بقیةالله خیر لکم ان کنتم مؤمنین
جلد دوم – قسمت اول
سید احمد پورموسویان
اين چاپ ويرايش مجدّد و با نوارهاى موجود مطابقه شده است
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 1 *»
مجلس 1
(روز دوشنبه 13 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r اجمالی از حدیث شریف سَدیر صیرفی
r اتّفاق اناجیل اربعه درباره حضرت عیسی؟ع؟
r غیبت صغری و غیبت کبری
r چند حدیث درباره غیبت امام؟ع؟
r سرعت حرکت افلاک در آخرالزمان
r غیبت صغری و فرق آن با غیبت کبری
r امتحان و آزمایش مردم
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 2 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
عرض شد در حدیث سَدیر صیرفی، که حدیث طولانی بود و گفت با مفضّلبنعمر و ابوبصیر و ابانبنتغلب خدمت حضرت صادق؟ع؟ رفتیم و حضرت را گریان و نگران و پریشانحال دیدیم و غم و اندوه همه وجود حضرت را فراگرفته بود. علّت را که پرسیدیم حضرت فرمودند من در کتاب جفر اموری را دیدم که آن امور مرا مضطرب ساخته است. و حضرت نالهها و خطابهایی که به حضرت مهدی صلواتاللهعلیه به عنوان سیّدی سیّدی داشتند، که در آن حدیث مفصَّل است یک مقدارش را خواندیم. اموری را که حضرت ذکر فرمودند و موجبات اضطراب و نگرانی ایشان را فراهم کرده بود، یکی از آنها مولد قائم صلواتاللهعلیه و یکی هم غیبت حضرت بود. غیبت حضرت را امام؟ع؟ از این امور میشمارند و میفرماید که غیبت این بزرگوار مثل مولد آن بزرگوار و مثل طول حیات و طول غیبتش است. اینها چیزهایی است که باعث نگرانی حضرت بود. بعد که حضرت درباره مولد توضیح میفرمایند ، نمونه آن را مولد موسیبنعمران ذکر میفرمایند.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 3 *»
راجع به غیبت امام؟ع؟ نمونهای که از انبیاء پیشین ذکر میفرمایند، حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و عليه السلام است، که غیبت حضرت عیسی نمونهای بوده که خدا در امتهای پیشین و در میان انبیاء و مرسلین نشان داده است. عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام غائب شد. آن غیبت نمونه است. عبارت حدیث را میخوانم که این قسمت مورد بحث است و انشاءالله شروع به همین قسمت مینماییم.
فرمود: و امّا غیبة عیسی؟ع؟ فانّ الیهود و النصاری اتفقت علی انه قتل؛ یهود و نصاری اتّفاق و اجماع دارند و همه آنها قبول دارند که عیسی کشته شد. یهود که بر کشتهشدن حضرت متّفق هستند. روی عداوت به خیال خودشان حضرت را کشتند. و اما نصاری نیز بر کشتهشدن حضرت متّفقند و میگویند که آن بزرگوار خود را برای ما فداء ساخت و کشته شد، ولی خدا او را از قبر بیرون آورد و او را زنده فرمود و به آسمان برد؛ اینطور میگویند. انشاءالله توضیحاتی عرض خواهیم کرد.
تقریباً اناجیل اربعه ـــ انجیلهای چهارگانهای که الآن شایع و مشهور است و در دست نصاری است، ـــ اینها تصریح دارند بر اینکه حضرت کشته شده است، ولی یک انجیل دیگری هم بهدست آمده که آن انجیل مثل این انجیلهای چهارگانه شهرتی ندارد، ولی در بعضی از مسائل و مطالب، با قرآن مطابق است که یکی همین حادثه است. حادثه عیسی را در آنجا طوری ذکر میکند که تقریباً با بیان اسلام درباره این حادثه مطابق است که انشاءالله بعد گفتگو میکنیم. در اینجا امام؟ع؟ میفرمایند: هم یهود و هم نصاری قائلند و اتفاق دارند بر اینکه عیسی کشته شده است. اتفاقشان همین شهرتی است که در این انجیلهای چهارگانه شده است.
بعد میفرماید: و کذّبهم الله عزّوجلّ بقوله و ماقتلوه و ماصلبوه ولکن شبّه لهم.([1]) خدا، هم یهود و هم نصاری را به این فرمایش که عیسی را نکشتند، عیسی را به دار
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 4 *»
نزدند، تکذیب کرد. عیسی را نکشتند؛ یعنی کشتن واقع نشده است. به دار هم نزدند؛ یعنی کشتنی که از طریق دار زدن باشد، آن هم انجام نشده است؛ ولکن شبّه لهم؛ امر بر ایشان مشتبه شد. پس نصاری که به ظاهر تابعین حضرت بودند و مدّعی بودند که تابع حضرتند، امر بر ایشان مشتبه شد، بینشان اختلاف رخ داده است. ولی مسلمین به برکت اسلام میگویند عیسی کشته نشد، خدا او را به آسمان برد. باز در همین هم بحث دارند که بعد خواهیم گفت.
امام؟ع؟ میفرمایند: کذلک غیبة القائم؟ع؟؛ غیبت حضرت قائم؟ع؟ هم همینطور است. فانّ الامة تنکرها؛ امّت غیبت را انکار میکنند. در نسخهای لطولها است؛ یعنی از جهت طول کشیدن غیبت، منکر میشوند که غیبتی برای امام؟ع؟ باشد؛ چون معنای غیبت را نمیفهمند و نمییابند، و وقتی هم که برایشان گفته شود باز انکار میکنند. آنوقت حضرت انحرافهایی را که در مورد غیبت امام؟ع؟ دست میدهد، ذکر میفرمایند: فَمِنْ قائل بغیر هدی بانّه لمیولد و قائل یقول انّه وُلِدَ و مات و قائل یکفر بقوله انّ حادیعشرنا کان عقیماً و قائل یَمرُقُ بقوله انّه یتعدّی الی ثالثَ عشر فصاعداً و قائل یعصی الله عزّوجلّ بقوله انّ روح القائم ینطق فی هیکل غیره.([2]) این انحرافهایی است که اجمالاً آنها را بیان کردهام. امام؟ع؟ میفرماید: این انحرافها در زمینه غیبت پیدا میشود و منحرفینی در زمینه غیبت پیدا میشوند که این نظریات را اعلام میکنند و معتقد میشوند و همه اینها را امام؟ع؟ ردّ میفرمایند.
آنچه که شیعه اثناعشری برآن ثابت میماند و نظریه اهل حق است، این است که برای مهدی آلمحمّد؟عهم؟ دو غیبت است؛ «غیبت اولی» و «غیبت اُخری»، که به «غیبت صغری» و «غیبت کبری» مشهورند. و الآن امام؟ع؟ در غیبت کبری بهسر میبرند، بعد از اینکه غیبت اوّلی حضرت بر ایشان گذشت. اگر از ولادت حساب
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 5 *»
کنیم هفتاد و پنج سال میشود و بعد از آن غیبت کبری شروع شد.
فعلاً روایاتی را که در این زمینه از ائمه؟عهم؟ رسیده و ذکر غیبت در آنها شده انتخاب کردهام و انشاءالله میخوانم و بعد درباره علل و جهاتی که خود ائمه؟عهم؟ در امر غیبت فرمودهاند که چرا غیبت فراهم شد و چرا امام غائب شدند بحث خواهم کرد و بعد انشاءالله وارد بحث کیفیت غیبت میشوم، که از اختصاصات بزرگان ما است و بیان ایشان در مورد کیفیت غیبت امام؟ع؟ که از امور مشکل و از مطالب لازم است و شناختن آن برای ما بسیار بسیار لازم است.
رسولخدا؟ص؟ در حدیثی به جابر بنعبدالله انصاری فرمودند: یغیب عن شیعته غیبةً لایثبت فیها علی القول بامامته الّا من امتحن الله قلبه بالایمان؛ رسولخدا؟ص؟ راجع به ائمه بعد از خود به جابر بنعبدالله انصاری بیاناتی میفرمایند، و نوع روایاتی که جابر در مورد امامان بعد از رسولخدا؟ص؟ ذکر میکند، هم مورد قبول سنیها است و هم شیعه. از جمله راجع به امام دوازدهم حضرت فرمایشهايی دارند، میفرمایند: از شیعیانش غائب میشود، یک غیبتی که بر قول و اعتقاد به امامت آن حضرت در این غیبت ثابت نمیماند مگر آن کسیکه خدا قلب او را برای ایمان آزمایش فرموده و امتحان کرده و آن را برای ایمان آماده ساخته است. فقط یکچنین کسانی بر امامت حضرت ثابت میمانند. البته میدانیم مراد از این اعتقاد به امامت، یعنی دل ایمان داشته باشد نه به زبان بگویند. به زبان همه میگویند، همه داد میزنند، یا بقیةالله میگویند، ولی دلها معلوم نیست تا چه اندازه بر امر امامت حضرت ثابت مانده است. بعد، رسولالله؟ص؟ فرمودند: هذا من مکنون سرّ الله و مخزون علمه فاکتمه الّا عن اهله؛ این مطلبی که به تو گفتم از سرّ مکنون و از علم مخزون خداوند است، او را بپوشان مگر از اهلش که به اهلش برسد.([3])
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 6 *»
و همینطور در حدیثی حضرت قسم یاد میفرمایند و با تأکید شدیدی میفرمایند: و الذّی بعثنی بالحقّ بشیراً لیَغیبَنَّ القائمُ من ولدی بعهدٍ معهودٍ الیه منّی حتی یقولَ اکثر الناس ما للّه فی آلمحمّد حاجة و یشکّ آخَرون بدلائله؛ قسم به کسیکه مرا بشارتدهنده به حقّ فرستاد ــ یعنی مرا رسول قرار داده ــ حتماً و مسلّماً قائم از فرزندان من غائب خواهد شد و این به عهدی معهود از من به سوی او است؛ یعنی من با او عهد میکنم، دستور میدهم. طوری غائب میشود که بیشتر مردم میگویند دیگر برای خدا در آلمحمّد؟عهم؟ حاجتی نیست و عده دیگری به دلائل آن حضرت و امامت آن حضرت شک میکنند.
فمن اَدْرَکَ زمانَه فلیتمسّکْ بدینه؛ هر کس زمان مهدی را درک میکند به دین مهدی صلواتاللهعلیه متمسّک شود. و لایجعلْ للشیطان علیه سبیلاً بشَکِّه فیُزیله عن ملّتی و یُخرجه من دینی کسیکه در زمان آن حضرت واقع میشود، به شیطان اجازه ندهد که بر دل او راه پیدا کند و در دل او شک ایجاد کند که در نتیجه او را از ملّت من زائل کند و از دین من خارج کند. شیطان کارش اینطور است. فقد اخرج اَبَوَیْکُم من الجنّةِ مِن قبل؛ شیطان پدر و مادر شما را از بهشت راند و بیرون کرد و خارج ساخت. یعنی مواظب باشید، شیطان شما را هم از بهشت ولایت و امامت ائمه هدی؟عهم؟ با تشکیک در امر مهدی و غیبت مهدی صلواتاللهعلیه خارج نکند. و الله عزّوجلّ جعل الشیاطین اولیاءَ للّذین لایُؤمنون؛([4]) خدا شیاطین را برای غیر مؤمنین اولیاء قرار داده؛ یعنی مؤمنین نمیگذارند که شیطان بر آنها راه پیدا کند.
امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه فرمودند: انّ لصاحب الامر غیبةً المُتمسِّکُ فیها بدینه کالخارِطِ القَتادِ بِیَدَیْه فأیُّکم یُمْسِکُ شَوْکَ القتاد بیده؛ برای صاحبالامر صلواتاللهعلیه غیبتی خواهد بود که کسیکه در آن غیبت بخواهد به دینش متمسّک باشد، مثل کسی است که بخواهد یک شاخه پُرخار و پُرتیغی را با دست خرّاطی کند و
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 7 *»
این تیغها و این خارها را با دست از این شاخه بتراشد. کدامیک از شما برایش ممکن است و میتواند این کار را انجام دهد که یک شاخهای که پُر از تیغ و خار است را با دست خرّاطی کند؟! دینداری و تمسّک به دین در عصر غیبت امام؟ع؟ اینقدر سخت است. بعد فرمود: انّ لصاحب هذا الامر غیبةً فلْیَتَّقِ الله عبدٌ و لیتمسّکْ بدینه؛([5]) امام، صاحبالامر صلواتاللهعلیه غیبتــــی دارند کـــه در این دوران وظیفـــه هر کسی این است که تقوی داشته باشد و متمسّک به دینش باشد.
این آیه را فرمود: امحسبتم انتدخلوا الجنّة و لمّا یأتکم مثلُ الذین خلوا من قبلکم مَسَّتْهم البأساءُ و الضّرّاء و زُلزلوا حتّی یقولَ الرّسولُ و الّذین آمَنوا معه متی نصرُ الله اَلا انّ نصرَ الله قریب؛([6]) فکر میکنید که داخل بهشت میشوید و نمیآید شما را آن صفات و خصوصیاتی که برای پیشینیان شما آمد؟ آنها را مشکلات چنان فراگرفت که متزلزل گردیدند، بهطوری که رسول و کسانیکه با او ایمان آورده بودند گفتند نصرت خدا چه موقعی است؟ آگاه باش که نصرت خدا نزدیک است. يعنی بیان مشکلاتی است که شیعیان در این مشکلات قرار میگیرند، بهطوری که فریادها بلند میشود که نصرت خدا کی و چهوقت خواهد بود؟
حضرت باقر صلواتاللهعلیه ظهور حضرت را که بیان میکردند، فرمودند: و ذلک بعد غیبة طویلة؛ ظهور حضرت، بعد از غیبتی طولانی خواهد بود. لِیَعلمَ الله من یُطیعه بالغیب و یُؤمن به؛ برای اینکه معلوم شود و خدا بنمایاند، یا بعد از علمِ سَیُوجَد، علم وجودی فراهم شود، که چه کسی خدا را نسبت به امر غیب و غیبت مهدی صلواتاللهعلیه اطاعت میکند و به او ایمان میآورد.([7])
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 8 *»
همینطور حضرت باقر؟ع؟ درباره این آیه شریفه أرأیتم ان اصبح ماؤکم غَوْراً فمن یأتیکم بماءٍ مَعین؛([8]) اگر این آب که در اختیار شما است فرو رود، چه کسی است که آب گوارایی برای شما فراهم سازد؟ امام این آیه را فرمودند: نزلتْ فی الاِمام؛ خدا به این زبان سخن گفته و درباره امام نازل شده و شأن امام این است. معلوم است امام؟ع؟ آب حیات هستند، حیات ایمانی و آب گوارای ولایت. فرمود: ان اصبح امامکم غائباً عنکم فمن یأتیکم بامامٍ ظاهرٍ یأتیکم باَخبارِ السّماء و الارض و بحلال الله و حرامه؛ اگر امام شما از شما غائب شود، چه کسی است که میتواند جای او بنشیند؟ کیست که برای شما امام ظاهری را بیاورد که از اخبار آسمان و زمین آگاهی داشته باشد و برای شما بیان کند، یا حلال و حرام خدا را برای شما بیان کند؟
اَمٰا واللهِ ماجاء تأویلُ هذه الآیة و لابدّ اَنْیَجیءَ تأویلُها. ([9]) فرمود: آگاه باشید مصداق این آیه هنوز نیامده؛ یعنی از زمان آدم تا زمان رسولخدا؟ص؟ و از زمان ایشان تا زمان حضرت عسکری؟ع؟، همیشه حجت خدا ظاهر بوده است و آن کسانیکه هدایت را میخواستند، دسترسی به حجت داشتهاند. پس مصداق این آیه این است که آب ولایت فرو رود و کسی نباشد که در ظاهرِ امر بتواند مثل آن امام، اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدا را بیان کند. فرمود: آگاه باشید، به خدا قسم تأویل این آیه، یعنی مصداق این آیه، هنوز نیامده و خواهنخواه خواهد آمد. مقصودشان دوران غیبت امام؟ع؟ است.
همین معنی از رسولخدا؟ص؟ هم رسیده که ایشان فرمودند: المهدی یَغیبُ عن الناس غیبةً طویلة یرجع عنها قوم و یثبت آخرون و ذلک قولُ الله تبارک و تعالی أرأیتم ان اصبح ماؤکم غوراً الخ. فرمود: مهدی از مردم غائب میشود، یک غیبت طولانی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 9 *»
بهطوری که عدهای از ولایت و امامت او برمیگردند و عدهای ثابت میمانند و این است قول خدای تبارک و تعالی أرأیتم ان اصبح ماؤکم غوراً … که همان آیه را
تلاوت میفرمایند.
حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: کأنّی بکم اذا صَعِدْتم لمتجدوا احداً و رجعتم لمتجدوا احداً؛([10]) گویا شما را ــ یعنی فرزندان و آیندگان شما را ــ میبینم هنگامیکه صعود میکنید، حرکت میکنید و سرابالایی میروید و فکر میکنید که بهدست آوردهاید و بالا میروید، تا میرسید آنجا، میبینید نه، خبری نبود، گول خوردهاید. باز دوباره سرازیر میشوید و پایین میآیید و باز کسی را نمییابید. اینها حالات مردمی است که در امر ولایت و امامت امامشان بصیر نیستند. گاهی به کوه میزنند، گاهی به پایین، دامنه. کأنّی بکم عبارت عجیبی است، حیف که من نمیتوانم صریح حرف بزنم و صریح معنی کنم، شما خودتان صریح بشنوید. کأنّی بکم اذا صعدتم لمتجدوا احداً و رجعتم لمتجدوا احداً.
در حدیثی دیگر فرمود: والله لو بَقِیَ فی غیبته ما بقی نوح فی قومه لایَخْرُجُ من الدنیا حتی یَظهر.([11]) مطمئن باشید هرچه غیبت مهدی صلواتاللهعلیه طول بکشد، حتی به مقدار نوح که در قومش ماند، حتی به آن مقدارها؛ که الآن نزدیک است، نزدیک است مقداری که حضرت نوح در میان قومشان ماندند، حتی اگر آن مقدارها در غیبتش بماند از دنیا نخواهد رفت مگر اینکه ظاهر شود.
در حدیثی فرمود: اذا دار الفَلَک و قالوا ماتَ او هلک بایِّ وادٍ سلک و قال الطّالب له انّیٰ یکون و قد بَلِیَتْ عظامُه فعند ذلک فارتَجُوه و اذا سمعتم به فَأْتوه و لو حَبْواً علی الثَّلْج؛([12]) فرمود: وقتیکه حرکات فلک دَوَران پیدا کند، تند بگذرد. اذا دار الفلک
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 10 *»
همیشه فلک دوران دارد، ولی طوری شود که محسوس بشود. ببینید الآن ماه رمضان گذشته، با ماه رمضان امسال مثل اینکه دیروز بوده. شوخی نمیکنيم، واقعاً مثل اینکه دیروز بوده. چقدر سریع یکسال گذشت! اینطورها حساب بکنیم میبینیم چطور امور به سرعت میگذرد. اذا دار الفلک؛ من اینطور میفهمم و الّا فلک که همیشه در دوران است ولی اینقدر سرعت فلک زیاد بشود. چون حدیث وارد شده که وقتی ظالمین در غیبت امام؟ع؟ مسلّط میشوند، خدا به ملائکه دستور میفرماید که حرکت افلاک را شدید کنید. ولی وقتی حکومت عادله محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ برقرار میشود، خدا به ملائکه دستور میفرماید که حرکت فلک را بطیء و کُند کنید. یک روزش شاید مثلاً یک سال طول میکشد.([13])
شاید این فرمایش اشاره به همین باشد که اذا دارالفلک؛ وقتیکه خوب احساس کردید که فلک به دَوَران درآمده، به اصطلاح سرگیجه گرفته، تندتند میچرخد؛ چه خبر است!؟ واقعاً الآن همینطور است، به چه شدّت و سرعت دارد میچرخد. و قالوا و گفتند که مات، مهدی صلواتاللهعلیه مُرده است؛ او هلک بایّ واد سلک؛ مُرده یا اینکه او را کشتند، یا چه شد، کجا است؟ فقال الطالب له؛ آنهايی که در طلب او هستند؛ بعضیها دشمن آن حضرت معنی کردهاند، یعنی دشمنان او، ولی نه، نباید طالب را دشمن معنی کرد. و قال الطالب له؛ یعنی آن کسیکه او را میخواهد و در طلب او است، او اینقدر ناامید میشود که میگوید: اَنّیٰ یکون و قد بلیت عظامه؛ کجا میشود باشد؟! او استخوانش هم پوسید. اینها مربوط به دلهایی میشود که وجود مهدی صلواتاللهعلیه را باور ندارند. مهدی میگویند، ولی دلها باور ندارد. وقتی امر به اینجاها کشید، فعند ذلک فارتجوا؛ امر به اینجا که رسید، دیگر امیدش را داشته باشید و چشم بهراهش باشید. و اذا سمعتم به؛ تا شنیدید آن بزرگوار ظاهر شده، فأتوه؛
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 11 *»
به طرف او حرکت کنید، ولو حبواً علی الثلج؛ اگرچه روی یخ و برف چهار دست و پا حرکت کنید، خودتان را به آن حضرت برسانید.
قال الصادق؟ع؟؛ حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: للقائم غیبتان؛ برای مهدی صلواتاللهعلیه دو غیبت است. احداهما طویلة و الاخری قصیرة؛ یکی از آن دو غیبت طولانی و یک غیبت کوتاه است. فالاُولیٰ یَعْلَمُ بمکانه فیها خاصّةٌ من شیعته؛ در دوران غیبت کوتاه، خاصِّ از شیعه مکانش و جایش را میدانند. و الاُخریٰ لایعلم بمکانه فیها الّا خاصّةُ موالیه فی دینه؛([14]) اما در غیبت طولانی حضرت، جای حضرت را نمیدانند مگر خاصّ از مَوالی آن بزرگوار، یا مُوالی، یعنی خاصّ از دوستان؛ یا خاص از کسانیکه آن بزرگوار را امام و ولیّ خود گرفتهاند؛ یعنی بزرگان شیعه. در غیبت دوم فقط بزرگان شیعه میدانند آن بزرگوار کجا است.
نوعاً به این عبارات که میرسند نمیفهمند مراد چیست که در غیبت کبری عدهای خواصّ، جای حضرت را میدانند و خدمتشان میرسند. تعبیر میکنند به همین که بعضیها مثلاً در فلانجا متوسّل شدهاند، امام یا شخصی آمده نجاتشان داده؛ اینها که علم به مکان نمیشود. این ملاقاتها اگر هم دست داده و اگر خود حضرت را هم بر فرض دیده باشند، باز علمِ به مکان که نیست. میفرماید: و الاخری لایعلم بمکانه فیها، در غیبت طولانی علم و آگاهی به جای آن حضرت ندارد، الّا خاصّة موالیه فی دینه، مگر خواصّ از موالی آن حضرت در دینش.
در حدیثی دیگر فرمود: انّ للقائم غَیبتین یُقال فی احداهُما هلک و لایُدریٰ فی ایّ واد سلک؛([15]) در غیبت طولانیش کار به جایی میرسد که عدهای معتقد میشوند که حضرت فوت شده، معلوم نیست کجا است، چه شده، چه سرش آمده است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 12 *»
و همچنین در تأویل این آیه شریفه و لایکونوا کالّذین اُوتوا الکتاب من قبل فطٰال علیهم الاَمَد فَقَسَتْ قلوبهم و کثیرٌ منهم فاسقون؛([16]) نباشند مثل کسانیکه پیش از این به آنها کتاب داده شد و بر آنها مدتی طولانی گذشت، پس دلهای آنها سخت شد و بسیاری از آنها از دین خارج شدند. حضرت صادق؟ع؟ درباره این آیه فرمودند: نزلت فی القائم و اهل زمان الغیبة و ایامّها دون غیرهم؛ مصداق این آیه ــ که نباشید مثل پیشینیانی که اینطور شدند ــ در این امت اهل زمان غیبت است، نه غیر ایشان. بعد فرمود: و الامد امد الغیبة؛([17]) مراد از این مدت، مدت غیبت مهدی صلواتاللهعلیه است.
راجع به ظهور حضرت که میپرسند، میفرماید: حاشا للّه انیُوَقَّت ظهورُه بوقت یَعْلَمُه شیعتُنا؛ نمیشود، منزّه است خدا که برای ظهور مهدی صلواتاللهعلیه وقتی تعیین شود که شیعیان ما بدانند چه وقت است. لانّه هو الساعة التی قال الله تعالی: قل انّما علمُها عند ربّی لایُجَلّیٖها لوقتها الّا هو ثَقُلت فی السّموات و الارض لاتأتیکم الّا بغتةً؛([18]) زیرا آن همان ساعتی است که علمش نزد خدا است و کسی خبر ندارد و ناگهانی میآید یعنی آن ساعت هم امر ظهور مهدی صلواتاللهعلیه است.
و نیز فرمود: و هو السّاعة الّتی قال الله تعالی یسألونک عن السّاعة اَیّانَ مُرْسىٰها([19]) همچنین فرمود: انّ الله عنده علم السّاعة([20]) این علم ساعة، که مراد ظهور مهدی است و لمیقل انّها عند احد، فقط نزد خدا است، نه در نزد کس دیگری از خلق. و قال: فهل
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 13 *»
ینظرون الّا السّاعة انتأتیهم بغتةً فقد جاء اَشْراطُها؛([21]) نمیبینند، آیا نگاه نمیکنند که ساعت و ظهور امر مهدی ناگهانی خواهد بود؟ علائمش آمده و میآید. فرمود: لیس للمهدی وقت لانّه کالساعة انّما علمها عند ربّی یستعجل بها الّذین لایؤمنون بها و الّذین آمنوا مشفقون منها و یعلمون انّها الحق الا انّ الّذین یُمارون فی السّاعة لفی ضلال بعید.([22])
امید میرود ما از آن کسانی باشیم که امید داریم و ترسانیم؛ نه بر خودمان، چرا بر خودمان بترسیم؟ بر خودمان که ترسان نیستیم. ترسانیم از اینکه خدا نکند شیطان مسلّط شود و ما را تضعیف کند، ایمان ما را به امامت حضرت و غیبت حضرت و وجود و ظهور حضرت خدای نکرده تضعیف کند؛ از این ترسانیم، و الّا با همین ایمان و اعتقاد، حضرت بیایند چه ترسی داریم؟
کسانیکه درباره ساعت ــ یعنی ظهور مهدی صلواتاللهعلیه ــ ممارات و مجادله دارند، در ضلالت و گمراهی بعید و دوری هستند. فرمود: و المماراة یقولون متی وُلد و من رأی و اینَ یکون و متی یَظهر؛ آنانکه در این امر مجادله دارند و در ضلالت هستند، آنها با خودشان یا به دیگران اینطور میگویند: چه وقت متولد شد؟ چه کسی دید؟ کجا میباشد؟ چه موقع ظهور میکند؟ و کلّ ذلک استعجالاً لامرالله و شکّاً فی قضائه و قدره و دخولاً فی قدرته؛ تمام این حرفها را که میزنند از اینجهت است که دلشان میخواهد مطابق میل آنها الآن ظهور کند. حالا که ظهور نمیکند، پس چه وقت به دنیا آمده؟ چه کسی او را دیده؟ یعنی همینکه امر ظهور تأخیر میافتد و به هوای آنها و هوس آنها نیست، فوراً این اعتراضات را دارند. از جهت استعجال امر خدا است؛ یعنی دوست دارند خدا مطابق خواست آنها در امر ظهور، شتاب فرماید. فکر میکنند
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 14 *»
امر خدا هم در دست آنها است و خدا تسلیم اینها است که تا گفتند بیاید و نیامد، فوراً اعتراض کنند، و چون نمیآید پس معلوم میشود نیست که نمیآید، نعوذبالله. در قضاء و قَدَر خدا شک میکنند، در قدرت خدا دخالتهای بیجا میکنند. اولئک الّذین خسروا انفسهم؛([23]) اینها به خود زیان میرسانند و در باطن آلمحمّد را از دست میدهند، اینها مهدی را از دست خواهند داد. و انللطّاغین لشرّ مآب؛([24]) برای این طغیانگران، بد عاقبتی است. این آیه را فرمود: اقتربتِ السّاعة و انشقّ القمر،([25]) و ما یُدریک لعلَّ السّاعةَ تکون قریباً([26]) فرمود: مراد از این ساعت، ظهور مهدی آلمحمّد؟عهم؟ است.([27])
حضرت جواد؟ع؟ فرمودند: انّ الامام بعدی ابنی امره امری و قوله قولی و طاعته طاعتی و الامام بعده ابنه الحسن امره امر ابیه و قوله قول ابیه و طاعته طاعة ابیه ثمّ سکت. امام بعد از من، فرزند من ــ حضرت هادی ــ است. امر او امر من است، قول او قول من است و طاعت او طاعت من است. امام بعد از او حسن عسکری صلواتاللهعلیه است. امر او امر پدرش، قول او قول پدرش و طاعت او طاعت پدرش است. بعد حضرت سکوت فرمود. «فقیل له یا ابن رسولالله و مَنِ الامام بعد الحسن؟» عرض شد بعد از امام حسن عسکری؟ع؟، امام کیست؟ «فبکیٰ بکاءً شدیداً»؛ حضرت جواد صلواتاللهعلیه گریه شدیدی فرمودند، ثمّ قال: انّ من بعد الحسن ابنَه القائمَ بالحقّ المنتظر؛ سپس فرمودند بعد از حسن، فرزند او قائم به حق و منتظر است. «فقیل یا ابن رسولالله لم سمّی بالقائم؟» عرض شد چرا بخصوص او قائم نامیده
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 15 *»
شده؟ همه شما قائم به حق هستید، چرا بخصوص او را قائم گفتهاند؟ قال لانّه یقوم بعدَ موتِ ذکره؛ فرمود آن بزرگوار بهپا میخیزد بعد از آنکه یادش و ذکرش میمیرد.
آری، آن مهدی که مهدی آلمحمّد؟عهم؟ است او والله نامش مُرده است، او یاد نمیشود. اینکه مرتّب میشنوید «مهدی بيا» گفته میشود، طوری او را میخواند که گویا رفیقش را صدا میزند. مهدی آلمحمّد؟عهم؟ با امتیازات امامت و عصمت و شاهدبودن و ناظر بودن و متصرّفبودن، مالک امکان بودن، او ذکرش کو ؟ او یادش کجا است؟ اصلاً چه کسی یادش میکند؟ چه کسی آنچنان مهدی را در خاطر دارد؟ فرمود آن بزرگوار بعد از مردن نامش و ذکرش بهپا میخیزد. و ارتدادِ اکثر القائلین بامامته؛ بعد از آنکه بیشتر قائلین و معتقدین به امامتش مرتدّ شوند. «فقیل و لِمَ سمّی بالمنتظر؟» عرض شد چرا حضرت منتظر نامیده شدهاند؟ قال: لانّ له غیبةً یطول امدها فیَنتظر خروجَه المخلصون و یُنکره المرتابون و یَستهزئ بذکره الجاحدون و یکذب فیه الوقّاتون و یَهلک فیه المستعجلون و ینجو فیه المسلّمون؛([28]) فرمود: او را منتظر گفتهاند برای این است که برای او غیبتی است که مدت آن طول میکشد. مخلصین و کسانیکه خالصند انتظار خروج و ظهورش را میکشند، و شکورزندگان انکارش میکنند، انکارکنندگان به ذکر او و نامبردن او استهزاء و مسخره میکنند، کسانیکه برای ظهورش وقت تعیین میکنند، در وقتْ تعیین کردن، دروغ میگویند، و عجلهکنندگان درباره او هلاک میشوند، ولی اهلتسلیم در امر مهدیصلواتاللهعلیه نجات مییابند.
عباراتی را هم از خود آن بزرگوار میخوانیم که به علیبنابراهیم اَزْدیّ ــ موقعیکه حضور مهدی صلواتاللهعلیه شرفیاب شد ــ فرمود. علی بن ابراهیم از کسانی است که در غیبت صغری خدمت حضرت رسیده است. امام؟ع؟ آنجا به او فرمودند: انّ
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 16 *»
الارض لاتخلو من حجّة و لایبقی الناس فی فَتْرَة اکثر من تیٖهِ بنیاسرائیل و قد ظهر ایّامُ خُروجی فهذه امانةٌ فی رَقَبتِک فحَدِّثْ بها اخوانک من اهل الحق؛([29]) زمین از حجت خدا خالی نمیماند و مردم هم در فترت نمیمانند بیشتر از مقداری که بنیاسرائیل در آن تیه و سرگردانی ماندند، بیش از آن در دوره غیبت نمیمانند و همانا ایّام خروج من ظاهر شده. این در گردن تو و بر عهده تو امانت است و این سخن را فقط به اخوانت از اهل حق بگو.
دوران سرگردانی بنیاسرائیل چهل سال بود، که مدت چهل سال در آن بیابان سرگردان و حیران بودند. میفرماید که در اینجا بیشتر از چهل سال در فترت نمیمانند. حالا مراد چیست و چطور است؟ ظهر ایّام خروجی یعنی چه؟ این عبارات شاید با عبارات دیگری از ائمه؟عهم؟ حل میشود به اینکه هرچه مردم برای طول غیبت استحقاق پیدا کنند، مرتب ظهور عقب میافتد و امر ظهور به تأخیر میافتد. یعنی بنا بر این بود که بیشتر از چهل سال در فترت نباشند؛ یعنی بدون امامِ ظاهر، بیش از چهل سال نباشند ولی امر بیشتر طول کشید بهخاطر استحقاقی که از اعمال مردم فراهم میشود.
همچنین به ابااسحاق، ابراهیمبنمهزیار فرمود: اعلم یا ابااسحق انّه قال صلواتاللهعلیه، حضرت مهدی فرمود که پدرم به من فرمود: ارجو یا بنیّ انتکون احد من اعدّه الله لنشر الحق و طیّ الباطل و اعلان الدّین و اطفاء الضلال فعلیک یا بنی بلزوم خَوافِی الارض و تَتَبُّع اَقاصیها فانّ لکل ولیٍّ من اولیاء الله عزّوجلّ عدواً مقارعاً و ضدّاً منازِعاً افتراضاً لمجاهدة اهل نفاقه و خلافه اولی الالحاد و العناد فلایوحشنّک ذلک؛ پدرم مرا به عهدی از رسولخدا؟ص؟ دستور داده که این غیبت را انتخاب کنم و به این شکل غائب شوم. بعد فرمود: یا ابااسحق لِیَکُنْ مجلسی هذا عندک مکتوماً الّا من اهل
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 17 *»
الصدق و الاخوّةِ الصادقةِ فی الدّین؛ این دیداری که از من داشتی، این را مخفی دار مگر از کسانیکه اهل صدقند و در اخوّت در دین صادقند.
فرمود: اذا بدت لک اَمارات الظهور و التمکین فلاتُبطئ باخوانک عنّا و باهل المسارعةِ الی مَنار الیقین و ضِیاء مَصابیح الدّین تَلْقَ رَشَداً انشاءالله؛([30]) وقتیکه برای تو آشکار شد نشانههای ظهور من و نشانههای تمکین که خدا بنا است قدرت مرا آشکار کند، آنموقع به برادرانت از ما کُندی نکن. معلوم میشود که اهل ایمان رجعت میکنند. خطاب یا به نوع اهل ایمان است، یا خطاب به همان شخص باشد و یا به اهل آن زمان؛ یعنی شما موقع ظهور من، رجعت خواهید کرد و تا دعوتتان کردم و صدایتان زدم، از قبرها برخیزید. و به اهل سرعت بهسوی منار یقین و ضیاء مصابیح دین بیایید تا اینکه رَشَد و هدایت را بیابید و مرکز هدایت و مبدأ هدایت را ملاقات کنید.
امیدواریم که خداوند ما را از کسانی قرار دهد که توفیق شرفیابی در دوران ظهور آن حضرت را پیدا کنیم. حالا یا تا آن زمان بمانیم، یا از کسانی باشیم که رجعت کنیم و آن بزرگوار را نصرت نماییم و در رکاب آن بزرگوار شهید شویم.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 18 *»
مجلس 2
(روز سهشنبه 14 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r فرق دوران غیبت صغری با غیبت کبری
r نظر دیگران
r چند حدیث در علل غیبت امام؟ع؟
r ترس امام؟ع؟ از کشتهشدن
r کوتاهبودن دوران غیبت صغری
r شیعیان، امام؟ع؟ را به دیگران معرّفی میکردند
r امام؟ع؟ با هیچ ظالمی بیعت نفرمود
r حکومت معنوی امام؟ع؟
r امام؟ع؟ مرجع شیعیان است
r نارسایی افکار بشری از درک امور ایشان؟ع؟
r دوران پیش از ظهور امام؟ع؟
r خشم خدای متعال بر مردم
r کمظرفیتی شیعه
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 19 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
عرض شد در حدیث سدیر صیرفی، حضرت صادق صلواتاللهعلیه از حال شیعیان در آخرالزمان و در زمان مهدی آلمحمّد؟عهم؟ اظهار نگرانی میفرمودند و اموری را ذکر فرمودند که شیعیان اثناعشری در این امور به فتنه میافتند. از جمله غیبت امام زمان بود که خود غیبت مهدی صلواتاللهعلیه از اموری بود که موجبات نگرانی و اضطراب حال حضرت را فراهم کرده بود و حضرت گریه میفرمودند و ناله میکردند. امیدواریم ما از برکات خود مهدی آلمحمّد؟عهم؟ و عنایات خاصّی که فرموده به برکت بزرگان دین، در امر غیبت هم بابصیرت باشیم و مسأله غیبت را هم آنطوری که هست بیابیم.
در روایاتی که دیروز خواندم، برای امام؟ع؟ دو غیبت بیان شد که این دو غیبت فرقی که با هم دارند در طولانیبودن و کوتاهبودن است. و همچنین در دوران غیبت کوتاه عدهای از اصحاب و شیعیان، حضرت را ملاقات میکردند؛ ولی در دوران غیبت طولانی، فقط خواصّ از مَوالی حضرت یا مُوالیان حضرت، آن بزرگوار را ملاقات
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 20 *»
میکنند و مکان آن حضرت را میدانند، فرق دیگری ندارد. نوع غیبت و خود مسأله غیبت یکسان است؛ یعنی غائب بودن امام؟ع؟ یکسان است. حتی در دوران غیبت کوتاه و صغری هم مثل غیبت کبری، نوع و کیفیت غیبت یکسان است و این از مسائل مهمی است که باید توجه داشته باشیم.
بعضیها روی بیتوجّهی فکر میکنند در دوران غیبت کوتاه، امام؟ع؟ گویا در اتاقی پنهان بودند که بعضیها ایشان را میدیدند و بعضیها نمیدیدند؛ نه، غیبت یک معنای خاصّی دارد. بعضیها خواستهاند این غیبت را بهمانند غیبت رسولخدا؟ص؟ در شعب ابیطالب معرفی کنند و بگویند غیبت امام بهمانند آن غیبتها بوده؛ این هم صحیح نیست. و بعضیها غیبت امام؟ع؟ را بهمانند غیبت حضرت کاظم؟ع؟ در زندان و یا حضرت هادی و حضرت عسکری؟عهما؟ در سُرَّمَنرَأیٰ، اینطورها توجیه میکنند. اینها که نگرانی ندارد، اینها که اضطراب ندارد.
غیبت به آن معنایی که امام؟ع؟ را مضطرب کرده، اقرار به این غیبت مشکل است و فهم کیفیت این غیبت مشکل است. اگر بنا بود حضرت در شهری باشند و در شهر دیگر نباشند، آنطوری که حضرت کاظم؟ع؟ در بغداد بودند و در مدینه نبودند، یا آنطوری که حضرت عسکری و حضرت هادی؟عهما؟ در سرّمنرَأی بودند و در مدینه نبودند، اینطور غیبتها که ناله ندارد، گریه و اضطراب ندارد. پس برای این غیبت معنی دیگری است. و تفاوتی هم نیست؛ چه در دوران غیبت کوتاه و چه در غیبت طولانی، نوع و کیفیت غیبت امام؟ع؟ یکسان است. که انشاءالله باید به این معنی بپردازیم و آن را توضیح دهیم.
مسألهای اینجا است که لازم است ابتداءاً به آن توجه کنیم و آن حکمت غیبت و سِرّ غیبت است. چرا امام؟ع؟ غائب شدند؟ در فرمایشهای ائمه ما؟عهم؟ به بعضی از این علل و جهات و حکمتها اشاره شده؛ به همین مناسبت روایاتی را میخوانم که
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 21 *»
به این معنی در آنها اشاره شده و بعضی از آن حکمتها و سرّها بیان شده است. بعضی از اسرار غیبت هم هست که ما راه نمیبریم و برای ما بیان نشده و آن اسرار در وقت ظهور حضرت معلوم میشود؛ ولی آن مقداری که بیان فرمودهاند و اشاره فرمودهاند، آنها در این روایات ذکر شده که مقداری از آنها را میخوانیم تا بعد به خود اصل مسأله غیبت بپردازیم.
رسولالله؟ص؟ فرمودند: لابدّ للغلام من غیبة یَخاف فیها القتل؛([31]) مراد از غلام، قائم آلمحمّد؟عهم؟، مهدی آلمحمّد سلام الله علیهم اجمعین است. برای ایشان خواهنخواه غیبتی خواهد بود که در این غیبت قتل را میترسد. ببینید تعبیر خود حضرت، یخاف فیها القتل؛ مهدی صلواتاللهعلیه در این دوران غیبت، قتل را میترسد و از اين جهت خواهنخواه غائب میشود. از کشتهشدن میترسد که اگر ظاهر باشد کشته میشود.
در اینجا سرّ غیبت و تقریباً علت اساسی غیبت بیان شده است، که اگر مهدی صلواتاللهعلیه بخواهد مثل آباء و امامان پیشین ظاهر باشد، قطعاً کشته میشود و به همین جهت از ترس کشتهشدن غائب شده است. نه اینکه کشتهشدن ترس داشته باشد و امام؟ع؟ به این معنی از کشتهشدن بترسد؛ نه، ترس امام از این است که اگر ظاهر باشد، باید مثل آباء خود به مظلومیت ظاهر باشد، وگرنه بخواهد به قهر و غلبه و قدرت ولایتی حقیقی خود ظاهر شود، امتحان و آزمایش خلق و ظاهرشدن آنچه در دلها است برای همه میسّر نمیشود. باید امام؟ع؟ با کفّار مقاتله کنند و منافقین را بکشند؛ چه نتیجه؟ مؤمنین باید از صلبهای آنها فراهم بشوند و اگر بخواهند امام؟ع؟ عجله کنند و به کشتن همه اقدام کنند و بهطور قهر و غلبه غالب شود و همه کفّار و منافقین این زمان را بکشد، مؤمنینی که در اصلاب ایشانند چهوقت به دنیا
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 22 *»
بیایند؟ آزمایشها چطور انجام شود؟ این مؤمنینی که الآن مؤمن هستند و بعد آهستهآهسته کافر میشوند، اینها وضعشان چطور روشن میشود؟
پس باید بهطور قهر و غلبه ظاهر نشود، بهطور مظلومیت و مقهوریت ظاهر باشد. وقتیکه مظلوم و مقهور بود، مثل اینکه سایر معصومین؟عهم؟ را کشتند او را نیز خواهند کشت و وقتیکه بنا باشد کشته شود، غَرَض از خلقت انجام نشده است و عالم بدون معصوم ظاهری میماند. از ترس اینکه قتل او واقع نشود و به حکمت و نظام حکیمانه الهیه صدمه وارد نگردد، از این جهت امام؟ع؟ غائب شدند؛ نه ترس از کشتن به این معنایی که ما میفهمیم باشد، که فلانی از کشتهشدن میترسد، فرار میکند؛ نه به آن معنی است. خود امام؟ع؟ در دوران ظهورشان به دست زن ملعونه خبیثه یهودیه کشته میشوند. حضرت را شهید میکند.([32]) البته حضرت دوباره رجعت میفرمایند، باز خواهند آمد و با رسولخدا و سایر ائمه؟عهم؟ خواهند بود تا موقعیکه بنا باشد نفخه صَعِق بشود و آنوقت همه معصومین؟عهم؟ عنایت خود را از دنیا رفع میفرمایند و بعد نفخه صعق دست میدهد.
پس معنای ترس از کشتهشدن این نیست که به ذهن ما میخورد. برای حفظ نظام حکیمانه الهیه، امام؟ع؟ غائب شدند؛ همانطور که رسولخدا؟ص؟ وقتیکه در مکه بودند و کفار مکه تصمیم گرفتند حضرت را بکشند، حضرت از ترس کشتهشدن هجرت فرمودند. آن ترس چه ترسی بود؟ یعنی برای حفظ دین خدا و بقاء دین خدا و اظهار دین خدا ترسیدند کشته شوند، که اگر کشته میشدند، دین خدا ظاهر نمیشد و امر رسالت به انجام نمیرسید. از ترس انجامنشدن و انجامنیافتن امر رسالت، حضرت از مکه به مدینه به اصطلاح فرار کردند و هجرت فرمودند. این ترسها که درباره امامان؟عهم؟ تعبیر آورده میشود به این معانی است، نه به آن معنای مصطلح در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 23 *»
بین ما و ترسی که ما از مرگ و کشتهشدن داریم.
رسولخدا؟ص؟ فرمود: انّما مثل قائمنا اهلالبیت کمثل السّاعة لایجلّیها لوقتها الّا هو ثقلت فی السّموات لایأتیکم الّا بغتةً؛([33]) مثَل ایشان مثل ساعت و قیامت است که وقتش را خدا میداند و در آسمانها گران است و ناگهان خواهد آمد.
در حدیثی دیگر فرمود: انّما مثل اهلبیتی فی هذه الامّة کمثل نجوم السّماء کلّما غاب نجمٌ طلع نجم حتی اذا مددتم الیه حواجِبَکم و اشرتم الیه بالاصابع جاء ملک الموت فذهب به ثمّ بقیتم سبتاً من دهرکم لاتدرون ایّاً من ایٍّ فبینما انتم کذلک اذ اطلع الله نجمکم فاحمدوه و اقبلوه؛([34]) فرمود: مثَل اهلبیت من در این امّت بهمانند ستارگان آسمان است. هرگاه یک ستارهای پنهان شود، ستاره دیگری طلوع میکند، تا اینکه وقتیکه شما چشمهای خود را بهطرف او میکشید و با انگشتان به سوی او اشاره میکنید، جاء ملک الموت فذهب به، ملکالموت میآید و آن را میبرد. معنی این سخن این است که وقتیکه شما امام معصوم خود را شناختید، مشهورش میسازید و مشهور که شد دشمنها بر او غلبه میکنند و او را میکشند. وقتیکه کشتند از دنیا میرود، وقتیکه از دنیا رفت، از اهلبیت من امام دیگری جای آن امام مینشیند. بعد در مورد غیبت امام فرمود: ثمبقیتم؛ بعد بیامام ظاهر میمانید، امام ظاهر دیگر ندارید؛ به خاطر همینکه اگر باشد شما او را مشهورش میکنید.
یکی از اسرار اینکه غیبت صغری هم مدتی داشت و تمام شد، همین بود که آهستهآهسته شیعیان روی بیتوجهی، داشتند وکلاء را مشهور میساختند. بهطوری که وکیل اخیر، خیلی در شدت قرار گرفت. اینقدر در شدت واقع شد که دیگر نمیتوانست رسماً کاری داشته باشد و اموالی بگیرد یا نامههایی را بگيرد و به امام
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 24 *»
برساند و جواب بگیرد. کار بر وکیل اخیر خیلی سخت شد. البته مصالح دیگری هم در کار بود که به غیبت کبری منجر شد، که امام؟ع؟ وکیل خاصّ دیگری تعیین نفرمودند و کسی را معیّن نفرمودند. چون شیعه داشت وکیلها را مشهور میکرد، دشمنان آنها را میگرفتند و اذیّت میکردند.
حالا در این عبارت هم همین است. اگر امام ظاهری باشد، مددتم الیه حواجبکم و اشرتم الیه بالاصابع؛ با انگشت او را نشان میدهید، با اشاره به دشمن میفهمانید که این آقای ما است. این است آنکه ما اطاعت او را واجب میدانیم. این است آنکه به فرمان او سلوک میکنیم، و همینطور آهسته آهسته مشهورش میکنید و در اثر شهرت یافتن بود که امامان را میگرفتند و میکشتند. اینکه امامها کشتهمیشدند یک جهتش همین بود. شیعیان امام را معرّفی میکردند و مشهور میساختند. حرفهایی که نباید از ائمه؟عهم؟ بین دشمنان منتشر کنند، منتشر میکردند و کار را به اینجا میکشاندند که اعداء تصمیم به کشتن ایشان میگرفتند و ایشان را میکشتند. مدتی امام شما غائب میشود که شما دیگر نتوانید او را با انگشت نشان دهید و مشهور سازید. ثمّ بقیتم؛ یعنی دورانی طولانی را، بدون امامِ ظاهر میمانید که نتوانید به طرف او اشاره کنید. لاتدرون ایّاً مِن ایّ؛ نمیدانید کجا است و جریان چیست، از امامتان بیخبر میمانید. فبینما انتم کذلک؛ در مدتی که اینطور بهسر بردید، اذ اطلع الله نجمکم؛ وقتی میرسد که خداوند آن ستاره را آشکار سازد. وقتیکه خدا او را آشکار کرد، فاحمدوه خدا را سپاسگزاری کنید، و اقبلوه، و آن ستاره را بپذیرید.
قریب به همین معنی را حضرت صادق؟ع؟ به اين عبارت فرمودند: ایّاکم و التّنویه؛ از اینکه ما را مرتب مشهور میسازید بر حذر باشید، و همینطور از اینکه اسم ما را ببرید و به نام ما تصریح کنید برحذر باشید. شنیدید که امام؟ع؟ به آن دو نفر زیدی که حضور امام آمدند و از امام صادق؟ع؟ پرسیدند که شما میگویید که امام
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 25 *»
مفترضالطاعة در بین شما است؟ فرمود: نه، من چنین حرفی نزدم، ما چنین کسی را نداریم. گفتند از قول شما گفتهاند. فرمود: من دستور ندادهام از قول من چنین حرفی بزنند. تقیّهها اینقدر شدید بوده؛ از اینرو مرتب میفرمود برحذر باشید، از ما چیزی نقل نکنید.
اَمٰا والله لَیَغیبَنَّ امامکم شیئاً من دهرکم و لَـتُمَحَّصُنَّ حتی یُقال مات او هلک بایّ واد سلک؛ این هم علت دیگری است. آن خوف قتل یک علت بود که ذکر شد. یکی از علتهای غیبت، یکی از اسرار غیبت، خوف قتل بود، و یکی هم همین که شما طاقت ندارید امام را حفظ کنید و نمیتوانید، مشهورش میسازید. هم خودتان به شهادت امامتان صدمه میخورید و هم نظام مختلّ میماند و حکمت الهیه تعطیل میشود. فرمود: آگاه باشید، امام شما دورانی از روزگارِ شما را غائب خواهد شد. و شما چنان آزمایش میشوید که گفته میشود مهدی صلواتاللهعلیه مُرد یا کشته شد، معلوم نیست کجا است. و لَتَدْمَعَنَّ علیه عُیونُ المؤمنین؛ ولی در همه این دوران غیبت، چشمهای مؤمنین بر او اشکریز است. و لَـتُکْفَأُنَّ کما تُکْفَأ السُّفُن فی امواج البحر؛ شما در اضطرابهایی قرار خواهید گرفت، مثل آنکه کشتیها در امواج دریا به اضطراب درمیآیند؛ آنطور اضطرابها برای شما پیش میآید. فلاینجو الّا من اخذ الله میثاقه و کتب فی قلبه الایمان و ایّده بروح منه؛([35]) کسی از این اضطرابها و پریشانیها نجات نمییابد جز آنکه خدا عهد او را بر امامت مهدی صلواتاللهعلیه گرفته و در دلش ایمان را ثبت کرده و نوشته و او را به روحی از خود تأیید میکند.
در این فرمایشِ حضرت صادق؟ع؟ هم میبینیم که علّت غیبت امام؟ع؟ را همین امر ذکر میفرمایند که شما امامتان را مشخّص میکنید، معلوم میکنید و در موقعیکه دشمنانی در مقابل باشند و بنا باشد امام؟ع؟ به مقام قدرت معنوی خود
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 26 *»
ظاهر نشود و از ولایت کلیّه خود استفاده نکند و مقهور و مظلوم باشد، اگر توانستند او را حفظ کنند و مشهورش نکنند میتواند زندگیش را ادامه دهد، ولی وقتیکه نتوانستند مشهورش نسازند، او را در معرض قتل قرار میدهند و دشمنان، او را میکشند. رهبری که نمیخواهد از قدرت الهیّه استفاده کند، یکی از برنامهها برای حفظ او همین است که اصلاً او مشهور نشود، اسمش هیچجا برده نشود، مستقیماً با او تماس برقرار نشود. یکی از راهها همین است. کجا میشد اینطور باشد!؟
امام صادق صلواتاللهعلیه به اصحابشان میفرمودند که شما شبها میروید در منزلها راحت و آرام میخوابید، ولی نمیدانید بر من چه میگذرد! به حسب ظاهر فرمایش میفرمودند، وگرنه امام؟ع؟ قدرت کلیه الهیه است، ولی بهحسب ظاهر اینهمه دشمن بود. میفرمود: شما راحت میخوابید اما من در خانه خودم چقدر ترسان و لرزانم. دشمنان در کمین بودند و میخواستند صدمه بزنند، و زدند و ائمه را کشتند. میفرمود: شما راحت میروید میخوابید، روز که میشود در خیابان، در کوچه، در بازار با مردم حرف میزنید و مرتب صادق، صادق، صادق میگویید و مرا مشهور میکنید، حرف مرا به آنها میرسانید و شب هم میروید آرام و راحت، با خیال راحت در خانه میخوابید. من در معرض خطر هستم، خطر متوجه من است. میفرماید: من شبها در خانهام مضطرب و خائف بهسر میبرم. چندبار در خانه این بزرگواران ریختند. مگر حضرت جواد صلواتاللهعلیه را در خانه حضرت نریختند و حضرت در بستر بودند و ایشان را به خیال خودشان با شمشیرها تکهتکه کردند؛([36]) ولی خدا نخواست تا وقت معیّن.
ولی اگر بنا باشد رهبر از مقام معنوی و مقام باطنی خود استفاده نکند و بهحسب ظاهر زمان حرکت کند و به مقتضیات ظاهر این عالم راه رود، باید مخفی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 27 *»
باشد. بخواهند باقی بماند، باید او را مخفی بدارند، حرفش را نزنند، به او اشاره نکنند، رسماً با او ملاقات نکنند، اینطورها باید باشد. معنی غیبت همین میشود. الآن امام؟ع؟ همینطورند. ایشان تصرّف میفرمایند آنچه که باید بفرمایند، حالا لزومی ندارد ما خدمتشان برسیم، برویم از ایشان دستور بگیریم، برویم از ایشان اخذ روایات کنیم. همینطور قرار داده، همین روایات اخذ از او است و همین رجوع به دین، رجوع به او است؛ برای باقیبودن و محفوظبودن آن حضرت؟ع؟.
