رساله
در جواب سؤالات
ميرزا لطفعلي
از تصنيفات:
عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي حاج محمدكريم كرماني
اعلي الله مقامه
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۶۶ *»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله و سلام علي عباده الذين اصطفي.
و بعــد بنده اثيم كريم بن ابرهيم ميگويد كه جناب غني از القاب مخدوم مكرم ميرزا لطفعلي حسبالامر سركار جلالتمدار از اين دو آيه سؤال نمودند:
اول آنكه خداوند عالم جلشأنه ميفرمايد: و ماارسلنا من قبلك من رسول و لا نبي الا اذا تمني القي الشيطان في امنيته فينسخ الله مايلقي الشيطان ثم يحكم الله اياته و الله عليم حكيم. ليجعل مايلقي الشيطان فتنة للذين في قلوبهم مرض و القاسية قلوبهم و ان الظالمين لفي شقاق بعيد.
اما معني فارسي اين آيه اين است كه نفرستاديم پيش از تو رسولي و نه نبيي مگر آنكه وقتي كه تمني كرد انداخت شيطان در امنيه آن، پس خداوند عالم باطل ميكند آنچه را كه شيطان القا ميكند پس محكم ميكند آيات خود را و خدا دانا و حكيم است. تا اينكه قرار دهد آنچه را كه شيطان القا ميكند آزمايشي براي كساني كه در دلهاشان ناخوشي است و كساني كه قساوت دارد دلهاشان و به درستي كه ظالمان در خلاف بعيدي هستند. پس چون معني فارسي آيه را يافتيد عرض ميشود كه رسول آن بشري است كه خداوند عالم او را به سوي قومي به رسالت و اداي احكام و شريعت فرستاده باشد و به سوي او وحي كرده باشد خواه صاحب شريعت مستقلّه باشد مانند اوليالعزم يا آنكه عامل به شرع رسول ديگر باشد به وحي خاص، يعني به خود او وحي شده كه تو بايد به شريعت فلانرسول عمل كني و به همان دستورالعملي كه به او دادهايم راه روي مانند لوط7 كه به شريعت ابرهيم7 راه ميرفت و پيغمبران بنياسرائيل ميان موسي و
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۶۷ *»
عيسي8 كه به شريعت موسي7 راه ميرفتند. و رسول وحي به او ميشود و ملك بر او نازل ميشود در بيداري و علانيه ملك را ميبيند و با او مخاطبه ميكند به وحي جديد خاص، و اما نبي كسي است كه مبعوث به سوي قومي نيست ولي از نفوس كاملة منوّره به انوار الله است در خواب وحي به او ميشود و بسا آنكه ملك را ميبيند نه به وحي خاص به خودش يا صداي آن را ميشنود و او را نميبيند و الهام به او ميشود در خواب مثل خوابي كه حضرت ابرهيم7 در باب ذبح اسمعيل ديد و مثل خوابهايي كه حضرت خاتم انبياء9 پيش از بعثت ميديدند، و بسا كسي كه هردو خصلت براي او جمع شود هم به طور رسل براي او وحي رسد و هم به طور ساير انبيا زيراكه وحي در جميع اوقات نيست پس در هنگام وحي به طور وحي و معاينه به او ميرسد و در غير اوقات وحي به طور خوابهاي انبيا و الهامهاي ايشان فيضها به او ميرسد.
و احاديث به اين معاني بسيار وارد شده است. از آن جمله روايت زراره است كه گفت از حضرت ابيجعفر7 سؤال كردم از قول خداوند كه فرموده و كان رسولاً نبيّاً رسول چيست و نبي چيست؟ فرمود نبي كسي است كه ميبيند در خواب و ميشنود صدا را و معاينه نميكند ملك را، و رسول كسي است كه ميشنود صدا را و ميبيند در خواب و معاينه ميكند ملك را. و در حديث ديگر حضرت رضا7 فرمودند كه نبي بسا باشد كه سخن را شنود و بسا باشد كه شخص را ببيند. و روايات در اين خصوص بسيار است.
