04 اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی ـ چاپ

 

اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی

 

سید احمد پور موسویان

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 1 *»

 

مجلس اول

 

(شب پنجشنبه ـــ 20 ذيقعدةالحرام 1410 هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 2 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.([1])

به مناسبت اینکه چند شب دیگر طبق نقلی با سالگرد شهادت حضرت علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه برخورد می‌کنیم و همچنین سالروز ولادت حضرت صلوات‌اللّه‌علیه در این ماه بود و بر ما گذشت، از این جهت مناسب است که حدیث شریفی را که از این بزرگوار در مجلس مأمون لعنةاللّه‌علیه برای بیان مقام اصطفاء الهی و گزینش وجودات مقدسه‏ آل‌محمد؟عهم؟ بعد از رسول‌اللّه نقل شده متذکر شویم.

در آیاتی که قرائت کردم مطلب بسیار بزرگ و مهمّی ذکر شده که خداوند قبل از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ به امت آن حضرت خبرداده. «سپس کتاب و قرآن را به آن کسانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم ارث دادیم. بندگان ما سه دسته هستند: پاره‏ای از ایشان نسبت به خود ظلم کرده‏اند و ظالمند به خود، نسبت به خود ستم کرده‏اند، ستمگرند. دسته‏ای از ایشان معتدلند. و دسته‏ای از ایشان در جمیع خیرات بر همه خلق به اذن خدا سبقت گرفته‌اند. و این برگزیدن و ارث‌دادن قرآن به

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 3 *»

این برگزیدگان، فضل بزرگ خدا است. این بندگان ما داخل جنات عدن خواهند شد، در آن جنات زینت می‏شوند به زینت‏هایی از طلا و لؤلؤ و لباس ایشان در آن جنت‏ها حریر و ابریشم است؛ آنان می‏گویند خدا را سپاسگزاریم، سپاس خدا را که غم و اندوه را از ما برطرف ساخت. همانا پروردگار ما آمرزنده گناهان ما است و طاعات ما را سپاسگزار است؛ آن خدایی که از فضل و کرم خودش ما را در خانه‏ همیشگی وارد ساخت، در این خانه‏ها زحمت و مشقتی برای ما نخواهد بود و در این خانه‏ها خستگی و ناتوانی متوجه ما نمی‏شود.»

اینها آیاتی است که خداوند در این آیات مقام و منزلت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را، و منزلت بزرگان دین را، و منزلت کسانی را که از نظر ایمان و اعتقاد، به عقاید حقه معتقدند، اما از نظر عمل مرتکب معاصی می‏شوند ــ به تعبیر مکتب شیخ‌مرحوم­ رتبه‏ ناقصین از اهل ایمان ــ بیان فرموده است. خداوند از آنها در این آیات به عنوان بندگان نام برده است. و از میان ایشان، برگزیدگانِ برای اینکه وارث قرآن باشند، سابقین بالخیرات هستند که آل‌محمد؟عهم؟ می‌باشند.

این مسأله از مسائل مهم اسلامی است که بعد از رسول‌خدا؟ص؟ حامل کتاب و حامل قرآن کیست؟ مرجع در قرآن‏شناسی کیست؟ ظاهر قرآن و باطن قرآن و مراتب قرآن را امت باید نزد چه‌کسی سراغ بگیرند؟ و از چه کسانی  ــ مثل رسول‌خدا؟ص؟ ــ بعد از آن حضرت، قرآن را اخذ کنند؟ و ظاهر و باطن قرآن را نزد آنها بیابند؟ و به برکت گرفتن قرآن از ایشان نجات دنیا و نجات آخرت را  به دست آورند؟ آنها چه کسانی هستند؟

این مسأله از مسائل مهم است. جمیع اهل سنت بعد از رسول‌خدا؟ص؟ معتقدند که وارث قرآن و حامل قرآن همه امتند، ولی شیعه به برکت تعالیم آل‌محمد؟عهم؟، آل‌محمد؟عهم؟ را حامل و وارث قرآن می‏دانند. و مرجعشان در قرآن و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 4 *»

جمیع شئوناتِ قرآن ایشانند. چون مسأله‌ای بسیار مهم و مسأله‏ای اسلامی بوده، از این جهت در موقعی که علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه در خراسان بودند، در یکی از مجالسی که مأمون ترتیب داده بود، همین مسأله را مطرح کرد و تفسیر همین آیه‏ شریفه را از حضرت خواست.

عبارت حدیث را به عنوان تیمن و تبرک و افتتاح سخن می‌خوانم، و در این چند شب باقیمانده از این ماه شریف ــ به مناسبت ارتباطی که این ماه از جهت ولادت و وفات حضرت، با آن بزرگوار دارد ــ این حدیث را ان‌شاءالله گفتگو می‏کنیم.

«لمّا حضر علی‌بن‌موسی؟عهما؟ مجلس المأمون و قداجتمع فیه جماعة علماء اهل العراق و خراسان، فقال المأمون اخبرونی عن معنی هذه الآیة ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا الآیة، فقالت العلماء اراد اللّه الامة کلّها.» حدیث شریف در کتاب «تحف‌العقول» است که از کتب بسیار معتبر شیعه است.([2])

مرحوم مجلسی در «بحارالانوار» این حدیث شریف را از حضرت‌رضا؟ع؟ نقل می‌کند و مرحوم شیخ صدوق هم این حدیث شریف را در کتاب مجالس خود و در کتاب «عیون اخبارالرضا؟ع؟» نقل کرده است.([3]) مآخذ این حدیث شریف کتب معتبر شیعه است. وقتی که علی‌بن‌موسی؟عهما؟ وارد مجلس مأمون شدند و در آن مجلس عده‌ای از علمای اهل عراق و خراسان حاضر بودند و اجتماع کرده بودند. مأمون رو کرد به علماء و گفت: خبر دهید مرا از معنی این آیه که خدا می‏فرماید: سپس به ارث دادیم ما کتاب را به کسانی که برگزیدیم ایشان را از میان بندگانمان تا آخر آیه. این برگزیدگان و این وارثین کیانند؟ علماء گفتند خدا همه امت را اراده کرده، یعنی از میان اهل زمین. خدا می‏فرماید از اهل زمین که بندگان ما هستند ما

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 5 *»

برگزیدیم امت محمد؟ص؟ را برای اینکه بعد از آن حضرت وارث کتاب و قرآن باشند، قرآن به ارث به ایشان برسد. معنای این مطلب معلوم است که یعنی بعد از رسول‌خدا؟ص؟ همه‏ امت بالنسبه به قرآن مساوی هستند، هرکس هرچه فهمید می‏تواند به آن عمل کند از ظاهر قرآن، باطن قرآن، و دیگران هم می‏توانند به فهمیده او عمل کنند و به او رجوع کنند. این حرف علمای عراق و علمای خراسان بود که می‏دانیم تمام اینها سنی بودند.

وقتی که آیه را این‏طور تفسیر کردند، «فقال المأمون: ما تقول یا اباالحسن؟» عرض کرد به حضرت رضا شما چه می‏فرمایید؟ «فقال الرضا؟ع؟: لااقول کما قالوا ولکن اقول اراد اللّه تبارک و تعالی بذلک العترة الطاهرة؟عهم؟.» حضرت در جواب فرمودند من آن‏طور که ایشان گفتند نمی‌گویم، لکن می‏گویم خدای تبارک و تعالی از این برگزیدگانِ از میان بندگان، فقط عترت طاهره؟عهم؟ را اراده فرموده است. از نظر آیه آن دسته‏ای که سابق به خیراتند آنها برگزیدگان هستند از میان بندگان خدا. که این بندگان خدا کلیةً سه دسته هستند، به تعبیر مکتب شیخ مرحوم­ ناقصین، کاملین و امامان؟عهم؟.

پس برگزیدگان از میان بندگان، ائمه هدی؟عهم؟ هستند که خدا ایشان را بعد از رسول‌اللّه؟ص؟ وارث کتاب قرار داده و قرآن به ظاهر و باطنش ارث ایشان است. و همه امت وظیفه دارند برای اخذ قرآن و نجات‌یافتن به سبب تعالیم قرآن، به این بزرگواران رجوع کنند.

«فقال المأمون: و کیف عنی العترة دون الامة؟» مأمون عرض کرد که چگونه خدا در این آیه از برگزیدگان، فقط عترت را قصد کرده نه سایر امت را؟ یعنی به چه دلیل، دلیلتان چیست؟ «فقال الرضا؟ع؟ لو اراد الامة لکانت باجمعها فی الجنة لقول اللّه فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه ذلک هو

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 6 *»

الفضل الکبیر. ثم جعلهم کلّهم فی الجنة فقال عزّوجلّ جنات عدن یدخلونها. فصارت الوراثة للعترة الطاهرة لا لغیرهم.» وقتی که مأمون در آن تعبیرش ــ و می‏بینید که تعبیرش چقدر مؤدبانه است، نگفت به چه دلیل می‏فرمایید؟ ــ عرض کرد چگونه خدا در این آیه قصد کرده عترت را، نه همه امت را؟ چگونه؟ یعنی شما برای ما دلیل اقامه بفرمایید.

حضرت فرمودند: اگر خدا در این آیه اراده فرموده بود همه‏ امت را، باید همه‏ امت در بهشت باشند. تمام امتی که امت دعوتند، یعنی رسول‌اللّه؟ص؟ آنها را به اسلام دعوت فرموده، اینها با همه‏ اقسامی که دارند از مؤمنین و منافقین و حتی ملحدین؛ و در میان ایشان هستند کسانی که به نص صریح از رسول‌خدا؟ص؟ اهل هلاکتند، اهل جهنم هستند. مثل ناکثین، قاسطین و مارقین؛ اینها همه در میان این امت هستند و همه از افراد امت دعوتند.

امام فرمودند: اگر مراد خدا در این آیه‏ شریفه این بود که ما ارث دادیم کتاب را به همه‏ امت، باید همه‏ امت در بهشت باشند، و همه اهل نجات باشند و به بهشت بروند. به دلیل فرمایش خدا که تقسیم‏بندی می‏کند و امت را به سه‌دسته تقسیم می‏کند: بعضی از این بندگان به واسطه‏ معاصی به خود ظلم می‏کنند. بعضی از این بندگان به واسطه‏ اعتدالی که دارند از این ظلمِ به خود خلاصند، ظلم به خود نمی‏کنند، اعتدال دارند، میل به معاصی ندارند، تعمد در معصیت ندارند. و دسته‏ای از ایشان باذن الله در جمیع خیرات بر همه‏ خلق سبقت گرفته‏اند. و این گزینش الهی در میان بندگان برای ارث‌بردن، فضل بزرگی است.

حال اگر همه‏ امت اینها باشند، باید تمام امت این سه‌دسته باشند. و حال آنکه تمام امت این سه‌دسته نیستند. این سه‌دسته بندگان خدا هستند. بندگان شیطان، ملحدین، کفار، خوارج، مشرکین، منافقین، ناکثین، قاسطین، مارقین، اینها همه اهل

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 7 *»

جهنم هستند، اینها بندگان خدا نیستند، و این تقسیمات سه‏گانه شامل هیچ ‏کدامشان نیست، نه سابق به خیرات هستند نه مقتصد و نه ظالمٌ‌لنفسه هستند. بلکه به خدا، به دین خدا، به بندگان خدا، به خلق خدا، به همه ظلم کرده‌اند. تمامشان ظالمند به همه‏ خلق خدا، ظالمند، کافرند، آنها اهل جهنم هستند و بندگان خدا نیستند.

حضرت فرمودند اگر وارث‏های قرآن تمام امت باشند باید همه داخل در بهشت شوند، چون خدا عبادش را ــ بندگانش را ــ در این آیه به این سه‌دسته تقسیم کرده. بعد هم همه را اهل بهشت قرار داده و فرموده آن بهشت‏هایی که اینها داخل آن بهشت‏ها می‏شوند بهشت‏های عدن است؛ و بقیه‏ اموری که در بهشت‏ها بر اینها می‏گذرد، که آیاتش ذکر شد.

پس به دلیل اینکه تمام امتِ دعوت به بهشت نخواهند رفت معلوم می‏شود که برگزیدگان از میان بندگان خدا اشخاص مخصوصی باید باشند. پس آن اشخاص مخصوص چه کسانی هستند؟ بعد می‏فرماید: فصارت الوراثة للعترة الطاهرة لا لغیرهم وراثت کتاب، ارث‌بردن قرآن بعد از رسول‌اللّه؟ص؟ مخصوص عترت طاهره و مخصوص آل‌محمد؟عهم؟ شد نه غیر ایشان.

«ثم قال الرضا؟ع؟: هم الذین وصفهم اللّه فی کتابه فقال انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهرّکم تطهیراً.» برای روشن‌شدن اینکه مراد خدا از بندگانی که برای ارث‌بردن کتاب مورد گزینش خدا قرار گرفته‏اند بندگانی مخصوصند، امام؟ع؟ بیشتر توضیح می‌فرمایند. همه‏ امت نیستند، همه‏ بندگان خدا که اهل نجاتند نیستند، از میان بندگان خدا که اهل نجاتند و بالاخره به بهشت می‏روند برگزیدگانی هستند. کیانند؟ خدا ایشان را در قرآن وصف کرده، فرموده: همانا خدا اراده فرموده است که برطرف کند از شما پلیدی را. کیانید شما؟ اهل‌بیت سلام‌اللّه علیهم اجمعین. و پاکیزه گرداند شما را پاکیزه‌گردانیدنی.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 8 *»

و هم الذین قال رسول اللّه؟ص؟ انی مخلّف فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی لن‏یفترقا حتی یردا علیّ الحوض انظروا کیف تخلفونی فیهما. یاایها الناس لاتعلّموهم فانهم اعلم منکم. و این برگزیدگان خدا برای ارث‌بردن کتاب کسانی هستند که رسول‌اللّه؟ص؟ ایشان را معرفی فرموده به اینکه فرمود من بعد از خود در میان شما دو چیز گرانبها می‏گذارم کتاب خدا و عترتم که اهل‌بیت من هستند، و این دو از هم جدا نمی‏شوند تا بر من وارد شوند نزد حوض کوثر. ای مردم فکر کنید، بیندیشید و ببینید که بعد از من درباره این دو شی‏ء گرانبها چه رفتاری خواهید داشت. ای مردم به ایشان علم نیاموزید همه‏ اینها از شما داناترند. تا اینجا امام؟ع؟ مراد خدا را از برگزیدگانِ در این آیه، با ذکر آیه‏ قرآن و استدلال به حدیث رسول‌خدا؟ص؟ مشخص فرمودند. و علمای عراق و علمای خراسان یعنی جمیع علمای اهل سنت که در دربار مأمون ملعون حاضر بودند، استدلال و استشهاد امام را می‌شنوند که چطور امام؟ع؟ از آیه قرآن و حدیث رسول‌اللّه؟ص؟ ثابت می‏فرمایند که مراد از برگزیدگان فقط عترت طاهره هستند که وارث کتابند. و از این جهت اشکالی نمی‏کنند، ولی برای توضیح بیشتر سؤال می‌کنند.

«قالت العلماء: اخبرنا یا اباالحسن عن العترة، هم الآل او غیر الآل؟» علماء سؤال کردند، از حضرت صلوات اللّه علیه خواستند که آیا عترتی که می‏فرمایید همان آل‌محمد؟عهم؟ هستند؟ یا غیر آل‌محمد؟عهم؟ را هم شامل است؟ یعنی عترت، مخصوص به علی و فاطمه و حسن و حسین و سایر فرزندانی است که از جهت آل‌محمدبودن منسوب به رسول‌اللّه و امیرالمؤمنین و فاطمه؟عهم؟ هستند؟ یا هرکس که سیادتی دارد و از نظر نسب متصل می‏شود به این بزرگواران؟ این را سؤال می‏کنند که بعضی از امت هم در عترت داخل می شوند یا نه؟

وقتی که علماء این سؤال را می‏کنند، «فقال الرضا؟ع؟: هم الآل.» عترتی که من

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 9 *»

می‏گویم، مقصودم فقط آل‌محمد؟عهم؟ هستند، و از امت داخل آل نیستند. «فقالت العلماء: فهذا رسول‌اللّه؟ص؟ یؤثَر عنه انه قال: امّتی آلی. و هؤلاء اصحابه یقولون بالخبر المستفیض الذی لایمکن دفعه آل‌محمد امّته.»

علمای عراق و خراسان خواستند استدلال کنند بر اینکه مراد از «آل»، امت هم هستند، امت هم داخلند. «آل» مخصوص به عترت نیست و عترت مخصوص به «آل» نیست . استدلال کردند به چند حدیث که این چند حدیث در میان اهل سنت شهرت داشته و معلوم می‏شود که ایادی ظالمانه‏ جائرانه در میان اهل سنت این احادیث را برای ضایع‌کردن حق آل‌محمد؟عهم؟ جعل کرده‌اند. این علماء استدلال می‏کنند و عرض می‏کنند: این رسول‌اللّه است که از آن بزرگوار نقل شده که ایشان فرموده امت من آل من هستند. یعنی همه امت در حکم آل من و عترت من هستند. و همچنین صحابه رسول‌خدا نقل می‏کنند و خبر می‏دهند به یک خبری که خیلی مشهور است، طوری شهرت دارد که نمی‏شود این خبر را انکار کرد، در آن خبر از رسول‌خدا است که فرموده آل‌محمد امت محمد است. این استدلال علماء است در برابر امام‌رضا؟ع؟.

«فقال الرضا؟ع؟: اخبرونی هل تحرم الصدقة علی آل‌محمد؟» امام رضا؟ع؟ رو به علماء کرده فرمودند: به من خبر بدهید آیا صدقه بر آل‌محمد حرام است؟ «قالوا: نعم.» همه گفتند: آری، صدقه حرام است بر آل‌محمد. «قال؟ع؟: فتحرم علی الامة!» پس طبق حرف شما باید صدقه بر همه‏ امت حرام باشد! اگر همه‏ امت آل‌محمد هستند چون صدقه ــ که مقصود از صدقه همان صدقات واجبه است ــ بر آل‌محمد حرام است باید بر همه امت حرام باشد. «قالوا: لا.» گفتند نه، بر همه‏ امت که حرام نیست. «قال؟ع؟: هذا فرق بین الآل و بین الامة.» همین فرق بین آل‌محمد؟عهم؟ و بین امت است، که بر دیگران صدقه ــ یعنی صدقات واجب ــ حرام نیست، ولی بر آل‌محمد؟عهم؟

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 10 *»

صدقه حرام است. پس معلوم می‏شود که این بزرگواران از امت ممتازند. آل‌محمد که گفته می‏شود آن کسانی هستند که بر ایشان صدقه‏ امت حرام است، حق ندارند امت به آنها صدقه بدهند.

بعد امام؟ع؟ فرمود: ویحکم! این یذهب بکم؟ فرمود: وای بر شماها کجا بردند شما را؟ کجا برده شدید؟ به چه راه‏های ضلالت افتادید؟ أصرفتم عن الذکر صفحاً ام انتم قوم مسرفون؟ آیا از ذکر خدا و یاد خدا که خدا نازل فرموده در توصیف آل‌محمد؟عهم؟ رو برمی‏گردانید؟ یا اینکه شما اصولاً گروهی هستید که می‏خواهید برخلاف حق رفتار کنید و از حق دوری گزینید و بر خودتان و دیگران ظلم کنید؟ أماعلمتم انما وقعت الروایة فی الظاهر علی المصطفین المهتدین دون سائرهم؟ مرحوم صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا این قسمت را این‏جور نقل می‏کند: أماعلمتم انه وقعت الوراثة و الطهارة فی الظاهر علی المصطفین المهتدین دون سائرهم؟ امام؟ع؟ از اینجا شروع می‏فرمایند به استدلال بر اینکه وراثت کتاب و طهارتی که خدا فرموده: انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهّرکم تطهیراً([4]) طهارت و وراثت مخصوص خاندان رسالت و عترت طاهره است. امام؟ع؟ شروع می‏فرمایند به استدلال‌کردن از ظاهر آیات نه باطن آیات، از ظاهر آیات و آیات ظاهر استدلال می‏فرمایند.

می‏فرمایند: آیا شما نمی‏دانید که وراثت، ارث‌بردن کتاب یا ارث‌بردن کتب آسمانی بعد از انبیاء به طور کلی بعد از هرپیغمبری ــ چه در میان این امت، چه در امت‏های پیشین ــ وارث کتابی که بر آن پیغمبر نازل شده بوده، وراثت و طهارتی که خدا خبر داده، این مخصوص برگزیدگان خداست، و مخصوص هدایت‏یافتگان به هدایت الهی است؛ نه سایر مردم؟ در این‏باره امام؟ع؟ از ظاهر قرآن استدلال می‏فرمایند، و می‏فرمایند شما مگر از این مطلب بی‌خبرید؟ مگر قرآن مطالعه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 11 *»

نکرده‏اید؟ مطلبِ قرآن این است که وارثین کتب آسمانی بعد از انبیاء؟عهم؟ و اهل طهارتِ از رجس‏ها و پلیدی‏ها و برگزیدگان، فقط هدایت‏یافتگان به هدایت الهی هستند نه غیر ایشان. «قالوا: من این قلت یا اباالحسن؟» عرض کردند: از کجا می‏فرمایید؟ آیه‏اش را بفرمایید. به کدام آیه استدلال می‏فرمایید؟ امام؟ع؟ فرمود: «من قول اللّه: لقدارسلنا نوحاً و ابرهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتدٍ و کثیر منهم فاسقون.»([5]) می‏فرماید: این مطلبی را که من گفتم از این فرمایش خدا است: ما فرستادیم نوح و ابراهیم را و قرار دادیم در ذریه‏ این‌دو نبوت و کتاب را. اما ذریه‏ این‌دو دو دسته بودند: هدایت‏یافتگان و خیلی از ایشان هم اهل فسق بودند. با معرفی این دو دسته خداوند می‏فرماید که نبوت و کتاب را در کدام دسته قرار دادیم. و از ذریه‏ نوح و ابراهیم که دو دسته هستند، هدایت‏یافتگان و اهل فسق و فجور، کدام‏یک وارث کتاب و نبوت شدند. معلوم است که هدایت‏یافتگان؛ وگرنه خدا این دو دسته را ذکر نمی‌کرد. بخصوص ذکر می‏کند که بدانند وارثین کتاب و نبوت بعد از نوح و ابراهیم در میان ذریه آنها اهل هدایت و مهتدی‏ها هستند.

از این جهت امام در تفسیر این جمله فرمود: فصارت وراثة النبوة و الکتاب فی المهتدین دون الفاسقین. از این جهت است که وراثت و ارث‌بردنِ نبوت و کتاب در میان مهتدین شد نه فاسق‏ها. أماعلمتم ان نوحاً سأل ربه فقال: رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و ذلک ان اللّه وعده ان‏ینجیه و اهله فقال له ربه تبارک و تعالی: انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح فلاتسئلن ما لیس لک به علم انی اعظک ان‏تکون من الجاهلین. حضرت در توضیح این استدلال می‏فرمایند: آیا نمی‏دانید که نوح از پروردگارش خواست و گفت: خدایا این فرزند من از اهل من است ــ وقتی که فرزندش به کوه پناهنده شد و همراه نوح سوار کشتی نشد برای نجات ــ نوح به او گفت: یا بنیّ

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 12 *»

ارکب معنا و لاتکن مع الکافرین([6]) ای فرزند با ما در کشتی سوار شو و با کافرها نباش که غرق خواهی شد. گفت: نه من به این کوه پناه می‏برم و از شر غرق‌شدن نجات خواهم یافت. نوح فرمود: امروز نجات‏دهنده و پناهگاهی از عذاب خدا نیست.  به حرف نوح اعتنا نکرد و رفت پناهنده به کوه شد، و در شرف غرق‌شدن بود که نوح خواست از خدا، خدایا این فرزند من از اهل من است و وعده دادی و وعده‏ تو حق و راست است. امام می‏فرمایند: چون خدا وعده داده بود که نوح را نجات دهد و اهل نوح را هم نجات دهد، وقتی که نوح می‏گوید این فرزند من اهل من است و نجاتش بده، چرا دارد هلاک می‏شود؟ خداوند فرمود به او که او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالح است، او به واسطه‏ متابعت‌نکردن از تو از نسبت تو خارج شد. سؤال نکن و از من نخواه آنچه را که نسبت به آن علم نداری و نمی‏دانی، من پند می‏دهم تو را از اینکه از جاهل‏ها باشی. آنگاه نوح هم به خدا پناه برد از اینکه از جهّال باشد و فهمید که این فرزند به واسطه‏ اینکه متابعت نکرده  نباید نجات بیابد، و از این‌رو از خاندان رسالت و انتساب به خاندان رسالت خارج شده.

این یک استدلال از امام؟ع؟ و معرفی برگزیدگان خدا برای ارث‌بردن کتاب و اینکه ایشان، طبق این آیه اهل اصطفاء و اهل طهارت و اهل هدایت می‌باشند.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 13 *»

 

مجلس دوم

 

(شب جمعه ـــ 21 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 14 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

عرض شد به مناسبت نزدیک‌شدن به سالگرد شهادت وجود مبارک علی بن موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه متذکر این حدیث شریف شدیم که آن حضرت در مورد اصطفاء فرمایشاتی فرموده‏اند، که گزینش الهی برای وارث قرآن بودنِ عترت طاهره سلام‌اللّه‌علیهم اجمعین در این فرمایش و حدیث بیان شده است. و عرض شد که خداوند در این آیات فرموده: سپس ما به ارث دادیم قرآن را به کسانی که برگزیدیم ایشان را از میان بندگانمان، که بندگان ما سه‌دسته هستند: دسته‏ای به واسطه‏ ارتکاب معصیت‏ها، نسبت به خود ظالمند، و دسته‏ای هستند که مقتصد و معتدلند، و دسته‏ای از ایشان کسانی هستند که در جمیع خیرات از همه‏ خلق باذن‌الله سبقت‌گیرنده‏اند. این برگزیدن از طرف خداوند و ایشان را وارث کتاب از رسول‌خدا؟ص؟ قراردادن، فضل بزرگی است.

و این فضل منجر شده به اینکه به برکت این برگزیدگان الهی، تمام بندگان خدا که در این آیه به سه‌دسته تقسیم شده‏اند به واسطه‏ این فضل بزرگ خدا در بهشت‏های عدن وارد ‏شوند. در آن بهشت‏ها از زینت‏های آن بهشت‏ها زینت می‏شوند، لباس‏های ایشان در آن بهشت‏ها حریر و سخن ایشان در آن بهشت‏ها سپاسگزاری از خداست،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 15 *»

می‏گویند سپاس خدایی را که اندوه را از ما برطرف کرد، پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار طاعات ما است. آن خدایی که ما را در دارالمُقامه و خانه‏ همیشگی به فضل خودش جای داد که در آن خانه سختی به ما نمی‏رسد و دگرگونی‏ها برای ما نخواهد بود.

این برگزیدگان خدا را در این آیه‏ شریفه که سابقین به خیرات هستند و از میان بندگان برگزیده شده‏اند، علی بن موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه در برابر علمای اهل عراق و علمای اهل خراسان معرفی می‌فرمایند. و می‏دانیم که آنها همه سنی بوده‏اند و بر اساس نظر اهل سنت وارث قرآن بعد از رسول‌خدا همه‏ امتند. آنها می‏گویند رسول‌الله که از دنیا رفتند کتاب ــ یعنی قرآن ــ در بین ما است و ما از دیگران بی‏نیازیم، به کسی محتاج نیستیم. همان حرفی را زدند که دوّمی ‌زد، در موقعی که رسول‌خدا؟ص؟ در مرض فوت در میان بستر قرار داشتند و فرمودند برای من کاغذ و دوات بیاورید تا برای شما امری را بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. گفت «حسبنا کتاب اللّه»، کتاب خدا ما را بس است.([7]) چون دانست که رسول‌خدا چه می‏خواهند بنویسند.

همان حرف او را تمام اهل سنت تا به امروز معتقدند و همه‏شان می‏گویند بعد از رسول‌الله وارث قرآن همه امتند. هرکس به مقدار قدرت فکری خود از قرآن استفاده می‏کند و دیگر ما را به کسانی که رسول‌خدا آنها را برای امت ردیف قرآن و مطابق قرآن قرار دادند، که عترت طاهره آن بزرگوار باشند، نیازی نیست. خود را بی‏نیاز می‏دانند. اما شیعه به برکت تعالیم رسول‌الله و ائمه هدی؟عهم؟ می‏گوید نه، قرآن همراه با عترت برای ما حجت خداست، و عترت با قرآن برای ما حجت خدا هستند. و به آن فرمایش رسول‌الله؟ص؟ عمل می‌کنند که فرمود من از میان شما می‌روم و برای شما بعد از خود دو چیز گرانبها را جانشین قرار می‏دهم، که کتاب خدا و عترت من اهل‌بیت من

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 16 *»

صلوات‌اللّه‌علیهم اجمعین باشد.([8])

حال سخن در این بوده و از حضرت‌رضا؟ع؟ سؤال شده، که حدیث را خواندیم. حضرت در این قسمت از حدیث که خوانده شد، ثابت فرمودند که کسانی وارث قرآن هستند و قرآن به ظاهر و باطنش نزد ایشان است، که خدا آنها را برگزیده باشد. پس گزینش الهی اول امتیاز ایشان است که ممتازند به صفت اصطفاء. و همچنین امام؟ع؟ بیان فرمودند که ایشان در میان بندگان خدا ممتازند به اینکه «سابق به خیرات هستند» یعنی در جمیع خیرات، بر همه خلق سبقت‌گیرنده‏اند.

و در آیاتی که امام؟ع؟ به آن آیات برای مشخص‌کردن این برگزیدگان خدا استشهاد کردند، فرمودند صفت دیگری که برای ایشان است و خدا معرفی کرده است، طهارت است. که این بزرگواران در جمیع شئونشان تطهیر شده‌اند و مطهرند. در خلقت ظاهری و در جمیع شئونات ظاهری، این بزرگواران مطهر و پاکیزه هستند. پس امتیاز دیگر این برگزیدگان خدا طهارت است که خدا فرمود انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهّرکم تطهیراً صلوات‌اللّه علیهم اجمعین.

صفت دیگری که امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه برای این برگزیدگان خدا ذکر فرمودند، صفت اهتداء بود. اینها مهتدین هستند.

تا اینجا این صفات را امام ذکر فرموده و با عترت طاهره؟عهم؟ تطبیق فرمودند. یعنی در میان امت اسلامی، در میان بندگان خدا، آن کسانی که به این صفات متصفند فقط عترت طاهره هستند. و این فرمایش را امام در مجلسی می‏فرمایند که تمام علمای عراق و علمای خراسان در آن مجلس حاضرند و می‏شنوند و اقرار می‏کنند به اینکه عترت طاهره؟عهم؟ متصف به این صفات هستند. وقتی که امام می‏فرماید برگزیدگان خدا اهل اصطفاء هستند، اهل اهتداء هستند، اهل طهارت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 17 *»

هستند، آنها اعتراضی و اشکالی نمی‏کنند.

بعد از آنکه امام؟ع؟ این فرمایشات را فرمودند، آنگاه مأمون عرض می‏کند: «فهل فضّل اللّه العترة علی سایر الناس؟» آیا با این امتیازاتی که شما برای عترت رسول‌الله؟ص؟ ذکر فرمودید، خدا عترت حضرت را بر سایر مردم فضیلت داده؟ برتری داده؟ «فقال الرضا؟ع؟ ان اللّه العزیز الجبّار فضّل العترة علی سایر الناس فی محکم کتابه.» فرمودند: خداوند عزیز جبّار، عترت رسول‌الله؟ص؟ را بر سایر مردم فضیلت داده در آیات محکمی ‌از کتاب خودش، که این آیات متشابه نیست، دلالتش طوری است که مطلب را به طور کامل و تمام اثبات می‏کند.

«فقال المأمون: این ذلک من کتاب اللّه؟» مأمون عرض کرد: این فرمایشی که می‏فرمایید از کدام آیات قرآن استفاده می‏شود؟ «قال الرضا؟ع؟ فی قوله تعالی ان اللّه اصطفی آدم و نوحاً و آل‌ابرهیم و آل‌عمران علی العالمین ذریةً بعضها من بعض.» در این آیه خداوند عترت را بر سایر مردم فضیلت داده به اینکه در سابق و گذشته خدا ذکر می‏فرماید که آدم و نوح و آل‌ابراهیم و آل‌عمران را برگزید بر همه‏ مردمان زمانشان، که اینها ذریه‏ای بودند که بعضی از بعض بودند. و ذریه‏های ایشان به برکت آنان برگزیدگان خدا بودند و بر سایر مردم برتری داشتند. امام؟ع؟ آل‌عمران را در اینجا شاید با عترت طاهره تطبیق می‏کنند، و یا اینکه وقتی که آدم و نوح و آل‌ابراهیم و آل‌عمران بر همه‏ اهل زمانشان برتری داشتند پس محمد و آل‌محمد؟عهم؟ به طریق اولی بر همه و سایر مردم برتری دارند. این یک آیه.

آیه دیگری که امام؟ع؟ ذکر می‌فرمایند این است و قال اللّه فی موضع آخر در جای دیگر این‏طور می‏فرماید ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقدآتینا آل‌ابرهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً  آیا حسد می‏ورزند حسدورزندگان کسانی را به اینکه خداوند از فضل خودش به ایشان بخشیده؟ یعنی مردم حسد

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 18 *»

می‏برند درباره آل‌محمد؟عهم؟ به اینکه خدا به فضل خود به ایشان کرامت‏ها کرده و بخشش‏ها فرموده؟ چرا حسد می‏برند؟ مگر در گذشته، ذریه‏های انبیاء به این امتیازات ممتاز نمی‏شدند؟ مگر اوصیای انبیاء به این کرامت‏های الهی مکرّم نمی‏گشتند؟ چرا درباره ایشان حسد می‏برند؟ و حال آنکه ما به آل‌ابراهیم کتاب و حکمت را بخشیدیم، و به ایشان مُلک عظیم و مُلک بزرگ ــ امامت ــ را بخشیدیم. هم آنها را ــ آل‌ابراهیم را ــ که ذریه‏ ابراهیم بودند، ــ و در میان ذریه‏ ابراهیم انبیاء و اوصیاء بودند ــ برای ارث‌بردن کتاب و حکمت برگزیدیم و به آنها این بخشش را کردیم، و هم به آنها ملک عظیم دادیم. حال به آل‌محمد؟عهم؟ اگر کتاب و قرآن را ارث داده باشیم و مقام امامت و وصایت به آنها بخشیده باشیم چه عیبی و چه اشکالی است؟ چرا حسد می‏برند؟

بعد امام فرمودند: ثم ردّ المخاطبة فی اثر هذا الی سائر المؤمنین خداوند بعد از گفتن این آیه و فرمودن این مطلب و پشت سر این بیان روی سخن را متوجه مؤمنین می‏فرماید. فقال یا ایها الذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم ای مؤمنین اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول‌خدا؟ص؟ را و اولواالامر از خودتان را. آن‌وقت «اولواالامر» را امام بیان می‏فرمایند. یعنی الذین اورثهم الکتاب و الحکمة و حسدوا علیهما مراد از این اولواالامر آن کسانی هستند که خدا کتاب و حکمت را بعد از رسول‌الله به ایشان به ارث داد، و به واسطه این دو بخشش الهی مورد حسد مردم قرار گرفتند. و خدا به این حسد اشاره فرموده در قولش که فرمود: ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقدآتینا آل‌ابرهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً  آنگاه ملک عظیم را امام معنی می‏فرماید. ملک عظیم چیست؟ یعنی الطاعة للمصطفین الطاهرین، این ملک عظیمی ‌که خدا به این برگزیدگان خود داده است اطاعت مردم از ایشان است که باید فرمان ایشان را اجرا کنند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 19 *»

سپس توضیح بیشتری می‏فرماید و الملک هيٰهنا الطاعة لهم ملک عظیم و ملک بزرگی که در این آیه ذکر شده اطاعت‌کردن مردم از ایشان است. پس تمام مردم در این آیه‏ شریفه یاایها الذین آمنوا مورد خطاب خدا قرار گرفته‏اند و روی سخن خدا به جمیع کسانی است که ایمان آورده‏اند و امت محمد؟ص؟ شمرده می‏شوند. به جمیع اینها خدا دستور داده که خدا را اطاعت کنید، رسول‌خدا را اطاعت کنید، اولی‌الامر از خودتان را اطاعت کنید. صاحبان امر یعنی والیان امر، کسانی که در جمیع امور مثل رسول‌الله؟ص؟ بر شما ولایت دارند. اینان هستند که برگزیدگان خدا هستند برای ارث‌بردن کتاب و حکمت. و ایشانند که به واسطه‏ سبقت‌گرفتن بر همه در جمیع خیرات مقام قدوه‌بودن و امام‌بودن را دارند و همه باید به ایشان اقتدا کنند و اطاعت ایشان نمایند تا نجات یابند.

پس در آیه‏ای که اول قرائت می‏کنم، تمام سؤال مأمون از امام؟ع؟ درباره این آیه مربوط می‏شود به شناخت الذین اصطفینا که چه کسانی مورد گزینش خدا قرار گرفته‌اند؟ چه کسانی هستند که خدا ایشان را برگزیده؟ این مصطفین چه کسانی هستند؟ معلوم است که سابق به خیرات هستند و همه‏ مردم اگر بخواهند نجات بیابند باید از ایشان تبعیت کنند. و اهل نجات در همین آیه ذکر شده‏اند که تمام بندگان خدا که نجات می‏یابند و در بهشت‏ها قرار می‏گیرند اینها هستند. سابقین به خیرات که مصطفین و برگزیدگان خدایند آنها مالک بهشتند. و بعد در میان خلق کسانی که مقتصد هستند که به واسطه‏ اعتدال‌داشتن ــ به حسب مقام و رتبه‏شان ــ در تبعیت صددرصد ایشان هستند، آنها هم به واسطه‏ این تبعیت و متابعت اهل نجاتند، بلکه حاملان فضل و فضائل و کمالاتِ سابقین به خیرات هستند.

دسته‏ دیگری که اهل نجاتند آنها هم کسانی هستند که به واسطه نقصان مرتبه مرتکب ظلم به خود می‏شوند، به واسطه ارتکاب معاصی، ظالم به خود هستند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 20 *»

هرکس معصیت می‏کند به خود ظلم می‏کند. ولی چون ایمان و ولایت و محبت دارند مورد شفاعت قرار می‏گیرند و بالاخره اهل نجات خواهند شد، و در همین بهشت‏ها داخل می‏شوند، و به این نعمت‏ها متنعم می‏گردند. چرا؟ به جهت اینکه اهل محبت و اهل ولایت هستند و در دل ایمان دارند. نفاق ندارند و کافر نیستند. الحاد در دین خدا نداشته‏اند، بلکه در دین خدا مستقیم بوده‏اند و در اعتقادات سالم بوده‏اند، اما ظالم به نفس بوده‏اند یعنی مرتکب معصیت می‏شدند، تعمد در معصیت داشتند. به واسطه غلبه‏ نفس اماره بالسوء و غلبه‏ شیطان و به واسطه شرایط محیط و نامساعدبودنِ اوضاع زمان، ایمان و اعتقادشان آن‏قدر قوی نبود که آنها را از معاصی بازدارد. به همین علت به خود ظلم و ستم کردند. چون به خود ستم کردند و چون اهل ولایت و محبت بودند، قابل آمرزش هستند، و به برکت فضل الهی که از طریق همین سابقین به خیرات شاملشان می‏شود نجات می‏یابند.

سه‌دسته در این آیه ذکر شده‏اند: دسته‏ اول طبق بیان بزرگان ما ناقصین هستند که مایل به معاصی هستند و مرتکب معاصی می‏شوند و عاقبتِ اینها آمرزش است. حال یا در دنیا آمرزیده می‏شوند، یا در برزخ آمرزیده می‏شوند و یا کارشان ــ خدای نکرده ــ به آخرت منجر می‏شود، و بعد از دیدن هول‏ها و ترس‏ها و مبتلاشدن به غم‏ها و اندوه‏های محشر بالاخره آمرزیده می‏شوند. و این آیه شریفه شامل حال تمام بندگانی است که داخل بهشت می‏شوند. سابقین به خیرات ائمه هدی؟عهم؟ هستند که وارثین کتابند. و مقتصد، کاملین و بزرگان دین هستند، اینها به واسطه اعتدالی که دارند مورد توجه و التفات امام هستند. وجودشان، قلبشان، به واسطه اعتدالی که دارد محل تابش انوار امام است. امام؟ع؟ در هر زمانی، امام آن‌وقت، نسبت به این کاملین توجه خاص دارند و اینها را به نور خود منوّر می‏فرمایند و به افاضات خاص بر ایشان افاضه‏ها می‏فرمایند. و در دوره امام زمان ما صلوات‌اللّه‌علیه از کاملین و بزرگانی که ما

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 21 *»

شناخته‏ایم و به ما شناسانیده‏اند این چهار کامل و این چهار بزرگی است که خداوند بر ما به آشنایی و معرفت ایشان منت گذارده، و امشب هم که سالگرد وفات بزرگ ایشان و استاد ایشان وجود مبارک شیخ بزرگوار­ است.

امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه هنگام برخورد با یک‏چنین اوقاتی حزنشان تازه می‏شود. شیخ بزرگوار نزد امام‌زمان خیلی محبوب و محترم بودند، کفایت می‏کند در فهم ما، به اندازه‏ای که بتوانیم بفهمیم که این بزرگوار چقدر مورد توجه امام بوده‌اند، همین‌که امام؟ع؟ این بزرگوار را برای نجات تشیع انتخاب فرمودند. تمام ابعاد تشیع از اعتقاداتش، از فقهش، از اصولش، از اخلاقیاتش، به طور کلی تشیعِ صحیح را این بزرگوار دوباره به بشر ارائه داد، دوباره به شیعه اثناعشری ارائه داد. این چه منّتی و چه نعمتی است! یعنی آن‌وقتی که خداوند رسول‌الله را برای معرفی امیرالمؤمنین به خلق، مأمور کرد، اگر خلق می‏خواستند برای آخرت دین سالم و تشیع داشته باشند، می‏بایست از امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه اخذ کنند. بعد که تشیع این‌قدر به انحراف‌ها مبتلا شد و در همه‏ ابعاد وضع تشیع دگرگون شد، آنگاه امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه منت گذاردند و شیخ‌مرحوم­و سایر بزرگان را ــ به تأیید ایشان ــ برانگیختند و تشیع را از تمام آن انحراف‏ها نجات دادند. گویا دوباره امیرالمؤمنین به مقام امامت برای شیعه منصوب شد، و مقام و منزلت امام ــ از برکت زحمات و بیانات و افادات وجود مبارک شیخ‌بزرگوار­ ــ به شیعه اثناعشری شناسانیده شد. به همین سبب چنین وجود محترم و مبارکی در نزد امام خیلی شریف است.

در حدیث دارد وقتی که فقیهی از دنیا می‏رود، فقیهِ حق که از دنیا می‏رود، در اسلام رخنه‏ای پیدا می‏شود که آن رخنه با هیچ‌چیز دیگری گرفته نمی‏شود و برای شیطان بهترین خوشحالی‏ها و سرورها است.([9]) فوت یک فقیهِ ولیّ برای دین خدا

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 22 *»

یک‏چنین مصیبت بزرگی می‏شود که دین خدا داغدار می‌شود. به تعبیر ما در دین خدا و در اسلام رخنه پیدا می‏شود که آن رخنه را هیچ‌چیزی نمی‏تواند پُر کند و بگیرد. یعنی در واقع دین خدا مصیبت‏زده می‏شود. بر دین خدا داغ وارد می‏شود. از این‌رو آن داغ را هیچ‌چیزی نمی‏تواند جبران کند و آن داغ از دل دین برطرف نمی‏شود.

اگر درباره‏ فقیه این‌طور است آن‌وقت شما ببینید یک کامل که جمیع علوم امام؟ع؟ که باید به ما برسد به برکت این بزرگوار رسیده، آنچه باید بر ما از امام؟ع؟ افاضه شود به وسیله ایشان افاضه شده؛ ببینید فوت این بزرگوار چقدر تأثیر در دین خدا می‏گذارد و دین خدا به چه مصیبتی مصیبت‏زده می‏شود و قلب دین خدا چه داغی برمی‏دارد! و در واقع قلب دین خدا، قلب بقیةاللّه صلوات اللّه و سلامه علیه است. آن قلب جراحت‏دار می‏شود. آن قلب مصیبت‏زده می‏شود. رخنه در آن قلب پیدا می‏شود که هیچ‌چیز آن رخنه را پر نمی‏کند. از این جهت خیلی بجا است که عرض کنیم: ساعد اللّه قلبک یا بقیةاللّه، شما خیلی مصیبت‏زده هستید. مصیبت‏های جد بزرگوارتان و جده‏ بزرگوارتان، مصیبت‏های آباء گرامیتان، مصیبت‏های بزرگان از زمان رسول‌خدا، بلکه مصیبت‏های انبیاء و اوصیای انبیاء و کاملین زمان‏های گذشته، همه و همه امروز داغش بر دل شما است، و دل شما است که به این داغ‏ها داغدار است. و این مصیبت هم که در مثل یک‏چنین شب و روزی بر شما وارد شد یک مصیبت نبود، همراه با مصائب دیگر بود. یک فوت‌شدن نبود که در واقع باید گفت شهادت و کشته‌شدن بود. پیرمردی که متجاوز از هشتادسال از عمر شریفش می‌گذشت و باید از او پرستاری کنند، باید او را نگهداری کنند، آسایش داشته باشد؛ او را از کربلای معلّی آواره کردند. چه‌کسی را از کربلا آواره کردند؟ آن‌کسی که با کربلا انس دارد، با حسین؟ع؟ انس دارد. این قصائدی که این بزرگوار سروده چه قصائدی است! چه دلی داشته! یک‏چنین کسی را از کربلا آواره‌کردن

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 23 *»

بزرگ‏ترین مصیبت برای او بوده، یک‏چنین کسی را از قبر حسین؟ع؟ جداکردن خیلی مصیبت بوده.

آن بزرگوار در واقع به طور فرار، مثل فرار انبیاء؟عهم؟ برای حفاظت امر دین، از کربلای معلی خارج شدند. در یک‏چنین سن و سالی، مسافرت‏های آن زمان‏ها خیلی مشکل بوده، آن هم در یک قافله‏ای که شاید در میان همان قافله هم اشخاصی بوده‏اند که با آن بزرگوار عداوت داشته‏اند. قافله‏ای نبوده که از شیخ‌مرحوم احترام کنند و رعایت حال آن پیرمرد را بنمایند. نوکر امام‌زمان و خادم خالص بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه را پرستاری کنند. از این جهت مشکلات سفر برای آن بزرگوار زحمت زیادی شد که مبتلا شدند به بیماری سختی که می‏گویند آن بزرگوار در آن شب و روز آخر، در اثر آن بیماری ــ برای رفع حاجت ــ ناچار بود چندین‌بار از محمل پیاده شود، دوباره وضو می‏ساخت و در محمل قرار می‏گرفت، هنوز قرار نگرفته بود دوباره باز باید از محمل پیاده شود. با آن ضعف و نقاهت وجود مبارکش از دنیا رفت. یک مصیبت نبوده مصیبت‏هایی همراه هم بوده. و همه این داغ‏ها بر دل مطهر بقیةاللّه صلوات‌اللّه و سلامه‌علیه وارد شد. ساعد اللّه قلبک یا بقیةاللّه.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 24 *»

 

مجلس سوم

 

(شب شنبه ـــ 22 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 25 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

عرض شد این آیات شریفه بیان حال کسانی است که بندگان خدا هستند و نجات می‏یابند و در جنات عدن ساکن می‏گردند و در آن جنات با زینت‏های آن تزیین می‏شوند. لباس ایشان در آن جنت‏ها حریر است، و کلامشان این است که خدا را سپاسگزاری می‏کنند بر اینکه اندوه و غم را از ایشان برده، پروردگار خود را به آمرزنده و سپاسگزاربودن یاد می‏کنند، آن خدایی که به فضل و کرم خودش ایشان را داخل در خانه‏ها و جایگاه‏های ابدی فرموده که در آن خانه‏ها سختی، مشقت، زحمت و دگرگونی نعمت‏ها نیست، خستگی از نعمت‏ها نیست.

اینها بیان حال یک دسته از سه‌دسته‏ای است که در این آیه شریفه خداوند ذکر فرموده.

آیه شریفه آیه‏ای است که مأمون از حضرت‌رضا؟ع؟ در مجلسی که در همین خراسان ترتیب داده و از تمام علمای عراق و خراسان دعوت کرده، سؤال می‌کند؛ و حضرت‌رضا؟ع؟ هم در آن مجلس تشریف داشتند. سؤال می‏کند که مراد خدا از این کسانی که در این آیه می‏فرماید کتاب و قرآن را به ایشان ارث داده‏ایم کیانند؟ علمای عراق و خراسان یعنی تمام علمای اهل سنت گفتند مراد همه امتند، که همه‏ امت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 26 *»

بعد از رسول‌اللّه؟ص؟ وارث قرآن هستند. به این معنی که می‏توانند همه مستقلاً و بدون مراجعه‏ و احتیاج به کسی، به قرآن رجوع کنند و از آن استفاده کنند. همان‏طور که دوّمی ‌این سخن را گفت و این قانون را گذارد و تمام اهل سنت هم او را متابعت کردند که: «حسبنا کتاب اللّه»، بعد از رسول‌اللّه؟ص؟ کتاب در میان ما هست و ما را بس است. برخلاف قرارداد خدا و قرارداد رسول‌اللّه؟ص؟ این قانون را قرار داد و تابعینش هم همه تا به حال و تا زمان ظهور امام‌زمان صلوات اللّه علیه به این قانون عمل می‏کنند و خود را نیازمند به خاندان رسالت ندیدند و نمی‌بینند، و این ظلم بزرگ را نسبت به خود و دیگران روا داشتند. خود و دیگران را از اینکه درِ خانه آل‌محمد؟عهم؟ بروند محروم کردند و همه ظلم‏ها از همان‏جا شروع شد، از همان موقعی که گفت «حسبنا کتاب اللّه» از همان‏جا ظلم به خاندان رسالت شروع گردید.

خدا قبل از رفتن رسول‌خدا از دنیا در این آیه می‏فرماید، ما قرارداد ارث کتاب و وارثیتِ برگزیدگانِ از میان بندگان خودمان را انجام دادیم. ثم اورثنا بعد از آنکه کتاب را ــ یعنی قرآن را ــ بر رسولمان نازل کردیم، بعد از آن این عمل انجام شد. وزن فعل، فعل ماضی است، ثم اورثنا، نه اینکه بعد از این این کار را می‏کنیم، نه، در زمان حیات رسول‌خدا؟ص؟ این آیه نازل شده و این آیه به شکل ماضی بیان گردیده، یعنی ما این کار را کردیم و این برنامه را انجام دادیم. و از نظر باطن از همان‏جایی که قرآن پیدا شد و تحقق پیدا کرد، از همان‏جا، وارث قرآن از رسول‌خدا ائمه‌هدی؟عهم؟ بودند. ظاهر قرآن، باطن قرآن، جمیع شئونات قرآن نزد ایشان بود. و اما به حسب ظاهر در این آیه می‏فرماید ما این کار را کردیم و قرآن را ارث دادیم به بندگانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم.

علمای عراق و خراسان گفتند مراد همه‏ امتند. مأمون رو کرد به حضرت‌رضا؟ع؟ و عرضه داشت شما چه می‏فرمایید؟ فرمودند: من آن‏طوری که اینها می‏گویند

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 27 *»

نمی‌گویم. مراد خدا از ایشان عترت طاهره است. خدا عترت طاهره را وارث قرآن قرار داده و بعد از رسول‌الله؟ص؟ ایشانند که همه مراتب قرآن نزد ایشان است، و خدا ایشان را در این آیه معرفی می‏کند و این آیه شرح حال تمام اهل نجات و اهل بهشت‏ها است. طوری آیه‏ قرآن سخن می‏گوید که تمام آن کسانی که اهل بهشت و اهل نجاتند وقتی که دقت می‏کنند در بین خود، خیلی راحت می‏توانند برگزیدگان خدا را بیابند و آنان را بشناسند و در نزد ایشان خاضع و خاشع گردند.

اولاً این برگزیدگان از میان بندگان خدا هستند، نه بندگان شیطان و نه بندگان طواغیت، بت‏های ظاهر و بت‏های باطن. نه، بندگان خدا آنانی هستند که خدا را به معبودیت شناخته‏اند و لا اله الّا اللّه را خالصانه گفته و معبود به حق را خدا می‏دانند. اینها بندگان خدا هستند، و در میان ایشان برگزیدگان خدا وجود دارند. اینهایی که بندگان خدا هستند، یعنی اقرار کرده‏اند به اینکه معبود به حق خداست، سه‌دسته هستند:

یک دسته فمنهم ظالم لنفسه دسته‏ای هستند که اینها به خود ستم می‏کنند. نسبت به خود ستمگرند یعنی به واسطه‏ انجام معصیت و نافرمانی خدا به خودشان ظلم کرده‏اند. ابتدا از این دسته شروع می‏فرماید. چون می‏بینیم اکثریت این دسته هستند. و وقتی هم که گفته می‏شود بندگان خدا همین دسته به نظر می‏آیند و به ذهن می‏خورند. همین دسته‏ای که به توحید خدا و به معبودیت حق اقرار دارند، بنده‏ خدا هستند؛ اما بندگان عاصی، بندگان معصیتکار. و می‏یابیم که به حسب تقسیم‏بندی مکتب شیخ‌مرحوم­ مراد رتبه ناقصین است. به تعبیر این بزرگوار و ترتیب‏بندی که ایشان در مراتب دارند، مراد از ظالمینِ به نفس ــ آن کسانی که به خود ظلم می‏کنند و ستمگرند ــ همین کسانی هستند که در رتبه‏ نقصان واقفند و جایشان رتبه‏ نقصان است. آنها اهل کمال نیستند، اهل معرفت نیستند، معرفت نورانیت ندارند، آنها به

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 28 *»

واسطه ضعف ایمان و کمی معرفت ــ و اگر بخواهیم معرفتِ نورانی بگوییم، نبودنِ معرفت و نداشتنِ معرفت ــ معصیتکارند، تمایل به معاصی دارند و از معصیت لذت می‏برند. نفوسشان نفوس امّاره بالسوء است، فرمان به بدی می‏دهد، شیطان هم بر این نفوس غلبه دارد. و چون اکثریت با ایشان است شرایط هم نوعاً ایشان را مساعدت می‏کند، اسباب معصیت هم نوعاً فراهم است، از این جهت اینها در هرحالی که باشند ظالم به نفس هستند.

تعبیر قرآن عجیب است، به شکل جمله‏ اسمیه است، و جمله‏ اسمیه اثبات ثبوت می‏کند، افاده ثبوت و دوام و همیشگی می‌کند. پناه به خدا می‏بریم، خدا چه خوب ما را می‏شناسد! خدای ما، خالق ما ما را خوب می‏شناسد. تعبیر قرآن به جمله اسمیه است که افاده‏ ثبوت و دوام می‏کند. وقتی که شما بخواهید از صفتی ثابت و دائمی‌ خبر بدهید باید جمله اسمیه بسازید. مثلاً بگویید، زید عالم است یعنی علم در او رسوخ دارد، همیشگی است. اما اگر بخواهید بگویید گاه‏گاهی کاری را انجام می‏دهد مثلاً می‏گویید، «زیدٌ یکتب» یا «یکتب زیدٌ»؛ زید می‏نویسد، نوشتن گاه‏گاهی است. اما اگر همین نوشتن صفت راسخ و ثابت شد، یعنی فرض کنید نویسندگی شغلش است، آنجا باید بگویید «زید کاتبٌ»، زید نویسنده است. از صفت ثابت و راسخ این‏طور خبر می‏دهند و جمله‌اش را این‏طور ترتیب می‏دهند.

حال، خداوند از رتبه‏ ناقصین، ــ همین مؤمنین معتقدین به توحید، همین کسانی که به برکت شفاعت شافعین و به برکت عنایت و فضل ایشان از مهالک آخرت نجات می‏یابند و به بهشت خواهند رفت، اما وضعشان این است که عرض کردم ــ این‌طور تعبیر می‌آورد. تمام کسانی که در رتبه‏ نقصان واقفند این جمله مال آنها است، حالا عالمند، عابدند، زاهدند، متقی هستند، تمام این صفات صفاتی است که نمی‏تواند آن نقصانِ مرتبه‏ نقصان را جبران کند. پناه به خدا می‏بریم، هیچ دیگر جای

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 29 *»

عُجب، جای اطمینان و جای غرور برای ناقص نمی‏ماند. عرض کردم عالم باشد، عابد باشد، زاهد باشد، متقی باشد، عادل باشد. عدالت دارد یعنی ترک معصیت می‏کند، آن‏قدر ترک معصیت می‏کند که با او نماز می‏خوانند، به او اقتدا می‏کنند، شهادتش را قبول می‏کنند. این معنای عادل است. حتی چنین شخصی نباید به خود مطمئن شود، و به خود مغرور گردد و عُجب کند به خود، چرا؟ چون رتبه‏ نقصان وضعش این‏طور است که خدا دارد آن را به شکل جمله اسمیه معرفی می‌کند فمنهم ظالم لنفسه خدا هیچ استثناء هم نکرده که بفرماید غیر از علمایشان، غیر از زهادشان، غیر از عبّادشان، هیچ، هیچ استثناء نشده، این ستمگر به خود است. واقف در رتبه نقصان ستمگر به خود است. اگر بخواهند او را به همان تقوایش یا عبادتش یا علمش مؤاخذه کنند، باید به طور ابد او را در جهنم بسوزانند. وضعش این‌طور است، هیچ نمی‏تواند به عملش مغرور شود، به علمش مغرور شود، به تقوایش مغرور شود، به عبادتش به زهدش به هیچ‌چیزش! آن‌وقت اگر خدای نکرده اینها هم نباشد، علمی‌ نباشد، زهدی نباشد، تقوایی نباشد، عدالتی نباشد، آن‌وقت دیگر چه!

فمنهم ظالم لنفسه همین چند شب قبل بود در موعظه، مرحوم آقای کرمانی­ نصیحت می‏فرمودند که وقتی معلوم می‏شود شما توحیدتان درست است، نبوّتتان، امامتتان درست است، یعنی اقرار به توحید، اقرار به نبوت، اقرار به امامت و اقرار به ولایت اولیاء و برائت از اعداء درست است که نسبت به اخوانِ هم‏ردیف خودتان، همین مؤمنین، همین مؤمنین عادی، دوستان امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه محبت داشته باشید، مودت داشته باشید، خیرشان را بخواهید، صلاحشان را بخواهید، راضی به ضررشان نباشید؛ و سایر نصیحت‏هایی که می‏فرمودند. بعد می‏فرمودند حتی همان‏هایی که معصیت علنی دارند و علناً می‏بینی معصیت می‏کنند تو حق نداری از او و ذات او بیزاری بجویی، باید از عملش ناراحت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 30 *»

باشی و بدت بیاید ولی از خودش حق نداری بدت بیاید، چرا؟ تعبیری که داشتند این بود: او از انبار بیرون آورده معصیت‏ها را و تو یا ما که به خیال خودمان معصیت نمی‏کنیم، در انبار داریم.([10]) این «در انبار داریم» کمرشکن است. هیچ اجازه نمی‏دهد که انسان به خود مغرور شود، به طاعتش مغرور شود، به زهدش مغرور شود، به عمل صالحش مغرور شود، هیچ، بلکه باید همیشه معاصیش در جلو چشمش باشد و خودش را همیشه معصیتکار بداند. و حتی در همان موقع طاعت هم بگوید معلوم نیست حالا نفس اماره‏ من، نفس اماره بالسوء من چه نقشه‏ای برایم کشیده که مرا وادار کرده به نمازخواندن و به حرم‌رفتن و به تقواداشتن و به زهدداشتن و چه و چه و چه.

تعبیر این‌طور است، دیگر بیش از این معطّلتان نکنم. فمنهم ظالم لنفسه عده‏ای از بندگان ما هستند که اینها ظالم به خود هستند، به خودشان ستمگرند، یعنی راغب و مایل به معصیتند، میل به معصیت در آنها هست.

این یک دسته، که عرض کردم. و خوب می‏یابیم که این دسته تمامِ کسانی هستند که در رتبه‏ نقصان واقفند. همین‌که کامل نیستند، نقیب نیستند، نجیب نیستند، معصوم نیستند، امام نیستند، پیغمبر نیستند، یعنی این دسته شامل همه است و هرکداممان هم می‏توانیم برای شناختن این دسته مقیاس باشیم. خوب می‏توانیم همدیگر را بشناسیم. اگرچه عرض کردم وظیفه داریم که ذات‏ها را دوست داشته باشیم و معاصی را دوست نداشته باشیم و از آنها بدمان بیاید و همین‏طور هم باید باشد؛ ولی می‏توانیم بفهمیم فمنهم ظالم لنفسه یعنی چه کسانی؟ چون می‏بینیم که خودمان در نزد هرمعصیتی به خودمان ظلم می‏کنیم، در نزد اهمال در هرطاعتی داریم به خودمان ظلم می‏کنیم، هرکاری که می‏کنیم حتی طاعتی هم که انجام می‏دهیم می‏توانیم این طاعت را بهتر انجام بدهیم، این را که می‏دانیم ولی می‏بینیم

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 31 *»

که نفس مطاوعت نمی‏کند و کشش ندارد. فرض کنید می‌توانیم نماز را با طمأنینه بخوانیم، یک‏قدری با طمأنینه‏ بیشتر، اما می‏بینیم نفس اماره‏ بالسوء قبول نمی‏کند، فوراً حواسمان پرت می‏شود. می‏بینیم ما قصد داشتیم نماز را با طمأنینه بخوانیم، رکوع زود انجام شد سجده زود انجام شد قرائت زود تمام شد. وضع خودمان را می‏بینیم.

پس خودمان را با این جمله خوب می‏شناسیم. ظالم لنفسه یعنی آن کسانی که به خود ستمگرند، همین واقفین رتبه‏ نقصان هستند. این دسته خودشان می‏فهمند که شایستگی ندارند برای اینکه وارث کتاب از رسول‌خدا؟ص؟ باشند. خدا دومی را لعنت کند، تو که بودی و چه بودی که گفتی «حسبنا کتاب اللّه»؟ مگر می‏شود؟

دسته‏ دیگری را خداوند ذکر می‏فرماید و منهم مقتصد. عده‏ دیگری از بندگان ما هستند که اینها مقتصدند یعنی معتدلند، و این‏قدر معتدلند که خدا دارد از اعتدالشان خبر می‏دهد. و اعتدال به این معناست که اینها نه منحرف به افراط هستند نه منحرف به تفریط، در صراط مستقیم در حرکتند. و این شهادت خداست، گواهی خداست. همین‏طور که الآن درباره‏ تک‌تک ما از اولین و آخرین گواهی داد که تک‌تک ناقصین ظالم به خود هستند، به خودشان ظلم کرده‏اند و می‏کنند، از این جهت نیازمندند به کسانی که این مظالم را از دوش آنها بردارند. آخر در هرقدمی ‌ظلم، در هر نَفَسی ظلم، این‌همه بار مظالم به دوش خودشان می‏گذارند! بالاخره خداوند تدبیر فرموده، به فضل و کرم خودش طوری قرار داده که باید این بارِ مظالم از دوش اینها برداشته شود. به این‌طور که خدا قرار داد اولیائی که آن اولیاء از مادر و پدر مهربان‏تر باشند.

ببینید، از مرحوم آقای کرمانی­ راجع به همین فاطمه صغری سلام‌اللّه‌علیها سؤال می‌کنند که آیا برای امام‌حسین چنین دختری بوده که حضرت او را در مدینه بگذارند و به کربلا بروند، و آن دختر علیله باشد، مریضه باشد، و بعد هم به این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 32 *»

مصیبت مبتلا شود؟ آقای مرحوم­ می‏فرمایند امر سیدالشهداء امری کلّی بوده، و از این جهت باید هرمصیبتی را که بشود فکر کرد در مصیبت‏های امام‌حسین باشد.([11]) بعلاوه که بحمداللّه از طریق اهل‌بیت نقل شده، گفتگوی کبوتر خون‏آلود با این دختر در تاریخ کربلا ضبط شده.([12]) الآن که این مصیبت را می‏خواندند ذهن من یک‏باره متوجه شد که اول روضه‏خوانی در مدینه به وسیله این کبوتر انجام شد. اول روضه‏خوانی بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه در مدینه، این روضه‏خوانی بوده. و اول مستمع و گریه‏کننده‏ در مصیبت حسین در مدینه، دختر علیله حضرت بوده.

آخر این مظالم چطور باید از دوش ماها برداشته شود، مگر به همین عنایت‏ها و محبت‏ها؟ چه داغدار و غمناک و پرسوز است گفتگوی این دختر با این مرغ! اینها تدبیرهای الهی بود. اما فقط باید ایمان باشد، محبت باشد، ولایت باشد، تا این برنامه‏ها انجام شود و این مظالم و این کمبودها جبران شود.

دسته‏ دیگری که خدا می‏فرماید آنانی هستند که اعتدال دارند، از بندگان خدا هستند و اعتدال دارند. خدا دارد گواهی می‏دهد به اعتدال ایشان. ایشان به واسطه اعتدال‌داشتن نه به خود ظلم کرده‏اند و می‏کنند و نه به خلق خدا ظلم می‏کنند. به اینها ــ به تعبیر مکتب شیخ‌مرحوم­ و تنظیم و ترتیب ایشان ــ کاملین می‏گوییم. کاملین که در اینجا گفته می‏شود از انبیاء گرفته تا نجباء، تمام اینها کاملین هستند. اینها معتدلند و به واسطه اعتدالی که دارند روح نبوت به انبیاء تعلق گرفته، روح نقابت به نقباء تعلق گرفته و روح نجابت به نجباء تعلق گرفته. به حسب مرتبه‏هایشان اعتدالی دارند که مقتصد هستند.

در میان این امت بعد از رسول‌خدا؟ص؟ اینها هم وارث کتاب نیستند مگر به

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 33 *»

تبعیت. به جهت اینکه معلوم است اینها وقتی که بخواهند معتدل باشند، نیازمندند به صراط و راهی که در آن راه به اعتدال روند، و به قدوه‏ها و امام‏هایی که به ایشان اقتدا کنند. معلوم است اینها اصالت ندارند تبعیت دارند. مقتصد و معتدل یعنی کسی که یک میزانی در برابرش هست که به آن میزان سنجیده می‏شود، و چون از آن میزان هیچ انحرافی به افراط و تفریط ندارد به او می‏گویند معتدل. مطابق میزان است. خود کلمه «مقتصد» این مطلب را بیان می‏کند. یعنی تابع یک میزانی است و به آن میزان که سنجیده می‏شود، اسم معتدل و مقام اعتدال برایش اثبات می‏شود. چون معلوم است تا میزانی نباشد نه اعتدال و نه افراط و تفریط و نه انحراف، هیچ‏کدام روشن نمی‏شود. پس برای اینها میزانی است که خود را با آن میزان تطبیق می‏دهند و در صراطی هستند که این صراط، صراط ایشان است. و به واسطه‏ منحرف‌نبودن که حتی به اندازه‏ سرمویی ــ به حسب رتبه و مقامشان ــ انحراف ندارند از این جهت لفظ «مقتصد»، معتدل به حقیقت اعتدال است. و خدا برای انبیاء و برای نقباء و نجباء به حسب مرتبه‏هایی که دارند به این اعتدال گواهی می‌دهد.

البته این هم معلوم است و ما ــ همه ناقصین ــ  می‏فهمیم که در میان ما بوده‏اند و هستند کسانی که اینها چنین اعتدال‏هایی برایشان بوده و هست. تمام این اولیائی که روی نیاز به درگاهشان داریم و دست التجاء به دامنشان می‌زنیم، همین‏ها هستند. تا کارمان مشکل می‏شود می‏گوییم یااباالفضل، تا احتیاجی داریم فریادمان بلند است به یاعلی‌اکبر، و نیازمندی‏ها و حاجت‏های ما به برکت این عزیزان خدا برطرف می‏شود. اینها معتدل‏هایی هستند که همیشه بوده‏اند، از زمان انبیاء تا حالا و خواهند بود که بین ما و بین آقایان ما وساطت می‏فرمایند، و بعد هم بین ما و خدا در همه مراتب، ایشان وساطت دارند. پس فضل و فیض باید اول به ایشان برسد و بعد به ما، یک حاجت ما بخواهد برآورده شود، یک دعای ما بخواهد مستجاب گردد، باید به امضای

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 34 *»

اینها برسد. به وساطت اینها باشد. اینها آمین بگویند، دلشان بر ما بسوزد و ترحم کنند، وقتی که ترحم کردند امام ما بر ما ترحم می‏فرماید، امام که ترحم فرمود رسول‌الله ترحم می‏فرمایند، رسول‌الله که بر ما ترحم کردند خدا ترحم کرده و کار تمام است.

این عزیزانی را که خدا «مقتصد» گفته اینها هستند. و معلوم است که اینها هم محتاجند، اینها هم در تبعیتند، اینها هم احتیاج به موازینی دارند که خودشان را به آن موازین بسنجند و متابعت از آن موازین کرده منحرف نشوند. ببینید به همین ترتیب که مسأله پیش می‌رود هرکسی می‏فهمد که باید برگزیدگان خدا کسانی باشند بالاتر و مافوق این کسانی باشند که معتدلند. به همین علت فوراً خدا ایشان را ذکر می‏فرماید و معرفی می‏کند و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه عده دیگری از بندگان ما کسانی هستند که در همه خیرات، بر همه سبقت‌گیرنده‌اند. ــ «الخیرات» جمع محلّی‌باللام است و افاده‏ عموم می‏کند. یعنی هرچه که بشود به آن «خوبی» گفت ــ اینها کسانی هستند که در جمیع مراتبشان از جمیع خلق در جمیع خیرات پیشی و سبقت گرفته‏اند. آقا و امامند بر همه، و اسوه و قدوه‏اند برای همه، و جلوی همه قرار دارند، میزان همه هستند.

به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه عرض می‏کنیم السلام علی میزان الاعمال([13]) میزان همه هستند، انبیاء خودشان را با محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‏سنجیدند، کاملین خودشان را با ایشان می‏سنجند و کمبود خود را با این سنجیدن‏ها برطرف می‏کنند. پس باید ایشان از میان بندگان خدا برگزیدگان خدا باشند که خدا ایشان را برگزیده که فرمود ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا  آن کسانی را که از میان بندگانمان برگزیدیم، آنها وارث کتاب هستند و کسانیند که قرآن را به ظاهر و باطنش بعد از رسول‌خدا؟ص؟ به جمیع مراتب ارث می‌برند. در هزارهزار عالم قرآن را از رسول‌الله؟ص؟ ارث

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 35 *»

برده‌اند. در همه شئونات ملجأ جمیع عوالم و اهل همه‏ عوالم هستند. و قرآن کتابی است جامع همه‏ شئونات خلق، و وارث آن بعد از رسول‌الله؟ص؟ در همه‏ مراتب ایشانند.

پس امام‌رضا؟ع؟ در این حدیث شریف ــ که به مناسبتِ برخورد با وفات حضرت آن را متذکر شدیم ــ وارثین کتاب را معین فرمودند. و الحمدلله یکی دو سال هم هست که در گنبد چون با ولادت حضرت برخورد می‌کردیم آنجا هم درباره این حدیث شریف یک مقداری بحث کرده‌ایم. حالا این چند شبی هم که از این ماه باقی مانده است ان‌شاء‌اللّه در اطراف همین حدیث شریف و همین مباحث که خودش ذکر فضائل و مناقب است گفتگو خواهیم داشت.

یکی از کسانی که به اعتدال حقیقی معتدل بودند و در اثر تبعیت خالصانه و صادقانه ــ در رتبه خودشان ــ جامع علوم ائمه و حامل انوار امام خود گردیدند، وجود مبارک شیخ‌مرحوم­ بودند. و آن‏طوری که وضع ایشان و امر ایشان نشان می‏دهد، اعتدال ایشان عجیب بوده. در عرصه‏ خودشان و در مقام خودشان اعتدالشان یک اعتدالی بوده که توانسته‏اند به واسطه‏ آن اعتدال، مُجَدِّد باطن دین باشند، باطن دین را اظهار کنند. طبق بیان سیدبزرگوار­، بعد از گذشتن هزار و دویست سال از بعثت رسول‌خدا؟ص؟ که برای ظاهر شریعت یک‌دوره‏ تمام طی شد، شروع دوره باطن دین بوده؛ و این بزرگوار باطن دین و باطن تشیع را اظهار فرمود.([14])

دیشب تعبیری عرض کردم که همان کاری که رسول‌خدا؟ص؟ در غدیرخم فرمود و امیرالمؤمنین را به امت اسلامی‌ برای حامل‌بودن علم رسول‌الله و مقام فرض اطاعت معرفی کرد، یعنی امام‏شناسی، امام‏شناسی را رسول‌الله در غدیرخم عملاً انجام دادند، دست امیرالمؤمنین را بالا گرفتند و معرفی کردند که بعد از من هرکس من تا به حال مولای او بوده‏ام علی مولای او است. مقام امامت و شئونات ولایت را در آن امر معرفی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 36 *»

کردند. اما بعداً به واسطه رسوخِ افکار تسنن در تشیع، وضع تشیع به جایی رسید که اصلاً این مقام و منزلت امام فراموش شد. توی کتاب‏ها و بر سر زبان‏ها گفته می‏شد، در بین شیعه شهادت به ولایت و امامت و امارت امیرالمؤمنین داده می‏شد، اما همه‏ اینها یک مراسم سطحی و ظاهری بود که معنی نداشت. تشیع اصلاً وضع خودش را از دست داده بود، با مقام امام بیگانه شده بود.

شیخ‌مرحوم­ با آوردن این حقایق ایمانی و معارف ربانی دوباره غدیرخم را احیاء کرد، گویا دست امیرالمؤمنین را گرفتند و بلند کردند و گفتند ای مردمی ‌که از علی یادتان رفته، علی امام شما است. این برنامه را این بزرگوار اجراء کرد. و این کار خیلی اعتدال می‏خواهد، که آئینه‏ای شود که رسول‌الله؟ص؟ به اسم «احمد» خود در این بزرگوار متجلی شود، و این بزرگوار حامل باطن علم و دین و نور ولایت شود، و مردم را ــ یعنی تشیع را ــ از یک‏چنین انحراف بزرگی به اول کار برگرداند. بعد از اینکه تشیع به آخرین نقطه‏ انحراف رسیده بود این بزرگوار آن را به اول مبدأ نورانیت و خالص‌بودن و صاف‌بودنش برگرداند. یک‏چنین حق بزرگی این بزرگوار بر گردن تشیع و شیعیان اثناعشری دارد.

امیدواریم خداوند از طرف تمام اهل ایمان به ایشان جزای خیر عنایت کند و قلب مطهرش را از تمام ما راضی و خشنود فرماید و ما را در برابر امر این بزرگوار کمک کند. امری است که انسان باید از خدا کمک بگیرد. مثل غدیرخم است. همان‏طور که با اجرای جریان غدیرخم منافق مشخص شد، ناکثین مشخص شدند، قاسطین مشخص شدند، مارقین مشخص شدند، مؤمنین حقیقی و صادق و خالص هم مشخص شدند. امر این بزرگوار هم مثل جریان غدیرخم، همان‏طور است. با امر ایشان است که مؤمن مشخص می‏شود، خالص مشخص می‏شود، صادق و صافی مشخص می‏شود، منافق مشخص می‏شود، ناکث مشخص می‏شود، ناکَس هم بگویید درست

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 37 *»

است. ناکِث ــ یعنی پیمان‏شکن و بیعت‏شکن ــ با مقام ولایت مشخص می‏شود. قاسط مشخص می‏شود، یعنی معاویه‏صفت‏ها مشخص می‏شوند. ناکثین مشخص می‏شوند، یعنی طلحه‌ها و زبیرها و عایشه‏ها مشخص می‏شوند. مارقین یعنی خوارج مشخص می‏شوند، روحیه خوارج مشخص می‏شود که این شخص اگر آن زمان بود از خوارج و داخل حزب خوارج بود. خدا این‏طور قرار داد که با امر ایشان دوباره عیدغدیر و حادثه غدیر تجدید شد. در شیعه‏ اثناعشری این مسأله باید پیش بیاید.

زمان رسول‌خدا؟ص؟، ابتدای کار بود که می‏خواست ولایت را برای اینها مشخص کند. آن‌وقت هنوز شیعه گفته نمی‏شد. آنجا رسول‌خدا برای همه‏ امت ــ بعد از شهادت به توحید و شهادت به رسالت ــ امر ولایت و امامت را مطرح فرمود و امر ادامه یافت تا زمان بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه و شیعه‏ اثناعشری مشخص شد. بعد، دوره غیبت صغری تمام شد، و آن‌کسانی که باید به نواب و وکلای بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه امتحان شوند امتحان شدند، آنهایی که ماندند ماندند، آنهایی هم که رفتند به درک رفتند. یا به واسطه‏ اینکه خودشان وکیل و نائب درست کردند، یا وکالت و نیابت این نوّاب مخصوص را انکار کردند، یا به طوری دیگر به جهنم رفتند. آنانی که اثناعشری و خالص ماندند و باید امتحان می‌شدند، امر شیخ‌مرحوم امتحان ایشان بود.

گویا دوباره خداوند غدیری به دست شیخ‌مرحوم­ برپا ساخت و امیرالمؤمنین را ــ یعنی فرمایشات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را که خلفاء محمد و آل‌محمد بودند ــ بر سر دست گرفت و گفت ای مردم! تشیع این است. هرچه به این بسته شده از تشیع نیست. دعوت کرد و به این دعوت و به این امر منافقین شناخته شدند و می‏شوند، ناکثین، پیمان‏شکنان مشخص شدند و می‏شوند، از همان زمان خوارج مشخص شدند و می‏شوند. هرروحیه‏ای که باید مشخص بشود می‏شود. حتی ابوموسای اشعری صفتی هم باید مشخص شود. فرق نمی‏کند. به برکت این بزرگوار

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 38 *»

تجدید ولایت شد، و شیعه اثناعشری امتحان شدند، تا شدند شیعه‏ اثناعشری. شیعه اثناعشری دوباره تجدید شد. حتی سنی معلوم شد. سنی آنانی بودند که حاضر نبودند این‌همه فضائل و مناقبی که ایشان گفت و فرمود بپذیرند.

و الحمد لله رب العالمین تا اینجا و تا این لحظه ما خدا را شکر می‏کنیم که ما را کمک کرد. و از الطاف و عنایات بقیةاللّه تشکر می‏کنیم که ما را در مورد امر این بزرگوار کمک فرمودند. ان‌شاء‌الله در دل تسلیم هستیم و تصدیق داریم، چه بفهمیم، چه نفهمیم، چه بدانیم، چه ندانیم، و عزم و تصمیم داریم که اگر خدا کمک بفرماید و بقیةاللّه تأیید بفرمایند تا زنده هستیم با این بزرگواران و امر ایشان و دوستان ایشان خالصانه و صادقانه باشیم.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 39 *»

 

مجلس چهارم

 

(شب يکشنبه ـــ 23 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 40 *»

بسم الله الرّحمـن الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

عرض شد به مناسبت ایام و لیالی، ــ مخصوصاً امشب که برخورد می‏کنیم با سالگرد شهادت علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه ــ این حدیث شریف را متذکر شدیم که امام؟ع؟ فرمایشاتی در امر اصطفاء و گزینش الهی نسبت به وارثان قرآن بعد از رسول‌خدا؟ص؟ در مجلس مأمون لعنةاللّه‌علیه فرمودند. بعد از آنکه آن ملعون علمای عراق و علمای خراسان را در آن مجلس جمع نمود و حضرت هم تشریف داشتند، از علماء از این آیه شریفه سؤال کرد، که شما چه می‏گویید درباره برگزیدگانی که در این آیه خدا ذکر فرموده و آنها را بعد از رسول‌خدا؟ص؟ وارث کتاب و قرآن دانسته است؟ آنها همه‏شان مجتمعاً گفتند که مراد از این برگزیدگان بعد از رسول‌خدا؟ص؟ همه امتند. همه امت وارث کتابند و قرآن از رسول‌خدا؟ص؟ به همه ایشان ارث رسیده است.

بعد رو کرد به حضرت و از حضرت سؤال کرد شما چه می‏فرمایید؟ فرمودند من آن‏طوری که اینها گفته‏اند نمی‌گویم، بلکه من می‏گویم که مراد خدا از این برگزیدگان که وارثان کتاب و قرآنند، عترت طاهره محمد؟ص؟ هستند. و فرمودند مراد از عترت طاهره، آل‌محمد؟عهم؟ هستند که در این آیه‏ شریفه خدا ایشان را سابقین به خیرات نامیده است. می‌فرماید: «سپس ما به ارث دادیم کتاب را به کسانی که برگزیدیم ایشان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 41 *»

را از میان بندگانمان، که بندگان ما بعضی از ایشان ظالمند نسبت به خود، و بعضی مقتصد و معتدلند، و بعضی از ایشان سبقت‏گیرنده‏ به خیرات هستند باذن اللّه. این انتخاب و گزینش و این ارث‌دادن کتاب، فضل بزرگ خداست.» یعنی همان‏طور که وجود رسول‌الله؟ص؟ بر این امت و بر قاطبه بشرها از زمان بعثت حضرت تا قیامت، فضل خداست، همچنین نازل‌کردن قرآن بر رسول‌خدا؟ص؟ از فضل و کرم خدا و نعمت و عنایت او بود، و حال هم که سخن از وارثین قرآن بعد از رسول‌الله؟ص؟ در میان است، خداوند فضل بزرگ خود را یادآوری می‏فرماید که وجود مقدس ائمه‏ هدی سلام‌اللّه‌علیهم اجمعین ــ عترت طاهره‏ رسول‌الله ــ بعد از آن حضرت، وارثان کتاب و قرآن هستند. و قرآن با ایشان و ایشان با قرآن هستند. قرآن بدون ایشان قرآن نیست، و وقتی قرآن قرآن است و کتاب خداست که همراه باشد با عترت طاهره سلام‌اللّه‌علیهم اجمعین.

از این جهت در همین حدیث شریف امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه تمسک فرمودند به حدیثی که مورد قبول همه‏ اهل سنت و شیعیان است که رسول‌خدا فرمود: من از میان شما می‏روم و دو شی‏ء گرانبها در میان شما می‏گذارم، کتاب خدا و عترتم را که اهل‌بیت من هستند. اینها از یکدیگر جدا نمی‏شوند تا حوض کوثر که به من می‌رسند. امام؟ع؟ به این حدیث و همچنین به آیه تطهیر استدلال فرمودند که برگزیدگان خدا برای این امر عترت طاهره هستند.

