رساله
در جواب سؤالات
عزيزخان سردار
از تصنيفات:
عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي حاج محمدكريم كرماني
اعلي الله مقامه
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۰ *»
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس خداوندي را سزاست كه پرورنده جهانيان است و درود پيمبري را رواست كه بهتر پيمبران است و ستايش جانشينان او را شايست كه هاديان گمراهانند و تكريم پيروان كامل ايشان را بايست كه پيشواي ضعيفانند و توهين رؤساي ضلالت را لازم كه گمراهكننده ناقصانند.
و بعـد؛ بنده اثيم كريم بن ابرهيم گويد كه فرمايشي رسيد از جناب جلالتمآب عظمتاياب ركن ركين دولت و مروّج ملت صاحب نجدت و شوكت و مالك زمام ابّهت و مجدت اعني بندگان اجل اكرم و اعظم افخم جناب عزيزخان سردار كل عساكر منصوره دولت بهيه عليه پادشاه جمجاه ظلالله السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان شهنشاه ناصرالدين شاه قاجار شيّد الله اركان دولته بتأييداته و مدّ الله ظلال عدالته علي رؤس العباد بتسديداته و اعلي كعاب عزّته علي رؤس عداته در باب مسأله جليله مشكلهاي كه بر حقيقت آن آگاه نيست مگر عالم رباني و بر واقع آن مطلع نيست مگر حكيم صمداني و اين سؤال گواهي ميدهد بر دقت نظر ايشان و جودت ذكاوتشان و اين بيبضاعت كثيرالاضاعة را به حسن ظن خود گمان فرمودهاند كه قابل فهم اينگونه مسائلم و از اين جهت سؤال فرمودهاند و چون ايشان از روي حسن ظن سؤال فرمودهاند اميد است كه خداوند جواب آن را القاء فرمايد چراكه در حديث وارد شده است كه ظن خود را نيكو كن اگرچه به سنگي باشد خداوند مطلب تو را در آن سنگ قرار ميدهد. پس اگرچه حقير قابل اينگونه مسائل نباشم اميد است كه به حسن ظن ايشان خداوند جواب آن را بفهماند تا از
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۱ *»
عهده بيان برآيم.
و مشكل ديگر آنكه فرمودهاند كه بيان آن را فارسي و واضح و مختصر بنويسم و مطالب علمي را وانگهي مسائل مشكله را فارسي و واضحنوشتن اشكال عظيم دارد. و از اين مشكلتر آنكه حقير مبتلا هستم به طول سفر و غربت و پريشاني خاطر و اختلال امور و با اين احوال قلب مجتمعي نميماند كه شخص بتواند مطلبي را چنانكه بايست حل نمايد ولي خداوند قادر بر هر چيزي است و شايد به همان حسن ظن ايشان خداوند مطلب ايشان را در اين كمتر از سنگ بيندازد. پس عبارت ايشان را فقره به فقره ذكر ميكنم و جواب از آن عرض ميكنم.
فرمودهاند: مأخذ و مبناي رؤيا چهچيز است؟
عرض ميشود: كه خداوند از قدرت كامله خود عالمهاي بسيار آفريده كه كليات آن هزارهزار عالم است و انسان را در هر عالمي فرو فرستاده تا آيات خدا را در آن عالمها ببيند و معرفت خداوند خود را حاصل كند و آثار قدرت او را مشاهده كند. و اگر انسان مشعري از جنس هر عالمي نداشته باشد نميتواند كه آنچه در آن عالم هست ببيند و بفهمد چنانكه در اين عالم خداوند رنگها و شكلها آفريده بود به انسان چشمي داده كه بتواند با آن چشم رنگها و شكلها را ببيند و اگر چشم نميداشت به كلّي رنگها و شكلها را درك نميكرد و نميدانست كه خدا رنگي و شكلي آفريده يا نه همچون كور مادرزاد. و صداها آفريده بود و به انسان هم گوشي داده كه آن صداها را بشنود و اگر گوش نميداشت گمان نميكرد كه خداوند صدايي در دنيا آفريده همچون كر مادرزاد. و بوها آفريده و به انسان هم بيني داده كه بوها را درك كند. و مزهها آفريده و به انسان هم دهاني داده كه مزه چيزها را بفهمد. و گرمي و سردي و تري و خشكي و نرمي و درشتي و امثال آنها را آفريده و به انسان لامسه داده كه آنها را درك كند. و اگر اين مشاعر را نميداشت مانند سنگي بود كه از اين مخلوقات هيچ خبر ندارد. و حال كه انسان اين مشاعر را دارد همه را درك ميكند و عبرت ميگيرد و انواع قدرت خداي خود را ميفهمد و آيات او را مشاهده ميكند.پس از جمله مخلوقات و عالمها عالمي است كه آن
