شرح دعای رجبیه
مرحوم حاج میرزا محمد باقر شریف طباطبائی
از مصنفات عالم ربانی و حکیم صمدانی
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳ *»
الحمد للّه رب العالمين و الصلوة و السلام على محمد و آله الطاهرين و اوليائهم المقربين و لعنة اللّه على اعدائهم اجمعين ابد الآبدين.
و بعد چنين گويد بنده قاصر محمدباقر بن محمدجعفر غفر اللّه ذنوبهما و ستر عيوبهما كه بعضى از برادران ايمانى خواهش نمودند كه به زبان فارسى به طور اختصار اشاره به بعضى از معانى دعاى ماه رجب كه از جمله توقيعات رفيعه حضرت بقية اللّه عجل اللّه فرجه است بكنم كه در وقت خواندن موجب اعتبار گردد. پس هر فقرهاي از فقرات آن را عنوانى قرار مىدهم و در ضمن آن به نهايت اختصار اشاره به بعضى از معانى آن مىكنم چرا كه شرح اينجور عبارات را در اين زمانها نمىتوان كرد. به جهت
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۴ *»
آنكه مراد از آنها نيست مگر بيان فضايل و مقامات اسرار توحيد و انوار تفريد، كه مستودع است در مواقع آنها و طبايع اغلب مردم آخرالزمان كه زمان جور و طغيانست همت بر انكار آنها گماشتهاند و با هر باطلى صلح دارند و جنگى كه هست با حق و اهل حق است و بس. پس اظهار جميع معانى موقوف به ظهور امام۷ است و آن وقت معلوم مىشود كه بايد كتابهاى بزرگ در شرح هر فقرهاي نوشت. پس در اين زمانها به قدري كه نور حق از براى طالبان آن خاموش نباشد بايد اظهارى كرد و به اينقدر اظهار به اعانت خداوند جبار جرأت بايد نمود اگر چه خوش نداشته باشند مشرکان و آن دعاى معروف اينست كه فرمودهاند:
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۵ *»
} بسم اللّه الرحمن الرحيم اللهم اني اسألك بمعاني جميع ما يدعوك به ولاة امرك{
بدانكه الفاظ و كلمات قطع نظر از معانى آنها تأثيرى در آنها نيست و معنى در لفظ مانند روح است در بدن چنانکه بدن را بدون روح حركتى نيست و شعورى ندارد و تمام حركت و شعور آن از روح است همچنين تمام تأثير الفاظ و كلمات از معنيهاى آنها است. از اين جهت بايد خدا را خواند به معانى الفاظ نه به الفاظ بىمعنى. و از اين جهت خداوند جلّشانه مذمت فرموده كسانى را كه به الفاظ بىمعنى اكتفا كردهاند چنانكه فرموده: ماكان صلوتهم عند البيت الا مكاء و تصدية يعنى نيست نماز آن جماعت در نزد خانه مگر صداى صفيرى كه از براى حيوانات
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۶ *»
مىكنند و مگر صداي دستى كه بر هم مىزنند.
و چون از براى الفاظ و كلمات معنىهاى بسيار است كه همه آنها مطلوب و مراد خدا و رسول نيست و بعضي از آن معنىها مراد ايشان است. از اين جهت بايد خدا را خواند به همان معنىها كه مراد است. و معلوم است كه آن معنىها نزد پيغمبران اوست كه وحى به ايشان كرده و نزد كسانى است كه از پيغمبران او گرفتهاند و نزد غير ايشان نيست چرا كه وحى به ايشان نشده و از صاحبان وحى نگرفتهاند. پس بايد خدا را خواند به معنىهاى آن كلماتى كه واليان امر او، او را به آن معنىها خواندهاند.
