اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی
سید احمد پور موسویان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 1 *»
مجلس اول
(شب پنجشنبه ـــ 20 ذيقعدةالحرام 1410 هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 2 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.([1])
به مناسبت اینکه چند شب دیگر طبق نقلی با سالگرد شهادت حضرت علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه برخورد میکنیم و همچنین سالروز ولادت حضرت صلواتاللّهعلیه در این ماه بود و بر ما گذشت، از این جهت مناسب است که حدیث شریفی را که از این بزرگوار در مجلس مأمون لعنةاللّهعلیه برای بیان مقام اصطفاء الهی و گزینش وجودات مقدسه آلمحمد؟عهم؟ بعد از رسولاللّه نقل شده متذکر شویم.
در آیاتی که قرائت کردم مطلب بسیار بزرگ و مهمّی ذکر شده که خداوند قبل از رحلت رسولخدا؟ص؟ به امت آن حضرت خبرداده. «سپس کتاب و قرآن را به آن کسانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم ارث دادیم. بندگان ما سه دسته هستند: پارهای از ایشان نسبت به خود ظلم کردهاند و ظالمند به خود، نسبت به خود ستم کردهاند، ستمگرند. دستهای از ایشان معتدلند. و دستهای از ایشان در جمیع خیرات بر همه خلق به اذن خدا سبقت گرفتهاند. و این برگزیدن و ارثدادن قرآن به
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 3 *»
این برگزیدگان، فضل بزرگ خدا است. این بندگان ما داخل جنات عدن خواهند شد، در آن جنات زینت میشوند به زینتهایی از طلا و لؤلؤ و لباس ایشان در آن جنتها حریر و ابریشم است؛ آنان میگویند خدا را سپاسگزاریم، سپاس خدا را که غم و اندوه را از ما برطرف ساخت. همانا پروردگار ما آمرزنده گناهان ما است و طاعات ما را سپاسگزار است؛ آن خدایی که از فضل و کرم خودش ما را در خانه همیشگی وارد ساخت، در این خانهها زحمت و مشقتی برای ما نخواهد بود و در این خانهها خستگی و ناتوانی متوجه ما نمیشود.»
اینها آیاتی است که خداوند در این آیات مقام و منزلت محمد و آلمحمد؟عهم؟ را، و منزلت بزرگان دین را، و منزلت کسانی را که از نظر ایمان و اعتقاد، به عقاید حقه معتقدند، اما از نظر عمل مرتکب معاصی میشوند ــ به تعبیر مکتب شیخمرحوم رتبه ناقصین از اهل ایمان ــ بیان فرموده است. خداوند از آنها در این آیات به عنوان بندگان نام برده است. و از میان ایشان، برگزیدگانِ برای اینکه وارث قرآن باشند، سابقین بالخیرات هستند که آلمحمد؟عهم؟ میباشند.
این مسأله از مسائل مهم اسلامی است که بعد از رسولخدا؟ص؟ حامل کتاب و حامل قرآن کیست؟ مرجع در قرآنشناسی کیست؟ ظاهر قرآن و باطن قرآن و مراتب قرآن را امت باید نزد چهکسی سراغ بگیرند؟ و از چه کسانی ــ مثل رسولخدا؟ص؟ ــ بعد از آن حضرت، قرآن را اخذ کنند؟ و ظاهر و باطن قرآن را نزد آنها بیابند؟ و به برکت گرفتن قرآن از ایشان نجات دنیا و نجات آخرت را به دست آورند؟ آنها چه کسانی هستند؟
این مسأله از مسائل مهم است. جمیع اهل سنت بعد از رسولخدا؟ص؟ معتقدند که وارث قرآن و حامل قرآن همه امتند، ولی شیعه به برکت تعالیم آلمحمد؟عهم؟، آلمحمد؟عهم؟ را حامل و وارث قرآن میدانند. و مرجعشان در قرآن و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 4 *»
جمیع شئوناتِ قرآن ایشانند. چون مسألهای بسیار مهم و مسألهای اسلامی بوده، از این جهت در موقعی که علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه در خراسان بودند، در یکی از مجالسی که مأمون ترتیب داده بود، همین مسأله را مطرح کرد و تفسیر همین آیه شریفه را از حضرت خواست.
عبارت حدیث را به عنوان تیمن و تبرک و افتتاح سخن میخوانم، و در این چند شب باقیمانده از این ماه شریف ــ به مناسبت ارتباطی که این ماه از جهت ولادت و وفات حضرت، با آن بزرگوار دارد ــ این حدیث را انشاءالله گفتگو میکنیم.
«لمّا حضر علیبنموسی؟عهما؟ مجلس المأمون و قداجتمع فیه جماعة علماء اهل العراق و خراسان، فقال المأمون اخبرونی عن معنی هذه الآیة ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا الآیة، فقالت العلماء اراد اللّه الامة کلّها.» حدیث شریف در کتاب «تحفالعقول» است که از کتب بسیار معتبر شیعه است.([2])
مرحوم مجلسی در «بحارالانوار» این حدیث شریف را از حضرترضا؟ع؟ نقل میکند و مرحوم شیخ صدوق هم این حدیث شریف را در کتاب مجالس خود و در کتاب «عیون اخبارالرضا؟ع؟» نقل کرده است.([3]) مآخذ این حدیث شریف کتب معتبر شیعه است. وقتی که علیبنموسی؟عهما؟ وارد مجلس مأمون شدند و در آن مجلس عدهای از علمای اهل عراق و خراسان حاضر بودند و اجتماع کرده بودند. مأمون رو کرد به علماء و گفت: خبر دهید مرا از معنی این آیه که خدا میفرماید: سپس به ارث دادیم ما کتاب را به کسانی که برگزیدیم ایشان را از میان بندگانمان تا آخر آیه. این برگزیدگان و این وارثین کیانند؟ علماء گفتند خدا همه امت را اراده کرده، یعنی از میان اهل زمین. خدا میفرماید از اهل زمین که بندگان ما هستند ما
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 5 *»
برگزیدیم امت محمد؟ص؟ را برای اینکه بعد از آن حضرت وارث کتاب و قرآن باشند، قرآن به ارث به ایشان برسد. معنای این مطلب معلوم است که یعنی بعد از رسولخدا؟ص؟ همه امت بالنسبه به قرآن مساوی هستند، هرکس هرچه فهمید میتواند به آن عمل کند از ظاهر قرآن، باطن قرآن، و دیگران هم میتوانند به فهمیده او عمل کنند و به او رجوع کنند. این حرف علمای عراق و علمای خراسان بود که میدانیم تمام اینها سنی بودند.
وقتی که آیه را اینطور تفسیر کردند، «فقال المأمون: ما تقول یا اباالحسن؟» عرض کرد به حضرت رضا شما چه میفرمایید؟ «فقال الرضا؟ع؟: لااقول کما قالوا ولکن اقول اراد اللّه تبارک و تعالی بذلک العترة الطاهرة؟عهم؟.» حضرت در جواب فرمودند من آنطور که ایشان گفتند نمیگویم، لکن میگویم خدای تبارک و تعالی از این برگزیدگانِ از میان بندگان، فقط عترت طاهره؟عهم؟ را اراده فرموده است. از نظر آیه آن دستهای که سابق به خیراتند آنها برگزیدگان هستند از میان بندگان خدا. که این بندگان خدا کلیةً سه دسته هستند، به تعبیر مکتب شیخ مرحوم ناقصین، کاملین و امامان؟عهم؟.
پس برگزیدگان از میان بندگان، ائمه هدی؟عهم؟ هستند که خدا ایشان را بعد از رسولاللّه؟ص؟ وارث کتاب قرار داده و قرآن به ظاهر و باطنش ارث ایشان است. و همه امت وظیفه دارند برای اخذ قرآن و نجاتیافتن به سبب تعالیم قرآن، به این بزرگواران رجوع کنند.
«فقال المأمون: و کیف عنی العترة دون الامة؟» مأمون عرض کرد که چگونه خدا در این آیه از برگزیدگان، فقط عترت را قصد کرده نه سایر امت را؟ یعنی به چه دلیل، دلیلتان چیست؟ «فقال الرضا؟ع؟ لو اراد الامة لکانت باجمعها فی الجنة لقول اللّه فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه ذلک هو
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 6 *»
الفضل الکبیر. ثم جعلهم کلّهم فی الجنة فقال عزّوجلّ جنات عدن یدخلونها. فصارت الوراثة للعترة الطاهرة لا لغیرهم.» وقتی که مأمون در آن تعبیرش ــ و میبینید که تعبیرش چقدر مؤدبانه است، نگفت به چه دلیل میفرمایید؟ ــ عرض کرد چگونه خدا در این آیه قصد کرده عترت را، نه همه امت را؟ چگونه؟ یعنی شما برای ما دلیل اقامه بفرمایید.
حضرت فرمودند: اگر خدا در این آیه اراده فرموده بود همه امت را، باید همه امت در بهشت باشند. تمام امتی که امت دعوتند، یعنی رسولاللّه؟ص؟ آنها را به اسلام دعوت فرموده، اینها با همه اقسامی که دارند از مؤمنین و منافقین و حتی ملحدین؛ و در میان ایشان هستند کسانی که به نص صریح از رسولخدا؟ص؟ اهل هلاکتند، اهل جهنم هستند. مثل ناکثین، قاسطین و مارقین؛ اینها همه در میان این امت هستند و همه از افراد امت دعوتند.
امام فرمودند: اگر مراد خدا در این آیه شریفه این بود که ما ارث دادیم کتاب را به همه امت، باید همه امت در بهشت باشند، و همه اهل نجات باشند و به بهشت بروند. به دلیل فرمایش خدا که تقسیمبندی میکند و امت را به سهدسته تقسیم میکند: بعضی از این بندگان به واسطه معاصی به خود ظلم میکنند. بعضی از این بندگان به واسطه اعتدالی که دارند از این ظلمِ به خود خلاصند، ظلم به خود نمیکنند، اعتدال دارند، میل به معاصی ندارند، تعمد در معصیت ندارند. و دستهای از ایشان باذن الله در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت گرفتهاند. و این گزینش الهی در میان بندگان برای ارثبردن، فضل بزرگی است.
حال اگر همه امت اینها باشند، باید تمام امت این سهدسته باشند. و حال آنکه تمام امت این سهدسته نیستند. این سهدسته بندگان خدا هستند. بندگان شیطان، ملحدین، کفار، خوارج، مشرکین، منافقین، ناکثین، قاسطین، مارقین، اینها همه اهل
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 7 *»
جهنم هستند، اینها بندگان خدا نیستند، و این تقسیمات سهگانه شامل هیچ کدامشان نیست، نه سابق به خیرات هستند نه مقتصد و نه ظالمٌلنفسه هستند. بلکه به خدا، به دین خدا، به بندگان خدا، به خلق خدا، به همه ظلم کردهاند. تمامشان ظالمند به همه خلق خدا، ظالمند، کافرند، آنها اهل جهنم هستند و بندگان خدا نیستند.
حضرت فرمودند اگر وارثهای قرآن تمام امت باشند باید همه داخل در بهشت شوند، چون خدا عبادش را ــ بندگانش را ــ در این آیه به این سهدسته تقسیم کرده. بعد هم همه را اهل بهشت قرار داده و فرموده آن بهشتهایی که اینها داخل آن بهشتها میشوند بهشتهای عدن است؛ و بقیه اموری که در بهشتها بر اینها میگذرد، که آیاتش ذکر شد.
پس به دلیل اینکه تمام امتِ دعوت به بهشت نخواهند رفت معلوم میشود که برگزیدگان از میان بندگان خدا اشخاص مخصوصی باید باشند. پس آن اشخاص مخصوص چه کسانی هستند؟ بعد میفرماید: فصارت الوراثة للعترة الطاهرة لا لغیرهم وراثت کتاب، ارثبردن قرآن بعد از رسولاللّه؟ص؟ مخصوص عترت طاهره و مخصوص آلمحمد؟عهم؟ شد نه غیر ایشان.
«ثم قال الرضا؟ع؟: هم الذین وصفهم اللّه فی کتابه فقال انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرّکم تطهیراً.» برای روشنشدن اینکه مراد خدا از بندگانی که برای ارثبردن کتاب مورد گزینش خدا قرار گرفتهاند بندگانی مخصوصند، امام؟ع؟ بیشتر توضیح میفرمایند. همه امت نیستند، همه بندگان خدا که اهل نجاتند نیستند، از میان بندگان خدا که اهل نجاتند و بالاخره به بهشت میروند برگزیدگانی هستند. کیانند؟ خدا ایشان را در قرآن وصف کرده، فرموده: همانا خدا اراده فرموده است که برطرف کند از شما پلیدی را. کیانید شما؟ اهلبیت سلاماللّه علیهم اجمعین. و پاکیزه گرداند شما را پاکیزهگردانیدنی.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 8 *»
و هم الذین قال رسول اللّه؟ص؟ انی مخلّف فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی لنیفترقا حتی یردا علیّ الحوض انظروا کیف تخلفونی فیهما. یاایها الناس لاتعلّموهم فانهم اعلم منکم. و این برگزیدگان خدا برای ارثبردن کتاب کسانی هستند که رسولاللّه؟ص؟ ایشان را معرفی فرموده به اینکه فرمود من بعد از خود در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم کتاب خدا و عترتم که اهلبیت من هستند، و این دو از هم جدا نمیشوند تا بر من وارد شوند نزد حوض کوثر. ای مردم فکر کنید، بیندیشید و ببینید که بعد از من درباره این دو شیء گرانبها چه رفتاری خواهید داشت. ای مردم به ایشان علم نیاموزید همه اینها از شما داناترند. تا اینجا امام؟ع؟ مراد خدا را از برگزیدگانِ در این آیه، با ذکر آیه قرآن و استدلال به حدیث رسولخدا؟ص؟ مشخص فرمودند. و علمای عراق و علمای خراسان یعنی جمیع علمای اهل سنت که در دربار مأمون ملعون حاضر بودند، استدلال و استشهاد امام را میشنوند که چطور امام؟ع؟ از آیه قرآن و حدیث رسولاللّه؟ص؟ ثابت میفرمایند که مراد از برگزیدگان فقط عترت طاهره هستند که وارث کتابند. و از این جهت اشکالی نمیکنند، ولی برای توضیح بیشتر سؤال میکنند.
«قالت العلماء: اخبرنا یا اباالحسن عن العترة، هم الآل او غیر الآل؟» علماء سؤال کردند، از حضرت صلوات اللّه علیه خواستند که آیا عترتی که میفرمایید همان آلمحمد؟عهم؟ هستند؟ یا غیر آلمحمد؟عهم؟ را هم شامل است؟ یعنی عترت، مخصوص به علی و فاطمه و حسن و حسین و سایر فرزندانی است که از جهت آلمحمدبودن منسوب به رسولاللّه و امیرالمؤمنین و فاطمه؟عهم؟ هستند؟ یا هرکس که سیادتی دارد و از نظر نسب متصل میشود به این بزرگواران؟ این را سؤال میکنند که بعضی از امت هم در عترت داخل می شوند یا نه؟
وقتی که علماء این سؤال را میکنند، «فقال الرضا؟ع؟: هم الآل.» عترتی که من
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 9 *»
میگویم، مقصودم فقط آلمحمد؟عهم؟ هستند، و از امت داخل آل نیستند. «فقالت العلماء: فهذا رسولاللّه؟ص؟ یؤثَر عنه انه قال: امّتی آلی. و هؤلاء اصحابه یقولون بالخبر المستفیض الذی لایمکن دفعه آلمحمد امّته.»
علمای عراق و خراسان خواستند استدلال کنند بر اینکه مراد از «آل»، امت هم هستند، امت هم داخلند. «آل» مخصوص به عترت نیست و عترت مخصوص به «آل» نیست . استدلال کردند به چند حدیث که این چند حدیث در میان اهل سنت شهرت داشته و معلوم میشود که ایادی ظالمانه جائرانه در میان اهل سنت این احادیث را برای ضایعکردن حق آلمحمد؟عهم؟ جعل کردهاند. این علماء استدلال میکنند و عرض میکنند: این رسولاللّه است که از آن بزرگوار نقل شده که ایشان فرموده امت من آل من هستند. یعنی همه امت در حکم آل من و عترت من هستند. و همچنین صحابه رسولخدا نقل میکنند و خبر میدهند به یک خبری که خیلی مشهور است، طوری شهرت دارد که نمیشود این خبر را انکار کرد، در آن خبر از رسولخدا است که فرموده آلمحمد امت محمد است. این استدلال علماء است در برابر امامرضا؟ع؟.
«فقال الرضا؟ع؟: اخبرونی هل تحرم الصدقة علی آلمحمد؟» امام رضا؟ع؟ رو به علماء کرده فرمودند: به من خبر بدهید آیا صدقه بر آلمحمد حرام است؟ «قالوا: نعم.» همه گفتند: آری، صدقه حرام است بر آلمحمد. «قال؟ع؟: فتحرم علی الامة!» پس طبق حرف شما باید صدقه بر همه امت حرام باشد! اگر همه امت آلمحمد هستند چون صدقه ــ که مقصود از صدقه همان صدقات واجبه است ــ بر آلمحمد حرام است باید بر همه امت حرام باشد. «قالوا: لا.» گفتند نه، بر همه امت که حرام نیست. «قال؟ع؟: هذا فرق بین الآل و بین الامة.» همین فرق بین آلمحمد؟عهم؟ و بین امت است، که بر دیگران صدقه ــ یعنی صدقات واجب ــ حرام نیست، ولی بر آلمحمد؟عهم؟
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 10 *»
صدقه حرام است. پس معلوم میشود که این بزرگواران از امت ممتازند. آلمحمد که گفته میشود آن کسانی هستند که بر ایشان صدقه امت حرام است، حق ندارند امت به آنها صدقه بدهند.
بعد امام؟ع؟ فرمود: ویحکم! این یذهب بکم؟ فرمود: وای بر شماها کجا بردند شما را؟ کجا برده شدید؟ به چه راههای ضلالت افتادید؟ أصرفتم عن الذکر صفحاً ام انتم قوم مسرفون؟ آیا از ذکر خدا و یاد خدا که خدا نازل فرموده در توصیف آلمحمد؟عهم؟ رو برمیگردانید؟ یا اینکه شما اصولاً گروهی هستید که میخواهید برخلاف حق رفتار کنید و از حق دوری گزینید و بر خودتان و دیگران ظلم کنید؟ أماعلمتم انما وقعت الروایة فی الظاهر علی المصطفین المهتدین دون سائرهم؟ مرحوم صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا این قسمت را اینجور نقل میکند: أماعلمتم انه وقعت الوراثة و الطهارة فی الظاهر علی المصطفین المهتدین دون سائرهم؟ امام؟ع؟ از اینجا شروع میفرمایند به استدلال بر اینکه وراثت کتاب و طهارتی که خدا فرموده: انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً([4]) طهارت و وراثت مخصوص خاندان رسالت و عترت طاهره است. امام؟ع؟ شروع میفرمایند به استدلالکردن از ظاهر آیات نه باطن آیات، از ظاهر آیات و آیات ظاهر استدلال میفرمایند.
میفرمایند: آیا شما نمیدانید که وراثت، ارثبردن کتاب یا ارثبردن کتب آسمانی بعد از انبیاء به طور کلی بعد از هرپیغمبری ــ چه در میان این امت، چه در امتهای پیشین ــ وارث کتابی که بر آن پیغمبر نازل شده بوده، وراثت و طهارتی که خدا خبر داده، این مخصوص برگزیدگان خداست، و مخصوص هدایتیافتگان به هدایت الهی است؛ نه سایر مردم؟ در اینباره امام؟ع؟ از ظاهر قرآن استدلال میفرمایند، و میفرمایند شما مگر از این مطلب بیخبرید؟ مگر قرآن مطالعه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 11 *»
نکردهاید؟ مطلبِ قرآن این است که وارثین کتب آسمانی بعد از انبیاء؟عهم؟ و اهل طهارتِ از رجسها و پلیدیها و برگزیدگان، فقط هدایتیافتگان به هدایت الهی هستند نه غیر ایشان. «قالوا: من این قلت یا اباالحسن؟» عرض کردند: از کجا میفرمایید؟ آیهاش را بفرمایید. به کدام آیه استدلال میفرمایید؟ امام؟ع؟ فرمود: «من قول اللّه: لقدارسلنا نوحاً و ابرهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتدٍ و کثیر منهم فاسقون.»([5]) میفرماید: این مطلبی را که من گفتم از این فرمایش خدا است: ما فرستادیم نوح و ابراهیم را و قرار دادیم در ذریه ایندو نبوت و کتاب را. اما ذریه ایندو دو دسته بودند: هدایتیافتگان و خیلی از ایشان هم اهل فسق بودند. با معرفی این دو دسته خداوند میفرماید که نبوت و کتاب را در کدام دسته قرار دادیم. و از ذریه نوح و ابراهیم که دو دسته هستند، هدایتیافتگان و اهل فسق و فجور، کدامیک وارث کتاب و نبوت شدند. معلوم است که هدایتیافتگان؛ وگرنه خدا این دو دسته را ذکر نمیکرد. بخصوص ذکر میکند که بدانند وارثین کتاب و نبوت بعد از نوح و ابراهیم در میان ذریه آنها اهل هدایت و مهتدیها هستند.
از این جهت امام در تفسیر این جمله فرمود: فصارت وراثة النبوة و الکتاب فی المهتدین دون الفاسقین. از این جهت است که وراثت و ارثبردنِ نبوت و کتاب در میان مهتدین شد نه فاسقها. أماعلمتم ان نوحاً سأل ربه فقال: رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و ذلک ان اللّه وعده انینجیه و اهله فقال له ربه تبارک و تعالی: انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح فلاتسئلن ما لیس لک به علم انی اعظک انتکون من الجاهلین. حضرت در توضیح این استدلال میفرمایند: آیا نمیدانید که نوح از پروردگارش خواست و گفت: خدایا این فرزند من از اهل من است ــ وقتی که فرزندش به کوه پناهنده شد و همراه نوح سوار کشتی نشد برای نجات ــ نوح به او گفت: یا بنیّ
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 12 *»
ارکب معنا و لاتکن مع الکافرین([6]) ای فرزند با ما در کشتی سوار شو و با کافرها نباش که غرق خواهی شد. گفت: نه من به این کوه پناه میبرم و از شر غرقشدن نجات خواهم یافت. نوح فرمود: امروز نجاتدهنده و پناهگاهی از عذاب خدا نیست. به حرف نوح اعتنا نکرد و رفت پناهنده به کوه شد، و در شرف غرقشدن بود که نوح خواست از خدا، خدایا این فرزند من از اهل من است و وعده دادی و وعده تو حق و راست است. امام میفرمایند: چون خدا وعده داده بود که نوح را نجات دهد و اهل نوح را هم نجات دهد، وقتی که نوح میگوید این فرزند من اهل من است و نجاتش بده، چرا دارد هلاک میشود؟ خداوند فرمود به او که او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالح است، او به واسطه متابعتنکردن از تو از نسبت تو خارج شد. سؤال نکن و از من نخواه آنچه را که نسبت به آن علم نداری و نمیدانی، من پند میدهم تو را از اینکه از جاهلها باشی. آنگاه نوح هم به خدا پناه برد از اینکه از جهّال باشد و فهمید که این فرزند به واسطه اینکه متابعت نکرده نباید نجات بیابد، و از اینرو از خاندان رسالت و انتساب به خاندان رسالت خارج شده.
این یک استدلال از امام؟ع؟ و معرفی برگزیدگان خدا برای ارثبردن کتاب و اینکه ایشان، طبق این آیه اهل اصطفاء و اهل طهارت و اهل هدایت میباشند.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 13 *»
مجلس دوم
(شب جمعه ـــ 21 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 14 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
عرض شد به مناسبت نزدیکشدن به سالگرد شهادت وجود مبارک علی بن موسی الرضا صلواتاللّهعلیه متذکر این حدیث شریف شدیم که آن حضرت در مورد اصطفاء فرمایشاتی فرمودهاند، که گزینش الهی برای وارث قرآن بودنِ عترت طاهره سلاماللّهعلیهم اجمعین در این فرمایش و حدیث بیان شده است. و عرض شد که خداوند در این آیات فرموده: سپس ما به ارث دادیم قرآن را به کسانی که برگزیدیم ایشان را از میان بندگانمان، که بندگان ما سهدسته هستند: دستهای به واسطه ارتکاب معصیتها، نسبت به خود ظالمند، و دستهای هستند که مقتصد و معتدلند، و دستهای از ایشان کسانی هستند که در جمیع خیرات از همه خلق باذنالله سبقتگیرندهاند. این برگزیدن از طرف خداوند و ایشان را وارث کتاب از رسولخدا؟ص؟ قراردادن، فضل بزرگی است.
و این فضل منجر شده به اینکه به برکت این برگزیدگان الهی، تمام بندگان خدا که در این آیه به سهدسته تقسیم شدهاند به واسطه این فضل بزرگ خدا در بهشتهای عدن وارد شوند. در آن بهشتها از زینتهای آن بهشتها زینت میشوند، لباسهای ایشان در آن بهشتها حریر و سخن ایشان در آن بهشتها سپاسگزاری از خداست،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 15 *»
میگویند سپاس خدایی را که اندوه را از ما برطرف کرد، پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار طاعات ما است. آن خدایی که ما را در دارالمُقامه و خانه همیشگی به فضل خودش جای داد که در آن خانه سختی به ما نمیرسد و دگرگونیها برای ما نخواهد بود.
این برگزیدگان خدا را در این آیه شریفه که سابقین به خیرات هستند و از میان بندگان برگزیده شدهاند، علی بن موسی الرضا صلواتاللّهعلیه در برابر علمای اهل عراق و علمای اهل خراسان معرفی میفرمایند. و میدانیم که آنها همه سنی بودهاند و بر اساس نظر اهل سنت وارث قرآن بعد از رسولخدا همه امتند. آنها میگویند رسولالله که از دنیا رفتند کتاب ــ یعنی قرآن ــ در بین ما است و ما از دیگران بینیازیم، به کسی محتاج نیستیم. همان حرفی را زدند که دوّمی زد، در موقعی که رسولخدا؟ص؟ در مرض فوت در میان بستر قرار داشتند و فرمودند برای من کاغذ و دوات بیاورید تا برای شما امری را بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. گفت «حسبنا کتاب اللّه»، کتاب خدا ما را بس است.([7]) چون دانست که رسولخدا چه میخواهند بنویسند.
همان حرف او را تمام اهل سنت تا به امروز معتقدند و همهشان میگویند بعد از رسولالله وارث قرآن همه امتند. هرکس به مقدار قدرت فکری خود از قرآن استفاده میکند و دیگر ما را به کسانی که رسولخدا آنها را برای امت ردیف قرآن و مطابق قرآن قرار دادند، که عترت طاهره آن بزرگوار باشند، نیازی نیست. خود را بینیاز میدانند. اما شیعه به برکت تعالیم رسولالله و ائمه هدی؟عهم؟ میگوید نه، قرآن همراه با عترت برای ما حجت خداست، و عترت با قرآن برای ما حجت خدا هستند. و به آن فرمایش رسولالله؟ص؟ عمل میکنند که فرمود من از میان شما میروم و برای شما بعد از خود دو چیز گرانبها را جانشین قرار میدهم، که کتاب خدا و عترت من اهلبیت من
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 16 *»
صلواتاللّهعلیهم اجمعین باشد.([8])
حال سخن در این بوده و از حضرترضا؟ع؟ سؤال شده، که حدیث را خواندیم. حضرت در این قسمت از حدیث که خوانده شد، ثابت فرمودند که کسانی وارث قرآن هستند و قرآن به ظاهر و باطنش نزد ایشان است، که خدا آنها را برگزیده باشد. پس گزینش الهی اول امتیاز ایشان است که ممتازند به صفت اصطفاء. و همچنین امام؟ع؟ بیان فرمودند که ایشان در میان بندگان خدا ممتازند به اینکه «سابق به خیرات هستند» یعنی در جمیع خیرات، بر همه خلق سبقتگیرندهاند.
و در آیاتی که امام؟ع؟ به آن آیات برای مشخصکردن این برگزیدگان خدا استشهاد کردند، فرمودند صفت دیگری که برای ایشان است و خدا معرفی کرده است، طهارت است. که این بزرگواران در جمیع شئونشان تطهیر شدهاند و مطهرند. در خلقت ظاهری و در جمیع شئونات ظاهری، این بزرگواران مطهر و پاکیزه هستند. پس امتیاز دیگر این برگزیدگان خدا طهارت است که خدا فرمود انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً صلواتاللّه علیهم اجمعین.
صفت دیگری که امامرضا صلواتاللّهعلیه برای این برگزیدگان خدا ذکر فرمودند، صفت اهتداء بود. اینها مهتدین هستند.
تا اینجا این صفات را امام ذکر فرموده و با عترت طاهره؟عهم؟ تطبیق فرمودند. یعنی در میان امت اسلامی، در میان بندگان خدا، آن کسانی که به این صفات متصفند فقط عترت طاهره هستند. و این فرمایش را امام در مجلسی میفرمایند که تمام علمای عراق و علمای خراسان در آن مجلس حاضرند و میشنوند و اقرار میکنند به اینکه عترت طاهره؟عهم؟ متصف به این صفات هستند. وقتی که امام میفرماید برگزیدگان خدا اهل اصطفاء هستند، اهل اهتداء هستند، اهل طهارت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 17 *»
هستند، آنها اعتراضی و اشکالی نمیکنند.
بعد از آنکه امام؟ع؟ این فرمایشات را فرمودند، آنگاه مأمون عرض میکند: «فهل فضّل اللّه العترة علی سایر الناس؟» آیا با این امتیازاتی که شما برای عترت رسولالله؟ص؟ ذکر فرمودید، خدا عترت حضرت را بر سایر مردم فضیلت داده؟ برتری داده؟ «فقال الرضا؟ع؟ ان اللّه العزیز الجبّار فضّل العترة علی سایر الناس فی محکم کتابه.» فرمودند: خداوند عزیز جبّار، عترت رسولالله؟ص؟ را بر سایر مردم فضیلت داده در آیات محکمی از کتاب خودش، که این آیات متشابه نیست، دلالتش طوری است که مطلب را به طور کامل و تمام اثبات میکند.
«فقال المأمون: این ذلک من کتاب اللّه؟» مأمون عرض کرد: این فرمایشی که میفرمایید از کدام آیات قرآن استفاده میشود؟ «قال الرضا؟ع؟ فی قوله تعالی ان اللّه اصطفی آدم و نوحاً و آلابرهیم و آلعمران علی العالمین ذریةً بعضها من بعض.» در این آیه خداوند عترت را بر سایر مردم فضیلت داده به اینکه در سابق و گذشته خدا ذکر میفرماید که آدم و نوح و آلابراهیم و آلعمران را برگزید بر همه مردمان زمانشان، که اینها ذریهای بودند که بعضی از بعض بودند. و ذریههای ایشان به برکت آنان برگزیدگان خدا بودند و بر سایر مردم برتری داشتند. امام؟ع؟ آلعمران را در اینجا شاید با عترت طاهره تطبیق میکنند، و یا اینکه وقتی که آدم و نوح و آلابراهیم و آلعمران بر همه اهل زمانشان برتری داشتند پس محمد و آلمحمد؟عهم؟ به طریق اولی بر همه و سایر مردم برتری دارند. این یک آیه.
آیه دیگری که امام؟ع؟ ذکر میفرمایند این است و قال اللّه فی موضع آخر در جای دیگر اینطور میفرماید ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقدآتینا آلابرهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً آیا حسد میورزند حسدورزندگان کسانی را به اینکه خداوند از فضل خودش به ایشان بخشیده؟ یعنی مردم حسد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 18 *»
میبرند درباره آلمحمد؟عهم؟ به اینکه خدا به فضل خود به ایشان کرامتها کرده و بخششها فرموده؟ چرا حسد میبرند؟ مگر در گذشته، ذریههای انبیاء به این امتیازات ممتاز نمیشدند؟ مگر اوصیای انبیاء به این کرامتهای الهی مکرّم نمیگشتند؟ چرا درباره ایشان حسد میبرند؟ و حال آنکه ما به آلابراهیم کتاب و حکمت را بخشیدیم، و به ایشان مُلک عظیم و مُلک بزرگ ــ امامت ــ را بخشیدیم. هم آنها را ــ آلابراهیم را ــ که ذریه ابراهیم بودند، ــ و در میان ذریه ابراهیم انبیاء و اوصیاء بودند ــ برای ارثبردن کتاب و حکمت برگزیدیم و به آنها این بخشش را کردیم، و هم به آنها ملک عظیم دادیم. حال به آلمحمد؟عهم؟ اگر کتاب و قرآن را ارث داده باشیم و مقام امامت و وصایت به آنها بخشیده باشیم چه عیبی و چه اشکالی است؟ چرا حسد میبرند؟
بعد امام فرمودند: ثم ردّ المخاطبة فی اثر هذا الی سائر المؤمنین خداوند بعد از گفتن این آیه و فرمودن این مطلب و پشت سر این بیان روی سخن را متوجه مؤمنین میفرماید. فقال یا ایها الذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم ای مؤمنین اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسولخدا؟ص؟ را و اولواالامر از خودتان را. آنوقت «اولواالامر» را امام بیان میفرمایند. یعنی الذین اورثهم الکتاب و الحکمة و حسدوا علیهما مراد از این اولواالامر آن کسانی هستند که خدا کتاب و حکمت را بعد از رسولالله به ایشان به ارث داد، و به واسطه این دو بخشش الهی مورد حسد مردم قرار گرفتند. و خدا به این حسد اشاره فرموده در قولش که فرمود: ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقدآتینا آلابرهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً آنگاه ملک عظیم را امام معنی میفرماید. ملک عظیم چیست؟ یعنی الطاعة للمصطفین الطاهرین، این ملک عظیمی که خدا به این برگزیدگان خود داده است اطاعت مردم از ایشان است که باید فرمان ایشان را اجرا کنند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 19 *»
سپس توضیح بیشتری میفرماید و الملک هيٰهنا الطاعة لهم ملک عظیم و ملک بزرگی که در این آیه ذکر شده اطاعتکردن مردم از ایشان است. پس تمام مردم در این آیه شریفه یاایها الذین آمنوا مورد خطاب خدا قرار گرفتهاند و روی سخن خدا به جمیع کسانی است که ایمان آوردهاند و امت محمد؟ص؟ شمرده میشوند. به جمیع اینها خدا دستور داده که خدا را اطاعت کنید، رسولخدا را اطاعت کنید، اولیالامر از خودتان را اطاعت کنید. صاحبان امر یعنی والیان امر، کسانی که در جمیع امور مثل رسولالله؟ص؟ بر شما ولایت دارند. اینان هستند که برگزیدگان خدا هستند برای ارثبردن کتاب و حکمت. و ایشانند که به واسطه سبقتگرفتن بر همه در جمیع خیرات مقام قدوهبودن و امامبودن را دارند و همه باید به ایشان اقتدا کنند و اطاعت ایشان نمایند تا نجات یابند.
پس در آیهای که اول قرائت میکنم، تمام سؤال مأمون از امام؟ع؟ درباره این آیه مربوط میشود به شناخت الذین اصطفینا که چه کسانی مورد گزینش خدا قرار گرفتهاند؟ چه کسانی هستند که خدا ایشان را برگزیده؟ این مصطفین چه کسانی هستند؟ معلوم است که سابق به خیرات هستند و همه مردم اگر بخواهند نجات بیابند باید از ایشان تبعیت کنند. و اهل نجات در همین آیه ذکر شدهاند که تمام بندگان خدا که نجات مییابند و در بهشتها قرار میگیرند اینها هستند. سابقین به خیرات که مصطفین و برگزیدگان خدایند آنها مالک بهشتند. و بعد در میان خلق کسانی که مقتصد هستند که به واسطه اعتدالداشتن ــ به حسب مقام و رتبهشان ــ در تبعیت صددرصد ایشان هستند، آنها هم به واسطه این تبعیت و متابعت اهل نجاتند، بلکه حاملان فضل و فضائل و کمالاتِ سابقین به خیرات هستند.
دسته دیگری که اهل نجاتند آنها هم کسانی هستند که به واسطه نقصان مرتبه مرتکب ظلم به خود میشوند، به واسطه ارتکاب معاصی، ظالم به خود هستند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 20 *»
هرکس معصیت میکند به خود ظلم میکند. ولی چون ایمان و ولایت و محبت دارند مورد شفاعت قرار میگیرند و بالاخره اهل نجات خواهند شد، و در همین بهشتها داخل میشوند، و به این نعمتها متنعم میگردند. چرا؟ به جهت اینکه اهل محبت و اهل ولایت هستند و در دل ایمان دارند. نفاق ندارند و کافر نیستند. الحاد در دین خدا نداشتهاند، بلکه در دین خدا مستقیم بودهاند و در اعتقادات سالم بودهاند، اما ظالم به نفس بودهاند یعنی مرتکب معصیت میشدند، تعمد در معصیت داشتند. به واسطه غلبه نفس اماره بالسوء و غلبه شیطان و به واسطه شرایط محیط و نامساعدبودنِ اوضاع زمان، ایمان و اعتقادشان آنقدر قوی نبود که آنها را از معاصی بازدارد. به همین علت به خود ظلم و ستم کردند. چون به خود ستم کردند و چون اهل ولایت و محبت بودند، قابل آمرزش هستند، و به برکت فضل الهی که از طریق همین سابقین به خیرات شاملشان میشود نجات مییابند.
سهدسته در این آیه ذکر شدهاند: دسته اول طبق بیان بزرگان ما ناقصین هستند که مایل به معاصی هستند و مرتکب معاصی میشوند و عاقبتِ اینها آمرزش است. حال یا در دنیا آمرزیده میشوند، یا در برزخ آمرزیده میشوند و یا کارشان ــ خدای نکرده ــ به آخرت منجر میشود، و بعد از دیدن هولها و ترسها و مبتلاشدن به غمها و اندوههای محشر بالاخره آمرزیده میشوند. و این آیه شریفه شامل حال تمام بندگانی است که داخل بهشت میشوند. سابقین به خیرات ائمه هدی؟عهم؟ هستند که وارثین کتابند. و مقتصد، کاملین و بزرگان دین هستند، اینها به واسطه اعتدالی که دارند مورد توجه و التفات امام هستند. وجودشان، قلبشان، به واسطه اعتدالی که دارد محل تابش انوار امام است. امام؟ع؟ در هر زمانی، امام آنوقت، نسبت به این کاملین توجه خاص دارند و اینها را به نور خود منوّر میفرمایند و به افاضات خاص بر ایشان افاضهها میفرمایند. و در دوره امام زمان ما صلواتاللّهعلیه از کاملین و بزرگانی که ما
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 21 *»
شناختهایم و به ما شناسانیدهاند این چهار کامل و این چهار بزرگی است که خداوند بر ما به آشنایی و معرفت ایشان منت گذارده، و امشب هم که سالگرد وفات بزرگ ایشان و استاد ایشان وجود مبارک شیخ بزرگوار است.
امامزمان صلواتاللّهعلیه هنگام برخورد با یکچنین اوقاتی حزنشان تازه میشود. شیخ بزرگوار نزد امامزمان خیلی محبوب و محترم بودند، کفایت میکند در فهم ما، به اندازهای که بتوانیم بفهمیم که این بزرگوار چقدر مورد توجه امام بودهاند، همینکه امام؟ع؟ این بزرگوار را برای نجات تشیع انتخاب فرمودند. تمام ابعاد تشیع از اعتقاداتش، از فقهش، از اصولش، از اخلاقیاتش، به طور کلی تشیعِ صحیح را این بزرگوار دوباره به بشر ارائه داد، دوباره به شیعه اثناعشری ارائه داد. این چه منّتی و چه نعمتی است! یعنی آنوقتی که خداوند رسولالله را برای معرفی امیرالمؤمنین به خلق، مأمور کرد، اگر خلق میخواستند برای آخرت دین سالم و تشیع داشته باشند، میبایست از امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه اخذ کنند. بعد که تشیع اینقدر به انحرافها مبتلا شد و در همه ابعاد وضع تشیع دگرگون شد، آنگاه امامزمان صلواتاللّهعلیه منت گذاردند و شیخمرحومو سایر بزرگان را ــ به تأیید ایشان ــ برانگیختند و تشیع را از تمام آن انحرافها نجات دادند. گویا دوباره امیرالمؤمنین به مقام امامت برای شیعه منصوب شد، و مقام و منزلت امام ــ از برکت زحمات و بیانات و افادات وجود مبارک شیخبزرگوار ــ به شیعه اثناعشری شناسانیده شد. به همین سبب چنین وجود محترم و مبارکی در نزد امام خیلی شریف است.
در حدیث دارد وقتی که فقیهی از دنیا میرود، فقیهِ حق که از دنیا میرود، در اسلام رخنهای پیدا میشود که آن رخنه با هیچچیز دیگری گرفته نمیشود و برای شیطان بهترین خوشحالیها و سرورها است.([9]) فوت یک فقیهِ ولیّ برای دین خدا
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 22 *»
یکچنین مصیبت بزرگی میشود که دین خدا داغدار میشود. به تعبیر ما در دین خدا و در اسلام رخنه پیدا میشود که آن رخنه را هیچچیزی نمیتواند پُر کند و بگیرد. یعنی در واقع دین خدا مصیبتزده میشود. بر دین خدا داغ وارد میشود. از اینرو آن داغ را هیچچیزی نمیتواند جبران کند و آن داغ از دل دین برطرف نمیشود.
اگر درباره فقیه اینطور است آنوقت شما ببینید یک کامل که جمیع علوم امام؟ع؟ که باید به ما برسد به برکت این بزرگوار رسیده، آنچه باید بر ما از امام؟ع؟ افاضه شود به وسیله ایشان افاضه شده؛ ببینید فوت این بزرگوار چقدر تأثیر در دین خدا میگذارد و دین خدا به چه مصیبتی مصیبتزده میشود و قلب دین خدا چه داغی برمیدارد! و در واقع قلب دین خدا، قلب بقیةاللّه صلوات اللّه و سلامه علیه است. آن قلب جراحتدار میشود. آن قلب مصیبتزده میشود. رخنه در آن قلب پیدا میشود که هیچچیز آن رخنه را پر نمیکند. از این جهت خیلی بجا است که عرض کنیم: ساعد اللّه قلبک یا بقیةاللّه، شما خیلی مصیبتزده هستید. مصیبتهای جد بزرگوارتان و جده بزرگوارتان، مصیبتهای آباء گرامیتان، مصیبتهای بزرگان از زمان رسولخدا، بلکه مصیبتهای انبیاء و اوصیای انبیاء و کاملین زمانهای گذشته، همه و همه امروز داغش بر دل شما است، و دل شما است که به این داغها داغدار است. و این مصیبت هم که در مثل یکچنین شب و روزی بر شما وارد شد یک مصیبت نبود، همراه با مصائب دیگر بود. یک فوتشدن نبود که در واقع باید گفت شهادت و کشتهشدن بود. پیرمردی که متجاوز از هشتادسال از عمر شریفش میگذشت و باید از او پرستاری کنند، باید او را نگهداری کنند، آسایش داشته باشد؛ او را از کربلای معلّی آواره کردند. چهکسی را از کربلا آواره کردند؟ آنکسی که با کربلا انس دارد، با حسین؟ع؟ انس دارد. این قصائدی که این بزرگوار سروده چه قصائدی است! چه دلی داشته! یکچنین کسی را از کربلا آوارهکردن
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 23 *»
بزرگترین مصیبت برای او بوده، یکچنین کسی را از قبر حسین؟ع؟ جداکردن خیلی مصیبت بوده.
آن بزرگوار در واقع به طور فرار، مثل فرار انبیاء؟عهم؟ برای حفاظت امر دین، از کربلای معلی خارج شدند. در یکچنین سن و سالی، مسافرتهای آن زمانها خیلی مشکل بوده، آن هم در یک قافلهای که شاید در میان همان قافله هم اشخاصی بودهاند که با آن بزرگوار عداوت داشتهاند. قافلهای نبوده که از شیخمرحوم احترام کنند و رعایت حال آن پیرمرد را بنمایند. نوکر امامزمان و خادم خالص بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه را پرستاری کنند. از این جهت مشکلات سفر برای آن بزرگوار زحمت زیادی شد که مبتلا شدند به بیماری سختی که میگویند آن بزرگوار در آن شب و روز آخر، در اثر آن بیماری ــ برای رفع حاجت ــ ناچار بود چندینبار از محمل پیاده شود، دوباره وضو میساخت و در محمل قرار میگرفت، هنوز قرار نگرفته بود دوباره باز باید از محمل پیاده شود. با آن ضعف و نقاهت وجود مبارکش از دنیا رفت. یک مصیبت نبوده مصیبتهایی همراه هم بوده. و همه این داغها بر دل مطهر بقیةاللّه صلواتاللّه و سلامهعلیه وارد شد. ساعد اللّه قلبک یا بقیةاللّه.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 24 *»
مجلس سوم
(شب شنبه ـــ 22 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 25 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
عرض شد این آیات شریفه بیان حال کسانی است که بندگان خدا هستند و نجات مییابند و در جنات عدن ساکن میگردند و در آن جنات با زینتهای آن تزیین میشوند. لباس ایشان در آن جنتها حریر است، و کلامشان این است که خدا را سپاسگزاری میکنند بر اینکه اندوه و غم را از ایشان برده، پروردگار خود را به آمرزنده و سپاسگزاربودن یاد میکنند، آن خدایی که به فضل و کرم خودش ایشان را داخل در خانهها و جایگاههای ابدی فرموده که در آن خانهها سختی، مشقت، زحمت و دگرگونی نعمتها نیست، خستگی از نعمتها نیست.
اینها بیان حال یک دسته از سهدستهای است که در این آیه شریفه خداوند ذکر فرموده.
آیه شریفه آیهای است که مأمون از حضرترضا؟ع؟ در مجلسی که در همین خراسان ترتیب داده و از تمام علمای عراق و خراسان دعوت کرده، سؤال میکند؛ و حضرترضا؟ع؟ هم در آن مجلس تشریف داشتند. سؤال میکند که مراد خدا از این کسانی که در این آیه میفرماید کتاب و قرآن را به ایشان ارث دادهایم کیانند؟ علمای عراق و خراسان یعنی تمام علمای اهل سنت گفتند مراد همه امتند، که همه امت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 26 *»
بعد از رسولاللّه؟ص؟ وارث قرآن هستند. به این معنی که میتوانند همه مستقلاً و بدون مراجعه و احتیاج به کسی، به قرآن رجوع کنند و از آن استفاده کنند. همانطور که دوّمی این سخن را گفت و این قانون را گذارد و تمام اهل سنت هم او را متابعت کردند که: «حسبنا کتاب اللّه»، بعد از رسولاللّه؟ص؟ کتاب در میان ما هست و ما را بس است. برخلاف قرارداد خدا و قرارداد رسولاللّه؟ص؟ این قانون را قرار داد و تابعینش هم همه تا به حال و تا زمان ظهور امامزمان صلوات اللّه علیه به این قانون عمل میکنند و خود را نیازمند به خاندان رسالت ندیدند و نمیبینند، و این ظلم بزرگ را نسبت به خود و دیگران روا داشتند. خود و دیگران را از اینکه درِ خانه آلمحمد؟عهم؟ بروند محروم کردند و همه ظلمها از همانجا شروع شد، از همان موقعی که گفت «حسبنا کتاب اللّه» از همانجا ظلم به خاندان رسالت شروع گردید.
خدا قبل از رفتن رسولخدا از دنیا در این آیه میفرماید، ما قرارداد ارث کتاب و وارثیتِ برگزیدگانِ از میان بندگان خودمان را انجام دادیم. ثم اورثنا بعد از آنکه کتاب را ــ یعنی قرآن را ــ بر رسولمان نازل کردیم، بعد از آن این عمل انجام شد. وزن فعل، فعل ماضی است، ثم اورثنا، نه اینکه بعد از این این کار را میکنیم، نه، در زمان حیات رسولخدا؟ص؟ این آیه نازل شده و این آیه به شکل ماضی بیان گردیده، یعنی ما این کار را کردیم و این برنامه را انجام دادیم. و از نظر باطن از همانجایی که قرآن پیدا شد و تحقق پیدا کرد، از همانجا، وارث قرآن از رسولخدا ائمههدی؟عهم؟ بودند. ظاهر قرآن، باطن قرآن، جمیع شئونات قرآن نزد ایشان بود. و اما به حسب ظاهر در این آیه میفرماید ما این کار را کردیم و قرآن را ارث دادیم به بندگانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم.
علمای عراق و خراسان گفتند مراد همه امتند. مأمون رو کرد به حضرترضا؟ع؟ و عرضه داشت شما چه میفرمایید؟ فرمودند: من آنطوری که اینها میگویند
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 27 *»
نمیگویم. مراد خدا از ایشان عترت طاهره است. خدا عترت طاهره را وارث قرآن قرار داده و بعد از رسولالله؟ص؟ ایشانند که همه مراتب قرآن نزد ایشان است، و خدا ایشان را در این آیه معرفی میکند و این آیه شرح حال تمام اهل نجات و اهل بهشتها است. طوری آیه قرآن سخن میگوید که تمام آن کسانی که اهل بهشت و اهل نجاتند وقتی که دقت میکنند در بین خود، خیلی راحت میتوانند برگزیدگان خدا را بیابند و آنان را بشناسند و در نزد ایشان خاضع و خاشع گردند.
اولاً این برگزیدگان از میان بندگان خدا هستند، نه بندگان شیطان و نه بندگان طواغیت، بتهای ظاهر و بتهای باطن. نه، بندگان خدا آنانی هستند که خدا را به معبودیت شناختهاند و لا اله الّا اللّه را خالصانه گفته و معبود به حق را خدا میدانند. اینها بندگان خدا هستند، و در میان ایشان برگزیدگان خدا وجود دارند. اینهایی که بندگان خدا هستند، یعنی اقرار کردهاند به اینکه معبود به حق خداست، سهدسته هستند:
یک دسته فمنهم ظالم لنفسه دستهای هستند که اینها به خود ستم میکنند. نسبت به خود ستمگرند یعنی به واسطه انجام معصیت و نافرمانی خدا به خودشان ظلم کردهاند. ابتدا از این دسته شروع میفرماید. چون میبینیم اکثریت این دسته هستند. و وقتی هم که گفته میشود بندگان خدا همین دسته به نظر میآیند و به ذهن میخورند. همین دستهای که به توحید خدا و به معبودیت حق اقرار دارند، بنده خدا هستند؛ اما بندگان عاصی، بندگان معصیتکار. و مییابیم که به حسب تقسیمبندی مکتب شیخمرحوم مراد رتبه ناقصین است. به تعبیر این بزرگوار و ترتیببندی که ایشان در مراتب دارند، مراد از ظالمینِ به نفس ــ آن کسانی که به خود ظلم میکنند و ستمگرند ــ همین کسانی هستند که در رتبه نقصان واقفند و جایشان رتبه نقصان است. آنها اهل کمال نیستند، اهل معرفت نیستند، معرفت نورانیت ندارند، آنها به
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 28 *»
واسطه ضعف ایمان و کمی معرفت ــ و اگر بخواهیم معرفتِ نورانی بگوییم، نبودنِ معرفت و نداشتنِ معرفت ــ معصیتکارند، تمایل به معاصی دارند و از معصیت لذت میبرند. نفوسشان نفوس امّاره بالسوء است، فرمان به بدی میدهد، شیطان هم بر این نفوس غلبه دارد. و چون اکثریت با ایشان است شرایط هم نوعاً ایشان را مساعدت میکند، اسباب معصیت هم نوعاً فراهم است، از این جهت اینها در هرحالی که باشند ظالم به نفس هستند.
تعبیر قرآن عجیب است، به شکل جمله اسمیه است، و جمله اسمیه اثبات ثبوت میکند، افاده ثبوت و دوام و همیشگی میکند. پناه به خدا میبریم، خدا چه خوب ما را میشناسد! خدای ما، خالق ما ما را خوب میشناسد. تعبیر قرآن به جمله اسمیه است که افاده ثبوت و دوام میکند. وقتی که شما بخواهید از صفتی ثابت و دائمی خبر بدهید باید جمله اسمیه بسازید. مثلاً بگویید، زید عالم است یعنی علم در او رسوخ دارد، همیشگی است. اما اگر بخواهید بگویید گاهگاهی کاری را انجام میدهد مثلاً میگویید، «زیدٌ یکتب» یا «یکتب زیدٌ»؛ زید مینویسد، نوشتن گاهگاهی است. اما اگر همین نوشتن صفت راسخ و ثابت شد، یعنی فرض کنید نویسندگی شغلش است، آنجا باید بگویید «زید کاتبٌ»، زید نویسنده است. از صفت ثابت و راسخ اینطور خبر میدهند و جملهاش را اینطور ترتیب میدهند.
حال، خداوند از رتبه ناقصین، ــ همین مؤمنین معتقدین به توحید، همین کسانی که به برکت شفاعت شافعین و به برکت عنایت و فضل ایشان از مهالک آخرت نجات مییابند و به بهشت خواهند رفت، اما وضعشان این است که عرض کردم ــ اینطور تعبیر میآورد. تمام کسانی که در رتبه نقصان واقفند این جمله مال آنها است، حالا عالمند، عابدند، زاهدند، متقی هستند، تمام این صفات صفاتی است که نمیتواند آن نقصانِ مرتبه نقصان را جبران کند. پناه به خدا میبریم، هیچ دیگر جای
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 29 *»
عُجب، جای اطمینان و جای غرور برای ناقص نمیماند. عرض کردم عالم باشد، عابد باشد، زاهد باشد، متقی باشد، عادل باشد. عدالت دارد یعنی ترک معصیت میکند، آنقدر ترک معصیت میکند که با او نماز میخوانند، به او اقتدا میکنند، شهادتش را قبول میکنند. این معنای عادل است. حتی چنین شخصی نباید به خود مطمئن شود، و به خود مغرور گردد و عُجب کند به خود، چرا؟ چون رتبه نقصان وضعش اینطور است که خدا دارد آن را به شکل جمله اسمیه معرفی میکند فمنهم ظالم لنفسه خدا هیچ استثناء هم نکرده که بفرماید غیر از علمایشان، غیر از زهادشان، غیر از عبّادشان، هیچ، هیچ استثناء نشده، این ستمگر به خود است. واقف در رتبه نقصان ستمگر به خود است. اگر بخواهند او را به همان تقوایش یا عبادتش یا علمش مؤاخذه کنند، باید به طور ابد او را در جهنم بسوزانند. وضعش اینطور است، هیچ نمیتواند به عملش مغرور شود، به علمش مغرور شود، به تقوایش مغرور شود، به عبادتش به زهدش به هیچچیزش! آنوقت اگر خدای نکرده اینها هم نباشد، علمی نباشد، زهدی نباشد، تقوایی نباشد، عدالتی نباشد، آنوقت دیگر چه!
فمنهم ظالم لنفسه همین چند شب قبل بود در موعظه، مرحوم آقای کرمانی نصیحت میفرمودند که وقتی معلوم میشود شما توحیدتان درست است، نبوّتتان، امامتتان درست است، یعنی اقرار به توحید، اقرار به نبوت، اقرار به امامت و اقرار به ولایت اولیاء و برائت از اعداء درست است که نسبت به اخوانِ همردیف خودتان، همین مؤمنین، همین مؤمنین عادی، دوستان امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه محبت داشته باشید، مودت داشته باشید، خیرشان را بخواهید، صلاحشان را بخواهید، راضی به ضررشان نباشید؛ و سایر نصیحتهایی که میفرمودند. بعد میفرمودند حتی همانهایی که معصیت علنی دارند و علناً میبینی معصیت میکنند تو حق نداری از او و ذات او بیزاری بجویی، باید از عملش ناراحت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 30 *»
باشی و بدت بیاید ولی از خودش حق نداری بدت بیاید، چرا؟ تعبیری که داشتند این بود: او از انبار بیرون آورده معصیتها را و تو یا ما که به خیال خودمان معصیت نمیکنیم، در انبار داریم.([10]) این «در انبار داریم» کمرشکن است. هیچ اجازه نمیدهد که انسان به خود مغرور شود، به طاعتش مغرور شود، به زهدش مغرور شود، به عمل صالحش مغرور شود، هیچ، بلکه باید همیشه معاصیش در جلو چشمش باشد و خودش را همیشه معصیتکار بداند. و حتی در همان موقع طاعت هم بگوید معلوم نیست حالا نفس اماره من، نفس اماره بالسوء من چه نقشهای برایم کشیده که مرا وادار کرده به نمازخواندن و به حرمرفتن و به تقواداشتن و به زهدداشتن و چه و چه و چه.
تعبیر اینطور است، دیگر بیش از این معطّلتان نکنم. فمنهم ظالم لنفسه عدهای از بندگان ما هستند که اینها ظالم به خود هستند، به خودشان ستمگرند، یعنی راغب و مایل به معصیتند، میل به معصیت در آنها هست.
این یک دسته، که عرض کردم. و خوب مییابیم که این دسته تمامِ کسانی هستند که در رتبه نقصان واقفند. همینکه کامل نیستند، نقیب نیستند، نجیب نیستند، معصوم نیستند، امام نیستند، پیغمبر نیستند، یعنی این دسته شامل همه است و هرکداممان هم میتوانیم برای شناختن این دسته مقیاس باشیم. خوب میتوانیم همدیگر را بشناسیم. اگرچه عرض کردم وظیفه داریم که ذاتها را دوست داشته باشیم و معاصی را دوست نداشته باشیم و از آنها بدمان بیاید و همینطور هم باید باشد؛ ولی میتوانیم بفهمیم فمنهم ظالم لنفسه یعنی چه کسانی؟ چون میبینیم که خودمان در نزد هرمعصیتی به خودمان ظلم میکنیم، در نزد اهمال در هرطاعتی داریم به خودمان ظلم میکنیم، هرکاری که میکنیم حتی طاعتی هم که انجام میدهیم میتوانیم این طاعت را بهتر انجام بدهیم، این را که میدانیم ولی میبینیم
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 31 *»
که نفس مطاوعت نمیکند و کشش ندارد. فرض کنید میتوانیم نماز را با طمأنینه بخوانیم، یکقدری با طمأنینه بیشتر، اما میبینیم نفس اماره بالسوء قبول نمیکند، فوراً حواسمان پرت میشود. میبینیم ما قصد داشتیم نماز را با طمأنینه بخوانیم، رکوع زود انجام شد سجده زود انجام شد قرائت زود تمام شد. وضع خودمان را میبینیم.
پس خودمان را با این جمله خوب میشناسیم. ظالم لنفسه یعنی آن کسانی که به خود ستمگرند، همین واقفین رتبه نقصان هستند. این دسته خودشان میفهمند که شایستگی ندارند برای اینکه وارث کتاب از رسولخدا؟ص؟ باشند. خدا دومی را لعنت کند، تو که بودی و چه بودی که گفتی «حسبنا کتاب اللّه»؟ مگر میشود؟
دسته دیگری را خداوند ذکر میفرماید و منهم مقتصد. عده دیگری از بندگان ما هستند که اینها مقتصدند یعنی معتدلند، و اینقدر معتدلند که خدا دارد از اعتدالشان خبر میدهد. و اعتدال به این معناست که اینها نه منحرف به افراط هستند نه منحرف به تفریط، در صراط مستقیم در حرکتند. و این شهادت خداست، گواهی خداست. همینطور که الآن درباره تکتک ما از اولین و آخرین گواهی داد که تکتک ناقصین ظالم به خود هستند، به خودشان ظلم کردهاند و میکنند، از این جهت نیازمندند به کسانی که این مظالم را از دوش آنها بردارند. آخر در هرقدمی ظلم، در هر نَفَسی ظلم، اینهمه بار مظالم به دوش خودشان میگذارند! بالاخره خداوند تدبیر فرموده، به فضل و کرم خودش طوری قرار داده که باید این بارِ مظالم از دوش اینها برداشته شود. به اینطور که خدا قرار داد اولیائی که آن اولیاء از مادر و پدر مهربانتر باشند.
ببینید، از مرحوم آقای کرمانی راجع به همین فاطمه صغری سلاماللّهعلیها سؤال میکنند که آیا برای امامحسین چنین دختری بوده که حضرت او را در مدینه بگذارند و به کربلا بروند، و آن دختر علیله باشد، مریضه باشد، و بعد هم به این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 32 *»
مصیبت مبتلا شود؟ آقای مرحوم میفرمایند امر سیدالشهداء امری کلّی بوده، و از این جهت باید هرمصیبتی را که بشود فکر کرد در مصیبتهای امامحسین باشد.([11]) بعلاوه که بحمداللّه از طریق اهلبیت نقل شده، گفتگوی کبوتر خونآلود با این دختر در تاریخ کربلا ضبط شده.([12]) الآن که این مصیبت را میخواندند ذهن من یکباره متوجه شد که اول روضهخوانی در مدینه به وسیله این کبوتر انجام شد. اول روضهخوانی بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه در مدینه، این روضهخوانی بوده. و اول مستمع و گریهکننده در مصیبت حسین در مدینه، دختر علیله حضرت بوده.
آخر این مظالم چطور باید از دوش ماها برداشته شود، مگر به همین عنایتها و محبتها؟ چه داغدار و غمناک و پرسوز است گفتگوی این دختر با این مرغ! اینها تدبیرهای الهی بود. اما فقط باید ایمان باشد، محبت باشد، ولایت باشد، تا این برنامهها انجام شود و این مظالم و این کمبودها جبران شود.
دسته دیگری که خدا میفرماید آنانی هستند که اعتدال دارند، از بندگان خدا هستند و اعتدال دارند. خدا دارد گواهی میدهد به اعتدال ایشان. ایشان به واسطه اعتدالداشتن نه به خود ظلم کردهاند و میکنند و نه به خلق خدا ظلم میکنند. به اینها ــ به تعبیر مکتب شیخمرحوم و تنظیم و ترتیب ایشان ــ کاملین میگوییم. کاملین که در اینجا گفته میشود از انبیاء گرفته تا نجباء، تمام اینها کاملین هستند. اینها معتدلند و به واسطه اعتدالی که دارند روح نبوت به انبیاء تعلق گرفته، روح نقابت به نقباء تعلق گرفته و روح نجابت به نجباء تعلق گرفته. به حسب مرتبههایشان اعتدالی دارند که مقتصد هستند.
در میان این امت بعد از رسولخدا؟ص؟ اینها هم وارث کتاب نیستند مگر به
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 33 *»
تبعیت. به جهت اینکه معلوم است اینها وقتی که بخواهند معتدل باشند، نیازمندند به صراط و راهی که در آن راه به اعتدال روند، و به قدوهها و امامهایی که به ایشان اقتدا کنند. معلوم است اینها اصالت ندارند تبعیت دارند. مقتصد و معتدل یعنی کسی که یک میزانی در برابرش هست که به آن میزان سنجیده میشود، و چون از آن میزان هیچ انحرافی به افراط و تفریط ندارد به او میگویند معتدل. مطابق میزان است. خود کلمه «مقتصد» این مطلب را بیان میکند. یعنی تابع یک میزانی است و به آن میزان که سنجیده میشود، اسم معتدل و مقام اعتدال برایش اثبات میشود. چون معلوم است تا میزانی نباشد نه اعتدال و نه افراط و تفریط و نه انحراف، هیچکدام روشن نمیشود. پس برای اینها میزانی است که خود را با آن میزان تطبیق میدهند و در صراطی هستند که این صراط، صراط ایشان است. و به واسطه منحرفنبودن که حتی به اندازه سرمویی ــ به حسب رتبه و مقامشان ــ انحراف ندارند از این جهت لفظ «مقتصد»، معتدل به حقیقت اعتدال است. و خدا برای انبیاء و برای نقباء و نجباء به حسب مرتبههایی که دارند به این اعتدال گواهی میدهد.
البته این هم معلوم است و ما ــ همه ناقصین ــ میفهمیم که در میان ما بودهاند و هستند کسانی که اینها چنین اعتدالهایی برایشان بوده و هست. تمام این اولیائی که روی نیاز به درگاهشان داریم و دست التجاء به دامنشان میزنیم، همینها هستند. تا کارمان مشکل میشود میگوییم یااباالفضل، تا احتیاجی داریم فریادمان بلند است به یاعلیاکبر، و نیازمندیها و حاجتهای ما به برکت این عزیزان خدا برطرف میشود. اینها معتدلهایی هستند که همیشه بودهاند، از زمان انبیاء تا حالا و خواهند بود که بین ما و بین آقایان ما وساطت میفرمایند، و بعد هم بین ما و خدا در همه مراتب، ایشان وساطت دارند. پس فضل و فیض باید اول به ایشان برسد و بعد به ما، یک حاجت ما بخواهد برآورده شود، یک دعای ما بخواهد مستجاب گردد، باید به امضای
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 34 *»
اینها برسد. به وساطت اینها باشد. اینها آمین بگویند، دلشان بر ما بسوزد و ترحم کنند، وقتی که ترحم کردند امام ما بر ما ترحم میفرماید، امام که ترحم فرمود رسولالله ترحم میفرمایند، رسولالله که بر ما ترحم کردند خدا ترحم کرده و کار تمام است.
این عزیزانی را که خدا «مقتصد» گفته اینها هستند. و معلوم است که اینها هم محتاجند، اینها هم در تبعیتند، اینها هم احتیاج به موازینی دارند که خودشان را به آن موازین بسنجند و متابعت از آن موازین کرده منحرف نشوند. ببینید به همین ترتیب که مسأله پیش میرود هرکسی میفهمد که باید برگزیدگان خدا کسانی باشند بالاتر و مافوق این کسانی باشند که معتدلند. به همین علت فوراً خدا ایشان را ذکر میفرماید و معرفی میکند و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه عده دیگری از بندگان ما کسانی هستند که در همه خیرات، بر همه سبقتگیرندهاند. ــ «الخیرات» جمع محلّیباللام است و افاده عموم میکند. یعنی هرچه که بشود به آن «خوبی» گفت ــ اینها کسانی هستند که در جمیع مراتبشان از جمیع خلق در جمیع خیرات پیشی و سبقت گرفتهاند. آقا و امامند بر همه، و اسوه و قدوهاند برای همه، و جلوی همه قرار دارند، میزان همه هستند.
به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه عرض میکنیم السلام علی میزان الاعمال([13]) میزان همه هستند، انبیاء خودشان را با محمد و آلمحمد؟عهم؟ میسنجیدند، کاملین خودشان را با ایشان میسنجند و کمبود خود را با این سنجیدنها برطرف میکنند. پس باید ایشان از میان بندگان خدا برگزیدگان خدا باشند که خدا ایشان را برگزیده که فرمود ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا آن کسانی را که از میان بندگانمان برگزیدیم، آنها وارث کتاب هستند و کسانیند که قرآن را به ظاهر و باطنش بعد از رسولخدا؟ص؟ به جمیع مراتب ارث میبرند. در هزارهزار عالم قرآن را از رسولالله؟ص؟ ارث
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 35 *»
بردهاند. در همه شئونات ملجأ جمیع عوالم و اهل همه عوالم هستند. و قرآن کتابی است جامع همه شئونات خلق، و وارث آن بعد از رسولالله؟ص؟ در همه مراتب ایشانند.
پس امامرضا؟ع؟ در این حدیث شریف ــ که به مناسبتِ برخورد با وفات حضرت آن را متذکر شدیم ــ وارثین کتاب را معین فرمودند. و الحمدلله یکی دو سال هم هست که در گنبد چون با ولادت حضرت برخورد میکردیم آنجا هم درباره این حدیث شریف یک مقداری بحث کردهایم. حالا این چند شبی هم که از این ماه باقی مانده است انشاءاللّه در اطراف همین حدیث شریف و همین مباحث که خودش ذکر فضائل و مناقب است گفتگو خواهیم داشت.
یکی از کسانی که به اعتدال حقیقی معتدل بودند و در اثر تبعیت خالصانه و صادقانه ــ در رتبه خودشان ــ جامع علوم ائمه و حامل انوار امام خود گردیدند، وجود مبارک شیخمرحوم بودند. و آنطوری که وضع ایشان و امر ایشان نشان میدهد، اعتدال ایشان عجیب بوده. در عرصه خودشان و در مقام خودشان اعتدالشان یک اعتدالی بوده که توانستهاند به واسطه آن اعتدال، مُجَدِّد باطن دین باشند، باطن دین را اظهار کنند. طبق بیان سیدبزرگوار، بعد از گذشتن هزار و دویست سال از بعثت رسولخدا؟ص؟ که برای ظاهر شریعت یکدوره تمام طی شد، شروع دوره باطن دین بوده؛ و این بزرگوار باطن دین و باطن تشیع را اظهار فرمود.([14])
دیشب تعبیری عرض کردم که همان کاری که رسولخدا؟ص؟ در غدیرخم فرمود و امیرالمؤمنین را به امت اسلامی برای حاملبودن علم رسولالله و مقام فرض اطاعت معرفی کرد، یعنی امامشناسی، امامشناسی را رسولالله در غدیرخم عملاً انجام دادند، دست امیرالمؤمنین را بالا گرفتند و معرفی کردند که بعد از من هرکس من تا به حال مولای او بودهام علی مولای او است. مقام امامت و شئونات ولایت را در آن امر معرفی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 36 *»
کردند. اما بعداً به واسطه رسوخِ افکار تسنن در تشیع، وضع تشیع به جایی رسید که اصلاً این مقام و منزلت امام فراموش شد. توی کتابها و بر سر زبانها گفته میشد، در بین شیعه شهادت به ولایت و امامت و امارت امیرالمؤمنین داده میشد، اما همه اینها یک مراسم سطحی و ظاهری بود که معنی نداشت. تشیع اصلاً وضع خودش را از دست داده بود، با مقام امام بیگانه شده بود.
شیخمرحوم با آوردن این حقایق ایمانی و معارف ربانی دوباره غدیرخم را احیاء کرد، گویا دست امیرالمؤمنین را گرفتند و بلند کردند و گفتند ای مردمی که از علی یادتان رفته، علی امام شما است. این برنامه را این بزرگوار اجراء کرد. و این کار خیلی اعتدال میخواهد، که آئینهای شود که رسولالله؟ص؟ به اسم «احمد» خود در این بزرگوار متجلی شود، و این بزرگوار حامل باطن علم و دین و نور ولایت شود، و مردم را ــ یعنی تشیع را ــ از یکچنین انحراف بزرگی به اول کار برگرداند. بعد از اینکه تشیع به آخرین نقطه انحراف رسیده بود این بزرگوار آن را به اول مبدأ نورانیت و خالصبودن و صافبودنش برگرداند. یکچنین حق بزرگی این بزرگوار بر گردن تشیع و شیعیان اثناعشری دارد.
امیدواریم خداوند از طرف تمام اهل ایمان به ایشان جزای خیر عنایت کند و قلب مطهرش را از تمام ما راضی و خشنود فرماید و ما را در برابر امر این بزرگوار کمک کند. امری است که انسان باید از خدا کمک بگیرد. مثل غدیرخم است. همانطور که با اجرای جریان غدیرخم منافق مشخص شد، ناکثین مشخص شدند، قاسطین مشخص شدند، مارقین مشخص شدند، مؤمنین حقیقی و صادق و خالص هم مشخص شدند. امر این بزرگوار هم مثل جریان غدیرخم، همانطور است. با امر ایشان است که مؤمن مشخص میشود، خالص مشخص میشود، صادق و صافی مشخص میشود، منافق مشخص میشود، ناکث مشخص میشود، ناکَس هم بگویید درست
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 37 *»
است. ناکِث ــ یعنی پیمانشکن و بیعتشکن ــ با مقام ولایت مشخص میشود. قاسط مشخص میشود، یعنی معاویهصفتها مشخص میشوند. ناکثین مشخص میشوند، یعنی طلحهها و زبیرها و عایشهها مشخص میشوند. مارقین یعنی خوارج مشخص میشوند، روحیه خوارج مشخص میشود که این شخص اگر آن زمان بود از خوارج و داخل حزب خوارج بود. خدا اینطور قرار داد که با امر ایشان دوباره عیدغدیر و حادثه غدیر تجدید شد. در شیعه اثناعشری این مسأله باید پیش بیاید.
زمان رسولخدا؟ص؟، ابتدای کار بود که میخواست ولایت را برای اینها مشخص کند. آنوقت هنوز شیعه گفته نمیشد. آنجا رسولخدا برای همه امت ــ بعد از شهادت به توحید و شهادت به رسالت ــ امر ولایت و امامت را مطرح فرمود و امر ادامه یافت تا زمان بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه و شیعه اثناعشری مشخص شد. بعد، دوره غیبت صغری تمام شد، و آنکسانی که باید به نواب و وکلای بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه امتحان شوند امتحان شدند، آنهایی که ماندند ماندند، آنهایی هم که رفتند به درک رفتند. یا به واسطه اینکه خودشان وکیل و نائب درست کردند، یا وکالت و نیابت این نوّاب مخصوص را انکار کردند، یا به طوری دیگر به جهنم رفتند. آنانی که اثناعشری و خالص ماندند و باید امتحان میشدند، امر شیخمرحوم امتحان ایشان بود.
گویا دوباره خداوند غدیری به دست شیخمرحوم برپا ساخت و امیرالمؤمنین را ــ یعنی فرمایشات محمد و آلمحمد؟عهم؟ را که خلفاء محمد و آلمحمد بودند ــ بر سر دست گرفت و گفت ای مردم! تشیع این است. هرچه به این بسته شده از تشیع نیست. دعوت کرد و به این دعوت و به این امر منافقین شناخته شدند و میشوند، ناکثین، پیمانشکنان مشخص شدند و میشوند، از همان زمان خوارج مشخص شدند و میشوند. هرروحیهای که باید مشخص بشود میشود. حتی ابوموسای اشعری صفتی هم باید مشخص شود. فرق نمیکند. به برکت این بزرگوار
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 38 *»
تجدید ولایت شد، و شیعه اثناعشری امتحان شدند، تا شدند شیعه اثناعشری. شیعه اثناعشری دوباره تجدید شد. حتی سنی معلوم شد. سنی آنانی بودند که حاضر نبودند اینهمه فضائل و مناقبی که ایشان گفت و فرمود بپذیرند.
و الحمد لله رب العالمین تا اینجا و تا این لحظه ما خدا را شکر میکنیم که ما را کمک کرد. و از الطاف و عنایات بقیةاللّه تشکر میکنیم که ما را در مورد امر این بزرگوار کمک فرمودند. انشاءالله در دل تسلیم هستیم و تصدیق داریم، چه بفهمیم، چه نفهمیم، چه بدانیم، چه ندانیم، و عزم و تصمیم داریم که اگر خدا کمک بفرماید و بقیةاللّه تأیید بفرمایند تا زنده هستیم با این بزرگواران و امر ایشان و دوستان ایشان خالصانه و صادقانه باشیم.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 39 *»
مجلس چهارم
(شب يکشنبه ـــ 23 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 40 *»
بسم الله الرّحمـن الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
عرض شد به مناسبت ایام و لیالی، ــ مخصوصاً امشب که برخورد میکنیم با سالگرد شهادت علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه ــ این حدیث شریف را متذکر شدیم که امام؟ع؟ فرمایشاتی در امر اصطفاء و گزینش الهی نسبت به وارثان قرآن بعد از رسولخدا؟ص؟ در مجلس مأمون لعنةاللّهعلیه فرمودند. بعد از آنکه آن ملعون علمای عراق و علمای خراسان را در آن مجلس جمع نمود و حضرت هم تشریف داشتند، از علماء از این آیه شریفه سؤال کرد، که شما چه میگویید درباره برگزیدگانی که در این آیه خدا ذکر فرموده و آنها را بعد از رسولخدا؟ص؟ وارث کتاب و قرآن دانسته است؟ آنها همهشان مجتمعاً گفتند که مراد از این برگزیدگان بعد از رسولخدا؟ص؟ همه امتند. همه امت وارث کتابند و قرآن از رسولخدا؟ص؟ به همه ایشان ارث رسیده است.
بعد رو کرد به حضرت و از حضرت سؤال کرد شما چه میفرمایید؟ فرمودند من آنطوری که اینها گفتهاند نمیگویم، بلکه من میگویم که مراد خدا از این برگزیدگان که وارثان کتاب و قرآنند، عترت طاهره محمد؟ص؟ هستند. و فرمودند مراد از عترت طاهره، آلمحمد؟عهم؟ هستند که در این آیه شریفه خدا ایشان را سابقین به خیرات نامیده است. میفرماید: «سپس ما به ارث دادیم کتاب را به کسانی که برگزیدیم ایشان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 41 *»
را از میان بندگانمان، که بندگان ما بعضی از ایشان ظالمند نسبت به خود، و بعضی مقتصد و معتدلند، و بعضی از ایشان سبقتگیرنده به خیرات هستند باذن اللّه. این انتخاب و گزینش و این ارثدادن کتاب، فضل بزرگ خداست.» یعنی همانطور که وجود رسولالله؟ص؟ بر این امت و بر قاطبه بشرها از زمان بعثت حضرت تا قیامت، فضل خداست، همچنین نازلکردن قرآن بر رسولخدا؟ص؟ از فضل و کرم خدا و نعمت و عنایت او بود، و حال هم که سخن از وارثین قرآن بعد از رسولالله؟ص؟ در میان است، خداوند فضل بزرگ خود را یادآوری میفرماید که وجود مقدس ائمه هدی سلاماللّهعلیهم اجمعین ــ عترت طاهره رسولالله ــ بعد از آن حضرت، وارثان کتاب و قرآن هستند. و قرآن با ایشان و ایشان با قرآن هستند. قرآن بدون ایشان قرآن نیست، و وقتی قرآن قرآن است و کتاب خداست که همراه باشد با عترت طاهره سلاماللّهعلیهم اجمعین.
از این جهت در همین حدیث شریف امامرضا صلواتاللّهعلیه تمسک فرمودند به حدیثی که مورد قبول همه اهل سنت و شیعیان است که رسولخدا فرمود: من از میان شما میروم و دو شیء گرانبها در میان شما میگذارم، کتاب خدا و عترتم را که اهلبیت من هستند. اینها از یکدیگر جدا نمیشوند تا حوض کوثر که به من میرسند. امام؟ع؟ به این حدیث و همچنین به آیه تطهیر استدلال فرمودند که برگزیدگان خدا برای این امر عترت طاهره هستند.
و عرض کردم این تقسیمبندی در این آیات، یک نوع تقسیمبندیی است که هر انسانی میفهمد که باید همینطور باشد، و بعد از دقت مییابد که وارث کتاب باید کدام دسته از این دستهها باشند. به خود آیه که مراجعه میشود مصطفَین و برگزیدگان مشخص میشوند که از میان امت چه کسانی هستند و این اصطفاء نسبت به چه کسانی انجام شده، این گزینش در مورد چه کسانی است. خداوند از اکثریت شروع میکند و اکثر خلق «ظالمٌ لنفسه» هستند. کفار و کسانی که در جهنم خواهند بود از
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 42 *»
آنها سخنی در میان نیست، و در آیات بعدی خداوند از آنها اجمالاً بیانی میفرماید.
در این آیه میفرماید ما قبل از آنکه رسول خود را از دنیا ببریم و بخواهیم کتاب و قرآن را به کسانی ارث بدهیم، تدبیر کردهایم و نگذاردهایم که بشر به این فکر بیفتد. ثم اورثنا الکتاب بعد از آنکه نازل کردیم کتاب را بر حبیبمان محمد؟ص؟ همان موقع این مطلب را عملی کردیم که بعد از او چه کسانی باید وارث قرآن و حامل قرآن باشند. خلق و امت، قرآن را به ظاهر و باطنش و جمیع مراتبش نزد چه کسانی بیابند؟ چون قرآن تنها همین الفاظ و همین عبارات ظاهر نیست، قرآن مراتب دارد، قرآن حقایق دارد، قرآن لطائف دارد. بعلاوه ــ عرض کردم ــ در هزارهزار عالم قرآن تجلی دارد، و باید کسی مثل رسولالله؟ص؟ محیط بر هزارهزار عالم باشد تا بتواند مثل او حامل قرآن و مرجع قرآن باشد، ردیف قرآن باشد، او با قرآن و قرآن با او باشد. و چنین کسانی نیستند مگر عترت طاهره سلاماللّهعلیهم اجمعین. ظاهرش نزد ایشان است، باطنش نزد ایشان است، و در هزارهزار عالم، تمام تجلیات قرآنی با مقامات و شئونات ایشان در آن عوالم همراه است.
آثاری که از کتابهای آسمانی ظاهر شده، تمامْ حقایقی است که از این کتاب سرچشمه گرفته. پس باید حامل و وارث این کتاب، مقام و منزلتش در حمل قرآن مثل رسولخدا؟ص؟ باشد. پس این تقسیمبندی به این منظور شروع شده که بندگان ما، ــ آن کسانی که اولین مقام را که عبودیت است دارند، ما را معبود دانسته و به معبودیت ما اعتراف کردهاند ــ سهدستهاند: یک دسته هستند که ظالم به خودند. و عرض کردم که تعابیر به شکل جملههای اسمیه است، و جمله اسمیه افاده ثبوت و دوام میکند. به طور جمله فعلیه ذکر نشده که دوام را نفهماند و تدریجی و گاهگاه باشد. نه، جملهها اسمیه است. در هر دسته، صفت همان دسته بیان شده. صفت راسخ و ثابت در هر دسته بیان گردیده، و به تعبیر دیگر لازمه رتبه هر مقامی از مقامات سهگانه این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 43 *»
سهدسته ذکر شده، که این لازمه مرتبه از ایشان جدا نیست و همیشه با ایشان است. این لوازم رتبه است که به آن اشاره شده.
فمنهم ظالم لنفسه یک دسته هستند که اینها نسبت به خود ستمگرند، یعنی به واسطه ارتکاب معصیت و تمایل به معصیتِ خدا، به خود ستم میکنند. و این صفت در ایشان صفت راسخ است، ایشان در هر حالی که باشند ظالم به خود هستند، و اگر خدا بخواهد ایشان را به همین حالی که دارند مؤاخذهشان کند اینها اهل هلاکتند. ظالم به خودند یعنی به خودشان ظلم و ستم کردهاند. به تعبیر ما، کسی که دلش برای خودش نسوزد و به حال خودش ترحم نکند، دیگری به حال او رحم نخواهد کرد. وقتی که خود شخص دلش برای خودش نسوزد، خدا راه نجات برایش معین کند و طریق مستقیم را به او ارائه دهد، و در همه ابعادش، مصالحش را برای او بیان کند، اما او مخالفت کند، و معصیت بورزد، یعنی نافرمانی کند ــ معنای نافرمانی همین است که بگوید این خیر را نمیخواهم، این صلاح را نمیخواهم، و برخلاف بیانات و فرمایشات خدا و اولیای خدا سلوک کند؛ این میشود ظلم به خود ــ کسی که دلش به حال خودش نسوزد چه کسی دلش به حال او بسوزد؟ ظالم به خود اینطوری است. پس اگر بخواهند به حال او رسیدگی کنند و به اقتضای وضع او با او رفتار کنند، باید هلاک شود. کسی برای او دلش نمیسوزد. اما خداوند، از لطف و رحمت و رأفتش، برای همین طایفه و همین دسته ــ چون ایمان دارند، چون از بندگان خدا هستند، چون اصل توحید را دارند، اصل ولایت و محبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ و دوستان ایشان را دارند، چون این اصل نزد ایشان هست و عداوتی با محمد و آلمحمد؟عهم؟ و اولیای خدا و دوستان ایشان ندارند، ــ با اینکه ظالم به نفس هستند اما خداوندِ رؤف و مهربان بر ایشان ترحم فرموده و مَوالی و آقایانی برای اینها قرار داده که آنها دلشان بر این بشر بسوزد و برای این دسته دلسوزی کنند، و به دلسوزی آنان خدا بر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 44 *»
ایشان ترحم کند و ایشان را بالاخره نجات دهد. حالا یا در دنیا یا در برزخ یا در مقدمات آخرت و دامنه قیامت. درهرصورت اینها باید به طورهایی پاک و پاکیزه شوند و آمرزیدهشده به برکت شفاعتِ شافعین داخل بهشت گردند. این دسته در همهحال ظالم به نفس هستند.
در این جمله دقت بفرمایید که ــ عرض کردم ــ نمیفرماید اینها به خود ظلم میکنند. نه، بلکه میفرماید ستمگرند به خود. یعنی این صفت، صفت راسخ ایشان است، همیشه اینطورند. به این معنی که حتی اگر عبادت هم میکند این عبادت برای او مِنهای امر ولایت و محبت، همین عبادت بخواهد او را نجات بدهد، نه، هلاکش میکند! چون عبادتش هم نعوذبالله استهزای خداست، هرچه خیرات دارد نمیتواند بگوید خیر است. چون از او در یک مقام و مرتبهای سرمیزند که در آن مقام و مرتبه معرفتش به حد نورانیت نرسیده. همان فرمایش حضرت سیدالشهدا صلواتاللّهعلیه درباره او جاری است که امام؟ع؟ هم از همین مقام و مرتبه خبر میدهند و از زبان اهل این مقام و مرتبه سخن میگویند. و امام همان دلی است که خدا قرار داده که به حال این دسته بسوزد و برای جلب رحمت خدا بر این دسته بنالد و گریه کند. الهی من کانت حقائقه دعاوی فکیف لاتکون دعاویه دعاوی حضرت در دعای عرفه میگویند: خدایا آنکسی که حقیقتهایش ادعا است چطور ادعاهایش ادعا نباشد؟ یعنی خدایا آنکسی که حقیقتهایش به اصطلاح لاف و گزاف است، چطور گزافها و لافهایش گزاف و لاف نباشد؟ الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لاتکون مساویه مساوی خدایا آنکسی که خوبیهایش بدی است چطور بدیهایش بدی نباشد. سخن از این دسته است و امام؟ع؟ شرح حال این دسته را میفرماید.
اینها در هر حالی که باشند ظالمٌ لنفسه هستند. اما عرض کردم از بندگان شمرده شدهاند. من عبادنا. خداوند شکور است، خداوند درباره اینها غفور است. کجا
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 45 *»
غفران خدا ظاهر میشود و کجا غفوربودن خدا آشکار میشود؟ در همین دسته است که به برکت شفاعت و نور شفاعت شافعین سلاماللّهعلیهم اجمعین خداوند گناهان ایشان را میآمرزد و طاعات ناقابل و سروپاشکسته همین دسته را میپذیرد. به جهت اینکه شفاعت محمد و آلمحمد؟عهم؟ که نور فضل آن بزرگواران است بر ایشان میتابد و در هر عرصهای که لایق شفاعت شدند در همان عرصه آمرزیده میشوند. اگر در این دنیا به واسطه استغفار، توجه، گریه و ادای حقوق و سایر اموری که از اسباب آمرزش است و محمد و آلمحمد؟عهم؟ وعده فرمودهاند و بیان کردهاند، لایق شفاعت شدند؛ این کارها را که انجام دادند، امام وقت و حجت وقت که امروز وجود مبارک بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه هستند وقتی که نگاه میکنند که این شخص از روی خلوص دل و واقعاً پشیمانیِ از گناه، در فکر توبه برآمده و از گناه خود پشیمان است و بر حال خود مینالد و گریان است، متذکر است، به او توجه میفرمایند. وقتی به او توجه فرمودند، نور توجه امام، همان شفاعت امام است. امام به درگاه خدا دعا میفرمایند و از خدا میخواهند: خدایا گناهان این شخص را بیامرز، طاعاتش را قبول کن، خدا هم قبول میفرماید. دعای امام رد نمیشود. مستجاب است. گناهانش آمرزیده میشود. طاعاتش به درگاه خدا پذیرفته میشود.
این است که فرمود و ایقنت انک انت ارحمالراحمین فی موضع العفو و الرحمة([15]) موضع عفو و رحمت همانجایی است که امام به شخص توجه میکنند. خدا عفو و رحمت خود را آنجا قرار داده. همینها هستند که به برکت همین شفاعتها در بهشتها میگویند الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن خدا را شکر که از ما غم و اندوه صحرای محشر را برطرف کرد و آن حزن بزرگ و فزع بزرگ را از ما برطرف فرمود ان ربّنا لغفور شکور پروردگار ما آمرزنده است، چه گناهانی را از ما آمرزیده! در بهشت مییابند
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 46 *»
که خداوند چه فضل بزرگی شاملشان کرده و چه گناهانی را از ایشان عفو نموده! از این جهت به یاد آن آمرزش الهی میگویند ان ربّنا لغفور شکور، گناهانمان را آمرزید، طاعات ناقابلمان را به لطفش و به فضل و کرمش پذیرفت، شکور یعنی شکرگزار، سپاسگزار. خدا به برکت امام و شفاعت امامانمان صلواتاللّه علیهم اجمعین از طاعات ناقابل ما سپاسگزاری کرد.
پس این دسته وقتی که به خود مراجعه میکنند، میبینند که وقتی که ظالم به خود هستند قابل و لایق این نیستند که مورد گزینش الهی قرار بگیرند و وارث قرآن باشند، و قرآن را به ظاهر و باطنش بدانند، به طوری که مرجع باشند، همردیف قرآن باشند، صاحب قرآن و حامل قرآن باشند. نه، میفهمند که اهلیت این امر را ندارند. خدا از این دسته شروع کرده که اکثریت خلق را این دسته تشکیل میدهند. پس اینها خودشان مییابند که یقیناً برگزیدگان خدا برای ارثبردن این قرآن شریف نیستند. این قرآن عظیم، این قرآن کریم، این قرآنی که نور است، علم خداست که نازل شده بر رسولخدا؟ص؟، یکچنین کتابی با یکچنین عظمتی جایش سینههای اهل عصیان و ظالمین به خود نخواهد بود. آنها قابل و لایق این امر نیستند. این را میفهمند.
دسته بعدی را به اینطور معرفی میکند که: و منهم مقتصد. عدهای دیگر از بندگان ما کسانی هستند که معتدلند، اینها به خود ظلم نمیکنند، به خلق خدا ظلم نمیکنند، بلکه به واسطه اعتدالی که دارند عادلند. و عادل در مقابل ظالم است، ظلم در مقابل عدل است، عدل یعنی تخلفنکردن از موازین و قراردادن هرامری و هرشیئی در جای مناسب خود که خداوند به حسب عدل در آئینهای آسمانی قرار داده، و به عکس عادل و عدل ظالم و ظلم است که از حد و موازین تجاوز میکند.
پس دسته اول که به ظالمبودن معرفی شدند، این دسته دوم به معتدلبودن معرفی میشوند. و اینجا هم باز میبینید جمله، جمله اسمیه است. یعنی صفت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 47 *»
عدل و اعتدال و عادلبودن در این عده، یک صفت ثابت و راسخ است که در جمیع امورشان و جمیع شئونشان مطابق موازین حرکت و سلوک میکنند، یک مو افراط و تفریط در کار ایشان نیست، در ظاهرشان، در باطنشان، در بُعد عقلی، در بعد نفسی، در بعد جسمی، در هیچیک از ابعاد و مراتب خود انحراف از طریق مستقیم و از موازین الهی ندارند. و این خیلی مقام است، این خیلی منزلت است. و خدای علیمِ حکیم از حال بندگان خود خبر میدهد و آنها را به این صفات میستاید و این صفت را برای ایشان ذکر میکند. همانطور که دیدیم وقتی که خدا از ماها سخن میگوید چه خوب و بجا میفرماید فمنهم ظالم لنفسه. خدا ما را خوب میشناسد، خدا از ما کاملاً باخبر است که ما چقدر به خود ظلم میکنیم، و به واسطه میل به معصیت و تمایلات نفسانی و فرمانهای نفس اماره بالسوء، به واسطه غلبه شیطان در نزد معصیت چه حالی داریم! پناه به خدا میبریم، ما از معصیت لذت میبریم و از طاعت کراهت داریم. چه کسی میفرماید؟ امیرالمؤمنین. میفرماید هیچ طاعتی انجام نمیشود مگر با کراهت، و هیچ معصیتی انجام نمیشود مگر با لذت.([16]) این بزرگواران از حال ما خبر میدهند.
