین مشرق و مغرب است می‏بیند.

این تعبیرات در این احادیث شریفه در خاطرتان باشد. این روایات از ثقات رُواة نقل شده و در کتب معتبر شیعه ذکر شده است و آن‌چنان محکم است که کسی جرأت نداشته آنها را رد کند. و این احادیث بر این دلالت دارند که برای امام روی این زمین، در این پیکره زمانی و جسمانی و عنصری، موقعیتی پیدا می‌شود که ان‏شاءالله باید آن موقعیت را بشناسیم و به این کیفیت معرفت پیدا کنیم.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 143 *»

مجلس 9

 

(روز سه‌شنبه 21 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

 

r امتیاز جسم امام معصوم؟ع؟

r احاطه امام؟ع؟

r رحلت امام سابق؟ع؟ و رفع ید از احاطه

r خلافت امام لاحق؟ع؟

r روایاتی درباره احاطه امام؟ع؟

r آگاهی امام؟ع؟ از امور این عالم

r اِخبار امیرالمؤمنین؟ع؟ از امور آینده

r علّت قیام و یا مغلوبیت امامان؟ع؟

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 144 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

 

دستور اکید و شدید رسیده که در شب و روز بیست‌ و یکم ماه رمضان و نیز سایر ایام ماه رمضان و در سایر اوقات زندگی این دعاء خوانده شود. اهل ایمان در همه حالات، در رکوع، در سجود، در قنوت، در نماز و در غیر نماز سعی کنند این دعاء را بخوانند. اللّٰهمّ کن لولیّک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتّعه فیها طویلاً.([162])

بحث در شناخت کیفیت غیبت امام زمان صلوات‌الله‌علیه است. برای فهمیدن این مطلب روایاتی را خواندم و به همین مناسبت روایات دیگری را می‌خوانم که در این روایات بیان شده که برای هر امامی از وقتی‌که در این عالم ظاهر جسمانی و در این عالم اعراض، نطفه او پیدا می‌شود و از صلب پدر در رحم مادر قرار می‌گیرد امتیاز دارد و برای او یک نوع خلقتی است که ممتاز است و مخصوص امام است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 145 *»

در روایاتی که خواندم، به تعبیرات مختلف بیان فرمودند که خدا برای امام، عمودی از نور نصب می‏فرماید که در آن نور و در آن عمود از نور، مشرق و مغرب عالم را می‌بیند و به جمیع امور عالم واقف و بر همه‌چیز مطلع می‌شود. همه اشیاء در نزد او منکشف می‌گردد، اعمال بندگان را می‌بیند و به جمیع ضمائر و نهانی‌ها آگاه می‏شود و هریک از ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین این امتیاز را دارند و در اینجا برای ایشان این‌گونه خلقت فراهم می‏شود. دقت بفرمایید، نه اینکه در عوالم بالاتر و مراتب بالاترشان این اطلاع و آگاهی برای ایشان است؛ حتّی سخن در عالم مثال و مرتبه مثالیشان نیست، آن مرتبه‌ها جای خود دارد. در همین عالم، در همین خلقت ظاهری و در همین پیکر ظاهری، در همین جسم ظاهری، در همین نطفه‌ای که در این عالم برای امام پیدا می‌شود و در صلب پدرش قرار می‌گیرد و از صلب پدر در رحم مادرش واقع می‌شود، برای همین مرتبه او یک‌چنین خلقتی است و خدا برای همین مرتبه ظاهری او این مقام را قرار داده و این احاطه و این اطلاع را به او داده است.

پس همان‌طوری که دیدیم در روایات تصریح شده بود به اینکه این اطلاع و آگاهی و احاطه امام؟ع؟ به جمیع امور این دنیا و این عالم به همین خلقت ظاهری او مربوط است و در همین عالم است، نه مربوط به عالم مثال او باشد. مرتبه مثالی او که بر همه اشیاء احاطه مثالی دارد، آن که جای خود دارد، در این مقام و در این خلقت ظاهری و در این مرتبه ظاهری، این‌طور خلقت برای او فراهم می‌شود و خدا او را طوری می‌آفریند که برای او این اطلاع و این احاطه و تسلّط در همین عالم فراهم می‌شود.

وقتی هم که امامی از دنیا می‌رود و امام دیگر جانشین او می‌شود، همان‌طور که از این بدن ظاهری در این عالم، روح او مفارقت می‌کند، از این احاطه و از این اطلاع رفع ید می‏کند و روح او در عالم برزخ می‏رود. امامانی که رحلت فرمودند، شهید شدند و از دنیا رفتند، معصومین سیزده‌گانه ما سلام الله علیهم اجمعین که از دنیا رفته‌اند،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 146 *»

همان‌طور که از این بدن ظاهری که در دنیا داشتند رفع ید کردند، ـــ‌  یعنی این بدن را گذاردند و رفتند، ــ  همین‌طور از آن مرتبه احاطه و تسلّط هم دست برداشتند. و در روایات دیدیم از آن عمود از نور که بین خدا و بین امام معصوم نصب می‌شود، یا در مقابل او نصب می‌شود، یا به‌مانند هیأت عین بر سر او قرار می‌گیرد؛ که مرحوم مجلسی فرمود عین به معنی شمس (خورشید) باشد یا اینکه به معنی جاسوس و دیده‌بان باشد، و احتمالی که من دادم به معنی چشم باشد؛ اين نور که بر هیأت چشم است بر سر رسول‌خدا و اوصیاء آن حضرت صلی الله علیهم اجمعین قرار دارد و هرچه را اراده بفرمایند بدانند، در همان نور نظر می‏کنند و در آن نور نوشته می‌بینند. امامی که از دنیا می‏رود از این مقام و مرتبه دست برمی‌دارد و امام بعدی این مرتبه را دارا است و مطلع است و احاطه دارد و همه بلاد را می‌بیند، همه سخنان را می‌شنود و بر همه دل‌ها آگاه است. شیئی در عالم از نظر و دید او مخفی نیست.

مطلبی را که باید به عنوان مقدمه بدانیم و گفتیم از این روایات استفاده می‌شود این است که این احاطه و اطلاع مربوط به همین مقام ظاهری ایشان است. مقامات بالا و مراتب بالاتر ایشان که جای خود دارد و بحثی در آنها نیست. اینکه می‌گوییم امام محیط است، احاطه دارد، مطلع است، وقتی است که در این عرصه ظاهر و این مرتبه ظاهری امامان؟عهم؟ سخن می‌گوییم. در اين مرتبه، همان‌طور که این بدن ظاهر را دارد و طبق نظام خلقت ابتداءاً به شکل نطفه بوده، بعد در رحم مادر بعد دوران حمل را طی می‌کند و بعد به دنیا می‌آید، دوران کودکی، جوانی و پیری را می‌گذراند، علاوه بر این مقام ظاهر در همين مقام ظاهر یک‌چنین مرتبه‌ای برایش هست. در همین مقام ظاهر و در همین پیکره ظاهر، اين احاطه و تسلط برای او قرار داده شده است.

روایاتی را که امروز می‏خوانم درباره همین مطلب است و در این روایات ائمه؟عهم؟ همین احاطه و تسلط ظاهری را در این عالم ظاهر بیان می‌فرمایند. تعبیرات در روایاتی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 147 *»

که دیروز و روزهای گذشته خواندم طوری بود و در روایاتی که امروز می‌خوانم طور دیگری همین احاطه و تسلط را برای خودشان در این عالم ظاهر، بیان می‌فرمايند.

اسماعیل ازرق می‏گوید از حضرت صادق؟ع؟ شنیدم که فرمود: انّ الله اَحْکَمُ و اکرم و اجلّ و اعلم من ان‌یکون احتجّ علی عباده بحجّةٍ ثُمّ یغیّب عنه شیئاً من امرهم([163]) فرمود: خداوند کارش محکم‌تر و خود او گرامی‌تر و بزرگ‌تر و داناتر از این است که بر بندگان خود به حجتی احتجاج کند ـــ‌  یعنی حجتی بین ایشان قرار بدهد ـــ  و آنگاه از آن حجت شیئی و چیزی از امور ایشان را پنهان کند. یعنی نمی‌شود از حجت خدا چیزی از امور خلق پنهان باشد. پس حجت احاطه دارد و در این مقام ظاهری حجت هستند، همان‌طور که در همه مراتب و مقامات حجت هستند. در این مقام ظاهری هم حجتند، پس در همین مقام ظاهری هم باید هیچ چیزی از نظر آنها پوشیده نباشد.

حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: أ تری انّ الله استَرْعیٰ راعیاً و استخلف خلیفةً علیهم یحجب عنه شیئاً من امورهم؛([164]) فرمود: آیا تو این‏طور فکر می‌کنی که خدا برای رعیت راعی قرار دهد و بر این مردمان و بندگان خلیفه قرار دهد، بعد چیزی از امور ایشان را از او پوشیده دارد؟ می‌شود این‌طور باشد؟

خالد جوّاز می‌گوید که خدمت حضرت کاظم؟ع؟ رسیدم، «و هو فی عرصة داره و هو یومئذ بالرّمیلة» و حضرت در صحن خانه خود تشریف داشتند و آن موقع در «رمیله» ــ محله‌ای در بغداد ــ ساکن بودند. «فلمّا نظرتُ الیه قلتُ بابی انت و امّی یا سیّدی مظلومٌ مغصوب مُضْطَهِد، فی نفسی» می‌گوید همین ‌که چشمم به حضرت کاظم؟ع؟ افتاد، گفتم که پدر و مادرم، ای آقایم، فدایت باد. در دلم گفتم این مولا و آقای من است که مظلوم واقع شده و حقش را غصب کردند و در یک‌چنین فشارها و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 148 *»

شکنجه‌ها قرار دارد. «ثمّ دنوتُ منه فقبّلتُ بین عینیه و جلست بین یدیه» سپس جلو رفتم بین دو چشم مبارکشان را بوسیدم و خدمتشان نشستم. فالتفت الیّ فقال یا خالد نحن اعلم بهذا الامر فلاتتصوّر هذا فی نفسک؛ به من توجه فرمود و فرمود ای خالد ما به امر امامت داناتریم. یعنی اگر می‌بینی ما مظلومیم، مغصوبیم و تحت شکنجه‌ها و فشارهای حکّام غاصب قرار گرفته‌ایم، نه برای این است که کاری از دست ما برنمی‌آید و ما عاجز و ناتوانیم، مضطر و بیچاره هستیم؛ نه، مصلحت امامت، مصلحت امّت، صلاح خلق بر این است که ما این امر را بپذیریم. پس نبادا در فکرت و در خیالت و در دلت تصور خلافی داشته باشی. «قال قلتُ جعلت فداک واللهِ ماأردت بهذا شیئاً» عرض کردم آقا قصدم اینها نبود. فقال: نحن اعلم بهذا الامر من غیرنا؛ ما به وظایف امامت خود خوب دانا هستیم از غیر خود. یعنی دیگران نمی‌توانند برای ما وظیفه، تکلیف و دستور درست کنند و صادر کنند. به خواست شیعه و دوستان و اتباع خود حرکت نمی‌کنیم. وظیفه ما الهی است، دستوری معیّن و نظامی محکم است، آن را اجراء می‌کنیم. لو اردنا اَزِفَ الینا؛ اگر ما بخواهیم، همه امور برای ما نزدیک است. و انّ لهؤلاء القوم مدّةً و غایةً لابدّ من الانتهاء الیها؛ ما که به این حکّام و غاصبین مهلت داده‌ایم، برای این است که اینها مدتی دارند و دورانی دارند، باید آن دوران به انجام برسد، بعد دوران ما فرا می‌رسد. وقتی این فرمایش را فرمودند؛ «فقلت لااعودُ و اُصَیِّر فی نفسی شیئاً ابداً» گفتم دیگر من به این تفکرات باطل و کودکانه خود عود نمی‌کنم و چنین فکرهای کوتاهی نخواهم داشت و در دل خلافی تصور نخواهم کرد. «فقال» امام فرمودند که لاتَعُدْ ابداً؛([165]) مبادا دیگر به یک‌چنین فکرهای کودکانه و ناقصانه‌ای برگشت کنی.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 149 *»

حدیثی از رُمَیْله است که آن را شنیده‌اید. می‌گوید: «وعکت وَعکاً شدیداً فی زمان امیرالمؤمنین؟ع؟» او در دوران حکومت ظاهری حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه در کوفه بوده است. می‌گوید مریض شدم مرض شدیدی. بعد از مدتی «فوجدتُ فی نفسی خِفَّةً فی یوم ‏الجمعة» روز جمعه‌ای بود، در خود یک‌قدری بهبودی دیدم و احساس کردم که سبک‌ترم. «و قلت لااعرف شیئاً افضل من ان‌افیض علی نفسی من الماء و اصلّی خلف امیرالمؤمنین؟ع؟» با خودم فکر کردم حالا که مقداری احساس سبکی می‌کنم، بهتر کاری که می‌توانم انجام بدهم این است که برخیزم، غسل بکنم، ـــ  روز جمعه است ـــ  و بروم نماز جمعه، خدمت حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه، پشت سر حضرت نماز بخوانم. «ففعلت ثمّ جئت الی المسجد» غسل کردم بعد به مسجد رفتم. «فلمّا صعد امیرالمؤمنین؟ع؟ المنبر عاد علیّ ذلک الوعک» همین‌که حضرت برای خواندن خطبه به منبر تشریف بردند، آن حالت تب دوباره به من برگشت و مرا خیلی ناراحت کرد. «فلمّا انصرف امیرالمؤمنین؟ع؟ و دخل القصر دخلت معه» وقتی‌که حضرت نماز را تمام فرمودند، برگشتند که به طرف قصر و همان محل حکومتی تشریف ببرند، من هم با حضرت رفتم. فقال: یا رُمَیْلَة رأیتک و انت متشبّک بعضک فی بعض؛ فرمودند: ای رمیله، در موقع خطبه نگاهت می‏کردم دیدم خیلی درهم هستی، بر خود فشار می‌دهی. «فقلت نعم» گفتم آری «و قصصت علیه القصّة الّتی کنت فیها و الّذی حملنی علی الرّغبة فی الصّلوة خلفه» و داستان خود را گفتم. مریض بودم، احساس سبکی کردم و بهترین کار را این دیدم که بیایم و با شما نماز بخوانم. فقال: یا رمیلة لیس من مؤمن یَمْرَض الّا مَرِضْنا بمرضه؛ فرمود: ای رمیله هیچ مؤمنی مریض نمی‏شود مگر اینکه به‌واسطه مریض شدنش ما هم مریض می‌شویم. و لایَحْزَن الّا حَزِنّا بحزنه؛ و مؤمنی محزون نمی‌شود مگر اینکه ما به‌واسطه حزن او محزون می‌شویم. و لایدعو الّا اَمَنّا لدعائه؛ و مؤمن دعاء نمی‏کند مگر اینکه ما برای دعائش آمین می‌گوییم و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 150 *»

لایسکت الّا دعونا له؛ و ساکت نمی‌شود مگر اینکه ما برای او دعاء می‌کنیم.

خدا را شاکریم که چنین امامان مهربانی برای ما قرارداده است. ائمه رئوف، مطلع بر حال ما، آگاه بر همه امور ما، دلسوزتر از همه‌کس برای ما.

«فقلت له یا امیرالمؤمنین جعلنی الله فداک هذا لمن معک فی القصر؟» به حضرت عرض کردم ای امیرالمؤمنین، خدا مرا قربان شما گرداند، آیا این مطلبی که می‏فرمایید مربوط به کسانی است که در محضر شما هستند، در خدمت شما هستند، درباره ایشان چنین می‏فرمایید؟ «أ رأیت من کان فی اطراف الارض؟» یا اینکه همه مؤمنینی را که در همه بلاد هستند مشاهده می‏فرمایید؟ قال: یا رمیلة لیس یغیب عنّا مؤمنٌ فی شرق الارض و لا فی غیرها؛([166]) فرمود: ای رمیله، مؤمنی در مشرقِ زمین و نه در غرب زمین از ما پنهان نیست.

در این حدیث امام؟ع؟ اطلاع و آگاه‌بودن خود را بر جمیع مؤمنانِ روی این زمین بیان فرمودند و این اطلاع و آگاهی به مؤمنان روی این زمین را نمی‏شود بگوییم اسباب و ابزارش مرتبه مثالشان است و با مقام مثالی و مرتبه مثالی بر مؤمنان روی این زمین واقف و آگاهند. چون اصولاً می‏دانیم که این قاعده کلی است که انّما تحدّ الادوات انفسها و تشیر الآلات الی نظائرها؛([167]) برای انجام هر کاری وسیله‏ای از جنس همان کار لازم است، ابزار و اسباب باید از جنس خود آن کار باشد. اگر امام بخواهند مؤمن را روی این زمین ببینند، اسباب و ابزار از سنخ این زمین لازم است؛ وگرنه با عالم مثال و مرتبه مثالشان بخواهند از مرض یا صحّت یا حزن و غم و سرور و دعاء مؤمن آگاه شوند، درک اینها با عالم مثال و مرتبه مثالی معنی ندارد. عالم مثال و ظرف مثال و  مرتبه مثال، مربوط به خودش است و آنچه با مثال درک می‌شود مثالی است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 151 *»

ولی بخواهد روی این زمین چیزی ادراک بشود، باید با وسیله‌ای از جنس خود همین زمین باشد. دیگر این مطلب دلیل نمی‌خواهد. مُدرِک و مُدرَک تا تجانس نداشته باشند و هم‌جنس و هم‌سنخ نباشند، ادراک واقع نمی‌شود؛ این مسلّم است. هرکس هم بخواهد در این مطلب اشکال و اعتراض و تأمّل کند، معلوم می‌شود که دقیق مطالعه نداشته است. مطلب روشن است و هیچ به دلیل احتیاج ندارد. انّما تحدّ الادوات انفسها و تشیر الآلات الی نظائرها. هیچ‌وقت نمی‌‏شود با ابزار و اسباب جسمانی، روح و عقل را ادراک کرد؛ همان‌طور که نمی‏شود با ابزار عقلانی، یک شی‏ء جسمانی را ادراک کرد. وسیله می‌خواهد، واسطه می‌خواهد. از این رو نفس ما که ملکوتی است، بخواهد این عالم را ادراک کند، خدا چشم، گوش، بینی و سایر حواسّ ظاهری قرار داده که ما از اینجا اینها را با این مشاعر ادراک کنیم و مشعری به مشعری دیگر انتقال بدهد و برای مشاعر انفعال دست بدهد تا اینکه نفس باخبر و مطلع شود. این اسباب و این مراتب در کار است.