حضرت امیر صلواتاللهعلیه فرمودند: انّ امرنا صعب مستصعب لایحتمله الّا ملک مقرّب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان و لایَعی حدیثنا الّا حصون حصینة او صدور امینة او احلام رزینة؛([37]) امور ما صعب است و مستصعب. کارهای ماخیلی سخت است، پذیرشش خیلی مشکل است. آن را جز ملَک مقرّب یا نبی مرسل یا مؤمن ممتحنِ به ایمان، کسی متحمل نمیشود. و همچنین سخن ما و حدیث ما و فضائل و امور ما را در خود جای نمیدهد مگر حصنهای محکم و حصارهای محکم، سینههای امانتدار و همینطور عقلهای رشید و رشدیافته؛ اینها هستند که امور ما را میپذیرند. از جمله امر غیبت است. امر غیبت مسأله بسیار مهمی است. غیبت امام؟ع؟ را هر دلی قبول نمیکند و هر سینهای تسليم امر غيبت نمیشود، هر عقلی که تسلیم نمیشود.
امام صادق؟ع؟ فرمود: انّ القائم منّا اذا قام لمیکن لاحدٍ فی عُنُقِه بیعة؛ این هم یکی دیگر از اسرار غیبت است. قائم ما وقتیکه بهپا میخیزد برای هیچکس در گردن او بیعتی نیست، با هیچکس نباید بیعت کرده باشد. و لذلک تخفی ولادته و یغیب شخصه؛([38]) روی همین جهت است که ولادت مهدی صلواتاللهعلیه مخفیانه انجام میشود و شخص آن بزرگوار غائب میگردد که بیعت با جابر و ظالم و غاصبی از آن بزرگوار واقع نشود.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 28 *»
البته میدانیم غیر از رسولخدا؟ص؟ و حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه در دوران امامت ظاهریشان، بقیّه ائمه همه با طاغیان زمانشان اجباراً بیعت فرمودند. حضرت سیدالشهداء در زمان پدر بزرگوارشان و در زمان امام مجتبی صلواتاللهعلیه، تقریباً در دوران حکومت غاصبانه ابیبکر و عمر و عثمان و معاویه، مثل پدر بزرگوارشان و برادر خود بودند. پس جز رسولخدا و جز دوران امامت ظاهری سیدالشهداء صلواتاللهعلیه، بقیه ائمه ما همه با طاغیان زمانشان بهظاهر اجباراً بیعت کردند. وظیفه امامتشان این بوده، همهشان به ظاهر بیعت کردند. فقط مهدی صلواتاللهعلیه است که با هیچ ظالمی و با هیچ طاغی و غاصبی بیعت نفرموده. وقتیکه آن بزرگوار ظاهر شود، بیعت هیچکس برگردن او نیست. معنی بیعت همین بوده که حکومت ظاهری کسی را بپذیرند؛ نه معنایش این است که این حکومت از طرف خدا است. بیعت از قوانین و رسوم حکومت ظاهری است. معنی بیعت کردن هم همین است که من در امر حکومت ظاهری تو، هیچگونه مداخلهای، معارضهای و منازعهای ندارم.
و چون مسلمین از زمان حضرت امیر صلواتاللهعلیه، ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین را کنار گذاشتند و گفتند ما شما را نمیخواهیم؛ چون گفتند ما شما را نمیخواهیم از این جهت ایشان هم فرمودند ما هم به شما کاری نداریم. وقتیکه شما ما را نمیخواهید، ما به طریق اولی شما را نمیخواهیم. ما مؤمن میخواهیم؛ کافر، منافق، رذل، چاقوکش، عربدهکش نمیخواهیم. ما مؤمن میخواهیم. روی این جهت شما هم که مؤمن نیستید، مگر به تدریج ایمان بیاورید و بصیرت پیدا کنید و به جمعیت شیعیان اثناعشری ملحق گردید، آنوقت البته ما بر شما حکومت معنوی داریم. بهظاهر حکومت نداشتند، ولی در همان موقعیت که در تقیّه بهسر میبردند، بر شیعیان خودشان حکومت معنوی داشتند. چون حکومت معنوی معنایش همین است که شیعه به دستور این بزرگواران مینشست، به دستور این بزرگواران
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 29 *»
برمیخاست، به دستور این بزرگواران سیر و سلوک داشت، دین را از ایشان میگرفت، حکم، حکم ایشان بود. حکومت معنوی که داشتند دیگر، چه میخواستند؟ حال ایشان در جماعتها امامت نمیکردند، در جنگها ریاست نمیکردند، بهظاهر اجراء حدود نمیفرمودند؛ ولی در باطن همه امور به دست ایشان بود. از نظر حکمدادن هم حُکم، حُکم ایشان بود. چنین کنيد، چنان کنيد.
حکومت مثل حکومت مهدی صلواتاللهعلیه. الآن مگر مهدی بر شیعیانش حکومت ندارد؟ آیا بر شیعیان اثناعشری الآن حکومت ندارد؟ البته بر شیعیان اثناعشری مستبصر حکومت معنوی دارد. اگر امروز از شما بپرسند به فتوای چه کسی و به حکم چه کسی، شما در این ماه رمضان روزه گرفتهاید؟ میگویید به فتوای مهدی صلواتاللهعلیه. دین خدا را در این زمان او به ما رسانده و او میرساند. به فتوای چه کسی اینطور نماز میخوانید؟ به فتوای چه کسی اینطور سلوک میکنید؟ به فتوای چه کسی این عمل را انجام میدهید؟ همه شما میگویید ما مقلّد مهدی صلواتاللهعلیه هستیم. و در این زمان حتی تقلید امام عسکری را جایز نمیدانیم. در زمان امامت ظاهری مهدی صلواتاللهعلیه، تقلید امام عسکری را جایز نمیدانیم. اگر هم به فتوای امام عسکری یا به فتوای حضرت صادق یا حضرت باقر یا حتی رسولالله سلام الله علیهم اجمعین، فعلاً رفتار میکنیم، چون مهدی فرموده به اینها عمل کنید، مهدی اینها را امضاء کرده، قائم آلمحمّد؟عهم؟ بر این قرآن و بر این روایات صادره از معصومین؟عهم؟ صحّه گذارده. ما اینطور مهدی را تقلید میکنیم. چون فتاوای اجدادش و پدرانش را امضاء فرموده ما اجراء میکنیم. به دلیل اینکه اگر آن بزرگوار فردا ظاهر شود و بفرماید همه این روایات را کنار بگذارید، دیگر بس است، به این روایات نمیخواهد عمل کنید، از امروز آنچه من میگویم عمل کنید، آیا نباید اطاعت کنید؟ و به آنچه که امام میفرماید عمل کنید؟ معنی امام همین است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 30 *»
و از اين جهت فرمودند: یأتی بشرع جدید و کتاب جدید علی العرب شدید؛([39]) تا بفرماید این قرآن و این روایات را کنار بگذارید، باید کنار گذاشت. بفرماید آنچه من آوردهام و من میگویم به آن عمل کنید، باید عمل کنیم و اطاعت کنیم؛ زیرا میدانیم که نمیآورد و نمیگوید مگر دین خدا را. الآن هم همینطور است، الآن هم چون آن بزرگوار در دوران امامت خود، در غیبت صغری اجازه فرموده به اینطور که در حضور آن بزرگوار شیعه به این روایات عمل میکرده و این کتب مشهور روایتی و معتبر شیعه در بین شیعه شایع بوده و در اعتقاد و در فروع مورد عمل بوده است و امام بر این کار صحّه گذارد و عملاً تصدیق و امضاء فرمود، ما هم او را تقلید میکنیم و دین را از او اخذ میکنیم. الآن حاکم بر ما و امامِ بر ما، مهدی صلواتاللهعلیه است و آن حضرت در واقع مرجع دینی شیعه است. بحمداللّه تحت حکومت او و زیر لواء مهدی صلواتاللهعلیه بهسر میبریم. خدا را بر این نعمت شاکریم.
در هر صورت، یکی از اسرار غیبت آن بزرگوار این است که با هیچ ظالم و غاصب و جائری از جبابره بیعت نفرماید و وقتیکه ظاهر میشود بیعت جابری بر گردن او نباشد. مسأله بیعت، خودش یک مسأله طولانی است و موقعیتی دارد که در جای خودش بحث میکنیم.
امام مجتبی صلواتاللهعلیه فرمودند: اما علمتم انّ الخضر لمّا خَرَقَ السّفینة و قتل الغلام و اقام الجدار کان ذلک سخطاً لموسی بن عمران؟ع؟ اذ خفی علیه وجه الحکمة منه و کان ذلک عند الله حکمةً و صواباً؛ امام برای توجهدادن به مسأله غیبت مهدی صلواتاللهعلیه، نمونهای ذکر میفرمایند، میفرماید: آیا نمیدانید که خضر؟ع؟ آن موقعیکه کشتی را سوراخ کرد و آن جوان را کشت و آن دیوار را ساخت و برپا کرد؛
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 31 *»
البته نه اینکه بنّائی کند. دست گذارد به دیواری که در شرف خرابشدن بود، دیوار راست و مستقیم و محکم شد. به بنّائیکردن احتیاج نبود. این کارها را که انجام داد، در هر موردی موسی علی نبیّنا و آله و علیهالسلام اعتراض و اشکال کرد. حتی با خشونت رفتار کرد، حق هم داشت. نبیّ مبعوث بود و خضر؟ع؟ در شریعت و در نبوت، تابع او بود. با اینکه برنامه تعلیم و تعلّم این است که حالا که این خضر؟ع؟ در مقام معلّمی قرار گرفته، تو ای موسی؟ع؟ باید خضوع کنی، دستور این است. درست است که خضر؟ع؟ تابع تو است اما اکنون خدا قرار داده که تو باید در نزد او خضوع کنی و از او چیز یاد بگیری. دیگر باید آن خصوصیات و آن جهات را فراموش کنی، و اینکه بگویی من نبی مرسل هستم، من مبعوثم، حتی بر خضر؟ع؟ باید حکومت داشته باشم، البته در جای خودش تو چنین هستی، ولی الآن شما باید خاضع باشید. موسی؟ع؟ یادش میرفت. خودش هم گفت: لاتؤاخذنی بما نسیت.([40]) فراموشی به آن معنایی که ما داریم نیست. فراموشی به این معنی که به مقتضای مقام نبوت میخواست رفتار کند؛ نه، اینجا مقتضایش مقتضای متعلّمبودن است.
متعلّم هرچه هست، همین که پای درس نشست و چیزی بلد نیست و میخواهد یاد بگیرد، باید خاضع شود. اگر خاضع شد روی پَر ملائکه است، اگر خاضع نشد آن ثوابهایی که برای تعلیم و تعلّم قرار داده شده، برای او نیست. حالا با خود فکر کند که در یک چیز من از استادم بهتر هستم، من از او بهتر میفهمم، باید در این مورد من به او بیاموزم. اینها اموری است که انسان را از توفیقات میاندازد و دور میکند. از این جهت موسی؟ع؟ هم از توفیق افتاد. مرتّب اعتراض میکرد، آن هم با خشونت. امام میفرمایند: کان ذلک سخطاً لموسی بن عمران؛ ای موسی! تو برای درسگرفتن پیش خضر آمدهای، البته باید تواضع کنی. حال در کشتی نشستید،
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 32 *»
خضر؟ع؟ کشتی سالم را شروع کرده به سوراخکردن؛ تو میدانی خدا تو را مأمور کرده است که نزد او خضوع کنی، بگو بیجهت نیست، تسلیم باش، نه آنکه اعتراض کنی که چرا این کار را میکنی، مال مردم است، مگر او نمیداند مال مردم است؟ صدمهزدن به مال مردم که صحیح نیست. لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام؛([41]) در شرایع الهی قاعدهای مسلّم است. و همینطور بهحسب ظاهر خضر؟ع؟ بیجهت و بیتقصیر جوانی را کشت. و همینطور رفتند از دهی میگذشتند، از آنها طعامی خواستند به ایشان ندادند. بعد خضر؟ع؟ به همانجا آمد دید دیواری در شُرُف خرابی است، روی دیوار دست گذاشت، دیوار صاف و محکم شد. موسی گفت اگر همین کار را در ده میکردی، یک چیزی میگرفتی میخوردیم. این اعتراض را که کرد خضر؟ع؟ گفت دیگر بس است. هذا فراق بینی و بینک؛([42]) چند دفعه ما صبر کنيم؟! آری، اینها مأموریتهایی در باطن بود و در واقع همه اینها حکمت و صواب بود. خداوند خواسته بود و خضر؟ع؟ به انجام این کارها مأمور بود.
امام؟ع؟ این نمونه را ذکر میفرمایند، بعد جریان غیبت را میفرمایند: اما علمتم انّه ما منّا احد الّا و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه الّا القائم؛([43]) میفرماید که هیچیک از ما معصومین؟عهم؟ نیست مگر اینکه در دوران زندگیش باید با طاغیه زمان و جابر زمانش بیعت کند. بعضی از ایشان که با چند نفر بیعت میکردند. یقیناً اینها حکمتها در بر دارد و مصالحی است. ما به دستور خدا و به فرمان او این کارها را میکنیم، فقط قائم صلواتاللهعلیه است که او با هیچ طاغیهای در دوران امامت خود بیعت نمیکند.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 33 *»
الآن هزار و چند صد سال است که دوران امامت مهدی صلواتاللهعلیه میگذرد و تا وقتیکه ظاهر شود و در این دنیا شهید شود طول میکشد. در دوران امامت به این مقدار، این بزرگوار با هیچکس بیعت نکرده و نمیکند. پس بشرها امور امامت و امور رهبری معصومین؟عهم؟ را نمیشود با افکار کودکانه و عقول ناقصه خود بررسی کنند؛ مثل بررسیهایی که بعضیها در شرح حال بعضی از ائمه؟عهم؟ میکنند که مثلاً چرا امام حسن صلح کرد؟ یک بررسیهای کودکانه و جاهلانه؛ یا چرا سیدالشهداء کشته شدند و برای کشتهشدن به کربلا رفتند؟ یک بررسی جاهلانه کودکانه دیگری انجام میدهند که واقعاً با هیچیک از موازین امامت و اعتقاد به شئونات امام نمیسازد.
مثلاً نویسندهای مینویسد امام حسین نمیدانست کشته میشود. البته اجمالاً فهمیده بود که بالأخره کشته میشود و از رسولالله؟ص؟ و از روایاتی که رسیده بود، شنیده بود؛ اما نمیدانست که همین سفر، آن سفری باشد که در عراق کشته میشود. یک بررسیهای جاهلانهای دارند که معلوم میشود نه امام میشناسند، نه موازین امامت در دست دارند، کتاب هم مینویسند. امر امامت، امر دیگری است و مسائل مربوط به امام، مسائل دیگری است. موسی نتوانست اسرار کار خضر؟ع؟ را بفهمد. موسی با مقام اولوا العزمی اسرار احکامی را که به دست خضر جاری میشد، نتوانست بفهمد. و خضر یک تابع او بود و از رعیت او بود، ولی مأموریتهایی دارد. آنوقت ما رعیت ناقص بیچاره، بنشینیم امور امامت را بررسی کنیم؟ در شئون امامت مداخله کنیم؟ ما اسرار صلح امام حسن و اسرار شهادت حضرت سیدالشهداء را با مقیاسهای بشری و سطحی و ظاهری خود بنویسیم و بگوییم؟ و همینطور سایر امور دین و شئونات معصومین؟عهم؟ را. در این فرمایشِ امام؟ع؟ درس است، که اگر خودتان صحیح فهمیدید و یا خودشان اسرار امورشان را بیان کردند، خدا را شکر کنید؛ اگر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 34 *»
نکردند، شما ننشینید علتتراشی و فلسفهبافی کنید، خصوصاً در امور مربوط به امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین. ایشان گردانندگان مُلک هستند، اسم «المدبّر» حق هستند؛ تو ای بشر، میخواهی درباره ایشان نظر بدهی؟ کسیکه چند تا کتاب اصول خوانده و چند تا روزنامه هم مطالعه کرده و چند تا مجلّه هم خوانده و چند تا کتاب اروپایی هم دیده، حالا فکر میکند این اعلم العلماء شده و باید دیگر اسرار امامت را بیان کند. باید حیاء کرد، خجالت کشید، شرم کرد، در این امور مداخله نکرد. آنچه خودشان فرمودهاند انسان بگوید، آنچه نفرمودهاند انسان دخالت نکند مگر خدا به او بفهماند، و آن هم علامت و نشانه دارد و هر کسی نمیتواند مدّعی این امر بشود.
بعد حضرت مجتبی؟ع؟ فرمودند: انّ الله عزّوجلّ یُخفی ولادته و یُغَیِّبُ شخصَه لِئَلاّ یکون لاحد فی عنقه بیعةً اذا خرج([44]) خدا او را اینطور قرار داده که ولادتش مخفی باشد، شخصش غائب گردد به منظور اینکه با کسی از ظالمین بیعتی بر گردن او واقع نشود. که وقتی خروج میکند و قیام میفرماید، بیعت هیچکس بر گردن او نیست.
به این مضمون از حضرت سجّاد؟ع؟ به چند عبارت رسیده است، بعد به سرّی که از اسرار غیبت گذشت، امام سجّاد؟ع؟ هم اشاره میفرمایند: یقوم القائم و لیس لاحدٍ فی عُنُقه عهدٌ و لا عقد و لا بیعة؛ قائم که خروج میفرماید و قیام میفرماید برای هیچکس در گردن او عهد و عقد و بیعتی نیست. بعد فرمود: والله لایخرج واحد منّا قبل خروج القائم الّا کان مثلُه مثلَ فَرْخٍ طار من وَکْرِه قبل انیستوی جناحاه فاخذه الصبیان فعبثوا به.([45]) عبارات خيلی عجیب است، و مثال و تمثیل و تشبيه خيلی عجیب است. میفرماید: به خدا قسم کسی از ما قبل از خروج قائم صلواتاللهعلیه خروج
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 35 *»
نمیکند، مگر اینکه مَثَلش مثل جوجهای است که از لانه خود پرواز کند ولی هنوز دو بالش کاملاً قدرت پیدا نکرده باشد. این خواهناخواه یک مقدار که میجهد و از اینطرف به آنطرف میپرد، زمين میافتد و صدمه میخورد بماند، که کودکان هم او را میگیرند و با آن به بازی میپردازند.
امام؟ع؟ اهل زمان را تا غیبت مهدی صلواتاللهعلیه، بچّه معرفی میکند. مثال از هر جهت مطابق است. امامی که قبل از خروج مهدی صلواتاللهعلیه خروج کند، جوجهای است که هنوز پرش قوی نشده. خيلی عجيب است. یعنی مصالح زمان اقتضاء نمیکند که به پر امامت پرواز کند. وقتیکه مهدی ظهور میفرماید، مصالح زمان و افراد و همه خلق اقتضاء میکند که حضرت، با دو پَر امامت حرکت کند. معلوم است دو پَری که امام در اختیار دارد، برهان و شمشیر است. با برهان و شمشیر حرکت میکند. هرکس برهان را پذیرفت پذیرفته، هرکس نپذیرفت باید شمشیر را بپذیرد. این دو بال است که امر امامت را پیش میبرد. تا قبل از ظهور مهدی این دو بال به حسب اوضاع خلق و مصالح آنها چندان قدرتی ندارد. برهان اگر اقامه میکند، برهانهایی به اندازه استعدادها است و استعدادها طوری است که آن برهانها را هم هنوز نمیپذیرند و نمیتوانند بفهمند. مهدی صلواتاللهعلیه که بیاید، دست عنایت روی سر خلق میگذارد، عقل همه کامل میشود.([46]) مؤمن عقلش کامل میشود و به برکت کمال عقل، ایمان میآورد و درجات ایمان را طی میکند. کافر هم عقلش کامل میشود و به کمال عقل، به درکات میرود. او هم میفهمد، شعور او هم بالا میآید. شمشیر هم که در دست امام است، چون کمال دست داده شمشیر در جریان میآید، وگرنه اگر استضعاف باشد و هنوز رشد و بلوغ در کار نباشد، شمشیر در کار نمیآید. بنا هم نیست که با ترس پیش بروند مثل زمان رسولخدا که از ترس شمشیر، ایمان بیاورند
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 36 *»
و در دل کافر باشند. بنا که بر آن نیست. بنا بر این است که دیگر انسان کارش مشخص شود، یا با برهان یا با شمشیر.([47])
میفرماید: والله لایخرج واحد مِنّا؛ به خدا سوگند تا قبل از زمان مهدی کسی از ما خروج نمیکند مگر اینکه مَثَلش، مَثَل جوجهای است که این دو بالش هنوز قوّت ندارد که بتواند با این دو بال حرکت کند. معلوم است زمان اقتضاء نکرده که این دو بال به نیرو بیاید، نمیتواند درست پرواز کند؛ از اين جهت باید گوشه خانه بنشیند. حتی اصحاب ائمه؟عهم؟ حرفهای معمولی ائمه را انکار میکردند، راه نمیبردند. چندتایی پیدا میشدند که اینها یک مقداری رشد داشتند. جز کاملین هر زمان که البته آنها بهحسب امتیازاتی که داشتند و فضیلتی که داشتند میتوانستند، جلو میآمدند و ترقی میکردند. و نوع اهل آخرالزمان هم تا زمان ظهور مهدی صلواتاللهعلیه، چون از نظر ترقی فکری و ایمانی و عقلانی به حدّ بلوغ نمیرسند، از اینجهت از آنها تعبیر به بچّه و کودک آمده است.
در حدیثی دیگر هم از امام صادق؟ع؟ هست که فرمود: خالِطوا النّاس بالبَرّانیّة و خالِفوهم بالجَوّانیّة مادامت الْاِمْرَةُ صِبیانیّة.([48]) و انشاءالله در فرمایشهای بزرگان ما شنیدهاید که دوران تکامل و ترقی دنیا و اهل دنیا را مانند دوران تکامل و ترقی انسان قرار دادهاند که ابتدا دوران جنینبودن، بعد ولادت، بعد دوران کودکی، دوران نزدیک بلوغ، بلوغ، چهلسالگی، پیری و مردن باشد. و این ترتیب را بزرگان ما از نظر حکمت بررسی کردهاند. بنابراین ترتیب عالم و اهل عالم در زمان غیبت تا ظهور
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 37 *»
مهدی صلواتاللهعلیه در دوران مراهقه است؛ یعنی قبل از بلوغ. وقتیکه مهدی صلواتاللهعلیه میآید، نشان این است که عالم بالغ شده و به حدّ بلوغ رسیده است، که چون عقل تکلیفی به او تعلق میگیرد، مهدی صلواتاللهعلیه میآید. طبق آن حکمت و بيانات، این دوران، دوران کودکی عالم است، دوران قبل از بلوغ است. درست است آثار بلوغ دیده میشود، ولی بلوغ نیست. این شرّ و شورها هم که دیده میشود، تمام اینها همان آثار قبل از بلوغ است، دوران بچّگی و کودکی است. ببینید همه امور بر امور کودکانه دارد میگذرد. در کارها که دقت میکنید، در حرفها، در برنامهها، در همهچیز، دقت که میکنید میبینید کاملاً بچّگانه و خندهآور است. آدم عاقل که به این دنیا و اهل دنیا نگاه میکند، حیران میماند.
در یک حدیثی از احادیث قدسیه دارد که خدای متعال میفرماید: لَاُتیٖحَنَّ لهم فتنةً تَتْرُکُ الحلیمَ منهم حیران؛([49]) فتنهای بر آنها وارد میسازم که آن فتنه، شخص حلیم یا شخص حکیم را سرگردان میسازد که چه کند، با یک عده بچه چه کند. شخص دانا، شخص حکیم، شخص حلیم و بردبار وقتیکه در برابر یک عده بچّه پُر شور و شرّ قرار بگیرد، باید بایستد و تماشا کند. الآن واقعاً گاهی میشود که در همين حسينيه و همين چندتا بچه که هنوز اينها به بلوغشان هم خیلی مانده، ولی طوری هستند که واقعاً حکماء و حلمائمان را حيران میکنند که با اينها چه کنند و همينطور به تماشا میایستند. خود من گاهگاهی میایستم تماشا میکنم. مثلاً چه بگويم؟ مثل بچه آهو از آن اتاق پايين میپرد، از اين در زيرزمين، از اين پلهها تند مثل فلک میآيد. هنوز در اتاق است میبینید از زیرزمین در آمد و …؛ چندتا هم بیشتر نیستند. آنوقت فکر کنید یک دنیا اینطور باشد، چه میشود؟! تترک الحلیم حیران، با یک عده بچّه چه کند؟
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 38 *»
در هر صورت بحث در تشبیهی بود که حضرت سجاد؟ع؟ فرمودند، این تشبیه عجیب است. فأخذه الصبیان فعبثوا به؛ اگر بنا باشد کسی از ما خروج کند و قیام کند، بچّه ها او را میگیرند و با او بازی میکنند؛ یعنی مطابق هوی و هوس خود حرکتش میدهند. خيلی عجیب است، مطابق هوی و هوس خود پروازش میدهند. این هم ناچار است تسلیم باشد، ناچار است به میل آنها پرواز کند، به میل آنها حرف بزند، به میل آنها اقدام کند. ناچار است، وگرنه او را میکشند. کلمه فعبثوا بسیار عجیب است. از این تعبیر و تشبیه، سبک اهل دنیا را مطالعه کنید.
امام زینالعابدین؟ع؟ فرمودند: کأنّی بجعفر الکذّاب و قد حمل طاغیة زمانه علی تفتیش امر ولیّالله؛ جعفر حتی وادار کرد طاغیه زمان را ـ آن ملعون عبّاسی را ـ که خانه حضرت عسکری صلواتاللهعلیه را تفتیش کنند؛ چرا؟ تفتیش خانه ولیّ خدا، تفتیش امر ولیّ خدا کنند. و المُغَیَّب فی حفظ الله؛ تفتیش از چه کسی؟ از کسیکه غایب شده و در حفظ خدا است. تحریص و وادار کرد که بروید خانه برادر مرا بگردید. شنیدهام او فرزندی دارد، بروید بگردید و او را پیدا کنید و او را بکشید، بیخبر از اینکه او ولـــیالله است. و المغیّب فی حفظ الله است، او غائـــب شده اما در حفظ خدا اســـت. و الموکّل بحرم ابیه؛ عهدهدار حفظ حرم پدرش میباشد. جهلاً منه بولادته و حِرْصاً منه علی قتله ان ظَفِر به؛ هدفش این بود که اگر به آن بزرگوار دسترسی پیدا شد، او را بکشند. و طمعاً بمیراث ابیه حتّی یأخذه بغیر حقّه؛([50]) در ارث او طمع داشت، میخواست ارث آن بزرگوار را بهطور ناحقّ بگیرد.
حضرت باقر؟ع؟ فرمود: اذا غَضِب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم. این هم یک سِرّ ديگر از اسرار غیبت است. تا به حال چند سرّ گفتيم که در فرمايشها رسيده؟ اين هم يک سرّ ديگر است. اذا غَضِب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحّانا عن
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 39 *»
جوارهم.([51]) خدایا، ما از اینگونه اشخاص نباشیم. فرمود: وقتیکه خدا بر خلقش غضب کند، ما را از همسایهبودن با خلقش دور میگرداند یعنی ما را از بین آنها میبرد.
در حدیثی دیگر فرمود: لو انّ بنیفاطمة عرفوه لحرصوا علی ان یُقطِّعوه بضعةً بضعةً.([52]) این هم سِرّ دیگری است، که نه دشمنان و بیگانگان، که حتی پسرعموهای این بزرگوار سبب غیبت او میشوند. فرمود: اگر حتی فرزندان فاطمه، حجت و قائم آلمحمّد؟عهم؟ را بشناسند، حریص خواهند بود بر اینکه او را تکهتکه کنند. آنوقت چطور امام؟ع؟ میتواند باشد و از نظر ولایت کلّیه الهیّه خود اقدامی هم نکند، مانند پدرانش در ظاهر مظلوم و مقهور باشد.
امام باقر؟ع؟ فرمودند: هی والله السُّنَن القُذّة بِالقُذّة و مِشْکوٰةً بِمشکوة و لابدّ انیکون فیکم ما کان فی الّذین من قبلکم و لو کنتم علی امرٍ واحد کنتم علی غیر سنّة الّذین من قبلکم؛ فرمود: والله، قسم خورد، والله مطلب این است که روش شما و برنامههای خدا در بین شما، مثل برنامههای امّتهای پیشین است. القذّة بالقذّة، به اصطلاح موبهمو. برنامههای الهی که در سنتهای انبیاء و امتهای پیشین بوده، موبهمو باید در این امت هم باشد. اگر بنا باشد که شما بر یک امر واحدی اجتماع کنید، یعنی امامتان ظاهر باشد و شما بهطور متّفق از او تبعیّت داشته باشید، لازمهاش این است که خدا بر غیر سنتهای پیشینیان، با شما رفتار کند. اینطور نیست. ولو انّ العلماء وجدوا من یُحَدِّثونه و یَکتُمُ سِرَّهم لحدّثوا و لَبَثُّوا الحکمة؛ اگر آلمحمّد؟عهم؟ مییافتند کسانی را که با آنها سخن بگویند و آنها سرّ ایشان را کتمان میکردند، بحث و حدیث میفرمودند و در بین شما منتشر میکردند، ولی اینطور نیست. ولکن قد ابتلاکم الله عزّوجلّ بِالاِذاعة؛ ولی شما به این صفت متّصف هستید که یک چیزی را
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 40 *»
که میشنوید نشر میدهيد، فوراً منتشر میسازید. و انتم قوم تُحِبّوننا بقلوبکم؛ دلهایتان اینطور است که ما را دوست دارید، امّا و یُخالف ذلک فعلکم؛ کارهایتان با دلهایتان مخالف است. در کارها طوری است که ما را مشهور و گرفتار میسازید. بر ضدّ ما کار میکنید و بر ضرر ما قدم برمیدارید. والله مایستوی اختلافُ اصحابنا و لهذا اُسِرَ صاحبُکم؛ و این اختلافها یکسان هم نیست. مرتّب در بیباکی و بیپروایی شدیدتر میشوید و حال آنکه باید تقیّه کنید، امامتان را حفظ کنید، امرش را نشر ندهید، اما مرتب دارید بدتر میشوید. از اینجهت فرمود: و لهٰذا اُسِر صاحبکم؛ امامتان در بین شما اسیروار حرکت میکند؛ لِــیُقال مختلفین؛ تا اینکه دیگران بگویند شماها مختلف هستید، امام ندارید، رهبر ندارید، پیشوا ندارید، به رأی و هوای خودتان راه میروید. اشاره به این است که امام؟ع؟ در بین اصحاب خود، در فتوا اختلاف میانداختند و تقیّه میفرمودند که دیگران نگویند اینها از یک نفر تبعیّت میکنند. چقدر سخت است!
راوی میگوید وارد مسجد شدم از شیعیان و اصحاب خودمان را دیدم که یکی دارد نماز ظهر و عصرش را با هم میخواند ـــ جمع میخواند ـــ یکی را دیدم نماز ظهر را خواند و رفت، یکی را دیدم نافله میخواند. از حضرت پرسیدم آخر این چه کاری است، چرا باید مختلف باشیم؟ فرمود من عمداً این کار را میکنم. به یکی فتوا میدهم نمازت را باهم بخوان، به آن یکی میگویم نه، جدا کن، ظهر را بخوان برو، عصر باز بیا نماز عصرت را بخوان. چرا متحدتان نمیکنم، برای اینکه نگویند شما تابع یک نفر هستید و متحد هستید و بگیرند و شما را بکشند و ما را هم بکشند. فاُخِذَ برقابکم؛([53]) اگر غیر از این باشد شما را میگیرند و میکشند.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 41 *»
در جای دیگر فرمود: والله این اختلاف شما برای من بهتر است از اینکه ما را بکُشند و این کار، ما و شما را بیشتر باقی نگه میدارد.([54]) پس همین کمظرفیتی شیعه باعث شده که امام غائب بشوند. این هم یکی از اسرار غیبت است.
ما لکم لاتملکون انفسکم و تصبرون حتّی یجیء امر الله تبارک و تعالی و قضاؤه؛ چرا نمیتوانید خودتان را نگهدارید تا اینکه بیاید قضاء خدا و قَدَر خدا و امر خدا که امامتان غائب گردد. آنوقت و الصبرُ؛ باید صبر کنید. انّما یعجل من یخاف الفوت؛([55]) خدا نمیترسد که مردم از دستش فرار کنند. خدا که ترس ندارد؛ از این رو امامتان را میبرد و شما و مردم را در امتحانهای سخت قرار میدهد.
در عبارت دیگر فرمود: لاتَعْجَلوا فوالله لقد قَرُب هذا الامر فاَذَعْتُموه فاَخَّرَه الله؛([56]) اینقدر عجله و شتاب نکنید، امر فَرَج قریب و نزدیک بود ولی شما اِذاعه کردید و امر امامانتان را منتشر ساختید. مرتب امامی کشته شد و امامی کشته شد و کشته شد، خدا هم فرَج امر آلمحمّد؟عهم؟ را تأخیر انداخت.
دلم میخواست اين احاديث را تمام کنيم ولی خسته شدهايد. انشاءالله تتمهاش را فردا میخوانيم. اين امور تکرار میشود و در ذهن تجديد میشود و همچنين سبب واقفشدن به بعضی از اسرار غيبت امام؟ع؟ است. و انشاءالله با توجه به اين فرمايشها برای درک حقیقت خود غیبت و فهمیدن کيفيت غيبت، آمادگی بیشتری پیدا میکنیم.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 42 *»
مجلس 3
(روز سهشنبه 15 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r سپاسگزاری از توفيق توجه به حضرت مهدی؟عج؟
r مسأله غيبت امام؟ع؟ و مشکل فهم کيفيت آن
r نقل احاديثی درباره غيبت آن حضرت و برخی از علل آن
r ناروا بودن پرسشهای بیجا درباره علّت غيبت و طولانیشدن آن
r بيان مراد از خائفبودن امام؟ع؟
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 43 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
([57])خدا را شاکریم که در نیمه ماه رمضان، همراه با سرور از ولادت حضرت مجتبی صلواتاللهعلیه بنا بر نقلی، دلهای ما به ذکر حضرت حجةبنالحسن صلواتاللهعلیه مسرور است و ارواح ما منشرح است. با وجودیکه استحقاق اینهمه نعمت را نداریم؛ اما در این دنیای پر از جهل و ظلمت، خدا دلهای ما را به نور ولایت آلمحمّد؟عهم؟ نورانی کرده و بحمدالله به وجود مهدی آلمحمّد؟عهم؟ معتقد هستیم و منتظر فرج و ظهور آن بزرگواریم. خدا سروری را که در اعیاد ایشان داریم به ظهور حضرت و گشایش امر ایشان متّصل فرماید.
سخن در غیبت امام زمان؟عج؟ بود و عرض شد که یکی از اموری که حضرت صادق صلواتاللهعلیه را نگران کرده بود و مضطرب ساخته بود، مسأله غیبت بود؛ یکی ولادت مهدی و یکی غیبت مهدی. و شاید امر غیبت فهمش و درکش از امر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 44 *»
ولادت سختتر باشد. ولادت مخفیانه باشد، خیلی مشکل نیست؛ ولی امر غیبت و نحوه و کیفیت آن از مسائل خیلی مهم است که دیگران برنخوردهاند که کیفیت غیبت چگونه است. و این غیبت بهمانند غیبت سایر حجج پیشین نبوده؛ مثل غیبت رسولخدا؟ص؟ در شعب ابیطالب، یا مثل غیبت یونس یا سایر انبیاء یا ائمه؟عهم؟ که غائب میشدند و در جای دیگر زندگی میکردند؛ یا بهمانند غیبت امام کاظم و یا امام هادی و عسکری باشد که گاهی در زندان یا شهرهایی بهسر میبردند که در دسترس شیعه نبودند؛ نه، غیبت حضرت مثل این غیبتها نیست. معنایی دارد که حضرت صادق؟ع؟ درباره شیعیانی که امر غیبت را درک نمیکنند و اعتقاد نمیورزند، مضطرب میشوند. و مسأله خیلی مهم است. ولی به برکت فرمایشهای آلمحمّد؟عهم؟ و به برکت بزرگان مسأله حل شده و مطالب روشن است. مقدمةً عرض کردم که ابتداءاً برخی از احادیث را میخوانم که راجع به غیبت و بعضی از علل و اسرار غیبت است. این احاديثی که ذکر میشود، انتخاب شده و اگر بیشتر خواستید به کتب اخبار مثل «بحارالانوار» مراجعه میکنید.
در فرمایشهای حضرت باقر صلواتاللهعلیه است که یمسی مِن اَخْوَف الناس و یصبح من آمَن الناس؛ مهدی آلمحمّد؟عهم؟ شب میکند در حالیکه ترسش و خوفش از همه مردم بیشتر است و روز میکند در حالیکه از همهکس ایمنتر است. یعنی امام؟ع؟ خائفند برای محور ایمان؛ یعنی وجود مبارک خودشان. خائفند، یعنی خود را ظاهر نمیکنند که مبادا دشمنان ایشان را هم مثل آبائشان، سایر ائمه بکشند و به دین صدمه برسد؛ ولی چون در حفظ و حراست خدا هستند، از این رو ایمنترین مردم هستند. یوحیٰ الیه هذا الامر لیله و نهاره؛ و بر آن بزرگوار در شب و روزش اين امر وحی میشود که مراد وحی امامت است؛ یعنی امر امامت در آن بزرگوار است و در زمان غیبت، او امام است. عرض شد: «یوحیٰ الیه یا باجعفر؟» آيا به او وحی میشود؟
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 45 *»
«فقال» فرمودند: یا باجارود انه لیس وحیَ نبوّة؛ آن وحیِ نبوت نيست. آنوقت امام7 چون آن شخص استعداد نداشت که برای او وحی امامت را ذکر بفرمایند، وحیهای دیگری را مثال زدند که شاید متذکر شود، فرمودند: ولکنّه یوحیٰ الیه کَوَحْیِه الی مریم بنت عمران و الی امّ موسی و الی النحل. لکن به او وحی میشود همانگونه که خداوند به مريم دختر عمران و به مادر موسی و به زنبور عسل وحی فرموده است.([58]) بعد امام؟ع؟ فرمودند: یا بَا الجارود ان قائم آلمحمّد؟عهم؟ لاکرم عند الله من مریم بنت عمران و امّ موسی و النحل؛([59]) به طور يقين قائم آلمحمّد؟عهم؟ نزد خدا از مريم دختر عمران و مادر موسی و زنبور عسل گرامیتر است. پس به او وحی نازل میشود، به معنای واسطهبودن آن حضرت در جمیع فیوضات کونیه و شرعیه است.
حضرت صادق صلواتاللهعلیه فرمودند: ان لصاحب هذا الامر غیبةً لابدّ منها، یرتاب فیها کلّ مُبطِلٰ؛ برای صاحب این امر غیبتی است که خواهنخواه انجام میشود. عرض شد: «لِمَ جعلت فداک؟» چرا اين غیبت برای او هست؟ فرمود: لامرٍ لايؤذن لنا فی کشفه لکم؛ سرّی دارد که در کشف آن برای شما مأذون نیستیم.
بعد فرمود: وجهُ الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غَیْبات من تقدّمه من حجج الله تعالی ذکره؛ وجه حکمت غیبت آن حضرت، همان جهتی است که حجج پیشین الهی غیبت میکردند. انّ وجه الحکمة فی ذلک لاینکشف الّا بعد ظهوره؛ و بعد از ظهور مهدی صلواتاللهعلیه علّت و حکمت غیبت ظاهر میشود. کما لاینکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر؟ع؟ من خرق السفينة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسی؟ع؟ الا وقت افتراقهما؛ همانطور که وجه برنامهها و کارهایی که خضر برای
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 46 *»
موسی علی نبینا و آله و علیهما السلام انجام داد، که عبارت بودند از کشتی و کشتن آن نوجوان و بازسازی ديوار، و برای موسی آشکار نشد مگر هنگامیکه از هم جدا شدند. میفرماید: انّ هذا الامر امرٌ من امر الله و سرٌّ من الله و غيبٌ من غيب الله و متی علمنا انه عزّوجلّ حکیم صَدَّقنا بأنّ افعاله کلّها حکمة و ان کان وجهها غير منکشف لنا؛([60]) اين غيبت کاری است از کارهای خدا و سرّی است از خدا و غيبی است از غيب خداوند و وقتیکه ما دانستیم خدا حکیم است، بايد تصدیق کنیم که کارهای خدا بر نظام حکمت است، اگرچه جهت و وجه کارهای او را ندانیم، مانند اينکه نمیدانیم وجه و جهت غیبت چیست، ولی باید بدانیم که غیبت بر یک نظام صحیحی است. برای هر کاری وجه صحیح حکیمانه الهی است. در این حدیث، امام؟ع؟ علّت و سرّ غیبت را امری میفرمایند که نمیشود بیان کرد. برای ما روشن نمیشود و بعد از ظهور کشف میشود. ولی بايد بدانيم که اين فرمايش در اینجا با بعضی از اسرار و عللی که برای غیبت میفرمایند منافات ندارد.
حضرت باقر ؟ع؟ در حدیثی فرمودند: انّ للغلام غيبة قبل ظهوره؛ قائم را قبل از قیامش غیبتی است. عرض شد: «و لِمَ؟» چرا؟ فرمود: یَخاف؛ زیرا او میترسد، «و اومأ بيده الی بطنه»([61]) امام؟ع؟ به شکم مبارک خود اشاره فرمودند، یعنی از کشتهشدن میترسد.
و عرض کردم معنایش نه این است که از کشته شدن بترسد، بلکه از این جهت است که حکمت خداوند بر این است که بايد امام زنده روی زمین باشد. امام مبدأ است و واسطه است، اگر کشته شود، نظام خلقت از هم میپاشد و این اساس حکیمانه الهی در خلقت و آوردن ادیان آسمانی همه از بین خواهد رفت. و اگر بخواهد با قدرت ظاهر شود، باز خلاف حکمت است؛ زیرا از ترس او و به ناچار بهطور نفاق
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 47 *»
ایمان میآورند و چنین ایمانی ثمری و فایدهای ندارد؛ پس باید با قدرت ظاهر نشود. و اگر بدون اظهار قدرت ظاهر شود، کشته میشود. پس خداوند مهلت میدهد که مؤمن و کافر از هم ممتاز شوند. پس از ترس چنین قتلی است که غائب شده است؛ زيرا این کشتهشدن یکچنین صدماتی را بر نظام آفرینش وارد میکند از اینرو میترسد و خائف است. شاعری شعری گفته بود، از جمله در اشعار خود خطاب کرده بود به کسانیکه فرياد میکنند مهدی بيا مهدی بيا و ظهور حضرت را طلب میکنند، ولی در اعتقاد و در عمل با حضرت مخالفت دارند، میگوید:
آنکه جانها فدای او باید | از تو میترسد و نمیآید |
وقتیکه بنا باشد مثل آبائش بهطور مظلومیت و مقهوریت ظاهر شود، اول کسیکه بخواهد او را بکشد تو هستی که میترسی دکانت بسته شود. مثل اینکه بر آبائشان صدمه وارد آوردند، تو هم او را میکشی.
و حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: و کذلک القائم؟ع؟ تمتدّ ايام غيبته لِـيَصْرُح الحقّ عن محضه و يَصْفُوَ الايمان من الکَدَر بارتداد کلّ من کانت طينته خبيثةً من الشيعة الذین یُخشیٰ علیهم النفاق اذا احسّوا بالاستخلاف و التّمکین و الامن المنتشر فی عهد القائم؟ع؟؛ قائم دوران غیبتش طول میکشد برای اینکه حقّ خالصانه آشکار گردد و ایمان از کدورتها صاف شود به سبب ارتداد کسانی از شیعه که طینتشان خبیث است و در زمان حضرت که حکومت و تسلّط ظاهری آن بزرگوار را خواهند ديد بهطور نفاق، ايمان اظهار میکنند. پس غیبت حضرت طول میکشد تا طینتهای خبیث از طينتهای پاک جدا شوند. و اين آيه مبارکه را تلاوت فرمودند: حتی اذا استیأس الرسل و ظنّوا انهم قدکُذِبوا جاءهم نصرنا؛([62]) ظاهر آیه این است که وقتی رسل مأیوس شدند و دیدند که تکذیب شدهاند، آنوقت ما آنها را یاری میکردیم. تأویل یا باطن آیه
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 48 *»
این است که وقتیکه بزرگان شیعه که اسباب کار حضرت هستند ناامید شدند از اینکه مؤمن بههم رسد و یقین کردند که مؤمنین ایمانشان محکم شده و کافرین هم ایمان نمیآورند، جاءهم نصرنا، حضرت تشریف میآورند. در این حدیث يکی از اسرار و علّتهای غیبت آزمایش و جداشدن مؤمن از کافر است.
امام صادق؟ع؟ فرمودند: امٰا واللهِ لَيَغیبنّ عنکم مهدیُّکم حتّی یقول الجاهلُ منکم ما لله فی آلمحمّد حاجة؛([63]) غیبت مهدی اینقدر طول میکشد که جاهل از شما میگوید خدا در آلمحمّد؟عهم؟ نیازی ندارد؛ یعنی مهدی کیست؟! قائم یعنی چه؟! نعوذ بالله. خدا به آلمحمّد نیازمند نیست. عبارت خیلی معنی دارد. من نمیتوانم آن معانی را تصریح کنم، خودتان فکر کنید ببینید این عبارت چگونه است. ما لله فی آلمحمّد حاجة. منشأ این سخن جهات مختلف و امور عجیبی است. گاهی ممکن است بگویند خود ما کافی هستیم و خدا ما را انتخاب کرده و کار مهدی از ما میآید. این یک احتمال که خیلیها به این مفتون هستند، اگر چه لساناً و با زبان نگویند، و همینها هستند که با مهدی خواهند جنگید و مهدی با همینها جنگ میکند. حضرت با آنها محاجّه میکنند و آنها با حضرت در مسجد کوفه با قرآن محاجّه میکنند و به جنگ مهدی میآیند. این عبارت ــ که مهدی کجا است ــ هم به معنی اظهار نفاق و کفر باطنی است، و هم اینطور احتمال میرود که تسليم حضرت نمیشوند و میگویند جای دیگر بروید، ما به شما نیازی نداریم. حضرت میفرمایند از در ديگر مسجد بیرون بروید و حضرت از در دیگر بيرون میآيند و همه آنها را میکشند.
امام صادق؟ع؟ برخی از صفات شیعیانِ صافشده از کدورتها و غلّ و غشّهای خود را بیان میفرماید: ولکن شیعتنا من لایعدو صوته سمعه و لا شَحْناؤه بدنه و لايمدح بنا غالياً و لايخاصم لنا وليّاً و لايجالس لنا عائباً و لايحدث لنا ثالباً و لايحبّ
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 49 *»
لنا مبغضاً و لايبغض لنا مُحبّاً؛([64]) و اما شیعیان ما اینطورند که صدایش از گوشش تجاوز نمیکند. بغض و کینهاش و عداوتش از بدنش تجاوز نمیکند که به غیر برسد. غالی در شأن ما را ستایش نمیکند. در راه ما با دوست ما مخاصمه نمیکند. با کسانیکه بر ما عیب وارد میکنند همنشینی نمیکند. با کسانیکه برای ما عیبی ذکر میکنند، با آنها همسخن نمیشود. دشمنان ما را دوست ندارد و دوستان ما را دشمن ندارد و با آنها دشمنی نمیورزد.
حضرت رضا صلواتاللهعلیه فرمودند: ذاک الرابع من وُلدی یُغیّبه الله فی ستره ما شاء الله.([65]) اینها را انشاءالله دقت داشته باشید تا در هنگام بررسی غیبت روشن شود. فرمود: قائم، فرزند چهارم من در سترالله است، در پوشش خدا است. خدا او را در پوشش خود پنهان میسازد تا وقتیکه بخواهد.
همینطور به این عبارات از ائمه؟عهم؟ رسیده: القائم لایُریٰ جسمه و لایُسمّی باسمه؛([66]) خود اینها همه بیان کیفیت غیبت است، نه اینکه در صندوقخانهای پنهان شود یا در شهری پنهان شود؛ نه، جسمش دیده نمیشود و نامش برده نمیشود.
حضرت رضا صلواتاللهعلیه فرمودند: کأنّی بالشیعة عند فقدهم الثالث من وُلدی یطلبون المَرْعیٰ فلایجدونه؛ گویا شیعه را میبینم، یعنی مسلماً میبینم که شیعه در وقتیکه فرزند سومین مرا از دست بدهند، اینها مرعیٰ و چراگاه را طلب میکنند، فلایجدونه؛ آن را بهدست نمیآورند؛ یعنی آسایش میخواهند و رفاه میطلبند، نمییابند. لانّ امامهم یغیب عنهم؛ زیرا امامشان از ایشان غائب میشود، لئلّا يکون فی عنقه لاحدٍ بيعة اذا قام بالسیف؛([67]) علّتش این است که وقتی ظاهر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 50 *»
میشود بیعت کسی بر گردن او نباشد که خلاف بیعت کرده باشد.
همینطور حدیثی مثل این عبارت، از حضرت امیر رسیده که میفرمود: للقائم منا غيبة امدها طويل کأنّی بالشیعة يجولون جولان النَّعَم فی غیبته یطلبون المرعیٰ فلایجدونه؛ برای قائم ما غیبتی است که زمان آن طولانی خواهد بود. شیعیان را میبینم که این در و آن در میزنند، بهمانند اینکه گوسفندان برای بهدست آوردن چراگاه این در و آن در میزنند، و آن را نمییابند. معلوم است چوپان مرعیٰ را میشناسد نه گوسفندان. به همین جهت اگر کسی هم به عنوان به دست آوردن چراگاه حرکت کند، صدمه میخورد. شیعه را میبینم یجولون جولان النّعم فی غیبته یطلبون المرعی فلایجدونه؛ گرگ در کمینش است، تا به خیال خود در چراگاه چرا میکند، در دهان گرگ واقع شده. اَلٰا فمن ثبت منهم علی دینه و لمیَقْسُ قلبه لطول امد غيبة امامه فهو معی فی درجتی؛([68]) آگاه باشید، کسی از شیعیان که بر دینش ثابت بماند و دلش بهواسطه طول غیبت امامش قسیّ نشود، چنین کسی در درجه من با من خواهد بود.
حضرت مجتبی؟ع؟ فرمودند: ما منّا الا مقتول او مسموم.([69]) همه ائمه بعد از رسولخدا جز حضرت مهدی؟ع؟ شهید شدند؛ بعضی با شمشیر که امیرالمؤمنین و حضرت امام حسین بودند و دیگران با سمّ کشته شدند و این کشتنها واقعی بود، بهطور حقیقت بر ایشان واقع شد؛ گرچه فرمود قتیلنا لمیقتل اما «قتیل ما» فرمود و همینطور فرمود: ان میتنا لمیمت،([70]) «میتنا» فرمود، پس واقعاً کشته شدند. انک میت و انهم میتون.([71])و هرکس بگوید کشته نشدند، قرآن و احادیث را تکذیب کرده. واقعاً از این دنیا رحلت فرمودند و عنایتشان را از این عالم اعراض برداشتهاند. در این عالمی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 51 *»
که الآن مهدی صلواتاللهعلیه امامت دارد و عنایت دارد، همه معصومین عنایت خود را برداشتهاند و معنای مردن همین است. رفتهاند، مردهاند و مهدی صلواتاللهعلیه امام زنده و خلیفه و قائم مقام ایشان است، و مهدی برای این عالم تا زمان رجعت کافی است.
خود حجةبنالحسن صلواتاللهعلیه در نامهای که به اسحاق بن يعقوب نوشتند، در آنجا به شیعه دستوری میفرمایند که در امر غیبت چون و چرا نداشته باشند و نگويند: چرا غائب شده؟! این چون و چراها بیجا است. اینهمه شیعه دارد پس چرا ظاهر نمیشود؟! این چرا چراها بیمورد است. اجازه ندارند چرا چرا کنند. بخصوص در مورد غیبت میفرماید: و اما علة ما وقع من الغیبة فان الله عزوجل یقول یا ایها الذین آمنوا لاتسئلوا عن اشیاء اِن تُـبْدَ لکم تسؤکم([72])([73]) انّه لمیکن احد من آبائی الّا وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و انی اخرج حین اخرج و لا بیعةَ لاحد من الطواغیت فی عنقی و اما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الاَبصار السحاب، و اما علّت اين غیبتی که واقع شده از اموری است که خدای عزوجل درباره آنها میفرمايد: ایکسانیکه ایمان آوردهايد از چيزهايی که برای شما آشکار نشده پرسش نکنيد که اگر آشکار شود شما را خوش نيايد، ولی آنچه میشود گفت اين است که هيچيک از پدران من نبودند مگر آنکه بيعت با طاغوت زمانش بر گردن او واقع شده، ولی من هنگامیکه خروج میکنم، خروج خواهم کرد ولی بيعتی برای احدی از طاغوتها بر گردنم نخواهد بود. و اما طور و نحوه بهرهبردن از من در دوران غيبتم بهمانند بهرهبردن از خورشید است هنگامیکه ابرها آن را از ديدهها میپوشاند؛ یعنی دوران زمان و اهل زمان قابلیت پذیرش مهدی را ندارند، از این رو ابر غیبت آن
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 52 *»
حضرت را فرا میگیرد. ولی غائبشدنش به معنای این نیست که تدبیر ندارد و از امارت و شهود بر خلق کنار است؛ نه، همانطور که خورشید در عالم تصرّف دارد و از وراء ابر کار خودش را میکند و مشغول کار خود است؛ همینطور مهدی هم کار خود را انجام میدهد اگرچه مردم او را نبینند؛ زیرا تسلّط خورشید مشروط به دیدن ما خورشید را نیست. همینطور دیدن ما حضرت را، شرط تصرّف حضرت نیست و دیدن او ما را کافی است.
بعد فرمود: و انی لاَمانٌ لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء فاَغلقوا باب السؤال عما لایعنیکم؛ و به طور يقين من امان هستم برای اهل زمين و سبب برقراری نظام الهی میباشم، همانگونه که ستارگان امان هستند برای اهل آسمانها؛ بنابراين درب پرسشهایی را که پاسخ آنها برای شما سودی ندارد ببنديد. چرا نمیآید، چرا چرا، این حرفها چیست؟! این چرا چراها بیمورد است. نظام حکيمانه الهی است، خداوند حکیم این نظام را قرار داده. تو چطور میخواهی و میتوانی امری را بشناسی که به مرکز هستی مربوط است؟! به چیزهایی مسلّط شوی که به مبدأ آفرینش یعنی امام مربوط است. این خواستها و سؤالها و چون و چراها چقدر کودکانه است! ما با این کوچکی جثّه و کوتاهی انديشه میخواهیم بر اسرار خلقت مسلّط شویم؟! فرمود و لاتتکلّفوا علی ما قد کُفیتم و اَکثِروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم؛ در اموری که شما کفايت شدهايد خود را به سختی نيندازيد و برای تعجيل فرج بسيار دعاء کنيد که گشایش امور شما هم در آن است. السلام علیک يا اسحاق بن يعقوب و علی من اتّبع الهدی.([74])
کلمه «خوف» که در بعضی روایات رسیده که امام از ترس غائب شدهاند، در قرآن هم برای انبياء ذکر شده، و به همان معنایی که برای انبیاء ذکر میکنیم بايد به
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 53 *»
نحو اتمّ و اکمل برای ایشان معنی کنیم. خداوند از قول حضرت موسی میفرماید: فَفَرَرْتُ منکم لمّا خِفتُکم؛([75]) چون از شما ترسیدم فرار کردم. فرار موسی معلوم است. موسی قدرتی داشت، حتی به ظاهر هم موسی قوی بود و میدانیم نبی بود؛ پس «فرارش از ترس آنها» یعنی هنوز موقع دعوت نرسیده، هنوز برای اقدام به امر رسالت موقعیت نرسیده بود و آن نتیجهای که باید حاصل شود حاصل نمیشود. ترس از اقدامِ بینتیجه بود، ترس از ضایعشدن هدف بود. اقدامی که انسان را به هدف نرساند، آن اقدام ترسآور است؛ از اين جهت فرمود: ففررت منکم لما خفتکم. موقعش که شد حضرت آمد و به هدف خود هم رسید، برنامه رسالت را هم اجراء کرد. درباره هجرت رسولخدا هم کلمه خوف دارد و نوعاً اولیاء خدا اینطور بودهاند. شیخ بزرگوار/ که ترسیدند و از کربلا به طرف مدینه هجرت کردند معنایش همین است. یا هجرت مرحوم آقای شريف طباطبائی/ که ترسیدند همینطور است. یعنی برای حفظ هدف و ایمان، بر مرکز هدف و عقیده و ایمان ترسیدند.