حالا خدای ما، خالق ما، که به همه مراتب ما واقف است، ظاهر ما را میداند، خاطرات مغزی ما را میداند، خیال ما را میداند، دل ما را میداند، همه امور ما در نزد او واضح و آشکار است، هیچ امری بر خدا مخفی نیست یعلم خائنة الاعین و ماتخفی الصدور.([17]) حتی خدا آن چشم بههمزدنهایی که از روی خیانت و به قصد معصیت است را میداند. گوشههای چشم، نگاههای از گوشه چشم را خدا میداند و بر او پوشیده نیست. آنچه که در دلها است ــ از خاطرهها و خیالاتِ معاصی ــ بر خدا پوشیده نیست. او همانطور که ما را خوب میشناخته و میبینیم که از ما اینطور
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 48 *»
تعبیر آورده، فمنهم ظالم لنفسه؛ همین خدا از کاملین و بزرگان دین و اهل کمال و اهل معرفت نورانیت اینطور تعبیر آورده و منهم مقتصد یعنی اینها معتدلند و دارای اعتدال حقیقی هستند. خداوند مجازگو نیست، حقیقت میگوید و بیجهت نمیگوید. در فرمایشش مبالغه ندارد، با کسی خویشی ندارد و عاشق کسی نیست که بخواهد مبالغه داشته باشد. چون ممکن است کسی به جهت محبت و علاقه و عشق شدید، تعابیر شاعرانه و عاشقانهای، مبالغهگوییهایی داشته باشد. اما خداوند حکیمِ بینیازِ غنیِ مطلق که با هیچ بندهای نسبتی ندارد، او ایشان را میستاید به اینکه و منهم مقتصد. بعضی از بندگان ما صفت ثابت و راسخِ در آنها این است که به حقیقت اعتدال معتدلند؛ و به حقیقت عدالت عادلند، هیچ خلاف عدلی در ایشان نیست؛ یک سر مو و یک ذره تجاوز از حق و موازین الهی در کار ایشان نیست.
ببینید اینها چه بندگان شایستهای هستند که به واسطه اعتدال، صاحب چه مقام و منزلتی میشوند! در ایشان انوار اولیائشان، انوار معصومین؟عهم؟ متجلی میشود؛ به معرفت نورانیت دلهایشان نورانی میگردد؛ سینههایشان مرکز علم امامشان میشود که امام در وصف سلمان رضواناللّهعلیه فرمودند که آن بزرگوار وارث علم محمد و علی صلیاللّه علیهماوآلهما شد.([18]) آن بزرگوار از علماء شد.([19]) و از این جهت ملحق به آلمحمد؟عهم؟ گردید و فرمودند سلمان منا اهلالبیت.([20]) این مقام و منزلت شأن چنین کسانی است. اما اینها هم نمیتوانند بالاصاله وارث کتاب باشند، چون نیازمند به موازین هستند. اینها به برکت موازین معتدلند. پس بالاصاله وارث کتاب نیستند.
بلکه وارث کتاب از میان بندگان خدا بعد از رسولالله؟ص؟ گروهی هستند که
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 49 *»
درباره آنان میفرماید و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه این جمله را هم میبینیم که به شکل جمله اسمیه است. در میان بندگان ما گروهی هستند که این صفت در ایشان راسخ است، که در همه مراتبشان نسبت به جمیع خیرات بر جمیع خلق سبقتگیرنده هستند. پس مقدّمند بر همه خلق و پیشوا و قدوه و اسوه هستند برای جمیع خلق. حتی مثل انبیاء هم به ایشان اقتدا میکنند. و آنها هم به این موازین خود را میسنجند. و آنها هم از این جهت تابع ایشان هستند. تمام انبیاء خودشان را به این اسوهها عرضه میداشتند. اگر پیغمبری میخواست در بلا صبر کند، به او عرضه میشد صبر محمد و آلمحمد؟عهم؟ در بلاها و آنگاه خود را با آن صبر میسنجید که آیا صبر دارد یا ندارد؟ و میدید عاجز است که در نزد بلاها آنطور صبر داشته باشد. وقتی در مقابل صبر ایشان خاضع میشد، آنگاه به او ثواب صابرین داده میشد و اجر صبر به او عطا میگردید. همینطور در هر امری و هر صفتی، صفات محمد و آلمحمد؟عهم؟ بر ایشان عرضه میشد و به محمد و آلمحمد؟عهم؟ اقتدا میکردند.
از جمله مصائبی که آلاللّه متحمل آن شدهاند مصیبت غربت و آوارهشدن از وطن است. و میدانیم اول غریب و اول کسانی که آواره شدند از وطن اصلی خود برای نجات این بشر، محمد و آلمحمد؟عهم؟ بودند که آواره شدند از آن مقام و منزلت اصلی خودشان، و در میان این خلق برای هدایت این خلق آمدند. هر کجا بودند غریب بودند! در هزارهزار عالم غریبند. چون هزارهزار عالم امکانی عالم خلق است و این بزرگواران فوق عالم خلقند، ایشان اسماءاللّه و صفاتاللّه هستند، عالم ایشان عالم لاهوت است. پس در هزارهزار عالم که برای جمیع خلقِ هزارهزار عالم جلوه کردند، غریبند، و در غربت به سر میبرند. پس اصل غریب و غربت شأن محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. نه تنها در این عالم ما، بلکه ــ عرض کردم ــ ایشان در هزارهزار عالم غریب بودند. چون از جنس این خلایق نبودند و برای هدایت خلایق در این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 50 *»
عالمها خدا ایشان را ظاهر کرد، و نور خود و آیه تعریف و تعرف خود قرار داد. امامزمان صلواتاللّهعلیه در دعای رجب از این امر خبر دادند، فرمودند یعرفک بها من عرفک لافرق بینک و بینها الّا انّهم عبادک و خلقک این بزرگواران در همه مکانها نور خدا شدند. غریب به معنای واقعیش، و غربت به معنای حقیقیش شأن ایشان است.
اضافه بر این غربت، در این عالم هم غریبانه بهسربردند. درست است که رسولالله در مدینه بودند اما میدانید آن بزرگوار از مکه به مدینه آمدند، و در مدینه حضرت بالاجبار ماندند، و به جهت تقیه و محافظتِ جانشان، طبق نظام الهی و دستور خدا به مدینه آمدند. وگرنه شهر حضرت و وطن حضرت ــ به حسب ظاهر ــ مکه است. از این جهت در اوصاف آن بزرگوار، اول میگوییم المکّیّ بعد میگوییم المدنیّ. آن بزرگوار مکّی بود باید در مکه باشد، اما ظلم ظالمین و اشقیاء آن بزرگوار را واداشت که از حرم خدا شبانه و غریبانه حرکت کند، و با دشمنی که اشدّ دشمنها است ــ با آن شرایط ــ همراه شود. امیرالمؤمنین در جای حضرت بخوابند و آن شب رابرای نشاندادن ظلم این بشر «لیلةالمبیت» بنامند.
همچنین امیرالمؤمنین؟ع؟ در مدینه بودند، به ناچاری کوفه آمدند، و ناچار در کوفه متوقف بودند. و همینطور امامحسن صلواتاللّهعلیه در کوفه همراه حضرت امیر بودند، امامحسین در کوفه همراه حضرت بودند، و بعد هم امر هجرت حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا انجام شد. ولی تمام اینها ــ به حسب ظاهر ــ روی اراده و انتخاب خودشان بود. رسولالله خودشان انتخاب کردند و به حسب ظاهر به مدینه آمدند؛ امیرالمؤمنین به عنوان خلیفه و حاکم بر مسلمین به کوفه آمدند؛ حضرت سیدالشهدا به ظاهر خودشان انتخاب کردند و دعوت اهل عراق را قبول کردند. به ظاهر به اختیار خودشان آمدند. عرض کردم امر اجبار به آوارهشدن و غریبشدن از زمان موسیبنجعفر؟ع؟ شروع شد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 51 *»
عرض کردم اولِ دوره اختفاءِ مقامِ خلافت و ولایت الهیه ــ بعد از یک دوره ظهور در جمیع مقاماتش، به طور اجمال ــ از زمان موسی بن جعفر؟ع؟ شروع شد که هارون حضرت را خواست، و حضرت را دستگیر کرده به آنطوری که شنیدهاید حضرت را آوردند در بصره و مدتی در بصره زندان بودند و بعد هم حضرت را به بغداد منتقل کردند و در بغداد زندانی بودند. و بعد از شهادت حضرت، نوبت آوارهشدن به علی بن موسی الرضا صلواتاللّهعلیه رسید. درست است که به ظاهر با احترام و به عنوان تجلیل و تعظیم از مقام حضرت، حضرت را به خراسان خواستند ــ خدا مأمون را لعنت کند ــ اما در واقع برای آوارهساختن حضرت نقشه کشیده بود و اینکه آن بزرگوار در معرض شیعیان نباشد و غریبانه زیر نظر مأمون ملعون به سر ببرد.
دلیل اینکه مقصودشان آوارهشدن حضرت بود همینکه در آن سفرِ اخیرِ حضرت به حج، با فرزندشان جوادالائمه همراه بودند. راوی میگوید: حضرت جواد در موقع طواف روی دوش خادمشان بودند، و ایشان را طواف میداد. طواف که تمام شد به خادم فرمود مرا ببر در حجر اسماعیل، حضرت را برد در حجر اسماعیل، از دوش خادم آمد پایین، نشست و زانوهای غم در بغل گرفت. حزن وجود مبارکش را گرفته بود و اشک از چشمهای مبارکش میریخت. امامرضا؟ع؟ برای نماز طواف تشریف بردند پشت مقام ابراهیم نماز خواندند. خادم عرض میکرد چرا برنمیخیزید؟ پدرتان منتظر شما هستند، جوابی به خادم نمیفرمود. خیلی منتظر شد، دید نه، قصد برخاستن ندارند. آمد خدمت امامرضا حال فرزندشان را عرضه کرد. حضرت خودشان تشریف آوردند، فرمودند فرزندم چرا برنمیخیزی؟ عرضه داشت پدر چطور برخیزم؟ و حال آنکه میبینم شما طوری خانه خدا را طواف فرمودید که گویا آخرین وداع و آخرین طواف شما است و دیگر قصد مراجعت ندارید!([21]) همین، دلیل بر آوارگی این بزرگوار است که آواره شدند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 52 *»
در اینجا نه تنها گرفتار مأمون و صدمات و لطمات آن ملعون بودند، که ــ پناه به خدا میبریم ــ از شرّ واقفیه هم در امان نبودند. این طایفه چقدر علیبنموسی الرضا؟ع؟ را اذیت کردند! سبحاناللّه، چقدر این دسته اذیت کردند! و آخرین امتحانی بود که خداوند شیعیان را به وجود مبارک علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه امتحان فرمود.
واقفیه بر امام موسیبنجعفر؟ع؟ متوقف شدند و گفتند ایشان نمردهاند و زنده هستند، ولی غائب شدهاند. و چون نمردهاند امامت بر وجود مبارکش متوقف است، و بعد از او کسی امام نیست. به اینطور امامت علیبنموسی را انکار داشتند و درنتیجه امامت امامان بعدی را هم انکار کردند. و کاش به این انکارشان اکتفا میکردند و دیگر در مقام اذیت و آزار وجود مبارک علیبنموسی الرضا نبودند. اینها سعی میکردند شیعیانی را که به امامت حضرت اقرار کردهاند از این اعتقاد و اقرار برگردانند. حالا ببینید این ملعونها چه فعالیتی باید داشته باشند. به انواع مختلف و اسباب مختلف مینشستند نزد شیعیان و بدگویی از وجود مبارک علیبنموسی الرضا میکردند. بعضیها علم حضرت را انکار میکردند. بعضیها معجزه و کرامت حضرت را انکار میکردند. بعضیها نقشه و قراردادهای قتل حضرت را داشتند. برای حضرت خیلی صدمه و خیلی خطرناک بود. وجود مبارک علیبنموسی الرضا از این ملعونها خیلی صدمه دیدند به طوری که بعضی از شیعیان دیگر طاقتشان تمام میشد. بعضی از این واقفیه زبانهای بد داشتند، فحاشی میکردند. به علیبنموسی الرضا فحش و ناسزا میگفتند.
یکی از اصحاب حضرت بارها از یکی از این واقفیه ناسزاها و جسارتها نسبت به وجود مقدس علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه شنید، پیش خودش تصمیم گرفت، کاردی خرید و گفت هرکجا این نانجیب را دیدم میکشم. از خانه خارج شد،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 53 *»
به همین قصد که هرکجا آن ملعون را دید بکشد. در همین اثناء، دید یکنفر آمد جلویش ــ او را نمیشناسد ــ یک کاغذی به او داد. تا کاغذ را نگاه کرد، دید علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه این نامه را نوشتهاند و به وسیله این شخص برایش فرستادهاند. در آن نامه نوشتهاند این کار را نکن و از این تصمیمت منصرف شو. حتی حضرت او را قسم داده بودند، که به حق خودم تو را سوگند میدهم، نکند چنین کاری بکنی که امر بر شیعیانمان سخت و مشکل میشود.([22])
خیلی موارد در تاریخ ذکر شده؛ از جمله وقتی که حضرت به ناچار ولایتعهدی را قبول فرمود، همینکه ولایتعهدی را امام قبول فرمودند ــ به جهت تقیه بود و وظیفه امامت اقتضا میکرد، هرچه بود ــ این ملعونها بهانه بزرگی به دست آوردند و شروع به بدگویی از حضرت کردند، و اینکه این غیر از پدرش موسیبنجعفر؟ع؟ است، این طالب دنیا و طالب ریاست است. این چه و چه و چه و بارها در مجالس شیعیان مینشستند و برعلیه علیبنموسی صلواتاللّهعلیه حرف میزدند و مخصوصاً این بهانه را ذکر میکردند. بعضی از شیعیان که به امام؟ع؟ میرسیدند، میگفتند آقا فلان مجلس بودیم، فلان واقفی ملعون درباره شما اینطور میگفت. میگفت شما طالب دنیا و طالب ریاست هستید که ولایتعهدی مأمون را قبول کردهاید. حضرت چه بفرمایند؟ میفرمودند مقام من بالاتر است ــ به حسب ظاهر ــ یا مقام یوسف؟ من وصی رسولالله هستم، پیغمبر که نیستم. اما یوسف پیغمبر خدا بود و او مقام امانت و وزارت عزیز مصر را قبول کرد. اصلاً خودش پیشنهاد کرد، من که خودم پیشنهاد نکردم، مرا مجبور کردند. قرآن هم به من دستور میدهد و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة خودتان با دست خودتان، خودتان را به هلاکت نیندازید. مأمون شمشیر روی سر من گرفت، گفت یا باید قبول کنی یا کشته میشوی. بعد هم قرار گذاردهام که هیچ
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 54 *»
دخالتی در امر حکومت نداشته باشم، نه عزلی، نه نصبی، نه هیچکاری، از همه گذشته، من به مأمون هم گفتهام به دیگران هم گفتهام که قبل از رفتن او از دنیا، من از دنیا میروم، و نمیمانم که ولیعهد او و جانشین او شوم.([23]) دائماً امام؟ع؟ به این زبانها بیان میفرمودند.
چه مظلومیتی است! خودتان فکر کنید. امام معصوم، گرفتار این عده نانجیب رذل باشد، بر حضرت چه میگذشته! البته در میانشان هم بعضیها بودند که به ضلالت افتاده بودند و حضرت از حال آنها آگاه بودند و به تدبیرهایی آنها را هدایت میکردند. در تاریخ ذکر شده که بعضیها هدایت شدند و از توقف و واقفیبودن به برکت نور هدایت علیبنموسی الرضا صلواتالله و سلامه علیه دست برداشتند. و این جریان ــ در مورد اثناعشری بودن و تمام مقامات ائمه را پذیرفتن ــ آخرین امتحان شیعه بود، که به وجود مبارک حضرت رضا؟ع؟ این امتحان انجام شد؛ و هرکس امامت حضرت را پذیرفت تا مهدی آلمحمد؟عهم؟ را قبول کرد. و خدا را شاکریم که خدا این نعمت را به ما داده و ما را به این شرافت مشرف کرده که معتقد به امامت دوازده امام هستیم، و الحمد لله رب العالمین در جوار قبر مطهر علیبنموسی الرضا به سر میبریم. خداوند این نعمت مجاورت را از ما نگیرد و این نعمت را به نعمت مجاورت با این بزرگوار در برزخ متصل کند که در برزخ هم در مجاورت علیبنموسی الرضا باشیم، و در کنار آن مقامی باشیم که ایشان در آن عالم دارند. مقامات خودشان را به بعضی از شیعیانشان در عالم برزخ نشان دادند. انشاءاللّه همجوار این بزرگوار باشیم. اللهم صلّ علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوةً کثیرةً تامةً زاکیةً متواصلةً متواترةً مترادفة کافضل ما صلّیت علی احد من اولیائک.
و عجّل فرج ولیّک صاحبالزمانݡ
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 55 *»
مجلس پنجم
(شب دوشنبه ـــ 24 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 56 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
معلوم شد که برگزیدگان خدا از میان بندگانش برای آنکه وارث کتاب و وارث قرآن باشند ــ طبق این آیه شریفه ــ کسانی هستند که بر جمیع خلق در جمیع خیرات سبقت گرفتهاند. ایشانند که برای این انتخاب و گزینش الهی شایسته و لایقند، و خداوند قبل از رحلت رسولش؟ص؟ این تدبیر را فرموده و قرآن را به ارث به ایشان داده است. و چون در این عالم چنین است پس در تمام عوالم همینطور است، در همه عوالم خداوند ایشان را جانشین و وارث رسولالله؟ص؟ قرار داده است.
در این دنیا هم خداوند قبل از رحلت حضرت این آیات را نازل فرمود و به شکل ماضی و گذشته خبر داد که ما این کار را کردهایم. نه اینکه بعد از این، این کار میشود. وارث قرآن در جمیع مراتبِ آن، عترت طاهره سلاماللّه علیهم اجمعین هستند که بر جمیع خلق در همه امور خیر سبقت گرفتهاند. این فضل بزرگ خدا بر اهل ایمان است که خداوند ایشان را بعد از رسولخدا؟ص؟ بدون امام و پیشوا و سرپرست نگذارده و تا قیامت قرار بر همین است، و وارثان کتاب این بزرگواران ــ یعنی عترت طاهره ــ هستند، که به برکت امامت ایشان، اهل اعتدال حقیقی به مقامات خود میرسند. و همچنین ناقصین که ظالم به خود هستند، آنها هم به برکت ایشان نجات مییابند و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 57 *»
در جنات عدن داخل میشوند و از زینتهای آن جنّات که دستبندهای طلا و لؤلؤ است زینت میشوند. لباسشان در آن بهشتها ابریشم است و سخنشان این است که خدا را شکر میکنند و بر اینکه از ایشان اندوه بزرگ قیامت را برطرف ساخت سپاسگزاری مینمایند، و میگویند پروردگار ما به فضل و کرمش و به شفاعت اولیائمان؟عهم؟ آمرزنده گناهان ما و شکرگزار و سپاسگزار طاعات ناقص ما بود. آن پروردگاری که ما را در دار همیشگی و در خانه جاوید و پاینده قرار داد؛ و اینها همه از فضل او بود. همانطور که از فضل خودش بعد از رسولخدا؟ص؟ برای ما امام قرار داد، به فضلش هم بر ما این لطف و کرم و رحمت را فرمود که ما را در یکچنین خانههایی جای داد. خانههایی که در آن خانههای اقامه و پایدار، مشقت و زحمتی برای ما نخواهد بود. وقتی که مشقت و زحمت نبود، آثار مشقت و زحمت هم که «لغوب» ــ یعنی خستگیها و ناتوانیها ــ باشد، نخواهد بود. در چنین خانهای ما را جای داد. اینها همه از برکت وجود کسانی است که خدا ایشان را در این آیه ستوده است به اینکه سابق به خیرات هستند. یعنی بر همه خلق و در جمیع عوالم و در جمیع خیراتی که خداوند قرار داده سبقتگیرنده هستند. اینها هستند که بعد از رسولخدا؟ص؟ شایستگی دارند که وارث کتاب و قرآن باشند.
در مورد این آیه شریفه سخن مفسرین و اختلاف در بیان مراد از آن، زیاد است. آن مقداری که عرض میشود مستفاد از احادیث آلمحمد؟عهم؟ و فرمایشات بزرگان دین است.
خداوند از میان بندگان خود ایشان را برگزید. بندگان خدا سهدسته هستند و مقصود از «بندگان ما» که میفرماید یعنی آن کسانی که اقرار به معبودیت او کردهاند و در اهل توحید داخل شده و به رسالت رسول او؟ص؟ اقرار کردهاند. اینها سهدسته هستند. و این سهدسته بودن از جهت آن است که در سهرتبه واقع شدهاند و لازمه هر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 58 *»
رتبهای همراه ایشان است، و به این لازمه رتبه خدا ایشان را معرفی میکند. یک دسته ظالم به خودند، نسبت به خود ستمگرند. اینها چه کسانی هستند؟
از امام صادق صلواتاللّهعلیه سؤال شد که مراد خدا از کسانی که در این آیه فرموده ظالم به خودند کیانند؟ فقال؟ع؟ الظالم یحوم حوم نفسه([24]) ظالمین و ستمگران به خود، آن کسانی هستند که محور امورشان خودشان هستند. در جمیع فعالیتها محورِ خود را خود قرار دادهاند. هرچه را خیال میکنند به نفعشان است آن را انجام میدهند، و هرچه را خیال میکنند به ضررشان است آن را ترک میکنند. یحوم حوم نفسه. اینها یک محور دارند که نفس اماره بالسوء است. به خواست نفس اماره بالسوء حرکت میکنند. هرچه خدا و اولیای خدا آنها را به خیر و صلاحشان دعوت میکنند، آنها میگویند نه، خیر و صلاح ما در همان است که خودمان میفهمیم و خودمان میدانیم. اینها اصولاً اینطورند. حالا به واسطه تربیت یا به واسطه ریاضت، گاهی اعمالی که به ظاهر به ضرر آنان است، ولی چون خدا و اولیای خدا به آنها دستور دادهاند انجام میدهند؛ این به جهت تعبّد است. یعنی خود را به اینطور میسازند و به اینطور وامیدارند. وگرنه نفس اماره بالسوء به آنها اجازه نمیدهد. در دل و در حاقّ حقیقت خود کراهت دارند و در دل خود حرج مییابند، که اگر اینطور نبود بهتر بود!
آنکسی که زحمت میکشد و تمام دوره تابستان به زحمت و مشقت برای خود مقداری محصول تهیه میکند، همینکه محصولش را جمع میکند و به حد نصاب میرسد، فوراً دستور شرعی صادر میشود که باید زکات بپردازی. این اگر به آداب دین تربیتشده باشد، به جهت تعبد و بندگی حاضر میشود زکات مالش را بدهد. اما در دل و آن حاقّ حقیقت خود بدش نمیآید که زکات بخشیده میشد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 59 *»
چه بهتر بود که زکات ندهد. آنکسی که یک سال زحمت کشیده، کسب کرده، منافع به دست آورده، تجارت کرده، چقدر زحمت کشیده، اینطرف و آنطرف زده، بازار را صبح تا شب مثل مکه و آن قسمتی که واقع شده بین کوه صفا و مروه دائماً رفته و آمده، طواف بازار کرده، اینطرف و آنطرف رفته، دروغ گفته، راست گفته، قسم خورده و از این قبیل کارها؛ تا بالاخره سر سال یک درآمدی و منفعتی در تجارت برده. تا ماشینحساب را میگذارد و حساب انجام میشود، میبیند مازاد مخارج موجود است. حالا یکپنجمش را باید بپردازد. عجب! نمیشد این کار نشود؟ این قرارداد نباشد؟ دیگر چه میماند؟ چهار قسمتش برای من باشد؟ بابا خمس است، یکقسمت از پنجقسمت است، چیزی نیست! نه، همین هم اگر میشد بخشیده شود چقدر بهتر بود.
از این جهت چون در بعضی از روایات، این مطلب که «ما خمس را بر شیعیانمان مباح کردیم»([25]) رسیده، خیلی از تجار تهران بودند که اینها همین حدیث شریف را گرفته بودند و به این حدیث عمل میکردند و میگفتند امام؟ع؟ خمس خود را به شیعیانشان بخشیدهاند. ما هم شیعیانشان هستیم، پس بر ما مباح کردهاند! حالا مراد از این حدیث مجمل چیست؟ راجع به چیست؟ آیا راجع به غنائم جنگی است؟ که چون در زمان خلفاء جور میرفتند جنگ میکردند، غنائم جنگی به دست میآوردند، توی این غنائم غلامها بود، کنیزها بود، اموال بود، مَرکَبها بود، اینها را بین سربازها و کسانی که رفته بودند به میدان جنگ و شرکت کرده بودند، تقسیم میکردند. و قطعاً میدانیم خمس و یکپنجم غنائم مال امام است. و امام؟ع؟ که گوشه خانه نشسته بودند، کسی به ایشان اعتنا نمیکرد که یکپنجم غنائم را برای آن بزرگوار ببرند. حق امام هم داخل در غنائم بین مردم تقسیم میشد. شیعیان مضطرب میشدند،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 60 *»
نگران میشدند، میآمدند خدمت ائمه؟عهم؟ سؤال میکردند که آقا غلامی به ما دادهاند یا کنیزی به ما دادهاند و از غنائم است، مرکبی دادهاند، اموالی دادهاند، اینها را چه کنیم؟ میدانیم یکپنجم حق شما داخل این غنائم است. امام میفرمودند ما بر شما دوستان و شیعیانمان حقّمان را حلال کردیم. حق ما بر شما مباح. حقی که از ما در این غلام یا این کنیز یا این مرکب یا این مال هست، به شما بخشیدیم. بر شما حلال. تصرفتان حلال است. اما بر دشمنانمان یعنی سنیها نمیبخشیم،آنها حرام میخورند، حرام سوار میشوند، حرام کنیز را تصرف میکنند، و همینطور سایر تصرفات. از آنها راضی نیستیم و بر آنها حرام میدانیم و حلال نمیکنیم.([26]) شاید مراد این باشد و تقریباً اکثر فقهاء هم همین را گفتهاند.
حالا نباید این بحث فقهی بشود، ولی بد نیست عرض کنم. یا مراد امام؟ع؟ این است که ما حق خودمان را بر شیعیانمان حلال کردیم، به این معنی که سهم امام؟ع؟ داده میشود به شیعیانی که صالح و باتقوا هستند و مخارج لازم زندگی را ندارند. جوان شیعه میخواهد ازدواج کند پول ندارد مثلاً، یا ازدواج کرده خانه ندارد، کار و کسبی ندارد، سرمایه ندارد و یا مقروض است. امام؟ع؟ اجازه فرمودهاند که از سهمشان به اینها داده شود. البته شرطش ایمان و تقوا است و بعد هم مخارج لازم است، نه مازادِ مخارج لازم، هرزگیها و اضافهکردنها و دختر عروسکردنها و پسر دامادکردنها و مهریههای سنگین از سهم امام پرداختن و جهیزیههای سنگین از سهم امام دادن و امثال اینها؛ نه، اینها همهاش حرام است. آن مقداری که برای اداره یک زندگی معمولی نیازمند هستند ائمه اجازه فرمودهاند. شاید مراد از این حدیث که ما بر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 61 *»
شیعیانمان خمسمان و سهممان را مباح کردیم، همین یک موردش باشد. بگذریم.
آنکسی که میخواهد خمس بپردازد البته به جهت تعبد، عبودیت و بندگی، خمسش را انشاءاللّه میدهد. اما در دل بدش نمیآید که اگر میبخشیدند بهتر بود! اگر خمس قرار نمیدادند و پرداخت یکپنجم منفعت را واجب نمیفرمودند بهتر بود! این «چهبهترها» همین است که الظالم یحوم حوم نفسه با اینکه از بندگان خدا هستند. خدا میفرماید فمنهم ظالم لنفسه از همینهایی که بندگان ما هستند و چهبسا به ظاهر هم عبودیت و تعبد دارند، اینها محورشان خواستههای نفسانی است. گرد خود میچرخند و در همه امور به فکر منفعت خودند. این هم که حالا خمس میدهد یا زکات میدهد یا نماز میخواند یا روزه میگیرد، باز هم به جهت این است که به او گفتهاند که اگر این کارها را بکنی تو را به بهشت میبریم و اگر نکنی تو را به جهنم میبریم. اگر به صورت عبادت هم انجام میدهد باز به نفع خودش و برای خاطر خودش است. باز هم محور خود او است. الظالم یحوم حوم نفسه. پس این مطلب معلوم است.
بعد امام؟ع؟ و منهم مقتصد را معنی میفرمایند و المقتصد یحوم حوم قلبه مقتصد، که دسته دیگری از بندگان خدا هستند، محور در امور آنها قلب آنهاست. ــ که مراد از قلب در اینجا همان عقل است ــ محور امور ایشان در جمیع امورشان عقل است العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان([27]) عقل آن است که به وسیله آن خدا عبادت میشود و درجات بهشت کسب میشود. حالا این اهل اعتدال ــ که عرض کردم شامل انبیاء و نقباء و نجباء است، و به طور کلی شامل شیعیان کامل امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است. شیعیان کامل امیرالمؤمنین، در درجه اول انبیاء و در درجه دوم نقباء و در درجه سوم نجباء هستند ــ اینها به حسب مقامات و منازل
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 62 *»
خودشان، به محمد و آلمحمد؟عهم؟ معرفت نورانیت دارند، و به واسطه این معرفتِ نورانی عقل در وجود اینها حاکم است، محور برای اینها عقل است.
پس المقتصد یحوم حوم قلبه. چون قلبشان منوّر به نور عقل است و نفس اماره بالسوء در آنها وجود ندارد بلکه به طور کلی نفس ترقیات خودش را کرده و به مقامات عالیه از ترقی رسیده، نفس در آنها اختالعقل شده، وزیر عقل شده و در کنار عقل و در پرتو عقل قرار گرفته؛ پس عقل در آنها فعّال و فرمانده است، و محور در آنها عقل است. المقتصد یحوم حوم قلبه در گِرد عقل در حرکت است، محور برایش عقل است، آن هم عقلی که به نور محمد و آلمحمد؟عهم؟ نورانی شده است. عقلِ نورانیشده به نور ایشان دیگر خطا نمیکند، لغزش ندارد، مشوب نیست. ما نمیتوانیم به عقلمان رفتار کنیم، چون عقل ما مشوب است. همانی که به او عقل میگوییم، چهبسا نفس اماره بالسوء باشد. چهبسا طبیعتی باشد که کاملاً برخلاف اولیاء باشد. طبعی باشد مخالف با نور اولیاء؟عهم؟. ما نمیتوانیم بگوییم به عقلمان رفتار میکنیم، مگر رفتارمان را به موازینی که خدا قرار داده ــ که آن موازین بزرگان دین هستند ــ بسنجیم. عقل من چنین میگوید! خواست من چنین است! رأی من این است! پسند من این است! من اینطور فکر میکنم! اینها همه در عرصه ناقصین حرفهای بیارزش است، هیچ ارزشی ندارد! باید بگوید پیشوای من، مرجع من، امام من چنین فرموده. حالا اگر عقل من هم با آن مطابق هست بهتر، و اگر مطابق نیست معلوم میشود که عقل نیست، هویٰ است، هوس است. ولی کاملین و انبیاء اینطور نیستند، عقل آنها مشوب به طبعشان نیست، عقل آنها خالص و نورانی است. چون چنین است برای آنها محور است و همه امورشان مطابق با عقل نورانی ایشان است.
پس المقتصد یحوم حوم قلبه کاملین و انبیاء؟عهم؟ برگرد قلب که همان عقل است در حرکتند. اینجا قلب به معنای عقل است. دل هم اگر گفته شود، به دل معنی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 63 *»
شود؛ مراد از قلب به معنای دل همان عقل است. فرمود مَثَل العقل فی القلب کمثل السراج فی البیت([28]) عقل در دل عاقل مثل چراغ در میان خانه است. چراغ، خانه را روشن میکند و دیگر در خانه تاریکی نیست. در دل عقلای کاملین چون عقل تابنده است، از این جهت قلب هم اگر بفرمایند مراد همان عقل است.
بعد درباره دسته سوّم امام؟ع؟ فرمود و السابق یحوم حوم ربه عزّوجلّ اینکه خدا فرمود بعضی از بندگان ما سبقتگیرنده به خیرات هستند؛ امام؟ع؟ فرمود این سابق به خیرات محورش پروردگارش است، او بر گرد پروردگارش طواف میکند. در جمیع امورش خدا، محور کارش خدا، همه امورش به برکت نور معرفت و نور فؤاد است. محور امورش فؤاد است که برای اهل فؤاد همان پروردگارِ ظاهر است. چون خدا برای بندگانِ فؤادی به فؤاد ظاهر شده، و آنها کسانیند که در همه امورشان خدا را در نظر دارند و دیگر حتی عقل آنجا در برابر نور معرفت و نور فؤاد به حساب نمیآید. آنجا عقل هم نمیتواند حکمی داشته باشد. عقل هم در مقام عبودیت برآمده و خاضع و خاشع شده، و در نزد نور معرفت و نور تجلی پروردگار به زانو درآمده. عقل هیچ حکمی ندارد. اینجا است که عرفاء اصطلاحی خواستهاند یک سوء استفادهای بکنند و اسم این را عشق گذاشتهاند. میگویند شخص عارف محورش عشق است، او دیگر عقل سرش نمیشود، عقل در نزد نور عشق و تابندگی عشق هیچکاره است. اصلاً عقلی نمیماند. آری،
عشق چون آید برد عقل دل فرزانه را | دزد عاقل میکُشد اول چراغ خانه را |
اینجور گفتهاند. وقتی که نور عشق در دل عارف بیاید اول کاری که میکند عقل او را میکُشد. نور عقل را در دلش خاموش میکند که دیگر عقل نتواند در برابر نور عشق حکمی داشته باشد و مصلحتاندیشی کند و میزان در دست بگیرد و نفع
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 64 *»
و ضرر و خیر و شرّ را با میزان عقلانی بسنجد. میگویند نه، عارف کارش از عقل میگذرد، عشق در او حکومت میکند. از این جهت سر از پا نشناخته به فکر منفعت و ضرر خود نبوده در راه محبوب و معشوق خود چهبسا از جان میگذرد. از همهچیز میگذرد.
عرفاء اینجا خیلی حرف میزنند. ولی همهاش حرف است، حرف است و حرف است و حرف، و نوعاً هم بحمداللّه میدانید. ولی وقتی که محمد و آلمحمد؟عهم؟ این مطالب را میفرمایند تعبیر به محبت میآورند. کلمه عشق خیلی کم است، و در همین عشق نفسانی هم به کار رفته. افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبّها بقلبه([29]) به معنای همین محبتهای نفسانی است. ممکن است همین یک حدیث باشد یا یک حدیث دیگری هم باشد. ائمه؟عهم؟ کلمه عشق را خیلی کم فرمودهاند، ولی محبت فرمودهاند.
در اینجا هم میبینیم و السابق یحوم حوم ربّه سابق به خیرات آن کسی است که محور او پروردگار او است یعنی محور او نور معرفت و تجلی خداست که به تعبیر شیخمرحوم فؤاد است. فؤادی هم که در اهل معرفت متجلی شد به برکت نور آن فؤادی است که حقیقت فؤاد و فؤاد کلّی است، که فؤادِ محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. آنها هم از درجات فؤادی بهرهمندند. بگذریم. مراد از «سابق به خیرات» امامند. امام به واسطه آنکه حقیقت فؤاد در او فعلیت دارد، و اینقدر حقیقت فؤاد در او فعلیت دارد که شده همان حقیقتی که هرکس شناخت او را خدا را شناخته. من عرف نفسه فقدعرف ربّه([30]) یعنی من عرف امامَه فقدعرف ربَّه. حقیقت هرکسی، آن حقیقتی که نور خداست، امام او است. نفسی که شناخت او شناخت خداست، برای انبیاء برای
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 65 *»
بزرگان، برای ما، همه، امام است. و او است که فؤاد حقیقی است، در همه عوالم، حتی در همین عالم جسم، در همین جسم ظاهری عنصری هم باز فؤاد متجلی در این است. و خود این فؤاد است. اصلاً همین، همینی که در این عالم دیده میشد، این آیه معرفت خداست. حتی در همین مقام جسمانی عرضی عنصری دنیوی نور خدا بودن، اسم خدا بودن، تجلی خدا بودن بر او صدق میکند. از این جهت جمیع معاملات با او معامله با خداوند شده است. دستش دست خداست. پایش پای خداست. چشمش چشم خداست. گوشش گوش خداست. همه کارها و امورش در همین جوارح ظاهری دنیوی عنصری به خدا نسبت دارد. علتش هم این است که فؤاد به طور حقیقت و تمامیت و کلیتِ خود در ایشان متجلی است، نه در غیر ایشان. در غیر ایشان فؤاد به حقیقت و جامعیت خود نیست و ظاهر نشده است. در رتبه انبیاء فؤادِ مرتبه عقلانی استخراج میشود. فؤادِ استخراجشده از مقام نفس، در مقام بزرگان و کاملین است، آنها فؤادی که دارند فؤاد اینطوری است. استخراجشده است، عکس است، نه اینکه حقیقت فؤاد باشد. اما چهارده معصوم صلواتاللّه علیهم اجمعین در جمیع عوالم امکانی، در هزارهزار عالم که متجلی شدهاند، فؤاد حقیقیِ کلّیِ اصلیِ اوّلی در ایشان ظاهر و متجلّی شده است. از این جهت آیات تعریف و تعرف ــ به طور حقیقت اولیه ــ ایشانند که مرحوم آقای شريف طباطبائی بارها میفرمایند که آیه تعریف و تعرف خدا کسانی هستند که از نزد خدا آمدهاند، نه دیگران. و از نزد خدا نیامدهاند مگر محمد و آلمحمد؟عهم؟. یعنی از مقام لاهوت، از عالم اسماء و صفاتِ خدا هیچکس در این عوالم امکانی نیامده، مگر این چهارده نفس مقدس صلواتاللّه علیهم اجمعین، که اصل ایشان عالم اسماء و صفات خداست. و در هرجای دیگری که هستند، آنجا بالعرض ظاهر شده و در آنجا برای خلق تجلی کردهاند، وگرنه اصل اوّلی ایشان عالم اسماء و صفات خداست.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 66 *»
اگر بگویند محمد و آلمحمد؟عهم؟ قبل از اینکه در عوالم امکانی و عوالم خلقی بیایند کجا بودند؟ جایشان کجا است؟ در جواب چه باید بگوییم؟
باید بگوییم محمد و آلمحمد؟عهم؟ عالم اسماء و صفات خداوندند، آنجا بودند و آنجا خواهند بود. اصلشان آنجا است. چون اصلشان آنجا است جمیع اسماء و صفات خدا ــ چه اسماء و صفات قدس، چه اسماء و صفات اضافه، چه اسماء و صفات خلقی، هرچه بگوییم ــ ایشان بودهاند و جایشان هم آنجا بوده. بعد در این عوالم امکانی که ظاهر شدند آن مقام در این تجلیات متجلی شده. حالا تازه اگر بگوییم فؤاد، ــ فؤاد مخلوق اوّل است. بعد عقل است. بعد نفس است ــ تازه اگر بگوییم فؤاد، از عالم خلقی ایشان خبر دادهایم.
مقصود این است که در همه مراتبشان، ــ از جمله این مرتبه ظاهری بشری ــ محورِ امام ربّ امام است. السابق یحوم حوم ربه سابق به خیرات که عترت طاهره و ائمه هدی؟عهم؟ هستند، ایشان محورشان پروردگارشان است. یحوم یعنی یطوف، دور میزنند و میگردند بر گرد پروردگار خود، که مراد همان نور معرفت و نور فؤادی است که در ایشان متجلی است. دیگر عقل در نزد یکچنین نوری خاضع است و در عبودیت و خضوع و خشوع به سرمیبرد.
از این جهت و به واسطه این امر است که این بزرگواران برای ارثبردن کتاب و قرآن برگزیدگان خدا شدهاند. یعنی مثل رسولالله؟ص؟ هستند. ظاهر کتاب، باطن کتاب، همه مراتب قرآن در ایشان و با ایشان است، جدا از ایشان نیست. قرآن هدایت میکند، ایشان هدایت میکنند. قرآن شفا است، ایشان شفاء هستند. قرآن نور است، ایشان نور هستند. قرآن ذکر خداست، ایشان ذکر خدا هستند. امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه فرمودند ذکرنا اهلالبیت شفاء من الوعک([31]) همینقدر یاد کنید ما را شفای از
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 67 *»
بیماریها است. مخصوصاً بیماریهایی که خیلی نقاهت دارد و انسان در آن بیمارییها ناتوان میشود، آن را تعبیر به وعک میآورند. فرمود یاد ما شفای از یکچنین بیماریهایی است. بعد فرمود ذکرنا ذکر الرحمن([32]) یاد ما کردن یاد خدا نمودن است. یعنی شما یارسولالله بگویید، مثل این است که یااللّه گفتهاید. یاد رسولالله یاد خداست. یاامیرالمؤمنین بگویید، یااللّه گفتهاید. یا فاطمة الزهراء بگویید، یااللّه گفتهاید. تفاوت نمیکند، هیچ فرق ندارد. ایّاًما تدعوا فله الاسماء الحسنی،([33]) فاطمه بگویید حسن بگویید حسین بگویید، امروز یا بقیةاللّه بگویید یااللّه گفتهاید. هراسمی از اسمهای خدا را ببرید درست است. خدا را اسم بردهاید. حالا یااللّه بگویید یارحمان بگویید یارحیم بگویید، یا اینکه یامحمد بگویید و الوهیت خدا را در محمد ببینید. یارحمان بگویید رحمت خدا را در آن بزرگوار ببینید. یارحیم بگویید و رحمت خدا را در امیرالمؤمنین و سایر ائمه هدی؟عهم؟ ببینید؛ خدا را با اینها خواندهاید و اسم خدا را بردهاید.
آری، همانطور که قرآن اسم خداست، قرآن ذکر خداست، ــ یکی از اسماء قرآن ذکر است، نور است ــ ایشان هم نورند، ذکرند، شفاء هستند، دردهای ظاهر و باطن را برطرف میکنند.
بَزَنطی یکی از راویانی است که از حضرت رضا صلواتاللّهعلیه روایت میکند، ایشان اول واقفیمذهب بود، یعنی بر وجود مبارک موسیبنجعفر؟ع؟ متوقف شده بود و عقیدهاش این بود که حضرت نمردهاند، حضرت زنده هستند و غائب شدهاند، و آن امامی که ظاهر میشوند و مهدی آلمحمدند ایشان هستند. درنتیجه وقتی که ایشان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 68 *»
را زنده بداند، دیگر به امامت علیبنموسی الرضا؟ع؟ اقرار نمیکند، و واقفی میشود. ولی ایشان به ضلالت افتاده بود گمراه شده بود. متوجه شد که حضرت تشریف دارند و عدهای از شیعیان به ایشان گرویدهاند و به امامت ایشان اقرار کردهاند. سؤالاتی را برای حضرت نوشت، اما مهمترین سؤالی که در نظرش بود را فراموش کرد از حضرت بپرسد. حضرت همه آن سؤالات را پاسخ دادند، بعد به او فرمودند مهمترین سؤالت را فراموش کردی! یقین کرد که حضرت امامند. بعد از حضرت خواست که آقا اجازه بفرمایید گاهگاهی خدمتتان برسم و تنها خدمتتان باشم. فرمودند بسیار خوب، هروقت مصلحت باشد تو را خبر میکنم. میگوید یکروزی نزدیک مغرب حضرت غلامشان را با مرکبی فرستادند که بیا. میگوید رفتم و نماز مغرب و عشاء را با امام خواندم. تا نیمههای شب حضور حضرت بودم، و حضرت فرمایش میفرمودند، ــ ولی نمیگوید به من چه گفتند ــ خیلی خوشحال بودم. شب گذشت، حضرت به خادم فرمودند آن جامه خواب من که در آن میخوابم برای بزنطی بیاور. دستور فرمودند. خادم هم همان جامه خواب را ــ حالا رختخواب بوده، ملافه بوده، هرچه بوده ــ آن را برای من آورد. حضرت فرمودند اینجا استراحت کن، بخواب. میگوید با خودم گفتم بزنطی خیلی مقام داری، خیلی در نزد حضرت محترمی که اینجور تو را احترام میکنند. میگوید تا این به دلم گذشت، حضرت میخواستند تشریف ببرند، نشستند کنار من و فرمودند: بزنطی! فکر نکنی یکوقتی که به این کار من، تو بر سایر اخوانت فضیلت و برتری پیدا کردی و از دیگران نزد ما مثلاً عزیزتر شدی. نه، امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه تشریف بردند به عیادت صعصعة بن صوحان، مریض شده بود، حضرت به عیادتش تشریف بردند و احترامش کردند، عیادتشان را طول دادند، در کنارش زیاد نشستند. وقتی که میخواستند برخیزند و تشریف ببرند، فرمودند: صعصعه! نکند به برادرانت فخر بفروشی و بر آنها به این کار مباهات کنی. نه، این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 69 *»
وظیفهای بود که اقتضا کرد ما وظیفهمان را انجام بدهیم. حالا چه بوده؟ حضرت نفرمودند. مقصود بیان امر امامت است. خواستند بفرمایند بزنطی! فکر نکنی که حالا بر دیگران برتری داری و بخواهی به سایر برادرانت این کرم ما و فضل ما را بفروشی. نه.([34])
امام یعنی این. امام مثل قرآن است. قرآن هدایت میکند، ظاهر و باطن را اصلاح میکند. امام؟ع؟ هم وارث قرآن است، ظاهرش را اصلاح فرمود، از واقفیبودن نجاتش داد. باطنش را هم اصلاح فرمود که نکند مبتلا به کبر و عجب و نخوت بشود و به این وسیله بخواهد بر سایر برادران ایمانی خود افتخار کند، و آنها را در چشم خود حقیر بشمارد. امام باطنش را حفاظت فرمودند و اصلاح کردند و این درد باطنی را از او برطرف فرمودند.
امیدواریم امامزمان ما صلواتاللّهعلیه به فضل و کرمشان، به عنایت و لطف و آقاییشان بیماریهای ظاهر و باطن ما را مداوا فرمایند، امور ظاهری و باطنی ما را اصلاح فرمایند، و به بدیهای ما نگاه نکنند، بلکه به آقایی و کرمشان با جمیع اخوان و اخوات ایمانی ما رفتار بفرمایند، و دست عنایتشان را از سرمان برندارند. بفهمیم که در عنایتشان هستیم. و البته میفهمیم، ولی طوری باشد که در دلهامان عنایت و لطف و کرمشان را احساس کنیم. و انشاءالله از آن بزرگوار فراموش نکنیم. آن بزرگوار هم ما را از چشم عنایت خود دور نداشته باشند، و این عنایتها را به عنایتهای آخرتی متصل بفرمایند. اللهم صلّ علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوةً کثیرةً تامةً زاکیةً متواصلةً متواترةً مترادفةً کافضل ما صلّیت علی احد من اولیائک.
و عجّل فرج ولیّک صاحبالزمانݡ
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 70 *»
مجلس ششم
(شب سهشنبه ـــ 25 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 71 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
خداوند بندگان خود را به سهدسته تقسیم میفرماید، و از میان این بندگان دستهای را برگزیده است که صفت ایشان را مشخص میفرماید و لازمه رتبه ایشان را بیان میکند به اینکه در جمیع خیرات بر همه خلق سبقتگیرنده هستند. ایشان برگزیدگان خدا هستند برای اینکه بعد از رسولخدا؟ص؟ وارث قرآن باشند.
و عرض کردم این مسأله از مسائل مهم اسلامی است، و خداوند این آیات را که نازل فرمود برای همین بود که امت باخبر باشند و حق عترت طاهره سلاماللّه علیهم اجمعین را بشناسند و به مقام و منزلت ایشان بعد از رسولخدا؟ص؟ واقف شوند. و از طرفی خداوند رحمت و فضل خود را بیان میفرماید که بعد از آنکه بر بندگان خود ترحم فرمود و از میان ایشان رسولالله؟ص؟ را برانگیخت و برگزید، و همینطور به بندگان خود نعمت بخشید و رحمت فرمود و کتاب خود را بر رسول خود؟ص؟ نازل کرد؛ همچنین به فضل خود و کرم خود بر بندگان خود ترحم فرمود و به ارث داد کتاب را به کسانی که ایشان ــ در میان خلق ــ از همه خلق به جمیع خیرات پیشیگیرنده هستند، و شایسته این مقام و منزلتند. از این جهت در این آیه میفرماید: ذلک هو الفضل الکبیر این فضل بزرگ خدا بر همه بندگانش است که در میان ایشان چنین کسانی را برگزید؛
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 72 *»
که اگر خدا آنان را برنگزیده بود، ما از منزلت و مقام ایشان خبردار نمیشدیم. و اگر این گزینش انجام نشده بود، بعد از رسولخدا؟ص؟ همه در ضلالت بودند. پس این فضل بزرگی است که خداوند شامل حال بندگانش فرموده است.
و از برکات این بزرگواران که خدا ایشان را برگزیده است، اهل اعتدال مشخص شدهاند که در میان بندگان خدا معتدلها آنانی هستند که در تبعیت این بزرگواران هستند. و همچنین از برکات ایشان سایر بندگانی که در بندگی قاصرند، در بندگی مقصرند، ــ هم به حسب رتبه، قصور از بندگی دارند؛ و هم به حسب اقتضای رتبه، تقصیر در بندگی دارند ــ که اینها را خداوند معرفی میفرماید که ظالم به خود هستند و به واسطه ارتکاب معاصی به خود ظلم میکنند و غضب و خشم خدا را برای خود میخرند. اما به برکت ولایتشان، محبتشان، ایمانشان و به برکت همین سابقین به خیرات خداوند بر آنها ترحم میفرماید و از گناهان ایشان میگذرد و ایشان را داخل جنات عدن میکند، و به آن زینتها ایشان را زینت میفرماید و به آن لباسها ایشان را مفتخر میسازد؛ رفع همّ و غمّ از ایشان میکند؛ فزع و هول قیامت را از ایشان برطرف میکند؛ نگرانی و دلهره از عذاب ابدی را به برکت داخلساختن در آن بهشتها از ایشان برطرف میفرماید. آنگاه ایشان هم در مقام سپاسگزاری برمیآیند و میگویند خدا را سپاسگزاریم. و سپاسگزاری شأن خداست و برای خداست که ما را آمرزید، همّ و غمّ و غصه و اندوه ما را برطرف ساخت، پروردگار ما آمرزنده گناهان ما است و سپاسگزار اعمال ناقابل ما و محبتهای ناقابل ما به خاندان رسالتش صلواتاللّه علیهماجمعین است. و از فضل خودش به ما کرامت فرمود، نه اینکه ما استحقاق داشته باشیم، بلکه از فضل و کرمش ما را در این خانه همیشگی و خانه ابدی جای داد که در این خانه برای ما سختی و زحمت نیست، و همچنین خستگی و کسالت در این خانهها برای ما نخواهد بود.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 73 *»
ائمه ما سلاماللّه علیهماجمعین مژده دادهاند و فرمودهاند این آیه شریفه درباره ما و درباره اهل معرفت ما، و درباره کسانی است که معرفت ما را ندارند اما به واسطه محبت به ما و اقرار به ولایت ما اینها هم ملحق به ما هستند.([35]) این آیه شریفه فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه فرمود مخصوص ما است، «مخصوص ما است» که میفرماید، میتواند دو معنی داشته باشد: یکی اینکه مخصوص ما است، یعنی مخصوص کسانی است که به امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلاماللّهعلیهما نسبت دارند، و در نتیجه به رسولالله؟ص؟ نسبت دارند؛ که میدانیم در میان ایشان ائمه هدی؟عهم؟ هستند، و همچنین ساداتی که صاحب مقام و منزلت و رتبه هستند مثل امامزادگانی که صاحب مقامند، و همچنین ساداتی که اهل عصیان و اهل معصیتند و حتی چهبسا اعتراف به مقام ائمه هدی نداشته باشند، معرفتی به مقام و منزلت ایشان نداشته باشند، اما انکاری هم از امر ایشان نداشته و نسبت به دین و حقایق و معارف دین انکاری و الحادی نداشته باشند، اینها را «ظالملنفسه» میگویند. صاحبان مقام و منزلت از سادات را مثل امامزادگانی که صاحب مقامند، اینها را «مقتصد» میگویند که اهل معرفتند و به مقامات و شئونات ائمه؟عهم؟ عارفند. و «سابق بالخیرات» در میان ایشان ائمه هدی؟عهم؟ هستند. این یک معنی که از بعضی از احادیث برمیآید که مراد امام؟ع؟ این سهدسته هستند که عرض شد.
و از همین دسته روایاتی که آیه را اینطور تفسیر فرمودهاند، برمیآید که وقتی میفرمایند: «این آیه مخصوص ما است» یعنی مخصوص ما و شیعیان ما است و شیعیان ما دو دسته هستند: یک دسته شیعیانی که اهل معرفتند و عارف به مقام و منزلت امامند که کاملین و اهل معرفت نورانیت باشند. و یک دسته شیعیانی هستند که سنی نیستند، نه اینکه اهل معرفت باشند، نه، سنی نیستند. معرفت نورانیت هم
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 74 *»
ندارند. اما این مقدار متوجه هستند که ائمه؟عهم؟ از طرف خداوند امامند و اِتّباع و اطاعتشان واجب و لازم است. اینها به واسطه نداشتن معرفت نورانیت چهبسا مرتکب معاصی میشوند، اینها را «ظالملنفسه» میگویند.
از احادیثی هم استفاده میشود که تمام کسانی که به این دو طور با ائمه هدی؟عهم؟ نسبت پیدا میکنند، مرادند. به همین جهت اگر هم فرمودند این آیه مخصوص ما است، یعنی مخصوص ما و مخصوص شیعیان کامل ما و شیعیان ناقص ماست، همه اینها در این آیه مذکورند و اینها هستند که نجات مییابند و داخل بهشتهای عدن میشوند، این آیات در وصف ایشان است، و از غیر ایشان دیگر سخنی در میان نیست. یعنی از منکرین مقامات و شئونات ائمههدی؟عهم؟ سخنی در میان نیست. چرا؟ زیرا در آیات بعدی ذکر آنها شده.
آنهایی که داخل بهشت نمیشوند و در این بهشتها ساکن نخواهند شد، از آنها در این آیات سخنی نیست. مخصوص به شیعیان است. و شیعیان در این آیه به دو دسته تقسیم شدهاند: یک دسته نسبت به خود ظالمند، و اینها اهل رتبه نقصانند که در اثر نداشتن معرفت نورانیت به معاصی و ارتکاب معصیت مبتلا میشوند. امامِ خود را شاهد بر خود میدانند اما معرفتشان به آن درجه نرسیده است که امام را ــ در همه حالات خود ــ در کنار خود مشاهده کنند. امام را امام خود و حجت خدا بر خود میدانند، اما معرفتشان به آن درجه نرسیده است که حجت خدا را در ظاهر و باطن خود واقف و آگاه بدانند. و نوعاً میدانیم با اینکه این مطلب مطلبی است که همه شیعه اقرار دارند که ائمه؟عهم؟ حجتهای خدا هستند، شاهد خدا بر خلق هستند، با اقرار و اعتراف به همین امر میبینیم اینها در رعایت احترام امام کوتاهی دارند. و در میان شیعیان میبینیم اهل بصیرت واستبصار که باید از همه دقیقتر باشند و مراقبت بیشتری داشته باشند که ــ تقریباً میتوان گفت ــ چون نعمت خدا و فضل خدا بر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 75 *»
ایشان بیشتر شده، باید خضوع و خشوع ایشان و عبودیت ایشان بیشتر باشد. چه عرض کنم؟! نگویم بهتر است. پس مقامی که در اینجا ذکر شده مقام ظالمین به نفس و ظلمکنندگان به خود است که ــ عرض کردم ــ کسانی هستند که در رتبه نقصان واقفند.
دسته بعدی «مقتصد»ند، اینها به اعتدال حقیقی معتدلند، اینها به امام توجه دارند و اهل معرفتند. در حدیثی فرمود عارف به امامند، معرفت به امام دارند، امام را در تمام حالات اسوه خود قرار داده و به مقتضای این معرفت رفتار میکنند. اینها به حسب تقسیمبندی مکتب شیخمرحوم سه دسته کلی هستند: انبیاء و نقباء و نجباء. (حال انبیاء تقسیم میشوند به مرسل و غیرمرسل، انبیای اولواالعزم و غیر اولواالعزم. نقباء تقسیم میشوند به نقبای کلی و نقبای جزئی. نجباء هم تقسیم میشوند به نجبای کلی و نجبای جزئی. اینها تقسیمبندیهایی است که به حسب مقام و منزلت برای ایشان است) پس میگوییم اهل اعتدال حقیقی سهدسته هستند: انبیاء، نقباء و نجباء، اینها تمام جزء این دسته هستند.
در همین زمان، الآن که عرض میکنیم، نه تنها به انبیای گذشته نظر داریم، بلکه هر سهدسته در همین زمان، الآن موجودند. یعنی انبیاء هستند، الآن چهار نبی زنده هستند. اینها شیعیان خالص و سابقین از شیعیانند که متمسک به ذیل عنایت بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه هستند و نسبت به امام صاحب معرفتند. و در جمیع شئون خود اقتداکننده به حضرت هستند، مقتصدند. ما الآن باید این چهار نبی زنده را صاحب مقام اعتدال کاملِ رتبه نبوت بدانیم. و این تعبیر و منهم مقتصد، اول شامل این چهار نبی زنده است. به اعتبار اینکه خضر؟ع؟ را هم بعضیها پیغمبر دانستهاند؛ ایشان، ادریس، الیاس و عیسی؟عهم؟ این چهار پیغمبر الآن در میان شیعیانِ بقیةاللّه صلوات اللّه علیه، درجه اول را دارا هستند. ایشان در این مقام و در این اعتدال سابق بر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 76 *»
نقباء هستند و بر نقباء به حسب مرتبه و مقامشان سبقت گرفتهاند. ایشان به امام توجه دارند. و به واسطه اعتدال مقامی که دارند، در جمیع امورشان تابع امامزمان صلواتاللّهعلیه هستند، به این جهت است که در امر ولایت بقیةاللّه ثابتقدم هستند، در امر ایشان صاحبقدم و ثابتقدم هستند. ایشان بر سایرین پیشیگیرنده هستند.
البته زمان ائمه پیشین ما هم این چهار پیغمبر بودهاند، زمان رسولالله؟ص؟ این چهار پیغمبر بودهاند. انبیای گذشته به همین اندازه که اوصاف محمد و آلمحمد؟عهم؟ را میشنیدند و خداوند برای آنها فضائل ایشان را بیان میکرد و اوصاف آن بزرگواران را به ایشان ارائه میداد، به همان مقدار به رسولالله و ائمه هدی سلاماللّه علیهماجمعین اقتدا میکردند. اما این چهار پیغمبر که زنده ماندهاند خداوند بر ایشان این لطف و مرحمت را فرموده و این تفضل را کرده که رسولالله را درک کردهاند، امیرالمؤمنین را درک کردهاند همینطور ائمه هدی؟عهم؟ را درک کرده و تا امروز شیعیان بقیةاللّه هستند.
پس این و منهم مقتصد که خدا میفرماید یک دسته بندگان «مقتصد» هستند معلوم است که این انبیای چهارگانه داخل همین مقتصدین هستند. امام فرمودند: سابق بالخیرات که در این آیه فرموده ما هستیم. پس جای این چهار پیغمبر در این آیه شریفه کجاست؟ ظالم به نفس که نیستند، پس جایشان در همین و منهم مقتصد است. یعنی صاحبان اعتدالند. اما اعتدال مقام نبوت. محور کار ایشان همانطور که عرض شد در جمیع امورشان عقل ایشان است که به نور امام؟ع؟ نورانی شده است، ثبات بر امر دارند و تسلیم امر امام هستند. و خداوند به برکت امامزمان صلواتاللّهعلیه بر ایشان ترحم و لطف میفرماید، افاضه خیرات میکند. و ایشان در طاعت امام کوتاهی ندارند.
در روایات ذکر فرمودهاند که وقتی که امامزمان صلواتاللّهعلیه ظاهر میشوند،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 77 *»
عیسی علی نبینا و آله و علیهالسلام از آسمان نزول میکند، خدمت حضرت میآید، موقع نماز که میشود امام؟ع؟ برای اینکه به دیگران مقام و منزلت خود را بفهمانند به عیسی خطاب میفرمایند که تقدّم بفرمایید جلو و برای نماز امامت کنید، عرض میکند که مقام، مقام شما است. حق، حق شما است. شما باید امامت بفرمایید. آنگاه عیسی؟ع؟ به امامزمان صلواتاللّهعلیه اقتدا میکند.([36]) و الحمدلله رب العالمین این اقتداکردنِ عیسی به امامزمان صلواتاللّهعلیه در موقع ظهور، امری است که نه تنها شیعه روایت کرده، اهل سنت هم روایت میکنند. آنها هم میگویند عیسی در زمان مهدی آلمحمد؟عهم؟ ــ حالا مهدی را هرچه معنی کنند، چون آنها اختلاف دارند ــ پس آن امامی که میآید، آن مهدی که میآید و خدا آمدن و ظهورش را وعده فرموده و سنیها هم قبول دارند؛ عیسی به او اقتدا خواهد کرد و پشت سر او نماز خواهد گزارد. و همین، موقعیت ایشان را نشان میدهد که الآن هم همینطور است. الآن هم عیسی در طاعت بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه کوتاهی ندارد، الیاس کوتاهی ندارد، ادریس کوتاهی ندارد، خضر؟ع؟ کوتاهی ندارد. و به واسطه همین مودت و محبت و اعتدال و اقتصادشان است که امام؟ع؟ با اینها مأنوسند.
در حدیث دارد که خضر؟ع؟ عمر طولانی دارد و از کسانی است که با امامزمان صلواتاللّهعلیه مأنوس است و امام؟ع؟ با او انس دارند. با امام معاشرت دارد، خدمت امام میرسد و در حضور امام؟ع؟ به سر میبرد و از کسانی است که رفع وحشت و تنهایی از امام میکند.([37]) ــ نه اینکه امام بترسند. برای آن است که ما متوجه باشیم که امام؟ع؟ با ایشان معاشرت دارند ــ و همین، مقام و منزلت ایشان را نشان میدهد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 78 *»
پس در درجه اول در میان اهل اقتصاد و اعتدال، انبیاء هستند که در این قسمت آیه ذکر شدهاند و در وصفشان خدا فرموده و لایلتفت منکم احد و امضوا حیث تؤمرون.([38]) و لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون([39]) اینها از مقام و منزلت امام هیچ تخلفی ندارند و توجه به غیر امام نمیکنند، در تمام حالات در فرمان امام به سر میبرند.
البته میدانیم مقام عیسی در میان این چهار نبی بالاتر است، به حسب رتبه خودشان بر ایشان فضیلت دارد. چون عیسی از اولواالعزم است، و مقام و منزلتش از آن سه نفر دیگر بالاتر است. الیاس و ادریس و خضر؟عهم؟ در نزد عیسی خاضع و خاشعند. و از همینکه او در آسمان است معلوم میشود مقامش بالاتر است. اگرچه ادریس و الیاس هم به تعبیری در آسمانها هستند و به اعتباری نه، بلکه ادریس و عیسی در آسمان هستند و الیاس و خضر؟عهم؟ در زمین.
مقصود این است که چون در میان ایشان عیسی از اولواالعزم است، پس مقام و منزلت عیسی برتر و توجهش به امام؟ع؟ بیشتر و در اعتدال از سایرین بالاتر است.
بعد از ایشان میدانیم مقام نقباء است، نقباء اعتدالشان از اعتدال انبیاء پایینتر است و در حدی هستند که امامِ خود را به مقام نورانیت شناختهاند و در توجه به امام به اندازه رتبه خود کوتاهی ندارند، اینها در نزد امام؟ع؟ و به فرمان امام متصرفند، شأنشان خیلی عالی است، رتبهشان خیلی بالا است و طوری است که در وصفشان فرمودهاند و ما بثلاثین من وحشة([40]) امامزمان صلواتاللّهعلیه با سینفر از ایشان مأنوسند و معاشرت دارند به طوری که برای امام وحشتِ تنهایی نیست. عرض کردم این تعبیر برای این است که ما متوجه مقام آنان باشیم. وگرنه امام در مقام و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 79 *»
منزلت خودش تنها است. هیچکس در آن مقام با امام نیست. و این تنهایی برای او وحشتی نیست. و این تعبیر «به انسگرفتن با سینفر برای او وحشتی نمیماند»، مثل این است که میگویند شما هم وقتی در طریق ایمان با یکدیگر مأنوس میشوید وحشتتان کم میشود. هرچه با هم بیشتر مأنوس باشید کمتر وحشت دارید. یعنی با یکدیگر انس میگیرید. انسگرفتن امام را هم تعبیر میآورند به اینکه برای او وحشتی نیست. یعنی امامی که از همه خلق منقطع هستند و به واسطه نقصان رتبهها با خلق مأنوس نمیشوند، چون در آنها کمال و نورانیت را میبینند، و آنها را حامل نور و فضل خود مییابند، با آنها مأنوس میشوند. نه اینکه امام وحشت داشته باشند، نه، آنها را به نزد خود میپذیرند و با آنها سخن میگویند. با آنها به مقداری که اعتدال آنها اقتضا میکند معاشرت دارند. آنها هم همیشه در نزد امام خاضع و خاشع هستند و روزبهروز امام برای ایشان تجلی بیشتری دارند و مقام معرفت نورانیت ایشان روزبهروز بیشتر میشود، و سیرشان به سوی خدا، به همین تجلیات، دائمی است.
بعد هم میدانیم مقام نجباء است، نجباء به آن مقدار اعتدال ندارند و به اندازه اعتدالِ مقام و منزلت خود با امام؟ع؟ مأنوسند، اما شاید امام را نمیبینند، نوع اُنسشان با امام مثل نقباء نیست، از این جهت میفرمایند نجباء در زمان غیبت در نزد امام نیستند بلکه در بلاد متفرقند.([41]) همینکه میفرمایند در بلاد متفرقند، بیان این است که منزلتشان به مقدار نقباء نیست ولی به اندازه اعتدالی که دارند داخل در این قسمت آیه هستند که و منهم مقتصد. اعتدالی که دارند باعث شده که امام علم به ایشان افاضه میفرماید. اینها جهل ندارند، جهلشان نسبی است. و منزلت و مقامشان در نزد امام به طوری است که مرتکب هیچ معصیتی نمیشوند. میل به معصیت در وجود ایشان نیست، بلکه دائماً به واسطه طاعات خود و به واسطه عملکردن به علم
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 80 *»
خود در ترقی هستند.
بعد از ایشان، نوبت به مقام شیعیان ناقصین میرسد که در این قسمت آیه داخلند فمنهم ظالم لنفسه اینها ظالم به خود هستند. و عرض کردم این تعبیر تعبیری است که شامل نوع شیعیان ناقص هست. و باید در این کلمه بیشتر فکر کنیم و همیشه نصبالعین ما باشد که خدا ما را اینطور معرفی کرده. البته به فضل و کرمش محبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ را به ما داده، به فضل و کرمش اقرار به مقامات و شئونات ایشان را به ما داده، به فضل و کرمش به این وسیله ما را به ایشان منسوب کرده، با ایشان نسبت داریم و به همین تعبیر هم ما را مفتخر به عبودیت فرموده. خیلی بر ما منت گذارده که ما را از عِباد خود شمرده. خیلی منت است.
ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا ما کتاب را و قرآن را به ارث دادیم، به چه کسی؟ به آن کسانی که از میان بندگانمان برگزیدیم. در کلمه «بندگانمان» دقت بفرمایید، یعنی اسم بنده و عبد بر این سه دسته به حسب مقامات و مراتبشان گذارده شده، و داخل در عباد شدهاند. فمنهم ظالم لنفسه. همین بندگانمان سه دسته هستند: یک دسته از بندگانمان، ــ چه افتخار بزرگی است که خدا به فضل و کرمش و به واسطه لطف اولیائش ما را هم بنده گفته، و امیدواریم که به همین بندگی انشاءالله باقی باشیم و از این بندگان خارج نشویم. و خدا نکند که خارج شویم که بنده خدا اگر نبودیم معلوم است بنده شیطان و مسلماً اهل کفر و طغیان هستیم. اما با این کلمه خدا بر همه ما منت گذارده، و این منت از برکت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است ــ یک دسته از بندگانمان فمنهم ظالم لنفسه میان بندگان ما یکدستهای هستند که اینها به خود ظلم میکنند، به واسطه انجام معصیت به خود ظلم میکنند و رحمت ما را به واسطه ارتکاب معصیت از خود دور میکنند. نقمت و بلاهای ما را به واسطه معصیتهایشان برای خود میخرند. اینها ظلم به خودشان است. ما خواستهایم اینها
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 81 *»
از برکات محمد و آلمحمد؟عهم؟ راحتی دنیا و آخرت داشته باشند، خیر دنیا و آخرت را داشته باشند، اما این کار را نمیکنند و از ما نمیطلبند، خودشان را در معرض رحمتهای ما قرار نمیدهند، بلکه به واسطه معصیتها به خودشان ظلم میکنند. اقتضای حالشان این است، استحقاق دارند که همیشه در بلا به سر ببرند. حالشان اقتضا دارد و استحقاقشان این است که همیشه نقمت ما بر آنها بریزد، رحمت برای آنها نباشد. اما کرم را ببینید، و یعفو عن کثیر([42]) ما از خیلی معاصیشان میگذریم و صرفنظر میکنیم، خیلیهایش را همینطور بدون مکافات و بدون مؤاخذه میآمرزیم. اما به واسطه بعضی از معصیتهایشان آنها را به بلاهایی مبتلا میسازیم. این گرفتاریها، بلاها، غمها، اندوهها، قرضها، مریضداریها، گرفتاریها، خواریها، اینها را که میدهند برای این است که اگر اینها هم نباشد طغیان میکنیم. ظالم به خود هستیم و شدیداً طغیان میکنیم. اینها هم انشاءالله نه از باب این است که خدا بر ما خشم کرده، از برکت اولیائش این هم یک نوع رحمت و یک نوع محبت و لطف است.
از اینرو عرض کردهام به این دعا که در ماه رجب میخوانیم توجه داریم یا من ارجوه لکلّ خیر و آمن سخطه عند کلّ شرّ یعنی خدایا به برکت محمد و آلمحمد؟عهم؟ منِ روسیاه، منی که ظالم به خود هستم، در یک موقعیتی هستم که به تو برای هر خیری امیدوارم. یا من ارجوه لکلّ خیر یعنی با همه این روسیاهیها، با همه این بدیها؛ اما خدایا من سرمایهای دارم که به آن سرمایه امید هر خیری را به درگاه تو دارم. یعنی اینقدر رویم به تو باز شده، اینقدر رو دارم که هر خیری را امیدوارم. آخر سرمایه من خیلی بزرگ است. محبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. خدایا به واسطه داشتن این محبت و مودّت، امید هر خیری را به درگاه تو دارم. تو خیرها را برای چه کسی نگه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 82 *»
داشتهای؟ برای چهکسی خیرها را در خزانه داری، جز برای من؟ اینقدر انسان در این دعا راه را برای خود باز میبیند. این نیست مگر به برکت محمد و آلمحمد؟عهم؟. خدایا جمیع خیرات دنیایی تو را، جمیع خیرات آخرتی تو را من امیدوارم. چرا امیدوارم؟ این امید من بیجهت که نیست! من آنچه را که مایه همه خیرات است در دست دارم و آن محبت خاندان رسالت است. محبت حبیبها و محبوبهای تو است. و از آن طرف به واسطه همین محبت و مودت است که خدایا و آمن سخطه عند کل شرّ، هر بلائی که به من برسد در نزد آن بلا خیالم جمع است، خاطرم آسوده است، که خدایا، نه از این جهت است که بر من خشم کردهای، بر من غضب کردهای، چون خشم و غضب خدا بر کفار است و من کافر نیستم. خشم و غضب خدا بر نُصّاب است و من ناصب نیستم. خشم و غضب خدا بر ملحدین است، و من ملحد نیستم. خشم و غضب خدا بر اهل آتش ابدی است، و من که اهل آتش نیستم به وعده خودت که وعده فرمودهای که به برکت محبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ هیچیک از ماها نباید در آتش باشند. خدایا خشم و غضب تو بر کسانی است که در دل آنها مودت اعدای تو است. مودت اعدای محمد و آلمحمد؟عهم؟ است و من در دل چنین محبتی ندارم. خدا ظالمین و غاصبین و اعدای محمد و آلمحمد را از اولین و آخرین به اشد لعناتش لعنت کند. خدایا من راضی نیستم که یک ذره لطف و محبت و احسان تو شامل اعدای محمد و آلمحمد شود.
حال با یکچنین شرایطی، اگر بلائی بر سر چنین بندهای بیاید، زبان حال و قالش این است که میگوید: و آمن سخطه عند کلّ شرّ خدایا من خیالم جمع است ــ ببینید چه خبر است! اگرچه انسان در بینهایت از بلا گرفتار بشود، عند کلّ شرّ در هر نوع شرّی گرفتار باشد ــ میگوید خدایا من خیالم جمع است که این بلا نه از جهت این است که تو بر من خشم و غضب کردهای، نه، بلکه خدایا میخواهی گوشم را بمالی،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 83 *»
میخواهی متذکرم کنی، میخواهی از این راهی که رفتهام مرا برگردانی، از معصیت مرا برگردانی، از آلودگی معصیت من را پاک کنی. به همین سبب من ایمن هستم، خودم را از خشم و غضب تو در امان میبینم. برای مستبصرشدن، برای بیدارشدن، برای از غفلت درآمدن است، از این جهت مرا مبتلا کردهای.
و میدانیم که ابتلای بزرگی که شیعه مبتلای به آن است، آن بلای بزرگی که از شیعه برطرف نمیشود و همه بلاها در نزد آن بلا ناچیز است، بلای مصیبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ و مخصوصاً بلای مصیبت کربلا است. دیگر خدایا به چه بلائی ما را میخواهی مبتلا کنی که از این بلا شدیدتر باشد؟! بلائی که ظاهر و باطن ما را میسوزاند، بلائی که دلهای ما را آب میکند. از این جهت این بلا برای این است که ما را از غفلت رهایی بخشد و ما را نجات دهد.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 84 *»
مجلس هفتم
(شب چهارشنبه ـــ 26 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 85 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
عرض شد این فرمایشات را خداوند در وصف بندگان خود فرموده، بندگانی که نجات مییابند و به فضل اولیاء و به شفاعت شافعین در درجات بهشت و در رحمت خداوند قرار میگیرند. خداوند از بهشتِ آنان خبر داده، ــ از بهشتهای عدن ــ که اینان به برکت اولیاء داخل میشوند و در آن بهشتها از نعمتهای بهشتی ــ که از جمله آن نعمتها، زینتهای بهشت و لباسهای بهشت است ــ بهرهمندند. و خدا را شکر میکنند که خداوند آن غم بزرگ و اندوه بزرگ قیامت را از دل آنان برطرف کرده، گناهانشان را آمرزیده و طاعاتشان را سپاسگزاری فرموده است. آن خداوندی که به ایشان عنایت کرده و در خانه همیشگی از فضل و کرمش ایشان را جای داده. در آن خانهها زحمت و تعب و مشقت نخواهند داشت، و خستگی و ناراحتی و نگرانی برای ایشان نخواهد بود.
اینها همه بیان این مطلب است که در میان بندگان خدا آن کسانی که ظالمند نسبت به خود بدانند که خداوند چه فضل و فضیلتی را نصیبشان کرده و از فضل خود چه منتی بر ایشان گذارده و چه نعمتی به ایشان داده است. چون بندگان خدا در این آیه به سهدسته تقسیم شدهاند: یک دسته از ایشان که سابقین به خیرات هستند، آنها
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 86 *»
در همه خیرها بر همه بندگان خدا سبقت گرفتهاند، از این جهت برگزیدگان خدا هستند برای ارثبردن قرآن و کتاب از رسولخدا؟ص؟. عدهای دیگر هستند که به برکت همین سابقین به خیرات به درجه اعتدال رسیدهاند و به واسطه اعتدالی که در ایشان است مرتکب ظلم نمیشوند و نسبت به خود ظلمی نمیکنند، اینها چون معتدلند تمایل به معصیت ندارند، متعمد در معصیت نیستند و از این جهت نور سابقین به خیرات در ایشان متجلی است و از این جهت ملحق به سابقین هستند.
اما در میان این بندگان خدا آن دستهای که باید بر این نعمتها خدا را خیلی شاکر باشند این دستهاند که فمنهم ظالم لنفسه در میان بندگان خدا کسانی که به خود ظلم میکنند و به واسطه ارتکاب معاصی بر خود ستم روا میدارند، و به واسطه این معصیتها، مستحق عقاب و عذاب خدا هستند. اما خداوند بر اینان تفضل فرموده اولاً برای ایشان رسولی فرستاده که آن رسول خاتم انبیاء صلیاللّه علیهم اجمعین است؛ افضل انبیاء و اکمل انبیاء است؛ بر او کتابی نازل فرموده است که آن کتاب اشرف کتب و اعظم کتب الهی است؛ و بعد از رسولخدا؟ص؟ هم باز منت و نعمت و فضل خود را بر ایشان بیشتر فرموده و کسانی را برگزیده است که آنان اهلیت و قابلیت دارند برای اینکه وارث کتاب و قرآن ــ به جمیع مراتبش ــ باشند. اینها وقتی عظمت و ارزش این نعمتهای الهی را میفهمند که مشکلات برزخ و مشکلات قیامت را مشاهده کنند، و ببینند که خداوند با اهل کفر و اهل عناد و اهل شقاق و اهل الحاد و جحود چه خواهد کرد. آن عذابها را که میبینند، آن مشکلات را که میبینند، آن هولها را که مشاهده میکنند و میبینند که خداوند به فضل این عزیزانش بر ایشان منت میگذارد و آنها را بدون استحقاق، بلکه به فضل و کرمش در چنین بهشتهایی جای میدهد، و از چنین نعمتهایی بهرهمند میسازد، آنجا عظمت فضل خدا و بزرگی کرم خدا و لطف و احسان بیپایان خدا را متوجه میشوند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 87 *»
آنگاه در آن نعمتها خدا را سپاسگزاری میکنند و قالوا الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور.
این بهشتها در مرتبه اول جایگاه محمد و آلمحمد؟عهم؟ و در مرتبههای بعدی جایگاه اهل اعتدال است، از بزرگان انبیاء گرفته تا نجباء که کاملین باشند. و بعد درجات و مقامات سایر بندگان خداست که به شفاعت اهل شفاعت داخل این بهشتها شدهاند. این نعمتها و این کرامتهای الهی برای ایشان خیلی باارزش است. در آنجا که به چشم خود عذابهای الهی را برای اهل کفر میبینند، تمام آن شدائد را به چشم خود میبینند و فریاد آتش و اهل آتش را به گوش خود میشنوند، بعد از آنکه آن هولها را دیدهاند و آن غمها و اندوهها را مشاهده کردهاند؛ وقتی که در این خانهها و در این بهشتها قرار میگیرند، آنگاه هر لحظهاش برای آنها چقدر فضل و کرم است که در آن نعمتها به سر میبرند! الذی احلّنا دار المقامة من فضله فضل خدا را یادآور میشوند.
به همین سبب در همین دنیا هم باید اهل رتبه نقصان متوجه فضل خداوند باشند. وجود مقدس رسولالله؟ص؟، وجود مبارک و بابرکت کتاب خدا ــ قرآن ــ و وجود مقدس و بابرکت چهارده معصوم؟عهم؟ همه را باید در نظر داشته باشند که چه فضل بزرگی خداوند بر این ناقصین نصیب فرموده! به برکت ایشان خداوند گناهان را میآمرزد، به برکت ایشان طاعات را قبول میکند، و به برکت ایشان انسان را در این جایگاهها جای میدهد و از آن نعمتها بهرهمند میسازد.
راه فهمیدن فضل و کرم خدا و لطف خدا در این است که انسان در آنچه که خداوند به این عزیزان و برگزیدگان خود کرامت فرموده است دقت کند. در آیه شریفهای که تلاوت میکنیم ایشان را به مقام اصطفاء معرفی فرموده است. اول مقامی که ذکر میفرماید برای ایشان اصطفاء است. چون ایشان را برگزیده است و این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 88 *»
برگزیدگی به جهت قابلیت و لیاقتی بوده که در ایشان بوده است. ایشان را وارث کتاب قرار داد، یعنی قرآن را به جمیع مراتبش به ایشان ارث داد، این وراثت برای خاطر این اصطفاء و گزینش است.
پس اول مقامی که برای ایشان است مقام اصطفاء است. و امامرضا صلواتاللّهعلیه فرمودند این اصطفاء و گزینش به جهت طهارت این بزرگواران است، که خداوند ایشان را از تمام رجسها و پلیدیها پاک و پاکیزه فرموده؛ به واسطه آن طهارت این اصطفاء و گزینش انجام شده است.
حال که خداوند در این آیه این برگزیدگان خود را با سایر بندگان خود ردیف کرده و میفرماید «سپس ما قرآن را به ارث دادیم به کسانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم» و بندگان ما سهدسته هستند، بعضی از ایشان به خود ستمگرند، بعضی از ایشان معتدلند و بعضی از ایشان به اذن خداوند سبقتگیرنده به خیرات هستند. تمام این سهدسته را میفرماید «بندگان ما» هستند. اهل مرتبه نقصان که معلوم، همیشه ظالم به خود هستند، همیشه به خود ستمگرند، یعنی این صفت در ایشان لازمه رتبه ایشان است. در هر حدّی باشند این صفت همراه ایشان است و از ایشان جدا نیست. در هر حال ایشان ستمگر به خودند و قطعاً درجه اینها از نظر عبودیت و بندگی از همه پایینتر است.
دسته دیگری را میفرماید و منهم مقتصد اینها معتدلند. عرض کردم اعتدال حقیقی را خدا خبر میدهد، و اعتدال حقیقی برای ایشان صفتی است که همیشه با ایشان است، در همهحال ایشان این صفت را دارند که متمایل به بدی و زشتی و قباحت نیستند. یک نوع اعتدالی در ایشان وجود دارد که به خلاف، میل نمیکنند. حتی درباره ابوذر میفرمایند با اینکه ابوذر در ضلالت بود و هنوز از بعثت رسولخدا؟ص؟ در مکه مطلع نشده بود، با وجود این میفرمایند حالت اباذر طوری بود
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 89 *»
که به بدی میل نمیکرد، بدی برای او مذموم و قبیح بود.([43]) معنای اعتدال همین است، ممکن است مثلاً نداند که زنا بد است، حرام است؛ لواط حرام است؛ دزدی حرام است؛ از نظر شرع ممکن است خبر نداشته باشد و دستور شرعی به او نرسیده باشد، اما چنین شخص معتدلی به حسب طبع و اعتدالِ طبع از این نارواییها بیزار است، به زشتیها و نارواییها متمایل نیست، تبهکاری را نمیپسندد و نمیخواهد، در دل احساس محبت و میل به این امور ندارد. اینها معنای اعتدال است.
این اشخاص به مجرد اینکه با موازین الهی آشنا میشوند و با اسوههای حق مثل رسول، مثل امام؟عهم؟ آشنا میگردند، به حسب مرتبه خود صددرصد در مقام تبعیت و متابعت برمیآیند و آن اعتدال باعث میشود که اینها آئینههایی برای تجلی انوار آن معصومین؟عهم؟ گردند.
و منهم سابق بالخیرات این جمله خبر از حال برگزیدگان الهی است، صفت ثابت در جمیع حالات ایشان این است که در همهوقت و در همهحال، بر همه خلق در جمیع خیرات سبقت و پیشی گرفتهاند. خدا دارد این برگزیدگان خود را در این جمله وصف میفرماید تا بندگان خود را متوجه عظمت و جلال ایشان کند، که بدانند اگرچه این برگزیدگان در میان بندگانند و از بندگان شمرده میشوند و یک دسته از بندگان به حساب آمدهاند؛ اما مقام و منزلتشان، مقام و منزلتی است که بندگان باید آنها را در جایگاه و مقامی بدانند که همیشه و در همهوقت در آن مقام جای دارند، و از آن مقام فرود نیامده و نخواهند آمد. در مقام قرب الهی که بالاتر از آن مقام، مقام قربی نیست، مقام اتصال به نور خدا که بالاتر از آن مقام، مقام اتصالی نیست. و خود را و همه خلق را پایینتر از آنان و در مرتبه پایینتر بدانند. متوجه این نکات باشند و اصطفاء و گزینش الهی را درباره ایشان از خاطر نبرند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 90 *»
فضل بن شاذان از جابر بن یزید جعفی از امام کاظم؟ع؟ در وصف برگزیدگان خدا ــ محمد و آلمحمد؟عهم؟ ــ نقل میکند؛ و چون محمد و علی سلاماللّهعلیهما در میان چهارده معصوم مقام و منزلتشان طوری است که وقتی فضل ایشان را بگویند گویا فضل همه را گفتهاند، زیرا محمد رسولالله؟ص؟ حامل نبوت کلیه الهیه و مظهر نبوت است و امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه مظهر ولایت کلیه الهیه است. از این جهت وقتی این دو بزرگوار را ذکر میکنند، به جمیع شئونات و مقامات نبوت و ولایتی که این بزرگواران حامل آنند اشاره کردهاند، و تمام آن شئونات را ذکر کردهاند. از اینرو امام کاظم؟ع؟ درباره این دو بزرگوار میفرماید: ظاهرهما بشریة و باطنهما لاهوتیة.([44]) ظاهر محمد و علی صلواتاللّه علیهما و آلهما بشریت است، یعنی در میان عوالم امکانی این بزرگواران ظاهر شدهاند، و در تمام این عوالم امکانی به مانند سایر خلق جلوه کردهاند؛ اما باطن ایندو، لاهوتیت است.
عرض کردم باطن ایندو لاهوتیت است، چون عالم لاهوت عالم اسماء و صفات خداست، عالم اسماء و صفات خدا در این مظاهر جلوهگر شده، و در جمیع عوالم امکانی که این بزرگواران برای خلق ظاهر شدهاند، ــ هرطور ظاهر شدهاند و به هرقسمی که ظاهر شدهاند، خواه به اصول آن عوالم ظاهر شده باشند و خواه به اعراض آن عوالم ظاهر شده باشند ــ مظاهر عالم لاهوتند. و عالم لاهوت به جمیع شئوناتش از اول تا آخرش ــ که اول و آخر ندارد ــ در این مظاهر متجلی است.
انشاءاللّه دقت فرمایید! «چه به اصول آن عوالم، چه به اعراض آن عوالم» را توضیح عرض میکنم. مثلاً در عالم جسم، عالم جسم یک اصولی دارد و یک اعراضی دارد. در عالم جسم که ظاهر شدند و برای خود جسم گرفتند؛ چه جسم اصلی و چه در اعراض این جسم و جسمهای عرضی، تفاوت نمیکند، این بزرگواران برای عالم
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 91 *»
لاهوت مظهرند. باز برای جسم اصلی و جسم عرضی، توضیح عرض میکنم. یک پاره آهن را در نظر بگیرید. این پاره آهن از نظر اینکه جسم است و حقیقتش جسم است و موجودی از عالم اجسام است، اصطلاح کردهاند میگویند جسم طبیعی است. یا پاره چوب، این پاره چوب جسم طبیعی است. خود جسمانیتش و جسمبودنش را میگویند جسم طبیعی است. ولی تعیناتش و صورت و خصوصیاتش ممکن است مختلف شود. این پاره آهن را فرض کنید بیست سانتیمتر درازا دارد، ده سانتیمتر پهنا دارد، پنج سانتیمتر عمق و قطر دارد. این خصوصیات را علمای علوم طبیعی یا دانشمندان رشتههای طبیعی اسمش را جسم تعلیمی گذاشتهاند. پس همین پاره آهن از جهتی جسم طبیعی است و از جهتی جسم تعلیمی است. جسم طبیعی است، یعنی اصل جسم است و اصلش جسم است. و اما جسم تعلیمی یعنی این خصوصیات را دارد، ده سانتیمتر پهنایش است بیست سانتیمتر درازایش است پنج سانتیمتر مثلاً قطرش است. بعد اگر گرمش کردند و با چکش و پتک، این آهن را یکقدری کش دادند، هم درازایش فرق کرد، هم پهنایش بیشتر شد و هم عمقش کمتر شد. این تغییراتی که پیدا شد میگویند الآن این جسم طبیعی همان جسم طبیعی قبلی است، اما جسم تعلیمیش تغییر کرد، آن نیست. این اصطلاح است. همین جهات جسم را اعراض جسم میگویند که قابل تغییر و تبدیل است، دگرگون میشود، کم و زیاد میشود. اما اصل خود جسم، جسم است.
حالا این بزرگواران در همه عالمها برای خود از جنس آن عالمها مظهری گرفتهاند؛ و از جمله، همین عالم اجسام است، که در این عالم برای خود جسمی گرفتهاند. و همانطور که در این عالمِ ما برای این جسمها یک اصلی است و یک اعراضی است، همینطور برای این بزرگواران هم اصلی بوده و اعراضی بوده؛ چه آن اصلی و چه آن عرضی، مَظهر و مجلای عالم لاهوت میباشد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 92 *»
در این فرمایش حضرتکاظم؟ع؟ دقت بفرمایید. امام؟ع؟ استثناء نمیفرمایند. میفرمایند ظاهرهما بشریة ظاهر محمد و علی سلاماللّه علیهما و آلهما بشریت است. یعنی هرچه از ایشان در این عالم برای خلق ظاهر شده بشریت است. در عالم مثال هرچه برای اهل عالم مثال ظاهر شده بشریت است. در عالم نفوس هرچه از ایشان برای اهل نفوس ظاهر شده بشریت است. این بشریت که گفته میشود تمام این مراتب را شامل است. همه این مراتب، بشریت است. مثل اینکه ما که میگوییم این انسان بشر است و به انسان اشاره میکنیم و میگوییم هذا بشرٌ، این «بشرٌ» که میگوییم مشارالیه ما هم این جسم است و هم روح است. هم جسم را اشاره کردهایم هم روح را اشاره کردهایم ــ روح، مثال تا عقل است ــ همه اینها را میگویند: هذا بشرٌ. و این بزرگواران هم که مأمور شدند بگویند انما انا بشر مثلکم من بشری مثل شما هستم، یعنی مثل شما جسم دارم مثل شما روح دارم و مثل شما موجودی هستم. همانطور که شما موجودی و مخلوقی به این نوع هستید، من هم مثل شما مخلوقی و موجودی هستم. اما فرق من با شما این است که من مظهر لاهوت هستم، من برای شما خبر از توحید خدا آوردهام، و خبر میدهم به اینکه خدای شما یکتا است و برای خدای شما در ذات و صفات و کمالاتش شریک نیست. این خبر توحید و گزارش از توحید خدا نیست مگر اینکه و باطنهما لاهوتیة، باطن این دو بزرگوار لاهوتیت است، یعنی از عالم لاهوت خبر دادند.