امام؟ع؟ بخواهند مؤمن را در شرق و غرب زمین ببینند، از غم او باخبر شوند و بر دعاء او آمین بفرمایند، باید با این بدن ظاهری و مشاعر ظاهری ادراک کنند و مشاعر ظاهری ایشان به مراتب بالاتر ایشان برساند. اسباب اینجایی لازم است. بدن ظاهری عنصریشان در میان خانه در مدینه یا در کوفه قرار دارد. این بدن عنصری، همین بدن ظاهری، یقین می‌دانیم، این وقتی‌که دیوار باشد دیگر پشت دیوار را نمی‌بیند. باید همین مقام‏ظاهریشان طوری باشد که پشت دیوار و بلکه شرق و غرب را ببیند. از آن احاطه، تعبیرات مختلف آورده‌اند که دیروز بحث در آنها بود که خدا عمودی از نور نصب می‌کند و در آن عمود از نور امام همه امور را می‌بیند و هیچ‌چیز بر او غائب و پوشیده نیست. پس معلوم می‏شود آن عمود از نور، جسمانی است. مربوط به همین خلقت ظاهری ایشان و در همین پیکر ظاهری است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 152 *»

حدیث دیگر؛ ابی‌الربیع می‌گوید خدمت حضرت صادق؟ع؟ رسیدم، عرض کردم یک حدیثی از عمرو بن حَمِق خزاعی شنیده‏ام که آن حدیث را او نقل کرده است. فرمود که اعرضه، بگو ببینم چیست. «قال» گفت حدیث این است: «دخل علی امیرالمؤمنین؟ع؟ فرأی صفرة فی وجهه» عمرو خدمت حضرت امیر رسید، حضرت امیر در رخساره عمرو زردی دیدند، رخساره‌اش زرد شده بود. «فقال ما هذه الصفرة؟» این زردی صورتت چیست؟ «فذکر وجعاً به» عمرو گفت که مرضی دارم که باعث شده رخساره‌ام زرد بشود. فقال له علی؟ع؟ انّا لنفرح لفرحکم و نحزن لحزنکم و نمرض لمرضکم و ندعو لکم و تدعون فنؤمّن؛ حضرت علی؟ع؟ به او فرمود: همانا ما به سرور شما مسرور می‏شویم و به حزن شما محزون می‏شویم و به مرض شما مریض می‏شویم، برای شما دعاء می‌کنیم، شما دعاء می‏کنید ما آمین می‏گوییم. عمرو به حضرت امیر؟ع؟ عرض کرد «قد عرفت ما قلت» در دل می‏یابم این فرمایش شما درست است. امام باید این‌طور باشد، شأن امام این است. «ولکن کیف ندعو فتؤمّن؟» ولی چطور می‌شود که ما دعاء می‌کنیم شما آمین می‌فرمایید؟ یعنی ما گاهی دور هستیم و دعاء می‌کنیم، شما چطور آمین می‏فرمایید؟ شما مثلاً در کوفه یا مدینه هستید. «فقال» فرمود: انّا سواءٌ علینا البادی و الحاضر؛ برای ما یکسان است، چه از پیش ما دور باشید و چه در حضور ما باشید. برای ما هیچ تفاوت نمی‌کند، یکسان است. ابی‌الربیع می‌گوید: این حدیث را که از عمرو خدمت حضرت صادق؟ع؟ نقل کردم، فقال ابوعبدالله؟ع؟ صدق عمرو؛([168]) فرمود: عمرو راست گفته است. حدیث او درست است، حضرت امیر به او فرموده‏اند و ما ائمه این‌طور هستیم.

حدیث دیگر؛ عبدالعزیز صائغ می‌گوید حضرت صادق؟ع؟ به من فرمودند: خداوندی که حجت خود را بر رعیت راعی قرار می‌دهد و او را خلیفه می‌سازد، چیزی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 153 *»

از امور ایشان را از او غائب و پنهان نمی‏سازد.([169])

حدیث دیگر؛ ابوبصیر می‏گوید خدمت حضرت صادق؟ع؟ بودم. به حضرت عرض کردم: «ما لنا من یحدّثنا بما یکون کما کان علی؟ع؟ یحدّث اصحابه؟» گویا در خدمت حضرت صادق؟ع؟، ابوبصیر گله می‌کند، می‌گوید که نیست برای ما آن کسی‌که با ما درباره آنچه که بعد از این می‏شود سخن بگوید؛ یعنی برای ما از امور آینده بگوید، آن‌طوری‌ که امیرالمؤمنین برای اصحابش می‌فرمود. برای ما چنین کسی نیست. حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه رسمشان این بود، گاه‌گاهی کسی‌که خدمتشان می‏آمد به او می‏گفتند آماده باش تو یک ماه دیگر خواهی مُرد مثلاً، یا حوادث آینده را برای اصحابشان ذکر می‏فرمودند. آن تقیّه‌ای که در این امور برای ائمه بود برای حضرت امیر؟ع؟ نبود؛ زیرا همه می‏دانستند که حضرت امیر؟ع؟ به تعلیم رسول‌خدا؟ص؟ به منایا و بلایا و از حوادث آینده آگاه هستند. اگر از آینده خبری می‏دادند، برایشان چندان مهم نبود؛ ولی ائمه دیگر به‌واسطه شدت تقیّه طوری بودند که نمی‏توانستند حتی از آن امور خبر بدهند، مگر اندکی و به بعضی از اصحاب خود.

از این جهت ابوبصیر ظاهراً خیلی گله دارد، تقریباً به ‌حالت گله می‌گوید نیست برای ما کسی‌که از آینده‌ها خبر بدهد همان‌طور که حضرت امیر؟ع؟ خبر می‌دادند. حضرت فرمودند: بلی والله و انّ ذاک لکم؛ آری به خدا سوگند برای شما چنین کسی هست که از امور آینده خبر بدهد. ولکن هاتِ حدیثاً واحداً حدّثتُکم به فکتمتم؛ ولیکن تو یک حدیت به من نشان بده که به تو گفته باشم و تو کتمان کرده باشی و به دیگری نگفته باشی. ابوبصیر می‏گوید: «فسکتّ» پس ساکت شدم، زیرا «فوالله ماحدّثنی بحدیث الّا و قد حدّثته به»(2) امام حدیثی به من نفرموده بود مگر آنکه آنرا به دیگران گفته بودم. هرچه فکر کردم حدیثی یادم بیاید که به کسی نگفته باشم، یادم نیامد. یعنی شما باعث می‏شوید که کار ما شهرت پیدا می‏کند و اعداء ما در کمینند و بر ما صدمه وارد می‌کنند.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 154 *»

حدیث دیگر؛ ابن‌نباته می‏گوید که امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه گاهی کسی‌که می‏آمد خدمتش می‏فرمود: یا فلان استعدّ و اعدّ لنفسک ما ترید فانّک تمرض فی یوم کذا و کذا و فی ساعة کذا و کذا و سبب مرضک کذا و کذا و تموت فی شهر کذا و کذا فی یوم کذا و کذا و فی ساعة کذا و کذا. ابن‌نباته می‌گويد: امیرالمؤمنین؟ع؟ به بعضی از اصحابشان این خصوصیات را می‌فرمودند: تو آماده باش و برای خودت آنچه لازم داری، هرچه می‌خواهی آماده کن. چون در روز فلان در ساعت فلان مریض خواهی شد و سبب مریضیت چه خواهد بود و در ماه فلان در روز فلان در ساعت فلان خواهی مرد. این حدیث را سعد بن طریف خدمت حضرت صادق؟ع؟ یا حضرت باقر؟ع؟ عرض می‌کند، بعد می‌گوید: «جعلت فداک فکیف لاتقول انت و لاتخبرنا فنستعدّ له؟» فدایت گردم چرا شما به ما خبر نمی‏دهید که ما هم آماده مرگ بشویم؟ قبلاً برای مرگ مهیّا شویم. به ما هم خبر بفرمایید، چرا خبر نمی‌دهید؟ قال: هذا باب اغلق الجواب فیه علی بن الحسین حتّی یقوم قائمنا؛([170]) فرمود: این باب از علم را حضرت سجاد؟ع؟ بستند و ما حقّ گشودنش را نداریم؛ یعنی از این نوع امور خبر نمی‌دهیم تا امام قائم صلوات‌الله‌علیه قیام بفرماید. آن بزرگوار دوباره شروع می‌فرماید به گفتن این سخن‌ها.

حدیث دیگر؛ راوی می‌گوید خدمت حضرت باقر؟ع؟ بودم و عده‌ای از اصحاب در اطراف حضرت بودند. حضرت فرمودند که انّی لاعجب من قومٍ یتولَّوْنا و یجعلونا ائمّةً و یصفون انّ طاعتنا مفترضة علیهم کطاعة الله ثمّ یکسرون حجّتهم و یخصمون انفسهم لضعف قلوبهم فینقصونا حقّنا و یعیبون ذلک علی من اعطاه الله برهانَ حقّ معرفتنا و التّسلیم لامرنا؛ من تعجب می‌کنم از گروهی که اینها ولایت ما را پذیرفته‌اند و ما را امامان خود قرار داده‌اند و ما را وصف می‌کنند به اینکه اطاعت ما مثل اطاعت خدا بر ایشان واجب است؛ با همه این حرف‌ها آن‌وقت برهان و حجت و دلیل خود را

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 155 *»

می‌شکنند و با خود دشمنی می‌کنند و خود را به‌واسطه دل‌های ضعیف در این امر مغلوب می‌سازند و حقّ ما را کم می‌کنند و به این وسیله بر کسی‌که از دوستان ما است و از شیعیان مستبصر نسبت به مقامات ما است عیب وارد می‌کنند و بر کسانی‌که خدا برهان حقّ معرفت ما را به آنها داده و تسلیم امر ما شده‌اند، عیب وارد می‌کنند.

از قبیل حرف‌هایی که الآن در میان شیعیان منتشر است که آیا امام علم غیب دارد یا ندارد؟ امام ولایت تکوینی دارد یا ندارد؟ امام از شهادت خودش خبر داشت یا نداشت؟ اگر خبر داشت، چطور خودش قاتل را در کشتن خود کمک کرد و خودش با پای خودش به کربلا رفت که کشته شود؟ و از این قبیل سؤالات را طرح می‌کنند که بر شیعیان مستبصری که با برهان و دلیل، به مقامات امامان خود معرفت پیدا کرده‏اند، عیب وارد کنند.

بعد امام فرمودند: أ ترون الله افترض طاعة اولیائه علی عباده ثمّ یخفی علیهم اخبار السموات و الارض و یقطع عنهم موادّ العلم فیما یرد علیهم مما فیه قوام دینهم؛ آیا درباره خدا این‌طور فکر می‏کنید که اطاعت اولیاء خود را بر بندگان خود واجب گرداند، آنگاه بر این اولیاء اخبار و حوادث آسمان‌ها و زمین را مخفی سازد و ماده‏های علم و امدادات علمی را از ایشان قطع کند در آنچه که بر این بندگان وارد می‏شود از آنچه که قوام دین ایشان در آن است.

«فقال له حمران» حمران بن اعین که از بزرگان اصحاب حضرت صادق و حضرت باقر؟عهما؟ است در حضور حضرت بود، عرض کرد: «یا بن رسول‌الله أ رأیت ما کان من قیام امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و خروجهم و قیامهم بدین ‌الله و ما اُصیبوا به من قِبَل الطواغیت و الظفر  بهم حتّی قُتلوا و غلبوا؟» یا ابن رسول‌الله این فرمایشی که می‌فرمایید که اخبار آسمان‌ها و زمین‌ها و حوادث آینده و گذشته، همه امور برای شما روشن است و چیزی بر شما مخفی نیست، پس جریان کار امیرالمؤمنین

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 156 *»

و امام حسن و امام حسین چه می‌شود؟ اینها خروج کردند و دین خدا را برپا داشتند و از طرف طاغوت‌های زمانشان به آن مصیبت‌ها مبتلا شدند و همچنین طاغوت‌ها بر آنها غلبه کردند و آنها را کشتند. یعنی سؤال می‌کند که چطور می‌شود، اگر سیدالشهداء از کشته‌شدن و اینکه کشته می‌شود باخبر بود، پس چرا به کربلا رفت؟ یا امیرالمؤمنین که می‌دانستند به‌ دست خوارج کشته می‌شوند، چرا با خوارج جنگیدند و در مقابل معاویه ایستادند؟ و همین‌طور امام مجتبی؟ع؟. پس این کارهایی که کردند، اگر باخبر بودند که شهید می‌شوند و اقدام کردند که مشکل پیش می‌آید. چطور می‌شود که انسان به ‌دست خودش، خودش را به هلاکت بیندازد و حال آنکه قرآن می‏فرماید: و لاتلقوا بایدیکم الی التَهْلُکة([171]) خود را با دست خود به هلاکت و مرگ نیندازید، به کشتن ندهید. و این سه بزرگوار این کار را کردند. اگر نمی‌دانستند، پس شما چطور می‌فرمایید هیچ چیزی بر ما مخفی نیست؟

فقال ابوجعفر؟ع؟ یا حمران انّ الله تبارک و تعالی قد کان قدّر ذلک علیهم و قضاه و امضاه و حتمه علی سبیل الاختیار؛ فرمود: اینها اموری بود که خدا بر ایشان تقدیر کرده بود و حکم فرموده بود و به مرحله اجراء و امضاء رسانید و بر آنها حتم کرده بود اما بر اساس اختیار. معنی تقدیر کرده بود این است که نظام آفرینش، نظام دین و ترقی و تکامل انسان‌ها در طریق علیین و یا سجین به این امور بستگی داشت، باید امر این‌طور پیش برود و از این جهت خدا تقدیر کرد و قضاء و امضاء فرمود و حتم کرد. معنای «حتم» نه این است که آن بزرگواران در انجام این کار مجبور باشند، بلکه علی سبیل الاختیار، نظام خود را به ایشان عرضه داشت و نتایج این برنامه‌ها را هم خدا بر ایشان عرضه داشت. ایشان این برنامه را پذیرفتند و با کمال رضایت و اختیار این برنامه را انتخاب کردند. ثمّ اجراه علیهم بعد هم خدا این امور را بر آنها جاری ساخت.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 157 *»

فبتقدّم علمٍ الیهم من رسول‌الله؟ص؟ قام علی و الحسن و الحسین؟عهم؟؛ پس از روی علم و آگاهی صددرصد و شناخت کامل از طرف رسول‌خدا، این بزرگواران، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین قیام کردند. و بعلمٍ صَمَتَ من صمت منّا؛ باز هرکس از ما که سکوت کرده است، به همین علم و آگاهی کامل، سکوت کرده است.

و لو انّهم یا حمران حیث نزل بهم ما نزل من ذلک سألوا الله ان‌یدفع عنهم و اَلَحُّوا علیه فی ازالة ملک الطواغیت و ذهاب ملکهم لزال اسرع من سِلْکٍ منظومٍ انقطع فَتَبَدَّدَ. امام؟ع؟ از این راه استدلال می‌فرمایند که مورد قبول همه شیعه است؛ حتی آن شیعه ضعیف بیچاره بی‌فکر  کم‌استعداد هم این مطلب را معتقد است که امامان معصوم ما؟عهم؟ لااقلّ مستجاب‌الدعوة هستند؛ یعنی اگر دعائی بکنند یقیناً برگشت ندارد و مستجاب می‌شود. این را که براساس این اعتقاد می‌دانند، امام؟ع؟ استدلال می‌فرماید. فرمود اگر بنا بود که این امور روی برنامه حساب‌شده نباشد و اینها به‌طور ناگهانی با یک‌چنین بلاها و مصائبی برخورد کنند، که این مصائب ناگهان بر ایشان وارد شود، اینها دعاء می‌کردند، الحاح و زاری می‌کردند و از خدا می‌خواستند که خدا مُلک این طاغوت‌ها و حکومت و تسلّط آنها را از آنها بگیرد و مُلک و سلطنت ایشان را به خود ایشان برگرداند. اگر دعاء می‏کردند چنان سریع انجام می‌شد که به‌مانند یک رشته‌ای که در بند کشیده‌شده، مثلاً تسبیحی که به نخ کشیده شده باشد، اگر نخ پاره شود چطور فوری آن تسبیح از هم می‌پاشد؛ همین‌طور اگر این بزرگواران دعاء می‌کردند، سریع‌تر از پاشیده‌شدن این سِلک منظوم، سلطنت همه طاغوت‌ها از هم می‏پاشید و همه مُلک‌ها و مملکت‌ها و همه حکومت‌ها از بین می‌رفت و به خود ائمه؟عهم؟ می‏رسید.

یکی این مطلب، دیگر اینکه مطمئنّاً این بلاها و مصیبت‌ها که بر ائمه ما؟عهم؟ وارد شده، به‌واسطه انتقام خدایی که نیست که چون نعوذبالله معصیت‌کار بودند، خدا دشمنان ایشان را بر ایشان مسلّط کرد؛ از این باب هم که نیست. چون همه شیعیان،

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 158 *»

حتی آن شیعه ضعیف ضعیف ضعیف، امامان خود را معصوم از گناه می‌داند و ابتلاءاتی که بر امامان وارد می‌شد از باب جبران و کفّاره معصیت نمی‌داند. از این‌رو می‌فرماید: و ما کان الّذی اصابهم لذنب اقترفوه و لا لعقوبة معصیة خالفوا فیها؛ و این‌طور نیست که آنچه به ایشان از بلاها رسیده، به‌واسطه گناهانی بوده که انجام داده باشند و معصیت‌هایی باشد که خدا را در آن معصیت‌ها مخالفت کرده باشند و خدا مؤاخذه‌شان بکند؛ این‌طور هم نیست. پس یقیناً همان است که روی نظام و طبق برنامه حساب‌شده الهی و با کمال اختیار انتخاب کردند و پذیرفتند. ولکن لمنازلَ و کرامةٍ من الله اراد ان‌یبلّغهم ایّاها؛ این امور نبود مگر برای آن منزلت‌ها و ترقیاتی که برای اهل ایمان فراهم می‌شود و کرامت‌هایی که به‌ برکت این بزرگواران، اهل ایمان به آنها می‌رسند و نیز خود ائمه؟عهم؟ به آنها می‏رسند. فلاتذهبنّ بک المذاهبُ فیهم([172]) مبادا در امر معصومین؟عهم؟ انحراف پیدا کنی و از مسیر تفکّر صحیح تشیع خارج بشوی.

این چند حدیث انتخاب شده بود از روایات زیادی که در کتب معتبر شیعه نقل شده و بحمدالله ثقات شیعه روایت کرده‌اند و کسی نمی‌تواند در صحّت صدور این روایات حرفی داشته باشد. پس یک‌چنین احاطه‌ای برای ائمه؟عهم؟ هست. و این احاطه از روایات دیگر هم استفاده می‌شود، ولی آن‌مقدار که ما فرصت داشتیم و در نظر داشتم به عرض برسانم همین‌ها بود که انتخاب کرده بودم. باز هم شما فرصت دارید مطالعه کنید برای اینکه این مطلب روشن بشود که این احاطه و تسلّط در همین عالم و در همین مقام ظاهری و مرتبه ظاهری ایشان است تا ان‏شاءاللّه به برکت همین روایات کیفیت غیبت امام؟ع؟ روشن شود.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 159 *»

مجلس 10

 

(روز چهارشنبه 22 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

r احاطه امام؟ع؟

r سوره قدر

r مباحثی پیرامون لیله قدر

r علّت فضیلت مکان‌ها و زمان‌ها

r جانشینی امامان؟عهم؟

r مبدئیّت معصومان؟عهم؟

r معانی قدر، محل نزول ملائکه

r لیله قدر و مظاهر آن

r مقام مبدئیّت امامان؟عهم؟

r لیله قدر ملازم است با نبی و یا وصی

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 160 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

 

عرض شد در شناختن کیفیت غیبت امام؟ع؟ و معنی غیبت، بعضی از امور لازم است که تذکر داده شود. اگرچه روشن است، لیکن چون در مقام بحث هستیم، این مباحث را متذکر می‌شویم.