و معلوم است كه آن معنىها ذات خداى سبحانه نيستند چرا كه معنىها بسيارند و خدا
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۷ *»
بسيار نيست و يك است. و به جهت آنكه معانى مانند روح است در تن الفاظ و خداوند جلّشأنه روح در بدن الفاظ نيست. پس خداوند جلّشأنه معنى هيچ لفظى نيست و روح هيچ بدنى نيست و مانند روح در بدن نيست. پس از براى جميع اسمها و صفتهاى خداوند جلّشأنه معنىها هست و هيچ يك بىمعنى نيستند و آن معنىها ذات خداوند نيستند چرا كه متعددند و ذات خداوند يك است و به واسطه آن معنىها بايد خدا را خواند. قل ادعوا اللّه او ادعوا الرّحمن ايّاًما تدعوا فله الاسماء الحسنى و آن معنىها چون ذات خدا نيستند پس خلق خدا هستند چرا كه هر چه غير ذات اوست، اوست خالق او چنانكه خود فرموده: قل اللّه خالق كل شىء. وبدانكه
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۸ *»
كلمات و الفاظ مخصوص همين كلمات معروفه بين عوام نيست و چه بسيار كلماتى هست كه معنى اين كلمات ظاهر است و با اينكه معنى است خودش لفظ است مثل اينكه سيد به زبان فارسى چه معنى دارد؟ مىگويند به معنى آقا است و مىگويند عبد به زبان فارسى چه معنى دارد؟ مىگويند نوكر و بنده است و حال آنكه هم سيد كلمهاى از كلمات است و هم آقا كلمهاى از كلمات است و همچنين است عبد و بنده و جميع كلمات عربى، نسبت به كلمات فارسى و تركى و هندى و غير اينها.
پس از اينجا بدان كه اين معنىها كه بايد خدا را به آنها خواند كلماتى چند است كه معنى اين كلمات ظاهرى هستند. و از اين جهت
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۹ *»
عيسى۷ را خداوند كلمه خود ناميده كه اسم آن كلمه مسيح است و او عيسى بن مريم است. و از اين جهت در تفسير آيه و تلقّى آدم من ربّه كلمات وارد شده كه آن كلمات كه آدم تلقى كرد ائمه اطهار: هستند. پس ايشان آن معانى هستند كه واليان امر خداوند از جميع لفظهاى خود، ايشان را قصد كردهاند و به وساطت ايشان خدا را خواندهاند. چنانكه در تفسير آيه كريمه و للّه الأسماء الحسنى فادعوه بها وارد شده از ائمه اطهار: كه فرمودهاند نحن واللّه الأسماء الحسنى التى امر اللّه ان تدعوه بها يعنى ماييم واللّه آن اسمهاى نيكوى خدا كه امر فرموده است كه شما بخوانيد او را به آن اسمها.
و سبب آنكه جميع واليانِ امر خداوند بايد
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۰ *»
خدا را به ايشان بخوانند اينست كه ايشانند اول ما خلق اللّه. و چون اول ما خلق اللّه هستند، اول كسانى هستند كه خبر از خداى خود دادهاند و باقى خلق بعد از ايشان به تعليم ايشان از خدا خبر شدهاند. و چون ايشان اول كسانى هستند كه خبر از خدا دادهاند همگى اسمهاى او شدهاند. چرا كه اسم آن چيزى است كه خبر از مسمّاى خود بدهد. چنانكه حضرت امير صلوات اللّه عليه و آله فرمودند كه: الاسم ما انبأ عن المسمى پس چون ايشان اول ما خلق اللّه هستند اول اسمهاى خدا و اعظم و اعلاى آنها هستند. پس ايشانند اسم اول اول اول و اسم اعظم اعظم اعظم و صفت و مثلِ اعلاى اعلاى اعلاى او كه جميع واليان امر خداوند بايد به
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۱ *»
واسطه ايشان كه خبردهنده اويند از خداى خود خبر شوند. و اگر ايشان نبودند احدى از خدا خبرى نداشت چنانكه فرمودند: بنا عرف اللّه و لولانا ما عرف اللّه يعنى به ما خدا شناخته شد و اگر ما نبوديم شناخته نشده بود خدا. بالجمله در اين مقام مجال بيش از اين ندارم.