ظهروا للخلق علی هیاکل الناسوتیة این بزرگواران برای خلق ظاهر شدند، اما بر هیکلهای ناسوتی. مراد از هیکل ناسوتی یعنی بدنها و جسمهایی که در این عالم مُلک است. در اینجا است. شاید هم ظَهَرَا باشد ظهرا للخلق علی هیاکل الناسوتیة، ظهروا هم که امام؟ع؟ بفرماید، معلوم است محمد و علی که گفته شد چهاردهمعصوم؟عهم؟ گفته شدهاند. آن بزرگواران در این هیکلها و ابدان مُلکی برای
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 93 *»
خلق ظاهر شدند. چرا؟ حتی یطیقوا رؤیتهما برای اینکه خلق بتوانند این بزرگواران را مشاهده کنند. که اگر بر خود در این عوالم امکانی این لباسها را نمیپوشیدند؛ این بشرها دید لاهوتی نداشتند، نمیتوانستند لاهوت را مشاهده کنند، عالم اسماء و صفات خدا را نمیتوانستند ببینند و هیچ مشعری برای ادراک عالم لاهوت نداشتند. چون هیچ مشعری برای ادراک عالم لاهوت نداشتند، از این جهت خداوند ایشان را در این عوالم امکانی نزول داد و ایشان را برای عالم لاهوت ــ که اصل ایشان است ــ مظاهر قرار داد.
پس اصل مقام و عالم محمد و آلمحمد؟عهم؟ عالم لاهوت است. این برگزیدگان الهی که فرمود و منهم سابق بالخیرات باذناللّه یعنی لاهوتیان، یعنی کسانی که مبدئشان عالم اسماء و صفات خداست، اصلشان و وطنشان و جایگاهشان آنجا است. و همیشه در آنجا هستند، از آنجا پایین نیامدهاند و آنجا را خالی نکردهاند. همیشه در آنجا هستند، ولی در این هیاکل ناسوتی و سایر مراتب امکانی خود ظاهر شدهاند که خلق هر عالمی بتوانند ایشان را ببینند و از لاهوت خدا یعنی از عالم اسماء و صفات خدا باخبر شوند. یکتایی خدا را به یکتایی ایشان بشناسند. قدرت، جلال، عظمت و سایر صفات کمالیه حق را به صفات کمالیه ایشان بشناسند. پس بندگان خدا برای شناسایی عالم اسماء و صفات خدا هیچ راهی نداشتند مگر به اینطور که ایشان تنزل کنند و در این عالمها بیایند و این لباسها را برای خود بگیرند و برای خلق ظاهر شوند.
خدای متعال فرمایشی دارد که امام؟ع؟ به آن فرمایش تمسک فرموده و استشهاد میکند. میفرماید و هو قوله تعالی و للبسنا علیهم ما یلبسون خدا فرموده که ما حتماً میپوشانیم بر ایشان آنچه را که ایشان میپوشند. این فرمایش را خدا کجا فرموده که امام کاظم؟ع؟ در این حدیث به آن تمسک و استشهاد میفرمایند؟ خدا این فرمایش
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 94 *»
را در آنجا فرموده که وقتی رسولخدا؟ص؟ مبعوث به رسالت شدند و فرمودند بر من قرآن نازل شده، وحی نازل شده، من پیغمبر شما هستم، شما را به یکتایی خدا و خدای یکتا میخوانم، قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا([45]) دعوت خود را شروع فرمودند؛ آنگاه کفار و مشرکین اعتراض کردند. خدا اعتراضهای آنها را در قرآن ذکر کرده. از جمله اعتراضها این بود و قالوا لولا انزل علیه ملک یکی از اشکالات و اعتراضاتشان این بود که اگر این، پیغمبر خداست و راست میگوید، چرا یک ملک همراه او نازل نمیشود که ما آن ملک را ببینیم و ببینیم که ملک کمککار و مددکار او است؟ لولا انزل علیه ملک چرا بر او نازل نمیشود و فرود نمیآید یک ملکی که ما با چشم خود او را ببینیم؟
خدا میفرماید این حرفی که شما میزنید و این اعتراضی را که میکنید، که توقع دارید همراه با پیغمبر؟ص؟ ملک ببینید! دیدن شما ملک را باید به یکی از دو صورت و به یکی از دو شکل باشد: اگر بخواهید شما ملک را ببینید بدون اینکه تغییری در ملک پیدا بشود و خود را دگرگون کند، لازمهاش این است که شما از این بدن جدا شوید. چون با این بدن نمیتوانید ملک ببینید. و اگر بخواهید از این بدن جدا شوید و ملک ببینید، معنایش این است که باید به مرگ راضی شوید و بمیرید. راهش این است که شما را بمیرانیم تا اینکه روح شما از بدن شما نجات بیابد، آنگاه که از این قفس محدود طبیعی نجات یافت، جان شما با چشم ملکی خود میتواند ملک را مشاهده کند. اما الآن که جان شما در این قفس بدن شما حبس است و راه دیدنش منحصر به همین روزنه چشمِ جسمِ طبیعی و این عالم طبیعت است، کجا میتوانید ملک را ببینید؟
پس یکی از راههای دیدن ملک برای شما این است که شما راضی شوید بمیرید و ما شما را بمیرانیم تا ملک را ببینید، و آنگاه مشاهده کنید که با پیغمبر ما ملک
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 95 *»
هست یا نیست؟ از این جهت جوابی که خدا فرموده این است ولو انزلنا ملکاً لقضی الامر اگر ما به شکل ملک نازل کنیم ایشان را یا ملکی را نازل کنیم لقضی الامر یعنی حکم به مرگتان شده و شماها خواهید مرد ثم لاینظرون([46]) دیگر مهلتی نخواهید داشت که ایمان بیاورید یا نیاورید، یا برنامهای درنظر داشته باشید. بعد از دیدن ملک دیگر کار تمام است و شما مردهاید.
یک راه دیگری هم دارد، و آن راه این است که شما در همین بدن موجود خود زنده باشید، ولی راه دیدن ملک این است که ما ملک را تغییرش بدهیم! به چطور؟ به اینکه او را در عالم شما بیاوریم، او را به لباس شما درآوریم تا او را ببینید ولو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً و للبسنا علیهم ما یلبسون([47]) اگر بنا بود پیغمبر ما ملک و از جنس ملک باشد و شما او را ببینید، راهش این بود که ما او را مردی قرار دهیم و در عالم شما مجسم کنیم و بر او همانچیزی را که بر شماها پوشانیدهایم بپوشانیم. یعنی لباس بشری بپوشد و به این هیأت بشری در این عالم ظاهر شود. همانطور که هرگاه جبرئیل را بنا بود ببینند، جبرئیل لباس بشری میپوشید و در بین بشرها میآمد و او را به چشم بشری میدیدند. گاهگاهی که جبرئیل به هیأت دحیه کلبی خدمت رسولخدا؟ص؟ میآمد، بعضی از صحابه هم بودند، یا بعد وارد میشدند و گمان میکردند که دحیه کلبی است که در حضور حضرت نشسته، بعد از گفتگوهایی برمیخاست میرفت و نمیفهمیدند کیست. رسولالله؟ص؟ میفرمودند دانستید که بود؟ عرض میکردند دحیه بود. میفرمود نه، جبرئیل بود.([48]) پس اگر جبرئیل بنا بود دیده شود، میفرماید ولو جعلناه ملکاً اگر بخواهیم فرستاده خود را در میان ایشان، ملک قرار بدهیم لجعلناه رجلاً
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 96 *»
حتماً باید ما او را مردی به مانند ایشان قرارش دهیم و للبسنا علیهم مایلبسون و حتماً بپوشانیم بر او آنچه که ایشان میپوشند.
پس این اعتراضشان در واقع این بود، و برگشت به این داشت که اگر این پیغمبر بشر است چرا برای کمککردن به او ملک همراهش نیست، به اینکه این معجزه او باشد و ما ملک را ببینیم و بدانیم که این از طرف خدا پیغمبر است. و گویا یک اعتراض دیگرشان هم این بوده که چرا خدا در میان ما بشری از ما برگزیند؟ ملک بفرستد! ملکی بفرستد و آن ملک ما را هدایت کند! معلوم میشود اعتراضشان به دو شکل بوده، که خداوند اینطور جواب میفرماید که اگر ملک هم بخواهیم بفرستیم و رسول ما باشد و شما او را ببینید، از این دو صورت خارج نیست: یا باید شما بمیرید تا ملک را ببینید که دیگر کار تمام است. لقضی الامر ثم لاینظرون دیگر باید برایتان مجلس فاتحه بگذارند. معنی ندارد. بعدش چه؟ مُردید، و ملک را هم دیدید. بعد چه؟ حالا ایمان میآورید یا نمیآورید، اینها دیگر مطرح نیست، چون بعد از مرگ لاینظرون دیگر مهلتی نیست، مهلت تمام است. هرچه هست تا نمردن است. وقتی که مُردید و روح از بدن جدا شد، دیگر کار تمام شده است. لقضی الامر کار پایان یافته ثم لاینظرون دیگر مهلتی هم در کار نیست.
یا اینکه نه، ملک را ما در عالم شما بیاوریم و او را تنزل دهیم. و اگر تنزل دادیم همین است که باید بشری و شخصی مثل شما شود، شما را به خدا دعوت کند، و شما دعوت خدا را از او قبول کنید و بپذیرید. الآن هم همینطور شده، بشری در میان شما فرستادهایم، اما این بشر کجا، و ملکی که شما میطلبید و میخواهید کجا! ملک به خدمتگزاری نوکر این رسول و این بشر افتخار میکند. جبرئیل یکی از خادمهای شیعیان ایشان است. مثل ابوذر، مثل سلمان، مثل علیاکبر، مثل اباالفضل، مثل زینبکبریٰ سلاماللّه علیهم اجمعین، مثل شیخمرحوم، مثل سایر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 97 *»
مشایخ+؛ جبرئیل افتخار خدمتگزاری ایشان را دارد و خادمی از خدام ایشان است. شما چه میگویید؟ چه توقع دارید؟ بشری در میان شما فرستادهایم که او مظهر تمام عالم لاهوت است. از اول عالم لاهوت تا آخر عالم لاهوت؛ نه یکقسمتش، نه یکتکهاش، نه یکجایش، نه آسمانش، نه زمینش؛ نه، بلکه همه عالم لاهوت. مگر عالم لاهوت اول دارد، آخر دارد؟ همهاش را ما در این بشر ظاهر کردهایم، به طوری که از عالم لاهوت هیچ کمبود ندارد. این در اینجا مظهر آن عالم است. اینطور بشری برای شما فرستادیم. محمدش اینطور است، علیّش اینطور است، فاطمهاش همینطور است، حسنش همینطور است، حسینش همینطور است. الآن هم مهدیش سلاماللّه علیهم اجمعین همینطور است. تمام عالم لاهوت در این مظهر عکس انداخته و متجلی شده، هیچ کم ندارد. نمیشود بگوییم مثلاً فقط آسمانِ اولِ عالمِ لاهوت در این عکس انداخته. نه. آیا کسی میتواند بگوید که مثلاً محمد؟ص؟ مظهر یک اسم از اسمهای خداست؟ میتواند بگوید؟ نه. محمد تمام اسماءاللّه و صفاتاللّه در او متجلی است. اما حالا در این عالم اگر از او بعضی از اسماء تعلق نگرفته و ظاهر نشده به واسطه ضیق این عالم است. وگرنه در عالم برزخ، اسماء و صفات خدا بیشتر از این عالم از ایشان ظاهر میشود و تعلق میگیرد. در عالم آخرت، ــ به حسب اقتضای آن عالم ــ اسماء و صفات خدا بیشتر از ایشان ظاهر میشود. وگرنه تفاوت نمیکند. از این جهت فرمودند اوّلنا محمّد و اوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و کلّنا محمّد([49]) صلیاللّه علیهم اجمعین.
الآن اسماء و صفات خدا آن مقدار که از بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه ظاهر شده و ظاهر میشود و به متعلَقات این عالم تعلق میگیرد و این عالم و سایر عوالم برقرار
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 98 *»
است، آیا این مقدار از رسولالله ظاهر شده بود؟ نه. از امیرالمؤمنین ظاهر شده بود؟ نه. از امام سجاد ظاهر شده بود؟ نه. چون زمان هرچه جلوتر میآید توسعه مییابد و گسترش پیدا میکند، و متعلّق برای اسماء الهی بیشتر پدید میآید.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 99 *»
مجلس هشتم
(شب پنجشنبه ـــ 27 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 100 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
خداوند در این آیات، برگزیدگان خود را که بعد از رسولالله؟ص؟ وارث کتاب و قرآن هستند، معرفی میفرماید. ایشان به جهت آنکه در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت گرفتهاند، از میان بندگان برگزیده شدهاند. خداوند بر خلق منت گذارده و فضل بزرگ او شامل خلق شده است. این اصطفاء و برگزیدن، و این وراثت و به ارثدادن کتاب به ایشان، فضل بزرگ خدا بر مؤمنین است. و اهل ایمان به برکت ایشان داخل بهشتهای عدن میشوند و در آن بهشتها به دستبندهایی از طلا و لؤلؤ زینت میشوند، لباس ایشان در آن بهشتها حریر است و سخن ایشان در آن بهشتها سپاس خداست. آن خدایی که به برکت این برگزیدگانش اندوه و غمِ ایشان را برطرف ساخته و ایشان را از اندوه و غم بزرگ قیامت نجات داده است. گناهانشان را آمرزیده و طاعاتشان را سپاسگزاری فرموده است. ایشان را در خانه همیشگی به فضل خودش جای داده، در آن خانهها زحمتی و مشقتی ندارند و درنتیجه خستگی و ملالت و کسالت برای ایشان نخواهد بود.
در این آیه باید تدبر کرد و فضل خدا را و اینکه خدا چرا از فضل بزرگ خود خبر میدهد، دانست. این فضل بزرگ چیست؟ این فضل بزرگ ادامه فضل الهی است، آن
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 101 *»
فضلی که به آن فضل در میان مؤمنین رسول برانگیخت، آن فضلی که به برکت آن فضل بر آن رسول قرآن نازل فرمود. و ادامه همان فضل و فضل بزرگش این است که خداوند قبل از وفات آن رسول، وارثین او را و کسانی را که کتاب خدا ــ قرآن ــ را به جمیع مراتبش ــ مثل خود رسولالله؟ص؟ که حامل آن بود ــ به ارث میبرند و حامل میشوند، معرفی فرمود. قبل از رحلت رسولخدا؟ص؟، قبل از آنکه بشر مبتلا شود به اینکه بگوید چه کنم؟ و در فکر چاره برآید، خدا برای او چاره کرده ثم اورثنا الکتاب یعنی قبل از اینکه رسول ما از دنیا برود ما این کار را برای مؤمنین کردیم. قبل از اینکه آن حضرت وفات بیابد ما کتاب او را ــ قرآن را ــ ارث دادیم به کسانی که مثل او برای حمل کتاب قابلیت و لیاقت داشتند. ایشان از میان بندگان ما، برگزیدگان ما هستند. چون بندگان را خداوند معرفی میفرماید که سهدسته هستند: عدهای نسبت به خود ستمگرند، و عدهای در اعتدال به سر میبرند، و عدهای بر همه خلق در جمیع خیرات و خوبیها پیشی گرفتهاند؛ که معلوم است برگزیدگان خدا ایشانند که به جمیع خیرات در همه عالمها بر همه خلق سبقت گرفتهاند.
این نجات و عنایتها برای مؤمنین در آخرت از فضل و برکت ایشان است. به واسطه هدایت ایشان و نورانیت ایشان است که خداوند این فضلها را شامل حال مؤمنین میفرماید و آنها را به نعمتهای آخرتی میرساند. در همین دنیا هم به این نعمتها رسانیده، اما مؤمنین نمیبینند و مشاهده نمیکنند که الآن در بهشت به سر میبرند؛ الآن در رحمت خدا میآیند و میروند؛ در رحمت خدا رفتوآمد دارند که امر ولایت و امر امامت باشد.
امامزمان صلواتاللّه و سلامهعلیه امروز وارث کتاب است، قرآن به جمیع مراتبش نزد این بزرگوار است، و این بزرگوار حامل جمیع مراتب قرآن است. تمام تصرفاتی که حضرت دارند و همه شئونات ولایتی که دارند، همهاش همین مقامات و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 102 *»
مراتب قرآن است. خداوند بعضی از آثار این قرآن را خبر داده است. وقتی که سخن از آصف بن برخیا میفرماید یکی از تصرفات آصف را در قرآن ذکر میکند. تصرف آصف بن برخیا مورد قبول همه ادیان است. تمام آنانی که سلیمان را پیغمبر میدانند، آصف را هم وزیر سلیمان میدانند و او را صاحب تصرف میدانند. قرآن هم که برای جمیع مسلمین بیان کرده و همه مسلمین قبول دارند که آصف بن برخیا این تصرف را انجام داد.
وقتی که سلیمان خواست تخت بلقیس را نزد او حاضر کنند، یکی از جنها آنجا بود و گفت من حاضرم این کار را انجام بدهم. اما مدتی که لازم است آن مقداری است که شما اینجا تشریف دارید، و قبل از برخاستن از جایگاهتان من تخت بلقیس را از مملکت سبا در نزد شما حاضر میکنم. و ظاهراً نشستن سلیمان؟ع؟ در آن جایی که برای قضاوت مینشسته نصف روز طول میکشیده، از صبح تا ظهر تقریباً برای این امر آنجا مینشسته و این مقدار طول میکشیده. از این جهت میگوید قبل انتقوم من مقامک،([50]) قبل از اینکه از جایتان برخیزید، من این کار را میکنم.
حضرت سلیمان برای نشاندادن مقام وزیر خود آصف بن برخیا، میفرماید نه، میخواهم خیلی سریعتر از این انجام بشود. آصف میگوید من تخت را قبل از اینکه شما حتی گوشه چشمتان به هم بخورد، احضار میکنم. قبل از چشم به هم زدن احضار میکنم. آنگاه خداوند به اینطور اورا معرفی میکند قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل انیرتدّ الیک طرفک([51]) آنکسی که از علم کتاب بهرهای داشت، نه اینکه تمام کتاب و علم کل کتاب را داشت؛ بلکه از کتاب بهرهای داشت، او
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 103 *»
چنین گفت و ناگهان هم تخت را از مملکت سبا در نزد سلیمان حاضر ساخت.([52]) سلیمان تخت را که دید خدا را بر این نعمت شکرگزاری کرد که به او وزیری داده است که دارای یکچنین تصرفی است. البته برای خود سلیمان هم ممکن بود. چون پیغمبر بود و برای او معجزه و تصرف امری قطعی بود. اما برای نشاندادن مقام وصیّش ــ که آصف بود ــ به دیگران و به سایر مردم، این تدبیر را فرمود. و همچنین برای اینکه به جنها معرفی کند که مقام وصایت و امامتِ بعد از من که آصف حامل آن است، اینی است که این دارا است.
مقصود این است که قرآن میفرماید: قال الذی عنده علم من الکتاب آنکسی که در نزد او علمی از کتاب بود چنین تصرفی را انجام داد که قرآن ذکر میکند. حالا به چه نحوه انجام داده و چگونه تصرف کرده؟ مسألهای دیگر است.
در قرآن درباره امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه از قول رسولخدا؟ص؟ رسیده که فرمودند ــ و این وحی خدا بود که بفرمایند ــ گواه من بر رسالت من کسی است که در نزد او علم کتاب است و او تمام کتاب را میداند.([53]) همه قرآن نزد او است. آنگاه معلوم است کسی که تمام قرآن، ظاهرش و باطنش، جمیع مراتبش در نزد او باشد تصرفات ولایتیش نامحدود است. مقام ولایتی او غیرمتناهی است. برای او این عالم و آن عالم مطرح نیست، برای او دنیا و آخرت مطرح نیست. همانطور که خودشان فرمودند که اگر بخواهند روز را شب کنند و شب را روز کنند، اگر بخواهند آسمان را زمین و زمین را آسمان کنند، برای ایشان خیلی سهل و آسان است. و نباید تأمل کرد که آیا میتوانند یا نمیتوانند؟ تمام قرآن ظاهر و باطنش نزد ایشان است. آثار قرآن خیلی است. یکی از آثارش این است که میفرماید اگر این قرآن بر کوه خوانده شود، کوه به خضوع درمیآید
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 104 *»
خشوع میکند و سنگهای آن در برابر قرآن از هم میپاشند. لو انزلنا هذا القرءان علی جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة اللّه([54]) اگر بنا بود قرآن نازل شود و فرود آید، یک آیه از آن این اثر را داشت. تمام ملک به قرآن برپا است و تمام هستی در قرآن است و قرآن حاکم بر همه هستی است. کتاباللّه است. و این کتاباللّه علماللّه است، و علم خدا سابق بر مشیت خداست. مشیت به علم موجود شده است، قبل از مشیت مقام علم است و آن علم تنزل کرده و قرآن شده است. در جمیع عوالم قرآن تنزل علم خداست. و عرض شد علم خدا سابق بر مشیت است. و این علمِ سابقِ بر مشیت علم ذاتی نیست که عین ذات خدا باشد، ذات خدا منزه است از اینکه تنزل کند، ذات خدا منزه است از اینکه به عوالم هستی تعلق بگیرد. برای خدا علمی است که آن علم، سابقِ بر مشیت است. و بعد برای آن علم مراتبی است که تنزل کرده و تمام اشیاء را فرا گرفته؛ تا این عالم ما، عالم اعراض، همه را فرا گرفته. وقتی که آن علم تنزل کرده باشد و همه عوالم امکانی را گرفته باشد و نافذ باشد؛ این قرآن تنزل آن علم است؛ این قرآن در جمیع عوالم تجلی دارد و جلوه کرده، و حاملش در تمام عوالم، معصومین؟عهم؟ هستند.
امروز امامزمان صلواتاللّهعلیه حامل قرآن هستند. و من عنده علم الکتاب امروز بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه هستند و ایشان یکی از برگزیدگانی هستند که خدا در این آیه فرموده است ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا این بزرگوار سابق به خیرات هستند، در جمیع خیرات از همه خلق در این زمان سبقت گرفتهاند، و فضل بزرگ خدا بر بندگان میباشند. به برکت این بزرگوار سایرین نجات مییابند. مثل انبیای چهارگانه و مثل سایر نقباء و نجباء ــ که اهل اقتصاد و اهل اعتدالند ــ به واسطه تبعیت و متابعت صددرصد از ایشان به حسب رتبه خودشان، نجات مییابند. و از
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 105 *»
اینها گذشته، فمنهم ظالم لنفسه هم از برکات ایشان نجات مییابند.
امروز، یعنی از وقتی که این بزرگوار به مقام امامت رسیدهاند تا موقع ظهورشان و تا وقت رجعت ائمه هدی؟عهم؟ این بزرگوار وارث کتابند. به برکت ایشان تمام اهل رتبه نقصان نجات مییابند. مؤمنینی که در رتبه نقصان واقفند و نسبت به خود ظالم و ستمگرند، به واسطه میل به معصیت، به واسطه ارتکاب معصیت، به واسطه تمایلات به معاصی و کوتاهی در طاعات، تقصیرات و قصورها، به خود ستم میکنند و ستمگرند؛ به برکت این بزرگوار که وارث کتاب است نجات مییابند و به یکچنین بهشتهایی میرسند و در آن ساکن میشوند و از نعمتهای آن بهرهمند میگردند. آنجا فضل خدا را میفهمند و مییابند که فضل خدا وجود مبارک معصومین؟عهم؟ است. به برکت ایشان غفران خدا شامل حالشان است. خدا را آمرزنده میبینند و در نزد خضوع و اطاعت و اتّباع از این معصومین؟عهم؟ خدا را شکور مییابند. به برکت وجود مبارک معصومین صلواتالله علیهماجمعین خدا را نسبت به این طاعات ناقابل، طاعات سر و پا شکسته، سپاسگزار مییابند.
پس این آیه شریفه، ما را متذکر امر بزرگی کرده که امر اصطفاء و برگزیدن و گزینش باشد. خدا این کار را انجام داده و خدا برگزیده؛ و عرض شد که این برگزیدن بیجهت نیست، اینها این خصوصیات را داشتهاند، «سابق به خیرات» صفت ثابت و لازمه رتبه ایشان است. در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت گرفتهاند، و چون چنین هستند، برای یکچنین اصطفاء و گزینشی لایق و قابلند. این اصطفاء به مقام و منزلت ایشان مربوط میشود. اللّه اعلم حیث یجعل رسالته([55]) بیجهت که این رسالتها به اینها موکول نمیگشت، و بیجهت که این بزرگواران انتخاب نمیشدند. عرض شد ایشان در جمیع مراتبشان مظاهر عالم لاهوت هستند؛ مظاهر عالم اسماء و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 106 *»
صفات خدا هستند. عالم لاهوت در هیچ مظهری جلوه نکرده مگر در این چهارده مظهر صلواتاللّه علیهماجمعین. هیچکس از آن عالم نیامده و هیچکس از جنس آن عالم با خود ندارد. فقط ایشان هستند که از آن عالم خبر دادهاند و خبر میدهند، و هرچه دارند از جنس آن عالم دارند. محمد و آلمحمد؟عهم؟ هرچه دارند از جنس عالم لاهوت است. این است که فرمودند خدا برای هیچکس در آنچه ما را از آن خلقت کرده، از آن طینتی که ما را از آن آفریده، برای هیچ خلقی نصیبی قرار نداده است.([56]) اگر نصیب قرار میداد آنها هم از عالم لاهوت خبر میدادند و حامل انوار عالم لاهوت میشدند. فقط ایشان هستند که از آن عالم خبر دادهاند.
حدیث حضرت کاظم؟ع؟ را عرض کردم که میفرماید ظاهرهما بشریة و باطنهما لاهوتیة ظاهر محمد و علی؟عهما؟ بشریت است اما باطن ایشان لاهوتیت است. و وقتی که باطن در ظاهر متجلی شود حکم باطن به ظاهر داده میشود. این قاعدهای است که خدا قرار داده و در نظام عالم میبینیم همینطور است. باطن وقتی که تجلی کرد در یک ظاهری و ظاهر شد، اسم ظاهر هم همان اسم باطن میشود. شما چرا به درخت، درخت میگویید؟ به گیاه، گیاه میگویید؟ نبات را نبات میگویید؟ از جهت اینکه روح نباتی که باطن او است در این جرم ظاهری ظاهر شده. از این جهت حکم، حکم نبات است. اسم، اسم نبات است. وقتی که اسم، اسم نبات بود و احکام، احکام نبات بود آنگاه اگر کسی خواست که به عالم نبات دست یابد، باید نزد همین گیاه بیاید و مباشرت و معاشرت با همین گیاه داشته باشد. دست به شاخه این درخت که زد، میگوید من دستم به عالم نبات رسید و عالم نبات را درک کردم. اینقدر عالم نبات در این جرم ظاهر نباتی ظاهر شده، که اسم آن عالم، وصف آن عالم، رسم آن عالم، احکام آن عالم به این جرم داده شده. حیوان هم همینطور
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 107 *»
است. حیوان روح نباتیِ بالاتری دارد، اعتدالی برای روح نباتیش هست که روح حیوانی به او تعلق میگیرد. آنگاه عالم حیوانیت در این جرم ظاهر میشود. با اینکه جرم است اما وقتی که انسان خواست به عالم حیوان دست بیابد راهش همین است که نزد این جرم بیاید، آنگاه میگوید به عالم حیوان دست یافتم. راه دیگری نیست.
ببینید فرمایش حضرت کاظم؟ع؟ چیست؟ میفرماید ظاهرهما بشریة اما باطنهما لاهوتیة. اگر لاهوت در این ظاهر بشریت ایشان ظاهر نشود و حکم و اسم عالم لاهوت اینجا نیاید، بر ایشان ظلم است. حیوان در جِرم حیوانی بیاید و اسم «الحیوان» به جرم داده شود، به این مرتبه جمادیش حیوان گفته شود و تمام احکام عالم حیوان با این جِرم مطابقت کند و پیاده شود؛ آنوقت در ایشان لاهوتیت ظاهر نشود؟! ازاین جهت میفرماید کسی که حیوانی دارد و آن حیوان حیوان سواری او است، حیوانش حقوقی دارد. باید این حیوان را تشنه نگذارد، گرسنه نگذارد، بیجهت روی او سوار نشود و یا او را زیر بار نگذارد و پی کاری برود، یا مشغول امری شود که آن حیوان بیجهت زیر بار بماند. ظلم است. با اینکه این جِرمی است. اسب و شتر را فرض کنید، اینها مَرکبند، ظاهرشان جِرم و جماد است؛ اما چون حیوان در این جرم ظاهر شده، آن باطن بر این ظاهر غالب است و این ظاهر را به اسم خود درآورده و احکام حیوان بر این جاری است. به همین سبب اگر کسی نذر کرد به حیوانی احسان کند، اطعام کند، به او غذا بدهد، آبی بدهد؛ به همین حیوانات که آب داد، غذا داد، علف داد، کاه داد، نذرش ادا شده. شرعاً و عرفاً و لغةً همه میگویند به نذرش وفا کرد. خدا هم میگوید تو به نذرت وفا کردی. پیغمبر خدا هم میفرماید به نذرت وفا کردی، مردم هم میگویند به نذرش وفا کرد. در تمام این موارد هیچکس حرفی و بحثی ندارد، اما نوبت به محمد و آلمحمد؟عهم؟ که میرسد اختلافها شروع میشود، سروصداها بلند میشود.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 108 *»
محمد و آلمحمد؟عهم؟ در همین جِرم عنصری دنیایی، در همین مقام عرضی، اسم عالم لاهوت را به خود گرفتهاند. جمیع مراتبشان اینطور است ظاهرهما بشریة و باطنهما لاهوتیة عالم لاهوت بر همین جِرم غالب است. از این جهت احکام آن عالم را هم اینجا باید پیاده کرد. عالم لاهوت چه عالمی است؟ عرض شد عالم اسماء و صفات خداست. آنجا هیچکس نیست، هیچ خلقی نیست، هرچه هست اسم خداست. آن عالم هرچه دارد همهاش اسماللّه است. خود آن اسمها هم مال خودشان نیستند، مال خدا هستند. اسماللّه هستند. یعنی مال خدا هستند. اسماءاللّه هستند. کمالاتاللّه هستند. قدرت خدا آنجا است. علم خدا آنجا است. سمع خدا آنجا است. بصر خدا آنجا است. تمام صفاتی که برای خدا در قرآن و در دعاها میخوانیم و میدانیم یا نمیدانیم تمامش در آن عالم است. آن عالم در هرجا که عکس انداخته، اسم خود را، رسم خود را، احکام خود را به آنجا داده. چطور عالم حیوان اسم و رسم خود را به این جرم حیوان بدهد، اما آن عالم ندهد! عالم نبات اسم و رسم و احکام خود را به این جرم نباتی بدهد، اما آن عالم اینطور نباشد! چه ظلمی را روا داشتهاند درباره محمد و آلمحمد؟عهم؟!
خداوند مواردی را در قرآن خبر داده؛ از جمله آن موارد تجلی جبرئیل است. ما میدانیم جبرئیل یک حقیقت کلی است، در عالم ملائکه و از ملائکه کلی است. دارای اعوان و انصار است، و مظاهر و تجلیاتی دارد. اگر این جبرئیل در این عالم ما که عالم اَعراض عنصری است ظاهر شد، قطعاً و یقیناً تمام احکام جبرئیلی در این جرم ظاهر است. اگر کسی بخواهد جبرئیل را ببیند، به همین تجسمیافته، و به همین جرمی که در اینجا ظاهر شده نگاه میکند. مثل آنکه عرض کردم به شکل دحیه کلبی خدمت رسولالله؟ص؟ میآمد و حضرت میفرمودند این جبرئیل است. آنانی که جبرئیل را به شکل دحیه کلبی دیده بودند اگر پیش رفیقشان، پیش زن و فرزندشان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 109 *»
میرفتند و میگفتند ما امروز جبرئیل را دیدیم آیا دروغ گفته بودند؟ دروغ که نگفته بودند. درست است که جبرئیل را در آن مقام کلی ندیدند، اما این همان جبرئیل بود که ــ بدون کم و زیاد ــ در این جرم عنصری مشاهده کرده بودند. چون جبرئیل در این جرم که ظاهر شد بدون کم و زیاد ظاهر شد؛ نمیگوییم نصف جبرئیل به شکل و هیأت دحیه کلبی حضور رسولخدا آمده بود! نمیگوییم که ربع جبرئیل آمده بود، نمیگوییم که یک عضوی از اعضای جبرئیل یا یک جزئی از اجزاء جبرئیل خدمت رسولخدا؟ص؟ آمده بود، بلکه میگوییم جبرئیل بود. خود حضرت هم فرمود جبرئیل بود. نفرمود یکمقداری از جبرئیل بود، یکگوشهای از جبرئیل بود، مثلاً یک چشمی از جبرئیل بود، یک پایی از جبرئیل بود، نه. فرمود این دحیه کلبی نبود، این که شما او را به شکل دحیه دیدید این جبرئیل بود. یعنی چه جبرئیل بود؟ یعنی کلّ جبرئیل در این ظاهر شده بود. نه اینکه این بعض جبرئیل باشد، نه. همه جبرئیل بود.
از این جهت آنانی که او را دیدند و رفتند خانه خود یا پیش رفیق خود و گفتند ما جبرئیل را دیدیم، حرفشان درست بود، راست بود. حالا ممکن است که جبرئیل در همان زمانی که در حضور رسولالله؟ص؟ به شکل دحیه کلبی ظاهر شده در خانه امیرالمؤمنین هم آمده باشد. آنجا هم به شکل یک اعرابی درِ خانه حضرت در زده میخواهد خدمت حضرت برسد. مثلاً آنجا هم به شکل یک اعرابی ظاهر شده باشد. ممکن است امامحسن و امامحسین؟عهما؟ هم جایی باشند و باز جبرئیل ظاهر شود و امامحسن را بر یک دوشش سوار کند، امامحسین را هم بر یک دوشش سوار کند. فرض کنید در همان زمان، جبرئیل در این سهمورد که گفتیم سهجا برای خود مظهر گرفته و در همین جرم عنصری دنیایی ظاهر شده باشد، در هرسهجا جبرئیل است. نه چیزی کم و نه چیزی اضافه دارد. جبرئیل است. دحیه حضور رسولالله؟ص؟ جبرئیل است، یعنی کل جبرئیل است نه بعض جبرئیل. آنی هم که آمده به شکل اعرابی درِ خانه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 110 *»
امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و عرض سلام و ادب میکند و فضائل و مناقب خاندان رسالت را ذکر میکند آن هم جبرئیل است. تمام جبرئیل است و چیزی کم ندارد. آنی هم که در کوچه یا در باغ رفته و به شکل پیرمردی یا جوانی است و امامحسن و امامحسین را بر دوش خود سوار کرده آن هم جبرئیل است. همه جبرئیلند. حالا ما سهتا گفتیم، هزارتا بگوییم. جبرئیل برای خودش هزارتا بدن اینطوری بگیرد و ظاهر شود، در تمام این هزارتا جبرئیل ظاهر شده. کل جبرئیل ظاهر شده، نه بعض آن، نه نصف آن، نه ربع آن، نه جزء آن. و تمام احکام هم احکام جبرئیلی است. تمام اسمهایی که برای اوست، اسم جبرئیل است. حکم، حکم جبرئیل است.
وقتی داخل خانه فاطمه زهرا سلاماللّهعلیها میشود نمیخواهد که فاطمه زهرا چادر سرشان کنند و روی مبارکشان را از او بپوشانند. چون جبرئیل که نامحرم نیست، محرمبودن و محرمیت و نامحرمی مال عرصه انسانها و در این عالم است. اینجا است که محرمیت و نامحرمی است وگرنه جبرئیلی که خدمتگزار زهرا است، خدمتگزار امامحسن است، خدمتگزار امامحسین است،([57]) معنی ندارد که نامحرم باشد و از او رو بگیرند. نه، از جبرئیل نمیخواهد رو بگیرند. از اینرو اگر جبرئیل در این عالم برای خودش هزارتا جلوه و مظهر بگیرد، این هزارتا هم بروند مهمان امیرالمؤمنین شوند، وارد خانه امیرالمؤمنین شوند، امیرالمؤمنین به فاطمه زهرا نمیفرمایند صورتت را بپوشان که اینها نامحرم هستند. نه، همه جبرئیل هستند، حکم جبرئیل بر اینها بار است.
در داستان لوط خواندهاید که جبرئیل و اعوان او که آمده بودند برای وارونهکردن سرزمین و شهرهای لوط، اول به مهمانی ابراهیم رفتند، وارد بر ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام شدند. ابراهیم به گمان اینکه چندنفر عرب یا غیرعرب هستند که مهمانی آمدهاند، برای آنها سفره انداخت، و فوراً رفت، گوسالهای داشت، کشت و کباب
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 111 *»
درست کرد و آورد توی سفره گذارد که اینها را به کباب پذیرایی کند. دید نه، اینها هیچ دستشان توی سفره نمیرود، آنها غذا نمیخواهند، آخر مظهر جبرئیل که نباید غذا بخورد او غذایش لاحول و لاقوة الّا بالله العلی العظیم است. غذای او سبحاناللّه است. غذای او الحمدلله است. غذای او لاالهالّااللّه است. جبرئیل که غذا نمیخواهد. فرضاً مجسم هم بشود. وقتی مجسم شد حکم جبرئیلی رویش است. احکام جبرئیل بر او است. باز میگوید لاالهالّااللّه سیر است، او گرسنگی ندارد. ابراهیم هم تعجب کرد، که اینها با اینکه از راه رسیدهاند و یکچنین غذای لذیذی آماده شده است، چرا نمیخورند؟ و نوعاً هم کسانی که از راه میرسند گرسنه هستند ولی اینها غذا نمیخورند. آن زمان هم طوری بود که اگر دشمنی قصد دشمنیکردن داشت از سفره میزبان نمیخورد که به اصطلاح ما نمکگیر نشود. واقعاً ابراهیم ترسید. گفت نکند اینها آمدهاند میخواهند مرا بکشند. از این غذا و این محبت من هیچ متأثر نمیشوند که یک تشکری بکنند، دست دراز کنند و یک لقمهای بخورند. در قرآن میفرماید که ابراهیم واقعاً ترسید، گفت چرا نمیخورید؟ آنها گفتند که ما رسول و فرستادگان پروردگار تو هستیم. ما ملائکه هستیم. ما انسان نیستیم که احتیاج به غذا داشته باشیم. اگرچه اینها همه به شکل انسان شدهاند، مجسم شدهاند و آمدهاند. اما احکام، احکام جبرئیل است. ابراهیم خیلی باغیرت بود، رسمش این بود که هروقت از خانه خارج میشد در خانه را قفل میکرد،([58]) چون شاید آن زمانها معمول نبوده که مردم یاالله بگویند. الآن هم میبینید که با این شرایط، با اینهمه پیشرفت اسلام، و با اینهمه انس با فرمایشات، هنوز هم نوعاً اینطوری هستند که سرزده وارد میشوند، بعد از آنکه بدون اذن وارد شده، خانواده نامحرمِ رفیق و دوست را دیده آنوقت یاالله میگوید. در دهات که خیلی عجیب است. شاید آن زمانها هم همینطور بوده.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 112 *»
میفرماید بدون اذن داخل خانه نشوید تا اجازه بگیرید. حتی تستأنسوا و تسلّموا علی اهلها([59]) باید انس بگیرید، با یاالله گفتن، با اظهار اینکه من دارم میآیم، به اصطلاح سرفهکردن. رسم عربها خوب است وقتی که میخواهند وارد خانه بشوند، «یاالله» میگویند، بعد هم «یاساتر» میگویند. یاساتر یعنی ای پوشاننده. یکی از اسامی خدا ساتر یعنی پوشاننده است. بدیهای بندگانش را میپوشاند. گناهان و زشتیها را میپوشاند. بعد میگویند یاساتر که تقریباً یک مناسبتی هم دارد که زنها خودشان را بپوشانند. در بین عربها اینطور رسم است.
حالا شاید آن زمانها اینطور بوده که بدون اجازه وارد خانهها میشدند. بدون اجازه واردشدن و نگاهکردن چقدر بد است! داخل خانه دوست، رفیق و فامیل شُدید، معمولاً در آن خانه نامحرم هست، به اطراف خیره نشوید، که بخواهید توی اتاق را نگاه کنید! بخواهید توی حیاط را نگاه کنید! اینطرف و آنطرف را نگاه کنید! صحیح نیست. چشمهایتان را پایین بیندازید. شاید خانوادهاش متوجه نشده و خودش را نپوشانیده باشد، سرش برهنه باشد. باید مواظب باشید. این امور کم رعایت میشود. بعضی از امور عادت بشر است، واقعاً قصد ندارد، مخصوصاً مؤمنین، اهل ایمان، برادران ایمانی قصد ندارند، اما عادت شده. وارد خانه کسی که میشود نگاه میکند؛ بیجهت اتاق دیگر را نگاه میکند. از کوچه و خیابان که میگذرد، داخل خانهای را که درش باز است نگاه میکند. عبور میکنید، حق ندارید نگاه کنید. توی خانه هم که میروید، وارد میشوید، چشمها را پایین بیندازید. نه اینکه این اتاق را نگاه کنید، آن اتاق را نگاه کنید! داخل اتاق هستید، حیاط را نگاه کنید! داخل حیاط هستید، توی اتاق را نگاه کنید! اینکارها صحیح نیست، باید رعایت کرد، خیلی باید رعایت کرد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 113 *»
حال، شاید آن زمان این امور رعایت نمیشده. ابراهیم هم خیلی باغیرت بوده، میرفته جایی، در منزل را قفل میکرده. وقتی که در منزل را باز میکند، قفل را باز میکند و وارد خانه میشود، میبیند یک جوان خیلی زیبایی داخل خانهاش ایستاده. عجب! بر ابراهیم چه میگذرد؟! برنامههای خدا اینطوری بوده. میخواهد ابراهیم را به مقام خُلّت برگزیند، اول یکچنین دلهره بزرگی برایش درست میکند! تمام وجود ابراهیم به لرزه درمیآید. گفت تو چهکسی هستی؟ در که بسته بود، به اجازه صاحبخانه داخل شدهای؟ اجازه داشتی؟ گفت آری، از صاحبخانه اجازه داشتم! ابراهیم فهمید. گفت خوش آمدی، قدمت بر چشمم! دیگر نگفت که ای جبرئیل، چرا بدون اجازه داخل شدهای؟ گفت از طرف خدا آمدهام که شما را به مقام خُلّت و دوستی خدا برگزینم.([60]) ابراهیم به او نگفت که آخر شما حالا مجسم شدهاید، احکامتان احکام ما میشود. بدون اجازه چرا داخل خانه من شدید؟ آخر خانم من در این خانه بوده شما چه حق داشتید؟ آیا . . . . (ادامه بحث ضبط نشده است.)
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 114 *»
مجلس نهم
(شب دوشنبه ـــ 2 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 115 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
عرض شد که خداوند قبل از آنکه رسولالله؟ص؟ را از دنیا ببرد، به بندگان خود خبر داد که بعد از آن بزرگوار وارثین کتاب و قرآن معین شدهاند. وارثین قرآن و کتاب از میان بندگان انتخاب شده، و عبارتند از کسانی که بر جمیع خلق در جمیع خیرات سبقت گرفتهاند و خیری را فروگذار نکردهاند. و این امر، فضل بزرگ خداوند بر بندگان بوده، که تتمه فضلهای بزرگ خداست، که در میان بندگان خود رسولش را مبعوث فرمود، و از فضل او بود که قرآن را بر رسولالله؟ص؟ نازل فرمود. و از فضل بزرگ او است که برگزیدگانی را از میان بندگان خود انتخاب فرمود و آنان را وارث کتاب و قرآن قرار داد، به طوری که مردم باید قرآن را در جمیع جوانبش از این بزرگواران اخذ کنند و در اخذ قرآن ــ ظاهر قرآن، باطن قرآن، همه مراتب قرآن ــ به ایشان رجوع نمایند. و به برکت رجوع به ایشان و شناخت ایشان، به درجات عالیه بهشت نائل گردند. با اینکه در میان بندگان کسانی هستند که به واسطه معصیت و میل به معصیت، همه عمر را به این حالت میگذرانند که نسبت به خود ظالمند، نسبت به خود ستم میکنند. اما به واسطه معرفت و محبت به این برگزیدگان خدا، خداوند بر ایشان منت میگذارد و از فضل بزرگ خداوند بهرهمند میگردند و مورد شفاعت اهل شفاعت قرار میگیرند، و در
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 116 *»
بهشتهای عدن داخل میشوند. سپس در آن بهشتها به زینتهای آن زینت میشوند. دستبندهایی از طلا و لؤلؤ خواهند داشت و لباسهای ایشان در آن بهشتها به برکت این سابقین به خیرات و برگزیدگان خدا حریر خواهد بود. از این جهت در بهشت خدا را سپاسگزاری خواهند کرد به اینکه خداوند از ایشان آن غصه و غم و اندوه بزرگ قیامت را برطرف ساخته و به برکت برگزیدگانش ایشان را از عذاب ابدی نجات بخشیده، گناهانشان را آمرزیده و طاعاتشان را به درگاهش قبول فرموده و طاعات ایشان را سپاسگزاری کرده است. اینها سپاس میگزارند خداوندی را که آنان را به فضل خودش در دارالمُقامه و خانه همیشگی جای داده. در آن خانهها برای ایشان خستگی، کسالت و ملالت نیست. به جهت اینکه آنجا منشأ این امور نیست. منشأ این امور، زحمتها و تلاشها و مشقتها است که برای ایشان نخواهد بود. و چون این امور نیست کسالت و ملالت هم برای ایشان نخواهد بود. خدا را بر این نعمتها شکر میکنند و سپاس میگویند، و از غفوربودن و شکوربودن خداوند در آن بهشتها یاد میکنند.
و الحمدلله ربالعالمین اهل ایمان در همین دنیا هم متذکرند؛ با اینکه ظالم به خودند، با اینکه مرتکب معصیت میشوند، اما به فضل خدا امیدوارند، و به شفاعت شافعین چشم دوختهاند. عرضه میدارند که با اینکه ما از معاصی بیزاریم اما ــ به واسطه نقصان مرتبه ــ خود را از شر نفس اماره بالسوء نمیتوانیم حفظ کنیم. خود را از شر شیاطین جن و انس نمیتوانیم مصون و محفوظ داریم، و به واسطه تزيینات و تسویلات نفس اماره بالسوء مرتکب معصیت میشویم. گاهی چنان معصیتهایی داریم که خود نمیفهمیم که معصیت است و فکر میکنیم که منزه از معصیت هستیم، اما ممکن است کوچکترین حرکتی، کوچکترین سخنی، کوچکترین نگاهی، کوچکترین خاطرهای، بزرگترین معصیتها باشد که خود ما متوجه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 117 *»
نشدهایم. چهبسا گفتن حرف کوچکی باعث شود که گناهان ما سنگین گردد، طاعاتمان قبول نشود، دعایمان رد شود. چهبسا به واسطه یک خاطره کوچکی، یا نگاه کوچکی که به حسب ظاهر کوچک است، برای ما نامه عملی بسیار سیاه و بسیار تباه تنظیم شود، به طوری که امام ما صلواتاللّهعلیه وقتی که به آن نامه عمل نگاه بفرمایند، خاطر مبارکشان آزرده شود. و از آزردهشدن خاطر مبارک آن بزرگوار پناه به خدا میبریم. پس باید متذکر و متوجه باشیم. از اسباب رحمت و مغفرت استقبال کنیم و خداوند را در نزد همین اسباب مغفرت و رحمتش، به رحمت و رأفتش دریابیم. چون وعده فرموده است که در نزد همین اسباب مغفرت و رحمت، بندگانش را میآمرزد.
همین نمازها، همین اقامه جماعتها، همین زیارتها، همین دعاها، همین مجالس ذکر فضائل و مصائب محمد و آلمحمد؟عهم؟، همین اجتماع اهل ایمان، همین نگاهکردن به صورت اهل ایمان و برادران، و خواهران به صورت خواهران ایمانی که خودشان در این راه و مسیر قرار گرفتهاند، مؤمن هستند و نور ایمان را در چهره یکدیگر مشاهده میکنند؛ آمدن در مجالس به این مقصود، انشاءالله از اسباب رحمت است. برادران ایمانی نگاه به رخساره برادران ایمانی میکنند و نور ایمان میبینند، خواهران ایمانی نگاه به رخساره خواهران ایمانی میکنند و نور ایمان میبینند؛ به این وسیله آمرزیده میشوند.
خدا نکند که در یکچنین مجالسی و با فراهمشدن یکچنین اسباب رحمتی، انسان به قصد این عبادت و به قصد این تقرب شرکت نکند. بلکه مثلاً به قصد اینکه وقتش را بگذراند بیاید. دلش تنگ شده، دلش باز شود، یا دوستی را میخواهد ببیند، و به جهت امر دنیا بیاید. اینها در واقع ضایعکردن این نعمتها است. باید نیت اهل ایمان این باشد که خدایا تو این سبب رحمت و مغفرت را آماده فرموده و فراهم کردهای. خودت به زبان اولیائت به ما وعده دادهای که دو مؤمن که ــ برای خدا نه برای
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 118 *»
امر دنیایی ــ به یکدیگر میرسند، گناهانشان مثل برگ درختان در فصل خزان میریزد. این وعدهای است که به زبان اولیائت به ما دادهای. و ما ایشان را راستگو میدانیم. و وعدهای را که از جانب تو دادهاند، میدانیم به این وعده وفا میفرمایی و تخلف از این وعدهها نخواهی فرمود. خداوند به فضل و کرمش اسباب رحمت و مغفرت فراهم فرموده، باید اهل ایمان قدردانی کنند. و از همین اماکن و در همین مراکز شریفه، و با همین ملاقاتها و با همین اجتماعات و سایر طاعات، نماز جماعت بهره ببرند، و از تشرف به عتبه مقدسه علیبنموسی صلواتاللّهعلیه، همچنین زیارت مرحوم آقای شريف طباطبائی و سایر اسباب رحمت و مغفرت، از اینها قدردانی کنند. خدا را در نزد این امور، غفور ــ آمرزنده گناهان ــ و شکور بیابند. و از فضل و کرم خداوندی که به یکچنین طاعاتی توفیق میدهد و خودش هم برای این توفیقات و این طاعات جزای خیر قرار میدهد، قدردانی کنند. چقدر فضل است! خودش اسباب رحمت و مغفرت آماده میکند، توفیق به ما میدهد، که همان فراهمشدن اسباب و تسبیب اسباب است. و بعد که موفق فرمود، آنگاه به فضل و کرمش جزای خیر هم برای این توفیقات قرار میدهد.
پس در بهشت هم مؤمنین متذکر همین امورند، و در آنجا به چشم خود میبینند که تمام آن نعمتها ــ که مقداری از آن نعمتها در این آیات شریفه ذکر شده ــ تمام آن نعمتها به فضل خدا و به کرم اوست. و این فضلها و کرمها همه پرتو و اشعه محمد و آلمحمد؟عهم؟ است، که فضل اصلی و کلی هستند. وجودشان بر جمیع بندگان فضل و کرم خداست. قرآنی که بر رسولالله؟ص؟ نازل شده فضل و کرم خدا بر بندگان است. و امر وراثت که خداوند در این آیه معرفی میفرماید و بیان میکند این هم فضل و کرم خداست.
این وراثت نیست مگر به جهت اینکه این بزرگواران برگزیدگان خدا هستند، و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 119 *»
این گزینش نیست مگر به جهت اینکه این قابلیت و صلاحیت در ایشان بوده، و این بزرگواران در جمیع مراتب، لایق این مقام هستند، و خداوند بیجهت انتخاب نکرده. این گزینش به جهت این است که ایشان در میان همه بندگان و در جمیع عوالم، سبقتگیرنده به جمیع خیرات هستند؛ به طوری که هیچکس در هیچخیری از خیرات ــ چه خیرات ظاهریه و چه خیرات باطنیه ــ سابق بر ایشان نیست. الخیرات جمع محلیباللام است. افاده عموم میکند. یعنی به طور کلی، در همه مراتب و در همه عوالم. «خیر» یعنی «خوبی»، خوبیهای همه عوالم و همه مراتب طوری است که هیچکس بر ایشان ــ نسبت به هیچیک از آنها ــ پیشی نگرفته است. بر جمیع خلق در جمیع خیرات باذناللّه سابقند. از این جهت برگزیدگان خدا شدهاند.
و عرض کردم این اصطفاء و گزینش یک امری است که ما باید در تمام مراتب ایشان معتقد باشیم، و اعتقادمان هم باید به حد رسوخ برسد. به این اصطفاء، معرفت و اعتقاد پیدا کنیم. و الحمدلله ربالعالمین از برکات بزرگان+ این امر در این مکتب برای کسی که بخواهد و طالب باشد، برای کسی که در او نور ایمان باشد، نور تصدیق و تسلیم باشد، خیلی آسان است. اما بر آن کسی که در دل او نور ایمان و نور تصدیق و نور تسلیم نباشد خیلی سنگین و گران است. او خواه و ناخواه کارش به انکار خواهد کشید. و هرکس در دلش نور تصدیق و تسلیم را مییابد، خدا را بر این نعمت بزرگ شکر کند. و این نعمت تصدیق و تسلیم ــ که اسمش را نور ایمان میگذاریم ــ همین نعمت است که انسان را به بهشت خواهد برد.
این اصطفاء امری است که خدا در این آیه معرفی و بیان فرموده و از برکات وجود مبارک امامرضا صلواتاللّهعلیه مسأله اصطفاء در این آیه شریفه بررسی و حل شده است. در فرمایشات امامرضا؟ع؟ درباره خصوصیات برگزیدگان خدا که بعد از رسولالله؟ص؟ وارثین کتابند، یکی طهارت بود. این طهارت را که خدا در آیه شریفه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 120 *»
تطهیر ذکر فرموده، بیان یک خصوصیت از قابلیت و صلاحیت این برگزیدگان خداست. انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیراً([61]) خداوند خواسته ــ و این کار همیشگی خداوند است. انما یرید اللّه لیذهب، فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد که این کار مداوم و همیشگی است ــ خداوند اراده میفرماید که از شما اهلبیت رجس و پلیدی را برطرف کند و شما را تطهیر بفرماید تطهیرکردن و پاکیزهنمودنی. یعنی این کار مداوم و همیشگی است. این بزرگواران در دنیا، در برزخ و در آخرت از جمیع رجسها و پلیدیها پاک و پاکیزه هستند. رجس و پلیدی به طور کلی؛ یعنی از جمیع نواقص خلقی پاک و پاکیزه هستند. خداوند ایشان را در جمیع عالمها آیه قداست و نزاهت خود قرار داده؛ و چنین اراده فرموده، تقدیر فرموده، قضاء فرموده، امضاء فرموده؛ میشود گفت که در این آیه به همه مراتب فعل اشاره شده. مشیتش تعلق گرفته، ارادهاش تعلق گرفته، قدر و قضاء و امضاء تعلق گرفته، اذن هم داده، و هیچ نقصانی در این بزرگواران نیست. به اراده الهی و مشیت خدایی، در هیچ مرتبهای از مراتبشان نقصانی ندارند. حتی در این مقام ظاهری عرضی دنیوی که از نظر مراتب خلقت پایینترین مراتب خلقت و غلیظترین مراتب خلقت است، و در این مرتبه است که تمام نورها به ظلمت مبدل میشود، تمام کمالها به نقصان مبدل میشود، تمام قدرتها به ضعف مبدل میشود، هر کمالی، هر نوری، هر خیری، هر قوتی، هر شدتی، به این مرتبه که میرسد ضعیف و ظلمانی میشود، کدر و غلیظ میشود، نقصان پیدا میکند. اینجا را نهایت نقصان، نهایت ظلمت و کدورت، نهایت دوری از مبدأ فیض، از منشأ خیر، از منشأ رحمت و برکت و نور میگویند. اینجا ــ این عالم عَرَض ــ آخرین مرتبهای است که وضع خلقت در اینجا به نهایت نقصان و ظلمت و دوری میانجامد. در یکچنین جایی، در یکچنین محلی که
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 121 *»
عرض شد؛ ولی برای ایشان نقصان نیست.
آری، بارها گفتهاند و در فرمایشات شنیدهایم که آدم وقتی که به این عالمِ اعراض چشم باز کرد و اینجا را مشاهده کرد چقدر ناراحت شد! فرمود تغیّرت البلاد و من علیها، و وجه الارض مغبرّ قبیح.([62]) بلاد و آنچه بر بلاد است، ــ یعنی تمام این وضعی که من مشاهده میکنم ــ همه تغییر کرده و دگرگون شده. و تغیّر و دگرگونیی که آدم؟ع؟ میبیند غیر از آنی است که ما و شما میبینیم. ما و شما به این عالم که نگاه میکنیم، به این زَخارِف دنیا که نگاه میکنیم، میگوییم عجب عالم خوبی! عجب عالم قشنگی! گُلها اینطور، حیوانات اینطور، انسانها اینطور، قصرها اینطور، نهرها اینطور، باغها اینطور، از این وضع خیلی لذت میبریم؛ یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا.([63]) اما در نظر خدا و اولیای خدا اینطور نیست. دنیا خیلی پست است. «دنیا» نامیده شده؛ و دنیا یعنی پست، بیارزش و بیمقدار. خیلی پست است. خداوند در خیلی موارد همین اوضاعی که چشمهای ما را پر میکند و ما را فریفته میسازد ذکر میفرماید. این باغها، این مِلکها و این اوضاع دنیوی چشمهای ما را خیره میکند، و اینها را مِلاک شخصیت و آقایی و ملاک عزت میدانیم. ما این ریاستها، مقامها، پولها و شئونات را عزت گمان میکنیم؛ و واقعاً هم گمان میکنیم اینها عزت است. به دلیل اینکه با یکنفر پولدار که رفیق میشویم چقدر فخر و مباهات داریم. با یکنفر که صاحب مقام و جاه است آشنا میشویم، رفیق میشویم، دوش به دوش ما حرکت کند، چقدر لذت میبریم. افتخار میکنیم. پیش دیگران سربلند و سرافرازیم. و هرکس هم بگوید من اینطور نیستم، اشتباه میکند. همینطور است. به دلیل اینکه اگر بخواهد با یکمؤمنی که وضعی ندارد و فقیر است معاشرت کند، رفتوآمدی داشته
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 122 *»
باشد، برایش عار است. پیش فامیل ننگش است، پیش دوستانش ننگ دارد از اینکه با یک مؤمنی معاشرت کند که یکقدری از نظر ثروت ضعیف است، مقامی ندارد، منزلتی ندارد، شغلی ندارد و چه و چه؛ بخواهد با او معاشرت کند ناراحت است. طرز سخنگفتنش با آنکسی که فقیر است و از نظر وضع مالی و دنیوی دستش تهی است معلوم است. طرز سخنگفتن، معاشرتها، همه نشان میدهد. هیچکس نمیتواند خودش را از این امر تبرئه کند، همه گرفتارند، همه گرفتاریم. یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا. همه اینها را خدا یکباره میفرماید ذلک متاع الحیوة الدنیا([64]) اینها همهاش مال این دنیا است. خود دنیا وقتی پست و بیارزش است، مالش هم بیارزش است، مقامش هم بیارزش است، ریاستش هم بیارزش است، همهچیزش بیارزش است. ولی ماها متوجه نیستیم. بعد میفرماید و هم عن الآخرة هم غافلون. اینها از آخرت غافلند.
اما اولیاء، همیشه مثل کسانی هستند که از میان چرک و خون میگذرند؛ دامنشان را جمع میکنند و به دست میگیرند که نبادا از این چرک و خونها ترشحی به آنها بشود و رشحهای بر بدن و یا لباس آنها بیفتد. اولیاء در معاشراتشان اینطورند. اگر به این معاشرتها مأمور نباشند، اگر به این رفتوآمدهای بین این مردم با اوضاع این مردم مأمور نباشند، اصلاً بین مردم قدم نمیگذارند. آنها در این معاشرتها و رفتوآمدهای با مردم و اهل دنیا خیلی رنج میبرند، خیلی شکنجه میبینند، روحشان خیلی در فشار است. و وقتی که میخواهند از این دنیا بروند خیلی خوشحالند، وقتی که میخواهند از این مردم مفارقت کنند خیلی خوشحالند. انتظار میکشند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 123 *»
امامجواد چه میفرمودند؟ میفرمودند فرج بعد از رفتن مأمون از دنیا است.([65]) وقتش را هم میفرمودند که فرج بعد از سیماه است که از فوت او میگذرد. بعد از به درکرفتن مأمون حساب کردند، دیدند سیماه بعد از آن شهادت امامجواد صلواتاللّهعلیه رخ داد. امامجواد؟ع؟ از شهادتشان به فرج تعبیر میآورند. حضرترضا؟ع؟ هم همینطور از خدا در شهادتشان تعجیل میخواستند.([66]) امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمود فزت و ربّ الکعبة.([67]) حالا آدم؟ع؟ هم همینطور بود. او با چشمی نگاه میکرد که وضع عالم را میدید، او به این مزارع و به این باغها و به این متاع دنیا فریفته نشد. او گفت تغیّرت البلاد و من علیها. تا چشمش به این دنیا افتاد، گفت همهچیز عوض شده، وضع خیلی بد شده! و وجه الارض مغبرّ قبیح رخساره این زمین خیلی ناپسند و زشت شده.
مقصود این است که این مرتبهای که در نظر اولیاء اینقدر پست و کدر و ظلمانی است، که مرتبهای در خلقت از این کدرتر و ظلمانیتر نداریم؛ در همین مرتبه میبینیم که بدن امام؟ع؟ نورانی است، نور خداست. در همین مرتبه عرضی اسماللّه است. چرا؟ انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً صلوات اللّه علیهم اجمعین. این مرتبه امام، در همین مقام عرضی دنیوی هم تطهیر شده. آخر میخواهد ظرف عالم لاهوت باشد، میخواهد ظرف و وعاء عالم اسماء و صفات خدا باشد؛ اگر بخواهد مثل سایر بدنها غلیظ، کدر، دور و ظلمانی باشد که نمیشود احکام آن عالم بر این بدن جاری شود، و حال آنکه خداوند میخواهد احکام آن عالم بر این بدن جاری شود؛ خداوند میخواهد اینطور قرار دهد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 124 *»
خداوند در این آیه میفرماید ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا توی همین بندهها، توی همین بندگان ما که سهدسته هستند، یکدسته ظالم به نفس هستند که دائماً ظلم به خود میکنند، یکدسته مقتصد و اهل اعتدالند، و یکدسته هم سابق به خیرات هستند. البته این «سابق به خیرات» در همین عالم باید معرفی شود. در همینجا. در همین مقامش هم سابق به خیرات است. در همین بدن هم در جمیع خیرات، آن به آن، بر جمیع خلق سبقت گرفته است. به همین سبب مقام همین بدن، فوق همه اهل این عالم است. حتی از عرش این عالم هم این بدن عرضی امام؟ع؟ بالاتر است. چرا؟ چون ــ عرض کردم ــ میخواهد وعاء و ظرف عالم لاهوت باشد.
عرض کردم که وقتی جبرئیل بنا باشد در این بدنهای دنیوی و در این جرم عنصری ظاهر شود، آیا احکام جبرئیلی از او گرفته میشود؟ کدر میشود؟ ظلمانی میشود؟ و چون این جرم، برای تجلی جبرئیل مَجلی و آئینه میشود، آیا باید بگوییم که جبرئیل در اینجا ظلمانی است؟ آن نورانیت را ندارد؟ آن کمال و شرافت را ندارد؟ نه، اینطور نیست.
از اینرو خداوند در آیاتی این مطلب را بیان فرموده که برای اهل ایمان نمونه باشد، برای اهل بصیرت نمونه باشد. و از برکات بزرگان+ انشاءالله این نمونهها برای ما قابل بهرهبرداری باشد، قابل تأمل و تدبر و تفکر باشد.
حکم جبرئیل این است که در عالم ملائکه است، رئیس ملائکه است و از ملائکه مقربین است. و میدانیم در عالم ملائکه خوردن و آشامیدن نیست، خواب نیست، کسالت نیست. ملائکه خوراکشان ذکر خداست. آنها از ذکر خدا خسته نمیشوند، ملالت آنها را نمیگیرد، کسالت بر آنها عارض نمیشود. آنها خواب ندارند. مثل ما خوراک دنیوی ندارند. خداوند در قرآن داستان جبرئیل را حکایت میکند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 125 *»
وقتی که جبرئیل و اعوانش مأمور شدند که شهر لوط را وارون کنند، اول به منزل ابراهیم آمدند و در منزل ابراهیم مهمان شدند. ابراهیم خیلی مهماننواز بود، خیلی مهمان را دوست داشت، به طوری که هر وقت میخواست غذا بخورد، سفره که میانداخت، از منزل خارج میشد، صدا میزد کیست که مهمان من شود و بیاید سر سفره من بنشیند با هم غذا بخوریم؟ ابراهیم بدون مهمان غذا نمیخورد، خیلی مهمان را دوست داشت.([68]) حال برایش مهمان آمده. ظاهراً هم مهمانهای خیلی شریف، گرامی و محترمی هستند. معلوم است که وقتی جبرئیل و اعوانش بخواهند به هیأتی ظاهر شوند، هیأتهای خیلی خوبی برای خودشان میگیرند. ابراهیم از دیدن این مهمانها خیلی خوشحال بود و لذت میبرد. یک گوساله داشت فوراً رفت آن را ذبح کرد و کباب کرد، کبابها را آورد و در سفره جلوی اینها گذارد؛ ولی دید نمیخورند، دست دراز نمیکنند.
جاء بعجل حنیذ؛([69]) کباب خیلی خوبی تهیه کرد. گوساله هم که گوشتش لذیذ است. شاید آن زمان گوشت گاو مکروه نبوده، ولی در این امت، خوردن گوشت گاو کراهت دارد. گوساله هم همان گاو است، درهرصورت کراهت دارد. میفرمایند شیر گاو دوا است، و پیه گاو شفاء است، اما گوشت گاو مرض و بیماری است.([70]) یکی از دوستان نقل میکردند که یک قصابی در تهران نزدیک منزلشان یا مغازهشان بوده که گوشت گاو میفروخته. میگفتند ران گاو را ــ خیلی هم خوب و ظاهراً تمیز ــ آویزان کرده بود، آنوقت آن قصاب کارد را به طرف عکس به ران گاو میکشیده، بعد به ایشان نشان میداده که روی آن کرمهای کوچک و ریزی در حرکت بودهاند. نوعاً اینطوری
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 126 *»
است که کراهت پیدا میکند. همچنین گوشتش برای زودتر خرابشدن آمادگی دارد. از این جهت سعی بفرمایید انشاءالله گوشت گاو نخورید. الحمدلله توی رفقای ما کسی نیست که مبتلا باشد، ولی سعی کنند گوشت گاو نخورند؛ و گوساله را هم احتیاطاً به گاو ملحق کنند. در هر صورت آن هم گاو است. گوساله همان گاو است، اول گوساله است بعد گاو میشود. نقل میکنند که به ملّا گفتند اسم این چیست؟ گفت گاو است. گفتند اسم بچهاش چیست؟ نمیدانست، گفت صبر میکنیم تا بزرگ بشود، بعد به او گاو میگوییم.
آری، ابراهیم گوسالهاش را کباب کرد و آورد، اما دید اینها نمیخورند. آخر، حکم جبرئیلی این است، اگرچه حالا لباس بشری پوشیده است. قرآن ذکر میکند که جبرئیل به ظاهرِ بشری درآمده. حالا بگوییم گرسنه میشود؟ تشنه میشود؟ به این غذا احتیاج دارد؟ نه، او خوراکش ذکر است. آنوقت اگر بگویند علیبنابیطالب صلواتاللّهعلیه در همه عمرشان مثلاً هفدهمن جو میل فرمودند؛ بعضیها میگویند این افسانهها چیست که میگویید! نعوذباللّه. مرحوم آقای شريف طباطبائی میفرمایند تعجب از این است که چرا همین هفدهمن جو را میل فرمودند! ما تعجب میکنیم از اینکه اینقدر را هم چرا میل فرمودند؟!([71])
وقتی که عالَم جبرئیل اینطور باشد که احتیاج به غذا نداشته باشد. در این بدن عنصری دنیوی هم که ظاهر بشود، گرسنه نمیشود، تشنه نمیشود؛ چون اصل و کلّیتش به ذکر برپا است، به ذکر خدا متذکر است، و تغذّی و غذاخوردنش به همان ذکر خداست. آن مقام کلیش که اینطور است؛ توی این آئینههای کوچک هم که عکس میاندازد، آئینههایی مثل همان بدنی که گرفت و نزد ابراهیم آمد. چون ممکن است همان موقع، جبرئیل در جای دیگر هم ظاهر بشود؛ پیش لوط هم ظاهر بشود، اگر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 127 *»
پیغمبر دیگری هم بوده پیش او هم ظاهر بشود، پیش چند پیغمبر ظاهر بشود؛ و همهاش هم جبرئیل است. در هيچجا احتیاج به غذا ندارد، در هيچجا تشنه نمیشود. او مقام کلّیش که مقام جبرئیلی است، به ذکر خدا متغذّی است. غذایش ذکر خداست. او به این غذا احتیاج ندارد. بهترین غذا را هم جلوش بگذارند هوس هم نمیکند، میل هم نمیکند؛ چون به این غذا کاری ندارد. مقام کلیش این است.
آنوقت مقام جبرئیل کجا، و مقام محمد و آلمحمد صلواتاللّه علیهماجمعین کجا!؟ عرض کردم مقام ایشان عالم لاهوت است؛ مقام ایشان عالم اسماء و صفات خداست؛ ایشان در آنجا هستند و اصل مقامشان آنجا است. تمام مقامات بعدی را برای خودشان، عرضی گرفتهاند، هیچکدام ذاتی ایشان نیست، تمامش عرضی است. در جمیع عوالم امکانی که ظاهر شدهاند بالعرض ظاهر شدهاند. جایشان اینجا نبوده، جایشان فوق عالم امکان است؛ مقامشان بالای عالم امکان است. عالم امکان به نور ایشان خلقت شده، و همه عوالم امکانی انوار ایشان است. این بزرگواران اصل مقامشان و حقیقت رتبهشان عالم لاهوت است؛ عالم اسماء و صفات خداست. عالمی است که خدا آن عالم را طوری قرار داده که هیچچیزی در آن عالم نيست مگر اسم خدا و صفت خدا، چیز دیگری آنجا نیست. و آن عالم چنان اسم خدا و صفت خداست، که هیچ خلقی جز اسماء و صفات خدا آنجا نیست. حتی در آنجا، خود محمد و آلمحمد؟عهم؟ را هم نمیتوانیم بگوییم خودشانند؛ آنجا اسماءاللّه هستند، صفاتاللّه هستند؛ نه اینکه خودشانند. آنجا خودی ندارند. اگر خودی میداشتند که اسماللّه و صفةاللّه نبودند. اصلاً خودیِ صفت این است که خودنما نباشد، و خودی نداشته باشد، وگرنه صفت و اسم نمیشود. الاسم ما انبأ عن المسمّی اسم آن است که از مسمی خبر دهد، دیگر خودش هیچ خودی ندارد.
با توجه به این مطلب، آیا آن عالَم به خوردن احتیاج دارد؟ به آشامیدن احتیاج
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 128 *»
دارد؟ به خوابیدن احتیاج دارد؟ آن عالم به این امور بشری احتیاج دارد؟ نه. میفرمایند این کارها را به معجزه انجام میدهند! در این عالم به معجزه میخورند! به معجزه میآشامند! معجزه میکنند که این کارها را انجام میدهند، وگرنه باید همین بدن عرضی هم نه بخورد و نه بیاشامد و نه بخوابد و نه و نه. تمام اموری که در اینجا وجود دارد، در ایشان نه نه نه. نمونهاش جبرئیل بود. چرا از کباب به آن خوبی که ابراهیم پخته بود نخورد؟ چون حکم جبرئیلی همین را اقتضا میکند. حال، این بدن، به ظاهر بدنی است که باید بخورد، بیاشامد؛ اما چهکسی در این بدن ظاهر است؟ این بدن مظهر چهکسی شده؟ مظهر جبرئیل است. چون مظهر جبرئیل است از این جهت نباید بخورد. چون در مقام جبرئیل خوردن نیست، آشامیدن نیست، ذکر خداست. خسته نمیشود. هرچه هم کار کند و زور بزند خسته نمیشود. تمام آن شهرهای لوط را بلند کردند و وارونه کردند، هیچ خسته هم نشدند که بگویند آخ، حالا برویم خستگی بگیریم! نه کلنگ میخواستند، نه تیشه میخواستند، نه بیل میخواستند، نه لُدِر میخواستند! هیچ نمیخواستند. همینطور ــ بدون هیچ احساس خستگی ــ حرکت دادند و برگرداندند. حال، چهجور حرکت دادند؟ با چه برگرداندند؟ اینها به همین شکل بشری آمده بودند. با همین شکل بشری آمدند و گوشههای زمین را گرفتند، بلند کردند و به آنطرف برگرداندند! با همین شکل بشری!
حالا اگر امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه در خیبر را بلند کنند و روی دست بگیرند، میگویند علی معجزه کرد. صلوات میفرستند که علی معجزه کرد. اگر لشکر روی در سوار میشدند و حضرت آنها را از اینطرف خندق به آنطرف خندق میرساندند، بعد هم در را پرت کردند که به قدر چهلذراع آن طرفتر افتاد، میگویند امیرالمؤمنین معجزه کردند. بعد هم باید حضرت را اینقدر مجبور کنند که بفرماید من که در خیبر را کندم به قدرت بدنی نبود بلکه به قوّت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 129 *»
ملکوتی بود.([72]) آری، با ما باید به اینطور و به این زبان سخن بگویند که ماها متوجه شویم. اما وقتی مقام آن مقام است، احکام هم همان احکام است. حکم تغییر نمیکند. برای هدایت این بشر ــ به اعجاز ــ به لباس این بشر درآمدند، و احکام این عالم اعراض را به خود گرفتند. آن هم به فضل و کرمشان بود.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 130 *»
مجلس دهم
(شب سهشنبه ـــ 3 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 131 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
خداوند در این آیات، برگزیدگان خود را برای ارثبردن کتاب و قرآن بعد از رسولش؟ص؟، به این صفت و خصوصیت معرفی فرموده است که سابق به خیرات ــ یعنی پیشیگیرنده بر جمیع خلق، در جمیع خیرات، در همه عوالم ــ هستند. خداوند به این صفت ایشان گواهی میدهد، و ایشان را به این صفت معرفی میفرماید. و اهل ایمان هم باید این برگزیدگانِ خدا را به این صفت بشناسند، و به این صفت در مورد ایشان معتقد شوند، و ایشان را در جمیع خیرات بر همه خلق سابق بدانند. یکچنین صفتی اقتضا میکند که خداوند ایشان را برگزیند و به صفت مصطفی و برگزیدهبودن در بین خلق مشهور و معروف باشند.
و الحمدلله ربالعالمین میدانیم وجود مقدس رسولالله؟ص؟ به صفت مصطفی و اسم مصطفی شهرت دارند، مصطفی به طور مطلق وصف رسولالله؟ص؟ است. و ائمه هدی؟عهم؟، عترت طاهره سلاماللّه علیهماجمعین، ایشان هم در این آیه شریفه به این صفت موصوف شدهاند. خدا در این آیه عترت طاهره را هم به مصطفیبودن معرفی فرموده است که امامرضا صلواتاللّهعلیه در جواب مأمون ملعون توضیح فرمودند. در آن مجلسی که پر بود از علمای عراق و علمای خراسان که همه اهل سنت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 132 *»
بودند و میخواستند بگویند وارث کتاب بعد از رسولالله همه امت هستند، امامرضا صلواتاللّهعلیه بیان فرمودند که خداوند در این آیه شریفه عباد خود را معرفی میکند که سهدسته هستند، و همه آنها اهل بهشت معرفی شدهاند، و خداوند همه ایشان را به بهشت میبرد. و در میان ایشان برگزیدگان خدا هم هستند. و بندگان دیگری هم که در این آیه ذکر شدهاند همه داخل بهشت میشوند و در بهشتهای عدن ساکن میگردند، از زینتهای بهشتی زینت میشوند و لباسهای ابریشمی بهشتی میپوشند. سخنشان در بهشت حمد خداست و خدا را به صفت غفور و شکور یاد میکنند. چون میبینند گناهانشان آمرزیده شده و میبینند که خداوند مکافات خیر فرموده و به طاعات ایشان جزای خیر داده و از محبت و ولایتشان نسبت به محمد و آلمحمد؟عهم؟ سپاسگزاری کرده است. خیری و نوری که در ایشان پیدا شده به برکت محبت و ولایت آن بزرگواران است. به همین سبب خدا را شکر میکنند و میستایند بر اینکه ایشان را در خانه ابدی جای داده که در آن خانه برای آنها زحمت و مشقتی نیست، و آثار زحمت و مشقت هم که خستگی و کسالت است برای آنها نیست. و حال اینکه این دنیا پُر از زحمت و مشقت است؛ پر از کسالت و ملالت است؛ حتی نعمتهایش هم ملالتآور است؛ نعمتهای دنیوی طوری است که خستگیآور است، نعمتهای دنیایی آنقدر مشوب است که وقتی که دوامی پیدا میکند، برای انسان مایه خستگی میشود و انسان از نعمتبودنِ نعمت یادش میرود و از نعمتبودن نعمت غافل میشود. در عین حالی که در نعمت به سرمیبرد همان نعمت برای او آنقدر عادی میشود که از آن غافل میشود.
شما الآن از نعمت بینایی، نعمت شنوایی، نعمت تنفس، از همه اینها الحمدلله بهرهمندید ولی اینقدر برای شما این نعمتها عادی شده که الآن مزه و لذت دیدن را و مزه و لذت شنیدن را و همچنین لذت سایر این نعمتهای ظاهری را
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 133 *»
درک نمیکنید. در غفلت هستیم. همینکه یکباره رایحه خوب و طیّبی استشمام میکنیم آنگاه لذت میبریم، اما وقتی که آن رایحه و بو طول بکشد و دوام پیدا کند برای ما عادی میشود به طوری که از این نعمت فراموش میکنیم. همه نعمتهای دنیا همینطور است؛ به غفلت میافتیم و نعمتها برای ما عادی میشود. از اینرو چهبسا نعمتها ملالتآور و کسالتآور باشد.
ولی در آخرت، در آن خانهای که در این آیات ذکر شده، نعمتهایش همیشه تازه است و هیچ غفلتی از آن نعمتها برای انسان پیش نمیآید. همه نعمتها، ــ و بهشت چقدر نعمت دارد خدا میداند ــ تمام آن نعمتهای ظاهری و باطنیِ بهشت همیشه تازه است، و همیشه انسان از آن نعمتها به عنوان نعمت بهرهمند است. اموری عادی و کسالتآور و ملالتآور نمیشود. همه نعمتهایش هر آن تازه و جدید است. خود تازهبودن و جدیدبودنِ نعمت نشان این است که انسان نعمت را فراموش نکرده و از آن غافل نشده. لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب. خداوند یکچنین خانهای را برای بندگانی که در این آیه ذکر کرده خانه ابدی و همیشگی قرار داده. و تمام اینها از برکات همین سابقین به خیرات است. همین کسانی که برگزیدگان خدا هستند، که از برکات ایشان اهل اعتدال ــ که بزرگان و کاملین از شیعیانند ــ به یکچنین مقاماتی نائل میشوند. و همچنین از برکات ایشان، کسانی که ظالم به نفس هستند و اهل معصیتند آمرزیده میشوند؛ و به شرط سالمبودنِ ایمان و داشتن ولایت و محبت و مودتِ همین برگزیدگان خدا و اولیای ایشان؛ همه داخل این بهشتها میشوند.
امامرضا صلواتاللّهعلیه به این آیات استدلال فرمودند، به اینکه پس جمیع امت نمیتوانند بعد از رسولخدا؟ص؟ وارث قرآن باشند. چون جمیع امت داخل بهشت نمیشوند. کفارشان، ملحدینشان، منافقینشان، اشرارشان، وارد بهشت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 134 *»
نخواهند شد. و این آیه تصریح دارد به اینکه این بندگان داخل بهشت میشوند. و در میان این بندگانی که در این آیات ذکر شدهاند، سابقین به خیرات هستند که برگزیدگان حق هستند و امر اصطفاء در ایشان بیجهت نیست، این امر اصطفاء و گزینش به واسطه قابلیت و به واسطه همان سبقت در خیرات است که در ایشان است. در جمیع مراتبشان بر همه خلق نسبت به همه خوبیها و خیرها سبقت گرفتهاند؛ از این جهت لایق این اصطفاء شدهاند. در همه مراتبشان این اصطفاء جاری شده است. عرض کردم این مقام، منزلت و جایگاه ایشان را در نزد خدا و قرب ایشان را در نزد خدا نشان میدهد. و در همه مراتب و مظاهر که این قرب جاری است این اصطفاء هم جاری است. پس حتی در این مرتبه عرضی ظاهری دنیوی هم اصطفاء جاری است. چرا؟ چون آن قرب و تقرب جاری است، چون آن سبقت به خیرات جاری است.
پس در همین مقام عرضی دنیوی هم این برگزیدگان خدا در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت گرفتهاند. و به همین جهت، در همین مقام ظاهری هم اصطفاء جاری است. این ابدان منوره ایشان، این ابدان مطهره ایشان برگزیده خداست و در همین بدن ظاهری هم ایشان مصطفی هستند، یعنی برگزیدهاند. به جهت اینکه حکم، حکم همان مقام کلی ایشان است که در جمیع این مراتب ظاهر میشود. و خداوند اینطور قرار داده که روح و باطن بر ظاهر حاکم باشد. و ظاهری که مَظهر باطنی شده و محل فعالیت روحی شده، اسم و حکم آن روح و باطن را به آن محل میدهند.
عرض کردم روح نباتی اسم و رسم خود را، شئونات خود را، احکام خود را به این جِرمی که محل ظهور و بروز روح نباتی شده میدهد. نزد همهکس، در هر لغتی، در هر عرفی، در هر شرعی این جِرمی که در آن روح نباتی ظاهر شده است نبات نامیده میشود. احکام نبات درباره آن جاری میشود. همه به این جرم، «درخت» و «گیاه»
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 135 *»
میگویند، و همه احکامِ درخت بر همین جِرم جاری است. با اینکه این جرم معلوم است که روح نباتی نیست، این جرم جماد است. از این عناصر فراهم شده و از همین عالم است. اما اسم نبات و درخت و گیاه بر این جاری شده، احکام نبات بر این جاری میشود، به جهت اینکه روحی است که در اینجا فعالیت میکند و آثار خود را از این جرم ظاهر میکند. و همه روحها همینطور است. هر روحی که تعلق میگیرد به جرمی، اسم و شئونات آن روح بر این جرم جاری میشود.
عرض کردم که خداوند در قرآن چند مورد را خبر داده که ملائکه در این عالم مجسم شدند، و وقتی که مجسم شدند و برای خود از جرم این عالم مَظهری گرفتند، احکام مَلَکی بر آن جرمها جاری شد. حکم، حکم آن ملک بود و اسم، اسم آن ملک بود. در روایات دیدهایم و شنیدهایم که گاهی دحیه کلبی حضور رسولخدا بود و در واقع و باطن جبرئیل بود. به ظاهر جرم جِرم دحیه شده بود و بر شکل و هیأت او بود، اما چون باطنش روح جبرئیل بود که بر آن جِرم مسلط بود، رسولالله میفرمودند این جبرئیل است. این جبرئیل بود. به همان جِرم اشاره میفرمودند، و اسم جبرئیل را بر همان جرم میگذاشتند. و هرکس او را دید جبرئیل را دید. کل جبرئیل را، نه جزء جبرئیل و بعض و نصف او را. هرکس دحیه کلبی را در حضور رسولالله؟ص؟ دید و رسولالله فرمودند این جبرئیل بود، اگر میگفت من همه جبرئیل را دیدم، کل جبرئیل را دیدم، دروغ نگفته بود. زیرا جبرئیل به کلش در آن جلوه و در آن تجلی ظاهر شده بود، و احکام احکام جبرئیل بود، حکم، حکم جبرئیلی بود.
و همچنین قرآن جریان ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام و آمدن آن ملائکه را برای نازلکردن عذاب بر قوم لوط حکایت میکند، که اینها وارد آن شهر و مملکت که شدند، خانهای جز خانه ابراهیم نیافتند که در آن خانه ایمان رسوخ کرده باشد و مؤمن باشند؛ تا در امر عذاب با آن مؤمن سخن بگویند. حتی لوط زنش مؤمنه نبود. از این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 136 *»
جهت هلاک شد. یک خانواده فقط مؤمن بودند و آن هم خانواده ابراهیم بود. وارد خانه ابراهیم شدند، مهمان او شدند، و خواستند به او از عذاب خدا خبر بدهند. خدا هم خبر میدهد که ابراهیم ندانست اینها کیانند. برای اینکه خدا به ما نشان بدهد که انبیاء کلی نیستند، مثل محمد و آلمحمد؟عهم؟ نیستند، علمشان احاطی نیست، جزئی هستند. مثل ابراهیم متوجه نمیشود که اینها ملائکه هستند. زحمت میکشد، گوساله خود را میکشد، قربانی میکند، و برای آنها کباب میپزد، میآورد نزد آنها میگذارد، میبیند که نمیخورند. چرا نمیخورند؟ چون ملک هستند. روح ملکی الآن در این جرم نافذ است، نمیخورند. ملک غذایش ذکر خداست. او احتیاج به غذای این عالم ندارد. اگر برای خود در این عالم جرمی هم بگیرد، آن جرم تابع آن روح است. روح که به گرسنگی این دنیا گرسنه نشد، جرم هم گرسنه نمیشود. تابع آن روح است. حیاتش طور دیگری است و از جای دیگری ارتزاق میشود. اگر بنا بود آن جرم سالها در میان مردم بماند، گرسنه نمیشد، تشنه نمیشد که از آب این عالم بیاشامد، یا از خوراک این عالم بخورد. همان روح که حکومت میکند و نافذ است، احکام خود را جاری میکند.
قرآن را نمیشود انکار کرد. این حکم مَلَک را خداوند در قرآن ذکر کرده، که ابراهیم دید اینها دست به غذا دراز نمیکنند. وقتی پرسید چرا غذا نمیخورید؟ گفتند ما رسولان و فرستادگان خدای تو هستیم، دانست ملائکه هستند. دیگر تعارف بیجا هم نکرد که آقا بفرمایید میل کنید! اینهمه راه آمدهاید خسته شدهاید! که به اصطلاح تعارف عجمی میگویند. دیگر بعد از اینکه مطمئن شد مَلَک هستند و نمیخورند، باز هم بگوید بخورید؛ نه، دیگر هیچ تعارف نکرد. پس تا دانست که ملک هستند دیگر خیالش راحت شد، دانست که این حکم حکم ملک است که در این جرم جاری است، اضطرابش برطرف شد، و از این جهت خیالش آسوده شد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 137 *»
همچنین خداوند حادثه دیگری را نقل میفرماید که حادثه مریم سلاماللّهعلیها است؛ که خیلی مشهور است، و از امتحانهای الهی است. و این جریان جریانی است که کاملاً مورد قبول و تصدیق همه مسلمین و نصاری است و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً، فاتخذت من دونهم حجاباً فارسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّاً، قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً([73]) این حادثه را خداوند در قرآن ذکر میکند. در میان مخدرات قبل از اسلام، مریم کسی است که در تاریخ امتها و دینهای آسمانی دارای مقامی است که مخصوص به عصمت است. از اولی که حملش پیدا شده، برای مسجد و برای عبادت نذر شده. از همانوقت مادرش نذر کرد که این فرزند من باید مُحَرَّر باشد. یعنی باید فقط کارش عبادت باشد و هیچکار دیگری نداشته باشد؛ فقط عبادت. جایگاهش هم معبد ــ یعنی همان جاهایی که عبادت میکردند ــ باشد. وقتی هم که به دنیا آمد و معلوم شد که دختر است؛ و مرسوم نبود دختر را به این عمل و به این کار وادارند. این فقط شأن مردها بود که میرفتند داخل کنیسهها و عبادت میکردند. حالا مریم دختر است، مادرش هم نذر کرده، از این جهت ناچار شدند که باید حتماً در مسجد باشد ــ مسجد در اصطلاح خودشان، معبدشان ــ آنجا باشد و فقط عبادت کند. این دختر از اولی که سنّش اقتضا میکرد داخل مسجد و معبد شد، و هیچ مردی هم نزد او نمیآمد. مگر زکریا علی نبینا و آله و علیهالسلام که شوهر خواهرش بود. چون عیسی با یحیی پسرخاله هستند. یحیی پسر زکریا است. ایشان هم نبی بودند. و برای مریم محل بلندی قرار داده بودند که زکریا نردبان میگذارد و از نردبان بالا میرفت، فقط دریچهای بود که از آنجا همینمقدار میتوانست او را ببیند و با او سخن بگوید. دیگر هیچ مردی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 138 *»
را ندیده و با مردی روبهرو نشده بود.([74]) دیگر عفت و حیای او معلوم است که به حسب ظاهر امر در بینهایت است. حال این مریم، این مخدره معظمه جلیله، روی حساب طبیعی با یکچنین عفت و حیاء و نجابت؛ و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً از اهل و همه فاصله گرفته، و تنها در محراب عبادتش به سر میبرد، هیچکس را نمیبیند و هیچکس هم او را نمیبیند. فاتخذت من دونهم حجاباً. برای برنامههای شخصی خودش ــ حالا استحمام بوده یا هرچه بوده ــ فاصله میگیرد، و برای خودش حجاب و پردهای هم قرار میدهد، که هیچ در معرض نیست. علاوه بر آن مکانی که داشته، باز برای خودش حجاب قرار میدهد. فارسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویاً در آنجا ــ داخل این حجاب و پرده، با آنهمه فاصله ــ یکباره میبیند یک جوانِ خیلی زیبایی روبهرویش ایستاده. حال چه وحشتی به این زن دست میدهد؟! خیلی زیبا! فتمثّل لها بشراً سویّاً کلمه «سویّ» یعنی از هرجهت مستوی و معتدل. مستویالقامة، مستویالهیأة، مستویالشکل. معلوم است وقتی جبرئیل بخواهد برای مریم ظاهر شود، و از هیأت و شکل و اندامِ این دنیا برای خود انتخاب کند یک مَظهر اینطوری انتخاب میکند. فتمثّل لها بشراً سویّاً یک انسان مستوی از هر جهت، اندامِ زیبا، شکلِ زیبا، هیأتِ زیبا، صدای زیبا، چشمهای چه و چه وچه! دیگر خدا میداند. همین کلمه «سویّ» بس است. آنوقت مریم چه کرد؟ قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً چقدر خوب است که انسان با اهل تقوا معاشرت داشته باشد. وقتی که با اهل تقوا معاشرت داشت از همهچیزِ آنها در امان است. از زبانش در امان است. از دستش در امان است. از قدمش و از قلمش در امان است. سعی کنید با اهل تقوا معاشرت داشته باشید. با بیتقواها اصلاً معاشرت نکنید تا بعداً به صدماتش مبتلا نشوید. باتقوا که بود
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 139 *»
از او ایمنید، از او راحتید، اگر دشمن هم بشود چون باتقوا است، آسیب به شما نمیرساند، زحمتی برای شما درست نمیکند، امان از بیتقوایی!