هنوز مقدمه غیبت تمام نشده. انشاءالله باز هم روایاتی در همین زمینه میخوانیم که ذهنهایمان برای شناخت کیفیت غیبت آماده شود. مسأله شریف و مهمی است. این مقدمات را میخوانم که دلها نورانی شود.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 54 *»
مجلس 4
(روز پنجشنبه 16 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r چند حدیث در بیان کیفیت غیبت امام؟ع؟
r بهرهمند شدن از امام؟ع؟ در دوره غیبت
r خطر عصر غیبت
r ظهور نزدیک میشود
r سراج منیر، نیروی ولایتی امام؟ع؟
r معنی و نتیجه انتظار فرج
r بینش صحیح در تبعیت از بزرگان دین است
r احادیثی که در تفسیر قرآن رسیده است
r معنی غیبت
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 55 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
برای شناخت کیفیت غیبت امام؟ع؟ و اینکه غیبت، حقیقتش چیست و به چطور انجام شده و میشود، روایاتی را به عنوان مقدمه خواندیم و انشاءالله به مضامین و مفاد روایات توجه میکنید و از خود همین مفاد، آهسته آهسته و بهتدریج کیفیت غیبت معلوم خواهد شد و روشن میشود. و چون شناخت کیفیت غیبت از مسائل بسیار مهم است، از این جهت اجمالاً این مقدمات را و این روایات را به عنوان مقدمه عرض میکنم تا دلها آماده شود. البته به آن مقداری که میدانيم و معتقديم، تحقيق مانعی ندارد. به غيبت امام؟ع؟ اعتقاد داريم، ولی اينکه از حقيقت غيبت و کيفيت غيبت تحقيق کنيم شايد از مسائل خيلیلازم هم باشد؛ بخصوص که نظر بزرگان ما+ در امر غیبت و کیفیت غیبت امام؟ع؟ مورد گفتگو قرار گرفته و دیگران اشکال کردهاند، اعتراض کردهاند و انتقاد کردهاند و متوجه مطلب نبودهاند؛ مثل نوع اعتراضات و اشکالاتی که بر نوع فرمایشهای بزرگان ما دارند، که منشأش بیاطلاعی و بیتوجهی آنها است. از اين رو انشاءالله دلها با زمينهچينی و استفاده از مفاد این
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 56 *»
روایات، برای بررسی خود مسأله غیبت و کیفیت غیبت امام؟ع؟ آماده میشود.
رواياتی که میخوانيم در همين زمينه است. رسولخدا؟ص؟ به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند، وقتیکه جابر از حضرت سؤال کرد: «هل ینتفع الشیعة بالقائم فی غیبته؟» آیا شیعه در دوران غیبت مهدی صلواتاللهعلیه از او بهرهمند میشود؟ فرمود: ای و الّذی بعثنی بالنّبوّة انّهم لینتفعون به و یَستَضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشّمس و ان جَلَّلها السّحاب؛([76]) آری سوگند به کسیکه مرا به نبوت مبعوث فرموده، شیعیان از آن بزرگوار منفعت میبرند و استفاده میکنند و از نور ولایت او استضائه میکنند و نورگیری میکنند در دوران غیبتش، مانند بهرهبرداری مردم از خورشید اگرچه ابر او را بپوشاند.
درباره کیفیت استفادهکردن از خورشید با بودن ابر، خيلیها بیاناتی کردهاند. مثل مرحوم مجلسی در شرح همین حدیث در «بحارالانوار»، شروع میکند به ذکر انواع استفادهها و بهرهبرداریها از خورشید، موقعیکه ابر جلو او را گرفته باشد و او را پوشانیده باشد، و با استفادهکردن و بهرهبرداری از مقام مهدی صلواتاللهعلیه و استفاده از نور ولایت حضرت تطبیق میکند. اینها استفادهها و استنباطهایی است که میشود. هرچه انسان به رابطه بین خورشید و سایر موجودات و بهرهبرداریها بصیرتر شود، به تشبیه بیشتر متوجه شود و به مشبَّه ــ که نوع استفاده از وجود امام غائب؟ع؟ باشد ــ بیشتر راه میبرد.
آنچه که دیگران متوجه آن نشدهاند و در فرمایشهای بزرگان ما در این تشبیه، و از این تشبیه استفاده شده این است که خلق، برای تابش تمامی خورشید در دوران بهار مستعد نیستند. در دوران بهار نظر به اینکه گیاهان طاقت ندارند که خورشید بدون ابر بر آنها بتابد، از این جهت ابرها در ایام بهار، بین خورشید و بین گیاهان نورسته
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 57 *»
فاصله میشوند، تا قوت و قدرت پیدا کنند که در دوران تابستان، خورشید بدون ابر بر ایشان بتابد. مقام ولایت مهدی صلواتاللهعلیه همینطور است. اگر آن بزرگوار بخواهد به مقام ولایت خود و امامت و حکومت ظاهر شود، خلق طاقت ندارند. از این رو این دوران غیبت، یک دورانی است که از ولایت و حکومت آن حضرت استفاده میبرند، اما بهمانند استفاده گیاهان نورسته از خورشید در دوران بهار، و سایر جهاتی که میشود در اين تشبيه تحقيق کرد و برخورد.
حدیثی از حضرت امیر صلواتاللهعلیه در «نهجالبلاغه» است که درباره ایام غیبتِ امام؟ع؟ بیاناتی میفرمایند و بعد هم به ظهور آن بزرگوار اشاره میکنند، میفرماید که: و اخذوا یمیناً و شمالاً ظعناً فی مسالک الغَیّ و ترکاً لمذاهب الرّشد. از جمله خطراتی که در دوران غیبت برای شیعیان است؛ البته غیر شیعه مورد بحث نیست. غیر شیعه چون از ابتداء منحرف شده، ارزش ندارد که اوضاع او را گفتگو کنند. هرچه از خطرات گفته میشود، برای شیعیان اثناعشری است؛ چون غیر شيعه اثناعشریکه در انحراف است و ارزش ندارد که درباره او سخنی بفرمايند. در غیبت کبری شیعه اثناعشری در یکچنین خطراتی قرار میگیرد که باید در این فرمایشها دقّت داشته باشد و خود را از این خطرات دور بدارد. و اخذوا یمیناً و شمالاً ظعناً فی مسالک الغیّ و ترکاً لمذاهب الرّشد؛ شروع میکنند به طرف راست و چپ حرکتکردن برای خاطر اینکه در مسالک و روشهای ضلالت قرار میگیرند و حرکت میکنند و مذاهب و روشهای رشدِ صحیحِ هدایتِ ائمه هدی؟عهم؟ را ترک میکنند. این یمین و شمال که گفته میشود، ــ در فرمايشهای آقای بزرگوار/، در همين حواشی که بر قرآن دارند، در آنجا ديدهام که ــ مراد از اين کلمه يمين انحرافهایی باشد که تحت عنوان دین پيدا میشود، و شمال انحرافهایی باشد که تحت عناوین دنیوی دست میدهد.([77]) در انحرافهایی که
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 58 *»
تحت عنوان دين و به نام دين است قرار میگیرند يا در انحرافهایی که تحت عنوان دنياداری است قرار میگيرند و روشهای ضلالت را طیّ میکنند و از روشهای هدایت دست برمیدارند. این شرح حال مردمِ دوران غیبت و از خطرات دوران غیبت است که شیعه اثناعشری باید متوجه بشود و از مسیر ائمه هدی؟عهم؟، به هیچ عنوانی منحرف نگردد.
بعد دستوری میفرماید راجع به اینکه نباید در امر ظهور مهدی صلواتاللهعلیه شتابزدگی کرد. این امر، امری نیست که به شتابِ ما جلو بیفتد، یا به اینکه ما شتاب نکنیم عقب بیفتد. امری است که به نظام حکیمانه الهی بستگی دارد. ما باید فقط انتظار داشته باشیم، نه اینکه تعجیل داشته باشیم و خودمان شتابزده بشویم. تا صدایی بلند شد با حالت شتابزدگی و هراسان، به طرف آن صدا حرکت کنیم و فکر کنیم فرج انجام میشود؛ نه، هیچ نباید شتابزده شد، باید کاملاً بصیر بود و با بینایی و دقت کامل سلوک کرد. حتی در عبارت دیگری هست که فرمود: الزم الارض؛([78]) کاملاً به زمین بچسب، از زمین کنده نشوی تا علائم ظهورش را ببینی، آنوقت از جا حرکت کن، که نبايد پيش از آن از جا حرکت کرد. در اینجا میفرماید: فلاتستعجلوا ما هو کائن مرصد و لاتستبطئوا ما یجیء به الغد؛ عجله نکنید، آنچه که بالاخره شدنی است، درباره آن شتابزدگی نکنید. آن امری که شدنی است و چشمها به راه آن است انجام خواهد شد. شتابزدگی شما به شما صدمه میزند. همینطور آنچه که بنا است فردا آن را برای ما بیاورد، آن را دور مشمرید و آهسته و کُند حسابش نکنید، بالأخره آن را فردا خواهد آورد؛ یعنی روزبهروز ما داریم به دوران ظهور نزدیک میشویم و روزبهروز حوادثی که پیش میآید، اینها حوادثی است که زمان و اهل زمان را برای پذیرش ظهور مهدی صلواتاللهعلیه ورزیده میکند و مهیّا میسازد. آن حادثهای که بنا است فردا
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 59 *»
برای ما پیشآورد، او کُند نیست و کُندی نمیکند و شما آن را کُند و آهسته نشمرید. فکم من مستعجل بما اِنْ ادرکه وَدَّ انّه لمیدرکه؛ خیلیها هستند شتاب کردند، شتابزدگی کردند و شتابزدگی میکنند برای آنچه که طالب هستند و میخواهند بهدست بیاورند؛ اما تا بهدست آوردند، دوست میدارند که ای کاش بهدست نیاورده بودند، ای کاش پی او نرفته بودند، ای کاش خواستار او نبودند و او بهدستشان نمیرسید و به سراغشان نمیآمد. و ما اقرب الیوم من تباشیر غد؛ و چقدر امروز بالنسبه به اوائل فردا نزدیک است. امروز بالنسبه به اوائل فردا خيلی نزديک است. یعنی شما بدانید در مسیر هستید و روزبهروز داريد به ظهور امر مهدی صلواتاللهعلیه نزدیک میشوید؛ از اين جهت امروز نسبت به اوائل فردا خیلی نزدیک هستید.
هر روز صبح که از خواب برمیخیزیم باید خود را یک روز نزدیک شده به مهدی صلواتاللهعلیه و ظهور او بدانیم. زمان سَیّال است و جزءجزء زمان را داریم طی میکنیم و به طرف ظهور و مهدی صلواتاللهعلیه حرکت میکنیم. انشاءالله در مسأله ظهور، آنجا خواهیم گفت که ما به طرف مهدی میرویم نه اینکه مهدی به طرف ما بياید. ما داريم به ظهور او نزدیک میشویم، نه ظهور او بیاید و او بیاید بین ما، ما به خدمت او میرویم. زمان و اهل زمان دارند به خدمت مهدی میرسند.
یا قوم هذا اِبّانُ ورودِ کلِّ موعود و دُنُوٌّ من طلعةِ ما لاتعرفون؛ امر ظهور مهدی صلواتاللهعلیه از مسائل قطعی و از نظامهای حکیمانه الهی است که درباره آن امام؟ع؟ این تعبیر را دارند. میفرمایند: ای گروه من هذا، همین دوران، همین دورانی که من دربین شما هستم و همین شرایطی را که دارید، همین، وقتِ ورود هر موعودی است. هرچه را که خدا وعده داده الآن دارد شروع میشود، داريم میرسيم. و همين زمان است نزدیکشدن از طلعه و نمایانی آنچه را که شما نمیشناسید؛ یعنی با هر حادثهای که داريد روبهرو میشوید، بدانید داريد به امر ظهور نزدیک میشوید. هر روز نو
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 60 *»
برای شما، یک قدم نزدیکشدن به ظهور است. از هر وقت حساب کنید، وقت مهدی صلواتاللهعلیه شروع شده و دوران ظهور حضرت دارد نزدیک میشود. از هرجا که حساب کنید، از هر روز و هرکس. ما در این زمانیم، هر روزمان را باید نزدیک ببینیم و مرتب خود را به آن حضرت نزدیکتر ببینیم. و همینطور بعدیهای ما و همينطور بعدیهای بعدیها و بعدیها تا وقتیکه خدا بخواهد. باید هر روز خود را نزدیکتر ببینند. این قرن ما از قرن پیشین به ظهور مهدی نزدیکتر است، و امروزِ ما از دیروز نزدیکتر و فردای ما از امروز نزدیکتر.
بعد دستورالعمل برای دورانظهور و شرح اجمالی از حالات ظهور میفرماید: الا و انّ من ادرکها منّا یَسری فیها بسراجٍ منیر و یَحذو فیها علیٰ مثالالصّالحین لیَحُلَّ فیها رِبْقاً و یُعْتِقَ منها رِقّاً و یَصْدَعَ شِعْباً و یَشْعَبَ صَدْعاً؛ آگاه باشید، هرکس ادراک کند و درک کند و به آن دوران برسد از ما، یَسری فیها، در آن دوران با سراج و چراغ نور دهنده سیر و حرکت میکند و در آن دوران بر روش صالحین حرکت میکند برای اینکه در آن دوران بندها و ریسمانهایی که آنها افراد را اسیر کرده و در بند ساخته، بگشاید. و در آن دوران اسیران هویٰ و هوس و اسیرانی را که به دست دیگران و گرگان اسیر شدهاند آزاد سازد. در آن دوران جمعیتها را متفرّق میسازد و متفرّقها را جمع مینماید.
احتمال زیادی میرود که این و من ادرکها منّا مراد، خود ائمه هدی؟عهم؟ باشند و اشاره به مهدی صلواتاللهعلیه باشد که مهدی ما در دوران امامت و حکومت خود و در دوران ولایت خود، او این کارها را انجام میدهد. یسری فیها بسراج منیر؛ او با چراغ نوربخش ولایت و امامتِ خود در بین خلق حرکت میکند. یحذو فیها علی مثال الصالحین؛ مثل سایر ائمه هدی؟عهم؟ سلوک میفرماید و طریق حق را پیشوایی میفرماید، لیحلّ فیها ربقاً؛ برای اینکه مهدی صلواتاللهعلیه در آن دوران، آن بندهای محکمی که به پاها زده شده بگشاید و یعتق فیها رقّا، و آنهایی که در رقّیت و بندگی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 61 *»
درآمدهاند و بهطورهای مختلف در بردگی مقامات مختلف درآمدهاند، آنها را آزاد سازد. جمعیتهایی که بر مبنایِ هوی و هوس گرد هم جمع شدهاند، متفرّق سازد و اهل حق را که از ترس و خوف متفرّق بودهاند جمع سازد.
یَسری فی سترة عن النّاس؛ آن بزرگوار در آن دوران در پوششی از مردم حرکت میکند، که او را نمیبینند. لایُبصر القائِفُ اثرَه و لو تابع نظره. درباره این عبارات معانی مختلفی میشود گفت.
باز الآن اين معنی به ذهنم رسيد که در دوران غیبت مهدی صلواتاللهعلیه، مهدی با سراج منیر راه میرود و حرکت میکند؛ یعنی غیبت او مانع تصرّف و حکومت او نیست. او جلوی راه خود را میبیند و کار خود را انجام میدهد. این سراج منیر که گفته شده، در حدیث دیگر هم وارد شده و توضیح داده میشود و انشاءالله در بحث غيبت هم بيان میکنيم که اين سراج منير همان نیروی ولایتی امام؟ع؟ است که هریک از ائمه با این نیرو در مُلک تصرف داشتهاند و دارند. مهدی در دوران غیبت و امامت خود با یکچنین چراغی حرکت میکند که هیچچیز بر او پوشیده نیست. چراغی نورانی همراه او است که همهچیز را برای او آشکار میسازد و هیچ چیز بر او پوشيده و مخفی نیست. در این دوران مثل امامان پیشین، تصرّف دارد، حکومت و اقتدار دارد، هیچ ضعفی و فتوری در امر امامت و حکومت و تصرّف او واقع نمیشود و همه ملک در فرمان او و در اختیار او است. در این دوران امام؟ع؟، هرکس را که صالح و قابل دیدند، بند رقیّت، بند هوی و هوس را از پای او میگشایند و او را از هر نوع بندی که شخصی را بسته باشد و اسیر کرده باشد، در صورتی که خودش طالب رهایی باشد، امام آن بند را از پای او میگشاید. و همینطور هرکس در هر نوع رقیّت و بندگی درآمده باشد ولی شایستگی آزادی داشته باشد، امام او را آزاد میفرمایند. همه مُلک در فرمان او و به همه قابلیتها و صلاحیتها واقف است و همه کارها به دست او انجام میشود. حتی اگر کسی از بند هوی و هوس آزاد میشود، مهدی او را آزاد
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 62 *»
کرده. هرکس از رقیّت و بندگی هر کسی و به هر طوری از بردگی، نجات پیدا میکند، مهدی صلواتاللهعلیه او را آزاد کرده است و آزاد میکند. هر جمعیّتی که متفرّق میشوند، مهدی متفرّقشان میسازد و هر متفرّقهایی که جمع میشوند، مهدی صلواتاللهعلیه در دوران امامت و حکومت خود جمعشان میکند. لازم نیست بگوییم فقط در دورانظهور، الآن هم به دست مهدی صلواتاللهعلیه جمع میشوند و به اراده و فرمان او متفرّق میشوند. راه میرود، حرکت میکند اما در پوششی از مردم که او را نمیبینند.
این تعبیرات را در خاطر داشته باشید. چند تا تعبیر تا به حال داشتهایم که انشاءالله يادتان است. لایُریٰ جسمُه، یَغیٖبُ شخصُه، یُغیِّبُه اللهُ فی سَتره؛ خدا او را در پوشش خود پنهان میسازد، پوشش خدایی. اينجا هم عبارت اين است: یَسری فی سُتْرةٍ عن النّاس؛ راه میرود، حرکت میکند اما در یک پوششی است از مردم که مردم او را نمیبینند. لایُبصِر القائف اثرَه ولو تابَعَ نظره؛ نمیبینند او را کسیکه کاملاً در شناخت اثر و جای پاها مهارت دارد. حتی مثلاً جای پاها را میشناسد، میتواند از آثار اشخاص به اشخاص پی ببرد. حتی ماهرترین افراد نمیتوانند او را ببینند. ولو تابع نظره؛ اگرچه پیدرپی در جستجویش برآیند. ثمّ لیُشحَذَنّ فیها قوم شَحْذَ القَیْنِ النَّصْلَ؛ سپس در دوران امامت يا دوران غیبت مهدی صلواتاللهعلیه عدهای و قومی هستند که سلاحهای جنگی خود را تیز میسازند، همانطور که آهنگر لبه شمشیر را تیز میکند و شمشیر را آماده میسازد.
حکایت حال منتظرین فرج حضرت است که خود را میسازند و از نظر اعتقادات محکم میشوند که در امر ولایت و امامت مهدی شک نورزند. از نظر اخلاق و از نظر اعمال، خود را آماده میسازند. بهحسب ظاهر هم اگر بخواهند به این عبارت اقتداء کنند، بودهاند کسانیکه مخصوصاً شمشیر آماده میساختهاند. حتی در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 63 *»
حدیثی هم دارد که خود را برای ظهور مهدی صلواتاللهعلیه آماده کنید اگرچه به اینکه یک تیر آماده کنید.([79]) يک تير يا يک شمشير داشته باشيد. از علماء کسانی بودهاند، بخصوص برای عملکردن به ظاهر این عبارت، اینها شمشیر داشتهاند و در هر روز جمعهای، شمشیر خود را پاک میکردهاند و آماده میساختهاند. خود همین عمل به ظاهر، نشان انتظار است و باعث این میشود که انسان در اخلاق و اعتقاد و عمل، خودش را برای ظهور مهدی صلواتاللهعلیه مهیّا کند. و معنی این سخن این نیست که مثلاً تا هفته دیگر امام؟ع؟ ظاهر شوند و اگر نشد، این در انتظار سرد بشود و بگوید پدر من هم انتظار کشید و رفت و مهدی را ندید. من هم مثل او خواهم رفت و نخواهم دید، فرزند من هم خواهد رفت و نخواهد دید، و فرزند فرزندم همینطور. این فکرها او را در انتظار سرد کند؛ نه، شخصِ منتظِر، متوجه است که الآن هم در تحت لواء مهدی صلواتاللهعلیه است با این تفاوت که مهدی اجازه جهاد نداده. فرق نمیکند، مثل حکومت حضرت صادق و امامت حضرت صادق؟ع؟ که حضرت در مدینه نشسته بودند و شیعه مثلاً در ایران و در همین مشهد فرض کنید بهسر میبرد و به فرمان آن حضرت سلوک میکرد. طبق دستور آن حضرت حرکت میکرد و جمیع فرامین امام؟ع؟ را انجام میداد. شمشیرش را هم در کنار خانهاش گذارده بود که اگر امام صادق فرمود فردا حرکت کنید، حرکت کند. او منتظر، خود امام صادق هم منتظر. خود آن بزرگوار هم انتظار میکشید، چقدر مینالید در غیبت مهدی صلواتاللهعلیه و امر غيبت خودشان، همان که حکومت ظاهری نداشتند. انتظار حکومت ظاهری خود را میکشیدند. هر وقت مصلحت باشد فراهم میشود. الآن هم مثل زمان امام صادق، امام باقر، امام سجّاد و سایر ائمه؟عهم؟ است. مهدی را ما نمیبینیم، آن زمان هم شیعیان، خیلیها حضرت صادق؟ع؟ را نمیدیدند، مگر مسافرت میکردند و به
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 64 *»
زیارت حضرت میرفتند. چهبسا شیعهای اصلاً برایش میسّر نمیشد که به دیدن امام صادق صلواتاللهعلیه برود و از دنیا میرفت. پول نداشت، مستطیع نبود، نمیتوانست حرکت کند و به مدینه برود و امام را زیارت کند. امامش را نمیدید و از دنیا میرفت. الآن هم مثل همان زمان است. امام را نمیبینی، معنایش این نیست که امامت ندارد، حکومت ندارد، قدرت ندارد، نظارت ندارد، شاهد نيست، ناظر نیست؛ نه، بحمدالله به ولایت و امامت و حکومت مهدی صلواتاللهعلیه اعتقاد داریم و آماده ظهورش هم هستیم. معنی آمادگی همین است. در اعتقاد محکم و انشاءالله در عمل صالح، در اعتقادات انشاءالله ساخته شده به اعتقادات و اخلاقیات و اعمال صالحه انسانی از هر جهت، سعی میکنیم که آن بزرگوار از ما راضی باشد و ما را زیر لواء خود قرار دهد و از نظر قلبی و دل هم آماده جهادش باشیم. فردا بفرماید حرکت کنید، حرکت میکنیم. این معنی انتظار است.
آنگاه فرمود: تُجلیٰ بالتّنزیل ابصارُهم و یُرمیٰ بالتّفسیر فی مسامعهم؛ این اشخاص که در دوران غیبت در زیر لواء مهدی بهسر میبرند، اینها به برکت قرآن دیدههایشان بینا است. در دوران غیبت کبری باید کور نباشیم. دیدهها به قرآن باید بینا باشد، یک قدم کورکورانه برداشته نشود، یک عمل نسنجیده انجام ندهیم، کاملاً باید همه امورمان با بصیرت باشد. تجلی بالتّنزیل ابصارهم؛ به برکت قرآن دیدههایشان بینا و روشن میشود، و یرمی بالتّفسیر فی مَسامعهم؛ قرآن هم که به گوشهایشان میخورد، همراه با تفسیر و معنی است. قرآن بیمعنی به گوششان نمیخورد، اینقدر ورزیده هستند. حکومت امام غیر از این دیگر چیست؟ باید اینطور باشد. و یُغْبَقون کأسَ الحکمة بعد الصَّبوح؛([80]) و به خود مهدی صلواتاللهعلیه سوگند که این اوصاف در دوران غیبت جز درباره تابعین بزرگان ما صدق نمیکند. کیست که دیدههای او به
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 65 *»
قرآن بینا شده باشد؟ قرآن سالم، قرآن بدون رأی و بدون هویٰ، همان قرآنی که امیرالمؤمنین در همین نهجالبلاغه درباره مهدی صلواتاللهعلیه میفرماید: یعطف الهویٰ علی الهدیٰ اذا عطفوا الهدیٰ علی الهویٰ و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرّأی؛([81]) مهدی که بیاید تمام هواها را برگرد هدایت میچرخاند. محور هدایت میشود. محور را هدایت قرار میدهد و همه هواها را بر گرد هدایت میچرخاند. آن موقعیکه همهکس هدایت را بر محور هواها میچرخانند، مهدی صلواتاللهعلیه رأی و اندیشه و پسندها و استنباطها، همه را بر گرد قرآن قرار میدهد و قرآن را نقطه عطف قرار میدهد و همه رأیها و خواستها و ديدها و نظرها را بر گرد قرآن میچرخاند. چه وقت؟ آن وقتیکه همه، قرآن را برداشتهاند و بر گرد رأی خود میچرخانند.
فرمود: تجلی بالتّنزیل ابصارهم؛ در دوران غیبت امام؟ع؟ چه کسانی هستند که دیدههایشان به قرآن بینا شده است؟ چه کسانی هستند وقتیکه قرآن به گوششان میخورد همراه با تفسیر و معنایی است که از اهلبیت رسیده، از حاملین قرآن و مفسّرین حقیقی قرآن. نه قرآن را بردارد به رأی خودش، به هوای خودش، به پسند خودش، به مذهب خودش تفسير کند و اسمش را تفسیر قرآن بگذارد. و یُغبقون کأس الحکمة بعد الصّبوح؛ چه جمله عجیبی است! جام حکمتِ شبانه به آنها داده میشود بعد از آنکه جام حکمت صبحانه را آشامانیده شدهاند. یُغبقون؛ گویا بعضی جاها بخصوص مدینه، آبها مزه بدی دارد. آب مدینه در زمان رسولخدا؟ص؟ مزه خوبی نداشت. آمدند خدمت حضرت شکایت کردند، حضرت فرمود در این آبها چند دانه خرما بیندازید و مدتی بگذارید. مثلاً صبح که ریختید برای شب آماده میشود، شب بیاشامید. شب چندتا خرما در آب بریزید، صبح بیاشامید.([82]) این
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 66 *»
مقدارها عیبی ندارد، مُسکر نمیشود، بیشتر بماند امکان دارد مُسکر شود. اسم این را نَبیذ میگذارند، نَبیذِ حلال این است. انسان کشمش یا خرما را در آب بریزد، این مقدارها بماند سُکر پیدا نمیکند که حرام بشود و آب هم تغییر پیدا میکند و خاصیتی پیدا میکند و میآشامند. شاید اشاره به این برنامه باشد، آن آبی که برای صبح آماده میشود، صبح میخورند، آن آبی که برای شب آماده میشود، شب میآشامند. میفرماید جام حکمت برای اینها، هم صبح آماده است، هم شب آماده است.
کدام جمعیت هستند در غیبت مهدی صلواتاللهعلیه که از حکمت حقّه آلمحمّد؟عهم؟ بهرهمند باشند که هیچ انحرافی در توحید، در ولایت، در امامت، در نبوّت، در فضائل، در دنیا، در آخرت، در جهانشناسی، در انسانشناسی و سایر امورش نداشته باشد؟ کدام حکمت است جز حکمت بزرگان ما؟ که همان حکمت قرآن و حکمت اهلبیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین است.
والله امیرالمؤمنین دارند وصف حال ما را میفرمایند الحمد للّه ربّ العالمین. چون به این شکل است ثمّ… این عده همیشه نیستند، همیشه نبودهاند. ثمّ لیشحذنّ فیها قوم شحذ القين النصل؛ خود را دارند آماده میسازند، برای امر مهدی صلواتاللهعلیه سلاح آماده میکنند و سلاح تیز میکنند. بحمداللّه تمام این درس و بحثها و تحقیقاتی که میکنید و میخوانید، اینها همه آمادهساختن سلاح است. شرح حال بيان میفرمايند. این کلمه ثمّ، یعنی بعد در این دوران غیبت مهدی صلواتاللهعلیه عدهای پیدا میشوند که اینطور دست در کار میشوند و امر مهدی صلواتاللهعلیه را جدّی میگیرند. مشغول فعالیت در امر دین و ولایت و ساختن خود بر مبنای ولایت و حکومت و امامت مهدی صلواتاللهعلیه میشوند؛ به اینطور، نه هوی، نه هوس و نه رأی.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 67 *»
تُجلی بالتّنزیل ابصارهم، چون حدیث بسیار جالب است تکرارش میکنیم. دیدهها به قرآن روشن شده است، و یرمی بالتّفسیر مسامعهم؛ قرآن با تفسیر و بدون پرده به گوش اینها میخورد، و واللّه به برکات فرمایشات محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ قرآن بدون پرده را ما میخوانیم و ما میدانیم. رجوع کنید، نگاه کنيد، تفسیرها را ببینید، گفتار مفسرین را ببینید. وقتیکه خودش در قرآن حرف میزند، گویا وحی مُنزَل دارد میگوید، نوبت به حدیث که میرسد، میگوید حدیثی هم رسیده و معلوم نیست ضعیف است یا قوی است. نه باطن راه میبرد، نه ظاهر راه میبرد، نه ظاهر ظاهر راه میبرد، نه باطن باطن راه میبرد، نه تأویل میفهمد، نه ظاهر تأویل میداند، نه باطن تأویل میداند. اما آن کسانیکه قرآن میخوانند و قرآن را بیپرده میبینند و به گوش آنها میخورد، به برکت بزرگانمان ما هستیم. ظاهر قرآن را، ظاهر ظاهر را، باطن قرآن را، ظاهر باطن را، تأویل قرآن را، ظاهر تأویل را، باطن تأویل را، باطن باطن و همه را برای ما بیان کردهاند.
حتی احادیثی که از ائمه؟عهم؟ در تفسیر قرآن رسیده، بحمداللّه از احادیث معتبر شیعه است و ما در هیچیک از آنها تشکیک نمیکنیم، شک نمیکنیم. معنایش را فهمیدیم روی چشممان، نفهمیدیم میگوییم ما نمیفهمیم؛ نه اینکه حدیث را ردّ کنیم و نعوذبالله مثل بعضی بیخردان بگوییم به دیوار میزنیم. چه کسی میتواند به دیوار بزند و کدام حديث را تو میتوانی به ديوار بزنی ای بشر کوتاهفکرِ محدودِ ناقص؟! تو باید اول محکم قرآن را بیابی و محکم حدیث را بیابی، آنوقت اگر یک حدیثی صددرصد از همه جهات با محکم قرآن مخالف شد و با حکم سُنّت مخالف شد، آنوقت تازه اگر سندش اعتبار دارد و از طریق ثقه به تو رسیده است، حق به دیوار زدن نداری بلکه باید بگویی من معنایش را نمیفهمم. باید آن را در بوته اجمال بگذارد، نه به دیوار بزند. بله، حدیثی که ثقه نیاورده و غیرثقه آورده، آن هم باز شرایط دارد، هر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 68 *»
غیرثقهای را که نباید حدیثش را به دیوار زد. باید دید این حدیثی را که غیرثقه آورده، آیا مطابق با اعتقادات باطله خودش است، آنوقت اگر دیدی با محکماتآیات و روایات مخالف شد، به دیوار بزن. وگرنه ابنسعد هم در همین علائم ظهور و علائم دوران غیبت برای ما حدیث نقل کرده. چون ابنسعد از رسولخدا؟ص؟ نقل کرده، یا واسطه است، باید آن را بهدیوار بزنیم؟ درصورتیکه در همین حدیثی که ابنسعد از پدرش سعد نقل میکند، در همین حدیث برخلاف مبانی خود آنها و برضرر خود آنها است و برخلاف اعتقاد سعد و ابنسعد است که در عین حال نقل میکند. اینجا جایی است که نمیشود غیرثقه را رد کرد. این حدیثی که احتمال داده میشود که به واقعه همدان مربوط باشد، این را ابنسعد نقل کرده است. شیخ مرحوم وقتیکه به این حدیث میرسند، میفرمایند درست است که این راوی فاسق است و نباید حرفش را قبول کرد، ولی چون حدیث کاملاً برخلاف موازین خود این ملعونها است و ضدّ آنها است و خبر از فسق و فجور آنها و پیشرفت امر مهدی صلواتاللهعلیه است، ما این حدیث را از این شخص قبول میکنیم، اگرچه ثقه نیست. پس هر حدیثی هم که اگرچه غیرثقه نقل کند، نباید گفت باید آن را به دیوار بزنیم. پس آن کسانیکه قرآن با تفسیر به گوشهای آنها خورده میشود و بدون پرده معنای قرآن، باطن قرآن، باطن باطن، ظاهر و همه اينها را میشنوند، ما هستیم و همه اینها شرح حال ما است.
آری و یغبقون کأس الحکمة بعد الصّبوح؛ شبانه جام حکمت آشامانیده میشوند، بعد از آنکه در صبح جام حکمت آشامانیده شدهاند. اينها چه کسانی هستند که در دوران غیبت مهدی صلواتاللهعلیه از جام حکمت آلمحمّد؟عهم؟ شب و صبح سیراب میگردند؟ چه کسانی هستند؟ نشان بدهيد. آیا عرفان ممیتالدین اعرابی جام حکمت آلمحمّد است؟ آیا حکمت ملاصدراها که از یونانیها گرفتهاند و حکمتشان بر مبنای عرفان ممیتالدین بنا شده، حکمت
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 69 *»
آلمحمّد؟عهم؟ است؟ حکمتی که خدا را همه موجودات بداند و همه موجودات را خدا بداند، اين حکمت آلمحمّد است؟ و ساير مزخرفاتی که در اينها هست. حکمت آلمحمّد؟عهم؟ بحمدالله حکمت بزرگان ما است، که حکمتشان مستند به فرمایشات آلمحمّد؟عهم؟ است. آن حکمتی است که شیخ بزرگوار ادعاء میکند و ادعائش صدق است و تا به حال هم کسی خلافش را نتوانسته ثابت کند، غیر از اتّهامات چیزی نتوانستهاند بگویند. ایشان میگوید: من چون از آلمحمّد؟عهم؟تبعیّت میکنم، خطا در حکمت من نیست.([83]) آری، هرکس که او را رد کرده یا حرفش را نفهمیدهاند و روی خیال خودشان حرف میزنند و رد میکنند و یا میفهمند و در انکار و جُحود تعمّد میکنند باید از مخالف او پرسید آیا تو مراد ایشان را از علّت فاعلیبودن محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ فهمیدی که او را رد میکنی؟ تو فهمیدی که ایشان در معاد و در معراج و سایر امور چه میگوید که رد میکنی؟ و از ردّ تو ما میفهمیم که یا مراد او را نفهمیدهای و یا غرض و مرض داری.
پس بحمداللّه در این فرمایش امام؟ع؟ هم این مطلب روشن است و بخصوص این جمله را از خاطر نبرید که در بحث غیبت و تحقیق آن به کار میآید، یسری فی سترة عن النّاس لایبصر القائف اثره و لو تابع نظره؛ هرچه دقت کنند و جستجو کنند، مهدی صلواتاللهعلیه را نمیبینند؛ نه خودش را، بلکه جای پایش را هم نمیبینند. لایبصر القائف اثره؛ حتی آن کسانیکه دقت دارند و ردّ پا و جای پا شناسند و در جایپاشناسی مهارت دارند، نمیتوانند بشناسند؛ چرا؟ چون کيفيت غيبت اينطور است.
یک عبارت دیگر هم از حضرت هست میخوانم که بعد وارد بحث کیفیت غیبت بشویم. این روایات لازم است، انشاءالله دلها را نورانی میکند و زمينه بحث را آماده میسازد.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 70 *»
میفرمایند: حتّی اذا غاب المُتَغَیِّبُ من وُلدی عَن عُیونِ الناس و ماج الناس بفقده و أجمعوا علی انّ الحجّة ذاهبة و الامامة باطلة؛ تا وقتیکه غائبشونده از فرزندان من از دیدههای مردم غائب گردد. ببینید غیبت امام؟ع؟، در بین ائمه هدی؟عهم؟ یکی از امور اختصاصی مهدی صلواتاللهعلیه است. نمیشود غیبت حضرت را به غیبت حضرت کاظم؟ع؟ در زندان قیاس کرد؛ آن غیبت نیست. این خصوصیت منحصر به مهدی صلواتاللهعلیه است. حتّی اذا غاب المتغیّب؛ امام غائب از فرزندان من هنگامیکه از دیدههای مردم غائب شد، مردم در اثر از دستدادن او و غیبت او مضطرب میشوند و کار به جایی میرسد که اتفاق و اجماع میکنند بر اینکه دیگر حجت تمام شد و امامت باطل شد. نمیتوانم این فرمایشات را صریح توضیح بدهم. خودتان فکر کنید ببینید امامت مهدی؟ع؟ نعوذبالله باطل شده است یا نه؟ کيست که بگويد من تابع مهدی هستم و به فرمان او دارم حرکت میکنم؟ کیست که بگوید من امروز نمازم را که خواندم به فتوای مهدی؟ع؟ نماز خواندم. امروز که روزه میگیرم به فتوای مهدی؟ع؟ روزه میگیرم، غیر از شیعیان مستبصر که بصیرت پیدا کردهاند و معنی امام و امامت را میفهمند؛ کیست که چنین بگوید؟ و بحمدالله ما هستیم که امامت را باطل نکردهایم؛ امامتی که مفهوم داشته باشد نه لفظ خالی و خشک و بیمعنی؛ نه، معنی داشته باشد. «مهدی امام است» معنی داشته باشد.
میفرماید: فوربّ علیّ حتی اذا بقیت الامّة تدلّهت و اکثرت فی قلوبهم انّ الحجّة هالکة و الامامة باطلة فوربّ علیّ انّ حجّتها علیها قائمة؛ قسم به پرورنده علی. علی آیه خدا است و اگر انسان شناخت که علی آیه خدا است، خدا را به بزرگی و عظمت و جلالت شناخته. علی آیةاللّه است، علی آیه خدا است. فوربّ علی؛ قسم به پرورنده علی، آن موقعیکه امّت در ضلالت و گمراهی و اضطراب و بیچارگی بهسر ببرند و از اعمال آنها دیده شود که امامت تمام است و امامت باطل شد، حجتی در کار نیست، حجت باطل شده، امامت باطل شده، یک آقای بیابانگرد است، اسمش را امام
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 71 *»
گذاشتهاند. نه تصرّفی و نه هیچ مرجعیتی، نه امامتی که مفهوم امامبودن داشته باشد؛ یعنی جلودار باشد، به او اقتداء بشود، از او تبعیت بشود؛ پیروی بشود. نه، پشت کوه افتاده و بيابانگرد است.
ای مدنیبرقع و مکینقاب سايهنشـين چنـد بُــوَد آفتاب
در صحراها و بیابانها و پشتکوهها بهسر میبرد و بیابانگرد است. در آفتابها، در بیابانها، در کوهها مضطرب و بیچاره میگردد. یکچنین امامِ دستبسته و پابسته، اسیر و بیچارهای را نوع مردم امام خود میدانند. این مهدی آلمحمّد؟عهم؟ شد!؟ این معنی امام شد!؟ این معنی شاهد، ناظر، خلیفة رسولالله شد!؟
وقتیکه امّت به اینحال برسند و فکر کنند که حجّت هالک شد و رفت، امامت باطل شد و تمام شد، فوربّ علی؛ قسم به پرورنده علی اشتباه میکنند. انّ حجّتها علیها قائمة؛ امام بر سر ایشان ایستاده، حجت خدا بر این امّت برپا است. ماشیةٌ فی طُرُقاتها؛ در همین راهها، خیابانها، بازارها در رفت و آمد است. داخلة فی دورها و قصورها؛ وارد خانهها میشود، وارد قصرها و عمارتها میگردد. واللّه مهدی؟ع؟ از میان ماها بیرون نیست، بیابانگرد نیست، داخل خانههای ما است، در بازارهای ما است و در خیابانها در رفت و آمد است. مانعی ندارد گاهگاهی با این بدن ظاهریش به خانهها بیاید. نوعاً اینطور تعبیر میکنند که یک آدم ناشناسی یکوقت میآید و درب دکانی مینشیند، دست میدهد، مصافحه میکند و یک مسأله خیری هم میگوید، یک نصیحتی میکند و یک راهنمایی میکند و میرود. یا در خیابان با شخصی برخورد میکنید، با شما دست میدهد، احوالپرسی میکند و رد میشود. ممکن هم هست اینطورها هم باشد. ولی نظر امام؟ع؟ بخصوص این نیست که گاهی کسی در خیابانی، کسی را دید و او امام باشد؛ یا ناشناس بيايد و يا به قیافه یک آشنایی و شناسی بیاید و او امام باشد؛ نه، امام؟ع؟ عبارت را به شکل جمله
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 72 *»
اسمیه میفرماید. اگر جمله فعلیه بود، مثلاً به اینطور بود «یمشی فی طرقاتها، یدخل فی دورهاوقصورها» آری، گاهی در این خانه، گاهگاهی در آن خانه، گاهی در این خیابان، گاهی در آن خیابان راه میرود؛ نه، عبارت به اینطور است ماشیة فی طرقاتها؛ غیبت را باید فهمید که در حال غیبت در همه خیابانها و همه بازارها مهدی؟ع؟ در حرکت است و در همه خانهها و قصرها و اتاقها، مهدی؟ع؟ داخل است. يکچنین حکومتی که جز برای معصوم برای کس دیگری نیست.
جوّالة فی شرق الارض و غربها؛ مهدی؟ع؟ در شرق و غرب زمین در جولان است. معنای غیبت را باید فهمید و واللّه جز به بیان بزرگان ما و تشریح بزرگان ما این فرمایشات روشن نمیشود. بیاورند، نشان بدهند، کجا مسأله غیبت و کیفیت غیبت مهدی؟ع؟ را شرح و بیان کردهاند که این فرمایشات روشن بشود؟
تَسمع الکلام؛ مهدی؟ع؟ سخن همه را میشنود، نه آن کسیکه در بازار با او روبهرو شد و با او حرفی زد، فقط سخن او را بشنود، تسمع الکلام و تُسَلِّم علی الجماعة مهدی صلواتاللهعلیه بر جمعیتها سلام میکند. تَریٰ و لاتُریٰ؛ اگر این فرمایش بعد را امام نفرموده بودند، میتوانستیم بگوییم آن توجیهی که دیگران میکنند که گاهگاهی در خیابانها و کوچهها و خانهها بهطور ناشناس دیده میشود درست است؛ اما این جمله بعدی تمام این جملات را توضیح میدهد که امر غیبت آن بزرگوار طور دیگری است. تری آن بزرگوار میبیند، و لاتری و دیده نمیشود، الی الوقت و الوعد و نداء المنادی من السماء؛ تا وقت ظهورش و در موقع رسیدن وعده خدا و آن وقتیکه منادی از آسمان نداء کند.([84]) البته منافات ندارد که امام؟ع؟ گاهگاهی با بدن ظاهری خود هم با کسی ملاقات فرماید، به کسی دستوری بدهد و او حضرت را نشناسد؛ مانعی ندارد.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 73 *»
مجلس 5
(روز جمعه 17 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r غیبت امام؟ع؟ با شاهدبودن منافات ندارد
r چند حدیث در بیان کیفیت غیبت امام؟ع؟
r جایگاه امام؟ع؟ و کسانیکه از آن آگاهند
r تصرّف امام؟ع؟
r نمونه غیبت امام؟ع؟ غیبت یوسف؟ع؟ است
r توضیح غیبت یوسف؟ع؟
r دیدار با امام؟ع؟ در حال احتضار
r نمونه دیگر، غائببودن خضر؟ع؟ است
r احوال خضر؟ع؟ در عصر غیبت
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 74 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
بحث در مقدمه بررسی کیفیت غیبت مهدی صلواتاللهعلیه است. البته میدانيم که کیفیت غیبت طوری است که با امامت، شهادت و شاهدبودن، نظارت و ناظر بودن و حاکمبودن مهدی صلواتاللهعلیه منافات ندارد. با اینکه غائب است، درمیان است. با اینکه پنهان است، همه در نزد او ظاهر و آشکارند. چیزی بر او پوشیده نیست و در جریان امامتش کمبود و مشکلی دست نداده. امام است بهمانند امامبودن پدرانش، حجت است بهمانند حجتبودن پدرانش، شاهد است بهمانند شاهدبودن پدرانش، حاکم است بهمانند حاکمبودن پدرانش، به همه امور مسلّط و محیط و عالم است بهمانند مسلّطبودن و محيطبودن و عالمبودن پدرانش. امر غیبت در جریان امامت آن بزرگوار مشکلی ایجاد نکرده است. یکچنین غیبتی از اختصاصات مهدی صلواتاللهعلیه است و دیگران از ائمه؟عهم؟ این نوع غیبت را نداشتهاند؛ اگرچه در شهری یا در مرکزی بودهاند که شیعیان نمیتوانستند ایشان را زیارت و ملاقات کنند. آن غیبتها، غیبت گفته نمیشود. غیبت مهدی صلواتاللهعلیه از اختصاصات امر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 75 *»
مهدی است و فهم کیفیت غیبت از اختصاصات مکتب ما است. بزرگان ما+ غیبت را طوری بیان و شرح فرمودهاند که با امر امامت حضرت و نظارت حضرت و حاکمیت حضرت سازش دارد و شیعه مستبصر کسی است که امام خود را اینطور غائب بداند، نه امامی مضطر، بیچاره، بیابانگرد و کوهنشین را تصور کند. برای فهمیدن این مسأله مقدماتی لازم بود که از خود روایات بهدست میآید. اولاً در ضمن بیان اسرار غيبت امام؟ع؟ در بعضی از روايات بخصوص به کیفیت غیبت اشاره شده، که انشاءالله در بحثهایی که داریم اين مقدمات لازم است. این روایات را که میخوانیم برای این است که دلهای ما نورانی شود و برای شناخت مسأله غیبت و کیفیت غیبت امام؟ع؟ آمادگی پیدا کنیم. آنهایی هم که نيايند و نمیرسند بیایند، در این مقدمات با ما شریکند، اما ذیالمقدمه مال ما باشد. در مقدمات با ما شریکند، ولی در ذیالمقدمه که خود مسأله غيبت است انشاءالله به گوششان میرسد. از کسانیکه میآيند بپرسند که چه شد. البته بحمدالله واقفند، نوعاً در فرمايشها مذکور است ولی بهطور تحقيق انشاءالله بايد بررسی کنیم.
امام زینالعابدین؟ع؟ فرمودند: لایطّلع علی موضعه احد من ولیٍّ و لا غیرِه الّا المَولی الّذی یَلی امرَه؛ در دوران غیبت امام؟ع؟ بر جایگاه حضرت هیچکس مطلع نمیشود، نه از دوستان و نه غیر دوستان، مگر آن دوستی که عهدهدار امورِ او است، یا مولی به معنای نوکر باشد، مگر آن نوکر و خدمتگزاری که او عهدهدار کارهای حضرت است.([85])
ما میدانیم که کلمه مولی چه نوکر معنی شود، چه به معنای دوست باشد که مطّلع از جای امام؟ع؟ است و بر آن واقف است، مقصود بزرگان دین هستند که در حدیث حضرت باقر و حضرت صادق صلواتاللهعلیهما همین مطلب به این بیان
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 76 *»
رسیده است؛ لابدّ لصاحب هذا الامر من عُزلة و لابدّ فی عزلته من قوّة و ما بثلٰثین من وحشة و نِعم المنزلُ طیبة؛ فرمود: برای صاحب این امر، عُزلت و کنارگرفتنی است. خودش را کنار بگیرد که به همان معنی غیبت است. و در این عزلت اینطور نیست که ناتوان شده باشد و قدرتها از دستش خارج بشود؛ نه، قـوّه، قدرت، تسلّط و احاطه دارد، و سی نفر که در حضور حضرتند و با حضرتند، بهواسطه آنها وحشتی ندارد و طیبة خوب منزلی است.([86]) بعضیها طیبة را مدینه و اطراف مدینه معنی کردهاند و نتیجه گرفتهاند که جایگاه مهدی صلواتاللهعلیه، مدینه یا اطراف مدینه است. محلی است که آنجا طیبة یا طَیْبة نامیده میشود، ولی ما خواهیم گفت که این طیبة به همان کیفیت غیبت امام؟ع؟ و محل تسلط و احاطه حضرت اشاره است.
برای بیان کیفیت غیبت تا بهحال چند عبارت داشتهایم. این عبارات در خاطرتان بماند؛ یکی یُغیِّبُه الله فی سَتْره، خدا او را در پوشش خود پنهان میسازد، و دیگر یغیب شخصه و لایری جسمه، جسم حضرت دیده نمیشود، و دیگر یَریٰ و لایُریٰ، حضرت میبیند و دیده نمیشود، و یَسمع الکلام و یُسلِّم علی الجَماعة، کلامها و سخنهای همه را میشنود و آن بزرگوار بر جمعیتهای دوستانش سلام میفرماید؛ یعنی برای سلامتی ایشان دعاء میکند، یا در جمعیتها حاضر است و سلام میفرماید. و این هم یک عبارت و نعم المنزل طیبة، حضرت جایگاه دارد.
حضرت باقر؟ع؟ میفرماید: انّ لصاحب هذا الامر بَیتاً یُقال له بیتُ الحمد فیه سراجٌ یَزْهَرُ منذُ یوم وُلِدَ الی انیقومَ بالسّیف لایُطْفأ.([87]) اين عبارات برای فهمیدن کیفیت غیبت خیلی لازم است، انشاءالله در خاطرها باشد. برای صاحب اين امر ـــ یعنی صاحبالامر صلواتاللهعلیه ـــ خانهای است که به آن خانه، خانه حمد،
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 77 *»
خانه ستایش خدا گفته میشود. در آن خانه چراغی است که فروزان و نورافشان و روشنیبخش است. یَزْهَرُ منذ یوم ولد الی ان یقوم بالسّیف؛ از وقتیکه آن بزرگوار تولد یافته تا وقتیکه به شمشیر قیام فرماید روشنی میبخشد. و معلوم است که معنایش این نیست که آنوقت دیگر آن چراغ خاموش میشود. نه، مثل این بیاناتی است که در روایات داریم که به اصطلاح غایت در مُغَیّیٰ داخل است. یعنی این چراغ، چراغی است که همیشه برای حجت خدا روشن و برافروخته است. از وقتیکه تولد یافته تا وقتیکه به شمشیر قیام میفرماید و تا وقتیکه در این عالم هست، این چراغ برای هر امامی روشن میشود و در پرتو این چراغ و به نور این چراغ، هر امامی جمیع امور و جمیع عالم و جمیع دلها و جميع افکار را میبیند. چراغی است که شاید بعدها خصوصیاتش را به عرض برسانم.
بعضی از سادهلوحها فکر کردهاند که این چراغ بهمانند آن شمعی بوده که مثلاً شیخ بهائی در حمام اصفهان روشن کرده و مدتها میسوخته، بعد هم که آمدهاند بررسی کنند که چیست، خاموش شده. و بعضیها میگویند شاید شیخ بهائی از طریق انفجار اتم استفاده کرده و طوری آن شمع را ترتیب داده بوده که یک نوع سوخت و انفجار اتم بوده و بهوسیله نیروی اتم آن شمع روشن بوده و خاموش نمیشده و آب حمام را گرم میکرده است. تقریباً برای اینکه بفهمانند این چراغی که برای حضرت و در خانه حضرت روشن است و خاموش نمیشود مانند آنها است، نمونههایش را ذکر کردهاند. اینهایی که احادیث را برمیدارند و میخواهند این فرمایشات را به زبان روز و افکار روز بیان کنند و بهحسب علوم روز توجیه کنند، اینطور میشود. این چراغ از روزی که آن بزرگوار متولد شده تا روزی که به شمشیر قیام میفرماید لایطفأ، خاموش نمیشود و روشن است.
حدیثی است از امام صادق؟ع؟ میفرماید: للقائم غیبتان یَشهد فی اِحداهما
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 78 *»
المَواسِم یَرَی النّاسَ و لایَرَوْنَه؛([88]) برای قائم صلواتاللهعلیه دو غیبت است. در یکی از این دو غیبت، امام؟ع؟ در مواسم حاضر میشوند؛ یعنی آن بزرگوار در اوقات حج و ایام حج و زیارات حاضر میشود، مردم را میبیند، ولی مردم ایشان را نمیبینند. پس حضور امام؟ع؟ در موسم حج اینطور است که حاضر میشود، مردم را میبیند ولی مردم آن حضرت را نمیبینند؛ نه معنایش این است که میبینند و نمیشناسند. امکان دارد که یک ظهوری هم باشد برای امام؟ع؟ به اینکه مردم آن حضرت را ببینند ولی نشناسند. امکان دارد و ما آن را نفی نمیکنیم، در بعضی از روایات هم بیان شده است؛ ولی این عبارت که یری النّاس و لایرونه او مردم را میبیند و مردم او را نمیبینند، به کیفیت غیبت امام؟ع؟ اشاره است. و بخصوص دستور هم میفرمایند که آن اولی و دومی را در کنار جمرات میآورند و امام؟ع؟ دستور میفرمایند که آنها را در آنجا نگه دارند و تمام سنگها که بهظاهر به جمرات میخورد، تمام به آن دو نفر میخورد.([89])
حضرت صادق؟ع؟ در حدیثی فرمودند: یَفْقِد الناسُ امامَهم فیَشهد الموسم فیراهم و لایرونه،([90]) در اینجا مطلق است. مردم امام خود را از دست میدهند و امامشان در موسم حج حاضر میشود. امام ایشان را میبیند، ولی ایشان امام را نمیبینند.