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۲ *»
عالم را عالم مثال ميگويند و آن عالم عالمي است مثل همين عالم، آسمانها و ستارهها و زمين و صحرا و دريا و كوه و دشت و مشرق و مغربي دارد مانند اين عالم، فرقي كه دارد آن است كه آن عالم لطيف است و به اين چشمهاي كثيف دنيايي درنميآيد و اين حواس ظاهره آن عالم را نميبيند. پس خداوند عالم از كرم خود به انسان يك مدركي از جنس آن عالم داده كه آن را خيال ميگويند و آن در اندرون سر انسان است چنانكه اين چشمها در بيرون سر است. پس با آن چشم اندروني آنچه در عالم مثال است ميتوان ديد، لكن مادام كه روح انسان متوجه بيرون است و از اين پنج دريچه كه عرض شد نظر ميكند اين عالم كثيف بر او روشن ميشود و عالم مثال بر او تاريك ميگردد و همينكه اين پنج دريچه را بست و با آن چشم اندروني نظر كرد عالم مثال بر او روشن ميشود و آن آسمان و زمين و آن ماه و آفتاب و آن دريا و صحراي عالم مثال براي او روشن ميگردد. چنانكه در وقت خواب روح توجه را از اين عالم برميدارد و اين پنج دريچه را بر روي خود ميبندد و متوجه اندرون ميشود آن عالم را روشن و واضح ميبيند. و اهل رياضت و مجاهده اين معني را تجربه كردهاند و حواس خود را جمع كردهاند و توجه خود را عمداً از اين دنيا برداشتهاند و مشغول به اين دنيا نشدهاند، عالم مثال بر ايشان روشن شده و علانيه با چشم اندروني خود عالم مثال را ديدهاند و آنچه در آنجا بوده بر ايشان كشف شده. اين است مختصر حقيقت رؤيا و مبناي آن.
فرمودهاند: و بعضي سريعالتعبير و التأثير است و بعضي را اثري نيست؟
عرض ميشود: كه حواس ظاهر و باطن انسان همگي به منزله آئينه است كه عكس چيزها در آن ميافتد. چنانكه ميبينيد كه چشم انسان مانند آئينه است هر رنگ و شكلي كه مقابل آن بيايد عكس آن در چشم ميافتد و اگر مقابل نيايد عكسي در چشم نيست. و عكس در چشم ميافتد مثل آئينه چنانكه اگر نگاه كنيد در چشم ديگري عكس خود را در آن ميبينيد مانند عكس در آئينه. و همچنين گوش انسان آيينة صدانمايي است كه خدا از عجيب قدرت خود آفريده اگر صدايي با آن مقابل شود عكس آن صدا در آن ميافتد و اگر مقابل نشود نميافتد
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۳ *»
و همچنين ساير حواس. و همچنين است آن چشم باطني كه خيال نام آن است اگر صورتي لطيف از عالم مثال مقابل آن بيايد عكس آن صورت در آن ميافتد و انسان در خيال خود آن عكس را مييابد، و اگر چيزي مقابل آن نيايد خيال او مانند آئينه صاف خواهد ماند و صورتي در آن نيست مثل وقتي كه انسان هيچ خيال نميكند.
حال بديهي است كه اگر آئينه صاف و بيرنگ و بيعيب باشد صورت را چنانكه هست ميگويد، اما اگر از خود رنگي و عيبي داشته باشد صورت را به رنگ خود ميگويد و خلاف واقع بيان ميكند. چنانكه اگر آئينه زرد باشد صورت را زرد ميگويد و در واقع صورت زرد نيست و اگر سبز باشد سبز ميگويد و در واقع سبز نيست و اگر كج باشد كج ميگويد و در واقع كج نيست. همچنين چشم انسان اگر معيوب شد و احول شد يكي را دو ميبيند و اگر حمرتي بر آن مستولي شود همه رنگها را مايل به سرخي ميبيند و همچنين عيبهاي ديگر. حال خيال انسان هم همينطور است اگر صاف و مستقيم باشد صورتهاي عالم مثال را چنانكه هست ميگويد. و اگر در خيال فسادي پيدا شود صورت عالم مثال را به طور فساد خود ميگويد.
