مصیبت های گوناگون در کربلا برای این که همه داخل شفاعت شوند
و چون آن بزرگوار بر كل مردم مطلع و آگاه بود و مى دانست كه دل هركس از چيزى به درد مىآيد و نفس هر شخصى از امرى متألم مىشود پس چون ديد كه بعضى از نفوس از شهادت طفل صغير متألم مىشوند و چون بشنوند كه طفل شيرخوار را تير بر گلوى مقدسش زدند و او را در دامن پدر بزرگوارش شهيد كردند دل ايشان به درد مى آيد لهذا آن بزرگوار على اصغر را در راه خداوند عالم فدا نمود
و چون ديد بعضى از مردم از اينگونه مصيبت متألم و متأثر نمى شوند و ايشان را چندان علاقه و قيدى به اطفال كوچك نيست ولى هرگاه بشنوند كه جوانى كه به نهايت رشد و كمال رسيده شهيد شود دل هاى ايشان شكسته مىشود پس آن بزرگوار فرزند دلبند خود حضرت على اكبر را فدا نمود
و بعضى ديگر از مردم مى باشند كه از اين چيزها متألم و متأثر نمى شوند و آنها جنگ ديده و شهيد و كشته بسيار ديده اند و دل هاى ايشان قوى است ولى هرگاه بشنوند كه آقاى بزرگوارى و سردار رفيع مقدارى كشته شده است دل هاى ايشان نرم مى شود و مى شكند و متألم مىشوند پس آن بزرگوار آن همه محنت ها و مصيبت ها را بر جان مقدس خود روا داشت
و بعضى ديگر از مردم مى باشند كه آنها را از كشتن و كشته شدن اصلاً پروايى نيست و كشته شدن را شيوه جوانمردى و مردانگى مى دانند و دل هاى ايشان از اين امور گرفته و متأثر نمىشود ولى ايشان را نهايت تقيد به عصمت و اهل و عيال است و هرگاه بشنوند كه عيال كسى را اسير كردند بي نهايت به هيجان آمده و متأثر و متألم مى شوند پس آن بزرگوار راضى به اسيرى و در به درى عترت طاهره و دختران و خواهران خود شد و به اينكه دختران پيغمبر و حرم محترم آن سرور را نامحرمان از شهرى به شهرى برند و در مجالس و محافل نامحرمان ايشان را درآورند پس آن بزرگوار چنان فتحى نمود كه مملكت شفاعت و هدايت جميع شيعيان و دوستان و بطلان و كفر و ضلالت جميع منافقين و دشمنان را تسخير نمود.
(مواعظ محرم ۱۲۶۶، موعظه نهم، آقاي مرحوم كرماني اعلي الله مقامه)