حدیثی از حضرت صادق؟ع؟است: انّ الله احکم و اکرم و اجلّ و اعلم من انیکونَ احتَجّ علی عباده بحجّةٍ ثمّ یَغیبُ عنه شیءٌ من امرهم؛([91]) در این حدیث تسلط و تصرّف امام و شاهد بودن و ناظربودن امام؟ع؟ بیان شده است. امر غیبت و کیفیت غیبت طوری باید باشد که با این عبارات منافات نداشته باشد. میفرماید: خدا
«
* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 79 *»
حکيمتر است و کارش محکمتر از این است و او گرامیتر از این است و بزرگتر و داناتر از این است که بر بندگانش به حجتی احتجاج کند؛ یعنی حجّتی بر بندگان قرار بدهد، آنوقت از آن حجت، شیئی از امور ایشان را غائب سازد. چون حجت باید به جمیع امور واقف باشد و در جمیع امور دخالت داشته باشد و در جمیع امور شاهد و ناظر باشد. خوشا به احوال آن محجوجینی که آنها امام خود را اینطور بشناسند و امام خود را اينطور متصرّف بدانند. خوشا به حال یکچنین محجوجینی. آیا میشود چیزی از نزد حجت خدا دور باشد؟ آیا میشود چیزی از حجت خدا غائب باشد؟ اگرچه خودش غائب باشد. خودش از ما غائب است، نه معنایش این است که ما از او غائبیم. خدا توفیق عنایت کند معرفتهایی را که در فرمایشها برای ما فراهم آوردهاند اکتساب کنیم و به مقام معصومین؟عهم؟ و به مقام امام زمان صلواتاللهعلیه عارف بشویم و بدانیم که در محضر امامیم و در جمیع امورِ ما ایشان تصرف دارند و جمیع امور دین را از ایشان اخذ کنیم. نور را از ایشان اخذ کنیم، فیوضات کونیه و شرعیه را از آن بزرگوار بدانیم، هر عنایتی که شامل حالمان میشود از آن بزرگوار بدانیم، به هر بلائی که مبتلا میشویم سخط و غضب آن بزرگوار بدانیم و اخذ او بدانیم که او اخذ کرده است و او گوشمالی میدهد. به طرف او برگردیم، توبه کنیم، او را از خود راضی کنیم و برخلاف رضای او حرکت نکنیم. معنی اینکه شیئی از امر بندگان از او غائب نیست، این است که جمیع امور ایشان در نزد آن بزرگوار است و زیر نظر آن بزرگوار تدبیر میشود. خدا او را اسم «المدبّر» خود قرار داده است.
گاهی ائمه؟عهم؟ درباره امور مهدی صلواتاللهعلیه نمونههایی از انبیاء ذکر میفرمودند که مطالب برای شیعيان مستبصر روشن باشد و امور قابل تحمّل باشد.
حدیثی از حضرت صادق؟ع؟ است که فرمود: فی صاحب هذا الامر شَبَهٌ من یوسف؛ در صاحبالامر صلواتاللهعلیه شَبَهٌ من یوسف، از یوسف شباهتی است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 80 *»
یعنی اگر میخواهید این امر را بدانید، جریان یوسف برای دانستن این مطلب یک نمونهای است. فما تُنْکِرُ هذه الامة انیکونَ الله عزّوجلّ فی وقتٍ من الاوقات یرید انیَستُرَ حجّتَه؟ چرا این امت انکار میکنند که خدا بخواهد یک وقتی از اوقات، حجت خود را بپوشاند که دیگران او را نشناسند. این پوشش به غیبت مربوط نیست، به این جهت مربوط میشود که امام در لباس ظاهری ظاهر شوند و کسی ایشان را نشناسد؛ به این قسمت مربوط میشود. لقد کان یوسف الیه مُلْکُ مصر و کان بینه و بین والده ثمانیةَعشرَ یوماً؛ یوسف مالک مصر شد، بین یوسف و پدرش مسافت هجده روز راه بود. فلو اراد الله انیُعَرِّفَ مَکانَه لَقَدَرَ علی ذلک؛ اگر خدا اراده میفرمود که مکان یوسف را بشناساند، یا اینکه یُعرفَ مَکانُه بخوانیم، اگر خدا میخواست که مکان یوسف شناخته شود، بر این امر قادر بود. واللهِ لقد سار یعقوبُ و ولده عند البِشارَة تسعةَ ایّام من بَدْوِهم الی مصر؛ وقتیکه به یعقوب بشارت رسید و به طرف مصر حرکت کرد، اینقدر شتابان رفتند که این مسیر هجده روز را به نُه روز طیکردند.
فما تُنکِرُ هذه الامّة انیکونَ الله یَفعل بحجّتِه ما فعل بیوسف؟ چرا انکار میکنند این امت که اگر خدا بخواهد درباره مهدی صلواتاللهعلیه امرش را اینطور قرار دهد که درکنار ایشان باشد و ندانند و او را نشناسند، همانطوریکه در مورد یوسف؟ع؟ رفتار کرد. اين ظهور ظاهری حضرت است، چه مانعی است انیکونَ یَسیر فی اَسواقِهم و یَطَأ بُسُطَهم و هم لایَعرِفونه؛ حجت خدا در بازارهای آنها حرکت کند و در جاهایی که مینشینند و اجتماع میکنند بنشیند ولی او را نشناسند. حتّی یأذَنَ الله عزّوجلّ ان یُعَرِّفَهم نفسَه، تا اینکه خدا اجازه فرماید که خودش را بشناساند، کما اَذِن لیوسف؛ مثل آن وقتیکه به یوسف اجازه داد که خود را به برادرانش بشناساند. حین قال آن وقتیکه گفت: هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذ انتم جاهلون؛ به برادران خود رو کرد، زیرا دیگر اجازه رسیده بود. بعد از آنکه آن همه
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 81 *»
یوسف را اذیت کردند و آنهمه صدمات که بر یوسف وارد آوردند و آنهمه اتهامها، که حتی در حضور خودش گفتند اگر این برادر دزدی کرده یوسف هم قبلاً دزدی کرده. با اینهمه صدمات و اذیتها حالا اجازه رسیده که خودش را معرفی کند. فرمود آیا میدانید با یوسف و برادر یوسف چه کردید؟ و همه اینها از روی بیباکی و معصیتکاری شما است. قالوا أَ اِنَّک لانت یوسف؟ برادران او فهمیدند که یوسف است. گفتند تو یوسف هستی؟ عجیب است! خدا چطور کتمان میکند. میشود برادر، برادر را نشناسد، اگرچه چهل سال بگذرد؛ آیا میشود نشناسد؟ لهجه، رخساره. ولی خدا وقتیکه بخواهد یوسف را پنهان کند، با برادر خود مینشستند غذا میخوردند، برادر خود را نمیشناختند. حتی قرینههایی پیدا میشد که این با شما رابطه دارد، یک نسبتی دارد.
از جمله دارد که یوسف یک فرزندی داشت، در مجلس یوسف داشت بازی میکرد، وقتیکه این برادرها آمده بودند برای آن برادری که یوسف میخواست او را نگه دارد، ضمانت و وساطت کنند و آزادیش را بخواهند. و این برادران یوسف طوری بودند که وقتی عصبانی و خشمگین میشدند، موهای بدنشان شديد برمیخاست. و با یوسف ــ که نمیشناختند که یوسف است ــ به عنوان عزیز مصر محاجّه میکردند و عصبانی که میشدند، یوسف متوجه شد که اینها عصبانی شدهاند، آن کودک هم یک گوی طلایی دستش بود و بازی میکرد. یوسف آن گوی را به طرف برادرها میانداخت، این کودک میرفت گوی را بردارد، خواهنخواه دستش به تن عموهایش میخورد. تا دست او به تن آنها میرسید، عصبانیتشان برطرف میشد.([92]) حدیث داریم وقتیکه رحِم با یکدیگر ملاقات میکنند، خشم و غضبشان برطرف میشود؛([93]) خصوصاً وقتیکه نزاع
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 82 *»
دارند، اوقاتتلخی دارند، اگر مثلاً دست هم را بگیرند و یا مصافحه کنند، معانقه کنند، خشم آنها برطرف میشود. برادران یوسف میدیدند این کودک تا دستش به بدن آنها میرسد خشمشان کم میشود، عصبانیتشان برطرف میشود. در فکر میرفتند که با آن کودک چه نسبتی دارند زیرا باید نسبتی برقرار باشد تا این حالت فراهم شود. آنوقت در فکر میرفتند که عزیز مصر کجا، ما کجا؟ با هم چه نسبتی داریم؟! این کودک در خانه او با ما چه نسبتی دارد که در اثر تماس او با ما خشم ما رفع میشود؛ ولی منتقل نمیشدند. خدا یوسف را سَتر کرده بود، نه لهجهاش را میفهمیدند، نه شکلش را میشناختند، از هیچ راه پینمیبردند. با اینکه اینها نبیزاده بودهاند، افراد عادی نبودند، استعدادهای عجیب داشتهاند. خیلی در استعداد قوی بودند ولی در عین حال راه نمیبردند.
آری، وقتی خدا بخواهد مهدی صلواتاللهعلیه را بپوشاند، گاهگاهی برای بعضی ممکن است ملاقاتهایی با آن بزرگوار فراهم گردد ولی هیچکس او را نشناسد. اینطور خدا حجت خود را حفظ میکند و سَتر میفرماید. وقتیکه یوسف اینطور گفت و اراده فرمود به اذن خدا که او را بشناسند، لهجهاش عوض شد. همین که فرمود: هل علمتم ما فعلتم بیوسف، یعنی من یوسف هستم. طوری گفت که لهجهاش مطلب را مشخص کرد. گویا چهره یکباره عوض شد، طوری شد که آنها گفتند: أ انّک لانت یوسف؟ آیا تو خود یوسف هستی؟ قال انا یوسف و هذا اخی؛ فرمود من یوسفم و این هم برادرم است.([94]) آنوقت شرمنده و خجالتزده شدند، چه خجالتزدگی!
خدایا در حضور مهدی آلمحمّد؟عهم؟ با اینهمه معصیتها ما چه کنیم؟ اینهمه آن آقا آقا است و مولا و کریم و ما اینهمه معصیتکار و طاغی، وقتیکه بفرماید من حجت خدايم. فکر نکنیم که اگر ظهورش را درک نکردیم و از دنیا رفتیم او
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 83 *»
را نمیبینیم. والله همه ایشان را اوّلِ مرگ میبینیم. مرگ که مسلّم است، اگر ظهور را هم درک نکنیم مرگ را که درک خواهیم کرد. موقع مردن که معصومین؟عهم؟ را خواهیم دید و امام عصر صلواتاللهعلیه، صاحب خود را، امام خود را و حجت خود را خواهیم دید. آنوقت اگر خدای نکرده این بزرگوار از ما آزرده باشد، چقدر شرمسار رسولالله باشیم؟ چقدر شرمسار امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، ائمه هدی؟عهم؟ باشیم؟ که بفرمایند در دوران حکومت و امامت این فرزند ما، شما چرا این رفتار را داشتید؟ چرا معصیت کردید؟ چرا طغیان نمودید؟ چرا سرکشی داشتید؟ چه جوابی خواهیم داشت؟ ولی ای آقای ما، ما خیلی به عنایت و گذشت شما امیدوار هستیم، به گذشت و عفو شما امید داریم.
شعری است از علمالدین علی بن محمّد سخاوی، ایشان از علماء شیعه است. اشعارش خیلی ادبی است و ادباء در مباحث بلاغت به این شعر تمسّک میکنند. از جمله یکی از مباحث بلاغت و از محسّنات بدیعیه در سخن، شعر یا نثر، «مراجعه» است؛ یعنی کسی سؤال و جوابی را با سبک و اسلوب بسیار جذّاب و جالبی در نثر یا شعری قرار دهد، اسم این را مراجعه میگذارند، که سؤال و جوابی را ترتیب میدهند. یکی از شعراء به نام «سیدعلیخان» مشهور به «ابنمعصوم مدنی» در کتاب «الانوار الربیع فی انواع البدیع» به همين مطلب اشاره دارد که «قالوا تُراجعهم مِن بَعْدُ قلتُ نَعَم»، يا «قالوا تراجعهم مِن بُعْد قلت نعم»؛ به من گفتند که تو با ائمه معصومين؟عهم؟ از اين راه دور ـــ اگر مِن بُعْدٍ باشد ـــ یا با اينهمه بدیهایی که داری ــ اگر مِن بَعْد باشد ــ سؤال و جواب داری، گفت و شنيد داری؟ گفتم: آری. «قالوا أ تصدق؟ قلتُ الصدق من شِیَمی» گفتند: راست میگویی؟ گفتم: راستگویی یکی از اخلاقهای من است، دروغ نمیگویم. در اين شعر مراجعه را بيان میکند که دستور مراجعه که از امور بديعيه است به اين ترتيب میباشد که انسان سؤال و جوابی را در عبارتش بياورد.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 84 *»
علمالدین علیبنمحمّد؟رح؟ موقع مرگش این اشعار را میخواند که در آن اشعار همین فنّ مراجعه بهکار رفته است. «قالوا غَداً نَأْتی دِیارَ الحِمیٰ» فردا ما در سرزمین حِمی وارد میشویم؛ دیار عزیزانی که ما طرفدار ایشان بودیم و ایشان را دوست داشتیم و ایشان را حمایت میکردیم. فردا در دیار آنها وارد میشویم. «و یَنْزِلُ الرَّکْبُ بمَغْناهُم» ما هم این شعر را انشاءالله برای امر ظهور بخوانیم که فردا حضور مولا صلواتاللهعلیه شرفیاب میشویم و خدا چشمهای ما را به جمالش روشن میفرماید. «فَکُلُّ مَن کانَ مُطِیعاً لَهُم» هرکس که مطیع ایشان باشد، «اَصْبَحَ مَسرُوراً بِلُقیاهُم» با ملاقات و برخورد این بزرگواران مسرور و شادمان میشود. میگوید اینطور گفتهاند. «قلتُ» من در جواب گفتم، «قلتُ فَلی ذَنْبٌ فماحیلَتی» منِ گنهکار چه کنم؟ آنهایی که مطیع هستند به ملاقات محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ مسرور و خوشحال میشوند. اما منِ گنهکار، چاره من چیست؟ «بِاَیِّ وَجهٍ اَتَلَقّاهُم» من با چه رو با آنها ملاقات کنم؟ وقتی این را گفتم، در جوابم گفتند که «قالوا أ لَیسَ الْعَفْوُ مِن شَأنِهِم؟» درست است تو گنهکاری، آبرو نداری، روی ملاقات با آنها نداری، اما شأن آن بزرگواران، کَرَمِ آن بزرگواران، آقایی ایشان این است که عفو میفرمایند و گذشت میکنند. «لاسِیَّما عَمَّن تَرَجّاهُم»([95]) خصوصاً از آنی که به ایشان امیدوار باشد و از کرم و فضل ایشان قطع امید نکرده باشد. امیدواریم ما هر چند که گنهکاریم و چه گناهانی داریم! چه گناهانی داریم! ولی با همه اینها امیدواریم که خدا این امید ما را به فضل و کرمشان قطع نفرماید و آن بزرگواران به کرم خود با ما رفتار فرمایند.
حضرت صادق؟ع؟ فرمود: فی القائم سنّةٌ من موسی و سنّةٌ من یوسف و سنّةٌ من عیسی و سنّةٌ من محمّد؟ص؟؛ در آن بزرگوار از موسی سنّتی است، از یوسف سنّتی است، از عیسی روش و برنامهای است و همینطور از رسولخدا؟ص؟. فامّا سنّة موسی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 85 *»
فخائفٌ یَتَرَقَّب؛ در مورد ولادت حضرت؟ع؟ هم دیدیم که نمونهاش ولادت موسی؟ع؟ بود. خدا چگونه امر ولادت او را از دشمنان مخفی ساخت؟ یک امر دیگری هم هست که موسی دورانی که در مصر بود و زیر نظر فرعون بهسرمیبرد تا وقتیکه از مصر فرار کرد، خائفاً یترقّب([96]) بود؛ یعنی همیشه در ترس بهسر میبرد. همیشه در ترس و ترقّب بود؛ یعنی در فکر فرارکردن بهسر میبرد. خائف یعنی ترسان و مترقّب، یعنی در فکر اینکه یک راهی برای فرارکردن پیدا کند. خائف از اینکه نکند قبل از رسیدن به هدف و انجام هدف، حضرت صدمه ببیند. از این جهت خائف بود که امری ظاهر نشود. حتی قبل از رفتن ایشان از مصر، کسانی بودند که متوجه نبوت ایشان شده بودند و ایمان آورده بودند و باخبر بودند. کارهای آنها و حرکات آنها در موسی خوف ایجاد میکرد که نکند موسی را لو بدهند، به همین جهت خائف بود. امام زمان صلواتاللهعلیه دوران خائفاً یترقّب بودنش، دوران غیبت صغرایش بود که هم بر آن بزرگوار و هم بر وکلاء آن حضرت صدمهای وارد نشود.
میفرماید: و امّا سنّةُ یوسف فانّ اخوته کانوا یُبایِعونه و یُخاطِبونه و لایَعرِفونه؛ درباره روش و سنّت یوسف بعضیها به اشتباه افتادهاند، فکر کردهاند که چون یوسف در زندان افتاد، غیبت امام؟ع؟ هم مثل زندان است که حضرت در زندان افتاده است. نه، اینطور نیست. آن سنّتی که از یوسف در زندگی حضرت است، عبارت است از آن ظهور گاهبهگاه خود به این لباس ظاهری و این بدن عنصری ظاهری که در بین مردم قابل رؤیت است. مثل اینکه برادران یوسف با یوسف معامله میکردند، گفتگو میکردند و یوسف را نمیشناختند. امام؟ع؟ یکچنین ملاقاتهایی با افراد دارند که افراد، آن حضرت را میبینند ولی نمیشناسند. از جمله آن ملاقاتها جریان تعلیم رمز اسم اعظم است که همین نقش مشهور به شرف شمس است. در این
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 86 *»
ملاقات امام؟ع؟ به شخص شَعْربافی این نقش را تعلیم میدهند و آن شخص، خودش حضرت را نشناخت و بعد دانست که حضرت بودند.
میفرماید: و امّا سنّة عیسی فالسّیاحة؛ امّا سنّتی که از عیسی دارد، سیاحت است. حضرت شهر به شهر و دیار به دیار میگردد؛ نه اینکه در شهرها و بیابانها ــ آنطوری که بعضی گمان میکنند ــ آواره باشد و نعوذبالله بگوييم مهدیِ آواره؛ نه، اینطور نیست.
میفرماید: و امّا سنّة محمّد؟ص؟ فالسّیف؛([97]) مهدی صلواتاللهعلیه به شمشیر قیام میفرماید به روش جدّ بزرگوارش رسولالله؟ص؟ که به شمشیر قیام فرمودند.
در حدیث دیگر حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: ما یُنکر هذا الخلقُ المَلعون اَشْباهُ الخنازیر من ذلک؛ این خلق ملعون و دور از رحمت خدا، این بوزینهصفتان و خوکصفتان، این حیوانصفتان، اینها چه میگویند؟ چه چیزی را در امر مهدی صلواتاللهعلیه انکار میکنند؟ انّ اخوة یوسف کانوا عُقَلاء اَلِبّٰاء اَسْباطاً اولادَ انبیاء دخلوا علیه فکَلَّموه و خاطَبوه و تاجَروه و رادّوه و کانوا اخوته و هو اخوهم حتّی عَرَّفَهُم نفسَه؛ میفرمایند که برادران یوسف با اینکه عقلاء بودند، مغزدار و اندیشمند بودند، اسباط بودند، فرزندان انبیاء بودند، با وجود این نتوانستند یوسف را بشناسند. بر یوسف وارد شدند، با یوسف گفتگو کردند، تجارت کردند، خرید و فروش کردند، اصلاً با هم برادر بودند ولی نشناختند، تا اینکه یوسف خودش را شناساند، و قال لهم انا یوسف، فرمود من یوسف هستم، فعرفوه حینئذ، آنوقت او را شناختند. بعد میفرماید: فما تُنکر هذه الامّةُ المُتَحَیِّرة، این امّت سرگردان چه میگویند؟ انیکونَ صاحبُهم المظلوم المَجْحودُ حقُّه صاحبُ هذا الامر یتردّد بینهم و یمشی فی اسواقهم و یطأ فرشهم و لایعرفونه؛([98]) چرا این خلق انکار میکنند
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 87 *»
درباره آقا و مولا و صاحب ایشان، آن امام مظلوم، آن کسیکه حقّش انکار شد، صاحب این امر که در بین اینها در رفتوآمد است، در بازارهای ایشان راه میرود، در خانه های ایشان وارد میشود و ایشان او را نمیشناسند؛ چرا انکارش میکنند؟!
در حدیثی امام صادق؟ع؟ فرمود: لاتراه عینٌ وقتَ ظهوره الّا رَأَتْه کلُّ عین؛ مهدی را در موقع ظهورش کسی نخواهد دید مگر اینکه همه چشمها مهدی را ببیند؛ یعنی اگر یکی دو نفر ادعاء کردند نباید از ایشان پذیرفت. فمن قال لکم غیر ذلک فکذّبوه؛([99]) هرکس غیر از این گفت او را تکذیب کنید. مهدی در دوره ظهورش و موقع ظهورش که دیده شود، همه او را خواهند دید. بعضیها در اینجا گفتهاند که «همه او را خواهند دید»، این یک اشارهای است که امام صادق؟ع؟ فرمودهاند به اینکه مهدی از این دستگاههای پخشکننده تصویر که صورتها را منعکس میکنند استفاده میکند، به همین دلیل همه او را میبینند. اینها از دوران ظهور و کیفیت ظهور و عصر ظهور بیخبرند. نمیدانند آن دوره چیست و چگونه است.
ما بعد از اینکه در کیفیت غیبت بحث کردیم، از ظهور و دوره ظهور هم باید بحث کنیم تا آنکه معلوم شود که چطور همه چشمها او را میبینند. برای نمونه حالت احتضار است. احتضار چه حالتی است؟ و ما میدانیم که الآن در تمام این عالم، کسانی هستند که الآن همین لحظه، لحظه احتضارشان است که در حال احتضار بهسر میبرند و دقایقی بعد جان میدهند. خدا اهل ایمان را غریق رحمت کند و بر اهل ایمان رحم کند و بر غیرمؤمنین هم خداوند سخط و غضبش را شدید کند، هر کجا هستند و به هر طور که از دنيا میروند. الآن معتقدیم که مؤمن و کافر در حال احتضار، امام و ائمه؟عهم؟ را میبینند. آیا با این دستگاههای پخشکننده تصویر، امام را مشاهده میکنند؟ همهشان میبينند، تمام کسانیکه الآن در حال احتضارند و یا
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 88 *»
بعد محتضر میشوند ايشان را میبینند. امیرالمؤمنین فرمودند:
یا حار همدان من یمت یرنی | من مؤمن او منافق قبلاً([100]) |
آیا آن دیدن چطور دیدنی است؟ با اینکه هنوز در همین دنیا است و به عالم برزخ نرفته، میگوییم در حال احتضار است. هنوز مرگ هم دست نداده که به عالم برزخ برود. در حالت احتضار در همین دنیا است، با همین مشاعر دنیوی است و در همینجا است و امام را زیارت میکند، امام را میبیند. اگر مؤمن باشد، امام؟ع؟ به ملکالموت دستور میفرمایند آسان قبض روحش کن، رعایتش کن و اگر مؤمن نباشد میفرمایند بر او سخت بگیر، و محتضر امام؟ع؟ را میبیند؛ آیا این دیدن با این دستگاهها است؟ دوره ظهور یکچنین دورهای است و استعدادها، ادراکها، لطافتها به یکچنین درجه میرسد. ببینید محتضر این بدن را از دست نداده، این بدن سر جایش است، ولی برای باطن این بدن چه لطافتی دست میدهد که امام؟ع؟ را میبیند. آیا حضرت را در بزرخ میبیند؟ نه، نمرده است. در همین دنیا بهسر میبرد ولی محتضر است. در همین بدن است و هیچ فرقی هم نکرده است. ممکن است در اثر بیماری ضعیف و نحيف شده باشد و ممکن است بیماریهایی باشد که اين بدن را بسیار فربه بکند؛ تفاوت نمیکند، این بدن هرچه باشد، ولی لطافت بدن اصلی که ظرف عقل و ادراکات و مشاعر است، و خانه ادراکات و مشاعر است بهاندازهای لطیف میشود که به طرف مهدی صلواتاللهعلیه و ائمه؟عهم؟ میرود و امام و ائمه را زیارت میکند.
احتضار یک نمونه است و ما این را معتقدیم و این را انکار نمیکنیم. و بحمدالله در بین این جمعیت و بین دیگران هم شاید باشند اشخاصی که بعضی از محتضرها را دیدهاند که احتضار طوری دست داده که اگر کسی خدای نکرده نسبت به روایات در شک هم باشد، در این اموری که رخداده نمیتواند دیگر شک کند. یکی از آنها مرحوم
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 89 *»
میرزا حسنعلی که به او استاد حسن میگفتند، یکی دو سال پیش در جندق فوت شد. در حال احتضار سه مرتبه به حضرت؟ع؟ سلام کرده بود و گفته بود آقا آمدند، آقا آمدند. و یک شخص پودهای را میگفتند در حال احتضار بوده، شیطان آمده و گویا چیزهایی به او میگفته که او با شدت به دیوار مشت میزده و میگفته برو ملعون، میخواهی محبّت امیرالمؤمنین را از من بگیری؟ آن شخص بیمار در حال احتضار چنان مشت به دیوار میکوبد که دیوار خراب میشود؛ زیرا دیوار نازکی بوده و پشتش گندم بوده است. دیوار خراب میشود و گندمها میریزد. بعد هم یکمرتبه از جا برمیخیزد و میگوید: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» و بعد هم میافتد و میمیرد. این را دیدهاند و خود برادرهای پودهای نقل میکنند. آنها نمیدانستند که در حال احتضار است. محتضر این امور را در این دنیا میبیند و بارها شنیدهایم که کسانیکه در حال احتضار بودهاند گفتهاند آقا تشریف آوردند، مگر نمیبینید؟ برخیزید سلام کنید. در حال احتضار از این امور بسیار واقع شده است. اگر کسی خدای نکرده در روایات شک دارد این نقلها دیگر به حدّ تواتر رسیده است.
پس اینطور تفسیر کردن این روایات صحیح نیست که بگوییم حضرت؟ع؟ وقتی ظاهر میشوند از این دستگاهها استفاده میفرمایند و مردم حضرت؟ع؟ را با این دستگاهها میبینند. اگر اینطور باشد پس چه امتیازی برای مهدی؟ع؟ و زمان مهدی صلواتاللهعلیه است؟ اگر این دستگاهها بخواهد در کار باشد و حضرت؟ع؟ بخواهد از این دستگاهها استفاده کند، چه فرقی بین او و این بشر است؟ خود مردم با اینکه در آن دوره در همین عالم هستند، دارای همین بدنند، برای بدن اصلی که ظرف ادراکات و عقل است لطافتی دست میدهد که میفرماید اگر رفیقش را بخواهد ببیند و او در شهر دیگری است، او را در آن شهر میبیند.([101])
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 90 *»
آری، این دستگاههای ظاهری را که میبینیم بد نیست بگوییم که این اسباب ظاهری در این عالم ظاهر، به دست این بشر ناقص بیچاره دور از خدا و رسول و ائمه هدی؟عهم؟ انجام یافته است و رو به ترقّی است. آنوقت امام؟ع؟ که حجت خدا است و دوران ظهور آن حضرت که یکی از دورههای الهی و از ایّام الله است، امر باید اعظم از این سخنان باشد و جریانها، فوق جریانهای عادی بشری انجام خواهد یافت.
حضرت رضا؟ع؟ برای امر غیبت نمونهای بیان میفرمایند، فرمودند: انّ الخضر شَرِب من ماءِ الحیوة فهو حیٌّ لایموت حتّی یُنفَخَ فی الصّور؛ خضر؟ع؟ از آب حیات آشامید که خدا خواست برای غیبت مهدی؟ع؟ نمونهای باشد. و همه ادیان آسمانی وجود خضر را قبول کردهاند و حدود تقریباً ششهزار سال است که وجود خضر و اعتقاد به وجود خضر دربین اهل ادیان، سابقه دارد که به وجودش و حیاتش معتقدند. خدا او را برای مهدی صلواتاللهعلیه نمونه قرار داده است. غیبت خضر؟ع؟ که نمرده و از این عالم نرفته و درعین حال غائب است، اینگونه غیبت را خداوند متعال برای امر غیبت مهدی صلواتاللهعلیه نمونه قرار داده است.
امام فرمودند این خضر؟ع؟ زنده است، نمیمیرد تا نفخه صعق که همه میمیرند. و انّه لیَأتینا فیُسَلِّم علینا، پیش ما میآید بر ما سلام میکند. فیُستمع صوته و لایُری شخصه؛ صدایش شنیده میشود، شخص او و بدنش دیده نمیشود. و انّه لیَحضُر اینما ذُکر؛ و هرجا اسمش برده میشود حاضر میشود. از اینجهت دستور دادهاند که فمن ذکره فَلْیُسَلِّم علیه؛ هر کس او را یاد میکند، بر او سلام کند که او حاضر است، میشنود و جواب میدهد. میفرماید و انّه لیَحضر الموسم کلَّ سنة هر سال در هنگام حج، به حج میآید، فیقضی جمیع المناسک، تمام مناسک حج را انجام میدهد، و یقف بعرفة، روز عرفه در عرفات میایستد و
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 91 *»
وقوف مینماید، فیُؤَمِّنُ علی دعاء المؤمنین، برای دعاء مؤمنین، آمین میگوید. قدر بدانید، آن کسانیکه دعائشان مستجاب است و خضر؟ع؟ به دعاء آنها آمین میگوید، شیعیان مستبصر هستند. در عرفات هر کدام از شما بودید، چه ما زنده باشیم چه نباشیم، یاد همه ما باشید و برای همه ما دعاء کنید و مطمئن باشید خضر؟ع؟ آمین میگوید. امام زمان صلواتاللهعلیه آنجا هستند آمین میفرماید. میفرماید: و سَیُؤنِسُ اللهُ به وحشةَ قائمنا؟ع؟.([102]) این فرمایش را امام رضا در دوران امامت خودشان فرمودند. خضر؟ع؟ در دوران غیبت مهدی ما، با قائم ما انس میگیرد، و یَصل بها وحدتَه؛ تنهایی مهدی صلواتاللهعلیه بهوسیله خضر؟ع؟ برطرف میشود.
آری، باید در وصف خضر؟ع؟ و همچنین بزرگانی که در حضور حضرت هستند این بیت در خاطرمان باشد که:
لِلهِ تحتَ قِبابِ العرشِ طائفةٌ | اَخفاهُمُ عن عُیونِ الناسِ اِجلالاً |
برای خدا زیر قبّههای عرش بندگانی است، طایفهای هستند که آنها را از اجلال و حرمتی که در نزد خدا دارند و بزرگوارند، از چشمهای مردم پوشانیده است. این چشمها لایق نیست جمال آنها را زیارت کند.
خدا را به حقّ مهدی صلواتاللهعلیه میخوانیم، ما شاید ظهور را درک نکنیم ولی یک لیاقتی پيدا شود و يک عنایتی بشود و یک لطافتی دست بدهد که لااقل در خواب گاهگاهی مهدی صلواتاللهعلیه یا بزرگان دین را زیارت کنیم. چون حدیث داریم که هرکس ائمه؟عهم؟ یا یکی از بزرگان شیعه را در خواب ببیند، یقین بداند که خودشان هستند. فرمود شیطان نمیتواند در خواب به صورت ما یا شیعیان ما مجسّم
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 92 *»
شود.([103]) هرکس مهدی آلمحمّد و سایر ائمه؟عهم؟ یا یکی از بزرگان دین را در خواب ببیند، قطعاً و یقیناً بداند که شیطان نیست.
همان شبی که من خواب دیدم، نمیدانم در خود خواب بود يا بعد از بیدارشدنم بود، درست خاطرم نیست که چه وقتش بود، با خود میگفتم نکند من خیال میکنم، نکند که بهواسطه اینکه من درباره آن بزرگوار سخن میگویم، نعوذبالله اضغاث احلام باشد، خیالاتی باشد که مجسّم شده، اگرچه در خواب باشد. همانجا ـــ حال یا در خواب بود یا بيدار شده بودم ـــ همین حدیث شریف یادم آمد که خودشان فرمودهاند که هرکس ما یا شیعیان کامل ما را در خواب دید، مطمئن باشد که خود را ما را دیده، شیطان نيست، خیالات واهیه نيست.([104]) مطمئن شدم و خیلی خوشحال شدم که الحمدلله یقیناً خود ایشان را زیارت کردهام.
حدیثی هم از خود آن بزرگوار بخوانم که از فردا وارد اصل بحث غیبت شوم و مقدمه بحث هم به این فرمایش خود حضرت حجت صلواتاللهعلیه تتمیم شده باشد؛ فرمود: اِنّا غیرُ مُهمِلین لِمُراعاتکم، چه آقای بزرگواری! و لا ناسین لذکرکم؛ ما رعایت شما را کوتاهی نمیکنیم، ما شما را از خاطر نمیبریم. و لولا ذلک لَنَزَلَ بکم اللاواء و اصطلمکم الاعداء؛([105]) اگر غیراز این بود، گرفتاریها شما را از پای درمیآورد و دشمنان شما را احاطه میکردند. لطف و عنایتش بخصوص درباره ما بحمدالله مشهود و محسوس است. این عنایت خاصّی که آن بزرگوار به ما دارد بحمدالله برای همه ما معلوم است.
در فرمایش دیگرش به محمّد بن عثمان دستور فرمود: اکثروا من الدعاء بالفرج؛
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 93 *»
درباره فرج امر ما زیاد دعاء کنید، فانّ ذلک فرجکم؛([106]) اگر خداوند امر ما را گسترش دهد و وسعتی دهد، از نظر اعتقاد و از نظر عمل، فرج شما هم میرسد و گرفتاری از قاطبه شیعیان برطرف میشود.
اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه، اللهم اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته و لاتجعلنا من اعدائه.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 94 *»
مجلس 6
(روز شنبه 18 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r صعود عیسی؟ع؟ به آسمان
r معنی توفّی
r چند حدیث درباره صعود عیسی؟ع؟
r تاریخ و کیفیت صعود عیسی؟ع؟
r ابتلاء اولیاء برای چه بوده است؟
r اثر توجّه و توسّل به محمّد و آلمحمّد؟عهم؟
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 95 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
عرض شد حضرت صادق؟ع؟ در حدیث سدیر صیرفی غیبت حضرت مهدی صلواتاللهعلیه را از اموری شمردند که از پیشآمدن آن امور نگران و گریان بودند، و به همین مناسبت هم در این امور تحقیق و مطالعه میکنیم که از جمله آنها خود امر غیبت بود که در همان حدیث فرمودند: خداوند غیبت حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام و اختلافی که در امر عیسی شده را برای غیبت مهدی صلواتاللهعلیه و اختلاف در غیبت آن حضرت نمونه قرار داده است. اجمال حدیث در خاطرتان هست و به همین مناسبت وارد بحث غیبت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام و بررسی مسأله غیبت آن حضرت میشویم.
در قرآن راجع به غیبت عیسی ــ که همان بالابردن عیسی به آسمانها است ــ در دو جا بحث شده است. یکی در سوره آلعمران از آیات پنجاه و چهار تا حدود پنجاه و هشت و البته درباره عیسی بحث تا آخر آیات مباهله، تقریباً تا آیههای شصت و یک و شصت و دو ادامه دارد. ولی آن مقدار که به امر غیبت عیسی؟ع؟ مربوط میباشد همین چند آیه اول است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 96 *»
میفرماید: و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین؛([107]) یهود ــ خدا لعنتشان کند ــ نشستند شروع کردند به تدبیر که چطور عیسی؟ع؟ را به قتل برسانند، و مکروا مکر ورزیدند، حیله کردند، در مورد قتل عیسی؟ع؟ تدبیر کردند، و مکر الله. معنای ظاهر آیه، خدا هم مکر کرد؛ یعنی خدا هم تدبیر فرمود. آنها که نشستند فکر کردند و برای کشتن آن بزرگوار حیله کردند، خدا هم برای عیسی؟ع؟ تدبیر فرمود و بعلاوه جزاء آنها را هم داد که آن حیلهها و آن نقشهها را کشیدند، و الله خیر الماکرین.
اذ قال الله یا عیسی انّی مُتَوَفّیک و رافعک اِلیَّ و مُطهِّرُک من الّذین کفروا و جاعِل الّذین اتّبعوک فوقَ الّذین کفروا الی یوم القیمة ثمّ الیَّ مرجعکم فَاَحْکُمُ بینکم فیما کنتم فیه تختلفون.([108]) آیهای که در این سوره به بالابردن عیسی به آسمان و یا غیبت عیسی مربوط میباشد همین آیه است. خدا چهوقت برای حفظ و حراست عیسی؟ع؟ از دست یهودیان تدبیر کرد؟ اذ قال الله یا عیسی، آن موقعیکه خدا به عیسی فرمود: یا عیسی انّی متوفّیک، ظاهر آیه را به معنای میراننده گرفتهاند. که از توفّی به معنای میراندن باشد. ولی بعضی از مفسّرین گفتهاند که معنای متوفّیک نه این است که من میراننده تو هستم، تو را میمیرانم؛ نه، بلکه به معنای «مُتَسَلِّمُک» است؛ یعنی من خودم تو را میگیرم؛ «اَو آخِذُکَ بتَمامِک»، یا به معنای این است که من همه تو را میگیرم و بالا میبرم؛([109]) یعنی همه مراتب وجود تو را، حتی جسم تو را میگیرم و به طرف آسمانها بالا میبرم.
در قرآن مُحشّیٰ مرحوم آقای کرمانی/ متوفّیک را «متسلّمک» و یا «آخذک بتمامک» معنی فرمودهاند.([110]) چون تَوَفّیِ یک شیء، یعنی همه مراتب و تمام او را
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 97 *»
گرفتن است. پس متوفّیک یعنی آخذک بتمامک، همه تو را من میگیرم. آنوقت و رافعک الیّ تو را به سوی خودم بالابرندهام، که بالابردن به طرف بقعههای آسمانی، بالابردن بهطرف خدا است؛ همچنانکه اگر در هر کاری نیّت خدا باشد، حرکت بهسوی خدا است و در قرآن فرمود: ففرّوا الی الله([111]) پس هجرتها اگر برای خدا باشد، بهسوی خدا است. راجع به حج، حرکت بهطرف خانه خدا و آهنگ آن، حرکت بهسوی خدا است. حرکت برای طلب علم و تحصیل علم، حرکت بهسوی خدا است. نیّت که خدا باشد، میگویند حرکت بهسوی خدا است. رفتن بهسوی اماکن مشرّفه و مقدّسه که به اولیاء خدا انتساب دارد، حرکت بهسوی خدا است. بقاع آسمانی نظر به اینکه محل عنایت خدا است و از اسباب تدبیر ملک است، بردن بهسوی آنها، بردن بهسوی خدا گفته میشود. پس بردن حضرت عیسی؟ع؟ را به آسمان، بردن بهسوی خود میفرماید. و رافعک الیّ، تو را بهسوی خودم بالابرنده هستم. و مطهّرک من الّذین کفروا، تو را از کسانیکه کافر شدند و کفر ورزیدند پاککننده هستم. و قراردهنده هستم کسانی را که تو را پیروی کنند، بالاتر از کسانیکه کافر شدهاند تا روز قیامت. البته میان مفسّران در تفسیر این آیات و بیان مراد از این آیات اختلاف شده است.
ثمّ الیّ مرجعکم؛ سپس بازگشت همه شما بهسوی من است، پس بین شما در آنچه که اختلاف مینمودید حکم خواهم کرد. فامّا الذین کفروا فَاُعَذِّبُهم عذاباً شدیداً فی الدّنیا و الآخرة و ما لهم من ناصرین([112]) پس آن کسانی را که کفر ورزیدند من عذاب میکنم عذابکردن شدیدی در دنیا و در آخرت و برای ایشان یاورانی نیست. و امّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات فیُوَفّیهم اُجورَهم و الله لایحبّ الظّالمین؛([113]) و کسانیکه
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 98 *»
ایمان آوردند و عمل صالح کردند، خدا اجرهای ایشان را تمام میپردازد و خدا ستمگران را دوست ندارد. ذلک نَتْلُوه علیک من الآیات و الذّکرِ الحکیم؛([114]) اینهایی را که بر تو میخوانیم، از آیات و ذکرحکیم ـــ که قرآن است ـــ میباشد.
بعد از این، قرآن وارد بحث از چگونگی خلقت عیسی؟ع؟ میشود، میفرماید: انّ مثلَ عیسی عند الله کمثل آدم خَلَقَه من تُراب ثمّ قال له کن فیکون،([115]) که خلقت عیسی را بیان میفرماید. بعد میفرماید: الحقُّ من ربک فلاتَکُن من المُمتَرین؛([116]) دوباره وارد بحث از عیسی؟ع؟ میشود، فمن حاجَّکَ فیه من بعد ما جاءک من العلم؛ اگر باز هم بعد از این سخنان درباره عیسی؟ع؟ با تو محاجّه و گفتگو داشتند، فقل تَعالَوْا نَدْعُ ابناءَنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثمّنَبْتَهِل فنجعل لعنةَ الله علی الکاذبین،([117]) که جریان مباهله ذکر شده است. بعد از آن میفرماید: انّ هذا لهو القَصَصُ الحقّ و ما من الٰهٍ الّا الله و انّ الله لهو العزیز الحکیم.([118]) تا اینجا بحث درباره عیسی؟ع؟ تمام است. این آیات در سوره آلعمران از آیه پنجاه و چهار تا پنجاه و هفت است که درباره بالابردن حضرت عیسی؟ع؟ به آسمانها و غیبت آن حضرت میباشد.
در سوره نساء درباره بالابردن حضرت عیسی؟ع؟ به آسمانها از آیه صد و پنجاه و هفت تا صد و پنجاه و نه میفرماید: فبِما نَقْضِهم میثاقَهم و کفرِهم بآیٰاتِ الله و قتلِهم الأنبیـاءَ بغیر الحق و قولِهم قلوبُنا غُلْفٌ بل طَبَعَ اللهُ علیها بکفرهم فلایؤمنون الّا قلیــــلاً ٭ و بکفرِهم و قولِهم علی مریمَ بُهتاناً عظیماً ٭ و قولِهم اِنّا قتلنا المسیح عیسی بنَ مریم
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 99 *»
رسولَالله علی نبینا و آله و علیه السلام، از اینجا وارد بحث میشود. در آیات قبل سخن در این است که خدا میفرماید ما بر اینها طیّبات را حرام کردیم، یا اینکه ما بر دلهای اینها بهواسطه این کارهایشان مُهر زدیم. کارهایی را که انجام دادند باعث این شد که ما بر آنها طیّبات را حرام کنیم، یا اینکه بر دلهای اینها مُهر زنیم. کارهایشان چه بود؟ ازجمله کارها، پیمانشکنی ایشان بود و کفر ورزیدن ایشان به آیات خدا و کشتن ایشان بود انبیاء را بدون هیچ جهتی و حقّی. و همچنین سخن ایشان بود که گفتند دلهای ما غلف است، دلهای ما در غلاف است؛ یعنی خاصیتی ندارد. هرچه تبلیغ کنید و دعوت کنید، در ما اثری نمیبخشد. دلهای ما سخت است، ایمان را قبول نمیکند؛ بلکه خدا در واقع بر این دلها بهواسطه کفر ورزیدن خود ایشان مُهر زده بود. چون کفر ورزیدند، خدا هم به این کفر ورزیدن عقوبتشان کرد و دلهای آنها را مُهر کرد. فلایُؤمنون الّا قلیلاً و همچنین بهواسطه کفر ورزیدن ایشان، طیّبات را بر ایشان حرام کردیم، یا بر دلهای اینها مُهر زدیم. و نیز به واسطه این سخن که بر مریم بهتان بزرگ زدند، مریمِ طاهره معصومه را در امر عیسی؟ع؟ متّهم ساختند. او را به یوسف نجّار متهم ساختند. نعوذبالله به مریم نسبت زنا دادند.
و نیز بهواسطه این سخن که گفتند: انّا قتلنا المسیح عیسی بن مریم؛ ما مسیح، عیسی فرزند مریم را کشتیم؛ آنوقت گفتند رسولالله، این سخنشان تمسخر بود. گفتند عیسایی که مدعی رسالت از طرف خدا است، ما او را کشتیم. در اینجا خداوند در قرآن میفرماید: و ماقتلوه و ماصلبوه، عیسی را نه کشتند و نه هم به دار زدند، ولکن شُبِّهَ لهم، ولکن عیسی بر ایشان مشتبه شد. همین اندازه درباره جریان عیسی در این قسمت از آیه ذکر شده است. و انّ الّذین اختلفوا فیه لفی شکٍّ منه؛ کسانیکه درباره عیسی اختلاف کردهاند، نسبت به این مطلب در شکّند. ما لهم به مِن علم الّا اتّباعَ الظنّ؛ اینها به این مطلب علم ندارند و متابعت شک و مظنّه میکنند.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 100 *»
بعد میفرماید: و ماقتلوه یقیناً، یقیناً او را نکشتند. پس جریان چه بوده است؟ میفرماید: بل رفعه الله الیه؛ بلکه خدا او را بالابرد، عیسی را بهسوی خود بالابرد، و کان اللهُ عزیزاً حکیماً، خداوند عزیز و حکیم است. بعد درباره امر دیگری راجع به حضرت عیسی؟ع؟ میفرماید: و اِنْ مِن اهلِ الکتاب الّا لَیُؤْمِنَنَّ به قبلَ موته و یوم القیمة یکون علیهم شهیداً؛([119]) و هیچیک از اهل کتاب نخواهند بود مگر اینکه قبل از مردن عیسی به او ایمان میآورند و روز قیامت عیسی بر ایشان شاهد و گواه خواهد بود.
تفاسیر در این آیات، مختلف رسیده و گفتگو بین مفسّرین درباره این آیات زیاد است و در اینکه هیچیک از اهل کتاب نیستند مگر اینکه قبل از مردن عیسی به او ایمان میآورند، اینها مربوط به کیست و در چهوقت است و چطور ایمان است، گفتگو زیاد شده. بحث ما هم در این باره نیست که این قسمتهای از آیات را بررسی کنیم.
آنچه به بحث مربوط است، همین آیات مربوط به رفع و بالابردن حضرت عیسی از روی زمین است. ولی میدانیم که حضرت عیسی در زمان ظهورِ حضرت مهدی صلواتاللهعلیه نازل میشود، فرود میآید و به آن امام؟ع؟ اقتدا میکند و وزیر حضرت خواهد بود و کسانیکه راستی به عیسی مؤمن باشند و صادقانه به موسی مؤمن باشند، در آنوقت به عیسی ایمان میآورند و به برکت ایمان به عیسی، ایمان به مهدی آلمحمّد؟عهم؟ خواهند آورد. اینها مسائلی است که مربوط به این قسمت از آیات است و گفتگو و اختلاف بین مفسّرین در تفسیر این آیات زیاد است و این قسمتها مربوط به بحث ما نیست. آنچه از این آیات که به بحث ما مربوط است، آن قسمت است که به غیبت عیسی و رفع و بالابردن عیسی به آسمانها مربوط است، که قرآن اینمقدار فرموده است: و ماقتلوه و ماصلبوه ولکن شُبّه لهم، این یک قسمت و فرموده: و ماقتلوه
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 101 *»
یقیناً بل رفعه الله الیه، این هم قسمت دیگر از آیات.
در روایات هم این مسأله بیان شده است. رسولالله؟ص؟ فرمودند: لمّا مَلَکَ اَسیخُ بن اَشْکان و مَلَکَ مائتین و سِتّاً و ستّین سنة ففی سنة احدیٰ و خمسین من ملکه بعث الله عزّوجلّ عیسی بن مریم؟ع؟؛ این شخص که به سلطنت رسید و در آن زمانها از پادشاهان بود و حدود دویست و شصت و شش سال سلطنت کرد، در سال پنجاه و یکمین سال سلطنت و حکومتش خداوند عیسی بن مریم؟ع؟ را مبعوث فرمود. و استَودَعَه النّورَ و العلم و الحکمة و جمیعَ علوم الانبیاء قبلَه؛ خدا نور و علم و حکمت و تمام علوم انبیاء پیشین را به عیسی داد. و زاده الانجیل، و اضافه بر آنها انجیل را هم به عیسی داد. و بعثه الی بیتالمقدس الی بنیاسرائیل یدعوهم الی کتابه و حکمته و الی الایمان بالله و رسوله؛ او را در بیتالمقدس به سوی بنیاسرائیل مبعوث ساخت که ایشان را به کتاب و حکمتش دعوت کند.
اینجا نکتهای است که رسالت عیسی و موسی و سایر پیغمبران غیر از نوح، رسالت عام نبوده؛ گرچه شریعتشان شریعت عام بوده است اما بعثتشان بعثت عام نبوده است. میبینیم بر بنیاسرائیل بوده آن هم در نواحی بیتالمقدس؛ ولی رسولخدا، محمّد مصطفی؟ص؟ بعثت و شریعتشان هر دو عام است، به جمیع روی زمین بلکه جمیع موجودات است. خدا عیسی را مبعوث کرد که بنیاسرائیل را به کتاب خدا و حکمت خدا و ایمان به خدا و رسولش دعوت کند، فابیٰ اکثرهم الّا طغیاناً و کفراً، بیشتر آنها طاغی شدند و کفر ورزیدند. و اتی بیتَالمقدس فمَکَثَ یَدعوهم و یُرغِّبهم فیما عند الله ثلاثة و ثلاثین سنة؛ عیسی به بیتالمقدس آمد و شروع به دعوت و ترغیب به دین خدا کرد و حدود سی و سه سال دعوت فرمود؛ حتّی طَلَبَتْهُ الیهود و ادَّعَتْ انّها عَذَّبَتْه و دَفَنَـتْه فی الارض حَیّاً تا اینکه یهود در مقام برآمدند که عیسی را به چنگ آورند و او را عذاب و شکنجه کنند و بعد هم او را زندهزنده دفن
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 102 *»
کنند. و ادّعیٰ بعضُهم انّهم قتلوه و صلبوه بعضی مدّعی شدند که او را کشتند و به دارش زدند، یا اینکه بکشند و بهدار زنند. و ماکان الله لیَجْعلَ لهم سُلطاناً علیه؛ و برنامه خدا این نبود که یهود را بر عیسی تسلّط دهد، و انّما شَبَّهَ لهم، خدا مطلب را بر ایشان مشتبه کرد؛ یا شُبِّه لهم، عیسی بر ایشان مشتبه شد. و ماقدروا علی عذابه و دَفْنه و لا علی قتله و صلبه؛ آنها توانایی نیافتند که عیسی را شکنجه کنند، دفن کنند، نه هم بکُشند و به دار زنند؛ لقوله تعالی به دلیل فرمایش خدا در این آیه: انّی متوفّیک و رافعُک الیَّ و مُطهّرک من الّذین کفروا؛ من تو را میراننده هستم، یا من تو را، تمامت را میگیرم؛ یعنی همه مراتبت را میگیرم و بهسوی خود بالا میبرم و تو را از کسانیکه کفر ورزیدهاند پاکیزهکننده هستم.
بعضی فکر کردهاند در اینجا تقدیم و تأخیری رخ داده است. متوفّیک و رافعک گویا در حدیثی هم رسیده است،([120]) گفتهاند اینطور بوده انّی رافعک و متوفّیک من ابتداءاً تو را بالامیبرم بعد هم در آسمانها تو را میمیرانم، بعد در آسمانهای بالاتر دوباره تو را زنده میکنم، که الآن عیسی در آسمان چهارم است. خدا ایشان را اینطور بالا برد. فلمیقدروا علی قتله و صلبه لانّهم لو قدروا علی ذلک کان تکذیباً لقوله؛ پس آنها بر کشتن و دارزدن عیسی توانایی نیافتند، چون اگر توانایی یافته بودند، توانایی ایشان قول خدا را تکذیب میکرد. چون خدا فرمود ولکن رفعه الله الیه بعد ان توفّاه، ولیکن خدا او را بالا برد بعد از اینکه همه او را گرفت، یا بعد از اینکه در آسمان او را میراند و بعد بالاتر برد و در آنجا او را زنده کرد. فلمّا اراد انیَرفعَه اوحیٰ الیه اَنِ استودع نورَ الله و حکمته و علم کتابه شَمْعُونَ بنَ حَمُّون الصَّفا؛ وقتی خدا خواست او را بالا ببرد، دستور
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 103 *»
فرمود نور خدا و حکمت خدا و علم کتاب خدا را به شمعون واگذار کن و ودیعه گذار در نزد او که او جانشین تو باشد.([121]) حدیث تا اینجا به حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام مربوط است.
حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است که حُمران بن اَعْیَن از آن حضرت؟ع؟ نقل میکند که فرمودند: انّ عیسی؟ع؟ وعد اصحابَه لیلةَ رفعه الله الیه فاجتمعوا الیه عند المساء و هم اثناعَشَرَ رجلاً فاَدْخَلَهم بیتاً؛ عیسی با اصحابش وعده فرمود، آن شبی که خدا او را به آسمانها بالا برد که شب بیست و یکم ماه رمضان مصادف با شهادت حضرت امیر صلواتاللهعلیه بود، یا شهادت حضرت امیر مصادف با رفع او است. آن شب با اصحابش وعده فرمود و آنها در هنگام غروب اجتماع کردند و دوازده نفر بودند. آن دوازده نفر اصحاب عیسی بودند. فادخلهم بیتاً. مدت دعوت عیسی سی و سه سال بود، رفع عیسی هم در سن سی و سه سالگی بود؛ مدت دعوت سی و سه سال، بالا بردن به آسمان هم سی و سه سال؛ یعنی ایشان از همان موقعی که در گهواره بودند دعوت داشتند. انّی عبدالله آتانِیَ الکتاب و جعلنی نبیّاً؛([122]) از همان موقعی که در گهواره بودند گفتند من عبدالله هستم، خدا به من کتاب داده، بنده خدا هستم و نبی هستم، مرا نبی قرار داده است. پس از همان موقع ایشان دعوت داشته، که رسولخدا فرمود مدتی که دعوت کرد و به پیغمبری مبعوث بود، مدت دعوتش سی و سه سال بود، موقع رفع به آسمان هم سی و سه سال داشت. آنها را در یک خانهای داخل کرد فادخلهم بیتاً، در یک خانهای داخل شدند. ثمّ خرج علیهم مِن عینٍ فی زاویة البیت و هو یَنفُضُ رأسَه من الماء؛ بعد از چشمهای که در زاویه آن خانه بود بر آنها وارد شد، اما از سرش آب میچکید. فقال انّ الله اوحیٰ الیّ انّه رافعی الیه السّاعة؛ خدا به من وحی فرموده که مرا در این ساعت بهسوی خود بالا میبرد، و مُطهِّری من الیهود، و مرا از یهود
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 104 *»
پاکیزه میسازد فاَیُّکم یُلقیٰ علیه شبحی فیُـقْـتَل و یُصْلَب فیکون معی فی درجتی؛ کدامیک از شما حاضر میشود و در دل آماده است که شبح من بر او بیفتد، تا او کشته شود و به دار زده شود و بعد با من در درجه و مقام من باشد. فقال شابٌّ منهم، یک جوان در بین این دوازده نفر گفت: انا یا روحالله ای روح خدا من حاضرم. فقال فانتَ هو ذا؛ فرمود تو همان خواهی بود، درست است. یعنی در دلت کاملاً آماده هستی و تسلیمی که این جریان انجام بشود.