حال، مریم همین را میگوید انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً من از شرّ تو به خدا پناه میبرم، اگر تو تقوا داشته باشی. اگر تقوا داشته باشی من خیالم راحت است که ضرری و صدمهای از تو به من نخواهد رسید. این حرف را میزند اما نمیداند که ملک است. او هم که نگفت یاالله یاساتر، خودتان را بپوشانید من با شما کاری دارم. نه، هیچ. همینطور یکباره جلوی مریم آشکار شد. حال، در هرحالی بوده. خدا میداند در چه حالی بوده؟ ذکر که نشده، همین اندازه میفرماید فاتخذت من دونهم حجاباً. این حجابگرفتن و پردهزدن، غیر از آن مکانی است که خودش داشته مکاناً شرقیاً. علاوه بر آن، حجاب و پرده هم زده. حال، خدا میداند مریم در چه حالی بوده. یکباره بدون یاالله بدون یاساتر گفتن، جناب جبرئیل در نزد ایشان ظاهر شد. حال، اگر احکام جِرم این دنیا را بخواهیم در نظر بگیریم، یکجوان، در این سن و سال، با این موقعیت، بدون اجازه حق ندارد بر مریم داخل شود. بدون یاالله گفتن، بدون اعلام. اما نه، احکام مَلَکی جاری است و ملک نامحرم ندارد، برای او محرمیت و نامحرمی نیست. برای او شهوت نیست. او از عقل است. نور است. او معنی ندارد که نامحرم باشد، یاالله یاالله کند. نه، همینطور یکدفعه فتمثّـل لها بشراً سویاً خیلی عجیب است!
وقتی که مریم این فرمایش را گفت، جبرئیل هم گفت انا رسول ربک. نترس من فرستاده پروردگار تو هستم. تا فهمید ملک است خیالش آسوده شد. دیگر نگفت مهلت بده خودم را بپوشانم مثلاً، یا لااقل پشت پرده بایست؛ و از این قبیل حرفها. نه، ابداً. گفت حال که رسول پروردگار و فرستاده خدا هستی، برای چه آمدهای؟ گفت لاهب لک غلاماً زکیاً آمدهام به تو بچه بدهم! غلام زکیّ پاکیزه. جبرئیل بخواهد بچه بدهد معلوم است که مَلَک است، نکاحی و مقاربتی در کار نیست. از طرف جبرئیل
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 140 *»
این حرفها نیست. ملک که این کارها را نمیکند. گفت حالا که میخواهی به من بچهای بدهی، این بچه از کجا؟ چطوری؟ و لمیمسسنی بشر تا به حال من که ازدواج نکردهام و لماک بغیّـاً من که زنا نکردهام. از راه غیر ازدواج و غیر قانون شرع هم که هیچ امری نبوده. چطوری؟ تصور اینکه ممکن است از طریق خود همین ملک کاری انجام شود و مقاربتی صورت پذیرد، نه، آنطور هم نیست. چون این ملک است، اگر بنا بود شهوت داشته باشد، نامحرم میشد. با اینکه جِرم بشری گرفته و به شکل بشر مجسم شده اما در عین حال هیچیک از این امور در بین نیست. مریم چه میگوید؟ قالت اَنّیٰ یکون لی غلام و لمیمسسنی بشر و لماک بغیّـاً چطور میشود که من دارای فرزند شوم و حال آنکه هیچ بشری به من دست نزده؟ یعنی من ازدواج نکردهام و لماک بغیّاً من زناکار هم نبودهام که از راه غیرشرعی حملی برای من فراهم بشود.
آنگاه ملک به او گفت که این امر در نزد خدا آسان است. خداوند بدون این امور هم به تو فرزند میدهد. در حدیث دارد فنفخ فی جیبها جبرئیل در یقه مریم ــ یعنی در سینه مریم ــ دمید. آنگاه خداوند عیسی علی نبینا و آله و علیهالسلام را به مریم عنایت کرد. شب این حادثه رخ داد، و تقریباً نهساعت طول کشید که مریم وضع حمل فرمود. صبح که شد وضع حمل کرد.([75]) خیلی ناراحت بود. وقتی که فهمید حمل دارد، فرار کرد. راهش را پیش گرفت و رفت. حالا کجا میرود؟ خدا او را میبرد. محل زندگی و عبادت او شام بود؛ حرکت کرد، راه افتاد، صبح به کربلا رسید. حال چطور حرکت کرد؟ چهکسی او را برد؟ چطور برد؟ به کربلا رسید.([76]) به همان محلی که حادثه عاشورا رخ داد. خداوند مریم را آنجا کنار یک نخل خشکی قرار داد. مریم به زمین نشست، خسته است، درد زایمان هم او را گرفته، به آن درخت تکیه داد، از برکت او و عیسای او
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 141 *»
و آن محل شریف، آن نخل خشکیده خرما داد؛ خرمای تازه. رطباً جنیّاً. صبحگاه بود که خداوند عیسی را به او کرامت کرد. مریم تشنه بود، پای عیسی که به زمین رسید برای او چشمهای از زمین جوشید، چه آب گوارایی! مریم آب خورد، عیسی با او سخن میگفت، مادرم ناراحت نباش. چون خیلی ناراحت بود. تنهایی؛ بعد هم این امر، امر کوچکی نبود. مریمی که به عنوان عابده و زاهده در عبادت به سرمیبرده، حالا بدون شوهر فرزندی داشته باشد، برای او خیلی درد است. از این جهت میگفت: «کاش من مرده بودم، کاش من فراموششده بودم، کاش من یک شیء دورانداخته شده بودم، و چیزی نبودم که این امور برای من پیش بیاید».
در هنگام ولادت، فرزندش با او سخن گفت. او را بشارت داد و گفت مادر از این آب و از این درخت خرما بخور. کلی و اشربی و قرّی عیناً بیا خرما بخور، آب بیاشام، چشمت روشن باشد، نگران نباش. اگر کسی خواست از تو حادثه را بپرسد، بگو انی نذرت للرحمن صوماً به اشاره بگو من روزه نذر کردهام. و روزه در آن زمانها طوری بوده که در آن حال سخن هم نمیگفتند. فلناکلّم الیوم انسیاً من با هیچ انسانی سخن نمیگویم. یعنی از فرزندم بپرسید. آنگاه از خود عیسی پرسیدند. او فرمود انی عبداللّه آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً.([77])
مقصود این است که خودِ تجسم و تمثل جبرئیل در آن جِرم بشری امر را اینطور کرده که احکام مَلَک بر آن جرم جاری است. دیگر نامحرمبودن و خود را پوشانیدن نبود. وچون این جریان بسیار حادثه جالبی است و برای بیان این مطلب بسیار رسا است، از این جهت اشعاری را هم که در این مورد گفته شده ذکر میکنم.([78]) چون به یکی از ابیات این اشعار آقایمرحوم نوعاً استشهاد فرمودهاند، هم در کتاب
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 142 *»
مبارک ارشاد و هم در موعظهها به مناسبت استشهاد کردهاند. آری،
همچو مریم گوی پیش از فوتِ مِلک | نفس را کالعوذ بالرحمن منک |
مثل مریم که به خدا پناه برد، تو هم از شرّ نفس اماره بالسوء به خدا پناه ببر، قبل از آنکه این فرصت از دست تو برود. این بیت ابتدای شروع مطلب است.
بعد میگوید:
دید مریم صورتی بس جانفزا | جانفزایی دلربایی در خلا |
یعنی روبهرویش، در فضا.
پیش او بر رُست از روی زمین | چون مه و خورشید آن روح الامین | |
از زمین بر رُست خوبی([79]) بینقاب | آنچنان کز شرق روید آفتاب | |
لرزه بر اعضای مریم اوفتاد | کو برهنه بود و ترسید از فساد |
این نقل هم شایع است که ایشان در حال غسل بوده است.([80])
صورتی که یوسف ار دیدی عیان | دست از حیرت بریدی چون زنان |
یعنی همانطور که زنها از آن زیبایی یوسف دست خود را بریدند و نفهمیدند، یوسف نیز در نزد این تجلی روحالامین از خود بیخود میشد و دست خود را میبرید.
همچو گُل پیشش برویید او ز گِل | چون خیالی که برآرد سر ز دل |
چطور خیال از دل برمیخیزد؟ همانطور او هم از زمین رویید.
گشت بیخود مریم و در بیخودی | گفت بجهم در پناه ایزدی |
گفت به خدا پناه میبرم.
زانکه عادت کرده بود آن پاک جیب | در هزیمت رخت بردن سوی غیب |
کارش همیشه این بود که مشغول عبادت بود، و در مشکلات پناه به خدا میبرد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 143 *»
چون جهان را دید مُلکی بیقرار | حازمانه ساخت زان حضرت حصار |
در این عالم که نمیشد پناه به کسی ببرد و پناهی نداشت، از این جهت پناه به خدا برد.
اشعار ادامه دارد. اما آنچه که مربوط به مطلب است این است که:
چونکه مریم مضطرب شد یک زمان | همچنانکه بر زمین آن ماهیان |
ماهی را اگر روی زمین بیندازند چه حالی به او دست میدهد؟ مریم همینطور مضطرب گردید.
بانگ بر وی زد نمودار کرم | که امین حضرتم از من مَرَم |
جبرئیل گفت نترس، من رسول خدا و فرستاده خدا هستم.
از سرافرازانِ عزت سر مکش | از چنین خوش محرمان، خود در مکش |
ما با شما محرمیم، نگران نباش.
این همی گفت و ذباله نور پاک | از لبش میشد پیاپی بر سماک |
جبرئیل تا حرف زد، نور از دهنش به سوی آسمان تتق کشید، دانست که مَظهر و تجلی مَلَک است.
از وجودم میگریزی در عدم؟ | در عدم من شاهم و صاحب عَلَم |
تو میخواهی از دست من به عالم غیب فرار کنی؟ به خدا پناه میبری و میخواهی به عالم غیب فرار کنی؟ وقتی به عالم غیب بروی میبینی که آنجا عَلَم در دست من است، آنجا مرکز حکومتی من است. اینجا تو یک تجلی میبینی.
از وجودم میگریزی در عدم؟ مراد از این عدم که در اینجا میگوید، همان غیب است. در عدم من شاهم و صاحبعَلَم.
خود بن و بنگاه من در نیستی است. این همان بیت است که نوعاً آقای مرحوم برای همین مسأله استشهاد میفرمایند. یعنی برای این مسأله که چطور
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 144 *»
غیب در این عالم ظاهر میشود، و برای خود مجلیٰ میگیرد، و احکام غیب در اینجا جاری میشود.
خود بن و بنگاه من در نیستی است | یکسواره نقش من پیش سَتی است |
یعنی بُنگاه من و اصل هستی من در همان عالم غیب است. عالم مَلَک عالم غیب است. اصل و ریشه من آنجا است. یکسواره نقش من، یعنی یکتجلی از تجلیات من پیش سَتی ــ یعنی پیش این خانم ــ است. مریمخانم که بسیار عفیفه، نجیبه و عابده و زاهده است. یکنقش و یکنمونهای از جبرئیل اینجا دیده شده. چهبسا جبرئیل در همانوقت نزد زکریا هم حاضر بوده، برای خودش در آنجا هم تجلی داشته، شاید پیش دیگری هم بوده. انبیاء در آن زمانها زیاد بودند، نبیهای جزئی، نبیهایی که مرسل نبودند، در آن زمانها بودهاند.
پس یکسواره نقش من پیش سَتی است. یعنی الآن یک تجلی من پیش تو است، جاهای دیگر هم ممکن است باشد. این بیت بیان این مطلب است که جاهای دیگر هم ممکن است جبرئیل مجسم باشد.
مریما بنگر که نقش مشکلم | هم هلالم هم خیال اندر دلم |
الآن مرا به چشمت مثل ماه شب چهارده، به این زیبایی میبینی. در عالم خیال هم هرچه از من تجسم داری باز هم آن نقش من است. باز هم جبرئیل است. در عالم خیالت هم اگر از من نقشی داری ــ که خواه و ناخواه داری ــ آن هم باز مظهر من است و از من است.
چون خیالی در دلت آمد نشست | هرکجا که میگریزی با تو است |
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 145 *»
مجلس يازدهم
(شب پنجشنبه ـــ 5 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 146 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
این وارثین کتاب که عترت طاهره سلاماللّه علیهماجمعین هستند، برگزیدگان خدایند؛ و خداوند ایشان را از میان بندگانش برای این وراثت برگزیده است. ارثبردنِ قرآن از رسولالله؟ص؟ امری است که باید بر اصطفاء و گزینش خدایی مترتب باشد، و این گزینش نیز بر منزلت و مرتبتی که مخصوص برگزیدگان خداست مترتب است. و در این آیه خداوند آن مرتبت و منزلت را بیان میفرماید به اینکه و منهم سابق بالخیرات. در میان بندگان ما کسانی هستند که بر جمیع خلق، در همه مراتبشان، به همه خیرات، سبقت گرفتهاند و از این جهت بر همه سابقند و سابقی بر ایشان نیست. در این آیه شریفه بیان شده که ایشان به جمیع خیرات در همه عالمها و همه مراتب سبقت گرفتهاند. و خداوند در این آیه فضل بزرگ خود را بر بندگانش به این اصطفاء و گزینش یاد فرموده است. و اهل ایمان خدا را به این فضل شاکرند و خود را در پرتو این فضل در رحمتهای خدا مییابند، به طوری که هر رحمتی که به ایشان رسیده و میرسد از برکات این فضل بزرگ خداست. از این جهت خداوند ذکر میفرماید که سخن این بندگان ما ــ که به واسطه این برگزیدگان نجات مییابند و در بهشتهای عدن قرار میگیرند و به زینتهای آن بهشتها زینت میشوند ــ این است که خدا را
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 147 *»
سپاس میگویند. آن خدایی که به فضل و کرمش هولها و ترسها و غمها و اندوههای قیامت را از آنها برطرف ساخته و آنها را مورد رحمت و مغفرت خود قرار داده، گناهان آنها را آمرزیده و طاعات آنان را سپاسگزاری فرموده است و آنان را به فضل خود در خانه همیشگی جای داده، که در آن خانهها راحتی و آسایش دارند، و برای آنها هیچگونه زحمت و مشقت و خستگی و کسالت و ملالتی نخواهد بود. میبینیم که از هر جهت فضل خدا و رحمت خدا به طور کامل در این آیات بیان شده، و شامل کسانی است که به برکات سابقینِ به خیرات اهل نجات شدهاند. فمنهم ظالم لنفسه یعنی مؤمنین ضعیف، مؤمنین ساکن در رتبه نقصان و متوقف در این رتبه، که به واسطه معصیتکردن و میل به معصیت، دائماً به خود ستم میکنند؛ از برکات ولایت این برگزیدگانِ خدا آمرزیده میشوند، و در آخرت در دارالمُقامه و خانه جاوید و همیشگی قرار خواهند گرفت.
سخن در اصطفاء الهی و گزینش خدایی بود که امر مهمی است، و خداوند در این آیه این امر را ذکر میفرماید. بعد از نزول قرآن و بعد از ارسال رسولالله؟ص؟، امر اصطفاء و گزینش افرادی برای وراثت کتاب، امر بزرگ و مهمی است. فضل بزرگ خداست که ادامه فضلهای پیشین است. فرستادن رسولی مثل محمد؟ص؟ و نازلکردن کتابی مثل قرآن از فضلهای بزرگ خداست که منشأ فضلها و کرمها و عنایات و رحمتهای بیشمار است. و پیرو آن فضل، فضل دیگری که خداوند شامل حال مؤمنین فرموده، اصطفاء بندگان برگزیده خود و گزینش ایشان به مقام وراثت کتاب و قرآن است. مؤمنین هم به این فضل بزرگ معترفند و خدا را بر این فضل بزرگ شاکرند و متوجه این امر هستند.
خدا قبل از رحلت رسولش خبر میدهد ثم اورثنا الکتاب مؤمنین بدانند که ما به فکر ایشان بودهایم و ایشان را از یاد نبردهایم، مؤمنین بدانند قبل از آنکه رسول ما از دنیا
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 148 *»
و از میان ایشان برود ما این کار را کردیم. ثم اورثنا الکتاب عرض کردم فعل ماضی است. قبل از رحلت رسولخدا این آیات بر آن بزرگوار نازل شده، و رسولالله؟ص؟ این آیات را بر مؤمنین و بر جمیع امت خواندهاند. خدا میفرماید ثم اورثنا الکتاب ما پیش از این و قبل از این، کتاب را به بندگانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم به ارث دادهایم. قبلاً این کار انجام شده.
سابقه این قبل و ماضیبودنِ اورثنا الکتاب را میتوانیم تا جایی جلو ببریم که برای قرآن تعینی پیدا میشود. در تمام عالمهای پیشین که برای قرآن تعینی و جلوهای پیدا شده و قرآن در آن عالمها متعین شده، از آنجا که قرآن مخصوص رسولالله و همراه با رسولالله بوده، وارثین رسولالله بعد از آن بزرگوار ــ از نظر رتبه و مقام ــ همین بندگانی هستند که در این آیه خداوند ایشان را معرفی میکند. که میدانیم اول ایشان علی و آخر ایشان مهدی صلواتاللّه علیهماجمعین ــ عترت طاهره رسولالله؟ص؟ ــ هستند.
اگر اینها وارث کتاب نبودند، اگر اینها لیاقت و صلاحیت این امر را نداشتند، چطور وقتی که قنداقه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را فاطمه بنت اسد سلاماللّهعلیها در روز هشتم ذیحجه که از خانه خدا خارج شد و آن قنداقه منوره در دست او بود، فرزندش امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را روی دست خود گرفته بود، ــ و تمام بزرگان قریش ناظر بر امر بودند ــ خدمت رسولخدا؟ص؟ آمد، و امیرالمؤمنین را به دست رسولالله؟ص؟ داد. حضرت زبان مبارک در دهان امیرالمؤمنین گذاردند، شروع کرد به مکیدن زبان رسولالله، و آنقدر شیر در دهان امیرالمؤمنین جاری میشد که دهان حضرت پر شده و از گوشههای لب مبارکش میریخت. مادرش گفت روّاه، رسولالله فرزند من امیرالمؤمنین را سیرشیر فرمود. بعد فرمود بخوان، اجازه تلاوت داد. امیرالمؤمنین کتب پیشین را تلاوت فرمود و بعد ــ قبل از نزول قرآن در این عالم بر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 149 *»
رسولالله؟ص؟ ــ شروع کرد قرآن بخواند. بسم اللّه الرحمن الرحیم قدافلح المؤمنون تا آخر آیاتی که مربوط به وصف مؤمنین است. رسولالله فرمودند قدافلحوا بک رستگاری مؤمنین به برکت ولایت تو است.([81])
حال، نجاتیافتن اشخاصِ فمنهم ظالم لنفسه که در این آیات ذکر شدهاند، و قرارگرفتن در بهشتهای عدن و به آن زینتها زینتشدن، همه از فضل مقام ولایت است. همه از عنایات محمد و آلمحمد؟عهم؟ است که خداوند بر بندگان خود لطف فرموده و بندگان خود را به این فضل بزرگ شرافت بخشیده و به این کرامت مخصوص فرموده است.
ما هم خدا را گواه میگیریم که همین الآن هم میگوییم الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن خدا را شاکریم که غمِ بیدینی، غم ضلالت، غم گمراهی، غم انحراف، غم انواع ضلالتها و انحرافهای از طریق ولایت و صراط مستقیم را از دل ما برده است. ما را الحمدلله ربالعالمین به برکت ائمه هداة معصومین؟عهم؟ اهل ولایت و مودت ایشان قرار داده، و منت بالاتر و فضل بزرگتر بر ما این است که به برکت بزرگان، ما را اهل استبصار قرار داده، بابصیرتمان کرده. به برکت ایشان در امر ولایت و در امر امامت ائمه هدی سلاماللّه علیهماجمعین غصهای نداریم. ما غصه سنیبودن نداریم. غصه انواع ضلالتها که در شیعیان پیدا شده نداریم. غصه انحرافها و بهانههای بیاساس و بیجهت را نداریم. غصهای که داریم غصه گناهانمان است. الحمدللّه دینمان سالم است، ایمانمان سالم است، و تاکنون به فضل خداوند دستمان به دامن محمد و آلمحمد؟عهم؟ است و مفتخر به ولایت اولیای ایشان و براءت از اعدای ایشان هستیم.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 150 *»
غصه ما گناهان ما است که در همین آیه وعده آمرزش آنها داده شده انّ ربّنا لغفور شکور، پروردگار ما آمرزنده گناهان ما است. و ما میدانیم و یقین داریم که اگر بنای آمرزش گناهان است، به برکت تمسک و توسل به ذیل عنایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. طور دیگری خدا گناه ما را نمیآمرزد. راه آمرزش گناهان را اینطور قرار داده که اهل ایمان دست ولایت و تمسک دراز کنند، اهل معصیت در رتبه مؤمنین دست ولایت و تمسک به دامن ایشان دراز کنند، و از برکت اسبابی که خدا برای آمرزش گناهان فراهم فرموده، در پرتو مقام ولایتِ ایشان گناهانشان آمرزیده شود. و همچنین میدانیم که اگر بنای قبول طاعات است و طاعتی از کسی قبول میشود، آن هم به برکت ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. تا رنگ ولایت بر آن نخورَد و مُهر ولایت بر آن زده نشود، طاعتی از کسی قبول نخواهد شد.
چون این را میدانیم و یقین داریم، از این جهت امیدواریم که خداوند به برکات ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ گناهان ما را بیامرزد، و طاعات ناقابل ما را به فضل و کرمش قبول بفرماید. و همانطور که میبینیم در این دنیا در بهشت ولایت و مودت بهسر میبریم، و الحمدلله ربالعالمین در جهنم بغض و عداوت با محمد و آلمحمد و اولیای ایشان نیستیم. این را احساس میکنیم، میفهمیم که در بهشت ولایت و مودت و محبت به اولیای ایشان به سرمیبریم. الحمدلله ربالعالمین خُنَکی ولایت و محبت ایشان را در دلهایمان احساس میکنیم. از دیدن دوستان ایشان مسروریم و چشم دیدن اعدای ایشان را نداریم. از این جهت همین الآن خودمان را در خانه ابدی و همیشگی رحمت و مغفرت خدا مییابیم که بهشت است. امیدواریم خدا به فضل و کرمش این نعمت را برای ما باقی دارد و از ما نگیرد.
پس، از برگزیدگان خدا برای وراثت کتاب این آثار ظاهر میشود که در ابتدای ولادت، قبل از نزول قرآن، امیرالمؤمنین صلواتاللّه و سلامهعلیه قرآن را تلاوت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 151 *»
میکند. برگزیده خدا و وارث کتاب این است. نه فقط در اینجا، در هر عالمی از عالمها در امر وراثت کتاب و قرآن رتبهاش بعد از رسولالله؟ص؟ است. چون چنین بوده از این جهت خداوند در غدیرخم و در مواقف و مواطن دیگر که رسولالله؟ص؟ به مناسبتهای مختلف فرمایش میفرمود، این مظهر را هم معرفی میفرمود. حتی دستور میدادند که بر علی وارد شوید و به علی به عنوان امیرالمؤمنین بودن سلام کنید و بگویید السلام علیک یا امیرالمؤمنین.([82]) خدا ظالمین به حق علی و فرزندان علی را از اولین و آخرین ایشان لعنت کند، خدا عذابش را بر ایشان زیاده و مضاعف گرداند، که با اینهمه تأکیدها و سفارشها در این آیات قرآنی و در روایات صادره از رسولالله؟ص؟، و آنهمه اعمال رسولالله نسبت به علی و اهلبیت؟عهم؟ اینطور با این بزرگواران عداوت و دشمنی کردند، حسادت ورزیدند، و حق ظاهری این بزرگواران را اینطور پایمال نمودند.
مأمون ملعون در مجلسی که تشکیل داده است، از جمیع علمای خراسان و علمای عراق دعوت کرده و از آنها میپرسد که این آیه شریفه یعنی چه؟ و این کسانی که در این آیه خدا میفرماید ما از میان بندگانمان برای وراثت کتاب برگزیدیم، کیانند؟ مراد چه کسانی هستند؟ تمام آن ملعونها گفتند مراد همه امتند. همه امت بعد از رسولالله وارث قرآن هستند. ابیبکر، عمر، عثمان، معاویه، یزید، ابوحنیفه و از این قبیل، تمام اینها وارث قرآن و وارث کتاب هستند. یعنی این امت بعد از رسولالله؟ص؟، ظاهر و باطن و جمیع شئونات قرآن را وارثند. امامرضا؟ع؟ تشریف دارند، و مقصود مأمون هم همین امور بود که بین حضرت و بین نوع علماء و فقهاء و حکماء و کسانی که ادعاها داشتند، مباحثهها و جدالها قرار بدهد که شاید از این راه هم بتواند عداوت مردم را بر علیه اهلبیت برانگیزاند. چون میدانست که آنچه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 152 *»
ایشان دارند غیر از آنی است که نزد محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. تمام آنچه در نزد آنها است، رأیها و هواها و اباطیل است، و حق در نزد محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. این را میدانست. از این جهت به حضرت رو کرد و عرض کرد شما در معنای این آیه چه میفرمایید؟ حضرت فرمودند من آنچه را که ایشان گفتند، نمیگویم. آنها همه علماء و صاحبمقام بودند، صاحبمنصب بودند، موقعیت داشتند، قضات بودند، حقوقبر بودند، شئونات داشتند. برای خودشان شخصیت داشتند. امام؟ع؟ فرمودند من آنچه را که میگویم خلاف گفته همه اینها است. عرض کرد بفرمایید. حضرت فرمودند مراد عترت طاهره هستند. البته سؤالات طولانی بوده، مقداری از آنها را خواندیم.
بحث ما در این بود که امر اصطفاء امری است که خداوند در این گزینش خود نشان میدهد که این برگزیدگان، در همه مراتب و مظاهر خود ــ حتی در همین بدن عرضی دنیوی ــ صاحب مقامات عالیه و مراتب نورانی هستند. و خلق باید ایشان را به این مقام و منزلت بشناسند و به ظاهر این بدن ظاهری دنیوی ایشان که مثل سایر بشرها است نگاه نکنند، تا آن را به خود قیاس کنند و فکر کنند که در این بدنها یک انسانیت ناقص و نارسایی متجلی شده که باید به تدریج و با زحمت و مشقت به مقداری از کمالات انسانی نائل شود. اینطور قیاس نکنند. بلکه بدانند این مظاهر، مظاهر مقامات نورانیه الهیه است، گزینش الهی است که به ایشان تعلق گرفته. و از آن جهت که اللّه اعلم حیث یجعل رسالته، ـــ خدا میداند که رسالت خود را کجا قرار دهد ــ این بدنها اینقدر در نزد خدا شریف و لطیف و عظیم است که قابل تعلق یکچنین مقاماتی شده.
عرض کردم در هر مظهری هر روح و معنویتی که ظاهر شود، احکام، احکام آن روح و احکام، احکام آن معنویت خواهد بود. دیگر حکم این ظاهر و مظهر، حکم این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 153 *»
ظهور، حکم این مَجلیٰ، حکم خودش نیست، حکم آنها است. نمونههایی که عرض کردم یکی جریان جبرئیل بود که خداوند در داستان ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام ذکر کرده، که احکام مقامات ملائکه بر این ظاهرها جاری شد، و حتی از طعام ابراهیم نخوردند. و حادثه دیگری که خدا در قرآن ذکر کرده و حکم ملائکه را در این مظاهر بشری ظاهری جاری ساخته، جریان فرودآمدن جبرئیل برای بخشیدن عیسی علی نبینا و آله و علیهالسلام به مریم، و حاملهشدن مریم؟عها؟ به نور عیسی؟ع؟ است.
این حادثه را خدا ذکر میفرماید، که عرض کردم این آیه شریفه که خواندم بیان این مطلب است: و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً، فاتّخذت من دونهم حجاباً فارسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّاً، قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیّاً ای رسول ما، جریان مریم را در کتاب یادآور شو و به خاطر بیاور، آنگاهی که مریم از خاندان خود در یک مکان شرقی کناره گرفت که به عبادت خدا بگذراند. فاتّخذت من دونهم حجاباً حالتی برایش پیش آمد که از دیگران برای خود حجابی قرار داد و در پس پرده قرار گرفت. پس همان موقعی که در پسِ پرده بود و از همه خود را پوشیده بود و هیچکس او را نمیدید، ما به سوی او روح خودمان را ــ روحالامین؟ع؟ که جبرئیل باشد ــ فرستادیم، پس در برابر مریم به صورت یک انسان ــ اما سَویّ، بسیار زیبا و بسیار متناسب ــ متمثل شد. مریم وحشت کرد قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً من از تو ــ اگر پرهیزکاری ــ به خدا پناه میبرم. عرض شد گفتگویی که بین مریم و این ملک انجام شده، نشان میدهد که احکام چگونه جاری شده. مریم میترسد، وحشت دارد، عابده است، مؤمنه است، برگزیده خداست، مرتبهاش از همه زنهای زمانش بالاتر و تقربش به درگاه خدا بیشتر است. و همان شرافت بود که خداوند او را برای اینکه مادر مانند عیسایی باشد برگزید.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 154 *»
وقتی که این وحشت به مریم دست داد و مریم شروع کرد به خدا پناه ببرد؛ مقداری از گفتگوها در قرآن ذکر شده، اما همه جزئیات حادثه در قرآن ذکر نشده. و علتش هم این است که خداوند از داستانها و تاریخهای گذشته به همان مقداری که لازم است بشرها باخبر شوند، ذکر میکند. چون قرآن کتابِ داستان نیست که داستانها مفصل و موبهمو با همه ریزهکاریهایش ذکر شود. آن مقداری که برای بیان مطلب لازم است در قرآن ذکر شده. در شعری که میخواندیم ذکر شده بود که وقتی مریم میخواست به خدا پناه ببرد، واقعاً میخواست بمیرد. راضی بود ــ از شدت غم، از شدت وحشت و اضطراب ــ بمیرد، و در برابر خود مرد نامحرمی را که او را مشاهده میکند نبیند. به همین سبب گویا از خدا میخواست که معدوم شود، یعنی از این عالم برود. جبرئیل به او گفت:
از وجودم میگریزی در عدم | در عدم من شاهم و صاحبعَلَم |
تو میخواهی از من فرار کنی و از این عالم به عالم غیب بروی؟ اگر در عالم غیب بروی، آنجا میبینی که من شاهم. من صاحبعَلَم هستم. یکی از ملائکه مقرب الهی هستم. آنجا میبینی که یک امر بسیار بزرگ از امور خلقت در دست من است، و چه همه اعوان دارم! امر خلقت به دست من جاری میشود. از چه میگریزی؟ و اینکه من انتخاب شدهام تا برای خلقت عیسی بیایم، این نشان مقام و منزلت من در آنجا است.
«خود بن و بنگاه من در نیستی است». اصل زندگی من، و ریشه وجودی من در عالم غیب است. «یکسواره نقش من پیش ستی است». یک نمونه و تجلیم در نزد تو هست، ای مریم؛ که زن عفیفه و نجیبه الهیهای هستی، و برگزیده خدایی.
مریما بنگر که نقش مشکلم | هم هلالم هم خیال اندر دلم | |
چون خیالی در دلت آمد نشست | هرکجا که میگریزی با تو هست |
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 155 *»
تو از کجا میخواهی فرار کنی؟ و به کجا میخواهی فرار کنی؟ من به ظاهر برای تو جلوه کردهام، در عالم خیال تو و مانند خیال همراه تو هستم. نمیتوانی از من فرار کنی. فقط خیالهای باطل است که از بین میرود.
جز خیال عارضی و باطلی | که بود چون صبح کاذب آفلی |
خیالهای باطل زود افول میکند و میگذرد. اما اصل من، و کار و برنامه من برنامه الهی است.
من چو صبح صادقم از نور رب | که نگردد گِردِ روزم هیچ شب | |
هین مگو لاحول، عمران زادهام | خود ز لاحول اینطرف افتادهام |
چرا از من میترسی؟ و چرا فریادت بلند است و پناه به خدا میبری؟ و لاحول و لاقوة الّا بالله العلیّ العظیم میگویی؟ ای عمرانزاده، ای فرزند عمران، تو مگر نمیدانی که من از لاحول این طرف افتادهام؟ مقام من از ذکر خدا پیدا میشود، و از ذکر خدا ظاهر شده.
مر مرا اصل و غذا لاحول بود | نور لاحولی که پیش از قول بود |
قبل از اینکه به زبان تو لاحول و لاقوة الّا بالله بیاید، و قبل از اینکه در این عالمِ اقوال ظاهر شود؛ این اذکار الهی اصل من است، غذای من ذکر خداست. در حدیث بیان شده است که غذای ملائکه ذکر خداست و آنها از ذکر خداوند خسته نمیشوند و ایشان را ملالت نمیگیرد.
تو همی گیری پناه از من به حق | من نگاریده پناهم در سبق |
تو از من به خدا پناه میبری؟ خدا مرا وسیله پناه قرار داده، و خدا به من پناه داده هرکس را که پناه داده. در گذشته خدا یوسف را به وسیله من پناه داد. همینکه از لب چاه او را انداختند به من دستور داده شد که فوراً یوسف را بگیر و به زمین بگذار که بدن بنده ما آزرده نشود. هرکس را در هرکجا خدا پناهش داد به وسیله من پناهش داد،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 156 *»
و مرا پناهگاه او قرار داد. ابراهیم را که به طرف آتش میانداختند، خدا به من فرمود بنده ما ابراهیم را دریاب. و من کنار ابراهیم آمدم و با ابراهیم بودم و ابراهیم را پناه دادم. در گذشته خدا تمام پناهها را به برکت من و به واسطه من به بندگان خودش داده، حال، تو میخواهی از من بگریزی و پناه به حق ببری؟ پناهی که حق قرار داده منم.
آن پناهم من که مخلصهات بوذ | تو اعوذ آری و من خود آن اعوذ |
تمام مخلصین گذشته به من پناهنده شدند، و خدا مرا پناه ایشان قرار داد؛ حالا تو از من میگریزی، میگویی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً؟ من خود حقیقت پناهبردن هستم.
آری، این امر نشان میدهد که مریم نمیشناخت و نمیدانست که روح و حقیقت و معنویت این جوان و این بشر، مَلَک است. اگر از اول میدانست این وحشتها برایش نبود، بعد که به تدریج فهمید قرار گرفت، و از آن وحشتها درآمد.
اگر انسان مقامات عالیه را بداند، احکام مقامات عالیه را به آسانی در مظاهر پیاده میکند. اینکه میبینیم نوعاً در مقام اعتراض بر فضائل برآمدهاند؛ حتی در زمان خود ائمه؟عهم؟ امر ایشان را انکار کردند، و تا به حال هر انکاری نسبت به امر ولایت و یا فضائل اولیاء شده، همه از همین جهت است که نتوانستند احکام آن معنویت و باطن و روحانیتِ ایشان را در مقام ظاهرشان جاری کنند. این است که فرمودهاند:
جاهلا این نور علیینی است | نه همین جسمی که تو میبینی است |
همین جسم است که مظهری برای نور علیین شده، پس باید احکام علیین را اینجا جاری کنی. چطور در جبرئیل ــ یعنی در این مظهرش ــ احکام جبرئیلی و احکام مَلَکی جاری شد؟ همینطور،
آفتی نبود بتر از ناشناخت | تو برِ یار و ندانی عشق باخت |
نمیدانی عاشق چهکسی هستی. کنار یار و محبوب خود هستی، اما
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 157 *»
نمیشناسی کیست. هیچ آفتی هم از این بدتر نیست.
یار را اغیار پنداری همی | شادیی را نام بنهادی غمی |
تو الآن کنار جبرئیل هستی. جبرئیل مرکز شادمانی و خوشحالی است. در اثر نشناختن، همین را برای خود مایه غم و غصه گرفتهای.
اینچنین لطفی که دارد یار ما | تو گریزانی از او ای بیوفا | |
اینچنین نخلی که قدّ یار ماست | چونکه ما دزدیم نخلش دار ماست | |
اینچنین مشکین که زلف میر ماست | چونکه بیعقلیم آن زنجیر ماست | |
اینچنین لطفی که نیلی میرود | چونکه فرعونیم چون خون میشود |
تمام بدبختیهایی که بر سر بشر آمده و خواهد آمد از همین است که اولیای خدا را به مقامات نورانیتشان نشناختند و خواستند تمام احکام را بر این مظاهر به حسب این مظاهر دنیوی جاری کنند. پس به این بلا گرفتار شدند که بلای انکار باشد.
امام؟ع؟ در حدیث طارق فرمود یا طارق الامام بشرٌ مَلَکی و جسد سماوی و امر الهیّ و روح قدسیّ و مقام علیّ و نور جلیّ و سرّ خفیّ فهو ملکیّالذات الهیّالصفات زائدالحسنات عالم بالمغیبات حظاً من رب العالمین و میراثاً من الصادق الامین و هذا کلّه لآلمحمد؟عهم؟ لایشارکهم فیه مشارک([83]) امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه به طارق که یکی از اصحابشان بود فرمودند: امام بشری است که جنس و حقیقت او از عالم مَلَک و ملکوت است، و جسد او جسدی آسمانی است. همین، همینی که دیده میشود آسمانی است، یعنی به لطافت اجرام سماوی است. امام امری خدایی است، و روحی قدسی است، و مقامی بزرگ است، و نوری آشکار است، و سرّ پنهانی خداست. امام به حسب ذات از عالم ملکوت است.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 158 *»
البته به مقدار فهم طارق میفرمایند، زیرا او بیش از این نمیتوانسته بفهمد. فکرش تا جای ملائکه و عالم ملکوت میتوانسته صعود کند، بیش از آن نمیتوانسته. از این جهت به او میفرمایند تمام وصف امام همین نیست و به همینجا مرز امامت پایان نمییابد. نه، فهو ملَکیّالذات امام، ذاتش و حقیقتش از عالم ملکوت است. الهیّالصفات صفاتش صفات الهی است. زائدالحسنات حسنات امام و کارهای نیک امام و عبادات و طاعات او آنبهآن و لحظهبهلحظه رو به زیادتی است. به جمیع غیبها و نهانیها عالم و آگاه است. و این، حظّ و بهرهای است که از طرف پروردگار به او رسیده و میراثی است که از رسولخدا به ارث برده. آنگاه امام؟ع؟ میفرمایند: و همه این خصوصیاتی که گفتم، مخصوص آلمحمد؟عهم؟ است. و ایشانند امامانی که صاحب این مقاماتند، و هیچ شریکی در این مقامات ندارند. پس شأن امام و مقامات اصطفاء این است، و باید جمیع مقامات عالیه بر این مقاماتِ ظاهره حاکم باشد، و احکام، احکام آن مقامات باشد.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 159 *»
مجلس دوازدهم
(شب پنجشنبه ـــ 12 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 160 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
سخن در حدیثی بود از وجود مبارک علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه در معرفی و شناسانیدن برگزیدگان خدا و اهل اصطفاء الهی که در این آیه بیان شده است. و خدا خواست که دشمنِ همین برگزیدگان خدا، ــ مأمون ملعون ــ از علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه سؤال کند، و حضرت شرح و بیان بفرمایند که این بزرگواران چه کسانی هستند، و در قرآن مقاماتشان چگونه ذکر شده است.
خداوند در این آیه شریفه میفرماید: سپس ما کتاب را ــ یعنی قرآن را ــ به ارث دادیم به کسانی که برگزیدیم ایشان را از میان بندگانمان؛ که بندگان ما بعضی نسبت به خود ستمگرند، و معلوم است که چنین کسانی لایق و قابل برای وراثت کتاب و قرآن نیستند. و بعضی از بندگان ما مقتصدند و در ایشان خمیره اعتدال وجود دارد که میتوانند معتدل راه روند و معتدل سلوک کنند. و ایشان از این جهت نیازمند به میزان میباشند، و خودبهخود نمیتوانند اعتدال خود را در همه مراتب خود پیاده کنند، از این جهت ایشان هم محتاجند که برایشان میزان قرار دهیم. ولی عدهای از بندگان ما هستند که در جمیع خیرات بر همه خلق پیشی گرفتهاند. پس با این تقسیمبندی مشخص میشود که وارثان کتاب باید چنین کسانی باشند. و برگزیدگان خدا از میان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 161 *»
بندگان هم ایشانند. و این فضل بزرگ خداوند بر بندگانش است که ایشان را معرفی فرموده، و قرآن را به وراثت و ارث بعد از رسولالله؟ص؟ به ایشان داده است. و همانطور که خود رسولخدا؟ص؟ فضل بزرگ خدا بر بندگان است، و نازلکردن قرآن بر رسولخدا؟ص؟ نیز فضل بزرگ خدا بر بندگان است؛ انتخاب و گزینش این عزیزان و این سابقین بالخیرات هم از میان بندگان برای وراثت کتاب، فضل بزرگی است که این فضل بزرگ شامل حال مؤمنین است؛ که به برکت ایشان اهل اعتدال به عدالت خود میرسند و به کمال خود نائل میشوند. و کسانی که ظالم به خود هستند و به واسطه بیاعتدالی طبع و طبیعت، به واسطه معصیتهای خود به خود ستم میکنند، به ارتکاب جرایم به خود ظلم میکنند، همه عمرشان به ظلم بر خودشان میگذرد؛ ایشان هم به برکت این برگزیدگان به نجات میرسند، و هدایت و شفاعت میشوند، و به واسطه اجابت دعوتِ این برگزیدگان خدا مورد عنایت و رحمتهای خدا قرار میگیرند. همه اینها داخل بهشتهای عدن خواهند شد که در آن بهشتها به زینتهای آن بهشتها زینت میشوند. و وقتی که با فضل خداوند در بهشت آشنا میشوند و میبینند که این فضل چقدر بزرگ بوده که در دنیا به هدایتِ ایشان هدایت یافتند، و در آخرت به شفاعت ایشان از مهالک آخرتی نجات یافتند؛ در آن درجات که هستند و به آن نعمتها که متنعّمند، خدا را سپاسگزاری میکنند و سخنشان این است که الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن. شکر و سپاسگزاری، حمد و ثناء، مخصوص خداست که از ما غصه بزرگ قیامت را، غم و اندوه بزرگ قیامت را برطرف کرد. ان ربّنا لغفور شکور پروردگار ما به فضل شفاعت اولیاء ما سلاماللّه علیهماجمعین آمرزنده گناهان ما و سپاسگزار طاعات ناقابل ما بود، که اعمال صالحه ما را به فضل اولیائش مورد شکر و سپاس خود قرار داد، که به برکت ولایت اولیاء، طاعات ما پذیرفته میشود، و خداوند به فضل و کرم خودش ما را در خانه همیشگی جای داد که
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 162 *»
در آن خانه زحمت و مشقتی نبوده، و درنتیجه کسالت و ملالتی هم نخواهد بود.
مأمون از امامرضا؟ع؟ پرسید که این برگزیدگان خدا کیانند؟ بعد از آنکه همه علمای عراق و علمای خراسان گفتند: همه امت مرادند، و همه امت بعد از رسولخدا وارث قرآن هستند، هرکس به هرقدر استفاده میکند و هرچه از قرآن میفهمد او را کفایت میکند. مقصودشان این بود که بعد از رسولخدا؟ص؟ به کسی دیگر احتیاج نیست. همان قرآن برای مردم بس است. مردم وارث کتاب هستند و قرآن هم کفایتشان میکند. خواستند همان حرف رئیسشان را زده باشند. دوّمی گفت «فینا کتاب اللّه و حسبنا» یعنی بعد از رسولالله، کتاب خدا در بین ما هست و ما را بس است.
این فکر عمری نوعاً در افکار هست و خیلیها گرفتارند، حتی آنانی که مدّعی تشیع هستند، آنها هم گرفتار این نوع تفکر هستند و نمیدانند که از کجا سرچشمه میگیرد. آنها نوعاً میگویند قرآن به غیر خودش نیازمند نیست، قرآن خودش خودش را کفایت میکند، بعضی از آیات بعضی دیگر از آیات را تفسیر میکند. از اینرو احتیاج به غیر قرآن نیست. حتی میگویند قرآن نور است، همانطور که خدا هم قرآن را به نور معرفی کرده، ــ یکی از اسماء قرآن نور است ــ حال که قرآن نور است دیگر در روشن شدن معنی و فهم قرآن نیازمند به غیر قرآن نخواهیم بود. «فما بال النور یستنیر بنور غیره؟!» چطور میشود قرآن نور باشد و در عین حال محتاج به غیرش باشد و از نور غیرش بخواهد مستنیر شود و روشن گردد؟ با این حرفهایشان میخواهند بگویند که نیاز به غیر قرآن نیست. قرآن ما را بس است، همان حرف دومی.
وقتی که علمای خراسان و عراق در مجلس مأمون لعنةاللّهعلیه این حرف را زدند، مأمون رو کرد به حضرترضا؟ع؟ و عرض کرد شما چه میفرمایید؟ آن بزرگوار فرمودند: من آنطوری که اینها میگویند نمیگویم، سخن من غیر از سخن اینها است.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 163 *»
من میگویم این برگزیدگانی که خدا انتخاب کرده و در این آیه معرفی میکند، که از بین بندگانمان ایشان را برگزیدیم، اینها عترت طاهره محمد؟ص؟ هستند. یعنی حرف من همان حرف رسولالله است. به فرمایش رسولخدا هم استدلال فرمودند. انی تارک فیکم الثقلین کتاباللّه و عترتی اهلبیتی من که از میان شما میروم دوچیز گرانبها در میان شما میگذارم، کتاب خدا و عترتم، که اهلبیت من هستند. حضرترضا اینطور فرمودند. بعد فرمایشاتی کردند که از این فرمایشات به این نتیجه رسیدیم که وارثین کتاب و قرآن بعد از رسولخدا؟ص؟ اولاً دارای صفت اصطفاء هستند، یعنی برگزیدگان خدا هستند، خدا ایشان را از میان بندگانش برگزیده است. و خداوند در همین آیه ایشان را به صفت اصطفاء و مصطفیبودن معرفی فرموده است. .و میدانیم مصطفای حقیقی یعنی برگزیده حقیقی و اوّلی، رسولالله؟ص؟ است و بعد از آن بزرگوار باید عترت او باشند که به صفت اصطفاء متصف شدهاند، و همچنین به صفت عبودیت متصف شدهاند من عبادنا، و همچنین به صفت سبقت در خیرات متصف شدهاند، در همه مراتبشان از همه خلق به جمیع خیرات سبقت گرفتهاند.
بعد امامرضا صلواتاللّهعلیه در توصیف این بزرگواران استدلال فرمودند به آیه تطهیر؛ که آیه تطهیر هم کسانی را که به تطهیر الهی از تمام رجسها و پلیدیها منزه و پاک و پاکیزه شدهاند معرفی میکند که اینها افراد خاصی هستند، که همان عترت طاهره باشند. انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیراً سلام اللّه علیهم اجمعین.
امامرضا فرمودند خداوند ایشان را به این وصف توصیف کرده و همچنین ایشان را به صفت دیگری معرفی کرده، که اهتداء است. ایشان به رضا و غضب خدا هدایت شدهاند، و دیگران باید به هدایت ایشان اهتداء بیابند، دیگران محتاج به ایشان هستند. ایشان در همه مراتب وجودیشان به رضا و سخط خدا آشنا هستند و هیچ
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 164 *»
فسقی از این بزرگواران در هیچ مرتبهای از مراتب صادر نشده و نخواهد شد. هیچ خروجی از رضا و خشنودی خدا در هیچ مرتبهای از مراتب برای ایشان دست نداده. خدا وارثین نبوت و وارثین کتابهای انبیاء و حاملان دیانت و شرایع را در آیه قرآن معرفی کرده فرموده: لقدارسلنا نوحاً و ابرٰهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتدٍ و کثیرٌ منهم فاسقون([84]) ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و نبوت و کتاب را در ذریه ایندو قرار دادیم، بعضی از ذریههای ایشان هدایتیافتگان هستند و بعضی که بیشترِ ذریههای ایشانند اهل فسقند. و معلوم است که میان این دو دسته از ذریه، خدا آنانی را که مهتدی هستند و به هدایت الهی اهتداء یافتهاند برگزیده است، آنها باید وارثان شرایع و حاملان کتاب و مقامات و شئونات انبیاء؟عهم؟ باشند.
از این جهت امام؟ع؟ بعد از این آیه فرمودند: فصارت وراثة النبوة و الکتاب فی المهتدین دون الفاسقین پس وراثت نبوت و وراثت کتاب، ارثبردن از نبی و حامل مقام او شدن و کاملبودن به کمالات او و متصفبودن به صفات او و سزاوار جانشینی او بودن، در این آیه بیان شده که مخصوص مهتدین است. یعنی آن ذریهای و عترتی که اهتداء یافته و اهل فسق نبودهاند. پس با این بیان امام؟ع؟ باز معرفی فرمودند که عترت طاهره و برگزیدگان خدا، به صفت اهتداء متصفند أفمن یهدی الی الحقّ احقّ انیتّبع امّن لایهدّی الّا انیهدیٰ فما لکم کیف تحکمون([85]) در این آیه هم خدا باز همینطور میفرماید. کسی که به حق هدایت میکند به واسطه اینکه خود اهتداء یافته و از هدایتکردن دیگران بینیاز است، خدا او را به رضا و سخط خود آشنا کرده و به واسطه همین گزینش، او به همه شرع الهی واقف است. او سزاوارتر است که متابعت شود، یا آنانی که به استقلال و بدون متابعتکردن از اهل هدایت هدایت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 165 *»
نمییابند؟ خودش نمیتواند آشنا شود به رضا و سخط خدا، کدامیک به متابعت او و پیروی از او سزاوارترند؟ معلوم است که ائمه حق، امامان هدایت، عترت پیغمبر اکرم؟ص؟ که به صفت اهتداء متصفند سزاوارترند. خدا آنها را به برکت رسول و به واسطه رسولش هدایت فرموده. دیگران در هدایتشدن محتاج به ایشان هستند و ایشان به کسی در هدایتشدن محتاج نیستند.
بعد هم امام؟ع؟ باز مشخص فرمودند که وقتی در میان ذریه، اهل اهتداء و اهل فسق باشند، اهل فسق شایستگی وراثت را ندارند و از دایره وراثت خارج میشوند. امام؟ع؟ به این آیه شریفه که در مورد فرزند نوح نازل شده استدلال میکنند. وقتی که فرزند نوح مشرف بر هلاکت شد؛ ــ و خدا به نوح وعده داده بود که من تو را و اهل تو را از غرقشدن نجات میدهم. این فرزند ناشایست او برای اینکه غرق نشود به کوه پناه برد ــ در شرف غرقشدن بود که نوح دعا کرد عرض کرد: ربّ انّ ابنی من اهلی و انّ وعدک الحق خدایا این فرزند من از اهل من است، تو هم که وعده دادی به من که اهل مرا از غرقشدن نجات دهی و میبینم الآن این در شرف غرقشدن است؛ وعده تو هم که حق است، از وعدهای که فرمودهای تخلف نمیفرمایی، چرا اینطور شده؟ خداوند در جواب فرمود: انه لیس من اهلک آنگاه وراثت به ذریه میرسد و وارث شئونات نبی است که اهتداء یافته باشد و فسق نداشته باشد. اما درباره چنین فرزندی فرمود: انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح فلاتسئلن ما لیس لک به علم انی اعظک انتکون من الجاهلین.([86]) با این بیان خداوند فرمود که این فرزند چون اهل فسق و اهل کفر بوده از اهلیّت نوح خارج شده، دیگر اهل نوح به حساب نمیآید. و به واسطه فسق، وارث مقامات و شئونات نوح نخواهد بود.
پس این هم یک مقام از مقامات و شئونات برگزیدگان خدا که مقام اهتداء
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 166 *»
است، و این بزرگواران به واسطه این اصطفاء شایستگی دارند که خداوند طاعتشان را مثل طاعت رسولالله؟ص؟ بر همه خلق واجب گرداند، و همانطور که طاعت رسولخدا بر همه خلق واجب است، این برگزیدگان الهی که بعد از رسولالله وارث کتابند، مفترضالطاعه هستند و اطاعتشان بر همه واجب است. همه باید از ایشان اطاعت کنند، کامل و غیرکامل، عالم و غیرعالم، همه باید مطیع و فرمانبردار این برگزیدگان خدا باشند.
امام؟ع؟ فرمایش خود را به اینطور ادامه میدهند که اینها برگزیدگان خدا هستند و بر همه فضیلت داده شدهاند به اینکه اطاعتشان بر همه واجب شده، پس بر همه فضیلت دارند. مأمون از حضرت سؤال کرد که آیا عترت را خدا بر مردم فضیلت داده؟ فرمودند آری، و این فرمایش در محکم کتاب خداست. و از آیات محکمی که بر وجوب و فرض طاعت این برگزیدگان خدا دلالت میکند این آیه است: ان اللّه اصطفیٰ آدم و نوحاً و آلابرٰهیم و آلعمران علی العالمین ذریةً بعضها من بعض([87]) که ذریه ایشان فضیلت داده شدهاند، و برگزیدگان از خلقند.
آیه دیگری را حضرت تلاوت فرمودند: ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقدآتینا آلابرٰهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً([88]) آیا درباره این برگزیدگان خدا حسد میبرند؟ چرا بر آنچه که خدا به فضل خود به ایشان داده حسد میبرند؟ در گذشته هم برنامه همینطور بود. چرا بر آلمحمد؟عهم؟ و عترت طاهره حسد میورزند که خدا به ایشان این فضائل را داده است؟ در گذشته هم همینطور بود. خدا به آلابراهیم کتاب و حکمت داد، و آلابراهیم را در میان امت ابراهیم برگزیدگان قرار داد، بعد از ابراهیم وارث کتاب و حکمت شدند، و خداوند به ایشان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 167 *»
ملک عظیم عنایت کرد که ملک عظیم همان وجوب اطاعت و فرمانبرداری از ایشان است.
بعد امام فرمودند: خداوند روی سخن را به همه مؤمنین فرموده، یعنی آنانی که به توحید خدا و رسالت رسولخدا؟ص؟ اقرار کردهاند، روی سخن را با همه آنها قرار داده و فرموده: یاایها الذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم،([89]) ای مؤمنین، یعنی ای گرویدگان به خدا و رسولخدا؟ص؟، اللّه را اطاعت کنید، رسول را اطاعت کنید، صاحبان امر را که خدا از میان خودتان انتخاب کرده و برگزیده اطاعت کنید. کیانند آنانی که اولواالامر هستند؟ آنان الذین اورثهم الکتاب و الحکمة آنها مخصوصند، آنها کسانی هستند که خداوند ایشان را وارث کتاب قرار داد، وارث حکمت قرار داد، یعنی کتاب خدا و اصول و سنن رسولخدا؟ص؟ نزد ایشان است. ظاهر و باطن قرآن، مراتب قرآن، جمیع علوم قرآن و همه فرمایشات رسولالله و اصول حکمت رسولالله، همه نزد ایشان به ارث گذاشته شده، ایشانند اولواالامر که بعد از رسولخدا اطاعتشان مثل اطاعت خدا و مثل اطاعت رسولخدا واجب گردیده است. آنان هستند که به واسطه همین دادهشدن کتاب و حکمت به ایشان، مورد حسادت قرار گرفتند و بر ایشان حسادت ورزیدند. و حسدها هم چه حسدهایی بود! حسدهایی نبود که برحسب اعراض دنیوی باشد و قابل علاج باشد، یا محدود به اندازه معینی باشد. نه، حسادتها حسادتهایی بود که از عداوتهای ذاتیه و کفرهای ذاتی ایشان سرچشمه میگرفت. و با آلمحمد؟عهم؟ حسادتها ورزیدند و عداوتها کردند. اصلاً نمیتوانستند یک لحظه آسایش برای این بزرگواران ببینند، نمیتوانستند یک لحظه راحتی فکر، یا یک ذره از نعمتهای الهی را برایشان ببینند.
ببینید سیزده معصوم به چه مصیبتها و گرفتاریها و به چه ابتلاءاتی مبتلا
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 168 *»
شدند؟ و چطور اعدای ایشان با ایشان مخاصمهها کردند، محاربهها کردند. چون چشم نداشتند که لحظهای ایشان را آسوده ببینند و بر ایشان نعمتی از نعمتهای خدا را مشاهده کنند. این عداوتها باعث آن حسادتها شد، و آن حسادتها هم به زبانها و به دستها و به سایر جوارح ایشان نفوذ کرد و کردند آنچه کردند! و اینهمه مصائب را بر ایشان وارد ساختند. نه تنها بر ایشان، بلکه تا جایی که توانستند برای اولیاء و دوستان ایشان هم مصیبت و بلاء و ابتلاء فراهم کردند. خلاصه، دنیا را آنقدر بر ایشان تنگ نمودند که با اینکه ایشان اولیای خدا بودند، راضی به رضای خدا بودند، اما برای معرفی این اعداء گاهی که در نزد پروردگار لب به شکایت میگشودند و از این دشمنان ــ که در واقع دشمنان خدا بودند ــ شکایت میکردند، ببینید چه شکایتها داشتند.
فاطمه زهرا؟سها؟ چه میگوید؟
صُبَّتْ عَلَیَّ مصائب لو اَنَّها | صُبّت علی الایام صِرنَ لیالیا([90]) |
اگر مصیبتهایی که بر من وارد شده بر روزهای روزگار وارد شده بود، تمام آنروزها مثل شب تاریک و ظلمانی میشد. همینطور یکیک ائمه ما؟عهم؟ چه مصائبی متحمل میشدند. باید در این اوقات نوعاً متذکر مصائب وارده بر حضرت سیدالشهداء باشیم. آن مصیبتهای مقدماتی، خارجشدن از مدینه منوره، پناهبردن به حرم خدا، که خدا آنجا را برای همه محل امن و امان قرار داده، و حرمتش آنقدر است که کسی متعرض حیوانات آنجا نباید بشود، متعرض گیاهان آن حرم مطهر نباید بشود. آنگاه پناه خلق، آنکسانی که برای خلق کهف حصین بودند، در این ایام شریف ــ ایام حج ــ به آسودگی نتوانند در کنار حرم خدا باشند. باید آن بزرگوار در مثل روز هشتم که تمام دلها متوجه آن سرزمین مقدس است، روز ترویه است، ــ در آن ایام رسم بوده، حُجّاج برای چندروزی که در عرفات و مشعر و منی میگذرانند آب تهیه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 169 *»
میکردند، ترویه به این معنی بوده. در مکه آب فراهم میکردند که ببرند در آن سرزمین، که این چندروز حجّاج در آنجا در آسایش باشند از حیث آب، ترویه نامیده میشده؛ این یک جهتش بوده ــ در مثل چنین روزی که همه در هرکجا هستند آرزو میکنند که در کنار حرم خدا باشند، برای حج مُحرِم شوند و روز نهم به طرف عرفات حرکت کنند. حال، این برگزیده خدا ــ سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه ــ آنکسی که به برکت او حرم حرم است، و به واسطه او قداست و نزاهت حرم به خلق شناسانیده شده است، باید در نیمه شب، نزدیک سحر، با خوف و ترس، دستور دهد که کجاوهها را ببندند، محملها را بر شترها بار کنند و آماده حرکت شوند، و آن حضرت از مکه خارج شود.
وقتی که خدمت حضرت عرض میکنند چرا برای حج نمیمانید؟ میفرمایند بنیامیه نمیگذارند و نخواهند گذارد که من به حج بپردازم. حرمت حرم را میبرند و خون مرا در این حرم مقدس خواهند ریخت.([91]) ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله چرا بر حسین باید اینقدر حسد بورزند؟ و اینقدر عداوت کنند که نگذارند آن بزرگوار در کنار حرم خدا آسوده باشد؟ این به واسطه آن است که خدا به او تفضل فرموده و آن بزرگوار را به فضلش برای وراثت از مقام رسالت برگزیده. برگزیده خداست، حامل کتاب خداست. قرآن مرتبهای از مراتب او است و او حامل قرآن است. و آتیناهم ملکاً عظیماً. او برای این مقام و منزلت سزاوار است، و خدا اطاعت او را واجب فرموده است. و این مُلک عظیم به معنای اطاعت و فرمانبرداری از آن بزرگوار و سایر ائمه هداة معصومین؟عهم؟ است.
از این جهت امامرضا؟ع؟ فرمودند و آتیناهم ملکاً عظیماً یعنی الطاعة للمصطفَین الطاهرین و الملک هنا الطاعة لهم ملک عظیم همین است که این برگزیدگان خدا از هر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 170 *»
جهت سزاوار و شایسته و لایقند برای اینکه همه خلق از ایشان اطاعت کنند و فرمانبردار ایشان باشند. مقام و منزلت و شرافتشان همین است. ولی ــ عرض شد ــ حسادتها مانع بود و نمیخواستند از این بزرگواران اطاعت کنند.
چون حدیث از حضرترضا؟ع؟ روایت شده است، و این فرمایش را به مناسبت دوران ولادت و به نقلی شهادت حضرت شروع کردیم، چون باز هم مناسبت دارد، ادامه فرمایشات حضرت را در این مدت انشاءالله خواهیم خواند. اولاً ایام ایام برخورد با سالگرد ولادت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است، و عید غدیر هم که مناسب معرفی مقام ولایت ایشان است، نزدیک است؛ از این جهت مناسبت دارد که بحث اصطفاء و این حدیث شریف ــ تا آنجایی که خداوند به ما توفیق کرامت میکند ــ انشاءالله خوانده شود.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 171 *»
مجلس سيزدهم
(شب يکشنبه ـــ 15 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 172 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
عرض شد خداوند در این آیات برگزیدگان خود را از میان بندگان، برای وراثت کتاب بعد از رسولالله؟ص؟ ذکر میفرماید. و ایشان را به اینکه به حقیقت بندگی بندگان او هستند و در جمیع خیرات بر همه سبقت گرفتهاند، معرفی میفرماید. باذن اللّه، و خدا خواسته که اینطور باشند. این «باذناللّه» که میفرماید یعنی همه مراتب فعل خدا به این امر تعلق گرفته است که این بزرگواران ــ محمد و آلمحمد؟عهم؟ ــ در جمیع خیرات بر همه خلق، سابق بوده و بر همه خلق پیشی گرفتهاند. از این جهت برای اصطفاء و برگزیدن خدا سزاوار و لایق و شایسته هستند، و خدا هم برگزیده است. و حال هم که ایشان را به بندگان خود معرفی میفرماید میخواهد فضل خود را کامل سازد، و کرم خود را بر بندگانش تمام نماید. بعد از آنکه برای ایشان رسول فرستاد، و بعد از آنکه بر آن رسول قرآن را نازل فرمود، حال، فضل و کرم خود را تمام و کامل میفرماید به اینکه بعد از رسولخدا؟ص؟ وارثین کتاب و حاملین قرآن معرفی شوند. و ایشان را به اینطور معرفی میفرماید که از میان بندگان ما برگزیده شدهاند، و جهات برگزیدگی در ایشان موجود بوده است.
و با بیان همان خصوصیتِ «سبقت به جمیع خیرات»، تمام شئونات ولایتی و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 173 *»
فضائل و مقامات آلمحمد؟عهم؟ بیان شده است. سبقت به خیرات، در همه مراتب، بر همه خلق، آقایی و سیادت این بزرگواران را بر همه خلق میرساند. پس انتخاب خدا و گزینش الهی روی همین جهت بوده است.
امامرضا؟ع؟ در این حدیث شریف به بعضی از این مقامات و شئونات اشاره فرمودند که یکی از آنها این بود که این بزرگواران، بعض رسولخدا هستند و از نظر جنس و سنخ با حضرترسول؟ص؟ یکسان هستند؛ به همین سبب شایستگی این انتخاب را داشتهاند. خداوند در قرآن نازل فرموده و بر همین اساس خبر داده که در گذشته هم برنامه همینطور بوده لقدارسلنا نوحاً و ابرٰهیم و جعلنا فی ذریّتهما النبوة و الکتاب. این وراثت در ذریه ابراهیم و ذریه نوح هم بوده. ذریه طیبه و طاهره آنها، و آنانی که اهتداء یافته و به هدایت الهی هدایت شده بودند، آنها هم وراثت داشتند و کتاب و شرایع نوح و ابراهیم را به ارث برده و در میان امتهای ایشان بعد از آن بزرگواران، حامل کتاب و حامل شرایع بودند.
و همچنین در آیه دیگری میفرماید ان اللّه اصطفیٰ آدم و نوحاً و آلابرٰهیم و آلعمران علی العالمین ذریةً بعضها من بعض که عترت طاهره از جهت اینکه ذریه رسولالله؟ص؟ هستند، و از یکدیگرند، همجنس و همسنخ میباشند، در نورانیت و در روح و طینت یکی هستند، از این جهت خداوند ایشان را برای این امر برگزید. دیگران نتوانستهاند متحمل این فضائل شوند. انکارهایی که انجام شد، مخالفتهایی که با مقامات و شئونات ولایت شد، تمام انحرافهایی که از طریقِ حقِّ تعیینشده از طرف خدا رخ داد، همه بر اساس همین بود که حاضر نشدند این اصطفاء و گزینش الهی را گردن نهند.
خداوند امیرالمؤمنین را به وسیله رسولالله معرفی فرمود، ائمه هدیٰ را به وسیله رسولالله معرفی فرمود، اسماء ایشان، صفات ایشان و خصوصیات ایشان را ذکر کرد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 174 *»
این آیات هم که نازل شد و در این آیات هم خدا خبر داد که در گذشته هم امر بر همین وضع و اساس بوده. هر نبیی که از دنیا میرفته ذریه طیبه او وارث او بودند. حامل علم او، حامل کتاب او و حامل شرع او ذریه طیبه او بودند؛ که دارای صفات و خصوصیات او، و همجنس و همسنخ با او بودند. در این آیات خدا خبر میدهد ان اللّه اصطفیٰ آدم و نوحاً خدا آدم و نوح را برگزید. اینها مقامات و شئونات نبوت است. و آلابرٰهیم و آلابراهیم را هم برگزید که وارث شئونات ابراهیم باشند و آلعمران و آلعمران را هم ــ که مراد آلمحمد؟عهم؟ هستند ــ بر همه مردم روزگارشان برگزید. اینها ذریهای بودند که پارهای از پارهای بودند. یعنی همجنسِ هم، همسنخِ هم، همروحِ هم، همنور و همطینتِ هم بودند. وراثت، بیجهت نبوده. این امر اقتضا میکرده که وارث باشند.
نوعاً بر ائمه ما؟عهم؟ اعتراض میکردند، و ائمه ما هم برای اثبات مقام وراثت خود از رسولالله؟ص؟ به این نوع آیات متمسک میشدند. همانطور که خداوند در این آیه ذکر فرموده، و علیبنموسی الرضا صلواتاللّهعلیه هم در جواب مأمون به این آیه استشهاد فرمودند. مأمون میپرسد و عرض میکند: اَین ذلک من کتاب اللّه؟ اینکه خدا عترت رسولالله؟ص؟ را بر سایر مردم فضیلت داده، و آنان را برای امر وراثت برگزیده، در کجای قرآن بیان شده؟ کجای قرآن این معنی را گفته؟ امامرضا؟ع؟ این آیه را تلاوت فرمودند ان اللّه اصطفیٰ آدم و نوحاً تا آخر آیه، و همچنین آیه بعدی که میفرماید ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقدآتینا آلابرٰهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً خداوند در این آیه از آلابراهیم یاد میکند و نمونه نشان میدهد که همه یهودیها، همه نصرانیها، قبول دارند که در گذشته آلابراهیم بعد از ابراهیم برگزیدگان خدا بودند، حاملان شریعت ابراهیم بودند، ناشران احکام و سنن ابراهیم بودند، و مثل ابراهیم در میان امتشان مفترضالطاعه بودند. امام؟ع؟ این آیه را به عنوان نمونه ذکر میفرمایند که ائمه ما سلاماللّه علیهماجمعین بعد از رسولالله؟ص؟ ــ به
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 175 *»
واسطه همجنس بودن و همسنخ بودن و همروح بودن و همطینت بودن با رسولالله؟ص؟ ــ شایسته و لایق این گزینش میباشند. خداوند در این آیه شریفه، ــ در زمان حیات رسولالله ــ خبر میدهد که این انتخاب و برگزیدن قبلاً انجام شده. ثم اورثنا الکتاب ما ــ پیش از این ــ کتاب و قرآن را ارث دادیم به کسانی که برگزیدیم. حتی این برگزیدن هم پیش از این بوده، و همهاش گزارش از ماضی و گذشته است. در همه عوالم امر چنین بوده، در همهجا بعد از رسولالله؟ص؟ مقام ائمه هدیٰ؟عهم؟ است، و در همه عالمها ایشان وارثند. در این دنیا هم خدا اینطور قرار داده و از آن عالمهای گذشته خبر میدهد.
پس قبل از رحلت رسولخدا؟ص؟، خدا بر آن بزرگوار این آیه را نازل کرد و به زبان حقّبیان آن بزرگوار این حقیقت را گوشزد خلق فرمود که قبل از آنکه ما رسولالله را از دنیا ببریم، جانشین او و حامل کتاب و حامل شریعت و صاحب مقام و منزلت او را در میان شما انتخاب کردیم و به شما شناسانیدیم. آنها چه کسانی هستند؟ سابقین به خیراتند که در همه خیرات مثل رسولخدا بر همه خلق سبقت گرفتهاند.
عرض کردم، انحرافهایی که در امر ولایت و امامت ائمههدیٰ؟عهم؟ رخ داده همهاش از همین امر سرچشمه گرفته که میخواستند بین ائمه و بین رسولالله؟ص؟ از نظر طینت و جنس و خمیره و روح جدایی قرار دهند. خداوند اتصال این بزرگواران را و وحدت نور و حقیقت ایشان را با ذکر این نوع آیات روشن میفرماید، ذریةً بعضها من بعض کلمه عجیبی و جمله شریفی است. بر اساس همین جمله باید همه ائمه؟عهم؟ را ما از طینت رسولالله بدانیم، روحشان را یکروح، حقیقتشان را یکحقیقت، طینتشان را یکطینت بدانیم. وقتی که آلابراهیم از ابراهیم به شمار بیایند، چرا امیرالمؤمنین و سایر ائمه؟عهم؟ از رسولالله به شمار نیایند و از آن بزرگوار گفته نشوند؟
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 176 *»
واقفیه، در زمان امامرضا صلواتاللّهعلیه پیدا شدند. یعنی بعد از شهادت موسیبنجعفر؟ع؟ عدهای که تا امامت حضرت را قبول کرده بودند و به امامت موسیبنجعفر؟ع؟ اقرار داشتند، بعد از شهادت ایشان، عدهای بر حضرت متوقف شدند. و چون حضرت در بغداد فوت شده بودند، این را بهانه قرار دادند و گفتند که امام فوت نشدهاند، امام زنده هستند و غائب شدهاند، یکوقتی ظاهر خواهند شد و مهدی این امت ــ که رسولالله وعده دادهاند ــ این بزرگوار هستند. و وقتی که امامرضا؟ع؟ میفرمودند پدرم فوت شدهاند، رحلت فرمودهاند و از دنیا رفتهاند؛ میگفتند که ایشان از ترس حاکم و از ترس خلیفه تقیّه میکند. راههایی برای خود درست کرده بودند و برای انکار امامت حضرترضا صلواتاللّهعلیه بهانههایی میآوردند و امامت حضرت را نمیپذیرفتند.
یکی از این واقفیه ابوسعید مُکاری است، این ابوسعید مکاری از واقفیهای خیلی سرسخت و بیادب و جسور بود، خیلی هتّاک بود. مخصوصاً به حضرت رضا؟ع؟ جسارت میکرد. یکروزی بر امامرضا صلواتاللّهعلیه وارد شد و عرض کرد: أبَلَغَ مِن قَدرِکَ اَنتَدَّعیَ ما ادَّعی آباؤک؟ خیلی بیحیا بوده، خدا لعنتش کند. به حضرت عرض کرد کار شما به جایی رسیده که آنچه را که پدرانتان ادعا کردند ادعا میکنید؟ یعنی رسماً ادعای امامت میکنید؟ و امامرضا صلواتاللّهعلیه برنامهشان این بود که تا وقتی که در مدینه بودند، نوعاً در مجالس بحث امامت و مقام خود را مطرح میکردند. شیعیانی که به امامت حضرت معتقد بودند وحشت میکردند و از حضرت میخواستند که شما تقیه بفرمایید، اینقدر صریح امر خودتان را اظهار نفرمایید. تازه هارون ملعون پدر شما را شهید کرده، ما بر جان شما میترسیم. از این ملعون تقیه کنید و اینقدر صریح مردم را به امر امامت خود نخوانید. حضرت به آنها دلداری میدادند، میفرمودند نه، من از هارون در امانم، هارون با من کاری نخواهد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 177 *»
داشت. از این جهت حضرت در این امر تقیه نداشتند. بعد هم میفرمودند من که نرفتم نزد هارون و بگویم من امامم، که شما اینقدر میترسید. اگر میرفتم نزد او و صریحاً به او میگفتم که من امامم، بیا امامت مرا قبول کن و اطاعت مرا بنما، جا داشت بترسید. من که به او چیزی نگفتهام.
چون امرحضرت اینطور بود، تقریباً نسبت به امامتشان دعوت رسمی داشتند. سایر ائمه اینطور نبودند، خیلی تقیه میکردند. حتی برای اظهار اینکه از طرف خدا امام هستند، تقیه میفرمودند. فقط امر امامتشان را برای دوستان و شیعیان مطرح میکردند. چون وضع حضرترضا؟ع؟ چنین بود، این شخص بر امام وارد شد و این مطلب را گفت.
در نقل دیگری نقل شده، ــ حال، شاید دوبار گفته که یادداشت شده، هرچه هم که یادداشت نشده که هیچ ــ آن مقداری که به عنوان روایت یادداشت شده، دو نقل است. یک نقل همینی است که عرض کردم. یک نقل دیگر این است که خدمت حضرت رسید و عرض کرد: فَتحتَ بابَکَ للناس و قَعدتَ للناسِ تُفتیهم؟ و لَمیکن ابوکَ یَفعل هذا. شما درِ خانه خود را برای مردم گشودهاید و مینشینید و برای مردم فتوا میدهید؟ و حال آنکه پدر شما این کار را نمیکردند. نه اینکه میخواست برای حضرت دلسوزی کند، بلکه همان اعتراض بر حضرت بود. بعد، ــ در یک فرمایش ــ حضرت به او فرمودند لیس عَلَیَّ من هارون بأس. از طرف هارون برای من مشکلی پیش نخواهد آمد. و اما ادامه آن حدیث اول که عرض کرد: أبَلَغَ مِن قَدرکَ اَنتَدَّعیَ ماـادَّعی آباؤک؟ کار شما به جایی رسیده که همانی را که پدرانتان ادعا میکردند، ادعا میکنید؟ آنجا امامرضا؟ع؟ به او فرمودند ما لَکَ؟ اَطفَأ اللّهُ نورَکَ و اَدخَلَ الفقر بیتَک. نفرینش فرمودند. آنقدر جسورانه با حضرت صحبت کرد که امام؟ع؟ نفرینش کردند، فرمودند چه شده تو را، چه خبرت است؟ خدا نورت را ببرد. نوری که خدا از این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 178 *»
اشخاص میبرد همان ایمانهایی است که ظاهراً دارند. آن نورهای ظاهری، ایمانهای ظاهری، اینها نور است. اگر در دلها رسوخ کرد، این نورها ثابت میشود و دوام مییابد و به آخرت میرسد، وگرنه، نه. در آیه شریفه میفرماید و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات کسانی که کافر شدهاند، اولیاء و آقایانشان طاغوت ــ یعنی رؤسای کفر و ضلالت ــ هستند، که اینها را از نور به ظلمات خارج میکنند. یعنی از آن ایمان ظاهری هم آنها را خارج میکنند و داخل کفر مینمایند، و ظاهر و باطنشان را ظلمات کفر فرامیگیرد. حالا امام؟ع؟ اینجا نفرینش فرمودند. فرمودند خدا نور تو را ببرد، یعنی همینی که میگویی لاالهالااللّه، محمدرسولالله و اقرار به ائمه ــ تا موسی بن جعفر؟ع؟ ــ میکنی، اما با من این رفتار را داری. خدا نور تو را ببرد، و فقر را داخل خانه تو گرداند.
أمَاعَلِمتَ ان اللّه اوحی الی عمران انی واهب لک ذَکَراً فوهب له مریم و وهب لمریم عیسیٰ آیا نمیدانی که خدا به عمران وحی فرمود که من به تو یک فرزند پسری خواهم داد، او هم خیلی خوشحال شد، زنش هم نذر کرد که اگر خدا به او فرزندی بدهد آن فرزند وقف عبادت باشد، به کار دنیا نپردازد و همه عمر را در معبد به عبادت بگذراند. اصطلاح آن زمان این بوده که به چنین شخصی مُحَرَّر میگفتند، یعنی ــ به تعبیر ما ــ آزادشده از دنیا. از دنیا آزاد، اما بنده خدا و دربند عبودیت خدا باشد. محرَّر میگفتند. زن عمران نذر کرد، اما خدا مریم را به او داد. خدا به او وعده داده بود که من به تو فرزند پسری خواهم داد، و به او مریم را عنایت کرد. آن فرزند پسر که خدا وعده کرده بود، داد، اما به واسطه مریم داد. مستقیماً به خود زن عمران، نداد. از این جهت فرزند دختر انسان هم فرزند او است.
خدا لعنت کند دشمنان محمد و آلمحمد؟عهم؟ را که خواستند بگویند نه، فرزندان انسان فرزندان خودش و فرزندان پسرش است، فرزندان دختر فرزند دیگران
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 179 *»
است، فرزند خود شخص به حساب نمیآید. چه خواستهاند بگویند؟ خواستهاند بگویند امامحسن و امامحسین فرزندان رسولالله نیستند، فرزندان امیرالمؤمنیناند. خواستهاند با این حرفشان حضرت امامحسن و امامحسین را از فرزندی رسولالله خارج کنند که ذریه رسولالله به حساب نیایند. خداوند قبل از این حرفها و نقشهها، نقشههایشان را باطل کرده. آیاتی که رسیده، این فرمایشاتی که در تفسیر قرآن رسیده و خداوند فرزند مریم را، فرزند عمران خوانده است. همچنین در قرآن در آیه مباهله فرمود و ابناءنا و ابناءکم، ما فرزندانمان را میخوانیم شما هم فرزندانتان را صدا بزنید. که اینجا رسولالله؟ص؟ امامحسن و امامحسین را فرزندان خود خواندند، ابناءنا ــ فرزندانمان ــ فرمودند.
امامرضا هم میفرمایند وقتی خدا وعده داد به عمران که من به تو فرزند پسری خواهم داد مریم را به او داد. و وهب لمریم عیسیٰ بعد، خداوند عیسی را به مریم داد. فعیسیبنمریم من مریم و مریم من عیسیٰ و مریم و عیسیٰ واحد، عیسیبنمریم از مریم است مریم هم از عیسی است، مریم و عیسی یکی هستند. خدا فرموده من به تو فرزند پسر میدهم، مریم را میدهد، بعد عیسی را به مریم میدهد، و هردو گویا یکی هستند که خدا به عمران داده، فرق نمیکند، مثل اینکه از اول عیسی را به عمران داده باشد. وقتی که طینت یکی باشد روح یکی باشد حقیقت یکی باشد اینطوری است، و مریم و عیسیٰ واحد ایندو یکی هستند.
این فرمایش را که به این واقفی ملعون فرمودند، بعد فرمودند و انا من ابی و ابی منی و انا و ابی شیء واحد([92]) فرمودند من از پدرم هستم، پدرم هم از من است، و من و پدرم یکچیزیم، یکحقیقتیم که در دو جلوه متجلی شدهایم. به همین جهت اگر من مثل پدرم میگویم که من امامم، یا اگر مثل آباء کرامم به امامت خودم دعوت میکنم،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 180 *»
از این جهت است که ما یکحقیقتیم، اما حالا در این تجلیات ظاهر شدهایم.
مقام اصطفاء الهی اینطور است، که ــ عرض شد ــ در هر مظهری که صاحب مقام اصطفاء ظاهر شود برگزیده خداست، و حکم اصطفاء بر او جاری است. مثالهایی که زدیم به جبرئیل بود. عرض کردم جبرئیل یک حقیقت کلی است. مقام جبرئیلی و خود حقیقت جبرئیل یک امر کلی است. پس در تمام مجالی و مظاهر خود جبرئیل است، و احکام جبرئیلی بر تمام آن مظاهر بار است. نباید شک کرد و تردید داشت که الآن که جبرئیل به شکل دحیه کلبی شده، آیا جبرئیل است یا نه؟ آیا بعض جبرئیل است؟ آیا نصف جبرئیل است؟ نه، کل جبرئیل است و تمام احکام بر او جاری است.
صاحبان مقام اصطفاء الهی هم اینطورند. آن حقیقت، آن روح، آن طینت و آن نور، در تمام مجالی که ظاهر شود، آن مَجلیٰ مصطفیٰ و برگزیده خداست. از اینرو محمد؟ص؟ را مصطفیٰ گفتهاند. علی؟ع؟ را مرتضیٰ گفتهاند. مرتضیٰ هم به معنای برگزیدهشده، و ارتضاء همان برگزیدن برای خدمتگزاری است. علیبنموسی الرضا را هم که مرتضیٰ گفتهاند از همان ارتضاء است. همه این بزرگواران حکمشان حکم همان حقیقت اصیل و اولیه است که در ایشان متجلی است.
پس کسانی که شناختهاند ایشان را باید معتقد شوند به اینکه ایشان در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت گرفتهاند، و از این جهت شایسته امامت و قدوهبودن و اسوهبودن هستند. و ایشان بعد از رسولخدا؟ص؟ حاملان کتاب و شرایع الهی و مرجع و ملاذ برای همه خلق میباشند. و امروز این تجلّی کلّی الهیِ اصطفاء، در مجلایی متجلی است که آن بزرگوار را بقیةاللّه میگوییم. ایشان بعد از رسولخدا و آباء کرامشان صلواتاللّه علیهماجمعین وارث کتابند.
همین الآن این بزرگوار به صفت سابق بالخیرات باذن اللّه متصفند. این بزرگوار،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 181 *»
در جمیع خیرات بر جمیع خلقِ موجود، سبقت گرفته و سبقت میگیرد. خیری نیست که این بزرگوار در آن خیر، سابق بر جمیع خلق نباشد. الآن عیسیٰ و الیاس و ادریس و خضر؟عهم؟ در میان خلق از همه مقامشان شایستهتر و بالاتر است. آن بزرگوار حتی بر این بزرگواران حجت است. در همه خیرات او بر این بزرگواران سابق است. بلکه ایشان در تبعیت او هستند. و هرچه به ایشان فیض میرسد و خیر و نور الهام میشود به برکت بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه است. آن بزرگوار را باید در جمیع امور مرجع و ملاذ بدانیم، و او را امروز در میان خلق مصطفیٰ ــ یعنی برگزیدهشده الهی بر همه خلق ــ بدانیم. او صاحب این مقام و منزلت است. او صاحب قرآن است، او حامل قرآن است، او قرین قرآن است، او شریک قرآن است، او عِدل قرآن است که قرآن بدون او و او بدون قرآن نیست. و به برکت دستور رسولخدا و سفارش رسولخدا؟ص؟، این عقیده و این بصیرت برای شیعیان مستبصر الحمدلله فراهم شده است.
امیدواریم به برکت این فضل الهی ــ که وجود مبارک بقیةاللّه است ــ گناهان ما آمرزیده شود و طاعات ما به درگاه خدا پذیرفته گردد، و ما به برکت شفاعت و هدایت این بزرگوار انشاءالله داخل جنتهای عدن شویم و به آن زینتها زینت گردیم، و سخنمان این باشد الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن. همانطور که الحمدللهربالعالمین به برکت بزرگان دین و هدایت بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه الآن هم میگوییم الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن. مشکلات، سختیها، نگرانیها، دلهرهها، اضطرابها، شکها و تزلزلها را خداوند از دلهای ما برده، دل ما به نور معرفت بقیةاللّه و به نور هدایت آن بزرگوار ثابت است، و انشاءالله دارای یقین و استبصار هستیم. الآن هیچ نگرانی و اندوهی نداریم، و مطمئنیم که اگر خدا ما را با همین ایمان و عقیدهای که الآن داریم از دنیا ببرد، به برکت این هدایت، شفاعتشان شامل حالمان خواهد بود. قطعاً اینطور است و شک نباید داشت. پس چهچیز از این بصیرت و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 182 *»
معرفت بهتر است؟ خدا را شکر که از ما حزن و اندوه و غصه و نگرانی را برده است. الحمدلله ربالعالمین هیچ نگرانی نداریم. در طریق مستقیم هستیم. البته مقصریم، تقصیر داریم، قصور داریم، و به تقصیراتمان اقرار داریم، به گناهانمان اعتراف میکنیم، گناهان را گناه میدانیم و از گناهان خود پشیمانیم، و از خدا میخواهیم که به وسیله اسباب شفاعت و رحمت و مغفرت که فراهم فرموده، به فضل خودش گناهانمان را بیامرزد. ان ربّنا لغفور شکور خدای ما آمرزنده است. و میدانیم که در نزد اسباب آمرزشی که برای ما فراهم کرده، آمرزنده است. آن اسباب هم ــ که توسل و توجه به محمد و آلمحمد؟عهم؟ است ــ اسبابی یقینی است.
و پروردگار ما شکور است؛ طاعات ناقابل ما را مورد عنایت و لطف خود قرار میدهد، به فضل و کرمش این طاعات سر و پا شکسته ما را ــ که اسمش طاعت است، صورت طاعت دارد ــ انشاءالله مورد قبول درگاهش قرار میدهد. چون درست است که از طرف ما هرچه هست نقص است، اما از طرف او هرچه هست فضل و رحمت و کرم است. اگر بنا باشد او فقط طاعت کاملین را قبول کند، طاعت انبیاء را قبول کند، پس طاعتهای ما را چهکسی قبول کند؟ و ما این طاعات ناقابل را چه کنیم؟ پس امید داریم به فضل و کرمش، به وعدهای که فرموده است ــ که هر عمل خوبی که از دوست علی سربزند، هرطاعتی که از دوست علی سربزند، به برکت ولایت علی قبول کند ــ طاعات ما را هم قبول میفرماید. فرمود: اذا عرفت الحقّ فاعمل ماـشئت من خیرٍ یُقبَل منک،([93]) وقتی حق را شناختی، علی را شناختی، ولایت علی و ولایت سایر ائمه؟عهم؟ را داشتی، حالا هر کار خیری که میخواهی انجام بده، یُقبَل منک از تو قبول میشود، و از دیگران قبول نمیشود. حال، این طاعاتِ ما، که صورت طاعت دارد، میدانیم که انشاءالله به نور ولایت منوّر میشود، نقصانش برطرف
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 183 *»
میشود. خدای ما شکور است، به ما احسان فرموده، ما را اهل ولایت قرار داده، و به برکت همین ولایت طاعات ما را میپذیرد.
خدایا، ما الآن هم میگوییم تو آن خدایی هستی که بر ما ترحم فرمودهای، به فضل و کرمت ما را الآن هم در خانه امن و امان و خانه ابدی ولایت محمد و آلمحمد قرار دادهای، خدایا، در این خانه ما مییابیم که هیچ زحمتی، هیچ مشقتی، هیچ تعبی برای ما نیست، و انشاءالله از برکات بقیةاللّه ملالت و کسالتی هم در طریق حق و احیاء دین تو نخواهیم داشت. چون در احیاء دین خدا و در این صراط مستقیمی که هستیم زحمتی و مشقتی نمیبینیم؛ الحمدلله ربالعالمین، خدا دینداری را بر ما آسان فرموده، ولایتداری را بر ما آسان فرموده، شیعه اثناعشری بودن را، مستبصربودن را، اهل خیر و طاعت بودن را بر ما آسان کرده، بدون هیچ زحمت و مشقت و تعبی. و درنتیجه کسالتی و ملالتی هم ما را نخواهد گرفت. همیشه در طاعت و بانشاط باشیم و همیشه با قوّت و نیرو خدمتگزار.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 184 *»
مجلس چهاردهم
(شب دوشنبه ـــ 16 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 185 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
خداوند در این آیه شریفه به امت اعلام میفرماید که قبل از آنکه رسولخدا؟ص؟ را از دنیا ببرد، وارثین کتاب و قرآن را به امت معرفی میکند، که کتاب، قرآن ــ برخلاف آنچه که ظالمین و غاصبین حق محمد و آلمحمد؟عهم؟ در نظر داشتند ــ قبلاً به این برگزیدگان ارث داده شده است. و قبل از اینکه آنها نقشههای شوم خود را پیاده کنند، خداوند به امت خبر داد که آنان دسته سوم از بندگان خدا هستند، و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه. این دسته سوم از میان بندگان خدا، کسانی هستند که در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت گرفتهاند؛ و برای وراثت کتاب، برای اینکه وارث قرآن باشند و همه مراتب قرآن را بعد از رسولخدا؟ص؟ به ارث ببرند، لایق و شایستهاند.
ایشان را خدا به امت معرفی میکند. و معلوم است که اینها اشخاص معینی باید باشند، و تا معرفی نشوند این بشر نمیتواند ایشان را بشناسد و به مقامات و شئوناتشان آگاه شود. خدا بر بندگان خود به شناسانیدن ایشان منت گذارده، از این جهت میفرماید ذلک هو الفضل الکبیر. این ارثدادن کتاب، قرآن به چنین کسانی، و این برگزیدن خدا این اشخاص را در میان بندگان، و معرفیکردن ایشان را به بندگان خود، فضل بزرگ خداست. و همانطور که عرض شد ادامه فضل بزرگ خدا در ارسال
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 186 *»
رسولش؟ص؟، و ادامه فضل بزرگ خدا در نازلکردن قرآن بر آن بزرگوار؟ص؟ است. و جانشینی این بزرگواران هم برای حضرترسول؟ص؟، و وارث کتاب، قرآن بودن هم فضل بزرگی بر جمیع اهل ایمان است، که به برکت ایشان همه نجات مییابند.
اهل ایمان به برکت این سابقین به خیرات، در دنیا به حق هدایت مییابند، و در آخرت به فضل شفاعت ایشان داخل جنتهایی میشوند که آن جنتها جنتهای عدن است. در آن جنتها به زینتهای آن جنتها زینت میشوند، لباس ایشان در آن جنتها حریر است، و سخن ایشان در آن جنتها حمد و ستایش خداست که خداوند به این فضل بزرگ و کرم خود، آن غم بزرگ و حزن و اندوه بزرگ قیامت را از ایشان برطرف فرموده. همانطور که در دنیا به فضل و کرم خودش اندوه و غم بزرگ گمراهیها و انحرافها و انواع و اقسام ضلالتها را از ایشان برطرف کرده، و خود را در مسیر حق و صراط مستقیم میبینند. از انحراف و ضلالت، خیالشان آسوده است، و اندوهی ندارند. اگرچه از جهت ناتوانی، و قصور و تقصیر در عمل به شئونات ولایت و احترامگزاردن به این نعمت بزرگ، اندوه دارند و غصه میخورند، که چرا ما نمیتوانیم به مقتضای این فضل بزرگ خدا قائم به عمل شویم و امر دین خدا را احیاء کنیم. از این جهت غصه دارند. اما از جهت مسیر و صراطی که در آن صراط هستند نگرانی ندارند. چون حق نورانی است، و از این حیث خیالشان آسوده است که در مسیر حق هستند. پیروان محمد و آلمحمد؟عهم؟ هستند و در صراط مستقیم الهی واقع شدهاند.