از روایاتی که خواندیم به‌دست آمد که برای محمّد و آل‌محمّد؟عهم؟ در همین عرصه ظاهر و در همین مرتبه ظاهر، مقام و شأنی از شئون است که به همین مقام ظاهر، بر جمیع اشیاء محیط هستند و احاطه دارند. در بعضی تعبیرات دیدیم که عمودی از نور بین امام و بین آسمان نصب می‌شود که شرق و غرب عالم و همه موجودات را در آن می‏بیند و هیچ شیئی بر او مخفی نیست. این مقام، مقام ظاهری ایشان و در مقام ظاهری ایشان است، نه اینکه در مقام مثال و عالم مثال باشد. آن مقام در عالم خود احاطه دارد و واسطه آن این عالم است؛ همان‌طور که در شما و هر موجودی که دارای این مراتب است، مراتب بالا به‌وسیله مراتب پایین احاطه دارند و از مرتبه پایین آگاهی دارند. سخن در مقامات باطنی و بالایی ایشان نیست، سخن در

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 161 *»

همین عالم ظاهر ایشان است. در این عالم ظاهر ایشان، در این مرتبه ظاهری ایشان، مرتبه‌ای و شأنی است که بر همه این عالم، شرق و غرب این عالم احاطه دارد و هیچ شیئی از اشیاء این عالم از نظر ایشان مخفی نیست و از احاطه ایشان خارج نیست.

آن روایاتی که به عرض رسید ان‌شاءالله روشن است و مطالعه می‏کنید. یک قسمت دیگر از روایات هست که همین جهت را روشن می‌کند و در ضمن با این ایّام که ایّام قدر است مناسبت دارد، و درضمن مسأله قدْر و لیله قدر و سایر اموری که مربوط به قدْر است و بیان آنها ممکن است به عرض می‏رسد.

اعتقاد به لیلةالقدر و اینکه نزول ملائکه و روح بر امام وقت می‌شود، از اعتقادات و خصوصیات شیعه است. دقت در همین مطلب روشن می‏کند که برای امام؟ع؟ در همین مرتبه و مقام ظاهری ایشان و در این عالم مقامی است که نزول ملائکه و روح بر آن مقام انجام می‌شود و جمیع امور بر ایشان در آن مقام عرضه می‌شود و در لیلة‏القدر برای امام وقت بر جمیع امور اطلاع حاصل می‌شود.

خدا در قرآن برای همین مطلب سوره‌ای را نازل فرموده است که سوره مبارکه انّا انزلناه فی لیلة‌القدر است و همان‌طور که عرض کردم در شب معراج، رسول‌خدا؟ص؟ که نماز خواندند، در رکعت اول بعد از حمد، دستور رسید که حال مرا توصیف کن و ایشان سوره مبارکه قل هو الله احد را خواندند که نسبت خدا و توصیف خدا است. در رکعت دوم بعد از حمد دستور رسید که حال، خود و اهل‌بیت خود را توصیف کن که سوره مبارکه انا انزلناه را خواندند که خدا فرمود این سوره هم نسبت تو و اهل‌بیت تو است؛ یعنی وصف شما در این سوره بیان شده، همان‌طور که وصف خدا در قل هو الله احد بیان شده است. پس سوره مبارکه انا انزلناه وصف و نسبت رسول‌خدا و ائمه هدی؟عهم؟ است. در این سوره سخن از لیلةالقدر است و سخن از حادثه‌ای است که در لیلةالقدر انجام می‌شود که تنزّل ملائکه و روح به جمیع امور بر امام وقت است.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 162 *»

مسأله لیلةالقدر و نزول ملائکه و بخصوص اینکه در ایام ماه رمضان واقع شده است، اینها مسائلی است که بررسی آنها به وقت زیادتری احتیاج دارد که باید مستقلاً در این بحث وارد شویم. آنچه که مورد بحث ما است این است که طبق این آیات، قطعاً لیلة‏القدری هست و قطعاً نزول ملائکه و روح‏ ـــ  که اعظم از ملائکه است ــ هست. جمیع امور، از آجال و ارزاق و همه شئون خلق در این عالم در لیلةالقدر بر امام؟ع؟ عرضه می‏شود و امام از آنها آگاه می‌گردد. اینها اموری مسلّمی است و مسلّم‌تر از اینها اینکه کسی باید در روی زمین باشد که محل نزول ملائکه و روح باشد و لیلةالقدر برای او باشد و او حامل این امور باشد و این نزول ملائکه و روح به او تعلّق بگیرد، که در زمان رسول‌خدا، رسول‌خدا؟ص؟ بودند و در زمان ائمه؟عهم؟، هر زمانی امام آن وقت و در این زمان، امام عصر صلوات‌الله‌علیه محل نزول ملائکه هستند.

روایاتی که در این زمینه رسیده چندین حدیث است. هم درباره ظاهر سوره مبارکه و هم ظاهر بحث از لیلةالقدر و هم درباره باطن این سوره فرمایشاتی از ائمه؟عهم؟ رسیده است. ما به بعضی از مسائلی که لازم است بدانیم در ضمن احادیثی که مربوط به لیلةالقدر است اشاره می‌کنیم.

می‌دانیم کتاب مبارک کافی از نظر اعتبار، در میان کتب شیعه از همه معتبرتر است. این کتاب ــ اصول و فروعش ــ در زمان غیبت صغرای امام زمان صلوات‌الله‌علیه نوشته شد. مدت بیست سال مرحوم محمّد بن یعقوب زحمت کشید تا این کتاب را از تمام اصول اربعمائة جمع‏آوری کرد؛ یعنی کتاب‌های چهارصدگانه‌ای که در زمان ائمه؟عهم؟ بین شیعه رایج بود و بر ائمه؟عهم؟ عرضه شده بود، و چون آن کتاب‌ها متفرّق بوده، شخصی از ایشان تقاضا می‏کند که روایاتی که در امور دین دانستن آنها لازم است، برای من جمع‌آوری کنید. ایشان هم می‌فرماید من این کتاب را از روایاتی که در دست شیعه است جمع‌آوری کردم و آنها بین خودم و خدا حجت است، و خود او

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 163 *»

کاملاً این روایات را تصحیح و توثیق می‌کند که آنچه را که مورد اطمینانم بوده و به صحت صدور آن از ائمه؟عهم؟ یقین داشته‌ام نوشته‌ام. و چون مرحوم کلینی صاحب کافی مورد اطمینان همه بوده، همه به صحت صدور این روایات از طرف ائمه؟عهم؟، یقین می‏کنند. این کتاب به‌ دست علماء نامی دوران غیبت صغری تکثیر شد و در اختیار شیعه قرار گرفت. اصول و فروعش مورد اعتقاد و عمل شیعه بوده است. شیعه به اصول عقائدی که در این کتاب است معترف و نسبت به فروع و احکام آن عامل بوده‌اند. در زمان غیبت صغری، با بودن وکلاء و نظارت مستقیم امام؟ع؟ به‌وسیله وکلاء بر جمیع امور شیعه و تأیید عملی امام؟ع؟، این کتاب دارای چنین موقعیتی بوده است.

دیگر اگر کسی بخواهد در حدیثی از احادیث کافی از جهت وثوق و اطمینان تشکیک کند، یا بگوید از این نقطه نظر ضعیف است و طبق قواعد جعلی عامّه رفتار کند، بر خلاف موازین تشیّع حرکت کرده است. البته ممکن است حدیثی به‌طور تقیّه در این کتاب باشد، مانعی ندارد. ممکن است حدیثی به‌طور تقیّه رسیده باشد ولی از امام رسیده و باید در جای خودش به آن عمل شود؛ ولی کسی  نباید در این کتاب تشکیک کند و بگوید ممکن است حدیثی ضعیف ــ که یعنی از امام؟ع؟ صادر نشده باشد ــ در این کتاب باشد. بعضی‌ها بعد از گذشتن هفت قرن از احادیث شیعه آمده‌اند برای شناخت احادیث شیعه، قواعد و اصطلاحاتی درست کرده‏اند و اینها این روش را از سنّی‌ها یاد گرفته‌اند و از موازین خود ائمه؟عهم؟ منحرف شده‌اند. کافی کتابی است که در محضر امام؟ع؟ در غیبت صغری در بین شیعه منتشر شد. اگر خلاف بود، خود آن بزرگوار؟ع؟ می‏بایست بگوید این کتاب‌ها را جمع کنید. به وکلاء دستور دهد که کتاب کافی را از بین شیعه جمع کنید، یا لا اقلّ بفرماید آن روایاتی را که در این کتاب ضعیف است و از ما نیست از این کتاب بیرون کنید؛ ولی حجت صلوات‌الله‌علیه با سکوت خود و امضاء عملی خود، این کتاب شریف و سایر کتب

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 164 *»

معتبره شیعه را در آن زمان، تسدید فرمودند. پس بحمدالله روشن است و احادیث کافی احتیاج به تصحیح، مطابق این قواعد مستحدثه ندارد. به صحت این کتاب‌ها یقین داریم و به حقانیت آنها و این فرمایشات معتقدیم. ممکن است حدیثی را نفهمیم، به همان اجمال خودش می‌گذاریم؛ یا حدیثی تقیّه باشد، در مورد خودش به آن عمل می‌کنیم. در هر صورت درباره بحث ما چند روایت در این کتاب ذکر شده که من می‌خوانم که ان‌شاءالله مطلب روشن شود.

از امام صادق؟ع؟ است که فرمودند: کان علی بن الحسین صلوات‌الله‌علیه یقول؛ حضرت سجاد؟ع؟ می‏فرمودند: انّا انزلناه فی لیلة‏القدر صدق الله عزّوجلّ انزل الله القرآن فی لیلةالقدر خدا فرموده ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم و نازل کردیم. البته روشن است که در شب قدر قرآن به‌طور تمام نازل شد. تمام قرآن در لیله قدر نازل شد ولی بعد به مناسبت‌های مختلف در دوران بیست و سه سال از بعثت رسول‌خدا (سیزده سال در مکه معظّمه و ده سال در مدینه منوّره) تا وفات آن حضرت، به تدریج آیات قرآن نازل می‌شد و جبرئیل آیات را دوباره و به‌طور تدریج بر آن حضرت نازل می‌کرد. در روایات هم داریم که تمام قرآن در لیله قدر در بیت‌المعمور نازل شد و بیت‌المعمور در آسمان چهارم در مقابل کعبه است که مطاف ملائکه است، مثل اینکه کعبه مطاف انسان‌ها در روی زمین است. این به‌حسب بیان ظاهر بود.

به‌حسب بیان باطن، نزول قرآن عبارت است از نزول مرتبه‏ای از مرتبه‏های آن بزرگوار، و قرآن عبارت است از خود آن مرتبه از آن مرتبه‌ها و نزول آن مرتبه به مرتبه‌های پایین‌تر را این‌طور تعبیر می‏آورند. انّا انزلناه فی لیلة‏القدر؛ ما آن مرتبه را فرو فرستادیم و فرود آوردیم به‌سوی لیلةالقدر و در لیله قدر. که از نظر باطن، مرتبه دیگری از ایشان باشد. و ما ادرىٰک ما لیلةالقدر این تعبیر از قبیل «ایّاکِ اعنی و اسمعی یا جارة» است، تو چه می‌دانی لیلةالقدر چیست؟ قال رسول‌الله؟ص؟ لاادری؛ فرمود: من نمی‌دانم آنچه را

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 165 *»

که تو به من نیاموزی؛ یعنی ای خدا من به تعلیم تو محتاج هستم. قال الله عزوجل لیلة‏القدر خیر من الف شهر؛ لیلةالقدر بهتر است از هزار ماه که لیس فیها لیلةالقدر در آنها لیله قدر نباشد. هزار ماهی که در آن ليلةالقدر نباشد، یک شب قدر از آن هزار ماه بهتر  است. بعضی‌ها گفته‏اند این هزارماه گفتن به این منظور است که آخرین عددی بوده که برای تکثیر بیان می‏شده است. عدد زیادی را که می‏خواستند بیان کنند، یعنی بگویند قابل احصاء نیست و نمی‏توان شمرد، می‏گفتند هزار. ولی نه بخصوص هزار، بلکه لیله قدر از همه اوقات و از همه دورانی که در آن لیله قدری نباشد افضل است. در باطن به دوران حکومت معصومین؟عهم؟ تفسیر شده، که دوران حکومت ایشان از دوران حکومت‌هایی که در آن دوران، امام معصومی حاکم نباشد و حکومت ظاهری نداشته باشد افضل است.

بعد خدا فرمود: قال لرسول‌الله؟ص؟ و هل تدری لِمَ هی خیرٌ مِن الف شهر؟ می‏دانی چرا لیله قدر از هزار ماه بهتر است؟ قال لا عرض کرد نه. قال لانّها تنزّل‏ فیها الملائکة و الرّوح باذن ربّهم من کل امر؛ علتش این است که در لیله قدر ملائکه و روح به اذن پرورنده آنها از هر امری نازل می‏شوند، و روح را گفته‏اند که اعظم از همه ملائکه است حتی از جبرئیل. و این روح، همان روح‏القدس است که از همه ملائکه اعظم است. و «من» در اینجا به ‌معنای باء است یا اصلاً باء بوده و «مِن» شده است، که تنزیل آن رسیده که باء است. حال یا تنزیل است که یعنی اصل نزول این‌طور بوده و یا معنای تنزیل این‌طور باشد که معنای من در اینجا باء باشد یعنی بکل امر؛ یعنی به همه امور نه بعضی از امور.

بعد می‏فرماید: و اذا اذن الله عزّوجلّ بشی‏ء فقد رضیه؛ اگر خدا چیزی را اذن دهد، معلوم است آن را پسندیده و آن را خواسته است. سلام هی حتّی مطلع الفجر؛ لیله قدر تا طلوع فجر سلامتی است، یا تا طلوع فجر سلام است. یقول می‌فرماید که

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 166 *»

تُسَلِّم علیک یا محمّد ملائکتی و روحی بسلامی من اوّل ما یَهبِطُون الی مطلع الفجر؛ ملائکه من و روح من بر تو از اول ورودشان به زمین تا طلوع فجر سلام می‏کنند. ثمّ قال فی بعض کتابه، بعد خدا در قسمتی از قرآن فرمود: و اتّقوا فتنة لاتُصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة([173]) فی انّا انزلناه فی لیلة‏القدر؛ و از فتنه‏ای که بعد از رسول‌خدا؟ص؟ عده مخصوصی از امت در آن فتنه قرار می‏گیرند بپرهیزید که این فتنه مربوط به انّا انزلناه فی لیلة‏القدر است؛ یعنی معتقد می‏شوند که تا رسول‌خدا در دنیا بودند، لیلة‏القدر هم بوده و همین ‌که رسول‌خدا از دنیا رفتند، دیگر لیلة‏القدری نیست؛ یا لیلة‏القدر با رسول‌خدا بالا برده می‏شود، یا اگر هم باشد فقط به‌ عنوان اینکه شبی از شب‌ها است ولی نزول ملائکه و روح را در آن شب انکار می‏کنند و در این فتنه می‏افتند. و قال فی بعض کتابه، در قسمت دیگری از قرآن فرمود: و ما محمّد؟ص؟ الّا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن‌یضرّ الله شیئاً و سیجزی الله الشاکرین؛([174]) محمّد؟ص؟ نیست مگر فرستاده خدا، مثل سایر انبیاء و رسل که پیش از او بودند و جریان‌های عادی و بشری بر آنها جریان یافت و از دنیا رفتند، او هم اگر بمیرد یا کشته شود شما به حالات پیش خودتان برمی‏گردید و کسی‌که به حالت پیشین خود از دوران جاهلیت برگردد، به خدا ضرری نزده است و به این زودی خدا سپاسگزاران را پاداش می‏دهد.

حضرت سجاد؟ع؟ این آیات را با انّا انزلناه تطبیق می‏فرمایند و چنین تفسیر می‏کنند: یقول فی الآیة الاولی انّ محمّداً حین یموت یقول اهلُ الخلاف لامر الله عزّوجلّ مضت لیلة‏القدر مع رسول‌الله؟ص؟؛ فرمودند که در آیه اوّلی خداوند می‏فرماید که وقتی رسول‌الله از دنیا بروند، اهل خلاف، نسبت به امر خدا ـــ  یعنی مقام ولایت و امامت و

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 167 *»

وصایت ـــ‌  این‏طور می‏گویند که شب قدر هم با رسول‌خدا رفت؛ یعنی به آن‌طوری که بود و نزول ملائکه و روح می‏شد، با رسول‌خدا رفت. فهذه فتنةٌ اَصابَتْهم خاصّة؛ این فتنه‏ای است که آن عده مخصوص به آن مبتلا می‏شوند. و بها ارتدّوا علی اعقابهم؛ و به همین فتنه هم ارتداد پیدا می‏کنند و به جاهلیت و کفر پیشین خود برمی‏گردند. لانّهم ان قالوا، زیرا آنها اگر بگویند لَمْ‏تذهب، لیلة‏القدر از بین نرفته و به همان حالی که در زمان رسول‌خدا؟ص؟ بوده برقرار است، فلابدّ ان‌یکون للّه عزّوجلّ فیها امر؛ پس خواه‌نخواه باید در آن لیله قدر برای خداوند امری باشد. یعنی  همان‌طوری که در زمان رسول‌خدا انجام می‏شد، بعد هم باید در مورد شخص دیگری انجام یابد. و اذا اقرّوا بالامر لم‏یکن له من صاحبٍ بُدّ؛([175]) پس اگر بگویند آن امر و آن جریان‌ها برقرار است، باید بگویند یک صاحبی و یک اهلی دارد که بر او ملائکه و روح نازل می‏شوند و این جریان نزول ملائکه با او انجام می‏شود. پس باید به ولایت و امامت ما اقرار کنند. از این جهت است که وجود لیله قدر را انکار می‏کنند.

حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است فرمود: یا معشر الشیعة خاصِموا بسورة انّا انزلناه تَفلُجوا؛ ای گروه شیعیان، با دشمنانتان ـــ  یعنی منکرین ولایت و امامت امامان ـــ  به‌وسیله سوره انّا انزلناه مخاصمه و محاجّه کنید که بر آنها غلبه نموده و آنها را مغلوب می‏کنید. فوالله انّها لحجّة الله تبارک و تعالی علی الخلق بعد رسول‌الله؟ص؟؛ پس به خدا سوگند که سوره انّا انزلناه بعد از رسول‌خدا؟ص؟ حجت خدای تبارک و تعالی بر خلقش است. و انّها لسیّدة دینکم؛ و سوره انا انزلناه آقای دین شما است. و انّها لغایة علمنا؛ و سوره انا انزلناه نهایت علم ما است. یا معشر الشیعة خاصموا بحـٰم و الکتاب المبین انّا انزلناه فی لیلة مبارکة انّا کنّا منذرین بقیه آیه که فیها یفرق کلّ امر حکیم؛([176]) فرمود: ای

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 168 *»

جمعیت شیعه، با دشمنان و منکرین ولایت و امامت با حــٰم … محاجّه و مخاصمه کنید؛ چرا؟ فانّها لولاة الامر خاصّة بعد رسول‌الله؟ص؟؛ زیرا این آیات هم که در سوره حم دخان است به صاحبان امر بعد از رسول‌خدا و امامان بعد از رسول‌خدا؟ص؟ مربوط است. یا معشر الشیعة یقول الله تبارک و تعالی و ان من امّة الّا خلا فیها نذیر؛([177])([178]) با این آیه هم محاجّه کنید که این آیه هم وجود نذیر بعد از رسول‌خدا؟ص؟ را اثبات می‏کند؛ تا آخر حدیث که دیگر مربوط به سوره انا انزلناه نیست.