و چون ادعاى معرفت خدا را بسيارى مىكنند بايد دانست كه كاذبان به جز ظاهرسازى و نفاق چيزى ديگر ندارند.
گيرم كه مارچوبه كند تن به شكل مار
كو زهر بهر دشمن و كو مهره بهر دوست
نقش آتش را نباشد تابشى
تا كه اندر وى نباشد آتشى
پس شعله در اتصالش به آتش صادق است
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۲ *»
كه آثار آتش از او هويدا است و گياههاى زنده راستگويانند در خبرشان از روح نباتى چرا كه خواص و قواى او از آنها پيداست نه نقش و نگار شعله و اشجار كه به جز ظاهرسازى و نفاق چيزى ندارند و به جز جاهل مغرور كسى گمان آثار و خواص از آنها نمىكند. پس از اين جهت بايد دانست كه واليان امر الهى كسانى هستند كه درگرفتهاند به امر او. مانند شعله درگرفته و مستمر آثار امر از ايشان هويداست و هرگز در اظهار آن امر خستگى از براى ايشان نيست. چنانكه هرگز شعله در اظهار امر آتش خستگى ندارد فيسبحون الليل و النهار لايفترون.
و چون دانستى كه واليان امر الهى كسانى
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۳ *»
هستند درگرفته به آن امر خواهى دانست كه ايشانند مأمونون بر سرّ يعنى سرّ الهى كه همان امر اوست باطن ايشان است كه آثار آن باطن از ظاهر ايشان آشكار است. چنانكه آتش در سويداى قلب شعله درگرفته و مستوى بر عرش او شده و آثارش را از ظاهر شعله آشكار كرده و به غير از شعله چيزى امين آتش نيست كه آتش اسرار خود را در آن گذارد. از اين جهت در صفت واليان امر فرموده:
}المأمونون علي سرّك{
و چون بشارت وصل و وصول آن امر به ايشان شده و ديگران محروم ماندهاند چنانكه بشارت وصول آتش به شعله شده در صفت ديگر ايشان فرموده: }المستبشرون بامرك{
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۴ *»
و چون آن امر الهى نيست مگر مشيت و قدرت او و آن قدرت در باطن ايشان از ظاهر ايشان بروز كرده، پس ايشان وصفكننده آن شدهاند به زبان فصيح بليغ چنانكه شعله وصفکننده كارهاى آتش شده، از اين جهت در صفت ديگر ايشان فرموده: }الواصفون لقدرتك{
و چون همان امر الهى عظمت خود را از ايشان ابراز داده چنانكه هر روحي غيبى اظهار عظمت خود را از ظاهر و بدن خود مىكند، و ايشان ظاهر آن امر الهى غيبى هستند فرمودند: }المعلنون لعظمتك{
و چون هيچ سؤالى نمىتوان كرد از هيچ روح غيبى مگر آنكه رو بهسوى بدن آن روح كنى و صداى جسمانى خود را به گوش
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۵ *»
جسمانى بدن آن روح برسانى و جواب خود را از زبان جسمانى آن بدن بشنوى و ايشانند محل آن امر الهى و مشيت ربانى، چنانكه در دعاى حضرت سيدالشهداء۷ است كه فرموده: جعلت قلوب اوليائك مسكناً لمشيتك و ممكناً لارادتك پس هر سؤالى كه بايد از آن امر الهى كرد بايد به گوش ايشان رسانيد و آن امر الهى از زبان ايشان ناطق مىشود در جواب آن سؤال؛ فرموده: }اسألك بما نطق فيهم من مشيتك{
و چون باطن ايشان همان روح الهى است و آن روح همان امر الهى است چنانكه در كلام مجيد فرموده: يسألونك عن الرّوح قل الرّوح من امر ربّى و آن امر همان مشيت الهى است و
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۶ *»
آنچه خداوند خلق فرموده جميع آنها را به مشيت خود خلق فرموده و جميع خلق كلمات و حروف آن درياى مشيت الهيه هستند چنانكه جميع كلمات معروفه تطورات مداد معروف هستند و مداد معدن جميع حروف و كلمات است. همچنين آن امر الهى اصل جميع چيزهاست و همه را خداوند جلّشأنه از پرتو او آفريده و او در هيچ كس ظاهر نشده مگر در قلوب اولياى او. پس ايشانند معدنهاى جميع كلمات الهيه، از اين جهت فرموده: }جعلتهم معادن لكلماتك{