پس همانطور که در دنیا از جهت دین ومذهب خود نگرانی و اضطراب و دلهره ندارند، بلکه به تقریر و تسدید خدا مطمئن هستند، و همه عالَم را اگر ضلالتها و انحرافها بگیرد اینها مضطرب نمیشوند؛ خدا را سپاسگزارند. و این خودش نعمت بزرگی است، و باید خدا را بر این نعمت شکر کرد که خدایا تو غم گمراهی و اندوه ضلالت و انحراف را از ما بردهای. چون ما به دین تو و تقریر تو و به برکت اولیای تو با
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 187 *»
صراط مستقیم تو آشنا شدهایم، و خود را در آن صراط میبینیم. در آخرت هم چون از آتش غضب الهی و از آن هولها و وحشتها ــ به برکت شفاعت اولیاء؟عهم؟ ــ نجات مییابند و خود را درآن نعمتها و آسایش مشاهده میکنند، آنجا هم خدا را شکر میکنند. و بر اینکه از ایشان آن اندوه بزرگ را برطرف کرده است، سپاسگزاری مینمایند. و برای کسانی که در قیامت از شفاعت اولیاء محروم باشند، خیلی اندوه است، خیلی مشکل است، و حزن بزرگی است. وقتی که خود را در آن عذابها و بلاها و شدائد میبینند، آنگاه پشیمان میشوند و پشیمانی دیگر نتیجهای ندارد. آنجا میگویند ای کاش ما بین خودمان و بین رسول، واسطهای، ولیجهای و وسیلهای گرفته بودیم که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و سایر معصومین؟عهم؟ باشند. وقتی که میبینند آنانی را که به آنها دل بسته بودند و به امیدی تابع و پیرو آنها شده بودند خودشان در عذابند؛ اینها از آنها بیزاری میجویند، و آنها از اینها بیزاری میجویند. اینها برای آنها از خدا طلب شدت عذاب میکنند، و آنها برای اینها طلب شدت عذاب میکنند. و بر تفریطهایی که نسبت به این برگزیدگان خدا کردهاند، فریادشان بلند است.
اما آنانی که به برکت شفاعت این بزرگواران نجات مییابند، میبینند که از چه غصه بزرگی نجات یافتهاند، میگویند الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن ستایش آن خدایی را است که از ما این حزن بزرگ و این غم و اندوه بزرگ را برطرف کرد. ان ربّنا لغفور شکور پروردگار ما به مقام مغفرت و آمرزش در امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه ظاهر شد. آن آقا برای مؤمنین و برای دوستانش رحمت خداست. السلام علی نعمةاللّه علی الابرار([94]) برای ابرار و نیکان نعمت خداست، رحمت خداست، مغفرت و آمرزش خداست. خدا را در امیرالمؤمنین به غفوربودن و آمرزندگی متجلی میبینند. تمام
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 188 *»
گناهان، ــ کبائر و صغائر ــ به برکت ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه آمرزیده میشود. میبینند که چه گناهانی از ایشان آمرزیده شده، که اگر خدا به یکی از آن گناهان میخواست ایشان را مؤاخذه کند، باید چندین سال آخرتی در آن عذابها بمانند، ولی همه آنها به برکت ولایت امیرالمؤمنین آمرزیده شده است. ان ربنا لغفور شکور خدای ما به آمرزندگی در امام ما ــ در امیرالمؤمنین ما ــ جلوه کرده. هریک از ائمه؟عهم؟ مظهر رحمت و مغفرت حقّند. خدا به مقام رحمت و مغفرت خود در نزد این بزرگواران، مؤمنین را میآمرزد، و بر آنها رحم میفرماید و ایقنت انک انت ارحمالراحمین فی موضع العفو و الرحمة.([95])
وقتیکه خدا میخواهد مقام و منزلت محمد و آلمحمد؟عهم؟ را در آخرت نشان بدهد، در ائمه هدیٰ و صاحبان مقام ولایت و اولیاء ایشان، به آمرزندگی و رحیمبودن و ارحمالراحمینی ظاهر میشود و گناهان را میآمرزد. چه گناهانی آمرزیده میشود! و چه رحمتهایی شامل حال مؤمنین میشود! آنجا مییابند که به برکت امیرالمؤمنین و ائمههدی؟عهم؟ خداوند از هر رحمکنندهای رحمکنندهتر است. از مادر، از پدر، از دوست و رفیق و خویش، از همه رحمکنندهتر است. بر چه کسانی؟ بر دوستان محمد و آلمحمد؟عهم؟.
پس وقتی که میبینند تمام گناهانشان به برکت ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه آمرزیده شده، از خدا سپاسگزاری میکنند، و خدا را به صفت غفوریت یاد میکنند. ان ربّنا لغفور شکور. از آنطرف به مقام سپاسگزاری و جزای خیردادن، در محمد؟ص؟ و آلمحمد؟عهم؟ ظاهر شده است. و شکر خدا و سپاسگزاری خدا این است که طاعات ناقابل و طاعات سر و پا شکسته اهل ایمان را به برکت شفاعت محمد؟ص؟ و شفاعت ائمه؟عهم؟ میپذیرد و قبول میفرماید. وعده فرمودهاند که اذا عرفت الحق فاعمل
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 189 *»
ماشئت من خیرٍ یُقبل منک. حق را رسولالله آوردند که امیرالمؤمنین باشند، و امیرالمؤمنین را معرفی کردند به اینکه الحقّ مع علیّ و علیّ مع الحقّ یدور حیثما دار. کمکم به عید غدیر نزدیک میشویم. الحمدلله ربالعالمین خداوند ما را به این فضیلت مشرّف فرموده، و ما را اهل ولایت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین و شیعیان این بزرگواران قرار داده. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین صلواتاللّه و سلامهعلیه رسولالله حق را معرفی کردند، که امیرالمؤمنین وائمه هدیٰ؟عهم؟ باشند.
حال که میفرماید اذا عرفت الحقّ فاعمل ما شئت من خیرٍ یُقبل منک، چقدر مؤمنین از این وعده خوشحالند، و به این وعده امیدوار هستند! همینکه حق را شناختی یعنی علی را شناختی، مقام ولایت را شناختی، آنگاه هرچه میخواهی از خیر انجام بده؛ یقین داشته باش، مطمئن باش که از تو قبول میشود یُقبل منک از تو پذیرفته میشود. مؤمنین به برکت ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، طاعات را به این امید انجام میدهند که اعمال خیر ــ کوچک باشد یا بزرگ باشد ــ به فضل خدا و کرم خدا قبول میشود. به همین سبب طاعات را مهم میدانند، با یقین و اطمینان، به طاعات عمل میکنند، حسنات و خیرات را انجام میدهند، متزلزل نیستند، مردّد نیستند، با حالت شک و ظن طاعات را انجام نمیدهند، با اطمینان انجام میدهند.
از طرف خودشان وقتی که به عملشان نگاه میکنند، عمل خود را ناقابل و سر و پا شکسته و بیارزش میبینند، چیزی نیست، عملی است که به صورت طاعت است، اما در واقع طاعتی که خدا بخواهد و خواسته باشد نیست، آنطوری که شایسته است که از ما صادر شود، نیست. ولی چون این طاعات انشاءالله به رنگ ولایت رنگ میخورد، و به نور امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه کمال پیدا میکند و از نقصان درمیآید، از این جهت مورد رحمت خدا و فضل خدا خواهد بود، و انشاءالله مورد قبول واقع
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 190 *»
میشود. از اینرو دلهایشان به این وعده مطمئن است و در نزد هر طاعتی مسرورند، به هرطاعتی که از آنها سرمیزند خوشحالند. الحمدلله ربالعالمین.
به همین جهت راوی از رسولالله؟ص؟ سؤال میکند: آقا، من گاهی طاعاتی انجام میدهم، و سعی میکنم کسی خبردار نشود، اما ممکن است یکوقتی بعضیها خبردار شوند که من چنین طاعتی کردهام و من خوشحال میشوم. آیا این ریا است؟ میفرمایند: نه. اصلاً علامت مؤمن همین صفت است که در نزد طاعات خوشحال باشد و در نزد معاصی اندوهگین باشد. از سیئات خودش پشیمان و محزون است. هروقت از گناهانش یادش میآید و متوجه گناهانش میشود، محزون و ناراحت است، ولی هرموقع از طاعاتش یادش میآید خوشحال میشود، این از صفات مؤمن است.([96])
پس مؤمنین که در نزد طاعات مسرورند، به واسطه ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است، و خداوند به فضل علی و نور علی صلواتاللّهعلیه طاعات دوستان آن بزرگوار را قبول میکند. و همه طاعات، ــ همین طاعات ناقابل ــ برای مؤمن، در بهشت مقامات و شئونات میشود. چون از او به فضل نور امیرالمؤمنین قبول شده. و میبیند که تمام طاعاتش آثار امیرالمؤمنین است، از امیرالمؤمنین است، مال آقا است که به این بنده داده. و میبیند که بر همه آن نعمتها نام امیرالمؤمنین نوشته شده، به نام علی شروع شده، به نام علی ختم شده، و همهاش منور به نور علی و مزیّن به اسم علی است. از این جهت اهل ایمان و ولایت در آنجا خیلی خوشحال میشوند، خدا را سپاسگزاری میکنند به اینکه گناهانمان را آمرزیده و طاعاتمان را قبول کرده، طاعات ناقابل ما را سپاسگزاری کرده و به ما این درجات و مقامات
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 191 *»
بهشت را عنایت نموده. آن خدایی که ما را از فضل خودش در دارالمُقامه و جایگاه همیشگی و خانه ابدی قرار داد، من فضله نه به استحقاق ما، ما که مستحق نبودیم، ما که کاری نکردیم که شایسته آنجا باشیم. آن خانه خانهای است که در جوار محمد و آلمحمد؟عهم؟ است، در جوار انبیاء و اولیاء است. ما چه کردیم که شایسته این مجاورت باشیم؟!
پس از طرف خودشان میبینند که برای این امر استحقاقی نداشتهاند، به همین سبب فوراً به یاد میآورند که همه اینها از فضل خدا بر ما است. همانطور که در دنیا به فضل خودش برای ما رسول فرستاد، به فضل خودش برای ما قرآن نازل فرمود، به فضل خودش بعد از رسولش در بین ما برگزیدگانی معین کرد که وارث کتاب و قرآن باشند و حاملان دین خدا و مبیّن شریعت الهی باشند، همه اینها از فضل خداست. لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب در آن خانهها دیگر مشقتی نخواهد بود، زحمتی نخواهد بود، نعمت صِرف است. به خلاف دنیا که همهاش زحمت است، همهاش مشقت است. نعمتهایش هم باعث زحمت است. چنین نیست که اگر کسی نعمت داشت آسایش داشته باشد. نه، خود نعمتهای دنیا همراه با مشقت و زحمت است. و وقتی که همراه با مشقت و زحمت باشد، بعد از آن کسالت و ملالت است. هر نعمتی را در دنیا حساب کنید، همراه با زحمت و مشقتی است. نعمت خالصِ خالص نیست. چون همراه با مشقت و زحمت است، به حسب خودش و به مقدار خودش کسالتآور است، ملالتآور است و خسته میکند. اما آخرت اینطور نیست. تمام نعمتهایش نعمت خالصِ خالص است، هیچگونه مشوب به زحمت و مشقت نیست. هرنعمتی را در آخرت حساب کنید، نعمت صِرف است. راحتی صِرف است. وقتی که در بهشت همهاش راحتی بود و زحمت و مشقت نبود، خواه و ناخواه در آنجا کسالت و ملالت و خستگی نخواهد بود. لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 192 *»
تمام اینها به فضل هدایت و شفاعت این برگزیدگان خداست. بنابراین، اینها صاحبان نعمتها و صاحبان احسانها و انعامها بر بندگان خدا هستند که بندگان وظیفه دارند ایشان را بشناسند. و الحمدلله ربالعالمین که خدا ایشان را به ما شناسانید، و ما را به تسلیمشدن در برابر ایشان و تصدیق امر ایشان موفّق فرمود. و امیدواریم که این تسلیم و تصدیق را هم به سایر عنایات و تفضّلاتشان در دنیا و آخرت متصل بفرماید.
و از جمله مواردی که در آن، این برگزیدگان خدا معرفی شدهاند حدیثی است که از حضرترضا؟ع؟ میخواندیم، که مأمون در مجلسی که ترتیب داده بود و علمای عراق و خراسان در آنجا مجتمع بودند، از آنها سؤال کرد که این برگزیدگان کیانند؟ آنها گفتند همه امت بعد از رسولالله وارث کتاب هستند، وارث قرآن هستند. یعنی قرآن مال همه است و همه میتوانند از قرآن استفاده کنند، و احتیاج به کسی دیگر نیست. و عرض کردم همان حرف دومی ملعون را میزدند که گفت «فینا کتاباللّه و هو حسبنا» قرآن بعد از رسولخدا در بین ما هست و ما را بس است، ما به کسی دیگر احتیاج نداریم. و عرض کردم تمام کسانی که میگویند قرآن به تنهایی ــ بدون عترت و اهل بیت؟عهم؟ ــ کفایت است، همه اینها پیرو دومی و ملحق به دومیخواهند بود.
شیعه میگوید قرآن و عترت، ــ همانطوری که رسولالله فرمودند ــ با هم هستند. و حتی بارها عرض کردهام با دست اشاره فرمودند و گفتند اهل بیت من و کتاب خدا. دو انگشت سبابه خود را کنار هم گذاردند، به این معنی که هیچکدام بر دیگری مقدم نیستند. هردو با هم. چطور باهمبودن را رسولالله از این حسیتر بفهمانند؟! فرمود حتی اینطور نمیگویم، که سبابه را با انگشت بعدی بفرماید، که یکی از اینها بر دیگری مقدم باشد. نه، بلکه اینطور، دو انگشت سبابه دو دست، ایندو اینطور با هم هستند، تا در حوض کوثر به من ملحق شوند.([97])
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 193 *»
شیعه میگوید قرآن بدون عترت، قرآنِ عمریها است. و عترت و قرآن با یکدیگر قرآنِ رسولالله است. انی تارک فیکم الثقلین کتاباللّه و عترتی. پس بنابراین بعد از رسولخدا در همه امورِ قرآن، ظاهر قرآن، باطن قرآن، تمام مراتب قرآن به اهلبیت پیغمبر؟ص؟ نیازمندیم. همانطوری که امامرضا در این حدیث شریف معرفی کردند. بعد از آنکه همه آن علماء گفتند که مراد همه امتند، آن ملعون رو به امامرضا؟ع؟ کرد و عرض کرد شما چه میفرمایید؟ فرمودند من چیزی را میگویم که خلاف حرف اینها است. من میگویم این برگزیدگان در این آیه شریفه که بعد از رسولالله وارث کتاب و قرآنند، عترت طاهره رسولالله هستند، و این بزرگواران برگزیدگان خدا هستند. و به واسطه این برگزیدگی، خدا ایشان را بر همه خلق برتری داده، و اطاعت ایشان را بر همه واجب فرموده، و از مقامات و شئونات ایشان در قرآن خبر داده است.
از این جهت مأمون و علماء، همه با یکدیگر سؤال میکنند: «هل فسّر اللّه تعالی الاصطفاء فی الکتاب؟» آقا، آیا خدا این امر گزینش و برگزیدن را در قرآن وصف کرده، تفسیر کرده، توضیح داده یا نه؟
فقال الرضا؟ع؟: فسّر الاصطفاء فی الظاهر سوی الباطن فی اثنیعشر موضعاً. باطن قرآن که جای خود دارد. همه باطن قرآن توضیح مقام اصطفاء محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. از نظر باطن نه، در همین آیات محکم و در همین ظاهر قرآن، خداوند در دوازدهجا این اصطفاء و گزینش خود را تفسیر فرموده است.
معنای اینکه تفسیر فرموده است، یعنی مصداقش را مشخص کرده. معنای تفسیر این است که مصداقش را مشخص کرده، که این گزینش الهی به چهکسانی تعلق گرفته؟ در چه مواردی این گزینش انجام شده؟ خداوند امر اصطفاء و امر برگزیدن را، که در چه مواردی و در چه اشخاصی است، در ظاهر قرآن در دوازدهجا ذکر کرده.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 194 *»
فاوّل ذلک قول اللّه و انذر عشیرتک الاقربین و رهطک المخلصین اولین موردی که خداوند ذکر کرده این آیه شریفه است که در سوره شعراء است. خداوند ابتدای بعثت رسولخدا؟ص؟ که او را مبعوث فرمود و امر به دعوت کرد، فرمود و انذر عشیرتک الاقربین خویشان نزدیک خود را انذار کن و از عذاب خدا بترسان و رهطَک المخلصین بعد هم گروه مخلص خود را انذار کن. آنانی که گروه تو هستند، یعنی عترت تو هستند و برای خدا خالصشدهاند، به طوری که در آنها آلودگی به شرکها و ضلالتها نیست؛ اینها را انذار کن، و دعوتت را اول در میان اینها قرار بده.
در قرآن و انذر عشیرتک الاقربین است، و رهطک المخلصین در این قرآن نیست، از این جهت فوراً حضرت فرمودند وهکذا فی قراءة ابیّ بن کعب و هی ثابتة فی مصحف عبداللّه بن مسعود فلما امر عثمان زید بن ثابت انیجمع القرءان خنس هذه الآیة میفرماید که در قراءت ابیّ بن کعب اینطور است. ابیّ بن کعب آیه را اینطور خوانده و این قسمت آیه ــ و رهطک المخلصین ــ در قراءت او موجود است. و چون حضرت در میان علمای عراق و علمای خراسان ــ که همه سنی بودند ــ سخن میگفتند و میخواستند حقّ عترت طاهره را بیان بفرمایند، از این جهت اینطور تعبیر میآورند. نمیفرمایند من میدانم که آن قرآنی که بر رسولخدا؟ص؟ نازل شد، در آن اینطور بوده که رهطک المخلصین داشته؛ نه، بلکه طوری میفرمایند که آنها هم قبول دارند. آنها قراءت ابیّ بن کعب را قبول دارند. آنها مصحف عبداللّه بن مسعود را قبول دارند. به این معنی که آندو از کسانی بودند که قرآن را ــ بر اساس شنیدنشان از رسولالله ــ برای خودشان جمعآوری کردند و آنها چندنفر بودند که برای خودشان مصحفهایی داشتند که هرچه شنیده بودند از رسولالله؟ص؟ نوشته بودند. اما تمام قرآن و مجموعه آن جز در نزد رسولخدا؟ص؟ نبود، که دستور فرمودند بعد از فوتشان امیرالمؤمنین ــ برحسب ترتیب نزول و آنطوری که بر رسولالله؟ص؟ نازل شده ــ جمع آوری کنند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 195 *»
حال، از جمله کسانی که برای خودش قرآنی جمعآوری کرده بود و داشت عبداللّه بن مسعود بود. این را همه علمای عراق و خراسان میدانستند. حضرت فرمودند در مصحف او و در قرآنی که او جمعآوری کرده، این قسمت آیه ــ و رهطک المخلصین ــ این هم هست. اما وقتی که عثمان در زمان حکومت خود به زید بن ثابت دستور داد که قرآن را جمعآوری کند؛([98]) میفرمایند آن موقعی که در زمان عثمان قرآن جمعآوری میشد ــ که همین قرآن موجود است ــ این قسمت آیه و رهطک المخلصین پوشیده شد، یعنی ذکر نشد. این قسمتش را ذکر کردند و انذر عشیرتک الاقربین خویشان نزدیکت را بترسان، اما و رهطک المخلصین را نیاوردند. پس معلوم میشود که در میان عشیره، رهط و گروه و خاندان رسولالله یک عده خاصی هستند که اینها مخلصند، و خدا از اخلاص ایشان در اعتقاد و توحید و در همه امورشان، دینشان، عبادتشان، از همه به اخلاص و خالصبودن خبر میدهد. این را دیگر نیاوردند.
و از این قبیل آیات که در فضائل اهلبیت؟عهم؟ بود، نیاوردند. و یا بعضی از آیات را کم کردند، در بعضی موارد جایش را عوض کردند که کسی نفهمد درباره چیست. اسامیی که از دوستان امیرالمؤمنین بود آنها را حذف کردند. اسامی خیلی از منافقین را از قرآن حذف کردند که رسوا نشوند، فقط اسم ابولهب را باقی گذاردند، آن هم چون عموی پیغمبر؟ص؟ بود خواستند عیبی بر آن حضرت باشد، اسم عموی او را که از کفار قریش بود در قرآن گذاردند.([99]) البته این کمکردنها صدمهای به قرآن نزده،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 196 *»
قرآن کتاب خداست. قرآن حجت خداست. و خداوند آن مقداری از این کتاب را که خواسته بر بندگانش حجت باشد، به وسیله امیرالمؤمنین و سایر ائمه معصومین و امروز به وسیله امامزمان صلواتاللّهعلیه حفظ میفرماید. انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون([100]) ما «ذکر» یعنی قرآن را نازل کردیم و خودمان هم حفاظتش میکنیم. اصلش که حفاظت میشود، در دست بقیةاللّه است. و این هم قرآن است. این هم کتاب خدا و حجت خداست. دوازده معصوم گفتهاند این قرآن است، و همین دلیل برای ما بس است. قرآن حجت خداست و همین ترتیبی هم که الآن دارد برای ما کافی است. و به فرموده مرحوم آقای شريف طباطبائی گویا قرآن دوباره اینطور نازل شد.([101]) و این قرآنی است که به تصدیق دوازدهمعصوم بعد از رسولخدا؟ص؟، قرآن شناخته شده. امیرالمؤمنین و سایر ائمه، دوازدهمعصوم تسدید و تقریر فرمودهاند و به این قرآن، قرآن گفتهاند، کتاب خداست.
بعد از ذکر این مطلب، امام؟ع؟ میفرمایند و هذه منزلة رفیعة و فضل عظیم و شرف عالٍ حین عنی اللّه عزّوجلّ بذلک الآل. فهذه واحدة این منزلت بسیار بلند و فضل بزرگی است و شرافت بلندپایه باارزشی است که مقصود خداوند از این و رهطک المخلصین آلمحمد و عترت طاهره آن حضرت سلاماللّه علیهماجمعین هستند. این یک آیه از آیات قرآنی برای بیان مقام اصطفاء و گزینش الهی.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 197 *»
مجلس پانزدهم
(شب سهشنبه ـــ 17 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 198 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
گزینش الهی در مورد عترت طاهره سلاماللّه علیهماجمعین از مسائل مهم اسلامی و از امور اعتقادی و اصول دیانت است، از این جهت خداوند در قرآن آیاتی را برای این امر نازل فرمود که امت از این امر و این اصل الهی باخبر باشند.
«سپس به ارث دادیم ما» یعنی بعد از آنکه قرآن را بر رسول نازل کردیم و رسول را میان شما فرستادیم و او شما را دعوت کرد، بعد از آن کتاب را به برگزیدگان از میان بندگانمان ارث دادیم که اینها به واسطه داشتن صفات عالیه و کمالات ذاتی، قابل و لایق و شایسته برای این وراثت بودند، اینها سابقین به خیرات هستند و در جمیع خیرات بر همه خلق در همه مراتبشان پیشی گرفتهاند.
از جمله صفاتی که خدا در قرآن برای ایشان ذکر فرموده و امامرضا صلواتاللّهعلیه در این حدیث شریف بیان فرمودهاند امر خالصبودن ایشان است که حضرت فرمودند این قسمت آیه را از قرآنِ مشهور که جمعآوری عثمان است حذف کردهاند. آیه این بود که فرمود و انذر عشیرتک الاقربین و رهطک المخلصین خدا از خالصبودن این بزرگواران خبر میدهد و اینکه خداوند ایشان را از جمیع آلودگیها و اسباب آلودگی خلاص کرده و ایشان را خالص نموده است. چون
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 199 *»
خالص بودند و در هیچ مرتبهای به آلودگیهای خلقی آلوده نبودند، خدا هم ایشان را برای خود خالص کرد.
پس یکی دیگر از صفات این برگزیدگان خالصبودن ایشان برای خداست. و این منزلتی بسیار بزرگ و مقامی بسیار بالاست که خداوند برای عترت طاهره محمد صلیاللّه علیهماجمعین ثابت فرموده است. این یکی از آیاتی است که امام؟ع؟ برای تفسیر اصطفاء در قرآن ذکر فرمود.
بعد فرمودند و الآیة الثانیة فی الاصطفاء قول اللّه انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً و هذا الفضل الذی لایجحده معاند لانه فضل بیّن. آیه دومی که حضرت استدلال میفرمایند و برای تفسیر اصطفاء از ظاهر قرآن بیان میفرمایند، آیه تطهیر است. این آیه، اصطفاء را ــ یعنی گزینش الهی را نسبت به عترت طاهره سلاماللّه علیهماجمعین ــ تفسیر میکند. از این جهت که خداوند ایشان را تطهیر فرموده، و هرگونه رجس و پلیدی و ناپاکی را از ایشان برطرف کرده است. به همین جهت برای این برگزیدن شایسته هستند، و خداوند ایشان را برگزید.
بعد از خواندن این آیه حضرت فرمودند این فضیلتی را که خدا در این آیه برای عترت سلاماللّه علیهماجمعین بیان میکند و ثابت میفرماید، هیچ معاندی نمیتواند انکار کند. چون فضلی است که کاملاً آشکار است و همه خلق میتوانند بفهمند که این چه فضیلت بزرگی است. چون همه نقصان خود را میدانند، همه ضعف خود را میدانند، همه بیچارگی و مسکنت خود را میدانند، همه آلودگیهای خود را، کثافتهای خود را، کدورتهای خود را درک میکنند. هرکسی به ضعف و نقصان خودش واقف است که چقدر جاهل است، چقدر بیچاره است، و چقدر کدر و کثیف و غلیظ است. هرچه انسان بیشتر در خود و حالات خود فکر کند، بیشتر به کثافتها و کدورتهای خود پی میبرد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 200 *»
آنگاه خداوند خبر میدهد که در میان بندگان کسانی هستند که از هرگونه رجسی تطهیر شدهاند. و خدا اراده فرموده است و خواسته است که ایشان را پاک و پاکیزه فرماید و تمام رجسها و پلیدیها را از ایشان برطرف کند. و اینجا که میفرماید انما یرید اللّه نه تنها این امر در مرحله اراده است، بلکه تمام مراتب فعلاللّه متحقق شده. خدا خواسته، اراده فرموده، تقدیر کرده، قضاء فرموده و به اذن خدا به مرحله امضاء رسیده. تمام مراتب فعل خدا متحقق شده که خداوند این بزرگواران را پاک و پاکیزه فرموده و تمام رجسها وپلیدیها را از ایشان برطرف کرده است. و میدانیم که تمام صفات خلقی رجس وپلیدی است، تمام صفات امکانی فقر و بیچارگی و مسکنت است، و خداوند چون این بزرگواران را آیات قداست و نزاهت خود و آیات کمال و بلندی رتبه خود قرار داده، از این جهت عظمت خدا هستند، جلال خدا هستند، عزت خدا هستند، نور خدا هستند، کمال خدا هستند؛ و به طور کلی جمعاللّه هستند. جمعاللّه یعنی همهچیز خدا. نور خدا ایشانند، رحمت خدا ایشانند، قدرت خدا ایشانند، و سایر صفات کمالیه خدا ایشانند. پس چون جمعاللّه هستند و همه صفات کمالیه الهیه هستند، از این جهت در همه مراتبی که ظاهر شدهاند پاک و پاکیزه گشته و رجسِ آن مرتبهها از ایشان برطرف شده است. بنابراین بر جمیع خلایق حجت هستند. معنای حجت همین است که برای همه، آیه خدا هستند، و در همه خلق نمودار کمالات الهی و نماینده صفات الهی هستند. انبیاء هم میبینند که این بزرگواران چطور تطهیر شدهاند، و چطور خدا از ایشان رجس را برطرف کرده. همه خلق در همه مراتب باید به عظمت این فضیلت اقرار کنند. و هذا الفضل الذی لایجحده معاند هرکس هرقدر دشمنی داشته باشد و به هرطور انکار فضائل ایشان کند، این آیه قرآن را نمیتواند انکار کند. این آیه شریفه فضیلتی را بیان میکند که این فضیلت آنقدر روشن و آشکار است که هیچکس نمیتواند آن را وابزند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 201 *»
و الآیة الثالثة حین میّز اللّه الطاهرین من خلقه اَمَر نبیّه فی آیة الابتهال فقال قل یا محمد؟ص؟ تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین. آیه سومی که خداوند در آن آیه مقام اصطفاء و گزینش خود را نسبت به عترت طاهره محمد؟ص؟ تفسیر کرده، آیه مباهله است. یعنی بعد از آنکه خداوند پاکیزگان درگاهش را در میان خلقش معین کرد، آن کسانی که از تمام آلودگیها پاکیزه و از همه رجسها و پلیدیها پاک هستند، که لایق و شایسته آن هستند که دست تضرع به درگاه خدا بلند کنند و رخساره خود را به درگاه خدا متوجه نمایند و از خدا بخواهند آنچه را که بخواهند، و به واسطه آن پاک و پاکیزهبودنی که در ایشان است، دعایشان رد نمیشود. آن پاکی اقتضا میکند که دعا و خواسته ایشان رد نشود. پس بعد از آنکه خداوند ایشان را به پاکیزهبودن و طاهربودن معرفی میکند، حال میخواهد امر ایشان را در میان خلق روشنتر کند و مقام اصطفاء خود را نشان دهد، که مصادیق اصطفاء و گزینش الهی ایشانند، برگزیدگان ایشانند.
در جریان مباهله، نصارای نجران با حضرترسول؟ص؟ مجادلات زیادی داشتند ــ که گاهی اشاره کردهایم ــ و هرچه حضرت در امر عیسی؟ع؟ میفرمود قبول نمیکردند. تا اینکه حضرت فرمودند اگر حرف مرا قبول نمیکنید، بیایید مباهله کنیم. خداوند این آیه را نازل فرمود و به رسولش دستور داد که از آنها بخواه که در مقام مباهله برآیند، تا در این امرِ مباهله فضل محمد و آلمحمد؟عهم؟ و فضیلت عترت طاهره سلاماللّهعلیهم روشن و معلوم شود. از این جهت دستور فرمود بگو ای محمد؟ص؟ که برای انجام مباهله بیایید فرزندان خودتان را صدا بزنید، ما هم فرزندانمان را صدا میزنیم، شما زنهایتان را صدا بزنید، ما هم زنهایمان را که همراهمان باشند، بعد هم خودمانیهایتان را ــ آنهایی که اینقدر با شما خودمانی هستند که خود شما هستند ــ خودتان را صدا بزنید، ما هم خودمان را صدا میزنیم، ثم
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 202 *»
نبتهل بعد مباهله میکنیم فنجعل لعنةاللّه علی الکاذبین. آنوقت از خدا میخواهیم که خدایا هرکس در این امر و مسأله اختلافی، دروغ میگوید لعنت خود را بر او قرار بده و او را به لعنت و عذاب خود هلاک گردان.
این فرمایش را رسولالله فرمودند و بنا شد که مباهله انجام شود. بزرگان نصاری با رئیسشان مجتمع شدند و او به آنها خبر داد که اگر فردا دیدید محمد؟ص؟ با اصحابش برای مباهله آمد، مباهله میکنیم و هیچ نگرانی نخواهیم داشت. چون معلوم است که باطل است. ولی اگر دیدید که با خاصانش ــ خاندان مخصوصش ــ برای مباهله آمد، بدانید که حق است و نباید با او مباهله کرد.([102])
فردا دیدند رسولالله؟ص؟ از منزل تشریف آوردند ــ امامرضا؟ع؟ میفرمایند ــ فابرز النبی؟ص؟ علیاً و الحسن و الحسین و فاطمة؟عهم؟ فردا که بنا شد مباهله بشود، دیدند رسولالله دارند تشریف میآورند، امیرالمؤمنین پشت سر رسولخدا، امامحسن و امامحسین همراه امیرالمؤمنین، و پشت سر ایشان فاطمهزهرا سلاماللّهعلیها دارند برای انجام مباهله میآیند. آن بزرگ نصاری گفت من رخسارههایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند که کوهی را از جا بکَنَد میکَنَد، از اینرو از جایش حرکت نکرد و جلو نیامد. رسولخدا هم فرمودند که اگر مباهله انجام میشد احدی از نصاری در روی زمین باقی نمیماند.([103]) آری، آن رخسارههای نورانی الهی که از خانه بیرون آمدند و برای این امر به درگاه خدا متوجه شدند، و آن دستها که آماده نفرین شده بود، این اثر را داشت.
این آیه را خداوند نازل کرد، و رسولالله هم با این برنامه مقام عترت طاهره سلاماللّه علیهماجمعین و شرافت و عظمت و فضیلت ایشان را نشان دادند. فقرن انفسهم بنفسه رسولخدا؟ص؟ نفوس مبارکه اهلبیت را با نفس خودش قرین کرد. در
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 203 *»
این جریان انفسنا علیّ، نفس رسولالله؟ص؟، نساءنا فاطمهزهرا، و ابناءنا امامحسن و امامحسین به وسیله این آیه شریفه معرفی شدهاند.
بعد امامرضا؟ع؟ از علمای عراق و علمای خراسان که در آن مجلس مجتمع بودند سؤال میفرمایند فهل تدرون ما معنی قوله و انفسنا و انفسکم آیا میدانید معنای این فرمایش چیست که رسولالله فرمود: شما خودتان را صدا بزنید ما هم خودمان را صدا میزنیم. مراد از خودمان کیست و کیانند؟ قالت العلماء: عنی به نفسه. آن خیرهسری آنها را واداشت که با اینکه حضرت تفسیر کردند و فرمودند که رسولالله با امیرالمؤمنین و امامحسن و امامحسین و فاطمهزهرا سلاماللّهعلیهم برای مباهله آمدند؛ حال که سؤال میکنند، آنها گفتند که مراد خود حضرت هستند انفسنا یعنی خودم.
قال ابوالحسن؟ع؟: غَلِطتُم. حضرت فرمودند اشتباه میکنید، به غلط این سخن را میگویید. انما عنیٰ به علیاً مقصود رسولخدا امیرالمؤمنین بودند. و مما یدلّ علی ذلک قول النبی؟ص؟ حین قال لینتهینَّ بنوولیعة او لأبعثنّ الیهم رجلاً کنفسی این حدیث را چون مورد قبول اهل سنت است حضرت؟ع؟ ذکر فرمودند. اهل سنت این حدیث را نقل کردهاند که در زمان رسولخدا؟ص؟ دستهای از قبیله کنده مخالفتهایی با حضرت و اسلام اظهار کردند، حضرت وقتی که خواستند آنها را تهدید بفرمایند که از مخالفتها و کارشکنیهایشان دست بردارند این فرمایش را فرمودند. و همه قبول دارند که این حدیث از رسولخدا؟ص؟ است. و حضرت در یکچنین موردی این فرمایش را فرمود که اگر بنوولیعه که یکدسته و عدهای از قبیله کنده بودند از این کارشکنیها و صدماتشان به اسلام و مسلمین دست برندارند، من به سوی ایشان شخصی را میفرستم که مثل خود من است. رجلاً کنفسی. مردی را برای سرکوبی آنها میفرستم که مثل خود من است. که همه میدانستند که مراد امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است. یعنی علی را برای سرکوبی ایشان میفرستم.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 204 *»
این روایت در میان اهل سنت شهرت داشت و همه علماء این را قبول داشتند. حضرت با این حدیث ثابت فرمودند که در این آیه شریفه ــ از نظر عمل حضرت ــ معنی انفسنا معلوم میشود. چون رسولخدا علی را در جریان مباهله با خود بردند. پس رسولالله عملاً کلمه انفسنا را در قرآن تفسیر فرمود، که مراد از انفسنا، جان ما، خود ما، یعنی علی. و از نظر روایت هم امامرضا؟ع؟ این روایت را ذکر فرمودند که مورد قبول اهل سنت است، و با این روایت هم آیه شریفه تفسیر شد.
بعد فرمودند: فهذه خصوصیة لایتقدّمها احدٌ و فضلٌ لایختلف فیه بشر و شرفٌ لایسبقه الیه خلقٌ اذ جعل نفس علیٍّ کنفسه، این خصوصیت یک خصوصیتی است که هیچکس در این خصوصیت بر علی تقدم نجسته، و فضیلتی است که هیچ بشری نمیتواند در این فضیلت اختلاف کند و اشکالی نماید، و شرافتی است که هیچ خلقی نمیتواند بر این شرافت سبقت بگیرد؛ که رسولخدا؟ص؟ علی را به مانند نفس خود قرار دادند، یعنی جان علی جان رسولالله است، علی مثل رسولالله است، علی خود رسولالله است. فهذه الثالثة این تفسیر سوم و مورد سوم از آیات قرآنی در بیان اصطفاء و گزینش الهی و توضیح مصادیق این اصطفاء است.
و اما الرابعة فاخراجه الناس من مسجده ماخلا العترة حین تکلّم الناسُ فی ذلک و تکلّم العباس فقال یا رسولالله؟ص؟ ترکت علیّاً و اخرجتَنا یکی دیگر از مواردی که خداوند اصطفاء را تفسیر کرده، و معرفی فرموده که چه کسانی برگزیدگان خدا برای وراثت کتاب هستند، جریان سدّ ابواب است. درهایی از خانههای صحابه در مسجد رسولخدا؟ص؟ باز میشد که میتوانستند بدون داخلشدن در کوچه و گذرهای عمومی، از خانه خود وارد مسجد شوند؛ که از جمله آنها عباس عموی رسولالله؟ص؟ بود. از طرف خداوند به سدّ ابواب و بستن درها دستور داده شد. چون رعایت حرمت مسجد را نمیکردند، احکام را رعایت نمیکردند، از این جهت بیحرمتی به مسجد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 205 *»
بود. گذشته از این میبایست در این جریان فضل اهلبیت؟عهم؟ روشن شود، و خداوند با این برنامه فضیلت عترت طاهره را آشکار فرماید.
امامرضا صلواتاللّهعلیه میفرمایند چهارمین مورد از تفسیر اصطفاء و گزینش الهی، اخراج مردم از مسجد بود، یعنی بستن درهای خانههای اصحاب به مسجد، مگر عترت طاهره سلاماللّه علیهماجمعین. آنگاه مردم ناراحت شدند که این چه کاری است که رسولالله کردند؟ و این چه امتیازی است که برای علی باقی ماند، و علی به این امتیاز ممتاز شد؟ چون فقط منزل رسولالله و منزل امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه به مسجد در داشت، و بقیه درها همه بسته شد. مردم گفتگو میکردند، پچپچ میکردند، اعتراض میکردند که رسولخدا؟ص؟ نعوذباللّه نعوذباللّه روی هویٰ و برای ممتاز کردن علی این برنامه را انجام داده است. بعضیها آمدند عباس را تحریک کردند که تو پیرمردی، تو عموی رسولالله هستی، رعایت تو را نکرد، حرمت پیرمردی تو را رعایت نکرد؛ علیِ جوان را حرمتداری کرد، و به این امتیاز ممتاز نمود. چندین بار گفتند، تا اینکه آن پیرمرد هم متأثر شد، و با حالت ناراحتی خدمت رسولخدا آمد. موقعی هم که میخواست بیاید و خدمت حضرت برسد، همان موقعی بود که کارها داشت انجام میشد و درها یکییکی بسته میشد. حضرت دستور میفرمودند که درها برداشته شود و به جای آنها دیوار شود، به این شکل که هیچروزنهای باقی نمانَد، همه درها بسته شود.
گذر عباس به در خانه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه افتاد، و چون این سر و صدا پیچیده بود، همه مضطرب بودند که نوبت تکتک دارد میرسد و درها یکی پس از دیگری بسته میشود. حالا درِ منزل امیرالمؤمنین چطور میشود؟ آیا آن در هم بسته میشود یا نه؟ هنوز مشخص نبود. همینطور که رد میشد، دید فاطمه زهرا سلاماللّهعلیها دمِ در منزل که به مسجد باز میشد ایستادهاند و امامحسن و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 206 *»
امامحسین هم در کنار مادر ایستادهاند. و حالت حضرتفاطمه زهرا سلاماللّهعلیها یکقدری دگرگون دیده میشود که آیا این برنامه برای همه است؟ حضرت میدانستند، اما برای اینکه امر کاملاً روشن شود، مضطرب بودند که آیا این برنامه درباره درِ منزل ما هم هست یا نه؟ عباس به فاطمهزهرا سلاماللّهعلیها رسید، نگاهی کرد و حضرت را مضطرب دید. گفت شما چرا اینجا ایستادهاید؟ فرمودند برای اینکه ببینیم امر ما چه میشود، آیا این در هم بسته میشود یا نه؟ عباس گذشت. درِ خانه خود عباس و عده دیگری بسته شده، اما هنوز نمیداند که در خانه علی هم بسته میشود یا نه؟ اما تا اندازهای معلوم بود که بنا است در خانه علی بسته نشود، وگرنه ابتداء باید در خانه علی بسته میشد. چون خانه امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه کنار منزل رسولالله بود، اگر بنا بود بسته شود از آنجا شروع میشد، اما هنوز باز است. اول درِ خانه عباس و بعد ابیبکر و بعد عمر و همینطور همه درها دارد بسته میشود، وضع دگرگون است. علی صلواتاللّهعلیه هم خیلی راحت کنار رسولالله ایستادهاند و طبق دستور درها را میبندند.
عباس مضطرب شد فقال یا رسولالله ترکت علیّاً و اخرجتَنا ای رسولخدا تو علی را رها کردی، و درِ خانهاش را نبستی، اما ما را از مسجد اخراج کردی و درِ خانه ما را بستی؟ فقال رسولالله؟ص؟ ما انا ترکتُه و اخرجتُکم این کار دست من نبوده، من او را وانگذاردم و شما را اخراج کنم. ولکنّ اللّه ترکه و اخرجکم خدا او را واگذارد به اینطور که درِ خانهاش به مسجد باز باشد، و شما را اخراج کرد. با این بیان، رسولخدا؟ص؟ روشن فرمود که امر امر الهی است، امتیاز امتیاز خدایی است. رسولالله حق دارند که منزلشان به مسجد در داشته باشد، و همچنین امیرالمؤمنین که در شئونات ولایتی مثل رسولخدا و نفس رسولخدا هستند، این حق را دارند.
امامرضا میفرمایند: و فی هذا بیان قوله لعلیّ؟ع؟ انت منی بمنزلة هارون من
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 207 *»
موسی این کار رسولخدا؟ص؟ بیان و توضیح این حدیث شریف شد که همه میشنیدند که رسولالله بارها به امیرالمؤمنین میفرمودند یاعلی انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی. و این روایت از روایاتی است که همه اهل سنت روایت کردهاند و قبول دارند. ای علی، تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی هستی. هارون برادر موسی است، تو هم برادر منی. هارون خلیفه موسی است، هروقت موسی از بین قومش برای مناجات یا کار و برنامهای غائب میشد، خلیفه موسی بعد از او هارون بود، تو هم خلیفه و جانشین منی. فرزندان شایسته و صالحِ از هارون به مقام وصایت رسیدند، فرزندان تو هم یاعلی به مقام وصایت من خواهند رسید.
همچنین نکات دیگری هم در این زمینه هست که از جمله آن نکات این است که درست است که هارون روح نبوت داشت و نبی بود، موسی هم روح نبوت داشت و نبی بود، اما هارون تابع موسی بود. معنای تابع موسی بود این است که ملکی که بر هارون نازل میشد و به او وحی الهی را میرساند، وحیی را که بر موسی نازل شده بود برای او معنا میکرد و توضیح میداد، به او الهام میکرد. دقت میفرمایید؟ در هر صورت در تبعیت موسی بود. معنای این فرمایش این است که انت منّی بمنزلة هارون من موسی، یعنی ای علی آنچه که جبرئیل بر من نازل میکند تو هم از آن بهرهمندی. ملکی است که به تو الهام و تفهیم میکند. از این جهت امیرالمؤمنین میفرمودند من صدای وحی را میشنیدم و معنای وحی را میدانستم. علّمنی علمَه([104]) هرچه بر رسولالله نازل میشد او به من تعلیم میکرد. به اینطور که ملک ــ که همان روحالقدس است ــ از رسولالله اخذ میکرد و به امیرالمؤمنین الهام مینمود. تمام اینها میرساند که منزلت علی نسبت به رسولالله؟ص؟ همان منزلت هارون نسبت به موسی بود. و در برنامه سدّ ابواب و بستن درها، باز رسولالله مقام و منزلت عترت طاهره سلاماللّه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 208 *»
علیهماجمعین را نشان دادند، و حدیث شریف انت منّی بمنزلة هارون من موسی را توضیح فرمودند و بیان کردند.
در قرآن مسأله سدّ ابواب نیست، اما حضرت میخواهند تفسیر اصطفاء را از قرآن بیان کنند. روی این جهت این مسأله را که مطرح کردند، علماء صدایشان درآمد. قالت العلماء: فاین هذا من القرآن؟ علمای عراق و خراسان گفتند این جریان را که فرمودید در کجای قرآن مطرح است؟ فقال ابوالحسن؟ع؟ اُوجِدُکُم فی ذلک قرآناً من از قرآن به شما این مطلب را نشان میدهم اَقرَؤُهُ علیکم برای شما میخوانم. قالوا: هات. عرض کردند بفرمایید ببینیم چیست. قال؟ع؟ قول اللّه عزّوجلّ و اوحینا الی موسی و اخیه انتبوءا لقومکما بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبلةً این آیه شریفه را خواندند که خدا در قرآن از حادثهای در بنیاسرائیل خبر داده، که آن حادثه این است: و ما وحی کردیم به موسی و برادرش ــ یعنی هارون ــ که برای قوم خودتان در مصر خانههایی بسازید و خانههايتان را قبله قرار دهید. یعنی خانه موسی و خانه هارون برای قوم موسی قبله شد، که هرگاه بخواهند به خدا رو کنند، به خدا توجه کنند، به طرف خانه موسی و خانه هارون رو کنند. پس خانه موسی و خانه هارون هردو مثل هم قبله و مورد توجه بندگان خدا شد.
ففی هذه الآیة منزلة هارون من موسی و فیها ایضاً منزلة علیّ؟ع؟ من رسولالله در این آیه خدا نشان داد که منزلت هارون و موسی یکی بود، یعنی هر حکمی که درباره موسی بود خدا درباره هارون قرار داد. و در این جریان نیز خدا نشان داد که مقام علی و مقام رسولالله یک مقام و یک منزلت است. و مع هذا دلیلٌ ظاهرٌ فی قول رسولالله؟ص؟ حین قال ان هذا المسجد لایحلّ لجنب و لا لحائض الّا لمحمّد و آلمحمّد آنوقت رسولخدا؟ص؟ منزلت عترت طاهره را به اینطور روشن فرمودند که این مسجد مسجدی است که ــ از جهت شرافت و عظمت ــ نه جنب حق دارد وارد این مسجد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 209 *»
شود نه حائض، مگر محمد و آلمحمد؟عهم؟. چون خانههایی که به مسجد راه داشت، نوعاً زن و مرد با حالت جنابت و زن با حالت حیض وارد مسجد میشدند و بعد مثلاً برای تطهیر و استحمام بیرون میرفتند. ولی وقتی که این برنامه انجام شد دیگر هیچکس حق نداشت با حالت جنابت و حیض وارد مسجد شود. دستور داده شد که نه جنب و نه حائض، حق ورود به مسجد رسولخدا؟ص؟ را ندارند. و این امر که در حال جنابت کسی بتواند داخل مسجد شود مخصوص محمد و آلمحمد؟عهم؟ شد.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 210 *»
مجلس شانزدهم
(شب جمعه ـــ 20 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 211 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
عرض شد خداوند در این آیه شریفه مسألهای را مطرح فرموده است که از مسائل مهم اسلامی است. مسألهای که مربوط به امر رسالت و نازلفرمودن کتاب از آسمان است؛ که بعد از امر رسالت و بعد از نازلفرمودن قرآن بر رسولخدا؟ص؟، خداوند تدبیری فرموده است که در این آیه بیان میفرماید. آن تدبیر این است که میفرماید: سپس ــ یعنی بعد از آنکه رسول فرستادیم و بعد از آنکه کتاب بر رسول نازل کردیم ــ همین کتاب را به آن کسانی که از میان بندگان خود برگزیدهایم ارث دادیم، که فقط ایشانند که مثل رسولالله؟ص؟ حافظ و وارث کتاب میباشند. قرآن را به ظاهر و باطن ــ همانطور که از رسولخدا؟ص؟ اخذ میشد ــ باید از ایشان گرفت. شریعت، طریقت، حقیقت، تمام معارف الهی و احکام الهی را بعد از رسولالله؟ص؟ باید از این برگزیدگان خدا اخذ کرد. قرآن جدای از این برگزیدگان نیست و این برگزیدگان از قرآن جدا نیستند.
این آیه را خداوند قبل از رحلت رسولالله؟ص؟ بر ایشان نازل فرمود، و بیان فرمود که این امر و این حادثه پیش از این انجام شده، این ارثدادن کتاب به این برگزیدگان، پیش از این ــ یعنی قبل از رفتن رسولخدا از دنیا ــ تدبیرش شده است. از اینرو سقیفه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 212 *»
و نقشههای سقیفه نمیتواند از چنین تدبیری مانع شود. سقیفه و عاملان سقیفه و نقشههای سقیفه نمیتواند این قرار الهی را محو و نابود سازد. قبل از آنکه آنان سقیفهای تشکیل دهند و در سقیفه جمع شوند و بخواهند نقشههای سوء خود را اجرا کنند، خداوند این کار را کرده. ثم اورثنا الکتاب ما این کار را کردیم، کتاب را به این برگزیدگان به ارث دادیم. اینها را هم معرفی میکنیم که چه کسانی هستند.
بندگان ما که نجات مییابند و بنده ما هستند و در دار رضای ما به سر میبرند، سهدسته هستند: دستهای از ایشان به واسطه معاصی و میل به معصیت همیشه به خود ظلم میکنند. دسته دوم کسانی هستند که در اعتدال به سر میبرند و خودشان را در همه امور، با موازینی که خدا قرار داده تطبیق میدهند و از موازین الهی تخلف ندارند؛ اینها به موازین الهی محتاجند، و به همین سبب این دو دسته وارث کتاب نیستند. دسته اول که معلوم است چون ظالم به خودند، قابل و لایق این نیستند که بعد از رسولالله؟ص؟ وارث کتاب باشند. دسته دوم هم معلوم است که استقلالی ندارند، چون اگرچه مقتصد و معتدلند ــ یعنی این کمال در ایشان هست که در اعتدال به سر ببرند ــ اما هر معتدلی باید خودش را با یک میزانی وفق بدهد تا برای او اعتدال فراهم گردد. پس معلوم است که این دسته هم به موازینی محتاجند که خود را با آن موازین وفق دهند. پس اینها هم بالاستقلال نمیتوانند وارث کتاب باشند. خواه مثل عیسی و ادریس و الیاس و خضر؟عهم؟ انبیاء باشند، که آنها هم نمیتوانند ــ مثل آنکه رسولالله حامل قرآن بودند ــ حامل قرآن باشند. بعد از رسولالله عیسی هست الیاس هست ادریس هست خضر؟ع؟ هست؛ اما هیچیک از این بزرگواران ــ بنا بر اینکه خضر؟ع؟ هم جزء انبیاء باشد ــ با اینکه مقامشان مقام روح نبوت است و حامل روح نبوتند، اما نمیتوانند آنطور که رسولالله حامل قرآن بودند، اینها هم همانطور وارث قرآن باشند. پس اینها هم جزء مقتصد به شمار میآیند. و منهم مقتصد، الآن
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 213 *»
عدهای از بندگان ما در اقتصاد و اعتدال به سر میبرند، معتدلند. نقباء معتدلند، نجباء معتدلند، اما همه اینها محتاجند، مستقل نیستند. الآن عیسی محتاج به محمد؟ص؟ است، ادریس محتاج است، الیاس محتاج است، خضر محتاج است، علیهمالسلام. و بعد از رسولالله نیز به آن کسی که حامل کتاب است و برگزیده خدا از میان بندگان است محتاجند، که امیرالمؤمنین باشد. این چهار نبی به امیرالمؤمنین محتاجند، و بعد از امیرالمؤمنین به امامحسن محتاج بودند، و بعد به امامحسین محتاج بودند، و الآن به بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه محتاجند. این چهار نبی در مرتبه خودشان مقتصدند و آنچه را که از فیوضات، از احکام، از دستورات، اخذ میکنند، همه را از قرآن اخذ میکنند. عیسی الآن تابع قرآن است، ادریس تابع قرآن است، همین الآن الیاس و خضر به قرآن عمل میکنند، از امت رسولالله؟ص؟ و شیعیان امیرالمؤمنین و سایر ائمه به حساب میآیند. پس اینها هم استقلالی ندارند و محتاجند.
آن کسانی که از میان بندگان خدا کتاب به ایشان به ارث داده شده و صاحب این مقام هستند، دسته سوم هستند. و منهم سابق بالخیرات باذناللّه این دسته در جمیع خیرات بر همه خلق خدا سبقتگیرنده هستند. یعنی عیسی، ادریس، الیاس و خضر؟عهم؟ که بعد از محمد و آلمحمد؟عهم؟ اکمل خلق هستند، الآن از همه مخلوقات کاملترند و به درگاه خدا از همه مقربترند، مقامشان از نقباء بالاتر است، از نجباء بالاتر است، الآن در هر قدمی از عبودیت میبینند که امام ــ بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه ــ جلوی ایشان است. در هر خیری میبینند این بزرگوار مقدم است. در تمام مراتب، سابق به خیرات است. تدلج بین یدی المدلج من خلقک([105]) میبینند امام صلواتاللّهعلیه را که نور خداست، ظهور خداست، تجلی خداست. در همهحال آن بزرگوار را جلوی خود میبینند و خود را محتاج به او
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 214 *»
میبینند، و به آن میزان الهی خود را تطبیق میدهند. مقتصدند یعنی معتدلند، خلافی در ایشان نیست، انحرافی در ایشان نیست، به اندازه رتبه و مرتبهشان در تبعیت بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه به سر میبرند.
ذلک هو الفضل الکبیر معرفی این برگزیدگان فضل بزرگ خداست، که خداوند به خلق شناسانید که بعد از رسولالله چه کسانی برای حمل کتاب خدا، برای حفظ کتاب خدا در جمیع مراتبش، در همه عوالم، شایستگی دارند. ایشان حامل کتاب خدا و حافظ قرآن هستند، همانطور که رسولالله؟ص؟ بودند.
در این آیه برای تمام اهل ایمان چشمروشنی است. اهل ایمانی که در رتبه نقصان هستند و با وجود معصیتکار بودن و ناقصبودن، و با اینکه دارای قصور و تقصیرات هستند؛ اما همینکه در دل احساس میکنند که این وارثین کتاب را که عترت طاهره محمد؟ص؟ هستند دوست دارند، به ایشان مودت و محبت دارند، و تسلیم این گزینش الهی شدهاند و تصدیق دارند که ایشان برگزیدگان خدایند. ایشان هم به برکت همین ایمان و همین تسلیم و تصدیق، به فضل شفاعت این بزرگواران داخل بهشتها خواهند شد. خداوند چشم همه را روشن فرموده و فرموده: جنّات عدن یدخلونها یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً و لباسهم فیها حریر. اینها با اینکه در تمام عمر ــ هرمقدار در دنیا عمر کنند ــ این مُهر بر اینها زده شده که فمنهم ظالم لنفسه. همهشان نسبت به خود ظلم میکنند، و در هرحالی نسبت به خود ظالمند. معصیت که میکنند معلوم است به خودشان ظلم میکنند که خودشان را در معرض غضب و خشم خدا قرار میدهند. و همچنین در طاعات، چون نسبت به طاعات اهمال میکنند، و وقتی هم که طاعت انجام میدهند باز با اهمال است، میتوانند بهتر از این انجام بدهند، اما در فکر نیستند، میشود بهتر انجام داد، اما تصمیم نمیگیرند، عزم ندارند؛ حالا علتش چیست؟ خیلی علتها دارد، گرفتاریها، اشتغالها،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 215 *»
غفلتها، که امام؟ع؟ فرمودند کلّ ما یشغلک عن اللّه فهو صنمک([106]) هرچه تو را از خدایت باز دارد همان بت تو است. حالا اینهمه بت اطراف ما را گرفته! در طاعت هم ما مشتغل به غیر خدا هستیم، به اسم طاعت وارد طاعت میشویم، اما از اول تا آخر طاعت، توجهی که باید داشته باشیم و میتوانیم اجمالاً هم داشته باشیم، نداریم. نه در فکرش هستیم، نه تمرینش را میکنیم. در مقام تمرین هم برآییم، باز در خود تمرین عاجز میشویم. بارها جریان آن شخص را فرمودهاند که گفت برویم دو رکعت نماز بخوانیم و فقط توجه به خدا داشته باشیم. به مسجد کوفه رفت و وارد نماز شد، به فکر افتاد که مناره مسجد چقدر مصالح برده، آخرش هم مناره تمامنشده نمازش تمام شد. باز آن فکر خوب است، مناره مسجد ساختن که خوب است. به شرطی که بیشتر از قامت دیوار مسجد نباشد؛ چون اگر بیشتر باشد بدعت است، و امامزمان صلواتاللّهعلیه که ظاهر شوند یکی از بدعتهایی را که برطرف میکنند همین منارههای بلندی است که از اهل سنت در همه بلاد شیعه رسوخ و نفوذ کرده. هرجا مناره میسازند باید هرچه میتوانند بلند بسازند، و فکر میکنند که هرچه بلندتر بسازند ثواب بیشتری بردهاند، مؤذن را مثلاً به خدا بیشتر نزدیک میکنند. نه، این، اتخاذ از اهل سنت است. مناره مسجد ــ یعنی مأذنه نه مناره ــ مأذنه ــ یعنی جای اذانگفتن ــ باید به اندازه قامت دیوار مسجد بلند باشد، هرچه بلندتر شود بدعت است. امام؟ع؟ این منارههای بلندتر از دیوار مسجدها را خراب میفرمایند. محرابهایی که به شکل مقصوره ساخته میشود نیز از بدعتهای حکّام بنیامیه است که برای حفاظت جانشان میساختند، برای اینکه به اصطلاح ترور نشوند داخل آن مقصورهها میشدند. امام؟ع؟ آنها را هم خراب میکنند. مساجد سقفدار را هم
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 216 *»
خراب میکنند. و این قبیل امور که در احادیث ظهور ذکر شده است.([107])
فکر خوب در نماز بد نیست، طاعت باشد بد نیست. انسان نمازش را شروع میکند یا هرطاعتی که به توجه احتیاج دارد شروع میکند، و بعد در افکار خوبی باشد، خیالات صالحهای باشد، عیبی چندان ندارد. اما بدبختی ما این است که ماها توی فکر دنیا میرویم، و چهبسا دنیایی باشد که معصیت هم باشد. در نماز تدبیر معصیت کنیم، فکرِ فراهمکردنِ اسباب معصیت باشیم، اینها مشکل است.
مقصود این است که این دسته در هرحالی ظالم به خود هستند. عرض کردم که تعبیر به شکل جمله اسمیه است. در زبان عربی، جمله اسمیه افاده ثبوت و دوام میکند. و هر سهدسته که در این آیات معرفی شدهاند به همینطور معرفی شدهاند، به صفت ثابت و راسخ و دائمیشان معرفی شدهاند. فمنهم ظالم لنفسه؛ بندگان ما سه دسته هستند دسته اول همیشه عمر به خود ستمگرند. خوب که فکر میکنیم میبینیم ما هستیم. در چه امری به خودمان ظلم نکردهایم؟ در چه امری؟ ببینید میتوانیم امری را پیدا کنیم که در آن امر به خیر خودمان قدم برداشته باشیم؟ به خودمان ظلم و ستم نکرده باشیم؟ و اگر همینطور محشور شویم، آنوقت معلوم میشود که جز حسرت و ندامت هیچچیزی نداریم، هیچچیزی! دستخالی! با وجود این، کرامت را ببینید، عنایت را ببینید، برکات را ببینید! که این برگزیدگان خدا در میان بندگانش، اینقدر بابرکت هستند که به همینها هم عنایت میکنند و اینها را با خودشان به بهشت میبرند. جنات عدن یدخلونها، اینها همه داخل بهشتهای عدن خواهند شد.
آنهایی که مقتصدند که معلوم است. آنها به واسطه اقتصاد و اعتدالی که دارند، انحراف ندارند و خودشان را با موازین تطبیق کردهاند، از موازین الهی ــ یعنی وجود
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 217 *»
مبارک ائمه و حجتهای خدا بعد از رسولالله؟ص؟ ــ تخطّی نداشتهاند و ندارند. به امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه عرض میکنیم السلام علی میزان الاعمال([108]) میزان اعمال است. یعنی در اعمال، ــ چه اعمال باطنی، چه اعمال ظاهری، چه اعمال نفسانی ــ در همه اعمال، خودشان را با امامشان و با حجت خدا وفق دادهاند. اینها به واسطه این اعتدال، قطعاً شفاعت شاملشان هست و خودشان به فضل شفاعت ائمه هدی؟عهم؟ شفاعتکننده هستند، بلکه از برکات مشایخ عظام+ معتقدیم که اصلاً امر دنیا و آخرت دست اینها است. اینها چون حاملان انوار و فضائل محمد و آلمحمد؟عهم؟ میباشند، همه شئونات آن بزرگواران را برای خلق حکایت میکنند. و از جمله اموری که برای خلق حکایت میکنند امر شفاعت، امر سلطنت، امر حکومت و امر قضاوت بر خلق است. حکم میکنند که چه کسی باید در بهشت باشد و چه کسی باید در جهنم باشد. ایشان حاکمند. بزرگان دین، اهل اعتدال و کاملین، این بزرگواران شافعین هستند. همانطور که در دنیا هدایتکنندگان هستند، در آخرت شفاعتکنندگان هستند. مقام حکومت در ایشان ظاهر میشود، مقام سلطنت آلمحمد؟عهم؟ در ایشان ظاهر میشود، ایشان انشاءالله دست ما را میگیرند و در بهشتها مینشانند. و ایشانند که دست نصّاب را میگیرند و در جهنم جای میدهند. الحمدلله احادیثی داریم که مثل سلمان، مثل ابوذر از طرف امامان مأمور میشوند، ــ در هر زمانی سلمانهای آن زمان، ابوذرهای آن زمان ــ مأمور میشوند که در صف محشر بیایند، و مثل اینکه مرغ دانه برای خودش برمیچیند، از میان دانهها انتخاب میکند، همینطور ایشان میآیند دوستان و اهل محبت را برمیگزینند و انتخاب میکنند.([109])
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 218 *»
برای چشمروشنی این حدیث را از حضرتعسکری؟ع؟ میخوانیم که با این ایام شریف هم مناسبت دارد، و مخصوصاً که حدیث هم مربوط به آیه مورد بحث ما است، و از حسن تقدیر در صفحه 110 تفسیر امامعسکری؟ع؟ مذکور است که این عدد نیز عدد نام مبارک امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه میباشد. قسمتی از حدیث را که ادامه فرمایشات رسولخدا به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است میخوانم که حضرتامیر صلواتاللّهعلیه عنایت و آقایی فرمودند و در یک جریانی به فریاد ثابت بن قیس که یکی از دوستان ایشان بود، رسیدند. یک منافقی او را که در کنار چاهی بود ناگهان در چاه انداخت، امیرالمؤمنین به فریادش رسیدند و حفاظتش کردند. حالا طرز حفاظت را که بر اساس فرمایشات حضرتعسکری؟ع؟ در این کتاب است و همهاش همراه با معجزه است عرض نمیکنم.
بعد که امیرالمؤمنین جریان را خدمت رسولخدا عرض کردند که من اینطور به فریاد ثابت بن قیس رسیدم و او را از آن مهلکه نجات دادم، رسولخدا؟ص؟ فرمودند: یا اباالحسن ان اللّه عزّوجلّ قداوجب لک بذلک من الفضائل و الثواب ما لایعرفه غیره خداوند به واسطه این کاری که کردی و دادرسی یکی از دوستانت را نمودی، برای تو فضائل و ثوابی واجب فرمود که جز خدا کسی نمیداند. و بعضی از آنها را رسولخدا ذکر میفرمایند. حال، دقت بفرمایید که این فضائل و ثوابهایی که خدا به امیرالمؤمنین میدهد، نفعش توی جیب چه کسی میرود؟ خدا به آن بزرگوار به واسطه کارهایی که میکرده ثواب میدهد، فضل و فضیلت میدهد، اما این فضلها وثوابها به جیب چه کسی میآید؟ دقت بفرمایید.
ینادی منادٍ یومَ القیامة یکی از آن ثوابهایش این است که روز قیامت منادی صدا میزند این محبّو علیبنابیطالب دوستان علیبنابیطالب کجا هستند؟ فیقوم قوم من الصالحین یک عده از صف محشر برمیخیزند که اینها از صالحین
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 219 *»
هستند. فیقال لهم خذوا بایدی من شئتم من عرصات القیامة فادخلوهم الجنة خطاب به آن صالحین میشود، به آنها میگویند که دست هرکس از اهل محشر و عرصات قیامت را میخواهید بگیرید و آنها را داخل بهشت کنید. این صالحین کیانند؟ این صالحین، انبیاء هستند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه قرآن میفرماید یاایها الرسل کلوا من الطیبات و اعملوا صالحاً([110]) ای رسل، ای فرستادگان، ای انبیاء، از طیّبات بخورید، یعنی خوراک شما ــ در هرجا که باشید ــ خوراک شما طیبات آنجا است. شما جز طیّب چیزی نمیخورید. طیّب به معنای واقعی و حقیقیش، یعنی پاک و پاکیزه از هرگونه اعراض و کدورتها. و اعملوا صالحاً شما کار صالح را انجام بدهید. یعنی اصلاً کار شما کار صالح است و صالح شما هستید. البته شکل عبارت، انشاء است. یعنی خطاب و دستور است، امر است. اما در واقع اِخبار است. یعنی وضع انبیاء اینطور است که جز طیّب نمیخورند، و جز عمل صالح کاری انجام نمیدهند.
شخصی در حضور حضرتصادق؟ع؟ عرض کرد: اللهم انی اسألک رزقاً طیّباً، خدایا من از تو رزق طیّب میخواهم. حضرتصادق فرمودند: هیهات هیهات چه خواستهای داری! کجا؟ این خواسته تو خیلی از اجابت دور است. سل، از خدا اینطور بخواه، بگو خدایا به من رزقی بده که در روز قیامت مرا به آن رزق عذاب نکنی.([111]) یکچنین رزقی، ــ به اصطلاح ما، حلال شرعی ــ حلال شرعی از خدا بخواه. که خدایا به من رزقی بده که به آن رزق مرا فردای قیامت عذاب نکنی. فرمود این حرفی که تو زدی، این رزق طیّبی که تو طلب کردی، این رزق انبیاء است. فرمود: خدا خبر داده و فرموده: یاایّها الرسل کلوا من الطیّبات و اعملوا صالحاً.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 220 *»
پس صالحین ــ در این تقسیمبندی ــ انبیاء هستند. انبیاء به پا میخیزند. خطاب میشود به انبیاء که شما نه تنها خودتان اهل بهشت هستید، بلکه دست هرکس را هم که میخواهید بگیرید و داخل بهشت کنید. فَاَقَلُّ رجلٍ منهم ینجو بشفاعته من اهل تلک العرصات الفالف رجل کمترین این صالحین، کمترین انبیاء، که به برکت او از اهل این عرصات داخل بهشت میشوند، هزارهزار نفر است. هزارهزار نفر ــ نه دوهزار نفر، یعنی یکمیلیون نفر ــ به برکت این صالح که کمتر از همه صالحین میتواند شفاعت کند داخل بهشت میشوند.
ثم ینادی منادٍ دوباره منادی صدا میزند: این البقیّة من محبّی علیبنابیطالب؟ع؟ بقیه از دوستان علی کجا هستند؟ فیقوم قوم مقتصدون عدهای که اهل اقتصاد و اعتدالند برمیخیزند. اینها نقباء و نجباء هستند. بزرگان و کاملان همه دورهها هستند، مخصوص قومی و امتی نیست. خطاب به همه اهل عرصات است. یعنی محبین امیرالمؤمنین از زمان آدم تا قیامت، تمامشان را این منادی صدا میزند. از میان عرصات، بعد از انبیاء؟عهم؟، اهل اقتصاد و اعتدال ــ یعنی کاملین، نقباء و نجباء ــ برمیخیزند.
فیقال لهم تَمَنَّوا علی اللّه عزّوجلّ ما شئتم فرق انبیاء با این گروه این است که به آنها فرمودند بروید خودتان دست هرکس را که میخواهید بگیرید و داخل بهشت کنید. اما به اینها میگویند: هرچه میخواهید بر خدای عزّوجلّ تمنّا کنید، بخواهید، تقاضا و خواهش کنید. فیتمنّون آنها هم از خدا تمنا میکنند، طلب میکنند و میخواهند. فیفعل بکلّ واحد منهم ما تمنّیٰ هرکدامشان هرچه را که بخواهد، خدا خواستهاش را اجابت میفرماید. ثم یضعف له مائةالف ضعف سپس علاوه بر آنچه که خواسته، خداوند به آن صدهزار برابر اضافه میفرماید. شفاعت میخواهد، نعمت میخواهد، رحمت میخواهد، درجات طلب میکند، خدا هم به برکت امیرالمؤمنین
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 221 *»
صلواتاللّهعلیه به او عنایت میفرماید.
ثم ینادی منادٍ این البقیة من محبّی علیبنابیطالب؟ع؟ صدای منادی بلند میشود که بقیه دوستان علیبنابیطالب کجا هستند؟ فیقوم قوم ظالمون لانفسهم معتدون علیها کسانی که به واسطه معصیت به خود ظلم کردهاند، موازین را حرمت نکرده و از حقها و حدها تجاوز نمودهاند، و از اندازهها گذشتهاند؛ اینها برمیخیزند. حالا با آنها چه باید کرد؟ آنها ــ چون ظالم به خود هستند ــ خودشان که نمیتوانند به بهشت بروند، اما با خودشان از دنیا چه بردهاند؟ من محبّی علیّبنابیطالب. محبت و مودّت امیرالمؤمنین را با خودشان از دنیا بردهاند.
فیقال این المبغضون لعلیّبنابیطالب؟ع؟ آنگاه صدا بلند میشود که دشمنان علی کجا هستند؟ فیؤتیٰ بهم جمّ غفیر عده خیلی زیادی را میآورند، هرچه دلتان بخواهد! دیگر باید دلمان هم خیلی بخواهد! از این دشمنها خیلی میآورند، و عدد عظیم کثیر عدد خیلی بزرگ و زیادی میآورند. فیقال ألانجعل کلّ الف من هؤلاء فداءً لواحد من محبّی علیبنابیطالب؟ع؟ لیدخلوا الجنة میفرماید از طرف خدا اینطور گفته میشود که آیا هزار دشمن علی را فدای یکشیعه و دوست علی قرار ندهیم؟ این دوستانی که خودشان نمیتوانند بهشت بروند، باید فدایی بدهند، باید تمام گناهانشان را بار آنها کنند. غیر از این هم نمیشود، باید تمام گناهان را بر آنها بار کنند. برای اینکه هر یکنفر از این محبین امیرالمؤمنین داخل بهشت شود، هزارتا دشمن علی را فدایش میدهند، فدایی باید به جهنم برود و بسوزد. فینجی اللّه عزّوجلّ محبّیک رسولالله به امیرالمؤمنین میفرمایند خدا محبین تو را نجات میدهد و یجعل اعداءک فداءهم دشمنان تو را هم فدایی آنها قرار میدهد و به جهنم میبرد.
ثم قال رسولالله؟ص؟ هذا الافضل الاکرم این علی است که بعد از رسولخدا از همه امت و از همه خلق بالاتر و در نزد خدا محترمتر است. نظر به اینکه ممکن است
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 222 *»
یککسی به ذهنش خطور کند که چطور میشود هزارتا دشمن را فدای یکدوست کنند و آن یکدوست را به بهشت ببرند؟! آیا میشود اندازه و مقدار کرامت علی بر خدا و احترام و حرمت او را نزد خدا فهمید که چقدر است؟! حالا خدا به احترام علی که محبتش در دل این دوست است، و این دوست به جهت نقصان ــ نه از روی عناد با خدا و دشمنی با دین، نه از روی محاربه با خدا و محاربه با اولیای خدا ــ معصیت کرده؛ به سبب غلبه شهوت، مساعدنبودن دوره عمر و شرایط نتوانسته آنطوری که وظیفه داشته به وظیفهاش عمل کند، مرتکب معاصی شده. و آنقدر هم معاصی او زیاد است که او را به بهشت نمیبرند؛ ولی به علی محبت دارد، و علی در نزد خدا خیلی گرامی است. کرامت علی نزد خدا کم نیست. حال، خدا از علی احترامداری کند، و به کرامت علی و به حرمت علی هزارتا دشمن علی را فدای یک دوست علی بکند، چیزی نیست، و نباید به چشم زیاد بیاید؛ از این جهت فرمود هذا الافضل الاکرم این بزرگوار در نزد خدا بعد از من از همه افضل و بهتر و اکرم و گرامیتر است. محبّه محبّ اللّه و محبّ رسوله هرکس علی را دوست داشته باشد خدا را دوست داشته، رسولالله را دوست داشته، و مبغضه مبغض اللّه و مبغض رسوله دشمن علی دشمن خداست، دشمن رسولالله است هُم خیارُ خلق اللّه من امة محمّد؟ص؟. دوستان علی، ــ هرکس هستند، همینقدر علی را دوست دارند ــ انتخابشدگان خدا و برگزیدگان خدا از میان خلق خدا میباشند. خدا از میان امت محمد دوستان علی را برگزیده، فضیلت و برتری داده؛ حتی دوستان معصیتکارش را برتری داده. فخر است، مباهات است، افتخار است. الحمدلله ربالعالمین.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 223 *»
مجلس هفدهم
(شب شنبه ـــ 21 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 224 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
سخن در این آیات شریفه بود که خداوند برگزیدگان خود را به امت معرفی میفرماید که ایشان را بعد از رسولالله؟ص؟ وارث قرآن و وارث کتاب قرار داده و از میان بندگان خود ایشان را برگزیده است. و قبل از آنکه رسولالله؟ص؟ از دنیا رحلت بفرمایند و سقیفه و اهلسقیفه بخواهند نقشهای برای این امت بکشند، خداوند خبر داد که بعد از رسولالله؟ص؟ مرجع خلق در مورد دین خدا، کتاب خدا و قرآن، برگزیدگان او هستند. از این جهت بر امت تفضل و کرامت فرمود و تتمّه فضل خود قرار داد که بعد از آنکه رسول فرستاد و قرآن نازل کرد؛ حال، جانشینان رسولالله و وارثان این قرآن را معرفی میفرماید. و همانطور که در این قرآن خبر داده، با معرفیکردن این برگزیدگانِ خود فضل بزرگی شامل حال این امت فرموده، و از راه کرمش این بندگان خود را هم معرفی نموده که بندگان ما کیانند.
بندگان خود را در این آیه شریفه سهدسته قرار داده: عدهای را میفرماید نسبت به خود ظالم و ستمگرند، که به واسطه معصیت و تمایل به عصیان و نافرمانی خدا به خود ظلم میکنند. و معلوم است که کسانی که در رتبه نقصان واقفند همیشه ظالم به خود هستند. و به حسب تقسیمی که بزرگان ما کردهاند، ــ ابتداءاً شیخمرحوم این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 225 *»
تقسیمبندی را فرمودهاند ــ کسانی که در رتبه نقصان واقفند یعنی ضعفای شیعه و مؤمنین ضعیف، ــ که غیر از کاملین را مؤمنین ضعیف میگویند ــ اینها به واسطه مرتبهای که در آن واقفند اهل قصور و تقصیرند، چه در حال انجام طاعات و حسنات، و چه در حال معاصی، به خود ظلم میکنند. چون میتوانند بهتر باشند، میتوانند بر بهتربودن عزم کنند و تصمیم بگیرند، اما اهمال میکنند. در اثر اهمال، در اثر تغافل که خود را به غفلت میزنند، و در اثر تجاهل که خود را به جهالت و سفاهت میزنند، اینها همیشه ظالم به خود هستند. و مییابیم که این گزارش حال ما است. و وقتی که حال خود را اینطور یافتیم، میتوانیم خود را برای تمام مؤمنینِ اولین و آخرین ــ از واقفین در عرصه نقصان ــ مقیاس بگیریم. همه را مثل خودمان و خود را مثل آنها بدانیم، که چقدر خود را با وجود توجهداشتن و دانستن، به غفلت میزنیم. و با عالمبودن و دانابودن خود را به جهالت میزنیم. و با فراهمبودن اسباب توفیق خود را به خذلان میاندازیم. خوب میفهمیم و درک میکنیم که چقدر نسبت به خودمان ظالم هستیم. میتوانیم برای بهترشدن ــ بلکه بهشدن ــ عزم کنیم و تصمیم بگیریم، اما این کار را نمیکنیم. چهبسا تصمیم یک کار خیری را داریم اما اینقدر تأخیر میاندازیم که اسباب از دست میرود، شرایط دگرگون میشود، فرصتها تمام میشود، و ما هنوز به آن عمل خیر اقدام نکردهایم. با اینکه میتوانستیم.
در امور دنیامان وقتی که برای انجام یک امر دنیایی تصمیم میگیریم و عزم میکنیم، چهبسا زحمتها متحمل میشویم، ناملایمات میبینیم، بیخوابی میکشیم، گرسنگی میکشیم، آفتاب و سرما و گرما را متحمل میشویم، که یک امر از امور دنیویمان به انجام برسد؛ ولی در امور آخرت، در طاعات و خیرات همیشه در حال تصمیم هستیم که انشاءالله بعد از این چنین خواهیم کرد! وضع دگرگون بشود بهتر خواهیم شد! این اوضاع تغییر کند، طور دیگری شود تا بتوانیم چنین کنیم! دائماً به تسویف میگذرانیم.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 226 *»
دائماً امروز و فردا میکنیم. صحبت از هفته و ماه و سال آینده میکنیم، تا اینکه فرصتها تمام میشود و به مقصود نمیرسیم و تصمیممان عملی نمیشود.
قرآن همه اینها را به خودمان معرفی میکند. ما را ظالم به خود میخواند. فمنهم ظالمٌ لنفسه اینها هستند که نسبت به خود ستمگرند. میتوانند در تمام حالات به و بهتر باشند، ولی حرکتی نمیکنند، به جهالتها و سفاهتها میگذرانند، به غفلتها میگذرانند. میداند دروغ بد است، باز هم دروغ میگوید. میداند غیبت بد است، باز هم غیبت میکند. نوع این امور و این معاصی که از ما سرمیزند با توجه است. یعنی واقعاً در معصیت تعمد میکنیم. پناه به خدا میبریم، در نافرمانی خدا تعمد میکنیم، در غافلبودن تعمد میکنیم، در جاهلبودن تعمد میکنیم، در سفیهبودن تعمد میکنیم. پس فمنهم ظالمٌ لنفسه دستهای از بندگان ما اینطورند که همیشه به خود ستمگرند.
و منهم مقتصد دستهای دیگر از بندگان ما معتدلند، اهل کمالند. اینها به واسطه اعتدال میل به معاصی ندارند، تعمد در معصیت نمیکنند. و اینان به حسب تقسیمبندی بزرگان ما+ اهل کمال هستند، اینها را کاملین میگوییم.
و منهم سابقٌ بالخیرات عدهای دیگر و دستهای دیگر هم هستند که در جمیع خیرات بر همه بندگان سبقت گرفتهاند. ایشان هم دستهای از بندگان هستند که ــ عرض کردم ــ خدا شهادت و گواهی میدهد به اینکه این بزرگواران در جمیع خیرات در همه عالمها بر همه خلق سبقت گرفتهاند. وقتی که خداوند از وجود چنین بندگانی خبر میدهد، و از اینکه در میان بندگان چنین اشخاصی هستند، خواه و ناخواه انسان در نزد آنان خاضع و خاشع میشود. میداند کسانی که در جمیع خیرات بر همه بندگان سبقت گرفتهاند، یقیناً در گرفتن فضل و فیض خدا از همه بندگان جلوتر هستند، و برای سایرین در جمیع خیرات و جمیع فیضهای الهی واسطه هستند، و آنچه خیر و فضل و فیض به هرکس میرسد از برکات ایشان است.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 227 *»
پس از جمله اموری که باید خود را به ساحت قدس ایشان نیازمند دانست، گرفتن علم قرآن از ایشان است، و مرجع دین و ملجأ و مأویٰ قراردادن آنها برای نجات دنیا و آخرت است، که آنها محمد و آلمحمد؟عهم؟ هستند. اما چون سخن ما، بعد از رسولالله و وراثت از رسولالله؟ص؟ است، پس ایشان عترت طاهره رسولالله هستند که در این حدیث شریف از امامرضا؟ع؟ میخواندیم، و امام معین فرمودند که مراد از ایشان عترت طاهره هستند که بعد از رسولخدا؟ص؟ وارث کتابند. ایشانند که به واسطه سبقتگرفتن در جمیع خیرات، همه بهشتها را مالکند. چون بهشتها مکافات و جزای خیرات است، و ایشان به اعمال خود، به طاعات و حسنات خود، تمام بهشتها را مالک شدهاند. اگر به کسی خیری و فضلی میرسد فضل ایشان است، و از برکات ایشان و عنایت ایشان است.
پس آنانی که اهل اعتدالند در مرتبه اول انبیاء هستند، و بعد بزرگان دینند که نقباء و نجباء باشند. آنها هم به واسطه عترت طاهره رسولالله؟ص؟ به درجات بهشت میرسند. و اما آنانی که ظالم به خود هستند، آنها هم به برکت ولایت و محبت ایشان، و خضوع و خشوع در نزد ایشان، و تسلیم امر ایشان، و تصدیق فضائل ایشان، اهل نجات خواهند شد و در بهشتها قرار خواهند گرفت.
به همین جهت خدا از بهشتها ــ آن بهشتهایی که این سهطایفه در آن بهشتها هستند ــ خبر میدهد؛ با این تفاوت که طایفه سوم که برگزیدگان خدا هستند مالک اصلی بهشتها هستند، که خداوند به کرم و فضل خود همه بهشتها و نعمتهای بهشتی را به ایشان انعام فرموده است. و اما دسته دوم که انبیاء و نقباء و نجباء هستند، به واسطه تبعیت صددرصد از دسته سوم، به ایشان بهشتهایی را عنایت میکنند. و اما به ظالمین به خود هم ــ به واسطه محبت و ولایتی که دارند ــ به آنان هم بهشت میدهند. اما به هرکسی به اندازه رتبه و جایگاه خودش عنایت میفرمایند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 228 *»
بهشتهای ما بالنسبه به بهشتهای نجباء، بالنسبه به بهشتهای نقباء، بالنسبه به بهشتهای انبیاء، بالنسبه به بهشتهای خود ائمههدیٰ؟عهم؟، معلوم است که چه بهشتهایی است. مناسب ما است. بهشتهای نجباء مناسب ایشان است، بهشتهای نقباء مناسب ایشان است، بهشتهای انبیاء مناسب ایشان است، بهشتهای آلمحمد؟عهم؟ هم مناسب خودشان است، آنطوری که آنان عبودیت کردهاند همانطور بهشت برایشان درست شده. برای انبیاء و سایر مراتب هم همینطور است. ولی نوع بهشتها صفاتشان یکسان است. جنّات عدنٍ یدخلونها بهشتهای عدن است که اینها همه داخل میشوند. اما نه اینطور که با هم و در کنار هم باشند، و ــ به گفته آن شخص ــ در آن بهشتها با هم بنشینند و بستنی نوشجان کنند. نه. مقامات مختلف است، شئونات مختلف است، حتی به طوری است که تمنّای مقام یکدیگر را هم در آنجا نمیکنند. آنجا غیر از اینجا است که تا انسان وارد منزل کسی میشود و زینت منزل او را، یا وضع ساختمان را، یا وسعت حیاط منزل را میبیند، میگوید ای خدا، کاش میشد برای من هم همینطور فراهم میشد! آخر ما چه بدی کردهایم؟! آیا این صاحبخانه نزد خدا از ما عزیزتر است؟! و از این قبیل حرفها. نوعاً اینطور تعابیر را دارند. اینها تمناهای بیجایی است که میکنیم. اگر نعمتی در دست دیگری میبینیم حسادت میورزیم، آن نعمت را تمنا میکنیم. و حال آنکه اشتباه میکنیم، اگر ما هم لایق آن نعمت بودیم، سزاوار آن نعمت بودیم، آنکسی که نعمتها را تقسیم کرده و میکند، او به ما هم میداد. قدقَسَمَهُ عادلٌ بینکم خدای عادل به دست امام عادل روزیها را تقسیم میفرماید، و هیچ ظلمی نمیشود، هیچ ظلمی در کار نیست. و اگر بینعمتی و محرومیتی هست، باز هم به واسطه معاصی است. از خود ما است که بر ما است. در اینجا چون باطن امر را نمیبینیم و بیخبریم این تمناها را داریم، اما در بهشتها هیچ از این تمناها نیست.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 229 *»
یکوقتی عیسیبنمریم؟ع؟ از نعمتهای بهشت سخن میفرمودند که در بهشت چه نعمتهایی خدا قرار داده؛ یکی از حواریین سؤال کرد که آیا در آنجا همه یکسانند؟ نعمتهایشان یکسان است یا نه؟ به دنیا قیاس کرد؛ که اگر یکسان نباشد، برای آنانی که از بعضی نعمتها محرومند و آن نعمتها را برای بعضی دیگر میبینند، مایه حسرت و تمنا میشود. و وقتی که بهشت جای حسرت باشد، جای تمنا باشد، که دیگر بهشت نیست. انسان ناراحت است که ببیند کسی چیزی دارد و او ندارد. مثل دنیا است. یا بهشت دیگری وسعتی دارد که بهشت این ندارد. این چطور میشود؟
آن بزرگوار دأبش این بود که نوعاً مطالب را با مثال ذکر میفرمود که خوب در مغز جا بگیرد. مثال میزد. در این زمینه هم مثالی زد، فرمود اگر عیدی باشد و شخصی بخواهد به اشخاصی لباس هدیه کند، بعضی از این اشخاص بزرگند بعضیها کوچکند، حالا لباس عیدی که میخواهد به اینها بدهد آیا به همه یکسان بدهد؟ به همه لباسهای بزرگ بدهد؟ یا نه، به همه لباسهای کوچک بدهد؟ معلوم است که اگر لباسهای بزرگ را به کوچکها بدهد میگویند ما را مسخره کرده، این لباسها به تن ما نمیخورد، خواسته ما را مسخره و استهزاء کند، نخواسته به ما عیدی بدهد. همچنین اگر به همه لباسهای کوچک بدهد، بزرگها این حرف را میزنند که این میخواسته ما را مسخره و استهزاء کند، این لباس به اندام ما نمیآید، این برای بچه ما خوب است مثلاً. پس شایسته آن است که به هرکسی لباسی مناسب او را بدهد. بعد که این لباسها را میپوشند، آن بچههای کوچک که به لباسهای بزرگها نگاه میکنند نمیگویند ای کاش به ما هم لباس بزرگ میداد! ابداً تمنایش را هم نمیکنند. بزرگها هم همینطور، تمنای این را نمیکنند که ای کاش به ما هم مثل این لباسهای کوچک بچهها میدادند! نه، هرکسی به سهم خودش و وضع خودش راضی است و میگوید همینطور درست و شایسته است. درجات بهشت و مراتب
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 230 *»
بهشت اینگونه است. هیچگاه ما در آنجا تمنای مقام بزرگان را نخواهیم کرد، بزرگان تمنای مقام انبیاء را نمیکنند، انبیاء تمنای مقام آلمحمد؟عهم؟ را نمیکنند، و آلمحمد هم تمنای مقام محمد؟ص؟ را نمیکنند. هرکسی به سهم خودش و وضع خودش راضی است و همان را مناسب خود میداند، و هیچ تمنا و حسرت به این شکلها که در دنیا هست در آنجا نیست.
پس آیات شریفهای که خداوند در آن آیات به بندگان خود مژده میدهد، ظاهراً همه را شامل است. اما توجه به این نکته داریم و میدانیم که هرکسی شایسته مقام و رتبهای است که از آن تخطی نمیکند و تمنای بالاتر از آن هم در دلش نیست. خیلی هم از بهشتهایشان خُرسندند. جنتهای عدنی که اینها در آن جنتها داخل میشوند یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً اینها در آن بهشتها به دستبندهایی از طلا و لؤلؤ زینتکرده میشوند و لباسهم فیها حریر لباس ایشان در آن بهشتها ابریشم است. معلوم است که این تعبیرات به زبان عالم ما است، ولی طلای آنجا چگونه است؟ لؤلؤ آنجا چگونه است؟ حریر آنجا چگونه است؟ امور دیگری است. آنها زینتهایی است که از برکات خیرات و برکات شفاعتها و عنایات و فضلها و کرمهای آلمحمد؟عهم؟ به بندگان خدا داده میشود. آنجا امر امر دیگری است. آنقدر خُرسندند و از نعمتها لذت میبرند که حرفشان در آنجا این است و قالوا الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن میگویند سپاس خدایی را که از ما غم بزرگ قیامت را برطرف کرد، غم آن عذابها و ترس آن عذابها را از ما برطرف کرد. انّ ربّنا لغفور شکور پروردگار ما به فضل علی صلواتاللّهعلیه بر ما ترحم کرد و ما را بخشید. گناهانمان را آمرزید. و به برکت محمد؟ص؟ شکور است، طاعات ما را قبول کرد، و این طاعات و عبادات و حسنات ناقابل و سر و پا شکسته ما را به فضل رسولالله و کرم آن بزرگوار؟ص؟ از ما پذیرفت و شکرگزاری نمود.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 231 *»
الذی احلّنا دار المُقامة من فضله آن خدایی که به فضل و کرمش ما را داخل خانهای کرد که همیشه در آنجا خواهیم بود. فضل خدا شفاعت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. یعنی به شفاعت ایشان ما را در آن خانهها داخل فرمود که لایمسّنا فیها نصبٌ و لایمسّنا فیها لغوب در آن خانهها هیچ زحمتی و مشقتی برای ما نیست و نتیجه زحمت و مشقت که کسالت و خستگی و فرسودگی باشد نیز در آن خانهها برای ما نیست.
عرض شد حدیث شریفی که اجمالاً دیشب اشاره کردیم، مژدهای برای اهل ایمان است که در ضمن تفسیر این آیه شریفه رسیده. حدیثی هم از حضرتباقر؟ع؟ درباره همین آیه رسیده که حضرت فرمودند هی لنا خاصةً([112]) این آیه مخصوص ما است. «مخصوص ما است» ظاهراً دو معنی دارد: مخصوص ما است، یعنی مخصوص ما آلمحمد؟عهم؟ و سایر سادات و ذراری رسولالله؟ص؟ است که از طریق پدر یا مادر یا هردو به امیرالمؤمنین و فاطمهزهرا سلاماللّهعلیهما منسوب شوند. معنای دیگرش هم این است که هی لنا خاصةً این آیه مخصوص ما است، یعنی مخصوص ما و دوستان و محبّین ما است. محبین ما، از انبیاء گرفته تا همین مؤمنین و شیعیان ناقص و ضعیفِ در ایمان، همه را میفرماید. هی لنا خاصةً مخصوص ما است. یعنی بقیه کسانی که در ولایت ما نیستند آنها خارجند، این آیه شامل حال آنها نیست. هردو معنایش از احادیث استفاده میشود.
بعد به ابیاسحاق که از اصحاب حضرت است فرمود یا ابااسحاق اما السابق بالخیرات فعلیّبنابیطالب و الحسن و الحسین و الشهید منا. مقصود خدا از این آیه شریفه، در آنجایی که میفرماید و منهم سابق بالخیرات علیبنابیطالب وحسن و حسین و شهید از ماست. شهید از ما، یعنی هر امامی که در دوره امامت خودش شاهد بر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 232 *»
خلق است. شهید به معنای شاهد است، شاهد بر خلق، گواه بر خلق، که در روز قیامت همراه قوم خود میآید و بر آنها شهادت و گواهی میدهد؛ که امروز امامزمان صلواتاللّهعلیه بر ما شاهد و شهید و گواه هستند. پس تمام ائمه را شامل است. یعنی مراد از «سابق به خیرات» همه ائمه ــ از امیرالمؤمنین تا امامزمان صلواتاللّه علیهماجمعین ــ میباشند.