و فساد خيال از جهات بسيار ميشود: يك مرتبه فساد خيال از فساد اخلاط بدن ميشود كه اخلاط فاسده بخار ميكند و به دماغ ميرود و خيال انسان را به رنگ و شكل خود ميكند چنانكه صاحبان سرسام و صاحبان ماليخوليا و امثال آنها خيالهاي فاسد براي آنها ميآيد بر حسب اخلاط. پس اگر صفرا فاسد شده باشد آتشها در خواب و بيداري به خيال ايشان درميآيد و در خيال خود ميبينند و غضب در خيال خود ميبينند و چراغها و روشنيها و آفتابها. و اگر خون در مزاج ايشان غلبه كند دعواها و جنگها و خونريزشها و زخمها در خيال خود ميبينند. و اگر بلغم در مزاج ايشان غلبه كند درياها و نهرها و برف و باران و سرماها در خواب و خيال خود ميبينند. و اگر سودا غلبه كند زندانها و دودها و ظلمتها و كثافتها و جاهاي تنگ و تاريك در خيال خود مشاهده ميكنند و امثال اينها.
و بسا باشد كه فساد آئينه خيال از عادت شود و انسان به هرچه عادت دارد همان را در خواب و خيال مشاهده ميكند چنانكه اهل طهران هرگز كلكته را در خواب نميبينند و
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۴ *»
خود را در طهران يا جاهاي عادي خود ميبينند. و كسي كه به فرنگستان نرفته هرگز فرانسه در خواب نميبيند اما آنها كه رفتند گاهي فرانسه در خواب ميبينند. و ارباب صنايع و حرف همان صنايع و حرفهها و دكانهاي خود را اغلب در خواب ميبينند. و از اين جهت است كه دروغگويان خوابشان معتبر نيست چراكه خيالشان عادت به دروغ دارد و خواب اهل عادات چندان اعتباري ندارد. و همچنين خواب شاعران را اعتباري نيست زيراكه خيالشان عادت به تشبيهات بعيده و مدايح كاذبه دارد.
باري انسان به هرچه عادت كرد آن عادت ملكه خيال ميشود و در اغلب اوقات مصوّر به آن صورت ميشود و هرچه در عالم مثال هست در او به رنگ و شكل خود خيال ميافتد.
و بسا باشد كه صورت ملكه و عادي خيال نباشد ولي امري عظيم اتفاق افتد كه نفس انساني از آن به عجب درآمده و توجه تمام نموده و به كل خود آن را به خود گرفته به جهت عظمت آن، پس تا چند گاهي صورت آن لازم خيال ميشود. مثل آنكه كسي در روز يا سر شب دهشت عظيمي به او دست داده باشد يا محبوبي عظيم ديده باشد يا سخني مطبوع غريب شنيده باشد خلاصه هر چيز تازه كه نفس توجه تمام به آن كند و ميل تمام نمايد آن هم در خيال مركوز ميشود و شب تا خوابيد و مخلّي به طبع شد خيالش مصوّر به صورت همان امر شود و همان را در خيال خود بيند.
و بسا باشد كه خيال فاسد شده باشد از شهوت يا غضب يا ناموس و يكي از اينها در خيال مركوز شود. مثل آنكه شهوت نكاح يا طعام يا شراب يا حب مال و جاه و دنيا و امثال اينها در خيال او مركوز است، يا بغض با كسي و عداوت اشخاصي و قومي يا اعتقاد به خوبي چيزي يا كسي يا به بدي چيزي و كسي يا به صحت قاعده و ديني يا به بطلان قاعده و ديني يا به ايمان كسي يا كفر كسي. خلاصه در بيداري اعتقادي يا حق يا باطل براي خود درست كرده و آن را در نفس خود مركوز كرده و خيال خود را به آن رنگ كرده لاجرم شب چون خيال مخلّي به طبع شد همان را خواهد ديد و به همان صورت خواهد شد. چنانكه يهودي موسي7 را خواب ميبيند كه او را امر به لزوم دين يهوديت ميكند و نصاري عيسي را در خواب ميبيند كه او را امر به دين نصاري
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۵ *»
ميكند و مسلم خاتمالانبياء صلوات الله عليه و آله را به خواب ميبيند كه او را امر به اسلام ميكند. و جاهل اينها را كه شنيد شايد به انبياء بياعتقاد ميشود و غافل از اين است كه اينها همه از فساد خيال خواببينندگان است كه به رنگ ناموسها رنگين شده است.