و چون از ايشان وحدت خداوندى ظاهر شده و همگى دعوت فرمودهاند مردم را به توحيد خداى واحد و اگر ايشان نبودند كسى
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۷ *»
خبرى مطلقاً از خدا نداشت و همگى جاهل بودند به خداى خود، چرا كه او را نديده بودند و صداى او را نشنيده بودند پس صداى او را از ايشان شنيدند و رخساره او را از ايشان ديدند و فهميدند كه از براى ايشان خدايى هست چنانكه فرمودند بنا عرف اللّه و لولانا ماعرف اللّه پس ايشان شدند كساني كه توحيد الهى به وجود مبارك ايشان برپا شد و هر چيزى كه به چيزى برپاست آن چيز ركن اوست و از اين جهت ستونى كه سقف به آن برپاست ركن آنست از اين جهت فرمود: }و اركاناً لتوحيدك{
و چون ذات او بالاتر از آن بود كه خلايق بتوانند او را ديد و صداى او را شنيد و رضا و غضب او را فهميد و خلق را از براى فهميدن رضا
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۸ *»
و غضب خود آفريده بود آيات و علامات خود را در آفاق آسمان و زمين و در نفسهاى خلايق نشان به ايشان داد چنانكه فرموده سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق و آن آيات را وجود مبارك ايشان قرار داد و به ايشان معمور كرد زمين و آسمان خود را به طوري كه غير از ايشان كسى جلوهگر نبود در جميع ممالك آسمان و زمين فرمود: }و آياتك و مقاماتک التي لاتعطيل لها في كل مكان{
و چون ايشان را خليفه و جانشين خود آفريده بود و ايشان را مبرّا از مخالفت خود قرار داده بود و معصوم حقيقى آفريده بود و آنچه به ايشان عطا فرموده بود از خود او بود نه از شيطان رجيم پس راه مخالفتى در هيچ مقامى از براى ايشان نبود.
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۱۹ *»
پس وجود مبارك ايشان مطابقه تامه داشت با منسوبات به جلال كبرياى او پس معرفت به ايشان معرفت به او شد و جهل به ايشان جهل به او شد چرا كه مطابقه تامه داشتند و مخالفتى مطلقاً نبود از اين جهت فرمودهاند: }يعرفك بها من عرفك لا فرق بينك و بينها{
و چون ايشان متعدد بودند و خداوند واحد بود و معقول نيست كه متعدد واحد باشد و واحد متعدد باشد فرموده: }الا انّهم عبادك و خلقك{
و چون حركت و سكون و عطا و منعِ ايشان در هر مرتبهاي از امر الهى بود و آن امر چون جان در تن ايشان بود فرمود: } فتقها و رتقها بيدك{
و چون ابتداى خلقت ايشان از آن امر الهى
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۰ *»
بود رجوع ايشان هم به همان امر شد چنانكه مىفرمايد: كما بدأكم تعودون از اين جهت فرموده: }بدؤها منك و عودها اليك{
و به مفهوم آيه شريفه و ماكنت متخذ المضلين عضداً هاديان را خداوند بازوى خود قرار داده و چون ايشانند هاديان خلق پس ايشانند بازوهاى خداوند از اين جهت در صفت ايشان فرموده: } اعضاد{
و به نص آيه مباركه ليكون الرسول شهيداً عليكم و تكونوا شهداء على الناس ايشان شاهدان خداوندند بر خلايق پس از اين جهت در صفت ايشان فرموده: } و اشهاد{
و چون ايشان امتحان و اختبار مىكنند خلق را كه آيا كدام مؤمن مىشوند و كدام كافر در
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۱ *»
صفت ايشان فرموده: } و مناة{ و مناة جمع مانى است مثل دعاة كه جمع داعى است.