بعد فرمود و اما المقتصد فصائم بالنهار و قائم باللیل مراد خدا از اینکه فرموده دستهای دیگر هستند از بندگان ما که مقتصدند، معتدلند، اعتدال دارند، انحراف ندارند، تعمد در معصیت ندارند؛ آن کسانی هستند که روزها را روزه میگیرند و شبها را به قیام و عبادت میگذرانند؛ که معلوم است مراد امام؟ع؟ کاملین هستند. انبیاء و نقباء و نجباء کسانی هستند که روز ــ اگر روزه هم نباشند ــ برایشان در حکم روزه است. شب هم ــ اگرچه بخوابند ــ برای آنها عبادت نوشته میشود. به واسطه اعتدالی که دارند، خوابشان از روی هویٰ و هوس نیست، به اذن خدا و در رضای خداست. اگر روزه را افطار کرد و روزه نگرفت، از روی هویٰ و هوس نیست، بلکه از روی اذن و رخصت و رضای خداست. در هرحالی در رضای خدا به سرمیبرند. مراد امام؟ع؟ این است که مقام اعتدال که مقام کمال است یکچنین مقامی است.
و اما الظالم لنفسه ففیه ما فی الناس اما دسته اول ــ طبق ترتیببندی آیه ــ یعنی آن کسانی که ظالمند به خود و به خود ستمگرند، آنان هم از ما هستند. اول حدیث فرمودند فهی لنا خاصةً این آیه مخصوص ما است. پس اگر «لنا» را مطابق این دو معنایی که عرض کردم معنی کنیم، این آیه شامل همه دوستانشان میشود، دوستان ضعیف هم داخل میشوند. اگر درباره سادات هم معنا کنیم، سادات ضعیف که اهل کمال نیستند، در رتبه نقصانند، اما مؤمن هستند، شیعه هستند، اثناعشری هستند و اهل ولایتند، داخل میشوند. و مانعی ندارد و از احادیث دیگر هم استفاده میشود که اگر درباره سادات هم معنا کنیم، باز هم مراد از منهم ظالمٌ لنفسه، تمام شیعیان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 233 *»
اثناعشری ضعیفالایمان واقف در رتبه نقصان هستند؛ که الحمدلله ربالعالمین از برکات مشایخ عظام+ میدانیم که تمام خلق، عالم، جاهل، حکیم، غیرحکیم ــ همینقدر که صاحب مقام کمال نیستند ــ همه در این رتبه هستند، و همه با هم به حساب آمدهاند فمنهم ظالمٌ لنفسه.
حال، اینها چه کسانی هستند؟ آنانی هستند که آنچه که در دیگران وجود دارد، در ایشان هم وجود دارد. در دیگران چه وجود دارد؟ نفس اماره بالسوء، ضعف معرفت، ضعف بصیرت، تمایل به نافرمانی و معصیت. و به واسطه همان نفس اماره بالسوء مثل سایرین هستند که دائماً دلشان میخواهد معصیت کنند. دائماً دلشان میخواهد شرایط معصیت پیش بیاید. از معصیت لذت میبرند. در معصیتکردن تعمد میکنند. اینها اینطوری هستند. اما یکعنایتی، یکلطفی، کرامتی شامل حالشان شده، و آن این است که به واسطه محبت و ولایتِ آلمحمد؟عهم؟ و این برگزیدگان خدا؛ و هو مغفورٌ له آمرزیده شدهاند. شفاعت شامل حالشان میشود و آمرزیده میشوند. عنایت و توجه شامل حالشان میشود، آلمحمد؟عهم؟ از ایشان دستگیری میکنند و آنها را هم در بهشتها داخل خواهند فرمود.
حدیثی که دیشب از حضرت عسکری؟ع؟ خواندیم، در مورد همین شیعیانِ محبین امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بود. در آن حدیث میفرمایند در روز قیامت میگویند بقیه دوستان علیبنابیطالب کجایند؟ این شیعیان ضعیف که به معاصی مبتلا شدهاند، اینها برمیخیزند؛ اما به واسطه ظلم و ستم به خود و تجاوز از حد خود، نمیتوانند به طرف بهشت قدم بردارند. یعنی هیچ استحقاقی در آنها نیست، هیچ نوری ندارند که با آن نور بتوانند آن وادی و آن عرصات ظلمانی را خودبهخود طی کنند. از فضل امیرالمؤمنین، از کرم و عنایات آن بزرگوار، دستور داده میشود که منادی صدا بزند: دشمنان علی کجا هستند؟ دشمنان علی برمیخیزند، و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 234 *»
چه جمعیت زیادی هستند! آنوقت آنها را فدایی اینها قرار میدهند. در برابر هریک از این دوستان ضعیف، هزارنفر از آنها را به جهنم میبرند و گناهان اینها را بر دوش آنها میگذارند، و بالاخره شفاعت شامل حالشان میشود.
آنچه مهم است، محبت و ولایت است. این امر را باید ضعفای شیعه قدردانی کنند تا محبت و ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ در ایشان ضعیف نشود، سعی کنند که این نعمت از آنها گرفته نشود. و این نعمت را اگر کوچک بشمرند از ایشان گرفته میشود. اگر با دشمنان محمد و آلمحمد؟عهم؟ بپیوندند، با آنها محبت کنند، به طرف آنها متمایل شوند، این محبت آهستهآهسته ضعیف میشود، و کمکم ممکن است از دلهایشان گرفته شود. این فرمایشات درباره کسانی است که محبت را از دنیا سالم ببرند. محبت در دلشان سالم باشد، رخنه پیدا نکرده باشد، ضعیف نشده باشد. از این جهت انشاءالله ضعفای اهل ایمان باید در امر محبت و ولایت تمرین کنند، تا روزبهروز در ایشان قوت بگیرد.
و از اموری که محبت ما را به محمد و آلمحمد؟عهم؟ و بزرگان دین تقویت میکند، محبت به اخوان مؤمنین است. باید به همین برادران مثل خودمان، همین برادران ضعیف، همینها که در رتبه خودمان هستند، محبت داشته باشیم، برای یکدیگر دعا کنیم، خیر یکدیگر را از خدا بخواهیم، شرّ یکدیگر را نخواهیم، بدی برای یکدیگر نخواهیم، بر علیه یکدیگر سخن نگوییم، غیبت نکنیم، تهمت نزنیم، ناروا نگوییم. همّت کنیم در اینکه از بدیهای یکدیگر عفو کنیم، امور دنیوی را ملاک قرار ندهیم، بر اساس امور دنیوی با یکدیگر دشمنی نکنیم، در میان خانوادهها با یکدیگر مهربان باشیم، زن نسبت به شوهر، شوهر نسبت به زن، پدر نسبت به فرزند، فرزند نسبت به پدر، فرزندان با یکدیگر، با محبت رفتار کنیم، بامحبت باشیم؛ چراکه محبت محمد و آلمحمد؟عهم؟ در همینجاها ظاهر میشود. مظاهر محمد و آلمحمد؟عهم؟ و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 235 *»
آنجاهایی که نور ایشان متلألئ است و متجلی شده است همین موارد است.
نسبت به احکام دین احترام بگزاریم، نسبت به حدود نماز، حدود طاعات احترام بگزاریم. به مجامع ذکر فضائل و ذکر مصائب حرمت بگزاریم. یکی از حرمتهای این مجالس سکوتکردن و آهسته صحبتکردن در این مجالس است، حرمت اهل مجلس را نگهداشتن است. این بلند صحبتکردنهای شما بیحرمتی به مجلس و اهل مجلس و صاحب مجلس است. مرتب هم تذکر میدهند که اینقدر بلند سخن نگویید، اما توجه نمیکنید. از حرمت و محبتِ به مجلس و اهل مجلس، احترامداری وضع مجلس است. دائماً دستور سکوتدادن بد است. معلوم میشود که محبت ضعیف است. دوستداشتن مجلس و حرمت به مجلس این است که انسان سکوت کند، آرام باشد. اگر میخواهد با دوستش، برادر کناریش سخنی بگوید، به اختصار سخن بگوید و آرام بگوید. سروصدای بیمورد، بیحرمتی به مجلس است. مخصوصاً اگر در مجلس اعلام شود که ختم صلوات است، یا برای روح میتی از اموات مؤمنین یا مؤمنات قرآن تلاوت شود. باید از قرآن حرمتداری شود، نسبت به صلوات حرمتداری شود. ولی متأسفانه ــ حتی در مجالس ختم صلوات که صلوات خوانده میشود یا قرآن خوانده میشود ــ حرمت رعایت نمیشود. رعایت کنید انشاءالله، توجه داشته باشید.
زنها هم توجه داشته باشند که اینقدر در مجلس سروصدا نداشته باشند. بنا نیست که صدای بلندگوها را زیاد کنند، همسایهها اذیت میشوند، از زیادبودن صدای بلندگوها شکایت دارند، و حق هم دارند. وقتی که آماده نیستند و در مجلس نیستند، صدای نامناسبی است، اذیت میشوند. از این جهت رعایت آنها لازم است. به همین جهت خودِ زنها باید مجلس را آرام نگه دارند، بیجهت با یکدیگر سخن نگویند، بلندبلند حرف نزنند، بچهها را رعایت کنند، سروصدا بلند نکنند. حرمتداری از مجلسِ مصیبت یا مجلسِ ذکر فضائل، همین سکوت است.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 236 *»
در قرآن هم که فرموده: وقتی قرآن خوانده میشود سکوت کنید، گوش بدهید.([113]) حرمت قرآن اینطوراست. البته مصیبتخواندن یا فضیلتگفتن یا مجلسی که برای مصیبت و فضیلت منعقد میشود غیر از مجلس عروسی است، غیر از مجلس دید و بازدید است، غیر از مجلسهای خانه است. برای احترام به مصیبت و یا فضیلت منعقد شده، و احترام دارد. نباید بچهها سروصدا کنند، زنها بیجهت با یکدیگر صحبت نکنند، بلند صحبت نکنند. از این جهت زنها اجازه دارند به یکدیگر دستور سکوت بدهند. از طرف چهکسی؟ از طرف خدا، از طرف رسولخدا و ائمههدیٰ؟عهم؟. بگویند خانم ساکت باش، بلند حرف نزن، بیجهت حرف نزن، بچهات را ساکت کن. اگر بنا است با دوستتان یا با خویشتان حرف بزنید، بروید داخل حیاط حسینیه صحبت کنید. چرا داخل محل شبستان و سالن صحبت میکنید؟ مزاحمت فراهم میکنید؟ بروید داخل حیاط بنشینید. زنها حق دارند، اجازه دارند که یکدیگر را بر این کار ملامت کنند، دستور سکوت بدهند. همانطور که ما مردان بر یکدیگر این حق را داریم. آقا چرا بلند حرف میزنی؟ آهسته حرف بزن. هرکسی میتواند تذکر بدهد که بلند حرف نزن، آرام صحبت کن، اینجا محل عمومی است، مال همه است، نباید بلند حرف بزنی، اسباب زحمت فراهم کنی، اعصاب دیگران را ناراحت کنی. در اینجا همه بر یکدیگر این حق را داریم. او هم نباید بگوید آقا به تو چه مربوط است؟ یا آن خانم بگوید به تو چه مربوط است؟ نه، به همه مربوط است، همه در این مکان شریف حق دارند، همه حق دارند به یکدیگر تذکر بدهند که رعایت کنید، حرمتداری کنید. انشاءالله حرمتداری کنند، رعایت کنند.
یک تذکر دیگری هم برای زنها عرض میکنم، شما مردها هم توجه داشته باشید، زنها را در این امور کمک نکنید. نوعاً در شبها برای بچههایشان خوردنی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 237 *»
میآورند، این خوردنیها گاهی بیسکویت است، گاهی شکلات است، گاهی تخمه است، گاهی پسته است؛ روزها بروید سالن زنها را نگاه کنید، تمام این سالن را این آشغالها گرفته، ریزههای بیسکویت ریخته، لقمههای نان ریخته، پوستتخمه ریخته. گاهی صبحها خود ما اینجا درس داریم، باید با گوشه عبا اینها را کنار بزنیم و برای درسخواندن بنشینیم. چرا باید اینطور باشد؟ نه یکروز، نه دوروز، نه سهروز، هرروز باید این گرفتاری باشد. این فرشها باید مرتب هرروز جارو شود، جارو جاروی برقی است، برق مصرف میشود، محل هم بزرگ است، وسیع است. همه این مسئولیتها بر عهده همین خانمها و این مردهاست که پول میدهند و خانمها برای بچههایشان این چیزها را میخرند و اینجا میآورند. انصاف بدهید، توی خانه خودتان، روی فرش و قالیتان، این کار را میکنید؟ خانمها اجازه میدهند که آنجا بچه بیسکویت بخورد و نرمه بیسکویتها را بریزد، تخمه بریزد، پوستتخمه بریزد؟ که هرروز این اوضاع توی این محل هست. سالن وسیع است، اینهمه فرش باید جارو شود. آنکسی که وقتش را صرف جاروکردن میکند، آن برقی که در جارو کردن اینها مصرف میشود، همه مسئولیتش بر عهده این خانمها و مردهایی است که در این امر به خانمها کمک میکنند. اجازه ندهند! تمام وقت مجلس ما یکساعت تا یک ساعتونیم میشود، حالا بچهها چیزی نخورند، چرا این برنامهها باشد؟!
و دیگر اینکه بچههای دیگری که ندارند، تماشا میکنند، یا اگر به بچهها بدهند باعث مریضیشان میشود. این بیسکویتها و این نوع تنقلات نوعاً مایه مریضی بچهها است، چرا این کار را میکنید؟ بچههای کوچکتر واقعاً مریض میشوند، مزاجهایشان ضعیف است، یا خانه غذا خورده، یا بعد میخورد، یا شیر میخورد، برای او مناسب نیست. بچهای هم که میبیند گریه میکند و میخواهد، به او بدهند باعث مریضی او میشود. اینها همه به جهت این کارهای بیجا است. این کارها را
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 238 *»
نکنند، بیجهت این دلسوزیها را برای بچهها نکنند، میخواهند بچهها را سرگرم کنند به یک وسیله دیگری و طور دیگری آنها را سرگرم کنند. رعایت کنند، حرمتداری کنند. توجه دارید که این محل شریف؛ اگرچه به نظر بعضیها ممکن است نعوذباللّه از سینما هم پستتر باشد. خدا لعنتشان کند. اما برای اهل ایمان معلوم است که اینجا محل عنایت است، محل رحمت است، محل توجه بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه است، محل ذکر فضائل و مصائب است. اینجا را باید احترام کرد، حرمتداری کرد. ما باید فرق داشته باشیم با آنهایی که اینجاها را از کجاها بدتر میدانند! یا نه، نباید فرق داشته باشیم؟ در مجالس سکوت کنید، حرمتداری کنید، آهسته رفتوآمد کنید، داخل حیاطهای حسینیه سروصدا نکنید، داخل کوچهها بلندبلند حرف نزنید، موتورها را نزدیک حسینیه سوار نشوید؛ اینها حرمتداری از این محل شریف و احترامداری از این جمعیتی است که رفتوآمد میکنند، و باید انشاءالله برای بزرگان دین آبرو باشیم.
نکته دیگری که عرض میکنم و انشاءالله باید توجه داشته باشید این است که ماه محرم نزدیک میشود و گاهی جمعیت بیشتر میشود، به استکان و نعلبکی و قوری و کتری و سینی و . . . احتیاج دارند. بعضیها نذر میکنند و خودشان تهیه میکنند میآورند؛ این هم صحیح نیست. مثلاً لیوان میآورند اما با لیوانهای دیگر متناسب نیست. استکان میآورند اما با استکانهای دیگر متناسب نیست. گاهی استکانهای بزرگتر میآورند، گاهی کوچکتر میآورند که تناسب ندارد. هرکس تصمیمی دارد که از این جهت احسانی کند، یا نذری دارد، پولش را به متصدیان خرید این امور بدهد، آنها خودشان متناسب و آبرومند تهیه میکنند. هم از نظر مجلس آبرومند است، هم از نظر تناسب، و هم زیباتر است.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 239 *»
مجلس هجدهم
(شب يکشنبه ـــ 22 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 240 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
سخن در برگزیدگان خداست که خدا ایشان را برای وراثت کتاب و قرآن بعد از رسولالله؟ص؟ برگزیده و به بندگان خود معرفی فرموده است. و این را فضل بزرگ خود نامیده، یعنی این امر از فضل بزرگ خداست و ادامه فضل الهی است، و همانطور که امر رسالت رسولالله؟ص؟ فضل بزرگ خدا بر امت است، و همانطور که نازلفرمودن قرآن بر رسولخدا؟ص؟ فضل بزرگ خداست، همچنین انتخاب و گزینش خداوند این برگزیدگان خود را، فضل بزرگ خدا بر امت، پس از فضلهای بزرگ پیشین است. قبل از آنکه رسولالله؟ص؟ از دنیا رحلت بفرمایند خداوند این بزرگواران را به خلق شناسانیده، و قبل از آنکه اهل سقیفه نقشه شوم و سوء خود را اجرا کنند خداوند ایشان را معرفی فرمود و فرمود ثم اورثنا الکتاب.
«ثم» در زبان عربی کلمهای است که بر تراخی دلالت میکند. یعنی این جریان بعد از آن جریانهای پیشین، رخ داده. جریانهای پیشین ارسال رسول و نازلفرمودن کتاب است، و متفرع بر آنها و متأخر از آنها، این امر رخ داده؛ میفرماید ما بعد از آن جریانها ــ آن کتابی که بر رسولخود؟ص؟ نازل کردیم ــ حال هم به شما خبر میدهیم که آن کتاب را بعد از رسولمان به برگزیدگانِ از میان بندگانمان به ارث دادیم، و این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 241 *»
برگزیدگان ما به این صفت متصفند که منهم سابق بالخیرات باذن اللّه در جمیع خیرات بر همه خلق پیشی گرفتهاند. و معرفی ایشان هم به عهده خداست، چون خدا این امر را میداند و غیر خدا نمیداند. خدا میدانسته که ایشان در جمیع خیرات بر همه خلق پیشی گرفتهاند، و این سبقت و پیشیگرفتن هم از مراتب فعلاللّه گذشته و همه مراتب فعل خدا به این امر تعلق گرفته، دیگر امری حتمی است، امری نیست که در آن احتمال خلاف داده شود، بدا در آن حاصل شود؛ نه، امری است که جمیع مراتب فعل خدا به آن تعلق گرفته است. از مرتبه مشیت تا مرتبه اذن، همه به این امر تعلق گرفته، و این امر مسلّم و حتم است و واقع شده و همیشه اینطور است.
و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه، در اینجا کلمه «اذناللّه» بیان جمیع مراتب فعل است، نه تنها مرتبه اذن. و اگر همان مرتبه اذن هم باشد، باز سایر مراتب را لازم دارد. از این جهت مشیت خدا، اراده خدا، قدر خدا، قضاء خدا، امضاء خدا و اذن خدا، همه اینها به این امر تعلق گرفته است و این مطلب واقع شده و خواهد شد. این برگزیدگان خدا همیشه به این صفت متصفند و این صفت همیشه علامت ایشان است، که بر جمیع خلق در جمیع خیرات سبقتگیرنده هستند. به همین جهت بر همه خلق حجتند، و به همین جهت باید برای جمیع خلق امام و قدوه و اسوه باشند. این بزرگواران برای همه خلق دلیل خدا هستند. دلیل رضای خدا هستند. به واسطه همین سبقتگرفتن در جمیع خیرات است که هیچکس را بر ایشان حقی نیست، و برای هیچکس تقدمی بر ایشان بلکه لحوق به ایشان نیست. هیچکس نمیتواند لاحق به ایشان شود و در رتبه ایشان قرار گیرد، و گرنه سابقبودن معنی ندارد.
پس ایشان بر همه خلق از اولین و آخرین، انبیاء و غیر انبیاء پیشتر و سبقتگیرنده هستند. و این امر باذناللّه است یعنی تمام مراتب فعل خدا به این امر تعلق گرفته و بدابردار نیست، احتمال خلاف در این امر نمیرود که یکلحظهای در
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 242 *»
تمام لحظاتِ همه عالمها پیش بیاید که در آن لحظه این بزرگواران سابق نباشند، یا یکی از ایشان سبقتگیرنده در جمیع خیرات بر همه خلق نباشد؛ نه، نشدنی است. در حکمت الهی از محالات است. پس از این جهت باذن اللّه فرمود تا خلق این امر را بدانند و به این تعریف و تمجید خدایی مطمئن شوند و برگزیدگان الهی را به این صفت بشناسند.
در این عالم هم خداوند این امر را بارها به وسیله رسولالله؟ص؟ اظهار فرمود، آن بزرگوار فضیلت علی و خاندان خود را بیان میفرمود، و کرامت و حرمت این بزرگواران را بر خدا و در نزد خدا بیان میکرد که عذری برای کسی نماند و معنای این آیه شریفه روشن باشد. دیگر احتیاج نباشد که زمان مأمون برسد، و مأمون بخواهد مراد خدا را از این آیه بداند، و مجلسی ترتیب بدهد و از علمای عراق و علمای خراسان سؤال کند که مراد چه کسانی هستند؟ این برگزیدگان که وارث کتابند کیانند؟ و آنها هم بگویند که مراد همه امّتند، که بعد از رسولخدا همه امت وارث قرآن هستند. و بعد از امامرضا؟ع؟ بپرسد و امامرضا صلواتاللّهعلیه بفرمایند: نه، اینطور نیست که اینها گفتند، مقصود فقط عترت طاهره رسولالله؟ص؟ هستند. علاوه بر این نوع آیات، آنقدر رسولخدا از فضائل اهلبیت؟عهم؟ ذکر فرمود که دیگر امر بر کسی مشتبه نشود. اما خودشان نخواستند، و خواستند بر جهالت و سفاهت باقی بمانند، و این فضلی را که خدا برای این بزرگواران قرار داده انکار کنند و از ایشان منحرف گردند. مردم خودشان خواستند، و گرنه خدا کوتاهی نفرمود، رسولالله کوتاهی نفرمود، فرمود و بیان کرد.
از جمله فرمایشات رسولخدا؟ص؟ در ادامه آن حدیثی که از تفسیر امام عسکری؟ع؟ میخواندیم این بود که رسولالله؟ص؟ فرمودند: انت یاعلیّ افضل شهداء اللّه فی الارض بعد محمد رسولالله؟ص؟ ای علی، تو در روی زمین بعد از محمد رسولالله؟ص؟ از همه گواهان الهی افضل و برتر هستی. حال، ممکن است که مراد از
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 243 *»
این شهداء اللّه انبیاء باشند، یعنی تو از همه انبیاء افضل هستی همانطور که سایر ائمه؟عهم؟ از همه انبیاء افضل هستند. یعنی شماها که جانشین من هستید و بعد از من وارث کتاب هستید، شما از همه انبیاء که شهداءاللّه و گواهان خدا بر خلق بودهاند افضل هستید. و ممکن است که مراد ائمه هدیٰ؟عهم؟ باشند، یعنی تو در میان ائمه هدیٰ، بعد از من، از همه افضل هستی. چون امیرالمؤمنین بر همه ائمه فضیلت دارند. هردو معنی درست است.
میدانیم این بزرگوار بعد از رسولخدا؟ص؟ در روی زمین، افضل گواهان الهی است، به جهت اینکه رسولالله همانجا که این فرمایش را فرمودند عملاً نشان دادند که چطور علی از همه افضل است. به امیرالمؤمنین فرمودند: انظر نگاه کن فنظر الی عبداللّهبنابیّ و الی سبعة نفر من الیهود فقال قدشاهدت ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم رسولالله فرمودند ای علی نگاه کن، ببین چه میبینی. امیرالمؤمنین به عبداللّهبنابیّ ــ که یکی از منافقین این امت بود ــ نگاه فرمودند، همانی که درباره او سوره منافقین نازل شد. کارهای او باعث شد که این سوره نازل شود. همانی که گفت لئن رجعنا الی المدینة لیخرجنّ الاعزّ منها الاذلّ([114]) آن ملعون این حرف را زد. گفت هرگاه به مدینه برگردیم، پیغمبر؟ص؟ باید ذلیلانه از مدینه فرار کند و خارج شود. امام میفرمایند: امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه به عبداللّهبنابیّ و به هفتنفر از یهودیهایی که آنجا بودند و فضائل امیرالمؤمنین را از رسولخدا؟ص؟ میشنیدند، نگاه کرد. با اینکه فضائل حضرت را از زبان معجزبیان رسولالله میشنیدند اما در دل آنها ذرهای اثر نمیکرد، که یکقدری دلهای آنها در برابر فضائل امیرالمؤمنین نرم شود. نه، همان قساوت و شقاوتی که داشت، داشت. از اینرو رسولالله فرمودند نگاه کن. امیرالمؤمنین نگاه کردند. بعد خودشان فرمودند، فرمودند من به دلهای اینها نگاه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 244 *»
کردم و دیدم چطور خدا بر دلها و بر گوشها و بر دیدههایشان ــ به واسطه نفاق و شقاق و کفر خودشان ــ مهر زده که با آن دیدهها حق را نمیتوانستند ببینند، با آن گوشها حق را نمیتوانستند بشنوند، با آن دلها تسلیم نمیشدند، و دلهایشان در برابر فضائل این بزرگواران نرم نمیگشت. آنگاه رسولالله فرمودند: ای علی، حالا تو دیدی و گواه شدی. عملاً نشان دادند که چطور علی؟ع؟ گواه است، که با چشم مبارکش این مهرزدن خدا را بر دل آنها دید. از این جهت فرمودند: تو بعد از محمد؟ص؟ افضل شهداء هستی. و فرمودند: فذلک قوله تعالی این امر را خدا در قرآن خبر داده ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة خدا بر دلها و بر گوشهای اینها مهر کرده، و بر چشمهای اینها پرده جهل و انکار و کفر است. تُبصِرُها الملائکةُ فیعرفونهم بها ملائکه هم میبینند که چطور خداوند بر دلها و گوشهای اینها مهر فرموده، و بر چشمهای اینها پرده است. و یُبصِرها رسولالله محمد؟ص؟ حضرترسول هم مشاهده میفرمایند و یُبصِرها خیر خلق اللّه بعده علیبنابیطالب؟ع؟ همچنین بهترین خلق خدا بعد از رسولالله، امیرالمؤمنین علیبنابیطالب هم این امر را میبیند و مشاهده میکند.
ثم قال و لهم عذاب عظیم فی الآخرة بما کان من کفرهم بالله و کفرهم بمحمد رسولالله؟ص؟ سپس فرمود اینها در دنیا که خواری داشتند، در آخرت هم به واسطه همین کفرورزیدن به خدا و کفرورزیدن به رسولخدا؟ص؟، برای ایشان عذاب بزرگی خواهد بود.
بعد به مناسبت به این آیه توجه میدهند و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین([115]) پارهای از مردم هستند که به زبان میگویند ما به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم، اما دروغ میگویند ایمان نیاوردهاند، و دلهای ایشان باور نکرده است.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 245 *»
در وقت نازلشدن این آیات، مصداقش کسانی بودند که فضیلت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و این انتخاب الهی را قبول نداشتند و باورشان نشده بود. به همین سبب حضرتعسکری؟ع؟ از فرمایشات موسیبنجعفر؟ع؟ حادثه غدیر را ذکر میفرمایند، که در حادثه غدیر به واسطه اینکه منافقین امر وصایت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را انکار کردند و قبول نکردند، این آیه نازل شد. ان رسولالله؟ص؟ لما اوقف امیرالمؤمنین علیبنابیطالب؟ع؟ فی یوم الغدیر موقفَه المشهورَ المعروف ثم قال یا عباد اللّه انسبونی حضرت موسیبنجعفر؟ع؟ میفرمایند: وقتی رسولخدا؟ص؟ در روز غدیر، امیرالمؤمنین را در آن مقام مشهور معروفشان قرار دادند، و مردم را بااطلاع و آگاه کردند. وقتی که میخواستند این کار را انجام بدهند ابتداءاً فرمودند که ای بندگان خدا من چکاره هستم؟ مرا توصیف کنید. نسبت مرا بگویید چیست؟ به اصطلاح وضع من چیست؟ موقعیت من چیست؟ فقالوا انت محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف نسبت شما این است ثم قال ایها الناس ألست اولی بکم من انفسکم آیا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نیستم؟ اولویت ندارم؟ قالوا بلی یا رسولالله عرض کردند اینطور است. بعد توضیح فرمودند مولاکم اولی بکم من انفسکم، قالوا بلی یا رسولالله آقای شما، نسبت به شما آقایی دارد، باز عرض کردند درست است. فنظر الی السماء و قال اللهم اشهد، یقول هو ذلک و هم یقولون ذلک ثلاثاً هردفعه که رسولالله سؤال میفرمود و آنها میگفتند اینطور است، درست است، حضرت به آسمان نگاه میکردند و میگفتند خدایا تو هم گواه باش که اینها دارند به این امر اقرار میکنند، تا سهبار حضرت پرسیدند و آنها هم تا سهبار جواب دادند.
ثم قال بعد فرمود الا من کنت مولاه و اولی به فهذا علیّ مولاه و اولی به فرمودند هرکس که من مولای او هستم و سزاوارتر به او هستم، این علی هم مولای او است و سزاوارتر به او است. بعد دعا فرمودند اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 246 *»
نصره و اخذل من خذله خدایا دوست بدار هرکس علی را دوست میدارد و دشمن بدار هرکس علی را دشمن میدارد، یاری کن هرکس علی را یاری میکند و خذلان فرما هرکس علی را خذلان میکند و یاریش نمیکند.
این حدیث، حدیث جریان غدیر است، و در حجةالوداع واقع شده، و به منظور معرفی مقام امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و معرفی برگزیدگان خدا بعد از رسولالله بوده است. و از احادیثی است که در میان شیعه و در میان سنیها معروف است. و چون چنین موقعیتی دارد سنیها حاضر نیستند بپذیرند و امر حضرت را قبول کنند، حق این بزرگوار را انکار کردند و میکنند، و میبینید که هنوز هم ادامه دارد.
در یکی از سالها که ما به حج مشرف بودیم، کتابی از طرف دولت سعودی منتشر شده بود که نویسنده آن مفتی اعظم حرمین بود؛ یعنی تمام علماء زیر نظر او هستند و او بر همهشان مسلط است. آن کتابی که این شخص نوشته بود اسمش خطبات رسولخدا؟ص؟ در حجةالوداع بود. حال، پدرسوختگی را ببینید! خدا لعنتشان کند. خطبهها و فرمایشات رسولخدا در حجةالوداع ــ بنا بر طریقه خودشان، راست و دروغ ــ جمعآوری شده بود. در آن حج، در منی چه فرمودند، در خود مکه چه فرمودند، هرجا که حضرت خطبهها و فرمایشاتی داشتند نوشته بود، اما از غدیر و حادثه غدیر حرفی نزده بود. با اینکه ــ عرض میکنم ــ توی سنیها متواتر است که حضرت که به غدیرخم رسیدند این موضوع واقع شد و این جریان رخ داد. این سخنرانی مفصل و این خطبه طولانی، با اینهمه تشریفات، با این مقدار معطلیها که انجام شد، اینهمه کتاب در مورد این خطبه در بین شیعه و سنی نوشته شده، اینقدر روایت شده؛ این ملعون ابداً اسمی از این خطبه نبرده بود، که در غدیرخم هم مثلاً یک خطبهای فرموده باشند. ابداً حرفش را نزده بود. حالا ببینید پدرسوختگی چیست؟! خدا لعنتشان کند، خدا لعنتشان کند، خدا لعنتشان کند، چه دشمنی با
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 247 *»
امیرالمؤمنین دارند! ببینید چه خبر است!
همین ملعونها که وهابی هستند و خدا لعنتشان کند، نوعاً در کتابهایی که در مسلک وهابیت نوشتهاند میگویند اول طایفهای که شرک را در اسلام داخل کرده شیعه است! چرا؟ چون به عصمت امیرالمؤمنین معتقد شده. چون به عصمت امیرالمؤمنین معتقد شده، شرک در اسلام آورده. خدا لعنتشان کند. به کوری چشمشان نه تنها به عصمت امیرالمؤمنین معتقدیم، بلکه به برکت آیات و روایات بحمدالله به عصمت ائمههدیٰ و عصمت فاطمهزهرا، و بعد هم به عصمت ظلّی برای کاملین شیعه معتقدیم. خدا لعنتشان کند که چقدر رذلند! میگویند عصمت فقط مخصوص رسولخدا؟ص؟ است.
آری، این خطبه از خطباتی است که در حجةالوداع فرمودهاند. و عرض میکنم هم شیعه و هم سنی به طور متواتر روایت کردهاند، در اشعار نوع شعراء از زمان رسولخدا ــ مثل حسّان بن ثابت ــ مطرح بوده، در کتب لغت مطرح بوده، در کتب اعتقادی مطرح بوده، کلمه «مولا» مورد بحث قرار گرفته، علمایشان گفتگوها کردهاند؛ ولی این ملعون گویا از همه این امور بیخبرِ بیخبر بوده است. آری، دل انسان خیلی میسوزد، خیلی! خدا میداند آنجا که این کتاب به دست من داده شد، وقتی که نگاه کردم و دیدم اینطوری است، خدا میداند ــ برای مظلومیت امیرالمؤمنین ــ چه حالی به من دست داد! آنوقت این کتاب مجانی هم منتشر میشد، از طرف همان اوقاف حرمین، مجانی به حجّاج داده میشد. حال، حجّاج بیچاره وقتی که با این کتاب برخورد میکنند، آنوقت اگر یکوقتی هم از یککسی بشنوند که در حجةالوداع حادثه غدیر واقع شده، و رسولخدا در آنجا خطبهای ایراد فرمودهاند، میگوید اگر خطبهای بود، چرا این شخص به این بزرگی در این کتاب ذکر نکرده؟ به این وسیله میخواهند حق را ضایع کنند؛ اما نه، بدبختی خودشان است، بدبختی خودشان است.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 248 *»
ثم قال قم یا ابابکر فبایع له بامرة المؤمنین حضرت رو به ابوبکر کردند و فرمودند برخیز و با علی بر این اساس که امیرالمؤمنین است بیعت کن فقام فبایع له بامرة المؤمنین برخاست و بر این اساس بیعت کرد. ثم قال قم یا عمر فبایع له بامرة المؤمنین بعد از آن حضرت به عمر فرمودند برخیز و با علی بر این اساس که امیرالمؤمنین است بیعت کن فقام فبایع له بامرة المؤمنین ثم قال بعد ذلک لتمام التسعة ثم لرؤساء المهاجرین و الانصار فبایعوا کلهم بعد حضرت به بقیه آن نهنفر فرمودند، این نهنفر معلوم است چه کسانی بودند. عثمان و معاویه و بعد ابوعبیده جراح و همچنین عمرو بن عاص و دیگران که با امیرالمؤمنین مخالف بودند و رؤسای کفر و ضلالت بودند. حضرت این دستور را به همه آنها فرمودند. بعد هم رؤسای مهاجرین و انصار به نیابت و نمایندگی از طرف قبایلشان آمدند و همهشان با حضرت بیعت کردند.
فقام من بین جماعتهم عمر بن الخطاب فقال بخبخ لک یا علیّ بن ابیطالب اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة پس عمر از میان جمعیت برخاست و بهبهگویان مژده میداد، اظهار فرح و شادمانی میکرد که ای علی، آقای من و آقای هر مؤمن و مؤمنهای شدی ثم تفرّقوا عن ذلک بعد، از آن اجتماع متفرق شدند و قدوُکِّدَتْ علیهم العهودُ و المواثیق اما نه همینطور، بلکه بر آنها تأکید شدید شد که به این پیمان و به این بیعت وفادار باشند، و پیمانها و عهدهای شدید از آنها گرفته شد.
ثم انّ قوماً من متمرّدیهم و جبابرتهم تواطئوا بینهم امام میفرمایند: سپس عدهای از متمردین و جبابره ایشان ــ همان رؤسای کفر و ضلالت ــ اینها با یکدیگر توطئه کردند لئن کانت لمحمّد؟ص؟ کائنةٌ لندفعنّ هذا الامر عن علیّ و لانترکنّه له گفتند: رسولالله که از دنیا برود ما نمیگذاریم این امر برای علی باشد و از او دفع خواهیم کرد. این امر را از او برطرف خواهیم کرد، و برای او وانمیگذاریم. فعرف اللّه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 249 *»
تعالی ذلک من قِبَلِهِم و کانوا یأتون رسول الله و یقـــولون لقداقمت علینا احبّ خلق اللّه
الی اللّه و الیک و الینا کفیتنا به مــــݘـونة الظلمة لنا و الجائرین فی سیاستنا خدا میدانسـت
که اینها یکچنین تصمیمی دارند، اما خدمت رسولخدا میآمدند و عرض میکردند شما بهترین خلق خدا نزد خدا و نزد شما و نزد ما را، آقا و امیر بر ما قرار دادید، شما به واسطه او ما را کفایت کردید، مشکلات دشمنان ما و ظالمین بر ما را و مشکلات کسانی را که بخواهند در سیاست اسلامی بعد از شما جور و ستمی بکنند، کفایت کردید.
و علم اللّه تعالی من قلوبهم خلاف ذلک خدا میدانست که اینها دروغ میگویند، در دل به این حرفها عقیده ندارند و من مواطئة بعضهم لبعض انهم علی العداوة مقیمون و لدفع الامر عن مستحقّه مؤثرون خدا میدانست که اینها چه تصمیمی دارند، و میخواهند دشمنی کنند، و بر این دشمنی هم پافشاری دارند، و برای دفع این امر از مستحقّش ــ که علی است ــ کوتاهی نخواهند کرد، و خود را بر آن بزرگوار مقدم میدارند. چون خدا این امور را میدانست فاخبر اللّه عزّوجلّ محمداً عنهم خدا از حالِ آنان به حضرت خبر داد فقال یا محمد؟ص؟ «و من الناس من یقول آمنا بالله» الذی امرک بنصب علیّ اماماً و سائساً لامتک و مدبّراً «و ما هم بمؤمنین» بذلک خدا میفرماید ای محمد؟ص؟ عدهای از مردم هستند که اینها میگویند ما ایمان آوردهایم به آن خدایی که به تو دستور داده که علی را امام و سیاستمدار و مدبّر امر ما انتخاب کنی و قرار دهی؛ ولی دروغ میگویند، اینها به این امر ایمان نیاوردهاند ولکنّهم یواطئون علی اهلاکک و اهلاکه اینها تصمیم دارند که تو و علی را هلاک کنند، یعنی کاری کنند که خیلی زود از دنیا بروی. مراد همان جریان عقبه است که تصمیم گرفتند شتر رسولخدا؟ص؟ را رم بدهند، و خداوند رسوایشان کرد. حذیفة بن یمان خدمت رسولالله بود و به اعجاز رسولخدا برقی جهید و رخساره آنها را دید که همه
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 250 *»
همان رؤسای کفر و ضلالت هستند.([116])
یوطّنون انفسهم علی التمرّد علی علیٍّ؟ع؟ ان کانت بک کائنةٌ اینها تصمیم دارند و آماده شدهاند که اگر تو از دنیا رفتی، بر علی تمرد کنند، و امر او را نپذیرند. یخادعون اللّه و الذین آمنوا و مایخدعون الّا انفسهم و مایشعرون اینها میخواهند خدا را فریب دهند، که در اینجا مراد رسولخداست، یخادعون اللّه یعنی «یخادعون رسولالله». میآیند طوری حرف میزنند که میخواهند رسولخدا را فریب بدهند و گول بزنند، میخواهند کسانی را که ایمان آوردهاند گول بزنند؛ اما نه، گول نمیزنند و فریب نمیدهند مگر خودشان را. یعنی به ظاهر میخواهند کلاه سر رسولخدا و مؤمنین بگذارند؛ اما نه، در واقع کلاه سر خودشان گذاردهاند، و توجه ندارند که به ضرر خود کار میکنند.
وقتی که در این آیات این امر برای رسولخدا؟ص؟ بیان شد، گویا رسولخدا از طرف خدا اجازه یافتند که با آنها این تصمیم سوئشان را درمیان بگذارند. موسیبنجعفر؟ع؟ میفرمایند: فاتصل ذلک من مواطئتهم و قیلهم فی علیّ؟ع؟ و سوء تدبیرهم علیه برسولالله؟ص؟. به ظاهر امر، جریان اینطور شد که این توطئه و این تصمیمگیری در مورد امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، و این نقشه بدی که کشیده بودند به رسولخدا رسید. فدعاهم و عاتبهم حضرت آنها را خواستند و آنها را سرزنش فرمودند. فاجتهدوا فی الاَیمان آن ملعونها شروع کردند قسمهای شدید بخورند بر اینکه نه، ما همانی که گفتیم هستیم، و هیچ قصد سوئی نداریم. قسمهایی خوردند که عین عبارات و قسمهایشان را موسیبنجعفر؟ع؟ ذکر فرمودهاند که بعداً انشاءالله میخوانیم.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 251 *»
مجلس نوزدهم
(شب دوشنبه ـــ 23 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 252 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
در این آیه شریفه، برگزیدگان خدا برای وراثت کتاب بعد از رسولاکرم؟ص؟، با این صفت ثابت که «ایشان در جمیع خیرات بر همه خلق، باذنالله سبقتگیرنده هستند.» معرفی میشوند. عرض شد باذناللّه در این آیه شریفه بیان این مطلب است که این امر به انجام رسیده، و سبقتگرفتن ایشان در جمیع خیرات بر همه خلق در همه عوالم و مراتب، مورد تعلق فعلاللّه واقع شده، و همه مراتب فعل به آن تعلق گرفته و امر تمام شده است، و بدابردار نیست و از حتمیات عالم و از قراردادهای قطعی خداست. امری نیست که خلافپذیر باشد. وارثان کتاب بعد از رسولخدا، ارثبرندگان قرآن بعد از رسولخدا؟ص؟ به این صفت ممتازند، و این صفت صفت ثابت و راسخ در ایشان است.
و گفتیم که جمله، جمله اسمیه است و ثبات و دوام را میرساند. و منهم سابق بالخیرات بعضی از بندگان ما بر همه خلق، در همه خیرات پیشی گرفتهاند و بر ایشان کسی سبقت نگرفته و نخواهد گرفت. این صفت در ایشان صفتی ثابت است، و مورد تعلق جمیع مراتب فعل خداست. در مرتبه مشیتِ تنها نیست، در مرتبه اراده تنها نیست، در مرتبه قدر نیست که بدا بردارد، نه، این امر از قطعیات است، از حتمیات
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 253 *»
نظام آفرینش است و تخلفی در آن نخواهد بود.
معنای این عرایض من این است که آلمحمد؟عهم؟ به این صفت ممتاز شدهاند و خدا ایشان را به این صفت به خلق میشناساند. علیبنابیطالب صلواتاللّهعلیه و بعد سایر ائمه تا امامزمان صلواتاللّه علیهماجمعین، این بزرگواران، به این صفت معرفی شدهاند. ما میدانیم این برگزیدگان خدا در این آیه شریفه ــ برای وراثت کتاب بعد از رسولالله، یعنی حامل قرآن و وارث قرآن بودن و همه مراتب قرآن در نزد ایشان بودن ــ ائمه ما؟عهم؟ هستند. و خدا در این آیه شریفه میخواهد مقام ایشان را بیان کند و ایشان را به خلق بشناساند، به این صفت ایشان را میشناساند که این برگزیدگان، بر همه خلق در انجام همه خیرات سبقتگیرنده هستند.
بالخیرات ــ عرض شده است ــ جمعی است که با الف و لام همراه شده، در عربی اینطور تعبیر، افاده عموم میکند. یعنی هرچه خیر است در هر عالمی از عالمها و در هر مرتبهای از مراتب، این کلمه شامل آن است. و همچنین ذکر سابقٌ بدون گفتن مسبوق، بر چه کسی؟ بر کدام طبقه از خلق؟ در کدام عالم از عالمها سبقتگیرنده هستند؟ اینها هم ذکر نشده؛ که خود حذف افاده عموم میکند، به طوری که میتوانیم بگوییم بر جمیع طبقات خلق، انبیاء، ملائکه، انسانها، جنها، بر جمیع طبقات خلق، سبقتگیرنده هستند. در کدام عالم؟ در همه عالمها. این حذفِ مواردِ سبقت در این جمله، برای افاده یکچنین عموم و شمولی است؛ که نتیجتاً اینطور میگوییم که خدا در این قسمت از آیه فرموده است، بعضی از بندگان ما در همه عالمها، بر همه طبقاتِ خلق، در همه خیرات، سبقتگیرنده هستند. اینطور خدا آلمحمد؟عهم؟ را در این قسمت از آیه معرفی میفرماید، که بندگان خدا بدانند بعد از رسولخدا مأوایشان، پناهشان، ملجأشان، و مرجعشان چه کسانی هستند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 254 *»
عرض شد قبل از آنکه سقیفه بنیساعده تشکیل شود، و در آنجا اعدای آلمحمد بخواهند نقشه سوء خود را پیاده کنند، خداوند قبل از رحلت رسولخدا؟ص؟ این آیه را نازل فرمود. و به همراهی نازلفرمودن این آیه و سایر آیاتی که در آن آیات این بزرگواران معرفی شدهاند، رسولخدا؟ص؟ در تفضیل اهلبیت بر سایر مردم برنامههای عملی هم داشتند.
این آیات مقام و منزلت ایشان را بیان کرد، و امامرضا؟ع؟ در آن حدیث در جواب علمای خراسان و علمای عراق وقتی که پرسیدند که آیا خداوند در قرآن این برگزیدگان را توصیف کرده؟ و درباره این اصطفاء و گزینشِ خود در قرآن توضیحی داده؟ و صفت اصطفاء و گزینش خود را برای خلقش بیان کرده؟ مصادیق این گزینش را ارائه داده؟ حضرت فرمودند آری، گذشته از باطنهای قرآن، خداوند در ظاهر قرآن در دوازده مورد مسأله گزینش و اصطفاء خود را توصیف کرده، و خصوصیات آلمحمد؟عهم؟ را بیان فرموده. در ظاهر آیات که بعضی از آنها را در آن بحثهای قبل خواندیم. انشاءالله فرمایشات بعدی امام؟ع؟ را هم میخوانیم.
به مناسبت ایام، حدیث شریفی را که مربوط به عید غدیر بود متذکر بودیم، که رسولخدا؟ص؟ علاوه بر خواندن این آیات بر امت، عملاً هم در تفضیل اهلبیت؟عهم؟ و بیان فضیلت ایشان برنامههایی داشتند.
از جمله برنامهها خود عید غدیر و برگزاری این مراسم در حجةالوداعِ حضرت بود، آن حج آخرینی که قبلاً هم رسولخدا؟ص؟ اعلام فرموده بودند که هرکس میتواند باید در این حج شرکت کند. به تمام قسمتهای مسلماننشین اعلام شده بود که هرکس میتواند باید امسال در حج شرکت کند تا مناسک حج را مستقیماً از رسولالله؟ص؟ بیاموزد، چون این حج آخرین حج رسولخداست.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 255 *»
از این جهت جمعیت زیادی از مسلمین از جمیع نواحی و بلادی که اسلام داخل در آن بلاد شده بود و مسلمینی داشتند، شرکت کرده بودند. جمعیت زیادی بودند. در مراجعت در محلی قرار گرفتند که محل تفرق اجتماعات بود. مردم دستهدسته جدا میشدند، جادهها جدا میشد، راهها جدا میشد. رسولخدا؟ص؟ در همان محل دستور توقف دادند و امیرالمؤمنین را به مقام وراثت و وصایت و خلافت معرفی فرمودند. و همان موقع رسولالله اعلام عید فرمودند. فرمودند امروز عید است و باید تهنیت بگویید. یعنی مبارکباد بگویید. و فرمودند که همه خدمت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه رسیده و تبریک عرض کرده و با حضرت بیعت کنند.
رؤسای نفاق و ضلالت و کفر در میان مسلمین، ــ اولی و دومی و سومی و چهارمی یعنی معاویه ــ که در رأس همه منافقان بودند، با چندنفر دیگر توطئهها کردند، و تصمیم گرفتند که نگذارند بعد از رسولخدا؟ص؟ امر امارت امیرالمؤمنین به انجام رسد. جبرئیل بر رسولخدا؟ص؟ نازل شد و به آن حضرت خبر داد که اینها یکچنین تصمیمی دارند. آنها در ظاهر به این امر اقرار و اعتراف کردند و به دستور رسولالله آمدند و با امیرالمؤمنین بیعت نمودند، به همینکه آن بزرگوار امیرالمؤمنین و صاحبولایت و مثل رسولالله؟ص؟ اولی به تصرف باشد؛ و همانطور که رسولالله بودند، آن بزرگوار نیز مالک جان و مال، و مالک همه امور و شئون مسلمین باشد. آنها در دل که قبول نداشتند و باورشان نشده بود، از اینرو خدا آیه نازل کرد و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین عدهای از مردم هستند که ایمان به خدا و به روز قیامت را اظهار کردند، و تصدیق کردند که این امر امارت و ولایت علی؟ع؟ از طرف خدا و به دستور خداست، اما در دل باورشان نشده و به دل ایمان نیاوردهاند، بماند که توطئه دارند، تصمیمها دارند، و برای هلاک تو و علی نقشهها کشیدهاند. از این جهت رسولالله؟ص؟ آنها را خواستند و بر آنها عتاب کردند که گویا
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 256 *»
شماها نیّات سوء و نقشههای پلیدی در نظر دارید. جبرئیل اینطور به من خبر داده و از دلهای شما مرا مطلع کرده است.
حضرتعسکری؟ع؟ از موسیبنجعفر صلواتاللّهعلیه نقل میکنند که این بزرگوار میفرمایند: وقتی که رسولالله؟ص؟ این فرمایش را به آنها فرمودند فاجتهدوا فی الاَیمان شروع کردند به سوگندخوردن. و امام؟ع؟ ذکر میفرمایند که چه چیزهایی حضور رسولالله گفتند. قال اولُهم: یا رسولالله واللّهِ مااعتَدَدتُ بشیء کاعتدادی بهذه البیعة و لقدرجوتُ انیَفسَحَ اللّهُ بِها لی فی قصور الجنان و یجعلنی فیها من افضل النُّزّال و السُّکّان. اولی گفت: ای رسولخدا، به خدا سوگند من به هیچ امری ارزش نمیدهم و اعتنا و توجه ندارم، مثل ارزشدادن و اعتناء و توجهداشتن به این بیعتی که با امیرالمؤمنین کردم، و من امیدوارم که به واسطه همین بیعتکردن من با علی، خدا قصرهای بهشتهای مرا وسعت دهد و گسترده سازد، و مرا در آن قصرهای بهشت از بهترین نازلشوندگان و ساکنشوندگان قرار دهد. من یکچنین امیدی به این بیعت دارم، چطور میشود که من در دل قبول نکرده باشم و یا نقشهای داشته باشم؟!
و قال ثانیهم: بابی انت و امی یا رسولالله ماوثقت بدخول الجنة و النجاة من النار الّا بهذه البیعة واللّه مایسرّنی ان نقضتُها او نکثتُ بعد ما اعطیتُ من نفسی ما اعطیتُ و ان کان لی طِلاعُ ما بین الثری الی العرش لآلی رطبةٌ و جواهرُ فاخرةٌ. دومی گفت: پدر و مادرم فدای شما ای رسولخدا، من امید به داخلشدن بهشت و نجات از آتش ندارم مگر به همین بیعتی که با علی انجام دادم. به خدا سوگند شاد نمیکند مرا که این بیعت را بشکنم بعد از آنکه بیعت کردم. میگوید به خدا سوگند بعد از بیعت با علی، و اینکه آماده شدم فداکاری در راه او داشته باشم، شادمان نمیکند مرا که بیعتم را بشکنم، اما در برابر شکستن این بیعت، مابین این خاک تا عرش، بین آسمان و زمین از همه جوانب پر از لؤلؤهای تازه و جواهر و گوهرهای گرانبها بشود. و معنای
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 257 *»
بیعت او با حضرت هم همین است که آماده شدم جانم مالم عرضم زن و فرزندم همه را در راه علی بدهم. چون معنای بیعت این است، مبایعه است، هرکس با هرکس بیعت میکند معنایش این است که جانم فدای جان تو، که اگر جان تو در خطر است من مثل جان خودم از جان تو دفاع کنم، مالم فدای مال تو که اگر مال تو در خطر است مالم را برای حفظ مال تو فدا کنم، زن و فرزندم فدای زن و فرزند تو که اگر زن و فرزند تو در معرض خطر بودند من زن و فرزندم را فدا کنم. همینطور آبرویم فدای آبروی تو که اگر آبروی تو در خطر قرار گرفت من آبرویم را برای حفظ آبروی تو فدا کنم. اینها معنای بیعت است. با هرکس بیعت میکنند معنایش این است که از جان و مال و عِرض و اهل او، به مانند جان و مال و عِرض و اهل خود حمایت کنند.
و قال ثالثهم: واللّه یا رسولالله لقدصرت من الفرح بهذه البیعة من السرور و الفسح من الآمال فی رضوان اللّه ما ایقنت انه لو کانت ذنوب اهل الارض کُلُّها عَلَیَّ لَمُحِّصَت عنّی بهذه البیعة. ملعونها عجب میتوانند فریبنده حرف بزنند!!! سومی گفت: ای رسولخدا، به خدا سوگند آنقدر من به این بیعت شادمان و خوشحال شدهام، و اینکه به واسطه این بیعت به آرزوهایم میرسم و در رضای خدا واقع میشوم، ــ یا اینکه رضوان الله، یعنی در بهشت به آرزوها و به خواستههای خود خواهم رسید ــ که یقین دارم اگر تمام گناهان اهل زمین بر من باشد، به واسطه چنین بیعتی همه آن گناهان من آمرزیده خواهد شد، و من به واسطه این بیعت به چنین خیراتی خواهم رسید. و حلف علی ما قال من ذلک و لعن من بَلَّغَ عنه رسولالله؟ص؟ خلاف ما حلف علیه بعد شروع کرد بر این گفته خود سوگند بخورد، و لعن کند بر آن کسی که خلاف این مطلب را به رسولالله رسانیده است.
ثم تتابع بمثل هذا الاعتذار مَن بعدهم من الجبابرة و المتمرّدین بعد از این سهنفر آن چندنفر دیگر ــ که با هم در توطئه شرکت داشتند و رسولالله؟ص؟ آنها را خواسته
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 258 *»
بودند ــ آنها هم شروع کردند به همانطور عذر بتراشند، و همانطور قسم بخورند و ببافند و حرف مفت بزنند و دروغ بگویند. و حیا نمیکردند، با اینکه میبینند رسولخدا از توطئه آنها خبر میدهد و میگوید شما یکچنین نقشههایی کشیدهاید، یکچنین تدبیرهای سوئی کردهاید؛ با وجود این سوگند میخورند و این حرفها را میزنند. خداوند باز هم ایشان را رسوا کرد، چون در نزد رسولالله که رسوا بودند خدا خواست مؤمنین هم از رسواییهای آنها باخبر شوند. آیه نازل فرمود که به زبان رسولخدا؟ص؟ آیات وحی جاری شود و مؤمنین از طریق وحی بفهمند که اینها چقدر تبهکار و نابکارند!
فقال اللّه عزّوجلّ لمحمد؟ص؟ «یخادعون اللّه» آیه نازل فرمود که اینها با خدا خدعه میکنند. و معلوم است که الآن با خدا خدعه نمیکنند، الآن دارند با رسولالله خدعه میکنند، اما خدا خدعهکردن و مکر و حیلهکردن با رسولالله را مکر و حیله با خودش حساب کرده و شمرده، و اینطور آیه نازل میفرماید «یخادعون اللّه» یعنی یخادعون رسولَالله؟ص؟ باَیمانهم خِلافَ ما فی جَوانِحِهِم اینها با رسولالله مکر میکنند، میخواهند با حضرت حیله کنند به اینکه برخلاف آنچه که در دلها و سینههای خود دارند سوگندها میخورند. «و الذین آمنوا» و همچنین با مؤمنین خدعه و حیله و مکر میکنند. کذلک ایضاً الذین سَیِّدُهُم و فاضِلُهُم علیّبنابیطالب؟ع؟ با مؤمنین خدعه میکنند! کدام مؤمنین؟ مؤمنینی که آقای ایشان و برتر ایشان علیبنابیطالب؟ع؟ است. آیا خدعهکردن با چنین اشخاصی و مکر با چنین اشخاصی نتیجهبخش است؟ میتوانند به مقصد خود برسند؟ نه، از این جهت میفرماید: ثم قال «و مایخدعون الّا انفسهم» تمام ضررها و نتایج سوء این خدعهها و مکرها و حیلهها به خودشان برمیگردد. و مایضرّون بتلک الخدیعة الّا انفسهم هرکس با اهل حق و حق، مکر و حیله کند به ضرر خودش قدم برمیدارد، ضرر به هیچکس نمیزند. و مایضرّون
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 259 *»
بتلک الخدیعة الّا انفسهم به این خدعه و مکر به کسی ضرر نمیزنند، مگر به خودشان. چرا؟ فان اللّه غنیّ عنهم و عن نصرتهم خدا و اولیای خدا از خود اینها و از نصرتشان بینیازند. خدا بینیاز است محتاج به کسی نیست. و لولا امهاله لهم لماقدروا علی شیء من فجورهم و طغیانهم اگر خداوند مهلتشان نمیداد اینها نمیتوانستند حتی لحظهای باقی بمانند و یا بر فجور و گناهان و معاصی و طغیانهایشان توانایی داشته باشند، ولی خدا مهلتشان میدهد. اینها فکر میکنند که خودشان قادر بر این امورند. نه، مهلتدادن خداست. «و مایشعرون» انّ الامر کذلک و نمیفهمند که مطلب همینطور است. و این نفهمیدنشان به جهت سفاهتی است که از این انکارها برایشان فراهم میشود. به واسطه انکار فضائل امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و انکار این حقایق، یک حالت سفاهتی برایشان فراهم میشود که فکر میکنند حرفها و کارهایشان برای مؤمنین روشن نیست، مؤمنین گول میخورند، اهل ایمان گول میخورند. غافل از اینند که هم کارشان، هم حرفشان بلکه همه امورشان در نزد اهل ایمان رسوايی و فضاحت است. این را اهل ایمان میفهمند.
و ان اللّه یُطلِع نبیّه علی نفاقهم و کذبهم و کفرهم خداوند پیغمبرش را باخبر مینماید و بر نفاق و کذب و کفر اینها مطلع میسازد. و یأمره بلعنهم فی لعنه الظالمین الناکثین خداوند به رسولش؟ص؟ دستور میدهد که اینها را ــ در لعنتکردن بر سایر ستمگران و بیعتشکنندگانی که با رؤسای دین و ایمان بیعت کرده و بیعتشکنی کرده و میکنند ــ لعنت کند، و از خدا بخواهد که اینها را از رحمت خودش دور گرداند. و ذلک اللعن لایفارقهم فی الدنیا، یلعنهم خیار عباد اللّه و فی الآخرة یبتلون بشدائد عقاب اللّه. این لعنت از آنها دستبردار نیست، این لعنت همیشه همراه آنها هست، در دنیا برگزیدگان بندگان خدا و خوبان خلق خدا اینها را لعنت میکنند، و در آخرت هم یقیناً به عقابها و عذابهای شدید خداوند مبتلا خواهند شد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 260 *»
بعد خداوند این آیه را درباره آنان نازل فرمود فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون در دلهای اینها بیماری کفر و نفاق است، و خداوند بیماریهای ایشان را به واسطه زیادکردن خودشان کفر و نفاقشان را زیاده میکند، و به این تکذیبهایی که کردند و انکارهایی که نمودند برای آنها عذاب دردناکی است.
بعد خداوند به رسولش؟ص؟ دستور فرمود که برای اظهار کرامت و مقام امیرالمؤمنین، آن بزرگوار معجزهای به اینها نشان بدهد تا شاید متنبه شوند، و با دیدن معجزه حسی و مشهود دست از انکارشان بردارند. اما بعد از دیدن آن معجزات از امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، باز هم از آن کفر و از آن شقاق و نفاق باطنی خود دست برنداشتند و مستحق لعن ابدی گردیدند، و بعد هم آن کفرها و نفاقها را ظاهر ساختند. بعد از رحلت رسولخدا؟ص؟ سقیفه بنیساعده را تشکیل دادند، و تمامِ مصائب و شدائدی که بر اسلام و مسلمین تا الآن، و از الآن تا زمان ظهور امامزمان صلواتاللّه و سلامهعلیه وارد شده و میشود، به دنبال سقیفه و برنامههای سقیفه و نتیجه همان بیعت شوم در سقیفه است. تمام گرفتاریها، همه بلاها و ابتلاءاتی که مسلمین در این دوره مبتلا شدند، ــ از زمان رحلت رسولخدا؟ص؟ تا ظهور امامزمان که خدا میداند چه مقدار خواهد شد، تا الآنش که متجاوز از هزار و چهارصد سال است، تا به ظهور برسد ــ در تمام این مدت، تمام بلاها و گرفتاریها، ــ حتی در همان دورهای که رسولخدا؟ص؟ بعد از مبعوثشدنشان به رسالت، در مکه بودند یا در مدینه بودند ــ گرفتاریهایی که نوعاً میدیدند زیر سر همین منافقین بود. خدا لعنتشان کند که برنامههایی برای مسلمین فراهم میکردند، گرفتاریها و شدائد مختلفی فراهم میکردند، و به واسطه نفاقکاری که داشتند صدمات میزدند. و بعد هم که سقیفه را تشکیل دادند و آن نقشه پیاده شد که به ظاهر امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه ــ و بعد از آن ائمههدیٰ ــ در خانه بنشینند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 261 *»
مصائب اهلالبیت تمامش از سقیفه سرچشمه گرفت. آن شاعر عرب میگوید که مصیبت حسین روز سقیفه پایهگذاری شد، حادثه کربلا در سقیفه پایهگذاری شد.([117]) نه تنها آن، بلکه تمام مصائب و گرفتاریهای سیزدهمعصوم؟عهم؟، حتی مصیبت رسولالله، از سقیفه سرچشمه گرفت. طبق خبر مسلّمی که از طریق ائمه؟عهم؟ رسیده، عایشه و حفصه رسولالله را مسموم کردند.([118]) در ظاهر میگویند علتش آن زهری بود که آن زن یهودیه به وسیله آن ذراع گوسفند یا ذراع گوساله به حضرت خورانید،([119]) ولی واقع مطلب این است که آن دو ملعونه به دستور پدرهایشان ــ اولی و دومی ــ حضرت را مسموم کردند.
پس تمام این مصائب و گرفتاریها حتی مصیبت رسولالله؟ص؟، از سقیفه ــ که همان کفر و نفاق و شقاق آن رؤسای کفر و ضلالت بود ــ سرچشمه گرفت. خدا به اشدّ لعنات لعنتشان کند، و آن به آن بر لعنتهایش و لعنتهای خلق بر ایشان بیفزاید، خودشان و جمیع اتباعشان را از اولین و آخرین به اشدّ لعنهای خود لعنت فرماید، و به اشدّ عذابهای خود عذاب فرماید، و در دنیا و آخرت خذلانشان کند. همانطور که وقتی رسولخدا امیرالمؤمنین را معرفی فرمود دعا کرد اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله باید ما هم دعایمان همین باشد. اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آلمحمّد و آخر تابع له علی ذلک این لعنهایی که ما میکنیم برای ما عبادت نوشته میشود، و حتی اگر بر اعداء و ظالمین در حق محمد و آلمحمد؟عهم؟ و ظالمین در حق دوستان ایشان نفرین کنیم؛ وقتی که لعن میکنیم و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 262 *»
نفرین میکنیم، اگر به حسب ظاهر هم نفرینها مستجاب نشود، و ببینیم که ظالمین و ستمگران به دوستان ایشان باز هم در رفاهند، باز هم زندهاند، باز هم در نعمتند، نباید بگوییم چرا نفرین ما مستجاب نمیشود؟ نه، مستجابنشدن نفرین ما به ظاهر مثل ــ نعوذباللّه ــ مستجابنشدن نفرین فاطمه زهراء درباره دوّمی است، ظاهراً مستجاب نشد تا وقتی که به حکومت رسید و حکومت کرد، بعدها آن نفرین مستجاب شد.([120]) نه این است که نفرین مستجاب نمیشود، نفرین هرموقعی باشد مستجاب است. گذشته از این، اصلاً خود این عمل برای ما عبادت است. برای ما عبادت ثبت میشود، که بر ظالمین در حق محمد و آلمحمد؟عهم؟ و حق دوستان ایشان از اولین و آخرین لعن کردیم و نفرین کردیم. برای ما این را عبادت مینویسند. و اینقدر نامه اعمال خیر ما و کفه حسنات ما سنگین میشود که خدا میداند. خیلی ثواب و اجر برای لعنتکردن بر اعداء ذکر شده است. این جملهای که در زیارت عاشورا است جمله جامعی است. هروقت متذکر هرظلمی از هرظالمی درباره حق محمد و آلمحمد؟عهم؟ و دوستان ایشان و امر دین و دیانت میشوید، فوراً بگویید: اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آلمحمّد و آخر تابع له علی ذلک. این نفرین و لعنتی است که اجر بزرگی دارد و در نامه اعمال ما ثبت میشود.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 263 *»
مجلس بيستم
(شب سهشنبه ـــ 24 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 264 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
برکات برگزیدگان خدا زیاد است، و به برکت وجود این برگزیدگان الهی رحمتهای خداوند شامل بندگانش شده است. در دنیا از برکات راهنماییها و هدایتهایشان و سایر فیوضاتی که به برکات ایشان به خلق میرسد بهرهمند میباشند، و در آخرت هم از برکات شفاعت ایشان خداوند گناهان بندگانی را که معتقد به ولایت ایشان هستند و اعتراف به فضائل و شئونات ایشان دارند، میآمرزد. کسانی که ایشان را برگزیدگان خدا میدانند و این گزینش الهی را تصدیق کردهاند و تسلیم شدهاند، اینها اگرچه در تمام عمر ظالم به خود هستند و به واسطه نداشتن طاعات و اعمالی که آنان را از هلاکت اخروی نجات بخشد، نسبت به خود ستمگرند، ظالم به خود هستند؛ و به جهت نداشتن آن معرفت و ایمان کاملی که آنان را از معاصی باز دارد و به طاعات وادار کند، میل به معصیت دارند. و به واسطه اینکه در رتبه نقصان هستند و نمیتوانند به اعتدال سلوک کنند و خود را با موازین الهی ــ که همین برگزیدگان خدا هستند ــ منطبق سازند، تمایل به عصیان دارند، و بیاعتدالی لازمه رتبه ایشان است؛ از این جهات است که ظالمٌ لنفسه هستند و به خود ظلم میکنند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 265 *»
اینها به حسب طاعات و اعمال، استحقاق بهشت و نعمتهای بهشت را ندارند، حتی استحقاق نجات ندارند، اما از برکات شفاعت این برگزیدگان الهی به یکچنین نعمتهایی میرسند که خداوند در این آیات، آن نعمتها را به طور اجمال ذکر فرموده؛ جنّات عدن یدخلونها در بهشتهای عدن داخل میشوند، یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً در آن بهشتها به اینها زینتهایی داده میشود که از جمله آن زینتها دستبندهایی از طلا و لؤلؤ است، و لباسهم فیها حریر پوشش ایشان در آن بهشتها ابریشم است، حریر بهشت است. اینها نعمتهای ظاهریش است. و نعمتهای باطنیش مجاورت با اولیای خدا و مشاهده انوار الهی است، متوجهشدن به مقامات و شئونات اولیاء و لذتبردن از معرفتهایی است که نصیب آنها میشود. در آن مجاورتها، در هر لحظه، در هر آن ــ اگر این عبارات در مورد آخرت صحیح باشد ــ برای ایشان ازدیاد معرفت و ازدیاد بصیرت است، نور در دلهای ایشان زیاد میشود، قوت بصیرت در دلهای اینها زیاد میشود، معرفتشان به اولیای خدا در تزاید است، آن لذتهای معنوی هم برای ایشان هست.
از این جهت خدا را سپاس میگزارند و میگویند الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن خدا را شکر و سپاسگزاری میکنند که از آنها آن غصه و آن غم بزرگ آخرت را برطرف کرده است. چون میبینند که آنانی که در عذاب خدا به سرمیبرند چطور در شدتها هستند! در غم و اندوه شدید هستند، آلام و شدائد و عذابهای دردناک و خوارکننده در جهنم برای آنها آماده شده است. از همه اینها بدتر، مجاورت با دشمنان خداست، که اهل عذاب با دشمنان خدا مجاور میشوند، و از شدت عذابِ آنها، اینها به خدا پناه میبرند. چه عذابهایی خدا برای آنها فراهم کرده، که از عذابهای آنها اینها رنج میبرند! و این غم بزرگ به برکت اولیاء از این دسته که ظالمٌلنفسه هستند برطرف میشود. با اینکه هیچ استحقاق این نعمتها را ندارند، استحقاق
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 266 *»
نجات ندارند، اما از جود و فضل این برگزیدگان خدا، در این نعمتهای بزرگ قرار میگیرند و آن غم بزرگ از ایشان برطرف میشود. از اینرو خدای خود را سپاس میگزارند و او را به صفاتش یاد میکنند انّ ربّنا لغفورٌ شکور.
انّ ربّنا؛ خود همین کلمه نشان میدهد که چقدر خود را در رحمت خدا میبینند، آنقدر خدا را بر خود مهربان مییابند که خدا را به خودشان نسبت میدهند. اینقدر راحتی و لذت را احساس میکنند که میگویند «خدای ما»، «پروردگار ما». نمیگویند «ان الرب» یا «ان اللّه»، نه، این جمله نشان میدهد که چقدر درک مهربانی خدا و عطوفت الهی برای آنها لذتبخش شده که میگویند همانا پروردگار ما نسبت به ما آمرزنده و شکور است. ما که یکعمر گناه کردیم، یکعمر به گناه گذراندیم و هیچگاه حاضر نشدیم از گناه برگردیم، همیشه ظالم به خود بودیم، همیشه میل به معصیت داشتیم، چه اسباب معصیت فراهم بود، چه نبود، در ما تمایل به معصیت بود. انّ ربّنا لغفور. از غفوربودن خدا و آمرزندهبودن او نسبت به یکچنین عصیانی ــ که منشأش وجود نفس اماره بالسوء در انسان است ــ یاد میکنند. نفس اماره بالسوء همیشه ملازم با انسان است، این انسان ناقص و متوقف در عرصه نقصان، همیشه اینطوری است. انّ النفس لامّارة بالسوء([121]) اَمّاره یعنی بسیار فرماندهنده، بسیار فرماندهنده به بدیها و گناهان است. پس منشأ معصیتها یکچنین مرتبهای است که تا وقتی که در این دنیا هستند از این مرتبه خارج نمیشوند.
حال، خداوند یکچنین معاصیی را در آنجا برای اینان آمرزیده و از یکچنین گناهانی درگذشته. پس اول صفت غفور خدا را ذکر میکنند، که همانا پروردگار ما، خدای ما، آفریدگار ما، آنکسی که اینقدر به ما مهربان است که ما او را از خودمان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 267 *»
مییابیم و مال ما است، و نسبت به خودمان میدهیم و از آنِ ما است. خدای ما، این پروردگار ما، از مهربانیهای او به ما این است که لغفور، حتماً، مسلّماً آمرزنده است. گناهان ما را از برکات این برگزیدگان الهی آمرزید. و شکور است. طاعات ناقابل ما را شکرگزاری کرده، و ایمانهای ضعیف ما را به درگاه رحمتش قبول کرده است. و شکرگزاری خدا از مؤمنین همین است که این ایمان ضعیف و این طاعات ناقابل، این حسنات سر و پا شکسته، این خیرات خیلی سطحی و زودگذر و تصنعی را به درگاهش بپذیرد. بعلاوه که سپاسگزاری کند، یعنی پاداش بدهد. پاداشدادن به اینها، همان رحمت و مهربانی خدا به این بندگان ضعیف و مؤمنین ضعیف است؛ اما از برکات برگزیدگانش.
الذی احلّنا دار المُقامة من فضله خدایی که ما را در یکچنین خانهای، خانه همیشگی، خانه رحمت، خانه مغفرت، خانه لطف و احسان، جای داده؛ اما از فضل خودش نه به استحقاق ما، که آن فضل، همان برکات وجودی برگزیدگان او بود که شامل حال ما گردید. خدا را بر این امور شکر میکنند. اینها همه از برکات این برگزیدگان است که در دنیا و آخرت نصیب اهل ایمان میشود. اهل ایمانِ ضعیف، که همین مؤمنین ضعیف باشند.
و همچنین همین برکات شامل حال کاملین هم هست، آنها هم از برکات این برگزیدگان خدا به مقامات خود میرسند. چون و منهم مقتصد؛ دسته دیگری از ایشان مقتصد و معتدلند و خود را با این موازین الهی ــ که برگزیدگان خدا هستند ــ منطبق میسازند.
این برگزیدگان خدا که بعد از رسولالله؟ص؟ وارثان کتابند، در قرآن به خصوصیات و صفاتی مشخص شده و معرفی گردیدهاند که به بعضی از آن صفات اشاره شد. و از جمله آن صفات این است که این بزرگواران ــ در این مقام و رتبه بین
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 268 *»
خلق ــ آنچنان با رسولالله؟ص؟ یکی هستند و با آن نور شریف متحدند، که خداوند از این اتحاد ایشان و متحدبودنشان با رسولخدا؟ص؟ در قرآن خبر داده است.
در فرمایشات حضرترضا؟ع؟ از جمله صفاتی که امام؟ع؟ در توضیح و تفسیر اصطفاء بیان فرمودند همین مسأله اتحاد وجودی ایشان است؛ که وارثین کتاب و وارثین قرآن بعد از رسولالله؟ص؟، در نور و در طینت، و در روحانیت و معنویت با رسولالله؟ص؟ متحدند، به طوری که حتی خداوند در قرآن خبر داده که رسولالله در آیه شریفه مباهله از امیرالمؤمنین به انفسنا تعبیر آوردند.
از مواردی که امامرضا؟ع؟ در این حدیث شریف، در مجلس مأمون لعنةاللّهعلیه و در حضور علماء ذکر فرمودند، آیه شریفه مباهله بود. علمای عراق و علمای خراسان که همه اهل سنت بودند و همه از این مسأله غافل شده بودند، که برگزیدگان الهی در این آیه، عترت طاهره هستند؛ از امامرضا؟ع؟ خواستند که آقا شما بیان بفرمایید که آیا خدا در قرآن، اصطفاء را تفسیر کرده؟ و این گزینش خود را توضیح داده؟ آیا موارد و مصادیقش را بیان فرموده؟ حضرترضا فرمودند: آری، غیر از باطنهای آیات قرآنی، در ظاهر قرآن نیز مواردی هست که خدا این اصطفاء را تفسیر کرده، خصوصیاتش را بیان نموده، و مصادیق این گزینش را ذکر فرموده است. آنگاه امام؟ع؟ مواردی را ذکر فرمودند که از جمله آنها ــ عرض شد ــ آیه شریفه مباهله است. و امشب طبق نقلی که شب بیستوچهارم ماه ذیحجه است، مصادف است با شب و روز مباهله؛ از این جهت این جریان را به بیان حضرتعسکری صلواتاللّهعلیه متذکر میشویم.
خداوند در آیه مباهله میفرماید فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین([122]) نصاری با رسولخدا؟ص؟ در مسائل مختلف گفتگوهای زیادی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 269 *»
داشتند. یهود هم همینطور در مسائل مختلف با رسولخدا؟ص؟ گفتگوها و مجادلات داشتند. بعضی از آنها را آیات قرآنی برای ما بیان کرده، که از جمله این مورد است که نصاری با حضرترسول؟ص؟ در اثبات اینکه عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام در امر الوهیت شرکت دارد، خیلی مجادله داشتند، میگفتند عیسی به طوری با خدا شریک است. حال، یا فرزند خدا اسمش را میگذاشتند، یا یکی از اقانیم ثلاثه اسمش را میگذاشتند، اب و ابن و روح و از این قبیل تعابیر داشتند. رسولالله؟ص؟ میفرمودند نه، عیسی بنده خداست، خدا او را خلقت فرموده و به او نبوت عطا کرده، او هم امت خود را دعوت به عبودیت و پرستش خدا نموده؛ نه پرستش خودش، نه پرستش مادرش، و نه پرستش روحالقدس؛ بلکه فقط به پرستش خدا دعوت کرده است. همانطور که ابراهیم دعوتش این بوده، موسی دعوتش این بوده، عیسی هم همینطور، من هم همینطور، دعوتم ــ مثل دعوتهای آنها ــ به این است که فقط باید خدا را پرستید.
آنها جمعیت شده و در مدینه متمرکز شده بودند و میخواستند در این مجادلات با حضرت کار را به جایی بکشانند که آن بزرگوار را ــ به اصطلاح ــ محکوم کنند و حضرت را به طوری نعوذباللّه خوار کنند که حضرت خواه و ناخواه از مدینه بروند. ولی خداوند رسولش را در هر امری نصرت میفرمود. یا در جواب آنها بر رسولخدا؟ص؟ آیه نازل میفرمود، یا رسولالله به الهام الهی ــ نه به عنوان وحی قرآنی ــ جواب میفرمودند، تا اینکه دست برنداشتند و به محاجّهها و مجادلات خود ادامه دادند. آنگاه خداوند امر مباهله را پیش آورد و به رسولش وحی فرمود که حال که دست از مجادلات خود برنمیدارند و با اینهمه براهینی که تو اقامه میکنی و فرمایشاتی که داری تسلیم حقایق نمیشوند؛ حتی حرمتداری از رسولالله نمیکردند، حرمتداری از مسلمین نمیکردند، حرمتداری از مسجد رسولالله نمیکردند، خیلی بیپروایی نشان میدادند. و رسولالله؟ص؟ مدارا میفرمودند. حتی داخل مسجد رسولخدا ناقوس
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 270 *»
زدند و به خیال خودشان خواستند بگویند ما به مسجد شما و برنامههای شما احترامی نمیگزاریم. مسلمین خواستند مانع آنها شوند و به شدت آنها را دفع کنند، رسولالله فرمودند نه، آنها را به حال خود بگذارید، اینها هنوز با ما در مجادله و محاجّه هستند. در میان مسجد رسولخدا ناقوس زدند، خیلی بیحرمتی کردند، و حال آنکه به حسب قواعد بشری در هرجایی و در هرجمعیتی باید حرمت آنها رعایت شود. این مسجد مسجدی بوده که رسولخدا؟ص؟ در مدینه ساختهاند، مسجدالنبی به دست حضرت ساخته شده، باید حرمت شود، در هر صورت عدهای از مسلمین آنجا جمع میشدند، اقامه نماز به وسیله رسولالله میشده؛ انصاف بشری اقتضا میکرد که اگر ناقوس هم میخواهند بزنند، خارج مسجد بزنند نه داخل مسجد. اما حرمت رسولالله را رعایت نکردند، حرمت مسلمین را رعایت نکردند، حرمت مسجد را رعایت نکردند، با بیاحترامی این کار را کردند.([123])
اینها نصارای نجران بودند که آمده بودند و در مدینه جمعیت کرده بودند و به خیال خود میخواستند کار را بر رسولالله؟ص؟ یکسره کنند. در تمام این امورشان و در هر برنامهای که انجام میدادند و مسلمین میخواستند ممانعت کنند، رسولالله؟ص؟ به جهت رأفت و مدارا و رحمتی که داشتند، میفرمودند متعرض نشوید، باشد تا امر به جایی منتهی شود.
وقتی که دست از مجادلات برنداشتند، آنگاه خداوند این آیه را بر رسولالله نازل فرمود فمن حاجَّک فیه من بعد ماجاءک من العلم بعد از اینهمه برهان و علم و دلیل که ما به تو دادیم و تو در جواب اینها و ردّ سخنان اینها بیان کردی، بعد از اینهمه دلیل و برهان باز هم اگر اینها با تو محاجّه میکنند فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنةاللّه علی الکاذبین پس بگو بیایید ما
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 271 *»
فرزندانمان را صدا میکنیم شما هم فرزندانتان را صدا کنید، ما زنانمان را صدا میکنیم شما هم زنانتان را صدا کنید، ما خودمان را و جانمان را صدا میکنیم شما هم خودتان را و جانتان را صدا کنید، بعداً مباهله کنیم. ثم نبتهل، سپس به درگاه خدا تضرع کنیم و از خدا بخواهیم که هرکس حق است حقانیت او را ظاهر کند، و هرکس که دروغگو است خدا لعنت خود را بر او قرار دهد، یعنی خدا عذابش را بر دروغگو نازل کند. این را گفتند. اسم این عمل را مباهله میگذارند. مباهله از همین نبتهل است. معنایش همین است که عرض کردم.
قرار بر این شد که مباهله بشود، نصاری پذیرفتند. حال، بزرگشان هم همراه ایشان است و به دستور او همه برای مباهله آماده شدند. اما اینها در کتابهای گذشته خوانده بودند، رؤسایشان میدانستند که آن رسولی که میآید و خاتم انبیاء است و عیسی مژده آمدن او را داده، آن رسول برای مباهله آماده میشود و کسی است که فقط خاندان خودش را برای مباهله میآورد و در امر مباهله از اصحابش کمک نمیگیرد. این را میدانستند و نشانه صدق او میدانستند. به همین سبب بزرگ نصارای نجران به ایشان گفت، ببینید فردا این محمد با چه کسانی برای امر مباهله میآید؟ اگر با اصحابش آمد نترسید، مباهله کنید، که دروغگو است. اما اگر با خاندانش آمد، بدانید که حق است و صادق است، و همان محمدی است که عیسی مژده آمدنش را داده، و پیغمبر و رسولخداست. اما خود همان ملعونها ــ بزرگان نصاری ــ بعد از اینکه این امر را دیدند تسلیم نشدند. حاضر شدند جزیه بدهند، اما نه اسلام را پذیرفتند و نه مباهله انجام دادند. چون حقانیت رسولالله را دیدند، خداوند ــ به کرامت رسولالله؟ص؟ ــ چشم رئیس آنها را باز کرد و مشاهده کرد که وقتی که حضرت آماده مباهله شدند، آثار عذاب بر سر نصاری صف کشیده و انتظار میرود که رسولالله بگویند خدایا لعنت خودت را بر دروغگویان نازل کن، تا عذاب نازل شود و از نصاری
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 272 *»
کسی را باقی نگذارد.([124]) چون این امر را دیدند حاضر نشدند مباهله انجام شود و اسلام هم نیاوردند، ولی حاضر شدند جزیه بدهند.
حالا این حادثه را حضرتعسکری؟ع؟ ذکر میفرمایند، و از زبان آن بزرگوار این حادثه ذکر میشود که هم فضیلت است، و هم نقل حدیث این بزرگوار احیای فضیلت است.
در تفسیر این آیه میفرمایند فکان الابناء الحسن و الحسین جاء بهما رسولالله9 فاقعدهما بین یدیه کجَرْوَیِ الاسد مراد از فرزندان در این آیه شریفه، فرزندانِ رسولالله حسن و حسین هستند، که رسولالله آن دو بزرگوار را در موقع مباهله آوردند و جلوی خود گذاردند، آن دو بزرگوار را جلوی خود مثل دو بچه شیر نشاندند. تشبیه خود حضرت است. اکنون میخواهد مباهله انجام شود، و معلوم است در این مباهله دروغگو باید عذاب شود، معلوم است هرکس که در او غش باشد متزلزل میشود، مضطرب میشود، نگرانی دارد، وحشت و اضطراب دارد. اما آنکسی که مطمئن است و دلش محکم است که حقّ محض است، او خیلی راحت است، خیالش آسوده است، هیچ نگرانی ندارد. از این جهت عالم پر از عذاب شود برای او نگرانی نیست. چون بنا نیست که خدا او را عذاب کند، حقّ است.
با این تشبیه که امام؟ع؟ میفرمایند، میخواهند حادثه را برای ما کاملاً مجسم فرمایند که ببینید چقدر امر مسلّم بود! و حقانیت رسولخدا در آنجا نمودار شد که این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 273 *»
دو بزرگوار مثل دو بچهشیر در جلوی آن حضرت نشسته بودند. یعنی هیچ وحشتی، اضطرابی، نگرانی و تزلزلی ابداً در چهره مبارک این بزرگواران نبود. دو بچه شیر؛ یعنی متزلزل نبودند، مضطرب نبودند. تشبیه از این جهت است.
و اما النساء فکانت فاطمةَ؟عها؟ جاء بها رسولالله؟ص؟ و اقعدها خلفه کَلَبْوَةِ الاسد امام؟ع؟ میفرمایند در این آیه شریفه مراد از نساءنا زنهایمان، فقط فاطمهزهرا بودند که حضرت ایشان را با خودشان آوردند و پشت سر خود نشانیدند. و تشبیه میفرمایند که فاطمهزهرا مثل یک مادهشیر نشست، یعنی هیچ وحشت و اضطرابی در کار نبود.
و اما الانفس فکان علیَّ بنَ ابیطالب جاء به رسولالله فاقعده عن یمینه کالاسد در این آیه شریفه مراد از انفسنا خودمان، جانمان، یعنی علیّ، علیّ صلواتاللّهعلیه جان رسولالله و خود رسولالله است. آن بزرگوار را رسولالله آورد و در طرف راست خود نشانید کالاسد مثل شیر، و ربض هو؟ص؟ کالاسد آنوقت خود رسولخدا بر روی دو زانو نشستند به آن حالتی که شیر روی دو زانوی خود مینشیند و قدری خودش را از زمین بالا میگیرد، به آن حالت رسولالله نشستند. و آنگاه قال لاهل نجران به نصارای نجران فرمودند: هلموا الآن نبتهل فنجعل لعنةاللّه علی الکاذبین بیایید جلو، بیایید جلو که مباهله کنیم و لعنت خدا را بر کسانی که دروغ میگویند قرار دهیم. آنگاه دستور است که دو شخصی که میخواهند مباهله کنند پنجه در پنجه یکدیگر بیندازند، باید پنجهها را در هم بیندازند و دستها را به طرف آسمان بلند کنند و با حالت تضرع، شروع به ابتهال و مباهله نمایند.
آنگاه رسولالله قبل از اینکه آنها جلو بیایند، این فرمایشات را داشتند؛ فقال رسولالله؟ص؟ اللّهم هذا نفسی و هو عندی عِدلُ نفسی اللهم هذه نسائی افضل نساء العالمین و قال اللّهم هذان وَلَدَایَ و سِبطایَ فانا حرب لمن حاربوا و سلم لمن سالموا میّز اللّه بذلک الصادقین من الکاذبین به درگاه خدا عرضه داشتند که خدایا این علی جان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 274 *»
من است، این علی در نزد من مثل خود من است. خدایا این زن، این زنِ خاندان ما، بهترینِ زنانِ عالمیان است. خدایا ایندو دو فرزند منند، دو فرزندزاده منند، خدایا من با کسانی که ایشان با آنها در جنگند در جنگم، و با کسانی که ایشان با او در سِلم و صُلحند در سِلم و صُلحم. خداوند به این برنامه راستگویان را از دروغگویان جدا فرمود و مشخص کرد.
تمام اهل سنت و همه شیعیان بر این اتفاق دارند، که در جریانِ مباهله همین پنجتن مقدس ــ اصحاب کساء ــ صلواتاللّه علیهماجمعین تشریف آوردند، و ایشان مخصوص به این آیه شریفه هستند. و احادیث از طریق اهل سنت و طریق شیعه به طور تواتر ــ با الفاظ مختلف و سندهای متعدد ــ رسیده، که در جای خودش این احادیث جمعآوری و ذکر شده، به طوری که الحمدلله ربالعالمین برای کسی شک و تردید حاصل نمیشود که اهل این آیه ایشانند و حادثه به اینطور انجام شده است.
ولی خداوند در این آیه مقامات و شئونات این بزرگواران و برگزیدگان خود را بیان کرده، و امامرضا؟ع؟ هم به همین آیه درباره اهل اصطفاء و گزینش الهی استدلال فرمودند فجعل محمّداً و علیّاً و فاطمة و الحسن و الحسین اصدق الصادقین خداوند با نازلفرمودن این آیه ــ در جریان مباهله و اینکه نصاری حاضر نشدند مباهله انجام شود ــ به همه امت اسلامی و بلکه به تمام جهانیان تا قیامت شناسانید که محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین در میان جمیع خلق از اولین و آخرین راستگوترین راستگویانند. و افضل المؤمنین و از همه مؤمنین در درگاه خدا مقامشان بالاتر و برتر است. پس برگزیدگان خدا ایشانند.
فاما محمّد فافضل رجال العالمین و اما علیّ فهو نفس محمّد افضل رجال العالمین بعده و اما فاطمة فافضل نساء العالمین محمد؟ص؟ از همه مردانِ همه دورهها و همه زمانها بالاتر و برتر است. علی هم که نفس محمد است او هم بعد از محمد از
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 275 *»
همه مردان روزگار از اولین و آخرین برتر است، فاطمه هم برترین زنهای جهانیان است و اما الحسن و الحسین فسیدا شباب اهلالجنة امامحسن و امامحسین هم ــ که در این آیه شریفه دو فرزند رسولخدا معرفی شدهاند ــ برترین همه اهل بهشتند و دو آقا برای اهل بهشت هستند. و این دو بزرگوار دو نمونه در امتهای گذشته داشتهاند، که با وجود اینکه در آن وقتی که میخواست مباهله انجام شود این دو بزرگوار کودک بودند؛ اما با اینکه کودک بودند، خداوند در آیه مباهله افضلیت این بزرگواران را بر همه مشخص کرد، و از همان موقع سید شباب اهل جنت بودند. و خدا در امتهای پیشین برای این دو بزرگوار دو نمونه قرار داده که عیسی و یحیی باشند. خداوند در میان امتهای پیشین آن دو بزرگوار را در سنین کودکی به روح نبوت فضیلت بخشید، و آنان را از خلقش به روح نبوت ممتاز کرد، و در کودکی صاحب روح نبوت شدند؛ که در اینجا امامعسکری؟ع؟ به این مطلب اشاره میفرمایند.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 276 *»
مجلس بيستويکم
(شب چهارشنبه ـــ 25 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 277 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
خداوند برگزیدگان خود را از میان بندگان خود برای وراثت کتاب و قرآن بعد از رسولالله؟ص؟ ذکر فرموده، و ایشان را در کتاب خود قبل از رحلت رسول خود؟ص؟ توصیف میفرماید تا امر ایشان بر خلق مشتبه نباشد، و برای خلق در مخالفت با ایشان و تسلیمنشدن در برابر امر ایشان عذری نباشد. این بزرگواران را ــ برگزیدگان خود را ــ به اینطور معرفی کرده است که ایشان در جمیع خیرات بر همه بندگان و بر همه خلق سبقتگیرنده هستند. در جمیع عوالم و در جمیع مراتبشان بر همه خلق در جمیع خیرات پیشی گرفتهاند، از این جهت شایستگی دارند که بر جمیع خلق برگزیده شوند و خدا ایشان را در میان بندگان و از میان آنان برگزیند، و ایشان را مثل رسولالله؟ص؟ مولا و آقا و اولی به تصرف بر بندگان قرار دهد، مرجع و ملجأ قرار دهد. ایشان را برای مؤمنین محل رجوع در تمام امور، در امر دین، در امر دنیا و در امر آخرت قرار دهد که مَعقِل مؤمنین باشند، و باید در نزد ایشان خضوع کنند و خاشع شوند و در برابر فضائلشان تسلیم باشند و امر ایشان را تصدیق کنند تا در دنیا و آخرت به کمالات برسند و به نجات نائل شوند.
