15-15 مکارم الابرار جلد پانزدهم ـ رساله در جواب سؤالاتی از بعض اعمال کیمیا ـ مقابله

رسالة

در جواب سؤالاتی از بعض اعمال کیمیا

 

 

از تصنيفات:

عالم رباني و حكيم صمداني

مرحوم آقاي حاج محمدكريم كرماني

اعلي الله مقامه

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۴۲ *»

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله و سلام علي عباده الذين اصطفي.

سؤال: مطلب اول ميرزا ابوالقاسم مشهور به ميرفندرسکي در رساله خود که در انسان فلسفي نوشته مي‌فرمايد: «عمل مارية قريب المأخذ و صفته ان‌تأخذ من فرع الحجر لا من اصله و لا من الحجر ما شئت ثم خذ من اقرب العامة مثله ثم من بياض البيض العامة مثله و قطر ذلک فانهم يقطرون ماءاً منيراً احمر کالياقوت الاحمر و شمع بهذا الدهن برادة الذهب بطريق التعريق فانه ينفتح شمعاً احمر ليناً کالياقوت و قال و اعلم يا اخي ان هذه النسبة الشريفة يتم في يومين لان تقطيرها و تعريفها في يوم فافهم.» بيان فرمايند که مراد از فرع حجر و اصل حجر و خود حجر چيست و مقدار نار تقطير و تعريق چقدر و عمل ماريه يعني چه.

جواب: بدان که حجر آن جوهري است که در معدن حکماء تربيت يافته در عما و به حد جمادي رسيده است و اصل حجر ماده اوست قبل از تدبير و آن شجره زيتون است که در جبال مغرب مي‌رويد و وقت اتخاذ آن اول حلول شمس است به حمل و تا اواخر جوزا صلاحيت دارد براي چيدن پس مي‌گيري از فرع آن شجره و آن فرع پوست روي او سفيد است و چون پوست آن را بکني در زير جلد حمرة خواهي يافت و آن اول فرعي است که از آن شجره مي‌رويد پس از آن فرع بگير هر قدر مي‌خواهي و بعد از آن بگير از عقرب عامه و آن هم شاخه ديگر است از آن شجر که در مرتبه سيم مي‌رويد و پوست آن نارنجي و شفاف است و بعد از آن مي‌گيري از بياض بيض عامه و آن شاخه دويم است که رسته است از آن شجره و پوست آن سفيد است و لين پس اين سه را ترکيب کن و تقطير کن بعد از حل

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۴۳ *»

به آتشي که در درجه سيم باشد تقريباً بعد از آن بگير براده ذهب را که رماد آن شجره است و در طبع و خاصيت مانند ذهب است و به آن آب مقطر ياقوتي تشميع کن به طور تعريق پس براده را در قدحي مي‌کني و از آن آب بر آن مي‌ريزي و با آلت نقره بر هم مي‌زني بر روي آتش رماد تا قريب به خشکي برسد پس قدح زجاجي نصب مي‌کني و با طين ابيض وصل مي‌گيري و تعريق مي‌کني و هرگاه عرق ظاهر شد سرد مي‌کني و فتح مي‌کني و تسقيه کرده تشويه مي‌کني و باز تعريق مي‌کني تا هرگاه چون تجربه کني بر صفحه جاري شود و غوص کند پس تمام است ان شاء الله اگر آنچه را که قاعده هست که ترک مي‌کنند بداني و اين را بدان که هيچ حکيمي ممکن نيست که تمام عمل را در مقام واحد بنويسد و اگر هم حکيم بخواهد بنويسد خداوند منصرف مي‌کند قلب او را که ننويسد و در اين عمل هم ترک دارد و احتمال مي‌رود که من هم بدانم ولي نوشتن بنا نيست و ماريه زني است حکيمه و از جمله فلاسفه است و اين عمل منسوب به او است واگر اين عمل در براني باشد هم ممکن است و مراد از حجر نقش داخل خارج باشد بعد از تصعيد و تقرير و اصلش قبل از آن است و فرعش بعد از انحلال.

سؤال: مرحوم آقا سيد جعفر قمي در اسرار خود مي‌فرمايد:

از قمر يک جزو و از کبريت سه

گر کني تکليس ايشان برقرار

از علم هفت از مصعد بهتر است

تا بود صاف بياضي چون فرار

سي و سه گير از عقاب سحق کن

بفرماييد تکليس قمر و کبريت چه نوع مراد اوست و علم را چه قسم تصعيد و تبعيض مي‌بايد نمود.