و چون ايشان دور مىكنند دشمنان خود را از حوض خود و مىرانند ايشان را و دفع مىكنند دشمنان دين خدا را از دين و اهل دين، در صفت ايشان فرموده: } و اذواد{ و اذواد جمع ذائد است و به آن معنىهاست كه عرض شد.
و چون ايشانند حافظان جميع چيزها، در صفت ايشان فرموده: }و حفظة{ و حفظه جمع حافظ است.
و چون ايشان را خداوند فرستاده از براى طلبكردن ايمان از مردم در صفت ايشان فرموده: }و روّاد{ و روّاد جمع رائد است و رائد كسى است كه او را در طلب گياه مىفرستند.
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۲ *»
و چون خلق خداوند جلّشأنه بسيارند و همگى بايد بندگى خداى خود كنند و تسبيح و تهليل گويند و همگى خودشان عارف به تكاليف خود نيستند و بايد ايشان تعليم همه كس و همه چيز بكنند تكليف هر كس و هر چيز را، بايد در همه جا حاضر باشند تا بتوانند امر الهى را به جميع اهل آسمان و زمين برسانند و همگى ايشان را بشناسند و خدا را به ايشان بشناسند، پس از اين جهت در شأن ايشان فرموده: فبهم ملأت سماءك و ارضك حتى ظهر ان لا اله الا انت پس به ايشان پركردى آسمان و زمين خود را تا ظاهر شد كه نيست خدايى به جز تو و به همين معناست آيه شريفه: سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق.
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۳ *»
*« شرح قوله۷: فبذلك أسألك … و ان تزيدني ايماناً و تثبيتاً »*
و چون راه سؤال از خداوند منحصر است در ايشان و راهى ديگر به سوى خود قرار نداده فرموده: } فبذلك أسألك{ يعنى چون راه سؤال كردن از خود را در ايشان قرار دادهاي وبس، پس به ايشان سؤال مىكنم از تو و بس.
و چون مبدأ هر فيضى در آن فيض بايد غالب باشد كه بتواند فيض را به غير برساند، و تا مبدأ و موقع فيضى معروف سائل نباشد نمىتواند آن فيض خاص را دريابد چنانكه فرمودند: من عرف مواقع الصفة بلغ قرار المعرفة؛ فرمود: }و بمواقع العزّ من رحمتك{ و عزّ به معنى غلبه است.
و چون در آن مواقع عزّ تا آثار ربوبيت را عارف نبيند آن آثار تمام نخواهد بود و نورانيت
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۴ *»
نخواهد داشت و مىشود از موقعى اثرى از براى كسى ظاهر شود و خير و بركتى در آن نباشد مثل آنكه فلفل كه موقع حرارت است اگر كسى از آن موقع، حرارت طلب كند حرارت به او خواهد رسيد و لكن بسا آنكه آن حرارت به او ضرر رساند. و لكن اگر كسى متذكر اين باشد كه اين فلفل اسمى از اسماء الله است و آيتى از آيات اللّه است در احداث حرارت و به قصد اسميت فلفل را خورد پس در واقع به اسم اللّه و به استعانت اسم اللّه خورده و لايضر مع اسمه سمّ و لا داء در حق او واقع شده از اين جهت اشاره به اين معنى فرمودند كه مواقع عزّ را از حيث آئيت بايد طلب كرد پس از اين جهت فرمود: }و بمقاماتك و علاماتك{ و
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۵ *»
مقامات و علامات همان حيث آئيت ايشان است كه ملاحظه آن مخصوص مؤمنين است و سايرين اين ملاحظه را نمىتوانند كرد. از اين جهت مىشود چيزى به جهت ملاحظه آئيت شفا و خير باشد و همان چيز بدون آن ملاحظه خسارت باشد چنانكه خداوند جلّشأنه فرموده: و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خسارا.