انّا انزلناه سوره عجیبی است و مطالب عجیبی دارد. نمی‌دانم کدام قسمتش را بگویم و چطور بحث را مرتب کنم که بحثمان زود تمام شود. برای خود همین بحث لا اقلّ یک ماه وقت لازم است که در اطراف همین مسأله صحبت کنیم که خود لیلةالقدر چیست، نزول ملائکه و روح چیست، مراد از روح چیست. و حرف‌هایی که دیگران در جوانب این سوره زده‌اند و تفسیرهایی را  که دیگران کرده‌اند بخواهیم بررسی کنیم، وقت لازم دارد.

این لیلة‏القدر با این عظمت و جلالت را بعضی می‏گویند که زمان، از حیث خود زمان فضیلتی ندارد. امروز با دیروز، دیشب با پریشب و امشب تفاوتی ندارد. مِنْ حیث هو هو از جهت زمان بودن تفاوتی ندارد، ولی حوادثی که در این زمان‌ها واقع می‏شود باعث می‏شود که برای زمان فضیلتی پیدا بشود، و نیز می‏گویند مکان هم همین‌طور است. زمین کعبه با زمین مثلاً مشهد و یا تهران هیچ فرقی ندارد، ولی چون آدم یا ابراهیم آنجا آمده‏اند و آن خانه را ساخته‏اند، این فضیلت پیدا شده است؛ مثل اینکه شما یک زمینی را بگیرید و مسجد کنید، تا مسجد شد این فضیلت برایش پیدا شد. پس فضیلت لیلة‏القدر هم روی این جهت است که حادثه‏ای در این شب رخ

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 169 *»

می‏دهد، به‌واسطه آن حادثه لیلة‏القدر فضیلت پیدا می‏کند.

اگر این‌طور باشد باید به این اشخاص گفت که پس چرا خدا تا این اندازه برای بندگانش ناراحتی فراهم کرده؟ به آدم یا ابراهیم دستور می‏داد بروند این خانه را در هلند بسازند و حج را هم به‌سوی آنجا قرار می‏داد که اگر کسی می‏رود حج انجام بدهد، لا اقلّ یک شهری را ببیند، کشوری را ببیند که غرق گل باشد، هوای خوب داشته باشد، همیشه گل‌باران باشد. چرا هلند را قرار نداده است؟ به آدم دستور می‏داد که این خانه‏ای را که می‏خواهی بسازی و بعد مطاف تمام مؤمنین و اهل اسلام بشود و همه ادیان آسمانی به آن احترام بگذارند، برو در هلند بساز. چرا بین این کوه‌هایی که این‌قدر گرم و سوزان است قرار داد و با این سختی‏ها و این‏همه مشکلات در آن مشاهد مشرّفه‏ای که در آنجا هست راضی شد که خانه او را در آنجا بناء سازد و ما هم از خدا بخواهیم که و لاتُخْلِنی من تلک المواقف الکریمة و المشاهد الشریفة.([179]) آن عرفات، آن منی، آن مشعر، همین‌طور بی‏جهت و بدون هیچ دلیلی و رجحانی آنجا را انتخاب کرد و اسمش را منی گذاشت و شریف شد؟ آن طرف را اسمش را مشعر گذاشت و شریف شد؟ و آن‏طرف‏تر را عرفات نام گذاشت و کریم و شریف شد؟ حالا ما هم به‌واسطه این قرارداد پوچ و بی‏جهت آنجا برویم. در آن بیابان‌ها، در عرفات یک قدری انسان ریگ‌های زمین را زیر و رو کند، عقرب دیده می‏شود و ممکن است عقرب او را بگزد. خود من چند بار در عرفات کنار خیمه عقرب دیده‏ام. یک‌چنین سرزمین‌ها را بی‏جهت انتخاب کرده و رفتند آنجاها را درست کردند و آنها را مکه و عرفات و منی و مشعر نام گذاشتند؟ حال ما هم باید آنجا برویم و مناسک را به چه زحمت و مشکلاتی انجام بدهیم و اسم این کار را حج بگذاریم.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 170 *»

ولی خیر، این‌چنین نیست و این حرف‌ها از بی‏خبری از حقایق شرع و دین است. امامان ما؟عهم؟ می‏فرمایند زمین از زیر این کعبه، پهن شده است. پس یک جهتی دارد و حسابی دارد که اینجا انتخاب شده است. چون مرکز است و امّ‏القری است، تمام زمین‌ها از اینجا پیدا شده و از این دامنه سرزده است، از این جهت مادرِ قریه‏ها و مادرِ شهرها است و باید احترام و تجلیل بشود. حال تو نمی‌فهمی بگو من نمی‌فهمم و علتش را نمی‌دانم، نه اینکه بیایی و این امور را انکار کنی.

در مورد لیلة‏القدر می‏گویند که آن هم مثل شب‌های دیگر است، هیچ فرقی ندارد، از نظر زمان بودن هیچ فرقی ندارد، ولی در آن حوادثی پیش آمده که فضیلت یافته. حالا چه حادثه‏ای پیش آمده؟ حادثه‏ای را که می‏گویند این است، که هر ولیّ و هر سالکی برای استکمال و ترقی و تکامل خود یک دورانی دارد. از وقتی‌که شروع به ریاضت و زحمت و سیر و سلوک می‏کند، به یک وقتی می‏رسد که در آن وقت، کامل می‏شود. تا کمال برای او حاصل شد، آن‌وقت فیوضات خدا به او تعلق می‏گیرد. آن ‌وقتی‌که فیوضات به او تعلّق گرفت، همان وقت برای او لیلة‏القدر است. می‏گویند ائمه ما یا رسول‌خدا؟ص؟، اینها شروع به عبادت و تقوی و زحمت و سیر و سلوک الی‏ الله می‏کنند. در لیلة‏القدر برای ایشان کمالی فراهم می‏شود که در این موقع به این بزرگواران تقدیرات تعلق می‏گیرد و نفسشان لوح تقدیر همه اشیاء و همه امور می‏شود.

وقتی کسی از فرمایشات ائمه؟عهم؟ بی‌خبر باشد و این بیانات را ببیند، ممکن است به به هم بگوید؛ به به چه تحقیقاتی! آقا دانشمند است! استاد است! چقدر زحمت کشیده! ولی اینها همه بی‌اساس و مزخرف است. با توجه به فرمایشات ایشان؟عهم؟ لیلة‏القدر یک واقعیتی دارد که برای آن شب‌های مخصوصی انتخاب شده است و روی جهاتی بخصوص در ماه رمضان انتخاب شده و بخصوص در دهه آخر آن انتخاب شده و بخصوص در شب نوزدهم و بیست و یکم و شب بیست و سوم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 171 *»

انتخاب شده که از جهت اموری و جهاتی است و بی‏جهت نیست که بگوییم فرق نمی‏کند و روی این حادثه‏ای که در این ماه یا در این شب‌ها واقع شده یا واقع می‌شود، فضیلتی برای آنها پیدا گردیده است.

عرض می‏کنم درباره انّا انزلناه و لیلة‏القدر بحث‌های زیادی است. نمی‏دانم از کدام قسمت شروع کنم و به کدام قسمت از آن بحث‌ها بپردازم. همین اندازه این عبارت را دقت کنید از امام؟ع؟ است که از کتاب مبارک کافی است. خودتان درباره آن فکر کنید: عن ابی‏جعفر؟ع؟ قال: لقد خلق الله جلّ ذکره لیلة القدر اوّل ما خلق الدنیا و لقد خلق فیها اوّل نبی یکون و اوّل وصی یکون، و لقد قضی ان‌یکون فی کلّ سنة لیلة یُهْبَط فیها بتفسیر الامور الی مثلها من السّنة المُقبِلة، من جحد ذلک فقد ردّ علی الله عزّوجلّ علمه لانّه لایقوم الانبیاء و الرسل و المحدَّثون الّا ان‌تکون علیهم حجة بما یأتیهم فی تلک اللیلة مع الحجّة الّتی یأتیهم بها جبرئیل.([180])

در این حدیث شریف چقدر مطلب است و در اینجا چقدر بیان است و چقدر مشکلات از آن حل می‏شود؟ چطور توضیح بدهم و چه بگویم؟! همین اندازه که به بحث ما مربوط است توضیح می‏دهم، دقت بفرمایید.

ما دانستیم که برای ائمه ما؟عهم؟ یک مقامی است که در آن مقام، یکی از آن بزرگواران در جای همه آنها می‏تواند بنشیند و از همه آنها می‏تواند نیابت بکند. و در این مقام است که برای جمیع فیوضات مبدأ است، برای جمیع خلایق قطب است، برای جمیع عنایات ربّانی به همه خلق واسطه است. این مقام، همان مرتبه‏ای است که از آن بحث می‏کنیم و می‏خواهیم بدانیم چیست، که وقتی می‏گوییم امام غائب است و غیبت او یعنی چه؟ در آن مقامی که این بزرگوار جای همه آن بزرگواران؟عهم؟ نشسته است و یا در هر زمانی امام آن زمان جای گذشتگان از آن بزرگواران می‌نشیند؛

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 172 *»

این مقام نسبت به جمیع شئونات و جمیع اشیاء و جمیع خلایق مقام مبدئیت را دارد، مقام قطبیت، واسطه، مرکز، محور و هرچه بگوییم.

حال در این عالم ما، این مقام، خلقت ظاهری امام است که در این عالم طبق سنّت و نظام این عالم دورانی را در این عالم طی می‏نماید. در دورانی پیش از تشکیل نطفه است، بعد نطفه در صلب پدر، بعد در رحم مادر قرار می‏گیرد، بعد تولد می‏یابد، رشد می‏کند و جوان می‏شود و در همین مرتبه‏اش مرکز و مبدأ است و محیط است. بعد ممکن است لباسی از این بدن ظاهری و ظهور ظاهری بپوشد و در مدینه منوّره مثلاً ساکن شود یا مثلاً در زندان بغداد به‌سر ببرد و همین‌طور. و در این زمان ما هم، امام زمان ما صلوات‌الله‌علیه ممکن است بدنی ظاهری این‌چنینی برای خود بگیرند و در بلدی یا در بلادی بدن‌هایی برای خود بگیرند. این ظهور ظاهریشان است.

دقت کنید، آن عقل کلی که این بزرگواران دارند و آن عقل کل که اوّل ما خلق ‏الله است و همه اشیاء به آن آفریده شده، او در این مقام ظاهری ایشان که مورد بحث است در این عالم ظاهر می‏شود. این مقام برای این عالم مبدأ می‏شود. در این مقامی که عرض کردم یکی از ایشان جای همه ایشان می‏نشیند. بعد این مقام و مرتبه ممکن است در بدنی یا بدن‌هایی ظاهر بشود؛ ولی وقتی‌که در بدنِ ظاهری و ظهورِ ظاهری ظاهری ظاهر شدند، آن امور در این بدن دیده نمی‏شود، آن مقامات و جهات و احاطه در این بدن دیده نمی‏شود؛ بلکه ممکن است در یک اتاقی از منزلش در مدینه در همین لیلة‏القدر نشسته باشد، مشغول عبادت باشد. ممکن است یکی از صحابه و اصحابش هم کنارش باشد و هیچ باخبر نشود و نزول ملائکه و روح را بر آن امام اصلاً نبیند و آن غوغایی که در لیلةالقدر است مشاهده نکند و نمی‏بیند در لیلة‏القدر چه غوغایی است. چون معنای قَدْر همان‌طور که به ‌معنای تقدیر آمده، یعنی لیله تقدیر

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 173 *»

که همه امور تقدیر می‏شود یا به معنای مقدار و ارزش آمده، یعنی لیلهݥ باارزش؛ همین‌طور به ‌معنای ضیق و تنگی هم آمده است. خدا در قرآن فرموده: و من قُدِرَ علیه رزقه؛([181]) یعنی کسی‌که روزی بر او تنگ شود. پس قدر به معنای ضیق و تنگی هم آمده است. می‏فرماید در لیلة‏القدر آن‌قدر ملائکه بر امام برای گرفتن فیض و رسانیدن فیض نازل می‏شوند که جمیع فضاء پُر می‏شود و فضاء بر آنها تنگ می‏گردد. زمین‌ها و آسمان‌ها و فضاها پُر از ملائکه می‏شود به‌طوری‌ که جا بر آنها تنگ می‏شود. لیلة‏القدر پس به معنای لیله ضیق و تنگ هم می‏باشد. یک‌چنین غوغایی بر امام می‏گذرد و ممکن است اگر کسی از صحابه کنار امام نشسته باشد خبردار نشود، و همین‌طور هم بود. ائمه ما در لیلة‏القدر در مدینه بودند و آن بزرگواران در مسجد رسول‌خدا؟ص؟ یا مشغول نمازخواندن بودند یا می‏نشستند و دعاء می‏خواندند؛ هر کس هم که می‏آمد آنها را می‏دید و می‏گفت هذا جعفر مثلاً یا هذا باقر صلوات‌الله‌علیهما. به آنها هم اشاره می‏کردند و آنها را می‏دیدند و در ظاهر کار هیچ خبری‌ نبود و نزول ملائکه و روح در ظاهرِ این بدن، هیچ دیده نمی‏شد.

پس کدام مرتبه امام محل این‏همه نزول و صعود و آمد و شد ملائکه بوده است و اکنون هم می‏باشد؟ حتی مطلع الفجر؛ تا صبح یک‌چنین غوغایی می‏گذرد. مرتبه ظاهری ایشان در همین عالم هم مراد است و مربوط به همین عالمشان است. و آن عبارت است از همان مرتبه‏ای که آن مرتبه «بدن اصلی» ایشان است که مرکز و بیت عقل برای ایشان است. و نور انا انزلناه که بر ایشان نازل می‏شود، همان روح‏القدس است که روح‏القدس بر ایشان به کلی خود و به تمامیت خود فرود می‏آید. تنزّل الملائکة و الروح؛ این روح آن‌قدر شرافت دارد که ملائکه در برابر همین روح به خضوع می‏افتند و بر آدم سجده می‏کنند در وقتی‌که یک نمودی و جلوه‏ای از این روح در آدم پیدا شد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 174 *»

فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین فسجد الملائکة کلّهم اجمعون.([182])

حتی جبرئیل در مقابل این روح خاضع شد. این کدام روح است؟ آن روحی است که به‌حسب قابلیت آدم یک جلوه‏ای از آن در او پیدا شد، و آن روح به کلّش و تمامش و اصلش و حقیقتش بر محمّد9 و بر ائمه ما: نازل شده و می‏شود.

آن مقام ایشان در این عالم منشأ بروز این آثار و مبدأ جمیع آثار در این عالم است و آن مقام است که درباره آن فرموده‏اند: لولا الحجّة لساخت الارض باهلها، ([183]) و آن مقام است که قطب است و گفتم هر یک از ایشان می‏تواند جای همه ایشان بنشیند و جمیع خلق را اداره کند و تدبیر کند و واسطه فیض برای همه خلق باشد. آن مقام، در لیلة‏القدر در این بدن ظاهری در گوشه مسجد رسول‌خدا؟ص؟ ظاهر می‏شود، یا در خانه‏اش نشسته است و عبادت می‏کند. اگر کسی هم نگاه کند می‏بیند در ظاهر آن خبری نیست. اگر خبری می‌دیدند که اقرار می‌کردند. در این بدن ظاهرِ ظاهر خبری نیست، پس هرچه هست در آن مرتبه‏ای است که در این بدن ظاهر جلوه کرده است.

پس آن مقام مبدئیت و قطبیتی که برای امام در این عالم است، آن مقام ممکن است در بدن‌های متعددی ظاهر شود. از این جهت ممکن است کسی الآن مهدی صلوات‌الله‌علیه را در این شهر ببیند و البته نشناسد و مثلاً به‌ شکل جوانی ببیند و همین لحظه و همین آن، شخص دیگری مهدی صلوات‌الله‌علیه را به لباس پیرمردی در کربلا ببیند و در همین لحظه کس دیگری او را در مکه به سن کمال بین جوانی و پیری زیارت کند که مشغول طواف است مثلاً. هیچ مانعی ندارد. این بدن‌ها، اینها هریک برای آن بدن اصلی و آن مقام مبدئیتی که برای این عالم دارند، مظهر است. پس برای آن، این ظهورات متعدده می‏باشد.

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 175 *»

لیلة‏القدر هم یک‌چنین حقیقتی است؛ یعنی آن زمان و وقتی‌که برای حوادث زمانی در این عالم مبدئیت دارد. برای آن لیلة‏القدر حقیقی و واقعی در وقت‌های ما در دوره سال مظاهری وجود دارد که آنها لیلة‏القدر ما می‏شوند. مثل آنکه لیلة‏القدر برای ما شب بیست و سوم است که امشب باشد، برای شهری دیگر فردا شب باشد، برای شهر دیگری پس‏فردا شب باشد و همه این شب‌ها لیلة‏القدر است. مانند وقت نماز ظهر و زوال ظهر که نماز واجب می‏شود، منادی از طرف خدا ندا می‏کند: قوموا الی نیرانکم الّتی اوقدتموها علی ظهورکم فاطفئوها بصلوتکم؛([184]) برخیزید این‌همه آتشی که از معصیت‌های خود فراهم کرده‏اید و برافروخته‏اید، آن آتش‌ها را با نماز خاموش کنید؛ یعنی نماز بخوانید تا آمرزیده شوید.

اوّل زوال، یک حقیقتی است ولی مظاهری دارد. ببینید زوال هر شهری فرق می‏کند، به‌تدریج این زوال‌ها پیدا می‏شود. در مشهد زوال ظهر فلان ساعت است، در شهر دیگر ساعت دیگر، همین‌طور تا مجموعه کره زمین، چقدر ساعت‌های زوال پیدا می‏شود؟ اینها همه مظهر آن زوال کلی و آن حقیقتِ کلیه زوال است. لیلة‏القدر هم همین‌طور است.

نه اینکه مانند دیگران بگوییم این زمان‌ها همه‏اش یکسان است و حادثه‏ای که در این زمان رخ می‏دهد با حوادثی که در شب‌های دیگر رخ می‏دهد هیچ فرق ندارد. آنها می‏گویند کامل و ولیّ که به کمال می‌رسد در این وقت چون به کمال رسید این وقت بافضیلت شد. پس برای فرد دیگری که وقت دیگری لیلة‏القدرش می‏شود چه؟ کدام کامل باز به کمال می‏رسد؟ فرض هم این است که ما یک کامل روی زمین بیشتر نداریم که معصوم؟ع؟ است که به‌ معنای معصوم کلی و محل نزول ملائکه و روح است. گرچه از نظری ما معتقد هستیم که حتی برای کاملان و بزرگان شیعه هم

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 176 *»

لیلة‏القدر هست و بالنسبه همان اوضاعی که بر امام می‏گذرد بر آنها هم می‌گذرد. همان تنزّل الملائکة و الروح که بر معصومین است بر کاملان شیعه هم هست. چون هر مقامی که بالنسبه مبدئیت دارد، لیلةالقدر دارد؛ چون برای آن مقام هم وقتی است که در آن وقت آثار از آن بروز می‏کند و به‌ برکت آن حوادث بر خلق مادون آن جاری می‏شود.