فقال لهم عیسی دوباره فرمود: اما انّ منکم لَمَن یَکفُرُ بی قبل انیُصبِحَ اثنَتیْعَشَرَةَ کَفْرةً؛ فرمود بین شما یک کسی است که قبل از اینکه صبح کند، در امشب دوازدهبار به من کفر میورزد و دوازدهبار کافر میشود. کدامیک از شما هستید؟ کدامیک در دل خود این احساس را دارید؟ فقال له رجل منهم البته جرأت که نمیکردند که فرمایش او را انکار کنند، میدانستند او آنها را خوب میشناسد. یک شخصی از آنها گفت انا هو یا نبیالله منم که احساس میکنم که این آمادگی در من هست. فقال له عیسی أ تُحِسُّ بذلک فی نفسک فَلْتَکُنْ هو؛ عیسی به او فرمود اگر در دل احساس میکنی اینطور هستی، پس همان باش. ثمّ قال لهم عیسی اما انّکم ستَفتَرِقون بعدی علی ثلاثِ فِرَق؛ سپس به آنها فرمود بعد از من شما سه دسته میشوید؛ فرقتین مُفتَرِیتین علی الله فی النار؛ دو دسته از شما بر خدا افتراء میورزید، بر خدا دروغ میبندید و در آتش خواهید بود. اینها کسانی بودند که انجیلها جعل کردند و در بین تابعین حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام انحرافها ایجاد کردند و بر آن حضرت دروغها بستند. و فرقةٌ تَتَّبِع شمعون صادقةً علی الله فی الجنّة؛ و یک دسته هستید که تابع شمعون ــ یعنی وصی عیسی ــ خواهید بود و تبعیت میکنید و در دین خدا راستین هستید و در بهشت خواهید بود. بعد از این جریان، امام باقر؟ع؟ میفرماید: ثمّ رَفَع الله عیسی الیه من زاویة البیت و هم ینظرون الیه؛ آنها داشتند به عیسی نگاه میکردند و در آن گوشه اطاق در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 105 *»
سقف روزنهای بود، آنها دیدند که خدا عیسی را بالا برد و از آن روزنه خارج شد.
در این حدیث دو جریان مطرح شده است؛ یکی القاء شَبَح و یکی رفع به آسمان. شبح القاء میشود، یعنی شبح عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام به آن شخص بیفتد و ظاهرِ آن شخص به ظاهر عیسی دربیاید، مشتبه بشود. یکی هم بالارفتن به طرف آسمان. پس این دو امر واقع شد.
«ثمّ قال ابوجعفر؟ع؟» سپس حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: انّ الیهود جاءت فی طلبِ عیسی من لیلتهم، همان شب یهود در طلب عیسی برآمدند. فاخذوا الرّجل الّذی قال له عیسی؟ع؟ انّ منکم لَمَن یَکفُر بی قبل انیُصبِح اثنتیعشرة کفرة؛ آن شخصی را که عیسی به او فرمود دوازدهبار به من کافر میشوی گرفتند و او مرتّب عیسی را انکار میکرد برای اینکه نجات بیابد و او را نکشند. برای اینکه او را نکشند، مرتب عیسی را تکذیب میکرد. این کفرهایی بود که ورزید. نفاق داشت، دروغ میگفت، ایمان نداشت، در این جریان شروع به کفرورزیدن کرد. البته یکی دیگر از اصحاب حضرت بود که به او هم فرمود تو دو یا سه بار به من کفر میورزی، ولی آن از باب تقیّه بوده و نفاق نبوده؛ تقیه بود و محفوظ ماند، ولی آن شخص دوازدهبار به عیسی کفر ورزید. و اخذوا الشّابَّ الذی اُلْقِیَ علیه شبحُ عیسی فقُتل و صُلب؛ اما آن جوانی که شبح عیسی بر او افتاده بود، او را گرفتند و به دار آویختند و او را کشتند. پس اینکه یهود میگویند ما عیسی را کشتیم، مراد این شخص بوده. و اگر عیسویون هم میگویند عیسی کشته شد و بعد زنده شد، زندهبودن عیسی را چون نمیتوانند انکار کنند ـــ انبیاء پیشین هم خبر دادند، خود عیسی هم گفته بود که من زنده هستم و نخواهم مُرد ـــ زندهشدنش را از این جهت معتقدند اما کشتهشدن و به دار آویخته شدنش را از آن جهت که تشابه حاصل شد معتقدند. و کَفَر الّذی قال له عیسی تکفر قبلَ انتصبح اثنتیعشرة کفرة([123]) و آن کسیکه عیسی به او فرمود
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 106 *»
قبل از اینکه صبح کنی به من کفر میورزی دوازده کفر ورزیدن، کافر شد.
حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است که از پدرانش از رسولخدا9 نقل میفرماید که رسولالله فرمودند: لمّا اجتمعت الیهود علی عیسی لیقتلوه بِزَعْمِهم اتاه جبرئیل؟ع؟ فغَشّاه بجَناحِه و طَمَحَ عیسی ببصره فاذا هو بکتابٍ فی جناح جبرئیل؛ وقتیکه یهود بر عیسی اجتماع کردند که به گمان خود او را بکشند، جبرئیل پیش عیسی آمد و پَر خود را بر اطراف عیسی گرفت و عیسی را پوشانید. عیسی با چشمهایش به اطراف پَر جبرئیل نگاه میکرد و یکباره دید که این کلمات بر پَر جبرئیل نوشته شده است: اللهم انّی ادعوک باسمِک الواحدِ الاعزّ و ادعوکَ اللّهم باسمک الصّمد و ادعوک اللهم باسمک العظیم الوَتْر و ادعوک اللهم باسمک الکبیر المتعال الذی ثَبَّتَ ارکانَک کلَّها انتَکشِفَ عنّی ما اصبحتُ و امسیت فیه؛ خدایا من تو را به اسم واحد اعزّ تو میخوانم و خدایا تو را میخوانم به اسم صمد تو و تو را میخوانم خدایا به اسم بزرگ و یکتای تو، خدایا تو را میخوانم به اسم کبیر و متعال تو که بر پا داشته و ثابت ساخته ارکان تو را همهاش را، که از من آنچه را که در آن صبح میکنم و شام میکنم برطرف کنی؛ یعنی این نگرانی و همّ و اضطراب را برطرف کن.
البته آن حضرت هیچگونه اضطراب و نگرانی نداشته، بلکه مطمئن بوده به اینکه خدا او را حفظ میفرماید؛ ولی اولیاء خدا در این فشارها که واقع میشوند، تمام اضطرابها و همّ و غمّشان برای مؤمنین به ایشان است که آنها به صدمات مبتلا میشوند، آنها از دست اعداء صدمات میبینند. یکی از اصحاب خاصّ حضرت، مورد توجّه حضرت، اینقدر باوفا و مؤمن به حضرت که حاضر شود برای حفظ مؤمنین شبح حضرت بر او بیفتد و کشته شود و به دار آویخته شود، که یهود بگویند دیگر عیسی را کشتیم، مطلب تمام شد، و بعد از آن، مؤمنینی که به عیسی ایمان دارند بتوانند راحت و آسوده زندگی کنند و در تقیّه بگذرانند، و یا این امر وسیله شود برای
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 107 *»
اینکه آنها بتوانند با خیال راحتتر مشغول عمل به شریعت خود بشوند و یا متصدیان شریعت، نشر شریعت کنند. اینها همه صدماتی است که برای خاطر مؤمنین قبول میکنند. اینها اضطراب دارد، ناراحتی دارد. نه اینکه نارضایتی داشته باشند، در کمال رضایت هستند. فلمّا دعا به عیسی، وقتیکه عیسی این دعاء را خواند، اوحی الله تعالی الی جبرئیل، خدا به جبرئیل وحی فرمود اِرْفَعْه الیٰ عندی، عیسی را بهسوی من و در نزد من بالا بیاور.
میدانیم پَر جبرئیل همانطور که توضیح دادم عبارت است از قدرت جبرئیل. و نوشتههایی که بر پَر او بوده، این نوشتهها خود خاصیت آن قدرت است. مثل اینکه الآن میبینیم بر این پرتو خورشید نوشته شده که خورشید سوزان است، خورشید گرمکننده است، خورشید پرورنده است، گیاهان را میپروراند. این نوشتههای اینطوری است که همه آثار ولایت مطلقه محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ و آثار آن اسماء الهیه است.
ثمّ قال رسولالله؟ص؟ یا بَنی عبدالمطلب سَلُوا ربَّکم بهؤلاء الکلمات؛ سپس فرمود ای فرزندان عبدالمطلب، شما هم از خدا هرچه میخواهید به این کلمات از خدا بخواهید. فوالّذی نفسی بیده مادعا بهنّ عبدٌ باِخلاصِ دینِه الَّا اهْتَزَّ له العرش؛ که قسم به کسیکه جان من در دست اوست بندهای به این کلمات از روی اخلاص در دین دعاء نمیکند مگر اینکه عرش برای او به اهتزاز درمیآید. و الّا قال الله لملائکته اشهدوا انّی قد استجبتُ له بهنّ، و خدا ملائکه خود را شاهد میگیرد که شاهد باشید من دعاء این بنده را مستجاب کردهام، و اعطیتُه سؤلَه فی عاجلِ دنیاه و آجل آخرته؛ و من خواسته او را در همین دنیا و در آخرت عطاء میکنم. ثمّ قال لاصحابه، بعد از آن به اصحابش فرمود: سَلوا بها، خدا را به این کلمات و به این دعاها سؤال کنید، و لاتَسْتَبْطِئوا الاجابة؛([124]) و فکر نکنید که اجابت به کندی میکشد و دعاء شما دیر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 108 *»
مستجاب میشود؛ نه، مطمئن باشید دعائتان مستجاب است. حال اگر مصلحت باشد آثارش را در دنیا خواهید دید، اگر مصلحت نباشد آثارش را در آخرت خواهید دید. دعاء که میکنید به این کلمات دعاء کنید. البته نه خصوص این کلمات مقصود است، بلکه مقصود این است که دعاء کنید و خدا را بخوانید به اسماء حسنای او که محمّد و آلمحمّد علیهمالسلامند. پس همین اندازه که مثلاً ما بگوییم اللهم انّی اسألک بحقّ محمّد و آلمحمّد انتصلّی علی محمّد و آلمحمّد و انتَقْضِیَ حوائجَنا وَ تَغفِرَ ذُنوبَنا تا آخر هرچه بگوییم، به همین کلمات خدا را خواندهایم. چون آن کلماتی که خدا دعاء هر کسیکه خدا را به آن کلمات بخواند وعده اجابت فرموده، محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ هستند. و میبینیم عیسی به آسمان بالا برده نشد و این حادثه رخ نداد مگر بعد از خواندن این دعاء و توسّل و توجّه به محمّد و آلمحمّد؟عهم؟. آنوقت وقتیکه عیسی توجه کند و به محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ توسل جُوید و خدا او را به آسمانها بالا ببرد و او را از اعداء او نجات دهد و او را حفاظت فرماید، آنوقت مهدی آلمحمّد؟عهم؟ که خود نفس این کلمات و حقیقت این اسماء الهیه است، غیبت او مسأله مهمّی باشد و خدای نکرده مورد شک قرار بگیرد؟! درباره غیبت او نباید شک واقع شود و نیز پنهانبودن آن حضرت از چشمها با اینکه نمرده باشد و زنده هم باشد و در همین دنیا هم باشد، روی همین زمین و در همین لباس ظاهری عنصری بشری؛ البته نباید در آن تردید نمود.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 109 *»
مجلس 7
(روز یکشنبه 19 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r روایتی درباره صعود عیسی؟ع؟
r تفسیر آیه ولکن شبّه لهم
r اختلاف در امر عیسی؟ع؟
r کیفیت صعود عیسی؟ع؟
r مراد از آسمانها
r اختلاف نصاری بعد از صعود عیسی؟ع؟
r غیبت عیسی؟ع؟ از نظر نصاری
r انجیل برنابا و غیبت عیسی؟ع؟
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 110 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
عن ابیعبدالله؟ع؟ قال: رُفِع عیسی بنُ مریم بمِدْرَعَةِ صُوفٍ مِن غَزْلِ مريم و من نَسْجِ مريم و من خِیاطَةِ مریم فلمّا انتهی الی السماء نُودی یا عیسی اَلْقِ عنک زینةَ الدّنیا؛([125])حضرت صادق؟ع؟ فرمودند که عیسی با پیراهنی از پشم که همراهش بود و مریم آن را رشته بود و بافته بود و دوخته بود، بالابرده شد. پیراهنی اینچنینی از پشم بر تن حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام بود، چون به آسمان رسید نداء شد ای عیسی زینت دنیا را از خود بیفکن. وقتی اینچنین پیراهنی عُلقه و مانع از صعود باشد، پس این دلبستگیهای ما به دنیا چطور مانع از صعود نباشد و لایق زیارت حضرت مهدی صلواتاللهعلیه خواهیم شد؟ تا این عُلقهها کم نشود، لایق نخواهیم شد.
درباره این آیه که و ماقتلوه و ماصلبوه ولکن شبّه لهم،([126]) راجع به این مشتبهشدن
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 111 *»
رسیده که دوستی از دوستان ایشان قبول کرد که شبه عیسی بر او بیفتد و کشته شود. در روایات اهلسنّت رسیده که آن شخصی که یهودیان را به عیسی راهنمايی کرد، شبه عیسی بر او افتاد و یهودیان او را گرفتند و او را کشتند. گویا سنّیها از اهل کتاب گرفتند؛([127]) زیرا آنها بعد از رسولخدا؟ص؟ محتاج بودند که در وقایعی که از انبیاء پیشین در قرآن بود، به یهود و نصاری رجوع کنند، و این آیه شریفه را هم دلیل کار خود میگرفتند فاسألوا اهل الذّکر ان کنتم لاتعلمون،([128]) و اهل ذکر را اهل کتاب میگرفتند. امام؟ع؟ با یکی از ایشان محاجّه میفرماید که اگر مراد اهل کتاب باشند، شما را داخل در ضلالتهای خود میکنند؛ بلکه مراد از ذکر، قرآن است.([129]) و نوع انحرافاتی که در تفاسیر رخ داده از همینها است و مفسّرین قرآن هم از سنّیها گرفته و همانها را نقل میکنند.
شیعه در این مورد میگویند شبه عیسی بر یکی از خواصّ اصحابش افتاد، ولی سنّیها میگویند همان کسیکه یهود را بر عیسی دلالت کرد، شبه عیسی بر او افتاد و او را کشتند.
گاهی ائمه؟عهم؟ هم از روی تقیّه طبق تفاسیر سنّیها تفسیر میفرمودند. مانند فرمایش امام عسکری؟ع؟ که در تفسیر و ایّدناه بروحالقدس میفرمایند: و هو جبرئیل؟ع؟ و ذلک حین رَفَعه من رَوْزَنة بیته الی السّماء؛ آن روحالقدس جبرئیل؟ع؟ بود و این جریان آن موقعی بود که خدا عیسی را از روزنه خانهاش به آسمان برد. و اُلقِیَ شِبْهُه علی من رام قتلَه فقُتِل بدلاً منه؛([130]) شباهت عیسی بر آن کسیکه قصد کشتن او
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 112 *»
را داشت افکنده شد، پس او بهجای عیسی و عوض عیسی کشته شد. عرض کردم این قسمت حدیث احتمالاً تقیّه است و تقیّه در اینجا خیلی روشن است.
و در این دعاء افتتاح که میخوانیم و ایّده بروح القدس، خدایا مهدی صلواتاللهعلیه را به روحالقدس تأیید کن؛([131]) این روحالقدس کلی است که جز بر محمّد وآلمحمّد؟عهم؟ نازل نشده و نخواهد شد. ولی روحالقدسی که خدا عیسی را به آن روحالقدس تأیید کرد، وجه و تجلّی و جلوهای از روحالقدس کلی مناسب با شأن عیسی علی نبیّنا و آله و علیهالسلام بود.
در حدیثی حضرت رضا؟ع؟ ائمه را وصف میفرمایند و در سخنانی که درباره ائمه میفرمایند، این جمله را میفرمایند که: و انّهم یُقْـتَلون بالسّیف او بالسّم؛ ائمه یا با شمشیر کشته میشوند یا با سمّ مسموم میشوند، خودشان به مرگ طبیعی از دنیا نمیروند. این بحث را بعد از بحث غیبت، در طول عمر امام؟ع؟ خواهیم داشت و انشاءالله تعالی در این زمینه سخن خواهیم گفت.
در آن حدیث فرمود: ماشُبِّه امرُ احدٍ من انبیاءِ الله و حججه؟عهم؟ للنّاس الّا امرُ عیسی بن مریم وحدَه؛ امر هیچیک از انبیاء و حجج الهی در کشتهشدنهایشان به شمشیر یا به سم مشتبه نشده است؛ یعنی آنهایی که کشته شدهاند همه واقعاً خودشان کشته شدهاند و آنهایی که مسموم شدهاند خودشان مسموم شدهاند. واقعاً خودشان کشته و مسموم شدند، امر هیچیک از آنها جز امر عیسی بن مریم مشتبه نشده، تنها فقط ایشان است. لانّه رُفع من الارض حیّاً و قُبض روحُه بین السّماء و الارض ثُمّ رفع الی السّماء و رُدَّ علیه روحُه؛ زیرا عیسی از زمین، زنده بالابرده شد. بین آسمان و زمین قبض روح شد، بعد روحش در آسمان به او برگشت. و ذلک قولُه عزّوجلّ و این فرمایش خدا است، اذ قال الله یا عیسی انّی متوفّیک و رافعک الیّ و مطهّرک من
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 113 *»
الّذین کفروا، و بعد این آیه را حضرت قرائت فرمود: و قال عزّوجلّ حکایةً لقول عیسی؟ع؟؛ وقتیکه در قیامت خدا از عیسی سؤال کند که تو دستور دادی که تو و مادرت را ستایش و پرستش کنند؟ عیسی خواهد گفت و خدا اکنون آن گفته را حکایت میکند و میفرمايد که عیسی به خدا عرض میکند: و کنتُ علیهم شهیداً مادمتُ فیهم فلمّا تَوَفَّیْتَنی کنتَ انتَ الرّقیبَ علیهم و انت علی کلّ شیء شهید؛([132]) خدایا تا من در بین قوم و امّت خود بودم، بر ایشان شاهد و گواه بودم؛ اما وقتیکه مرا میراندی، تو بر ایشان رقیب و نگهبان و شاهد و ناظر بودی. این آیه را هم امام؟ع؟ ذکر میفرمایند برای اینکه بفرمایند توفّی و میراندن عیسی بین آسمان و زمین واقع شده است. خود این امر از مسائلی است که مورد گفتگو قرار گرفته و کلمه متوفّیک و کلمه توفّیتنی در بین مفسّران مورد اختلاف قرارگرفته است. جای تحقیقش هم اینجا نیست چون به بحث ما مربوط نیست. آنچه به بحث ما مربوط است غیبت خود عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام است.
حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: در قائم آلمحمّد؟عهم؟ از پنج رسول شباهتی است؛ تا اینکه میفرماید: و امّا شِبْهُه من عیسی؟ع؟ فاختلافُ مَن اختلف فیه؛ همانطور که درباره عیسی اختلاف شده، در امر غیبت مهدی صلواتاللهعلیه هم اختلاف میشود. اختلافی که درباره مهدی؟ع؟ میشود این است که قالت طائفةٌ منهم ماولد؛ دستهای میگویند مهدی متولّد نشده است، عدهای اینطور قائلند، و قالت طائفة مات، عدهای هم میگویند مُرد، و طائفة قالت قُتِل و صُلب؛ عدهای میگویند کشته شده و به دار زده شده است.([133]) و البته عدهای هم میگویند که زنده است. این اختلاف در مهدی صلواتاللهعلیه پیش میآید همانطور که همین اختلاف درباره
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 114 *»
عیسی پیش آمد. عدهای میگویند عیسی متولد نشده، آنها چه کسانی هستند؟ یهودیها هستند، یهودیها میگویند عیسی متولد نشده. آن عیسایی را که موسی وعده فرموده، او هنوز نیامده و ما منتظرش هستیم که بیاید. خدا لعنتشان کند. البته بر همه یهودیها اتمام حجت شد که این عیسی که آمد همان عیسایی بود که موسی وعده فرموده بود. علائمش، نشانههایش همه موجود بود و دانسته عیسی را انکار کردند و دانسته در مقام قتل عیسی برآمدند. آنهمه اعجاز که از آن بزرگوار میدیدند، به رسالت او اقرار نکردند و در مقام کشتن او برآمدند. پس آنها میگویند که هنوز عیسی متولد نشده است. عدهای گفتهاند متولد شد و خودش مُرد. بعد از حضرت عیسی در بین خود تابعین ایشان اختلاف پیدا شد. عدهای گفتند که عیسی متولد شد و خودش مُرد. عدهای هم که اکثر نصاری هستند ــ میشود گفت همهشان ــ گفتهاند که قُتِل و صُلب کشته شد و به دار آویخته شد و نیز معتقدند که بعد از سه روز زنده شد و غائب شد. چند روزی هم ظاهر بود و بعد غائب شد.
حضرت رضا؟ع؟ فرمودند که انّ عیسی لمّا اراد الیهودُ قتلَه دعا الله بحقِّنا فنَجّٰاه من القتل و رفعه الیه؛([134]) فرمودند: وقتیکه یهود خواستند عیسی را بکشند، عیسی خدا را به حقّ ما خواند، پس خدا او را از کشتهشدن نجات داد و او را بهسوی خود بالا برد.
حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: یَنزل علی القائم؟ع؟ تسعةُ آلاف مَلَک و ثلاثمائة و ثلاثعشر ملکاً و هم الذین کانوا مع عیسی لمّا رفعه الله الیه؛([135]) وقتیکه قائم صلواتاللهعلیه ظاهر شود، نُه هزار و سیصد و سیزده ملک بر این بزرگوار نازل میشوند و آنها ملائکهای بودند که وقتی خدا عیسی را بالا برد، این ملائکه همراه عیسی بودند. معلوم است اینها اسباب رفع و بالابردن بودند.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 115 *»
بالارفتن عیسی به آسمان روشن است که مراد از آسمان، نه این آسمان ظاهری است که ما میبینیم و نه این کُرات و امثال اینها است. مراد، آسمانی است که در آیات و روایات رسیده، نه اینکه مراد آسمان ظاهری و اين جوّی که میبینیم و این کراتی که مشاهده میکنیم باشد. و تا گفته میشود او را به آسمان بالا بردند، به طرف این کُرات حرکتکردن به نظر میآید. تا گفته میشود رسولخدا به آسمانها معراج فرمودند همین کُرات به نظر مردم میآید. بعضی از مفسّران هم سعی میکنند که معراج رسولخدا؟ص؟ و حرکت آن حضرت را به طرف همین کُرات اثبات کنند و میگویند مراد از آیاتی که خدا به آن بزرگوار نشان داد، همین کرات بوده است و نظریههایی که راجع به این کرات پیدا شده را به عنوان آن آیات ذکر میکنند، یا کهکشانهایی که کشف شده، اینها را میگویند آیات خدا است که رسولخدا در معراج دیدند. البته اینها آیات خدا هست، ولی نه آن آیاتی که در معراج به رسولخدا نشان دادند. این عده از مفسّران سعی میکنند که معراج را عبارت بدانند از همین حرکتکردن رسولخدا از این زمین به طرف همین کرات و حرکت در همین کرات. شروع میکنند به زدن این حرفها که او را مثلاً به کره ماه یا به کره مرّیخ بردند.
وقتی میفرمایند خدا عیسی را به آسمان برد، همینطور فکر میکنند که مراد از این آسمان، همان آسمانهایی است که در قرآن و روایات معصومین؟عهم؟ رسیده است و آنها را اراده فرمودهاند. آن آسمانها چون مراتبی شریف و منازلی لطیف است، از این جهت «بهسوی خدا» گفته میشود. وگرنه اگر بخواهد این کرات باشد فرقش با زمین چیست که رفتن به آنها بهسوی خدا باشد و بودن در این زمین بهسوی خدا نباشد؟! رفعه الیه خدا او را بهسوی خود بالا برد. این «بهسوی خود» یعنی نزدیکشدن به مبادی خلقت و مراتب لطیف. مراد این است که هرچه به مراتب لطیف و منازل شریف نزدیکتر بشوند، گفته میشود الی الله. همانطور که میبینیم قیامت در اثر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 116 *»
تلطیفیافتن و لطیفشدن، الی الله گفته میشود. خدا میفرماید: الیّ مَرْجِعکم؛([136]) برگشت همه شما بهسوی من است، یعنی به دار آخرت. و خانه آخرت خانهای است که در نهایت لطافت و پاکیزهشدن از اعراض است. سیر به طرف مراتب تلطیف، سیر الی الله است. الیه که گفته میشود به این معنی است. این است که بعضیها به کلمه الیه که میرسند، میمانند چه کنند. خدا او را به طرف آسمان، بهسوی خود بالا برد. بهسوی خود را میگوید مراد از این بالابردن، بالابردن معنوی است نه بالابردن حقیقی. بالابردن معنوی است که خدا الیه میفرماید. ولی واقعاً بالابردن است. اما از بالابردن، بالارفتن به طرف این کرات را میفهمند از اینجهت میگویند الی الله معنی ندارد. به طرف این کرات بالا بروند، رفتن به سوی خدا نیست. برای خدا که فرق نمیکند، همهجا مُلک خدا است. زمین هم مُلک خدا است، کره ماه هم مُلک خدا است. به آنجا بالابردن به طرف خدا رفتن باشد، ولی اینجا بودن به طرف خدا نباشد؟ روی همین جهت توجیه میکنند و میگویند این رفع و بالابردن عیسی، بالابردن معنوی است.
ما میگوییم واقعاً بالابردن است، بالابردن حقیقی است. اما از کلمه بالا نباید این کرات را فهمید. در همهجا مقصود از آسمانها، این کرات نیست گرچه بعضی جاها گفته میشود آسمان و همین کرات و همین جوّ بالا اراده میشود و مانعی ندارد. ولی همهجا آسمانها به این معنی نیست. درهرصورت بالابردن به آسمانها، این کار با وسائل انجام میشود، خدا هر کاری را با اسباب میکند. آن ملائکهای که از اسباب انجام این کار بودند و مراتب تلطیف را بهعهده گرفته بودند تا غیبت و غائبشدن عیسی انجام شد، همان ملائکه بر مهدی صلواتاللهعلیه نازل میشوند. ظاهر حدیث این است که در ظهور امام؟ع؟ نازل میشوند. ولی با توضیحاتی که عرض میکنم معلوم میشود چون الآن امام؟ع؟ در غیبت بهسرمیبرند، همان اسباب و ابزاری که در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 117 *»
بالابردن و غائبساختن عیسی بهکار برده شد، همان اسباب در غیبت مهدی صلواتاللهعلیه در کار است.
اختلافی که بعد از عیسی دربین خود نصاری واقع شد، شدید است و حواریین متفرق و منحرف شدند. یک عده بر وصایت و خلافت حضرت شمعون ثابت ماندند ولی بقیه منحرف گردیدند.
اجمالی از این اختلاف را رسولخدا؟ص؟ ذکر میفرمایند، میفرماید: لمّا اراد الله انیرفع عیسی اوحی الیه ان استودع نورَ الله و حکمته و علم کتابه شمعونَ بن حمّون الصّفا خلیفتَه علی المؤمنین؛ وقتیکه خدا خواست عیسی را بالا ببرد، وحی فرمود که ودیعه بگذار و به امانت بسپار نور خدا، حکمت خدا و علم کتاب خدا را در نزد شمعون، که خلیفه ایشان بر مؤمنین بود. ففعل ذلک او هم این کار را کرد. فلمیزل شمعون فی قومه یقوم بامر الله عزّوجلّ و یهتدی بجمیع مقال عیسی؟ع؟ فی قومه من بنیاسرائیل و یجاهد الکفّار حضرت شمعون دربین قومش از بنیاسرائیل امر خدا را بهپا میداشت و تمام سخنان حقّ عیسی را بیان میکرد و با کفّار هم جهاد مینمود. فمَن اطاعه و آمَنَ بما جاء به کان مؤمناً؛ هر کس تسلیم شمعون شد و به شمعون مؤمن بود، این مؤمن به عیسی و اهل نجات بود. و من جَحَده و عصاه کان کافراً؛ و هرکس شمعون را انکار کرد و او را نافرمانی کرد، کافر شد.
همانطور که در مورد امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه، هرکس بعد از رسولخدا از امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه و از سایر ائمه تبعیت کرد، مؤمن به رسولالله است. هرکس از ایشان تبعیت نکرد واقعاً کافر است؛ اگرچه دستور اسلام در ظاهرِ امر این است که باید آنها را ظاهراً مسلمان بدانیم، ولی واقعاً و باطناً کافر هستند و در ظهور مهدی صلواتاللهعلیه نفاق و کفر ایشان روشن خواهد شد.
میفرماید: حتّی استَخْلَصَ ربُّنا تبارک و تعالی و بعث فی عباده نبیّاً من الصالحین و
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 118 *»
هو یحیی بن زکریّا رسولالله میفرمایند: شمعون بعد از عیسی خلیفه او بود تا اینکه پروردگار ما خلیفهای برگزید و نبیی از صالحین را مبعوث فرمود که یحیی بود. فمضی شمعون، شمعون رحلت فرمود و اردشیر پادشاه شد. در هشتمین سال سلطنت اردشیر بود که قَتلت الیهود یحیی بن زکریّا یهودیها یحیی را کشتند. فلمّا اراد الله انیَقبِضَه اوحی الیه انیَجعلَ الوصیّةَ فی وُلد شمعون؛ خدا به یحیی قبل از شهادتش دستور داد که وصیت را در فرزندان شمعون قرار دهد، و یَأمُرَ الحوارییّن و اصحاب عیسی بالقیام معه؛([137]) و دستور دهد که حواریین و اصحاب عیسی با فرزندان شمعون باشند. حدیث ادامه دارد.
بین عیسی و حضرت محمّد؟ص؟ طبق روایات ما تقریباً ششصد سال فاصله شد، ولی اکثر سنّیها قائل به پانصد سال هستند.([138])
رسولالله؟ص؟ فرمودند: انّ امّة عیسی افترقت بعده علی اثنتین و سبعین فرقة؛ بعد از عیسی، امت عیسی هفتاد و دو فرقه شدند. فرقة منها ناجیة، یک فرقه از آنها اهل نجات بودند که تابعین شمعون بودند. و احدی و سبعون فیالنّار،([139]) و هفتاد و یک فرقه به جهت اختلافی که کردهاند در آتش هستند.
ازجمله اختلافاتی که کردهاند درباره خود جریان حضرت عیسی است که تقریباً اکثر نصاری بر این هستند که عیسی را کشتند، به دار زدند و بعد از اینکه او را دفن کردند، بعد از سه روز زنده شد و از قبر بیرون آمد، چند روزی هم ظاهر بود و بعد دیگر غائب شد. اکثرشان بر این هستند و انجیلهایی که الآن در دست ایشان است، به نام انجیل است ولی واقعاً انجیل نیست. اینها تاریخهایی است که عدهای نوشتهاند و به
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 119 *»
نام انجیل مشهور شده است. تاریخها و حوادثی است که خیلیهایش هم دروغ و خلاف واقع و پُر از مزخرفات است. این انجیلها خیلی بوده، متجاوز از صد انجیل بود که هر کس هر چند تا انجیل دلش میخواست مینوشت و منتشر میکرد. تا اینکه از طرف کَنیسه نشستند و بررسی کردند و چهار انجیل انتخاب کردند، بقیه را معدوم و تحریم کردند. چهار انجیل ماند، این چهار انجیل و مقداری از نامههای بعضی از حواریین یا شاگردان حواریین در دست است که معلوم نیست چیست. اینها کتابهای ایشان است که مشهور است. چهار انجیل عبارتند از: انجیل مَتّیٰ، انجیل مُرقُس، انجیل لُوقا و یکی انجیل یُوحَنّا. این چهار انجیل الآن به نام اناجیل اربعه مشهور است.
این چهار انجیل تقریباً تمامشان راجع به جریان حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام در این مسأله یکسانند، و همه میگویند که ایشان را به دار زدند و کشتند و بعد از سه روز زنده شد و بعد از چند روز که ظاهر بود غائب گشت.
انجیل متّی: از نظر تاریخ، قدیمیترین این چهار انجیل است و تقریباً در سال سی و هشت میلادی تألیف شده است. بعضیها گفتهاند که تاریخ تألیف و نوشتهشدن این انجیل بین پنجاه تا شصت بعد از میلاد است. اصلش عبری بوده و بعد به یونانی ترجمه شده و بعد به زبانهای دیگر هم ترجمه شده است. اصل نسخه عبری در دست نیست و این نسخه هم که ترجمه شده و در دست است، معلوم نیست چه کسی ترجمه کرده و در چه سالی ترجمه شده و وضعش روشن نیست. آیا ترجمه با اصل تطبیق شده؟ ترجمه درست واقع شده یا نشده؟ وضع این انجیل اینطور است.
انجیل مُرقُس: مرقس را شاگرد پِطرُس گفتهاند که خود مرقس از حواریین نبوده، از بعدیها بوده و این انجیل را به دستور پطرس نوشته و تألیف کرده است. او نسبت
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 120 *»
به دیگران قدری اعتدالی داشته و عیسی را خدا نمیگوید. میگویند انجیل را برای عشائر نوشته و چون آنها استعداد نداشتند که باور کنند عیسی خدا است، عیسی را برای آنها به عنوان رسولخدا و آورنده شریعتِ خدا معرفی کرد. تاریخ نوشتن این انجیل را شصت و یک میلادی گفتهاند.
انجیل لُوقا: خود لوقا از حواریین نبوده و حتی مسیح را ندیده و به دست بُولُس ایمان آورده و به اصطلاح نصرانی شده و بولس ابتداءاً یهودی بود، خیلی هم متعصّب بود و نسبت به نصاری بدرفتاری شدید داشت. میگویند او را مرض حمله گرفت، در مرض حمله، مسیح او را مسّ فرمود و فرمود دیگر به طرفداران من صدمه وارد نکن و او را مبشّر انجیل خود قرار داد و او از مبلّغین مسیحیت شد و به حضرت مسیح دعوت میکرد و این لوقا به دست او نصرانی شد و به دستور او و خواسته او انجیل نوشت. لوقا به دست بولس نصرانی میشود و به دستور و خواهش او انجیل مینویسد و انجیل او یکی از اناجیل چهارگانه مشهور میشود. در انجیل او به الوهیت عیسی دعوت شده است و محبّت و قائلشدن به الوهیت عیسی را کافی از عمل میداند و دیگر عمل را لازم نمیداند. او میته و گوشت خوک را بر آنها حلال کرد و بسیاری از احکام مشهور تورات را تغییر داد و دستورات تورات را عوض کرد. این انجیل لوقا بود.
انجیل یوحنّا: بعضی گفتهاند که او از حواریین است و مورد محبت شدید حضرت عیسی بوده، ولی بعضیها میگویند این یوحنّا، آن یوحنّا نیست و یوحنّای دیگری است. میگویند عدهای از اساقفه آسیا آمدند و از او خواهش کردند در سال نود و شش میلادی برای ما انجیلی بنویس که در آن درباره لاهوتیبودن عیسی بحث کنی و لاهوتیت عیسی را اثبات بکنی. میگویند این کتاب و این انجیل در سال نود و پنج یا نود و شش میلادی نوشته شد. بعضیها گفتهاند این انجیل ابتداء قرن دوم میلادی، بعد از متجاوز از صد سال از ولادت عیسی نوشته شده است. در بین انجیلهای
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 121 *»
چهارگانه، از همهاش معتبرتر همین انجیل یوحنّا است که مورد اعتبار ایشان است و در این انجیل یوحنّا و در سایر انجیلها، داستان حضرت عیسی همینطوری که مشهور است آمده که حضرت را کشتند، به دار زدند و بعد از سه روز با اینکه نگهبانان زیادی اطراف آن قبر بودند، آن نگهبانان در اثر زلزله شدید از هوش رفتند و عیسی زنده شد و از قبر خارج شد و بعد از چند روز که در یکی از شهرهای ناصِره بود، درآنجا غائب شد. این سخن مشهور است.
یکی از انجیلهایی را که مفقود و معدوم کردند، انجیلی است که اخیراً بهدست آمده که این انجیل جزء آن انجیلهایی است که از بین بردهاند. این انجیل به نام انجیل بَرنابا است که او آن را نوشته و تقریباً در بعضی از مباحث با این انجیلهای چهارگانه اختلاف دارد و مخصوصاً در حادثه حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام با آنها کاملاً مخالفت دارد و در مورد کشتهنشدن عیسی، با قرآن مطابق است. این انجیل در مورد کشتهنشدن حضرت عیسی و بلکه زندهبودن و بالابردن عیسی به آسمانها با قرآن مطابق است؛ ولی دراینکه شبح حضرت عیسی و شباهت آن حضرت بر چه کسی افتاد، باز اختلاف دارد و مطابق با نقل سنّیها است و معلوم میشود که سنّیها این مطلب را از نصاری گرفتهاند.
عبارتی که به عربی ترجمه شده راجع به این حادثه و در دسترس بود، یادداشت کردم که به عرض برسانم. آن عبارت این است: «لمّا دنت الجُنودُ مع یَهودا مِن المحلّ الّذی کان فیه یَسُوع سَمع یَسوع دُنُوَّ جمعٍ غَفیر» چون لشکریان یهود با یهودا ـــ یهودا یا یهوزا، همان کسی بود که جزء حواریین مشهور بود ولی در باطن به حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام ایمان نداشت و وسیله گرفتاری حضرت شد ـــ به محلی که حضرت عیسی در آنجا مخفی شده بود، نزدیک شدند، همینکه حضرت عیسی نزدیکشدن جمعی را شنید «فلذلک انسحب الی البیت خائفاً» در آن منزلی که
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 122 *»
پنهان بود، صدای جمعیت را که شنید در ميان اطاقی داخل و پنهان شد. «و کان الاحدَعشرَ نیاماً» آن یازده نفری که از حواریین بودند، آنها خوابیده بودند. البته در انجیلشان ذکر شده که حضرت چند مرتبه آمد و به اصحاب گفت نخوابید و برخیزید دعاء کنید خدا از من این بلاء را دفع کند. آنها مرتب میخوابیدند و اعتناء نداشتند. آنها یازده نفر بودند و دوازدهمین نفرشان هم که همین یهودا است که برای گرفتاری عیسی وسیله شده. آن یازده نفر خواب بودند. «فلمّا رأی الخطرَ علیٰ عبده امر جبرئیل و میخائیل و رَفائیل و اُوریل سفراءه انیأخذوا یسوعَ من العالَم» چون خدا خطر را بر بنده خود دید، ببینید اینها با قرآن مطابق است که عیسی بنده خدا است نه فرزند خدا؛ چون خدا خطر را بر بنده خود دید، جبرئیل و میخائیل و رفائیل و اوریل را ــ که سفراء خدا و ملائکه مقرّب بودند ــ امر کرد که عیسی را از این عالم بگیرند. «فجاء ملائکةُ الاطهار و اخذوا یسوع من النّافِذة المُشرِفةِ علی الجنوب» آن ملائکه اطهار آمدند و عیسی را از آن روزنه و پنجرهای که بر قسمت جنوب مشرف بود گرفتند. «فحملوه و وضعوه بالسّماء الثالثة فی صُحبة الملائکة الّتی تُسبّح الی الابد» حضرت عیسی را گرفتند و حمل کردند و بالا بردند و او را در آسمان سوم در مصاحبت و در کنار ملائکهای که تا ابد تسبیح میکنند نهادند. پس عیسی کشته نشد و به دار آویخته نشد. عیسی زنده بالا برده شد.
این نقل در این انجیل چون با دستگاه کلیسا مناسب نبوده، از این جهت جزء انجیلهایی بوده که معدوم شده است. در از بینبردن این انجیل سعی کردهاند؛ چون در این قسمت و بعضی قسمتهای دیگر، با اسلام و قرآن مطابق است و شاید خیلی چیزهایش با تورات مطابق بوده و نیز با خبرهای انبیاء مطابق بوده است و برای دستگاه کلیسا ضرر داشته، از این جهت جزء آن انجیلهایی بوده که از بین رفته است. ولی خدا میخواهد اتمام حجت بفرماید و حقانیت قرآن و تورات حضرت موسی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 123 *»
علی نبیّنا و آله و علیه السلام ـــ باز نه این تورات که الآن دست یهودیها است ــ و فرمایشات انبیاء ثابت و روشن بشود، این انجیل محفوظ مانده تا اینکه در دسترس قرار بگیرد و به زبان عربی و فارسی منتشر شود.
تتمه داستان به این شرح است: «و دخل الیهوزا بعنف الی الغرفة الّتی اُصعد منها یسوع و کان التلامیذُ کلُّهم نیاماً» یهوزا داخل خانه میشود. طبق قولِ اینها نقشه کشیده بوده که من دست هرکس را بوسیدم، بدانید عیسی است و او را بگیرید. او ابتداءاً به زحمت داخل خانه میشود، همان خانهای که عیسی از آن خانه صعود داده شد و به آسمانها بالا برده شد. سایر یازده نفر تلامیذ و شاگردان عیسی همه در خواب بودند. «فاتی اللهُ العجیبُ بامرٍ عجیب» خدای شگفتزا، کار شگفتانگیزی کرد. چه کرد؟ «فتغیّر یهوزا فی النطق و فی الوجه و صار شبیهاً بیسوع» یهوزا در نطق و لهجه و در صورت، به عیسی شبیه شد، «حتّی انّنا اعتقدنا انّه یسوع» شاگردان میگویند که وقتیکه ما بیدار شدیم، یقین کردیم که عیسی خود این است. «امّا هو فبعدَ اَناَیْقَظَنا اخذ یُفتِّشُ لیَنظُر این کان المعلِّم» خود یهوزا که وارد خانه شد و بعد از آنکه ما را بیدار کرد، مرتب در جستجوی عیسی بود. عیسی کو؟ معلّم کو؟ به عیسی معلّم میگفتند. مرتب در بین ما تفتیش میکرد که ببیند معلّم کجا است. «لذلک تعجّبنا و اجبنا» ما تعجب کردیم و جواب دادیم: «انت یا سیّدی معلّمُنا» عیسی و معلّم ما که خود تو هستی، «أ نسیتنا الآن»([140]) از ما یادت رفته است؟ دنبال چه کسی میگردی؟
ولی معلوم است که دروغ از همین قسمتهایش دارد میبارد. حادثه اینطور نبوده، بلکه همانطور که ائمه ما فرمودند بوده است. عیسی به حواریین فرمود چه کسی حاضر است بهجای من گرفته شود و کشته شود؟ آن جوان آمادگی خود را اعلام
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 124 *»
کرد؛ زیرا در خود، این آمادگی و این ایمان را یافت و کشته شد. و حضرت عیسی به دیگران هم چیزهای دیگری فرمود. حادثه عیسی و غیبت عیسی را در اینجا خاتمه میدهیم و انشاءالله فردا در اصل غیبت امام؟ع؟ بحث میکنیم.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 125 *»
مجلس 8
(روز دوشنبه 20 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r صعود عیسی؟ع؟ نمونه غیبت است
r پیدایش ابدان معصومان؟ع؟
r نصب عمودی از نور برای امام؟ع؟
r علّت نزول ملک بر رسولالله؟ص؟
r سوره انّا انزلناه، نزول ملائکه
r معنی: انّا انزلناه نورٌ کهیئة العین
r معنی انطباع
r عمود نور و شعبههای آن
r منزلت امام؟ع؟
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 126 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
عرض شد حضرت صادق صلواتاللهعلیه در حدیث سدیر صیرفی، غیبت امام زمان صلواتاللهعلیه را از اموری شمردهاند که موجبات اضطراب حضرت را فراهم کرده بود و حضرت نالان بودند و گریه میکردند. و فرمودند در امور مهدی صلواتاللهعلیه که از جمله غیبت او بود، دقّت و تأمّل میکردم. بعد حضرت فرمودند خدا از انبیاء سهگانه در آن بزرگوار سنّتی قرار داده که یکی عیسی است. و مقصود از سنّت عیسی در آن بزرگوار، غیبت حضرت عیسی است. و امام؟ع؟ فرمودند که یهود و نصاری اتفاق و اجماع کردهاند در اینکه عیسی کشته شده است. یهود چون دشمنند، بر کشتهشدن آن حضرت متفقند و گفتند ما آن حضرت را کشتهایم. نصاری هم در امر آن حضرت منحرف شدند و گفتند حضرت عیسی کشته شد و این کتابهایی که به نام انجیل شهرت دارد و در واقع انجیل نیست، بلکه تاریخهایی است که نوشته شده و به نام انجیل مشهور گردیده است. در این انجیلهای مشهور، همه نوشتهاند که حضرت کشته شدند و ایشان را به دار زدهاند بعد دفن کردهاند و بعد از سه روز
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 127 *»
حضرت زنده شدند و از قبر خارج شدند. و همانطور که عرض کردم در یکی از انجیلهای متروکه به نام انجیل برنابا مطابق قرآن ذکر شده است که حضرت عیسی کشته نشد و خدا او را به آسمان برد.
حدیثی است که حضرت صادق؟ع؟ از پدر بزرگوارشان امام باقر صلواتاللهعلیه نقل فرمودند که لمّا کانت اللّیلةُ الّتی قُتل فیها علیٌّ؟ع؟ لمیُرفع عن وجه الارض حجرٌ الّا وُجد تحتَه دمٌ عَبیط حتّی طلع الفجر؛ آن شبی که حضرت امیر صلواتاللهعلیه کشته شدند ـــ که ظاهراً مراد شبِ روزِ بیست و یکم ماه رمضان است ـــ از روی زمین سنگی برداشته نمیشد مگر اینکه زیر آن سنگ خون دیده میشد؛ خون عبیط یعنی خالص و تازه، تا اینکه فجر طلوع کرد و صبح دمید. و کذلک کانت اللّیلة الّتی قُتل فیها یُوشَعُ بن نُون؟ع؟؛ و همچنین آن شبی که یوشع کشته شد، زمین همین حالت را داشت. و کذلک کانت اللّیلة الّتی رفع فیها عیسی بن مریم؟ع؟؛ و همینطور آن شبی که عیسی بن مریم به آسمان بالابرده شد، از روی زمین سنگی برداشته نمیشد مگر اینکه در زیر سنگ خون تازه دیده میشد. و بالابردن عیسی؟ع؟ در شب بیست و یکم ماه رمضان بوده است. و کذلک اللّیلة الّتی قتل فیها الحسین؟ع؟؛([141]) در شب عاشورا هم سنگی از زمین برداشته نمیشد مگر اینکه خون تازه دیده میشد، که ظاهراً مراد، شبِ روز عاشورا است.
حبیب بن عمرو میگوید که «لمّا تُوُفِّیَ امیرُالمؤمنین؟ع؟» وقتیکه حضرت امیر صلواتاللهعلیه شهید شدند ــ یعنی روز بیست و یکم ماه رمضان ــ «قام الحسن؟ع؟ خطیباً» حضرت مجتبی صلواتاللهعلیه ایستادند و خطبه فرمودند. فقال ایّها النّاس فی هذه اللّیلة رفع عیسی بن مریم؛([142]) در همین شب بیست و یکم ماه رمضان، عیسی بن مریم به آسمان بالابرده شد.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 128 *»
پس غیبت حضرت عیسی در میان اهل ادیان آسمانی برای غیبت مهدی آلمحمّد؟عهم؟ نمونه شده است. البته اهل ادیانی که از انبیاء خود تبعیّت کردند و از اوصیاء انبیاء متابعت کردند، تا اینکه به رسولخدا و اوصیاء رسولخدا صلی الله علیهم اجمعین ایمان آوردند. برای آنها غیبت عیسی ثابت است، دیگران منحرف شدند و در امر غیبت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام به انحرافها مبتلا شدند. آنهایی که حق مطلب را معتقد گشتهاند، کسانیند که از انبیاء و اوصیاء تبعیّت نمودند تا اینکه به رسولخدا و اوصیاء ایشان ایمان آوردند و درباره عیسی معتقد شدند به اینکه و ماقتلوه و ماصلبوه ولکن شُبّه لهم بل رفعه الله الیه.([143]) معتقد شدند که عیسی را نکشتند، عیسی را به دار نزدند، خدا عیسی را به آسمان برد و غائب شد. آن غیبت نمونه غیبت مهدی صلواتاللهعلیه است و همچنین غیبت خضر علی نبیّنا و آله و علیه السلام هم نمونه دیگری از غیبت است که همه اهل ادیان به وجود خضر؟ع؟ معتقد هستند و او را غائب و زنده میدانند.
بنا شد که درباره غیبت تحقیق کنیم که خود غیبت امام؟ع؟ چطور و چگونه است. در روایاتی که در وصف ائمه ما؟عهم؟ رسیده، برای هریک از امامان در موقع پیدایشِ ایشان در روی این زمین و در این عالم زمان که نطفه امام در صلب پدر پیدا میشود و بعد در رحم مادر قرار میگیرد و شروع به رشد و نمو میکند تا ولادت و بعد هم دوران کودکی و بعد دوران امامت، برای این بدن و کیفیت خلقت آن، از ائمه؟سهم؟ روایات زیادی داریم که حالاتی را ذکر میفرمایند که این حالات به تعبیرات مختلف بیان شده است. این روایات را من میخوانم شما دقت کنید تا بعد به شرح و بسط این روایات برسیم.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 129 *»
این روایات، روایاتی است که هیچیک از علماء شیعه آنها را رد نکردهاند، اعتراض و اشکال نکردهاند بلکه مورد قبول همه هست. میخواهیم بدانیم مراد چیست و مطلب چگونه است.
محمّد بن مروان نقل میکند از حضرت صادق؟ع؟ که فرمود: انّ الامامَ یَسمع الصوتَ فی بَطن امّه وقتیکه امام در رحم مادرش است، صدای اشخاص را میشنود. فاذا بلغ اربعةَ اشهر کُتب علی عَضُدِه الایمن و تمّت کلمةُ ربّک صدقاً و عدلاً لا مُبدِّلَ لکلماته؛([144]) وقتیکه در رحم مادر به چهارماهگی میرسد بر بازوی راست او این عبارت نوشته میشود و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً؛ کلمه پرورنده تو، بهراستی و عدل، به درستی و بدون انحراف تمام شد. لا مبدّل لکلماته؛ برای کلمات خدا مُبدِّل و مُغیِّری نیست که بتواند آنها را تغییر و تبدیلی بدهد و کلمات خدا را کم و زیاد کند. کلمات خدا تمام است. فاذا وضعَتْه سطع له نورٌ ما بین السماء و الارض وقتیکه مادر او را میزاید، برای امام نوری بین آسمان و زمین میدرخشد. فاذا دَرَجَ رُفع له عمودٌ من نور یَری به ما بَین المشرق و المغرب؛([145]) وقتیکه شروع به راهرفتن میکند و امام راه میافتد، برای او ستونی از نور بالابرده میشود، به این ستون آنچه که بین مشرق و مغرب است میبیند.
این حدیث از سه قسمت تشکیل شده است. یک قسمت مربوط به این است که امام در دوران جنینبودن در رحم مادر، صدا را میشنود. قسمت دیگر بعد از مدتی بر بازوی او نوشته میشود و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته. البته معلوم است که مراد از این نوشتن، این نیست که با این خطهای متعارف ما باشد بلکه مراد، نوشتن تکوینی است که پیش از این عرض کردم که همانطوری که خداوند
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 130 *»
متعال مثلاً بر چهره خورشید نوشته است خورشید گرمکننده است، که هرکس خورشید را ببیند، این خط را در چهره خورشید میخواند. یا مثلاً زید که میایستد، بر رخساره اندام خود مینویسد ایستاده. همهکس این خط را میخواند و مخصوص کسی دون کسی نیست. همه این خط را میبینند. همینطور این خط خطی است که هرکس امام را به مقام نورانیت و کلمهبودن ببیند، این عبارت را میخواند که تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً ؛ امام هیچ کمبود ندارد، با توضیحاتی که در موقع خودش به عرض رساندهام. پس این حدیث متضمن این سه قسمت است؛ یکی اینکه امام؟ع؟ در دوران جنینبودن، سخن را میشنود؛ بعد، این عبارت بر بازوی او نوشته میشود و مطلب دیگر ــ که مورد بحث ما است و انشاءالله دقت میفرمایید ــ بالابردهشدن ستونی از نور است که او در آن ستون و به آن ستون بین مشرق و مغرب را میبیند.
این قسمت اخیر در حدیث دیگری که از حضرت باقر؟ع؟ است و ابوحمزه ثمالی راوی آن است به این عبارت آمده: حتّی اذا شَبَّ رَفع الله له عموداً من نور یَری فیه الدنیا و ما فیها و لایستر عنه منها شیء؛([146]) وقتیکه امام راه میافتد و رشد میکند، خدا برای او عمود و ستونی از نور بالا میبرد که در آن ستون دنیا و آنچه را که در دنیا است میبیند، هیچچیزی از این دنیا، از امام پوشیده نمیماند.
در حدیث دیگری که از «بصائرالدرجات» نقلشده، امام فرمود: لاتتکلّموا فی الامام، درباره امام گفتگو نکنید فانّ الامام یسمع الکلام و هو جنین فی بطن امّه؛ امام سخن را میشنود و حال آنکه جنین است و در رحم مادرش است. فاذا وَضَعَتْه کتب الملکُ بین عینیه؛ وقتیکه به دنیا میآید، مَلَک بین دو چشم او مینویسد؛ در آن حدیث بود در بازوی او، در این حدیث بین دو چشم او مینویسد: و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته. بازو و بین دو چشم، اینها با هم معارض نیست. فاذا قام
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 131 *»
بالامر رُفع له فی کل بلد منارٌ یَنظر به الی اعمال العباد؛([147]) وقتیکه امام به امر امامت قائم میشود، برای او در هر بلدی، مَناری بالابرده میشود، ـــ همین مناره که میگوییم ـــ مناری که بهوسیله آن مَنار، به اعمال همه بندگان نگاه میکند. این هم یک عبارت.
حدیث دیگر باز از حضرت صادق؟ع؟ است، میفرماید: انّ الامام یسمع فی بطن امّه فاذا وُلد خُطَّ علی مَنْکِبَیْه خطّ ثمّ قال هکذا بیده فذلک قول الله تعالی: و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته امام در رحم مادر میشنود، وقتیکه متولد میشود بین دو کتف و دو شانهاش خطی نوشته میشود. بعد حضرت با دست مبارک خود اشارهای فرمود؛ حال چه اشارهای فرمود، معلوم نیست. و فرمود این است قول خدای تعالی تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته. بعد فرمود: و جُعل له فی قریة عمود من نور یری به ما یعمل اهلُها فیها؛([148]) و برای امام در هر قریه و بلدی یک ستون از نور قرار داده میشود که امام به آن ستون از نور، آنچه را که اهل آن بلد و قریه در آن قریه انجام میدهند میبیند.