و چون هر فيضى را طلب مىكنند البته آن فيض اول افاضه به مبدء شده و از آن مبدء كه سرريز شد به غير مىرسد پس بايد آن فيض مطلوب را اول از براى مبدء خواست تا از آن سر ريز كند و به غير برسد، از اين جهت اتصال
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۶ *»
واستيفال([۱]) و اصطلاء را از براى مبدء خواست و فرمود: }ان تصلي علي محمد و آله{
و چون فيض الهى به ايشان رسيد و از ايشان سرريز شد از براى خود طلب كرد و فرمود: } و ان تزيدني ايماناً و تثبيتاً{
و چون فيض تثبيت از ايشان سرريز كرد و به او رسيد ايمانى بر ايمان اول افزود و تثبيتى بر تثبيت اول افزود به مضمون ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم و به مقام كشف سبحات جلال و محو موهوم و صحو معلوم رسيد و مشاهده جمال و حقيقت را نصيب شد، چشم از ديدن آيات و علامات و مقامات پوشيد و حقيقت ثابته تثبيت
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۷ *»
كرد و او را در آن مقامات و علامات ظاهرتر ديد و متعددات را در جنب نور حقيقت فانى و مضمحل يافت به طوري كه محتاج به ماسواى او در رسانيدن او به او نبود چنانكه در دعاى حضرت سيدالشهداء است صلوات اللّه عليه كه فرمود: متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك و متى بعدت حتى تكون الآثار هى التى توصلنى اليك پس به اين مقام كه در واقع مقامى در ميان نيست رسيد به زبان بىزبانى خطاب كرد بدون واسطه خطاب، و مخاطِب و مخاطَب و خطاب را فراموش نموده و تعبيراتى كه مناسب آن مقام است بدون قصد معانى و مصاديق و دلالات و اشارات و مفاهيم و مرادات تعبير از جمع اضداد و تأليف انداد و
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۸ *»
نفى امثال و اشباه و امتناع جميع كثرات فرموده
و فرمود: }يا باطناً في ظهوره{
و در عين خفا ظاهر بودن جمع اضداد است همچنين فرمود: }و ظاهراً في بطونه و مكنونه{
و ظهور در عين خفا و خفاي در عين ظهور از براى كسى معقول است كه از خفا و ظهور هر دو بيرون باشد و چنين كسى نگذارده كسى ديگر را در هيچ مقامى از مقامات حتى سببيت و علّيت و آلتيت و آيتيت پس اوست بوحدته مفرّق نور و ظلمت و آنچه هست يا نور است يا ظلمت و چيزى كه نه نور است نه ظلمت خود اوست. و نور و ظلمت در نزد ظهور او علىالسواء است يا من الظلمة عنده ضياء از اين جهت فرمود: }يا مفرّقاً بين النور و الديجور{
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۲۹ *»
و چون تعريف و توصيف هر چيزى از روى جنس و فصل اواست و او را جنسى و فصلى نيست پس از او تعريفي و توصيفى مانند تعريفات و توصيفات كاينات نيست چرا كه تعريف و توصيف آنها به جنسى است كه كنه اوست و به فصلى است كه آن شبيه فصل ديگر است و در فصليت هر دو شريكند. پس موصوف بغيرِكنه و معروف بغيرِشبه است. از اين جهت فرمود: }يا موصوفاً بغير كنه و معروفاً بغير شبه{
و چون هر خلقى محدود است و چون محدودات نمىتوانند از حد خود بيرون روند پس تحديد هر چيزى نمىتوانند كرد و بر هر چيزى مطلع نمىتواند شد مگر كسى كه از همه
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۰ *»
حدود بيرون باشد كه اوست كه همه كارها را مىتواند كرد از اين جهت فرمود: }حادّ كلّ محدود و شاهد كلّ مشهود و موجد كلّ موجود و محصي كلّ معدود و فاقد كلّ مفقود{