و بسا باشد كه فساد خيال از بخارات عارضه معده شود چنانكه در سر شب كه معده پر شد بخار ميكند و آن بخارات در سر او ميپيچد و با خيال او مخالط ميشود و آن بخارات هر ساعتي به يك شكلي ميشود و همانطور به نظر خيال ميآيد. چنانكه شايد خواب بيند انساني را كه برگشت و شتري شد آنگاه برگشت و گوسفندي شد و امثال اينها. و اينها همه از فساد خيال است به واسطه بخارات كه مثل دود در سر ميپيچد و هر لحظه به شكلي ميشود و هيچ اعتبار ندارد.
و بسا آنكه فساد خيال از فساد هوا و ابر و باران و برف و تگرگ و بوران و امثال اينها باشد. چون هوا كه فاسد شد نفَسهاي مردم فاسد شود و به دلها رسد و به سر داخل شود و به روح بخاري آميخته شود و فساد آن به خيال رسد. از اين جهت خوابها در يخبندان و برف و باران اعتباري چندان ندارد.
و بسا آنكه خيال فاسد شود از نظرات فلكيه و انوار كواكب و نظرهاي منحوسه كه عكس و انوار آنها در زمين ميافتد و مخالط با ارواح مردم ميشود و به خيال مردم اثر ميكند. پس آنچه ببيند صاحب آن خيال در آن وقت اعتباري ندارد، آنچه ببيند از اثر كواكب و غلبه آنهاست.
خلاصه به اينها و امثال اينها خيال فاسد ميشود و به اين جهت مصوّر به همان صور ميشود و هرچه ميبيند در آن به همان صورت ميبيند. چنانكه آئينهاي ساختهاند كه هركس در آن نظر ميكند خود را به صورت خنزير ميبيند و تقصير از آئينه است و صورت تابع رنگ و شكل آئينه است. همچنين است خيال انسان آنچه در آن پيدا ميشود از عالم مثال تابع رنگ و شكل او ميشود. و بسا باشد كه فساد در خيال از دو جهت و سه جهت و زياده به هم رسد و هر علتي جهتي از خيال را فاسد كند و فساد مركبي در آن پيدا شود. پس اگر آئينه خيال فاسد و رنگين و كج شد برحسب فساد خود هرچه در او نمايد متغير نمايد و برحسب واقع ننمايد. و هرگاه آئينه خيال مستقيم و بيرنگ و شكل باشد و برحسب فطرت الهي باشد همانطور كه در واقع هست
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۶ *»
نمايد. و مستقيمترين خيالات اهل عالم خيال كساني است كه در دنيا زاهدند و تعلق را از جميع آنچه در دنيا هست بريدهاند و خيال خود را انس و عادت به هيچچيز دنيا ندادهاند و محبت به هيچچيز غير از خدا نداشتهاند. بد نگفته است شاعر:
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود | ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است |
و اعظم استقامت خيال در توحيد و توجه به خداي احد است و انقطاع از ماسوي و سلوك در صراط باريكتر از موي توحيد. پس هركس به حقيقت موحّد شد از جميع خصوصيتها و رنگها و شكلها و طبعها رست و بر فطرت الهيهاي كه برحسب مشيت الهيه است شد و مشيت الهيه هم بر صفت توحيد است. پس فطرت الهيه براي احدي باقي نيست مگر براي موحدان و اهل ايمان حقيقي و جميع غير ايشان همه منحرف از فطرت هستند. و هركس كه بر فطرت است صاف و بيرنگ و شكل و تعين و خصوصيت است و هركس كه چنين شد آنچه در آئينه خاطر او افتد در خواب يا بيداري يا مكاشفه موافق حق واقع است. چنانكه هر چشمي كه بر فطرت شد و بيعرض و مرض شد لامحاله آنچه ميبيند موافق خارج واقع باشد چنانكه هر آئينهاي كه صاف و بيرنگ و شكل شد آنچه در آن نمايد موافق شخص خارجي است.