خداوند از فضل و جود این بزرگواران، بر جمیع بندگان خود منت گذارده و آنان را
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 278 *»
نجات بخشیده و به درجات عالیه بهشتها رسانیده است. در دنیا از برکات این بزرگواران بندگان را مورد رحمت خود قرار داده و ایشان را به هدایت این بزرگواران مهتدی میسازد، و در آخرت هم به شفاعت این بزرگواران آنان را نجات میدهد. از این جهت با اینکه تصریح میفرماید که بعضی از بندگان اگرچه به واسطه ارتکاب معاصی و تمایل به عصیان ظالم به خودند، اما همینها در جنات عدن داخل خواهند شد و به زینتهای آن بهشتها زینت میگردند و از لباسهای آن بهشتها بر آنها پوشانیده خواهد شد، و در آنجا خدا را یاد میکنند و شکر خدا را بجا میآورند بر اینکه خداوند غم و اندوه بزرگ محشر را از آنها برطرف ساخته، گناهانشان را آمرزیده و طاعاتشان را سپاسگزاری فرموده است، و آنان را در خانه ابدی، ــ جایی که هیچ زحمت و مشقتی، و هیچ خستگی و کسالتی نیست ــ جای داده است. همه اینها از برکات این برگزیدگان خداست که آلمحمد؟عهم؟ باشند، که بعد از رسولالله؟ص؟ وارث کتاب و قرآنند.
چون امر اصطفاء در این آیه امر مهمّی است و باید امت درباره این امر مطالعه داشته باشند، از اینرو در مجلسی که مأمون ــ خدا لعنتش کند ــ در حضور حضرترضا؟ع؟ برگزار کرده بود همین مسأله را مطرح کرد، و از علمای خراسان و عراق ــ که دعوتشان کرده بود ــ سؤال کرد که این برگزیدگان که وارث کتابند، چه کسانی هستند؟ آنها گفتند تمامی امتند. بعد مأمون از حضرت سؤال کرد، حضرت فرمودند نه، عترت طاهره هستند. آنوقت خصوصیات عترت طاهره را و دلیل بر این امر را از حضرت سؤال کرد، حضرت بیان فرمودند. تا اینکه علماء از حضرت خواهش کردند و خواستند که توضیح بفرمایند که آیا امر اصطفاء را خداوند در قرآن تفسیر فرموده یا نه؟ فرمودند آری، خدا تفسیر کرده. غیر از باطنهای آیات شریفه قرآن، در ظاهر قرآن هم خداوند در دوازده مورد امر اصطفاء را بیان کرده و این گزینش را توضیح
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 279 *»
داده، و مصادیق این اصطفاء را و کسانی را که امر گزینش به ایشان تعلق گرفته معرفی فرموده است.
سپس حضرترضا؟ع؟ مواردی را ذکر فرمودند، و از جمله فضائل اهلبیت و عترت طاهره یکی امر سدّ ابواب از مسجد رسولخدا؟ص؟ بود، و یکی امر مباهله بود که دیشب اجمالاً صحبت کردیم، و از حدیث حضرتعسکری؟ع؟ هم ــ به مناسبت نقلی که روز بیستوچهارم این ماه روز مباهله باشد ــ اجمالاً به این مطلب اشاره کردیم. البته شرافت امروز بیشتر شده، چون با روز اعطاءخاتم، و خاتمبخشی امیرالمؤمنین؟ع؟ مصادف بوده است. حضرتامیر صلواتاللّهعلیه انگشتر خود را در حال نماز به سائل مرحمت کردند و خداوند این آیه را نازل فرمود انما ولیکم اللّه و رسوله؟ص؟ و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون([125]) خداوند در این آیه به این مطلب اشاره میفرماید که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه انگشتر خود را در حال رکوع به سائل مرحمت فرمودند، این امر از علائم و خصوصیات ولیاللّه بود که ولیّ خدا به این امر شناخته شود. این امر امروز بوده، و فردا هم که روز نزول سوره مبارکه هل اتیٰ است.
ایام ایام شریفی است. از برکات صاحبان این ایام امیدواریم که رحمتهای خاص خداوند شامل حال جمیع برادران و خواهران ایمانی باشد، که الحمدلله ربالعالمین هست. این دعاها دعاهای مستجابی است، ما هم اگر نگوییم خداوند اینطور قرار داده، رحمتها و برکات خودش را برای اهل ایمان قرار داده، و این رحمتها و برکات نازل میشود و شامل اهل ایمان میگردد، مرد و زن مشمول این عنایتها هستند. چرا؟ چون همهشان مشمول دعای امامزمان صلواتاللّهعلیه هستند، آن بزرگوار دعا میکنند و دعای آن بزرگوار مستجاب است. ما که دعا میکنیم
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 280 *»
و دستور هم داریم دعا کنیم، نه این است که امور معطل است تا اینکه ما دعا کنیم و به دعای ما امور انجام شود؛ اینطور نیست. برای این است که ما عبادتی انجام داده باشیم و برای ما عبادتی ثبت شود. دستور داریم که برای مؤمنین دعا کنیم و بر کفّار و نصّاب و منافقین لعن و نفرین نماییم. چه ما بر نصّاب و کفّار و منافقین و دشمنان اهلبیت عصمت و طهارت؟عهم؟ لعنت بکنیم، چه لعنت نکنیم، خداوند لعنت را برای آنها قرار داده. اما وقتی که ما لعنت میکنیم برای ما عبادت نوشته میشود، وقتی که ما برای اهل ایمان دعا کردیم، برای ما عبادت نوشته میشود. بیجهت نیست که در نوع دعاهایی که رسیده، دستور دادهاند، یادمان دادهاند که برای مؤمنین و مؤمنات دعا کنیم. اللّهم اغفر لنا و لجمیع المؤمنین و المؤمنات همین گفتن ما، برای ما عبادت میشود، و همچنین وقتی که میگوییم اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آلمحمّد و آخر تابع له علی ذلک خدا امر آنها را اینطور قرار داده، چه بگوییم چه نگوییم امر آنها همینطور است، اما برای ما ثواب نوشته میشود. عمل صالح و طاعت نوشته میشود. اعمال صالحه همینها است. پس دعاکردن ما برای خاطر این مطلب است. وگرنه این دعاها دعاهای مستجابی است، نه اینکه امور معطل مانده تا ما دعا کنیم! ما در نزد خدا آبرویی نداریم تا اینکه امور را معطل و معوّق بگذارد تا به دعای ما انجام شود. نه، اینها دعاهای مستجابی است که از خاندان وحی و از امام؟ع؟ صادر شده، بزرگان دین هم در هر زمانی هستند و دعا میکنند دعاهای آنها مستجاب است. لعن و نفرین میکنند، و لعن و نفرین آنها مستجاب است. هیچ احتیاجی به ما نیست. ولی وقتی که ما طبق دستور اینطور گفتیم، برای ما طاعت نوشته میشود. نوشته میشود که ما با اماممان همنیت و همعزم هستیم، و در جمیع امورمان تابع اماممان هستیم. برای جمیع مؤمنین و مؤمنات، خیرات و برکات و رحمتهای خدا را میخواهیم و راضی هستیم، و بر جمیع کفّار و منافقین و نصّاب، عذاب و لعن خدا را
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 281 *»
خواهانیم و راضی هستیم. وقتی یکچنین حالتی داشتیم، و به زبان هم که بیاوریم، ما را با اماممان همعزم، همفکر، همعمل و همنیت مینویسند، تابع امام به حساب میآییم. به همین جهت دعا کنید و در دعاها برادران ایمانی و خواهران ایمانی را از یاد نبرید. در هردعائی ــ اگرچه جزئی است ــ اول برای آنها دعا کنید، تا خداوند از برکات قبولشدن دعای امامزمان صلواتاللّهعلیه، دعای شما را درباره خودتان هم مستجاب بفرماید.
پس این ایام ایام شریفی است. در این دوروز که با فردا سهروز میشود، اهلبیت؟عهم؟ ــ امیرالمؤمنین، فاطمهزهرا، امامحسن و امامحسین ــ و فضه در این سهروز، برای شفای حضرت امامحسن و امامحسین؟عهما؟ که کسالت پیدا کرده بودند روزه گرفتند. نذر داشتند که روزه بگیرند، روزه گرفتند. در این چند شب موقع افطار، مسکین و یتیم و اسیر آمدند و ایشان نان خودشان را به آنها مرحمت کردند و خودشان با آب افطار فرمودند.([126]) فردا سوره مبارکه هلاتی نازل شد. البته اینها اسباب است، باید اسباب فراهم بشود، خداوند کاری را بدون سبب نمیکند. سوره مبارکه هلاتی سوره خیلی شریفی است. اولاً سوره قرآن است، بعد هم فضائل اهلبیت در این سوره ذکر شده، برای اهل ایمان بهشتها وصف شده، یکچنین سورهای بخواهد نازل شود اسبابی لازم دارد. از جمله اسبابی که ذکر شده سهروز روزهگرفتن این بزرگواران بوده، که از برکت روزه ایشان سوره مبارکه هلاتی نازل شد. حالا برکات دیگرش چقدر بوده و چه آثاری در این مُلک داشته، خدا میداند. امر ایشان و کار ایشان چه اندازه به نفع مؤمنین است، خدا میداند.
همانطور که در جریان آن حدیث که چندشب قبل خواندیم عرض کردم که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه ثابتبنقیس را از شرّ آن منافق نجات دادند و خداوند به
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 282 *»
امیرالمؤمنین ثواب داد. اما دیدیم که ثوابهای امیرالمؤمنین تمامش توی جیب مؤمنین رفت، همهاش نفع ایشان بود. رسولالله فرمودند یا علی، خدا به تو ثوابهایی میدهد که آن ثوابها اینها است که روز قیامت منادی ندا میکند، فریاد میکند، دوستان علی کجا هستند؟ انبیاء برمیخیزند، بعد کاملین برمیخیزند، و بعد این مؤمنین ضعیف اهل نقصان برمیخیزند. همین فمنهم ظالمٌ لنفسه اینها برمیخیزند. آنوقت خداوند برای نجات هریک از اینها، به جهت فدائی هریک از اینها هزار مبغض و دشمن علی را به جهنم میبرد. رسولالله؟ص؟ این را ثواب کار امیرالمؤمنین شمردند. پس تمام خیرات و ثوابها و اجرها که این بزرگواران از طاعات خود کسب میکنند همهاش برای اهل ایمان و محبین و دوستانشان است. حالا این روزهها هم چه آثاری داشته؟ یکی از آثارش نزول سوره مبارکه هلاتی است، که چقدر این سوره مبارکه به نفع مؤمنین است! بخوانند و از مضامینش لذت ببرند، از معارفش لذت ببرند.
پس به مناسبت این ایام، دوباره این فضیلت را ذکر میکنیم. همان فضیلتی که حضرترضا؟ع؟ در بیان اصطفاء و گزینش الهی و معرفی این برگزیدگان خدا ذکر فرمودند، که خداوند عملاً به رسولش دستور داد که تمام درهایی که از خانههای مهاجرین و انصار به مسجد رسولخدا باز میشد، آن درها بسته شود و فقط در خانه رسولالله و در خانه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه به مسجد باز باشد. به اینطور خداوند عملاً اصطفاء را تفسیر و در آیات قرآنی بیان کرده، که ــ عرض شد ــ طرز بیان این مسأله در صریح قرآن راجع به این جریان نیست، اما در اقوام گذشته، در بنیاسرائیل، ــ قوم موسی و هارون ــ این مسأله مطرح شد که و اجعلوا بیوتکم قبلةً ای موسی و ای هارون، خانههای خودتان را قبله قرار دهید. یعنی خانههای شما در نزد خدا شرافت دارد، خانههای شما عزت دارد، کرامت دارد، بندگان ما باید به روکردن به
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 283 *»
خانههای شما به ما رو کنند. موسی و هارون که اینطور بودند، رسولالله هم که فرمودهاند یا علی، انت منّی بمنزلة هارون من موسی نسبت تو با من، همان نسبت هارون با موسی است. چطور خانه موسی و هارون مورد احترام و تکریم امت قرار گرفت! و چطور خداوند خانه موسی و خانه هارون خلیفه و برادر موسی را فضیلت داد! همچنین خدا تو را بر همه خلق فضیلت داده، به اینکه اجازه داده که درِ خانه تو مثل درِ خانه من در مسجد باز باشد ولی درهای دیگر بسته شود. چون این فضیلت را حضرترضا؟ع؟ ذکر کردند، توضیحش را از فرمایشات حضرتعسکری؟ع؟ میخوانیم. موقعی بود که حضرت درباره استعاذه بحث میفرمودند که هنگام تلاوت قرآن بگویید: اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم.
حضرتعسکری از امیرالمؤمنین؟عهما؟، به مناسبت جمله استعاذه ــ یعنی اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم ــ حدیثی را نقل میفرمایند. این جمله استعاذه ـ یعنی پناهبردن به خدا ــ را در موقع تلاوت قرآن باید گفت و باید از شرّ شیطان به خدا پناه برد. امامعسکری؟ع؟ پس از بیان حدیثی از امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه در شرح استعاذه، این فضیلت سدّ ابواب را ذکر فرمودند. جمعی در خدمت حضرت نشسته بودند، حضرت فرمودند: اَلااُنَبِّئکم ببعض اخبارنا آیا بعضی از امور خودمان را به شما خبر ندهم؟ قالوا: بلی یا ابنامیرالمؤمنین. آری بفرمایید. خود حضرتعسکری؟ع؟ میفرمایند: ان رسولالله؟ص؟ لمّا بنیٰ مسجده بالمدینة و اشرع فیه بابه و اشرع المهاجرون و الانصار ابوابهم اراد اللّه عزّوجلّ ابانة محمّد و آله الافضلین بالفضیلة وقتی که رسولالله مسجدشان را در مدینه ساختند، یک در از منزل خودشان به مسجد باز کردند که از منزلشان داخل مسجد میشدند. مهاجرین و انصار هم درهایی از منزلهای خود به مسجد باز کردند. میدانیم خانههای آن زمان خیلی وسیع نبوده، شاید در اطراف و جوانب این مسجد خانههای زیادی بوده که هرکدام که دیوار
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 284 *»
منزلشان به مسجد متصل بوده دری به داخل مسجد باز کرده بودند و از خانهها داخل مسجد میآمدهاند. گاهی میشد که زنها یا مردها با حالات مختلف داخل مسجد رسولخدا میشدند و از در دیگر خارج میشدند و میرفتند. چون حالات مختلف داشتند، مردها در حال جنابت، زنها در حال جنابت یا حیض داخل مسجد میشدند، این بیحرمتیها به مسجد رسولخدا؟ص؟ میشد. مخصوصاً آنانی که در دل نفاق داشتند و اصلاً نه به خدا اعتقاد داشتند، و نه به رسولخدا. و به حرمتداری از مسجد رسولخدا؟ص؟ اعتقاد نداشتند، مثل اولی و دومی و سومی و امثال اینها ــ خدا لعنتشان کند ــ که در بیحرمتی تعمد میکردند. و از طرفی هم خداوند میخواست فضل محمد و آلمحمد؟عهم؟ را معرفی بفرماید. یا به تعبیر حضرترضا؟ع؟ اصطفاء را تفسیر کند که چرا اینها برگزیدگان خدا هستند؛ روی این جهات فنزل جبرئیل؟ع؟ عن اللّه تعالی بان سدّوا الابواب عن مسجد رسولالله؟ص؟ قبل انینزل بکم العذاب جبرئیل از طرف خدا به این فرمان نازل شد که ــ پیش از آنکه عذاب بر شماها نازل شود ــ درهای خانههایی که به مسجد رسولخدا باز میشود ببندید. فاوّل من بعث الیه رسولالله؟ص؟ یأمره بسدّ الابواب العباس بن عبدالمطلب اولکسی که رسولالله؟ص؟ نزدش فرستادند که باید درب منزلها به مسجد بسته شود، عباس عموی حضرت بود. فقال سمعاً و طاعةً لله و لرسوله عرض کرد سمعاً و طاعةً من تسلیمم، مطیعم، خدا و رسولخدا را اطاعت میکنم.
و کان الرسول معاذبنجبل رسولالله؟ص؟ معاذبنجبل را پیش عباس فرستاده بودند. ثم مرّ العباس بفاطمة؟عها؟ فرآها قاعدةً علی بابها و قداقعدت الحسن و الحسین؟عهما؟ عباس ناراحت هم شد، برخاست راه افتاد که ببیند جریان چیست. وارد مسجد که شد دید فاطمه؟عها؟ درِ خانهای که خانه حضرت بود و داخل مسجد باز میشد نشستهاند، و امامحسن و امامحسین؟عهما؟ را هم جلوی خود نشانیدهاند، و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 285 *»
منتظرند ببینند اگر بناست در بسته شود چه دستور میرسد.
فقال لها ما بالُکِ قاعدةً عباس عرض کرد چه شده شما اینجا نشستهاید؟ انظروا الیها کأنّها لَبوَةٌ بین یدیها جَرْواها تظنّ ان رسولالله؟ص؟ یُخرج عمّه و یُدخِل ابنَعمّه از حالت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها تقریباً دانست که ایشان آنطوری که دیگران مضطرب شدهاند مضطرب نیستند و مطمئن هستند که این در بسته نخواهد شد. از این جهت به چندنفری که همراهش بودند ــ که شاید آنها هم تا اندازهای متوجه بودند که جریان چیست، و شاید آنها عباس را تحریک میکردند ــ به آنها رو کرد و گفت این را ــ فاطمه را ــ ببینید که مثل مادهشیر اینجا نشسته و دوفرزندش مانند دو بچهشیر پیشش نشستهاند، با خودش فکر میکند که رسولخدا؟ص؟ عمویش را از مسجد بیرون میکند و دستور میدهد در خانهاش را ببندد، اما پسرعمویش را داخل مسجد راه میدهد و اجازه میدهد که در منزلش به مسجد باز باشد.
در همین گفتگو بود که، فمرّ بهم رسولالله؟ص؟ حضرترسول رسیدند فقال لها ما بالُکِ قاعدةً به فاطمهزهرا فرمودند چه شده شما اینجا نشستهاید؟ قالت انتظر امر رسولالله؟ص؟ بسدّ الابواب منتظرم ببینم که رسولالله درباره بستهشدن در چه دستور میفرمایند. فقال لها ان اللّه تعالی امرهم بسدّ الابواب و استثنیٰ منهم رسوله و انما انتم نفس رسولالله به فاطمهزهرا فرمودند خدا به همه اینها دستور فرموده که درها را ببندند ولی از میان ایشان رسولش را استثناء فرموده، گفته رسولش در خانهاش را نبندد، شما هم که جان رسولالله هستید، شما هم که نفس رسولالله و خود رسولالله هستید، معلوم است شما هم نمیخواهد در خانهتان را ببندید.
ثم انّ عمربنالخطّاب جاء فقال انی احبّ النظر الیک یا رسولالله اذا مررت الی مصلاک فأذن لی فی فرجة انظر الیک منها عمر عرض کرد: یا رسولالله، من دوست دارم وقتی که برای نماز به جای نمازتان تشریف میبرید و در جای نماز میایستید شما را
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 286 *»
ببینم. خدا لعنتش کند. اجازه بفرمایید یک روزنهای باشد که من از این روزنه شما را ببینم. فقال؟ص؟ قد ابی اللّه عزّوجلّ ذلک فرمودند خدا اجازه نمیدهد. قال فمقدار ماـاضع علیه وجهی عرض کرد همین اندازه که من صورتم را بگذارم ــ به اندازه صورتم ــ که ببینم. قال قد ابی اللّه ذلک فرمود خدا اجازه نمیفرماید. قال فمقدار ما اضع علیه احدی عینیّ عرض کرد به اندازه یک چشم، که یک چشمم را بگذارم و شما را ببینم. قال ابی اللّه ذلک فرمود خدا همین اندازه را هم اجازه نمیدهد. ولو قلت قدر طرف ابرة لمآذن لک فرمود حتی اگر بگویی به اندازه یک سر سوزن از خانه تو به مسجد راه باشد، من اجازه نمیدهم. والذی نفسی بیده ما انا اخرجتُکُم و لا ادخلتُهُم ولکن اللّه اَدخَلَهم و اَخرجَکُم فرمود قسم به آن کسی که جانم در دست او است، من شما را از مسجد خارج نکردم، و من علی و فرزندان علی را داخل نکردم. نه، بلکه خدا آنها را داخل کرده و اجازه داده، و شماها را خارج فرموده.
ثم قال؟ص؟ لاینبغی لاحد یؤمن بالله و الیوم الآخر انیَبیتَ فی هذا المسجد جنباً الّا محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و المنتجَبون من آلهم الطیّبون من اولادهم فرمودند سزاوار نیست برای کسی که ایمان به خدا و ایمان به روز قیامت دارد ــ یعنی حق ندارد، اجازه ندارد ــ که در این مسجد در حال جنابت به سر ببرد، یعنی جنب باشد و داخل این مسجد شود. حق ندارد. مگر محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و برگزیدگان از آل ایشان، پاکیزگان از اولاد ایشان که مراد فقط ائمه معصومین؟عهم؟ هستند.
خداوند این برنامهها را که به وسیله رسولش انجام میداد، هم اصطفاء تفسیر میشد که گزینش الهی چگونه است؟ و چه کسانی برگزیدگان خدا هستند؟ و هم مؤمنین، به ایمان و تسلیم آزمایش میشدند، و هم منافقین به انکار و کفر ورزیدن آزمایش میشدند. از این جهت حضرتعسکری میفرمایند: فاما المؤمنون فقدرضوا و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 287 *»
سلّموا و اما المنافقون فاغتاظوا لذلک و اَنِفوا اما مؤمنین راضی شدند، خیلی خوشحال شدند که خداوند اینطور محمد و آلمحمد؟عهم؟ را فضیلت داد. واقعاً امتحان عجیبی بود. مؤمنین خوشحال شدند، درِ خانههاشان به مسجد بسته شده، از این فضل محروم شدهاند، ولی ابداً در دل ناراحتی ندارند بلکه رضوا، شادمانند، خوشحالند که خداوند اینطور به آلمحمد؟عهم؟ فضیلت داده. اما منافقین نه، خیلی غیظ کردند، غضب کردند که چرا اینطور شد و در برابر این امر تسلیم نشدند بلکه سرکشی کردند، طغیان کردند.
و مشیٰ بعضهم الی بعض یقولون فیما بینهم ألاترون محمّداً لایزال یخصّ بالفضائل ابنعمّه لیخرجنا منها صفراً چندنفر با هم دور هم جمع شدند و گفتند آیا نمیبینید که محمّد همیشه پسر عمویش را فضیلت میدهد، تا اینکه ما را از این نوع موقعیتها دست خالی خارج گرداند. واللّه لئن انفذنا له فی حیاته لَنَأبَیَنَّ علیه بعد وفاته سوگند یاد کردند. خدا لعنتشان کند. به خدا سوگند اگر محمد در زندگیش بر ما نفوذ کرد و غالب شد و این برنامهها را در زندگیش درباره علی انجام داد، ما بعد از وفاتش نخواهیم گذارد این امور برای علیّ باقی بماند.
و جعل عبداللّهبنابیّ یُصغِی الی مقالتهم و یَغضب تارةً و یسکن اخری یکی از رؤسای این منافقین، عبداللّهبنابیّ ملعون بود. همانی که ــ عرض کردم ــ سوره منافقون درباره کارها و حرفهای او نازل شد. این ملعون چون مار زخمخورده بود، خبر داشت. نوعاً بدبختیهایی سرش میآمد، رسواییهایی برایش پیدا میشد. خیلی هم در وحشت بود. با اینکه از رؤسای منافقین بود، اما در وحشت و اضطراب بود. به همین سبب در برابر حرفهای اینها و گفتگوهای این چندنفر منافق گاهی خشمگین میشد، گاهی نه، آرام میشد. اما یکحرفی به آنها زد، نصیحتشان کرد. و یقول لهم انّ محمّداً؟ص؟ لَمُتَـأَلِّه شما که میدانید محمد متألّه است، یعنی مرد خدایی است،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 288 *»
کارش کار بشری نیست، امورش دست خداست. فایاکم و مکاشفته برحذر باشید از اینکه در برابر او دشمنی خودتان را ظاهر کنید و خودتان را لو بدهید. فانّ من کاشف المتألّه انقلب خاسئاً حسیراً هرکس با شخص خدایی رو در رو بشود، یقیناً بدبخت و بیچاره خواهد شد. پشیمان و نادم خواهد شد، چون به مقصدش نمیرسد. بهعلاوه که رسوا و خوار و ذلیل خواهد بود. و یتنغّص علیه عیشه اصلاً زندگی بر او ناگوار خواهد بود. این نصیحت را این ملعون به آن چندنفر منافق کرد.
بعد این نصیحت بعدی را هم کرد؛ و ان الفطن اللبیب من تجرّع علی الغصة لینتهز الفرصة ــ خیلی ملعون بوده ــ شخص عاقل، شخص هوشیار، در برابر ناملایمات صبر میکند، مثل کسی که جرعهجرعه آب میآشامد، او هم جرعهجرعه غصهها و ناملایمات را تحمل میکند. چرا؟ لینتهز الفرصة تا اینکه فرصت پیش بیاید. یعنی حالا تحمل کنید تا رسولالله از دنیا بروند، آنگاه هجوم بیاورید، و آنگاه گاهِ فرصت است.
فبینا هم کذلک اذ طلع علیهم رجل من المؤمنین یقال له زید بن ارقم اینها در همین گفتگوها بودند که یکی از مؤمنین آن زمان ــ که زیدبنارقم بود ــ از میان اینها گذشت. از مؤمنین آن زمان بود، بعداً چه شد، باشد. از مؤمنین آن زمان بود، آن موقع مؤمن بود، بعداً امیرالمؤمنین ــ در آن جریان مناشداتشان ــ از او خواستند که هرکس فضیلتهای مرا شنیده و دیده، من میگویم و گواهی میگیرم. زیدبنارقم یکی از آنهایی بود که حضرت فرمودند این حدیث را تو در وصف من شنیدی و دیدی. گفت یادم نیست! چنین چیزی از خاطرم رفته! حضرت نفرینش کردند و کور شد، نابینا شد.([127]) آن زمان زیدبنارقم از مؤمنین بود. یعنی قبول کرده بود، تسلیم بود. فقال لهم یا اعداء اللّه أبالله تکذبون و علی رسوله تطعنون و دینه تکیدون واللّه لاخبرنّ رسولالله؟ص؟ بکم گفت ای دشمنان خدا، خدا را تکذیب میکنید؟ بر رسولالله
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 289 *»
طعن وارد میکنید؟ با دین خدا مکر و حیله میکنید؟ به خدا سوگند میروم و جریان شما را به رسولخدا میگویم.
فقال عبداللّهبنابیّ و الجماعة واللّه لئن اخبرته بنا لنکذّبنّک و لنحلفنّ له فانّه اذاً یصدّقنا ثم واللّه لنقیمنّ علیک من یشهد علیک عنده بما یوجب قتلک او قطعک او حدّک عبداللّهبنابیّ و آن جمعیت منافقین به او گفتند، به خدا سوگند اگر بروی به رسولخدا خبر بدهی، ما میرویم نزد رسولالله و تو را تکذیب میکنیم، میگوییم دروغ گفته، قسم هم میخوریم، وقتی قسم خوردیم رسولالله ما را تصدیق میکند، حرف ما را قبول میکند. بعداً شاهد درست میکنیم که بیایند برعلیه تو شهادت بدهند که یا کاری کردهای که باید تو را بکشند، یا کاری کردهای که دستت را قطع کنند، یا مثلاً شرب خمر کردهای که به تو تازیانه بزنند. یکی از این امور را برایت درست میکنیم. او را ترساندند، بیچاره را تهدید کردند.
قال؟ع؟ فاتی زید رسولالله فاسرّ الیه ما کان من عبداللّهبنابیّ و اصحابه در هر صورت زید بن ارقم دست از کارش برنداشت، آمد و مطلب را آهسته به رسولخدا؟ص؟ گفت و جریان را رساند که اینها یکچنین حرفهایی میزدند. فانزل اللّه عزّوجلّ خدا این آیات را نازل فرمود و لاتطع الکافرین ای رسول ما، کافرین را اطاعت مکن المجاهرین لک یامحمد فیما دعوتهم الیه من الایمان بالله و الموالاة لک و لاولیائک و المعاداة لاعدائک کافرین آنانی هستند که با تو روبهرو دشمنی میکنند در آنچه که به آن دعوتشان میکنی از ایمان به خدا و موالات و دوستی خودت و دوستی دوستانت و دشمنی با دشمنانت، که همان رکن رابع است. ببینید امر رکن رابع از زمان حضرتعسکری؟ع؟ اینطور در آیات قرآن و فرمایشات حضرات ائمهطاهرین بوده و جزء اصول دین و معارف الهیه بوده، ردیف ایمان به خدا و موالات با رسولالله بوده. موالات و دوستی با دوستان و معادات و دشمنی با دشمنان از آنجا مطرح بوده. پس
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 290 *»
اینها را اطاعت نکن. و المنافقین اطاعت منافقین را هم نکن الذین یطیعونک فی الظاهر و یخالفونک فی الباطن منافقین آنانی هستند که در ظاهر تو را اطاعت میکنند، اما در دل با تو مخالفت دارند. و دع اذاهم و اذیتهای آنها را واگذار، پیگیری نکن، بگذار کار خودشان را بکنند، بمایکون منهم من القول السیّئ فیک و فی ذویک بگذار هرچه میخواهند از تو و از خاندان تو بدگویی کنند و توکّل علی اللّه بر خدا توکل کن فی اتمام امرک و اقامة حجتک در اینکه کارت را انجام بدهی و حجت خودت را اقامه کنی. چرا؟ فان المؤمن هو الظاهر بالحجّة و ان غُلِبَ فی الدنیا لان العاقبة له مؤمن در دنیا به واسطه داشتن حجّت و دلیل و برهان غالب است، اگرچه به ظاهر در دنیا مغلوب و مقهور باشد، و عاقبت خوب و نجات و رضای خدا مال او است. لان غرض المؤمنین فی کدحهم فی الدنیا انما هو الوصول الی نعیم الابد فی الجنة و ذلک حاصل لک و لِآلک و لاصحابک و شیعتهم. زیرا منظور مؤمنان در کوشش و تلاششان در دنیا رسیدن به نعمتهای ابدی در بهشت است، و این خواسته برای تو و آل تو و اصحاب تو و شیعیان خاندان تو فراهم و آماده میباشد.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 291 *»
مجلس بيستودوم
(شب پنجشنبه ـــ 26 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 292 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
ایام بابرکات و شریفی بر ما گذشت. امروز هم که مصادف بود با روز نزول سوره شریفه هلاتی که شاید بعد از افطار امشب نازل شده. این سوره مبارکه به مناسبت سهروز روزهگرفتن امیرالمؤمنین و فاطمهزهرا و امامحسن و امامحسین؟عهم؟ و فضه بوده، و اینکه افطار خود را در راه خدا به یتیم و مسکین و اسیر دادند، بر رسولخدا؟ص؟ نازل شد. و خداوند این کارشان را مکافات کرد، و این سوره مبارکه را نازل فرمود، و از برکت آن دل اهل ایمان نورانی و چشمشان به فضیلت محمد و آلمحمد؟عهم؟ روشن گردید. این برگزیدگان خدا همه امورشان مورد رحمت و عنایت خداوند است، و خداوند از برکات طاعات و اعمال ایشان بر همه اهل ایمان از اولین و آخرین ترحم میفرماید، و ایشان را مشمول فضل و کرمهای خود قرار میدهد. در دنیا تمام فضلها و فیضها و کرمهای خدا که شامل حال اهل ایمان میشود از برکات ایشان است، و در آخرت هم همینطور است. از این جهت در این آیات شریفه بعد از اینکه امر وراثت را خداوند ذکر میفرماید که ما کتاب و قرآن را به کسانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم به ارث دادیم، که این برگزیدگان ما منشأ خیرات و بروز فضل ما بودهاند. میفرماید ذلک هو الفضل الکبیر این اصطفاء، این گزینش ما و ارثدادن، و معرفی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 293 *»
ایشان به شماها، ــ ای بندگان ما ــ همه اینها فضل بزرگ خداست. از فضل بزرگش این الطاف را شامل حال بندگانش فرموده است. اینکه ما با امیرالمؤمنین، با ائمه معصومین؟عهم؟ و با فاطمهزهرا سلاماللّهعلیها آشنا شدهایم، و همچنین از برکات بزرگانمان با فضائل و مقامات ایشان، و با فضائل و مقامات دوستان ایشان، و با مثالب اعدای ایشان آشنا شدهایم، فضل بزرگ خدا بر ما است. و این توفیقی که تسلیم امر ایشان شدهایم، و دلهای ما در نزد ایشان خاضع شده، همه از فضل بزرگ خداست. از این جهت میفرماید ذلک هو الفضل الکبیر.
وقتی در قسمتهای مختلف این آیات فکر میکنیم فضل بزرگ خدا بر ما آشکار میشود، و هرچه بیشتر تدبر کنیم فضل بزرگ خدا برای ما روشنتر میشود. اولاً که از برکات این بزرگواران خدا ما روسیاهان را هم از بندگان خود شمرده است، و این خیلی فضل است، خیلی کرم است. کجا ما خدا را بندگی کردهایم؟ در کدام لحظه از لحظات عمرمان در بندگی خدا بودهایم؟ با وجود اینهمه عصیان، با اینهمه معصیت، با اینهمه دوری، با این وصفی که خدا از ما فرموده فمنهم ظالم لنفسه، با این توصیفی که خدا از ما کرده که همیشه به خود ستمگریم، یعنی هيچگاه خودمان را بر وضعی که خدا از ما خواسته قرار ندادهایم، از ما عبودیت خواسته، از ما خواسته که مشمول رحمتش باشیم، اما همیشه به خود ظلم کردهایم و از رحمت خدا دور شدهایم؛ با وجود اینها که چه بگویم! وضع خودمان را خوب میدانیم از خودمان چه بگوییم؟! با اینهمه کدورتها و با اینهمه غلظتها و کثافتها و دوریها و معصیتها، خداوند کرم کرده و ما را از بندگان خود شمرده است. این اولین کرم و فضل خداست.
میفرماید ما کتاب و قرآن را ارث دادیم به کسانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم. خدا از میان ماها آلمحمد؟عهم؟ را برگزید، و ایشان را بعد از رسولخدا؟ص؟ از میان ما وارث قرآن قرار داد. در آیاتی دیگر هم همین مطلب بیان شده هو الذی بعث فی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 294 *»
الامّیّین رسولاً منهم([128]) یا و ابعث فیهم رسولاً منهم؛([129]) این نوع آیات هم بیان میکند که خدا از میان بندگان رسولالله؟ص؟ را برگزید. پس خدا ما را بندگان شمرده و از بندگان خود ذکر کرده، با اینکه آنی و لحظهای خدا را بندگی نکردهایم. این نیست مگر از فضل و کرمش، که از برکات همین برگزیدگان خدا ما را از بندگان خود شمرده. به برکت محبت به ایشان و داشتن ولایت و مودت ایشان و دوستی دوستان ایشان و دشمنی با دشمنان ایشان خداوند ما را از بندگان خود شمرده.
فمنهم ظالمٌ لنفسه یعنی بعضی از این بندگان ما کسانی هستند که به خود ظلم میکنند و به خود ستمگرند، که ما و تمام کسانی که در رتبه نقصان هستند، میباشیم. تمام مؤمنین ضعیف از اولین و آخرین، همه را خدا در این قسمت ذکر فرموده. پس این خیلی فضل است، خیلی عنایت است. بعد هم که فضلها و عنایتهای آخرت را ــ که آنها هم انشاءالله به برکات این بزرگواران شامل حال ما خواهد شد ــ ذکر میفرماید. امیدواریم که به شفاعت و فضل و کرمشان دست ما را بگیرند، همانطور که در دنیا به ما عنایت کردهاند در آخرت هم شفاعت بفرمایند. خدا وعدههای آخرتی و فضلها و کرمهای خود را در آخرت برای این بندگان بیان میفرماید، که آن فضلها و کرمها چیست. جنّات عدن یدخلونها داخل بهشتهای عدن خواهند شد. یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً در آن بهشتها از دستبندهای طلا و لؤلؤ زینتکرده میشوند. و لباسهم فیها حریر پوشش آنها در بهشتها حریر بهشتی است.
و قالوا الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن باز از فضل و کرم ما بر ایشان این است که آنقدر در بهشت شادمان هستند، آنقدر به فضل ما مسرورند و به عنایات و کرم ما
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 295 *»
دلخوشند که حرفشان و سخنشان این است که خدا را سپاسگزاری میکنند از اینکه غم و اندوه را از ایشان برطرف کرده است. الحَزَن جنس محلی باللام است، افاده عموم میکند. ذرهای نگرانی، اندوه، غصه، غبطه و حسادت در بهشت نیست. یکچنین حالتی که خدا خبر میدهد چه حالتی است؟! الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن خدا «حَزَن» فرمود، «حُزن» نفرمود بلکه «حَزَن» فرمود که در گفتن هم آسان باشد. سبحانالله! حتی تلفظش هم آسان باشد. چون «حُزن» یکقدری زحمت دارد، و خود کلمه «حُزن» حُزن میآورد. اما «حَزَن» خیلی آسان و راحت اَدا میشود، و آن غم و اندوه و حزنی که از کلمه «حُزن» برای انسان پیدا میشود و در فکر انسانی خطور میکند، حتی آن هم پیدا نمیشود. الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن چقدر آسان! اما اگر میفرمود «الحمدلله الذی اذهب عنا الحُزن» اولاً قدری ثقیل و سنگین میشد، بعد هم «حُزن» حزنآور است. خود کلمه «حزن» حزنآور است اما «حَزن» اینطور نیست. خدا را سپاسگزاری میکنند بر اینکه مطلقاً و به طور کلی غم و اندوه و حزن، نگرانی، اضطراب، وحشت، دلهره، هیچ در بهشت نیست. چه حالتی است؟! الحَزَن بیانگر این مطلب است. جنس محلیباللام ــ آن هم به این شکل ــ افاده عموم میکند. آنجا همهاش شادی و سرور است.
عرض کردم حتی در آنجا آرزو نیست که ای کاش بهشت من مثل بهشت فلانی بود. حتی جای این آرزو هم نیست. ای کاش حوریههای من مثل حوریههای فلانی بود. ای کاش مثلاً ناقههای بهشتی من مثل ناقههای فلانی بود. قصرم مثل قصر فلانی بود. نه، نه، هیچ این حرفها آنجا نیست. ذرهای غم و اندوه، حزن و ملالت و کسالت در بهشت نیست. خداوند از این امر خبر میدهد که اینها به فضل خداست، به کرم خداست، از برکات برگزیدگان خدا ــ آلمحمد؟عهم؟ ــ است که نصیب دوستان و شیعیان ایشان میشود.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 296 *»
انّ ربّنا لغفورٌ شکورٌ مؤمنین، ما مؤمنین ناقصین، آنجا انشاءالله خواهیم گفت: ما کجا و این نعمتها کجا! آخر ما با آنهمه بار گناه وارد قیامت شدیم، یا با آنهمه بار گناه وارد عالم برزخ شدیم، آن بار گناهی که ما به دوش خود کشیده بودیم و حمل میکردیم که از کوه احد بزرگتر بود، اما چه شده آنها نیست! ذرهای اثری از آن معاصی و از آن گناهان دیده نمیشود. چرا؟ انّ ربّنا لغفور چون پروردگار ما از برکات امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و ولایت آن بزرگوار همه آنها را آمرزید، همهاش را. شکورٌ پروردگار ما شکور است، آن نمازهایی که ما میخواندیم، آن طاعتهای ناقابلی که ما داشتیم که خودمان میدانستیم چه میکردیم، آنجا در بهشت یادمان میآید، میفهمیم که چه میکردیم. نمازهایی که با چه اهمال و با چه کسالت و با چه ناراحتی و کراهت انجام میشد، گویا میخواستیم اولِ نماز یک باری بر دوشمان بار کنیم، و خوشحال میشدیم اگر یکطوری میشد که تخفیفی پیدا میشد، سفری پیش میآمد که نماز چهاررکعتی دورکعتی بشود، مثلاً امام جماعتی گیرمان میآمد که لااقل یکبار سبحان ربّی العظیم و بحمده بگوید، سهبار نگوید، تند بخواند، اینقدر معطلمان نکند، نافله نخواند، زودتر نمازها را تمام کند، دنبال کارمان برویم.
من در . . . بودم میدیدم، چون ما آنجا قصد دهروز نکرده بودیم هردو نمازمان را با هم میخواندیم، بین ظهر و عصر نافله نمیخواندیم. دیدم رفقاء از وقتی که آقای. . . هستند زیادتر میآیند، به آقای. . . گفتم شما هم همینکار را بکنید، شما هم بین نماز ظهر وعصر نافلههایتان را نخوانید. نافلههای ظهرتان را قبل از نماز ظهرتان بخوانید و نافلههای عصرتان را هم بعد از نماز عصر بخوانید، نماز ظهر و عصر را با هم بخوانید. بعد از آن آقایان بیشتر میآمدند. ماها اینطوریم، دنبال یکبهانهای میگردیم. مثلاً خود ما که اصفهان میرویم، میتوانیم دهروز بمانیم، اما قرار میگذاریم میگوییم نُهروز میمانیم. بلیت برگشتمان را برای نُهروز میگیریم. چرا؟ برای اینکه لااقل نافلههای روز
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 297 *»
ساقط باشد، نافله نخوانیم. اگر شخص بعد از نُهروز چندروز دیگر هم بماند دیگر نمیتواند قصد کند. مثل اینکه هواپیما نیاید، یا نتواند در مشهد فرود بیاید، باز مثلاً به اصفهان برگردد، چنانکه برای ما پیش آمد.
آری، خداوند شکور است. همین طاعات ناقابل ما را سپاسگزاری میکند و در بهشت مکافات میفرماید، و به ما نعمتها میدهد. الذی احلّنا دار المُقامة خانه دنیا خانه رفتن بود جای ماندن نبود، خانههای برزخ جای ماندن نیست، برزخ هم بالاخره تمام میشود، چه انسان در نعمت باشد چه در بلا باشد. دنیای انسان هم همینطور است، تمام میشود، چه در رفاه باشد چه در مشکلات باشد. در برزخ هم چه انسان در نعمت باشد و یا ــ نعوذباللّه ــ در نگرانی و بلا و عقاب باشد تمامشدنی است. اما خانه آخرت ــ چه بهشتش، چه جهنمش ــ ابدی است.
حال، با توجه به همین ابدیت بهشت، وقتی مؤمنین داخل بهشت میشوند به آنها گفته میشود خلودٌ فلا موت ابداً([130]) همیشه اینجا هستید، دیگر مرگی نخواهد بود و از اینجا بیرون نمیروید. ببینید چقدر خوشحال میشوند! امام میفرمایند اگر در آخرت مرگ بود مؤمنین از شدت خوشحالی میمردند. چون میخواهند همیشه در این بهشت باشند. همینطور به اهل عذاب ــ وقتی که در جهنمهای اصلی قرار میگیرند ــ گفته میشود، زندگی است و دیگر مرگی نیست. آنها هم اینقدر محزون و غمگین میشوند که امام میفرمایند اگر در آخرت مرگ بود آنها هم از شدت غم میمردند که دیگر نباید از آن خانه عذاب بیرون بیایند.([131])
حال، مؤمنین از این نعمت یاد میکنند که نعمت خیلی بزرگی است. الذی احلّنا دار المُقامة از آن خدایی سپاسگزاری میکنیم که ما را درخانهای داخل کرده که
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 298 *»
آن خانه جای ماندن است، اما من فضله، همه از فضل خداست، از کرم او است. و از جمله این نعمتها اینکه لایمسّنا فیها نصب هیچ مشقتی، زحمتی، ناراحتی در بهشت نیست. نعمتهایش طوری است که هیچ انسان را ناراحت نمیکند. ببینید اینجا نمیتوانید نعمتی پیدا کنید که در آن نعمت ناراحتی نباشد، یکنعمت نشان بدهید که در آن نعمت به حسب خودش ناراحتی نباشد، دیگر بهتر از همه چلوکباب خوردن و مرغ و پلوخوردن است، خیلی خوب است، ببینید میشود بیناراحتی باشد؟ به قول یکنفر که میگفت: اقلاً دوبار در روز و شب کنّاسی دارد. اقلّ آن انسان باید دوبار در روز و شب نجاستشویی کند. این نتیجه این نعمت است. نعمت بالاتر و بهتر، چقدر مشکلاتش بیشتر است، چقدر ناراحتیش بیشتر است. بهترین نعمتها آن نعمتی است که از همه نعمتها گرفتاریش بیشتر، مشکلاتش بیشتر، زحمتش بیشتر است، و آن زنگرفتن است که بهترین نعمتها و بهترین لذتها است. از آنطرف «مشکلترین» و «دام بزرگ» و «کُنده بزرگ» و همین تعبیراتی که نوعاً هست. اینها را نمیگویم که پشیمان شوید. پشیمانی هم ندارد، به دلیل اینکه آنکه یکی دارد بدش نمیآید که دوتا داشته باشد، آنکه دوتا دارد بدش نمیآید که سهتا داشته باشد. یککسی میگفت خدا یکی، زن هم یکی، یکی، یکی، در هرمحلهای یکی! با وجود اینهمه مشکلات، اما باز هم انسان طمّاع است، حریص است و میخواهد.
نعمتهای دنیا همهاش اینطور است، یک نعمت خالصِ صافِ بدون هیچ زحمت و ناراحتی پیدا نمیشود. زحمت دارد، ناراحتی دارد. آنوقت اعظم نعمتها در دنیا نعمت ولایت است که انسان مؤمن وقتی نعمت ولایت داشته باشد در کنارش مشقتهای زیادی را باید متحمل شود. کسی خدمت رسولخدا؟ص؟ عرض کرد من خدا را دوست دارم. فرمود آماده بلا باش، که هرکس خدا را دوست دارد خدا هم او را
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 299 *»
دوست دارد و برای دوستش هم دائماً تحفه میفرستد، و تحفههایش هم همهاش بلا است. گفت یا رسولالله شما را دوست دارم. فرمود آماده فقر باش. عرض کرد علی را هم دوست دارم. فرمود آماده دشمن باش.([132]) ولایت اینطوری است. این نعمت به این بزرگی، ــ محبت اهلالبیت؟عهم؟ ــ هرچه در دلها عمیقتر و دقیقتر و لطیفتر میشود، دشمنیها و گرفتاریها و زحمتها زیادتر میشود. و نوعاً هم اهل ولایت ابتلاءاتی پیدا میکنند. هرقدمی که در امر ولایت برمیدارند خواه و ناخواه دنبالش گرفتاریها است. آنوقت بعضیها تعجب میکنند، که چطور شد؟ ما نماز که آمدیم مثلاً، یا از این هفته که قصد کردیم نماز جماعت بیاییم، کارها پیچ میآورد. چرخ چه میشود، ماشین چه میشود، مشتری چه میشود. ما تا قصد کردیم نماز جماعت بیاییم، برنامه اینجور میشود. اما وقتی که تصمیم میگیریم نیاییم کارها روبهراه میشود. نه چرخ میشکند، نه ماشین خراب میشود، نه مشتری وا میزند. این همان است که گفتم، تو خدا را وامیگذاری، خدا هم تو را وامیگذارد، رو میآوری خدا هم به تو توجه میکند. تو باید آمرزیده شوی، ورزیده شوی، تو باید قوی شوی، برنامه اینطوری است. یکقدم به طرف دین برمیدارد مشکلات زندگیش زیاد میشود، قرضش زیاد میشود، اوقات زنش تلخ میشود که دنبال کار و کاسبی برو، این که وضع زندگی نشد. آخر چرا اینجور؟ نماز جماعت نرو، از کار میمانی مثلاً؛ و از این قبیل. اینها همه به واسطه همین است که حتی نعمتهای آخرتی و نعمتهای ایمانی هم در دنیا بدون زحمت و مشکلات نیست. باید این مشکلات را تحمل کرد. و انسان باید بداند که معنای این امور این نیست که انسان از خدا دور شده. نه، هرچه نزدیکتر شود گرفتاریش بیشتر است. توقع نداشته باشد که بخواهد آدمِ خوب و مؤمنِ صالحی باشد و نعمت دنیا هم سرشار برایش بریزد. خدا اینطور قرار نداده. اولیائش همه مبتلا بودهاند، دوستان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 300 *»
اولیائش همه مبتلا بودهاند، همه گرفتار بودهاند. رسولالله با قرض از دنیا رفتند که حتی وقتی میخواستند وصیت بفرمایند عباس را صدا زدند، فرمودند: عمو، شما قبول میکنی قرضهای مرا ادا کنی و آنچه را که به مردم وعده دادهام بپردازی؟ گفت: من کجا میتوانم؟ من عیالوارم، فقیرم، بعد هم آن سخاوتی که شما داشتید، شاید خیلی وعدهها دادهاید، من چطور میتوانم آنها را ادا کنم؟ به امیرالمؤمنین فرمودند: تو وعدههای مرا ادا میکنی؟ قرضهای مرا ادا میکنی؟ عرض کرد: آری یا رسولالله.([133])
رسولالله با قرض از دنیا رفتند، مقروض بودند. همینطور ائمه؟عهم؟ گرفتار بودند، بزرگان دین گرفتار بودند، اولیاء گرفتار بودند. هیچوقت دنیا برای مؤمنین و اهل ایمان صاف نبوده. و هر وقت دنیا برای آنها صاف میشد، خودشان را متهم میکردند، میگفتند حتماً در دینمان یک نقصانی پیدا شده که حالا دنیا برایمان صاف شده.
یکی از برادران جندق که الآن مریض است، خدا شفایش بدهد، پیرمردی است. نصیحت خوبی کرد. یکروز زمستانی ما از جندق حرکت کردیم که برویم اصفهان. در زنجیرگاه به برف و یخبندان برخورد کردیم، ماشین بالا نمیرفت، خیلی مشکل بود، برگشتیم. یک توقفی در چوپانان داشتیم بعد به جندق برگشتیم. صبح از جندق حرکت کرده بودیم، شب برگشتیم. موقع نماز آن پیرمرد پیش من آمد و گفت هر موقع اینطور امور برای من پیش میآید خوشحال میشوم، میگویم خدایا مرا از نظر دور نداشتی، مرا در نظر داشتی که این گرفتاری برایم پیش آمد. نصیحت خوبی بود. ایشان گفت ناراحت نباشید. گفتم نه، ما که ناراحت نیستیم، اما برای آقایانی که ما را با ماشین بردند و برگرداندند زحمت است. ایشان گفت نه، برای آنها هم زحمت نیست. در این مشکلات و گرفتاریها که پیش میآید به خدا میگویم: خدایا، تو را سپاسگزارم که از چشمت نیفتادهام، هنوز هم در نزد تو حاضرم، به من
* اصطفاء صفحه 301 *»
عنایت داری، به من توجه داری که این گرفتاریها را برایم پیش میآوری. آری، مؤمنین نوعاً گرفتارند.
اما درباره بهشت میفرماید لایمسّنا فیها نصب وضع بهشت یکطوری است، آن خانه یکخانهای است که هیچ گرفتاری در آن نیست، هیچ مشقت و زحمتی ابداً در آن نیست. حال، شما فکر کنید، ببینید دنیا همهاش مشقت است، خوابش مشقت است، بیداریش مشقت است، همه امورش، گرسنگیش مشقت است، سیریش مشقت است، زن مشقت است، فرزند مشقت است، خود انسان، بار خودش بر خودش مشقت است، گاهی انسان از خودش خسته میشود. آخر چقدر بخورم؟ چقدر بخوابم؟ چقدر کار کنم؟ گاهی انسان از خودش خسته میشود، تا چه رسد به دیگران که خستهاش میکنند. مشقت سراسر دنیا را گرفته، اما چون انس داریم، حالیمان نمیشود، عادتمان شده، نمیفهمیم چه خبر است. دلیلش این است که چندروز که مسافرت میروید، ببینید چطور وضعتان عوض میشود؟ میگویید واقعاً حال آمدیم، همیشه مسافرت برویم، یکطوری بشود که سالی چندبار این کار انجام شود. اما خود مسافرت هم زحمت دارد. «السفر قطعةٌ من السقر» خود سفر یک قطعهای از جهنم است، انسان که مسافرت میکند باز زحمتها دارد، چون یکقدری وضع عوض میشود و از انس و عادیات درمیآید؛ انسان میفهمد که چقدر مبتلا است.
اما در بهشت، آنجا چهخبر است! خدایا نصیب همهمان بفرما! چهخبر است! لایمسّنا فیها نصب هیچ نگرانی و زحمت و مشقتی نیست، ابداً هیچ مشقتی ندارد. وقتی که مشقت نباشد، پشت سرش کسالت نیست، ملالت نیست، خستگی نیست، افسردگی نیست. و لایمسّنا فیها لغوب حتی افسردگی آنجا نیست. اینجا هر امر مداومی باعث افسردگی و باعث خستگی است. دنیا اینطوری است. حتی ــ عرض میکنم ــ در اینجا لذت هم وقتی که مداوم میشود خستگیآور است،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 302 *»
انسان خسته میشود. مثلاً شما یک گُلی را دوست دارید، به این گل نگاه که میکنید لذت میبرید، اما اگر نگاه را ادامه بدهید خسته میشوید. محبوبی را دوست دارید، دست روی دستش میگذارید لذت میبرید، اما اگر نگهداشتن را ادامه بدهید لذت تمام میشود، خسته میشوید، باید بردارید. نگهداشتنش برای شما کسالتآور میشود، خستگی میآورد. و از این نوع لذتها بسیار است، تصریح نکنم. العاقل یکفیه الاشارة.
لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب این بهشت یکچنین جایی است که هیچگونه خستگی، ملالت، کسالت و افسردگی در آن نیست. با آن نعمتهای عجیبی که آنجا است، نعمتهایی که هرنعمتش انسان را به خودش مشغول میدارد. غیر از اینجا است. اینجا وقتی چشم نگاه میکند، به گوش کاری ندارد، به نعمت و کار شنیدن کاری ندارد. گوش وقتی میشنود به همین نعمت شنیدن مشغول است، دیگر به دیدنیها کاری ندارد. دهان وقتی میچشد فقط به کار چشیدن مشغول است، دیگر به شنیدنیها و دیدنیها کاری ندارد. دست که لمس میکند در لامسه لذت میبرد، مشغول لمس است، دیگر کار به دیدنیها و شنیدنیها و چشیدنیها ندارد. وضع دنیا اینطور است که هرعضوی و هرحاسّهای به کار خودش مشغول است. اما در بهشت نه، هرعضوی و هرحاسهای به همه نعمتها مشغول است. سبحانالله، چشم از دیدنیها لذت میبرد، از شنیدنیها لذت میبرد، از خوردنیها لذت میبرد، از همهچیز، هرچه که هست در بهشت، از همهاش لذت میبرد. گوش هم از همهاش لذت میبرد. لامسه هم از همهاش لذت میبرد. همه وجود به همه لذتها و نعمتها مشغول است. با وجود این لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب بهشت چه خانهای است؟! این چه نعمتهایی است؟! آنجا چه وضعی است؟!
از این جهت است که مؤمنین در بهشت خدا را شکر میکنند الحمدلله … الذی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 303 *»
احلّنا دار المُقامة من فضله آنجا میبینند که همهاش از فضل خداست، همهاش به برکات محمد و آلمحمد؟عهم؟ است که برگزیدگان خدا هستند. خدایا این نعمت ولایت را از ما مگیر. خدایا حال که دست ما را به دامن محمد و آلمحمد؟عهم؟ و بزرگان دین رسانیدهای، این دامنهای قدس و طهارت را از دستهای ما خارج مکن. خدایا این نعمت هدایت را به نعمت شفاعت متصل بفرما. خدایا اینهمه نعمتها که به برکات اولیائت شامل حال ما فرمودهای، ــ نعمتهای ظاهری و باطنی ــ اینها را برای همه اهل ایمان، مؤمنین و مؤمنات سالم و باقی بدار و به نعمتهای آخرتی متصل بفرما. خیر دنیا و آخرت به همه اهل ایمان کرامت بفرما. رفع همّ و غمّ از همه اهل ایمان بفرما. خدایا همه نعمتها را بر ما مبارک فرما.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 304 *»
مجلس بيستوسوم
(شب جمعه ـــ 27 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 305 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
تمام این نعمتهایی که خداوند در این آیات ذکر فرموده که در آخرت نصیب اهل ایمان میگردد، از برکات وجود برگزیدگان خداست، که خداوند در این آیه ایشان را معرفی میکند که برای وراثت کتاب و قرآن بعد از رسولخدا؟ص؟ برگزیده شدهاند. و از نظر توصیف و شناختهشدن به وصف و صفت؛ ایشان در جمیع مراتب و در همه عوالم، بر جمیع خلق، سبقتگیرنده به جمیع خیرات هستند.
خدا ایشان را به این صفت توصیف فرمود تا همه خلق بدانند که مقام و منزلت ایشان در نزد خدا از همه خلق بالاتر است و هیچکس بر ایشان سبقت نگرفته و نخواهد گرفت، و حتی کسی به ایشان ملحق هم نخواهد شد. نه تنها کسی بر ایشان سبقت نمیگیرد بلکه به رتبه ایشان هم کسی ملحق نخواهد شد، چون کاملترین افراد خلق باید خود را با ایشان موازنه کنند، و در اعمال، در سلوک، در عقاید و در اخلاق خود را با ایشان مطابق نمایند تا نجات یابند.
از این جهت خدا کاملان را به و منهم مقتصد معرفی میکند. بعضی از خلق ما و بندگان ما کسانی هستند که معتدلند، و اعتدالی را که به دست آوردهاند از برکات همین کسانی است که ایشان را از میان خلقمان برگزیدیم، و سایر بندگانمان باید
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 306 *»
خودشان را با ایشان مطابق کنند تا معتدل شوند. و نشانِ اعتدالشان آن است که ایشان را میزان خود قرار دادهاند و در ظاهر و باطن به این برگزیدگان ما اقتدا کردهاند، از این جهت صاحب مقام کمال شدهاند، که خداوند در این قسمت از آیه از ایشان خبر داده و فرموده و منهم مقتصد. و اینها در درجه اول انبیاء هستند. و از زمان رسولخدا؟ص؟ ــ که خدا خبر میدهد ــ تا به حال، و از حال تا ظهور امامزمان صلواتاللّهعلیه، و بعد تا قیامت، انبیاء همه تابع این بزرگواران بودهاند.
تا قبل از آمدن رسولخدا؟ص؟ به این عالم، انبیاء ــ به دستور خدا و به تعریف خدا ــ از محمد و آلمحمد؟عهم؟ متابعت میکردند و ایشان را باطناً میزان خود قرار داده بودند، چون در این عالمْ ظاهر نبودند، از این جهت میگوییم در باطن متابعت میکردند. خداوند اوصاف محمد و آلمحمد؟عهم؟ را برای انبیاء بیان میکرد، و آنها آنان را به وصف میشناختند و باطناً به این بزرگواران اقتدا میکردند. در آن زمانها هم انبیاء به واسطه اقتدای به این بزرگواران در باطن امر، معتدل و مقتصد بودند. چون ظاهر نبودند میگوییم باطن. و همچنین اوصیای آن زمانها، کاملین آن زمانها، همه باطناً به محمد و آلمحمد؟عهم؟ اقتدا کرده بودند و ایشان را میزان خود قرار داده و با تطبیق خود ــ به ظاهر و باطن ــ با ایشان، به مقام اعتدال رسیده بودند.
اما از زمانی که رسولالله؟ص؟ در این عالم ظاهر شدند، از آن زمان انبیای موجود، ــ عیسی، الیاس، ادریس؟عهم؟ و به نقلی خضر؟ع؟ ــ از رسولالله تبعیت میکردند، و بعد از امیرالمؤمنین، و بعد از امامحسن، و بعد از امامحسین، تا الآن از امامزمان صلواتاللّه و سلامهعلیه و عجلاللّه تعالی لهالفرج، از این بزرگواران ظاهراً و باطناً متابعت میکنند. و ایشان برای انبیاء میزان هستند.
پس و منهم مقتصد در این آیه شریفه، در مرحله اول شامل حال این چهار بزرگوار است که الآن اقتداکننده به امامزمان صلواتاللّهعلیه هستند، و ظاهراً و باطناً تبعیت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 307 *»
از این بزرگوار دارند، و به واسطه این متابعت مقتصد و معتدل شدهاند. بعد از ایشان سایر کاملین از نقباء و نجباء هستند، که از زمان رسولالله؟ص؟ در ظاهر و باطن به این بزرگواران اقتدا کرده و میکنند و معتدل شدهاند و میشوند. حال، خداوند در این آیه از ایشان و از کمال و اعتدال ایشان خبر میدهد، که این اعتدال به برکت این برگزیدگان خدا برای ایشان فراهم شده، و به واسطه این اعتدال، به هر نعمتی که در دنیا و آخرت برسند از برکات این بزرگواران است.
از اینها گذشته بندگانی هستند که در این دنیا عمرشان به ظلم به خودشان میگذرد. فمنهم ظالم لنفسه کارشان این است، سلوکشان اینطور است، هرکاری که میکنند، چه به ظاهر و صورت در طاعت باشند و چه در معصیت باشند به خودشان ظلم میکنند. پناه به خدا میبریم که حتی در حال طاعت ظالم به خود هستند. چون اگر خدا به همین طاعتها بخواهد ایشان را مؤاخذه بفرماید، هیچکدام از ایشان نجات پیدا نمیکنند و باید تا ابد در آتش غضب خدا بسوزند. اما با همه اینها، خداوند به فضل خود ایشان را از بندگان خود شمرده است.
وضع این دسته اینطوری است. فمنهم ظالمٌ لنفسه. عرض کردهام این وصف وصفی ثابت است، این صفت صفتی ثابت است، آنچنان نیست که گاهی اینطور باشد. اگر میفرمود «فمنهم من یظلم نفسه»، فعل بود و گاهگاهی بود. اما میفرماید فمنهم ظالمٌ لنفسه تعبیر به جمله اسمیه برای اثبات این مطلب و اعلام این مطلب است که این امر یک صفت ثابت و راسخ است. که ــ عرض میکنم ــ اگر انسان به این فرمایش توجه کند در واقع از خودش ناامید میشود، دیگر امیدوار به خودش نخواهد بود، از خودش یأس پیدا میکند. و از آنطرف به جزئیات این آیات که توجه میکند، به فضل خدا و به کرم خدا امیدوار میشود.
خوب دقت بفرمایید. از یکطرف میفرماید بعضی از بندگان ما کسانی هستند
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 308 *»
که همه عمر را به ظلم به خود میگذرانند، به خود ستم میکنند. یعنی نعمتهای ما را پامال میکنند، اعتناء به امور ما ندارند، فکر آتیه و عاقبت امور را ندارند، ذرهای برای خود دلسوزی نمیکنند، اینها هیچ امرشان به عدل و درستی نمیگذرد، همه کارهایشان و امورشان نادرست است، و وقتی که نادرست باشد به خود ستمگرند. حال ببینید آیا دیگر جای امیدی به خودمان میماند؟ و عرض کردهام که مقصود از این ظالمین ما هستیم، کسانی که در رتبه نقصان هستند. و اینها در مقابل مقتصدین ــ یعنی اهل اعتدال ــ هستند، به این معنی که ما به حالات خودمان توجه کنیم، هرحالی که داریم باید بدانیم که این خلاف حال معتدلین است، خلاف حال کاملین است. آنها اگر در تقرب به سرمیبرند، ما در بُعد به سرمیبریم. آنها اگر به طاعاتشان تقرب به خدا پیدا میکنند، ما با طاعاتمان از خدا دور میشویم، معاصی که جای خود دارد. اگر آنها با توجه به خدا ترقی میکنند، ما با توجه به خدا و به اسم توجه به خدا تنزل میکنیم. همه حالات ما در برابر حالات کاملین قرار گرفته.
خداوند دو لفظ به کار برده که این دو لفظ کاملاً خلاف هم است فمنهم ظالمٌ لنفسه و منهم مقتصد یعنی معتدل. عدهای از بندگان ما هستند که همه امورشان ظلم به خودشان است، و عدهای از بندگان ما هستند که به برکت متابعت از برگزیدگان ما و میزان قراردادن ایشان، همه کارهایشان عدل است، درست است، همه امورشان به عدل و درستی میگذرد، عدالت حقیقی دارند، معتدل حقیقی هستند، مقتصدند. اما دسته اول نه، به خود ظالمند.
حال، ببینید چقدر انسان از خودش ناامید میشود! چقدر از خودش مأیوس میشود! به هیچ عملی از اعمالمان نمیتوانیم مطمئن و خاطرجمع شویم که آن عمل ما را نجات بدهد. به هیچ طاعتی، به هیچ خیری، به هیچ حرکتی، به هیچ سلوکی، به هیچ، به هیچ. معاصی که بماند، معصیت که وسیله نجات نیست، معصیت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 309 *»
باعث هلاکت است، به وسیله معصیت مستحق عذابیم.
خلاصه، با توجه به این فرمایش باید یأس و ناامیدی از خودمان و اعمالمان برایمان فراهم شود. آنگاه با یکچنین شرایط و چنین وضعی، از برکات همین برگزیدگانِ خدا، از اول آیه، خداوند لطفش، کرمش، فضلش و عنایتش را شامل حال ما میکند. اما همه از برکات برگزیدگانش است. از جمله میفرماید من عبادنا، میفرماید فمنهم، ماها را از بندگانش میشمرد، با همین وضعِ روسیاهی، با همین وضعی که داریم میفرماید بعضی از بندگان ما. ما را بنده میخواند، خیلی شرافت است. خیلی شرافت است. خدای ما ما را با این فرارکردن ما از درگاه قربش، با این دوری ما، با این روسیاهی ما، با همه این بدیهای ما، ما را بندگان خود خوانده. فمنهم، بعضی از این بندگان ما اینطوری هستند. این کرامت از کجا است؟ این شرافت از کجا است؟ کیف لااستعزّ و الیک نسبتَنی امامحسین؟ع؟ در دعای عرفه میگویند: خدایا چگونه خود را عزیز ندانم و به عزّت خود فخر نکنم، افتخار و مباهات نکنم؟ و حال آنکه تو مرا به خودت نسبت دادهای. حال، اینجا به ماها با یکچنین بدبختیها و بیچارگیها میفرماید بندگان ما، بعضی از این بندگان ما. ما را به خودش نسبت داده، بنده خودش خوانده. با اینکه ــ دیشب عرض کردم ــ میبینیم در تمام مدت عمرمان لحظهای خدا را بندگی نکردهایم. اما خداوند از فضلش، از کرمش، از برکات اولیاء و برگزیدگانش ما را بندگان خود میشمرد. فمنهم ظالمٌ لنفسه بعضی از این بندگان ما اینطورند. به خودش نسبتمان میدهد. میدانیم عبد هویٰ بودهایم، ما بندگی هویٰ کردهایم، ما هیچگاه بندگی خدا نکردهایم، ما اطاعت شیطان کردهایم، هیچگاه خدا را اطاعت نکردهایم؛ با وجود این از برکات بزرگان و عزیزانش ما را بندگان خودش میخواند. و این نیست مگر از برکت تسلیم در برابر فضائل این برگزیدگان. همینقدر که به این برگزیدگان خدا محبت داریم، همینقدر که در برابر فضیلت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 310 *»
ایشان تسلیم شدهایم، و به آقابودن ایشان اقرار داریم، ما را ــ به واسطه همین محبت و تسلیم و اقرار ــ بنده خودش خوانده. و اصل بندگی هم همین است. حبّ علیّ حسنة لاتضرّ معها سیّئة محبت امیرالمؤمنین؟ع؟ یک حسنهای است که اگر این حسنه در دلها باشد اصل میشود، ریشه میشود، آنگاه لاتضرّ معها سیّئة با یکچنین اصلی، با یکچنین ریشهای، سیئات و گناهان هیچ ضرری به دوست علی نمیزند. چون آن سیئات همه فرع میشود. از اینرو اقرار داریم به اینکه خدایا ما لحظهای تو را بندگی نکردهایم، اما به فضل و کرمت که ما را به معرفت و محبت برگزیدگانت و تسلیمبودن در برابر فضائل ایشان و تصدیقنمودن امر ایشان و دوستی دوستان ایشان و دشمنی دشمنان ایشان موفق فرمودهای، امیدواریم. به این نعمتی که به ما کرامت کردهای، امیدواریم. و به همین هم میدانیم ما را بنده خود خواندهای، و ما به این نسبت افتخار داریم. الحمدلله ربّ العالمین، الحمدلله الذی هدانا لهذا و ماکنّا لنهتدی لولا ان هدانا اللّه. خدا هدایتمان کرده، و این هم از برکات برگزیدگانش بود که هدایت نصیبمان شد، معرفت نصیبمان شد، محبت و مودت به خاندان رسالت نصیبمان گردید.
ادامه حدیثی را که مربوط به سدّ ابواب بود میخواندیم. از جمله اموری که حضرترضا؟ع؟ در این حدیث شریف در توضیح و تفسیر اصطفاء در مجلس مأمون ملعون ذکر فرمودند، این بود که فرمودند از فضائلی که خدا برای عترت طاهره ــ که برگزیدگان خدا هستند ــ قرار داده، این بود که دستور داده شد درهایی که به مسجد رسولخدا باز میشد از خانههای مهاجرین و انصار ــ حتی در خانه عباس عموی پیغمبر؟ص؟ ــ همه بسته شود، و فقط در خانه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه مثل در خانه رسولالله؟ص؟ باز باشد.
بعد که این دستور صادر شد و رسولخدا؟ص؟ اعلام فرمودند و همه درها بسته شد، و فقط در خانه امیرالمؤمنین بسته نشد، مؤمنین خیلی خوشحال شدند. در میان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 311 *»
مؤمنین کسانی بودند که در خانهشان به مسجد باز میشد و دستور داده شد ببندند و بستند، اما ذرهای در دل از این امر ناراحت نبودند، بلکه شادمان بودند که خدا فضیلت خاندان رسالت را اظهار کرد. خدا نشان داد که علی و امامحسن و امامحسین و فاطمهزهرا مثل خود رسولالله هستند. از این جهت مؤمنین خیلی مسرور شدند، خیلی خوشحال شدند، اما منافقین خیلی ناراحت شدند، به غیظ و خشم درآمدند و دور هم نشستند و شروع کردند به بدگوییکردن و طعنزدن بر رسولالله؟ص؟، که چرا رسولالله اینطور پسرعمویش را بر همه ــ حتی بر عموی پیرمردش ــ تفضیل و برتری میدهد؟ چرا این کار را میکند؟ زید بن ارقم شنید، گفت میروم به رسولخدا خبر میدهم. گفتند اگر بروی خبر بدهی ما میآییم قسم میخوریم که تو دروغ میگویی، و از آنطرف شاهد اقامه میکنیم که تو یا دزدی کردهای که دستت را قطع کنند، یا اینکه زنا کردهای که رجمت کنند، سنگسارت کنند و تو را بکشند، یا اینکه مثلاً شرب خمر کردهای که حد بر تو جاری کنند و تازیانهات بزنند، در هر صورت یک بلائی بر سرت میآوریم. زیدبنارقم با اینکه از این تهدیدی که این دسته از منافقین به او کردند ترسید، اما باز هم به خودش دل و جرأت داد، خدمت رسولالله؟ص؟ آمد و جریان را به ایشان عرض کرد، حضرت هم به او اطمینان دادند که مطمئن باش به تو آسیبی نخواهند رسانید.
آیاتی درباره این امر نازل شد که و لاتطع الکافرین و المنافقین از آنهایی که منکر رسالت تو هستند و منکر امامت و وصایت امیرالمؤمنین؟ع؟ هستند، از آنها اطاعت نکن. از آنانی که موالات تو و موالات اولیای تو را ندارند و معادات و دشمنی با دشمنان تو ندارند، از آنها اطاعت مکن. و همچنین از منافقینی که به ظاهر اظهار اطاعت از تو میکنند ولی در باطن مخالف با تو هستند، از آنها هم اطاعت مکن. و دع اذاهم اذیتها و سخنان ناشایستی که درباره تو و وصی تو امیرالمؤمنین؟ع؟ میگویند این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 312 *»
اذیتها و آزارهای زبانی را هم واگذار، یعنی متعرضشان نشو، بگذار هرچه میخواهند فعلاً بگویند. تو توکل بر خدا کن و توکّل علی اللّه([134]) توکل بر خدا کن، و به اطمینان خدا کار خودت را ادامه بده، امر خودت را تمام کن و حجتت را اقامه کن، که خدا این قرار را گذارده فان المؤمن هو الظاهر بالحجة و ان غُلِبَ فی الدنیا لان العاقبة له این سنت خداست، خدا مؤمن را در این دنیا اینطور قرار داده که تا قبل از ظهور امامزمان صلواتاللّهعلیه با دلیل و برهان غالب باشد، مؤمن همیشه به حجت و برهان بر همه اهل باطل غالب است، اگرچه به ظاهر و از نظر قدرت ممکن است مغلوب باشد، ولی عاقبت برای مؤمن است، عاقبت پسندیده برای مؤمن است؛ یعنی چه در دنیا و چه در آخرت در رحمت خداست.
لان غرض المؤمنین فی کدحهم فی الدنیا انما هو الوصول الی نعیم الابد فی الجنة و ذلک حاصل لک و لِآلک و لاصحابک و شیعتهم. غرض مؤمن از زحمتهایی که در دنیا میکشد و متحمل مشقتهایی که میشود این است که به نعمتهای ابدی در بهشت برسد، و این مطلب برای تو ــ یا رسولالله ــ حاصل است. یعنی تو به این نعمتها رسیدهای و برای تو موجود است، برای آل تو و اهلبیت تو موجود است، برای اصحاب تو ــ یعنی آنانی که وفادار به امر ایمان و ولایت بودند ــ و برای شیعیانِ اهلبیت تو این نعمتها در بهشت موجود است. و در همین آیات هم میبینیم که خداوند از این نعمتها یاد کرده که اینها داخل بهشتهای عدن میشوند، در آن بهشتها به زینتها زینت میشوند، و در دارالمُقامه، خانه ابدی و همیشگی قرار میگیرند. در آن خانه زحمت و مشقت ندارند، کسالت در آن خانه نیست، خستگی نیست. اینها را خداوند ذکر فرموده، و همه اینها برای رسولالله، برای ائمههدیٰ، برای انبیاء و برای کاملین هست، برای مؤمنین ناقصین هم به شرط داشتن ولایت و محبت و مودت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 313 *»
آلمحمد؟عهم؟ و محبت اولیای ایشان و براءت و بیزاری از دشمنان ایشان هست، همه اینها برای آنها هست، اینها قطعاً و یقیناً به نعمتهای آخرتی میرسند. این وعده الهی است که در این آیات میخوانیم.
بعد، امام میفرماید: ثم ان رسولالله؟ص؟ لمیلتفت الی ما بلغه عنهم و امر زیداً فقال له ان اردت ان لایصیبک شرّهم و لاینالک مکرهم فقل اذا اصبحت اعوذ بالله من الشیطان الرجیم فان اللّه یعیذک من شرّهم فانهم شیاطین یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غروراً. بعد از نازلشدن این آیات، رسولالله؟ص؟ طبق دستور این آیه شریفه که هیچ متعرضشان مشو، به آن توطئهها و حرفهایی که آن دسته از منافقین با عبداللّهبنابیّ ــ که یکی از رؤسای منافقین و از اشرار مدینه بود خدا لعنتش کند ــ نشستند و گفتند، توجهی نفرمودند. اما به زیدبنارقم که این خبر را آورده بود فرمودند اگر تو میخواهی که شرّ آنها به تو نرسد و از مکرشان آسوده باشی هرگاه صبح کردی ابتدای صبح بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
این حدیث سدّ ابواب یعنی بستهشدن درها را از امامعسکری؟ع؟ میشنویم. به مناسبت اینکه چرا انسان اول نماز یا اول شروع به خواندن قرآن اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم میگوید، حضرت به مناسبت استعاذه و پناهبردن به خدا از شرّ شیطان، حادثه سدّ ابواب را ذکر کردند، و فرمودند که اگر میخواهید فضیلتی از فضائل ما را بشنوید، برایتان بگویم. آن کسانی که حضور امام بودند گفتند بفرمایید. حال، حضرت فضیلت خودشان را ذکر میکنند. میفرمایند وقتی صبح کردی بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم آنگاه از شرّ اینها چیزی به تو نخواهد رسید، خدا از شر اینها پناهت میدهد. چون اینها شیاطینی هستند که بعضی از ایشان به بعضی دیگر سخنان فریبنده را وحی و الهام میکنند.
و اذا اردت انیُؤمنَکَ بعد ذلک من الغرق و الحرق و السرق فقل اذا اصبحت اگر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 314 *»
خواستی بعد از این، نه تنها از شرّ شیاطین و این منافقین محفوظ باشی، بلکه اگر خواستی از غرقشدن و سوختن و سرقت و دزدیهای دزدها محفوظ باشی، خدا امانت بدهد، وقتی که صبح میکنی این دعا را بخوان بسم اللّه ما شاء اللّه لایصرف السوء الّا اللّه بسم اللّه ما شاء اللّه لایسوق الخیر الّا اللّه بسم اللّه ما شاء اللّه ما یکون من نعمة فمن اللّه بسم اللّه ما شاء اللّه لاحول و لاقوة الّا بالله العلی العظیم بسم اللّه ما شاء اللّه و صلی اللّه علی محمد و آله الطیبین این دعا را بخوان، از آنهایی که ذکر شد محفوظ میمانی. فان من قالها ثلاثاً اذا اصبح اَمِنَ مِن الحَرَقِ و الغَرَق و السَّرَق حتی یُمسی هرکس صبح که میشود این دعا را سهبار بخواند، از سوختن و غرقشدن و دزدیها تا شب محفوظ میماند. و من قالها ثلاثاً اذا امسی امن من الحرق و الغرق و السرق حتی یصبح و هرکس شب که می شود این دعا را سهبار بخواند، از این امور محفوظ میماند، تا صبح شود.
بعد این جمله را فرمودند: و ان الخضرَ و الیاسَ؟عهما؟ یلتقیان فی کل موسم فاذا تفرّقا تفرّقا عن هذه الکلمات خضر و الیاس؟عهما؟ در هر موسم حجی با هم برخورد و ملاقات میکنند. در کجا؟ در خود مکه یا منیٰ یا عرفات یا مشعر. درهرصورت، در موسم حج، در آن مکانهای شریف خضر و الیاس؟عهما؟ با هم ملاقات میکنند. اشکالی هم ندارد؛ به جهت اینکه میشود که الیاس از آسمان نزول کند و ایام حج ظاهر شود، یا اینکه ظاهر هم نشود در همان مقام هورقلیایی با خضر ملاقات کنند، در زمین ملاقات کنند. ممکن است. به جهت اینکه الیاس مثل عیسی و مثل ادریس جمادیت را رها کرده. آنها در آسمان هستند، یعنی بدن دارند، اما قسمت جمادیش را رها کردهاند، نباتیت و حیوانیت را دارند. اما خضر؟ع؟ هم جمادیتش را دارد و هم نباتیتش و حیوانیتش را دارد. هم ممکن است غائب بشود و با همین سهجزء دیده نشود، هم میشود ظاهر شود و با همین سهجزء دیده شود. اما آن سهتای دیگر، ــ عیسی
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 315 *»
و الیاس و ادریس ــ جزء جمادی ندارند، جزء نباتی و جزء حیوانی را دارند، اما باز هم مناسب آسمانها و عالم هورقلیا، نه این نباتیت و عنصریت عرضی دنیوی اینجا. درهرصورت بدن دارند، نمردهاند، روحشان هم به بدنشان تعلق دارد، اما بدنشان دو جزئی است. در زمان ظهور امام؟ع؟ جزء جمادی را هم به خودشان میگیرند، آنوقت بدنشان یک بدن سهجزئی میشود، مثل بدنهای سهجزئی که الآن ما داریم، یا خضر؟ع؟ دارد، یا امامزمان صلواتاللّهعلیه دارند. آری، بدن سهجزء است: جمادیت و نباتیت و حیوانیت.
حال، الیاس با وجود اینکه در آسمان است و جرم بدنش مطابق جرم آسمانی ــ یعنی اجرام فلکی ــ است. اجرام فلکی به تعبیر مکتبی دو جزء دارند: جزء نباتی و جزء حیوانی. اما جرمیتشان همان نباتیت است. الآن در ما نباتیت هست، و این نباتیتی که الآن در ما هست این بدون این جمادیت اینجا بند نمیشود، اما در آسمان میشود. در اینجا حتماً این جمادیت را میخواهد، این قشر و این پوست را میخواهد، اما در آسمانها احتیاج به این قشر نیست، آنجا جایی است که احتیاجی به این قشر نیست. یکوضع دیگری است. آسمان هم که گفته میشود نه اینکه سرمان را بالا کنیم و این آسمان را ببینیم. آسمانها همان مراتبی است که برای جسم است. آسمانهایی که گفتهاند هفت آسمان است، نه این است که انسان به بالا نگاه کند، کُرهها را نگاه کند و این ستارهها را ببیند و فکر کند که مراد از آسمان همین است. آسمان به اصطلاح قرآن، به اصطلاح سنت، به اصطلاح ائمه، که هفت آسمان و هفت زمین داریم، که مراد مراتب غلظت و لطافت جسم است.
بگذریم، میفرماید خضر و الیاس فی کلّ موسم، در موقع هرحجّی، در همان مراکز شریف، با یکدیگر ملاقات میکنند. وقتی ملاقات میکنند مدتی با هم هستند، وقتی که میخواهند از هم جدا شوند خداحافظیشان اینطور است فاذا تفرّقا تفرّقا
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 316 *»
عن هذه الکلمات با گفتن این کلمات و این دعا از یکدیگر جدا میشوند. و انّ ذلک شعار شیعتی امیرالمؤمنین فرمودند که این کلمات و این دعا شعار شیعیان من است. و به یمتاز اعدائی من اولیائی یوم خروج قائمهم؟ع؟ در روز خروج و ظهور امام؟ع؟ دوستان امیرالمؤمنین از دشمنان امیرالمؤمنین به همین دعا جدا و ممتاز میشوند. به اینکه دوستان این دعا را میخوانند و دشمنان این دعا را نمیدانند. یاد هم بگیرند آنجا از آنها گرفته میشود، نمیتوانند بخوانند. شیعیان هستند که به این دعا ممتاز میشوند، و در روز خروج و ظهور امامزمان صلواتاللّهعلیه از دشمنان امیرالمؤمنین جدا میگردند.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 317 *»
مجلس بيستوچهارم
(شب شنبه ـــ 28 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 318 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
در این آیه شریفه برگزیدگان خدا به خلق معرفی میشوند که بعد از رسولالله؟ص؟ وارث کتاب و حامل همه مراتب قرآنند. و از این جهت برای امت با رسولالله؟ص؟ فرقی ندارند، همان مقام و منزلتی را که رسولالله نسبت به قرآن، و قرآن نسبت به آن بزرگوار داشت، وارثین کتاب و قرآن ــ که برگزیدگان خدا هستند ــ همان نسبت را با قرآن دارند، و قرآن هم همان نسبت را با ایشان دارد. و الحمدلله ربالعالمین این امر از امتیازات شیعه است. شیعیان، به برکات ائمههدیٰ، ائمههدی یعنی آلمحمد؟عهم؟ را ــ که برگزیدگان خدا هستند ــ در علم و طاعت مثل رسولالله میدانند، و همان مقام و منزلتی را که برای رسولالله نسبت به قرآن و برای قرآن نسبت به رسولالله قائلند، برای ایشان هم قائلند. ظاهر قرآن از رسولالله گرفته میشد باطن قرآن از رسولالله گرفته میشد، و قرآن همان مرتبهای بود از رسولالله که برای مردم در کلمات و الفاظ و یا در تدوین ظاهر میشد. خداوند با این گزینش بار دیگر بر این امت این فضل را جاری ساخت.
فضل اول ارسال رسول بود، که آن رسول خاتمالانبیاء بوده و همه نبوتها و انبیای پیشین، فرع نبوت او و شعاع انوار او بودند. به ارسال چنین رسولی فضل خدا شامل حال این امت شد و همچنین به نازلفرمودن قرآن همان فضل شامل حالشان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 319 *»
شد. و فضل کبیر ــ بزرگتر و بالاتر از همه فضلها ــ که خدا به بندگانش نصیب فرموده همین فضلها است، رسولی برای ایشان و در میان ایشان برانگیخت که سایر انبیاء همه افتخار نوکری او و اهلبیت او را داشتند، تمام آنها به تبعیت از این بزرگوار و اهلبیت این بزرگوار به مدارج کمال رسیدهاند و میرسند، همه آنها از این بزرگواران بهرهمندند و اقتباس میکنند. خدا یکچنین رسولی را و یکچنین اهلبیت رسولی را در میان خلق و در میان این امت فرستاد، که این هم از فضل و عنایت و کرم او است.
بعد از فرستادن رسولی با این مقام و منزلت، و نازلفرمودن قرآن بر او، آنوقت میفرماید ثم اورثنا الکتاب بعد از آن فضلها، و تتمیم همان فضلها اینکه ما قرآن و کتاب را به کسانی که برگزیدیم ایشان را از میان بندگانمان به ارث دادیم. بعد بندگان را تقسیم میفرماید، و برگزیدگانش را هم به صفتی ممتاز میکند که همه بندگان اگر باـانصاف باشند به این امتیاز تسلیم میشوند، و آن صفت این است که میفرماید و منهم سابق بالخیرات باذناللّه این برگزیدگان ما در جمیع خیرات بر جمیع خلق سبقتگیرنده هستند. و عرض شد این جملهها همه جملههای اسمیه است، یعنی گزارش از یک صفت ثابت و دائم و همیشگی است. این برگزیدگان، به این صفت ثابت و دائم و همیشگی ممتازند که بر جمیع خلق در جمیع خیرات سبقتگیرنده هستند، هیچکس بر ایشان در هیچ خیری از خیرات و در هیچ عالمی از عالمها سبقت نخواهد گرفت، و هیچکس به مقام ایشان ملحق نمیشود که مثل ایشان باشد و بر سایر خلق سبقت گرفته باشد. سبقتگیرندگان و پیشیگیرندگان در جمیع خیرات بر همه خلق، فقط ایشانند. از این جهت برای امر وراثت شایسته شدند، و اینکه در میان امت ــ در علم و طاعت و نیازمندیهای خلق به ایشان در جمیع امور قرآن، ظاهر و باطن و همه مراتب قرآن ــ مثل رسولالله؟ص؟ باشند. و اینکه تمام عوالم امکانی و خلقی به این بزرگواران اقتدا کنند و ایشان را مثل رسولالله مرجع و ملجأ خود
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 320 *»
در جمیع امور بدانند و ایشان را پناه خود قرار بدهند و به این وسیله نجات بیابند.
بعد تصریح میفرماید ذلک هو الفضل الکبیر. این فضل بزرگ خداست. و این فضل برای مؤمنین و برای اهل نجات بوده، برای خیر و برکت ایشان بوده، تا در دنیا از فتنههای ضلالتها محفوظ بمانند، از گمراهیها، از کفرها، از عصیانها و از طغیانها محفوظ بمانند. به واسطه محبت به این برگزیدگان خدا و مودّت به ایشان اهل ایمان شوند، اهل تقوا گردند، زندگانی دنیا بر ایشان به خیر بگذرد، و در آخرت هم از برکات شفاعتشان بهرهمند باشند.
آنگاه خداوند از برکات آخرتی یاد میفرماید، که در آخرت برکات این برگزیدگانِ ما برای اهل نجات از بندگانمان این است که داخل جنتهای عدن خواهند شد، از زینتهای آن بهشتها زینت میشوند، پوششهای آنها از لباسهای حریر بهشتی خواهد بود؛ از این جهت خدا را در آنجا شکر و سپاسگزاری میکنند بر اینکه خداوند از ایشان غم و اندوه بزرگ را برطرف کرده، گناهانشان را آمرزیده، طاعاتشان را مکافات فرموده و سپاسگزاری کرده، و از فضل و کرم خودش در خانه همیشگی آنان را جای داده، که در آن خانهها مشقتی و زحمتی نیست و در آن خانهها خستگی و کسالت و ملالت ندارند. همه اینها از فضل و کرم و برکت این برگزیدگان خدا به ایشان بوده است.
در گزارش از بندگانی که خداوند در این آیه شریفه ذکر میفرماید که از میان آنان این برگزیدگان خود را برگزیده، سخن از دستهای به میان آمده که شامل حال ما و تمام ناقصین از اهل ایمان و مؤمنین ضعیف است. همه آنها را خداوند در این قسمت از آیه ذکر فرموده که فمنهم ظالم لنفسه. آنها کسانی هستند که صفت همیشگی ایشان این است که دائماً به خود ظلم میکنند، نسبت به خود ستمگرند. پناه به خدا میبریم. عرض کردم، این جمله جمله عجیبی است، هرلحظهای از عمرمان که بر ما میگذرد این وصف، شامل حال ما است. این وصف، جمله اسمیه است، دوام و ثبات دارد،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 321 *»
همیشگی است. اگر به شکل جمله فعلیه بود میشد بگوییم گاهی هست، گاهی نیست. چون افعال، اضدادند. گاهی انسان در خواب است، گاهی در بیداری است، گاهی در رفتن است، گاهی در نشستن است، افعال، مختلف میشود. اگر به شکل جمله فعلیه میفرمود، مثلاً «فمنهم من یظلم نفسه» میفرمود، معلوم بود که گاهی هم انسان نسبت به خودش و درباره خودش به عدل رفتار میکند، به خودش ظلم نمیکند، گاهی ظلم میکند، اینطور فهمیده میشد. اما عبارت را اینطور فرموده. و خدا ما را از خودمان بهتر میشناخته و میشناسد. او ما را وصف میکند. الایعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر([135]) آیا آن خدایی که خلق کرده، خلق خود را نمیشناسد؟ نمیداند اینها چکاره هستند؟ چرا، میداند، آگاه است، به تمام ریزهکاریهای وجودشان آگاه است، به تمام خیالاتی که در دلهایشان میگذرد آگاه است، به تمام خاطراتی که در مغزشان میگذرد آگاه است. از این جهت به خدا گفتهاند لطیف است، که بر چیزهای ریزِ کوچک، عالم و آگاه است. چیزهای خیلی کوچک و ریز را خدا میداند. همه خلقتهایی که ریز و کوچک و ظریفند خدا از آنها آگاه است.
امامرضا؟ع؟ برای توضیح کلمه لطیف ــ که چرا به خدا لطیف میگوییم ــ همین فرمایش را میفرمایند. لعلمه بالشیء اللطیف([136]) چون خداوند به خلقهای کوچکِ ظریفِ ریزه عالم است. بعد امام؟ع؟ توضیح میفرمایند که خدا خلقهایی دارد که خیلی ریزند، اینقدر ریزند که نمیشود ماده و نر آنها، و یا نوزاد و پدر و مادر آنها را از هم تشخیص داد. به طوری که بعضیها گفتهاند مراد حضرت، همین میکروبها ــ که توسط پاستور کشف شد ــ بوده، که مثلاً در کجاها زندگی میکنند.