و چون روى جملگى به سوى اوست و چشم همگي به عطاي دست اوست پس اوست معبود على الاطلاق و همگى بايد اقرار به عبوديت خود از براى او بكنند و امثال و اقران خود را معبود على الاطلاق ندانند چنانكه در واقع چنين است پس از اين جهت فرمود:}ليس دونك من معبود{
و چون اوست صاحب هر بزرگى و صاحب هر عطائى و جودى و همه عطايا فرع عطاى اوست و همه بزرگيها فرع بزرگى
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۱ *»
اوست بلكه چون او محدود به حدى نيست اصلى و فرعى را باقى نگذارده از براى كسى و چيزى پس اوست اهل از براى مطلقِ بزرگى و اوست اهل از براى جود مطلق، پس از اين جهت فرمود: }اهل الكبرياء و الجود{
و چون هر صاحب كيفى مركب است از كيفيتى و خوديتى و هر صاحب مكانى محدود است به مكان خود و هر ديده شدهاي غيرى او را ديده پس غيرى داشته و هر چه غيرى دارد محدود است و مركب است و او محدود نيست و مركب نيست وبسيط حقيقى است پس صفات محدودات را از او دور فرموده و فرموده: }يا من لايكيّف بكيف و لايؤيّن بأين يا محتجباً عن كلّ عين{
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۲ *»
و چون دوام او از همه دوامها بيشتر است بلكه چون دوامى نيست مگر از براى او و اوست كه ماسواى خود را برپا داشته و تعجب اينكه به غير از او كسى برپا نيست پس به صيغه مبالغه فرمود: }يا ديموم يا قيّوم{
و چون اوست خالق كل خلق، و الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير پس اوست عالم على الاطلاق به كل خلق و همه خلايق معلوم او هستند از اين جهت فرمود: } و عالم كل معلوم{
و چون او از همه بندگان او ظاهر شده و طالب او بايد طالب كل فيوض باشد پس بايد طلب كند آن فيوض را از براى مواقع و مواضع آنها تا آنكه از آنها سرريز شود و به طالب برسد و از اين جهت طلب ترحم از براى كل آنها كه
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۳ *»
راههاى فيض او هستند بايد كرد
پس از اين جهت فرمود: }صلّ علي عبادك المنتجبين{ و اين جماعت را كسى نمىشناسد يعنى به آن طوري كه هستند كسى خبر ندارد،
للّه تحت قباب العرش طائفة
اخفاهمُ عن عيون الناس اجلالا
}و ملائكتك المقربين{ مثل روح القدس و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل و جبرائيل.
}و البهم الصافّين الحافّين{ و بُهَم جمع بُهمه است مثل غرف و غرفه و به معنى لشکر و شجاع است و مراد در اين موضع جميع اقسام ملائكه هستند كه موكلند و اطراف هر چيزى را گرفتهاند و هر طايفهاي در مقام خودشان صف كشيدهاند و همه اينها جنود خداوند
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۴ *»
عالمند و ما يعلم جنود ربّك الا هو.
پس چون طلب فيض و رحمت را از براى جميع واسطهگان فيض كرد و از ايشان سرريز شد و نزديك شد كه طالب بتواند به خود بگيرد، طلب كرد از خداوند خود كه به او عطا كند و بر او مبارك گرداند و دائم بر او جارى كند و آن را بر او گوارا كند پس فرمود: } و بارك لنا في شهرنا هذا المرجّب المكرّم و ما بعده من الاشهر الحرم و اَسبغ علينا فيه النعم{ يعنى بريز بر ما در اين ماه نعمتهاى خود را } و اَجزل لنا فيه القسم{ يعنى وافر گردان در اين ماه قسمتها و نصيبهاى ما را از روزيها و نعمتها } و اَبرر لنا فيه القسم{ و ظاهر كن از براى ما نصيب ما را.