در حدیث دیگر خواندیم که این ستون از نور، بین مشرق و مغرب را به امام نشان میداد و در حدیث دیگر بود که هیچچیز از او مخفی نمیباشد و دنیا و آنچه را در دنیا است به این عمود میبیند. انشاءالله عبارتها خاطرتان میماند که این عبارات در احادیث متعدده رسیده، یکی دو تا نیست.
حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است که مثل همان حدیثها است و دو مطلب گفته میشود و مطلب سوم را به این تعبیر میفرماید: فاذا شَبّ رفع الله فی کلّ قریة عموداً من نورِ مَقامِه فی قریة و یَعلم ما یُعمل فی القریة الاخری([149]) هنگامیکه امام
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 132 *»
رشد میکند، در آن قریه و بلدی که امام قرار دارند، خداوند عمودی از نور بالا میبرد و به این عمود، تمام اعمال اهالی سایر قری را میبیند. در آن حدیث بود در هر قریه و بلدی عمودی برای او برافراشته میشود.
تا اینجا این حدیثهایی را که دیدیم، وقت برافراشتهشدن عمود نور را هنگامی فرمودهاند که امام به راه میافتد و رشد میکند؛ اذا شبّ یا درج. حدیث دیگری از حضرت صادق؟ع؟ است که در آخر حدیث میفرماید: فاذا سَقَطَ الی الارض نُصب له عمودٌ فی بلاده و هو یری ما فی غیرها؛([150]) همینکه امام؟ع؟ به دنیا میآید، یک عمود نصب میشود برای او و هرچه که در غیر بلد خودش هست میبیند؛ یعنی آنچه که در بلد خودش هست بماند، آنچه را که در بلدهای دیگر هم هست میبیند. پس یکی وقتیکه امام راه میافتد، یکی وقتیکه به امر امامت قائم میشود و یکی وقتیکه به دنیا میآید. در این احادیث سه وقت رسیده است.
حدیث دیگری از حضرت صادق؟ع؟ است که ابیاسحق نقل میکند. میگوید من خدمت حضرت بودم «فسمعته و هو یقول» شنیدم که میفرماید: انّ للّهعموداً من نور حجبه الله عن جمیع الخلائق طرفُه عند الله و طرفه الاخر فی اُذُنِ الامام فاذا اراد الله شیئاً اَوْحاه فی اذن الامام؛([151]) برای خدا یک عمود و ستونی از نور است که خدا آن را از همه خلایقش پوشانیده است. یک طرفش نزد خدا است و طرف دیگرش در گوش امام؟ع؟ است. وقتی خدا شیئی را اراده میفرماید، آن را در گوش امام؟ع؟ وحی میکند.
پس این ستون از نور نه تنها به جمیع خلائق و همه دنیا و آنچه که در این عالم است مربوط میشود، بلکه رابطه است برای مراتب بالاتر که غیر این عالم ظاهر است؛ از قبیل وحی و از قبیل سخنگفتن خدا با ایشان که شنیدن وحی خدا بهوسیله این ستون انجام میشود.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 133 *»
حدیث دیگر از امام صادق؟ع؟ است که صالح بن سهل میگوید: خدمت حضرت نشسته بودم، بدون اینکه من چیزی بپرسم حضرت ابتداءاً فرمودند که یا صالح بن سهل انّ الله جعل بینه و بین الرّسول رسولاً و لمیجعل بینه و بین الامام رسولاً؛ خدا بین رسول و خودش، مَلَک را رسول قرار میدهد، واسطه قرار میدهد، ولی بین امام و خودش دیگر مَلَک و رسولی را واسطه قرار نمیدهد. میگوید عرض کردم «و کیف ذاک» چطور میشود اینطور باشد؟ قال: جعل بینه و بین الامام عموداً من نور ینظر الله به الی الامام و ینظر الامام به الیه فاذا اراد علمَ شیءٍ نظر فی ذلک النور فعرفه.([152])
چون رسول برای تبلیغ و ابلاغ و رسانیدن به خلق است و خلق میدانند که این رسول، خلق است و مخلوق خدا است، برای اینکه مطمئن باشند، خدا ملک واسطه قرار میدهد و بهوسیله ملک وحی را بر رسول نازل میکند و اینها میفهمند که بالأخره ملکی نازل شد. در مسأله رسالت جریان اینطور است. یعنی ابتداء کار است که خلق میخواهند به وجود کسی معتقد شوند که او میخواهد بین خلق و خدا وساطت کند، وحی را بگیرد و به خلق برساند. در این صورت باید کاملاً مطمئن بشوند و یکی از راههای اطمینان، همین است که به آنها فهمانیده شود که ملک نازل میشود و چون رسول را به این چشم مینگرند و در مقام بشری میبینند و ملک را بالاتر میدانند، برایشان اطمینان خاطر حاصل میشود که ملک نازل شد و این رسول، بشری نیست که بر خدا دروغ ببندد. بین او و بین خدا ملکی است و ملک، وحی را میآورد و او میگیرد و به ما میدهد.
ولی مسأله امام و اعتقاد به وجود امام، مسألهای بالاتر از رسول و اعتقاد به رسالت است. اعتقاد به امام یک امری بالاتر است؛ نه به این معنی که امام از رسول بالاتر باشد. دقت بفرمایید، کسیکه به امامت اعتقاد دارد ورزیدگی بیشتری دارد، اعتقاد بیشتری دارد، بصیرت و معرفت بیشتری پیدا کرده که معتقد شده این امام
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 134 *»
است و بعد از رسول جانشین او است. چون آمادگی بیشتری پیدا کرده، از این جهت اگر بگویند بین او و خدا دیگر مَلَکی وساطت نمیکند، تحمّلش آسان است، برای معتقد به امام پذیرشش راحتتر است. بلکه کسیکه به امامت امام معتقد باشد، ملائکه را خدّام امامان خود و رسول خود میداند. از این رو در اینجا امام میفرماید خدا دیگر بین خود و امام، رسول و ملکی قرار نمیدهد؛ بلکه بین خودش و بین امام، عمودی از نور قرار میدهد. خدا به امام بهوسیله این عمود نظر میفرماید و امام بهسوی خدا بهوسیله این عمود از نور نظر میکند. وقتیکه امام دانستن چیزی را اراده کند، در این نور نگاه میکند و آن را میشناسد و به آن عالم میشود.
در حدیث دیگر حضرت صادق؟ع؟ از پدر بزرگوارش حضرت باقر؟ع؟ نقل میفرماید که فرمود: انّا انزلناه نورٌ کهیئة العین علی رأس النّبی و الاوصیاء لایرید احدٌ منّا علم امر من امر الارض او من امر السّماء الی الحجب الّتی بین الله و بین العرش الّا رفع طَرْفَه الی ذلک النور فرأی تفسیرَ الّذی اراد فیه مکتوباً.([153]) میدانیم که سوره مبارکه قل هو الله احد وصف خداوند است و نسبت خدا است، خدا این سوره را برای توصیف خود نازل فرموده است. زیرا یهود از رسولخدا؟ص؟ خواستند که خدای خود را برای آنها توصیف کند و بعد از چند روز وحی نازل شد و سوره قل هو الله احد نازل شد و این سوره، سوره نسبت و وصف خدا است. همچنین ائمه؟عهم؟ سوره مبارکه انّا انزلناه فی لیلة القدر را فرمودهاند این سوره وصف محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ است. و مقام امامت در این سوره به این بیان، بیان شده که در هر سال اوّلاً ماه رمضانی هست و در هر ماه رمضانی یقیناً لیلةالقدری است و در آن لیلةالقدر قطعاً و یقیناً جمیع ملائکه، ملائکهای که تدبیر امور و تقدیرات به دست آنها است و روح، که اعظم از همه ملائکه است، نازل میشوند بر آن امامی که در هر زمانی قطب است. مرکز و محور است،
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 135 *»
ملائکه نازل میشوند و جمیع اموری که تا سال آینده تقدیر شده، همه را بر امام زمان عرضه میکنند. البته همه شیعه و سنّی قبول دارند که در هر سال ماه رمضانی است و در هر ماه رمضانی لیلةالقدر است و در هر لیلةالقدری تنزّل الملائکة و الروح فیها باذن ربّهم من کلِّ امر سلام هست. این را همه قبول دارند. در زمانی که رسولالله بودند، همه قبول دارند که این نزول ملائکه و روح، بر رسولخدا بوده است. این را هم شیعه و هم سنی قبول دارند؛ ولی بعد از رسولخدا، شیعه اثناعشری معتقد است که در هر زمانی امام آن زمان است که این روح و ملائکه به جمیع امور بر آن بزرگوار نازل میشوند. تا حال که بر امام زمان، مهدی آلمحمّد صلوات الله علیهم اجمعین نازل میشوند. ولی سنّیها بعد از رسولخدا9 دیگر ماندهاند که این نزول ملائکه و روح بر چه کسی است؟ ماندهاند چه بگویند.
ائمه ما هم به ما یاد دادهاند که هر وقت خواستید در امر امامت ما با سنّیها محاجّه کنید، همین سوره انّا انزلناه راعنوان کنید و از ایشان بپرسید، بگویید: این روح و ملائکه به جمیع امور در هر سالی در لیلةالقدر بر چه کسی نازل میشوند؟ نمیتوانند که سوره انّا انزلناه را انکار کنند، از آنها بپرسید آن کسیکه این ملائکه و روح بر او نازل میشوند کیست؟ به همین جهت فرمودند اگر با آنها با این سوره محاجّه کنید، محکوم میشوند و ناچار باید به وجود شخصی که محل و مرکز این نزول باشد و نزول ملائکه و روح بر او انجام شود اقرار کنند.([154])
این سوره مبارکه انّا انزلناه خیلی مهمّ است. رسولخدا؟ص؟ در لیله معراج، آنجا که در عرش نماز خواندند، در رکعت اول بعد از حمد سوره مبارکه قل هو الله احد را خواندند، در رکعت دوم بعد از سوره مبارکه حمد، سوره مبارکه انّا انزلناه فی لیلةالقدر را خواندند. به ما دستور داده شده است در رکعت اول نمازها بعد از سوره مبارکه حمد،
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 136 *»
سوره مبارکه انّا انزلناه را بخوانیم و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره قل هو الله احد را بخوانیم. فرق، از این جهت است که در آنجا سیر آن بزرگوار از مقام توحید به مقامات خودشان بوده، از این جهت در رکعت اول سوره قل هو الله احد را خواندند و در رکعت دوم سوره انّا انزلناه را؛ ولی ما چون سیرمان از مقام امامت و نبوت است و بعد به توحید میرسد، بایستی در رکعت اول بعد از حمد، سوره انا انزلناه و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره قل هو الله را بخوانیم. یعنی هرچه ما باید در امر توحید بیاموزیم، باید از محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ یادبگیریم.
درست است معارف عقلانی است و باید آن را با برهان عقل مستنیر به نور قرآن و عترت؟عهم؟ تحصیل کرد و تقلیدی نیست. اما اینکه «تقلیدی نیست» یعنی ما حق نداریم در آنها از کسی مثل خودمان تقلید کنیم، یا بدون دلیل از کسی بپذیریم. تقلیدی نیست، معنایش این نیست که تعلیم هم نگیریم و خود ما با عقل نارسای خود یا با عقلهای ناقصی مثل خودمان در مسائل توحید اجتهاد کنیم. تقلیدی نیست، نه این است که تعلیمی هم نیست و نباید یاد بگیریم؛ خیر، باید رفت از معلّمین توحید که محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ باشند یاد گرفت.
و سیر رسولالله؟ص؟ نزولی بوده، از این جهت در رکعت اول بعد از حمد قل هو الله احد را خواندند. پس چون سیر ما صعودی است و به طرف درجات معرفت از محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ شروع میشود، از این جهت ما باید در نمازهایمان در رکعت اول بعد از حمد، سوره انّا انزلناه فی لیلةالقدر را بخوانیم و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره قل هو الله احد را بخوانیم که به این نکته اشاره دارد. بعضی به اشتباه افتادهاند، خواستهاند جمع کنند بین نماز رسولخدا در معراج و این دستوری که به ما داده شده که در رکعت اول بعد از حمد سوره انّا انزلناه بخوانیم و در رکعت دوم بعد از حمد سوره قل هو الله بخوانیم و نتوانستهاند جمع کنند، گفتهاند چطور میشود؟ رسولخدا در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 137 *»
معراج که در رکعت اول بعد از حمد قل هو الله خواندند و در رکعت دوم بعد از حمد انّا انزلناه خواندند و ما باید به رسولخدا اقتداء کنیم، از این جهت گفتهاند این حدیث دیگر را باید کنار گذاشت و گفتهاند این حدیث ضعیف است. ولی وجه جمع بین هر دو همان است که عرض کردم. پس هردو در جای خود درست است.
سخن در این بود که سوره مبارکه انّا انزلناه سوره آلمحمّد؟عهم؟ و وصف ایشان است و از این جهت خود انّا انزلناه یا خود این سوره عنوان مقام امامت شده است که حضرت صادق؟ع؟ فرمود: انّا انزلناه نورٌ انّا انزلناه نور است؛ یعنی این مقام و موقعیّتی که در این سوره برای امامان رسیده و آنچه که در این سوره وصف امامان شده و نسبت امامان ما ذکر شده است، این موقعیّت، این وصف و نسبت عبارت از نوری است کهیئة العین، بهمانند و شکل و هیأت عین است. عین چیست؟ میگویند برای عین معنیهای بسیار ذکر شده و از کلمات «مشترک لفظی» است. لفظش مشترک است. امام؟ع؟ میفرماید انّا انزلناه نوری است بهمانند و هیأت عین علی رأس النّبی؛ این نور با این هیأت و شکل، روی سر رسولخدا؟ص؟ قرار دارد و همچنین روی سر اوصیاء او؛ یعنی ائمه هدی؟عهم؟. کسی از ما، علم امری از امور زمینی، یا امری از امور آسمانی را تا برسد به حُجُب که بین خدا و بین عرش است، اراده نمیکند؛ یعنی بهطور کلی جمیع امورِ در عرصه هستی، بعد از خدا، هرچه در عالم هستی را که امام بخواهد آن را بداند، اراده نمیکند مگر اینکه چشمش را بالا میبرد و به این نور مینگرد، میبیند در این نور تفسیر آنچه را که امام؟ع؟ اراده کرده، نوشته شده است.
مرحوم مجلسی ذکر میکند و میگوید شاید مراد از کلمه «عین» در اینجا خورشید باشد. یعنی نوری است بهمانند هیئت خورشید که روی سر رسولخدا و اوصیاء او قرار دارد که هرگاه بخواهند چیزی را از جمیع امور هستی بدانند، به او نگاه میکنند و در او تفسیر آنچه را که اراده کردهاند نوشته مییابند. همچنین احتمال
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 138 *»
میدهد که مراد دیدهبان و جاسوس باشد.([155]) چون کلمه عین به این معنی هم آمده. یعنی خدا جاسوسی بر سر اینها گمارده که مثلاً بر هیأت جاسوس است. حال چطور میشود تصوّرش کرد؟ من نمیدانم و مرحوم مجلسی هم توضیح بیشتری نداده و روشن نیست تصوّر ایشان از هیئت و شکل جاسوس چه بوده است؟
آنچه که من میفهمم این است که کلمه عین به معنای «چشم» باشد یعنی به هیأت چشم است. این نور انّا انزلناه به هیأت چشم است و یکی از معنیهای عین، چشم است. اوّلاً چشم، حرکت دارد و به هر سمتی بخواهد حرکت میکند و بعلاوه آنچه که در چشم منعکس میشود انطباع است. شاخص در چشم انطباع مییابد، به هرچه که نگاه میکنیم، این شیء در مشعر چشم منطبع میشود و انطباع یک طور نوشتهشدن است، واقعاً نقش است، به آن هیأت درمیآید، اصلاً این مشعر به هیأت آن شیء درمیآید. خیلی دقت میخواهد. آینه را فرض کنید، در آن این استعداد هست که به هیأت شاخص دربیاید. این به هیأت شاخص درآمدن، نوشتن است. تفسیر این شاخص در آینه نوشته شد، یعنی به این هیأت درآمد. تمام مشاعر اینطوری است. در بحث احساس و ادراک گفته شده که بهطور انطباع است. و معنی انطباع، تهیّأپذیری و هیأتپذیری است. مشعر به هیأت متقابل و شاخص خود درمیآید. نه این است که نوری از اینجا خارج بشود و بهطور صدور و خروج شعاع باشد و نه بهطور سایر نظریات در مسأله احساس و سایر ادراکات. بلکه به صورت انطباع و تهیّأ و به هیأت شاخص درآمدن است.
پس آن نوری که در رأس امام قرار گرفته است و امام هرچه را بخواهد بداند به آن نگاه میکند و میبیند در آن نوشته شده است و بر هیأت عین است، کلمه عین را در اینجا میشود به معنی چشم گرفت. اگر عین به معنای چشم باشد، مطلب را کاملاً
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 139 *»
روشن میکند. با توجه به مسأله کیفیت احساس و ادراک، که کیفیت احساس و ادراک همان انفعال و انطباع است که خود مشعر بر هیأت شیء مُدْرَک درمیآید و گویا اصلاً شیء مُدرَک در مشعر نقش شده است. چون عین او میشود بهطوری که میگوییم ادراک و علم و احساس عبارت از حضور خود آن محسوس و مُدرَک در نزد عالم و مُدرِک است. خود او در مشعر حاضر میشود، معنی حضور او اینطور است؛ یعنی این مشعر به هیأت آن شاخص تهیّأ مییابد، مثل او است و خود او است و این همان معنی مکتوببودن است. پس امام؟ع؟ تا چشمش را به این نور میاندازد، میبیند تفسیر آنچه را که اراده کرده در این نور نوشته شده است.
حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است. بعد از اینکه آن دو مطلبی را که در شأن امام؟ع؟ ذکر کردیم، مطلب سوم را به این شکل میفرماید: ثمّ یَبعث ایضاً له عَموداً من نور مِن تَحْتِ بُطْنان العرش الی الارض یری فیه اعمالَ الخلائق کلّها ثمّ یتشعّب له عمودٌ آخرُ من عند الله الی اُذُن الامام کُلَّما احتاج الی مَزیدٍ افرغ فیها اِفْراغاً؛([156]) سپس برای امام عمودی را از نور از زیر دل عرش برمیانگیزاند تا زمین. معنایش این نیست که دیگر عرش را نمیبیند. در آن، جمیع اعمال خلایق را میبیند. امام در آن نور اعمال همه خلایق را میبیند. در آن حدیث فرمود همه چیزها را میبیند، در اینجا میفرماید اعمال همه خلایق را میبیند.
بعضی که از لحن احادیث بیخبرند، این احادیث را متعارض میدانند. میگویند اگر اینطور است، آنطورش دیگر چیست؟ یکی از این دو طور درست است، نمیشود که هم اینطور باشد و هم آنطور. اینها را معارض و مخالف با هم میدانند. میگویند یکی از اینها درست است و یکی را باید قبول کنیم. ولی باید دانست که اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند. یک حالت را گفتند، حالات دیگر را نفی نمیکند.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 140 *»
یک وقت را گفتند وقتهای دیگر را نفی نمیکند، یک امر را گفتند امور دیگر را نفی نمیکند؛ بلکه هر وقتی به مناسبت حال سائل یا راوی یا مثلاً کسیکه در مجلس بوده یا اعتقادات آنها و از این قبیل امور مختلف را، امام؟ع؟ در نظر داشتهاند و یک جهت خاص را ذکر میفرمودند. همه این روایات درست است و با هم هیچ تعارضی ندارد، هر کدام در جای خود صحیح است. اگر فرمود وقتیکه امام به دنیا میآید برایش عمودی از نور نصب میشود و در آن همهچیز را میبیند، و وقتیکه میفرماید وقتیکه راه میافتد برایش این عمود نصب میشود، نه معنایش این است که قبل نبوده است؛ نه، همیشه و آنبهآن نصب میشود. پس اگر بفرماید وقتیکه تولد یافت این عمود نصب میشود، یعنی خدا آنبهآن نصب میکند. موقعی هم که راه میافتد خدا نصب میکند، موقعی هم که به امامت میرسد خدا نصب میکند و آنبهآن این عمود و ستون از نور را برپا میسازد. یک وقت از این وقتها را که فرمود، وقتهای دیگر را نفی نمیکند. یا اگر فرمود همهچیز را در این ستون میبیند و در حدیث دیگر میفرماید اعمال بندگان را میبیند، با هم مخالفت ندارد. از جمله چیزها اعمال بندگان است. پس از برکات بزرگان، ما روایات را در این زمینهها متعارض و متخالف نمیبینیم. همه اینها با هم موافق هستند و این اختلاف ظاهری روی جهاتی است که ما نمیدانیم. یا در بعضی احادیث، بعضی از جهات معلوم میشود آنها را میدانیم و میفهمیم. این روایات روی جهات مختلف به این تعبیرها گفته شده است، همه آنها صدق و درست است و از صادقین صادر شده و مورد اطمینان ما است.
بعد میفرماید که از این عمود نور، یک عمود دیگری شعبه پیدا میکند. پس معلوم میشود که این عمود نور دارای شعبات است. هر شعبهای مربوط به امری و کاری است. از جمله یک شعبهای دارد که این شعبه از عمود نور، از طرف خدا به گوش امام؟ع؟ متصل است. امام هرگاه نیازمند شود به اینکه خدا علمی برای او اضافه
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 141 *»
کند، اَفْرَغَ فیه افراغاً؛ خدا برای او علم، وحی و سایر فیوضات را اضافه میفرماید. پس معلوم میشود این عمود از نور که گفته میشود، دارای شعبههایی است، یک شعبهاش را اینجا ذکر میفرمایند و این شعبات دیگرش را نفی نمیکند. در هر موردی، برای هر امری شعبهای دارد و این شعبه در مورد خود کلیّت دارد.
در حدیثی دیگر حضرت صادق؟ع؟ به شخصی فرمودند: یا بابکر مایَخْفی علیّ شیءٌ من بلادکم؛ بر من چیزی از شهرهای شما مخفی نیست.([157])
احمد بن محمّد از پدرش نقل میکند که میگوید من و صفوان نزد حضرت کاظم؟ع؟ بودیم و صحبت از مقام امام و فضائل امام؟ع؟ شد، امام فرمودند: انّما منزلة الامام فی الارض بمنزلة القمر فی السّماء و فی موضعه هو مطّلِعٌ علی جمیع الاشیاء کلِّها؛([158]) موقعیت و منزلت امام در روی زمین بهمانند موقعیت ماه در آسمان است. چطور ماه احاطه دارد و در نزد ماه و احاطه ماه، همه اشیاء یکسانند؟ همانطور که ما ماه را میبینیم، جاهای دیگر هم ماه را میبینند و همانطور که به نورش احاطه میکند و همهجا را فرا میگیرد و بر همه یکسان میتابد؛ امام؟ع؟ در روی زمین موقعیتش بهمانند ماه در آسمان است. دقت کنید، امام؟ع؟ در جایگاه خودش، در همان خانهای که در مدینه نشسته است، در جایگاه خودش بر جمیع اشیاء مطلع است و همه اشیاء در نزد او یکسانند. امام؟ع؟ چنین احاطهای دارد.
اسماعیل بن مهران میگوید: من و احمد بن ابینصر در خدمت حضرت رضا؟ع؟ بودیم، سخن از امام و مقام امامت به میان آمد. «فقال الرضا؟ع؟» حضرت فرمودند: انّما هو مِثل القمر یَدور فی کلّ مکان، اَوْ تَراهُ من کلّ مکان؛([159]) امام بهمانند ماه است، در همهجا دور میزند، یعنی احاطه دارد؛ یا فرمود: تَراهُ من کلّ مکان؛ او را در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 142 *»
همهجا میبینی. گویا تردید از راوی حدیث است.
حدیث دیگر از یونس بن ظَبْیان از حضرت صادق؟ع؟ است که درباره امام میفرماید: فاذا خرج الی الارض اُوتِـیَ الحکمة و زُیِّن بالحلم و الوقار و اُلبس الهیبة و جُعِلَ له مصباح یَعرِف به الضّمیر و یری به اعمال العباد.([160]) در این حدیث باز تعبیر دیگری است. در آن حدیث عمودی از نور میفرمودند، در این حدیث مصباح فرمودند. وقتیکه امام به دنیا میآید به او حکمت داده میشود و به حلم و وقار زینت داده میشود و هیبت پوشانیده میشود، و برای او چراغی قرار داده میشود که به آن چراغ پنهانیها را میشناسد، یا خصوص دلها را؛ که ضمیر به معنی خصوص دلها باشد، یا ضمیر به معنای مطلقش همه پنهانیها باشد. اعمال بندگان را بهوسیله آن میبیند.
در حدیث دیگر حضرت باقر؟ع؟ فرمود: فاذا وقع الی الارض سطع له نور من السّماء الی الارض یری به مابین المشرق و المغرب؛([161]) که تقریباً شبیه همان حدیث اولی است؛ با این تفاوت که در آن حدیث نفرمود یری به ولی در این حدیث میفرماید یری به. همین که امام روی زمین قرار میگیرد و از مادر زاییده میشود، برای او نوری از آسمان بهسوی زمین میدرخشد که به آن نور، آنچه را بین مشرق و مغرب است میبیند.
این تعبیرات در این احادیث شریفه در خاطرتان باشد. این روایات از ثقات رُواة نقل شده و در کتب معتبر شیعه ذکر شده است و آنچنان محکم است که کسی جرأت نداشته آنها را رد کند. و این احادیث بر این دلالت دارند که برای امام روی این زمین، در این پیکره زمانی و جسمانی و عنصری، موقعیتی پیدا میشود که انشاءالله باید آن موقعیت را بشناسیم و به این کیفیت معرفت پیدا کنیم.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 143 *»
مجلس 9
(روز سهشنبه 21 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r امتیاز جسم امام معصوم؟ع؟
r احاطه امام؟ع؟
r رحلت امام سابق؟ع؟ و رفع ید از احاطه
r خلافت امام لاحق؟ع؟
r روایاتی درباره احاطه امام؟ع؟
r آگاهی امام؟ع؟ از امور این عالم
r اِخبار امیرالمؤمنین؟ع؟ از امور آینده
r علّت قیام و یا مغلوبیت امامان؟ع؟
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 144 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
دستور اکید و شدید رسیده که در شب و روز بیست و یکم ماه رمضان و نیز سایر ایام ماه رمضان و در سایر اوقات زندگی این دعاء خوانده شود. اهل ایمان در همه حالات، در رکوع، در سجود، در قنوت، در نماز و در غیر نماز سعی کنند این دعاء را بخوانند. اللّٰهمّ کن لولیّک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتّعه فیها طویلاً.([162])
بحث در شناخت کیفیت غیبت امام زمان صلواتاللهعلیه است. برای فهمیدن این مطلب روایاتی را خواندم و به همین مناسبت روایات دیگری را میخوانم که در این روایات بیان شده که برای هر امامی از وقتیکه در این عالم ظاهر جسمانی و در این عالم اعراض، نطفه او پیدا میشود و از صلب پدر در رحم مادر قرار میگیرد امتیاز دارد و برای او یک نوع خلقتی است که ممتاز است و مخصوص امام است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 145 *»
در روایاتی که خواندم، به تعبیرات مختلف بیان فرمودند که خدا برای امام، عمودی از نور نصب میفرماید که در آن نور و در آن عمود از نور، مشرق و مغرب عالم را میبیند و به جمیع امور عالم واقف و بر همهچیز مطلع میشود. همه اشیاء در نزد او منکشف میگردد، اعمال بندگان را میبیند و به جمیع ضمائر و نهانیها آگاه میشود و هریک از ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین این امتیاز را دارند و در اینجا برای ایشان اینگونه خلقت فراهم میشود. دقت بفرمایید، نه اینکه در عوالم بالاتر و مراتب بالاترشان این اطلاع و آگاهی برای ایشان است؛ حتّی سخن در عالم مثال و مرتبه مثالیشان نیست، آن مرتبهها جای خود دارد. در همین عالم، در همین خلقت ظاهری و در همین پیکر ظاهری، در همین جسم ظاهری، در همین نطفهای که در این عالم برای امام پیدا میشود و در صلب پدرش قرار میگیرد و از صلب پدر در رحم مادرش واقع میشود، برای همین مرتبه او یکچنین خلقتی است و خدا برای همین مرتبه ظاهری او این مقام را قرار داده و این احاطه و این اطلاع را به او داده است.
پس همانطوری که دیدیم در روایات تصریح شده بود به اینکه این اطلاع و آگاهی و احاطه امام؟ع؟ به جمیع امور این دنیا و این عالم به همین خلقت ظاهری او مربوط است و در همین عالم است، نه مربوط به عالم مثال او باشد. مرتبه مثالی او که بر همه اشیاء احاطه مثالی دارد، آن که جای خود دارد، در این مقام و در این خلقت ظاهری و در این مرتبه ظاهری، اینطور خلقت برای او فراهم میشود و خدا او را طوری میآفریند که برای او این اطلاع و این احاطه و تسلّط در همین عالم فراهم میشود.
وقتی هم که امامی از دنیا میرود و امام دیگر جانشین او میشود، همانطور که از این بدن ظاهری در این عالم، روح او مفارقت میکند، از این احاطه و از این اطلاع رفع ید میکند و روح او در عالم برزخ میرود. امامانی که رحلت فرمودند، شهید شدند و از دنیا رفتند، معصومین سیزدهگانه ما سلام الله علیهم اجمعین که از دنیا رفتهاند،
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 146 *»
همانطور که از این بدن ظاهری که در دنیا داشتند رفع ید کردند، ـــ یعنی این بدن را گذاردند و رفتند، ــ همینطور از آن مرتبه احاطه و تسلّط هم دست برداشتند. و در روایات دیدیم از آن عمود از نور که بین خدا و بین امام معصوم نصب میشود، یا در مقابل او نصب میشود، یا بهمانند هیأت عین بر سر او قرار میگیرد؛ که مرحوم مجلسی فرمود عین به معنی شمس (خورشید) باشد یا اینکه به معنی جاسوس و دیدهبان باشد، و احتمالی که من دادم به معنی چشم باشد؛ اين نور که بر هیأت چشم است بر سر رسولخدا و اوصیاء آن حضرت صلی الله علیهم اجمعین قرار دارد و هرچه را اراده بفرمایند بدانند، در همان نور نظر میکنند و در آن نور نوشته میبینند. امامی که از دنیا میرود از این مقام و مرتبه دست برمیدارد و امام بعدی این مرتبه را دارا است و مطلع است و احاطه دارد و همه بلاد را میبیند، همه سخنان را میشنود و بر همه دلها آگاه است. شیئی در عالم از نظر و دید او مخفی نیست.
مطلبی را که باید به عنوان مقدمه بدانیم و گفتیم از این روایات استفاده میشود این است که این احاطه و اطلاع مربوط به همین مقام ظاهری ایشان است. مقامات بالا و مراتب بالاتر ایشان که جای خود دارد و بحثی در آنها نیست. اینکه میگوییم امام محیط است، احاطه دارد، مطلع است، وقتی است که در این عرصه ظاهر و این مرتبه ظاهری امامان؟عهم؟ سخن میگوییم. در اين مرتبه، همانطور که این بدن ظاهر را دارد و طبق نظام خلقت ابتداءاً به شکل نطفه بوده، بعد در رحم مادر بعد دوران حمل را طی میکند و بعد به دنیا میآید، دوران کودکی، جوانی و پیری را میگذراند، علاوه بر این مقام ظاهر در همين مقام ظاهر یکچنین مرتبهای برایش هست. در همین مقام ظاهر و در همین پیکره ظاهر، اين احاطه و تسلط برای او قرار داده شده است.
روایاتی را که امروز میخوانم درباره همین مطلب است و در این روایات ائمه؟عهم؟ همین احاطه و تسلط ظاهری را در این عالم ظاهر بیان میفرمایند. تعبیرات در روایاتی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 147 *»
که دیروز و روزهای گذشته خواندم طوری بود و در روایاتی که امروز میخوانم طور دیگری همین احاطه و تسلط را برای خودشان در این عالم ظاهر، بیان میفرمايند.
اسماعیل ازرق میگوید از حضرت صادق؟ع؟ شنیدم که فرمود: انّ الله اَحْکَمُ و اکرم و اجلّ و اعلم من انیکون احتجّ علی عباده بحجّةٍ ثُمّ یغیّب عنه شیئاً من امرهم([163]) فرمود: خداوند کارش محکمتر و خود او گرامیتر و بزرگتر و داناتر از این است که بر بندگان خود به حجتی احتجاج کند ـــ یعنی حجتی بین ایشان قرار بدهد ـــ و آنگاه از آن حجت شیئی و چیزی از امور ایشان را پنهان کند. یعنی نمیشود از حجت خدا چیزی از امور خلق پنهان باشد. پس حجت احاطه دارد و در این مقام ظاهری حجت هستند، همانطور که در همه مراتب و مقامات حجت هستند. در این مقام ظاهری هم حجتند، پس در همین مقام ظاهری هم باید هیچ چیزی از نظر آنها پوشیده نباشد.
حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: أ تری انّ الله استَرْعیٰ راعیاً و استخلف خلیفةً علیهم یحجب عنه شیئاً من امورهم؛([164]) فرمود: آیا تو اینطور فکر میکنی که خدا برای رعیت راعی قرار دهد و بر این مردمان و بندگان خلیفه قرار دهد، بعد چیزی از امور ایشان را از او پوشیده دارد؟ میشود اینطور باشد؟
خالد جوّاز میگوید که خدمت حضرت کاظم؟ع؟ رسیدم، «و هو فی عرصة داره و هو یومئذ بالرّمیلة» و حضرت در صحن خانه خود تشریف داشتند و آن موقع در «رمیله» ــ محلهای در بغداد ــ ساکن بودند. «فلمّا نظرتُ الیه قلتُ بابی انت و امّی یا سیّدی مظلومٌ مغصوب مُضْطَهِد، فی نفسی» میگوید همین که چشمم به حضرت کاظم؟ع؟ افتاد، گفتم که پدر و مادرم، ای آقایم، فدایت باد. در دلم گفتم این مولا و آقای من است که مظلوم واقع شده و حقش را غصب کردند و در یکچنین فشارها و
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 148 *»
شکنجهها قرار دارد. «ثمّ دنوتُ منه فقبّلتُ بین عینیه و جلست بین یدیه» سپس جلو رفتم بین دو چشم مبارکشان را بوسیدم و خدمتشان نشستم. فالتفت الیّ فقال یا خالد نحن اعلم بهذا الامر فلاتتصوّر هذا فی نفسک؛ به من توجه فرمود و فرمود ای خالد ما به امر امامت داناتریم. یعنی اگر میبینی ما مظلومیم، مغصوبیم و تحت شکنجهها و فشارهای حکّام غاصب قرار گرفتهایم، نه برای این است که کاری از دست ما برنمیآید و ما عاجز و ناتوانیم، مضطر و بیچاره هستیم؛ نه، مصلحت امامت، مصلحت امّت، صلاح خلق بر این است که ما این امر را بپذیریم. پس نبادا در فکرت و در خیالت و در دلت تصور خلافی داشته باشی. «قال قلتُ جعلت فداک واللهِ ماأردت بهذا شیئاً» عرض کردم آقا قصدم اینها نبود. فقال: نحن اعلم بهذا الامر من غیرنا؛ ما به وظایف امامت خود خوب دانا هستیم از غیر خود. یعنی دیگران نمیتوانند برای ما وظیفه، تکلیف و دستور درست کنند و صادر کنند. به خواست شیعه و دوستان و اتباع خود حرکت نمیکنیم. وظیفه ما الهی است، دستوری معیّن و نظامی محکم است، آن را اجراء میکنیم. لو اردنا اَزِفَ الینا؛ اگر ما بخواهیم، همه امور برای ما نزدیک است. و انّ لهؤلاء القوم مدّةً و غایةً لابدّ من الانتهاء الیها؛ ما که به این حکّام و غاصبین مهلت دادهایم، برای این است که اینها مدتی دارند و دورانی دارند، باید آن دوران به انجام برسد، بعد دوران ما فرا میرسد. وقتی این فرمایش را فرمودند؛ «فقلت لااعودُ و اُصَیِّر فی نفسی شیئاً ابداً» گفتم دیگر من به این تفکرات باطل و کودکانه خود عود نمیکنم و چنین فکرهای کوتاهی نخواهم داشت و در دل خلافی تصور نخواهم کرد. «فقال» امام فرمودند که لاتَعُدْ ابداً؛([165]) مبادا دیگر به یکچنین فکرهای کودکانه و ناقصانهای برگشت کنی.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 149 *»
حدیثی از رُمَیْله است که آن را شنیدهاید. میگوید: «وعکت وَعکاً شدیداً فی زمان امیرالمؤمنین؟ع؟» او در دوران حکومت ظاهری حضرت امیر صلواتاللهعلیه در کوفه بوده است. میگوید مریض شدم مرض شدیدی. بعد از مدتی «فوجدتُ فی نفسی خِفَّةً فی یوم الجمعة» روز جمعهای بود، در خود یکقدری بهبودی دیدم و احساس کردم که سبکترم. «و قلت لااعرف شیئاً افضل من انافیض علی نفسی من الماء و اصلّی خلف امیرالمؤمنین؟ع؟» با خودم فکر کردم حالا که مقداری احساس سبکی میکنم، بهتر کاری که میتوانم انجام بدهم این است که برخیزم، غسل بکنم، ـــ روز جمعه است ـــ و بروم نماز جمعه، خدمت حضرت امیر صلواتاللهعلیه، پشت سر حضرت نماز بخوانم. «ففعلت ثمّ جئت الی المسجد» غسل کردم بعد به مسجد رفتم. «فلمّا صعد امیرالمؤمنین؟ع؟ المنبر عاد علیّ ذلک الوعک» همینکه حضرت برای خواندن خطبه به منبر تشریف بردند، آن حالت تب دوباره به من برگشت و مرا خیلی ناراحت کرد. «فلمّا انصرف امیرالمؤمنین؟ع؟ و دخل القصر دخلت معه» وقتیکه حضرت نماز را تمام فرمودند، برگشتند که به طرف قصر و همان محل حکومتی تشریف ببرند، من هم با حضرت رفتم. فقال: یا رُمَیْلَة رأیتک و انت متشبّک بعضک فی بعض؛ فرمودند: ای رمیله، در موقع خطبه نگاهت میکردم دیدم خیلی درهم هستی، بر خود فشار میدهی. «فقلت نعم» گفتم آری «و قصصت علیه القصّة الّتی کنت فیها و الّذی حملنی علی الرّغبة فی الصّلوة خلفه» و داستان خود را گفتم. مریض بودم، احساس سبکی کردم و بهترین کار را این دیدم که بیایم و با شما نماز بخوانم. فقال: یا رمیلة لیس من مؤمن یَمْرَض الّا مَرِضْنا بمرضه؛ فرمود: ای رمیله هیچ مؤمنی مریض نمیشود مگر اینکه بهواسطه مریض شدنش ما هم مریض میشویم. و لایَحْزَن الّا حَزِنّا بحزنه؛ و مؤمنی محزون نمیشود مگر اینکه ما بهواسطه حزن او محزون میشویم. و لایدعو الّا اَمَنّا لدعائه؛ و مؤمن دعاء نمیکند مگر اینکه ما برای دعائش آمین میگوییم و
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 150 *»
لایسکت الّا دعونا له؛ و ساکت نمیشود مگر اینکه ما برای او دعاء میکنیم.
خدا را شاکریم که چنین امامان مهربانی برای ما قرارداده است. ائمه رئوف، مطلع بر حال ما، آگاه بر همه امور ما، دلسوزتر از همهکس برای ما.
«فقلت له یا امیرالمؤمنین جعلنی الله فداک هذا لمن معک فی القصر؟» به حضرت عرض کردم ای امیرالمؤمنین، خدا مرا قربان شما گرداند، آیا این مطلبی که میفرمایید مربوط به کسانی است که در محضر شما هستند، در خدمت شما هستند، درباره ایشان چنین میفرمایید؟ «أ رأیت من کان فی اطراف الارض؟» یا اینکه همه مؤمنینی را که در همه بلاد هستند مشاهده میفرمایید؟ قال: یا رمیلة لیس یغیب عنّا مؤمنٌ فی شرق الارض و لا فی غیرها؛([166]) فرمود: ای رمیله، مؤمنی در مشرقِ زمین و نه در غرب زمین از ما پنهان نیست.
در این حدیث امام؟ع؟ اطلاع و آگاهبودن خود را بر جمیع مؤمنانِ روی این زمین بیان فرمودند و این اطلاع و آگاهی به مؤمنان روی این زمین را نمیشود بگوییم اسباب و ابزارش مرتبه مثالشان است و با مقام مثالی و مرتبه مثالی بر مؤمنان روی این زمین واقف و آگاهند. چون اصولاً میدانیم که این قاعده کلی است که انّما تحدّ الادوات انفسها و تشیر الآلات الی نظائرها؛([167]) برای انجام هر کاری وسیلهای از جنس همان کار لازم است، ابزار و اسباب باید از جنس خود آن کار باشد. اگر امام بخواهند مؤمن را روی این زمین ببینند، اسباب و ابزار از سنخ این زمین لازم است؛ وگرنه با عالم مثال و مرتبه مثالشان بخواهند از مرض یا صحّت یا حزن و غم و سرور و دعاء مؤمن آگاه شوند، درک اینها با عالم مثال و مرتبه مثالی معنی ندارد. عالم مثال و ظرف مثال و مرتبه مثال، مربوط به خودش است و آنچه با مثال درک میشود مثالی است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 151 *»
ولی بخواهد روی این زمین چیزی ادراک بشود، باید با وسیلهای از جنس خود همین زمین باشد. دیگر این مطلب دلیل نمیخواهد. مُدرِک و مُدرَک تا تجانس نداشته باشند و همجنس و همسنخ نباشند، ادراک واقع نمیشود؛ این مسلّم است. هرکس هم بخواهد در این مطلب اشکال و اعتراض و تأمّل کند، معلوم میشود که دقیق مطالعه نداشته است. مطلب روشن است و هیچ به دلیل احتیاج ندارد. انّما تحدّ الادوات انفسها و تشیر الآلات الی نظائرها. هیچوقت نمیشود با ابزار و اسباب جسمانی، روح و عقل را ادراک کرد؛ همانطور که نمیشود با ابزار عقلانی، یک شیء جسمانی را ادراک کرد. وسیله میخواهد، واسطه میخواهد. از این رو نفس ما که ملکوتی است، بخواهد این عالم را ادراک کند، خدا چشم، گوش، بینی و سایر حواسّ ظاهری قرار داده که ما از اینجا اینها را با این مشاعر ادراک کنیم و مشعری به مشعری دیگر انتقال بدهد و برای مشاعر انفعال دست بدهد تا اینکه نفس باخبر و مطلع شود. این اسباب و این مراتب در کار است.
امام؟ع؟ بخواهند مؤمن را در شرق و غرب زمین ببینند، از غم او باخبر شوند و بر دعاء او آمین بفرمایند، باید با این بدن ظاهری و مشاعر ظاهری ادراک کنند و مشاعر ظاهری ایشان به مراتب بالاتر ایشان برساند. اسباب اینجایی لازم است. بدن ظاهری عنصریشان در میان خانه در مدینه یا در کوفه قرار دارد. این بدن عنصری، همین بدن ظاهری، یقین میدانیم، این وقتیکه دیوار باشد دیگر پشت دیوار را نمیبیند. باید همین مقامظاهریشان طوری باشد که پشت دیوار و بلکه شرق و غرب را ببیند. از آن احاطه، تعبیرات مختلف آوردهاند که دیروز بحث در آنها بود که خدا عمودی از نور نصب میکند و در آن عمود از نور امام همه امور را میبیند و هیچچیز بر او غائب و پوشیده نیست. پس معلوم میشود آن عمود از نور، جسمانی است. مربوط به همین خلقت ظاهری ایشان و در همین پیکر ظاهری است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 152 *»
حدیث دیگر؛ ابیالربیع میگوید خدمت حضرت صادق؟ع؟ رسیدم، عرض کردم یک حدیثی از عمرو بن حَمِق خزاعی شنیدهام که آن حدیث را او نقل کرده است. فرمود که اعرضه، بگو ببینم چیست. «قال» گفت حدیث این است: «دخل علی امیرالمؤمنین؟ع؟ فرأی صفرة فی وجهه» عمرو خدمت حضرت امیر رسید، حضرت امیر در رخساره عمرو زردی دیدند، رخسارهاش زرد شده بود. «فقال ما هذه الصفرة؟» این زردی صورتت چیست؟ «فذکر وجعاً به» عمرو گفت که مرضی دارم که باعث شده رخسارهام زرد بشود. فقال له علی؟ع؟ انّا لنفرح لفرحکم و نحزن لحزنکم و نمرض لمرضکم و ندعو لکم و تدعون فنؤمّن؛ حضرت علی؟ع؟ به او فرمود: همانا ما به سرور شما مسرور میشویم و به حزن شما محزون میشویم و به مرض شما مریض میشویم، برای شما دعاء میکنیم، شما دعاء میکنید ما آمین میگوییم. عمرو به حضرت امیر؟ع؟ عرض کرد «قد عرفت ما قلت» در دل مییابم این فرمایش شما درست است. امام باید اینطور باشد، شأن امام این است. «ولکن کیف ندعو فتؤمّن؟» ولی چطور میشود که ما دعاء میکنیم شما آمین میفرمایید؟ یعنی ما گاهی دور هستیم و دعاء میکنیم، شما چطور آمین میفرمایید؟ شما مثلاً در کوفه یا مدینه هستید. «فقال» فرمود: انّا سواءٌ علینا البادی و الحاضر؛ برای ما یکسان است، چه از پیش ما دور باشید و چه در حضور ما باشید. برای ما هیچ تفاوت نمیکند، یکسان است. ابیالربیع میگوید: این حدیث را که از عمرو خدمت حضرت صادق؟ع؟ نقل کردم، فقال ابوعبدالله؟ع؟ صدق عمرو؛([168]) فرمود: عمرو راست گفته است. حدیث او درست است، حضرت امیر به او فرمودهاند و ما ائمه اینطور هستیم.
حدیث دیگر؛ عبدالعزیز صائغ میگوید حضرت صادق؟ع؟ به من فرمودند: خداوندی که حجت خود را بر رعیت راعی قرار میدهد و او را خلیفه میسازد، چیزی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 153 *»
از امور ایشان را از او غائب و پنهان نمیسازد.([169])
حدیث دیگر؛ ابوبصیر میگوید خدمت حضرت صادق؟ع؟ بودم. به حضرت عرض کردم: «ما لنا من یحدّثنا بما یکون کما کان علی؟ع؟ یحدّث اصحابه؟» گویا در خدمت حضرت صادق؟ع؟، ابوبصیر گله میکند، میگوید که نیست برای ما آن کسیکه با ما درباره آنچه که بعد از این میشود سخن بگوید؛ یعنی برای ما از امور آینده بگوید، آنطوری که امیرالمؤمنین برای اصحابش میفرمود. برای ما چنین کسی نیست. حضرت امیر صلواتاللهعلیه رسمشان این بود، گاهگاهی کسیکه خدمتشان میآمد به او میگفتند آماده باش تو یک ماه دیگر خواهی مُرد مثلاً، یا حوادث آینده را برای اصحابشان ذکر میفرمودند. آن تقیّهای که در این امور برای ائمه بود برای حضرت امیر؟ع؟ نبود؛ زیرا همه میدانستند که حضرت امیر؟ع؟ به تعلیم رسولخدا؟ص؟ به منایا و بلایا و از حوادث آینده آگاه هستند. اگر از آینده خبری میدادند، برایشان چندان مهم نبود؛ ولی ائمه دیگر بهواسطه شدت تقیّه طوری بودند که نمیتوانستند حتی از آن امور خبر بدهند، مگر اندکی و به بعضی از اصحاب خود.
از این جهت ابوبصیر ظاهراً خیلی گله دارد، تقریباً به حالت گله میگوید نیست برای ما کسیکه از آیندهها خبر بدهد همانطور که حضرت امیر؟ع؟ خبر میدادند. حضرت فرمودند: بلی والله و انّ ذاک لکم؛ آری به خدا سوگند برای شما چنین کسی هست که از امور آینده خبر بدهد. ولکن هاتِ حدیثاً واحداً حدّثتُکم به فکتمتم؛ ولیکن تو یک حدیت به من نشان بده که به تو گفته باشم و تو کتمان کرده باشی و به دیگری نگفته باشی. ابوبصیر میگوید: «فسکتّ» پس ساکت شدم، زیرا «فوالله ماحدّثنی بحدیث الّا و قد حدّثته به»(2) امام حدیثی به من نفرموده بود مگر آنکه آنرا به دیگران گفته بودم. هرچه فکر کردم حدیثی یادم بیاید که به کسی نگفته باشم، یادم نیامد. یعنی شما باعث میشوید که کار ما شهرت پیدا میکند و اعداء ما در کمینند و بر ما صدمه وارد میکنند.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 154 *»
حدیث دیگر؛ ابننباته میگوید که امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه گاهی کسیکه میآمد خدمتش میفرمود: یا فلان استعدّ و اعدّ لنفسک ما ترید فانّک تمرض فی یوم کذا و کذا و فی ساعة کذا و کذا و سبب مرضک کذا و کذا و تموت فی شهر کذا و کذا فی یوم کذا و کذا و فی ساعة کذا و کذا. ابننباته میگويد: امیرالمؤمنین؟ع؟ به بعضی از اصحابشان این خصوصیات را میفرمودند: تو آماده باش و برای خودت آنچه لازم داری، هرچه میخواهی آماده کن. چون در روز فلان در ساعت فلان مریض خواهی شد و سبب مریضیت چه خواهد بود و در ماه فلان در روز فلان در ساعت فلان خواهی مرد. این حدیث را سعد بن طریف خدمت حضرت صادق؟ع؟ یا حضرت باقر؟ع؟ عرض میکند، بعد میگوید: «جعلت فداک فکیف لاتقول انت و لاتخبرنا فنستعدّ له؟» فدایت گردم چرا شما به ما خبر نمیدهید که ما هم آماده مرگ بشویم؟ قبلاً برای مرگ مهیّا شویم. به ما هم خبر بفرمایید، چرا خبر نمیدهید؟ قال: هذا باب اغلق الجواب فیه علی بن الحسین حتّی یقوم قائمنا؛([170]) فرمود: این باب از علم را حضرت سجاد؟ع؟ بستند و ما حقّ گشودنش را نداریم؛ یعنی از این نوع امور خبر نمیدهیم تا امام قائم صلواتاللهعلیه قیام بفرماید. آن بزرگوار دوباره شروع میفرماید به گفتن این سخنها.
حدیث دیگر؛ راوی میگوید خدمت حضرت باقر؟ع؟ بودم و عدهای از اصحاب در اطراف حضرت بودند. حضرت فرمودند که انّی لاعجب من قومٍ یتولَّوْنا و یجعلونا ائمّةً و یصفون انّ طاعتنا مفترضة علیهم کطاعة الله ثمّ یکسرون حجّتهم و یخصمون انفسهم لضعف قلوبهم فینقصونا حقّنا و یعیبون ذلک علی من اعطاه الله برهانَ حقّ معرفتنا و التّسلیم لامرنا؛ من تعجب میکنم از گروهی که اینها ولایت ما را پذیرفتهاند و ما را امامان خود قرار دادهاند و ما را وصف میکنند به اینکه اطاعت ما مثل اطاعت خدا بر ایشان واجب است؛ با همه این حرفها آنوقت برهان و حجت و دلیل خود را
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 155 *»
میشکنند و با خود دشمنی میکنند و خود را بهواسطه دلهای ضعیف در این امر مغلوب میسازند و حقّ ما را کم میکنند و به این وسیله بر کسیکه از دوستان ما است و از شیعیان مستبصر نسبت به مقامات ما است عیب وارد میکنند و بر کسانیکه خدا برهان حقّ معرفت ما را به آنها داده و تسلیم امر ما شدهاند، عیب وارد میکنند.
از قبیل حرفهایی که الآن در میان شیعیان منتشر است که آیا امام علم غیب دارد یا ندارد؟ امام ولایت تکوینی دارد یا ندارد؟ امام از شهادت خودش خبر داشت یا نداشت؟ اگر خبر داشت، چطور خودش قاتل را در کشتن خود کمک کرد و خودش با پای خودش به کربلا رفت که کشته شود؟ و از این قبیل سؤالات را طرح میکنند که بر شیعیان مستبصری که با برهان و دلیل، به مقامات امامان خود معرفت پیدا کردهاند، عیب وارد کنند.
بعد امام فرمودند: أ ترون الله افترض طاعة اولیائه علی عباده ثمّ یخفی علیهم اخبار السموات و الارض و یقطع عنهم موادّ العلم فیما یرد علیهم مما فیه قوام دینهم؛ آیا درباره خدا اینطور فکر میکنید که اطاعت اولیاء خود را بر بندگان خود واجب گرداند، آنگاه بر این اولیاء اخبار و حوادث آسمانها و زمین را مخفی سازد و مادههای علم و امدادات علمی را از ایشان قطع کند در آنچه که بر این بندگان وارد میشود از آنچه که قوام دین ایشان در آن است.
«فقال له حمران» حمران بن اعین که از بزرگان اصحاب حضرت صادق و حضرت باقر؟عهما؟ است در حضور حضرت بود، عرض کرد: «یا بن رسولالله أ رأیت ما کان من قیام امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و خروجهم و قیامهم بدین الله و ما اُصیبوا به من قِبَل الطواغیت و الظفر بهم حتّی قُتلوا و غلبوا؟» یا ابن رسولالله این فرمایشی که میفرمایید که اخبار آسمانها و زمینها و حوادث آینده و گذشته، همه امور برای شما روشن است و چیزی بر شما مخفی نیست، پس جریان کار امیرالمؤمنین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 156 *»
و امام حسن و امام حسین چه میشود؟ اینها خروج کردند و دین خدا را برپا داشتند و از طرف طاغوتهای زمانشان به آن مصیبتها مبتلا شدند و همچنین طاغوتها بر آنها غلبه کردند و آنها را کشتند. یعنی سؤال میکند که چطور میشود، اگر سیدالشهداء از کشتهشدن و اینکه کشته میشود باخبر بود، پس چرا به کربلا رفت؟ یا امیرالمؤمنین که میدانستند به دست خوارج کشته میشوند، چرا با خوارج جنگیدند و در مقابل معاویه ایستادند؟ و همینطور امام مجتبی؟ع؟. پس این کارهایی که کردند، اگر باخبر بودند که شهید میشوند و اقدام کردند که مشکل پیش میآید. چطور میشود که انسان به دست خودش، خودش را به هلاکت بیندازد و حال آنکه قرآن میفرماید: و لاتلقوا بایدیکم الی التَهْلُکة([171]) خود را با دست خود به هلاکت و مرگ نیندازید، به کشتن ندهید. و این سه بزرگوار این کار را کردند. اگر نمیدانستند، پس شما چطور میفرمایید هیچ چیزی بر ما مخفی نیست؟
فقال ابوجعفر؟ع؟ یا حمران انّ الله تبارک و تعالی قد کان قدّر ذلک علیهم و قضاه و امضاه و حتمه علی سبیل الاختیار؛ فرمود: اینها اموری بود که خدا بر ایشان تقدیر کرده بود و حکم فرموده بود و به مرحله اجراء و امضاء رسانید و بر آنها حتم کرده بود اما بر اساس اختیار. معنی تقدیر کرده بود این است که نظام آفرینش، نظام دین و ترقی و تکامل انسانها در طریق علیین و یا سجین به این امور بستگی داشت، باید امر اینطور پیش برود و از این جهت خدا تقدیر کرد و قضاء و امضاء فرمود و حتم کرد. معنای «حتم» نه این است که آن بزرگواران در انجام این کار مجبور باشند، بلکه علی سبیل الاختیار، نظام خود را به ایشان عرضه داشت و نتایج این برنامهها را هم خدا بر ایشان عرضه داشت. ایشان این برنامه را پذیرفتند و با کمال رضایت و اختیار این برنامه را انتخاب کردند. ثمّ اجراه علیهم بعد هم خدا این امور را بر آنها جاری ساخت.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 157 *»
فبتقدّم علمٍ الیهم من رسولالله؟ص؟ قام علی و الحسن و الحسین؟عهم؟؛ پس از روی علم و آگاهی صددرصد و شناخت کامل از طرف رسولخدا، این بزرگواران، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین قیام کردند. و بعلمٍ صَمَتَ من صمت منّا؛ باز هرکس از ما که سکوت کرده است، به همین علم و آگاهی کامل، سکوت کرده است.