جواب: تکليس قمر اقسام کثيره است و جمله متعارفي آنها به سحق به املاح و زاجات و تشويه است و گاه باشد که با عنان سحق بليغ نموده به انضمام عقاب و تصعيد نمايند و غايت همه آن است که چون نوره بيضا شود و لايتجزي گردد و به اندک بادي چون هبا در هوا شود و گاه باشد که با مياه حاده آن را تکليس کنند و آب را بچکانند و قمر چون نشاسته در تحت قرع بماند و در اينجا با مياه حاده اقرب است

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۴۴ *»

و کبريت را نيز تکليس بايد کرد و تکليس آن تنقير آن است و آن هم به املاح و نوره و مياه حاده و خلول مي‌شود و از براي آن هم اقسام بسيار است ولکن به تکليس تنها اکتفاء نمي‌شود و تقرير هم ضرور دارد و تبييض علم و تصعيد آن هم بر نهج عقرب است چرا که هر دو نفس مي‌باشد و تدبير يک تدبير است پس هر دو را اول سحق به املاح نموده و تشويه نموده و تصعيد کرده و باز تکرار عمل کنند و اگر به اسفل مياه حاده که مذکور شد سحق و تشويه و تصعيد کنند پس از آن از مياه حاده تسقيه کنند و آب را بچکانند ته‌نشين خواهد شد و به کار مي‌رود و اين را بدانيد که ارکان عمل بايد قبل از ترکيب همه فعال شوند تا بعد از ترکيب فعل کامل شود پس ارواح مطهره و نفوس مقرره و اجساد مکلسه منظفه بايد لا غير.

سؤال: و ديگر عنايت فرموده بيان فرمايند که مراد از اين حروفات چه و قاعده‌اش کدام: بستان قمر و ثعبان و ع ج خ ذ ي ف برابر با تراب فاروق نيکو سحق کن تا سه روز و گاهي در آفتاب يا به آتش خفيف تشويه کند بعد از روز سه به آب مذکور عجين نموده به نار معتدل تقطير کند و آب اول که سراب است جدا بگيرد و آب دويم را قابله ديگر بنه اين آب آخر را خورده خورده به خورد ملغمه بده پس کلس بيض با قدري نطرون در خل قسد بريز تا حل شود بعد ملغمه را با اين محلول سحق و تشويه و تسقيه کن تا جاري شود و مشمع گردد و يکي از اين مدبر بر يکي د خ ق د ا ن ک ث ه ي را بر ک ت غ ت ق ت ا طرح کن. بيان فرماييد که قشر را چه نوع تکليس بايد کرد وزن کلس ما نطرون چقدر است و خل چه قسم خل است.

جواب: اما حروف که رمز است و نمي‌دانم که به چه نحو رمز نموده است و اطلاع بر رموز کار حکيم نيست و محتاج به کرامت است و آن در ما نيست يا کسي مطلع بر مغيبات باشد و آن ما نيستيم.

و اما کلس قشر آن را کوبيده با آب نمک در ظرفي سفالين يک روز بسايد و آب روي آن را گرفته و به اين واسطه تمام پرده نازک او مي‌رود پس آن را خشک کرده در کوزه مطين کرده در ضرب گاه‌داش کوزه‌گران گذارده پس از سرد شدن بيرون آورد اگر هم چون

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۴۵ *»

سفيداب شده فبها و الاباز تکرار عمل کند تا سفيد شود و جزء له گردد و اما خل چون آن لفظ بعد را نتوانستم بخوانم نمي‌دانم چه خل است ولي به قاعده خل معطر است و گويا خل چهار برابر باشد کفايت بکند و آن دو مساوي و الله اعلم.