و اما آنكه فرمودهايد كه بعضي سريعالتعبير و التأثير است و بعضي را اثري نيست. مخفي نباشد كه خواب مؤثر در خارج نيست كه خواب باعث آن شود كه امري در خارج واقع شود چنانكه آئينه يا چشم تأثيري در شخص خارج ندارد ولي خواب كاشف از خارج ميشود و بيان خارج ميشود كه در خارج در عالم مثال همچنين امري واقع است و بوده است يا خواهد شد. پس خواب علت وقوع حادثه در خارج نيست. بلي آن كس كه وجود مباركش علت وجود كاينات است خاطر او هم علت وجود كاينات است و آنچه به خاطر او گذرد سبب حدوث حادثه در خارج ميشود. چنانكه اگر رأي مبارك او قرار گيرد كه سنگ در خارج سخن گويد علت آن شود كه سنگ در خارج سخن گويد و اگر رأي او قرار گيرد كه كوه از هم بپاشد در خارج كوه از هم بپاشد. و آن خاطر مبارك
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۷ *»
حجتهاي خداست كه علت كايناتند و خيال ايشان سبب حدوث حوادث است در روزگاران. پس آنچه ايشان در خواب يا بيداري به خاطر مباركشان بگذرد تأثير در خارج كند و همانطور چيزي در خارج موجود شود. و آن خيال خيال ايشان است در مقام علّيّت نه در مقام بشريت.
و اما سبب سرعت وقوع آنچه در خواب ديده و بطؤ آن و عدم وقوع كذب؛ مخفي نماناد كه چون انسان در وقت خواب روحش از اطراف بدن و حواس ظاهره منصرف شد و اعراض كرد اعضا از حركت و حواس از ادراك ميافتد و روح در قلب جمع ميشود پس متوجه دماغ ميشود از اندرون و با چشم خيالي خود نظر ميكند در غيب اين عالم و در آن عالم سير ميكند و تماشاي آن عالم مينمايد اگر چشم خيالش معيوب است و مريض و با رنگها و شكلها كه از اين دنيا به خيالش چسبيده و توجهش در آن رنگها و شكلهاست و گرفتار آن تعينات است آنوقت آئينه خيالش منكوس و سرنگون است و متوجه سجين است و شياطين سجين به خيال او تعلق گرفته با او نجواها ميكنند و باطلهاي بسيار به او القاء ميكنند پس آنكس هرچه ميبيند باطل است و اضغاث احلام است و تأويلي و تعبيري ندارد مگر در نزد آنكس كه عالم باشد كه هر شيطاني به او چه گفته و راست را چگونه كج كرده و او حرف شيطان را چگونه فهميده آنكس ميتواند آنگونه خواب را معني كند و اصل و منشأ او را بيان كند چنانكه خواب ملك مصر را همه معبّران گفتند كه اضغاث احلام است و ما تأويل احلام را نميدانيم و حضرت يوسف دانست و تأويل كرد. و بر هر فسادي از آن فسادها كه عرض شد شيطاني موكل است و همه آن شياطين در طبقات زمين و هوا سكنا دارند و آنها همه را يك رئيسي است كه نام او رهاست و چون شب ميشود تابعان خود را متفرق ميكند در ميان هوا و آن شياطين در بدنهاي مردم داخل ميشوند و به خيالات مردم ميچسبند و سخنان باطل به ايشان ميگويند و صورتهاي باطل خلاف واقع به نظر خيال ايشان ميآورند و مردم آنها را با خيال خود درك ميكنند و چون صبح شود گويند كه چنين و چنان در خواب ديديم و هيچ واقعيت ندارد و
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۸ *»
مطابق با خارج واقع ملك خدا نيست و تأويلي از آن ظاهر نميشود.