و لو انّهم یا حمران حیث نزل بهم ما نزل من ذلک سألوا الله انیدفع عنهم و اَلَحُّوا علیه فی ازالة ملک الطواغیت و ذهاب ملکهم لزال اسرع من سِلْکٍ منظومٍ انقطع فَتَبَدَّدَ. امام؟ع؟ از این راه استدلال میفرمایند که مورد قبول همه شیعه است؛ حتی آن شیعه ضعیف بیچاره بیفکر کماستعداد هم این مطلب را معتقد است که امامان معصوم ما؟عهم؟ لااقلّ مستجابالدعوة هستند؛ یعنی اگر دعائی بکنند یقیناً برگشت ندارد و مستجاب میشود. این را که براساس این اعتقاد میدانند، امام؟ع؟ استدلال میفرماید. فرمود اگر بنا بود که این امور روی برنامه حسابشده نباشد و اینها بهطور ناگهانی با یکچنین بلاها و مصائبی برخورد کنند، که این مصائب ناگهان بر ایشان وارد شود، اینها دعاء میکردند، الحاح و زاری میکردند و از خدا میخواستند که خدا مُلک این طاغوتها و حکومت و تسلّط آنها را از آنها بگیرد و مُلک و سلطنت ایشان را به خود ایشان برگرداند. اگر دعاء میکردند چنان سریع انجام میشد که بهمانند یک رشتهای که در بند کشیدهشده، مثلاً تسبیحی که به نخ کشیده شده باشد، اگر نخ پاره شود چطور فوری آن تسبیح از هم میپاشد؛ همینطور اگر این بزرگواران دعاء میکردند، سریعتر از پاشیدهشدن این سِلک منظوم، سلطنت همه طاغوتها از هم میپاشید و همه مُلکها و مملکتها و همه حکومتها از بین میرفت و به خود ائمه؟عهم؟ میرسید.
یکی این مطلب، دیگر اینکه مطمئنّاً این بلاها و مصیبتها که بر ائمه ما؟عهم؟ وارد شده، بهواسطه انتقام خدایی که نیست که چون نعوذبالله معصیتکار بودند، خدا دشمنان ایشان را بر ایشان مسلّط کرد؛ از این باب هم که نیست. چون همه شیعیان،
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 158 *»
حتی آن شیعه ضعیف ضعیف ضعیف، امامان خود را معصوم از گناه میداند و ابتلاءاتی که بر امامان وارد میشد از باب جبران و کفّاره معصیت نمیداند. از اینرو میفرماید: و ما کان الّذی اصابهم لذنب اقترفوه و لا لعقوبة معصیة خالفوا فیها؛ و اینطور نیست که آنچه به ایشان از بلاها رسیده، بهواسطه گناهانی بوده که انجام داده باشند و معصیتهایی باشد که خدا را در آن معصیتها مخالفت کرده باشند و خدا مؤاخذهشان بکند؛ اینطور هم نیست. پس یقیناً همان است که روی نظام و طبق برنامه حسابشده الهی و با کمال اختیار انتخاب کردند و پذیرفتند. ولکن لمنازلَ و کرامةٍ من الله اراد انیبلّغهم ایّاها؛ این امور نبود مگر برای آن منزلتها و ترقیاتی که برای اهل ایمان فراهم میشود و کرامتهایی که به برکت این بزرگواران، اهل ایمان به آنها میرسند و نیز خود ائمه؟عهم؟ به آنها میرسند. فلاتذهبنّ بک المذاهبُ فیهم([172]) مبادا در امر معصومین؟عهم؟ انحراف پیدا کنی و از مسیر تفکّر صحیح تشیع خارج بشوی.
این چند حدیث انتخاب شده بود از روایات زیادی که در کتب معتبر شیعه نقل شده و بحمدالله ثقات شیعه روایت کردهاند و کسی نمیتواند در صحّت صدور این روایات حرفی داشته باشد. پس یکچنین احاطهای برای ائمه؟عهم؟ هست. و این احاطه از روایات دیگر هم استفاده میشود، ولی آنمقدار که ما فرصت داشتیم و در نظر داشتم به عرض برسانم همینها بود که انتخاب کرده بودم. باز هم شما فرصت دارید مطالعه کنید برای اینکه این مطلب روشن بشود که این احاطه و تسلّط در همین عالم و در همین مقام ظاهری و مرتبه ظاهری ایشان است تا انشاءاللّه به برکت همین روایات کیفیت غیبت امام؟ع؟ روشن شود.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 159 *»
مجلس 10
(روز چهارشنبه 22 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r احاطه امام؟ع؟
r سوره قدر
r مباحثی پیرامون لیله قدر
r علّت فضیلت مکانها و زمانها
r جانشینی امامان؟عهم؟
r مبدئیّت معصومان؟عهم؟
r معانی قدر، محل نزول ملائکه
r لیله قدر و مظاهر آن
r مقام مبدئیّت امامان؟عهم؟
r لیله قدر ملازم است با نبی و یا وصی
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 160 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
عرض شد در شناختن کیفیت غیبت امام؟ع؟ و معنی غیبت، بعضی از امور لازم است که تذکر داده شود. اگرچه روشن است، لیکن چون در مقام بحث هستیم، این مباحث را متذکر میشویم.
از روایاتی که خواندیم بهدست آمد که برای محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ در همین عرصه ظاهر و در همین مرتبه ظاهر، مقام و شأنی از شئون است که به همین مقام ظاهر، بر جمیع اشیاء محیط هستند و احاطه دارند. در بعضی تعبیرات دیدیم که عمودی از نور بین امام و بین آسمان نصب میشود که شرق و غرب عالم و همه موجودات را در آن میبیند و هیچ شیئی بر او مخفی نیست. این مقام، مقام ظاهری ایشان و در مقام ظاهری ایشان است، نه اینکه در مقام مثال و عالم مثال باشد. آن مقام در عالم خود احاطه دارد و واسطه آن این عالم است؛ همانطور که در شما و هر موجودی که دارای این مراتب است، مراتب بالا بهوسیله مراتب پایین احاطه دارند و از مرتبه پایین آگاهی دارند. سخن در مقامات باطنی و بالایی ایشان نیست، سخن در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 161 *»
همین عالم ظاهر ایشان است. در این عالم ظاهر ایشان، در این مرتبه ظاهری ایشان، مرتبهای و شأنی است که بر همه این عالم، شرق و غرب این عالم احاطه دارد و هیچ شیئی از اشیاء این عالم از نظر ایشان مخفی نیست و از احاطه ایشان خارج نیست.
آن روایاتی که به عرض رسید انشاءالله روشن است و مطالعه میکنید. یک قسمت دیگر از روایات هست که همین جهت را روشن میکند و در ضمن با این ایّام که ایّام قدر است مناسبت دارد، و درضمن مسأله قدْر و لیله قدر و سایر اموری که مربوط به قدْر است و بیان آنها ممکن است به عرض میرسد.
اعتقاد به لیلةالقدر و اینکه نزول ملائکه و روح بر امام وقت میشود، از اعتقادات و خصوصیات شیعه است. دقت در همین مطلب روشن میکند که برای امام؟ع؟ در همین مرتبه و مقام ظاهری ایشان و در این عالم مقامی است که نزول ملائکه و روح بر آن مقام انجام میشود و جمیع امور بر ایشان در آن مقام عرضه میشود و در لیلةالقدر برای امام وقت بر جمیع امور اطلاع حاصل میشود.
خدا در قرآن برای همین مطلب سورهای را نازل فرموده است که سوره مبارکه انّا انزلناه فی لیلةالقدر است و همانطور که عرض کردم در شب معراج، رسولخدا؟ص؟ که نماز خواندند، در رکعت اول بعد از حمد، دستور رسید که حال مرا توصیف کن و ایشان سوره مبارکه قل هو الله احد را خواندند که نسبت خدا و توصیف خدا است. در رکعت دوم بعد از حمد دستور رسید که حال، خود و اهلبیت خود را توصیف کن که سوره مبارکه انا انزلناه را خواندند که خدا فرمود این سوره هم نسبت تو و اهلبیت تو است؛ یعنی وصف شما در این سوره بیان شده، همانطور که وصف خدا در قل هو الله احد بیان شده است. پس سوره مبارکه انا انزلناه وصف و نسبت رسولخدا و ائمه هدی؟عهم؟ است. در این سوره سخن از لیلةالقدر است و سخن از حادثهای است که در لیلةالقدر انجام میشود که تنزّل ملائکه و روح به جمیع امور بر امام وقت است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 162 *»
مسأله لیلةالقدر و نزول ملائکه و بخصوص اینکه در ایام ماه رمضان واقع شده است، اینها مسائلی است که بررسی آنها به وقت زیادتری احتیاج دارد که باید مستقلاً در این بحث وارد شویم. آنچه که مورد بحث ما است این است که طبق این آیات، قطعاً لیلةالقدری هست و قطعاً نزول ملائکه و روح ـــ که اعظم از ملائکه است ــ هست. جمیع امور، از آجال و ارزاق و همه شئون خلق در این عالم در لیلةالقدر بر امام؟ع؟ عرضه میشود و امام از آنها آگاه میگردد. اینها اموری مسلّمی است و مسلّمتر از اینها اینکه کسی باید در روی زمین باشد که محل نزول ملائکه و روح باشد و لیلةالقدر برای او باشد و او حامل این امور باشد و این نزول ملائکه و روح به او تعلّق بگیرد، که در زمان رسولخدا، رسولخدا؟ص؟ بودند و در زمان ائمه؟عهم؟، هر زمانی امام آن وقت و در این زمان، امام عصر صلواتاللهعلیه محل نزول ملائکه هستند.
روایاتی که در این زمینه رسیده چندین حدیث است. هم درباره ظاهر سوره مبارکه و هم ظاهر بحث از لیلةالقدر و هم درباره باطن این سوره فرمایشاتی از ائمه؟عهم؟ رسیده است. ما به بعضی از مسائلی که لازم است بدانیم در ضمن احادیثی که مربوط به لیلةالقدر است اشاره میکنیم.
میدانیم کتاب مبارک کافی از نظر اعتبار، در میان کتب شیعه از همه معتبرتر است. این کتاب ــ اصول و فروعش ــ در زمان غیبت صغرای امام زمان صلواتاللهعلیه نوشته شد. مدت بیست سال مرحوم محمّد بن یعقوب زحمت کشید تا این کتاب را از تمام اصول اربعمائة جمعآوری کرد؛ یعنی کتابهای چهارصدگانهای که در زمان ائمه؟عهم؟ بین شیعه رایج بود و بر ائمه؟عهم؟ عرضه شده بود، و چون آن کتابها متفرّق بوده، شخصی از ایشان تقاضا میکند که روایاتی که در امور دین دانستن آنها لازم است، برای من جمعآوری کنید. ایشان هم میفرماید من این کتاب را از روایاتی که در دست شیعه است جمعآوری کردم و آنها بین خودم و خدا حجت است، و خود او
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 163 *»
کاملاً این روایات را تصحیح و توثیق میکند که آنچه را که مورد اطمینانم بوده و به صحت صدور آن از ائمه؟عهم؟ یقین داشتهام نوشتهام. و چون مرحوم کلینی صاحب کافی مورد اطمینان همه بوده، همه به صحت صدور این روایات از طرف ائمه؟عهم؟، یقین میکنند. این کتاب به دست علماء نامی دوران غیبت صغری تکثیر شد و در اختیار شیعه قرار گرفت. اصول و فروعش مورد اعتقاد و عمل شیعه بوده است. شیعه به اصول عقائدی که در این کتاب است معترف و نسبت به فروع و احکام آن عامل بودهاند. در زمان غیبت صغری، با بودن وکلاء و نظارت مستقیم امام؟ع؟ بهوسیله وکلاء بر جمیع امور شیعه و تأیید عملی امام؟ع؟، این کتاب دارای چنین موقعیتی بوده است.
دیگر اگر کسی بخواهد در حدیثی از احادیث کافی از جهت وثوق و اطمینان تشکیک کند، یا بگوید از این نقطه نظر ضعیف است و طبق قواعد جعلی عامّه رفتار کند، بر خلاف موازین تشیّع حرکت کرده است. البته ممکن است حدیثی بهطور تقیّه در این کتاب باشد، مانعی ندارد. ممکن است حدیثی بهطور تقیّه رسیده باشد ولی از امام رسیده و باید در جای خودش به آن عمل شود؛ ولی کسی نباید در این کتاب تشکیک کند و بگوید ممکن است حدیثی ضعیف ــ که یعنی از امام؟ع؟ صادر نشده باشد ــ در این کتاب باشد. بعضیها بعد از گذشتن هفت قرن از احادیث شیعه آمدهاند برای شناخت احادیث شیعه، قواعد و اصطلاحاتی درست کردهاند و اینها این روش را از سنّیها یاد گرفتهاند و از موازین خود ائمه؟عهم؟ منحرف شدهاند. کافی کتابی است که در محضر امام؟ع؟ در غیبت صغری در بین شیعه منتشر شد. اگر خلاف بود، خود آن بزرگوار؟ع؟ میبایست بگوید این کتابها را جمع کنید. به وکلاء دستور دهد که کتاب کافی را از بین شیعه جمع کنید، یا لا اقلّ بفرماید آن روایاتی را که در این کتاب ضعیف است و از ما نیست از این کتاب بیرون کنید؛ ولی حجت صلواتاللهعلیه با سکوت خود و امضاء عملی خود، این کتاب شریف و سایر کتب
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 164 *»
معتبره شیعه را در آن زمان، تسدید فرمودند. پس بحمدالله روشن است و احادیث کافی احتیاج به تصحیح، مطابق این قواعد مستحدثه ندارد. به صحت این کتابها یقین داریم و به حقانیت آنها و این فرمایشات معتقدیم. ممکن است حدیثی را نفهمیم، به همان اجمال خودش میگذاریم؛ یا حدیثی تقیّه باشد، در مورد خودش به آن عمل میکنیم. در هر صورت درباره بحث ما چند روایت در این کتاب ذکر شده که من میخوانم که انشاءالله مطلب روشن شود.
از امام صادق؟ع؟ است که فرمودند: کان علی بن الحسین صلواتاللهعلیه یقول؛ حضرت سجاد؟ع؟ میفرمودند: انّا انزلناه فی لیلةالقدر صدق الله عزّوجلّ انزل الله القرآن فی لیلةالقدر خدا فرموده ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم و نازل کردیم. البته روشن است که در شب قدر قرآن بهطور تمام نازل شد. تمام قرآن در لیله قدر نازل شد ولی بعد به مناسبتهای مختلف در دوران بیست و سه سال از بعثت رسولخدا (سیزده سال در مکه معظّمه و ده سال در مدینه منوّره) تا وفات آن حضرت، به تدریج آیات قرآن نازل میشد و جبرئیل آیات را دوباره و بهطور تدریج بر آن حضرت نازل میکرد. در روایات هم داریم که تمام قرآن در لیله قدر در بیتالمعمور نازل شد و بیتالمعمور در آسمان چهارم در مقابل کعبه است که مطاف ملائکه است، مثل اینکه کعبه مطاف انسانها در روی زمین است. این بهحسب بیان ظاهر بود.
بهحسب بیان باطن، نزول قرآن عبارت است از نزول مرتبهای از مرتبههای آن بزرگوار، و قرآن عبارت است از خود آن مرتبه از آن مرتبهها و نزول آن مرتبه به مرتبههای پایینتر را اینطور تعبیر میآورند. انّا انزلناه فی لیلةالقدر؛ ما آن مرتبه را فرو فرستادیم و فرود آوردیم بهسوی لیلةالقدر و در لیله قدر. که از نظر باطن، مرتبه دیگری از ایشان باشد. و ما ادرىٰک ما لیلةالقدر این تعبیر از قبیل «ایّاکِ اعنی و اسمعی یا جارة» است، تو چه میدانی لیلةالقدر چیست؟ قال رسولالله؟ص؟ لاادری؛ فرمود: من نمیدانم آنچه را
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 165 *»
که تو به من نیاموزی؛ یعنی ای خدا من به تعلیم تو محتاج هستم. قال الله عزوجل لیلةالقدر خیر من الف شهر؛ لیلةالقدر بهتر است از هزار ماه که لیس فیها لیلةالقدر در آنها لیله قدر نباشد. هزار ماهی که در آن ليلةالقدر نباشد، یک شب قدر از آن هزار ماه بهتر است. بعضیها گفتهاند این هزارماه گفتن به این منظور است که آخرین عددی بوده که برای تکثیر بیان میشده است. عدد زیادی را که میخواستند بیان کنند، یعنی بگویند قابل احصاء نیست و نمیتوان شمرد، میگفتند هزار. ولی نه بخصوص هزار، بلکه لیله قدر از همه اوقات و از همه دورانی که در آن لیله قدری نباشد افضل است. در باطن به دوران حکومت معصومین؟عهم؟ تفسیر شده، که دوران حکومت ایشان از دوران حکومتهایی که در آن دوران، امام معصومی حاکم نباشد و حکومت ظاهری نداشته باشد افضل است.
بعد خدا فرمود: قال لرسولالله؟ص؟ و هل تدری لِمَ هی خیرٌ مِن الف شهر؟ میدانی چرا لیله قدر از هزار ماه بهتر است؟ قال لا عرض کرد نه. قال لانّها تنزّل فیها الملائکة و الرّوح باذن ربّهم من کل امر؛ علتش این است که در لیله قدر ملائکه و روح به اذن پرورنده آنها از هر امری نازل میشوند، و روح را گفتهاند که اعظم از همه ملائکه است حتی از جبرئیل. و این روح، همان روحالقدس است که از همه ملائکه اعظم است. و «من» در اینجا به معنای باء است یا اصلاً باء بوده و «مِن» شده است، که تنزیل آن رسیده که باء است. حال یا تنزیل است که یعنی اصل نزول اینطور بوده و یا معنای تنزیل اینطور باشد که معنای من در اینجا باء باشد یعنی بکل امر؛ یعنی به همه امور نه بعضی از امور.
بعد میفرماید: و اذا اذن الله عزّوجلّ بشیء فقد رضیه؛ اگر خدا چیزی را اذن دهد، معلوم است آن را پسندیده و آن را خواسته است. سلام هی حتّی مطلع الفجر؛ لیله قدر تا طلوع فجر سلامتی است، یا تا طلوع فجر سلام است. یقول میفرماید که
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 166 *»
تُسَلِّم علیک یا محمّد ملائکتی و روحی بسلامی من اوّل ما یَهبِطُون الی مطلع الفجر؛ ملائکه من و روح من بر تو از اول ورودشان به زمین تا طلوع فجر سلام میکنند. ثمّ قال فی بعض کتابه، بعد خدا در قسمتی از قرآن فرمود: و اتّقوا فتنة لاتُصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة([173]) فی انّا انزلناه فی لیلةالقدر؛ و از فتنهای که بعد از رسولخدا؟ص؟ عده مخصوصی از امت در آن فتنه قرار میگیرند بپرهیزید که این فتنه مربوط به انّا انزلناه فی لیلةالقدر است؛ یعنی معتقد میشوند که تا رسولخدا در دنیا بودند، لیلةالقدر هم بوده و همین که رسولخدا از دنیا رفتند، دیگر لیلةالقدری نیست؛ یا لیلةالقدر با رسولخدا بالا برده میشود، یا اگر هم باشد فقط به عنوان اینکه شبی از شبها است ولی نزول ملائکه و روح را در آن شب انکار میکنند و در این فتنه میافتند. و قال فی بعض کتابه، در قسمت دیگری از قرآن فرمود: و ما محمّد؟ص؟ الّا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلنیضرّ الله شیئاً و سیجزی الله الشاکرین؛([174]) محمّد؟ص؟ نیست مگر فرستاده خدا، مثل سایر انبیاء و رسل که پیش از او بودند و جریانهای عادی و بشری بر آنها جریان یافت و از دنیا رفتند، او هم اگر بمیرد یا کشته شود شما به حالات پیش خودتان برمیگردید و کسیکه به حالت پیشین خود از دوران جاهلیت برگردد، به خدا ضرری نزده است و به این زودی خدا سپاسگزاران را پاداش میدهد.
حضرت سجاد؟ع؟ این آیات را با انّا انزلناه تطبیق میفرمایند و چنین تفسیر میکنند: یقول فی الآیة الاولی انّ محمّداً حین یموت یقول اهلُ الخلاف لامر الله عزّوجلّ مضت لیلةالقدر مع رسولالله؟ص؟؛ فرمودند که در آیه اوّلی خداوند میفرماید که وقتی رسولالله از دنیا بروند، اهل خلاف، نسبت به امر خدا ـــ یعنی مقام ولایت و امامت و
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 167 *»
وصایت ـــ اینطور میگویند که شب قدر هم با رسولخدا رفت؛ یعنی به آنطوری که بود و نزول ملائکه و روح میشد، با رسولخدا رفت. فهذه فتنةٌ اَصابَتْهم خاصّة؛ این فتنهای است که آن عده مخصوص به آن مبتلا میشوند. و بها ارتدّوا علی اعقابهم؛ و به همین فتنه هم ارتداد پیدا میکنند و به جاهلیت و کفر پیشین خود برمیگردند. لانّهم ان قالوا، زیرا آنها اگر بگویند لَمْتذهب، لیلةالقدر از بین نرفته و به همان حالی که در زمان رسولخدا؟ص؟ بوده برقرار است، فلابدّ انیکون للّه عزّوجلّ فیها امر؛ پس خواهنخواه باید در آن لیله قدر برای خداوند امری باشد. یعنی همانطوری که در زمان رسولخدا انجام میشد، بعد هم باید در مورد شخص دیگری انجام یابد. و اذا اقرّوا بالامر لمیکن له من صاحبٍ بُدّ؛([175]) پس اگر بگویند آن امر و آن جریانها برقرار است، باید بگویند یک صاحبی و یک اهلی دارد که بر او ملائکه و روح نازل میشوند و این جریان نزول ملائکه با او انجام میشود. پس باید به ولایت و امامت ما اقرار کنند. از این جهت است که وجود لیله قدر را انکار میکنند.
حدیث دیگری از حضرت باقر؟ع؟ است فرمود: یا معشر الشیعة خاصِموا بسورة انّا انزلناه تَفلُجوا؛ ای گروه شیعیان، با دشمنانتان ـــ یعنی منکرین ولایت و امامت امامان ـــ بهوسیله سوره انّا انزلناه مخاصمه و محاجّه کنید که بر آنها غلبه نموده و آنها را مغلوب میکنید. فوالله انّها لحجّة الله تبارک و تعالی علی الخلق بعد رسولالله؟ص؟؛ پس به خدا سوگند که سوره انّا انزلناه بعد از رسولخدا؟ص؟ حجت خدای تبارک و تعالی بر خلقش است. و انّها لسیّدة دینکم؛ و سوره انا انزلناه آقای دین شما است. و انّها لغایة علمنا؛ و سوره انا انزلناه نهایت علم ما است. یا معشر الشیعة خاصموا بحـٰم و الکتاب المبین انّا انزلناه فی لیلة مبارکة انّا کنّا منذرین بقیه آیه که فیها یفرق کلّ امر حکیم؛([176]) فرمود: ای
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 168 *»
جمعیت شیعه، با دشمنان و منکرین ولایت و امامت با حــٰم … محاجّه و مخاصمه کنید؛ چرا؟ فانّها لولاة الامر خاصّة بعد رسولالله؟ص؟؛ زیرا این آیات هم که در سوره حم دخان است به صاحبان امر بعد از رسولخدا و امامان بعد از رسولخدا؟ص؟ مربوط است. یا معشر الشیعة یقول الله تبارک و تعالی و ان من امّة الّا خلا فیها نذیر؛([177])([178]) با این آیه هم محاجّه کنید که این آیه هم وجود نذیر بعد از رسولخدا؟ص؟ را اثبات میکند؛ تا آخر حدیث که دیگر مربوط به سوره انا انزلناه نیست.
انّا انزلناه سوره عجیبی است و مطالب عجیبی دارد. نمیدانم کدام قسمتش را بگویم و چطور بحث را مرتب کنم که بحثمان زود تمام شود. برای خود همین بحث لا اقلّ یک ماه وقت لازم است که در اطراف همین مسأله صحبت کنیم که خود لیلةالقدر چیست، نزول ملائکه و روح چیست، مراد از روح چیست. و حرفهایی که دیگران در جوانب این سوره زدهاند و تفسیرهایی را که دیگران کردهاند بخواهیم بررسی کنیم، وقت لازم دارد.
این لیلةالقدر با این عظمت و جلالت را بعضی میگویند که زمان، از حیث خود زمان فضیلتی ندارد. امروز با دیروز، دیشب با پریشب و امشب تفاوتی ندارد. مِنْ حیث هو هو از جهت زمان بودن تفاوتی ندارد، ولی حوادثی که در این زمانها واقع میشود باعث میشود که برای زمان فضیلتی پیدا بشود، و نیز میگویند مکان هم همینطور است. زمین کعبه با زمین مثلاً مشهد و یا تهران هیچ فرقی ندارد، ولی چون آدم یا ابراهیم آنجا آمدهاند و آن خانه را ساختهاند، این فضیلت پیدا شده است؛ مثل اینکه شما یک زمینی را بگیرید و مسجد کنید، تا مسجد شد این فضیلت برایش پیدا شد. پس فضیلت لیلةالقدر هم روی این جهت است که حادثهای در این شب رخ
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 169 *»
میدهد، بهواسطه آن حادثه لیلةالقدر فضیلت پیدا میکند.
اگر اینطور باشد باید به این اشخاص گفت که پس چرا خدا تا این اندازه برای بندگانش ناراحتی فراهم کرده؟ به آدم یا ابراهیم دستور میداد بروند این خانه را در هلند بسازند و حج را هم بهسوی آنجا قرار میداد که اگر کسی میرود حج انجام بدهد، لا اقلّ یک شهری را ببیند، کشوری را ببیند که غرق گل باشد، هوای خوب داشته باشد، همیشه گلباران باشد. چرا هلند را قرار نداده است؟ به آدم دستور میداد که این خانهای را که میخواهی بسازی و بعد مطاف تمام مؤمنین و اهل اسلام بشود و همه ادیان آسمانی به آن احترام بگذارند، برو در هلند بساز. چرا بین این کوههایی که اینقدر گرم و سوزان است قرار داد و با این سختیها و اینهمه مشکلات در آن مشاهد مشرّفهای که در آنجا هست راضی شد که خانه او را در آنجا بناء سازد و ما هم از خدا بخواهیم که و لاتُخْلِنی من تلک المواقف الکریمة و المشاهد الشریفة.([179]) آن عرفات، آن منی، آن مشعر، همینطور بیجهت و بدون هیچ دلیلی و رجحانی آنجا را انتخاب کرد و اسمش را منی گذاشت و شریف شد؟ آن طرف را اسمش را مشعر گذاشت و شریف شد؟ و آنطرفتر را عرفات نام گذاشت و کریم و شریف شد؟ حالا ما هم بهواسطه این قرارداد پوچ و بیجهت آنجا برویم. در آن بیابانها، در عرفات یک قدری انسان ریگهای زمین را زیر و رو کند، عقرب دیده میشود و ممکن است عقرب او را بگزد. خود من چند بار در عرفات کنار خیمه عقرب دیدهام. یکچنین سرزمینها را بیجهت انتخاب کرده و رفتند آنجاها را درست کردند و آنها را مکه و عرفات و منی و مشعر نام گذاشتند؟ حال ما هم باید آنجا برویم و مناسک را به چه زحمت و مشکلاتی انجام بدهیم و اسم این کار را حج بگذاریم.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 170 *»
ولی خیر، اینچنین نیست و این حرفها از بیخبری از حقایق شرع و دین است. امامان ما؟عهم؟ میفرمایند زمین از زیر این کعبه، پهن شده است. پس یک جهتی دارد و حسابی دارد که اینجا انتخاب شده است. چون مرکز است و امّالقری است، تمام زمینها از اینجا پیدا شده و از این دامنه سرزده است، از این جهت مادرِ قریهها و مادرِ شهرها است و باید احترام و تجلیل بشود. حال تو نمیفهمی بگو من نمیفهمم و علتش را نمیدانم، نه اینکه بیایی و این امور را انکار کنی.
در مورد لیلةالقدر میگویند که آن هم مثل شبهای دیگر است، هیچ فرقی ندارد، از نظر زمان بودن هیچ فرقی ندارد، ولی در آن حوادثی پیش آمده که فضیلت یافته. حالا چه حادثهای پیش آمده؟ حادثهای را که میگویند این است، که هر ولیّ و هر سالکی برای استکمال و ترقی و تکامل خود یک دورانی دارد. از وقتیکه شروع به ریاضت و زحمت و سیر و سلوک میکند، به یک وقتی میرسد که در آن وقت، کامل میشود. تا کمال برای او حاصل شد، آنوقت فیوضات خدا به او تعلق میگیرد. آن وقتیکه فیوضات به او تعلّق گرفت، همان وقت برای او لیلةالقدر است. میگویند ائمه ما یا رسولخدا؟ص؟، اینها شروع به عبادت و تقوی و زحمت و سیر و سلوک الی الله میکنند. در لیلةالقدر برای ایشان کمالی فراهم میشود که در این موقع به این بزرگواران تقدیرات تعلق میگیرد و نفسشان لوح تقدیر همه اشیاء و همه امور میشود.
وقتی کسی از فرمایشات ائمه؟عهم؟ بیخبر باشد و این بیانات را ببیند، ممکن است به به هم بگوید؛ به به چه تحقیقاتی! آقا دانشمند است! استاد است! چقدر زحمت کشیده! ولی اینها همه بیاساس و مزخرف است. با توجه به فرمایشات ایشان؟عهم؟ لیلةالقدر یک واقعیتی دارد که برای آن شبهای مخصوصی انتخاب شده است و روی جهاتی بخصوص در ماه رمضان انتخاب شده و بخصوص در دهه آخر آن انتخاب شده و بخصوص در شب نوزدهم و بیست و یکم و شب بیست و سوم
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 171 *»
انتخاب شده که از جهت اموری و جهاتی است و بیجهت نیست که بگوییم فرق نمیکند و روی این حادثهای که در این ماه یا در این شبها واقع شده یا واقع میشود، فضیلتی برای آنها پیدا گردیده است.
عرض میکنم درباره انّا انزلناه و لیلةالقدر بحثهای زیادی است. نمیدانم از کدام قسمت شروع کنم و به کدام قسمت از آن بحثها بپردازم. همین اندازه این عبارت را دقت کنید از امام؟ع؟ است که از کتاب مبارک کافی است. خودتان درباره آن فکر کنید: عن ابیجعفر؟ع؟ قال: لقد خلق الله جلّ ذکره لیلة القدر اوّل ما خلق الدنیا و لقد خلق فیها اوّل نبی یکون و اوّل وصی یکون، و لقد قضی انیکون فی کلّ سنة لیلة یُهْبَط فیها بتفسیر الامور الی مثلها من السّنة المُقبِلة، من جحد ذلک فقد ردّ علی الله عزّوجلّ علمه لانّه لایقوم الانبیاء و الرسل و المحدَّثون الّا انتکون علیهم حجة بما یأتیهم فی تلک اللیلة مع الحجّة الّتی یأتیهم بها جبرئیل.([180])
در این حدیث شریف چقدر مطلب است و در اینجا چقدر بیان است و چقدر مشکلات از آن حل میشود؟ چطور توضیح بدهم و چه بگویم؟! همین اندازه که به بحث ما مربوط است توضیح میدهم، دقت بفرمایید.
ما دانستیم که برای ائمه ما؟عهم؟ یک مقامی است که در آن مقام، یکی از آن بزرگواران در جای همه آنها میتواند بنشیند و از همه آنها میتواند نیابت بکند. و در این مقام است که برای جمیع فیوضات مبدأ است، برای جمیع خلایق قطب است، برای جمیع عنایات ربّانی به همه خلق واسطه است. این مقام، همان مرتبهای است که از آن بحث میکنیم و میخواهیم بدانیم چیست، که وقتی میگوییم امام غائب است و غیبت او یعنی چه؟ در آن مقامی که این بزرگوار جای همه آن بزرگواران؟عهم؟ نشسته است و یا در هر زمانی امام آن زمان جای گذشتگان از آن بزرگواران مینشیند؛
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 172 *»
این مقام نسبت به جمیع شئونات و جمیع اشیاء و جمیع خلایق مقام مبدئیت را دارد، مقام قطبیت، واسطه، مرکز، محور و هرچه بگوییم.
حال در این عالم ما، این مقام، خلقت ظاهری امام است که در این عالم طبق سنّت و نظام این عالم دورانی را در این عالم طی مینماید. در دورانی پیش از تشکیل نطفه است، بعد نطفه در صلب پدر، بعد در رحم مادر قرار میگیرد، بعد تولد مییابد، رشد میکند و جوان میشود و در همین مرتبهاش مرکز و مبدأ است و محیط است. بعد ممکن است لباسی از این بدن ظاهری و ظهور ظاهری بپوشد و در مدینه منوّره مثلاً ساکن شود یا مثلاً در زندان بغداد بهسر ببرد و همینطور. و در این زمان ما هم، امام زمان ما صلواتاللهعلیه ممکن است بدنی ظاهری اینچنینی برای خود بگیرند و در بلدی یا در بلادی بدنهایی برای خود بگیرند. این ظهور ظاهریشان است.
دقت کنید، آن عقل کلی که این بزرگواران دارند و آن عقل کل که اوّل ما خلق الله است و همه اشیاء به آن آفریده شده، او در این مقام ظاهری ایشان که مورد بحث است در این عالم ظاهر میشود. این مقام برای این عالم مبدأ میشود. در این مقامی که عرض کردم یکی از ایشان جای همه ایشان مینشیند. بعد این مقام و مرتبه ممکن است در بدنی یا بدنهایی ظاهر بشود؛ ولی وقتیکه در بدنِ ظاهری و ظهورِ ظاهری ظاهری ظاهر شدند، آن امور در این بدن دیده نمیشود، آن مقامات و جهات و احاطه در این بدن دیده نمیشود؛ بلکه ممکن است در یک اتاقی از منزلش در مدینه در همین لیلةالقدر نشسته باشد، مشغول عبادت باشد. ممکن است یکی از صحابه و اصحابش هم کنارش باشد و هیچ باخبر نشود و نزول ملائکه و روح را بر آن امام اصلاً نبیند و آن غوغایی که در لیلةالقدر است مشاهده نکند و نمیبیند در لیلةالقدر چه غوغایی است. چون معنای قَدْر همانطور که به معنای تقدیر آمده، یعنی لیله تقدیر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 173 *»
که همه امور تقدیر میشود یا به معنای مقدار و ارزش آمده، یعنی لیلهݥ باارزش؛ همینطور به معنای ضیق و تنگی هم آمده است. خدا در قرآن فرموده: و من قُدِرَ علیه رزقه؛([181]) یعنی کسیکه روزی بر او تنگ شود. پس قدر به معنای ضیق و تنگی هم آمده است. میفرماید در لیلةالقدر آنقدر ملائکه بر امام برای گرفتن فیض و رسانیدن فیض نازل میشوند که جمیع فضاء پُر میشود و فضاء بر آنها تنگ میگردد. زمینها و آسمانها و فضاها پُر از ملائکه میشود بهطوری که جا بر آنها تنگ میشود. لیلةالقدر پس به معنای لیله ضیق و تنگ هم میباشد. یکچنین غوغایی بر امام میگذرد و ممکن است اگر کسی از صحابه کنار امام نشسته باشد خبردار نشود، و همینطور هم بود. ائمه ما در لیلةالقدر در مدینه بودند و آن بزرگواران در مسجد رسولخدا؟ص؟ یا مشغول نمازخواندن بودند یا مینشستند و دعاء میخواندند؛ هر کس هم که میآمد آنها را میدید و میگفت هذا جعفر مثلاً یا هذا باقر صلواتاللهعلیهما. به آنها هم اشاره میکردند و آنها را میدیدند و در ظاهر کار هیچ خبری نبود و نزول ملائکه و روح در ظاهرِ این بدن، هیچ دیده نمیشد.
پس کدام مرتبه امام محل اینهمه نزول و صعود و آمد و شد ملائکه بوده است و اکنون هم میباشد؟ حتی مطلع الفجر؛ تا صبح یکچنین غوغایی میگذرد. مرتبه ظاهری ایشان در همین عالم هم مراد است و مربوط به همین عالمشان است. و آن عبارت است از همان مرتبهای که آن مرتبه «بدن اصلی» ایشان است که مرکز و بیت عقل برای ایشان است. و نور انا انزلناه که بر ایشان نازل میشود، همان روحالقدس است که روحالقدس بر ایشان به کلی خود و به تمامیت خود فرود میآید. تنزّل الملائکة و الروح؛ این روح آنقدر شرافت دارد که ملائکه در برابر همین روح به خضوع میافتند و بر آدم سجده میکنند در وقتیکه یک نمودی و جلوهای از این روح در آدم پیدا شد.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 174 *»
فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین فسجد الملائکة کلّهم اجمعون.([182])
حتی جبرئیل در مقابل این روح خاضع شد. این کدام روح است؟ آن روحی است که بهحسب قابلیت آدم یک جلوهای از آن در او پیدا شد، و آن روح به کلّش و تمامش و اصلش و حقیقتش بر محمّد9 و بر ائمه ما: نازل شده و میشود.
آن مقام ایشان در این عالم منشأ بروز این آثار و مبدأ جمیع آثار در این عالم است و آن مقام است که درباره آن فرمودهاند: لولا الحجّة لساخت الارض باهلها، ([183]) و آن مقام است که قطب است و گفتم هر یک از ایشان میتواند جای همه ایشان بنشیند و جمیع خلق را اداره کند و تدبیر کند و واسطه فیض برای همه خلق باشد. آن مقام، در لیلةالقدر در این بدن ظاهری در گوشه مسجد رسولخدا؟ص؟ ظاهر میشود، یا در خانهاش نشسته است و عبادت میکند. اگر کسی هم نگاه کند میبیند در ظاهر آن خبری نیست. اگر خبری میدیدند که اقرار میکردند. در این بدن ظاهرِ ظاهر خبری نیست، پس هرچه هست در آن مرتبهای است که در این بدن ظاهر جلوه کرده است.
پس آن مقام مبدئیت و قطبیتی که برای امام در این عالم است، آن مقام ممکن است در بدنهای متعددی ظاهر شود. از این جهت ممکن است کسی الآن مهدی صلواتاللهعلیه را در این شهر ببیند و البته نشناسد و مثلاً به شکل جوانی ببیند و همین لحظه و همین آن، شخص دیگری مهدی صلواتاللهعلیه را به لباس پیرمردی در کربلا ببیند و در همین لحظه کس دیگری او را در مکه به سن کمال بین جوانی و پیری زیارت کند که مشغول طواف است مثلاً. هیچ مانعی ندارد. این بدنها، اینها هریک برای آن بدن اصلی و آن مقام مبدئیتی که برای این عالم دارند، مظهر است. پس برای آن، این ظهورات متعدده میباشد.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 175 *»
لیلةالقدر هم یکچنین حقیقتی است؛ یعنی آن زمان و وقتیکه برای حوادث زمانی در این عالم مبدئیت دارد. برای آن لیلةالقدر حقیقی و واقعی در وقتهای ما در دوره سال مظاهری وجود دارد که آنها لیلةالقدر ما میشوند. مثل آنکه لیلةالقدر برای ما شب بیست و سوم است که امشب باشد، برای شهری دیگر فردا شب باشد، برای شهر دیگری پسفردا شب باشد و همه این شبها لیلةالقدر است. مانند وقت نماز ظهر و زوال ظهر که نماز واجب میشود، منادی از طرف خدا ندا میکند: قوموا الی نیرانکم الّتی اوقدتموها علی ظهورکم فاطفئوها بصلوتکم؛([184]) برخیزید اینهمه آتشی که از معصیتهای خود فراهم کردهاید و برافروختهاید، آن آتشها را با نماز خاموش کنید؛ یعنی نماز بخوانید تا آمرزیده شوید.
اوّل زوال، یک حقیقتی است ولی مظاهری دارد. ببینید زوال هر شهری فرق میکند، بهتدریج این زوالها پیدا میشود. در مشهد زوال ظهر فلان ساعت است، در شهر دیگر ساعت دیگر، همینطور تا مجموعه کره زمین، چقدر ساعتهای زوال پیدا میشود؟ اینها همه مظهر آن زوال کلی و آن حقیقتِ کلیه زوال است. لیلةالقدر هم همینطور است.
نه اینکه مانند دیگران بگوییم این زمانها همهاش یکسان است و حادثهای که در این زمان رخ میدهد با حوادثی که در شبهای دیگر رخ میدهد هیچ فرق ندارد. آنها میگویند کامل و ولیّ که به کمال میرسد در این وقت چون به کمال رسید این وقت بافضیلت شد. پس برای فرد دیگری که وقت دیگری لیلةالقدرش میشود چه؟ کدام کامل باز به کمال میرسد؟ فرض هم این است که ما یک کامل روی زمین بیشتر نداریم که معصوم؟ع؟ است که به معنای معصوم کلی و محل نزول ملائکه و روح است. گرچه از نظری ما معتقد هستیم که حتی برای کاملان و بزرگان شیعه هم
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 176 *»
لیلةالقدر هست و بالنسبه همان اوضاعی که بر امام میگذرد بر آنها هم میگذرد. همان تنزّل الملائکة و الروح که بر معصومین است بر کاملان شیعه هم هست. چون هر مقامی که بالنسبه مبدئیت دارد، لیلةالقدر دارد؛ چون برای آن مقام هم وقتی است که در آن وقت آثار از آن بروز میکند و به برکت آن حوادث بر خلق مادون آن جاری میشود.
عرض کردم در مورد انّا انزلناه و لیلةالقدر خیلی وقت و فرصت میخواهد که بتوانیم در جوانب مختلف آن بحث کنیم. انشاءالله اگر یک وقتی فرصت کردیم و فراغتی داشتیم، بحث انا انزلناه داشته باشیم، یک ماه، دو ماه، یا بیشتر بحث کنیم. خیلی مطلب است! همینطور نشستهاند و درباره لیلةالقدر سخنها گفتهاند و حرفها زدهاند و بافتهاند. درباره این مسأله مهم که قرآن درباره آن نازل شده و لیلةالقدر با این عظمت و جلالت، میگویند با سایر وقتها فرقی ندارد. زمانها همه با هم یکسان هستند مانند زمینها که همه با هم یکسان میباشند و هیچ فرقی با هم ندارند. فرض کنید اگر همه زمینها با هم یکسان بودند، بیایند در مکه، کعبه و این مسجد را بسازند، بزرگترین اشکال همینجا است که ترجیح بلامرجّح است. اگر قطعههای زمین یکسان است چرا اینجا انتخاب شده؟ جای چرا گفتن است. آخر نبیی که همه امورش از طرف خدا است، چرا در اینجا مسجد ساخت و مسجدالحرام شد؟ اگر همه زمینها یکسان است چرا اینجا ساخت؟ گذشته از آنکه از نظر ظاهر هم میبینیم که یکسان نیست. عرض کردم هلند از اینجا خیلی بهتر است، بهحسب ظاهر حق بود حضرت آدم آنجا میرفت و قطعهای از آن را مسجد و کعبه میساخت. پس اموری و جهاتی دیگر در کار است.
پس لیلةالقدر یک حقیقت کلی است و دارای مظاهر است و هرکس که در این عالم و در عرصه خلق مبدئیتی داشته باشد، بهواسطه مبدئیتداشتن، لیلةالقدری هم برایش هست. فرمود: هرکس در مقام ما نسبت به انّا انزلناه شک دارد و میخواهد
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 177 *»
برایش روشن بشود که مقام ما نسبت به انّا انزلناه چیست، در شب بیست و سوم ماه رمضان هزار مرتبه انّا انزلناه بخواند، صبح نکرده در خواب برای او روشن میشود که برای ما چه مقامی است بهطوری که یقین خواهد کرد.([185]) ما انشاءالله تعالی و له الحمد شک نداریم و اگر در شب قدر هزار مرتبه انّا انزلناه و یا صد رکعت نماز و در هر رکعت ده مرتبه انا انزلناه و یا سوره مبارکه توحید بخوانیم، برای تعظیم آن شب است. اين فرمایش برای غافل است؛ میفرمایند اگر غفلت برایش دست داد و خوابید، در خواب میبیند. ما که انشاءالله در شب قدر احياء داريم و بيدار هستيم. اینطور در خاطرم هست که در حاشيه فصلالخطاب میفرمايند معلوم میشود غافل میشود، خوابش میبرد و در خواب چيزی را میبيند که امر ولایت برایش روشن میشود. ([186]) ولی ما الحمدلله در شک نيستيم و یقین داریم. این مسائلی که مطرح میکنیم برای مذاکره و احياء امر محمّد و آلمحمّد؟عهم؟ است.
از نظر ما لیلةالقدر برای بزرگان شیعه هم هست. همانطور که تنزّل ملائکه و روح بر معصوم کلی میشود ــ چون مبدئیت دارد ــ برای بزرگان شیعه هم بالنسبه همین مقام هست. در این حدیث امام؟ع؟ میفرمایند که خدا لیله قدر را خلق کرد در آن ابتدائی که دنیا را خلق کرد. پس بیجهت نیست که لیلةالقدر است؛ یعنی خود دنیا که پیدا شد از لیلةالقدر پیدا شده است. چون خود دنیا از حوادث و از مخلوقات خدا است، پیدایش دنیا از لیلةالقدر است؛ پس یک حقیقت کلی است. یک وقتی است که این وقت، مبدأ اوقات است که حتی دنیا از لیلةالقدر پیدا شده؛ لقد خلق الله جلّ ذکره لیلةالقدر اوّل ما خلق الدنیا؛ آن ابتدائی که دنیا را خلقت کرد، لیلةالقدر را خلقت
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 178 *»
کرد و تمام این اوقات از این لیلةالقدر پیدا شده است. ولی بین این اوقات دنیایی مظهرهایی انتخاب کرده که لیلةالقدر در آن مظهرها ظاهر شده است. شب نیمه شعبان، شب نوزدهم ماه رمضان، شب بیست و یکم آن، شب بیست و سوم، شب بیست و پنجم، شب بیست و هفتم، شب بیست و نهم و همچنین شب آخر ماه رمضان را «لیالی قدر» گفتهاند. همه اینها مظاهر لیلةالقدر است، اما آن مظهر کلی کلی جامع که لیلةالقدر در آن مظهر بهطور کلیّت و جامعیتش ظاهر شده، شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان است. پس فضیلت این شب از این جهت است، احیائش آنقدر فضیلت دارد، عبادت در شب و روز آن آنقدر فضیلت دارد. همه این فضیلتها مربوط به این جهت است.
مانند آنکه امام؟ع؟ هم برای آن مقام مرکزیت و مبدئیت خود بدنهایی انتخاب میکنند. این بدنها ممکن است برایش مراتب باشد. ممکن است در یک درخت بسیار بسیار خوبی مانند درخت کوه طور جلوه کند. آن درخت، آن شجره، چه کسی در آن درخت صحبت میکرد؟ معلوم است که امام امیرالمؤمنین علی صلواتاللهعلیه آن درخت را برای خود مظهر انتخاب فرمود و در آن درخت جلوه کرد و به زبان خود از آن درخت سخن گفت و آن درخت زبان علی صلواتاللهعلیه شد و با موسی؟ع؟ سخن گفت. ان بورک من فی النّار و من حولها.([187]) همینطور ممکن است در جایی لازم شود که یک پیکره حیوانی را انتخاب کند و مثلاً به شکل شیر بشود و کنار بدن پارهپاره فرزندش حسین صلواتاللهعلیه بیاید و عزاداری کند، و آنهایی که به این امور جاهلند، از این امور استبعاد میکنند. میگویند چطور میشود علی؟ع؟ بیاید در لباس شیر ظاهر بشود؟ او نمیداند که مثلاً روح انسانیت با آن جلالت رتبه وقتیکه در این پیکره عنصری ظاهر بشود، آیا بر آن جلالت روح انسانیت از این بدن عنصری
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 179 *»
کثیف صدمهای وارد میشود؟ این پیکره ظاهری که ارزشی ندارد. به تعبیر آقای بزرگوار ما، در همین کتاب مثنوی ایشان مطالعه کنید ببینید که چگونه واقعیت این بدن را بیان میفرماید. این بدن که همان عذره است، این بدن با عذره هیچ فرقی ندارد. منتهی عذره دفع شده ولی از آن عذره در این بدن یک مقدارش مانده است، این هم کمکم دفع میشود همینطور که دارد دفع میشود. آیا ظهور روح انسانیت و عقل انسانی در این پیکره، نقصانی برای عقل است؟ آلودهشدن عقل است؟ پایینآمدن ارزش روح انسانی است که در این پیکره گندیده عذرهمانند ظاهر و داخل شده است؟ این است که چون معنای ظهور و ظاهر و انتخاب مظهر را نمیفهمند اشکال میکنند.
آری، گاهی مصلحت اقتضاء میکرده و جهاتی در کار بوده که امام؟ع؟ برای خود مظهری انتخاب کند که به شکل شیر باشد و در عرصه حیوان باشد و کاری که از شکل شیری بر میآمده در آنجا لازم بوده است، و همینطور در جای لازم، بدن یا بدنها برای خود انتخاب میکردهاند. درباره امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه در نقلها رسیده است که برای خود بدنهای متعدد انتخاب میکردهاند. دیگر درباره حجةبنالحسن صلواتاللهعلیه و انتخاب بدنهای متعدد کسی نمیتواند اشکال کند؛ چون برای خیلیها اتفاق افتاده که میگویند در موقع گرفتاریهایشان متوسّل شدند و کسی آنجا حاضر شده است و آنها را نجات داده است و میگویند امام؟ع؟ بوده است. این را که همه قبول دارند و شیعه دیگر حالا نمیتواند انکار کند که امام زمان صلواتاللهعلیه ممکن است بدنهای متعدد برای خود انتخاب بفرمایند. ولی هر امامی آن بدنی را که به آن بدن از ابتداء در این عالم ظاهر میشود و آن بدن را همیشه دارد و آن از بین نمیرود و فانی نمیشود، آن بدن از همه این بدنها اعتدالش بیشتر است که باقی میماند. آنها هم اعتدال دارند و اصلاً فرق ندارند، ولی طوری
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 180 *»
است که این بدن را برای خود انتخاب کرده است. و هریک از ائمه؟عهم؟ در دوران امامت ظاهریشان بدنی داشتند که معلوم بود چه وقت به دنیا آمده و در دوران کودکی و بزرگی با همان بدن زندگی کرده است و بعد هم همان بدن فوت میشده و یا همان بدن کشته میشده و یا همان بدن صدمه میدیده است.
لیلةالقدر هم همینطور است و لیلةالقدر آنطور نیست که مثل سایر اوقات باشد و فرقی نداشته باشد. فرق دارد و برای اجزاء این زمان، اعتدالی است. شب بیست و سوم را از نظر مجموعه هستی اعتدالی است. ما که نمیدانیم و به همه امور واقف نیستیم. ما یک طلوع خورشید میبینیم و یک غروب خورشید، یک طلوع ماه میبینیم و یک غروب ماه، اسمش را روز و شب میگذاریم. ما همین را میبینیم، چیز دیگری را که نمیبینیم. ما حقیقتِ زمان و وقت را نمیدانیم چیست و این نقطه نقطهها که مظاهر وقت و زمان است، دقایق و روزها و شبها، اینها همه با هم تفاوت میکنند و یکسان نیستند. ما که به این امور راه نمیبریم، ما باید تسلیم کسانی باشیم که بر همه هستی محیط هستند، شاهد بر خلقت بودهاند، ناظر بر خلقت بودهاند، خدا همهچیز را در حضور آنها خلقت کرده است. آنها وقتیکه میگویند این لیلةالقدر بر همه اوقات فضیلت دارد، باید تسلیم آنها بشویم و معتقد بشویم که بنابراین خود وقت، فضیلت دارد؛ مثل اینکه این بدن بهواسطه تعلّق روح انسانی فضیلت دارد به آن پیکرهای که روح نباتی در آن ظاهر شده است. نمیشود گفت این با آن هیچ فرقی ندارد؛ نه، خیلی فرق دارد. این به یک اعتدالی رسیده که انسان در این پیدا شده است، آن به یک اعتدالی رسیده که نبات در آن پیدا شده است. گرچه هر دوی آنها از نظر جرم عنصری یکی باشند، ولی اعتدال آن و اسباب و آلات و عواملی که به آن تعلّق گرفته است فرق میکند. همینطور در مورد لیلةالقدر عوامل و اسباب و شرایطی که در شب بیست و سوم فراهم میشود طوری است که لیلةالقدر کلی ــ آن حقیقت
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 181 *»
کلیه ــ برای ما در این وقت بخصوص ظاهر میشود و میبینیم بهحسب حرکتهایی که در افلاک و نجوم است متعدد هم میشود.