و عرض کردم این تقسیم‏بندی در این آیات، یک نوع تقسیم‌بندیی است که هر انسانی می‏فهمد که باید همین‏طور باشد، و بعد از دقت می‏یابد که وارث کتاب باید کدام دسته از این دسته‏ها باشند. به خود آیه که مراجعه می‏شود مصطفَین و برگزیدگان مشخص می‏شوند که از میان امت چه کسانی هستند و این اصطفاء نسبت به چه کسانی انجام شده، این گزینش در مورد چه کسانی است. خداوند از اکثریت شروع می‏کند و اکثر خلق «ظالمٌ لنفسه» هستند. کفار و کسانی که در جهنم خواهند بود از

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 42 *»

آنها سخنی در میان نیست، و در آیات بعدی خداوند از آنها اجمالاً بیانی می‏فرماید.

در این آیه می‏فرماید ما قبل از آنکه رسول خود را از دنیا ببریم و بخواهیم کتاب و قرآن را به کسانی ارث بدهیم، تدبیر کرده‏ایم و نگذارده‏ایم که بشر به این فکر بیفتد. ثم اورثنا الکتاب بعد از آنکه نازل کردیم کتاب را بر حبیبمان محمد؟ص؟ همان موقع این مطلب را عملی کردیم که بعد از او چه کسانی باید وارث قرآن و حامل قرآن باشند. خلق و امت، قرآن را به ظاهر و باطنش و جمیع مراتبش نزد چه کسانی بیابند؟ چون قرآن تنها همین الفاظ و همین عبارات ظاهر نیست، قرآن مراتب دارد، قرآن حقایق دارد، قرآن لطائف دارد. بعلاوه ــ عرض کردم ــ در هزارهزار عالم قرآن تجلی دارد، و باید کسی مثل رسول‌الله؟ص؟ محیط بر هزارهزار عالم باشد تا بتواند مثل او حامل قرآن و مرجع قرآن باشد، ردیف قرآن باشد، او با قرآن و قرآن با او باشد. و چنین کسانی نیستند مگر عترت طاهره سلام‌اللّه‌علیهم اجمعین. ظاهرش نزد ایشان است، باطنش نزد ایشان است، و در هزارهزار عالم، تمام تجلیات قرآنی با مقامات و شئونات ایشان در آن عوالم همراه است.

آثاری که از کتاب‏های آسمانی ظاهر شده، تمامْ حقایقی است که از این کتاب سرچشمه گرفته. پس باید حامل و وارث این کتاب، مقام و منزلتش در حمل قرآن مثل رسول‌خدا؟ص؟ باشد. پس این تقسیم‏بندی به این منظور شروع شده که بندگان ما، ــ آن کسانی که اولین مقام را که عبودیت است دارند، ما را معبود دانسته‏ و به معبودیت ما اعتراف کرده‏اند ــ سه‌دسته‌اند: یک دسته هستند که ظالم به خودند. و عرض کردم که تعابیر به شکل جمله‏های اسمیه است، و جمله اسمیه افاده‏ ثبوت و دوام می‏کند. به طور جمله فعلیه ذکر نشده که دوام را نفهماند و تدریجی و گاه‏گاه باشد. نه، جمله‏ها اسمیه است. در هر دسته، صفت همان دسته بیان شده. صفت راسخ و ثابت در هر دسته بیان گردیده، و به تعبیر دیگر لازمه رتبه‏ هر مقامی ‌از مقامات سه‏گانه‏ این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 43 *»

سه‌دسته ذکر شده، که این لازمه‏ مرتبه از ایشان جدا نیست و همیشه با ایشان است. این لوازم رتبه است که به آن اشاره شده.

فمنهم ظالم لنفسه یک دسته هستند که اینها نسبت به خود ستمگرند، یعنی به واسطه ارتکاب معصیت و تمایل به معصیتِ خدا، به خود ستم می‏کنند. و این صفت در ایشان صفت راسخ است، ایشان در هر حالی که باشند ظالم به خود هستند، و اگر خدا بخواهد ایشان را به همین حالی که دارند مؤاخذه‏شان کند اینها اهل هلاکتند. ظالم به خودند یعنی به خودشان ظلم و ستم کرده‌اند. به تعبیر ما، کسی که دلش برای خودش نسوزد و به حال خودش ترحم نکند، دیگری به حال او رحم نخواهد کرد. وقتی که خود شخص دلش برای خودش نسوزد، خدا راه نجات برایش معین کند و طریق مستقیم را به او ارائه دهد، و در همه ابعادش، مصالحش را برای او بیان کند، اما او مخالفت کند، و معصیت بورزد، یعنی نافرمانی کند ــ معنای نافرمانی همین است که بگوید این خیر را نمی‏خواهم، این صلاح را نمی‌خواهم، و برخلاف بیانات و فرمایشات خدا و اولیای خدا سلوک کند؛ این می‏شود ظلم به خود ــ کسی که دلش به حال خودش نسوزد چه کسی دلش به حال او بسوزد؟ ظالم به خود این‏طوری است. پس اگر بخواهند به حال او رسیدگی کنند و به اقتضای وضع او با او رفتار کنند، باید هلاک شود. کسی برای او دلش نمی‌سوزد. اما خداوند، از لطف و رحمت و رأفتش، برای همین طایفه و همین دسته ــ چون ایمان دارند، چون از بندگان خدا هستند، چون اصل توحید را دارند، اصل ولایت و محبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و دوستان ایشان را دارند، چون این اصل نزد ایشان هست و عداوتی با محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و اولیای خدا و دوستان ایشان ندارند، ــ با اینکه ظالم به نفس هستند اما خداوندِ رؤف و مهربان بر ایشان ترحم فرموده و مَوالی و آقایانی برای اینها قرار داده که آنها دلشان بر این بشر بسوزد و برای این دسته دلسوزی کنند، و به دلسوزی آنان خدا بر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 44 *»

ایشان ترحم کند و ایشان را بالاخره نجات دهد. حالا یا در دنیا یا در برزخ یا در مقدمات آخرت و دامنه‏ قیامت. درهرصورت اینها باید به طورهایی پاک و پاکیزه شوند و آمرزیده‏شده به برکت شفاعتِ شافعین داخل بهشت گردند. این دسته در همه‌حال ظالم به نفس هستند.

در این جمله دقت بفرمایید که ــ عرض کردم ــ نمی‏فرماید اینها به خود ظلم می‏کنند. نه، بلکه می‌فرماید ستمگرند به خود. یعنی این صفت، صفت راسخ ایشان است، همیشه این‏طورند. به این معنی که حتی اگر عبادت هم می‏کند این عبادت برای او مِنهای امر ولایت و محبت، همین عبادت بخواهد او را نجات بدهد، نه، هلاکش می‏کند! چون عبادتش هم نعوذبالله استهزای خداست، هرچه خیرات دارد نمی‏تواند بگوید خیر است. چون از او در یک مقام و مرتبه‏ای سرمی‌زند که در آن مقام و مرتبه معرفتش به حد نورانیت نرسیده. همان فرمایش حضرت سیدالشهدا صلوات‌اللّه‌علیه درباره او جاری است که امام؟ع؟ هم از همین مقام و مرتبه خبر می‏دهند و از زبان اهل این مقام و مرتبه سخن می‏گویند. و امام همان دلی است که خدا قرار داده که به حال این دسته بسوزد و برای جلب رحمت خدا بر این دسته بنالد و گریه کند. الهی من کانت حقائقه دعاوی فکیف لاتکون دعاویه دعاوی حضرت در دعای عرفه می‏گویند: خدایا آن‌کسی که حقیقت‏هایش ادعا است چطور ادعاهایش ادعا نباشد؟ یعنی خدایا آن‌کسی که حقیقت‏هایش به اصطلاح لاف و گزاف است، چطور گزاف‏ها و لاف‏هایش گزاف و لاف نباشد؟ الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لاتکون مساویه مساوی خدایا آن‌کسی که خوبی‏هایش بدی است چطور بدی‏هایش بدی نباشد. سخن از این دسته است و امام؟ع؟ شرح حال این دسته را می‏فرماید.

اینها در هر حالی که باشند ظالمٌ لنفسه هستند. اما عرض کردم از بندگان شمرده شده‏اند. من عبادنا. خداوند شکور است، خداوند درباره‏ اینها غفور است. کجا

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 45 *»

غفران خدا ظاهر می‏شود و کجا غفوربودن خدا آشکار می‏شود؟ در همین دسته است که به برکت شفاعت و نور شفاعت شافعین سلام‌اللّه‌علیهم اجمعین خداوند گناهان ایشان را می‌آمرزد و طاعات ناقابل و سروپاشکسته همین دسته را می‌پذیرد. به جهت اینکه شفاعت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ که نور فضل آن بزرگواران است بر ایشان می‏تابد و در هر عرصه‏ای که لایق شفاعت شدند در همان عرصه آمرزیده می‏شوند. اگر در این دنیا به واسطه‏ استغفار، توجه، گریه و ادای حقوق و سایر اموری که از اسباب آمرزش است و محمد و آل‌محمد؟عهم؟ وعده فرموده‏اند و بیان کرده‏اند، لایق شفاعت شدند؛ این کارها را که انجام دادند، امام وقت و حجت وقت که امروز وجود مبارک بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه هستند وقتی که نگاه می‏کنند که این شخص از روی خلوص دل و واقعاً پشیمانیِ از گناه، در فکر توبه برآمده و از گناه خود پشیمان است و بر حال خود می‏نالد و گریان است، متذکر است، به او توجه می‏فرمایند. وقتی به او توجه فرمودند، نور توجه امام، همان شفاعت امام است. امام به درگاه خدا دعا می‏فرمایند و از خدا می‏خواهند: خدایا گناهان این شخص را بیامرز، طاعاتش را قبول کن، خدا هم قبول می‏فرماید. دعای امام رد نمی‏شود. مستجاب است. گناهانش آمرزیده می‏شود. طاعاتش به درگاه خدا پذیرفته می‏شود.

این است که فرمود و ایقنت انک انت ارحم‌الراحمین فی موضع العفو و الرحمة([15]) موضع عفو و رحمت همان‏جایی است که امام به شخص توجه می‏کنند. خدا عفو و رحمت خود را آنجا قرار داده. همین‏ها هستند که به برکت همین شفاعت‏ها در بهشت‏ها می‏گویند الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن خدا را شکر که از ما غم و اندوه صحرای محشر را برطرف کرد و آن حزن بزرگ و فزع بزرگ را از ما برطرف فرمود ان ربّنا لغفور شکور پروردگار ما آمرزنده است، چه گناهانی را از ما آمرزیده! در بهشت می‏یابند

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 46 *»

که خداوند چه فضل بزرگی شاملشان کرده و چه گناهانی را از ایشان عفو نموده! از این جهت به یاد آن آمرزش الهی می‏گویند ان ربّنا لغفور شکور، گناهانمان را آمرزید، طاعات ناقابلمان را به لطفش و به فضل و کرمش پذیرفت، شکور یعنی شکرگزار، سپاسگزار. خدا به برکت امام و شفاعت امامانمان صلوات‌اللّه علیهم اجمعین از طاعات ناقابل ما سپاسگزاری کرد.

پس این دسته وقتی که به خود مراجعه می‏کنند، می‏بینند که وقتی که ظالم به خود هستند قابل و لایق این نیستند که مورد گزینش الهی قرار بگیرند و وارث قرآن باشند، و قرآن را به ظاهر و باطنش بدانند، به طوری که مرجع باشند، هم‏ردیف قرآن باشند، صاحب قرآن و حامل قرآن باشند. نه، می‏فهمند که اهلیت این امر را ندارند. خدا از این دسته شروع کرده که اکثریت خلق را این دسته تشکیل می‏دهند. پس اینها خودشان می‏یابند که یقیناً برگزیدگان خدا برای ارث‌بردن این قرآن شریف نیستند. این قرآن عظیم، این قرآن کریم، این قرآنی که نور است، علم خداست که نازل شده بر رسول‌خدا؟ص؟، یک‏چنین کتابی با یک‏چنین عظمتی جایش سینه‏های اهل عصیان و ظالمین به خود نخواهد بود. آنها قابل و لایق این امر نیستند. این را می‏فهمند.

دسته‏ بعدی را به این‌طور معرفی می‏کند که: و منهم مقتصد. عده‏ای دیگر از بندگان ما کسانی هستند که معتدلند، اینها به خود ظلم نمی‏کنند، به خلق خدا ظلم نمی‏کنند، بلکه به واسطه اعتدالی که دارند عادلند. و عادل در مقابل ظالم است، ظلم در مقابل عدل است، عدل یعنی تخلف‌نکردن از موازین و قراردادن هرامری و هرشیئی در جای مناسب خود که خداوند به حسب عدل در آئین‌های آسمانی قرار داده، و به عکس عادل و عدل ظالم و ظلم است که از حد و موازین تجاوز می‏کند.

پس دسته‏ اول که به ظالم‌بودن معرفی شدند، این دسته دوم به معتدل‌بودن معرفی می‏شوند. و اینجا هم باز می‏بینید جمله، جمله‏ اسمیه است. یعنی صفت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 47 *»

عدل و اعتدال و عادل‌بودن در این عده، یک صفت ثابت و راسخ است که در جمیع امورشان و جمیع شئونشان مطابق موازین حرکت و سلوک می‏کنند، یک مو افراط و تفریط در کار ایشان نیست، در ظاهرشان، در باطنشان، در بُعد عقلی، در بعد نفسی، در بعد جسمی، در هیچ‏یک از ابعاد و مراتب خود انحراف از طریق مستقیم و از موازین الهی ندارند. و این خیلی مقام است، این خیلی منزلت است. و خدای علیمِ حکیم از حال بندگان خود خبر می‏دهد و آنها را به این صفات می‏ستاید و این صفت را برای ایشان ذکر می‏کند. همان‏طور که دیدیم وقتی که خدا از ماها سخن می‏گوید چه خوب و بجا می‏فرماید فمنهم ظالم لنفسه. خدا ما را خوب می‏شناسد، خدا از ما کاملاً باخبر است که ما چقدر به خود ظلم می‏کنیم، و به واسطه‏ میل به معصیت و‏ تمایلات نفسانی و فرمان‌های نفس اماره‏ بالسوء، به واسطه غلبه‏ شیطان در نزد معصیت چه حالی داریم! پناه به خدا می‏بریم، ما از معصیت لذت می‏بریم و از طاعت کراهت داریم. چه کسی می‏فرماید؟ امیرالمؤمنین. می‏فرماید هیچ طاعتی انجام نمی‏شود مگر با کراهت، و هیچ معصیتی انجام نمی‏شود مگر با لذت.([16]) این بزرگواران از حال ما خبر می‏دهند.

حالا خدای ما، خالق ما، که به همه‏ مراتب ما واقف است، ظاهر ما را می‏داند، خاطرات مغزی ما را می‏داند، خیال ما را می‏داند، دل ما را می‏داند، همه‏ امور ما در نزد او واضح و آشکار است، هیچ امری بر خدا مخفی نیست یعلم خائنة الاعین و ماتخفی الصدور.([17]) حتی خدا آن چشم به‌هم‌زدن‏هایی که از روی خیانت و به قصد معصیت است را می‌داند. گوشه‏های چشم، نگاه‏های از گوشه چشم را خدا می‏داند و بر او پوشیده نیست. آنچه که در دل‏ها است ــ از خاطره‏ها و خیالاتِ معاصی ــ بر خدا پوشیده نیست. او همان‏طور که ما را خوب می‌شناخته و می‏بینیم که از ما این‌طور

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 48 *»

تعبیر آورده، فمنهم ظالم لنفسه؛ همین خدا از کاملین و بزرگان دین و اهل کمال و اهل معرفت نورانیت این‌طور تعبیر آورده و منهم مقتصد یعنی اینها معتدلند و دارای اعتدال حقیقی هستند. خداوند مجازگو نیست، حقیقت می‏گوید و بی‏جهت نمی‏گوید. در فرمایشش مبالغه ندارد، با کسی خویشی ندارد و عاشق کسی نیست که بخواهد مبالغه داشته باشد. چون ممکن است کسی به جهت محبت و علاقه و عشق شدید، تعابیر شاعرانه و عاشقانه‌ای، مبالغه‏گویی‏هایی داشته باشد. اما خداوند حکیمِ بی‏نیازِ غنیِ مطلق که با هیچ بنده‏ای نسبتی ندارد، او ایشان را می‏ستاید به اینکه و منهم مقتصد. بعضی از بندگان ما صفت ثابت و راسخِ در آنها این است که به حقیقت اعتدال معتدلند؛ و به حقیقت عدالت عادلند، هیچ خلاف عدلی در ایشان نیست؛ یک سر مو و یک ذره تجاوز از حق و موازین الهی در کار ایشان نیست.

ببینید اینها چه بندگان شایسته‏ای هستند که به واسطه‏ اعتدال، صاحب چه مقام و منزلتی می‏شوند! در ایشان انوار اولیائشان، انوار معصومین؟عهم؟ متجلی می‏شود؛ به معرفت نورانیت دل‏هایشان نورانی می‏گردد؛ سینه‏هایشان مرکز علم امامشان می‏شود که امام در وصف سلمان رضوان‌اللّه‌علیه فرمودند که آن بزرگوار وارث علم محمد و علی صلی‌اللّه علیهماوآلهما شد.([18]) آن بزرگوار از علماء شد.([19]) و از این جهت ملحق به آل‌محمد؟عهم؟ گردید و فرمودند سلمان منا اهل‌البیت.([20]) این مقام و منزلت شأن چنین کسانی است. اما اینها هم نمی‌توانند بالاصاله وارث کتاب باشند، چون نیازمند به موازین هستند. اینها به برکت موازین معتدلند. پس بالاصاله وارث کتاب نیستند.

بلکه وارث کتاب از میان بندگان خدا بعد از رسول‌الله؟ص؟ گروهی هستند که

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 49 *»

درباره آنان می‏فرماید و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه این جمله را هم می‏بینیم که به شکل جمله اسمیه است. در میان بندگان ما گروهی هستند که این صفت در ایشان راسخ است، که در همه مراتبشان نسبت به جمیع خیرات بر جمیع خلق سبقت‏گیرنده هستند. پس مقدّمند بر همه‏ خلق و پیشوا و قدوه و اسوه هستند برای جمیع خلق. حتی مثل انبیاء هم به ایشان اقتدا می‏کنند. و آنها هم به این موازین خود را می‏سنجند. و آنها هم از این جهت تابع ایشان هستند. تمام انبیاء خودشان را به این اسوه‏ها عرضه می‏داشتند. اگر پیغمبری می‌خواست در بلا صبر کند، به او عرضه می‏شد صبر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در بلاها و آنگاه خود را با آن صبر می‏سنجید که آیا صبر دارد یا ندارد؟ و می‏دید عاجز است که در نزد بلا‌ها آن‌طور صبر داشته باشد. وقتی در مقابل صبر ایشان خاضع می‏شد، آنگاه به او ثواب صابرین داده می‏شد و اجر صبر به او عطا می‏گردید. همین‏طور در هر امری و هر صفتی، صفات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بر ایشان عرضه می‌شد و به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ اقتدا می‌کردند.

از جمله مصائبی که آل‌اللّه متحمل آن شده‏اند مصیبت غربت و آواره‌شدن از وطن است. و می‏دانیم اول غریب و اول کسانی که آواره شدند از وطن اصلی خود برای نجات این بشر، محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بودند که آواره شدند از آن مقام و منزلت اصلی خودشان، و در میان این خلق برای هدایت این خلق آمدند. هر کجا بودند غریب بودند! در هزارهزار عالم غریبند. چون هزارهزار عالم امکانی عالم خلق است و این بزرگواران فوق عالم خلقند، ایشان اسماء‌اللّه و صفات‌اللّه هستند، عالم ایشان عالم لاهوت است. پس در هزارهزار عالم که برای جمیع خلقِ هزارهزار عالم جلوه کردند، غریبند، و در غربت به سر می‏برند. پس اصل غریب و غربت شأن محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. نه تنها در این عالم ما، بلکه ــ عرض کردم ــ ایشان در هزارهزار عالم غریب بودند. چون از جنس این خلایق نبودند و برای هدایت خلایق در این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 50 *»

عالم‏ها خدا ایشان را ظاهر کرد، و نور خود و آیه‏ تعریف و تعرف خود قرار داد. امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه در دعای رجب از این امر خبر دادند، فرمودند یعرفک بها من عرفک لافرق بینک و بینها الّا انّهم عبادک و خلقک این بزرگواران در همه مکان‏ها نور خدا شدند. غریب به معنای واقعیش، و غربت به معنای حقیقیش شأن ایشان است.

اضافه‏ بر این غربت، در این عالم هم غریبانه به‌سربردند. درست است که رسول‌الله در مدینه بودند اما می‏دانید آن بزرگوار از مکه به مدینه آمدند، و در مدینه حضرت بالاجبار ماندند، و به جهت تقیه و محافظتِ جانشان، طبق نظام الهی و دستور خدا به مدینه آمدند. وگرنه شهر حضرت و وطن حضرت ــ به حسب ظاهر ــ مکه است. از این جهت در اوصاف آن بزرگوار، اول می‏گوییم المکّیّ بعد می‏گوییم المدنیّ. آن بزرگوار مکّی بود باید در مکه باشد، اما ظلم ظالمین و اشقیاء آن بزرگوار را واداشت که از حرم خدا شبانه و غریبانه حرکت کند، و با دشمنی که اشدّ دشمن‏ها است ــ با آن شرایط ــ همراه شود. امیرالمؤمنین در جای حضرت بخوابند و آن شب رابرای نشان‌دادن ظلم این بشر «لیلةالمبیت» بنامند.

همچنین امیرالمؤمنین؟ع؟ در مدینه بودند، به ناچاری کوفه آمدند، و ناچار در کوفه متوقف بودند. و همین‏طور امام‌حسن صلوات‌اللّه‌علیه در کوفه همراه حضرت امیر بودند، امام‌حسین در کوفه همراه حضرت بودند، و بعد هم امر هجرت حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا انجام شد. ولی تمام اینها ــ به حسب ظاهر ــ روی اراده و انتخاب خودشان بود. رسول‌الله خودشان انتخاب کردند و به حسب ظاهر به مدینه آمدند؛ امیرالمؤمنین به عنوان خلیفه و حاکم بر مسلمین به کوفه آمدند؛ حضرت سیدالشهدا به ظاهر خودشان انتخاب کردند و دعوت اهل عراق را قبول کردند. به ظاهر به اختیار خودشان آمدند. عرض کردم امر اجبار به آواره‌شدن و غریب‌شدن از زمان موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ شروع شد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 51 *»

عرض کردم اولِ دوره‏ اختفاءِ مقامِ خلافت و ولایت الهیه ــ بعد از یک دوره ظهور در جمیع مقاماتش، به طور اجمال ــ از زمان موسی بن جعفر؟ع؟ شروع شد که هارون حضرت را خواست، و حضرت را دستگیر کرده به آن‏طوری که شنیده‌اید حضرت را آوردند در بصره و مدتی در بصره زندان بودند و بعد هم حضرت را به بغداد منتقل کردند و در بغداد زندانی بودند. و بعد از شهادت حضرت، نوبت آواره‌شدن به علی بن موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه رسید. درست است که به ظاهر با احترام و به عنوان تجلیل و تعظیم از مقام حضرت، حضرت را به خراسان خواستند ــ خدا مأمون را لعنت کند ــ اما در واقع برای آواره‌ساختن حضرت نقشه کشیده بود و اینکه آن بزرگوار در معرض شیعیان نباشد و غریبانه زیر نظر مأمون ملعون به سر ببرد.

دلیل اینکه مقصودشان آواره‌شدن حضرت بود همین‌که در آن سفرِ اخیرِ حضرت به حج، با فرزندشان جوادالائمه همراه بودند. راوی می‏گوید: حضرت جواد در موقع طواف روی دوش خادمشان بودند، و ایشان را طواف می‏داد. طواف که تمام شد به خادم فرمود مرا ببر در حجر اسماعیل، حضرت را برد در حجر اسماعیل، از دوش خادم آمد پایین، نشست و زانوهای غم در بغل گرفت. حزن وجود مبارکش را گرفته بود و اشک از چشم‏های مبارکش می‏ریخت. امام‌رضا؟ع؟ برای نماز طواف تشریف بردند پشت مقام ابراهیم نماز خواندند. خادم عرض می‏کرد چرا برنمی‏خیزید؟ پدرتان منتظر شما هستند، جوابی به خادم نمی‏فرمود. خیلی منتظر شد، دید نه، قصد برخاستن ندارند. آمد خدمت امام‌رضا حال فرزندشان را عرضه کرد. حضرت خودشان تشریف آوردند، فرمودند فرزندم چرا برنمی‏خیزی؟ عرضه داشت پدر چطور برخیزم؟ و حال آنکه می‏بینم شما طوری خانه خدا را طواف فرمودید که گویا آخرین وداع و آخرین طواف شما است و دیگر قصد مراجعت ندارید!([21]) همین، دلیل بر آوارگی این بزرگوار است که آواره شدند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 52 *»

در اینجا نه تنها گرفتار مأمون و صدمات و لطمات آن ملعون بودند، که ــ پناه به خدا می‏بریم ــ از شرّ واقفیه هم در امان نبودند. این طایفه چقدر علی‌بن‌موسی الرضا؟ع؟ را اذیت کردند! سبحان‌اللّه، چقدر این دسته اذیت کردند! و آخرین امتحانی بود که خداوند شیعیان را به وجود مبارک علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه امتحان فرمود.

واقفیه بر امام موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ متوقف شدند و گفتند ایشان نمرده‏اند و زنده هستند، ولی غائب شده‏اند. و چون نمرده‏اند امامت بر وجود مبارکش متوقف است، و بعد از او کسی امام نیست. به این‏طور امامت علی‌بن‌موسی را انکار داشتند و درنتیجه امامت امامان بعدی را هم انکار کردند. و کاش به این انکارشان اکتفا می‏کردند و دیگر در مقام اذیت و آزار وجود مبارک علی‌بن‌موسی الرضا نبودند. اینها سعی می‏کردند شیعیانی را که به امامت حضرت اقرار کرده‏اند از این اعتقاد و اقرار برگردانند. حالا ببینید این ملعون‌ها چه فعالیتی باید داشته باشند. به انواع مختلف و اسباب مختلف می‏نشستند نزد شیعیان و بدگویی از وجود مبارک علی‌بن‌موسی الرضا می‌کردند. بعضی‏ها علم حضرت را انکار می‏کردند. بعضی‏ها معجزه و کرامت حضرت را انکار می‏کردند. بعضی‏ها نقشه و قراردادهای قتل حضرت را داشتند. برای حضرت خیلی صدمه و خیلی خطرناک بود. وجود مبارک علی‌بن‌موسی الرضا از این ملعون‌ها خیلی صدمه دیدند به طوری که بعضی از شیعیان دیگر طاقتشان تمام می‏شد. بعضی از این واقفیه زبان‏های بد داشتند، فحاشی می‏کردند. به علی‌بن‌موسی الرضا فحش و ناسزا می‏گفتند.

یکی از اصحاب حضرت بارها از یکی از این واقفیه ناسزاها و جسارت‏ها نسبت به وجود مقدس علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه شنید، پیش خودش تصمیم گرفت، کاردی خرید و گفت هرکجا این نانجیب را دیدم می‏کشم. از خانه خارج شد،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 53 *»

به همین قصد که هرکجا آن ملعون را دید بکشد. در همین اثناء، دید یک‌نفر آمد جلویش ــ او را نمی‏شناسد ــ یک کاغذی به او داد. تا کاغذ را نگاه کرد، دید علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه این نامه را نوشته‏اند و به وسیله این شخص برایش فرستاده‏اند. در آن نامه نوشته‏اند این کار را نکن و از این تصمیمت منصرف شو. حتی حضرت او را قسم داده بودند، که به حق خودم تو را سوگند می‏دهم، نکند چنین کاری بکنی که امر بر شیعیانمان سخت و مشکل می‏شود.([22])

خیلی موارد در تاریخ ذکر شده؛ از جمله وقتی که حضرت به ناچار ولایت‏عهدی را قبول فرمود، همین‌که ولایت‏عهدی را امام قبول فرمودند ــ به جهت تقیه بود و وظیفه‏ امامت اقتضا می‏کرد، هرچه بود ــ این ملعون‏ها بهانه‏ بزرگی به دست آوردند و شروع به بدگویی از حضرت کردند، و اینکه این غیر از پدرش موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ است، این طالب دنیا و طالب ریاست است. این چه و چه و چه و بارها در مجالس شیعیان می‏نشستند و برعلیه علی‌بن‌موسی صلوات‌اللّه‌علیه حرف می‏زدند و مخصوصاً این بهانه را ذکر می‏کردند. بعضی از شیعیان که به امام؟ع؟ می‏رسیدند، می‏گفتند آقا فلان مجلس بودیم، فلان‌ واقفی ملعون درباره شما این‏طور می‏گفت. می‏گفت شما طالب دنیا و طالب ریاست هستید که ولایت‏عهدی مأمون را قبول کرده‌اید. حضرت چه بفرمایند؟ می‏فرمودند مقام من بالاتر است ــ به حسب ظاهر ــ  یا مقام یوسف؟ من وصی رسول‌الله هستم، پیغمبر که نیستم. اما یوسف پیغمبر خدا بود و او مقام امانت و وزارت عزیز مصر را قبول کرد. اصلاً خودش پیشنهاد کرد، من که خودم پیشنهاد نکردم، مرا مجبور کردند. قرآن هم به من دستور می‏دهد و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة خودتان با دست خودتان، خودتان را به هلاکت نیندازید. مأمون شمشیر روی سر من گرفت، گفت یا باید قبول کنی یا کشته می‌شوی. بعد هم قرار گذارده‏ام که هیچ

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 54 *»

دخالتی در امر حکومت نداشته باشم، نه عزلی، نه نصبی، نه هیچ‌کاری، از همه گذشته، من به مأمون هم گفته‏ام به دیگران هم گفته‏ام که قبل از رفتن او از دنیا، من از دنیا می‏روم، و نمی‏مانم که ولی‏عهد او و جانشین او شوم.([23]) دائماً امام؟ع؟ به این زبان‏ها بیان می‏فرمودند.

چه مظلومیتی است! خودتان فکر کنید. امام معصوم، گرفتار این عده نانجیب رذل باشد، بر حضرت چه می‏گذشته! البته در میانشان هم بعضی‏ها بودند که به ضلالت افتاده بودند و حضرت از حال آنها آگاه بودند و به تدبیرهایی آنها را هدایت می‏کردند. در تاریخ ذکر شده که بعضی‏ها هدایت شدند و از توقف و واقفی‌بودن به برکت نور هدایت علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌الله و سلامه علیه دست برداشتند. و این جریان ــ در مورد اثناعشری بودن و تمام مقامات ائمه را پذیرفتن ــ آخرین امتحان شیعه بود، که به وجود مبارک حضرت رضا؟ع؟ این امتحان انجام شد؛ و هرکس امامت حضرت را پذیرفت تا مهدی آل‌محمد؟عهم؟ را قبول کرد. و خدا را شاکریم که خدا این نعمت را به ما داده و ما را به این شرافت مشرف کرده که معتقد به امامت دوازده امام هستیم، و الحمد لله رب العالمین در جوار قبر مطهر علی‌بن‌موسی الرضا به سر می‏بریم. خداوند این نعمت مجاورت را از ما نگیرد و این نعمت را به نعمت مجاورت با این بزرگوار در برزخ متصل کند که در برزخ هم در مجاورت علی‌بن‌موسی الرضا باشیم، و در کنار آن مقامی ‌باشیم که ایشان در آن عالم دارند. مقامات خودشان را به بعضی از شیعیانشان در عالم برزخ نشان دادند. ان‌شاءاللّه همجوار این بزرگوار باشیم. اللهم صلّ علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوةً کثیرةً تامةً زاکیةً متواصلةً متواترةً مترادفة کافضل ما صلّیت علی احد من اولیائک.

و عجّل فرج ولیّک صاحب‌الزمانݡ

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 55 *»

 

مجلس پنجم

 

(شب دوشنبه ـــ 24 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 56 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

معلوم شد که برگزیدگان خدا از میان بندگانش برای آنکه وارث کتاب و وارث قرآن باشند ــ طبق این آیه‏ شریفه ــ کسانی هستند که بر جمیع خلق در جمیع خیرات سبقت گرفته‏اند. ایشانند که برای این انتخاب و گزینش الهی شایسته و لایقند، و خداوند قبل از رحلت رسولش؟ص؟ این تدبیر را فرموده و قرآن را به ارث به ایشان داده است. و چون در این عالم چنین است پس در تمام عوالم همین‏طور است، در همه‏ عوالم خداوند ایشان را جانشین و وارث رسول‌الله؟ص؟ قرار داده است.

در این دنیا هم خداوند قبل از رحلت حضرت این آیات را نازل فرمود و به شکل ماضی و گذشته خبر داد که ما این کار را کرده‏ایم. نه اینکه بعد از این، این کار می‏شود. وارث قرآن در جمیع مراتبِ آن، عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم اجمعین هستند که بر جمیع خلق در همه‏ امور خیر سبقت گرفته‏اند. این فضل بزرگ خدا بر اهل ایمان است که خداوند ایشان را بعد از رسول‌خدا؟ص؟ بدون امام و پیشوا و سرپرست نگذارده و تا قیامت قرار بر همین است، و وارثان کتاب این بزرگواران ــ یعنی عترت طاهره ــ هستند، که به برکت امامت ایشان، اهل اعتدال حقیقی به مقامات خود می‏رسند. و همچنین ناقصین که ظالم به خود هستند، آنها هم به برکت ایشان نجات می‏یابند و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 57 *»

در جنات عدن داخل می‏شوند و از زینت‏های آن جنّات که دستبندهای طلا و لؤلؤ است زینت می‏شوند. لباسشان در آن بهشت‏ها ابریشم است و سخنشان این است که خدا را شکر می‏کنند و بر اینکه از ایشان اندوه بزرگ قیامت را برطرف ساخت سپاسگزاری می‌نمایند، و می‏گویند پروردگار ما به فضل و کرمش و به شفاعت اولیائمان؟عهم؟ آمرزنده گناهان ما و شکرگزار و سپاسگزار طاعات ناقص ما بود. آن پروردگاری که ما را در دار همیشگی و در خانه‏ جاوید و پاینده قرار داد؛ و اینها همه از فضل او بود. همان‏طور که از فضل خودش بعد از رسول‌خدا؟ص؟ برای ما امام قرار داد، به فضلش هم بر ما این لطف و کرم و رحمت را فرمود که ما را در یک‏چنین خانه‏هایی جای داد. خانه‏هایی که در آن خانه‌های اقامه و پایدار، مشقت و زحمتی برای ما نخواهد بود. وقتی که مشقت و زحمت نبود، آثار مشقت و زحمت هم که «لغوب» ــ یعنی خستگی‏ها و ناتوانی‏ها ــ باشد، نخواهد بود. در چنین خانه‏ای ما را جای داد. اینها همه از برکت وجود کسانی است که خدا ایشان را در این آیه ستوده است به اینکه سابق به خیرات هستند. یعنی بر همه‏ خلق و در جمیع عوالم و در جمیع خیراتی که خداوند قرار داده سبقت‏گیرنده‏ هستند. اینها هستند که بعد از رسول‌خدا؟ص؟ شایستگی دارند که وارث کتاب و قرآن باشند.

در مورد این آیه‏ شریفه سخن مفسرین و اختلاف در بیان مراد از آن، زیاد است. آن مقداری که عرض می‏شود مستفاد از احادیث آل‌محمد؟عهم؟ و فرمایشات بزرگان دین است.

خداوند از میان بندگان خود ایشان را برگزید. بندگان خدا سه‌دسته هستند و مقصود از «بندگان ما» که می‏فرماید یعنی آن کسانی که اقرار به معبودیت او کرده‏اند و در اهل توحید داخل شده و به رسالت رسول او؟ص؟ اقرار کرده‏اند. اینها سه‌دسته هستند. و این سه‌دسته بودن از جهت آن است که در سه‌رتبه واقع شده‏اند و لازمه‏ هر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 58 *»

رتبه‏ای همراه ایشان است، و به این لازمه‏ رتبه خدا ایشان را معرفی می‏کند. یک دسته ظالم به خودند، نسبت به خود ستمگرند. اینها چه کسانی هستند؟

از امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه سؤال شد که مراد خدا از کسانی که در این آیه فرموده ظالم به خودند کیانند؟ فقال؟ع؟ الظالم یحوم حوم نفسه([24]) ظالمین و ستمگران به خود، آن کسانی هستند که محور امورشان خودشان هستند. در جمیع فعالیت‏ها محورِ خود را خود قرار داده‏اند. هرچه را خیال می‌کنند به نفعشان است آن را انجام می‏دهند، و هرچه را خیال می‌کنند به ضررشان است آن را ترک می‏کنند. یحوم حوم نفسه. اینها یک محور دارند که نفس اماره‏ بالسوء است. به خواست نفس اماره‏ بالسوء حرکت می‏کنند. هرچه خدا و اولیای خدا آنها را به خیر و صلاحشان دعوت می‏کنند، آنها می‏گویند نه، خیر و صلاح ما در همان است که خودمان می‏فهمیم و خودمان می‏دانیم. اینها اصولاً این‏طورند. حالا به واسطه تربیت یا به واسطه ریاضت، گاهی اعمالی که به ظاهر به ضرر آنان است، ولی چون خدا و اولیای خدا به آنها دستور داده‏اند انجام می‏دهند؛ این به جهت تعبّد است. یعنی خود را به این‏طور می‌سازند و به این‏طور وامی‌دارند. وگرنه نفس اماره‏ بالسوء به آنها اجازه نمی‏دهد. در دل و در حاقّ حقیقت خود کراهت دارند و در دل خود حرج می‏یابند، که اگر این‏طور نبود بهتر بود!

آن‌کسی که زحمت می‏کشد و تمام دوره تابستان به زحمت و مشقت برای خود مقداری محصول تهیه می‏کند، همین‌که محصولش را جمع می‏کند و به حد نصاب می‏رسد، فوراً دستور شرعی صادر می‏شود که باید زکات بپردازی. این اگر به آداب دین تربیت‌شده باشد، به جهت تعبد و بندگی حاضر می‏شود زکات مالش را بدهد. اما در دل و آن حاقّ حقیقت خود بدش نمی‏آید که زکات بخشیده می‏شد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 59 *»

چه بهتر بود که زکات ندهد. آن‌کسی که یک سال زحمت کشیده، کسب کرده، منافع به دست آورده، تجارت کرده، چقدر زحمت کشیده، این‌طرف و آن‌طرف زده، بازار را صبح تا شب مثل مکه و آن قسمتی که واقع شده بین کوه صفا و مروه دائماً رفته و آمده، طواف بازار کرده، این‌طرف و آن‌طرف رفته، دروغ گفته، راست گفته، قسم خورده و از این قبیل کارها؛ تا بالاخره سر سال یک درآمدی و منفعتی در تجارت برده. تا ماشین‌حساب را می‏گذارد و حساب انجام می‏شود، می‏بیند مازاد مخارج موجود است. حالا یک‌پنجمش را باید بپردازد. عجب! نمی‏شد این کار نشود؟ این قرارداد نباشد؟ دیگر چه می‏ماند؟ چهار قسمتش برای من باشد؟ بابا خمس است، یک‌قسمت از پنج‌قسمت است، چیزی نیست! نه، همین هم اگر می‏شد بخشیده شود چقدر بهتر بود.

از این جهت چون در بعضی از روایات، این مطلب که «ما خمس را بر شیعیانمان مباح کردیم»([25]) رسیده، خیلی از تجار تهران بودند که اینها همین حدیث شریف را گرفته بودند و به این حدیث عمل می‏کردند و می‌گفتند امام؟ع؟ خمس خود را به شیعیانشان بخشیده‏اند. ما هم شیعیانشان هستیم، پس بر ما مباح کرده‏اند! حالا مراد از این حدیث مجمل چیست؟ راجع به چیست؟ آیا راجع به غنائم جنگی است؟ که چون در زمان خلفاء جور می‏رفتند جنگ می‏کردند، غنائم جنگی به دست می‏آوردند، توی این غنائم غلام‏ها بود، کنیزها بود، اموال بود، مَرکَب‏ها بود، اینها را بین سربازها و کسانی که رفته بودند به میدان جنگ و شرکت کرده بودند، تقسیم می‏کردند. و قطعاً می‏دانیم خمس و یک‌پنجم غنائم مال امام است. و امام؟ع؟ که گوشه خانه نشسته بودند، کسی به ایشان اعتنا نمی‏کرد که یک‌پنجم غنائم را برای آن بزرگوار ببرند. حق امام هم داخل در غنائم بین مردم تقسیم می‏شد. شیعیان مضطرب می‏شدند،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 60 *»

نگران می‏شدند، می‏آمدند خدمت ائمه؟عهم؟ سؤال می‌کردند که آقا غلامی ‌به ما داده‏اند یا کنیزی به ما داده‏اند و از غنائم است، مرکبی داده‏اند، اموالی داده‏اند، اینها را چه کنیم؟ می‏دانیم یک‌پنجم حق شما داخل این غنائم است. امام می‏فرمودند ما بر شما دوستان و شیعیانمان حقّمان را حلال کردیم. حق ما بر شما مباح. حقی که از ما در این غلام یا این کنیز یا این مرکب یا این مال هست، به شما بخشیدیم. بر شما حلال. تصرفتان حلال است. اما بر دشمنانمان یعنی سنی‏ها نمی‏بخشیم،آنها حرام می‏خورند، حرام سوار می‏شوند، حرام کنیز را تصرف می‏کنند، و همین‌طور سایر تصرفات. از آنها راضی نیستیم و بر آنها حرام می‌دانیم و حلال نمی‏کنیم.([26]) شاید مراد این باشد و تقریباً اکثر فقهاء هم همین را گفته‏اند.