و چون متوجه سؤال نعمت شد در اين
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۵ *»
فقرات باز رجوع به موضع سؤال كرد و توجه كرد به خداى خود به واسطه اعلا درجات مواقع كه ساير درجات در زير رتبه اوست خواه درجات نور و خواه درجات ظلمت، پس از اين جهت فرمود: } باسمك الاعظم الاعظم الاجلّ الاكرم الذي وضعته علي النهار فاضاء و علي الليل فاظلم{ و ذلك:
کقطر الماء فى الاصداف درّاً
و فى بطن الافاعى صار سمّاً
و چون گناه و مخالفت مانع از وصول خيرات است به فضل اين اسم اعظم اعظم محو آنها را خواست و فرمود: } و اغفر لنا ما تعلم منا و لانعلم{
و چون بعد از توبه بايد گناه نكرد و توبه را
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۶ *»
نشكست و اين امر از بندگان بعيد است، پس بايد خواست از خداوند كه انسان را نگاه دارد از مخالفتها و معصيتها، از اين جهت فرمود: } و اعصمنا من الذنوب خير العصم{
و چون موانع مقدر از وصول خيرات بسيار است بايد از خداوند سؤال كرد كه آن موانع را رفع كند از اين جهت فرمود: } و اكفنا كوافئ قدرك{ و كوافئ به معنى موانع است و مهموز است نه ناقص.
و چون سائل طلبى و استحقاقى ندارد لامحاله كه به محض سؤال مستحق چيزى گردد پس بايد از فضل خود عطا كند بدون استحقاق، فرمود: } و امنن علينا بحسن نظرك{
و چون هر چيزى كه از كسى به كسى
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۷ *»
مىرسد به حسن تقدير اوست و نبايد به كسى مغرور شد اگرچه ظاهراً مبدء خيرى باشد كه اگر به او اتكالى شد مأيوسى لازم اوست فرمود: } و لا تكلنا الي غيرك و لاتمنعنا من خيرك{
و چون حاصل زندگى در واقع به جز راحت در نعمت چيزى ديگر بى مصرف است فرمود: }و بارك لنا فيما كتبته لنا من اعمارنا{
و چون آنچه به انسان مىرسد از غيب است و خود خبر از آن ندارد كه صلاح او در آن هست يا نيست و قادر بر اصلاح آن نيست از براى خود بايد از خداوند سؤال كرد كه آن را اصلاح كند كه صلاح انسان در آن باشد از اين جهت فرمود: } و اَصلح لنا خبيئة اسرارنا و اَعطنا منك الامان{
«* شرح دعاي رجبيه صفحه ۳۸ *»
و چون انسان مالك ايمان خود نيست بايد از خداوند طلب كند كه او را بدارد بر حسن ايمان از اين جهت فرمود: } و استعملنا بحسن الايمان{
و چون اصل خيرات در ماه رمضان در شب قدر مقدر مىشود بايد طلب كرد كه خداوند برساند انسان را به آن خيرات در آن ماه از اين جهت فرمود: } و بلّغنا شهر الصيام{
و چون تفاصيل خيرات در عرض سال به ظهور مىرسد و مىرسد به آن كه بايد برسد فرمود: } و ما بعده من الايام و الاعوام يا ذا الجلال و الاكرام{.
تمام شد در روز پنجشنبه
سيم شهر جمادى الاولى از سنه ۱۲۸۶
([۱]) به معناي «طلب زيادتي» است. و نظر به اينکه در چاپ اصفهان به لفظ «استيصال» قيد گرديده بدين وسيله اصلاح ميشود.