و هرگاه در خيال فسادي نباشد و شياطين به آن تعلق نگرفته باشند و بر فطرت الهيه باشد و با ذكر و طهارت خوابيده باشد و با ايمان و توجه به خواب رود و آن اعراض و امراض را نداشته باشد خيال متوجه آسمان شود و ملائكه تقديرات الهيه كه از آسمان فرود ميآيند و به آن تقديرات سخن ميگويند و تسبيح ايشان همان بيان تقديرات الهيه است خيال آن شخص با آن ملائكه ملاقات ميكند و آن تقديرات را كه آنها بيان ميكنند ميشنود و در آن نقش ميبندد و همانها را مطابق حق ميبيند و چون صبح شود ميگويد در خواب چنين و چنان ديدم و همانطور كه او ديده ميشود. پس اگر ملائكه تقدير ايام نزديك را گفتهاند به همان نزديكي تعبير آن ميشود و اگر تقدير ايام دور را گفتهاند در سر همان مدت دور ميشود.
و سبب آنكه خيال انسان با ملائكه ملاقات ميكند آن ميشود كه خيال چون بر فطرت الهيه باشد متوجه عليين ميشود كه محل نفس قدسيه است و نفس قدسيه در سماوات است در محل كرسي الهي و لوح محفوظ و از عرش الهي به كرسي نازل شده و آنجا اصل تفصيل همه تقديرات است و همه تقديرات از آنجا نازل ميشود به آسمانهاي هفتگانه و در آسمانها مميز ميشود ولكن براي هركسي به قدر قابليت و وسعت او از عرش عظيم رحماني به عرش قلب او ميرسد و از عرش قلب او به كرسي صدر نفس او ميرسد و از كرسي صدر نفس او به سماوات خيال او نازل ميشود و از اين جهت هر مؤمني خواب به قدر اندازه خود ميبيند و بر همه تقديرات آگاه نميشود مگر صاحبان قلوب و صدور زكيه كليه كه آنها بر همه تقديرات كه از عرش كليه به كرسي كلي آمده و به سماوات كليه نازل شده مطلع ميشوند و جميع ملائكه تقدير با آنها تكلم ميكنند مانند شب قدر كه ملائكه و روحالقدس بر حجت خدا نازل ميشوند و همه را به آنها خبر ميدهند و آنها حجتهاي كليه خدايند و بس عليهم الصلوة و السلام. و از اين جهت خواب مؤمن شعبهاي از شعبههاي نبوت است و جزئي از چهلوپنج جزو نبوت است و آنچه مؤمن در خواب بيند الهام الهي است و مطابق مشيت خداست. پس اصول تقدير به قدر قابليت مؤمن
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۵۹ *»
از عرش كليه الهيه كه اصل جميع تقديرات است و موضع قلم تقدير خداست ميرسد به قلب او و از آنجا به كرسي صدر او رسد و از آنجا به آسمان خيالات او آيد. و چون روح مؤمن در حال خواب به آسمان و عليين برود و به هر تقديري ملكي موكل است آن ملائكه در آسمان با روح او به تقديرات الهي سخن گويند و مؤمن آن صور را در حس مشترك خود مشروح و مبيّن ببيند و به همانطور چون بيدار شود ظاهر و آشكار واقع شود. و اين منحصر به خواب نيست. خيالات مؤمن و مكاشفات او همگي چنين است و همه مطابق حق واقع است. پس چون روح شخص در حال خواب از بدن بيرون رود هرچه در آسمان و عليين ديده حق بوده و آنچه در زمين و هوا و سجين ديده باطل باشد. و اينكه گاهي خواب غيرمؤمن موحد هم راست ميآيد از آن جهت است كه گاهي از آن علتها و مرضهاي خود غافل ميشود و بر فطرت اصليه نظر ميكند آنچه ميبيند راست ميآيد و باز چون علت و مرض بر او غلبه كند باز كج ميبيند و با شياطين محشور ميشود و به او باطل القا ميكنند. و شايد بعضي اوقات خواب مؤمن باطل باشد و آن گاهي است كه عصياني از او سرميزند و متوجه شياطين و سجين ميشود و خواب پراكنده باطلي ميبيند باز چون متذكر شود و بينا شود باز خواب درست بيند. پس از اين جهت هر دو گروه خوابهاي مختلف بينند مگر حجتهاي معصوم خدا كه هرگز متوجه شياطين نميشوند و خواب باطل نميبينند. و مؤمنين عصات بسياري از خوابهاشان بياعتبار است. و مؤمنين كامل كمي از خوابهاشان بياعتبار ميشود. و معصوم همة خوابهايش معتبر است و وحي و الهام است.