حالا نباید این بحث فقهی بشود، ولی بد نیست عرض کنم. یا مراد امام؟ع؟ این است که ما حق خودمان را بر شیعیانمان حلال کردیم، به این معنی که سهم امام؟ع؟ داده می‏شود به شیعیانی که صالح و باتقوا هستند و مخارج لازم زندگی را ندارند. جوان شیعه می‏خواهد ازدواج کند پول ندارد مثلاً، یا ازدواج کرده خانه ندارد، کار و کسبی ندارد، سرمایه ندارد و یا مقروض است. امام؟ع؟ اجازه فرموده‏اند که از سهمشان به اینها داده شود. البته شرطش ایمان و تقوا است و بعد هم مخارج لازم است، نه مازادِ مخارج لازم، هرزگی‏ها و اضافه‌کردن‏ها و دختر عروس‌کردن‌ها و پسر دامادکردن‌ها و مهریه‏های سنگین از سهم امام پرداختن و جهیزیه‏های سنگین از سهم امام دادن و امثال اینها؛ نه، اینها همه‏اش حرام است. آن مقداری که برای اداره یک زندگی معمولی نیازمند هستند ائمه اجازه فرموده‏اند. شاید مراد از این حدیث که ما بر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 61 *»

شیعیانمان خمسمان و سهممان را مباح کردیم، همین یک موردش باشد. بگذریم.

آن‌کسی که می‏خواهد خمس بپردازد البته به جهت تعبد، عبودیت و بندگی، خمسش را ان‌شاءاللّه می‏دهد. اما در دل بدش نمی‏آید که اگر می‏بخشیدند بهتر بود! اگر خمس قرار نمی‏دادند و پرداخت یک‌پنجم منفعت را واجب نمی‏فرمودند بهتر بود! این «چه‌بهترها» همین است که الظالم یحوم حوم نفسه با اینکه از بندگان خدا هستند. خدا می‏فرماید فمنهم ظالم لنفسه از همین‏هایی که بندگان ما هستند و چه‏بسا به ظاهر هم عبودیت و تعبد دارند، اینها محورشان خواسته‏های نفسانی است. گرد خود می‏چرخند و در همه امور به فکر منفعت خودند. این هم که حالا خمس می‏دهد یا زکات می‏دهد یا نماز می‏خواند یا روزه می‏گیرد، باز هم به جهت این است که به او گفته‏اند که اگر این کارها را بکنی تو را به بهشت می‏بریم و اگر نکنی تو را به جهنم می‏بریم. اگر به صورت عبادت هم انجام می‏دهد باز به نفع خودش و برای خاطر خودش است. باز هم محور خود او است. الظالم یحوم حوم نفسه. پس این مطلب معلوم است.

بعد امام؟ع؟ و منهم مقتصد را معنی می‏فرمایند و المقتصد یحوم حوم قلبه مقتصد، که دسته‏ دیگری از بندگان خدا هستند، محور در امور آنها قلب آنهاست. ــ که مراد از قلب در اینجا همان عقل است ــ محور امور ایشان در جمیع امورشان عقل است العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان([27]) عقل آن است که به وسیله‏ آن خدا عبادت می‏شود و درجات بهشت کسب می‏شود. حالا این اهل اعتدال ــ که عرض کردم شامل انبیاء و نقباء و نجباء است، و به طور کلی شامل شیعیان کامل امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است. شیعیان کامل امیرالمؤمنین، در درجه‏ اول انبیاء و در درجه‏ دوم نقباء و در درجه‏ سوم نجباء هستند ــ اینها به حسب مقامات و منازل

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 62 *»

خودشان، به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ معرفت نورانیت دارند، و به واسطه این معرفتِ نورانی عقل در وجود اینها حاکم است، محور برای اینها عقل است.

پس المقتصد یحوم حوم قلبه. چون قلبشان منوّر به نور عقل است و نفس اماره بالسوء در آنها وجود ندارد بلکه به طور کلی نفس ترقیات خودش را کرده و به مقامات عالیه از ترقی رسیده، نفس در آنها اخت‌العقل شده، وزیر عقل شده و در کنار عقل و در پرتو عقل قرار گرفته؛ پس عقل در آنها فعّال و فرمانده است، و محور در آنها عقل است. المقتصد یحوم حوم قلبه در گِرد عقل در حرکت است، محور برایش عقل است، آن هم عقلی که به نور محمد و آل‌محمد؟عهم؟ نورانی شده است. عقلِ نورانی‏شده به نور ایشان دیگر خطا نمی‏کند، لغزش ندارد، مشوب نیست. ما نمی‏توانیم به عقلمان رفتار کنیم، چون عقل ما مشوب است. همانی که به او عقل می‏گوییم، چه‏بسا نفس اماره بالسوء باشد. چه‏بسا طبیعتی باشد که کاملاً برخلاف اولیاء باشد. طبعی باشد مخالف با نور اولیاء؟عهم؟. ما نمی‏توانیم بگوییم به عقلمان رفتار می‏کنیم، مگر رفتارمان را به موازینی که خدا قرار داده ــ که آن موازین بزرگان دین هستند ــ بسنجیم. عقل من چنین می‏گوید! خواست من چنین است! رأی من این است! پسند من این است! من این‏طور فکر می‏کنم! اینها همه در عرصه‏ ناقصین حرف‏های بی‌ارزش است، هیچ ارزشی ندارد! باید بگوید پیشوای من، مرجع من، امام من چنین فرموده. حالا اگر عقل من هم با آن مطابق هست بهتر، و اگر مطابق نیست معلوم می‏شود که عقل نیست، هویٰ است، هوس است. ولی کاملین و انبیاء این‏طور نیستند، عقل آنها مشوب به طبعشان نیست، عقل آنها خالص و نورانی است. چون چنین است برای آنها محور است و همه امورشان مطابق با عقل نورانی ایشان است.

پس المقتصد یحوم حوم قلبه کاملین و انبیاء؟عهم؟ برگرد قلب که همان عقل است در حرکتند. اینجا قلب به معنای عقل است. دل هم اگر گفته شود، به دل معنی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 63 *»

شود؛ مراد از قلب به معنای دل همان عقل است. فرمود مَثَل العقل فی القلب کمثل السراج فی البیت([28]) عقل در دل عاقل مثل چراغ در میان خانه است. چراغ، خانه را روشن می‏کند و دیگر در خانه تاریکی نیست. در دل عقلای کاملین چون عقل تابنده است، از این جهت قلب هم اگر بفرمایند مراد همان عقل است.

بعد درباره دسته سوّم امام؟ع؟ فرمود و السابق یحوم حوم ربه عزّوجلّ اینکه خدا فرمود بعضی از بندگان ما سبقت‏گیرنده به خیرات هستند؛ امام؟ع؟ فرمود این سابق به خیرات محورش پروردگارش است، او بر گرد پروردگارش طواف می‏کند. در جمیع امورش خدا، محور کارش خدا، همه امورش به برکت نور معرفت و نور فؤاد است. محور امورش فؤاد است که برای اهل فؤاد همان پروردگارِ ظاهر است. چون خدا برای بندگانِ فؤادی به فؤاد ظاهر شده، و آنها کسانیند که در همه‏ امورشان خدا را در نظر دارند و دیگر حتی عقل آنجا در برابر نور معرفت و نور فؤاد به حساب نمی‏آید. آنجا عقل هم نمی‏تواند حکمی ‌داشته باشد. عقل هم در مقام عبودیت برآمده و خاضع و خاشع شده، و در نزد نور معرفت و نور تجلی پروردگار به زانو درآمده. عقل هیچ حکمی ‌ندارد. اینجا است که عرفاء اصطلاحی خواسته‏اند یک سوء استفاده‏ای بکنند و اسم این را عشق گذاشته‏اند. می‌گویند شخص عارف محورش عشق است، او دیگر عقل سرش نمی‏شود، عقل در نزد نور عشق و تابندگی عشق هیچ‏کاره است. اصلاً عقلی نمی‏ماند. آری،

عشق چون آید برد عقل دل فرزانه را   دزد عاقل می‏کُشد اول چراغ خانه را

این‏جور گفته‏اند. وقتی که نور عشق در دل عارف بیاید اول کاری که می‏کند عقل او را می‏کُشد. نور عقل را در دلش خاموش می‏کند که دیگر عقل نتواند در برابر نور عشق حکمی داشته باشد و مصلحت‌اندیشی کند و میزان در دست بگیرد و نفع

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 64 *»

و ضرر و خیر و شرّ را با میزان عقلانی بسنجد. می‏گویند نه، عارف کارش از عقل می‏گذرد، عشق در او حکومت می‏کند. از این جهت سر از پا نشناخته به فکر منفعت و ضرر خود نبوده در راه محبوب و معشوق خود چه‏بسا از جان می‏گذرد. از همه‏چیز می‏گذرد.

عرفاء اینجا خیلی حرف می‏زنند. ولی همه‏اش حرف است، حرف است و حرف است و حرف، و نوعاً هم بحمداللّه می‏دانید. ولی وقتی که محمد و آل‌محمد؟عهم؟ این مطالب را می‏فرمایند تعبیر به محبت می‌آورند. کلمه عشق خیلی کم است، و در همین عشق نفسانی هم به کار رفته. افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبّها بقلبه([29]) به معنای همین محبت‏های نفسانی است. ممکن است همین یک حدیث باشد یا یک حدیث دیگری هم باشد. ائمه؟عهم؟ کلمه عشق را خیلی کم فرموده‌اند، ولی محبت فرموده‏اند.

در اینجا هم می‏بینیم و السابق یحوم حوم ربّه سابق به خیرات آن کسی است که محور او پروردگار او است یعنی محور او نور معرفت و تجلی خداست که به تعبیر شیخ‌مرحوم­ فؤاد است. فؤادی هم که در اهل معرفت متجلی شد به برکت نور آن فؤادی است که حقیقت فؤاد و فؤاد کلّی است، که فؤادِ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. آنها هم از درجات فؤادی بهره‏مندند. بگذریم. مراد از «سابق به خیرات» امامند. امام به واسطه آنکه حقیقت فؤاد در او فعلیت دارد، و این‏قدر حقیقت فؤاد در او فعلیت دارد که شده همان حقیقتی که هرکس شناخت او را خدا را شناخته. من عرف نفسه فقدعرف ربّه([30]) یعنی من عرف امامَه فقدعرف ربَّه. حقیقت هرکسی، آن حقیقتی که نور خداست، امام او است. نفسی که شناخت او شناخت خداست، برای انبیاء برای

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 65 *»

بزرگان، برای ما، همه، امام است. و او است که فؤاد حقیقی است، در همه‏ عوالم، حتی در همین عالم جسم، در همین جسم ظاهری عنصری هم باز فؤاد متجلی در این است. و خود این فؤاد است. اصلاً همین، همینی که در این عالم دیده می‏شد، این آیه معرفت خداست. حتی در همین مقام جسمانی عرضی عنصری دنیوی نور خدا بودن، اسم خدا بودن، تجلی خدا بودن بر او صدق می‌کند. از این جهت جمیع معاملات با او معامله‏ با خداوند شده است. دستش دست خداست. پایش پای خداست. چشمش چشم خداست. گوشش گوش خداست. همه‏ کارها و امورش در همین جوارح ظاهری دنیوی عنصری به خدا نسبت دارد. علتش هم این است که فؤاد به طور حقیقت و تمامیت و کلیتِ خود در ایشان متجلی است، نه در غیر ایشان. در غیر ایشان فؤاد به حقیقت و جامعیت خود نیست و ظاهر نشده است. در رتبه‏ انبیاء فؤادِ مرتبه عقلانی استخراج می‌شود. فؤادِ استخراج‏شده‏ از مقام نفس، در مقام بزرگان و کاملین است، آنها فؤادی که دارند فؤاد این‏طوری است. استخراج‏شده است، عکس است، نه اینکه حقیقت فؤاد باشد. اما چهارده معصوم صلوات‌اللّه علیهم اجمعین در جمیع عوالم امکانی، در هزارهزار عالم که متجلی شده‏اند، فؤاد حقیقیِ کلّیِ اصلیِ اوّلی در ایشان ظاهر و متجلّی شده است. از این جهت آیات تعریف و تعرف ــ به طور حقیقت اولیه ــ ایشانند که مرحوم آقای شريف طباطبائی­ بارها می‏فرمایند که آیه‏ تعریف و تعرف خدا کسانی هستند که از نزد خدا آمده‏اند، نه دیگران. و از نزد خدا نیامده‌اند مگر محمد و آل‌محمد؟عهم؟. یعنی از مقام لاهوت، از عالم اسماء و صفاتِ خدا هیچ‏کس در این عوالم امکانی نیامده، مگر این چهارده نفس مقدس صلوات‌اللّه علیهم اجمعین، که اصل ایشان عالم اسماء و صفات خداست. و در هرجای دیگری که هستند، آنجا بالعرض ظاهر شده و در آنجا برای خلق تجلی کرده‏اند، وگرنه اصل اوّلی ایشان عالم اسماء و صفات خداست.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 66 *»

اگر بگویند محمد و آل‌محمد؟عهم؟ قبل از اینکه در عوالم امکانی و عوالم خلقی بیایند کجا بودند؟ جایشان کجا است؟ در جواب چه باید بگوییم؟

باید بگوییم محمد و آل‌محمد؟عهم؟ عالم اسماء و صفات خداوندند، آنجا بودند و آنجا خواهند بود. اصلشان آنجا است. چون اصلشان آنجا است جمیع اسماء و صفات خدا ــ چه اسماء و صفات قدس، چه اسماء و صفات اضافه، چه اسماء و صفات خلقی، هرچه بگوییم ــ ایشان بوده‏اند و جایشان هم آنجا بوده. بعد در این عوالم امکانی که ظاهر شدند آن مقام در این تجلیات متجلی شده. حالا تازه اگر بگوییم فؤاد، ــ فؤاد مخلوق اوّل است. بعد عقل است. بعد نفس است ــ تازه اگر بگوییم فؤاد، از عالم خلقی ایشان خبر داده‏ایم.

مقصود این است که در همه‏ مراتبشان، ــ از جمله این مرتبه ظاهری بشری ــ محورِ امام ربّ امام است. السابق یحوم حوم ربه سابق به خیرات که عترت طاهره و ائمه‏ هدی؟عهم؟ هستند، ایشان محورشان پروردگارشان است. یحوم یعنی یطوف، دور می‏زنند و می‏گردند بر گرد پروردگار خود، که مراد همان نور معرفت و نور فؤادی است که در ایشان متجلی است. دیگر عقل در نزد یک‏چنین نوری خاضع است و در عبودیت و خضوع و خشوع به سرمی‏برد.

از این جهت و به واسطه‏ این امر است که این بزرگواران برای ارث‌بردن کتاب و قرآن برگزیدگان خدا شده‌اند. یعنی مثل رسول‌الله؟ص؟ هستند. ظاهر کتاب، باطن کتاب، همه مراتب قرآن در ایشان و با ایشان است، جدا از ایشان نیست. قرآن هدایت می‏کند، ایشان هدایت می‏کنند. قرآن شفا است، ایشان شفاء هستند. قرآن نور است، ایشان نور هستند. قرآن ذکر خداست، ایشان ذکر خدا هستند. امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه فرمودند ذکرنا اهل‌البیت شفاء من الوعک([31]) همین‏قدر یاد کنید ما را شفای از

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 67 *»

بیماری‏ها است. مخصوصاً بیماری‏هایی که خیلی نقاهت دارد و انسان در آن بیماریی‌ها ناتوان می‏شود، آن را تعبیر به وعک می‏آورند. فرمود یاد ما شفای از یک‏چنین بیماری‏هایی است. بعد فرمود ذکرنا ذکر الرحمن([32]) یاد ما کردن یاد خدا نمودن است. یعنی شما یا‌رسول‌الله بگویید، مثل این است که یا‌اللّه گفته‏اید. یاد رسول‌الله یاد خداست. یا‌امیرالمؤمنین بگویید، یا‌‌اللّه گفته‏اید. یا ‌فاطمة الزهراء بگویید، یااللّه گفته‏اید. تفاوت نمی‏کند، هیچ فرق ندارد. ایّاًما تدعوا فله الاسماء الحسنی،([33]) فاطمه بگویید حسن بگویید حسین بگویید، امروز یا بقیةاللّه بگویید یااللّه گفته‏اید. هراسمی ‌از اسم‏های خدا را ببرید درست است. خدا را اسم برده‏اید. حالا یااللّه بگویید یارحمان بگویید یارحیم بگویید، یا اینکه یامحمد بگویید و الوهیت خدا را در محمد ببینید. یارحمان بگویید رحمت خدا را در آن بزرگوار ببینید. یارحیم بگویید و رحمت خدا را در امیرالمؤمنین و سایر ائمه هدی؟عهم؟ ببینید؛ خدا را با اینها خوانده‏اید و اسم خدا را برده‏اید.

آری، همان‏طور که قرآن اسم خداست، قرآن ذکر خداست، ــ یکی از اسماء قرآن ذکر است، نور است ــ ایشان هم نورند، ذکرند، شفاء هستند، دردهای ظاهر و باطن را برطرف می‏کنند.

بَزَنطی یکی از راویانی است که از حضرت رضا صلوات‌اللّه‌علیه روایت می‏کند، ایشان اول واقفی‌مذهب بود، یعنی بر وجود مبارک موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ متوقف شده بود و عقیده‏اش این بود که حضرت نمرده‏اند، حضرت زنده هستند و غائب شده‏اند، و آن امامی ‌که ظاهر می‏شوند و مهدی آل‌محمدند ایشان هستند. درنتیجه وقتی که ایشان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 68 *»

را زنده بداند، دیگر به امامت علی‌بن‌موسی الرضا؟ع؟ اقرار نمی‏کند، و واقفی می‏شود. ولی ایشان به ضلالت افتاده بود گمراه شده بود. متوجه شد که حضرت تشریف دارند و عده‏ای از شیعیان به ایشان گرویده‏اند و به امامت ایشان اقرار کرده‏اند. سؤالاتی را برای حضرت نوشت، اما مهم‌ترین سؤالی که در نظرش بود را فراموش کرد از حضرت بپرسد. حضرت همه‏ آن سؤالات را پاسخ دادند، بعد به او فرمودند مهم‌ترین سؤالت را فراموش کردی! یقین کرد که حضرت امامند. بعد از حضرت خواست که آقا اجازه بفرمایید گاه‏گاهی خدمتتان برسم و تنها خدمتتان باشم. فرمودند بسیار خوب، هروقت مصلحت باشد تو را خبر می‏کنم. می‏گوید یک‌روزی نزدیک مغرب حضرت غلامشان را با مرکبی فرستادند که بیا. می‌گوید رفتم و نماز مغرب و عشاء را با امام خواندم. تا نیمه‏های شب حضور حضرت بودم، و حضرت فرمایش می‏فرمودند، ــ ولی نمی‏گوید به من چه گفتند ــ خیلی خوشحال بودم. شب گذشت، حضرت به خادم فرمودند آن جامه‏ خواب من که در آن می‏خوابم برای بزنطی بیاور. دستور فرمودند. خادم هم همان جامه‏ خواب را ــ حالا رختخواب بوده، ملافه بوده، هرچه بوده ــ آن را برای من آورد. حضرت فرمودند اینجا استراحت کن، بخواب. می‏گوید با خودم گفتم بزنطی خیلی مقام داری، خیلی در نزد حضرت محترمی ‌که این‏جور تو را احترام می‏کنند. می‏گوید تا این به دلم گذشت، حضرت می‏خواستند تشریف ببرند، نشستند کنار من و فرمودند: بزنطی! فکر نکنی یک‌وقتی که به این کار من، تو بر سایر اخوانت فضیلت و برتری پیدا کردی و از دیگران نزد ما مثلاً عزیزتر شدی. نه، امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه تشریف بردند به عیادت صعصعة بن صوحان، مریض شده بود، حضرت به عیادتش تشریف بردند و احترامش کردند، عیادتشان را طول دادند، در کنارش زیاد نشستند. وقتی که می‏خواستند برخیزند و تشریف ببرند، فرمودند: صعصعه! نکند به برادرانت فخر بفروشی و بر آنها به این کار مباهات کنی. نه، این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 69 *»

وظیفه‏ای بود که اقتضا کرد ما وظیفه‏مان را انجام بدهیم. حالا چه بوده؟ حضرت نفرمودند. مقصود بیان امر امامت است. خواستند بفرمایند بزنطی! فکر نکنی که حالا بر دیگران برتری داری و بخواهی به سایر برادرانت این کرم ما و فضل ما را بفروشی. نه.([34])

امام یعنی این. امام مثل قرآن است. قرآن هدایت می‏کند، ظاهر و باطن را اصلاح می‏کند. امام؟ع؟ هم وارث قرآن است، ظاهرش را اصلاح فرمود، از واقفی‌بودن نجاتش داد. باطنش را هم اصلاح فرمود که نکند مبتلا به کبر و عجب و نخوت بشود و به این وسیله بخواهد بر سایر برادران ایمانی خود افتخار کند، و آنها را در چشم خود حقیر بشمارد. امام باطنش را حفاظت فرمودند و اصلاح کردند و این درد باطنی را از او برطرف فرمودند.

امیدواریم امام‌زمان ما صلوات‌اللّه‌علیه به فضل و کرمشان، به عنایت و لطف و آقاییشان بیماری‏های ظاهر و باطن ما را مداوا فرمایند، امور ظاهری و باطنی ما را اصلاح فرمایند، و به بدی‏های ما نگاه نکنند، بلکه به آقایی و کرمشان با جمیع اخوان و اخوات ایمانی ما رفتار بفرمایند، و دست عنایتشان را از سرمان برندارند. بفهمیم که در عنایتشان هستیم. و البته می‏فهمیم، ولی طوری باشد که در دل‌هامان عنایت و لطف و کرمشان را احساس کنیم. و ان‌شاء‌الله از آن بزرگوار فراموش نکنیم. آن بزرگوار هم ما را از چشم عنایت خود دور نداشته باشند، و این عنایت‏ها را به عنایت‏های آخرتی متصل بفرمایند. اللهم صلّ علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوةً کثیرةً تامةً زاکیةً متواصلةً متواترةً مترادفةً کافضل ما صلّیت علی احد من اولیائک.

و عجّل فرج ولیّک صاحب‌الزمانݡ

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 70 *»

 

مجلس ششم

 

(شب سه‌شنبه ـــ 25 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 71 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

خداوند بندگان خود را به سه‌دسته تقسیم می‌فرماید، و از میان این بندگان دسته‌ای را برگزیده است که صفت ایشان را مشخص می‏فرماید و لازمه رتبه‏ ایشان را بیان می‌کند به اینکه در جمیع خیرات بر همه‏ خلق سبقت‏گیرنده هستند. ایشان برگزیدگان خدا هستند برای اینکه بعد از رسول‌خدا؟ص؟ وارث قرآن باشند.

و عرض کردم این مسأله از مسائل مهم اسلامی ‌است، و خداوند این آیات را که نازل فرمود برای همین بود که امت باخبر باشند و حق عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم اجمعین را بشناسند و به مقام و منزلت ایشان بعد از رسول‌خدا؟ص؟ واقف شوند. و از طرفی خداوند رحمت و فضل خود را بیان می‏فرماید که بعد از آنکه بر بندگان خود ترحم فرمود و از میان ایشان رسول‌الله؟ص؟ را برانگیخت و برگزید، و همین‌طور به بندگان خود نعمت بخشید و رحمت فرمود و کتاب خود را بر رسول خود؟ص؟ نازل کرد؛ همچنین به فضل خود و کرم خود بر بندگان خود ترحم فرمود و به ارث داد کتاب را به کسانی که ایشان ــ در میان خلق ــ از همه‏ خلق به جمیع خیرات پیشی‏گیرنده هستند، و شایسته‏ این مقام و منزلتند. از این جهت در این آیه می‏فرماید: ذلک هو الفضل الکبیر این فضل بزرگ خدا بر همه‏ بندگانش است که در میان ایشان چنین کسانی را برگزید؛

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 72 *»

که اگر خدا آنان را برنگزیده بود، ما از منزلت و مقام ایشان خبردار نمی‌شدیم. و اگر این گزینش انجام نشده بود، بعد از رسول‌خدا؟ص؟ همه در ضلالت بودند. پس این فضل بزرگی است که خداوند شامل حال بندگانش فرموده است.

و از برکات این بزرگواران که خدا ایشان را برگزیده است، اهل اعتدال مشخص شده‏اند که در میان بندگان خدا معتدل‏ها آنانی هستند که در تبعیت این بزرگواران هستند. و همچنین از برکات ایشان سایر بندگانی که در بندگی قاصرند، در بندگی مقصرند، ــ هم به حسب رتبه، قصور از بندگی دارند؛ و هم به حسب اقتضای رتبه، تقصیر در بندگی دارند ــ که اینها را خداوند معرفی می‏فرماید که ظالم به خود هستند و به واسطه‏ ارتکاب معاصی به خود ظلم می‏کنند و غضب و خشم خدا را برای خود می‏خرند. اما به برکت ولایتشان، محبتشان، ایمانشان و به برکت همین سابقین به خیرات خداوند بر آنها ترحم می‌فرماید و از گناهان ایشان می‏گذرد و ایشان را داخل جنات عدن می‏کند، و به آن زینت‏ها ایشان را زینت می‏فرماید و به آن لباس‏ها ایشان را مفتخر می‏سازد؛ رفع همّ و غمّ از ایشان می‏کند؛ فزع و هول قیامت را از ایشان برطرف می‏کند؛ نگرانی و دلهره‏ از عذاب ابدی را به برکت داخل‌ساختن در آن بهشت‏ها از ایشان برطرف می‏فرماید. آنگاه ایشان هم در مقام سپاسگزاری برمی‏آیند و می‏گویند خدا را سپاسگزاریم. و سپاسگزاری شأن خداست و برای خداست که ما را آمرزید، همّ و غمّ و غصه و اندوه ما را برطرف ساخت، پروردگار ما آمرزنده‏ گناهان ما است و سپاسگزار اعمال ناقابل ما و محبت‏های ناقابل ما به خاندان رسالتش صلوات‌اللّه علیهم‌اجمعین است. و از فضل خودش به ما کرامت فرمود، نه اینکه ما استحقاق داشته باشیم، بلکه از فضل و کرمش ما را در این خانه‏ همیشگی و خانه ابدی جای داد که در این خانه برای ما سختی و زحمت نیست، و همچنین خستگی و کسالت در این خانه‏ها برای ما نخواهد بود.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 73 *»

ائمه ما سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین مژده داده‏اند و فرموده‏اند این آیه‏ شریفه درباره‏ ما و درباره اهل معرفت ما، و درباره کسانی است که معرفت ما را ندارند اما به واسطه‏ محبت به ما و اقرار به ولایت ما اینها هم ملحق به ما هستند.([35]) این آیه شریفه فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه فرمود مخصوص ما است، «مخصوص ما است» که می‏فرماید، می‌تواند دو معنی داشته باشد: یکی اینکه مخصوص ما است، یعنی مخصوص کسانی است که به امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام‌اللّه‌علیهما نسبت دارند، و در نتیجه به رسول‌الله؟ص؟ نسبت دارند؛ که می‌دانیم در میان ایشان ائمه هدی؟عهم؟ هستند، و همچنین ساداتی که صاحب مقام و منزلت و رتبه هستند مثل امامزادگانی که صاحب مقامند، و همچنین ساداتی که اهل عصیان و اهل معصیتند و حتی چه‏بسا اعتراف به مقام ائمه هدی نداشته باشند، معرفتی به مقام و منزلت ایشان نداشته باشند، اما انکاری هم از امر ایشان نداشته و نسبت به دین و حقایق و معارف دین انکاری و الحادی نداشته باشند، اینها را «ظالم‌لنفسه» می‏گویند. صاحبان مقام و منزلت از سادات را مثل امامزادگانی که صاحب مقامند، اینها را «مقتصد» می‏گویند که اهل معرفتند و به مقامات و شئونات ائمه؟عهم؟ عارفند. و «سابق بالخیرات» در میان ایشان ائمه هدی؟عهم؟ هستند. این یک معنی که از بعضی از احادیث برمی‏آید که مراد امام؟ع؟ این سه‌دسته هستند که عرض شد.

و از همین دسته روایاتی که آیه را این‏طور تفسیر فرموده‏اند، برمی‏آید که وقتی می‏فرمایند: «این آیه مخصوص ما است» یعنی مخصوص ما و شیعیان ما است و شیعیان ما دو دسته هستند: یک دسته شیعیانی که اهل معرفتند و عارف به مقام و منزلت امامند که کاملین و اهل معرفت نورانیت باشند. و یک دسته شیعیانی هستند که سنی نیستند، نه اینکه اهل معرفت باشند، نه، سنی نیستند. معرفت نورانیت هم

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 74 *»

ندارند. اما این مقدار متوجه هستند که ائمه؟عهم؟ از طرف خداوند امامند و اِتّباع و اطاعتشان واجب و لازم است. اینها به واسطه‏ نداشتن معرفت نورانیت چه‏بسا مرتکب معاصی می‏شوند، اینها را «ظالم‌لنفسه» می‏گویند.

از احادیثی هم استفاده می‏شود که تمام کسانی که به این دو طور با ائمه هدی؟عهم؟ نسبت پیدا می‏کنند، مرادند. به همین جهت اگر هم فرمودند این آیه مخصوص ما است، یعنی مخصوص ما و مخصوص شیعیان کامل ما و شیعیان ناقص ماست، همه‏ اینها در این آیه مذکورند و اینها هستند که نجات می‏یابند و داخل بهشت‏های عدن می‏شوند، این آیات در وصف ایشان است، و از غیر ایشان دیگر سخنی در میان نیست. یعنی از منکرین مقامات و شئونات ائمه‌هدی؟عهم؟ سخنی در میان نیست. چرا؟ زیرا در آیات بعدی ذکر آنها شده.

آنهایی که داخل بهشت نمی‏شوند و در این بهشت‏ها ساکن نخواهند شد، از آنها در این آیات سخنی نیست. مخصوص به شیعیان است. و شیعیان در این آیه به دو دسته تقسیم شده‏اند: یک دسته نسبت به خود ظالمند، و اینها اهل رتبه‏ نقصانند که در اثر نداشتن معرفت نورانیت به معاصی و ارتکاب معصیت مبتلا می‏شوند. امامِ خود را شاهد بر خود می‏دانند اما معرفتشان به آن درجه نرسیده است که امام را ــ در همه حالات خود ــ در کنار خود مشاهده کنند. امام را امام خود و حجت خدا بر خود می‏دانند، اما معرفتشان به آن درجه نرسیده است که حجت خدا را در ظاهر و باطن خود واقف و آگاه بدانند. و نوعاً می‏دانیم با اینکه این مطلب مطلبی است که همه‏ شیعه اقرار دارند که ائمه؟عهم؟ حجت‏های خدا هستند، شاهد خدا بر خلق هستند، با اقرار و اعتراف به همین امر می‏بینیم اینها در رعایت احترام امام کوتاهی دارند. و در میان شیعیان می‏بینیم اهل بصیرت واستبصار که باید از همه دقیق‏تر باشند و مراقبت بیشتری داشته باشند که ــ تقریباً می‏توان گفت ــ چون نعمت خدا و فضل خدا بر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 75 *»

ایشان بیشتر شده، باید خضوع و خشوع ایشان و عبودیت ایشان بیشتر باشد. چه عرض کنم؟! نگویم بهتر است. پس مقامی ‌که در اینجا ذکر شده مقام ظالمین به نفس و ظلم‏کنندگان به خود است که ــ عرض کردم ــ کسانی هستند که در رتبه نقصان واقفند.

دسته بعدی «مقتصد»ند، اینها به اعتدال حقیقی معتدلند، اینها به امام توجه دارند و اهل معرفتند. در حدیثی فرمود عارف به امامند، معرفت به امام دارند، امام را در تمام حالات اسوه خود قرار داده و به مقتضای این معرفت رفتار می‏کنند. اینها به حسب تقسیم‏بندی مکتب شیخ‌مرحوم­ سه دسته‏ کلی هستند: انبیاء و نقباء و نجباء. (حال انبیاء تقسیم می‏شوند به مرسل و غیرمرسل، انبیای اولواالعزم و غیر اولواالعزم. نقباء تقسیم می‏شوند به نقبای کلی و نقبای جزئی. نجباء هم تقسیم می‏شوند به نجبای کلی و نجبای جزئی. اینها تقسیم‏بندی‏هایی است که به حسب مقام و منزلت برای ایشان است) پس می‏گوییم اهل اعتدال حقیقی سه‌دسته هستند: انبیاء، نقباء و نجباء، اینها تمام جزء این دسته هستند.

در همین زمان، الآن که عرض می‏کنیم، نه تنها به انبیای گذشته نظر داریم، بلکه هر سه‌دسته در همین زمان، الآن موجودند. یعنی انبیاء هستند، الآن چهار نبی زنده هستند. اینها شیعیان خالص و سابقین از شیعیانند که متمسک به ذیل عنایت بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه هستند و نسبت به امام صاحب معرفتند. و در جمیع شئون خود اقتداکننده‏ به حضرت هستند، مقتصدند. ما الآن باید این چهار نبی زنده را صاحب مقام اعتدال کاملِ رتبه‏ نبوت بدانیم. و این تعبیر و منهم مقتصد، اول شامل این چهار نبی زنده است. به اعتبار اینکه خضر؟ع؟ را هم بعضی‏ها پیغمبر دانسته‏اند؛ ایشان، ادریس، الیاس و عیسی؟عهم؟ این چهار پیغمبر الآن در میان شیعیانِ بقیةاللّه صلوات اللّه علیه، درجه‏ اول را دارا هستند. ایشان در این مقام و در این اعتدال سابق بر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 76 *»

نقباء هستند و بر نقباء به حسب مرتبه و مقامشان سبقت گرفته‏اند. ایشان به امام توجه دارند. و به واسطه‏ اعتدال مقامی ‌که دارند، در جمیع امورشان تابع امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه هستند، به این جهت است که در امر ولایت بقیةاللّه ثابت‏قدم هستند، در امر ایشان صاحب‏قدم و ثابت‏قدم هستند. ایشان بر سایرین پیشی‏گیرنده هستند.

البته زمان ائمه پیشین ما هم این چهار پیغمبر بوده‏اند، زمان رسول‌الله؟ص؟ این چهار پیغمبر بوده‏اند. انبیای گذشته به همین اندازه که اوصاف محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را می‏شنیدند و خداوند برای آنها فضائل ایشان را بیان می‌کرد و اوصاف آن بزرگواران را به ایشان ارائه می‏داد، به همان مقدار به رسول‌الله و ائمه هدی سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین اقتدا می‌کردند. اما این چهار پیغمبر که زنده مانده‏اند خداوند بر ایشان این لطف و مرحمت را فرموده و این تفضل را کرده که رسول‌الله را درک کرده‌اند، امیرالمؤمنین را درک کرده‌اند همین‏طور ائمه‏ هدی؟عهم؟ را درک کرده و تا امروز شیعیان بقیةاللّه هستند.

پس این و منهم مقتصد که خدا می‏فرماید یک دسته بندگان «مقتصد» هستند معلوم است که این انبیای چهارگانه داخل همین مقتصدین هستند. امام فرمودند: سابق بالخیرات که در این آیه فرموده ما هستیم. پس جای این چهار پیغمبر در این آیه‏ شریفه کجاست؟ ظالم به نفس که نیستند، پس جایشان در همین و منهم مقتصد است. یعنی صاحبان اعتدالند. اما اعتدال مقام نبوت. محور کار ایشان همان‏طور که عرض شد در جمیع امورشان عقل ایشان است که به نور امام؟ع؟ نورانی شده است، ثبات بر امر دارند و تسلیم امر امام هستند. و خداوند به برکت امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه بر ایشان ترحم و لطف می‏فرماید، افاضه‏ خیرات می‌کند. و ایشان در طاعت امام کوتاهی ندارند.

در روایات ذکر فرموده‏اند که وقتی که امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه ظاهر می‏شوند،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 77 *»

عیسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام از آسمان نزول می‏کند، خدمت حضرت می‌آید، موقع نماز که می‏شود امام؟ع؟ برای اینکه به دیگران مقام و منزلت خود را بفهمانند به عیسی خطاب می‏فرمایند که تقدّم بفرمایید جلو و برای نماز امامت کنید، عرض می‏کند که مقام، مقام شما است. حق، حق شما است. شما باید امامت بفرمایید. آنگاه عیسی؟ع؟ به امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه اقتدا می‏کند.([36]) و الحمدلله رب ‌العالمین این اقتداکردنِ عیسی به امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه در موقع ظهور، امری است که نه تنها شیعه روایت کرده، اهل سنت هم روایت می‏کنند. آنها هم می‏گویند عیسی در زمان مهدی آل‌محمد؟عهم؟ ــ حالا مهدی را هرچه معنی کنند، چون آنها اختلاف دارند ــ پس آن امامی ‌که می‏آید، آن مهدی که می‏آید و خدا آمدن و ظهورش را وعده فرموده و سنی‏ها هم قبول دارند؛ عیسی به او اقتدا خواهد کرد و پشت سر او نماز خواهد گزارد. و همین، موقعیت ایشان را نشان می‏دهد که الآن هم همین‏طور است. الآن هم عیسی در طاعت بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه کوتاهی ندارد، الیاس کوتاهی ندارد، ادریس کوتاهی ندارد، خضر؟ع؟ کوتاهی ندارد. و به واسطه همین مودت و محبت و اعتدال و اقتصادشان است که امام؟ع؟ با اینها مأنوسند.

در حدیث دارد که خضر؟ع؟ عمر طولانی دارد و از کسانی است که با امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه مأنوس است و امام؟ع؟ با او انس دارند. با امام معاشرت دارد، خدمت امام می‏رسد و در حضور امام؟ع؟ به سر می‏برد و از کسانی است که رفع وحشت و تنهایی از امام می‏کند.([37]) ــ نه اینکه امام بترسند. برای آن است که ما متوجه باشیم که امام؟ع؟ با ایشان معاشرت دارند ــ و همین، مقام و منزلت ایشان را نشان می‌دهد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 78 *»

پس در درجه‏ اول در میان اهل اقتصاد و اعتدال، انبیاء هستند که در این قسمت آیه ذکر شده‏اند و در وصفشان خدا فرموده و لایلتفت منکم احد و امضوا حیث تؤمرون.([38]) و لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون([39]) اینها از مقام و منزلت امام هیچ تخلفی ندارند و توجه به غیر امام نمی‏کنند، در تمام حالات در فرمان امام به سر می‏برند.

البته می‏دانیم مقام عیسی در میان این چهار نبی بالاتر است، به حسب رتبه‏ خودشان بر ایشان فضیلت دارد. چون عیسی از اولواالعزم است، و مقام و منزلتش از آن سه نفر دیگر بالاتر است. الیاس و ادریس و خضر؟عهم؟ در نزد عیسی خاضع و خاشعند. و از همین‌که او در آسمان است معلوم می‏شود مقامش بالاتر است. اگرچه ادریس و الیاس هم به تعبیری در آسمان‏ها هستند و به اعتباری نه، بلکه ادریس و عیسی در آسمان هستند و الیاس و خضر؟عهم؟ در زمین.

مقصود این است که چون در میان ایشان عیسی از اولواالعزم است، پس مقام و منزلت عیسی برتر و توجهش به امام؟ع؟ بیشتر و در اعتدال از سایرین بالاتر است.

بعد از ایشان می‏دانیم مقام نقباء است، نقباء اعتدالشان از اعتدال انبیاء پایین‏تر است و در حدی هستند که امامِ خود را به مقام نورانیت شناخته‏اند و در توجه به امام به اندازه‏ رتبه‏ خود کوتاهی ندارند، اینها در نزد امام؟ع؟ و به فرمان امام متصرفند، شأنشان خیلی عالی است، رتبه‏شان خیلی بالا است و طوری است که در وصفشان فرموده‏اند و ما بثلاثین من وحشة([40]) امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه با سی‌نفر از ایشان مأنوسند و معاشرت دارند به طوری که برای امام وحشتِ تنهایی نیست. عرض کردم این تعبیر برای این است که ما متوجه مقام آنان باشیم. وگرنه امام در مقام و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 79 *»

منزلت خودش تنها است. هیچ‏کس در آن مقام با امام نیست. و این تنهایی برای او وحشتی نیست. و این تعبیر «به انس‌گرفتن با سی‌نفر برای او وحشتی نمی‏ماند»، مثل این است که می‏گویند شما هم وقتی در طریق ایمان با یکدیگر مأنوس می‏شوید وحشتتان کم می‏شود. هرچه با هم بیشتر مأنوس باشید کمتر وحشت دارید. یعنی با یکدیگر انس می‏گیرید. انس‌گرفتن امام را هم تعبیر می‏آورند به اینکه برای او وحشتی نیست. یعنی امامی ‌که از همه خلق منقطع هستند و به واسطه نقصان رتبه‏ها با خلق مأنوس نمی‏شوند، چون در آنها کمال و نورانیت را می‏بینند، و آنها را حامل نور و فضل خود می‏یابند، با آنها مأنوس می‏شوند. نه اینکه امام وحشت داشته باشند، نه، آنها را به نزد خود می‏پذیرند و با آنها سخن می‏گویند. با آنها به مقداری که اعتدال آنها اقتضا می‏کند معاشرت دارند. آنها هم همیشه در نزد امام خاضع و خاشع هستند و روزبه‌روز امام برای ایشان تجلی بیشتری دارند و مقام معرفت نورانیت ایشان روزبه‌روز بیشتر می‏شود، و سیرشان به سوی خدا، به همین تجلیات، دائمی ‌است.