عرض کردم در مورد انّا انزلناه و لیلةالقدر خیلی وقت و فرصت می‏خواهد که بتوانیم در جوانب مختلف آن بحث کنیم. ان‌شاءالله اگر یک وقتی فرصت کردیم و فراغتی داشتیم، بحث انا انزلناه داشته باشیم، یک ماه، دو ماه، یا بیشتر بحث کنیم. خیلی مطلب است! همین‌طور نشسته‌اند و درباره لیلة‏القدر سخن‌ها گفته‏اند و حرف‌ها زده‌اند و بافته‌اند. درباره این مسأله مهم که قرآن درباره آن نازل شده و لیلة‏القدر با این عظمت و جلالت، می‏گویند با سایر وقت‌ها فرقی ندارد. زمان‌ها همه با هم یکسان هستند مانند زمین‌ها که همه با هم یکسان می‏باشند و هیچ فرقی با هم ندارند. فرض کنید اگر همه زمین‌ها با هم یکسان بودند، بیایند در مکه، کعبه و این مسجد را بسازند، بزرگ‌ترین اشکال همین‏جا است که ترجیح بلامرجّح است. اگر قطعه‏های زمین یکسان است چرا اینجا انتخاب شده؟ جای چرا گفتن است. آخر نبیی که همه امورش از طرف خدا است، چرا در اینجا مسجد ساخت و مسجدالحرام شد؟ اگر همه زمین‌ها ‌یکسان است چرا اینجا ساخت؟ گذشته از آنکه از نظر ظاهر هم می‏بینیم که یکسان نیست. عرض کردم هلند از اینجا خیلی بهتر است، به‌حسب ظاهر حق بود حضرت آدم آنجا می‏رفت و قطعه‏ای از آن را مسجد و کعبه می‏ساخت. پس اموری و جهاتی دیگر در کار است.

پس لیلة‏القدر یک حقیقت کلی است و دارای مظاهر است و هرکس که در این عالم و در عرصه خلق مبدئیتی داشته باشد، به‌واسطه مبدئیت‌داشتن، لیلةالقدری هم برایش هست. فرمود: هرکس در مقام ما نسبت به انّا انزلناه شک دارد و می‏خواهد

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 177 *»

برایش روشن بشود که مقام ما نسبت به انّا انزلناه چیست، در شب بیست و سوم ماه رمضان هزار مرتبه انّا انزلناه بخواند، صبح نکرده در خواب برای او روشن می‏شود که برای ما چه مقامی است به‌طوری که یقین خواهد کرد.([185]) ما ان‏شاءالله تعالی و له الحمد شک نداریم و اگر در شب قدر هزار مرتبه انّا انزلناه و یا صد رکعت نماز و در هر رکعت ده مرتبه انا انزلناه و یا سوره مبارکه توحید بخوانیم، برای تعظیم آن شب است. اين فرمایش برای غافل است؛ می‌فرمایند اگر غفلت برایش دست داد و خوابید، در خواب می‌بیند. ما که ان‌شاءالله در شب قدر احياء داريم و بيدار هستيم. این‌طور در خاطرم هست که در حاشيه فصل‌الخطاب می‌فرمايند معلوم می‌شود غافل می‌شود، خوابش می‌برد و در خواب چيزی را می‌بيند که امر ولایت برایش روشن می‌شود. ([186]) ولی ما الحمدلله در شک نيستيم و یقین داریم. این مسائلی که مطرح می‌کنیم برای مذاکره و احياء امر محمّد و آل‌محمّد؟عهم؟ است.

از نظر ما لیلة‏القدر برای بزرگان شیعه هم هست. همان‌طور که تنزّل ملائکه و روح بر معصوم کلی می‏شود ــ چون مبدئیت دارد ــ  برای بزرگان شیعه هم بالنسبه همین مقام هست. در این حدیث امام؟ع؟ می‏فرمایند که خدا لیله قدر را خلق کرد در آن ابتدائی که دنیا را خلق کرد. پس بی‏جهت نیست که لیلة‏القدر است؛ یعنی خود دنیا که پیدا شد از لیلة‏القدر پیدا شده است. چون خود دنیا از حوادث و از مخلوقات خدا است، پیدایش دنیا از لیلة‏القدر است؛ پس یک حقیقت کلی است. یک وقتی است که این وقت، مبدأ اوقات است که حتی دنیا از لیلة‏القدر پیدا شده؛ لقد خلق الله جلّ ذکره لیلةالقدر اوّل ما خلق الدنیا؛ آن ابتدائی که دنیا را خلقت کرد، لیلةالقدر را خلقت

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 178 *»

کرد و تمام این اوقات از این لیلة‏القدر پیدا شده است. ولی بین این اوقات دنیایی مظهرهایی انتخاب کرده که لیلة‏القدر در آن مظهرها ظاهر شده است. شب نیمه شعبان، شب نوزدهم ماه رمضان، شب بیست و یکم آن، شب بیست و سوم، شب بیست و پنجم، شب بیست و هفتم، شب بیست و نهم و همچنین شب آخر ماه رمضان را «لیالی قدر» گفته‏اند. همه اینها مظاهر لیلة‏القدر است، اما آن مظهر کلی کلی جامع که لیلة‏القدر در آن مظهر به‌طور کلیّت و جامعیتش ظاهر شده، شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان است. پس فضیلت این شب از این جهت است، احیائش آن‌قدر فضیلت دارد، عبادت در شب و روز آن آن‌قدر فضیلت دارد. همه این فضیلت‌ها مربوط به این جهت است.

مانند آنکه امام؟ع؟ هم برای آن مقام مرکزیت و مبدئیت خود بدن‌هایی انتخاب می‏کنند. این بدن‌ها ممکن است برایش مراتب باشد. ممکن است در یک درخت بسیار بسیار خوبی مانند درخت کوه طور جلوه کند. آن درخت، آن شجره، چه کسی در آن درخت صحبت می‏کرد؟ معلوم است که امام امیرالمؤمنین علی صلوات‌الله‌علیه آن درخت را برای خود مظهر انتخاب فرمود و در آن درخت جلوه کرد و به ‌زبان خود از آن درخت سخن گفت و آن درخت زبان علی صلوات‌الله‌علیه شد و با موسی؟ع؟ سخن گفت. ان بورک من فی النّار و من حولها.([187]) همین‌طور ممکن است در جایی لازم شود که یک پیکره حیوانی را انتخاب کند و مثلاً به شکل شیر بشود و کنار بدن پاره‌پاره فرزندش حسین صلوات‌الله‌علیه بیاید و عزاداری کند، و آنهایی که به این امور جاهلند، از این امور استبعاد می‏کنند. می‏گویند چطور می‏شود علی؟ع؟ بیاید در لباس شیر ظاهر بشود؟ او نمی‏داند که مثلاً روح انسانیت با آن جلالت رتبه وقتی‌که در این پیکره عنصری ظاهر بشود، آیا بر آن جلالت روح انسانیت از این بدن عنصری

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 179 *»

کثیف صدمه‏ای وارد می‏شود؟ این پیکره ظاهری که ارزشی ندارد. به تعبیر آقای بزرگوار ما­، در همین کتاب مثنوی ایشان مطالعه کنید ببینید که چگونه واقعیت این بدن را بیان می‏فرماید. این بدن که همان عذره است، این بدن با عذره هیچ فرقی ندارد. منتهی عذره دفع شده ولی از آن عذره در این بدن یک مقدارش مانده است، این هم کم‏کم دفع می‏شود همین‌طور که دارد دفع می‏شود. آیا ظهور روح انسانیت و عقل انسانی در این پیکره، نقصانی برای عقل است؟ آلوده‌شدن عقل است؟ پایین‌آمدن ارزش روح انسانی است که در این پیکره گندیده عذره‌مانند ظاهر و داخل شده است؟ این است که چون معنای ظهور و ظاهر و انتخاب مظهر را نمی‏فهمند اشکال می‏کنند.

آری، گاهی مصلحت اقتضاء می‏کرده و جهاتی در کار بوده که امام؟ع؟ برای خود مظهری انتخاب کند که به شکل شیر باشد و در عرصه حیوان باشد و کاری که از شکل شیری بر می‏آمده در آنجا لازم بوده است، و همین‌طور در جای لازم، بدن یا بدن‌ها برای خود انتخاب می‏کرده‏اند. درباره امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه در نقل‌ها رسیده است که برای خود بدن‌های متعدد انتخاب می‏کرده‏اند. دیگر درباره حجة‌بن‌الحسن صلوات‌الله‌علیه و انتخاب بدن‌های متعدد کسی نمی‏تواند اشکال کند؛ چون برای خیلی‏ها اتفاق افتاده که می‏گویند در موقع گرفتاری‌هایشان متوسّل شدند و کسی آنجا حاضر شده است و آنها را نجات داده است و می‏گویند امام؟ع؟ بوده است. این را که همه قبول دارند و شیعه دیگر حالا نمی‏تواند انکار کند که امام زمان صلوات‌الله‌علیه ممکن است بدن‌های متعدد برای خود انتخاب بفرمایند. ولی هر امامی آن بدنی را که به آن بدن از ابتداء در این عالم ظاهر می‏شود و آن بدن را همیشه دارد و آن از بین نمی‏رود و فانی نمی‏شود، آن بدن از همه این بدن‌ها اعتدالش بیشتر است که باقی می‏ماند. آنها هم اعتدال دارند و اصلاً فرق ندارند، ولی طوری

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 180 *»

است که این بدن را برای خود انتخاب کرده است. و هریک از ائمه؟عهم؟ در دوران امامت ظاهریشان بدنی داشتند که معلوم بود چه وقت به دنیا آمده و در دوران کودکی و بزرگی با همان بدن زندگی کرده است و بعد هم همان بدن فوت می‏شده و یا همان بدن کشته می‏شده و یا همان بدن صدمه می‏دیده است.

لیلةالقدر هم همین‌طور است و لیلةالقدر آن‌طور نیست که مثل سایر اوقات باشد و فرقی نداشته باشد. فرق دارد و برای اجزاء این زمان، اعتدالی است. شب بیست و سوم را از نظر مجموعه هستی اعتدالی است. ما که نمی‏دانیم و به همه امور واقف نیستیم. ما یک طلوع خورشید می‏بینیم و یک غروب خورشید، یک طلوع ماه می‏بینیم و یک غروب ماه، اسمش را روز و شب می‏گذاریم. ما همین را می‏بینیم، چیز دیگری را که نمی‏بینیم. ما حقیقتِ زمان و وقت را نمی‏دانیم چیست و این نقطه نقطه‏ها که مظاهر وقت و زمان است، دقایق و روزها و شب‌ها، اینها همه با هم تفاوت می‏کنند و یکسان نیستند. ما که به این امور راه نمی‏بریم، ما باید تسلیم کسانی باشیم که بر همه هستی محیط هستند، شاهد بر خلقت بوده‏اند، ناظر بر خلقت بوده‏اند، خدا همه‌چیز را در حضور آنها خلقت کرده است. آنها وقتی‌که می‏گویند این لیلة‏القدر بر همه اوقات فضیلت دارد، باید تسلیم آنها بشویم و معتقد بشویم که بنابراین خود وقت، فضیلت دارد؛ مثل اینکه این بدن به‌واسطه تعلّق روح انسانی فضیلت دارد به آن پیکره‏ای که روح نباتی در آن ظاهر شده است. نمی‌شود گفت این با آن هیچ فرقی ندارد؛ نه، خیلی فرق دارد. این به یک اعتدالی رسیده که انسان در این پیدا شده است، آن به یک اعتدالی رسیده که نبات در آن پیدا شده است. گرچه هر دوی آنها از نظر جرم عنصری یکی باشند، ولی اعتدال آن و اسباب و آلات و عواملی که به آن تعلّق گرفته است فرق می‌کند. همین‌طور در مورد لیلةالقدر عوامل و اسباب و شرایطی که در شب بیست و سوم فراهم می‌شود طوری است که لیلةالقدر کلی ــ آن حقیقت

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 181 *»

کلیه ــ برای ما در این وقت بخصوص ظاهر می‌شود و می‏بینیم به‌حسب حرکت‌هایی که در افلاک و نجوم است متعدد هم می‏شود.

مطلب مهم دیگر این است که در حدیث می‏فرماید که: و لقد خلق فیها اوّل نبی یکون و اول وصی یکون؛ اول‌نبی و اول‌وصیی که پیدا شد در لیلةالقدر پیدا شد؛ یعنی لیلةالقدری نبوده که در آن لیلةالقدر نبی یا وصی نباشد، و نبیی و وصیی نبوده مگر اینکه برای او لیلةالقدر است. و لقد قضی ان‌یکون فی کلّ سنة لیلة؛ و خدا این‌طور قرارداده که در هر سالی یک شب باشد که در آن شب ملائکه و روح هبوط کنند، و آن یک شب همان شب کلی است، همان لیلة‏القدر کلی است که در آن لیله ملائکه برای تفسیر و تفصیلِ تمام امور خلق تا سال آینده مثل همان شب هبوط می‌کنند. هرکس این را انکار کند، علم خدا را بر خدا انکار کرده است؛ زیرا انبیاء و رسل و محدَّثون نمی‏توانند به‌پاخیزند و حجت باشند مگر اینکه بر ایشان حجتی بوده باشد و آنچه که در آن شب برای ایشان می‏آید حجتی است که جبرئیل آن را می‏آورد.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 182 *»

مجلس 11

 

(روز پنجشنبه 23 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)

 

 

 

 

 

r امام؟ع؟ و نزول ملائکه

r  محدّث کیانند؟

r جانشینان رسول‌الله؟ص؟

r کاملان شاهد بر خلقند

r امتیاز مؤمن معتقد به انّا انزلناه

r موقعیت ملائکه

r نزول ملائکه همیشگی است

r نزول شیاطین

r نور انّا انزلناه

r اعتدال کاملان

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 183 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين

وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ

 في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً

حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

 

در لیله قدر که امور تقدیر می‌شود و ملائکه با روح بر امام وقت صلوات‌الله‌علیه نازل می‌شوند، مطلب ما را روشن می‏کند به اینکه برای امام یک مقام و مرتبه‏ای است که اگرچه از جنس همین عالم است و از مراتب ظاهرِ او است، ولی بالنسبه به این بدن ظاهری او باز غیب است. گرچه آن مقام، مراتب بالای او مثل عالم مثال و مراتب بالاتر نیست؛ بلکه در همین مقام ظاهری، مرتبه‏ای دارد که محل نزول ملائکه است و محل نزول روح است. و جریان انّا انزلناه فی لیلةالقدر تا آخر سوره مبارکه در یک‌چنین مرتبه‌ای ظاهر می‏شود و این بدن ظاهری معصوم؟ع؟ را می‌توانیم «ظاهرِ ظاهر» یا «شهاده شهاده» بگوییم. به‌جهت اینکه آن مقامی که محل نزول ملائکه است، آن مقام غیب مطلق نیست، از همین عالم است، مربوط به همین عالم است و بالنسبه به این بدنِ ظاهر، غیب است. پس این بدن عنصری را بدن ظاهرِ ظاهر بگوییم.

این سوره مبارکه و این جریان قدر و نزول ملائکه و همه اموری که در این سوره ذکر شده مورد قبول همه شیعه است.

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 184 *»

و از طرف دیگر یقین داریم که این امور برای این بدن ظاهرِ ظاهر نبوده؛ چرا؟ چون این بدن ظاهرِ ظاهر در لیله قدر مثلاً در میان مسجد مشغول عبادت بوده و نزول ملائکه را بر این بدن ظاهر کسی مشاهده نمی‌کرده است. پس برای ایشان در همین مقام ظاهری ایشان مرتبه‏ای هست که نسبت به این بدن ظاهرِ ظاهر، غیب است و آن مرتبه را «ظاهر» می‌گوییم.([188]) تمام این آیات و روایاتی که در زمینه لیله قدر و حوادثی که در لیله قدر واقع می‌شود و تعلّق ملائکه و روح به امام وقت و نزول امور و تفسیر تقدیرات تا سال آینده رسیده، همه اینها یقیناً در همین عالم است. در همین عالم زمان و در همین مرتبه زمانیِ امام؟ع؟، ولی دیده نمی‌شود، چشم‌های دیگران نمی‌بیند. ولی در میان شیعیانِ ایشان یقیناً کسانی هستند که چشم‌های ایشان می‏بیند. باز نه با این چشم بدنِ ظاهرِ ظاهر، بلکه آنها هم باز با چشمی بالاتر از این چشم می‏بینند و آن چشم هم از همین عالم است؛ بلکه بر خود آنها هم ملائکه و روح نازل می‏شوند و به خود آنها هم ملائکه و روح تعلّق می‏گیرند و مثل اینکه امام؟ع؟ بر خلق شاهد هستند، آنها هم شاهد بر خلقند. آنها هم برای پیداشدن حوادث و اموری محل و مبدأ می‏شوند.

در حدیثی که دیروز می‌خواندیم امام؟ع؟ به این مطلب اشاره می‏فرمایند؛ می‏فرمایند: و لقد قضی ان‌یکون فی کلّ سنة لیلة؛ خدا این‌طور حکم فرموده و نظام

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 185 *»

حکیمانه خود را بر این جاری ساخته است که در هر سال شبی باشد که در آن شب تفسیر امور تا سال آینده فرود آید، و فرمود هرکس این مطلب را رد کند، علم خدا را رد کرده است. بعد امام علت این قرار را ذکر می‌فرمایند: لانه لایقوم الانبیاءُ و الرّسل و المحدّثون الّا ان‌تکونَ علیهم حجّةٌ بما یأتیهم فی تلک اللیلة؛ زیرا هر نبیّی و هر رسولی در زمان خودش و نیز مُحَدَّثان در هر زمانی، ایشان برای کاری آماده نمی‏شدند مگر اینکه در یک‌چنین شبی حجتی (دستوری) بر آنها از طرف خدا بیاید.

مُحَدَّث در اصطلاح آل‌محمّد؟عهم؟ در مرتبه اول شامل ائمه؟عهم؟ و اوصیاء است، هر یک از ایشان را مُحَدَّث می‏گویند. و ماارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدّث که تنزیل قرآن هم و لا محدّث بوده و بعد حذف شده است.([189]) الّا اذا تمنّی القی الشّیطان فی امنیّته،([190]) که در قرآن کلمه مُحَدَّث رسیده ولی حذف کرده‌اند. در روایات که مسلّم است که مقام آل‌محمّد؟عهم؟ را محدَّث گفته‏اند که برای فرق‌گذاردن بین مقام نبوت و مقام امامت است. مقام امامت با نبوت این فرق را دارد که در موقع نزول وحی، نبی هم مَلَک را می‌بیند و هم صدای او را می‌شنود. درباره امام گفته‌اند در موقع نزول الهام ـــ‌  وحی هم اگر گفته شود، وحی تأسیسی نیست بلکه وحی تفصیل و بیان و تفسیر است ـــ  و در موقع نزول وحی، مَلَک را نمی‏بیند ولی صدای ملک را می‏شنود و منافات ندارد که در حالات دیگر، مَلَک را هم ببیند. ایشان را مُحَدَّث گفته‏اند.