و اگر اذن داده بودند كه عربي بنويسم و آيات و اخبار براي اين مطالب ذكر كنم آنوقت لذت داشت براي صاحبان بصيرت ولي حيف كه فرمودهاند مختصر و فارسي بنويسم و همه آن لذتها از من و خوانندگان فوت شد اگرچه كتابي مفصل نوشتهام و آن را «تأويلالاحاديث» نام گذاردهام و در آنجا به طور مبسوط و به زبان عربي ادله و براهين از كتاب و سنت ذكر كردهام.
فرمودهاند: و وجه اين چيست كه يك شخص خوابهاي مختلفه غير
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۶۰ *»
متناسبه ميبيند؟ چهچيز است اين مختلفات؟ حقايق متعدده است يا يك حقيقت است كه در خواب ميبيند به صور مختلفه؟ مثل اينكه يك شخص با هر مزاج و مشرب هست رستم را به خواب ميبيند سالي بعد يوسف يا شيرين خسرو را به خواب ميبيند مدتي ديگر جناب شاه ولايت سلام الله عليه را به خواب ميبيند و داستان رد شمس را بر آن بزرگوار و به خاك ميافتد و زمين را در حالت درازشدن بر روي خاك از ابتهاج ديدن آن وجود مبارك و رد شمس ميبوسد و از اين قبيل خوابها.
عرض ميشود: كه وجوه اختلاف خوابها آن بود كه عرض كردم كه گاهي فسادها و عرضها و مرضها از خارج به خيال ميرسد و خيال به آن واسطه متوجه سجين و شياطين ميشود و هر صورتي كه آنها به خيال او ميآورند همانها را ميبيند و گاهي بر فطرت است و علتي ندارد متوجه عليين و ملائكه ميشود و تقديرات حقّه الهيه را ميبيند پس چون شخص نبي يا امام يا مؤمنين و اهل حق را در خواب بيند اين صورتها در عليين است اگر اعتقادات او صحيح باشد و ايشان را به حقيقت بشناسد و منكر فضايل و مكارم اخلاق و مقامات ايشان نباشد پس اگر چنين است آنها را كه در خواب ديده شيطاني نيست و حق است و در عليين ديده و شيطان هرگز به صورت معصومين و اهل حق نميشود و شيطان به عليين و آسمان نميرود و روح مؤمن متوجه عليين و آسمان شده چراكه حق و اهل حق را ديده و حق و اهل حق در عليّينند و اهل باطل هم آنجا نيستند پس لامحاله هركس معصوم را در خواب بيند همان معصوم را ديده اگر منكر فضايل و خصلتهاي كريمه ايشان نباشد. و اگر منكر باشد شخص بيفضيلت و بيكرايم اخلاق در سجين ميباشد و آن نبي به حق و معصوم و مؤمن نيست پس شيطاني است كه به خواب او آمده و ادعاي نبوت كرده يا ادعاي امامت و ايمان نموده چنانكه شياطين انس در بيداري ادعاي نبوت و امامت و ايمان ميكردند پس صبح ميكند و ميگويد نبي را در خواب ديدم يا امام را يا مؤمني را و چنين و چنان گفت و در حقيقت شيطاني را به خواب ديده كه ادعاي باطل كرده. و اما اگر عقايد او صحيح باشد چنانكه عرض
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۶۱ *»
شد همه آنها كه ديده صحيح است و نبي نبي و امام امام و مؤمن مؤمن است. و بسا آنكه مؤمن بعض اجزاي خواب را بر فطرت و در آسمان بيند و بعضي را فرود آيد بر خلاف فطرت و در سجين و زمين بيند پس بعض خواب او حق ميشود و بعض خواب او باطل. مثل آنكه انسان نظر ميكند و اول خطي را درست ميبيند بعد چشمش بخار ميكند و خيالات ميبيند يا خيره ميشود و برق ميزند يا نزله ميريزد و اشك ميزند و درست نميبيند پس بعضي را درست ديده و بعضي را خطا.