بعد هم می‏دانیم مقام نجباء است، نجباء به آن مقدار اعتدال ندارند و به اندازه اعتدالِ مقام و منزلت خود با امام؟ع؟ مأنوسند، اما شاید امام را نمی‏بینند، نوع اُنسشان با امام مثل نقباء نیست، از این جهت می‏فرمایند نجباء در زمان غیبت در نزد امام نیستند بلکه در بلاد متفرقند.([41]) همین‌که می‏فرمایند در بلاد متفرقند، بیان این است که منزلتشان به مقدار نقباء نیست ولی به اندازه اعتدالی که دارند داخل در این قسمت آیه هستند که و منهم مقتصد. اعتدالی که دارند باعث شده که امام علم به ایشان افاضه‏ می‏فرماید. اینها جهل ندارند، جهلشان نسبی است. و منزلت و مقامشان در نزد امام به طوری است که مرتکب هیچ معصیتی نمی‏شوند. میل به معصیت در وجود ایشان نیست، بلکه دائماً به واسطه طاعات خود و به واسطه عمل‌کردن به علم

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 80 *»

خود در ترقی هستند.

بعد از ایشان، نوبت به مقام شیعیان ناقصین می‏رسد که در این قسمت آیه داخلند فمنهم ظالم لنفسه اینها ظالم به خود هستند. و عرض کردم این تعبیر تعبیری است که شامل نوع شیعیان ناقص هست. و باید در این کلمه بیشتر فکر کنیم و همیشه نصب‌العین ما باشد که خدا ما را این‏طور معرفی کرده. البته به فضل و کرمش محبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را به ما داده، به فضل و کرمش اقرار به مقامات و شئونات ایشان را به ما داده، به فضل و کرمش به این وسیله ما را به ایشان منسوب کرده، با ایشان نسبت داریم و به همین تعبیر هم ما را مفتخر به عبودیت فرموده. خیلی بر ما منت گذارده که ما را از عِباد خود شمرده. خیلی منت است.

ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا ما کتاب را و قرآن را به ارث دادیم، به چه کسی؟ به آن کسانی که از میان بندگانمان برگزیدیم. در کلمه «بندگانمان» دقت بفرمایید، یعنی اسم بنده و عبد بر این سه دسته به حسب مقامات و مراتبشان گذارده شده، و داخل در عباد شده‏اند. فمنهم ظالم لنفسه. همین بندگانمان سه دسته هستند: یک دسته از بندگانمان، ــ چه افتخار بزرگی است که خدا به فضل و کرمش و به واسطه‏ لطف اولیائش ما را هم بنده گفته، و امیدواریم که به همین بندگی ان‌شاء‌الله باقی باشیم و از این بندگان خارج نشویم. و خدا نکند که خارج شویم که بنده خدا اگر نبودیم معلوم است بنده‏ شیطان و مسلماً اهل کفر و طغیان هستیم. اما با این کلمه خدا بر همه‏ ما منت گذارده، و این منت از برکت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است ــ یک دسته از بندگانمان فمنهم ظالم لنفسه میان بندگان ما یک‌دسته‏ای هستند که اینها به خود ظلم می‏کنند، به واسطه انجام معصیت به خود ظلم می‏کنند و رحمت ما را به واسطه ارتکاب معصیت از خود دور می‏کنند. نقمت و بلاهای ما را به واسطه معصیت‏هایشان برای خود می‏خرند. اینها ظلم به خودشان است. ما خواسته‏ایم اینها

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 81 *»

از برکات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ راحتی دنیا و آخرت داشته باشند، خیر دنیا و آخرت را داشته باشند، اما این کار را نمی‏کنند و از ما نمی‏طلبند، خودشان را در معرض رحمت‏های ما قرار نمی‏دهند، بلکه به واسطه معصیت‏ها به خودشان ظلم می‏کنند. اقتضای حالشان این است، استحقاق دارند که همیشه در بلا به سر ببرند. حالشان اقتضا دارد و استحقاقشان این است که همیشه نقمت ما بر آنها بریزد، رحمت برای آنها نباشد. اما کرم را ببینید، و یعفو عن کثیر([42]) ما از خیلی معاصیشان می‏گذریم و صرف‌نظر می‏کنیم، خیلی‏هایش را همین‏طور بدون مکافات و بدون مؤاخذه می‏آمرزیم. اما به واسطه بعضی از معصیت‏هایشان آنها را به بلاهایی مبتلا می‏سازیم. این گرفتاری‏ها، بلاها، غم‏ها، اندوه‏ها، قرض‌ها، مریض‏داری‏ها، گرفتاری‏ها، خواری‏ها، اینها را که می‏دهند برای این است که اگر اینها هم نباشد طغیان می‏کنیم. ظالم به خود هستیم و شدیداً طغیان می‏کنیم. اینها هم ان‌شاء‌الله نه از باب این است که خدا بر ما خشم کرده، از برکت اولیائش این هم یک نوع رحمت و یک نوع محبت و لطف است.

از این‌رو عرض کرده‏ام به این دعا که در ماه رجب می‌خوانیم توجه داریم یا من ارجوه لکلّ خیر و آمن سخطه عند کلّ شرّ یعنی خدایا به برکت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ منِ روسیاه، منی که ظالم به خود هستم، در یک موقعیتی هستم که به تو برای هر خیری امیدوارم. یا من ارجوه لکلّ خیر  یعنی با همه این روسیاهی‏ها، با همه‏ این بدی‏ها؛ اما خدایا من سرمایه‏ای دارم که به آن سرمایه امید هر خیری را به درگاه تو دارم. یعنی این‏قدر رویم به تو باز شده، این‏قدر رو دارم که هر خیری را امیدوارم. آخر سرمایه‏ من خیلی بزرگ است. محبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. خدایا به واسطه داشتن این محبت و مودّت، امید هر خیری را به درگاه تو دارم. تو خیر‌ها را برای چه کسی نگه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 82 *»

داشته‌ای؟ برای چه‌کسی خیرها را در خزانه داری، جز برای من؟ این‏قدر انسان در این دعا راه را برای خود باز می‏بیند. این نیست مگر به برکت محمد و آل‌محمد؟عهم؟. خدایا جمیع خیرات دنیایی تو را، جمیع خیرات آخرتی تو را من امیدوارم. چرا امیدوارم؟ این امید من بی‏جهت که نیست! من آنچه را که مایه‏ همه‏ خیرات است در دست دارم و آن محبت خاندان رسالت است. محبت حبیب‏ها و محبوب‏های تو است. و از آن طرف به واسطه‏ همین محبت و مودت است که خدایا و آمن سخطه عند کل شرّ، هر بلائی که به من برسد در نزد آن بلا خیالم جمع است، خاطرم آسوده است، که خدایا، نه از این جهت است که بر من خشم کرده‏ای، بر من غضب کرده‏ای، چون خشم و غضب خدا بر کفار است و من کافر نیستم. خشم و غضب خدا بر نُصّاب است و من ناصب نیستم. خشم و غضب خدا بر ملحدین است، و من ملحد نیستم. خشم و غضب خدا بر اهل آتش ابدی است، و من که اهل آتش نیستم به وعده خودت که وعده فرموده‏ای که به برکت محبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هیچ‌یک از ماها نباید در آتش باشند. خدایا خشم و غضب تو بر کسانی است که در دل آنها مودت اعدای تو است. مودت اعدای محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است و من در دل چنین محبتی ندارم. خدا ظالمین و غاصبین و اعدای محمد و آل‌محمد را از اولین و آخرین به اشد لعناتش لعنت کند. خدایا من راضی نیستم که یک ذره لطف و محبت و احسان تو شامل اعدای محمد و آل‌محمد شود.

حال با یک‏چنین شرایطی، اگر بلائی بر سر چنین بنده‏ای بیاید، زبان حال و قالش این است که می‏گوید: و آمن سخطه عند کلّ شرّ خدایا من خیالم جمع است ــ ببینید چه خبر است! اگرچه انسان در بی‏نهایت از بلا گرفتار بشود، عند کلّ شرّ در هر نوع شرّی گرفتار باشد ــ می‏گوید خدایا من خیالم جمع است که این بلا نه از جهت این است که تو بر من خشم و غضب کرده‏ای، نه، بلکه خدایا می‏خواهی گوشم را بمالی،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 83 *»

می‏خواهی متذکرم کنی، می‏خواهی از این راهی که رفته‏ام مرا برگردانی، از معصیت مرا برگردانی، از آلودگی معصیت من را پاک کنی. به همین سبب من ایمن هستم، خودم را از خشم و غضب تو در امان می‌بینم. برای مستبصرشدن، برای بیدارشدن، برای از غفلت درآمدن است، از این جهت مرا مبتلا کرده‏ای.

و می‏دانیم که ابتلای بزرگی که شیعه مبتلای به آن است، آن بلای بزرگی که از شیعه برطرف نمی‏شود و همه بلاها در نزد آن بلا ناچیز است، بلای مصیبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و مخصوصاً بلای مصیبت کربلا است. دیگر خدایا به چه بلائی ما را می‏خواهی مبتلا کنی که از این بلا شدیدتر باشد؟! بلائی که ظاهر و باطن ما را می‌سوزاند، بلائی که دل‏های ما را آب می‏کند. از این جهت این بلا برای این است که ما را از غفلت رهایی بخشد و ما را نجات دهد.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 84 *»

 

مجلس هفتم

 

(شب چهارشنبه ـــ 26 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 85 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

عرض شد این فرمایشات را خداوند در وصف بندگان خود فرموده، بندگانی که نجات می‏یابند و به فضل اولیاء و به شفاعت شافعین در درجات بهشت و در رحمت خداوند قرار می‏گیرند. خداوند از بهشتِ آنان خبر داده، ــ از بهشت‏های عدن ــ که اینان به برکت اولیاء داخل می‏شوند و در آن بهشت‏ها از نعمت‏های بهشتی ــ که از جمله آن نعمت‌ها، زینت‏های بهشت و لباس‏های بهشت است ــ بهره‏مندند. و خدا را شکر می‏کنند که خداوند آن غم بزرگ و اندوه بزرگ قیامت را از دل آنان برطرف کرده، گناهانشان را آمرزیده و طاعاتشان را سپاسگزاری فرموده است. آن خداوندی که به ایشان عنایت کرده و در خانه همیشگی از فضل و کرمش ایشان را جای داده. در آن خانه‏ها زحمت و تعب و مشقت نخواهند داشت، و خستگی و ناراحتی و نگرانی برای ایشان نخواهد بود.

اینها همه بیان این مطلب است که در میان بندگان خدا آن کسانی که ظالمند نسبت به خود بدانند که خداوند چه فضل و فضیلتی را نصیبشان کرده و از فضل خود چه منتی بر ایشان گذارده و چه نعمتی به ایشان داده است. چون بندگان خدا در این آیه به سه‌دسته تقسیم شده‏اند: یک دسته‏ از ایشان که سابقین به خیرات هستند، آنها

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 86 *»

در همه‏ خیرها بر همه بندگان خدا سبقت گرفته‏اند، از این جهت برگزیدگان خدا هستند برای ارث‌بردن قرآن و کتاب از رسول‌خدا؟ص؟. عده‏ای دیگر هستند که به برکت همین سابقین به خیرات به درجه‏ اعتدال رسیده‏اند و به واسطه اعتدالی که در ایشان است مرتکب ظلم نمی‏شوند و نسبت به خود ظلمی ‌نمی‏کنند، اینها چون معتدلند تمایل به معصیت ندارند، متعمد در معصیت نیستند و از این جهت نور سابقین به خیرات در ایشان متجلی است و از این جهت ملحق به سابقین هستند.

اما در میان این بندگان خدا آن دسته‏ای که باید بر این نعمت‏ها خدا را خیلی شاکر باشند این دسته‏اند که فمنهم ظالم لنفسه در میان بندگان خدا کسانی که به خود ظلم می‏کنند و به واسطه‏ ارتکاب معاصی بر خود ستم روا می‏دارند، و به واسطه این معصیت‌ها، مستحق عقاب و عذاب خدا هستند. اما خداوند بر اینان تفضل فرموده اولاً برای ایشان رسولی فرستاده که آن رسول خاتم انبیاء صلی‌اللّه علیهم ‌اجمعین است؛ افضل انبیاء و اکمل انبیاء است؛ بر او کتابی نازل فرموده است که آن کتاب اشرف کتب و اعظم کتب الهی است؛ و بعد از رسول‌خدا؟ص؟ هم باز منت و نعمت و فضل خود را بر ایشان بیشتر فرموده و کسانی را برگزیده است که آنان اهلیت و قابلیت دارند برای اینکه وارث کتاب و قرآن ــ به جمیع مراتبش ــ باشند. اینها وقتی عظمت و ارزش این نعمت‏های الهی را می‏فهمند که مشکلات برزخ و مشکلات قیامت را مشاهده کنند، و ببینند که خداوند با اهل کفر و اهل عناد و اهل شقاق و اهل الحاد و جحود چه خواهد کرد. آن عذاب‏ها را که می‏بینند، آن مشکلات را که می‏بینند، آن هول‏ها را که مشاهده می‏کنند و می‏بینند که خداوند به فضل این عزیزانش بر ایشان منت می‏گذارد و آنها را بدون استحقاق، بلکه به فضل و کرمش در چنین بهشت‏هایی جای می‏دهد، و از چنین نعمت‏هایی بهره‏مند می‏سازد، آنجا عظمت فضل خدا و بزرگی کرم خدا و لطف و احسان بی‏پایان خدا را متوجه می‌شوند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 87 *»

آنگاه در آن نعمت‏ها خدا را سپاسگزاری می‏کنند و قالوا الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور.

این بهشت‏ها در مرتبه اول جایگاه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و در مرتبه‏های بعدی جایگاه اهل اعتدال است، از بزرگان انبیاء گرفته تا نجباء که کاملین باشند. و بعد درجات و مقامات سایر بندگان خداست که به شفاعت اهل شفاعت داخل این بهشت‏ها شده‏اند. این نعمت‏ها و این کرامت‏های الهی برای ایشان خیلی باارزش است. در آنجا که به چشم خود عذاب‏های الهی را برای اهل کفر می‌بینند، تمام آن شدائد را به چشم خود می‌بینند و فریاد آتش و اهل آتش را به گوش خود می‏شنوند، بعد از آنکه آن هول‏ها را دیده‏اند و آن غم‏ها و اندوه‏ها را مشاهده کرده‏اند؛ وقتی که در این خانه‏ها و در این بهشت‌ها قرار می‏گیرند، آنگاه هر لحظه‌اش برای آنها چقدر فضل و کرم است که در آن نعمت‏ها به سر می‏برند! الذی احلّنا دار المقامة من فضله فضل خدا را یادآور می‏شوند.

به همین سبب در همین دنیا هم باید اهل رتبه نقصان متوجه فضل خداوند باشند. وجود مقدس رسول‌الله؟ص؟، وجود مبارک و بابرکت کتاب خدا ــ قرآن ــ و وجود مقدس و بابرکت چهارده معصوم؟عهم؟ همه را باید در نظر داشته باشند که چه فضل بزرگی خداوند بر این ناقصین نصیب فرموده! به برکت ایشان خداوند گناهان را می‏آمرزد، به برکت ایشان طاعات را قبول می‏کند، و به برکت ایشان انسان را در این جایگاه‏ها جای می‏دهد و از آن نعمت‏ها بهره‏مند می‏سازد.

راه فهمیدن فضل و کرم خدا و لطف خدا در این است که انسان در آنچه که خداوند به این عزیزان و برگزیدگان خود کرامت فرموده است دقت کند. در آیه‏ شریفه‏ای که تلاوت می‏کنیم ایشان را به مقام اصطفاء معرفی فرموده است. اول مقامی‌ که ذکر می‏فرماید برای ایشان اصطفاء است. چون ایشان را برگزیده است و این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 88 *»

برگزیدگی به جهت قابلیت و لیاقتی بوده که در ایشان بوده است. ایشان را وارث کتاب قرار داد، یعنی قرآن را به جمیع مراتبش به ایشان ارث داد، این وراثت برای خاطر این اصطفاء و گزینش است.

پس اول مقامی ‌که برای ایشان است مقام اصطفاء است. و امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه فرمودند این اصطفاء و گزینش به جهت طهارت این بزرگواران است، که خداوند ایشان را از تمام رجس‏ها و پلیدی‏ها پاک و پاکیزه فرموده؛ به واسطه‏ آن طهارت این اصطفاء و گزینش انجام شده است.

حال که خداوند در این آیه این برگزیدگان خود را با سایر بندگان خود ردیف کرده و می‏فرماید «سپس ما قرآن را به ارث دادیم به کسانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم» و بندگان ما سه‌دسته هستند، بعضی از ایشان به خود ستمگرند، بعضی از ایشان معتدلند و بعضی از ایشان به اذن خداوند سبقت‏گیرنده به خیرات هستند. تمام این سه‌دسته را می‏فرماید «بندگان ما» هستند. اهل مرتبه نقصان که معلوم، همیشه ظالم به خود هستند، همیشه به خود ستمگرند، یعنی این صفت در ایشان لازمه رتبه ایشان است. در هر حدّی باشند این صفت همراه ایشان است و از ایشان جدا نیست. در هر حال ایشان ستمگر به خودند و قطعاً درجه‏ اینها از نظر عبودیت و بندگی از همه پایین‏تر است.

دسته‏ دیگری را می‏فرماید و منهم مقتصد اینها معتدلند. عرض کردم اعتدال حقیقی را خدا خبر می‏دهد، و اعتدال حقیقی برای ایشان صفتی است که همیشه با ایشان است، در همه‏حال ایشان این صفت را دارند که متمایل به بدی و زشتی و قباحت نیستند. یک نوع اعتدالی در ایشان وجود دارد که به خلاف، میل نمی‏کنند. حتی درباره ابوذر می‏فرمایند با اینکه ابوذر در ضلالت بود و هنوز از بعثت رسول‌خدا؟ص؟ در مکه مطلع نشده بود، با وجود این می‏فرمایند حالت اباذر طوری بود

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 89 *»

که به بدی میل نمی‏کرد، بدی برای او مذموم و قبیح بود.([43]) معنای اعتدال همین است، ممکن است مثلاً نداند که زنا بد است، حرام است؛ لواط حرام است؛ دزدی حرام است؛ از نظر شرع ممکن است خبر نداشته باشد و دستور شرعی به او نرسیده باشد، اما چنین شخص معتدلی به حسب طبع و اعتدالِ طبع از این ناروایی‏ها بیزار است، به زشتی‏ها و ناروایی‏ها متمایل نیست، تبهکاری را نمی‏پسندد و نمی‏خواهد، در دل احساس محبت و میل به این امور ندارد. اینها معنای اعتدال است.

این اشخاص به مجرد اینکه با موازین الهی آشنا می‏شوند و با اسوه‏های حق مثل رسول، مثل امام؟عهم؟ آشنا می‌گردند، به حسب مرتبه‏ خود صددرصد در مقام تبعیت و متابعت برمی‏آیند و آن اعتدال باعث می‏شود که اینها آئینه‏هایی برای تجلی انوار آن معصومین؟عهم؟ گردند.

و منهم سابق بالخیرات این جمله خبر از حال برگزیدگان الهی است، صفت ثابت در جمیع حالات ایشان این است که در همه‌وقت و در همه‌حال، بر همه‏ خلق در جمیع خیرات سبقت و پیشی گرفته‏اند. خدا دارد این برگزیدگان خود را در این جمله وصف می‏فرماید تا بندگان خود را متوجه عظمت و جلال ایشان کند، که بدانند اگرچه این برگزیدگان در میان بندگانند و از بندگان شمرده می‏شوند و یک دسته از بندگان به حساب آمده‏اند؛ اما مقام و منزلتشان، مقام و منزلتی است که بندگان باید آنها را در جایگاه و مقامی‌ بدانند که همیشه و در همه‌وقت در آن مقام جای دارند، و از آن مقام فرود نیامده و نخواهند آمد. در مقام قرب الهی که بالاتر از آن مقام، مقام قربی نیست، مقام اتصال به نور خدا که بالاتر از آن مقام، مقام اتصالی نیست. و خود را و همه خلق را پایین‌تر از آنان و در مرتبه‏ پایین‏تر بدانند. متوجه این نکات باشند و اصطفاء و گزینش الهی را درباره‏ ایشان از خاطر نبرند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 90 *»

فضل بن شاذان از جابر بن یزید جعفی از امام کاظم؟ع؟ در وصف برگزیدگان خدا ــ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ ــ نقل می‏کند؛ و چون محمد و علی سلام‌اللّه‌علیهما در میان چهارده معصوم مقام و منزلتشان طوری است که وقتی فضل ایشان را بگویند گویا فضل همه را گفته‏اند، زیرا محمد رسول‌الله؟ص؟ حامل نبوت کلیه الهیه و مظهر نبوت است و امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه مظهر ولایت کلیه‏ الهیه است. از این جهت وقتی این دو بزرگوار را ذکر می‏کنند، به جمیع شئونات و مقامات نبوت و ولایتی که این بزرگواران حامل آنند اشاره کرده‏اند، و تمام آن شئونات را ذکر کرده‏اند. از این‌رو امام کاظم؟ع؟ درباره‏ این دو بزرگوار می‏فرماید: ظاهرهما بشریة و باطنهما لاهوتیة.([44]) ظاهر محمد و علی صلوات‌اللّه علیهما و آلهما بشریت است، یعنی در میان عوالم امکانی این بزرگواران ظاهر شده‏اند، و در تمام این عوالم امکانی به مانند سایر خلق جلوه کرده‏اند؛ اما باطن این‌دو، لاهوتیت است.

عرض کردم باطن این‌دو لاهوتیت است، چون عالم لاهوت عالم اسماء و صفات خداست، عالم اسماء و صفات خدا در این مظاهر جلوه‏گر شده، و در جمیع عوالم امکانی که این بزرگواران برای خلق ظاهر شده‏اند، ــ هرطور ظاهر شده‏اند و به هرقسمی‌ که ظاهر شده‏اند، خواه به اصول آن عوالم ظاهر شده باشند و خواه به اعراض آن عوالم ظاهر شده باشند ــ مظاهر عالم لاهوتند. و عالم لاهوت به جمیع شئوناتش از اول تا آخرش ــ که اول و آخر ندارد ــ در این مظاهر متجلی است.

ان‌شاء‌اللّه دقت فرمایید! «چه به اصول آن عوالم، چه به اعراض آن عوالم» را توضیح عرض می‌کنم. مثلاً در عالم جسم، عالم جسم یک اصولی دارد و یک اعراضی دارد. در عالم جسم که ظاهر شدند و برای خود جسم گرفتند؛ چه جسم اصلی و چه در اعراض این جسم و جسم‏های عرضی، تفاوت نمی‏کند، این بزرگواران برای عالم

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 91 *»

لاهوت مظهرند. باز برای جسم اصلی و جسم عرضی، توضیح عرض می‌کنم. یک پاره آهن را در نظر بگیرید. این پاره آهن از نظر اینکه جسم است و حقیقتش جسم است و موجودی از عالم اجسام است، اصطلاح کرده‏اند می‏گویند جسم طبیعی است. یا پاره چوب، این پاره‏ چوب جسم طبیعی است. خود جسمانیتش و جسم‌بودنش را می‏گویند جسم طبیعی است. ولی تعیناتش و صورت و خصوصیاتش ممکن است مختلف شود. این پاره‏ آهن را فرض کنید بیست سانتی‏متر درازا دارد، ده سانتی‏متر پهنا دارد، پنج سانتی‏متر عمق و قطر دارد. این خصوصیات را علمای علوم طبیعی یا دانشمندان رشته‌های طبیعی اسمش را جسم تعلیمی گذاشته‏اند. پس همین پاره‏ آهن از جهتی جسم طبیعی است و از جهتی جسم تعلیمی ‌است. جسم طبیعی است، یعنی اصل جسم است و اصلش جسم است. و اما جسم تعلیمی ‌یعنی این خصوصیات را دارد، ده سانتی‏متر پهنایش است بیست سانتی‏متر درازایش است پنج سانتی‏متر مثلاً قطرش است. بعد اگر گرمش کردند و با چکش و پتک، این آهن را یک‏قدری کش دادند، هم درازایش فرق کرد، هم پهنایش بیشتر شد و هم عمقش کمتر شد. این تغییراتی که پیدا شد می‏گویند الآن این جسم طبیعی همان جسم طبیعی قبلی است، اما جسم تعلیمیش تغییر کرد، آن نیست. این اصطلاح است. همین جهات جسم را اعراض جسم می‏گویند که قابل تغییر و تبدیل است، دگرگون می‏شود، کم و زیاد می‏شود. اما اصل خود جسم، جسم است.

حالا این بزرگواران در همه‏ عالم‏ها برای خود از جنس آن عالم‏ها مظهری گرفته‏اند؛ و از جمله، همین عالم اجسام است، که در این عالم برای خود جسمی‌ گرفته‏اند. و همان‏طور که در این عالمِ ما برای این جسم‏ها یک اصلی است و یک اعراضی است، همین‏طور برای این بزرگواران هم اصلی بوده و اعراضی بوده؛ چه آن اصلی و چه آن عرضی، مَظهر و مجلای عالم لاهوت می‌باشد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 92 *»

در این فرمایش حضرت‌کاظم؟ع؟ دقت بفرمایید. امام؟ع؟ استثناء نمی‏فرمایند. می‏فرمایند ظاهرهما بشریة ظاهر محمد و علی سلام‌اللّه علیهما و آلهما بشریت است. یعنی هرچه از ایشان در این عالم برای خلق ظاهر شده بشریت است. در عالم مثال هرچه برای اهل عالم مثال ظاهر شده بشریت است. در عالم نفوس هرچه از ایشان برای اهل نفوس ظاهر شده بشریت است. این بشریت که گفته می‏شود تمام این مراتب را شامل است. همه‏ این مراتب، بشریت است. مثل اینکه ما که می‏گوییم این انسان بشر است و به انسان اشاره می‏کنیم و می‏گوییم هذا بشرٌ، این «بشرٌ» که می‏گوییم مشارالیه ما هم این جسم است و هم روح است. هم جسم را اشاره کرده‏ایم هم روح را اشاره کرده‏ایم ــ روح، مثال تا عقل است ــ همه‏ اینها را می‏گویند: هذا بشرٌ. و این بزرگواران هم که مأمور شدند بگویند انما انا بشر مثلکم من بشری مثل شما هستم، یعنی مثل شما جسم دارم مثل شما روح دارم و مثل شما موجودی هستم. همان‏طور که شما موجودی و مخلوقی به این نوع هستید، من هم مثل شما مخلوقی و موجودی هستم. اما فرق من با شما این است که من مظهر لاهوت هستم، من برای شما خبر از توحید خدا آورده‏ام، و خبر می‏دهم به اینکه خدای شما یکتا است و برای خدای شما در ذات و صفات و کمالاتش شریک نیست. این خبر توحید و گزارش از توحید خدا نیست مگر اینکه و باطنهما لاهوتیة، باطن این دو بزرگوار لاهوتیت است، یعنی از عالم لاهوت خبر دادند.

ظهروا للخلق علی هیاکل الناسوتیة این بزرگواران برای خلق ظاهر شدند، اما بر هیکل‏های ناسوتی. مراد از هیکل ناسوتی یعنی بدن‏ها و جسم‏هایی که در این عالم مُلک است. در اینجا است. شاید هم ظَهَرَا باشد ظهرا للخلق علی هیاکل الناسوتیة، ظهروا هم که امام؟ع؟ بفرماید، معلوم است محمد و علی که گفته شد چهارده‌معصوم؟عهم؟ گفته شده‌اند. آن بزرگواران در این هیکل‏ها و ابدان مُلکی برای

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 93 *»

خلق ظاهر شدند. چرا؟ حتی یطیقوا رؤیتهما برای اینکه خلق بتوانند این بزرگواران را مشاهده کنند. که اگر بر خود در این عوالم امکانی این لباس‏ها را نمی‏پوشیدند؛ این بشرها دید لاهوتی نداشتند، نمی‏توانستند لاهوت را مشاهده کنند، عالم اسماء و صفات خدا را نمی‏توانستند ببینند و هیچ مشعری برای ادراک عالم لاهوت نداشتند. چون هیچ مشعری برای ادراک عالم لاهوت نداشتند، از این جهت خداوند ایشان را در این عوالم امکانی نزول داد و ایشان را برای عالم لاهوت ــ که اصل ایشان است ــ مظاهر قرار داد.

پس اصل مقام و عالم محمد و آل‌محمد؟عهم؟ عالم لاهوت است. این برگزیدگان الهی که فرمود و منهم سابق بالخیرات باذن‌اللّه یعنی لاهوتیان، یعنی کسانی که مبدئشان عالم اسماء و صفات خداست، اصلشان و وطنشان و جایگاهشان آنجا است. و همیشه در آنجا هستند، از آنجا پایین نیامده‏اند و آنجا را خالی نکرده‏اند. همیشه در آنجا هستند، ولی در این هیاکل ناسوتی و سایر مراتب امکانی خود ظاهر شده‏اند که خلق هر عالمی ‌بتوانند ایشان را ببینند و از لاهوت خدا یعنی از عالم اسماء و صفات خدا باخبر شوند. یکتایی خدا را به یکتایی ایشان بشناسند. قدرت، جلال، عظمت و سایر صفات کمالیه‏ حق را به صفات کمالیه‏ ایشان بشناسند. پس بندگان خدا برای شناسایی عالم اسماء و صفات خدا هیچ راهی نداشتند مگر به این‏طور که ایشان تنزل کنند و در این عالم‏ها بیایند و این لباس‏ها را برای خود بگیرند و برای خلق ظاهر شوند.

خدای متعال فرمایشی دارد که امام؟ع؟ به آن فرمایش تمسک فرموده و استشهاد می‌کند. می‏فرماید و هو قوله تعالی و للبسنا علیهم ما یلبسون خدا فرموده که ما حتماً می‏پوشانیم بر ایشان آنچه را که ایشان می‏پوشند. این فرمایش را خدا کجا فرموده که امام کاظم؟ع؟ در این حدیث به آن تمسک و استشهاد می‏فرمایند؟ خدا این فرمایش

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 94 *»

را در آنجا فرموده که وقتی رسول‌خدا؟ص؟ مبعوث به رسالت شدند و فرمودند بر من قرآن نازل شده، وحی نازل شده، من پیغمبر شما هستم، شما را به یکتایی خدا و خدای یکتا می‌خوانم، قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا([45]) دعوت خود را شروع فرمودند؛ آنگاه کفار و مشرکین اعتراض کردند. خدا اعتراض‏های آنها را در قرآن ذکر کرده. از جمله اعتراض‏ها این بود و قالوا لولا انزل علیه ملک یکی از اشکالات و اعتراضاتشان این بود که اگر این، پیغمبر خداست و راست می‏گوید، چرا یک ملک همراه او نازل نمی‏شود که ما آن ملک را ببینیم و ببینیم که ملک کمک‏کار و مددکار او است؟ لولا انزل علیه ملک چرا بر او نازل نمی‏شود و فرود نمی‏آید یک ملکی که ما با چشم خود او را ببینیم؟

خدا می‏فرماید این حرفی که شما می‏زنید و این اعتراضی را که می‏کنید، که توقع دارید همراه با پیغمبر؟ص؟ ملک ببینید! دیدن شما ملک را باید به یکی از دو صورت و به یکی از دو شکل باشد: اگر بخواهید شما ملک را ببینید بدون اینکه تغییری در ملک پیدا بشود و خود را دگرگون کند، لازمه‏اش این است که شما از این بدن جدا شوید. چون با این بدن نمی‏توانید ملک ببینید. و اگر بخواهید از این بدن جدا شوید و ملک ببینید، معنایش این است که باید به مرگ راضی شوید و بمیرید. راهش این است که شما را بمیرانیم تا اینکه روح شما از بدن شما نجات بیابد، آنگاه که از این قفس محدود طبیعی نجات یافت، جان شما با چشم ملکی خود می‏تواند ملک را مشاهده کند. اما الآن که جان شما در این قفس بدن شما حبس است و راه دیدنش منحصر به همین روزنه‏ چشمِ جسمِ طبیعی و این عالم طبیعت است، کجا می‏توانید ملک را ببینید؟

پس یکی از راه‏های دیدن ملک برای شما این است که شما راضی شوید بمیرید و ما شما را بمیرانیم تا ملک را ببینید، و آنگاه مشاهده کنید که با پیغمبر ما ملک

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 95 *»

هست یا نیست؟ از این جهت جوابی که خدا فرموده این است ولو انزلنا ملکاً لقضی الامر اگر ما به شکل ملک نازل کنیم ایشان را یا ملکی را نازل کنیم لقضی الامر یعنی حکم به مرگتان شده و شماها خواهید مرد ثم لاینظرون([46]) دیگر مهلتی نخواهید داشت که ایمان بیاورید یا نیاورید، یا برنامه‏ای درنظر داشته باشید. بعد از دیدن ملک دیگر کار تمام است و شما مرده‏اید.

یک راه دیگری هم دارد، و آن راه این است که شما در همین بدن موجود خود زنده باشید، ولی راه دیدن ملک این است که ما ملک را تغییرش بدهیم! به چطور؟ به اینکه او را در عالم شما بیاوریم، او را به لباس شما درآوریم تا او را ببینید ولو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً و للبسنا علیهم ما یلبسون([47]) اگر بنا بود پیغمبر ما ملک و از جنس ملک باشد و شما او را ببینید، راهش این بود که ما او را مردی قرار دهیم و در عالم شما مجسم کنیم و بر او همان‌چیزی را که بر شماها پوشانیده‏ایم بپوشانیم. یعنی لباس بشری بپوشد و به این هیأت بشری در این عالم ظاهر شود. همان‏طور که هرگاه جبرئیل را بنا بود ببینند، جبرئیل لباس بشری می‏پوشید و در بین بشرها می‏آمد و او را به چشم بشری می‌دیدند. گاه‏گاهی که جبرئیل به هیأت دحیه‏ کلبی خدمت رسول‌خدا؟ص؟ می‏آمد، بعضی از صحابه هم بودند، یا بعد وارد می‏شدند و گمان می‏کردند که دحیه‏ کلبی است که در حضور حضرت نشسته، بعد از گفتگوهایی برمی‏خاست می‏رفت و نمی‏فهمیدند کیست. رسول‌الله؟ص؟ می‏فرمودند دانستید که بود؟ عرض می‏کردند دحیه بود. می‌فرمود نه، جبرئیل بود.([48]) پس اگر جبرئیل بنا بود دیده شود، می‏فرماید ولو جعلناه ملکاً اگر بخواهیم فرستاده‏ خود را در میان ایشان، ملک قرار بدهیم لجعلناه رجلاً

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 96 *»

حتماً باید ما او را مردی به مانند ایشان قرارش دهیم و للبسنا علیهم مایلبسون و حتماً بپوشانیم بر او آنچه که ایشان می‏پوشند.

پس این اعتراضشان در واقع این بود، و برگشت به این داشت که اگر این پیغمبر بشر است چرا برای کمک‌کردن به او ملک همراهش نیست، به اینکه این معجزه او باشد و ما ملک را ببینیم و بدانیم که این از طرف خدا پیغمبر است. و گویا یک اعتراض دیگرشان هم این بوده که چرا خدا در میان ما بشری از ما برگزیند؟ ملک بفرستد! ملکی بفرستد و آن ملک ما را هدایت کند! معلوم می‏شود اعتراضشان به دو شکل بوده، که خداوند این‏طور جواب می‏فرماید که اگر ملک هم بخواهیم بفرستیم و رسول ما باشد و شما او را ببینید، از این دو صورت خارج نیست: یا باید شما بمیرید تا ملک را ببینید که دیگر کار تمام است. لقضی الامر ثم لاینظرون دیگر باید برایتان مجلس فاتحه بگذارند. معنی ندارد. بعدش چه؟ مُردید، و ملک را هم دیدید. بعد چه؟ حالا ایمان می‌آورید یا نمی‏آورید، اینها دیگر مطرح نیست، چون بعد از مرگ لاینظرون دیگر مهلتی نیست، مهلت تمام است. هرچه هست تا نمردن است. وقتی که مُردید و روح از بدن جدا شد، دیگر کار تمام ‏شده است. لقضی الامر کار پایان یافته ثم لاینظرون دیگر مهلتی هم در کار نیست.

یا اینکه نه، ملک را ما در عالم شما بیاوریم و او را تنزل دهیم. و اگر تنزل دادیم همین است که باید بشری و شخصی مثل شما شود، شما را به خدا دعوت کند، و شما دعوت خدا را از او قبول کنید و بپذیرید. الآن هم همین‏طور شده، بشری در میان شما فرستاده‏ایم، اما این بشر کجا، و ملکی که شما می‏طلبید و می‏خواهید کجا! ملک به خدمتگزاری نوکر این رسول و این بشر افتخار می‏کند. جبرئیل یکی از خادم‏های شیعیان ایشان است. مثل ابوذر، مثل سلمان، مثل علی‌اکبر، مثل اباالفضل، مثل زینب‌کبریٰ سلام‌اللّه علیهم‌ اجمعین، مثل شیخ‌مرحوم، مثل سایر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 97 *»

مشایخ+؛ جبرئیل افتخار خدمتگزاری ایشان را دارد و خادمی از خدام ایشان ‌است. شما چه می‏گویید؟ چه توقع دارید؟ بشری در میان شما فرستاده‏ایم که او مظهر تمام عالم لاهوت است. از اول عالم لاهوت تا آخر عالم لاهوت؛ نه یک‌قسمتش، نه یک‌تکه‏اش، نه یک‌جایش، نه آسمانش، نه زمینش؛ نه، بلکه همه‏ عالم لاهوت. مگر عالم لاهوت اول دارد، آخر دارد؟ همه‏اش را ما در این بشر ظاهر کرده‏ایم، به طوری که از عالم لاهوت هیچ کمبود ندارد. این در اینجا مظهر آن عالم است. این‏طور بشری برای شما فرستادیم. محمدش این‏طور است، علیّش این‏طور است، فاطمه‏اش همین‏طور است، حسنش همین‏طور است، حسینش همین‏طور است. الآن هم مهدیش سلام‌اللّه علیهم‌ اجمعین همین‏طور است. تمام عالم لاهوت در این مظهر عکس انداخته و متجلی شده، هیچ کم ندارد. نمی‏شود بگوییم مثلاً فقط آسمانِ اولِ عالمِ لاهوت در این عکس انداخته. نه. آیا کسی می‏تواند بگوید که مثلاً محمد؟ص؟ مظهر یک اسم از اسم‏های خداست؟ می‏تواند بگوید؟ نه. محمد تمام اسماء‌اللّه و صفات‌اللّه در او متجلی است. اما حالا در این عالم اگر از او بعضی از اسماء تعلق نگرفته و ظاهر نشده به واسطه ضیق این عالم است. وگرنه در عالم برزخ، اسماء و صفات خدا بیشتر از این عالم از ایشان ظاهر می‌شود و تعلق می‏گیرد. در عالم آخرت، ــ به حسب اقتضای آن عالم ــ اسماء و صفات خدا بیشتر از ایشان ظاهر می‏شود. وگرنه تفاوت نمی‌کند. از این جهت فرمودند اوّلنا محمّد و اوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و کلّنا محمّد([49]) صلی‌اللّه علیهم ‌اجمعین.

الآن اسماء و صفات خدا آن مقدار که از بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه ظاهر شده و ظاهر می‏شود و به متعلَقات این عالم تعلق می‏گیرد و این عالم و سایر عوالم برقرار

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 98 *»

است، آیا این مقدار از رسول‌الله ظاهر شده بود؟ نه. از امیرالمؤمنین ظاهر شده بود؟ نه. از امام سجاد ظاهر شده بود؟ نه. چون زمان هرچه جلوتر می‌آید توسعه می‌یابد و گسترش پیدا می‌کند، و متعلّق برای اسماء الهی بیشتر پدید می‌آید.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 99 *»

 

مجلس هشتم

 

(شب پنجشنبه ـــ 27 ذيقعدةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 100 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

خداوند در این آیات، برگزیدگان خود را که بعد از رسول‌الله؟ص؟ وارث کتاب و قرآن هستند، معرفی می‌فرماید. ایشان به جهت آنکه در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت گرفته‏اند، از میان بندگان برگزیده شده‌اند. خداوند بر خلق منت گذارده و فضل بزرگ او شامل خلق شده است. این اصطفاء و برگزیدن، و این وراثت و به ارث‌دادن کتاب به ایشان، فضل بزرگ خدا بر مؤمنین است. و اهل ایمان به برکت ایشان داخل بهشت‏های عدن می‏شوند و در آن بهشت‏ها به دستبندهایی از طلا و لؤلؤ زینت می‏شوند، لباس ایشان در آن بهشت‏ها حریر است و سخن ایشان در آن بهشت‏ها سپاس خداست. آن خدایی که به برکت این برگزیدگانش اندوه و غمِ ایشان را برطرف ساخته و ایشان را از اندوه و غم بزرگ قیامت نجات داده است. گناهانشان را آمرزیده و طاعاتشان را سپاسگزاری فرموده است. ایشان را در خانه همیشگی به فضل خودش جای داده، در آن خانه‏ها زحمتی و مشقتی ندارند و درنتیجه خستگی و ملالت و کسالت برای ایشان نخواهد بود.