همین تعبیر و اصطلاح درباره کاملان شیعه هم گفته می‌شود. کامل شیعه را هم مُحَدَّث می‏گویند. کان سلمان رضوان الله علیه محدَّثاً([191]) سلمان محدَّث بود. راوی عرض می‏کند چطور مُحَدَّث بود؟ می‌فرماید: یا امامش او را تحدیث می‏کند یا مَلَک او

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 186 *»

را تحدیث می‏کند و با او سخن می‏گوید و او سخن ملک را می‏شنود و او هم به مراد خدا و رسول‌خدا و امام واقف می‏شود. پس کامل شیعه را هم محدّث می‏گویند و در این حدیث شریف امام؟ع؟ اصطلاح محَدَّث را فرموده‌اند. پس مُحَدَّث هم شامل خود مقام امامت است و هم شامل مقام کمال است. با کاملان هم تحدیث می‏شود و ملائکه بر آنها نازل می‏شوند.

راوی تقریباً مضطرب می‏شود، سؤال می‏کند: «و المحدّثون ایضاً یأتیهم جبرئیل او غیره من الملائکه؟» سؤال می‏کند که بر محدّثان هم جبرئیل نازل می‏شود و یا غیر جبرئیل از ملائکه هم بر آنها نازل می‌شوند؟ امام؟ع؟ در جواب، بیان خود را طوری می‌فرمایند که هم جواب مسأله گفته شود و هم تقیّه شده باشد. گویا از این شخص و یا کسانی‌که در مجلس بوده‏اند تقیّه فرموده‌اند.

می‏فرماید که امّا الانبیاء و الرّسل صلی الله علیهم فلا شکّ؛ در اینکه ملائکه و جبرئیل بر انبیاء و رسل نازل می‏شدند و می‏شوند شکی نیست. و لابدّ لمن سواهم من اوّلِ یومٍ خُلِقَتْ فیه الارض الی اخر فناء الدنیا ان‌تکونَ علی اهل الارض حجّة ینزل ذلک فی تلک اللّیلة الی من اَحَبَّ من عباده؛ از انبیاء و رسل گذشته، مثل زمان‌های دیگر که امامانند، از ابتداء خلقت زمین تا پایان دنیا، در همه زمان‌ها، شکی نیست که لازم است حجتی باشد که خدا امور سال و تقدیرات را بر هرکس از بندگان خود که دوست دارد نازل کند. بعد می‏فرماید: و ایم الله لقد نزل الروح و الملائکة بالامر فی لیلةالقدر علی آدم؛ روح و ملائکه برای گزارش تقدیرات سال در شب قدر بر آدم نازل شدند. و ایم الله مامات آدم الّا و له وصی؛ آدم هم که از دنیا نرفت مگر اینکه وصی داشت، و کلّ من بعد آدم من الانبیاء قد اتاه الامر فیها؛ بعد از آدم هم هریک از انبیاء که بودند در شب قدر ملائکه بر او برای این گزارش نازل می‏شدند، جبرئیل و روح نازل می‏شدند. و وضع لوصیّه من بعده؛ و وقتی‌که آن نبی از دنیا می‏رفت، برای وصیّش قرار می‏داد و لیلة‏القدر

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 187 *»

برای او بود. و ایم الله ان کان النّبی لَیُؤْمَر فیما یأتیه من الامر فی تلک اللّیلة من آدم الی محمّد؟ص؟ ان اوصِ الی فلان؛ باز امام؟ع؟ قسم یاد می‏فرماید. به ‌خدا قسم که حتماً این‏طور بوده است. ان کان النّبی، این حرف ان مخفّف از مثقّله است. «انّ» وقتی «ان» می‏شود، سر فعل هم در می‏آید. ان کان النّبی؛ یعنی حتماً و یقیناً هر نبیّی از زمان آدم تا زمان محمّد؟ص؟ به او امر می‏شد که این امر را به فلان شخص وصیت کند. «وصیت کن به فلان» یعنی برای خودت وصیی قرار بده و معنی وصی قرار دادن این است که حامل مقام تو باشد و جای تو بنشیند. در مبدئیت، در قطبیت، در واسطه‌بودن در جمیع فیوضات جای تو بنشیند. و لقد قال الله عزّوجلّ فی کتابه لوُلاةِ الامر من بعد محمّد؟ص؟ خاصّة؛ خدا در قرآن آل‏محمّد؟عهم؟ را به این خطاب مخصوصشان فرموده است: وعد الله الّذین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم آیه را خواندند و تا فاولئک هم الفاسقون([192]) آیه را تمام کردند.

امام؟ع؟ مراد خدا را از این آیه بیان می‏فرمایند: یقول اَسْتَخلِفُکم لعلمی و دینی و عبادتی بعد نبیّکم کما اَسْتَخْلِفُ وُصاةَ آدم من بعده حتّی یبعث النبی الذی یلیه یعبدوننی لایشرکون بی شیئاً یقول یعبدوننی بایمان لا نبی بعد محمّد؟ص؟ فمن قال غیر ذلک فاولئک‏ هم الفاسقون. می‏فرماید: ای آل محمّد، شما را برای علم و دین و عبادت خودم بعد از نبی شما، خلیفه قرار دادم همان‌‌طور که اوصیاء آدم را بعد از آدم خلیفه قرار دادم. تا اینکه می‏فرماید: فقد مَکَّنَ ولاة الامر بعد محمّد بالعلم و نحن هم؛ خدا ولایت را به ما بخشیده و امر را بعد از محمّد؟ص؟ در اختیار ما قرار داده است. فاسألونا از ما بپرسید؛ فان صدقناکم فاقرّوا؛ ما اگر راست می‏گوییم، اقرار کنید؛ و ما انتم بفاعلین؛ ولی شما به مقام ما اقرار نخواهید کرد.

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 188 *»

بعد می‏فرماید: امّا علمنا فظاهر. شما از ما چه می‏خواهید؟ چه دلیل می‏طلبید بر اینکه ما جانشین محمّد؟ص؟ هستیم. از ما چه می‏خواهید؟ اگر علم می‏خواهید، علم ما که ظاهر است. و امّا اِبّان اَجَلِنا الذی یظهر فیه الدین منّا حتّی لایکون بین النّاس اختلاف فانّ له اجلاً من ممرّ اللّیالی و الایّام اذا اتی ظهر و کان الامرُ واحداً؛ و اما اگر قدرت و سلطنت و حکومت از ما بخواهید، آن موقعی دارد. تا شب‌ها و روزها نگذرد و قابلیت و صلاحیت خلق و مُلک فراهم نشود، آن امر ما ظاهر نمی‏شود. آن قدرت و حکومت و سلطنت ما آشکار نمی‌شود و وقتی هم که شد، امر یکی خواهد شد و دین فقط از طرف ما ظاهر می‏گردد. و ایم الله لقد قَضَی الامر ان لایکونَ بین المؤمنین اختلاف؛ خدا این‏طور خواسته که اگر حکومت ظاهری و سلطنت و قدرت ظاهری به‌ دست ما باشد و دین از طرف ما آشکار گردد، دیگر بین مؤمنان اصلاً اختلاف نخواهد بود. همه تابع یک امام و از یک معصوم تبعیت دارند، اختلاف از بین مؤمنان برداشته می‌شود. حال در این عبارت دقت کنید. امام می‌فرمایند: و لذلک جعلهم شهداءَ علی النّاس؛ مؤمنان را که در بینشان اختلاف نیست، خدا ایشان را شهداء بر مردم قرار داده است.([193])

مرحوم مجلسی می‏گوید: شاید مراد از مؤمنان در اینجا ائمه باشند که شهداء بر مردمند؛ ولی با تصریحی که خود امام؟ع؟ در این عبارت بعد می‏فرمایند، روشن است

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 189 *»

که خدا مؤمنان را شاهد بر مردم قرارداده است؛ چرا؟ زیرا می‌فرماید: لیشهد محمّد؟ص؟ علینا، تا رسول‏الله بر ما شاهد باشد، و لنشهد علی شیعتنا، ما هم بر شیعیانمان شاهد باشیم، و لتشهد شیعتُنا علی النّاس، شیعیان ما هم بر مردم شاهد باشند.

ایشان کدام شیعیانند که بر مردم شاهد و حجت باشند، ملاک و میزان باشند؟ چه کسانی هستند؟ ما که خودمان می‌بینیم بر زن و بچه‏مان نمی‏توانیم شاهد باشیم. مثلاً بچه را بیدار می‏کنیم نماز بخواند، می‏رود آن اطاق، نمی‏دانیم چه کرد، نمازش را خواند یا نخواند؟ ان‌شاءالله بچه‏های ما که این‏طور نیستند ولی اگر خدای نکرده این‏طور باشند، ما چطور شهادت داریم؟ تا نرویم، نگاه نکنیم، گوش ندهیم مطمئن نمی‏شویم. پس این شیعیان یقیناً ما نیستیم. کسی نمی‏تواند این شیعیان را به معنای عمومش معنی کند، حق ندارد؛ زیرا محسوس خودمان است. به کارگرمان اطمینان نداریم، چطور می‌توانیم شاهد بر او باشیم که آیا کار را درست انجام داد یا نه؟ آیا در این کار خیانت کرد یا نکرد؟ ما نمی‏دانیم. بر کوچک‌ترین فرد شاهد نیستیم.

پس مراد از این شیعیان، کاملان شیعه هستند که ملائکه و روح و جبرئیل ـــ  البته به‌حسب خودشان و در رتبه خودشان، ـــ  در شب قدر بر ایشان نازل می‏شوند. همان‌طور که در شب قدر بر امام نازل می‏شوند و همان‌طور که در شب قدر بر نبی نازل می‏شوند و اینها همه شاهد می‌شوند. همان‌طور که امام مثلاً شاهد می‏شود بر اینکه زید در امسال می‌میرد، یا زید در امسال به حج می‌رود، یا رزقش در امسال زیاد می‏شود، یا این زید مؤمن می‏شود، یا نعوذبالله این زید کافر می‏شود. امام بر همه این امور واقف است؛ شیعه امام هم طبق این حدیث، بر جمیع اینها واقف و شاهد می‏شود. و حدیث در کافی است. و لتشهد شیعتنا علی النّاس. شیعیان ما هم در لیله قدر، به‌واسطه نزول ملائکه و روح بر آنها بر مردم شاهد می‌شوند. اگر زمان مستعدّ می‌بود، امر خود را ظاهر می‏کردند چنانکه بعضی از ایشان گاهی ظاهر می‏کردند.

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 190 *»

سلمان نگاه می‏کرد به کسی مثلاً و خبر می‏داد که فردا چه خواهد کرد و در آینده چه می‏کند. از آینده خبر می‏داد.

ابی الله عزّوجلّ ان‌یکون فی حکمه اختلاف او بین اهل علمه تناقض؛ خدا در حُکم خود قرار نداده و نخواسته است که بین حجت‌های او اختلاف باشد. همانی که بر حجت اصل نازل می‌کند، همان را بر حجت فرع هم نازل می‌کند به تبعیّت او و به فرعیّت او. بین اهل علم خدا تناقض نیست.

در هر صورت در آخر حدیث شریف امام باقر؟ع؟ عبارتی می‏فرمایند که مایه چشم‏روشنی ما است در اینکه هم مقام و منزلت امام و شیعیان ایشان را می‏فهمیم و هم به لیله قدر و نزول ملائکه و روح بر این بزرگواران اقرار داریم و هم در مقام برآمده‏ایم که بفهمیم آن مرتبه‏شان کدام مرتبه است و در ضمن کیفیت غیبت امام؟ع؟ را بفهمیم و اصلاً در آن مرتبه‌ای که هر امامی در زمان خودش، یا هر نبیّی به‌حسب قلمرو حکومت و تصرّفش، یا هر حجت فرعی ــ مثل کاملان شیعه ــ  به اندازه تصرّفی که دارند به کدام مرتبه از مرتبه ایشان است، در چه مقام از مقاماتشان این تصرفات و این حکومت و قدرت را دارند و حجت هستند.

سپس حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: فضل ایمان المؤمن بحمله انّا انزلناه و بتفسیرها علی من لیس مِثْلَه فی الایمان بها کفضل الانسان علی البهائم. حالا متوجه ارزش خودتان می‏شوید. زیر این سقف نشستن، در میان این چهاردیواری قرارگرفتن، خیلی لطف و احسان است که به ما شده، مطلب را سهل نگیریم، این نعمت را کوچک نشمریم. می‏فرماید: فضل ایمان مؤمن به حمل انا انزلناه، مؤمنی که به این حقیقت و حق معتقد شده است؛ شب‌ها در دعاء افتتاح می‏خوانیم: اللهم ما عرّفتنا من الحقّ فحمّلناه و ما قصرنا عنه فبلّغناه؛([194]) خدایا آنچه را که به ما از حق شناسانیده‏ای آن را بر

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 191 *»

ما بارکن که به‌ دوش بکشیم و به آن اعتقاد و ایمان و یقین داشته باشیم، و آنی را هم که نمی‏توانیم هنوز به آن برسیم و کوتاهیم، خدایا ما را به آن برسان. یعنی از خدا می‏خواهیم که هر روز معرفت ما به حقّ و حقیقت و مقامات اهل عصمت و طهارت و کمال اضافه شود و تصدیق کنیم و جلو برویم که به برکت همین حقّ و اقرار به آن، همه چیزهایی که بعد از این فقره در دعاء ذکر شده برای ما خواهد بود.

می‏فرماید که ایمان مؤمن به حمل انا انزلناه، این حقّ را مؤمن قبول کرده و پذیرفته است، انا انزلناه را درباره امامش و درباره کاملان شیعه پذیرفته؛ و بتفسیرها و تفسیر انا انزلناه را هم قبول کرده است. نوع مردم شیعه معتقدند به اینکه در شب قدر، ملائکه بر امام؟ع؟ وارد و نازل می‏شوند؛ ولی شاید نسبت به مقامات کاملان این اطلاع را نداشته باشند. نسبت به مقام خود امام هم نمی‌دانند کیفیتش چطور است، تفسیرش را نمی‌دانند. از  این‌رو امام تنها حمل آن را نفرموده بلکه تفسیر آن را هم فرموده است. مؤمنی که جریان انا انزلناه را باور کرده باشد، مؤمنی که انا انزلناه را از جمله اعتقادات بداند و به دوش قلب خود بکشد و تفسیرش را هم بداند، فضل ایمان یک‌چنین مؤمنی بر کسی‌که مؤمن هست اما در ایمان به اناانزلناه مثل او نیست، مثل فضیلت انسان بر چهارپایان است. نوع انسان بر این چهارپایان چه اندازه فضیلت دارد، همین‌طور مؤمن معتقد به انا انزلناه و تفسیر انا انزلناه، فضل ایمانش این‌طور است.

و ان الله عزّوجلّ لیدفع بالمؤمنین بها عن الجاحِدین لها فی الدّنیا لکمال‏ عذاب الاخرة لمن علم انّه لایتوب منهم؛ خدا به برکت همین مؤمنان، همین‌هایی که دیگران که به آنها نگاه می‌کنند شاید مسخره‏شان هم بکنند، استهزائشان کنند، بگویند اینها کیانند؟ اینها چه می‌گویند؟ به برکت همین‏ها خدا در دنیا بلاها را از منکران انا انزلناه و تفسیر انا انزلناه دفع می‏کند؛ چرا؟ به‌ جهت اینکه آن کسانی‌که از آن منکران ایمان نمی‏آورند و بدون توبه و بازگشت به سوی ولایت از دنیا می‏روند، عذاب آخرتشان کامل

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 192 *»

باشد. از این‏رو در اینجا دفع بلاء از ایشان می‏کند. ما یدفع بالمجاهدین عن القاعدین همان‌‌طور که به‌واسطه کسانی‌که در میدان طاعت و در کوششند (جهادکنندگان) از کسانی‌که در میدان کوشش و طاعت نیستند و کنار نشسته‌اند و جهاد نمی‏کنند دفع بلاء می‌کند.

بعد برای آنکه کسی فکر نکند که این مجاهدان که می‌فرماید یعنی جهادی بعد از رسول‌خدا ممکن است باشد، یا به فرمان ولیی جهادی باشد، فرمود: و لااعلم انّ فی هذا الزمان جهاداً؛ من در این زمان جهادی سراغ ندارم که مصداق این فرمایش باشد؛ الّا الحجّ و العمرة و الجوار؛([195]) مگر حج و عمره و خوش ‌همسایگی‌کردن، این جهاد است.

معلوم است، حج به معنای اصلیش یعنی قصد ائمه هدی؟عهم؟ و بزرگان دین و احیاء امر ایشان کردن؛ این حج اصلی است. حج ظاهری هم البته مشقّت دارد، زحمات دارد، عمره هم همین‌طور، حُسن جوار هم همین‌طور. انسان در کنار امامش قرار دارد، باید با امامش حُسن جوار داشته باشد، امام را آزار نکند، بر امام صدمه وارد نکند. با کاملان شیعه مجاور است، بر کاملان شیعه صدمه وارد نکند، برای ایشان زحمت فراهم نکند، برای ایشان در حضور امام شرمندگی فراهم نکند که از دست ما از امام معصوم صلوات‌الله‌علیه خجالت بکشند وقتی‌که اعمال ما بر امام عرضه می‌‏شود، آن‌وقت امام افسرده‌خاطر شوند. آنهایی که افسرده‌خاطری امام؟ع؟ را می‌بینند، غضب امام را می‏بینند، آنها خجالت می‏کشند. همین‌طور همسایه‌های دیگر از قبیل برادران، مجاورت با برادران ایمانی باید در کمال نیکی باشد، این جهاد ما است، جهادی که از ما خواسته شده همین‏ها است. شوهر نسبت به زن و فرزند، زن نسبت به شوهر، فرزندان نسبت به پدران و مادران، بخصوص برادران ایمانی اینها وظیفه دارند نسبت به یکدیگر حُسن جوار داشته باشند و به یکدیگر خوش‌بین و خوش‏رفتار

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 193 *»

باشند. به یکدیگر محبت داشته باشند، درباره یکدیگر دعاء کنند، از یکدیگر کظم غیظ کنند. خشونت نشان ندهند، با یکدیگر بدرفتاری نداشته باشند، در نهایت صمیمیت و صفاء و محبت رفتار کنند. حُسن جوار در مراحل اول اینها بودند، در مراحل بعد هم همسایه‏های ظاهر. همسایه مغازه است، همسایه مجاور در مغازه باید از ما خیلی راضی باشد و ما باید خیلی سعی کنیم نسبت به او حُسن جوار داشته باشیم. همسایه منزل همین‌طور، نسبت به همسایه‏های منزل حُسن جوار داشته باشیم، طوری باشیم که اگر از همسایه‏ها پرسیدند به عدالت ما شهادت بدهند، بگویند اینها اشخاص خوبی هستند، ما از اینها اذیتی ندیدیم، آزاری نمی‏بینیم و از این قبيل.