خلق لطیف یعنی مخلوق ریز و ظریف، هرچه هست و هر کجا هست. از جمله
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 322 *»
خاطرهها و افکار است، آنچه که در مغزها میگذرد، در دلها میگذرد، همه اینها خلق خدا هستند و خدا از همه اینها باخبر است. پس خدایی که ما را خلق کرده و از همه امور ما باخبر بوده، ظاهر و باطن ما را میدانسته او درباره ما اینطور تعبیر میآورد، میفرماید فمنهم ظالم لنفسه بعضی از بندگان ما کارشان این است، اصلاً برنامه و صفتشان این است که به خود ستم میکنند، به خود ستمگرند، یعنی این کارشان همیشگی است. یک حالتی باشد که گاهی باشد و گاهی نباشد، نه، اینطور نیست، رسوخ دارد، ثبوت و دوام دارد. فمنهم ظالم لنفسه، نسبت به خود ظالمند.
معاصیمان را که میدانیم ظلم به خودمان است، آنکه معلوم است. چقدر معصیتهایی داریم که ظلم به بندگان خداست! حق مردم را میخوریم، به مال مردم تجاوز میکنیم، حقوق را کمتر رعایت میکنیم، غیبت میکنیم، دروغ میگوییم، تهمت میزنیم، و از این قبیل کارها، که همه اینها ضایعکردن حق دیگران و ظلم به دیگران است. قرضالحسنه میگیریم نمیدهیم، ظلم به دیگران است. خیلیها گرفتارند. بعضیها قرضالحسنه گرفتهاند و نمیپردازند، با اینکه اگر بخواهند بپردازند میتوانند. اصلاً چرا گرفتهاند و چرا میگیرند؟ به فرموده آقایمرحوم نوعاً برای فضول معاش قرض میشود، برای اصول معاش نیست. اصول معاش یعنی آن امور واجب و لازم و ضروری زندگی که برای همه میسر است. آنچه که انسان را به قرضکردن، به ناراحتیها، اوقاتتلخیهای داخل خانه، خارج خانه، با دوست، با مشتری و امثال اینها مبتلا میکند؛ تمام اینها برای فضول معاش ــ امور اضافی و امور زائد ــ است. برای این امور زائد قرض میکنند، بعداً نمیتوانند بپردازند، خجالتزده میشوند و چه مشکلاتی برای خودشان و برای دیگران فراهم میکنند. و این کار خیلی بد است، خیلی بد است. باید قدری رعایت کرد، مخصوصاً در این زمان که اقتضا میکند که بیشتر از این رعایت کنیم، بیشتر از گذشته باید رعایت کرد. این گرانیها
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 323 *»
شوخی نیست! و انسان بخواهد با این گرانی باز هم به فضول زندگی بپردازد، نمیتواند گلیمش را از آب بکشد، خیلی زندگی سخت میشود، باید یکقدری دقیق بود، یکقدری ملاحظهکار بود. مخصوصاً به زنها سفارش میکنم که فکر نکنند که وضع مثل زمانهای قبل است و شوهرها میتوانند برای آنها از نظر لباس، از نظر وضع زندگی، اثاثیه زندگی، تجملات زندگی مثل همیشه باشند. اینطور نیست. یکقدری به فکر باشند، ملاحظه کنند، شوهرها را به بعضی از مخارج وادار نکنند، مخارج بیهوده برای شوهرها درست نکنند. برای لباس، برای زینت، برای جهیزیه دخترها، برای مهریه پسرها، همچشمی نکنند. امور را به اندازه کفاف، به مقداری که برایشان میسر است و کافی است و اصل زندگی به آنطور میگذرد، بگذرانند. شوهرها را به قرضکردن و مبتلاشدن به قرض وادار نکنند. قرضکردن مشکل است، پرداختش مشکل است، شوهر در میان دوستان، در میان فامیل و قبیله آبرو دارد، در اثر قرضکردن زندگی برایش مشکل میشود، آبرویش از بین میرود. برای یک امر جزئی، برای یک تشریفات جزئی، یک تجملات بیجا، شوهر وزین و محترم در میان دوستان یا فامیل آبرویش میریزد. چرا به فکر نیستند؟
زنها به فکر باشند، در لباس همچشمی نکنند، در زینتها همچشمی نکنند، در تجملات زندگی همچشمی نکنند. وضع وضع دیگری شده. با این گرانیها و مشکلات و کمی کسب و کار و درآمد و زیادی مخارج و کمیبرکت، زمان زمان مشکلی شده. از همه بدتر کمیبرکت است. اینها را باید ملاحظه کنند. اگر برکت در کارها بود، اگر برکت در معاش بود، اگر برکت در رزق و روزیها بود، وضع بهتر از اینها بود. ولی ببینید الآن چقدر مبتلا هستید؟ این جمعیت، جمعیتِ اهل ایمان است، جمعیتِ اهل تقوا است، جمعیتِ اهل فضیلت است؛ اما همینها به جهت مشکلاتِ کار و زحمت بازار، میبینید که نوعاً به نماز جماعت نمیتوانند حاضر
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 324 *»
شوند، به مجالس نمیتوانند حاضر شوند. زحمت میکشند، تلاش میکنند، خسته میشوند. حتی چهبسا به تلاوت قرآن نرسند. برای نافله شب موفق نمیشوند، بماند! به تلاوت قرآن نمیرسند که پنجاه آیه از قرآن را تلاوت کنند. این مشکلات برای چیست؟ برای همین گرفتاریها است. و حال آنکه این جمعیت باید نماز جماعت اقامه بکنند، این جمعیت است که باید نافلهگزار باشند، این جمعیت است که باید تالی قرآن باشند، تمام امور خیر باید به دست این جمعیت انجام بشود. ولی میبینید که مشکلات دارند، نوعاً گرفتار کسب و کارند.
یکی از برادرها همین را میگفت. میگفت چه کنیم؟ ما گرفتار کسبیم، اما دلمان حسینیه است، نمیتوانیم بیاییم. زمانی شده که تا دست نجنبد دهن نمیجنبد. حق دارد، راست میگوید، عیالوار است، باید کار کند. تا دست نجنبد دهان نمیجنبد. همینطور هم شده، ولی اگر یکقدری ملاحظه بشود، در امور دقت شود، شاید بشود که دست کم بجنبد اما دهان زیاد بجنبد. خدا برکت بدهد و رزق زیاد شود و کسبوکار مختصر زندگی چندنفر را کفایت بکند. آن هم اگر انشاءالله با ملاحظه و توجه باشد؛ مخصوصاً توجه زنها، چون مردها هرطور باشد میتوانند زندگی را بگذرانند، اما نوعاً زنها هستند که گرفتار این هوسها و اسیر این خیالات پوچ زنانگی میباشند؛ که فلانی چرا اینطور باشد، ما اینطور باشیم؟! فلانی دخترش را اینطور عروس کرد، چرا ما نکنیم؟! فلانی پسرش را اینطور داماد کرد، چرا ما نکنیم؟! دائماً مشغول این امور و این خیالات هستند. شوهر بیچاره را واقعاً مستأصل میکنند. چه کند؟! باید ملاحظه کنند. باید این امور را اصلاً در نظر نگیرند. هرکس به هراندازه میتواند باید این امور را انجام بدهد. هرطور برای او میسر است باید این امور را انجام بدهد، نه مافوقِ توان مالی. و بعلاوه، اگر کسی بخواهد زندگیش بابرکت شود، زندگیش با خیر همراه باشد، با توفیق همراه باشد، نباید امور دینش را تعطیل کند و در امر دینش
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 325 *»
سستی کند که دنیایش آباد شود! خدا اینجور قرار نداده! اگر با آمدن به جماعت، با حاضرشدن در مجالس ذکر فضیلت و ذکر مصیبت کسبوکار انسان برکت نکند، با چه میخواهد برکت کند؟ با غفلت؟ با سربهسر مشتریها گذاشتن؟ گفتگوی بیجا با زنها و مردها، دروغها، حیلهها، مکرها؛ با این کارها میخواهد برکت زیاد شود؟
اگر بنا است برکتی هم داده شود، به همین است که انسان وقت فراغتش را در حرم حضرترضا بگذراند، در مسجد بگذراند، در مجلس ذکر فضیلت و منقبت بگذراند، در قرآنخواندن بگذراند، به زیارتعاشورا خواندن وقتش را بگذراند. فراغتش را به این امور بگذراند، تا انشاءالله برای کسب و معاش و زندگیش برکت باشد.
پس فمنهم ظالم لنفسه؛ یک دسته از بندگان ما هستند که به خود ظلم میکنند. ستمگر به خود هستند. اصلاً وصفشان این است، یعنی حالت نیست، همیشه اینطورند. عرض کردم، معاصی که معلوم است. طاعات ما هم که اسمش را میخواهیم طاعات بگذاریم، اینها هم که معلوم است چگونه است. ما با این اعمال چطور به خودمان خیر میرسانیم؟ نه، بلکه به خودمان ظلم میکنیم! با وجود یکچنین حالتی در هر حال ظالم به خود هستیم. اما از برکات همین برگزیدگان خدا، و به واسطه داشتن محبت و مودت ایشان، و تسلیمشدن در برابر فضیلت ایشان و اقرار به مناقب و مراتب این بزرگواران، خداوند همین عده را هم از بندگان خود شمرده. اولین منّت و اولین رحمت و اولین فضل و کرمی که در این آیه به چشم میخورد این است که میفرماید: الذین اصطفینا من عبادنا. ما کتاب و قرآن را بعد از رسولمان؟ص؟ به ارث دادیم؛ یعنی بعد از مرتبه رسول، نه بعد از وفات رسول، چون این آیه قبل از فوت رسولالله نازل شده. یعنی وارث قرآن بعد از مرتبه رسولالله همین برگزیدگان خدا هستند که برای خلق و امت همان منزلت را دارند.
آری، میفرماید: «اینها را از میان بندگانمان برگزیدیم». اول ما را جزء بندگان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 326 *»
میشمرد و همه ناقصین و همانهایی را که میفرماید فمنهم ظالم لنفسه، از بندگان خود میشمرد. چه عزتی، چه شوکتی، چه لطف و رحمتی، که انسان لذت میبرد! خدایا من با اینهمه گناه، با اینهمه جرم و عصیان، با اینهمه روسیاهی و دوری که اصلاً در خودم ندیدهام که در همه عمرم یک لحظه تو را عبادت کرده باشم، یک لحظه عبد و بنده شده باشم؛ خدایا با وجود این تو بر من منت گذاردی و مرا مشمول رحمت و عنایتت کردی و بنده خود شمردی. این لطف از کجا است؟ غیر از این است که از برکات برگزیدگان تو است، به همینکه علی؟ع؟ را دوست داریم، به اهلبیت سلاماللّه علیهماجمعین مودت داریم، و تسلیم امر ایشان شدهایم. به همین ما را از بندگان خود شمرده است. آنوقت هرعملی هم که بر این محبت مترتب شود و با این محبت همشکل و همصورت باشد، اگرچه تهی باشد، همینقدر همصورت باشد، خداوند از فضل و کرمش آن را پر میکند و طاعت قرار میدهد. همین نمازهای سر و پا شکسته ما که ــ جز همین صورتش ــ نمیشود اسمش را نماز گذارد. فقط همین صورتش است که ما به فتوای محمد و آلمحمد؟عهم؟ و امروز به فتوای بقیةاللّه صلواتاللّهعلیه میخوانیم. فقط همین صورت است. در این نماز چیز دیگری هم داریم؟ میتوانیم بگوییم که چیز دیگری در این نماز داریم؟ جز همینکه این صورت را اقامه میکنیم. حالا خود این صورت هم آیا جمیع حدودش همانطور است که فتوای امامزمان صلواتاللّهعلیه است؟ وضویش مطابق است، قیامش مطابق است، قعودش مطابق است، اینها همهاش درست است؟ نه، بلکه همینقدر در این آئینه یک شبحی افتاده اما خیلی کج و معوج، که اگر تنها همین باشد، صاحب این صورت میگوید این از من نیست! این را دور بینداز! این از من نیست! مثل اینکه کسی دوربینی دست بگیرد و جلوی شما بایستد، و در وقت عکسگرفتن عمداً دستش را حرکت بدهد، آن عکس چه میشود؟ حال، اگر شما آن عکس را ببینید میگویید این عکس من است؟ این
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 327 *»
صورت من است؟ نه، بلکه میگویید این را دور بینداز! این از من نیست! حال، باطنش که بماند. میدانیم و باید اقرار کنیم که از باطن خبری نیست. اولی که اللّهاکبر میگوییم، از صف نماز خارج شویم و به خانه برویم، بازار برویم، مشغول گفتگو با این و آن شویم، چهبسا توی نماز با آنکسی که اختلاف داریم دعوا میکنیم! چهبسا توی نماز به او فحش میدهیم! و همینطور معاصی دیگر. باطنش که این است. فقط یکصورتی میماند. به این صورت هم که ما نعوذباللّه استهزاء میکنیم! همین صورت را اگر بخواهند با ما حساب کنند، مکافاتمان کنند، میگویند شما به این صورتِ حسنه دارید استهزاء میکنید. اما ببینید، از برکات همین برگزیدگان خدا، به شفاعت و عنایتشان، خدا اسم این نماز را نماز میگذارد، و به فضل و کرمش و به برکت ولایت امیرالمؤمنین این طاعت را قبول میکند. انشاءالله آنجا عرض میکنیم انّ ربّنا لغفور شکور خدای ما از برکات امیرالمؤمنین گناهانمان را آمرزید، از برکات رسولالله؟ص؟ طاعاتمان را پذیرفت و سپاسگزاری کرد، مکافات کرد، به ما بهشت داد و این مقامات و شئونات را عنایت فرمود.
اینها همه از برکات این برگزیدگان خداست که خداوند در قرآن ایشان را به خلقش معرفی فرمود که خلق در ضلالت نباشند، در خطا نباشند، در جهالت نباشند. بدانند بعد از رسولالله؟ص؟ مرجعشان کیست، ملجأشان کیست، پناهشان کیست، کجا رجوع کنند، کجا تسلیم شوند، سر به آستانه چهکسی بگذارند. اینها این صفت را دارند که در جمیع خیرات بر همه خلق سبقتگیرنده هستند. و همینطور سایر صفاتی که خدا در قرآن ــ در باطن قرآن و در ظاهر قرآن ــ ذکر فرموده.
حضرترضا؟ع؟ در جواب علمای خراسان و عراق که عرض کردند آیا در قرآن اصطفاء تفسیر شده؟ خدا این گزینش خود را بیان کرده؟ توضیح داده؟ امام؟ع؟ فرمودند آری، غیر از باطنهای آیات قرآنی، خداوند در دوازدهجا این اوصیاء و اصفیاء
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 328 *»
را توصیف فرموده و امر اصطفاء خود را توضیح داده است که به بعضی از آنها اشاره شد و بیان شد؛ تا اینکه یکی از آن اموری که حضرت ذکر فرمودند امر سدّ ابواب بود، که رسولالله؟ص؟ ــ به فرمان خدا ــ دستور فرمود که باید تمام مهاجرین و انصاری که از خانههای آنها به مسجد رسولالله در باز میشود آن درها را ببندند. فقط در خانه رسولالله و در خانه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه باز باشد. و خداوند به اینطور امر عترت طاهره را ظاهر کرد و فضیلت این بزرگواران را بر جمیع خلق بعد از رسولالله به امت شناسانید، که همانطور که رسولالله در هرحالی میتوانند داخل مسجد شوند، امیرالمؤمنین، امامحسن، امامحسین و فاطمهزهرا هم میتوانند داخل مسجد شوند. به این دستور خداوند امر این بزرگواران را ظاهر کرد. و مؤمنین از این امر شادمان شدند.
این نکته را باید دقت کرد، که مؤمنین با اینکه درِ خانههاشان بسته شد، اما شادمان شدند، تسلیم شدند. یعنی در میان همان مهاجرین و انصار کسانی بودند که مؤمن بودند، همهشان که منافق نبودند، زمانی که رسولالله از دنیا رحلت فرمودند آنگاه معلوم شد که ایمانِ همه ثابت نبود. ولی در زمان رسولخدا عدهای بودند که هنوز ایمانشان طوری بود که معلوم بود در دلشان هم هست، یعنی قبول دارند، تسلیمند. از این جهت حضرتعسکری خبر میدهند و میفرمایند که مؤمنین با اینکه درِ خانههاشان بسته شد و دیگر حق نداشتند که از درِ خانههاشان با هرحالی داخل مسجد شوند، شادمان شدند. با وجود اینکه درِ خانههاشان باید خارج از مسجد باشد و باید ــ به حرمت مسجد ــ از داخل کوچه یا خیابان وارد مسجد شوند، با وجود این در دلها مسرور شدند که الحمدلله خداوند اینطور فضیلت حضرتعلی و حضرتزهرا و امامحسن و امامحسین را به ما نشان داد. تسلیم شدند. اما منافقین نه، تسلیم نشدند.
پس خود ایمان همان تسلیمبودن در برابر فضائل ایشان است. اصل ایمان این است که هرچه خدا به ایشان داده و هرطور این برگزیدگان خود را قرارداده، تسلیم شویم
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 329 *»
و خوشحال و راضی باشیم. اللّهم انی رضیت بهم ائمةً([137]) خدایا من هم راضی هستم که اینها ائمه و امامان من باشند. تو اینطور قرار دادی، من هم راضی هستم. با این عنق منکسره باید رضایت داشته باشیم، راضی باشیم. آخر ما در مُلک خدا چکاره هستیم که باید راضی باشیم؟ اما این بشر بسیار بد است، بسیار اهل طغیان است، نفس امّارهبالسوء بر او حاکم است، نمیگذارد او را که در برابر نور خاضع شود! از این جهت اگر کسی خاضع شد، به هرمقدار خاضع شده برای او ایمان و نور است.
پس مؤمنین در برابر فضائل ایشان راضی و تسلیمند، اما منافقین در برابر فضائل ایشان، نه راضی هستند و نه مسرورند، بلکه محزون میشوند و به غیظ و غضب میآیند، خشم میکنند. و همان غیظها و غضبها، که در زبانها، در چشمها، در دستها و در پاهای آنها ظاهر میشود کفر است. همان راضینبودن به فضیلت ایشان و خشم و غضب در برابر فضیلت ایشان، همان عین کفر است. و هرچه از آن کفر سربزند، تمامش معاصی و عصیان است.
از اینرو خداوند به برکت امیرالمؤمنین در فردای قیامت به همین عده ــ که فمنهم ظالم لنفسه هستند ــ عنایت میفرماید. همین عده را میآورند که وقتی به خودشان نگاه میکنند، میبینند که با آنهمه گناه اصلاً شایسته رفتن به بهشت نیستند، برای بهشترفتن هیچ شایستگی ندارند، همه سرها به زیر افتاده، همه خجالتزده؛ از آنطرف اولیاء را دوست دارند، نمیخواهند از آنها جدا شوند، مجاورت آنها را میخواهند، نمیخواهند پیش دشمنان آنها بروند؛ وضع قیامت وضع عجیبی است. دل خدا به رحم میآید، یعنی دل اولیای خدا به رحم میآید، امیرالمؤمنین دلشان میسوزد، فاطمهزهرا دلشان میسوزد، امامحسن، امامحسین، ائمههدیٰ؟عهم؟، بزرگان دین و کاملین شیعه دلشان بر یکچنین کسانی ــ که یکعمر را
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 330 *»
به ظلم بر خود گذرانیدهاند ــ میسوزد. از این جهت از طرف خدا منادی صدا میکند که دشمنان علی را بیاورید. میآورند. آنگاه برای هریک از این شیعیان ضعیف و ظالم به خود، هزارتا از آنها را فدا میدهند و به جهنم میبرند، تمام گناهان اینها را بر دوش آنها میگذارند، و به برکت محبت و ولایت و مودت اهلالبیت؟عهم؟ و این برگزیدگان خدا، اینها هم نجات مییابند.
از این جهت، خداوند دیگر از این امور ذکری نفرموده که اوضاعشان چه خواهد شد. همین اندازه اول معرفیشان میکند که فمنهم ظالم لنفسه، و دیگر هیچ نمیفرماید، بعد فوراً میفرماید: جنات عدن یدخلونها، چون اینجا واقعاً مقام فضل است. اینجا دیگر خداوند نباید سخن از امر دیگری بفرماید که اینها چطور خواهند بود، وضعشان چه میشود، و چه خواهد شد، نه، نه. چون تمام آنها به برکت این فضل بزرگِ خدا که معرّفی برگزیدگان خداست، و به برکت این ایمان و تسلیم و تصدیق، داخل بهشتهای عدن میشوند، و در مجاورت محمد و آلمحمد؟عهم؟ و انبیاء و اولیاء قرار میگیرند، و در دار رحمت خداوند داخل میشوند.
خدایا، ما که با اینهمه معصیت، الآن خودمان را در دار رحمت تو میبینیم. با همه این بدیها و دوریهایی که داریم، اما هرلحظه که فکر میکنیم، خودمان را در دار رحمت تو میبینیم. آخر، دار رحمت خدا چیست؟ غیر از این است که محمد و آلمحمد؟عهم؟ را دوست داریم؟ اولیای ایشان را دوست داریم؟ از دشمنان ایشان بیزاریم؟ خدا ما را با بزرگان دین آشنا کرده، و دست ما را به دامن ایشان رسانیده است. اگر این دار رحمت خدا نیست، پس دار رحمت خدا کجا است؟ این توفیقاتی که داریم از چیست؟ اینها از رحمت خدا نیست؟ از اینرو همین الآن عرض میکنیم الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن خدایا تو را شکر میکنیم که این غصه بزرگ بیدینی را از ما برداشتهای. غصه بزرگ بیولایتی را از ما برداشتهای. غصه بزرگ بیمحبتی و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 331 *»
بیمودتی را از ما برداشتهای و از بین بردهای. سنیهای بدبخت در چه حالی هستند؟ در چه ظلمتی به سر میبرند؟ و همینطور سایر طوایف ضاله در چه ظلمتی به سر میبرند؟ اما شما ببینید، هرگرفتاری که داشته باشید، هرچقدر دلتان پُر از غم باشد، با یک تشرف به آستانه مقدسه علیبنموسی الرضا میبینید سبک میشوید، نورانیت پیدا میکنید، قوت میگیرید، نشاط مییابید. با یک مجالست با یکی از برادران ایمانی میبینید چقدر سبک میشوید، نشاط پیدا میکنید. با یک شرکت در مجلس ذکر فضیلت یا ذکر مصیبت میبینید که سبک میشوید، قوت پیدا میکنید، نورانیت مییابید. اینها چیست؟ رحمت است. و همینجا هم دار رحمت خداست.
الحمدلله ربالعالمین که خداوند غم بیدینی و ضلالتها و انحرافها را از ما برده. ما اگر غمی داریم، غممان در قصورمان است، غممان در تقصیرمان است. غصهای که داریم این است، که خدایا حال که ما را در این دار رحمت قرار دادهای، چرا ما کوتاهی داریم؟ چرا تعمد در کوتاهی میکنیم؟ غصهمان این است. غصه نداریم که آیا این دینمان دین صحیحی هست یا نه؟ غصه نداریم که آیا این مذهبمان مذهب صحیحی هست یا نه؟ آیا بزرگانمان نعوذباللّه در خطا هستند یا نه؟ نه، الحمدللّه یقین و اطمینان برایمان فراهم است. از آن غصهها هیچ نداریم. تمام غصههای ما این است، ــ و انشاءالله خدا این غصهها را در دل ما زیادتر کند ــ غصه قصور خودمان را داریم، غصه تقصیر داریم، که با اینهمه لطف و احسان چرا ما کوتاهی میکنیم؟ چرا کوتاهیم؟ غصهمان این است. و این غصه خوب است. این غصه ایمان است. خدا این غصهها را زیادتر کند که همیشه به این فکر باشیم که خدایا این تقصیرات را تو بیامرز، از این قصورها عفو بفرما. خدایا ما را به لوازم این قصورها و تقصیرها مگیر. خدایا به فضل و کرمت با ما رفتار بفرما.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 332 *»
مجلس بيستوپنجم
(شب يکشنبه ـــ 29 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 333 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
خداوند خلق خود را به جریان ارثبردن ائمههدیٰ؟عهم؟ و عترت طاهره سلاماللّهعلیهم قرآن را از رسولخدا؟ص؟ آزمایش فرمود، که معلوم شود چه کسانی در برابر این فضل و فضیلت تسلیم هستند، تا به برکت این تسلیم از فضل این اولیاء در دنیا و آخرت بهرهمند باشند. برکات برگزیدگان خدا شامل حال ایشان شود، و در دنیا به خیرات، و در آخرت به نعمتهای ابدی نائل گردند. خودش فرمود ذلک هو الفضل الکبیر. این ارثدادن قرآن و وارث قراردادن برگزیدگانِ از میان بندگان، برای اهل ایمان و برای اهل تسلیم فضل بزرگ خداست، و در آخرت فضل خدا در بهشتها و مقامات بهشتی و نعمتهای بهشت مجسم میشود. و ادامه همین فضل است که گناهان در آخرت آمرزیده میشود، و طاعات مورد قبول درگاه الهی قرار میگیرد، و خداوند این طاعات را مکافات میفرماید و جزا میدهد.
اهل اقتصاد و اعتدال که به واسطه تبعیت همهجانبی از برگزیدگان خدا نجات مییابند، در آخرت مقامشان عالی است. از این جهت خداوند برای بیان مقام ایشان، ایشان را بین دسته اول و بین برگزیدگان خود قرار داده است. ایشان را در مقام و منزلتی ذکر فرموده که واسطه هستند. فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 334 *»
این بزرگواران بین برگزیدگان خدا و بین سایر خلق خدا قرار دارند، و به واسطه اعتدالی که دارند حامل مقامات و صاحب شئوناتی هستند که همین مقام وساطتشان یکی از شئونات ایشان است. و معلوم است که این بزرگواران از برکات برگزیدگان خدا به چه مقاماتی نائل خواهند شد؛ در قیامت شفاعت میکنند، اهل شفاعتکردنند.
اما کسانی را که خدا در این آیه به اینکه فمنهم ظالم لنفسه هستند معرفی میکند؛ این دسته در جنات عدن قرار گیرند و به آن زینتها زینت شوند و آن لباسها بر ایشان پوشیده شود! خیلی فضل بزرگی است. کسانی که به حسب شأنشان مستحق عذابند، چون به خودشان ستم کردهاند، به خودشان ظلم نمودهاند، به تعبیر دیگر، دلشان به حال خودشان نسوخته و به فکر چاره نبودهاند؛ اینها در یکچنین بهشتهایی قرار گیرند و به این نعمتها متنعم باشند، خیلی فضل بزرگی است. و همچنین از جمله فضلهای خدا بر ایشان این است که به طور کلّی هیچ غم و اندوهی برای ایشان در آن بهشتها نیست. و همچنین از همین فضل است که تمام گناهانشان آمرزیده شده و همه طاعاتشان ــ کوچک و بزرگ، همه و همه ــ مورد سپاسگزاری و جزادادن خدا و مکافات حقتعالی قرار گرفته، و به فضل خدا در خانه ابدی و جایگاه ابدی قرار گرفتهاند، که در آن خانهها برای ایشان هیچ مشقت و زحمتی نیست، هیچ تعبی نیست، همه نوع نعمت و زندگی راحتی دارند، و بدون تعب از همه نعمتها بهرهمند میباشند. و حال آنکه در این دنیا اگر خدا برای کسی تقدیر کند و از نعمتهای بسیار بهرهمند باشد، نوعاً با تعب و مشکلات روبهرو است، با زحمت روبهرو است. و در اثر تعب و زحمت و مشکلات، خسته و فرسوده و ناتوان خواهد شد. اما در آنجا اینطور نیست، با اینهمه نعمتها، هیچ تعب و زحمت و مشقتی برایشان نیست، خستگی و کسالت و فرسودگی برایشان نیست. اینهمه نعمت به کسانی داده میشود که ظالم لنفسه هستند. در تمام این عمری که در دنیا
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 335 *»
کردند دلشان برای خودشان نسوخت و همه عمرشان را به ظلم به خود گذرانیدند. فمنهم ظالم لنفسه، این حالت در ایشان ثبات و دوام داشت، صفت راسخ ایشان بود، در هرحالی ستمگر به خود بودند و به خود ظلم میکردند. اما به برکات این برگزیدگان الهی، به این فضلها و نعمتها و کرامتها نائل میشوند. چرا؟ به همینکه در برابر امر ایشان تسلیمند، و در برابر تفضیلی که خدا ایشان را بر دیگران داده راضی هستند، و به واسطه همین رضایت و خشنودی و تسلیم و تصدیق به اینهمه نعمت نائل میشوند. پس ما نمیتوانیم بفهمیم این نعمت معرفت و محبت و مودت عترت طاهره سلاماللّه علیهماجمعین چه نعمت بزرگی است! نمیتوانیم بفهمیم خدا چه عنایتی به حال این دسته از بندگانش فرموده که همه امورشان به برکت همین امر اصلاح میشود!
در جمیع آیاتی که فضیلت این بزرگواران ذکر شده، در تمام روایاتی که فضائل این بزرگواران ذکر شده، در تمام زیارات و دعاهایی که فضائل ایشان ذکر شده، در نزد هر فضیلتی از این فضیلتها که این دسته خاضع میشوند، خاشع میشوند، ــ چه بفهمند چه نفهمند، چه توجیهش را راه ببرند چه راه نبرند ــ همین اندازه که هرگاه فضیلتی از عترت طاهره؟عهم؟ برایشان گفته میشود تسلیم میشوند و تصدیق میکنند، خود همین تصدیق و تسلیم، اصل و ریشه همه عبودیتها است. و به برکت همین نعمت اینهمه فضل و فضیلت نصیبشان میگردد و نجات مییابند. با اینکه عمری را به ظلم به خود گذرانیدهاند، و ــ به حسب لازمه رتبه ــ در قصور و در تقصیر به سر بردهاند، و به اقتضای نفس اماره بالسوء و غلبه شهوت و کمک شیاطین جن و انس تقصیرات زیادی از ایشان سر زده؛ با همه اینها، فضائل این برگزیدگان را تسلیم و تصدیق دارند، و به اینکه خدا این عزیزانش را به این فضائل بر همه خلق تفضیل داده است، و ایشان را وارث کتاب قرار داده و مثل رسولالله؟ص؟ حامل جمیع مراتب قرآن هستند، راضی و خشنودند. به این تفضیل مسرورند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 336 *»
از این جهت حضرتعسکری صلواتاللّهعلیه در ادامه فرمایشاتشان در مورد سدّ ابواب و بستهشدن تمام درها به مسجد رسولخدا؟ص؟ مگر درِ خانه حضرت رسول و درِ خانه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، امر تسلیم و تصدیق در برابر این فضیلت را ذکر میفرمایند. و با توجه به ادامه فرمایش حضرت، این عرایضی که عرض شد روشنتر میشود.
در حدیث خواندیم که وقتی رسولالله؟ص؟ دستور فرمودند و معاذبنجبل را نزد عمویشان عباس فرستادند که باید درِ خانهات را به مسجد ببندی، عباس برخاست و نزد حضرت آمد، حضرت برایش توضیح دادند که این امر به دستور خداست. آنگاه حضرتعسکری؟ع؟ ادامه جریان را از جد بزرگوارشان حضرتباقر؟ع؟ نقل میکنند. قال الباقر؟ع؟ لمّا اُمر العباس بسدّ الابواب و اُذن لعلیّ؟ع؟ فی ترک بابه جاء العباس و غیره من آلمحمد؟عهم؟ فقالوا یا رسولالله ما بالُ علیٍّ یدخل و یخرج. وقتی که دستور داده شد که عباس درِ خانهاش را ببندد، و اجازه داده شد به علی؟ع؟ که درِ خانهاش باز باشد، عباس و عده دیگری از بنیهاشم خدمت رسولخدا؟ص؟ آمدند و عرضه داشتند یا رسولالله چه شده که علی اجازه دارد از خانه خودش داخل مسجد، و از مسجد داخل خانه خودش بشود؟ فقال رسولالله؟ص؟ ذلک الی اللّه این امر به دستور خدا و از طرف او بود. فسلّموا له تعالی حکمه در برابر این حکم خدا تسلیم شوید. هذا جبرئیل جاءنی عن اللّه عزّوجلّ بذلک این جبرئیل است که آمده و این دستور را از طرف خدا به من داده. ثم اخذه ما کان یأخذه اذا نزل علیه الوحی ثم سری عنه در همین حال، حالت وحی به حضرت دست داد. بعد از برطرفشدن آن حالت فرمود یا عباس یا عمّ رسولالله ان جبرئیل یخبرنی عن اللّه جلّجلاله ان علیّاً لمیفارقک فی وحدتک و آنسک فی وحشتک فلاتفارقه فی مسجدک. رسولالله؟ص؟ در توجیه اینکه چرا درِ خانه علی باید باز باشد، ــ برای اینکه افکار آنها بیش از این اقتضا نمیکرد و سطح معرفتشان
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 337 *»
بیش از این نبود ــ به وحی الهی اینجور خبر دادند، فرمودند: ای عباس ای عموی رسولالله، جبرئیل از طرف خدا به من خبر داد که چون علی در موقع تنهایی تو از تو جدا نشده، آن موقعی که همه رسولالله را تنها گذاردند، همین عباس رسولالله را در مکه تنها گذارد و همین عده از بنیهاشم که برای این امر آمده بودند، همینها رسولالله را تنها گذاردند، و فقط آنکسی که رسولالله را حمایت میکرد امیرالمؤمنین بودند؛ از این جهت خدا میفرماید که چون علی در تنهایی تو از تو مفارقت نکرده و در وحشتت مونس تو بوده ــ آن وقتی که از همه میترسیدی، حتی از عموهایت میترسیدی ــ در همان زمان، علی صلواتاللّهعلیه انیس تو بود. حال که علی با تو اینطور بود، تو هم از علی در امر مسجد مفارقت نکن. همانطور که تو اجازه داری از خانه خود در هر حالی داخل مسجد شوی، علی هم همانطور است، از تو جدا نیست.
لو رأیت علیّاً و هو یَتَضَوَّرُ علی فراش محمّد؟ص؟ واقیاً روحَه بروحه متعرضاً لاعدائه مستسلماً لهم انیقتلوه شرّ قتلة لعلمت انه یستحقّ من محمّد الکرامة و التفضیل و من اللّه تعالی التعظیم و التبجیل ای عباس، اگر میدیدی علی را در آن شبی که در رختخواب محمد؟ص؟ خوابیده بود، و طوری خوابیده بود که به کفار قریش بفهماند که این شخصِ خوابیده رسولالله است، آنطور خودش را در رختخواب جلوه میداد. چرا؟ به جهت اشتیاق و رغبت به اینکه فدائی رسولالله شود. روحش را برای حفظ روح رسولالله نثار کرده، خودش را در معرض دشمنان محمد قرار داده، و آماده شده که او را به بدترین کشتنها بکشند. چون آنها گفتند جمعیت میشویم و بر سرش میریزیم و با شمشیر او را تکهتکه میکنیم که کسی نتواند بخصوص شخصی را یا قبیلهای را به عنوان قاتل محمد؟ص؟ دستگیر کند و یا مخالفت و معاندت کند، تمام قبایل شریک باشیم. آنها برای یکچنین کشتنی، و امیرالمؤمنین هم برای یکچنین
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 338 *»
کشتهشدنی آماده شده بودند. ای عباس، اگر علی را در آن شب در میان آن رختخواب با آن حالت میدیدی، میدانستی که او از طرف محمد به این کرامت و تفضیل، و از طرف خداوند به این تعظیم و تبجیل، سزاوار است.
انّ علیّاً قدانفرد عن الخلق فی البیتوتة علی فراش محمّد و وقایة روحه بروحه فافرده اللّه تعالی دونهم بسلوکه فی مسجده. علی؟ع؟ از سایر خلق جدا شد، فامیل و بستگان رسولالله از این امر باخبر بودند، ولی هیچکدام برای این فداکاری آماده نشدند، و علی به تنهایی برای این فداکاری و خوابیدن در رختخواب رسولالله آماده شد، که جانش را فدای جان رسولالله کند. چون اینطور است، خدا هم او را به تنهایی به این فضیلت تفضیل داده که بتواند از خانه خود در هرحالتی که باشد داخل مسجد رسولخدا شود.
لو رأیت علیّاً یا عمّ رسولالله و عظیم منزلته عند ربّ العالمین و شریف محلّه عند ملائکته المقربین و عظیم شأنه فی اعلیٰ علّیین لاستقللت ما تراه له هیٰهنا. ای عموی رسولالله، اگر علی را میدیدی، و عظمت منزلت او را در نزد پروردگار عالمیان و جهانیان مشاهده میکردی، و شرافت محل او را در نزد ملائکه مقرب میدیدی، و عظمت شأن او را در اعلیٰ علّیین مشاهده مینمودی، این فضلها و فضیلتهایی را که برای علی در این دنیا قرار داده شده خیلی کم میدیدی. ایاک یا عمّ رسولالله و انتجد له فی قلبک مکروهاً فتصیر کاخیک ابیلهب فانّکما شقیقان ای عموی رسولخدا، برحذر باش و بترس از اینکه در دلت نسبت به علی ناپسندی بیابی. که اگر در دلت ــ درباره این فضیلتها ــ کراهتی نسبت به علی بیابی، مانند برادرت ابیلهب میشوی. زیرا شما دو برادر بودید و از هرجهت با هم مساوی هستید. فرق تو با او این است که نباید در دل کراهتی نسبت به فضائل علی داشته باشی. آن ملعون کراهت داشت، کافر بود، با فضائل رسولالله؟ص؟ بغض و عناد و لجاج داشت، از این جهت به درک رفت؛ تو هم مثل او خواهی شد.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 339 *»
یا عمّ رسولالله لو ابغض علیّاً اهل السمٰوات و الارضین لاهلکهم اللّه ببغضه ولو احبّه الکفار اجمعون لاثابهم اللّه عن محبته بالخاتِمة المحمودة و بانیوفّقهم للایمان ثم یدخلهم الجنة برحمته. ای عموی رسولالله، اگر علی را تمام اهل آسمانها و زمینها دشمن بدارند، خداوند همه آنها را به واسطه بغضشان با علی به جهنم میبرد و هلاکشان میگرداند. و اگر همه کفّار علی را دوست بدارند، خداوند به آنها ــ به جهت محبتی که دارند ــ ثواب میدهد به اینکه عاقبت آنها را ختم به خیر میفرماید، و توفیق ایمان به آنها کرامت میکند و آنها را به رحمتش داخل بهشت میفرماید.
یا عمّ رسولالله انّ شأن علیٍّ عظیمٌ انّ حالَ علیٍّ جلیلٌ انّ وَزنَ علیٍّ ثقیلٌ و ماوضع حبّ علیّ فی میزان احد الّا رجح علی سیئاته و لا وُضِعَ بغضه فی میزان احد الّا رجح علی حسناته. ای عموی رسولالله، شأن علی بزرگ است، حال علی عظیم و رفیع است، وزن علی سنگین است، ارزش علی زیاد است. محبت علی در میزان اعمال کسی قرار داده نمیشود مگر اینکه بر سیئاتش رجحان مییابد و سنگینی میکند. و بغض علی در میزان اعمال کسی قرار داده نمیشود مگر اینکه آن کفه ــ که کفه سیئات و گناهان است ــ بر جمیع حسناتش سنگینی نموده و رجحان پیدا میکند. پناه به خدا میبریم.
فقال العباس؛ نکته مطلب اینجا است. دقت بفرمایید که اصل نعمت تسلیم در برابر فضل و فضیلت اولیاء چقدر عظیم است! فقال العباس: قدسلّمت و رضیت یا رسولالله. عباس عرض کرد که ای رسولخدا، من تسلیم شدم و راضی شدم. عباس از ضعفاء بوده. از ضعفاء بوده یعنی کامل نبوده. این حالت حالتی است که برای تمام اهل رتبه نقصان هست. همه عباسصفت هستند، اگر اقرار کردند و تسلیم شدند، نجات مییابند، و فضیلتها نصیبشان میشود. و اگر انکار کردند، از فضل و خیر محروم میشوند.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 340 *»
کسی نگوید من اگر جای عباس بودم از همان اول کار تسلیم میشدم، از اول تصدیق میکردم. نه، ما اگر در موقعیت عباس بودیم معلوم نبود که آنوقت هم تصدیق میکردیم! عباس عموی پیغمبر است، پیرمرد است، تقریباً بزرگِ قریش است، مخصوصاً در میان بنیهاشم موقعیت داشته، سنّش خیلی زیاد بوده. و میدانید که عباس چطور ایمان آورد. عباس از طلقاء بود، بعداً ایمان آورد. ایمان ظاهری، یا ایمان واقعی، هرچه بود، به اندازه خودش، ایمان داشت. گاهگاهی هم این مسائل پیش میآمد که اینطور اعتراضها را به رسولالله داشت. گاهگاهی هم در برابر فضائل تسلیم میشد. و این مورد از آن مواردی است که واقعاً تسلیم شد. دید چارهای ندارد، اگر تصدیق نکند و تسلیم نشود، باید ابولهب شود! ابولهب برادرش است، و مطمئن است که او به جهنم رفته، یقین دارد که به جهنم رفته. درهرصورت عباس رسولالله را رسولالله میدانسته. اگرچه بعضی دل خوشی از عباس ندارند، ولی او اهل نجات است، یقیناً اهل بهشت است، ایمان آورده بود. حالا هرطور بوده، گرفتاری هویٰ و هوس و نفس امّاره بالسوء برای همه ناقصین هست.
من که یادم نمیآید که حتی یکبار عباس را در بقیع زیارت کرده باشم. با اینکه زیارتش میکنند، زیارتنامه دارد، قبرش هم خیلی بزرگ است، توی عکس هم میبینید که قبرش خیلی بزرگ است، از قبور ائمه؟عهم؟ بزرگتر و جلوتر است، و سنیها هم خیلی احترامش میکنند. ولی نمیدانم چرا دل رغبت ندارد که خیلی احترامش کند؟! با اینکه میدانیم اهل نجات است، اهل خیر است. اما خدا بنیعباس را لعنت کند. گاهگاهی هم که رسولالله به او میگفتند: یا عمّ ویلٌ لوُلدی من وُلدک([138]) وای بر فرزندان من از فرزندان تو! عرض میکرد: مرا عقیم بفرمایید. حضرت به او میفرمودند دیگر گذشت. در آن زمان چندتا بچه داشت، عبداللّه، عبیداللّه، فضل،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 341 *»
اینها بچههاش بودند، اینها را داشت، کار تمام بود. حالا دیگر چرا عقیمش کنند؟ دیگر کار گذشته بود. واقعاً میگفت عقیمم کنید! دستور بفرمایید عقیمم کنند! من حاضر نیستم دیگر بچه داشته باشم که بچههای من بچههای شما را اذیت کنند. واقعاً از دل میگفت. شاید هم این فرمایش را در اوقاتی به او میفرمودند که هنوز فرزند نداشته. در عین حال، به واسطه همان بچههای نانجیب، ــ خدا بنیعباس را لعنت کند ــ و به واسطه کارها و برنامههای خودش، نوعاً دل رغبت ندارد که در بقیع عباس را زیارت کند. ولی چه کنیم؟! این حدیث هم در فضیلت اوست و درهرصورت تصدیق کرده. و این تصدیقها و تسلیمها همانهایی است که اگر ما هم داشته باشیم، انشاءالله این فضائل برای ما هم هست، و الحمدلله داریم. با این تفاوت که کارهایی که عباس کرده ما نکردهایم و انشاءالله هیچوقت هم نخواهیم کرد. او در چند جنگ برعلیه رسولخدا؟ص؟ شرکت کرد. چقدر کفار را برعلیه رسولخدا؟ص؟ تأیید و کمک میکرد! تا بالاخره در جنگ دستگیر شد. آنگاه حضرت تفضل فرمودند و آزادش کردند، از این جهت او جزء طلقاء بود. معاویه ملعون همینطور دستگیر شد، خدا لعنتش کند. عقیل برادر امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه هم دستگیر شد، و بعد آزاد شد، او هم از طلقاء بود. البته در زیارتی که برای حضرترسول؟ص؟ از بعید نقل شده، به عباس هم سلام داده میشود.([139])
حال، در اینجا حضرت میفرمایند: فقال العباس قدسلّمت و رضیت یا رسولالله من تسلیم شدم و راضی هستم فقال رسولالله؟ص؟ یا عمّ انظر الی السماء فنظر العباس فقال ماذا تری یا عباس فقال اری شمساً طالعةً نقیّةً من سماء صافیة جلیّة حضرت فرمودند ای عمو به آسمان نگاه کن. عباس نگاه کرد. فرمودند ای عباس، چه میبینی؟ عرض کرد در آسمان صاف و خیلی روشن ــ که هیچ غباری و ابری نیست ــ
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 342 *»
یک خورشید طلوعکرده پاک و پاکیزه میبینم. فقال رسولالله؟ص؟ یا عمّ رسولالله انّ حسن تسلیمک لما وهب اللّه عزّوجلّ لعلیّ من الفضیلة احسن من هذه الشمس فی هذه السماء. رسولالله فرمودند: ای عموی رسولخدا، خوبی و زیبایی تسلیم تو در برابر آنچه خدا از فضیلت به علی داده، خیلی خوبتر و نورانیتر و زیباتر و پربرکتتر از این خورشید در این آسمان است. و عِظَم برکة هذا التسلیم علیک اعظم و اکثر من عِظَمِ برکة هذه الشمس علی النبات و الحبوب و الثمار حیث تنضجها و تنمیها و تربیها. و بزرگی برکت این تسلیم برای تو، بزرگتر و بیشتر از بزرگی برکت این خورشید بر نباتات و بر دانهها و بر میوهها است که اینها را میرساند و نموّ میدهد و تربیت میکند. این خورشید در روی این زمین پهناور این قدر بابرکت است، ولی میفرماید برکت این ایمان و تسلیم برای تو، از برکت این خورشید بیشتر است.
اینکه مختصری از شرح حال عباس را عرض کردم برای امیدوارشدن دلها است، تا ببینید که ماها که انشاءالله آنطور کارها را نکردهایم و از آن کارها خوشمان هم نمیآید، تسلیمها و تصدیقهای ما باید انشاءالله فوق تسلیم و تصدیق عباس باشد.
و اعلم انه قدصافاک بتسلیمک لعلیّ قبیلة من الملائکة المقربین اکثر عدداً من قَطر المطر و ورق الشجر و رمل عالج و عدد شعور الحیوانات و اصناف النباتات و عدد خُطَی بنیآدم و انفاسهم و الفاظهم و الحاظهم کل یقولون اللّهم صلّ علی العباس عمّ نبیّک فی تسلیمه لنبیّک فضل اخیه علیّ. یعنی: بدانکه به واسطه این تسلیمشدن تو در برابر علی، عدهای از ملائکه مقربین که عدد آنها از دانههای باران و از برگ درختان و از ریگ بیابان و از عدد موهای حیوانات و از اصناف و اقسام نباتات و از عدد گامهای بنیآدم و نفسهای ایشان و لفظهای ایشان و نگاههای ایشان بیشتر است، با تو دوستی خالصانه ورزیدند. اینها اگرچه از نظر ما خیلی بزرگ و زیاد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 343 *»
است، اما از نظر قدرت خدا و رحمت او چیزی نیست. تمام اینها که با تو مصافحه کردند، میگفتند خدایا بر عباس عموی پیغمبرت ــ در تسلیمشدنش برای پیغمبر درباره فضل برادرش علی ــ صلوات بفرست.
فاحمد اللّه و اشکره حال، خدا را حمد و سپاسگزاری کن. فلقدعظم ربحک بهره و سود تو خیلی زیاد شد، ربح یعنی نتیجه، بهره و سود. به چه جهت؟ به همینکه دل دادی و یکقدری تسلیم شدی، اینهمه سود بردی. و جلّت رتبتک فی ملکوت السمٰوات رتبه تو در ملکوت آسمانها بزرگ شد و در نزد خدا باارزش شدی. حال، نه اینکه چون عموی پیغمبر بوده و تسلیم شده، این فضیلتها مخصوص او باشد. نه، بلکه این فضیلتها و امثال این فضیلتها، ــ بیشتر یا کمتر ــ مربوط به همه است. هرکس از اهل رتبه نقصان که ایمان میآورد و تسلیم فضیلتها میشود، این فضیلتها و این امور برای او هست. انسان در نزد هرفضیلتی که تسلیم شود، این امور برای او هست. حال ببینید برگزیدگان خدا چقدر بابرکتند! و خداوند از برکات ایشان چقدر رحمتها شامل حال همین عده ناقصینِ فمنهم ظالمٌ لنفسه میفرماید!
این حدیث شریف را به این مناسبت خواندیم که امامرضا؟ع؟ در حدیثِ اصطفاء که در مجلس مأمون لعنةاللّهعلیه در برابر علمای عراق و خراسان که گفتند آیا خدا اصطفاء را در قرآن تفسیر و بیان کرده؟ گزینش خود را توضیح داده؟ فضیلت اهلبیت؟عهم؟ و عترتطاهره را ذکر کرده؟ حضرت فرمودند: آری، غیر از باطنهای قرآن، در دوازده مورد از ظاهر قرآن خداوند فضیلت عترت طاهره را ذکر کرده و امر اصطفاء و برگزیدن خود را توضیح داده. و از آن مواردی که حضرت ذکر فرمودند جریان سدّ ابواب بود، که رسولالله از طرف خدا مأمور شدند که دستور دهند که درِ خانههایی که به مسجد باز میشد ــ مگر درِ خانه رسولخدا و درِ خانه امیرالمؤمنین ــ
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 344 *»
همه بسته شود.
گرچه در قرآن این مطلب به ظاهر ذکر نشده، و حضرت هم قرارشان بر این بود که از ظاهر قرآن استدلال کنند و فضیلت ایشان را نشان دهند و اصطفاء و گزینش الهی را تفسیر فرمایند، ولی از نمونهای در امتهای پیشین که در قرآن ذکر شده استفاده فرمودند. وقتی که خدا به موسی و هارون دستور فرمود که شما دونفر خانههای خودتان را برای اهل شهرتان قبله قرار دهید، مردم هم خانه موسی و خانه هارون؟عهما؟ را قبله قرار دادند و از آن دو خانه احترام کردند. حکم رسولالله و امیرالمؤمنین هم در این امت همین است. فرمود: انت منّی بمنزلة هارون من موسی تو نسبتت با من، همان نسبت هارون با موسی است؛ با این تفاوت که او نبوت داشت ولی بعد از من نبیّی نیست که تو در بین امت دارای مقام نبوت باشی، ولی منزلت تو با من همان منزلت هارون با موسی است. خانه موسی مثل خانه هارون، و خانه هارون مثل خانه موسی ــ بدون تفاوت ــ مورد حرمت قرار گرفت و تعظیم و تکریم شد.
در این امت هم جریان سدّ ابواب، بیان همان حادثه و بیان فضیلت امیرالمؤمنین بود، و اینکه منزلت ایشان نسبت به رسولالله همان منزلت هارون نسبت به موسی بوده، و به همین سبب بود که دستور داده شد تمام درها بسته شود مگر در خانه امیرالمؤمنین، که مثل خانه رسولالله باید مورد تعظیم و تکریم باشد. خدا منافقین این امت را لعنت کند، که اولین کاری که کردند این بود که همان خانهای را که به دستور خدا مورد تعظیم و تکریم رسولالله قرار گرفت و همه امت به احترام و تعظیم و تکریم آن خانه مأمور شدند، توهین کردند. اولین کاری که کردند این بود که به حق اهل آن خانه استخفاف نمودند، حقوق اهل آن خانه را رعایت نکردند، درِ آن خانه را آتش زدند، اهل آن خانه را ترسانیدند، هجوم به آن خانه آوردند و جمعیت کردند و بیاذن وارد آن خانه شدند. فرزندان کوچک امیرالمؤمنین و فاطمهزهراء و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 345 *»
رسولالله را لرزانیدند و ترسانیدند، و بعد هم آن مصائب را بر اهل آن خانه وارد ساختند. خدا لعنتشان کند که بعد هم مصائب دیگر را ــ پشت سر هم ــ بر اهل آن خانه و خاندان رسولالله وارد آوردند. اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آلمحمّد و آخر تابع له علی ذلک اللّهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللّهم العنهم جمیعاً و عذّبهم عذاباً الیماً.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 346 *»
مجلس بيستوششم
(شب دوشنبه ـــ 30 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 347 *»
بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ
قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا الْکِتٰابَ الَّذیٖـنَ اصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ اݗلْمُقٰامَـةِ
مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.
خداوند برگزیدگان خود را بعد از رسولش برای وراثت کتاب و قرآن معرفی فرمود، تا مؤمنین به تسلیمشدن در برابر این گزینش الهی آزمایش شوند، و بعد از رسولالله؟ص؟ به ایشان رجوع کنند و ایشان را در مورد کتاب خدا و قرآن مانند رسولخدا؟ص؟ بدانند. همانطور که ظاهر و باطن قرآن و همه مراتبش از رسولخدا؟ص؟ اخذ میشد، و همانطور که آن بزرگوار حامل جمیع مراتب قرآن و حافظ قرآن بود، ناشر قرآن و مبلّغ قرآن بود؛ همه آن احکام درباره این برگزیدگان خدا هم جاری است، و باید امت این برگزیدگان را به این امور و شئون بشناسند و تسلیم امر ایشان شوند. و اینکه خداوند این آیه را قبل از رحلت رسولخدا؟ص؟ نازل فرمود، بیجهت نبوده. نوعاً امر وراثت بعد از رحلت است. هرکسی که چیزی از خود برای وارث به ارث میگذارد بعد از رحلتش است. اما خداوند قبل از رحلت رسولش؟ص؟ این آیات را بر رسولالله نازل فرمود تا امر برای امت روشن باشد، و بدانند که این وراثت، وراثتی است که از عوالم سابق و عوالم پیش از این عالم سرچشمه میگیرد. و چون در عوالم پیش از این عالم، ائمههدیٰ؟عهم؟ برگزیدگان خدا و جانشینان رسولالله هستند و در رتبه و مقام بعد از رسولالله هستند، در این عالم هم همینطور ــ مثل عالمهای قبل و مثل عالمهای پیش ــ در رتبه و مقام
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 348 *»
بعد از رسولالله؟ص؟ میباشند. ثم اورثنا الکتاب ما پیش از این، کتاب و قرآن را به این برگزیدگان خودمان به ارث دادیم. پس این امر امری است که واقع شده، انجام شده و بدابردار نیست و به تمام مراتب، متعلّقِ فعل خدا قرار گرفته است.
مؤمنین به تسلیمشدن در برابر ایشان و ایمانآوردن به این امر نجات مییابند، اگرچه خود به واسطه ظلم به خود استحقاق نجات ندارند. پس از میان بندگان ما که سهدسته هستند: یکدسته هستند که وارث کتابند، وارث قرآنند که سبقتگیرندگان بر همه خلق به همه خیرات هستند، و از این جهت شایستگی دارند برای اینکه همه به ایشان رجوع کنند و به برکت وجود ایشان به خیرات دنیا و آخرت برسند. و نظر به اینکه دنیا در نظر خدا و اولیای خدا ارزشی ندارد، خداوند از برکات دنیوی رجوع به ایشان فرمایشی نفرموده است. زیرا تمام این دنیا و آنچه که در دنیا است در نزد پروردگار خیلی بیارزش است. اینقدر بیارزش است که میفرماید اگر ضعف ایمان مؤمنین نبود، ما برای کفار آنقدر رفاه فراهم میکردیم که سقفهای خانههای ایشان از نقره باشد، و همچنین نردبانها و پلکان آنان همه از نقره باشد، خیلی رفاه برایشان فراهم میکردیم.([140]) اما برای اینکه مؤمنین ضعیف به جهت ضعف ایمان مضطرب نگردند و در ایمان متزلزل نشوند، برای آنها آن مقدار رفاه فراهم نمیکنیم. میفرماید اگر دنیا در نزد خدا ارزشی داشت اجازه نمیفرمود که کافری شربتی از آب این دنیا بیاشامد. ولی بیارزشی این دنیا آنقدر است که خداوند اینطور مهلت داده، و همه امور دنیا، ــ نعمتهای ظاهری، ریاستها، مقامها، شئونات، اموال، ــ همه اینها را در اختیار اعداء قرار داده و دشمنان را به موقعیتهای زیادی در این دنیا رسانیده. این از جهت پستی دنیا است. احتیاجی به این نیست که توضیح عرض کنم که چقدر دنیا در نزد خدا و اولیای خدا بیارزش است.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 349 *»
در همین آیات مشاهده میکنید که هیچ سخنی از دنیا به میان نیامده، و آثار و برکات و خیرات این برگزیدگان خدا برای بندگان خدا در این دنیا بیان نشده، که در دنیا به واسطه این برگزیدگان چه نعمتهایی برای مؤمنین به ایشان فراهم میشود. هیچ مطرح نیست. به جهت اینکه این دنیا ارزش ندارد تا مطرح شود. و در این دوره، قبل از ظهور امامزمان صلواتاللّهعلیه بنا نبوده و نیست که مؤمنین به خیرات دنیوی و نعمتهای دنیوی نائل شوند. اگر نعمتی هم برای مؤمنی فراهم شود استثنائی است، وگرنه به حسب قرار الهی مؤمنین در این دوره از عالم، ــ از زمان آدم تا ظهور امامزمان صلواتاللّهعلیه ــ نباید در رفاه باشند، نباید در نعمت باشند. باید همیشه مبتلا باشند. تمام بلاها مال ایشان است، همه زحمات و مشقات مال ایشان است. باید یک جرعه آب به خوشی و شادمانی از گلوی مؤمن پایین نرود، یک لحظه آسایش نداشته باشد. قرار خدا بر این است. اما به واسطه ضعف ایمانها ترحم فرمودهاند، و این نعمتهای نِسبی، این رفاههای نسبی، این آسایشها و شادمانیها و سرورهای نسبی، این امنیتهای نسبی را به مؤمنین کرامت فرمودهاند و دادهاند. وگرنه تا قبل از ظهور نباید امری از امور بر مؤمن به خوشی و آسودگی و رفاه بگذرد. قرار خدا بر این است. تمام نعمتها و رحمتها و آسودگیها برای مؤمنین بعد از ظهور است، چون دوره غلبه ایشان و ظهور سلطنت حق و اهل حق است.
ولی میبینید که با وجود این قرار، بسیاری از اهل ایمان در نعمتها هستند. همه این نعمتها از برکات همین برگزیدگان خداست. چون خودشان سبقتگیرنده در جمیع خیرات بر جمیع خلق هستند، وجودشان برکت است، وجودشان برای اهل ایمان رحمت است. و با وجود اینکه خود ایشان منشأ رحمتها و برکتها هستند و همه آثار خیر مترتب بر وجود ایشان است، اما طبق همین قرار الهی میبینید که نوعاً در زحمت و مشقت بودند و متحمل مصائب شدند، و دنیا برای ایشان خیلی سخت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 350 *»
گذشت. دنیا برای ایشان در واقع همان زندان بود، و در هرحالی که بودند زندانبودن دنیا را میفهمیدند. فرمودند الدنیا سجن المؤمن([141]) مؤمن نباید در دنیا احساس راحتی کند. مثل کسی که در زندان لحظهای احساس راحتی نمیکند. خود احساس محبوسبودن برای او درد است، خود همینکه در قید به سرمیبرد برای او درد است، آسودگی نیست.
مؤمنین باید در دنیا اینطور باشند. خود اولیاء؟عهم؟ هم ــ با وجود این برکت و رحمت و خیراتی که برای اهل ایمان بر وجود مبارکشان مترتب بود ــ همینطور بودند. الآن این رحمتها، نعمتها و برکاتی که ما الحمدلله ربالعالمین داریم، همه از برکات وجود بقیةاللّه صلواتاللّه و سلامهعلیه و عجلاللّه تعالیلهالفرج است. آن بزرگوار الآن در میان خلق سابق به خیرات است، یعنی الآن این وصف درباره آن بزرگوار صادق است. الآن فقط او است که سابق به خیرات است، یعنی در همه خیرات، در کل خیرات، در حقیقت خیرات، در جنس خیرات، در افراد خیرات ــ این «الخیرات» را هرجور معنی کنیم، جنس معنی کنیم، عام معنی کنیم، هرچه معنی کنیم، باید اینطور بگوییم: در حقیقت خیرات، در جنس خیرات، در افراد خیرات، در هرچه که بشود به آن «خیر» گفت، در هر عالمی و در هر مرتبهای ــ این بزرگوار بر جمیع خلق پیشی گرفته است. الآن و در زمان حاضر، در میان خلق، چهار پیغمبر زنده وجود دارند، نقباء و نجباء هستند، در میان جن مؤمنین هستند، ملائکه که همه مؤمنند، در جمیع خلق، در همه عوالم و در همه مراتب، این بزرگوار سبقتگیرنده در جمیع خیرات هستند. هیچخیری در عالمی از عوالم نیست که این بزرگوار نسبت به آن بر جمیع خلق در هر آن و لحظهای سبقت نگرفته باشد.
حال یکچنین وجودی چقدر مایه برکت است، چقدر مایه رحمت است؟! و
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 351 *»
خدا این رحمتها و برکتها را برای اهل ایمانِ به او قرار داده، و کافرین به او، منکرین او، معاندین با او و معاندین با دوستان او هرچه از نعمتهای ظاهری دارند رحمت نیست عین عذاب است. اما نمیفهمند. اِمهال و مهلتدادن ــ آن هم مهلت خذلان ــ است، برای اینکه عذاب و لعنت بیشتری برای خود فراهم کنند و بیشتر مخذول گردند. اِمهال و مهلتدادنِ خذلانی است. رحمت فقط برای مؤمنین است، برکات و خیرات فقط برای اهل ایمان است. ولی در این آیات به خیرات و برکات این بزرگواران در این دنیا اشارهای نشده. چرا؟ به جهت پستی دنیا. آخر این نعمتها چیست؟ در نزد خدا و اولیای خدا ارزشی ندارد که خدا برای ما ذکر کند؟ البته برای ما همه نعمتها خیلی بزرگ است، و نباید ــ نعوذباللّه ــ به چشم خواری به نعمتها نگاه کنیم، و ان تعدّوا نعمة اللّه لاتحصوها([142]) برای ما ذرهای از این نعمتهای ظاهری و باطنی ــ به جهت اینکه برای کسب آخرت است ــ خیلی باارزش و خیلی بزرگ است. اما در نزد خدا و اولیای خدا بیارزش است، از اینرو اسم همهاش «دنیا» شده.
دنیا مؤنث ادنی است. دنیا یعنی پستتر. و صیغهای است که دلالت بر تأنیث دارد. از چند جهت ــ هم از جهت وزن و هم از جهت تأنیث ــ تحقیر شده، پست معرفی شده. بسیار پست، پستتر از هرچیز. و چون در نزد خدا و اولیای خدا اینطور بود، خدا در این آیات، برکات و آثار خیری را که بر وجود این برگزیدگانش مترتب است ذکر نفرمود. چون وقتی که نعمتهای دنیا با نعمتهای آخرت سنجیده شود، برکات دنیا با برکات آخرت قابل قیاس نیستند. نعمتهای آخرتی اینقدر شریف و لطیف و اینقدر ثابت و بادوام است که نمیشود با نعمتهای دنیایی مقایسه کرد. تمام نعمتهای دنیا با ذرهای از نعمتهای آخرتی برابری نمیکند. آن نعمتها نعمتهای ابدی است. نعمتهای ثابت و جاوید و خالص، نعمت خالص خالص،
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 352 *»
نعمتی که هیچ مشوب به نقمت نیست، رحمتی که هیچ مشوب به عذاب نیست، خیری که هیچ مشوب به شر نیست؛ کجا میشود دنیا را در برابر یکچنین نعمتهایی نعمت شمرد و نعمت حساب کرد.
از این جهت خداوند از نعمتهای دنیا یاد نمیفرماید، تا مؤمنین هم عبرت بگیرند، خیلی به فکر دنیا نباشند، امر دنیا در نظرشان بزرگ نیاید، نعمتهای دنیایی آنها را فریب ندهد. این ظاهر دنیا آنها را از آخرت باز ندارد و به ثوابهای آخرتی مطمئن باشند. بلاها، گرفتاریها و مشقّتها، مشکلات زندگانی دنیا را در راه ایمان و برای ایمان تحمل کنند و بر آنها صبر نمایند و اصلاً برای آنها مطرح نباشد. باید این مقدار قوت ایمانی پیدا کنند و از این فرمایشات خدا عبرت بگیرند.
ببینند که خدا به کسانی که تسلیم امر ایشان باشند، اعتراف به مقامات و شئونات ایشان داشته باشند، ایشان را وارث قرآن و کتاب خدا بعد از رسولالله بدانند، و مثل مقام رسولالله در میان خلق، به مقامات و شئونات ایشان اعتراف کنند؛ وعده میدهد که چنین نعمتهای آخرتی برای ایشان قرار داده است. جنّات عدن یدخلونها یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً و لباسهم فیها حریر. اولین نعمت، داخلشدن در جنّات عدن است. و خود داخلشدن در آن جنّات چقدر نعمت و چقدر فضل و کرم است، که تمام مشکلات و گرفتاریهای قیامت را از او برطرف کردهاند، حبسهایی که باید در مواقفی حبس میشد از او برطرف شده؛ با اینکه ظالمٌ لنفسه است، و به حسب خودش و اعمالش هیچ استحقاق ندارد، اما به فضل این برگزیدگان و کرم ایشان داخل جنات عدن میشود. جنّات عدن یدخلونها.
و چون سخن از فضل و کرم است، بعد از آنکه خداوند برگزیدگان خود را معرفی میفرماید، میفرماید ذلک هو الفضل الکبیر این معرفی و این گزینش فضل بزرگ خداست، و فوراً فضلهای آخرتی ذکر میشود. جنات عدن، در آخرت این فضل بزرگ
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 353 *»
خدا اینطور تجسم پیدا میکند. جنات عدن یدخلونها. ابتداءاً نمیفرماید «یدخلون جنات تجری من تحتها الانهار» یا «یدخلون جنات عدن»؛ نه، فوراً خود جنّات را ذکر میفرماید. فضل بزرگ خدا را اگر میخواهید بدانید چیست، جنات عدن بهشتهای عدن است که یدخلونها در آن بهشتها داخل میشوند. خود داخلشدن در این بهشتها نعمت بزرگی است که باید خیلی فضل خدا شامل حال مؤمن شود که اولاً از عذاب آخرت و عذاب جهنم، از گرفتاریها و محاسبه و حبس در مواقف او را نجات دادهاند، و بالاتر از همه اینها اینکه او را داخل بهشت کردهاند. یدخلونها و خداوند روی عنایت و لطف، نمیفرماید که ایشان را در بهشت داخل میکنند. و حال آنکه معلوم است که باید شفعاء دست ما را بگیرند و ما را داخل بهشت کنند. همه میدانیم که در قیامت و در عرصه محشر تا شفعاء نیایند و دست ما را نگیرند و کمکمان نکنند، نور ایشان بر ما نتابد، یکقدم به طرف بهشت نمیتوانیم برداریم. این مسلّم است.
آنگاه با وجود اینکه آنها باید بیایند و دست ما را بگیرند و با ما همقدم شوند و نور شفاعتشان و فضل و عنایتشان ما را کمک کند و ما را به طرف بهشت ببرند و در بهشت جای دهند، اما خداوند این امور را ذکر نمیکند، اینقدر فضل و کرمش شامل این بندگان است که میفرماید: جنات عدن یدخلونها، خودشان میروند و در این بهشتها داخل میشوند. مگر میشود که خودمان برویم؟ ولی لطف و کرم اینقدر است! خدا به این مؤمنینی که اهل تسلیم و تصدیقند آبرو مرحمت کرده که میفرماید خود اینها میروند، و خودشان در این جنات عدن داخل میشوند. آنوقت یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً اینجا تعبیر طوری دیگر است. میفرماید: زینت کرده میشوند. زینت کرده میشوند، یعنی این فضلها و عنایتها به آنها داده میشود. و لباسهم فیها حریر تا آخر آیه. اینکه نوعاً تکرار میکنیم برای این است که این تعابیر ذکر فضل اولیاء و ذکر کرم ایشان است.
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 354 *»
در ظاهر قرآن این برگزیدگان خدا به اوصافی معرفی شدهاند، که حضرت رضا؟ع؟ در مجلس مأمون لعنةاللهعلیه به درخواست علمای خراسان و عراق، که امر اصطفاء را توضیح و تفسیر میفرمایند، اوصاف این برگزیدگان را روشن میفرمايند. و از جمله تفاسیری که درباره اصطفاء و گزینش الهی فرمودند امر چهارم بود، که حضرت رضا؟ع؟ فرمودند رسولخدا به دستور خداوند درهایی را که به مسجد باز میشد دستور فرمودند بسته بشود، اما درِ خانه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بسته نشد. نزد رسولخدا؟ص؟ آمدند و شکایت کردند، حتی عباس عموی رسولالله؟ص؟ عرضه داشت: یا رسولالله ترکت علیّاً و اخرجتنا ای رسولخدا، شما به علی اجازه دادید که درِ خانهاش به مسجد باز باشد، و ما را اخراج فرمودید؟ فقال رسولالله؟ص؟ ما انا ترکته و اخرجتکم فرمود من این کار را نکردم که علی را واگذارم و شما را خارج نمایم. ولکن اللّه ترکه و اخرجکم ــ این تعبیر در حدیث حضرترضا؟ع؟ است ــ حضرترضا میفرمایند، رسولالله فرمودند خدا این کار را کرد. خدا علی را واگذارد که درِ خانهاش به مسجد باز باشد، ولی شما را از این امر خارج کرد.
بعد حضرت فرمودند: این مطلب، توضیح و تفسیر این فرمایش رسولخداست، و فی هذا بیان قوله لعلیّ؟ع؟ انت منی بمنزلة هارون من موسی. الحمدلله ربالعالمین این حدیث از احادیث متواتره بین اهل سنت و شیعه است، سنیها هم به طور متواتر این حدیث شریف را نقل کردهاند که رسولالله در مواطن مختلف به امیرالمؤمنین فرمودند یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی. و در این جریان سدّ ابواب و بستهشدن درها، این فرمایش رسولالله عملاً بیان و تفسیر شد. امامرضا میفرمایند در این کار، فرمایش رسولالله به امیرالمؤمنین ــ که فرمود تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی ــ بیان و تفسیر شد.
چون یک مقداری از این حدیث را قبل از حدیث حضرتعسکری؟ع؟
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 355 *»
خواندیم، ممکن است از خاطرها رفته باشد. این قسمتش را تکرار میکنم. علمای خراسان و عراق ــ که همهشان سنی بودند ــ گفتند که مراد از این برگزیدگان خدا برای وراثت کتاب و قرآن همه امت هستند. قرآن بعد از رسولالله مال همه است و همه از آن استفاده میکنند. عرض کردم این نوع تفکر در میان اهل سنت شیوع دارد که از دومی گرفتهاند، بماند، که متأسفانه در میان علمای شیعه هم رسوخ کرده. در میان علمای شیعه هم هستند کسانی که میگویند در تفسیر قرآن هیچ احتیاجی به رجوعکردن به روایات ائمههدیٰ؟عهم؟ نیست. قرآن نازل شده، و خودش کتاب خداست، حجت خداست، معنی ندارد که انسان در فهم قرآن به روایات ائمه؟عهم؟ رجوع کند.
عبارتی هم دارند که بهتر است عین عبارتشان را بخوانم. چون این بحث در واقع زمینه همین بحث اصطفاء است، بحثی است که باید اینجا مطرح شود. عبارتشان این است: «و قد اخطأوا فی ذلک.» میگوید: آنانی که میگویند قرآن را باید از روایات رسولالله و ائمه؟عهم؟ اخذ کرد و قرآن را با روایات باید تفسیر کرد و توضیح داد، اشتباه کردهاند. «فان اللّه سبحانه لمیبطل حجة العقل فی کتابه» خدا که عقل را و حجتبودن عقل را در قرآنش باطل نکرده، نگفته عقل شماها حجت نیست، حق ندارید از عقلتان استفاده کنید و با عقلتان قرآن را تفسیر کنید و بفهمید. «و کیف یعقل ذلک و حجیته انما تثبت به» چطور میشود اینطور فکر کرد؟ و حال آنکه حجیت قرآن و اینکه قرآن کتاب خداست و حجت است به عقل ثابت میشود و با عقل فهمیده میشود. «و لمیجعل حجیةً فی اقوال الصحابة و التابعین و انظارهم علی اختلافها الفاحش» خدا حجیت را در اقوال صحابه و تابعین ایشان و انظار و نظرهای ایشان ــ با آن اختلافهای آشکاری که دارند ــ قرار نداده. البته این سخن نسبت به اقوال صحابه درست است، ولی این چه ربطی به روایات صادره از معصومین؟عهم؟ دارد؟ و اصلاً
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 356 *»
همانطور که وجود عترت طاهره؟عهم؟ باید همراه با قرآن باشد، روایاتشان هم برای تفسیر و تبیین قرآن همراه با قرآن است.
تا اینکه میگوید: «و لمیندب الّا الی التدبر فی آیاته» قرآن میگوید: فقط در آیات خود قرآن تدبر کنید. «و جعله هدی و نوراً و تبیاناً لکل شیء» قرآن را هدایت و نور و بیان هرچیزی قرار داده. در این عبارات دقت کنید که ظاهرش چقدر فریبنده است! ولی باطنش همان حرف دومی است که گفت: «فینا کتاب اللّه و هو حسبنا». وقتی که رسولالله؟ص؟ فرمودند کاغذ و قلم و دوات بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید، دومی گفت هیچ احتیاج نیست، فینا کتاب اللّه و هو حسبنا، در بین ما کتاب خدا هست و ما را بس است. سروصدا بلند شد برخی گفتند که رسولالله هستند، فرمانشان باید اطاعت شود. آن ملعون گفت: نه، ایشان در حال هذیانگویی است. آن موقعی که فرمانشان واجب بود اطاعت شود حالِ سلامتیشان بود، حالا مریض شدهاند و ــ نعوذباللّه ــ هذیان میگویند، دیگر نباید به حرفشان عمل کنیم! غوغا شد، در حضور رسولالله؟ص؟ سروصدا شد. حضرت اخراجشان فرمودند.([143]) آن ملعون حرفی زد، و آن حرف برای تمام اهل سنت و برای این سنیزدههایی که در میان شیعیان پیدا شدهاند اساس شد.
در این جملات دقت کنید چقدر فریبنده است! میگوید: «فما بال النور یستنیر بنور غیره» چطور نور، به نور دیگری احتیاج داشته باشد؟! اگر خود این چراغ روشن است، در روشنشدن به چراغ دیگری احتیاج ندارد. اگر قرآن نور است دیگر چه احتیاجی به فرمایشات ائمه دارد؟ احتیاج به غیر از خودش ندارد. خودش نور است. چه شده که نور بخواهد به نور دیگری نورانی شود؟ «و ما شأن الهدیٰ یهتدی بهدایة سواه» چطور میشود آن چیزی که خودش هدایت است بخواهد به وسیله هدایت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 357 *»
دیگری هدایت یابد؟ «و کیف یتبین ما هو تبیان کل شیء بشیء دون نفسه»([144]) چطور میشود آنیکه خودش بیانکننده و روشنکننده هرچیزی است، در روشنشدن و آشکارشدن به غیر خودش محتاج باشد؟ و به غیر خودش آشکار بشود؟ این تعابیر را برای استقلال قرآن ذکر میکند، که بنابراین همه میتوانند بعد از رسولالله با همین عقلهای ناقص و نارسا و مشوب، به قرآن رجوع کنند و از قرآن استفاده کنند. و بر همین اساس همه وارث قرآن هستند. همه امت وارث قرآنند.
همین حرف را علمای خراسان و عراق در مجلس مأمون زدند، و این همان حرف آنها است. این هم اگر در آن زمان بود داخل همان علماء بود و با آن علماء همین حرف را میزد. در تفسیر این آیه شریفه همین را میگفت. میگفت قرآن خودش نور است هیچ احتیاج به غیر ندارد. عقل ما هم که حجت است. خدا هم قرار داده که حجیت قرآن به عقل ما ثابت میشود. حال با یکچنین عقلی رجوع میکنیم به قرآن و از قرآن استفاده میکنیم. و همین کار را هم کرده است. در تمام این تفسیرش، ــ از اول تا آخر ــ هرکجا بحثهای فلسفی و عرفانی و از این قبیل بحثها دارد، تمامش همان استفادههای عقلانی محییالدین و ملاصدرا و امثال اینها است، که به خیال خودشان از همین قرآن برداشت کرده و قرآن را تفسیر نمودهاند. همان کاری که امیرالمؤمنین از آن خبر دادند و فرمودند: یعطف الهویٰ علی الهدیٰ اذا عطفوا الهدیٰ علی الهویٰ و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی([145]) یکی از خبرهایی که حضرتامیر دادند این بود که وقتی امامزمان صلواتاللّهعلیه میآیند تمام هواها و هوسها را بر گرد و محور هدایت میچرخانند. آن وقتی که همه مردم، ــ عالم و جاهل، همه و همه ــ هدایت را بر گرد و محور هواها بچرخانند، آن بزرگوار رأی را معطوف بر قرآن
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 358 *»
میکند. تمام رأیها، نظرها، پسندها، تمام آراء و همه دیدهای عقلانی و دریافتها را بر محور قرآن میچرخاند. یعنی اصل، قرآن است و باید رأیها و نظرها در تبعیت قرآن قرار بگیرد، و قرار میدهد. چه وقت؟ آنوقتی که همه مردم قرآن را بر گرد رأیها و بر محور رأیها میچرخانند. اذا عطفوا القرآن علی الرأی آن موقعی که دیگران کارشان این است که قرآن را بر محور رأیها میچرخانند. و معلوم است چهکسی این کار را میکند؟ علمای آمریکا و شوروی که این کار را نمیکنند. علمای اسلام و علمای قرآندان این کار را میکنند. قرآن را بر محور رأیها میچرخانند. یعنی محور، رأی او است و قرآن را با رأیش تطبیق میکند. قرآن تابع میشود. کار حجتهای خدا این است که همراه با قرآنند، و قرآن را اصل قرار میدهند و تفسیر میفرمایند و توضیح میدهند.
از این جهت وقتی که امامرضا؟ع؟ در این حدیث شریف موارد بیان اصطفاء را از قرآن ذکر میفرمودند، و در تفسیر اصطفاء از آیات قرآن شاهد میآوردند، جریان سد ابواب را هم ذکر کردند. در همان مجلس علماء صدایشان درآمد. «قالت العلماء: فاین هذا من القرآن؟» این سدّ ابواب که در قرآن مطرح نیست، شما بنا بود از قرآن برای ما تفسیر کنید. و سدّ ابواب در حدیث است، در قرآن نیست.
قال ابوالحسن؟ع؟: اوجدکم فی ذلک قرآناً اقرؤه علیکم. امام فرمودند: از قرآن نشانتان میدهم و برایتان میخوانم. «قالوا: هات.» گفتند: بفرمایید. قال؟ع؟: قول اللّه عزّوجلّ فرمود: فرمایش خدای عزوجل؛ یعنی در این آیه فکر کنید و اوحینا الی موسی و اخیه انتبوّءا لقومکما بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبلةً و یاد بیاور ای پیغمبر ما؟ص؟ آن وقتی را که وحی کردیم و به موسی و برادرش هارون دستور دادیم که در مصر برای قوم خودتان خانههایی را آماده سازید و خانههایتان را قبله قرار دهید. خانه موسی و هارون در میان قوم ایشان مورد احترام و تعظیم و تجلیل واقع شد، و قبله شد. قوم موسی برای
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 359 *»
عبادت و پرستش خداوند باید به آن خانهها رو میکردند.
پس خانههای موسی و هارون ــ هردو با هم ــ مورد تعظیم و تکریم واقع شد. ففی هذه الآیة منزلة هارون من موسی و فیها ایضاً منزلة علیّ؟ع؟ من رسولالله؟ص؟ در این آیه خدا از منزلت هارون نسبت به موسی خبر داده، در حادثه سدّ ابواب هم خداوند منزلت علی را نسبت به رسولالله؟ص؟ نشان داده است. و مع هذا دلیل ظاهر فی قول رسولالله؟ص؟ و یک دلیل آشکاری هم در فرمایش رسولالله برای این امر هست که همه سنیها و شیعه روایت کردهاند حین قال آن موقعی که فرمود ان هذا المسجد لایحلّ لجنب و لا لحائض الّا لمحمّد و آلمحمّد صلّیاللّه علیهماجمعین. هیچکس با حالت جنابت، و زنها در حالت جنابت و حیض حق ندارند داخل مسجد رسولخدا شوند، اما این حکم برای محمد و آلمحمد؟عهم؟ استثناء شده است که این بزرگواران در هرحالی میتوانند داخل مسجد شوند.
حال، ببینید؛ وجدان و انصاف در هرکس باشد خوب است. در کافر هم باشد خوب است. در سنی هم وجدان و انصاف باشد خوب است. «فقالت العلماء: هذا الشرح و هذا البیان لایوجد الّا عندکم معشر اهل بیت رسولالله؟ص؟» از نظر وجدان و انصاف اقرار کردند. عرض کردند اینطور شرح و بیان و اینطور تفسیر قرآن و استخراج فضائل از قرآن، جز نزد شما خاندان رسولالله؟ص؟ یافت نمیشود. شما باید قرآن را تفسیر کنید، و همه جهاتش را شما باید بیان و تطبیق بفرمایید.
قال ابوالحسن؟ع؟: و من ینکر لنا ذلک؟! حضرترضا فرمودند: چهکسی این مقام ما را ــ که ما باید شارح قرآن باشیم و قرآن با بیان ما روشن شود و مراد خداوند بیان گردد ــ انکار میکند؟ کی منکر این امر است؟ هرکس منکر است یک امر بدیهی را انکار میکند. و رسولالله؟ص؟ یقول انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن اراد مدینة العلم فلیأتها من بابها چهکسی انکار میکند؟ و حال آنکه رسولالله اینطور فرمودند؟ ولی این امت
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 360 *»
نخواستند به فرمایش رسولالله عمل کنند. رسولالله فرمود من شهر علمم و علی در آن شهر است، هرکس میخواهد وارد شهر علم شود، باید از درِ آن شهر که علی؟ع؟ است بیاید. یعنی باید علم رسولالله و علم قرآن، همه را از خاندان رسولالله، ــ از امیرالمؤمنین و سایر ائمه ــ اخذ کرد.
بعد فرمود: و فیما اوضحنا و شرحنا من الفضل و الشرف و التقدمة و الاصطفاء و الطهارة ما لاینکره الّا معاند امام؟ع؟ میفرماید: آنچه را که ما واضح کردیم و شرح دادیم، ــ از فضیلت عترت طاهره و شرافت ایشان و مقدمبودن ایشان بر همه خلق و اصطفاء و گزینش الهی درباره ایشان و طهارتی که خداوند درباره ایشان خبر داده که خدا ایشان را از تمام رجسها و پلیدیها در همه مراتبشان پاک و پاکیزه فرموده ــ همه این مطالبی که ما گفتیم، چیزهایی است که آن را جز شخص معاند، انکار نمیکند. کسی که با اهلبیت و عترت طاهره عناد و دشمنی دارد این امور را انکار میکند. و لله عزّوجلّ الحمد علی ذلک. امامرضا میفرمایند: حمد و شکر برای خداست، بر این نعمتها و فضائلی که به اهلبیت عصمت و طهارت؟عهم؟ کرامت فرموده.
ما هم عرض میکنیم الحمدلله ربالعالمین. خدا را شکر میکنیم که آقایان ما را به این صفات متصف فرموده و به این فضائل فضیلت بخشیده. خدا را شکر میکنیم. از این جهت میبینید که بعد از ذکر فضائل، در نوع جاها الحمدلله ربالعالمین میگوییم. زیارت جامعه را میخوانیم، الحمدلله ربالعالمین میگوییم. در دعای ندبه میخوانیم: انشاءالله ببینیم آن روزی را که شما ــ آقای ما ــ تشریف آوردهاید و لواء در دست شما است، لواء پیروزی بر سر شما است و حق و اهل آن را عزیز کردهاید، دشمنان خدا را خوار کردهاید، بعضی از کارهای حضرت را یاد آور میشویم، بعد میگويیم: و نحن نقول الحمدلله ربالعالمین آنگاه ما میگويیم، کار ما در آنوقت این است که میگويیم: الحمدلله ربالعالمین که خداوند نصرت مولای ما و آقای ما را ظاهر کرد، و او را بر تمام
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 361 *»
اعداء و دشمنانش غلبه داد. آنجا هم میگوییم: الحمدلله ربالعالمین.
پس مؤمن خوشحال است، و خدا را بر اینهمه فضل و فضیلت که به ایشان کرامت کرده شکر میکند. در بهشت هم که کارمان همین است انشاءالله، آنجا هم میگوییم: الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن خدا را شکر که به برکت اولیائش آن اصل غم و ریشه همه غمها و غصهها را برطرف کرده. آنجا هیچ غم نیست، ریشه غم زدوده شده است. انّ ربّنا لغفور شکور. از برکات علی خدا گناهان ما را آمرزیده، و از برکات رسولالله؟ص؟ طاعات ما را مکافات فرموده. الذی احلّنا دار المقامة من فضله به فضل خودش ما را در بهشت ابدی و خانه همیشگی جای داده. لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب. انشاءالله در آنجا هیچ نگرانی، مشقت، و هیچ غمی نخواهد بود. همهاش رحمت محض، خیر محض و عنایت و کرم و فضل محض است؛ خالصِ خالص، چرا؟ به جهت اینکه در اینجا به برکت اولیاء یک بندگی خالصِ خالص و یک عبودیت خالصِ خالص از ما سر زده، که باید این عنایتها و محبتها و لطفها را خداوند به فضلش نسبت به ما داشته باشد! این «باید» هم باز بر اساس وعده و قرار خودش است. هرکس علی را دوست داشته باشد، این مودت و محبت خالصترین عبادتهای او است، ریشه و اصل همه عبادتها است. حبّ علیّ حسنة لاتضرّ معها سیئة([146]) خدا این نعمت را در دنیا به ما کرم کرده، از این جهت رحمتهای دنیا و آخرت و برکات و نعمتهای آخرت مترتب بر این نعمت بزرگ و این عنایت بزرگ است. خدا این نعمت را از ما نگیرد، و با همین نعمت ما را از دنیا ببرد.
امام؟ع؟ فرمودند: فهذه الرابعة. این چهارمین مورد تفسیر اصطفاء و توضیح در مورد گزینش الهی است که در قرآن و ظاهر قرآن آمده است.
سال گذشته در گنبد مقداری از این حدیث شریف را به مناسبت اینکه ایام
«* اصطفاء گزینش و برگزیدههای الهی صفحه 362 *»
ولادت و به نقلی شهادت حضرت بود، موفق بودیم و مطرح کردیم. امسال هم که موفق شدیم و گنبد رفتیم همین حدیث را مطرح کردیم. بعد که برگشتیم استخاره کردم و آقایانی هم که آنجا بودند گفتند همین بحث ادامه داده شود، از اینرو در ماه ذیقعده و این ماه هم هرچه بحث کردیم ادامه همان بحث گنبد بود، و به همینجا بحث را خاتمه میدهیم. ذیقعده سال آینده اگر زنده بودیم و توفیق داشتیم انشاءالله همین حدیث را مطرح میکنیم و میخوانیم.
اللّهم صلّ علی محمّد و آلمحمّد
([1]) سوره فاطر، آیات 32 تا 35
([3]) بحارالانوار ج49، ص173 ــ امالی الصدوق ص522 ــ عیون اخبار الرضا؟ع؟ ج1، ص229
([7]) بحارالانوار ج22، ص474 و . . .
([8]) بحارالانوار ج23، ص108 و . . .
([26]) قال الباقر؟ع؟: ان لنا الخمس فی کتاب الله . . . . ثم قال: اللهم انا قداحللنا ذلک لشیعتنا.(هدایةالامة، ج4 ص165) و (قال؟ع؟: نحن اصحاب الخمس و الفیء و قدحرّمناه علی جمیع الناس ماخلا شیعتنا . . . (بحارالانوار، ج24 ص311) و . . . .
([32]) قال ابوعبدالله؟ع؟: . . . انّ ذکرنا من ذکر الله انّا اذا ذُکرنا ذکر الله و اذا ذکر عدوّنا ذکر الشیطان.(الکافی، ج2 ص186)
([40]) بحارالانوار، ج52 ص153 و 157
([48]) بحارالانوار، ج20 ص266 و ج22 ص332 و . . . .
([49]) بحارالانوار، ج26 ص16 (حدیث خیط)
([53]) الرعد، آیه 43 (قل کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب)
([71]) مواعظ 1310، مجلس سیزدهم
([81]) بحارالانوار، ج35 ص18 و ص22
([82]) بحارالانوار، ج37 ص111 و 119 و 322 و . . .
([96]) ان رجلاً قال لرسولالله؟ص؟: یا رسولالله اُسِرّ العمل لااحب انیطلع علیه احد فیطلع علیه فیسرّنی قال لک اجران اجر السرّ و اجر العلانیة. (بحارالانوار، ج69 ص274) ـــ قال رسولالله؟ص؟: من ساءته سیئته و سرّته حسنته فهو مؤمن. (بحارالانوار، ج64 ص303)
([98]) این قرآن که الآن در دست است، به اسم قرآن عثمانی مشهور است. یعنی در زمان حکومت عثمان جمعآوری شده. که زید بن ثابت از طرف او مأمور شد و هر روز برای این کار مینشست. و اعلام کرده بودند که هرکس آیهای از رسولالله؟ص؟ شنیده با دوتا شاهد بیاید پیش ما و بگوید من این آیه را شنیدهام تا ما جزء قرآن قرار بدهیم. آنوقت اگر کسی میآمد و میگفت من این آیه را شنیدهام ولی شاهد ندارم؛ میگفتند قبول نداریم، حتماً باید با دوتا شاهد باشد تا نوشته شود.
([103]) بحارالانوار، ج21 ص281 و ص345
([107]) بحارالانوار، ج50 ص250 ــ وسائلالشیعة، ج5 ص207
([109]) تفسیر الامام العسکری؟ع؟، ص242
([113]) الاعراف، آیه 204 (و اذا قرئ القرءان فاستمعوا له و انصتوا)
([117]) بحارالانوار، ج43 ص190. للقاضی ابیبکر بن ابیقریعة:
و اریتکم ان الحسین | اصیب فی یوم السقیفة |
([120]) عوالمالعلوموالمعارف، ج11 قسم2 ص886 (فقالت؟عها؟: بقر الله بطنک. . .)
([124]) بحارالانوار ج21، ص322 (….قال المنذر للسید و العاقب: انظرا الی النجم قداستطلع علی الارض و الی خشوع الشجر و تساقط الطیر بازائکما لوجوهها قدنشرت علی الارض اجنحتها و قاءت ما فی حواصلها و ما علیها من تبعة لیس ذلک الا لما قداظلّ من العذاب و انظرا الی اقشعرار الجبال و الی الدخان المنتشر و قزع السحاب هذا و نحن فی حمارة القیظ و ابان الهجیر و انظرا الی محمّد؟ص؟ رافعاً یده و الاربعة من اهله معه انما ینتظر ما تجیبان به ثم اعلموا انه ان نطق فوه بکلمة من بهلة لمنتدارک هلاکاً و لمنرجع الی اهل و لا مال….)
([132]) مواعظ محرم 1297، موعظه ششم
([138]) بحارالانوار ج 22، ص291
([139]) بحارالانوار ج 97، ص184
([145]) نهجالبلاغه ــ بحارالانوار، ج31 ص549
([146]) نهجالحق و کشف الصدق (للعلامة الحلی)، ص259