و اما تمنّي در زبان عرب چند معني دارد: يكي به معني اراده و خواهش است، و اُمنيت اسم آن چيزي است كه خواهش كرده است مثل آنكه كسي تمني مال ميكند يعني خواهش مال ميكند و مال اُمنيه او ميشود. و تمني به معني قرائت هم آمده ميگويند «تمني الكتاب» يعني خواند. در اينوقت كتاب اُمنيه او ميشود يعني آن چيزي كه خوانده. و مقصود از نزول اين آيه تسلي و دلداري حضرت پيغمبر است9 كه اين حكايت هميشه بوده و بر همه پيغمبران و رسولان همينطور گذشته پس اصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل و سنة الله التي قدخلت من قبل و لنتجد لسنة الله تبديلا
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۶8 *»
يعني سنت و طريقه خداست كه پيش گذشته است و هرگز نخواهي يافت از براي طريقه خدا تبديلي. پس طريقه خدا در رسولان و انبياي گذشته اين بوده كه هرپيغمبري كه تمني ميكرد و خواهش ميكرد مفارقت منافقان امت خود را و مرگ را بر حيات اختيار ميكرد و ميمرد، شيطان به واسطه هيكلهاي خود در كتاب او كه بر مردم خوانده بود و اتمام حجت به آن كرده بود تحريف ميكرد و كتاب او را تغيير ميداد؛ يعني منافقان امت او كه اتباع شيطان بودند بعد از فوت او كتاب او را تحريف ميكردند. و آنقدر كتاب او را تغيير ميدادند كه موجب طعن در او و باعث قدح ميشد در آن پيغمبر كه هركس بعد آن كتاب را ميديد در آن پيغمبر به واسطه آن عبارتها قدح ميكرد و مذمت مينمود او را و دين او را. و اين اسباب را خداوند در حكمت براي اين چيده بود كه آن القاء شيطان و تحريف شيطان را آزمايشي قرار دهد براي آناني كه در دلشان مرض است يعني مرض كفر و شرك و نفاق، و براي آناني كه قساوت دل دارند از قبول حق و دلهاشان نرم نميشود به مواعظ و نصايح انبيا و اين جماعت از مؤمنان ممتاز شوند. پس به واسطه القاء شيطاني اسبابي براي مريضان و به واسطه كلام حق اسبابي براي مؤمنان پيدا شد تا هركس مناسب هريك از اينها باشند متمسك به آن سبب شوند و باطن خود را ابراز دهند ولكن خداوند باطل ميكند القاء شيطان را به واسطه نبي بعد يا وصي بعد يا عالمي بعد كه اقامه حجتها خواهند كرد و القاء شيطان را اظهار ميكنند و ثابت ميكنند كه از شيطان است و آيات اصليه خدا را محكم ميكنند و از شايبه باطل پاك ميكنند و خدا عليم است به حق و باطل و حكيم است در وضع اسباب ايمان مؤمن و كفر كافر.
پس تو هم اي پيغمبر بايد بداني كه بعد از آنيكه رحلت كردي در كتاب تو هم همين اوضاع به عمل خواهد آمد و منافقان امت تحريف دين و كتاب تو را خواهند كرد و اين سبب آزمايشي است كه تا آناني كه در قلب ايمان به تو نياوردهاند متمسك به آن تحريفها شوند و از دين تو برگردند، و آناني كه ايمان به تو دارند بر حق ثابت بمانند به واسطه آنكه خداوند باطل خواهد كرد القاء شيطان را به واسطه اوصياي تو و آيات خود را محكم خواهد كرد. و اين معني از
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۶۹ *»
حضرت امير7 مروي است كه در معني آيه فرمودند كه هيچ نبيي تمني نكرد مفارقت آنچه ميديد از نفاق قوم خود را و عقوق و معاصي ايشان را و تمني نكرد انتقال به دار آخرت را مگر آنكه شيطان عدوّ او نزد موت او در كتابي كه بر او نازل شده بود القا ميكرد ذم او را و قدح در او را و طعن بر او را، پس خدا زايل ميكرد آنها را از دلهاي مؤمنان كه قبول نميكرد آنها را و گوش به آنها نميداد مگر دلهاي منافقان و جاهلان و محكم ميكرد خدا آيات خود را به اينكه حمايت ميكرد اولياء خود را از ضلالت و عدوان و متابعت اهل كفر و طغيان، كساني كه خدا راضي نشد كه ايشان را بگرداند مانند چهارپايان تا آنكه گفت بل هم اضل سبيلاً تمام شد حديث شريف.