در این آیه باید تدبر کرد و فضل خدا را و اینکه خدا چرا از فضل بزرگ خود خبر می‏دهد، دانست. این فضل بزرگ چیست؟ این فضل بزرگ ادامه فضل الهی است، آن

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 101 *»

فضلی که به آن فضل در میان مؤمنین رسول برانگیخت، آن فضلی که به برکت آن فضل بر آن رسول قرآن نازل فرمود. و ادامه همان فضل و فضل بزرگش این است که خداوند قبل از وفات آن رسول، وارثین او را و کسانی را که کتاب خدا ــ قرآن ــ را به جمیع مراتبش ــ مثل خود رسول‌الله؟ص؟ که حامل آن بود ــ به ارث می‏برند و حامل می‏شوند، معرفی فرمود. قبل از رحلت رسول‌خدا؟ص؟، قبل از آنکه بشر مبتلا شود به اینکه بگوید چه کنم؟ و در فکر چاره برآید، خدا برای او چاره کرده ثم اورثنا الکتاب یعنی قبل از اینکه رسول ما از دنیا برود ما این کار را برای مؤمنین کردیم. قبل از اینکه آن حضرت وفات بیابد ما کتاب او را ــ قرآن را ــ ارث دادیم به کسانی که مثل او برای حمل کتاب قابلیت و لیاقت داشتند. ایشان از میان بندگان ما، برگزیدگان ما هستند. چون بندگان را خداوند معرفی می‏فرماید که سه‌دسته هستند: عده‏ای نسبت به خود ستمگرند، و عده‏ای در اعتدال به سر می‏برند، و عده‏ای بر همه خلق در جمیع خیرات و خوبی‌ها پیشی گرفته‏اند؛ که معلوم است برگزیدگان خدا ‏ایشانند که به جمیع خیرات در همه‏ عالم‏ها بر همه‏ خلق سبقت گرفته‌اند.

این نجات و عنایت‌ها برای مؤمنین در آخرت از فضل و برکت ایشان است. به واسطه‏ هدایت ایشان و نورانیت ایشان است که خداوند این فضل‏ها را شامل حال مؤمنین می‏فرماید و آنها را به نعمت‏های آخرتی می‏رساند. در همین دنیا هم به این نعمت‏ها رسانیده، اما مؤمنین نمی‌بینند و مشاهده نمی‏کنند که الآن در بهشت به سر می‏برند؛ الآن در رحمت خدا می‏آیند و می‏روند؛ در رحمت خدا رفت‌وآمد دارند که امر ولایت و امر امامت باشد.

امام‌زمان صلوات‌اللّه و سلامه‌علیه امروز وارث کتاب است، قرآن به جمیع مراتبش نزد این بزرگوار است، و این بزرگوار حامل جمیع مراتب قرآن است. تمام تصرفاتی که حضرت دارند و همه‏ شئونات ولایتی که دارند، همه‏اش همین مقامات و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 102 *»

مراتب قرآن است. خداوند بعضی از آثار این قرآن را خبر داده است. وقتی که سخن از آصف بن برخیا می‏فرماید یکی از تصرفات آصف را در قرآن ذکر می‏کند. تصرف آصف بن برخیا مورد قبول همه‏ ادیان است. تمام آنانی که سلیمان را پیغمبر می‏دانند، آصف را هم وزیر سلیمان می‏دانند و او را صاحب تصرف می‏دانند. قرآن هم که برای جمیع مسلمین بیان کرده و همه‏ مسلمین قبول دارند که آصف بن برخیا این تصرف را انجام داد.

وقتی که سلیمان خواست تخت بلقیس را نزد او حاضر کنند، یکی از جن‏ها آنجا بود و گفت من حاضرم این کار را انجام بدهم. اما مدتی که لازم است آن مقداری است که شما اینجا تشریف دارید، و قبل از برخاستن از جایگاهتان من تخت بلقیس را از مملکت سبا در نزد شما حاضر می‌کنم. و ظاهراً نشستن سلیمان؟ع؟ در آن جایی که برای قضاوت می‏نشسته نصف روز طول می‌کشیده، از صبح تا ظهر تقریباً برای این امر آنجا می‏نشسته و این مقدار طول می‏کشیده. از این جهت می‏گوید قبل ان‏تقوم من مقامک،([50]) قبل از اینکه از جایتان برخیزید، من این کار را می‏کنم.

حضرت سلیمان برای نشان‌دادن مقام وزیر خود آصف بن برخیا، می‏فرماید نه، می‏خواهم خیلی سریع‏تر از این انجام بشود. آصف می‏گوید من تخت را قبل از اینکه شما حتی گوشه‏ چشمتان به هم بخورد، احضار می‌کنم. قبل از چشم به هم زدن احضار می‏کنم. آنگاه خداوند به این‌طور اورا معرفی می‏کند قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان‏یرتدّ الیک طرفک([51]) آن‌کسی که از علم کتاب بهره‏ای داشت، نه اینکه تمام کتاب و علم کل کتاب را داشت؛ بلکه از کتاب بهره‏ای داشت، او

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 103 *»

چنین گفت و ناگهان هم تخت را از مملکت سبا در نزد سلیمان حاضر ساخت.([52]) سلیمان تخت را که دید خدا را بر این نعمت شکرگزاری کرد که به او وزیری داده است که دارای یک‏چنین تصرفی است. البته برای خود سلیمان هم ممکن بود. چون پیغمبر بود و برای او معجزه و تصرف امری قطعی بود. اما برای نشان‌دادن مقام وصیّش ــ که آصف بود ــ به دیگران و به سایر مردم، این تدبیر را فرمود. و همچنین برای اینکه به جن‏ها معرفی کند که مقام وصایت و امامتِ بعد از من که آصف حامل آن است، اینی است که این دارا است.

مقصود این است که قرآن می‏فرماید: قال الذی عنده علم من الکتاب آن‌کسی که در نزد او علمی ‌از کتاب بود چنین تصرفی را انجام داد که قرآن ذکر می‏کند. حالا به چه نحوه انجام داده و چگونه تصرف کرده؟ مسأله‏ای دیگر است.

در قرآن درباره‏ امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه از قول رسول‌خدا؟ص؟ رسیده که فرمودند ــ و این وحی خدا بود که بفرمایند ــ گواه من بر رسالت من کسی است که در نزد او علم کتاب است و او تمام کتاب را می‏داند.([53]) همه‏ قرآن نزد او است. آنگاه معلوم است کسی که تمام قرآن، ظاهرش و باطنش، جمیع مراتبش در نزد او باشد تصرفات ولایتیش نامحدود است. مقام ولایتی او غیرمتناهی است. برای او این عالم و آن عالم مطرح نیست، برای او دنیا و آخرت مطرح نیست. همان‏طور که خودشان فرمودند که اگر بخواهند روز را شب کنند و شب را روز کنند، اگر بخواهند آسمان را زمین و زمین را آسمان کنند، برای ایشان خیلی سهل و آسان است. و نباید تأمل کرد که آیا می‏توانند یا نمی‏توانند؟ تمام قرآن ظاهر و باطنش نزد ایشان است. آثار قرآن خیلی است. یکی از آثارش این است که می‏فرماید اگر این قرآن بر کوه خوانده شود، کوه به خضوع درمی‏آید

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 104 *»

خشوع می‏کند و سنگ‏های آن در برابر قرآن از هم می‏پاشند. لو انزلنا هذا القرءان علی جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة اللّه([54]) اگر بنا بود قرآن نازل شود و فرود آید، یک آیه از آن این اثر را داشت. تمام ملک به قرآن برپا است و تمام هستی در قرآن است و قرآن حاکم بر همه‏ هستی است. کتاب‌اللّه است. و این کتاب‌اللّه علم‌اللّه است، و علم خدا سابق بر مشیت خداست. مشیت به علم موجود شده است، قبل از مشیت مقام علم است و آن علم تنزل کرده و قرآن شده است. در جمیع عوالم قرآن تنزل علم خداست. و عرض شد علم خدا سابق بر مشیت است. و این علمِ سابقِ بر مشیت علم ذاتی نیست که عین ذات خدا باشد، ذات خدا منزه است از اینکه تنزل کند، ذات خدا منزه است از اینکه به عوالم هستی تعلق بگیرد. برای خدا علمی ‌است که آن علم، سابقِ بر مشیت است. و بعد برای آن علم مراتبی است که تنزل کرده و تمام اشیاء را فرا گرفته؛ تا این عالم ما، عالم اعراض، همه را فرا گرفته. وقتی که آن علم تنزل کرده باشد و همه عوالم امکانی را گرفته باشد و نافذ باشد؛ این قرآن تنزل آن علم است؛ این قرآن در جمیع عوالم تجلی دارد و جلوه کرده، و حاملش در تمام عوالم، معصومین؟عهم؟ هستند.

امروز امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه حامل قرآن هستند. و من عنده علم الکتاب امروز بقیة‌اللّه صلوات‌اللّه‌علیه هستند و ایشان یکی از برگزیدگانی هستند که خدا در این آیه فرموده است ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا این بزرگوار سابق به خیرات هستند، در جمیع خیرات از همه‏ خلق در این زمان سبقت گرفته‏اند، و فضل بزرگ خدا بر بندگان می‌باشند. به برکت این بزرگوار سایرین نجات می‏یابند. مثل انبیای چهارگانه و مثل سایر نقباء و نجباء ــ که اهل اقتصاد و اهل اعتدالند ــ به واسطه‏ تبعیت و متابعت صددرصد از ایشان به حسب رتبه‏ خودشان، نجات می‏یابند. و از

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 105 *»

اینها گذشته، فمنهم ظالم لنفسه هم از برکات ایشان نجات می‏یابند.

امروز، یعنی از وقتی که این بزرگوار به مقام امامت رسیده‏اند تا موقع ظهورشان و تا وقت رجعت ائمه هدی؟عهم؟ این بزرگوار وارث کتابند. به برکت ایشان تمام اهل رتبه‏ نقصان نجات می‏یابند. مؤمنینی که در رتبه‏ نقصان واقفند و نسبت به خود ظالم و ستمگرند، به واسطه‏ میل به معصیت، به واسطه ارتکاب معصیت، به واسطه‏ تمایلات به معاصی و کوتاهی در طاعات، تقصیرات و قصورها، به خود ستم می‏کنند و ستمگرند؛ به برکت این بزرگوار که وارث کتاب است نجات می‏یابند و به یک‏چنین بهشت‏هایی می‏رسند و در آن ساکن می‏شوند و از نعمت‏های آن بهره‏مند می‌گردند. آنجا فضل خدا را می‌فهمند و می‌یابند که فضل خدا وجود مبارک معصومین؟عهم؟ است. به برکت ایشان غفران خدا شامل حالشان است. خدا را آمرزنده می‏بینند و در نزد خضوع و اطاعت و اتّباع از این معصومین؟عهم؟ خدا را شکور می‏یابند. به برکت وجود مبارک معصومین صلوات‌الله علیهم‌اجمعین خدا را نسبت به این طاعات ناقابل، طاعات سر و پا شکسته، سپاسگزار می‏یابند.

پس این آیه‏ شریفه، ما را متذکر امر بزرگی کرده که امر اصطفاء و برگزیدن و گزینش باشد. خدا این کار را انجام داده و خدا برگزیده؛ و عرض شد که این برگزیدن بی‏جهت نیست، اینها این خصوصیات را داشته‏اند، «سابق به خیرات» صفت ثابت و لازمه رتبه ایشان است. در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت گرفته‏اند، و چون چنین هستند، برای یک‏چنین اصطفاء و گزینشی لایق و قابلند. این اصطفاء به مقام و منزلت ایشان مربوط می‏شود. اللّه اعلم حیث یجعل رسالته([55]) بی‏جهت که این رسالت‏ها به اینها موکول نمی‏گشت، و بی‏جهت که این بزرگواران انتخاب نمی‏شدند. عرض شد ایشان در جمیع مراتبشان مظاهر عالم لاهوت هستند؛ مظاهر عالم اسماء و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 106 *»

صفات خدا هستند. عالم لاهوت در هیچ مظهری جلوه نکرده مگر در این چهارده مظهر صلوات‌اللّه علیهم‌اجمعین. هیچ‏کس از آن عالم نیامده و هیچ‏کس از جنس آن عالم با خود ندارد. فقط ایشان هستند که از آن عالم خبر داده‏اند و خبر می‏دهند، و هرچه دارند از جنس آن عالم دارند. محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هرچه دارند از جنس عالم لاهوت است. این است که فرمودند خدا برای هیچ‏کس در آنچه ما را از آن خلقت کرده، از آن طینتی که ما را از آن آفریده، برای هیچ خلقی نصیبی قرار نداده است.([56]) اگر نصیب قرار می‏داد آنها هم از عالم لاهوت خبر می‏دادند و حامل انوار عالم لاهوت می‏شدند. فقط ایشان هستند که از آن عالم خبر داده‏اند.

حدیث حضرت کاظم؟ع؟ را عرض کردم که می‏فرماید ظاهرهما بشریة و باطنهما لاهوتیة ظاهر محمد و علی؟عهما؟ بشریت است اما باطن ایشان لاهوتیت است. و وقتی که باطن در ظاهر متجلی شود حکم باطن به ظاهر داده می‏شود. این قاعده‏ای است که خدا قرار داده و در نظام عالم می‏بینیم همین‏طور است. باطن وقتی که تجلی کرد در یک ظاهری و ظاهر شد، اسم ظاهر هم همان اسم باطن می‏شود. شما چرا به درخت، درخت می‏گویید؟ به گیاه، گیاه می‏گویید؟ نبات را نبات می‏گویید؟ از جهت اینکه روح نباتی که باطن او است در این جرم ظاهری ظاهر شده. از این جهت حکم، حکم نبات است. اسم، اسم نبات است. وقتی که اسم، اسم نبات بود و احکام، احکام نبات بود آنگاه اگر کسی خواست که به عالم نبات دست یابد، باید نزد همین گیاه بیاید و مباشرت و معاشرت با همین گیاه داشته باشد. دست به شاخه این درخت که زد، می‏گوید من دستم به عالم نبات رسید و عالم نبات را درک کردم. این‏قدر عالم نبات در این جرم ظاهر نباتی ظاهر شده، که اسم آن عالم، وصف آن عالم، رسم آن عالم، احکام آن عالم به این جرم داده شده. حیوان هم همین‏طور

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 107 *»

است. حیوان روح نباتیِ بالاتری دارد، اعتدالی برای روح نباتیش هست که روح حیوانی به او تعلق می‏گیرد. آنگاه عالم حیوانیت در این جرم ظاهر می‏شود. با اینکه جرم است اما وقتی که انسان خواست به عالم حیوان دست بیابد راهش همین است که نزد این جرم بیاید، آنگاه می‏گوید به عالم حیوان دست یافتم. راه دیگری نیست.

ببینید فرمایش حضرت کاظم؟ع؟ چیست؟ می‏فرماید ظاهرهما بشریة اما باطنهما لاهوتیة. اگر لاهوت در این ظاهر بشریت ایشان ظاهر نشود و حکم و اسم عالم لاهوت اینجا نیاید، بر ایشان ظلم است. حیوان در جِرم حیوانی بیاید و اسم «الحیوان» به جرم داده شود، به این مرتبه جمادیش حیوان گفته شود و تمام احکام عالم حیوان با این جِرم مطابقت کند و پیاده شود؛ آن‌وقت در ایشان لاهوتیت ظاهر نشود؟! ازاین جهت می‏فرماید کسی که حیوانی دارد و آن حیوان حیوان سواری او است، حیوانش حقوقی دارد. باید این حیوان را تشنه نگذارد، گرسنه نگذارد، بی‏جهت روی او سوار نشود و یا او را زیر بار نگذارد و پی کاری برود، یا مشغول امری شود که آن حیوان بی‌جهت زیر بار بماند. ظلم است. با اینکه این جِرمی ‌است. اسب و شتر را فرض کنید، اینها مَرکبند، ظاهرشان جِرم و جماد است؛ اما چون حیوان در این جرم ظاهر شده، آن باطن بر این ظاهر غالب است و این ظاهر را به اسم خود درآورده و احکام حیوان بر این جاری است. به همین سبب اگر کسی نذر کرد به حیوانی احسان کند، اطعام کند، به او غذا بدهد، آبی بدهد؛ به همین حیوانات که آب داد، غذا داد، علف داد، کاه داد، نذرش ادا شده. شرعاً و عرفاً و لغةً همه می‏گویند به نذرش وفا کرد. خدا هم می‏گوید تو به نذرت وفا کردی. پیغمبر خدا هم می‏فرماید به نذرت وفا کردی، مردم هم می‏گویند به نذرش وفا کرد. در تمام این موارد هیچ‏کس حرفی و بحثی ندارد، اما نوبت به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ که می‌رسد اختلاف‏ها شروع می‏شود، سروصداها بلند می‏شود.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 108 *»

محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در همین جِرم عنصری دنیایی، در همین مقام عرضی، اسم عالم لاهوت را به خود گرفته‏اند. جمیع مراتبشان این‏طور است ظاهرهما بشریة و باطنهما لاهوتیة عالم لاهوت بر همین جِرم غالب است. از این جهت احکام آن عالم را هم اینجا باید پیاده کرد. عالم لاهوت چه عالمی ‌است؟ عرض شد عالم اسماء و صفات خداست. آنجا هیچ‏کس نیست، هیچ خلقی نیست، هرچه هست اسم خداست. آن عالم هرچه دارد همه‏اش اسم‌اللّه است. خود آن اسم‏ها هم مال خودشان نیستند، مال خدا هستند. اسم‌اللّه هستند. یعنی مال خدا هستند. اسماء‌اللّه هستند. کمالات‌اللّه هستند. قدرت خدا آنجا است. علم خدا آنجا است. سمع خدا آنجا است. بصر خدا آنجا است. تمام صفاتی که برای خدا در قرآن و در دعاها می‏خوانیم و می‏دانیم یا نمی‏دانیم تمامش در آن عالم است. آن عالم در هرجا که عکس انداخته، اسم خود را، رسم خود را، احکام خود را به آنجا داده. چطور عالم حیوان اسم و رسم خود را به این جرم حیوان بدهد، اما آن عالم ندهد! عالم نبات اسم و رسم و احکام خود را به این جرم نباتی بدهد، اما آن عالم این‏طور نباشد! چه ظلمی ‌را روا داشته‏اند درباره محمد و آل‌محمد؟عهم؟!

خداوند مواردی را در قرآن خبر داده؛ از جمله آن موارد تجلی جبرئیل است. ما می‏دانیم جبرئیل یک حقیقت کلی است، در عالم ملائکه و از ملائکه‏ کلی است. دارای اعوان و انصار است، و مظاهر و تجلیاتی دارد. اگر این جبرئیل در این عالم ما که عالم اَعراض عنصری است ظاهر شد، قطعاً و یقیناً تمام احکام جبرئیلی در این جرم ظاهر است. اگر کسی بخواهد جبرئیل را ببیند، به همین تجسم‏یافته، و به همین جرمی ‌که در اینجا ظاهر شده نگاه می‏کند. مثل آنکه عرض کردم به شکل دحیه کلبی خدمت رسول‌الله؟ص؟ می‏آمد و حضرت می‏فرمودند این جبرئیل است. آنانی که جبرئیل را به شکل دحیه‏ کلبی دیده بودند اگر پیش رفیقشان، پیش زن و فرزندشان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 109 *»

می‏رفتند و می‏گفتند ما امروز جبرئیل را دیدیم آیا دروغ گفته بودند؟ دروغ که نگفته بودند. درست است که جبرئیل را در آن مقام کلی ندیدند، اما این همان جبرئیل بود که ــ بدون کم و زیاد ــ در این جرم عنصری مشاهده کرده بودند. چون جبرئیل در این جرم که ظاهر شد بدون کم و زیاد ظاهر شد؛ نمی‏گوییم نصف جبرئیل به شکل و هیأت دحیه‏ کلبی حضور رسول‌خدا آمده بود! نمی‏گوییم که ربع جبرئیل آمده بود، نمی‏گوییم که یک عضوی از اعضای جبرئیل یا یک جزئی از اجزاء جبرئیل خدمت رسول‌خدا؟ص؟ آمده بود، بلکه می‏گوییم جبرئیل بود. خود حضرت هم فرمود جبرئیل بود. نفرمود یک‌مقداری از جبرئیل بود، یک‌گوشه‏ای از جبرئیل بود، مثلاً یک چشمی ‌از جبرئیل بود، یک پایی از جبرئیل بود، نه. فرمود این دحیه‏ کلبی نبود، این که شما او را به شکل دحیه دیدید این جبرئیل بود. یعنی چه جبرئیل بود؟ یعنی کلّ جبرئیل در این ظاهر شده بود. نه اینکه این بعض جبرئیل باشد، نه. همه جبرئیل بود.

از این جهت آنانی که او را دیدند و رفتند خانه‏ خود یا پیش رفیق خود و گفتند ما جبرئیل را دیدیم، حرفشان درست بود، راست بود. حالا ممکن است که جبرئیل در همان زمانی که در حضور رسول‌الله؟ص؟ به شکل دحیه‏ کلبی ظاهر شده در خانه‏ امیرالمؤمنین هم آمده باشد. آنجا هم به شکل یک اعرابی درِ خانه‏ حضرت در زده می‏خواهد خدمت حضرت برسد. مثلاً  آنجا هم به شکل یک اعرابی ظاهر شده باشد. ممکن است امام‌حسن و امام‌حسین؟عهما؟ هم جایی باشند و باز جبرئیل ظاهر شود و امام‌حسن را بر یک دوشش سوار کند، امام‌حسین را هم بر یک دوشش سوار کند. فرض کنید در همان زمان، جبرئیل در این سه‌مورد که گفتیم سه‌جا برای خود مظهر گرفته و در همین جرم عنصری دنیایی ظاهر شده باشد، در هرسه‌جا جبرئیل است. نه چیزی کم و نه چیزی اضافه دارد. جبرئیل است. دحیه‏ حضور رسول‌الله؟ص؟ جبرئیل است، یعنی کل جبرئیل است نه بعض جبرئیل. آنی هم که آمده به شکل اعرابی درِ خانه‏

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 110 *»

امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و عرض سلام و ادب می‏کند و فضائل و مناقب خاندان رسالت را ذکر می‌کند آن هم جبرئیل است. تمام جبرئیل است و چیزی کم ندارد. آنی هم که در کوچه یا در باغ رفته و به شکل پیرمردی یا جوانی است و امام‌حسن و امام‌حسین را بر دوش خود سوار کرده آن هم جبرئیل است. همه جبرئیلند. حالا ما سه‏تا گفتیم، هزارتا بگوییم. جبرئیل برای خودش هزارتا بدن این‏طوری بگیرد و ظاهر شود، در تمام این هزارتا جبرئیل ظاهر شده. کل جبرئیل ظاهر شده، نه بعض آن، نه نصف آن، نه ربع آن، نه جزء آن. و تمام احکام هم احکام جبرئیلی است. تمام اسم‏هایی که برای اوست، اسم جبرئیل است. حکم، حکم جبرئیل است.

وقتی داخل خانه‏ فاطمه‏ زهرا سلام‌اللّه‌علیها می‏شود نمی‏خواهد که فاطمه‏ زهرا چادر سرشان کنند و روی مبارکشان را از او بپوشانند. چون جبرئیل که نامحرم نیست، محرم‌بودن و محرمیت و نامحرمی مال عرصه انسان‏ها و در این عالم است. اینجا است که محرمیت و نامحرمی است وگرنه جبرئیلی که خدمتگزار زهرا است، خدمتگزار امام‌حسن است، خدمتگزار امام‌حسین است،([57]) معنی ندارد که نامحرم باشد و از او رو بگیرند. نه، از جبرئیل نمی‏خواهد رو بگیرند. از این‌رو اگر جبرئیل در این عالم برای خودش هزارتا جلوه و مظهر بگیرد، این هزارتا هم بروند مهمان امیرالمؤمنین شوند، وارد خانه امیرالمؤمنین شوند، امیرالمؤمنین به فاطمه‏ زهرا نمی‏فرمایند صورتت را بپوشان که اینها نامحرم هستند. نه، همه جبرئیل هستند، حکم جبرئیل بر اینها بار است.

در داستان لوط خوانده‌اید که جبرئیل و اعوان او که آمده بودند برای وارونه‌کردن سرزمین و شهرهای لوط، اول به مهمانی ابراهیم رفتند، وارد بر ابراهیم علی نبینا و آله و علیه‌السلام شدند. ابراهیم به گمان اینکه چندنفر عرب یا غیرعرب هستند که مهمانی آمده‏اند، برای آنها سفره انداخت، و فوراً رفت، گوساله‌ای داشت، کشت و کباب

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 111 *»

درست کرد و آورد توی سفره گذارد که اینها را به کباب پذیرایی کند. دید نه، اینها هیچ دستشان توی سفره نمی‏رود، آنها غذا نمی‏خواهند، آخر مظهر جبرئیل که نباید غذا بخورد او غذایش لاحول و لاقوة الّا بالله العلی العظیم است. غذای او سبحان‌اللّه است. غذای او الحمدلله است. غذای او لااله‌الّااللّه است. جبرئیل که غذا نمی‏خواهد. فرضاً مجسم هم بشود. وقتی مجسم شد حکم جبرئیلی رویش است. احکام جبرئیل بر او است. باز می‏گوید لااله‌الّااللّه سیر است، او گرسنگی ندارد. ابراهیم هم تعجب کرد، که اینها با اینکه از راه رسیده‌اند و یک‏چنین غذای لذیذی آماده شده است، چرا نمی‌خورند؟ و نوعاً هم کسانی که از راه می‏رسند گرسنه هستند ولی اینها غذا نمی‏خورند. آن زمان هم طوری بود که اگر دشمنی قصد دشمنی‌کردن داشت از سفره میزبان نمی‏خورد که به اصطلاح ما نمک‏گیر نشود. واقعاً ابراهیم ترسید. گفت نکند اینها آمده‏اند می‏خواهند مرا بکشند. از این غذا و این محبت من هیچ متأثر نمی‏شوند که یک تشکری بکنند، دست دراز کنند و یک لقمه‏ای بخورند. در قرآن می‏فرماید که ابراهیم واقعاً ترسید، گفت چرا نمی‏خورید؟ آنها گفتند که ما رسول و فرستادگان پروردگار تو هستیم. ما ملائکه هستیم. ما انسان نیستیم که احتیاج به غذا داشته باشیم. اگرچه اینها همه به شکل انسان شده‏اند، مجسم شده‏اند و آمده‏اند. اما احکام، احکام جبرئیل است. ابراهیم خیلی باغیرت بود، رسمش این بود که هروقت از خانه خارج می‏شد در خانه را قفل می‏کرد،([58]) چون شاید آن زمان‏ها معمول نبوده که مردم یا‌الله بگویند. الآن هم می‏بینید که با این شرایط، با این‌همه پیشرفت اسلام، و با این‌همه انس با فرمایشات، هنوز هم نوعاً این‏طوری هستند که سرزده وارد می‏شوند، بعد از آنکه بدون اذن وارد شده، خانواده نامحرمِ رفیق و دوست را دیده آن‌وقت یا‌الله می‏گوید. در دهات که خیلی عجیب است. شاید آن زمان‏ها هم همین‏طور بوده.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 112 *»

می‌فرماید بدون اذن داخل خانه نشوید تا اجازه بگیرید. حتی تستأنسوا و تسلّموا علی اهلها([59]) باید انس بگیرید، با یا‌الله گفتن، با اظهار اینکه من دارم می‏آیم، به اصطلاح سرفه‌کردن. رسم عرب‏ها خوب است وقتی که می‏خواهند وارد خانه بشوند، «یا‌الله» می‏گویند، بعد هم «یاساتر» می‏گویند. یاساتر یعنی ای پوشاننده. یکی از اسامی ‌خدا ساتر یعنی پوشاننده است. بدی‏های بندگانش را می‏پوشاند. گناهان و زشتی‏ها را می‏پوشاند. بعد می‏گویند یاساتر که تقریباً یک مناسبتی هم دارد که زن‏ها خودشان را بپوشانند. در بین عرب‏ها این‏طور رسم است.

حالا شاید آن زمان‏ها این‏طور بوده که بدون اجازه وارد خانه‌ها می‏شدند. بدون اجازه واردشدن و نگاه‌کردن چقدر بد است! داخل خانه دوست، رفیق و فامیل شُدید، معمولاً در آن خانه نامحرم هست، به اطراف خیره نشوید، که بخواهید توی اتاق را نگاه کنید! بخواهید توی حیاط را نگاه کنید! این‌طرف و آن‌طرف را نگاه کنید! صحیح نیست. چشم‏هایتان را پایین بیندازید. شاید خانواده‏اش متوجه نشده و خودش را نپوشانیده باشد، سرش برهنه باشد. باید مواظب باشید. این امور کم رعایت می‏شود. بعضی از امور عادت بشر است، واقعاً قصد ندارد، مخصوصاً مؤمنین، اهل ایمان، برادران ایمانی قصد ندارند، اما عادت شده. وارد خانه‏ کسی که می‏شود نگاه می‏کند؛ بی‏جهت اتاق دیگر را نگاه می‏کند. از کوچه و خیابان که می‌گذرد، داخل خانه‌ای را که درش باز است نگاه می‌کند. عبور می‌کنید، حق ندارید نگاه کنید. توی خانه هم که می‏روید، وارد می‏شوید، چشم‏ها را پایین بیندازید. نه اینکه این اتاق را نگاه کنید، آن اتاق را نگاه کنید! داخل اتاق هستید، حیاط را نگاه کنید! داخل حیاط هستید، توی اتاق را نگاه کنید! این‌کارها صحیح نیست، باید رعایت کرد، خیلی باید رعایت کرد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 113 *»

حال، شاید آن زمان این امور رعایت نمی‏شده. ابراهیم هم خیلی باغیرت بوده، می‌رفته جایی، در منزل را قفل می‏کرده. وقتی که در منزل را باز می‏کند، قفل را باز می‏کند و وارد خانه می‏شود، می‏بیند یک جوان خیلی زیبایی داخل خانه‌اش ایستاده. عجب! بر ابراهیم چه می‏گذرد؟! برنامه‏های خدا این‏طوری بوده. می‏خواهد ابراهیم را به مقام خُلّت برگزیند، اول یک‏چنین دلهره بزرگی برایش درست می‏کند! تمام وجود ابراهیم به لرزه درمی‏آید. گفت تو چه‌کسی هستی؟ در که بسته بود، به اجازه صاحب‌خانه داخل شده‌ای؟ اجازه داشتی؟ گفت آری، از صاحب‌خانه اجازه داشتم! ابراهیم فهمید. گفت خوش آمدی، قدمت بر چشمم! دیگر نگفت که ای جبرئیل، چرا بدون اجازه داخل شده‌ای؟ گفت از طرف خدا آمده‌ام که شما را به مقام خُلّت و دوستی خدا برگزینم.([60]) ابراهیم به او نگفت که آخر شما حالا مجسم شده‏اید، احکامتان احکام ما می‏شود. بدون اجازه‏ چرا داخل خانه من شدید؟ آخر خانم من در این خانه بوده شما چه حق داشتید؟ آیا . . . . (ادامه بحث ضبط نشده است.)

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 114 *»

 

مجلس نهم

 

(شب دوشنبه ـــ 2 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 115 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

عرض شد که خداوند قبل از آنکه رسول‌الله؟ص؟ را از دنیا ببرد، به بندگان خود خبر داد که بعد از آن بزرگوار وارثین کتاب و قرآن معین شده‏اند. وارثین قرآن و کتاب از میان بندگان انتخاب شده، و عبارتند از کسانی که بر جمیع خلق در جمیع خیرات سبقت گرفته‌اند و خیری را فروگذار نکرده‏اند. و این امر، فضل بزرگ خداوند بر بندگان بوده، که تتمه فضل‏های بزرگ خداست، که در میان بندگان خود رسولش را مبعوث فرمود، و از فضل او بود که قرآن را بر رسول‌الله؟ص؟ نازل فرمود. و از فضل بزرگ او است که برگزیدگانی را از میان بندگان خود انتخاب فرمود و آنان را وارث کتاب و قرآن قرار داد، به طوری که مردم باید قرآن را در جمیع جوانبش از این بزرگواران اخذ کنند و در اخذ قرآن ــ ظاهر قرآن، باطن قرآن، همه‏ مراتب قرآن ــ به ایشان رجوع نمایند. و به برکت رجوع به ایشان و شناخت ایشان، به درجات عالیه بهشت نائل گردند. با اینکه در میان بندگان کسانی هستند که به واسطه‏ معصیت و میل به معصیت، همه‏ عمر را به این حالت می‏گذرانند که نسبت به خود ظالمند، نسبت به خود ستم می‏کنند. اما به واسطه معرفت و محبت به این برگزیدگان خدا، خداوند بر ایشان منت می‏گذارد و از فضل بزرگ خداوند بهره‏مند می‏گردند و مورد شفاعت اهل شفاعت قرار می‏گیرند، و در

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 116 *»

بهشت‏های عدن داخل می‏شوند. سپس در آن بهشت‏ها به زینت‏های آن زینت می‏شوند. دستبندهایی از طلا و لؤلؤ خواهند داشت و لباس‏های ایشان در آن بهشت‏ها به برکت این سابقین به خیرات و برگزیدگان خدا حریر خواهد بود. از این جهت در بهشت خدا را سپاسگزاری خواهند کرد به اینکه خداوند از ایشان آن غصه و غم و اندوه بزرگ قیامت را برطرف ساخته و به برکت برگزیدگانش ایشان را از عذاب ابدی نجات بخشیده، گناهانشان را آمرزیده و طاعاتشان را به درگاهش قبول فرموده و طاعات ایشان را سپاسگزاری کرده است. اینها سپاس می‏گزارند خداوندی را که آنان را به فضل خودش در دارالمُقامه و خانه همیشگی جای داده. در آن خانه‏ها برای ایشان خستگی، کسالت و ملالت نیست. به جهت اینکه آنجا منشأ این امور نیست. منشأ این امور، زحمت‏ها و تلاش‏ها و مشقت‏ها است که برای ایشان نخواهد بود. و چون این امور نیست کسالت و ملالت هم برای ایشان نخواهد بود. خدا را بر این نعمت‏ها شکر می‏کنند و سپاس می‏گویند، و از غفوربودن و شکوربودن خداوند در آن بهشت‌ها یاد می‏کنند.

و الحمدلله رب‌العالمین اهل ایمان در همین دنیا هم متذکرند؛ با اینکه ظالم به خودند، با اینکه مرتکب معصیت می‏شوند، اما به فضل خدا امیدوارند، و به شفاعت شافعین چشم دوخته‏اند. عرضه می‏دارند که با اینکه ما از معاصی بیزاریم اما ــ به واسطه‏ نقصان مرتبه ــ خود را از شر نفس اماره‏ بالسوء نمی‌توانیم حفظ کنیم. خود را از شر شیاطین جن و انس نمی‏توانیم مصون و محفوظ داریم، و به واسطه‏ تزيینات و تسویلات نفس اماره بالسوء مرتکب معصیت می‏شویم. گاهی چنان معصیت‏هایی داریم که خود نمی‏فهمیم که معصیت است و فکر می‏کنیم که منزه از معصیت هستیم، اما ممکن است کوچک‏ترین حرکتی، کوچک‏ترین سخنی، کوچک‏ترین نگاهی، کوچک‏ترین خاطره‏ای، بزرگ‏ترین معصیت‏ها باشد که خود ما متوجه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 117 *»

نشده‏ایم. چه‏بسا گفتن حرف کوچکی باعث شود که گناهان ما سنگین گردد، طاعاتمان قبول نشود، دعایمان رد شود. چه‏بسا به واسطه‏ یک خاطره کوچکی، یا نگاه کوچکی که به حسب ظاهر کوچک است، برای ما نامه عملی بسیار سیاه و بسیار تباه تنظیم شود، به طوری که امام ما صلوات‌اللّه‌علیه وقتی که به آن نامه عمل نگاه بفرمایند، خاطر مبارکشان آزرده ‏شود. و از آزرده‌شدن خاطر مبارک آن بزرگوار پناه به خدا می‏بریم. پس باید متذکر و متوجه باشیم. از اسباب رحمت و مغفرت استقبال کنیم و خداوند را در نزد همین اسباب مغفرت و رحمتش، به رحمت و رأفتش دریابیم. چون وعده فرموده است که در نزد همین اسباب مغفرت و رحمت، بندگانش را می‏آمرزد.

همین نمازها، همین اقامه‏ جماعت‏ها، همین زیارت‏ها، همین دعاها، همین مجالس ذکر فضائل و مصائب محمد و آل‌محمد؟عهم؟، همین اجتماع اهل ایمان، همین نگاه‌کردن به صورت اهل ایمان و برادران، و خواهران به صورت خواهران ایمانی که خودشان در این راه و مسیر قرار گرفته‏اند، مؤمن هستند و نور ایمان را در چهره‏ یکدیگر مشاهده می‏کنند؛ آمدن در مجالس به این مقصود، ان‌شاء‌الله از اسباب رحمت است. برادران ایمانی نگاه به رخساره‏ برادران ایمانی می‏کنند و نور ایمان می‏بینند، خواهران ایمانی نگاه به رخساره‏ خواهران ایمانی می‏کنند و نور ایمان می‏بینند؛ به این وسیله آمرزیده می‏شوند.

خدا نکند که در یک‏چنین مجالسی و با فراهم‌شدن یک‏چنین اسباب رحمتی، انسان به قصد این عبادت و به قصد این تقرب شرکت نکند. بلکه مثلاً به قصد اینکه وقتش را بگذراند بیاید. دلش تنگ شده، دلش باز شود، یا دوستی را می‏خواهد ببیند، و به جهت امر دنیا بیاید. اینها در واقع ضایع‌کردن این نعمت‏ها است. باید نیت اهل ایمان این باشد که خدایا تو این سبب رحمت و مغفرت را آماده فرموده و فراهم کرده‏ای. خودت به زبان اولیائت به ما وعده داده‏ای که دو مؤمن که ــ برای خدا نه برای

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 118 *»

امر دنیایی ــ به یکدیگر می‏رسند، گناهانشان مثل برگ درختان در فصل خزان می‌ریزد. این وعده‏ای است که به زبان اولیائت به ما داده‌ای. و ما ایشان را راستگو می‏دانیم. و وعده‏ای را که از جانب تو داده‏اند، می‏دانیم به این وعده وفا می‏فرمایی و تخلف از این وعده‏ها نخواهی فرمود. خداوند به فضل و کرمش اسباب رحمت و مغفرت فراهم فرموده، باید اهل ایمان قدردانی کنند. و از همین اماکن و در همین مراکز شریفه، و با همین ملاقات‏ها و با همین اجتماعات و سایر طاعات، نماز جماعت بهره ببرند، و از تشرف به عتبه‏ مقدسه‏ علی‌بن‌موسی صلوات‌اللّه‌علیه، همچنین زیارت مرحوم آقای شريف طباطبائی­ و سایر اسباب رحمت و مغفرت، از اینها قدردانی کنند. خدا را در نزد این امور، غفور ــ آمرزنده گناهان ــ و شکور بیابند. و از فضل و کرم خداوندی که به یک‌چنین طاعاتی توفیق می‏دهد و خودش هم برای این توفیقات و این طاعات جزای خیر قرار می‏دهد، قدردانی کنند. چقدر فضل است! خودش اسباب رحمت و مغفرت آماده می‏کند، توفیق به ما می‌دهد، که همان فراهم‌شدن اسباب و تسبیب اسباب است. و بعد که موفق فرمود، آنگاه به فضل و کرمش جزای خیر هم برای این توفیقات قرار می‏دهد.

پس در بهشت هم مؤمنین متذکر همین امورند، و در آنجا به چشم خود می‌بینند که تمام آن نعمت‏ها ــ که مقداری از آن نعمت‏ها در این آیات شریفه ذکر شده ــ تمام آن نعمت‏ها به فضل خدا و به کرم اوست. و این فضل‌ها و کرم‏ها همه پرتو و اشعه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است، که فضل اصلی و کلی هستند. وجودشان بر جمیع بندگان فضل و کرم خداست. قرآنی که بر رسول‌الله؟ص؟ نازل شده فضل و کرم خدا بر بندگان است. و امر وراثت که خداوند در این آیه معرفی می‏فرماید و بیان می‏کند این هم فضل و کرم خداست.

این وراثت نیست مگر به جهت اینکه این بزرگواران برگزیدگان خدا هستند، و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 119 *»

این گزینش نیست مگر به جهت اینکه این قابلیت و صلاحیت در ایشان بوده، و این بزرگواران در جمیع مراتب، لایق این مقام هستند، و خداوند بی‏جهت انتخاب نکرده. این گزینش به جهت این است که ایشان در میان همه بندگان و در جمیع عوالم، سبقت‏گیرنده به جمیع خیرات هستند؛ به طوری که هیچ‏کس در هیچ‌خیری از خیرات ــ چه خیرات ظاهریه و چه خیرات باطنیه ــ سابق بر ایشان نیست. الخیرات جمع محلی‌باللام است. افاده عموم می‌کند. یعنی به طور کلی، در همه‏ مراتب و در همه‏ عوالم. «خیر» یعنی «خوبی»، خوبی‏های همه‏ عوالم و همه‏ مراتب طوری است که هیچ‏کس بر ایشان ــ نسبت به هیچ‏یک از آنها ــ پیشی نگرفته است. بر جمیع خلق در جمیع خیرات باذن‌اللّه سابقند. از این جهت برگزیدگان خدا شده‏اند.

و عرض کردم این اصطفاء و گزینش یک امری است که ما باید در تمام مراتب ایشان معتقد باشیم، و اعتقادمان هم باید به حد رسوخ برسد. به این اصطفاء، معرفت و اعتقاد پیدا کنیم. و الحمدلله رب‌العالمین از برکات بزرگان+ این امر در این مکتب برای کسی که بخواهد و طالب باشد، برای کسی که در او نور ایمان باشد، نور تصدیق و تسلیم باشد، خیلی آسان است. اما بر آن کسی که در دل او نور ایمان و نور تصدیق و نور تسلیم نباشد خیلی سنگین و گران است. او خواه و ناخواه کارش به انکار خواهد کشید. و هرکس در دلش نور تصدیق و تسلیم را می‏یابد، خدا را بر این نعمت بزرگ شکر کند. و این نعمت تصدیق و تسلیم ــ که اسمش را نور ایمان می‏گذاریم ــ همین نعمت است که انسان را به بهشت خواهد برد.