سؤال ديگر مصطفي بن محمد که يکي از حکماء مي‌باشد در نجات الاحباب که در اين علم نوشته مي‌فرمايد «خذ الموضوع الاول و الغمه بمثله من العبد السوقي و تغسله بالماء و العقاب ثلثة ايام و نشفه ثم خذ محلول مادة السريان من اي جنس کان و حلها بالمشتري باي وجه کان بلا استقطار و لا تصعيد من مقدار الملغمة ثلث مرات و اسحقه و شمع بنار الفحم في قدح التشميع الاعمي مع يسير من زوج التوتيا يکون المجموع جوهراً في عشرة ايام فتطرح منه درهماً علي ثلثين من النحاس يقلبه فضة قائمة علي الروباس». مرحمت و عنايت فرموده بفرماييد موضوع اول چيست وزن روح توتيا با ساير اجزاء را همه بفرماييد مادة السريان چيست طريقه حلي که مراد است از اينجا چه قسم است و نار تشميع چقدر ظرفش چه ظرف است تا چند روز تشميع مي‌بايد تشميعش متصل است يا منفصل وقت دخول روح توتيا کي است.

جواب: ظاهراً موضوع اول در اين مقام ماده قمر است و ظاهراً ماده سريان فرار است که با مشتري حل مي‌شود و حلش به هر قسم باشد خوب است خواه در حمام ماريه باشد و خواه در چاه و ظاهر عبارت آن است که روح توتيا را با مشتري و محلول قرار در حل برند و موافق قواعد مثقالي يک نخود روح کافي باشد ظرف تشميع قدح است چنان‌که تصريح کرده زيرين مطين و بالايي زجاج بي‌طين و تشميع حدي ندارد بلکه علامت دارد و علامتش جريان بر صفحه و غوص است در هر وقت علامت را يافتي کافي است. و بدان‌که اگر رموز حکماء موافق هم مي‌بود رمز نبود و اصطلاح بود و هر کس چندي در علم غوص کردي بر اصطلاح مطلع شدي بلکه معني رمز آن است که هرکس به خيال خود معمايي سازد و چيزي را ذکر و چيزي را ترک کند يا خطي جعل نمايد يا لغاتي و اسمائي بسازد که خود داند چه گفته است و هر کس مشافهة از او بشنود اگر حکيم کل

 

«* مکارم الابرار فارسی جلد ۱۵ صفحه ۳۴۶ *»

زمان بر کتب قوم اطلاع يابد رموز آنها را درنيابد اگرچه خودش هزار قسم عمل داند ولي وقتي که نوع علم در دست است حدسي مي‌زند اگر حدس موافق شد فبها و الا خود حدس حکيم هم قاعده ديگر باشد و اگر به حدس او هم عمل کنند صنعت به انجام مي‌رسد چرا که حدس بي‌مأخذ نمي‌زند و چيزي مي‌گويد که در مزاج مناسب آيد لهذا آنچه به عقلم رسيد عرض کردم اگر موافق مقصود ايشان باشد فبها و الا اين هم چيزي است و بدانيد که بنا نيست که کسي به رموز کسي را آزمايش کند يا از صرف عمل بپرسد چرا که رموز را عالم غيب داند و ما نيستيم و صرف عمل را احدي به کسي نخواهد گفت چه جاي آنکه به کتاب نويسند.

سؤال: بعد از اين هم عنايت عنايت ديگر فرماييد از اوراد و اذکار ذکر مجربي به جهت حصول اين علم.

جواب: براي حصول اين علم هيچ انجح و انفع از اعراض از دنيا و قناعت نيست و مادام که در قلب انسان مقدار خردلي از حب رياست و دنيا و طلب مال و متاع باشد يا احتمال فساد در او رود يا ساتر اسرار نباشد اين علم را نخواهد يافت ابداً اگر هزار ذکر کند و اگر اينها درست شد و اين علم را از براي تکاثر و تفاخر نخواست مطلب حاصل مي‌شود به اندک توجهي پس تا سعي داريد اصلاح فرماييد و مع‌ذلک مداومت بر استغفار بسيار نافع است بعد از صبح هفتاد مرتبه و بعد از عصر هفتاد مرتبه.

سؤال: جسدي که بر امتحانات قائم است جز روباس فروختن آن چه صورت با اهل خبره‌اش.

جواب: آن جسد که بر روباس قائم نگردد نقره نيست نهايت سفيد است و ديرگداز هم چون قلع مدبر با بعضي ترکيبات غير ثابته پس اگر بگويد که اين نقره نيست و مشتري را از جهالت بيرون آورد شايد و اما نگفته که محل اشتباه شود حرام است و السلام.

کتبه العبد الاثيم کريم بن ابراهيم في 16 شهر جمادي الثاني سنة 1263 حامداً مصلياً مستغفراً.