از اين جهت بعد از اين ميفرمايد و لايزال الذين كفروا في مرية منه حتي تأتيهم الساعة بغتة او يأتيهم عذاب يوم عقيم يعني لازال كفار در شكّند از آن تا آنكه بيايد قيامت ناگاه، يا بيايد براي ايشان عذاب روزي كه بيمثل باشد. و مثلي هم در حال حيات حضرت پيغمبر9 براي حالات بعد از او خداوند زد كه روزي حضرت پيغمبر9 بسيار گرسنه بودند آمدند نزد يكي از انصار او گوسفندي كشت براي آن حضرت و شاخة رطبي براي آن حضرت حاضر كرد آن حضرت تمني فرمود كه علي داخل شود و با او شركت نمايد و فرمود مردي داخل خواهد شد كه از اهل جنت باشد. ابوبكر آمد پس عمر آمد پس عثمان آمد پس علي7 آمد. و اين مثلي بود كه خدا براي او زد كه تو ميخواهي كه در مائده علم و حكمت علي7 با تو شركت كند و خليفه تو باشد و شيطان در ميان آرزوي تو داخل ميكند مطلوب خود را ولي داخلكرده شيطان زايل خواهد شد و آرزوي تو به عمل خواهد آمد و چنان خواهد شد كه تو خواستهاي پس دولت آنها را زايل كند و مهدي آخرالزمان را بياورد كه جميع دول باطله را منقرض كند و امر تو را در عالم فاش كند و اين آيه هم در همان روز ميهماني نازل شد.
و بدانكه اين سنت در ائمه هم جاري ميشود. پس هر امامي كه تمني كند مفارقت منافقان، آناني را كه خود را به ظاهر شيعه ناميدهاند مثل آناني كه خود را از امت پيغمبر9
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۷۰ *»
ميگرفتند پس هر امامي كه آرزوي مرگ خود كرد كه از منافقان شيعه خلاصي يابد چون از ميان رفت منافقان شيعه در دين او دخل و تصرفها كردند و در دين او چيزي چند داخل كردند كه از دين او نبود و تحريفها كردند و تغييرها دادند و به رأي و هوي و هوس و استحسان در دين او حكم كردند و اين را خداوند آزمايشي قرار داد از براي آناني كه در دل ايمان ندارند تا از پي آن جماعت بروند و آنها را كه مؤمن بودند خدا توفيق به دين حق داد و بر كتاب خدا و سنت رسول و طريقه ائمه خود ثابت ماندند. و آنها ادعا ميكنند كه حق با ماست و اينها ادعا ميكنند كه حق با ماست زيراكه كسي نيست كه اقرار كند كه من بر باطلم. پس هركس از جنس هريك از اينها هست از پي آن داعي ميرود و محب دنيا و محب مولا و مبغض دنيا و مبغض مولا از يكديگر ممتازند و مشتبه نميشود. و شاهد اين معني احاديث بسياري است كه رسيده كه اين آيه روز اول چنين بوده و ماارسلنا من رسول و لا نبي و لا محدث الا اذا تمني، و منافقان محدّث را انداختهاند و بيرون كردهاند. و در آن احاديث و غير آنها فرمودند كه محدث امام است پس در محدثين هم امر بر همين نهج است.
و ختم معني اين آيه را ميكنيم به حديثي از حضرت صادق7 كه امام حسن عسكري7 روايت فرمودهاند كه حاصل و خلاصه آن اين است كه: شخصي به حضرت صادق7 عرض كرد كه هرگاه عوام يهود نميدانند تورية را مگر به آنطور كه از علماي خود بشنوند و غير از آنكه علماشان ميگويند چيزي ديگر نميدانند چرا خدا مذمت كرده ايشان را به تقليد علماشان؟ و آيا چه فرق است ميان عوام يهود با عوام ما؟ عوام ما هم تقليد علماشان را ميكنند. اگر براي آنها جايز نيست كه تقليد علما كنند براي اينها هم جايز نيست كه از علما قبول كنند. حضرت فرمودند ميان ما و آنها فرقي است از يك جهت و فرقي نيست از يك جهت. اما آن راهي كه فرقي نداريم آن است كه خدا عوام ما را هم مذمت كرده به تقليد علما چنانكه عوام يهود را مذمت كرده. و اما از آن راه كه فرق داريم چنين نيست آن شخص تمنا كرد كه اين فرق را بيان فرماييد. ايشان فرمودند كه عوام يهود ميشناختند
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۷۱ *»