حدیث دیگری است که خیلی بجا است آن را بخوانیم که متوجه دردهای دل امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه و ائمه دیگر بشویم. حدیث در کافی است. حضرت صادق؟ع؟ فرمودند که امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه کثیراً ما یقول، این حادثه را زیاد بیان می‏کردند و نقل می‏کردند، می‏فرمودند:  مااجتمع التّیمی و العدوی عند رسول‌الله؟ص؟ و هو یقرأ انّا انزلناه بتخشّع و بکاء فیقولان ما اشدّ رقّتک لهذه السّورة ابی‌بکر و عمر جمع نمی‌شدند، حضور رسول‌خدا؟ص؟ نمی‏رسیدند و حال آنکه آن حضرت سوره انا انزلناه را می‏خواندند با خشوع و گریه شدید؛ یعنی هر موقع که حضرت مشغول خواندن انا انزلناه بودند و آن دو نفر می‏آمدند، یا آن دو نفر بودند و حضرت سوره انا انزلناه را می‏خواندند، حال حضرت دگرگون می‏شد، به حضرت خشوع دست می‏داد و گریه می‏فرمود. آن دو تا می‏گفتند که چقدر این سوره شما را دگرگون می‏کند، چقدر در برابر این سوره شما رقّت دل پیدا می‌کنید، حالِ گریه و خشوع به شما دست می‌دهد. فیقول رسول‌الله؟ص؟ لما رأت عینی و وَعا قلبی؛ این حالت برای خاطر آن چیزی است که چشمم دیده و دلم دریافته است. و لما یری قلبُ هذا من بعدی؛ به حضرت امیر؟ع؟ اشاره فرمودند. می‏فرماید: و به من اشاره می‌کرد و

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 194 *»

می‏فرمود همین‌طور برای آنچه که قلب این هم آن را بعد از من می‌بیند. فیقولان و ما الّذی رأیت و ما الّذی یری؟ آن دو می‌گفتند شما چه می‏بینید و علی بعد از این چه می‏بیند؟ قال فیکتب لهما فی التّراب حضرت به زبان نمی‏آوردند، روی خاک مرقوم می‏فرمودند و این آیه را می‏نوشتند: تنزّل الملائکة و الرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر.

توجه دارید که این نوشتن، با آیه شریفه و لا تخطّه بیمینک([196]) تو خط به دستت ننوشتی، منافات ندارد؛ زیرا معنای این آیه این است که تو خط‌نویس نبودی پیش از این و کسی ندید که تو مکتب رفته باشی مثلاً و خط‌نوشتن یاد گرفته باشی؛ نه اینکه معنای آیه این باشد که حضرت نمی‌توانست خط بنویسد. روی زمین، حضرت برای آن دو نفر مرقوم می‏فرمودند و می‌نوشتند: تنزّل الملائکة و الرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر.

قال حضرت امیر؟ع؟ فرمود که ثمّ یقول هل بقی شیءٌ بعد قوله عزّوجلّ کلّ امر فیقولان لا؛ حضرت رسول از آن دو نفر اقرار می‏گرفتند و می‏فرمودند آیا بعد از اینکه خدا می‌فرماید ملائکه و روح در لیله قدر به اذن پروردگارشان به هر امری نزول می‏یابند، آیا بعد از گفتن این جمله چیزی باقی می‌ماند؟ آن دو نفر عرض می‏کردند نه دیگر هرچه هست ملائکه و روح بر زمین می‏آورند و نازل می‏کنند.

بعد رسول‌خدا به آن دو نفر می‏فرمود: هل تعلمان من المُنَزَّل الیه بذلک؟ شما دو نفر می‏دانید چه کسی است که ملائکه و روح به هر امری بر او نازل می‏شوند، او کیست؟ فیقولان انت یا رسول‌الله؛ می‏گفتند شما هستید، می‏دانیم شما هستید آن کسی‌که ملائکه و روح در شب قدر همه امور را بر او نازل می‌کنند. فیقول نعم؛ حضرت می‏فرمود آری من هستم.  فیقول بعد رسول‌الله می‏فرمود: هل تکون لیلة‏القدر من بعدی؟ آیا بعد از من هم لیله قدر هست یا نه؟ فیقولان نعم آن دو نفر می‌گفتند آری، یقیناً هست. رسول‌الله می‌فرمودند: فهل ینزل ذلک الامر فیها؟ آیا این کلّ امر در لیله قدرِ بعد

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 195 *»

از من نازل می‏شود یا نه؟ فیقولان نعم؛ می‏گفتند آری. به دلیل همین آیه تنزّل الملائکة؛ آنها عرب بودند، آن دو ملعون نمی‏توانستند که معنای این جمله را انکار کنند. بیان طوری است که هیچ‏کس نمی‏تواند انکار کند. تنزّل چون «تَتَنَزَّلُ» فعل مضارع است و دوام و تکرار و استمرار را می‌رساند پس همیشه این‌طور است «تتنزّل الملائکة». آنها هم نمی‏توانستند معنی عبارت را انکار کنند، عبارت را که می‏فهمیدند. آن‌وقت رسول‌الله می‏فرمودند که الی من؟ بعد از من که طبق اقرار شما لیله قدر هست و نزول ملائکه و روح به کل امر هست، اکنون بگویید که بعد از من بر چه کسی خواهد بود؟

فیقولان لاندری؛ آن دو ملعون می‏گفتند ما نمی‏دانیم. امیرالمؤمنین می‏فرماید: فیأخذ برأسی و یقول ان لم‌تَدرِیا فَادرِیا؛ رسول‌الله سر من را می‌گرفتند و می‏فرمودند که اگر نمی‏دانید بدانید، هو هذا من بعدی؛ بعد از من آن کسی‌که نزول ملائکه و روح بر او است، این است. بعد حضرت امیر؟ع؟ فرمود: فان کانا لَیَعرفان تلک اللیلة بعد رسول‏الله من شدّة ما یُداخلهما من الرُّعب؛([197]) آن دو نفر بعد از رسول‌خدا؟ص؟ در هر شبِ قدری می‏فهمیدند امشب شب قدر است؛ چرا که یک ترس و وحشتی به آنها دست می‏داد در آن شب که می‏فهمیدند آری امشب همان شبی بود که رسول‌الله فرمود نزول ملائکه و روح بر علی است.

عرض کردم سوره مبارکه انا انزلناه و مسأله تقدیر امور در لیله قدر از مسائلی است که احتیاج به بحث طولانی دارد و جهات مختلفی هم دارد که به بعضی از آنها اشاره می‏کنیم.

همان‌طور که گفتیم بر کاملین شیعه و بر امام وقت و عصر در هر زمانی نزول ملائکه و روح در لیله قدر و در همه اوقات می‏باشد. نزول ملائکه تنها اختصاص به لیله قدر ندارد. در لیله قدر به‌طور اجمال فرود می‏آیند و امور سال را عرضه می‏دارند، در

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 196 *»

سایر اوقات سال مرتّب برای تفصیل و تفسیر، ملائکه نازل می‏شوند و می‏آیند و از امام می‏گیرند. و تنها آوردن نیست بلکه از مرتبه بالا به این مرتبه می‌آورند و باز از همین مرتبه برای رساندن به مواضع خود می‌گیرند. مثلاً مَلَکی الآن فیض بینایی چشم را دارد به ما می‏رساند، ملکی فیض هر مژه از چشم ما را دارد به ما می‏رساند و همین‌طور تمام نعمت‌های ظاهری و باطنی را از امام می‏گیرند و فوّاره‏وار به ما می‏رسانند. کلمه دیگری غیر از «فوّاره‌وار» هست که هجوم فیض را بیشتر بفهماند؟ فیض ظاهر و باطن فوّاره‏وار دارد از امام؟ع؟ به ما و به همه خلق می‏رسد و رساندن این فیض‌ها به‌وسیله ملائکه است و برای هر فیضی هم ملائکه لایُحصی هست. همه این ملائکه الآن دارند از آن دریای فیوضات وجود امام؟ع؟ برمی‏دارند و بر ما می‌ریزند و باز از مرتبه بالای امام و بالاترِ امام می‏گیرند و به مرتبه پایین‏تر و ظاهرش می‏رسانند.

ببینید ملائکه دو دسته هستند و تعداد اینها را خدا می‏داند که چقدر هستند. تشبیهی که شیخ مرحوم­ دارند، فرض کنید امام مثل یک نهر آب است، اما این نهر آب درست دایره مانند است. فرض کنید از اینجا که سرمی‏زند به خودش برمی‏گردد. ملائکه که از آن نهر می‏آورند و بر امام می‏ریزند، مثل این است که از خود این نهر می‏گیرند و بر خود این نهر می‏ریزند. از مقام بالاتر که می‏گیرند به مقام پایین‏تر می‏رسانند، مثل این است که از طرف بالای نهر بردارند و به طرف پایین نهر بریزند، دائماً این کار تکرار می‏شود.([198]) پس نزول ملائکه تنها در شب قدر نیست، بلکه شب قدر یک اختصاصی دارد. چون لیله قدر مبدئیّت دارد و خصوصیاتی دارد که اوّلاً شب است و ثانیاً قدر است و ثالثاً بیست و سوم ماه رمضان و رابعاً در ماه رمضان که ماه اوّل سال است و از این قبیل خصوصیات که در این جهات حرف زیاد است، در

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 197 *»

هر صورت این جریان دائمی است. در آن شب جمیع امور به‌طور اجمال و بعد در طول سال به‌طور تفصیل و تفسیر به امام؟ع؟ افاضه می‌شود و نزول می‌یابد.

همان‌طور که بر امام یا حجت‌های بعد از رتبه امام، ملائکه و روح به تفصیلِ امور يا اجمال امور نازل می‏شوند، ـــ  مطلب مهمی است ـــ  همان‌طور بر کاملان سجّینی تنزّل شیاطین است و آن‌قدر زیاد شیاطین در لیله قدر و سایر اوقات بر کاملان سجّینی نازل می‌شوند و فرود می‌آیند، فرود که نمی‏آیند بلکه بالا می‏آیند، از ته سجّین بالا می‏آیند که امام؟ع؟ را به تعجّب می‏آورند و حال آنکه ملائکه مسلّماً بیشترِ خلق هستند؛ اما چنان هجوم شیاطین و جنّ کفره و فسقه بر مرکز سجّینی و محور سجّینی نازل می‏شوند که تعجب دارد. حدیثش را ان‏شاءالله تعالی بعد می‏خوانم.

یکی از اموری که در مورد انّا انزلناه فرمود این بود که نور انّا انزلناه به‌مانند عین بر سر رسول‌خدا و اوصیاء رسول‌خدا صلی الله علیه و علیهم قرار دارد و همه امور ایشان با او انجام می‏شود. هرچه را که می‏بینند با او می‏بینند یا کارهایی که انجام می‏دهند به‌وسیله او انجام می‏دهند. یکی از کارهای جالبش را عرض می‌کنم. حدیث جالبی است که بیان یکی از کارهایی است که این نور انّا انزلناه یا بگویید روح‏القدس انجام می‏دهد. تنزل الملائکة و الروح؛ این روح همیشه هست، هیچ‏وقت جدا نمی‏شود که برود و باز شب قدر بعد بیاید؛ نه، درست است که نزول دارد با ملائکه‌ای که جمیع امور را برای امام در شب قدر به‌طور اجمال و در بقیه اوقات به‌طور تفصیل و تفسیر می‌آورند، ولی حرکت نمی‏کند که جدا بشود و برود و باز برگردد. فرمود: از وقتی‌که حضرت رسول؟ص؟ در این عالم تشریف آورده‏اند، آن روح‏القدس کلّی و اصلی و حقیقت روح‏القدس نازل شد و دیگر بالا نرفت و بعد از حضرت با تک‌تک اوصیاء آن حضرت است و الآن با امام زمان حجة‌بن‌الحسن المهدی صلوات‌الله‌علیه می‏باشد. آن نور الآن هم کهیئة العین به هیأت عین، بر سر حجة‌بن‌الحسن صلوات‌الله‌علیه قرار دارد که

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 198 *»

حضرت در او و به او جمیع امور را می‌بیند و جمیع امور را با او انجام می‌دهد. او غفلت ندارد، او سهو و نسیان ندارد، او خواب ندارد. حجة‌بن‌الحسن صلوات‌الله‌علیه در آن مقام و مرتبه‏اش خواب نمی‏رود و هیچ‌چیزی بر او پوشیده نیست. آن نور مثل یک چشمی بالای سر امام است که هیچ‌گاه این چشم روی هم نمی‏رود و خوابش نمی‏برد، همه‏چیز در او منعکس است. هرچه را که بخواهد نگاه کند به او نگاه می‏کند و همه‏چیز را می‏بیند. امام؟ع؟ همه کارها را به‌وسیله این روح انجام می‌دهند. از جمله کارها که خیلی جالب است و شنیدنی است این است که حضرت صادق؟ع؟ نقل می‏کنند. باز هم حدیث شریف در کافی است و کافی هم دارای اعتباری است که می‏دانیم و البته معلوم است که حجة‌بن‌الحسن صلوات‌الله‌علیه به دوستان و شیعیانشان اجازه نداده‏اند که در حدیثی از احادیثی که از ثقات ایشان رسیده کسی شک کند. فرمود: شک نکنید، اگر شیطان هم خواست بیاید تشکیک در آن حدیث ایجاد کند، از خود دورش کنید.

حضرت صادق؟ع؟ می‏فرماید: بینا ابی جالس و عنده نفر اذا استضحک حتّی اغرَورَقَتْ عیناه دُموعاً؛ خدمت پدرم امام باقر نشسته بودیم، عده‏ای هم خدمت حضرت بودند. یک‌مرتبه حضرت را خنده گرفت؛ خنده‏ای که حتی چشم‌های مبارکش از خنده به اشک آمد. یک‌چنین خنده‏ای. فرمود: ثمّ قال هل تدرون ما اضحکنی؟ پس فرمود می‏دانید چه چیز مرا خنده انداخت؟ عرض کردند لا نمی‏دانیم. قال زعم ابن‌عبّاس انّه من الّذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا؛ ابن‌عباس ــ  همان کور، آن نابینا ـــ  فکر می‏کند که از کسانی است که خدا درباره ایشان فرموده است: انّ الّذین قالوا ربنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ان لاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنّة الّتی کنتم توعدون.([199])

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 199 *»

می‏دانیم این آیه مبارکه در وصف کاملان شیعه است که گفتند به زبان و در عمل ربّنا الله ثمّ استقاموا و انحراف برایشان نبود، مستقیم بودند. بعد از اقرار به امام و پذیرفتن نور هدایت امام، مستقیم بودند، به‌واسطه عصیان یا جهل منحرف نشده‌اند و ایشان همان عدول نافین هستند که هم در علم و هم در عمل کامل بودند. ثمّ استقاموا؛ و در تمام عمر به استقامت گذراندند نه به انحراف و اعوجاج و از راه امام کج نشدند. شیعه حقیقی همین است، یک سر مو از راه امامش کج نشود، انحراف پیدا نکند، این را شیعه می‏گویند. این آیه در وصف کاملان شیعه است. از  این‌جهت قرآن هم می‏گوید تتنزّل علیهم الملائکة ملائکه بر آنها نازل می‏شوند.

امام باقر؟ع؟ می‏فرماید: ابن‌عباس فکر می‏کند که از این‏گونه افراد است. فقلت له حضرت باقر می‏فرمایند به او گفتم. معلوم می‏شود حضرت باقر؟ع؟ از یکی از خاطره‏های خود در سنین کودکی در گفتگو بوده‏اند، به‌ جهت اینکه از نظر تاریخ این‌طور برمی‏آید که این واقعه در سنین کودکی امام بوده که با ابن‌عباس ملاقات کردند و معاصر بودند. فرمودند به او گفتم که هل رأیت الملائکة یا ابن‌عبّاس تخبرک بولایتها لک فی الّدنیا و الآخرة مع الامن من الخوف و الحزن؟ آیا تو ملائکه را دیده‏ای که تو را به ولایت خود خبر بدهند نسبت به تو در دنیا و آخرت؟ نحن اولیاؤکم فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة([200]) زیرا بعد از آن آیه، این آیه است که ملائکه به ایشان می‌گویند: نحن اولیاؤکم فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة. آیا تو ملائکه را دیده‌ای که به تو خبر بدهند که در دنیا و آخرت ولیّ و دوست تو هستند، یا در دنیا و آخرت عهده‏دار کارهایت هستند و همچنین تو را از ترس و اندوه ایمن سازند؟

فقال انّ الله تبارک و تعالی یقول انّما المؤمنون اخوة ([201]) و قد دخل فی هذا جمیعُ

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 200 *»

الامة؛ فرمودند جواب من را این‌طور داد. گفت که خدا می‏فرماید همانا مؤمنان با هم برادرند و مؤمنان وقتی‌که برادر شدند، همه مثل هم و برابر هستند. پس ما هم که ایمان آوردیم مثل سلمانیم، چه فرق می‏کنیم؟ همه یکی هستیم. انّما المؤمنون اخوة؛ اگر ملائکه بر سلمان نازل می‏شوند، بر من هم نازل می‌شوند. می‌خواست این‌طور بگوید. و قد دخل فی هذا جمیعُ الامّة؛ هر کس ایمان آورده داخل این آیه خواهد بود.

حضرت فرمودند فاستضحکت خنده‏ام گرفت. ثمّ قلت صدقت یا ابن‌عباس؛ راست می‏گویی ای ابن‌عباس، همه مؤمنان برادرند، بسیار خوب. انشدک الله هل فی حکم الله جلّ ذکره اختلاف؟ حضرت از راه دیگر وارد بحث شدند. به او گفتم از تو می‏پرسم آیا در حکم خدا اختلاف هست؟ آیا آن‌طور که سنّی‌ها می‏گویند درست است که هرچه مجتهد رأیش به آن تعلّق گرفت، آن دین خدا می‌شود یا نه، دین خدا یکی است و اختلافی در دین خدا نیست؟

فقال لا  گفت نه، در دین خدا اختلاف نیست.  فقلت ما تری فی رجل ضرب رجلاً اَصابعَه بالسّیف حتّی سقطت ثمّ ذهب و اتی رجلٌ آخر فأطار کفّه فاُتِیَ به الیک و انت قاض کیف انت صانع؟ به او گفتم نظر تو چیست در اینکه اگر یک کسی با شمشیر انگشتان کسی را قطع کرد و او رفت کسی دیگر آمد کَفَش را قطع کرد و او آورده شد پیش تو که قضاوت کنی، چطور در این مسأله قضاوت می‏کنی؟ قال اقول لهذا القاطع اعطه دیة کفّه و اقول لهذا المقطوع صالِحْه علی ما شئت و ابعث به الی ذَوی عدل؛ گفت این‌طور حکم می‌کنم به این کسی‌که کف را قطع کرده می‏گویم که دیه کف به او بدهد و به آن کسی‌که دستش قطع شده به او می‏گویم که راجع به انگشتانت هم برو با آن یکی مصالحه کن و رجوع کن ببین مردم چه می‏گویند، یک قیمتی معیّن کن و از او بگیر. حضرت فرمودند گفتم: جاء الاختلاف فی حکم الله عزّ ذکره؛ الآن اختلاف پیدا شد و نقضت القول الاوّل؛ تو اول گفتی در دین خدا اختلاف نیست، الآن که به

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 201 *»

اختلاف حکم کردی، برخلاف حکم خدا حکم کردی. ابی الله عزّ ذکره ان‌یُحدِثَ فی خلقه شیئاً من الحدود و لیس تفسیرُه فی الارض؛ خدا نخواسته و نمی‏خواهد که کاری در میان بندگانش انجام بشود و حادثه‏ای رخ بدهد و حدّش در دین او معیّن نشده باشد. تو این حکم را از رأیَت گفتی، دیدی این‏طور خوب است، گفتی؛ ولی خدا برای این حدّ قرار داده است. اقطع قاطعَ الکفّ اصلاً ثمّ اَعطِه دِیَةَ الاصابع هکذا حکم الله لیلةً تنزّل فیها امره؛ دستور خدا این است که با آن شخص که کف را قطع کرده قصاص کن و کف او را قطع کن، بعد دیه انگشتان را هم به او پرداخت کن. این حکم خدا است در آن شبی که امر خدا نازل می‏شود؛ یا خدا این‌طور حکم کرده در آن شبی که امر نازل می‏شود؛ یعنی در لیله قدر حکم خدا به این‌طور نازل شده است. ان جحدتها بعد ما سمعت من رسول‌الله؟ص؟ فادخلک اللهُ النار کما اعمی بصرَک یوم جحدتها علی بن ابی‏طالب؛ اگر این حکمی که من گفتم انکار کنی، بعد از اینکه همین حکم را از رسول‌خدا شنیدی، اگر حالا که من گفتم انکار کنی، خدا تو را داخل آتش جهنم می‏کند همان‌طور که خدا چشم تو را کور کرد آن روزی که علی بن ابی‏طالب؟ع؟ را انکار کردی.