این اصطفاء امری است که خدا در این آیه معرفی و بیان فرموده و از برکات وجود مبارک امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه مسأله اصطفاء در این آیه شریفه بررسی و حل شده است. در فرمایشات امام‌رضا؟ع؟ درباره خصوصیات برگزیدگان خدا که بعد از رسول‌الله؟ص؟ وارثین کتابند، یکی طهارت بود. این طهارت را که خدا در آیه شریفه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 120 *»

تطهیر ذکر فرموده، بیان یک خصوصیت از قابلیت و صلاحیت این برگزیدگان خداست. انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیراً([61]) خداوند خواسته ــ و این کار همیشگی خداوند است. انما یرید اللّه لیذهب، فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد که این کار مداوم و همیشگی است ــ خداوند اراده می‏فرماید که از شما اهل‌بیت رجس و پلیدی را برطرف کند و شما را تطهیر بفرماید تطهیرکردن و پاکیزه‌نمودنی. یعنی این کار مداوم و همیشگی است. این بزرگواران در دنیا، در برزخ و در آخرت از جمیع رجس‏ها و پلیدی‏ها پاک و پاکیزه هستند. رجس و پلیدی به طور کلی؛ یعنی از جمیع نواقص خلقی پاک و پاکیزه هستند. خداوند ایشان را در جمیع عالم‌ها آیه‏ قداست و نزاهت خود قرار داده؛ و چنین اراده فرموده، تقدیر فرموده، قضاء فرموده، امضاء فرموده؛ می‌شود گفت که در این آیه به همه‏ مراتب فعل اشاره شده. مشیتش تعلق گرفته، اراده‏اش تعلق گرفته، قدر و قضاء و امضاء تعلق گرفته، اذن هم داده، و هیچ نقصانی در این بزرگواران نیست. به اراده الهی و مشیت خدایی، در هیچ مرتبه‏ای از مراتبشان نقصانی ندارند. حتی در این مقام ظاهری عرضی دنیوی که از نظر مراتب خلقت پایین‏ترین مراتب خلقت و غلیظ‏ترین مراتب خلقت است، و در این مرتبه است که تمام نورها به ظلمت مبدل می‏شود، تمام کمال‏ها به نقصان مبدل می‏شود، تمام قدرت‏ها به ضعف مبدل می‏شود، هر کمالی، هر نوری، هر خیری، هر قوتی، هر شدتی، به این مرتبه که می‏رسد ضعیف و ظلمانی می‏شود، کدر و غلیظ می‏شود، نقصان پیدا می‏کند. اینجا را نهایت نقصان، نهایت ظلمت و کدورت، نهایت دوری از مبدأ فیض، از منشأ خیر، از منشأ رحمت و برکت و نور می‏گویند. اینجا ــ این عالم عَرَض ــ آخرین مرتبه‏ای است که وضع خلقت در اینجا به نهایت نقصان و ظلمت و دوری می‌انجامد. در یک‏چنین جایی، در یک‏چنین محلی که

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 121 *»

عرض شد؛ ولی برای ایشان نقصان نیست.

آری، بارها گفته‏اند و در فرمایشات شنیده‏ایم که آدم وقتی که به این عالمِ اعراض چشم باز کرد و اینجا را مشاهده کرد چقدر ناراحت شد! فرمود تغیّرت البلاد و من علیها، و وجه الارض مغبرّ قبیح.([62]) بلاد و آنچه بر بلاد است، ــ یعنی تمام این وضعی که من مشاهده می‏کنم ــ همه تغییر کرده و دگرگون شده. و تغیّر و دگرگونیی که آدم؟ع؟ می‏بیند غیر از آنی است که ما و شما می‏بینیم. ما و شما به این عالم که نگاه می‏کنیم، به این زَخارِف دنیا که نگاه می‏کنیم، می‏گوییم عجب عالم خوبی! عجب عالم قشنگی! گُل‏ها این‏طور، حیوانات این‏طور، انسان‏ها این‏طور، قصرها این‏طور، نهرها این‏طور، باغ‏ها این‏طور، از این وضع خیلی لذت می‏بریم؛ یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا.([63]) اما در نظر خدا و اولیای خدا این‏طور نیست. دنیا خیلی پست است. «دنیا» نامیده شده؛ و دنیا یعنی پست، بی‏ارزش و بی‏مقدار. خیلی پست است. خداوند در خیلی موارد همین اوضاعی که چشم‏های ما را پر می‏کند و ما را فریفته می‏سازد ذکر می‌فرماید. این باغ‏ها، این مِلک‏ها و این اوضاع دنیوی چشم‏های ما را خیره می‏کند، و اینها را مِلاک شخصیت و آقایی و ملاک عزت می‏دانیم. ما این ریاست‏ها، مقام‌ها، پول‏ها و شئونات را عزت گمان می‏کنیم؛ و واقعاً هم گمان می‏کنیم اینها عزت است. به دلیل اینکه با یک‌نفر پولدار که رفیق می‌شویم چقدر فخر و مباهات داریم. با یک‌نفر که صاحب مقام و جاه است آشنا می‌شویم، رفیق می‌شویم، دوش به دوش ما حرکت کند، چقدر لذت می‏بریم. افتخار می‏کنیم. پیش دیگران سربلند و سرافرازیم. و هرکس هم بگوید من این‏طور نیستم، اشتباه می‏کند. همین‏طور است. به دلیل اینکه اگر بخواهد با یک‌مؤمنی که وضعی ندارد و فقیر است معاشرت کند، رفت‌وآمدی داشته

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 122 *»

باشد، برایش عار است. پیش فامیل ننگش است، پیش دوستانش ننگ دارد از اینکه با یک مؤمنی معاشرت کند که یک‏قدری از نظر ثروت ضعیف است، مقامی ‌ندارد، منزلتی ندارد، شغلی ندارد و چه و چه؛ بخواهد با او معاشرت کند ناراحت است. طرز سخن‌گفتنش با آن‌کسی که فقیر است و از نظر وضع مالی و دنیوی دستش تهی است معلوم است. طرز سخن‌گفتن، معاشرت‏ها، همه نشان می‏دهد. هیچ‏کس نمی‏تواند خودش را از این امر تبرئه کند، همه گرفتارند، همه گرفتاریم. یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا. همه اینها را خدا یک‏باره می‏فرماید ذلک متاع الحیوة الدنیا([64]) اینها همه‏اش مال این دنیا است. خود دنیا وقتی پست و بی‏ارزش است، مالش هم بی‏ارزش است، مقامش هم بی‏ارزش است، ریاستش هم بی‏ارزش است، همه‏چیزش بی‏ارزش است. ولی ماها متوجه نیستیم. بعد می‌فرماید و هم عن الآخرة هم غافلون. اینها از آخرت غافلند.

اما اولیاء، همیشه مثل کسانی هستند که از میان چرک و خون می‌گذرند؛ دامنشان را جمع می‌کنند و به دست می‏گیرند که نبادا از این چرک و خون‏ها ترشحی به آنها بشود و رشحه‏ای بر بدن و یا لباس آنها بیفتد. اولیاء در معاشراتشان این‌طورند. اگر به این معاشرت‏ها مأمور نباشند، اگر به این رفت‌وآمدهای بین این مردم با اوضاع این مردم مأمور نباشند، اصلاً بین مردم قدم نمی‏گذارند. آنها در این معاشرت‌ها و رفت‌وآمدهای با مردم و اهل دنیا خیلی رنج می‏برند، خیلی شکنجه می‏بینند، روحشان خیلی در فشار است. و وقتی که می‏خواهند از این دنیا بروند خیلی خوشحالند، وقتی که می‏خواهند از این مردم مفارقت کنند خیلی خوشحالند. انتظار می‏کشند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 123 *»

امام‌جواد چه می‏فرمودند؟ می‏فرمودند فرج بعد از رفتن مأمون از دنیا است.([65]) وقتش را هم می‏فرمودند که فرج بعد از سی‌ماه است که از فوت او می‏گذرد. بعد از به درک‌رفتن مأمون حساب کردند، دیدند سی‌ماه بعد از آن شهادت امام‌جواد صلوات‌اللّه‌علیه رخ داد. امام‌جواد؟ع؟ از شهادتشان به فرج تعبیر می‌آورند. حضرت‌رضا؟ع؟ هم همین‏طور از خدا در شهادتشان تعجیل می‏خواستند.([66]) امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمود فزت و ربّ الکعبة.([67]) حالا آدم؟ع؟ هم همین‏طور بود. او با چشمی ‌نگاه می‏کرد که وضع عالم را می‌دید، او به این مزارع و به این باغ‏ها و به این متاع دنیا فریفته نشد. او گفت تغیّرت البلاد و من علیها. تا چشمش به این دنیا افتاد، گفت همه‌چیز عوض شده، وضع خیلی بد شده! و وجه الارض مغبرّ قبیح رخساره‏ این زمین خیلی ناپسند و زشت شده.

مقصود این است که این مرتبه‌ای که در نظر اولیاء این‌قدر پست و کدر و ظلمانی است، که مرتبه‌ای در خلقت از این کدرتر و ظلمانی‏تر نداریم؛ در همین مرتبه می‏بینیم که بدن امام؟ع؟ نورانی است، نور خداست. در همین مرتبه عرضی اسم‌اللّه است. چرا؟ انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهّرکم تطهیراً صلوات ‌اللّه علیهم ‌اجمعین. این مرتبه امام، در همین مقام عرضی دنیوی هم تطهیر شده. آخر می‏خواهد ظرف عالم لاهوت باشد، می‏خواهد ظرف و وعاء عالم اسماء و صفات خدا باشد؛ اگر بخواهد مثل سایر بدن‏ها غلیظ، کدر، دور و ظلمانی باشد که نمی‏شود احکام آن عالم بر این بدن جاری شود، و حال آنکه خداوند می‏خواهد احکام آن عالم بر این بدن جاری شود؛ خداوند می‏خواهد این‏طور قرار دهد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 124 *»

خداوند در این آیه می‏فرماید ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا توی همین بنده‏ها، توی همین بندگان ما که سه‌دسته هستند، یک‌دسته ظالم به نفس هستند که دائماً ظلم به خود می‏کنند، یک‌دسته مقتصد و اهل اعتدالند، و یک‌دسته هم سابق به خیرات هستند. البته این «سابق به خیرات» در همین عالم باید معرفی شود. در همین‌جا. در همین مقامش هم سابق به خیرات است. در همین بدن هم در جمیع خیرات، آن به آن، بر جمیع خلق سبقت گرفته است. به همین سبب مقام همین بدن، فوق همه‏ اهل این عالم است. حتی از عرش این عالم هم این بدن عرضی امام؟ع؟ بالاتر است. چرا؟ چون ــ عرض کردم ــ می‏خواهد وعاء و ظرف عالم لاهوت باشد.

عرض کردم که وقتی جبرئیل بنا باشد در این بدن‏های دنیوی و در این جرم عنصری ظاهر شود، آیا احکام جبرئیلی از او گرفته می‏شود؟ کدر می‏شود؟ ظلمانی می‏شود؟ و چون این جرم، برای تجلی جبرئیل مَجلی و آئینه می‏شود، آیا باید بگوییم که جبرئیل در اینجا ظلمانی است؟ آن نورانیت را ندارد؟ آن کمال و شرافت را ندارد؟ نه، این‏طور نیست.

از این‌رو خداوند در آیاتی این مطلب را بیان فرموده که برای اهل ایمان نمونه باشد، برای اهل بصیرت نمونه باشد. و از برکات بزرگان+ ان‌شاء‌الله این نمونه‏ها برای ما قابل بهره‏برداری باشد، قابل تأمل و تدبر و تفکر باشد.

حکم جبرئیل این است که در عالم ملائکه است، رئیس ملائکه است و از ملائکه مقربین است. و می‌دانیم در عالم ملائکه خوردن و آشامیدن نیست، خواب نیست، کسالت نیست. ملائکه خوراکشان ذکر خداست. آنها از ذکر خدا خسته نمی‏شوند، ملالت آنها را نمی‏گیرد، کسالت بر آنها عارض نمی‏شود. آنها خواب ندارند. مثل ما خوراک دنیوی ندارند. خداوند در قرآن داستان جبرئیل را حکایت می‏کند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 125 *»

وقتی که جبرئیل و اعوانش مأمور شدند که شهر لوط را وارون کنند، اول به منزل ابراهیم آمدند و در منزل ابراهیم مهمان شدند. ابراهیم خیلی مهمان‏نواز بود، خیلی مهمان را دوست داشت، به طوری که هر وقت می‏خواست غذا بخورد، سفره که می‏انداخت، از منزل خارج می‌شد، صدا می‏زد کیست که مهمان من شود و بیاید سر سفره من بنشیند با هم غذا بخوریم؟ ابراهیم بدون مهمان غذا نمی‏خورد، خیلی مهمان را دوست داشت.([68]) حال برایش مهمان آمده. ظاهراً هم مهمان‏های خیلی شریف، گرامی‌ و محترمی هستند. معلوم است که وقتی جبرئیل و اعوانش بخواهند به هیأتی ظاهر شوند، هیأت‏های خیلی خوبی برای خودشان می‏گیرند. ابراهیم از دیدن این مهمان‏ها خیلی خوشحال بود و لذت می‌برد. یک گوساله داشت فوراً رفت آن را ذبح کرد و کباب کرد، کباب‏ها را آورد و در سفره جلوی اینها گذارد؛ ولی دید نمی‏خورند، دست دراز نمی‏کنند.

جاء بعجل حنیذ؛([69]) کباب خیلی خوبی تهیه کرد. گوساله هم که گوشتش لذیذ است. شاید آن زمان گوشت گاو مکروه نبوده، ولی در این امت، خوردن گوشت گاو کراهت دارد. گوساله هم همان گاو است، درهرصورت کراهت دارد. می‏فرمایند شیر گاو دوا است، و پیه گاو شفاء است، اما گوشت گاو مرض و بیماری است.([70]) یکی از دوستان نقل می‌کردند که یک قصابی در تهران نزدیک منزلشان یا مغازه‏شان بوده که گوشت گاو می‏فروخته. می‏گفتند ران گاو را ــ خیلی هم خوب و ظاهراً تمیز ــ آویزان کرده بود، آن‌وقت آن قصاب کارد را به طرف عکس به ران گاو می‏کشیده، بعد به ایشان نشان می‏داده که روی آن کرم‏های کوچک و ریزی در حرکت بوده‌اند. نوعاً این‏طوری

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 126 *»

است که کراهت پیدا می‏کند. همچنین گوشتش برای زودتر خراب‌شدن آمادگی دارد. از این جهت سعی بفرمایید ان‌شاء‌الله گوشت گاو نخورید. الحمدلله توی رفقای ما کسی نیست که مبتلا باشد، ولی سعی کنند گوشت گاو نخورند؛ و گوساله‏ را هم احتیاطاً به گاو ملحق کنند. در هر صورت آن هم گاو است. گوساله همان گاو است، اول گوساله است بعد گاو می‌شود. نقل می‏کنند که به ملّا گفتند اسم این چیست؟ گفت گاو است. گفتند اسم بچه‏اش چیست؟ نمی‌دانست، گفت صبر می‌کنیم تا بزرگ بشود، بعد به او گاو می‌گوییم.

آری، ابراهیم گوساله‏اش را کباب کرد و آورد، اما دید اینها نمی‏خورند. آخر، حکم جبرئیلی این است، اگرچه حالا لباس بشری پوشیده است. قرآن ذکر می‌کند که جبرئیل به ظاهرِ بشری درآمده. حالا بگوییم گرسنه می‏شود؟ تشنه می‏شود؟ به این غذا احتیاج دارد؟ نه، او خوراکش ذکر است. آن‌وقت اگر بگویند علی‌بن‌ابی‏طالب صلوات‌اللّه‌علیه در همه‏ عمرشان مثلاً هفده‌من جو میل فرمودند؛ بعضی‏ها می‏گویند این افسانه‏ها چیست که می‏گویید! نعوذباللّه. مرحوم آقای شريف طباطبائی­ می‏فرمایند تعجب از این است که چرا همین هفده‌من جو را میل فرمودند! ما تعجب می‏کنیم از اینکه این‏قدر را هم چرا میل فرمودند؟!([71])

وقتی که عالَم جبرئیل این‏طور باشد که احتیاج به غذا نداشته باشد. در این بدن عنصری دنیوی هم که ظاهر بشود، گرسنه نمی‌شود، تشنه نمی‌شود؛ چون اصل و کلّیتش به ذکر برپا است، به ذکر خدا متذکر است، و تغذّی و غذاخوردنش به همان ذکر خداست. آن مقام کلیش که این‏طور است؛ توی این آئینه‏های کوچک هم که عکس می‌اندازد، آئینه‏هایی مثل همان بدنی که گرفت و نزد ابراهیم آمد. چون ممکن است همان موقع، جبرئیل در جای دیگر هم ظاهر بشود؛ پیش لوط هم ظاهر بشود، اگر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 127 *»

پیغمبر دیگری هم بوده پیش او هم ظاهر بشود، پیش چند پیغمبر ظاهر بشود؛ و همه‏اش هم جبرئیل است. در هيچ‏جا احتیاج به غذا ندارد، در هيچ‏جا تشنه نمی‏شود. او مقام کلّیش که مقام جبرئیلی است، به ذکر خدا متغذّی است. غذایش ذکر خداست. او به این غذا احتیاج ندارد. بهترین غذا را هم جلوش بگذارند هوس هم نمی‏کند، میل هم نمی‏کند؛ چون به این غذا کاری ندارد. مقام کلیش این است.

آن‌وقت مقام جبرئیل کجا، و مقام محمد و آل‌محمد صلوات‌اللّه علیهم‌اجمعین کجا!؟ عرض کردم مقام ایشان عالم لاهوت است؛ مقام ایشان عالم اسماء و صفات خداست؛ ایشان در آنجا هستند و اصل مقامشان آنجا است. تمام مقامات بعدی را برای خودشان، عرضی گرفته‌اند، هیچ‏کدام ذاتی ایشان نیست، تمامش عرضی است. در جمیع عوالم امکانی که ظاهر شده‏اند بالعرض ظاهر شده‏اند. جایشان اینجا نبوده، جایشان فوق عالم امکان است؛ مقامشان بالای عالم امکان است. عالم امکان به نور ایشان خلقت شده، و همه‏ عوالم امکانی انوار ایشان است. این بزرگواران اصل مقامشان و حقیقت رتبه‏شان عالم لاهوت است؛ عالم اسماء و صفات خداست. عالمی ‌است که خدا آن عالم را طوری قرار داده که هیچ‌چیزی در آن عالم نيست مگر اسم خدا و صفت خدا، ‌چیز دیگری آنجا نیست. و آن عالم چنان اسم خدا و صفت خداست، که هیچ خلقی جز اسماء و صفات خدا آنجا نیست. حتی در آنجا، خود محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را هم نمی‏توانیم بگوییم خودشانند؛ آنجا اسماء‌اللّه هستند، صفات‌اللّه هستند؛ نه اینکه خودشانند. آنجا خودی ندارند. اگر خودی می‏داشتند که اسم‌اللّه و صفةاللّه نبودند. اصلاً خودیِ صفت این است که خودنما نباشد، و خودی نداشته باشد، وگرنه صفت و اسم نمی‏شود. الاسم ما انبأ عن المسمّی ‌اسم آن است که از مسمی ‌خبر دهد، دیگر خودش هیچ خودی ندارد.

با توجه به این مطلب، آیا آن عالَم به خوردن احتیاج دارد؟ به آشامیدن احتیاج

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 128 *»

دارد؟ به خوابیدن احتیاج دارد؟ آن عالم به این امور بشری احتیاج دارد؟ نه. می‏فرمایند این کارها را به معجزه انجام می‏دهند! در این عالم به معجزه می‏خورند! به معجزه می‏آشامند! معجزه می‏کنند که این کارها را انجام می‏دهند، وگرنه باید همین بدن عرضی هم نه بخورد و نه بیاشامد و نه بخوابد و نه و نه. تمام اموری که در اینجا وجود دارد، در ایشان نه نه نه. نمونه‌اش جبرئیل بود. چرا از کباب به آن خوبی که ابراهیم پخته بود نخورد؟ چون حکم جبرئیلی همین را اقتضا می‏کند. حال، این بدن، به ظاهر بدنی است که باید بخورد، بیاشامد؛ اما چه‌کسی در این بدن ظاهر است؟ این بدن مظهر چه‌کسی شده؟ مظهر جبرئیل است. چون مظهر جبرئیل است از این جهت نباید بخورد. چون در مقام جبرئیل خوردن نیست، آشامیدن نیست، ذکر خداست. خسته نمی‏شود. هرچه هم کار کند و زور بزند خسته نمی‏شود. تمام آن شهرهای لوط را بلند کردند و وارونه کردند، هیچ خسته هم نشدند که بگویند آخ، حالا برویم خستگی بگیریم! نه کلنگ می‏خواستند، نه تیشه می‏خواستند، نه بیل می‏خواستند، نه لُدِر می‏خواستند! هیچ نمی‌خواستند. همین‏طور ــ بدون هیچ احساس خستگی ــ حرکت دادند و برگرداندند. حال، چه‏جور حرکت دادند؟ با چه برگرداندند؟ اینها به همین شکل بشری آمده بودند. با همین شکل بشری آمدند و گوشه‏های زمین را گرفتند، بلند کردند و به آن‌طرف برگرداندند! با همین شکل بشری!

حالا اگر امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه در خیبر را بلند کنند و روی دست بگیرند، می‏گویند علی معجزه کرد. صلوات می‏فرستند که علی معجزه کرد. اگر لشکر روی در سوار می‏شدند و حضرت آنها را از این‌طرف خندق به آن‌طرف خندق می‏رساندند، بعد هم در را پرت کردند که به قدر چهل‌ذراع آن طرف‌تر افتاد، می‏گویند امیر‌المؤمنین معجزه کردند. بعد هم باید حضرت را این‏قدر مجبور کنند که بفرماید من که در خیبر را کندم به قدرت بدنی نبود بلکه به قوّت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 129 *»

ملکوتی بود.([72]) آری، با ما باید به این‏طور و به این زبان سخن بگویند که ماها متوجه شویم. اما وقتی مقام آن مقام است، احکام هم همان احکام است. حکم تغییر نمی‏کند. برای هدایت این بشر ــ به اعجاز ــ به لباس این بشر درآمدند، و احکام این عالم اعراض را به خود گرفتند. آن هم به فضل و کرمشان بود.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 130 *»

 

مجلس دهم

 

(شب سه‌شنبه ـــ 3 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 131 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

خداوند در این آیات، برگزیدگان خود را برای ارث‌بردن کتاب و قرآن بعد از رسولش؟ص؟، به این صفت و خصوصیت معرفی فرموده است که سابق به خیرات ــ یعنی پیشی‏گیرنده بر جمیع خلق، در جمیع خیرات، در همه عوالم ــ هستند. خداوند به این صفت ایشان گواهی می‏دهد، و ایشان را به این صفت معرفی می‏فرماید. و اهل ایمان هم باید این برگزیدگانِ خدا را به این صفت بشناسند، و به این صفت در مورد ایشان معتقد شوند، و ایشان را در جمیع خیرات بر همه‏ خلق سابق بدانند. یک‏چنین صفتی اقتضا می‏کند که خداوند ایشان را برگزیند و به صفت مصطفی و برگزیده‌بودن در بین خلق مشهور و معروف باشند.

و الحمدلله رب‌العالمین می‏دانیم وجود مقدس رسول‌الله؟ص؟ به صفت مصطفی و اسم مصطفی شهرت دارند، مصطفی به طور مطلق وصف رسول‌الله؟ص؟ است. و ائمه‏ هدی؟عهم؟، عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین، ایشان هم در این آیه شریفه به این صفت موصوف شده‏اند. خدا در این آیه عترت طاهره را هم به مصطفی‌بودن معرفی فرموده است که امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه در جواب مأمون ملعون توضیح فرمودند. در آن مجلسی که پر بود از علمای عراق و علمای خراسان که همه اهل سنت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 132 *»

بودند و می‏خواستند بگویند وارث کتاب بعد از رسول‌الله همه امت هستند، امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه بیان فرمودند که خداوند در این آیه‏ شریفه عباد خود را معرفی می‏کند که سه‌دسته هستند، و همه‏ آنها اهل بهشت معرفی شده‏اند، و خداوند همه‏ ایشان را به بهشت می‏برد. و در میان ایشان برگزیدگان خدا هم هستند. و بندگان دیگری هم که در این آیه ذکر شده‏اند همه داخل بهشت می‏شوند و در بهشت‏های عدن ساکن می‏گردند، از زینت‏های بهشتی زینت می‏شوند و لباس‏های ابریشمی ‌بهشتی می‏پوشند. سخنشان در بهشت حمد خداست و خدا را به صفت غفور و شکور یاد می‏کنند. چون می‏بینند گناهانشان آمرزیده شده و می‏بینند که خداوند مکافات خیر فرموده و به طاعات ایشان جزای خیر داده و از محبت و ولایتشان نسبت به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ سپاسگزاری کرده است. خیری و نوری که در ایشان پیدا شده به برکت محبت و ولایت آن بزرگواران است. به همین سبب خدا را شکر می‏کنند و می‏ستایند بر اینکه ایشان را در خانه ابدی جای داده که در آن خانه برای آنها زحمت و مشقتی نیست، و آثار زحمت و مشقت هم که خستگی و کسالت است برای آنها نیست. و حال اینکه این دنیا پُر از زحمت و مشقت است؛ پر از کسالت و ملالت است؛ حتی نعمت‏هایش هم ملالت‏آور است؛ نعمت‏های دنیوی طوری است که خستگی‏آور است، نعمت‌های دنیایی آن‏قدر مشوب است که وقتی که دوامی‌ پیدا می‏کند، برای انسان مایه خستگی می‌شود و انسان از نعمت‌بودنِ نعمت یادش می‌رود و از نعمت‌بودن نعمت غافل می‏شود. در عین حالی که در نعمت به سر‌می‏برد همان نعمت برای او آن‏قدر عادی می‏شود که از آن غافل می‏شود.

شما الآن از نعمت بینایی، نعمت شنوایی، نعمت تنفس، از همه‏ اینها الحمدلله بهره‏مندید ولی این‏قدر برای شما این نعمت‌ها عادی شده که الآن مزه و لذت دیدن را و مزه و لذت شنیدن را و همچنین لذت سایر این نعمت‏های ظاهری را

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 133 *»

درک نمی‏کنید. در غفلت هستیم. همین‌که یک‏باره رایحه خوب و طیّبی استشمام می‌کنیم آنگاه لذت می‏بریم، اما وقتی که آن رایحه و بو طول بکشد و دوام پیدا کند برای ما عادی می‏شود به طوری که از این نعمت فراموش می‏کنیم. همه نعمت‏های دنیا همین‏طور است؛ به غفلت می‏افتیم و نعمت‌ها برای ما عادی می‏شود. از این‌رو چه‏بسا نعمت‏ها ملالت‏آور و کسالت‏آور باشد.

ولی در آخرت، در آن خانه‏ای که در این آیات ذکر شده، نعمت‏هایش همیشه تازه است و هیچ غفلتی از آن نعمت‌ها برای انسان پیش نمی‏آید. همه‏ نعمت‏ها، ــ و بهشت چقدر نعمت دارد خدا می‏داند ــ تمام آن نعمت‏های ظاهری و باطنیِ بهشت همیشه تازه است، و همیشه انسان از آن نعمت‏ها به عنوان نعمت‏ بهره‏مند است. اموری عادی و کسالت‏آور و ملالت‏آور نمی‌شود. همه نعمت‌هایش هر آن تازه و جدید است. خود تازه‌بودن و جدیدبودنِ نعمت نشان این است که انسان نعمت را فراموش نکرده و از آن غافل نشده. لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب. خداوند یک‏چنین خانه‏ای را برای بندگانی که در این آیه ذکر کرده خانه‏ ابدی و همیشگی قرار داده. و تمام اینها از برکات همین سابقین به خیرات است. همین کسانی که برگزیدگان خدا هستند، که از برکات ایشان اهل اعتدال ــ که بزرگان و کاملین از شیعیانند ــ به یک‏چنین مقاماتی نائل می‏شوند. و همچنین از برکات ایشان، کسانی که ظالم به نفس هستند و اهل معصیتند آمرزیده می‏شوند؛ و به شرط سالم‌بودنِ ایمان و داشتن ولایت و محبت و مودتِ همین برگزیدگان خدا و اولیای ایشان؛ همه داخل این بهشت‏ها می‏شوند.

امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه به این آیات استدلال فرمودند، به اینکه پس جمیع امت نمی‏توانند بعد از رسول‌خدا؟ص؟ وارث قرآن باشند. چون جمیع امت داخل بهشت نمی‏شوند. کفارشان، ملحدینشان، منافقینشان، اشرارشان، وارد بهشت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 134 *»

نخواهند شد. و این آیه تصریح دارد به اینکه این بندگان داخل بهشت می‏شوند. و در میان این بندگانی که در این آیات ذکر شده‌اند، سابقین به خیرات هستند که برگزیدگان حق هستند و امر اصطفاء در ایشان بی‏جهت نیست، این امر اصطفاء و گزینش به واسطه قابلیت و به واسطه‏ همان سبقت در خیرات است که در ایشان است. در جمیع مراتبشان بر همه‏ خلق نسبت به همه‏ خوبی‏ها و خیرها سبقت گرفته‏اند؛ از این جهت لایق این اصطفاء شده‏اند. در همه‏ مراتبشان این اصطفاء جاری شده است. عرض کردم این مقام، منزلت و جایگاه ایشان را در نزد خدا و قرب ایشان را در نزد خدا نشان می‏دهد. و در همه مراتب و مظاهر که این قرب جاری است این اصطفاء هم جاری است. پس حتی در این مرتبه عرضی ظاهری دنیوی هم اصطفاء جاری است. چرا؟ چون آن قرب و تقرب جاری است، چون آن سبقت به خیرات جاری است.

پس در همین مقام عرضی دنیوی هم این برگزیدگان خدا در جمیع خیرات بر همه‏ خلق سبقت گرفته‏اند. و به همین جهت، در همین مقام ظاهری هم اصطفاء جاری است. این ابدان منوره‏ ایشان، این ابدان مطهره‏ ایشان برگزیده خداست و در همین بدن ظاهری هم ایشان مصطفی هستند، یعنی برگزیده‏اند. به جهت اینکه حکم، حکم همان مقام کلی ایشان است که در جمیع این مراتب ظاهر می‏شود. و خداوند این‏طور قرار داده که روح و باطن بر ظاهر حاکم باشد. و ظاهری که مَظهر باطنی شده و محل فعالیت روحی شده، اسم و حکم آن روح و باطن را به آن محل می‏دهند.

عرض کردم روح نباتی اسم و رسم خود را، شئونات خود را، احکام خود را به این جِرمی که محل ظهور و بروز روح نباتی شده می‏دهد. نزد همه‏کس، در هر لغتی، در هر عرفی، در هر شرعی این جِرمی ‌که در آن روح نباتی ظاهر شده است نبات نامیده می‏شود. احکام نبات درباره آن جاری می‏شود. همه به این جرم، «درخت» و «گیاه»

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 135 *»

می‏گویند، و همه‏ احکامِ درخت بر همین جِرم جاری است. با اینکه این جرم معلوم است که روح نباتی نیست، این جرم جماد است. از این عناصر فراهم شده و از همین عالم است. اما اسم نبات و درخت و گیاه بر این جاری شده، احکام نبات بر این جاری می‏شود، به جهت اینکه روحی است که در اینجا فعالیت می‏کند و آثار خود را از این جرم ظاهر می‏کند. و همه‏ روح‏ها همین‏طور است. هر روحی که تعلق می‏گیرد به جرمی، اسم و شئونات آن روح بر این جرم جاری می‏شود.

عرض کردم که خداوند در قرآن چند مورد را خبر داده که ملائکه در این عالم مجسم شدند، و وقتی که مجسم شدند و برای خود از جرم این عالم مَظهری گرفتند، احکام مَلَکی بر آن جرم‌ها جاری شد. حکم، حکم آن ملک بود و اسم، اسم آن ملک بود. در روایات دیده‏ایم و شنیده‏ایم که گاهی دحیه‏ کلبی حضور رسول‌خدا بود و در واقع و باطن جبرئیل بود. به ظاهر جرم جِرم دحیه شده بود و بر شکل و هیأت او بود، اما چون باطنش روح جبرئیل بود که بر آن جِرم مسلط بود، رسول‌الله می‌فرمودند این جبرئیل است. این جبرئیل بود. به همان جِرم اشاره می‏فرمودند، و اسم جبرئیل را بر همان جرم می‌گذاشتند. و هرکس او را دید جبرئیل را دید. کل جبرئیل را، نه جزء جبرئیل و بعض و نصف او را. هرکس دحیه‏ کلبی را در حضور رسول‌الله؟ص؟ دید و رسول‌الله فرمودند این جبرئیل بود، اگر می‏گفت من همه‏ جبرئیل را دیدم، کل جبرئیل را دیدم، دروغ نگفته بود. زیرا جبرئیل به کلش در آن جلوه و در آن تجلی ظاهر شده بود، و احکام احکام جبرئیل بود، حکم، حکم جبرئیلی بود.

و همچنین قرآن جریان ابراهیم علی نبینا و آله و علیه‌السلام و آمدن آن ملائکه را برای نازل‌کردن عذاب بر قوم لوط حکایت می‌کند، که اینها وارد آن شهر و مملکت که شدند، خانه‏ای جز خانه ابراهیم نیافتند که در آن خانه ایمان رسوخ کرده باشد و مؤمن باشند؛ تا در امر عذاب با آن مؤمن سخن بگویند. حتی لوط زنش مؤمنه نبود. از این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 136 *»

جهت هلاک شد. یک خانواده فقط مؤمن بودند و آن هم خانواده ابراهیم بود. وارد خانه ابراهیم شدند، مهمان او شدند، و خواستند به او از عذاب خدا خبر بدهند. خدا هم خبر می‏دهد که ابراهیم ندانست اینها کیانند. برای اینکه خدا به ما نشان بدهد که انبیاء کلی نیستند، مثل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ نیستند، علمشان احاطی نیست، جزئی هستند. مثل ابراهیم ‌متوجه نمی‏شود که اینها ملائکه هستند. زحمت می‏کشد، گوساله‏ خود را می‏کشد، قربانی می‏کند، و برای آنها کباب می‏پزد، می‏آورد نزد آنها می‏گذارد، می‏بیند که نمی‏خورند. چرا نمی‏خورند؟ چون ملک هستند. روح ملکی الآن در این جرم نافذ است، نمی‏خورند. ملک غذایش ذکر خداست. او احتیاج به غذای این عالم ندارد. اگر برای خود در این عالم جرمی ‌هم بگیرد، آن جرم تابع آن روح است. روح که به گرسنگی این دنیا گرسنه نشد، جرم هم گرسنه نمی‏شود. تابع آن روح است. حیاتش طور دیگری است و از جای دیگری ارتزاق می‏شود. اگر بنا بود آن جرم سال‏ها در میان مردم بماند، گرسنه نمی‏شد، تشنه نمی‏شد که از آب این عالم بیاشامد، یا از خوراک این عالم بخورد. همان روح که حکومت می‏کند و نافذ است، احکام خود را جاری می‏کند.

قرآن را نمی‏شود انکار کرد. این حکم مَلَک را خداوند در قرآن ذکر کرده، که ابراهیم دید اینها دست به غذا دراز نمی‏کنند. وقتی پرسید چرا غذا نمی‏خورید؟ گفتند ما رسولان و فرستادگان خدای تو هستیم، دانست ملائکه هستند. دیگر تعارف بیجا هم نکرد که آقا بفرمایید میل کنید! این‌همه راه آمده‏اید خسته شده‏اید! که به اصطلاح تعارف عجمی می‏گویند. دیگر بعد از اینکه مطمئن شد مَلَک هستند و نمی‏خورند، باز هم بگوید بخورید؛ نه، دیگر هیچ تعارف نکرد. پس تا دانست که ملک هستند دیگر خیالش راحت شد، دانست که این حکم حکم ملک است که در این جرم جاری است، اضطرابش برطرف شد، و از این جهت خیالش آسوده شد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 137 *»

همچنین خداوند حادثه دیگری را نقل می‏فرماید که حادثه مریم سلام‌اللّه‌علیها است؛ که خیلی مشهور است، و از امتحان‏های الهی است. و این جریان جریانی است که کاملاً مورد قبول و تصدیق همه‏ مسلمین و نصاری است و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً، فاتخذت من دونهم حجاباً فارسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّاً، قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً([73]) این حادثه را خداوند در قرآن ذکر می‏کند. در میان مخدرات قبل از اسلام، مریم کسی است که در تاریخ امت‏ها و دین‏های آسمانی دارای مقامی‌ است که مخصوص به عصمت است. از اولی که حملش پیدا شده، برای مسجد و برای عبادت نذر شده. از همان‌وقت مادرش نذر کرد که این فرزند من باید مُحَرَّر باشد. یعنی باید فقط کارش عبادت باشد و هیچ‌کار دیگری نداشته باشد؛ فقط عبادت. جایگاهش هم معبد ــ یعنی همان جاهایی که عبادت می‏کردند ــ باشد. وقتی هم که به دنیا آمد و معلوم شد که دختر است؛ و مرسوم نبود دختر را به این عمل و به این کار وادارند. این فقط شأن مردها بود که می‏رفتند داخل کنیسه‏ها و عبادت می‏کردند. حالا مریم دختر است، مادرش هم نذر کرده، از این جهت ناچار شدند که باید حتماً در مسجد باشد ــ مسجد در اصطلاح خودشان، معبدشان ــ آنجا باشد و فقط عبادت کند. این دختر از اولی که سنّش اقتضا می‏کرد داخل مسجد و معبد شد، و هیچ مردی هم نزد او نمی‌آمد. مگر زکریا علی ‌نبینا و آله و علیه‌السلام که شوهر خواهرش بود. چون عیسی با یحیی پسرخاله هستند. یحیی پسر زکریا است. ایشان هم نبی بودند. و برای مریم محل بلندی قرار داده بودند که زکریا نردبان می‏گذارد و از نردبان بالا می‏رفت، فقط دریچه‏ای بود که از آنجا همین‌مقدار می‏توانست او را ببیند و با او سخن بگوید. دیگر هیچ مردی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 138 *»

را ندیده و با مردی روبه‏رو نشده بود.([74]) دیگر عفت و حیای او معلوم است که به حسب ظاهر امر در بی‏نهایت است. حال این مریم، این مخدره معظمه جلیله، روی حساب طبیعی با یک‏چنین عفت و حیاء و نجابت؛ و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً از اهل و همه فاصله گرفته، و تنها در محراب عبادتش به سر می‏برد، هیچ‏کس را نمی‏بیند و هیچ‏کس هم او را نمی‏بیند. فاتخذت من دونهم حجاباً. برای برنامه‏های شخصی خودش ــ حالا استحمام بوده یا هرچه بوده ــ فاصله می‏گیرد، و برای خودش حجاب و پرده‌ای هم قرار می‏دهد، که هیچ در معرض نیست. علاوه بر آن مکانی که داشته، باز برای خودش حجاب قرار می‏دهد. فارسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویاً در آنجا ــ داخل این حجاب و پرده، با آن‌همه فاصله ــ یک‌باره می‏بیند یک جوانِ خیلی زیبایی روبه‏رویش ایستاده. حال چه وحشتی به این زن دست می‏دهد؟! خیلی زیبا! فتمثّل لها بشراً سویّاً   کلمه «سویّ» یعنی از هرجهت مستوی و معتدل. مستوی‌القامة، مستوی‌الهیأة، مستوی‌الشکل. معلوم است وقتی جبرئیل بخواهد برای مریم ظاهر شود، و از هیأت و شکل و اندامِ این دنیا برای خود انتخاب کند یک مَظهر این‌طوری انتخاب می‌کند. فتمثّل لها بشراً سویّاً یک انسان مستوی از هر جهت، اندامِ زیبا، شکلِ زیبا، هیأتِ زیبا، صدای زیبا، چشم‏های چه و چه وچه! دیگر خدا می‏داند. همین کلمه «سویّ» بس است. آن‌وقت مریم چه کرد؟ قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً چقدر خوب است که انسان با اهل تقوا معاشرت داشته باشد. وقتی که با اهل تقوا معاشرت داشت از همه‏چیزِ آنها در امان است. از زبانش در امان است. از دستش در امان است. از قدمش و از قلمش در امان است. سعی کنید با اهل تقوا معاشرت داشته باشید. با بی‏تقواها اصلاً معاشرت نکنید تا بعداً به صدماتش مبتلا نشوید. باتقوا که بود

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 139 *»

از او ایمنید، از او راحتید، اگر دشمن هم بشود چون باتقوا است، آسیب به شما نمی‏رساند، زحمتی برای شما درست نمی‏کند، امان از بی‏تقوایی!