علماي خود را به دروغ صريح وخوردن حرام و رشوه و به تغيير احكام خدا به واسطه شفاعت آشنايان و به جهت آشناييها و مداهنه و مداراها، و شناختند علماي خود را به تعصب شديدي كه براي آن تعصب از دين خود دست برميداشتند، و اينكه هر وقت تعصب ميكشيدند براي كسي حق ديگري را به او ميدادند و ظلم ميكردند به آن ديگري، و ميشناختند علماي خود را كه مرتكب معصيتها ميشوند، و ميدانستند كه هركس اين كارها را ميكند فاسق است و جايز نيست كه حكم خدا را از او بگيرند، و جايز نيست كه تصديق او را كنند در كار خدا و در كار واسطهگان ميان خلق و خدا. پس به جهت اين ايشان را مذمت كرده كه چرا تقليد كردند كسي را كه ميدانستند كه جايز نيست قبول خبر او و تصديق حكايت او و عمل به آنچه او ميگويد. همچنين عوام امت ما هم هرگاه بشناسند فقهاي خود را به فسق ظاهر و عصبيت شديده و تعلق به متاع دنيا و هلاككردن مردم به جهت تعصب و نيكيكردن به آنكسي كه براي او تعصب ميكشند اگرچه مستحق اهانت باشد، پس تقليد آنها كنند با وجود آن معرفت به احوال آنها، آنها هم مثل يهودند كه خدا مذمت كرده به تقليد فقهاي فاسق خود. و اما اگر فقيهي حافظ نفس خود باشد و مراقب دين خود و مخالف هواي خود و مطيع امر مولاي خود، پس بر عوام است كه تقليد او را كنند. و اين نيست مگر در بعض فقهاي شيعه نه در همه آنها و اما آن شيعه كه مرتكب قبايح و فواحش شود مثل فقهاي سني پس از ايشان قبول نكنيد هيچ حكمي را و هيچ كرامتي براي آن فقيه نيست. و سبب آنكه اختلاف و غلط در احاديث ما بسيار شده آن است كه فاسقان احاديث ما را ياد ميگيرند و آنها را تغيير ميدهند به كلي به جهت جهلشان و آنها را در غير موضع خود ميگذارند به جهت كمي معرفتشان. و طايفه ديگر تعمد ميكنند دروغ بر ما را به جهت آنكه متاع دنيا براي خود تحصيل كنند، پس بعضي از علوم صحيحه ما را ياد ميگيرند كه ميان شيعيان ما متشخص شوند و ما را نزد ناصبيان ضايع كنند، پس اضعاف آن را از دروغها كه ما بيزاريم از آن به آن ميافزايند؛ پس اهل تسليم از شيعيان ما از ايشان قبول ميكنند به گمان اينكه اين از آلمحمد است:.
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۷۲ *»
پس گمراه شدند آن طايفه و گمراه كردند و ضرر آنها بر شيعيان ما بيشتر است از قشون يزيد بر حسينبنعلي8 و اصحاب او، به جهت آنكه قشون يزيد روح و مال آنها را گرفتند و اين علماي بد كه در حقيقت ناصبيند و خود را مشتبه كردهاند به اينكه دوست مايند و دشمن دشمنان مايند شك و شبهه داخل ميكنند بر ضعفاي شيعه و ايشان را گمراه ميكنند و منع ميكنند از راه راست. لاجرم خداوند عالم هم هرگاه بداند كه اين عوام حفظ دين خود را ميكنند و تعظيم ولي خود را مينمايند نميگذارد ايشان را در دست اين مشتبهكار كافر و ميرساند براي ايشان كسي را كه ايشان را به راه راست بدارد و ايشان را هم توفيق قبول ميدهد، پس جمع ميكند براي ايشان خير دنيا و آخرت را و بر آن گمراهكننده قرار ميدهد لعن دنيا و عذاب آخرت را. تمام شد حديث شريف.
حال اين جماعت گمراهكننده كسانيند كه بعد از هر امامي در مذهب او القا ميكنند آنچه آن امام از آن بيزار است و خدا هم مهلت ميدهد تا فتنه و آزمايشي باشد براي مردم و معلوم شود كه تابع ايشان كيست و تابع اهل حق كدام، بعد خدا امر خود را واضح ميكند و مؤمنان را از دست آن مشتبهكاران نجات ميدهد و به راه هدايت ميرساند و سنت خدا تغييري ندارد. نعوذبالله من مضلات الفتن و بوار العقل و به نستعين.
و خواهيد بخشيد كه مسائل علمي كه بايد ترجمه عربي شود بسيار مشكل است كه خوشعبارت شود پس چشم از ركاكت عبارات بپوشيد و به تأمل در معني نظر كنيد.
دويم: قول خداي عزوجل كه ميفرمايد: ماننسخ من آية او ننسها نأت بخير منها او مثلها.