مطلب مهم دیگر این است که در حدیث میفرماید که: و لقد خلق فیها اوّل نبی یکون و اول وصی یکون؛ اولنبی و اولوصیی که پیدا شد در لیلةالقدر پیدا شد؛ یعنی لیلةالقدری نبوده که در آن لیلةالقدر نبی یا وصی نباشد، و نبیی و وصیی نبوده مگر اینکه برای او لیلةالقدر است. و لقد قضی انیکون فی کلّ سنة لیلة؛ و خدا اینطور قرارداده که در هر سالی یک شب باشد که در آن شب ملائکه و روح هبوط کنند، و آن یک شب همان شب کلی است، همان لیلةالقدر کلی است که در آن لیله ملائکه برای تفسیر و تفصیلِ تمام امور خلق تا سال آینده مثل همان شب هبوط میکنند. هرکس این را انکار کند، علم خدا را بر خدا انکار کرده است؛ زیرا انبیاء و رسل و محدَّثون نمیتوانند بهپاخیزند و حجت باشند مگر اینکه بر ایشان حجتی بوده باشد و آنچه که در آن شب برای ایشان میآید حجتی است که جبرئیل آن را میآورد.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 182 *»
مجلس 11
(روز پنجشنبه 23 ماه مبارک رمضان 1405 هـ ق)
r امام؟ع؟ و نزول ملائکه
r محدّث کیانند؟
r جانشینان رسولالله؟ص؟
r کاملان شاهد بر خلقند
r امتیاز مؤمن معتقد به انّا انزلناه
r موقعیت ملائکه
r نزول ملائکه همیشگی است
r نزول شیاطین
r نور انّا انزلناه
r اعتدال کاملان
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 183 *»
بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين
وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلي اَعْدائِهِم اَجْمَعين
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيَّكَ الْحُجَّةِ بنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً
حَتّي تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
در لیله قدر که امور تقدیر میشود و ملائکه با روح بر امام وقت صلواتاللهعلیه نازل میشوند، مطلب ما را روشن میکند به اینکه برای امام یک مقام و مرتبهای است که اگرچه از جنس همین عالم است و از مراتب ظاهرِ او است، ولی بالنسبه به این بدن ظاهری او باز غیب است. گرچه آن مقام، مراتب بالای او مثل عالم مثال و مراتب بالاتر نیست؛ بلکه در همین مقام ظاهری، مرتبهای دارد که محل نزول ملائکه است و محل نزول روح است. و جریان انّا انزلناه فی لیلةالقدر تا آخر سوره مبارکه در یکچنین مرتبهای ظاهر میشود و این بدن ظاهری معصوم؟ع؟ را میتوانیم «ظاهرِ ظاهر» یا «شهاده شهاده» بگوییم. بهجهت اینکه آن مقامی که محل نزول ملائکه است، آن مقام غیب مطلق نیست، از همین عالم است، مربوط به همین عالم است و بالنسبه به این بدنِ ظاهر، غیب است. پس این بدن عنصری را بدن ظاهرِ ظاهر بگوییم.
این سوره مبارکه و این جریان قدر و نزول ملائکه و همه اموری که در این سوره ذکر شده مورد قبول همه شیعه است.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 184 *»
و از طرف دیگر یقین داریم که این امور برای این بدن ظاهرِ ظاهر نبوده؛ چرا؟ چون این بدن ظاهرِ ظاهر در لیله قدر مثلاً در میان مسجد مشغول عبادت بوده و نزول ملائکه را بر این بدن ظاهر کسی مشاهده نمیکرده است. پس برای ایشان در همین مقام ظاهری ایشان مرتبهای هست که نسبت به این بدن ظاهرِ ظاهر، غیب است و آن مرتبه را «ظاهر» میگوییم.([188]) تمام این آیات و روایاتی که در زمینه لیله قدر و حوادثی که در لیله قدر واقع میشود و تعلّق ملائکه و روح به امام وقت و نزول امور و تفسیر تقدیرات تا سال آینده رسیده، همه اینها یقیناً در همین عالم است. در همین عالم زمان و در همین مرتبه زمانیِ امام؟ع؟، ولی دیده نمیشود، چشمهای دیگران نمیبیند. ولی در میان شیعیانِ ایشان یقیناً کسانی هستند که چشمهای ایشان میبیند. باز نه با این چشم بدنِ ظاهرِ ظاهر، بلکه آنها هم باز با چشمی بالاتر از این چشم میبینند و آن چشم هم از همین عالم است؛ بلکه بر خود آنها هم ملائکه و روح نازل میشوند و به خود آنها هم ملائکه و روح تعلّق میگیرند و مثل اینکه امام؟ع؟ بر خلق شاهد هستند، آنها هم شاهد بر خلقند. آنها هم برای پیداشدن حوادث و اموری محل و مبدأ میشوند.
در حدیثی که دیروز میخواندیم امام؟ع؟ به این مطلب اشاره میفرمایند؛ میفرمایند: و لقد قضی انیکون فی کلّ سنة لیلة؛ خدا اینطور حکم فرموده و نظام
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 185 *»
حکیمانه خود را بر این جاری ساخته است که در هر سال شبی باشد که در آن شب تفسیر امور تا سال آینده فرود آید، و فرمود هرکس این مطلب را رد کند، علم خدا را رد کرده است. بعد امام علت این قرار را ذکر میفرمایند: لانه لایقوم الانبیاءُ و الرّسل و المحدّثون الّا انتکونَ علیهم حجّةٌ بما یأتیهم فی تلک اللیلة؛ زیرا هر نبیّی و هر رسولی در زمان خودش و نیز مُحَدَّثان در هر زمانی، ایشان برای کاری آماده نمیشدند مگر اینکه در یکچنین شبی حجتی (دستوری) بر آنها از طرف خدا بیاید.
مُحَدَّث در اصطلاح آلمحمّد؟عهم؟ در مرتبه اول شامل ائمه؟عهم؟ و اوصیاء است، هر یک از ایشان را مُحَدَّث میگویند. و ماارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدّث که تنزیل قرآن هم و لا محدّث بوده و بعد حذف شده است.([189]) الّا اذا تمنّی القی الشّیطان فی امنیّته،([190]) که در قرآن کلمه مُحَدَّث رسیده ولی حذف کردهاند. در روایات که مسلّم است که مقام آلمحمّد؟عهم؟ را محدَّث گفتهاند که برای فرقگذاردن بین مقام نبوت و مقام امامت است. مقام امامت با نبوت این فرق را دارد که در موقع نزول وحی، نبی هم مَلَک را میبیند و هم صدای او را میشنود. درباره امام گفتهاند در موقع نزول الهام ـــ وحی هم اگر گفته شود، وحی تأسیسی نیست بلکه وحی تفصیل و بیان و تفسیر است ـــ و در موقع نزول وحی، مَلَک را نمیبیند ولی صدای ملک را میشنود و منافات ندارد که در حالات دیگر، مَلَک را هم ببیند. ایشان را مُحَدَّث گفتهاند.
همین تعبیر و اصطلاح درباره کاملان شیعه هم گفته میشود. کامل شیعه را هم مُحَدَّث میگویند. کان سلمان رضوان الله علیه محدَّثاً([191]) سلمان محدَّث بود. راوی عرض میکند چطور مُحَدَّث بود؟ میفرماید: یا امامش او را تحدیث میکند یا مَلَک او
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 186 *»
را تحدیث میکند و با او سخن میگوید و او سخن ملک را میشنود و او هم به مراد خدا و رسولخدا و امام واقف میشود. پس کامل شیعه را هم محدّث میگویند و در این حدیث شریف امام؟ع؟ اصطلاح محَدَّث را فرمودهاند. پس مُحَدَّث هم شامل خود مقام امامت است و هم شامل مقام کمال است. با کاملان هم تحدیث میشود و ملائکه بر آنها نازل میشوند.
راوی تقریباً مضطرب میشود، سؤال میکند: «و المحدّثون ایضاً یأتیهم جبرئیل او غیره من الملائکه؟» سؤال میکند که بر محدّثان هم جبرئیل نازل میشود و یا غیر جبرئیل از ملائکه هم بر آنها نازل میشوند؟ امام؟ع؟ در جواب، بیان خود را طوری میفرمایند که هم جواب مسأله گفته شود و هم تقیّه شده باشد. گویا از این شخص و یا کسانیکه در مجلس بودهاند تقیّه فرمودهاند.
میفرماید که امّا الانبیاء و الرّسل صلی الله علیهم فلا شکّ؛ در اینکه ملائکه و جبرئیل بر انبیاء و رسل نازل میشدند و میشوند شکی نیست. و لابدّ لمن سواهم من اوّلِ یومٍ خُلِقَتْ فیه الارض الی اخر فناء الدنیا انتکونَ علی اهل الارض حجّة ینزل ذلک فی تلک اللّیلة الی من اَحَبَّ من عباده؛ از انبیاء و رسل گذشته، مثل زمانهای دیگر که امامانند، از ابتداء خلقت زمین تا پایان دنیا، در همه زمانها، شکی نیست که لازم است حجتی باشد که خدا امور سال و تقدیرات را بر هرکس از بندگان خود که دوست دارد نازل کند. بعد میفرماید: و ایم الله لقد نزل الروح و الملائکة بالامر فی لیلةالقدر علی آدم؛ روح و ملائکه برای گزارش تقدیرات سال در شب قدر بر آدم نازل شدند. و ایم الله مامات آدم الّا و له وصی؛ آدم هم که از دنیا نرفت مگر اینکه وصی داشت، و کلّ من بعد آدم من الانبیاء قد اتاه الامر فیها؛ بعد از آدم هم هریک از انبیاء که بودند در شب قدر ملائکه بر او برای این گزارش نازل میشدند، جبرئیل و روح نازل میشدند. و وضع لوصیّه من بعده؛ و وقتیکه آن نبی از دنیا میرفت، برای وصیّش قرار میداد و لیلةالقدر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 187 *»
برای او بود. و ایم الله ان کان النّبی لَیُؤْمَر فیما یأتیه من الامر فی تلک اللّیلة من آدم الی محمّد؟ص؟ ان اوصِ الی فلان؛ باز امام؟ع؟ قسم یاد میفرماید. به خدا قسم که حتماً اینطور بوده است. ان کان النّبی، این حرف ان مخفّف از مثقّله است. «انّ» وقتی «ان» میشود، سر فعل هم در میآید. ان کان النّبی؛ یعنی حتماً و یقیناً هر نبیّی از زمان آدم تا زمان محمّد؟ص؟ به او امر میشد که این امر را به فلان شخص وصیت کند. «وصیت کن به فلان» یعنی برای خودت وصیی قرار بده و معنی وصی قرار دادن این است که حامل مقام تو باشد و جای تو بنشیند. در مبدئیت، در قطبیت، در واسطهبودن در جمیع فیوضات جای تو بنشیند. و لقد قال الله عزّوجلّ فی کتابه لوُلاةِ الامر من بعد محمّد؟ص؟ خاصّة؛ خدا در قرآن آلمحمّد؟عهم؟ را به این خطاب مخصوصشان فرموده است: وعد الله الّذین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم آیه را خواندند و تا فاولئک هم الفاسقون([192]) آیه را تمام کردند.
امام؟ع؟ مراد خدا را از این آیه بیان میفرمایند: یقول اَسْتَخلِفُکم لعلمی و دینی و عبادتی بعد نبیّکم کما اَسْتَخْلِفُ وُصاةَ آدم من بعده حتّی یبعث النبی الذی یلیه یعبدوننی لایشرکون بی شیئاً یقول یعبدوننی بایمان لا نبی بعد محمّد؟ص؟ فمن قال غیر ذلک فاولئک هم الفاسقون. میفرماید: ای آل محمّد، شما را برای علم و دین و عبادت خودم بعد از نبی شما، خلیفه قرار دادم همانطور که اوصیاء آدم را بعد از آدم خلیفه قرار دادم. تا اینکه میفرماید: فقد مَکَّنَ ولاة الامر بعد محمّد بالعلم و نحن هم؛ خدا ولایت را به ما بخشیده و امر را بعد از محمّد؟ص؟ در اختیار ما قرار داده است. فاسألونا از ما بپرسید؛ فان صدقناکم فاقرّوا؛ ما اگر راست میگوییم، اقرار کنید؛ و ما انتم بفاعلین؛ ولی شما به مقام ما اقرار نخواهید کرد.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 188 *»
بعد میفرماید: امّا علمنا فظاهر. شما از ما چه میخواهید؟ چه دلیل میطلبید بر اینکه ما جانشین محمّد؟ص؟ هستیم. از ما چه میخواهید؟ اگر علم میخواهید، علم ما که ظاهر است. و امّا اِبّان اَجَلِنا الذی یظهر فیه الدین منّا حتّی لایکون بین النّاس اختلاف فانّ له اجلاً من ممرّ اللّیالی و الایّام اذا اتی ظهر و کان الامرُ واحداً؛ و اما اگر قدرت و سلطنت و حکومت از ما بخواهید، آن موقعی دارد. تا شبها و روزها نگذرد و قابلیت و صلاحیت خلق و مُلک فراهم نشود، آن امر ما ظاهر نمیشود. آن قدرت و حکومت و سلطنت ما آشکار نمیشود و وقتی هم که شد، امر یکی خواهد شد و دین فقط از طرف ما ظاهر میگردد. و ایم الله لقد قَضَی الامر ان لایکونَ بین المؤمنین اختلاف؛ خدا اینطور خواسته که اگر حکومت ظاهری و سلطنت و قدرت ظاهری به دست ما باشد و دین از طرف ما آشکار گردد، دیگر بین مؤمنان اصلاً اختلاف نخواهد بود. همه تابع یک امام و از یک معصوم تبعیت دارند، اختلاف از بین مؤمنان برداشته میشود. حال در این عبارت دقت کنید. امام میفرمایند: و لذلک جعلهم شهداءَ علی النّاس؛ مؤمنان را که در بینشان اختلاف نیست، خدا ایشان را شهداء بر مردم قرار داده است.([193])
مرحوم مجلسی میگوید: شاید مراد از مؤمنان در اینجا ائمه باشند که شهداء بر مردمند؛ ولی با تصریحی که خود امام؟ع؟ در این عبارت بعد میفرمایند، روشن است
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 189 *»
که خدا مؤمنان را شاهد بر مردم قرارداده است؛ چرا؟ زیرا میفرماید: لیشهد محمّد؟ص؟ علینا، تا رسولالله بر ما شاهد باشد، و لنشهد علی شیعتنا، ما هم بر شیعیانمان شاهد باشیم، و لتشهد شیعتُنا علی النّاس، شیعیان ما هم بر مردم شاهد باشند.
ایشان کدام شیعیانند که بر مردم شاهد و حجت باشند، ملاک و میزان باشند؟ چه کسانی هستند؟ ما که خودمان میبینیم بر زن و بچهمان نمیتوانیم شاهد باشیم. مثلاً بچه را بیدار میکنیم نماز بخواند، میرود آن اطاق، نمیدانیم چه کرد، نمازش را خواند یا نخواند؟ انشاءالله بچههای ما که اینطور نیستند ولی اگر خدای نکرده اینطور باشند، ما چطور شهادت داریم؟ تا نرویم، نگاه نکنیم، گوش ندهیم مطمئن نمیشویم. پس این شیعیان یقیناً ما نیستیم. کسی نمیتواند این شیعیان را به معنای عمومش معنی کند، حق ندارد؛ زیرا محسوس خودمان است. به کارگرمان اطمینان نداریم، چطور میتوانیم شاهد بر او باشیم که آیا کار را درست انجام داد یا نه؟ آیا در این کار خیانت کرد یا نکرد؟ ما نمیدانیم. بر کوچکترین فرد شاهد نیستیم.
پس مراد از این شیعیان، کاملان شیعه هستند که ملائکه و روح و جبرئیل ـــ البته بهحسب خودشان و در رتبه خودشان، ـــ در شب قدر بر ایشان نازل میشوند. همانطور که در شب قدر بر امام نازل میشوند و همانطور که در شب قدر بر نبی نازل میشوند و اینها همه شاهد میشوند. همانطور که امام مثلاً شاهد میشود بر اینکه زید در امسال میمیرد، یا زید در امسال به حج میرود، یا رزقش در امسال زیاد میشود، یا این زید مؤمن میشود، یا نعوذبالله این زید کافر میشود. امام بر همه این امور واقف است؛ شیعه امام هم طبق این حدیث، بر جمیع اینها واقف و شاهد میشود. و حدیث در کافی است. و لتشهد شیعتنا علی النّاس. شیعیان ما هم در لیله قدر، بهواسطه نزول ملائکه و روح بر آنها بر مردم شاهد میشوند. اگر زمان مستعدّ میبود، امر خود را ظاهر میکردند چنانکه بعضی از ایشان گاهی ظاهر میکردند.
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 190 *»
سلمان نگاه میکرد به کسی مثلاً و خبر میداد که فردا چه خواهد کرد و در آینده چه میکند. از آینده خبر میداد.
ابی الله عزّوجلّ انیکون فی حکمه اختلاف او بین اهل علمه تناقض؛ خدا در حُکم خود قرار نداده و نخواسته است که بین حجتهای او اختلاف باشد. همانی که بر حجت اصل نازل میکند، همان را بر حجت فرع هم نازل میکند به تبعیّت او و به فرعیّت او. بین اهل علم خدا تناقض نیست.
در هر صورت در آخر حدیث شریف امام باقر؟ع؟ عبارتی میفرمایند که مایه چشمروشنی ما است در اینکه هم مقام و منزلت امام و شیعیان ایشان را میفهمیم و هم به لیله قدر و نزول ملائکه و روح بر این بزرگواران اقرار داریم و هم در مقام برآمدهایم که بفهمیم آن مرتبهشان کدام مرتبه است و در ضمن کیفیت غیبت امام؟ع؟ را بفهمیم و اصلاً در آن مرتبهای که هر امامی در زمان خودش، یا هر نبیّی بهحسب قلمرو حکومت و تصرّفش، یا هر حجت فرعی ــ مثل کاملان شیعه ــ به اندازه تصرّفی که دارند به کدام مرتبه از مرتبه ایشان است، در چه مقام از مقاماتشان این تصرفات و این حکومت و قدرت را دارند و حجت هستند.
سپس حضرت باقر؟ع؟ فرمودند: فضل ایمان المؤمن بحمله انّا انزلناه و بتفسیرها علی من لیس مِثْلَه فی الایمان بها کفضل الانسان علی البهائم. حالا متوجه ارزش خودتان میشوید. زیر این سقف نشستن، در میان این چهاردیواری قرارگرفتن، خیلی لطف و احسان است که به ما شده، مطلب را سهل نگیریم، این نعمت را کوچک نشمریم. میفرماید: فضل ایمان مؤمن به حمل انا انزلناه، مؤمنی که به این حقیقت و حق معتقد شده است؛ شبها در دعاء افتتاح میخوانیم: اللهم ما عرّفتنا من الحقّ فحمّلناه و ما قصرنا عنه فبلّغناه؛([194]) خدایا آنچه را که به ما از حق شناسانیدهای آن را بر
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 191 *»
ما بارکن که به دوش بکشیم و به آن اعتقاد و ایمان و یقین داشته باشیم، و آنی را هم که نمیتوانیم هنوز به آن برسیم و کوتاهیم، خدایا ما را به آن برسان. یعنی از خدا میخواهیم که هر روز معرفت ما به حقّ و حقیقت و مقامات اهل عصمت و طهارت و کمال اضافه شود و تصدیق کنیم و جلو برویم که به برکت همین حقّ و اقرار به آن، همه چیزهایی که بعد از این فقره در دعاء ذکر شده برای ما خواهد بود.
میفرماید که ایمان مؤمن به حمل انا انزلناه، این حقّ را مؤمن قبول کرده و پذیرفته است، انا انزلناه را درباره امامش و درباره کاملان شیعه پذیرفته؛ و بتفسیرها و تفسیر انا انزلناه را هم قبول کرده است. نوع مردم شیعه معتقدند به اینکه در شب قدر، ملائکه بر امام؟ع؟ وارد و نازل میشوند؛ ولی شاید نسبت به مقامات کاملان این اطلاع را نداشته باشند. نسبت به مقام خود امام هم نمیدانند کیفیتش چطور است، تفسیرش را نمیدانند. از اینرو امام تنها حمل آن را نفرموده بلکه تفسیر آن را هم فرموده است. مؤمنی که جریان انا انزلناه را باور کرده باشد، مؤمنی که انا انزلناه را از جمله اعتقادات بداند و به دوش قلب خود بکشد و تفسیرش را هم بداند، فضل ایمان یکچنین مؤمنی بر کسیکه مؤمن هست اما در ایمان به اناانزلناه مثل او نیست، مثل فضیلت انسان بر چهارپایان است. نوع انسان بر این چهارپایان چه اندازه فضیلت دارد، همینطور مؤمن معتقد به انا انزلناه و تفسیر انا انزلناه، فضل ایمانش اینطور است.
و ان الله عزّوجلّ لیدفع بالمؤمنین بها عن الجاحِدین لها فی الدّنیا لکمال عذاب الاخرة لمن علم انّه لایتوب منهم؛ خدا به برکت همین مؤمنان، همینهایی که دیگران که به آنها نگاه میکنند شاید مسخرهشان هم بکنند، استهزائشان کنند، بگویند اینها کیانند؟ اینها چه میگویند؟ به برکت همینها خدا در دنیا بلاها را از منکران انا انزلناه و تفسیر انا انزلناه دفع میکند؛ چرا؟ به جهت اینکه آن کسانیکه از آن منکران ایمان نمیآورند و بدون توبه و بازگشت به سوی ولایت از دنیا میروند، عذاب آخرتشان کامل
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 192 *»
باشد. از اینرو در اینجا دفع بلاء از ایشان میکند. ما یدفع بالمجاهدین عن القاعدین همانطور که بهواسطه کسانیکه در میدان طاعت و در کوششند (جهادکنندگان) از کسانیکه در میدان کوشش و طاعت نیستند و کنار نشستهاند و جهاد نمیکنند دفع بلاء میکند.
بعد برای آنکه کسی فکر نکند که این مجاهدان که میفرماید یعنی جهادی بعد از رسولخدا ممکن است باشد، یا به فرمان ولیی جهادی باشد، فرمود: و لااعلم انّ فی هذا الزمان جهاداً؛ من در این زمان جهادی سراغ ندارم که مصداق این فرمایش باشد؛ الّا الحجّ و العمرة و الجوار؛([195]) مگر حج و عمره و خوش همسایگیکردن، این جهاد است.
معلوم است، حج به معنای اصلیش یعنی قصد ائمه هدی؟عهم؟ و بزرگان دین و احیاء امر ایشان کردن؛ این حج اصلی است. حج ظاهری هم البته مشقّت دارد، زحمات دارد، عمره هم همینطور، حُسن جوار هم همینطور. انسان در کنار امامش قرار دارد، باید با امامش حُسن جوار داشته باشد، امام را آزار نکند، بر امام صدمه وارد نکند. با کاملان شیعه مجاور است، بر کاملان شیعه صدمه وارد نکند، برای ایشان زحمت فراهم نکند، برای ایشان در حضور امام شرمندگی فراهم نکند که از دست ما از امام معصوم صلواتاللهعلیه خجالت بکشند وقتیکه اعمال ما بر امام عرضه میشود، آنوقت امام افسردهخاطر شوند. آنهایی که افسردهخاطری امام؟ع؟ را میبینند، غضب امام را میبینند، آنها خجالت میکشند. همینطور همسایههای دیگر از قبیل برادران، مجاورت با برادران ایمانی باید در کمال نیکی باشد، این جهاد ما است، جهادی که از ما خواسته شده همینها است. شوهر نسبت به زن و فرزند، زن نسبت به شوهر، فرزندان نسبت به پدران و مادران، بخصوص برادران ایمانی اینها وظیفه دارند نسبت به یکدیگر حُسن جوار داشته باشند و به یکدیگر خوشبین و خوشرفتار
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 193 *»
باشند. به یکدیگر محبت داشته باشند، درباره یکدیگر دعاء کنند، از یکدیگر کظم غیظ کنند. خشونت نشان ندهند، با یکدیگر بدرفتاری نداشته باشند، در نهایت صمیمیت و صفاء و محبت رفتار کنند. حُسن جوار در مراحل اول اینها بودند، در مراحل بعد هم همسایههای ظاهر. همسایه مغازه است، همسایه مجاور در مغازه باید از ما خیلی راضی باشد و ما باید خیلی سعی کنیم نسبت به او حُسن جوار داشته باشیم. همسایه منزل همینطور، نسبت به همسایههای منزل حُسن جوار داشته باشیم، طوری باشیم که اگر از همسایهها پرسیدند به عدالت ما شهادت بدهند، بگویند اینها اشخاص خوبی هستند، ما از اینها اذیتی ندیدیم، آزاری نمیبینیم و از این قبيل.
حدیث دیگری است که خیلی بجا است آن را بخوانیم که متوجه دردهای دل امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه و ائمه دیگر بشویم. حدیث در کافی است. حضرت صادق؟ع؟ فرمودند که امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه کثیراً ما یقول، این حادثه را زیاد بیان میکردند و نقل میکردند، میفرمودند: مااجتمع التّیمی و العدوی عند رسولالله؟ص؟ و هو یقرأ انّا انزلناه بتخشّع و بکاء فیقولان ما اشدّ رقّتک لهذه السّورة ابیبکر و عمر جمع نمیشدند، حضور رسولخدا؟ص؟ نمیرسیدند و حال آنکه آن حضرت سوره انا انزلناه را میخواندند با خشوع و گریه شدید؛ یعنی هر موقع که حضرت مشغول خواندن انا انزلناه بودند و آن دو نفر میآمدند، یا آن دو نفر بودند و حضرت سوره انا انزلناه را میخواندند، حال حضرت دگرگون میشد، به حضرت خشوع دست میداد و گریه میفرمود. آن دو تا میگفتند که چقدر این سوره شما را دگرگون میکند، چقدر در برابر این سوره شما رقّت دل پیدا میکنید، حالِ گریه و خشوع به شما دست میدهد. فیقول رسولالله؟ص؟ لما رأت عینی و وَعا قلبی؛ این حالت برای خاطر آن چیزی است که چشمم دیده و دلم دریافته است. و لما یری قلبُ هذا من بعدی؛ به حضرت امیر؟ع؟ اشاره فرمودند. میفرماید: و به من اشاره میکرد و
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 194 *»
میفرمود همینطور برای آنچه که قلب این هم آن را بعد از من میبیند. فیقولان و ما الّذی رأیت و ما الّذی یری؟ آن دو میگفتند شما چه میبینید و علی بعد از این چه میبیند؟ قال فیکتب لهما فی التّراب حضرت به زبان نمیآوردند، روی خاک مرقوم میفرمودند و این آیه را مینوشتند: تنزّل الملائکة و الرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر.
توجه دارید که این نوشتن، با آیه شریفه و لا تخطّه بیمینک([196]) تو خط به دستت ننوشتی، منافات ندارد؛ زیرا معنای این آیه این است که تو خطنویس نبودی پیش از این و کسی ندید که تو مکتب رفته باشی مثلاً و خطنوشتن یاد گرفته باشی؛ نه اینکه معنای آیه این باشد که حضرت نمیتوانست خط بنویسد. روی زمین، حضرت برای آن دو نفر مرقوم میفرمودند و مینوشتند: تنزّل الملائکة و الرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر.
قال حضرت امیر؟ع؟ فرمود که ثمّ یقول هل بقی شیءٌ بعد قوله عزّوجلّ کلّ امر فیقولان لا؛ حضرت رسول از آن دو نفر اقرار میگرفتند و میفرمودند آیا بعد از اینکه خدا میفرماید ملائکه و روح در لیله قدر به اذن پروردگارشان به هر امری نزول مییابند، آیا بعد از گفتن این جمله چیزی باقی میماند؟ آن دو نفر عرض میکردند نه دیگر هرچه هست ملائکه و روح بر زمین میآورند و نازل میکنند.
بعد رسولخدا به آن دو نفر میفرمود: هل تعلمان من المُنَزَّل الیه بذلک؟ شما دو نفر میدانید چه کسی است که ملائکه و روح به هر امری بر او نازل میشوند، او کیست؟ فیقولان انت یا رسولالله؛ میگفتند شما هستید، میدانیم شما هستید آن کسیکه ملائکه و روح در شب قدر همه امور را بر او نازل میکنند. فیقول نعم؛ حضرت میفرمود آری من هستم. فیقول بعد رسولالله میفرمود: هل تکون لیلةالقدر من بعدی؟ آیا بعد از من هم لیله قدر هست یا نه؟ فیقولان نعم آن دو نفر میگفتند آری، یقیناً هست. رسولالله میفرمودند: فهل ینزل ذلک الامر فیها؟ آیا این کلّ امر در لیله قدرِ بعد
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 195 *»
از من نازل میشود یا نه؟ فیقولان نعم؛ میگفتند آری. به دلیل همین آیه تنزّل الملائکة؛ آنها عرب بودند، آن دو ملعون نمیتوانستند که معنای این جمله را انکار کنند. بیان طوری است که هیچکس نمیتواند انکار کند. تنزّل چون «تَتَنَزَّلُ» فعل مضارع است و دوام و تکرار و استمرار را میرساند پس همیشه اینطور است «تتنزّل الملائکة». آنها هم نمیتوانستند معنی عبارت را انکار کنند، عبارت را که میفهمیدند. آنوقت رسولالله میفرمودند که الی من؟ بعد از من که طبق اقرار شما لیله قدر هست و نزول ملائکه و روح به کل امر هست، اکنون بگویید که بعد از من بر چه کسی خواهد بود؟
فیقولان لاندری؛ آن دو ملعون میگفتند ما نمیدانیم. امیرالمؤمنین میفرماید: فیأخذ برأسی و یقول ان لمتَدرِیا فَادرِیا؛ رسولالله سر من را میگرفتند و میفرمودند که اگر نمیدانید بدانید، هو هذا من بعدی؛ بعد از من آن کسیکه نزول ملائکه و روح بر او است، این است. بعد حضرت امیر؟ع؟ فرمود: فان کانا لَیَعرفان تلک اللیلة بعد رسولالله من شدّة ما یُداخلهما من الرُّعب؛([197]) آن دو نفر بعد از رسولخدا؟ص؟ در هر شبِ قدری میفهمیدند امشب شب قدر است؛ چرا که یک ترس و وحشتی به آنها دست میداد در آن شب که میفهمیدند آری امشب همان شبی بود که رسولالله فرمود نزول ملائکه و روح بر علی است.
عرض کردم سوره مبارکه انا انزلناه و مسأله تقدیر امور در لیله قدر از مسائلی است که احتیاج به بحث طولانی دارد و جهات مختلفی هم دارد که به بعضی از آنها اشاره میکنیم.
همانطور که گفتیم بر کاملین شیعه و بر امام وقت و عصر در هر زمانی نزول ملائکه و روح در لیله قدر و در همه اوقات میباشد. نزول ملائکه تنها اختصاص به لیله قدر ندارد. در لیله قدر بهطور اجمال فرود میآیند و امور سال را عرضه میدارند، در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 196 *»
سایر اوقات سال مرتّب برای تفصیل و تفسیر، ملائکه نازل میشوند و میآیند و از امام میگیرند. و تنها آوردن نیست بلکه از مرتبه بالا به این مرتبه میآورند و باز از همین مرتبه برای رساندن به مواضع خود میگیرند. مثلاً مَلَکی الآن فیض بینایی چشم را دارد به ما میرساند، ملکی فیض هر مژه از چشم ما را دارد به ما میرساند و همینطور تمام نعمتهای ظاهری و باطنی را از امام میگیرند و فوّارهوار به ما میرسانند. کلمه دیگری غیر از «فوّارهوار» هست که هجوم فیض را بیشتر بفهماند؟ فیض ظاهر و باطن فوّارهوار دارد از امام؟ع؟ به ما و به همه خلق میرسد و رساندن این فیضها بهوسیله ملائکه است و برای هر فیضی هم ملائکه لایُحصی هست. همه این ملائکه الآن دارند از آن دریای فیوضات وجود امام؟ع؟ برمیدارند و بر ما میریزند و باز از مرتبه بالای امام و بالاترِ امام میگیرند و به مرتبه پایینتر و ظاهرش میرسانند.
ببینید ملائکه دو دسته هستند و تعداد اینها را خدا میداند که چقدر هستند. تشبیهی که شیخ مرحوم دارند، فرض کنید امام مثل یک نهر آب است، اما این نهر آب درست دایره مانند است. فرض کنید از اینجا که سرمیزند به خودش برمیگردد. ملائکه که از آن نهر میآورند و بر امام میریزند، مثل این است که از خود این نهر میگیرند و بر خود این نهر میریزند. از مقام بالاتر که میگیرند به مقام پایینتر میرسانند، مثل این است که از طرف بالای نهر بردارند و به طرف پایین نهر بریزند، دائماً این کار تکرار میشود.([198]) پس نزول ملائکه تنها در شب قدر نیست، بلکه شب قدر یک اختصاصی دارد. چون لیله قدر مبدئیّت دارد و خصوصیاتی دارد که اوّلاً شب است و ثانیاً قدر است و ثالثاً بیست و سوم ماه رمضان و رابعاً در ماه رمضان که ماه اوّل سال است و از این قبیل خصوصیات که در این جهات حرف زیاد است، در
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 197 *»
هر صورت این جریان دائمی است. در آن شب جمیع امور بهطور اجمال و بعد در طول سال بهطور تفصیل و تفسیر به امام؟ع؟ افاضه میشود و نزول مییابد.
همانطور که بر امام یا حجتهای بعد از رتبه امام، ملائکه و روح به تفصیلِ امور يا اجمال امور نازل میشوند، ـــ مطلب مهمی است ـــ همانطور بر کاملان سجّینی تنزّل شیاطین است و آنقدر زیاد شیاطین در لیله قدر و سایر اوقات بر کاملان سجّینی نازل میشوند و فرود میآیند، فرود که نمیآیند بلکه بالا میآیند، از ته سجّین بالا میآیند که امام؟ع؟ را به تعجّب میآورند و حال آنکه ملائکه مسلّماً بیشترِ خلق هستند؛ اما چنان هجوم شیاطین و جنّ کفره و فسقه بر مرکز سجّینی و محور سجّینی نازل میشوند که تعجب دارد. حدیثش را انشاءالله تعالی بعد میخوانم.
یکی از اموری که در مورد انّا انزلناه فرمود این بود که نور انّا انزلناه بهمانند عین بر سر رسولخدا و اوصیاء رسولخدا صلی الله علیه و علیهم قرار دارد و همه امور ایشان با او انجام میشود. هرچه را که میبینند با او میبینند یا کارهایی که انجام میدهند بهوسیله او انجام میدهند. یکی از کارهای جالبش را عرض میکنم. حدیث جالبی است که بیان یکی از کارهایی است که این نور انّا انزلناه یا بگویید روحالقدس انجام میدهد. تنزل الملائکة و الروح؛ این روح همیشه هست، هیچوقت جدا نمیشود که برود و باز شب قدر بعد بیاید؛ نه، درست است که نزول دارد با ملائکهای که جمیع امور را برای امام در شب قدر بهطور اجمال و در بقیه اوقات بهطور تفصیل و تفسیر میآورند، ولی حرکت نمیکند که جدا بشود و برود و باز برگردد. فرمود: از وقتیکه حضرت رسول؟ص؟ در این عالم تشریف آوردهاند، آن روحالقدس کلّی و اصلی و حقیقت روحالقدس نازل شد و دیگر بالا نرفت و بعد از حضرت با تکتک اوصیاء آن حضرت است و الآن با امام زمان حجةبنالحسن المهدی صلواتاللهعلیه میباشد. آن نور الآن هم کهیئة العین به هیأت عین، بر سر حجةبنالحسن صلواتاللهعلیه قرار دارد که
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 198 *»
حضرت در او و به او جمیع امور را میبیند و جمیع امور را با او انجام میدهد. او غفلت ندارد، او سهو و نسیان ندارد، او خواب ندارد. حجةبنالحسن صلواتاللهعلیه در آن مقام و مرتبهاش خواب نمیرود و هیچچیزی بر او پوشیده نیست. آن نور مثل یک چشمی بالای سر امام است که هیچگاه این چشم روی هم نمیرود و خوابش نمیبرد، همهچیز در او منعکس است. هرچه را که بخواهد نگاه کند به او نگاه میکند و همهچیز را میبیند. امام؟ع؟ همه کارها را بهوسیله این روح انجام میدهند. از جمله کارها که خیلی جالب است و شنیدنی است این است که حضرت صادق؟ع؟ نقل میکنند. باز هم حدیث شریف در کافی است و کافی هم دارای اعتباری است که میدانیم و البته معلوم است که حجةبنالحسن صلواتاللهعلیه به دوستان و شیعیانشان اجازه ندادهاند که در حدیثی از احادیثی که از ثقات ایشان رسیده کسی شک کند. فرمود: شک نکنید، اگر شیطان هم خواست بیاید تشکیک در آن حدیث ایجاد کند، از خود دورش کنید.
حضرت صادق؟ع؟ میفرماید: بینا ابی جالس و عنده نفر اذا استضحک حتّی اغرَورَقَتْ عیناه دُموعاً؛ خدمت پدرم امام باقر نشسته بودیم، عدهای هم خدمت حضرت بودند. یکمرتبه حضرت را خنده گرفت؛ خندهای که حتی چشمهای مبارکش از خنده به اشک آمد. یکچنین خندهای. فرمود: ثمّ قال هل تدرون ما اضحکنی؟ پس فرمود میدانید چه چیز مرا خنده انداخت؟ عرض کردند لا نمیدانیم. قال زعم ابنعبّاس انّه من الّذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا؛ ابنعباس ــ همان کور، آن نابینا ـــ فکر میکند که از کسانی است که خدا درباره ایشان فرموده است: انّ الّذین قالوا ربنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ان لاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنّة الّتی کنتم توعدون.([199])
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 199 *»
میدانیم این آیه مبارکه در وصف کاملان شیعه است که گفتند به زبان و در عمل ربّنا الله ثمّ استقاموا و انحراف برایشان نبود، مستقیم بودند. بعد از اقرار به امام و پذیرفتن نور هدایت امام، مستقیم بودند، بهواسطه عصیان یا جهل منحرف نشدهاند و ایشان همان عدول نافین هستند که هم در علم و هم در عمل کامل بودند. ثمّ استقاموا؛ و در تمام عمر به استقامت گذراندند نه به انحراف و اعوجاج و از راه امام کج نشدند. شیعه حقیقی همین است، یک سر مو از راه امامش کج نشود، انحراف پیدا نکند، این را شیعه میگویند. این آیه در وصف کاملان شیعه است. از اینجهت قرآن هم میگوید تتنزّل علیهم الملائکة ملائکه بر آنها نازل میشوند.
امام باقر؟ع؟ میفرماید: ابنعباس فکر میکند که از اینگونه افراد است. فقلت له حضرت باقر میفرمایند به او گفتم. معلوم میشود حضرت باقر؟ع؟ از یکی از خاطرههای خود در سنین کودکی در گفتگو بودهاند، به جهت اینکه از نظر تاریخ اینطور برمیآید که این واقعه در سنین کودکی امام بوده که با ابنعباس ملاقات کردند و معاصر بودند. فرمودند به او گفتم که هل رأیت الملائکة یا ابنعبّاس تخبرک بولایتها لک فی الّدنیا و الآخرة مع الامن من الخوف و الحزن؟ آیا تو ملائکه را دیدهای که تو را به ولایت خود خبر بدهند نسبت به تو در دنیا و آخرت؟ نحن اولیاؤکم فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة([200]) زیرا بعد از آن آیه، این آیه است که ملائکه به ایشان میگویند: نحن اولیاؤکم فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة. آیا تو ملائکه را دیدهای که به تو خبر بدهند که در دنیا و آخرت ولیّ و دوست تو هستند، یا در دنیا و آخرت عهدهدار کارهایت هستند و همچنین تو را از ترس و اندوه ایمن سازند؟
فقال انّ الله تبارک و تعالی یقول انّما المؤمنون اخوة ([201]) و قد دخل فی هذا جمیعُ
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 200 *»
الامة؛ فرمودند جواب من را اینطور داد. گفت که خدا میفرماید همانا مؤمنان با هم برادرند و مؤمنان وقتیکه برادر شدند، همه مثل هم و برابر هستند. پس ما هم که ایمان آوردیم مثل سلمانیم، چه فرق میکنیم؟ همه یکی هستیم. انّما المؤمنون اخوة؛ اگر ملائکه بر سلمان نازل میشوند، بر من هم نازل میشوند. میخواست اینطور بگوید. و قد دخل فی هذا جمیعُ الامّة؛ هر کس ایمان آورده داخل این آیه خواهد بود.
حضرت فرمودند فاستضحکت خندهام گرفت. ثمّ قلت صدقت یا ابنعباس؛ راست میگویی ای ابنعباس، همه مؤمنان برادرند، بسیار خوب. انشدک الله هل فی حکم الله جلّ ذکره اختلاف؟ حضرت از راه دیگر وارد بحث شدند. به او گفتم از تو میپرسم آیا در حکم خدا اختلاف هست؟ آیا آنطور که سنّیها میگویند درست است که هرچه مجتهد رأیش به آن تعلّق گرفت، آن دین خدا میشود یا نه، دین خدا یکی است و اختلافی در دین خدا نیست؟
فقال لا گفت نه، در دین خدا اختلاف نیست. فقلت ما تری فی رجل ضرب رجلاً اَصابعَه بالسّیف حتّی سقطت ثمّ ذهب و اتی رجلٌ آخر فأطار کفّه فاُتِیَ به الیک و انت قاض کیف انت صانع؟ به او گفتم نظر تو چیست در اینکه اگر یک کسی با شمشیر انگشتان کسی را قطع کرد و او رفت کسی دیگر آمد کَفَش را قطع کرد و او آورده شد پیش تو که قضاوت کنی، چطور در این مسأله قضاوت میکنی؟ قال اقول لهذا القاطع اعطه دیة کفّه و اقول لهذا المقطوع صالِحْه علی ما شئت و ابعث به الی ذَوی عدل؛ گفت اینطور حکم میکنم به این کسیکه کف را قطع کرده میگویم که دیه کف به او بدهد و به آن کسیکه دستش قطع شده به او میگویم که راجع به انگشتانت هم برو با آن یکی مصالحه کن و رجوع کن ببین مردم چه میگویند، یک قیمتی معیّن کن و از او بگیر. حضرت فرمودند گفتم: جاء الاختلاف فی حکم الله عزّ ذکره؛ الآن اختلاف پیدا شد و نقضت القول الاوّل؛ تو اول گفتی در دین خدا اختلاف نیست، الآن که به
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 201 *»
اختلاف حکم کردی، برخلاف حکم خدا حکم کردی. ابی الله عزّ ذکره انیُحدِثَ فی خلقه شیئاً من الحدود و لیس تفسیرُه فی الارض؛ خدا نخواسته و نمیخواهد که کاری در میان بندگانش انجام بشود و حادثهای رخ بدهد و حدّش در دین او معیّن نشده باشد. تو این حکم را از رأیَت گفتی، دیدی اینطور خوب است، گفتی؛ ولی خدا برای این حدّ قرار داده است. اقطع قاطعَ الکفّ اصلاً ثمّ اَعطِه دِیَةَ الاصابع هکذا حکم الله لیلةً تنزّل فیها امره؛ دستور خدا این است که با آن شخص که کف را قطع کرده قصاص کن و کف او را قطع کن، بعد دیه انگشتان را هم به او پرداخت کن. این حکم خدا است در آن شبی که امر خدا نازل میشود؛ یا خدا اینطور حکم کرده در آن شبی که امر نازل میشود؛ یعنی در لیله قدر حکم خدا به اینطور نازل شده است. ان جحدتها بعد ما سمعت من رسولالله؟ص؟ فادخلک اللهُ النار کما اعمی بصرَک یوم جحدتها علی بن ابیطالب؛ اگر این حکمی که من گفتم انکار کنی، بعد از اینکه همین حکم را از رسولخدا شنیدی، اگر حالا که من گفتم انکار کنی، خدا تو را داخل آتش جهنم میکند همانطور که خدا چشم تو را کور کرد آن روزی که علی بن ابیطالب؟ع؟ را انکار کردی.
و جریانش این است که روزی حضرت امیر فرمایشی فرمودند، تو امیرالمؤمنین را انکار کردی، خدا چشمت را کور کرد. ابنعباس گفت: فلذلک عَمِیَ بَصَری؛ درست است در کار علی؟ع؟ یک انکاری کردم، چشمم کور شد. و ما علمک بذلک؟ تو از کجا میدانی؟ فوالله اِنْ عمی بصری الّا من صَفْقَة جَناح الملک ظاهراً مرحوم مجلسی میفرماید که ابنعباس قسم خورد، گفت راست میگویی، به خدا قسم این کوری چشم من بهواسطه برخورد پَر ملکی است. مَلَک با پرش به چشمم زد، چشم من کور شد.
قال فاستضحکتُ حضرت فرمودند من خندهام گرفت؛ ثمّ ترکتُه یومه ذلک
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 202 *»
لسخافة عقله پس آن روز رهایش کردم زیرا دیگر خرف شده بود. ثمّ لقیته، یک روز دیگر دیدمش، فقلت یا ابنعبّاس ماتکلّمت بصدق مثل امس؛ گفتم ای ابنعباس در همه عمرت سخنی راستتر از سخن دیروز نگفتی. قال لک علی بن ابیطالب؟ع؟ حضرت امیر یک روز به تو فرمود: انّ لیلة القدر فی کلّ سنة؛ لیلةالقدر هر سال هست، و انّه ینزل فی تلک اللیلة امرُ السنة؛ و در آن شب امر سال نازل میشود، و انّ لذلک الامر ولاة بعد رسولالله؟ص؟؛ برای نزول این امر بعد از رسولخدا والیان امری هستند.
فقلت من هم؟ تو به علی؟ع؟ گفتی آنها چه کسانی هستند؟ فقال انا و احدعشر من صلبی ائمّة محدّثون؛ علی؟ع؟ فرمود من و یازده فرزند من هستیم که امامانیم و محدّثان هستیم؛ فقلتَ تو در جواب علی؟ع؟ گفتی: لااراها کانت الا مع رسولالله؛ من فکر میکنم که لیلةالقدر فقط با رسولالله بوده و تا وقتیکه حضرت بودهاند لیلةالقدر بوده است، دیگر بعد نیست. فتَبَدّأ لک الملک الّذی یحدثه؛ پس آشکار شد برای تو همان ملکی که حدیث میکرد علی؟ع؟ را و مُحَدِّث (گفتگو کننده) علی؟ع؟ بود؛ یعنی همان روحالقدس بود، او برای تو آشکار شد. البته شاید صدای آن ملک را شنیده. فقال آن ملک به تو گفت: کذبتَ یا عبدالله؛ دروغ میگویی تو ای عبدالله، چون اسمش عبدالله است. رأت عینای الّذی حدّثک به علیٌّ؛ آن ملک گفت چشمهای خود من دید و میبیند که هر شب قدر ملائکه بر علی؟ع؟ نازل میشوند. خود آن ملک دارد شهادت میدهد. دیگر خودش از همان ملائکه است، رئیس همه آنها است. روحالقدس رئیس همه ملائکه است، گفت من با چشمهایم دیدم. و لم تره عیناه ولکن وعا قلبه و وقر فی سمعه؛ یعنی خود امام؟ع؟ ممکن است ملک را در آن شب به عنوان وحی نبینند و شاید هم مراد با این چشم ظاهر باشد که ملک با آن دیده نمیشود. بعد حضرت باقر؟ع؟ اینطور میفرمایند: ثمّ صفقک بجناحه فعمیت؛ بعد همان ملک با پَرَش به چشمهایت زد و کور شدی؛ یعنی این کار، کار روحالقدس
«* بقيةاللهخيرلکمانکنتممؤمنين جلد 2 صفحه 203 *»
است. قال فقال ابنُعباس؛ میفرماید ابنعباس گفت، گویا هنوز حیاء نمیکند؛ گفت: ما اختلفنا فی شیء فحکمه الی الله؛ در هر مسألهای که ما اختلاف کردیم حکمش به سوی خدا است؛ یعنی از قرآن دلیل بیاورید. فقلت له فهل حکم الله فی حکمٍ مِنْ حکمه بامرین؟ گفتم آیا خدا در حکمی از احکامش دو طور حکم کرده است؟ قال لا عرض کرد نه. فقلت هىٰهنا هَلکتَ و اهلکت؛([202]) پس گفتم همینجا است که هلاک شدی و هلاک کردی، دیروز یادت هست که حکم به اختلاف کردی؟ حالا میگویی هرچه ما اختلاف کردیم، به حکم خدا رجوع بکنیم. خود تو که در حکم خدا اختلاف میکنی.
آری، این یکی از شاهکارهای روحالقدس است. همه کارهای روحالقدس تقریباً به همینطورها است. از کارهای جالب روحالقدس بود که چشم ابنعباس کور شد، بهواسطه برخورد پَر روحالقدس و ابنعباس سخن روحالقدس را شنید که شهادت و گواهی داد براینکه در لیله قدر تنزّل ملائکه و روح هست بر امام وقت که امام آن وقت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه بودند.
و صلّی الله عـلی محمّد و آلـه الطاهرین
([2]) بحارالانوار ج51 ص 221 ـــ البرهان ج4 ص93
([3]) الزام الناصب ج1 ص57 ـــ البرهان ج2 ص104
([5]) بحارالانوار ج 52 ص 111و 135
([6]) البقرة: 214 ـــ بحارالانوار ج 52 ص 130
([9]) بحارالانوار ج51 ص 52 ـــ الغیبة للطوسی ص 158
(2) بحارالانوار ج 51 ص 54 و ج 53 ص 1 و 2 و 3
(5) تفسیر آیات سابق در بحارالانوار ج 51 ص 54 و ج 53 ص 1و 2و 3
(1) بحارالانوار ج51 ص30 و ص158
(1) بحارالانوار ج 52 ص 281 ــــ الکافی ج 1 ص336
(1) متن حدیث از امام باقر7: یقوم بامر جدید و کتاب جدید و سنة جدیدة و قضاء علی العرب شدید. (بحارالانوار ج 52 ص 231)
([47]) من بارها این حديث شریف را خوانده بودم، ولی متوجه این معنایی که الآن به ذهنم خورد، نبودم. فکرش را هم نکرده بودم که درباره اين حديث اينطور توضيح عرض کنم، الآن اين توضيح به ذهنم خورد. شما هم فکر بکنيد ببینید توضیح مناسبی هست يا نیست.
([57]) این مجلس از خلاصهنویسی دو نفر از برادران تنظیم و در این چاپ آورده شد.
([58]) اذ قالت الملائکة يا مريم … (آلعمران: 42 و 45) اذ اوحينا الی امک ما یوحی (طه: 38) و اوحينا الی امّ موسی ان ارضعيه… (قصص: 7) اوحی ربک الی النحل (نحل: 68)
([62]) يوسف: 110 ـــ بحارالانوار ج51 ص222
([73]) از ائمه؟عهم؟ رسیده: لاتسئلوا عن اشیاء لمتُـبْدَ لکم ان تبد لکم تسؤکم. (الکافی ج8 ص205)
([77]) قرآن محشی، حاشيه بر آيه 17 سوره اعراف
([83]) جوامعالکلم ج1 ص279 (شرح الفوائد)
([85]) بحارالانوار ج 52 ص 153 و ج 53 ص 324
([86]) بحارالانوار ج 52 ص 153 و 157
([88]) بحارالانوار ج 52 ص 156 ـــ الکافی ج 1 ص 338
([89]) مستدرک الوسائل ج 10 ص 78
([94]) یوسف: 89، 90 ــــ بحارالانوار ج 51 ص 142
([102]) بحارالانوار ج 52 ص 152
([103]) بحارالانوار ج 58 ص 234
([106]) بحارالانوار ج 53 ص 181
([109]) بحارالانوار ج 14 ص 343
([110]) قرآن محشّیٰ (خ افست اصلی) ص73
([120])… لانّه رفع من الارض حیّاً و قُبض روحُه بین السماء و الارض ثم رفع الی السماء و ردّ علیه روحُه و ذلک قوله عزوجل اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک و رافعک الیّ و مطهّرک من الذین کفروا. (بحارالانوار ج14 ص338)
([121]) بحارالانوار ج 14 ص 335
([123]) بحارالانوار ج 14 ص 336
([124]) بحارالانوار ج 14 ص 338
([125]) بحارالانوار ج 14 ص 338
([127]) بحارالانوار ج 14 ص 340 به نقل از مجمع البیان طبرسی
([129]) بحارالانوار ج 23 ص 181
([131]) بلد الامین ص 194 (چ سنگی)
([132]) مائده: 117 ـــ بحارالانوار ج 14 ص 338
([133]) بحارالانوار ج 14 ص 339
([134]) بحارالانوار ج 14 ص 339
([137]) بحارالانوار ج 14 ص 345
([140]) انجیل برنابا فصل 215 و 216
([141]) بحارالانوار ج 14 ص 336
([145]) بحارالانوار ج 26 ص 132
([146]) بحارالانوار ج 26 ص 133
([147]) بحارالانوار ج 26 ص 133
([150]) بحارالانوار ج 26 ص 134
([152]) بحارالانوار ج 26 ص 134
([153]) بحارالانوار ج 26 ص 135
([155]) بحارالانوار ج 26 ص 135
([156]) بحارالانوار ج 26 ص 135
([157]) بحارالانوار ج 26 ص 136
([160]) بحارالانوار ج 26 ص 136
([163]) بحارالانوار ج 26 ص 137
([165]) بحارالانوار ج 26 ص 139
([166]) بحارالانوار ج 26 ص 140
([168]) بحارالانوار ج 26 ص 140
([169]) بحارالانوار ج 26 ص 142 (2) همان ص 145
([170]) بحارالانوار ج 26 ص 146
([172]) بحارالانوار ج 26 ص 149
([179]) اقبال الاعمال سید بن طاووس ص 44
([180]) اصول کافی، کتابالحجة، ص 250
([183]) متن حدیث: لَو خَلَتِ الارضُ طَرفَةَ عین مِن حُجَّة لَساخَت باهلِها. (بصائرالدرجات ص 489)
([184]) بحارالانوار ج 82 ص 209
([186]) یدل علی ان العامل ینام فی لیلة ثلث و عشرین فیعاین فی نومه ما یحصل به الیقین. (فصلالخطاب ج5 ص360 باب 3597)
([188]) این دو تعبیر را من برای روشنشدن مطلب عرض میکنم و توضیح میدهم. مراد از «بدن ظاهر»، بدن اصلی عنصری دنیوی است که از زمان نطفهبودن بدن تا واردشدن در عالم برزخ وجود دارد و کاملاً دنیوی است و مربوط به دنیا میباشد و همان بدن است که اعراض دنیا را به خود میگیرد و این اعراض را «بدن ظاهر ظاهر» نامیدهام. آن بدن ظاهر همان بدنی است که حضرت رسول؟ص؟ با آن بدن به معراج رفتند و این بدن ظاهر ظاهر را خلع فرمودند و همان بدن است که با آن طیّالارض میفرمایند و یا از دیدهها غائب میشوند و با همان بدن صاحب لیلةالقدرند. و این بدن ظاهر ظاهر را اعتباری نیست، زیرا دائماً در تغیّر و تبدّل است.
([191]) بحارالانوار ج 22 ص 350
([193]) ثواب صدقهدادن را شنیدهاید که صدقهدادن خیلی ثواب دارد. هر کار خیری صدقه است. هر احسانی که به دیگری بکنید صدقه است. هر کار خوبی که درباره شخص دیگری انجام بدهید صدقه است. کل معروف صدقة. اگر خوب گوش بدهید که متوجه مطلب شوید، صدقهای است که به من دادهاید و احسانی است که نسبت به من داشتهاید. پس این چند روز دیگر ماه رمضان را به ما احسان کنید. ما هم امسال مباحث خیلی آسان و راحتی را بیان کردیم. اگر بحثها مشکل بود، میگفتند بحث مشکل است؛ ولی بحثها مشکل نبود و خیلی روان و آسان بود. حال تتمه این چند بحثی را که داریم توجه میفرمایید که وقتی به اصل مسأله غیبت میرسیم روشن شده باشد و انشاءالله قبل از اینکه من بگویم شما بگویید که غیبت یعنی چه.
([194]) دعاء افتتاح، بلد الامین ص 193
([195]) اصول کافی، کتاب الحجة ص 250
([198]) الامام؟ع؟ نهر فیض تجری من تحت الازل یعنی من المشیة مستدیراً صحیح الاستدارة فیرد علیه ما یصدر منه و الملائکه تغترف من ذلک النهر … (جوامعالکلم ج8 ص653، الرسالة القطیفیة)