و اما آنكه گاهي رستم را خواب ميبيند و گاهي شيرين را مثلاً اينها بيعلت نميشود اگر راست و درست خواب ديده در عليين ديده. و بسيار شود كه انسان در خواب امري گذشته و صفات واقع شده را بيند مثل آنكه روز چيزي تازه خورده شب همان را در خواب بيند كه ميخورد. و اگر در سجين در خواب ديده باطل است. و علتش آن است كه يا اسم رستم شنيده يا به فكر رستم بوده يا دعوايي ديده يا چيزي كه مناسبتي به شجاعت داشته يا صفراي بدن خودش به جوش آمده يا به فكر دعوايي افتاده يا قصهاي خوانده در آن روز و آن شب يا پيشتر و همچنين مناسبات خوابهاي ديگر هريك را از آن علتها كه عرض شد علتي بوده. و اگر به آنچه عرض شد به دقت رجوع كنيد و نظر فرماييد علت هريك واضح ميشود.
ماند يك مطلب كه اگرچه صريح سؤال نفرمودهايد ولي لازم فقره اولاي سؤال است و مطلب تمام نميشود مگر به آن. و آن آن است كه بعضي خوابها تعبير دارد و به تعبير واقع ميشود و بعضي بعينه. مثلاً بعضي اوقات اگر خواب ديد كه شير ميخورد تعبير به علم ميشود كه علمي خواهد تعليم گرفت و بعضي اوقات همان شير را بعينه خواهد خورد. و سبب آن است كه بعض اوقات روح متوجه آسمان ميشود به كلي كه موضع تقدير است و الواح تقدير در آنجاست پس آنچه در آسمان ميبيند تعبير ميشود و صورت آن به غير صورت اين دنياست پس شير آنجا علم اينجا ميشود و تعبير ميشود و همچنين آب آنجا علم فضايل آلمحمد: ميشود و ولايت اهلبيت ميشود و نجاست آنجا دولت دنيا ميشود و زردي بسيار در خواب ملال دنيا و همّ و غمّ ميشود و خنده آنجا گريه اينجا و
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۶۲ *»
گريه آنجا خنده اينجا ميشود. و هرچه را كه انسان در خواب در لوح قضا ديد كه ملائكه تقديرات را آوردند و در لوح قضا كه اعلاي ارض است واقع شد همانطور بعينه ميشود. پس خواب تعبيردار بلندتر است از خواب بيتعبير و از اين جهت اعمال و اخلاق حسنه اينجا تعبير نعيم آخرت است و اعمال و اخلاق سيئه تعبير عذاب آخرت.
و گاه باشد كه خواب معلّق و موقوف به تعبير بماند و هرطور تعبير شود چنان شود. و سبب اين آن است كه شرط وقوع تقدير در لوح قضا استعداد كاينات سفلي است و هرگونه كه كاينات سفلي اقتضا كنند آنگونه واقع شود و اگر اقتضايي نباشد واقع نشود چنانكه مثلاً اقتضاي رجعتِ مريخ، بَدي حال اتراك است لكن هرگاه تركي متوكل بر خدا باشد و صدقه دهد و دعا كند آن بلا از او بگردد و اصلاً به او اثر نكند. و همچنين گاه باشد كه كسي مقدر شده باشد كه عمرش سهسال باشد صله رحم كند و عمرش سيسال شود و بسا آنكه مقدر شده كه عمرش سيسال باشد قطع رحم كند و سهسال شود. حال همچنين بسا خوابي كه انسان در لوح تقدير ديده و چون بيدار شود معبّر آن را طوري ديگر تعبير كند و صورت تعبير در ضمير خواببيننده و معبّر منتقش شود و منتظر آن تعبير شوند همان واقع شود. از اين است كه فرمودند هركس گمان خير به خدا داشته باشد خير بيند و هركس گمان شر داشته باشد شر بيند. پس خواب را نبايد نقل كرد مگر به معبّري مهربان و اگر خواب بدي ديده يا خودش تعبير به خير كند و منتظر آن خير باشد يا به معبّري مهربان عالم مؤمن نقل كند تا تعبير خير كند يا آنكه به صدقه و دعا رفع شر آن را كند كه انشاءالله رفع شود.
و ظاهر آن است كه جميع اطراف مسأله را به طور اجمال اشاره كرده باشم و اصول علم رؤيا را به طوري كه در هيچ كتاب به آن متانت نباشد نوشته باشم انشاءالله قبول طبع شريف ايشان افتد.
كتبه العبد الاثيم كريم بن ابرهيم و فرغ منه في ليلة الثلثاء السابع و العشرين من شهر جماديالثانية من شهور سنة ثلث و ثمانين بعد المأتين من الالف الثاني حامداً مصلياً مستغفراً.