و جریانش این است که روزی حضرت امیر فرمایشی فرمودند، تو امیرالمؤمنین را انکار کردی، خدا چشمت را کور کرد. ابن‌عباس گفت: فلذلک عَمِیَ بَصَری؛ درست است در کار علی؟ع؟ یک انکاری کردم، چشمم کور شد. و ما علمک بذلک؟ تو از کجا می‏دانی؟ فوالله اِنْ عمی بصری الّا من صَفْقَة جَناح الملک ظاهراً مرحوم مجلسی می‏فرماید که ابن‌عباس قسم خورد، گفت راست می‌گویی، به خدا قسم این کوری چشم من به‌واسطه برخورد پَر ملکی است. مَلَک با پرش به چشمم زد، چشم من کور شد.

قال فاستضحکتُ حضرت فرمودند من خنده‌ام گرفت؛ ثمّ ترکتُه یومه ذلک

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 202 *»

لسخافة عقله پس آن روز رهایش کردم زیرا دیگر خرف شده بود. ثمّ لقیته، یک روز دیگر دیدمش، فقلت یا ابن‌عبّاس ماتکلّمت بصدق مثل امس؛ گفتم ای ابن‌عباس در همه عمرت سخنی راست‌تر از سخن دیروز نگفتی. قال لک علی بن ابی‏طالب؟ع؟ حضرت امیر یک روز به تو فرمود: انّ لیلة القدر فی کلّ سنة؛ لیلةالقدر هر سال هست، و انّه ینزل فی تلک اللیلة امرُ السنة؛ و در آن شب امر سال نازل می‌شود، و انّ لذلک الامر ولاة بعد رسول‌الله؟ص؟؛ برای نزول این امر بعد از رسول‌خدا والیان امری هستند.

فقلت من هم؟ تو به علی؟ع؟ گفتی آنها چه کسانی هستند؟ فقال انا و احدعشر من صلبی ائمّة محدّثون؛ علی؟ع؟ فرمود من و یازده فرزند من هستیم که امامانیم و محدّثان هستیم؛ فقلتَ تو در جواب علی؟ع؟ گفتی: لااراها کانت الا مع رسول‌الله؛ من فکر می‌کنم که لیلةالقدر فقط با رسول‌الله بوده و تا وقتی‌که حضرت بوده‏اند لیلةالقدر بوده است، دیگر بعد نیست. فتَبَدّأ لک الملک الّذی یحدثه؛ پس آشکار شد برای تو همان ملکی که حدیث می‌کرد علی؟ع؟ را و مُحَدِّث (گفتگو کننده) علی؟ع؟ بود؛ یعنی همان روح‏القدس بود، او برای تو آشکار شد. البته شاید صدای آن ملک را شنیده. فقال آن ملک به تو گفت: کذبتَ یا عبدالله؛ دروغ می‏گویی تو ای عبدالله، چون اسمش عبدالله است. رأت عینای الّذی حدّثک به علیٌّ؛ آن ملک گفت چشم‌های خود من دید و می‌بیند که هر شب قدر ملائکه بر علی؟ع؟ نازل می‌شوند. خود آن ملک دارد شهادت می‏دهد. دیگر خودش از همان ملائکه است، رئیس همه آنها است. روح‏القدس رئیس همه ملائکه است، گفت من با چشم‌هایم دیدم. و لم تره عیناه ولکن وعا قلبه و وقر فی سمعه؛ یعنی خود امام؟ع؟ ممکن است ملک را در آن شب به عنوان وحی نبینند و شاید هم مراد با این چشم ظاهر باشد که ملک با آن دیده نمی‏شود. بعد حضرت باقر؟ع؟ این‌طور می‌فرمایند: ثمّ صفقک بجناحه فعمیت؛ بعد همان ملک با پَرَش به چشم‌هایت زد و کور شدی؛ یعنی این کار، کار روح‏القدس

 

«* بقيةالله‌خير‌لکم‌ان‌کنتم‌مؤمنين جلد 2 صفحه 203 *»

است. قال فقال ابنُ‌عباس؛ می‏فرماید ابن‌عباس گفت، گویا هنوز حیاء نمی‏کند؛ گفت: ما اختلفنا فی شیء فحکمه الی الله؛ در هر مسأله‏ای که ما اختلاف کردیم حکمش به سوی خدا است؛ یعنی از قرآن دلیل بیاورید. فقلت له فهل حکم الله فی حکمٍ مِنْ حکمه بامرین؟ گفتم آیا خدا در حکمی از احکامش دو طور حکم کرده است؟ قال لا عرض کرد نه. فقلت هىٰهنا هَلکتَ و اهلکت؛([202]) پس گفتم همین‏جا است که هلاک شدی و هلاک کردی، دیروز یادت هست که حکم به اختلاف کردی؟ حالا می‏گویی هرچه ما اختلاف کردیم، به حکم خدا رجوع بکنیم. خود تو که در حکم خدا اختلاف می‏کنی.

آری، این یکی از شاهکارهای روح‏القدس است. همه کارهای روح‏القدس تقریباً به همین‏طورها است. از کارهای جالب روح‏القدس بود که چشم ابن‏عباس کور شد، به‌واسطه برخورد پَر روح‏القدس و ابن‌عباس سخن روح‏القدس را شنید که شهادت و گواهی داد براینکه در لیله قدر تنزّل ملائکه و روح هست بر امام وقت که امام آن وقت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه بودند.

و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین

([1]) نساء: 157

([2]) بحارالانوار ج51 ص 221 ـــ  البرهان ج4 ص93

([3]) الزام الناصب ج1 ص57 ـــ  البرهان ج2 ص104

([4]) بحارالانوار ج 51 ص 68

([5]) بحارالانوار ج 52 ص 111و 135

([6]) البقرة: 214 ـــ  بحارالانوار ج 52 ص 130

([7]) بحارالانوار ج52 ص192

([8]) ملک: 30

([9]) بحارالانوار ج51 ص 52 ـــ  الغیبة للطوسی ص 158

(1) بحارالانوارج 51 ص 139

([11]) همان ص 145

(3) همان ص 136

([13]) بحارالانوار ج 55 ص 271

(1)  بحارالانوار ج 52 ص 155

(2) همان ص 156

(1) الحدید: 16

(2) بحارالانوار ج 51 ص 54 و ج 53 ص 1 و 2 و 3

(3) الاعراف: 186

(4) النازعات: 42

(5) لقمان: 34

(1) محمّد: 18

(2) شوری: 18

(1) اعراف: 9

(2) ص: 55

(3) القمر: 1

(4) احزاب: 63

(5) تفسیر آیات سابق در بحارالانوار ج 51 ص 54 و ج 53 ص 1و 2و 3

(1) بحارالانوار ج51 ص30 و ص158

(1) بحارالانوار  ج52 ص2

(1) بحارالانوار ج 52 ص 35و36

(1) بحارالانوار ج 52 ص 90

(1) الزام الناصب ج 2 ص 139

(1) بحارالانوار ج 51 ص 154

(2) همان ص 23 و 75

(1) بحارالانوار ج 52 ص 281 ــــ  الکافی ج 1 ص336

(1) بحارالانوار ج 50 ص 69

(1)  بحارالانوار ج 53 ص 81

(2)  اعلام الوری ص 400

(1) متن حدیث از امام باقر7: یقوم بامر جدید و کتاب جدید و سنة جدیدة و قضاء علی العرب شدید. (بحارالانوار ج 52 ص 231)

(1) کهف: 73

(1)  بحارالانوار ج 2 ص 276

(2) کهف: 78

([43]) بحارالانوار ج 51 ص 132

([44]) بحارالانوار ج 51 ص 132

([45]) همان ج 52 ص 303

([46]) بحارالانوار ج 52 ص 328

([47]) من بارها این حديث شریف را خوانده بودم، ولی متوجه این معنایی که الآن به ذهنم خورد، نبودم. فکرش را هم نکرده بودم که درباره اين حديث اين‌طور توضيح عرض کنم، الآن اين توضيح به ذهنم خورد. شما هم فکر بکنيد ببینید توضیح مناسبی هست يا نیست.

([48]) بحارالانوار ج 72 ص 421

([49]) بحارالانوار ج 73 ص 85

([50]) بحارالانوار  ج50 ص 228

([51]) بحارالانوار ج 52 ص 90

([52]) همان ص 98

([53]) بحارالانوار ج 2 ص 252

([54]) بحارالانوار ج2 ص 236

([55]) همان ج 52 ص 110

([56]) همان ص 389

([57]) این مجلس از خلاصه‌نویسی دو نفر از برادران تنظیم و در این چاپ آورده شد.

([58]) اذ قالت الملائکة يا مريم … (آل‌عمران: 42 و 45) اذ اوحينا الی امک ما یوحی (طه: 38) و اوحينا الی امّ موسی ان ارضعيه… (قصص: 7) اوحی ربک الی النحل (نحل: 68)

([59]) بحارالانوار ج52 ص389

([60]) بحارالانوار ج52 ص91

([61]) همان

([62]) يوسف: 110 ـــ  بحارالانوار ج51 ص222

([63]) بحارالانوار ج51 ص145

([64]) بحارالانوار ج65 ص165

([65]) همان ج52 ص322

([66]) اثبات الوصية ص266

([67]) بحارالانوار ج51 ص152

([68]) بحارالانوار ج51 ص109

([69]) همان ج27 ص217

([70]) همان ج26 ص6

([71]) زمر: 30

([72]) مائده: 101

([73]) از ائمه؟عهم؟ رسیده: لاتسئلوا عن اشیاء لم‌تُـبْدَ لکم ان تبد لکم تسؤکم. (الکافی ج8 ص205)

([74]) بحارالانوار ج52 ص92

([75]) شعراء: 21

([76]) بحارالانوار ج 52 ص 93

([77]) قرآن محشی، حاشيه بر آيه 17 سوره اعراف

([78]) بحارالانوار ج 52 ص 222

([79]) الغیبة للنعمانی ص 320

([80]) نهج‌البلاغة ص 208

([81]) بحارالانوار ج 51 ص 130

([82]) همان ج 47 ص 231

([83]) جوامع‌الکلم ج1 ص279 (شرح الفوائد)

([84]) الغيبة للنعمانی ص143

([85]) بحارالانوار ج 52 ص 153 و ج 53 ص 324

([86]) بحارالانوار ج 52 ص 153 و 157

([87]) همان ص 158

([88]) بحارالانوار ج 52 ص 156 ـــ  الکافی ج 1 ص 338

([89]) مستدرک الوسائل ج 10 ص 78

([90]) بحارالانوار ج 52 ص 151

([91]) همان ج 26 ص 137

([92]) بحارالانوار ج 12 ص 309

([93]) اصول کافی جلد 3 ص 223

([94]) یوسف: 89، 90 ــــ  بحارالانوار ج 51 ص 142

([95]) الکنی و الالقاب ج73 ص6

([96]) قصص: 21

([97]) الزام الناصب ج 1 ص 162

([98]) بحارالانوار ج 52 ص 154

([99]) بحارالانوار ج 53 ص 6

([100]) بحارالانوار ج 6 ص 180

([101]) بحارالانوار  ج52 ص 391

([102]) بحارالانوار ج 52 ص 152

([103]) بحارالانوار ج 58 ص 234

([104]) همان ص176

([105]) همان ج 53 ص 175

([106]) بحارالانوار ج 53 ص 181

([107]) آل‏عمران: 54

([108]) آل‌عمران: 55

([109]) بحارالانوار ج 14 ص 343

([110]) قرآن محشّیٰ (خ افست اصلی) ص73

([111]) ذاریات: 50

([112]) آل عمران: 56

([113]) آل عمران: 57

([114]) آل‌عمران: 58

([115]) آل‌عمران: 59

([116]) آل‌عمران: 60

([117]) آل‌عمران: 61

([118]) آل‌عمران: 62

([119]) نساء: 159

([120])… لانّه رفع من الارض حیّاً و قُبض روحُه بین السماء و الارض ثم رفع الی السماء و ردّ علیه روحُه و ذلک قوله عزوجل اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک و رافعک الیّ و مطهّرک من الذین کفروا. (بحارالانوار ج14 ص338)

([121]) بحارالانوار ج 14 ص 335

([122]) مریم: 30

([123]) بحارالانوار ج 14 ص 336

([124]) بحارالانوار ج 14 ص 338

([125]) بحارالانوار ج 14 ص 338

([126]) نساء: 157

([127]) بحارالانوار ج 14 ص 340 به نقل از مجمع البیان طبرسی

([128]) نحل: 43

([129]) بحارالانوار ج 23 ص 181

([130]) همان ج 14 ص 338

([131]) بلد الامین ص 194 (چ سنگی)

([132]) مائده: 117 ـــ  بحارالانوار ج 14 ص 338

([133]) بحارالانوار ج 14 ص 339

([134]) بحارالانوار ج 14 ص 339

([135]) همان

([136]) آل‌عمران: 55

([137]) بحارالانوار ج 14 ص 345

([138]) همان ص 346

([139]) همان

([140]) انجیل برنابا فصل 215 و 216

 

([141]) بحارالانوار ج 14 ص 336

([142]) همان ص 335

([143]) نساء: 157

([144]) انعام: 115

([145]) بحارالانوار ج 26 ص 132

([146]) بحارالانوار ج 26 ص 133

([147]) بحارالانوار ج 26 ص 133

([148]) همان

([149]) همان ص 134

([150]) بحارالانوار ج 26 ص 134

([151]) همان

([152]) بحارالانوار ج 26 ص 134

([153]) بحارالانوار ج 26 ص 135

([154]) بحارالانوار ج 25 ص 72

([155]) بحارالانوار ج 26 ص 135

([156]) بحارالانوار ج 26 ص 135

([157]) بحارالانوار ج 26 ص 136

([158]) همان

([159]) همان

([160]) بحارالانوار ج 26 ص 136

([161]) همان

([162]) مصباح کفعمی ص 586

([163]) بحارالانوار ج 26 ص 137

([164]) همان

([165]) بحارالانوار ج 26 ص 139

([166]) بحارالانوار ج 26 ص 140

([167]) نهج البلاغه: خطبه 186

([168]) بحارالانوار ج 26 ص 140

([169]) بحارالانوار ج 26 ص 142                                                                                             (2) همان ص 145

([170]) بحارالانوار ج 26 ص 146

([171]) بقرة: 195

([172]) بحارالانوار ج 26 ص 149

([173]) انفال: 25

([174]) آل‌عمران: 138

([175]) الکافی ج 1 ص 248

([176]) دخان: 4ـــ  1

([177]) فاطر: 22

([178]) الکافی ج 1 ص 249

([179]) اقبال الاعمال سید بن طاووس ص 44

([180]) اصول کافی، کتاب‌الحجة، ص 250

([181]) طلاق: 7

([182]) حجر: 29

([183]) متن حدیث: لَو خَلَتِ الارضُ طَرفَةَ عین مِن حُجَّة لَساخَت باهلِها. (بصائرالدرجات ص 489)

([184]) بحارالانوار ج 82 ص 209

([185]) مصباح المتهجد ص 628

([186]) یدل علی ان العامل ینام فی لیلة ثلث و عشرین فیعاین فی نومه ما یحصل به الیقین. (فصل‌الخطاب ج5 ص360 باب 3597)

([187]) نمل: 8

([188]) این دو تعبیر را من برای روشن‌شدن مطلب عرض می‌کنم و توضیح می‌دهم. مراد از «بدن ظاهر»، بدن اصلی عنصری دنیوی است که از زمان نطفه‌بودن بدن تا واردشدن در عالم برزخ وجود دارد و کاملاً دنیوی است و مربوط به دنیا می‌باشد و همان بدن است که اعراض دنیا را به خود می‌گیرد و این اعراض را «بدن ظاهر ظاهر» نامیده‌ام. آن بدن ظاهر همان بدنی است که حضرت رسول؟ص؟ با آن بدن به معراج رفتند و این بدن ظاهر ظاهر را خلع فرمودند و همان بدن است که با آن طیّ‌الارض می‌فرمایند و یا از دیده‌ها غائب می‌شوند و با همان بدن صاحب لیلةالقدرند. و این بدن ظاهر ظاهر را اعتباری نیست، زیرا دائماً در تغیّر و تبدّل است.

([189]) بحارالانوار ج26 ص76

([190]) حجّ: 52

([191]) بحارالانوار ج 22 ص 350

([192]) نور: 55

([193]) ثواب صدقه‌دادن را شنیده‌اید که صدقه‌دادن خیلی ثواب دارد. هر کار خیری صدقه است. هر احسانی که به دیگری بکنید صدقه است. هر کار خوبی که درباره شخص دیگری انجام بدهید صدقه است. کل معروف صدقة. اگر خوب گوش بدهید که متوجه مطلب شوید، صدقه‌ای است که به من داده‌اید و احسانی است که نسبت به من داشته‌اید. پس این چند روز دیگر ماه رمضان را به ما احسان کنید. ما هم امسال مباحث خیلی آسان و راحتی را بیان کردیم. اگر بحث‌ها مشکل بود، می‌گفتند بحث مشکل است؛ ولی بحث‌ها مشکل نبود و خیلی روان و آسان بود. حال تتمه این چند بحثی را که داریم توجه می‌فرمایید که وقتی به اصل مسأله غیبت می‌رسیم روشن شده باشد و ان‌شاءالله قبل از اینکه من بگویم شما بگویید که غیبت یعنی چه.

([194]) دعاء افتتاح، بلد الامین ص 193

([195]) اصول کافی، کتاب الحجة ص 250

([196]) عنکبوت: 48

([197]) الکافی ج 1 ص 249

([198]) الامام؟ع؟ نهر فیض تجری من تحت الازل یعنی من المشیة مستدیراً صحیح الاستدارة فیرد علیه ما یصدر منه و الملائکه تغترف من ذلک النهر … (جوامع‌الکلم ج8 ص653، الرسالة القطیفیة)

([199]) فصّلت: 30

([200]) فصّلت: 31

([201]) حجرات: 10

([202]) الکافی ج 1 ص 247