بدانكه معني فارسي ظاهر آيه شريفه آن است كه هر زمان كه زايل كنيم و رفع كنيم آيه را يا از ياد مردم ببريم يا آنكه ترك كنيم آن را ميآوريم بهتر از آن را يا مثل آن را. و مقصود اين است كه اگر حكمي را پيغمبر ما بيان كند و چندي به آن عمل كنيد بعد آن را نسخ كند و از ميان بردارد و حكمي ديگر بياورد در آن موضع، آن حكم بهتر است براي شما و منفعت براي شما بيشتر دارد و صلاح شما در آن
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۷۳ *»
بيشتر است يا مثل آن است در منفعت. و از ائمه: رسيده است كه اين را هم تحريف كردهاند و كلمه «او» در اصل تنزيل نبوده. و برهان ميفرمايند كه اگر خدا حكمي را نسخ كند و مثل او را بياورد پس نسخ نشده. و فرمودند بلكه چنين بوده كه نأت بخير منها مثلها يعني هرگاه آيهاي را نسخ كرديم بهتر از اويي ميآوريم كه مثل او باشد در مصلحت و خير شما و هدايت شما.
خلاصه، مقصود ظاهر كه پيداست كه براي رفع وحشت رعيت است از نسخ احكام كه ميفرمايد كه خداي عليم حكيم داناتر است به مصلحت روزبهروز شما، هر روز كه مصلحت در حكمي باشد آن حكم را بيان ميفرمايد. و مصالح شما تغيير ميكند روزبهروز و در هر روزي حكم همان روز بهتر است از حكم روز پيش و مساوي است با حكم پيش در مصلحت، چنانكه حكم ديروز در ديروز خوب بود حكم امروز در امروز خوب است و اين حكم در همهجا جاري ميشود.
پس در خصوص امامت كه هر امامي آيتي از خداست چنانكه از احاديث برميآيد هرگاه خداوند نسخ امامي را كرد و از ميان برد و ترك كرد تصرف او را ميآورد امامي ديگر را كه در زمان دوم وجود او اصلح است و بهتر است. و چنانكه امام سابق در زمان سابق صلاح بود اين امام هم در زمان خود صلاح است چنانكه در حديثي همين آيه را تأويل به امام فرمودند. و همچنين است در زمان غيبت اگر وقتي مسألهاي اجماعي علما باشد يا مشهور باشد بعد اجماع علما تغيير كند يا مشهور علما تغيير كند عجب نيست و نبايد از اين وحشت كرد، چراكه احكام الله كه آيات الله هستند در هر زماني چيزي صلاح است و خدا در هر زمان هر حكمي را كه ميخواهد شايع ميكند. مانند حكم نجاست چاه به ملاقات نجاست، كه مشهور ميان متقدمين نجاست آن است و مشهور ميان متأخرين طهارت آن اگر متغير نشود. پس اگر خداوند زايل كرد آن شهرت را آورد شهرتي ديگر بهتر و مناسبتر به صلاح مردم، و مثل شهرت اول است در صلاح و حجيت و خيربودن بدون تفاوت. پس نبايد وحشت كرد از اينكه اين مسأله مشهور نبوده حال چرا بايد مشهور شود؟ خداست و تصرف در ملك خود به هرطور ميخواهد ميكند، و افهام مردم را ميبرد به آن راه
«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۷۴ *»
كه ميخواهد. و اجماع و شهرت متأخرين خوردهخورده درست ميشود يكي حرفي ميزند آن ديگري ميپسندد ميل ميكند و ثالثي جرأتي ميكند و رابعي موافقت ميكند و خامسي ملحق ميشود تا آنكه يكدفعه ميبيني مشهور شد يا مجمععليه شد. و به اينطور خداوند احكام اول غيبت را اگر صلاح داند زايل ميكند و طور ديگر مشهور ميكند. و نسخ به اين معني است نه به معني نسخي كه پيغمبر9 ميفرمود.
و بدانكه قرآن را معاني بسيار است و دليل علم خداست و هر آيه هزارهزار معني دارد چنانكه مكرر شنيدهايد و به جهت اغتشاش حواس و اختلاف ناس و كثرت اهل وسواس بيش از اين مقدر نشد كه بنويسم و در همين كفايت است.
كتبه العبد محمدكريم في بعض يوم السادس و العشرين من شهر رمضان من شهور سنة الف و مأتين و اثنين و سبعين من السنين حامداً مصلياً مستغفراً.