حال، مریم همین را می‏گوید انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً من از شرّ تو به خدا پناه می‏برم، اگر تو تقوا داشته باشی. اگر تقوا داشته باشی من خیالم راحت است که ضرری و صدمه‏ای از تو به من نخواهد رسید. این حرف را می‏زند اما نمی‏داند که ملک است. او هم که نگفت یا‌الله یاساتر، خودتان را بپوشانید من با شما کاری دارم. نه، هیچ. همین‏طور یک‏باره جلوی مریم آشکار شد. حال، در هرحالی بوده. خدا می‏داند در چه حالی بوده؟ ذکر که نشده، همین اندازه می‏فرماید فاتخذت من دونهم حجاباً. این حجاب‌گرفتن و پرده‌زدن، غیر از آن مکانی است که خودش داشته مکاناً شرقیاً. علاوه بر آن، حجاب و پرده هم زده. حال، خدا می‌داند مریم در چه حالی بوده. یک‏باره بدون یا‌الله بدون یاساتر گفتن، جناب جبرئیل در نزد ایشان ظاهر شد. حال، اگر احکام جِرم این دنیا را بخواهیم در نظر بگیریم، یک‌جوان، در این سن و سال، با این موقعیت، بدون اجازه حق ندارد بر مریم داخل شود. بدون یا‌الله گفتن، بدون اعلام. اما نه، احکام مَلَکی جاری است و ملک نامحرم ندارد، برای او محرمیت و نامحرمی نیست. برای او شهوت نیست. او از عقل است. نور است. او معنی ندارد که نامحرم باشد، یا‌الله یا‌الله کند. نه، همین‏طور یک‏دفعه فتمثّـل لها بشراً سویاً خیلی عجیب است!

وقتی که مریم این فرمایش را گفت، جبرئیل هم گفت انا رسول ربک. نترس من فرستاده‏ پروردگار تو هستم. تا فهمید ملک است خیالش آسوده شد. دیگر نگفت مهلت بده خودم را بپوشانم مثلاً، یا لااقل پشت پرده بایست؛ و از این قبیل حرف‏ها. نه، ابداً. گفت حال که رسول پروردگار و فرستاده‏ خدا هستی، برای چه آمده‌ای؟ گفت لاهب لک غلاماً زکیاً  آمده‌ام به تو بچه بدهم! غلام زکیّ پاکیزه. جبرئیل بخواهد بچه بدهد معلوم است که مَلَک است، نکاحی و مقاربتی در کار نیست. از طرف جبرئیل

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 140 *»

این حرف‏ها نیست. ملک که این کارها را نمی‏کند. گفت حالا که می‏خواهی به من بچه‏ای بدهی، این بچه از کجا؟ چطوری؟ و لم‏یمسسنی بشر تا به حال من که ازدواج نکرده‏ام و لم‏اک بغیّـاً من که زنا نکرده‌ام. از راه غیر ازدواج و غیر قانون شرع هم که هیچ امری نبوده. چطوری؟ تصور اینکه ممکن است از طریق خود همین ملک کاری انجام شود و مقاربتی صورت پذیرد، نه، آن‏طور هم نیست. چون این ملک است، اگر بنا بود شهوت داشته باشد، نامحرم می‏شد. با اینکه جِرم بشری گرفته و به شکل بشر مجسم شده اما در عین حال هیچ‏یک از این امور در بین نیست. مریم چه می‏گوید؟ قالت اَنّیٰ یکون لی غلام و لم‏یمسسنی بشر و لم‏اک بغیّـاً چطور می‏شود که من دارای فرزند شوم و حال آنکه هیچ بشری به من دست نزده؟ یعنی من ازدواج نکرده‏ام و لم‏اک بغیّاً من زناکار هم نبوده‏ام که از راه غیرشرعی حملی برای من فراهم بشود.

آنگاه ملک به او گفت که این امر در نزد خدا آسان است. خداوند بدون این امور هم به تو فرزند می‏دهد. در حدیث دارد فنفخ فی جیبها جبرئیل در یقه مریم ــ یعنی در سینه مریم ــ دمید. آنگاه خداوند عیسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام را به مریم عنایت کرد. شب این حادثه رخ داد، و تقریباً نه‌ساعت طول کشید که مریم وضع حمل فرمود. صبح که شد وضع حمل کرد.([75]) خیلی ناراحت بود. وقتی که فهمید حمل دارد، فرار کرد. راهش را پیش گرفت و رفت. حالا کجا می‏رود؟ خدا او را می‏برد. محل زندگی و عبادت او شام بود؛ حرکت کرد، راه افتاد، صبح به کربلا رسید. حال چطور حرکت کرد؟ چه‌کسی او را برد؟ چطور برد؟ به کربلا رسید.([76]) به همان محلی که حادثه‏ عاشورا رخ داد. خداوند مریم را آنجا کنار یک نخل خشکی قرار داد. مریم به زمین نشست، خسته است، درد زایمان هم او را گرفته، به آن درخت تکیه داد، از برکت او و عیسای او

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 141 *»

و آن محل شریف، آن نخل خشکیده خرما داد؛ خرمای تازه. رطباً جنیّاً. صبحگاه بود که خداوند عیسی را به او کرامت کرد. مریم تشنه بود، پای عیسی که به زمین رسید برای او چشمه‏ای از زمین جوشید، چه آب گوارایی! مریم آب خورد، عیسی با او سخن می‏گفت، مادرم ناراحت نباش. چون خیلی ناراحت بود. تنهایی؛ بعد هم این امر، امر کوچکی نبود. مریمی‌ که به عنوان عابده و زاهده در عبادت به سرمی‏برده، حالا بدون شوهر فرزندی داشته باشد، برای او خیلی درد است. از این جهت می‏گفت: «کاش من مرده بودم، کاش من فراموش‏شده بودم، کاش من یک شی‏ء دورانداخته شده بودم، و چیزی نبودم که این امور برای من پیش بیاید».

در هنگام ولادت، فرزندش با او سخن گفت. او را بشارت داد و گفت مادر از این آب و از این درخت خرما بخور. کلی و اشربی و قرّی عیناً بیا خرما بخور، آب بیاشام، چشمت روشن باشد، نگران نباش. اگر کسی خواست از تو حادثه را بپرسد، بگو انی نذرت للرحمن صوماً به اشاره بگو من روزه نذر کرده‏ام. و روزه‏ در آن زمان‏ها طوری بوده که در آن حال سخن هم نمی‏گفتند. فلن‏اکلّم الیوم انسیاً من با هیچ انسانی سخن نمی‏گویم. یعنی از فرزندم بپرسید. آنگاه از خود عیسی پرسیدند. او فرمود انی عبداللّه آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً.([77])

مقصود این است که خودِ تجسم و تمثل جبرئیل در آن جِرم بشری امر را این‏طور کرده که احکام مَلَک بر آن جرم جاری است. دیگر نامحرم‌بودن و خود را پوشانیدن نبود. وچون این جریان بسیار حادثه جالبی است و برای بیان این مطلب بسیار رسا است، از این جهت اشعاری را هم که در این مورد گفته شده ذکر می‏کنم.([78]) چون به یکی از ابیات این اشعار آقای‌مرحوم­ نوعاً استشهاد فرموده‏اند، هم در کتاب

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 142 *»

مبارک ارشاد و هم در موعظه‏ها به مناسبت استشهاد کرده‏اند. آری،

همچو مریم گوی پیش از فوتِ مِلک   نفس را کالعوذ بالرحمن منک

مثل مریم که به خدا پناه برد، تو هم از شرّ نفس اماره بالسوء به خدا پناه ببر، قبل از آنکه این فرصت از دست تو برود. این بیت ابتدای شروع مطلب است.

بعد می‏گوید:

دید مریم صورتی بس جان‏فزا   جان‏فزایی دلربایی در خلا

یعنی روبه‏رویش، در فضا.

پیش او بر رُست از روی زمین   چون مه و خورشید آن روح الامین
از زمین بر رُست خوبی([79]) بی‏نقاب   آن‏چنان کز شرق روید آفتاب
لرزه بر اعضای مریم اوفتاد   کو برهنه بود و ترسید از فساد

این نقل هم شایع است که ایشان در حال غسل بوده است.([80])

صورتی که یوسف ار دیدی عیان   دست از حیرت بریدی چون زنان

یعنی همان‏طور که زن‏ها از آن زیبایی یوسف دست خود را بریدند و نفهمیدند، یوسف نیز در نزد این تجلی روح‌الامین از خود بی‌خود می‌شد و دست خود را می‏برید.

همچو گُل پیشش برویید او ز گِل   چون خیالی که برآرد سر ز دل

چطور خیال از دل برمی‏خیزد؟ همان‏طور او هم از زمین رویید.

گشت بی‏خود مریم و در بی‌خودی   گفت بجهم در پناه ایزدی

گفت به خدا پناه می‏برم.

زانکه عادت کرده بود آن پاک جیب   در هزیمت رخت بردن سوی غیب

کارش همیشه این بود که مشغول عبادت بود، و در مشکلات پناه به خدا می‏برد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 143 *»

چون جهان را دید مُلکی بی‏قرار   حازمانه ساخت زان حضرت حصار

در این عالم که نمی‏شد پناه به کسی ببرد و پناهی نداشت، از این جهت پناه به خدا برد.

اشعار ادامه دارد. اما آنچه که مربوط به مطلب است این است که:

چون‌که مریم مضطرب شد یک زمان   همچنان‌که بر زمین آن ماهیان

ماهی را اگر روی زمین بیندازند چه حالی به او دست می‏دهد؟ مریم همین‏طور مضطرب گردید.

بانگ بر وی زد نمودار کرم   که امین حضرتم از من مَرَم

جبرئیل گفت نترس، من رسول خدا و فرستاده خدا هستم.

از سرافرازانِ عزت سر مکش   از چنین خوش محرمان، خود در مکش

ما با شما محرمیم، نگران نباش.

این همی ‌گفت و ذباله نور پاک   از لبش می‏شد پیاپی بر سماک

جبرئیل تا حرف زد، نور از دهنش به سوی آسمان تتق کشید، دانست که مَظهر و تجلی مَلَک است.

از وجودم می‏گریزی در عدم؟   در عدم من شاهم و صاحب عَلَم

تو می‏خواهی از دست من به عالم غیب فرار کنی؟ به خدا پناه می‏بری و می‏خواهی به عالم غیب فرار کنی؟ وقتی به عالم غیب بروی می‏بینی که آنجا عَلَم در دست من است، آنجا مرکز حکومتی من است. اینجا تو یک تجلی می‏بینی.

از وجودم می‏گریزی در عدم؟ مراد از این عدم که در اینجا می‏گوید، همان غیب است. در عدم من شاهم و صاحب‌عَلَم.

خود بن و بنگاه من در نیستی است. این همان بیت است که نوعاً  آقای‌ مرحوم­ برای همین مسأله استشهاد می‌فرمایند. یعنی برای این مسأله که چطور

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 144 *»

غیب در این عالم ظاهر می‏شود، و برای خود مجلیٰ می‏گیرد، و احکام غیب در اینجا جاری می‏شود.

خود بن و بنگاه من در نیستی است   یک‌سواره نقش من پیش سَتی است

یعنی بُنگاه من و اصل هستی من در همان عالم غیب است. عالم مَلَک عالم غیب است. اصل و ریشه‏ من آنجا است. یک‌سواره نقش من، یعنی یک‌تجلی از تجلیات من پیش سَتی ــ یعنی پیش این خانم ــ است. مریم‌خانم که بسیار عفیفه، نجیبه و عابده و زاهده است. یک‌نقش و یک‌نمونه‏ای از جبرئیل اینجا دیده شده. چه‏بسا جبرئیل در همان‏وقت نزد زکریا هم حاضر بوده، برای خودش در آنجا هم تجلی داشته، شاید پیش دیگری هم بوده. انبیاء در آن زمان‏ها زیاد بودند، نبی‏های جزئی، نبی‏هایی که مرسل نبودند، در آن زمان‌ها بوده‏اند.

پس یک‌سواره نقش من پیش سَتی است. یعنی الآن یک تجلی من پیش تو است، جاهای دیگر هم ممکن است باشد. این بیت بیان این مطلب است که جاهای دیگر هم ممکن است جبرئیل مجسم باشد.

مریما بنگر که نقش مشکلم   هم هلالم هم خیال اندر دلم

الآن مرا به چشمت مثل ماه شب چهارده، به این زیبایی می‏بینی. در عالم خیال هم هرچه از من تجسم داری باز هم آن نقش من است. باز هم جبرئیل است. در عالم خیالت هم اگر از من نقشی داری ــ که خواه و ناخواه داری ــ آن هم باز مظهر من است و از من است.

چون خیالی در دلت آمد نشست   هرکجا که می‌گریزی با تو است

 

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 145 *»

 

مجلس يازدهم

 

(شب پنجشنبه ـــ 5 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 146 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

این وارثین کتاب که عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین هستند، برگزیدگان خدایند؛ و خداوند ایشان را از میان بندگانش برای این وراثت برگزیده است. ارث‌بردنِ قرآن از رسول‌الله؟ص؟ امری است که باید بر اصطفاء و گزینش خدایی مترتب باشد، و این گزینش نیز بر منزلت و مرتبتی که مخصوص برگزیدگان خداست مترتب است. و در این آیه خداوند آن مرتبت و منزلت را بیان می‏فرماید به اینکه و منهم سابق بالخیرات. در میان بندگان ما کسانی هستند که بر جمیع خلق، در همه مراتبشان، به همه خیرات، سبقت گرفته‏اند و از این جهت بر همه سابقند و سابقی بر ایشان نیست. در این آیه شریفه بیان شده که ایشان به جمیع خیرات در همه‏ عالم‏ها و همه‏ مراتب‏ سبقت گرفته‏اند. و خداوند در این آیه فضل بزرگ خود را بر بندگانش به این اصطفاء و گزینش یاد فرموده است. و اهل ایمان خدا را به این فضل شاکرند و خود را در پرتو این فضل در رحمت‏های خدا می‏یابند، به طوری که هر رحمتی که به ایشان رسیده و می‏رسد از برکات این فضل بزرگ خداست. از این جهت خداوند ذکر می‏فرماید که سخن این بندگان ما ــ که به واسطه این برگزیدگان نجات می‏یابند و در بهشت‏های عدن قرار می‏گیرند و به زینت‏های آن بهشت‏ها زینت می‏شوند ــ این است که خدا را

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 147 *»

سپاس می‏گویند. آن خدایی که به فضل و کرمش هول‏ها و ترس‏ها و غم‏ها و اندوه‏های قیامت را از آنها برطرف ساخته و آنها را مورد رحمت و مغفرت خود قرار داده، گناهان آنها را آمرزیده و طاعات آنان را سپاسگزاری فرموده است و آنان را به فضل خود در خانه‏ همیشگی جای داده، که در آن خانه‏ها راحتی و آسایش دارند، و برای آنها هیچ‌گونه زحمت و مشقت و خستگی و کسالت و ملالتی نخواهد بود. می‌بینیم که از هر جهت فضل خدا و رحمت خدا به طور کامل در این آیات بیان شده، و شامل کسانی است که به برکات سابقینِ به خیرات اهل نجات شده‏اند. فمنهم ظالم لنفسه یعنی مؤمنین ضعیف، مؤمنین ساکن در رتبه‏ نقصان و متوقف در این رتبه، که به واسطه‏ معصیت‌کردن و میل به معصیت، دائماً به خود ستم می‏کنند؛ از برکات ولایت این برگزیدگانِ خدا آمرزیده می‌شوند، و در آخرت در دارالمُقامه و خانه‏ جاوید و همیشگی قرار خواهند گرفت.

سخن در اصطفاء الهی و گزینش خدایی بود که امر مهمی است، و خداوند در این آیه این امر را ذکر می‏فرماید. بعد از نزول قرآن و بعد از ارسال رسول‌الله؟ص؟، امر اصطفاء و گزینش افرادی برای وراثت کتاب، امر بزرگ و مهمی ‌است. فضل بزرگ خداست که ادامه فضل‏های پیشین است. فرستادن رسولی مثل محمد؟ص؟ و نازل‌کردن کتابی مثل قرآن از فضل‏های بزرگ خداست که منشأ فضل‏ها و کرم‏ها و عنایات و رحمت‏های بی‏شمار است. و پیرو آن فضل، فضل دیگری که خداوند شامل حال مؤمنین فرموده، اصطفاء بندگان برگزیده خود و گزینش ایشان به مقام وراثت کتاب و قرآن است. مؤمنین هم به این فضل بزرگ معترفند و خدا را بر این فضل بزرگ شاکرند و متوجه این امر هستند.

خدا قبل از رحلت رسولش خبر می‏دهد ثم اورثنا الکتاب مؤمنین بدانند که ما به فکر ایشان بوده‏ایم و ایشان را از یاد نبرده‏ایم، مؤمنین بدانند قبل از آنکه رسول ما از دنیا

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 148 *»

و از میان ایشان برود ما این کار را کردیم. ثم اورثنا الکتاب عرض کردم فعل ماضی است. قبل از رحلت رسول‌خدا این آیات بر آن بزرگوار نازل شده، و رسول‌الله؟ص؟ این آیات را بر مؤمنین و بر جمیع امت خوانده‌اند. خدا می‏فرماید ثم اورثنا الکتاب ما پیش از این و قبل از این، کتاب را به بندگانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم به ارث داده‏ایم. قبلاً این کار انجام شده.

سابقه این قبل و ماضی‌بودنِ اورثنا الکتاب را می‏توانیم تا جایی جلو ببریم که برای قرآن تعینی پیدا می‏شود. در تمام عالم‏های پیشین که برای قرآن تعینی و جلوه‌ای پیدا شده و قرآن در آن عالم‌ها متعین شده، از آنجا که قرآن مخصوص رسول‌الله و همراه با رسول‌الله بوده، وارثین رسول‌الله بعد از آن بزرگوار ــ  از نظر رتبه و مقام ــ همین بندگانی هستند که در این آیه خداوند ایشان را معرفی می‏کند. که می‏دانیم اول ایشان علی و آخر ایشان مهدی صلوات‌اللّه علیهم‌اجمعین ــ عترت طاهره‏ رسول‌الله؟ص؟ ــ هستند.

اگر اینها وارث کتاب نبودند، اگر اینها لیاقت و صلاحیت این امر را نداشتند، چطور وقتی که قنداقه‏ امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را فاطمه‏ بنت اسد سلام‌اللّه‌علیها در روز هشتم ذیحجه که از خانه‏ خدا خارج شد و آن قنداقه منوره در دست او بود، فرزندش امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را روی دست خود گرفته بود، ــ و تمام بزرگان قریش ناظر بر امر بودند ــ خدمت رسول‌خدا؟ص؟ آمد، و امیرالمؤمنین را به دست رسول‌الله؟ص؟ داد. حضرت زبان مبارک در دهان امیرالمؤمنین گذاردند، شروع کرد به مکیدن زبان رسول‌الله، و آن‏قدر شیر در دهان امیرالمؤمنین جاری می‌شد که دهان حضرت پر شده و از گوشه‏های لب مبارکش می‏ریخت. مادرش گفت روّاه، رسول‌الله فرزند من امیرالمؤمنین را سیرشیر فرمود. بعد فرمود بخوان، اجازه تلاوت داد. امیرالمؤمنین کتب پیشین را تلاوت فرمود و بعد ــ قبل از نزول قرآن در این عالم بر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 149 *»

رسول‌الله؟ص؟ ــ شروع کرد قرآن بخواند. بسم اللّه الرحمن الرحیم قدافلح المؤمنون تا آخر آیاتی که مربوط به وصف مؤمنین است. رسول‌الله فرمودند قدافلحوا بک رستگاری مؤمنین به برکت ولایت تو است.([81])

حال، نجات‌یافتن اشخاصِ فمنهم ظالم لنفسه که در این آیات ذکر شده‌اند، و قرارگرفتن در بهشت‏های عدن و به آن زینت‏ها زینت‌شدن، همه از فضل مقام ولایت است. همه از عنایات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است که خداوند بر بندگان خود لطف فرموده و بندگان خود را به این فضل بزرگ شرافت بخشیده و به این کرامت مخصوص فرموده است.

ما هم خدا را گواه می‏گیریم که همین الآن هم می‏گوییم الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن خدا را شاکریم که غمِ بی‏دینی، غم ضلالت، غم گمراهی، غم انحراف، غم انواع ضلالت‏ها و انحراف‌های از طریق ولایت و صراط مستقیم را از دل ما برده است. ما را الحمدلله رب‌العالمین به برکت ائمه‏ هداة معصومین؟عهم؟ اهل ولایت و مودت ایشان قرار داده، و منت بالاتر و فضل بزرگ‏تر بر ما این است که به برکت بزرگان، ما را اهل استبصار قرار داده، بابصیرتمان کرده. به برکت ایشان در امر ولایت و در امر امامت ائمه‏ هدی سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین غصه‏ای نداریم. ما غصه‏ سنی‌بودن نداریم. غصه‏ انواع ضلالت‏ها که در شیعیان پیدا شده نداریم. غصه‏ انحراف‏ها و بهانه‌های بی‌اساس و بی‏جهت را نداریم. غصه‏ای که داریم غصه‏ گناهانمان است. الحمدللّه دینمان سالم است، ایمانمان سالم است، و تاکنون به فضل خداوند دستمان به دامن محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است و مفتخر به ولایت اولیای ایشان و براءت از اعدای ایشان هستیم.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 150 *»

غصه ما گناهان ما است که در همین آیه وعده آمرزش آنها داده شده انّ ربّنا لغفور شکور، پروردگار ما آمرزنده‏ گناهان ما است. و ما می‏دانیم و یقین داریم که اگر بنای آمرزش گناهان است، به برکت تمسک و توسل به ذیل عنایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. طور دیگری خدا گناه ما را نمی‏آمرزد. راه آمرزش گناهان را این‏طور قرار داده که اهل ایمان دست ولایت و تمسک دراز کنند، اهل معصیت در رتبه‏ مؤمنین دست ولایت و تمسک به دامن ایشان دراز کنند، و از برکت اسبابی که خدا برای آمرزش گناهان فراهم فرموده، در پرتو مقام ولایتِ ایشان گناهانشان آمرزیده شود. و همچنین می‏دانیم که اگر بنای قبول طاعات است و طاعتی از کسی قبول می‏شود، آن هم به برکت ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. تا رنگ ولایت بر آن نخورَد و مُهر ولایت بر آن زده نشود، طاعتی از کسی قبول نخواهد شد.

چون این را می‏دانیم و یقین داریم، از این جهت امیدواریم که خداوند به برکات ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ گناهان ما را بیامرزد، و طاعات ناقابل ما را به فضل و کرمش قبول بفرماید. و همان‏طور که می‏بینیم در این دنیا در بهشت ولایت و مودت به‌سر می‏بریم، و الحمدلله رب‌العالمین در جهنم بغض و عداوت با محمد و آل‌محمد و اولیای ایشان نیستیم. این را احساس می‏کنیم، می‏فهمیم که در بهشت ولایت و مودت و محبت به اولیای ایشان به سرمی‏بریم. الحمدلله رب‌العالمین خُنَکی ولایت و محبت ایشان را در دل‏هایمان احساس می‏کنیم. از دیدن دوستان ایشان مسروریم و چشم دیدن اعدای ایشان را نداریم. از این جهت همین الآن خودمان را در خانه‏ ابدی و همیشگی رحمت و مغفرت خدا می‏یابیم که بهشت است. امیدواریم خدا به فضل و کرمش این نعمت را برای ما باقی دارد و از ما نگیرد.

پس، از برگزیدگان خدا برای وراثت کتاب این آثار ظاهر می‏شود که در ابتدای ولادت، قبل از نزول قرآن، امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه و سلامه‌علیه قرآن را تلاوت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 151 *»

می‌کند. برگزیده خدا و وارث کتاب این است. نه فقط در اینجا، در هر عالمی ‌از عالم‏ها در امر وراثت کتاب و قرآن رتبه‏اش بعد از رسول‌الله؟ص؟ است. چون چنین بوده از این جهت خداوند در غدیرخم و در مواقف و مواطن دیگر که رسول‌الله؟ص؟ به مناسبت‏های مختلف فرمایش می‌فرمود، این مظهر را هم معرفی می‌فرمود. حتی دستور می‏دادند که بر علی وارد شوید و به علی به عنوان امیرالمؤمنین بودن سلام کنید و بگویید السلام علیک یا امیرالمؤمنین.([82]) خدا ظالمین به حق علی و فرزندان علی را از اولین و آخرین ایشان لعنت کند، خدا عذابش را بر ایشان زیاده و مضاعف گرداند، که با این‌همه تأکیدها و سفارش‏ها در این آیات قرآنی و در روایات صادره از رسول‌الله؟ص؟، و آن‌همه اعمال رسول‌الله نسبت به علی و اهل‌بیت؟عهم؟ این‏طور با این بزرگواران عداوت و دشمنی کردند، حسادت ورزیدند، و حق ظاهری این بزرگواران را این‏طور پایمال نمودند.

مأمون ملعون در مجلسی که تشکیل داده است، از جمیع علمای خراسان و علمای عراق دعوت کرده و از آنها می‏پرسد که این آیه‏ شریفه یعنی چه؟ و این کسانی که در این آیه خدا می‏فرماید ما از میان بندگانمان برای وراثت کتاب برگزیدیم، کیانند؟ مراد چه کسانی هستند؟ تمام‏ آن ملعون‏ها گفتند مراد همه‏ امتند. همه‏ امت بعد از رسول‌الله وارث قرآن هستند. ابی‏بکر، عمر، عثمان، معاویه، یزید، ابوحنیفه و از این قبیل، تمام اینها وارث قرآن و وارث کتاب هستند. یعنی این امت بعد از رسول‌الله؟ص؟، ظاهر و باطن و جمیع شئونات قرآن را وارثند. امام‌رضا؟ع؟ تشریف دارند، و مقصود مأمون هم همین امور بود که بین حضرت و بین نوع علماء و فقهاء و حکماء و کسانی که ادعاها داشتند، مباحثه‏ها و جدال‏ها قرار بدهد که شاید از این راه هم بتواند عداوت مردم را بر علیه اهل‌بیت برانگیزاند. چون می‏دانست که آنچه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 152 *»

ایشان دارند غیر از آنی است که نزد محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. تمام آنچه در نزد آنها است، رأی‏ها و هواها و اباطیل است، و حق در نزد محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. این را می‏دانست. از این جهت به حضرت رو کرد و عرض کرد شما در معنای این آیه چه می‏فرمایید؟ حضرت فرمودند من آنچه را که ایشان گفتند، نمی‌گویم. آنها همه علماء و صاحب‌مقام بودند، صاحب‌منصب بودند، موقعیت داشتند، قضات بودند، حقوق‏بر بودند، شئونات داشتند. برای خودشان شخصیت داشتند. امام؟ع؟ فرمودند من آنچه را که می‏گویم خلاف گفته همه‏ اینها است. عرض کرد بفرمایید. حضرت فرمودند مراد عترت طاهره هستند. البته سؤالات طولانی بوده، مقداری از آنها را خواندیم.

بحث ما در این بود که امر اصطفاء امری است که خداوند در این گزینش خود نشان می‏دهد که این برگزیدگان، در همه مراتب و مظاهر خود ــ حتی در همین بدن عرضی دنیوی ــ صاحب مقامات عالیه و مراتب نورانی هستند. و خلق باید ایشان را به این مقام و منزلت بشناسند و به ظاهر این بدن ظاهری دنیوی ایشان که مثل سایر بشرها است نگاه نکنند، تا آن را به خود قیاس کنند و فکر کنند که در این بدن‏ها یک انسانیت ناقص و نارسایی متجلی شده که باید به تدریج و با زحمت و مشقت به مقداری از کمالات انسانی نائل شود. این‏طور قیاس نکنند. بلکه بدانند این مظاهر، مظاهر مقامات نورانیه‏ الهیه است، گزینش الهی است که به ایشان تعلق گرفته. و از آن جهت که اللّه اعلم حیث یجعل رسالته، ـــ خدا می‏داند که رسالت خود را کجا قرار دهد ــ این بدن‏ها این‏قدر در نزد خدا شریف و لطیف و عظیم است که قابل تعلق یک‏چنین مقاماتی شده.

عرض کردم در هر مظهری هر روح و معنویتی که ظاهر شود، احکام، احکام آن روح و احکام، احکام آن معنویت خواهد بود. دیگر حکم این ظاهر  و مظهر، حکم این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 153 *»

ظهور، حکم این مَجلیٰ، حکم خودش نیست، حکم آنها است. نمونه‏هایی که عرض کردم یکی جریان جبرئیل بود که خداوند در داستان ابراهیم علی ‌نبینا و آله و علیه‌السلام ذکر کرده، که احکام مقامات ملائکه بر این ظاهرها جاری شد، و حتی از طعام ابراهیم نخوردند. و حادثه دیگری که خدا در قرآن ذکر کرده و حکم ملائکه را در این مظاهر بشری ظاهری جاری ساخته، جریان فرودآمدن جبرئیل برای بخشیدن عیسی علی ‌نبینا و آله و علیه‌السلام به مریم، و حامله‌شدن مریم؟عها؟ به نور عیسی؟ع؟ است.

این حادثه را خدا ذکر می‏فرماید، که عرض کردم این آیه شریفه که خواندم بیان این مطلب است: و اذکر فی الکتاب مریم اذ انتبذت من اهلها مکاناً شرقیاً، فاتّخذت من دونهم حجاباً فارسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّاً، قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیّاً ای رسول ما، جریان مریم را در کتاب یادآور شو و به خاطر بیاور، آنگاهی که مریم از خاندان خود در یک مکان شرقی کناره گرفت که به عبادت خدا بگذراند. فاتّخذت من دونهم حجاباً حالتی برایش پیش آمد که از دیگران برای خود حجابی قرار داد و در پس پرده قرار گرفت. پس همان موقعی که در پسِ پرده بود و از همه خود را پوشیده بود و هیچ‏کس او را نمی‏دید، ما به سوی او روح خودمان را ــ روح‌الامین؟ع؟ که جبرئیل باشد ــ  فرستادیم، پس در برابر مریم به صورت یک انسان ــ اما سَویّ، بسیار زیبا و بسیار متناسب ــ متمثل شد. مریم وحشت کرد قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً من از تو ــ اگر پرهیزکاری ــ به خدا پناه می‏برم. عرض شد گفتگویی که بین مریم و این ملک انجام شده، نشان می‏دهد که احکام چگونه جاری شده. مریم می‏ترسد، وحشت دارد، عابده است، مؤمنه است، برگزیده خداست، مرتبه‌اش از همه‏ زن‏های زمانش بالاتر و تقربش به درگاه خدا بیشتر است. و همان شرافت بود که خداوند او را برای اینکه مادر مانند عیسایی باشد برگزید.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 154 *»

وقتی که این وحشت به مریم دست داد و مریم شروع کرد به خدا پناه ببرد؛ مقداری از گفتگوها در قرآن ذکر شده، اما همه‏ جزئیات حادثه در قرآن ذکر نشده. و علتش هم این است که خداوند از داستان‌ها و تاریخ‌های گذشته به همان مقداری که لازم است بشرها باخبر شوند، ذکر می‏کند. چون قرآن کتابِ داستان نیست که داستان‏ها مفصل و موبه‌مو با همه‏ ریزه‏کاری‏هایش ذکر شود. آن مقداری که برای بیان مطلب لازم است در قرآن ذکر شده. در شعری که می‏خواندیم ذکر شده بود که وقتی مریم می‏خواست به خدا پناه ببرد، واقعاً می‏خواست بمیرد. راضی بود ــ از شدت غم، از شدت وحشت و اضطراب ــ بمیرد، و در برابر خود مرد نامحرمی ‌را که او را مشاهده می‌کند نبیند. به همین سبب گویا از خدا می‏خواست که معدوم شود، یعنی از این عالم برود. جبرئیل به او گفت:

از وجودم می‏گریزی در عدم   در عدم من شاهم و صاحب‌عَلَم

تو می‏خواهی از من فرار کنی و از این عالم به عالم غیب بروی؟ اگر در عالم غیب بروی، آنجا می‏بینی که من شاهم. من صاحب‌عَلَم هستم. یکی از ملائکه‏ مقرب الهی هستم. آنجا می‏بینی که یک امر بسیار بزرگ از امور خلقت در دست من است، و چه همه اعوان دارم! امر خلقت به دست من جاری می‏شود. از چه می‏گریزی؟ و اینکه من انتخاب شده‏ام تا برای خلقت عیسی بیایم، این نشان مقام و منزلت من در آنجا است.

«خود بن و بنگاه من در نیستی است». اصل زندگی من، و ریشه وجودی من در عالم غیب است. «یک‌سواره نقش من پیش ستی است». یک نمونه و تجلیم در نزد تو هست، ای مریم؛ که زن عفیفه و نجیبه‏ الهیه‏ای هستی، و برگزیده‏ خدایی.

مریما بنگر که نقش مشکلم   هم هلالم هم خیال اندر دلم
چون خیالی در دلت آمد نشست   هرکجا که می‏گریزی با تو هست

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 155 *»

تو از کجا می‏خواهی فرار کنی؟ و به کجا می‏خواهی فرار کنی؟ من به ظاهر برای تو جلوه کرده‏ام، در عالم خیال تو و مانند خیال همراه تو هستم. نمی‏توانی از من فرار کنی. فقط خیال‏های باطل است که از بین می‏رود.

جز خیال عارضی و باطلی   که بود چون صبح کاذب آفلی

خیال‌های باطل زود افول می‏کند و می‏گذرد. اما اصل من، و کار و برنامه‏ من برنامه‏ الهی است.

من چو صبح صادقم از نور رب   که نگردد گِردِ روزم هیچ شب
هین مگو لاحول، عمران زاده‏ام   خود ز لاحول این‌طرف افتاده‏ام

چرا از من می‏ترسی؟ و چرا فریادت بلند است و پناه به خدا می‏بری؟ و لاحول و لاقوة الّا بالله العلیّ العظیم می‏گویی؟ ای عمران‏زاده، ای فرزند عمران، تو مگر نمی‏دانی که من از لاحول این طرف افتاده‏ام؟ مقام من از ذکر خدا پیدا می‏شود، و از ذکر خدا ظاهر شده.

مر مرا اصل و غذا لاحول بود   نور لاحولی که پیش از قول بود

قبل از اینکه به زبان تو لاحول و لاقوة الّا بالله بیاید، و قبل از اینکه در این عالمِ اقوال ظاهر شود؛ این اذکار الهی اصل من است، غذای من ذکر خداست. در حدیث بیان شده است که غذای ملائکه ذکر خداست و آنها از ذکر خداوند خسته نمی‏شوند و ایشان را ملالت نمی‏گیرد.

تو همی‌ گیری پناه از من به حق   من نگاریده پناهم در سبق

تو از من به خدا پناه می‌بری؟ خدا مرا وسیله پناه قرار داده، و خدا به من پناه داده هرکس را که پناه داده. در گذشته خدا یوسف را به وسیله من پناه داد. همین‌که از لب چاه او را انداختند به من دستور داده شد که فوراً یوسف را بگیر و به زمین بگذار که بدن بنده‏ ما آزرده نشود. هرکس را در هرکجا خدا پناهش داد به وسیله‏ من پناهش داد،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 156 *»

و مرا پناهگاه او قرار داد. ابراهیم را که به طرف آتش می‏انداختند، خدا به من فرمود بنده‏ ما ابراهیم را دریاب. و من کنار ابراهیم آمدم و با ابراهیم بودم و ابراهیم را پناه دادم. در گذشته خدا تمام پناه‌ها را به برکت من و به واسطه من به بندگان خودش داده، حال، تو می‏خواهی از من بگریزی و پناه به حق ببری؟ پناهی که حق قرار داده منم.

آن پناهم من که مخلص‌هات بوذ   تو اعوذ آری و من خود آن اعوذ

تمام مخلصین گذشته به من پناهنده شدند، و خدا مرا پناه ایشان قرار داد؛ حالا تو از من می‌گریزی، می‏گویی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً؟ من خود حقیقت پناه‌بردن هستم.

آری، این امر نشان می‏دهد که مریم نمی‏شناخت و نمی‏دانست که روح و حقیقت و معنویت این جوان و این بشر، مَلَک است. اگر از اول می‏دانست این وحشت‏ها برایش نبود، بعد که به تدریج فهمید قرار گرفت، و از آن وحشت‏ها درآمد.

اگر انسان مقامات عالیه را بداند، احکام مقامات عالیه را به آسانی در مظاهر پیاده می‏کند. اینکه می‌بینیم نوعاً در مقام اعتراض بر فضائل برآمده‏اند؛ حتی در زمان خود ائمه؟عهم؟ امر ایشان را انکار کردند، و تا به حال هر انکاری نسبت به امر ولایت و یا فضائل اولیاء شده، همه از همین جهت است که نتوانستند احکام آن معنویت و باطن و روحانیتِ ایشان را در مقام ظاهرشان جاری کنند. این است که فرموده‏اند:

جاهلا این نور علیینی است   نه همین جسمی‌ که تو می‏بینی است

همین جسم است که مظهری برای نور علیین شده، پس باید احکام علیین را اینجا جاری کنی. چطور در جبرئیل ــ یعنی در این مظهرش ــ احکام جبرئیلی و احکام مَلَکی جاری شد؟ همین‏طور،

آفتی نبود بتر از ناشناخت   تو برِ یار و ندانی عشق باخت

نمی‏دانی عاشق چه‌کسی هستی. کنار یار و محبوب خود هستی، اما

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 157 *»

نمی‏شناسی کیست. هیچ آفتی هم از این بدتر نیست.

یار را اغیار پنداری همی   شادیی را نام بنهادی غمی

تو الآن کنار جبرئیل هستی. جبرئیل مرکز شادمانی و خوشحالی است. در اثر نشناختن، همین را برای خود مایه غم و غصه گرفته‌ای.

این‌چنین لطفی که دارد یار ما   تو گریزانی از او ای بی‏وفا
این‌چنین نخلی که قدّ یار ماست   چون‌که ما دزدیم نخلش دار ماست
این‌چنین مشکین که زلف میر ماست   چون‌که بی‏عقلیم آن زنجیر ماست
این‌چنین لطفی که نیلی می‏رود   چون‌که فرعونیم چون خون می‏شود

تمام بدبختی‏هایی که بر سر بشر آمده و خواهد آمد از همین است که اولیای خدا را به مقامات نورانیتشان نشناختند و خواستند تمام احکام را بر این مظاهر به حسب این مظاهر دنیوی جاری کنند. پس به این بلا گرفتار شدند که بلای انکار باشد.

امام؟ع؟ در حدیث طارق فرمود یا طارق الامام بشرٌ مَلَکی و جسد سماوی و امر الهیّ و روح قدسیّ و مقام علیّ و نور جلیّ و سرّ خفیّ فهو ملکیّ‌الذات الهیّ‌الصفات زائدالحسنات عالم بالمغیبات حظاً من رب العالمین و میراثاً من الصادق الامین و هذا کلّه لآل‌محمد؟عهم؟ لایشارکهم فیه مشارک([83]) امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه به طارق که یکی از اصحابشان بود فرمودند: امام بشری است که جنس و حقیقت او از عالم مَلَک و ملکوت است، و جسد او جسدی آسمانی است. همین، همینی که دیده می‏شود آسمانی است، یعنی به لطافت اجرام سماوی است. امام امری خدایی است، و روحی قدسی است، و مقامی بزرگ ‌است، و نوری آشکار است، و سرّ پنهانی خداست. امام به حسب ذات از عالم ملکوت است.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 158 *»

البته به مقدار فهم طارق می‏فرمایند، زیرا او بیش از این نمی‏توانسته بفهمد. فکرش تا جای ملائکه و عالم ملکوت می‏توانسته صعود کند، بیش از آن نمی‌توانسته. از این جهت به او می‏فرمایند تمام وصف امام همین نیست و به همین‏جا مرز امامت پایان نمی‌یابد. نه، فهو ملَکیّ‌الذات امام، ذاتش و حقیقتش از عالم ملکوت است. الهیّ‌الصفات صفاتش صفات الهی است. زائدالحسنات حسنات امام و کارهای نیک امام و عبادات و طاعات او آن‌به‌آن و لحظه‌به‌لحظه رو به زیادتی است. به جمیع غیب‏ها و نهانی‏ها عالم و آگاه است. و این، حظّ و بهره‏ای است که از طرف پروردگار به او رسیده و میراثی است که از رسول‌خدا به ارث برده. آنگاه امام؟ع؟ می‌فرمایند: و همه‏ این خصوصیاتی که گفتم، مخصوص آل‌محمد؟عهم؟ است. و ایشانند امامانی که صاحب این مقاماتند، و هیچ شریکی در این مقامات ندارند. پس شأن امام و مقامات اصطفاء این است، و باید جمیع مقامات عالیه بر این مقاماتِ ظاهره حاکم باشد، و احکام، احکام آن مقامات باشد.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 159 *»

 

مجلس دوازدهم

 

(شب پنجشنبه ـــ 12 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 160 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

سخن در حدیثی بود از وجود مبارک علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه در معرفی و شناسانیدن برگزیدگان خدا و اهل اصطفاء الهی که در این آیه بیان شده است. و خدا خواست که دشمنِ همین برگزیدگان خدا، ــ مأمون ملعون ــ از علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه سؤال کند، و حضرت شرح و بیان بفرمایند که این بزرگواران چه کسانی هستند، و در قرآن مقاماتشان چگونه ذکر شده است.

خداوند در این آیه‏ شریفه می‏فرماید: سپس ما کتاب را ــ یعنی قرآن را ــ به ارث دادیم به کسانی که برگزیدیم ایشان را از میان بندگانمان؛ که بندگان ما بعضی نسبت به خود ستمگرند، و معلوم است که چنین کسانی لایق و قابل برای وراثت کتاب و قرآن نیستند. و بعضی از بندگان ما مقتصدند و در ایشان خمیره اعتدال وجود دارد که می‏توانند معتدل راه روند و معتدل سلوک کنند. و ایشان از این جهت نیازمند به میزان می‌باشند، و خودبه‌خود نمی‏توانند اعتدال خود را در همه‏ مراتب خود پیاده کنند، از این جهت ایشان هم محتاجند که برایشان میزان قرار دهیم. ولی عده‏ای از بندگان ما هستند که در جمیع خیرات بر همه‏ خلق پیشی گرفته‏اند. پس با این تقسیم‏بندی مشخص می‏شود که وارثان کتاب باید چنین کسانی باشند. و برگزیدگان خدا از میان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 161 *»

بندگان هم ایشانند. و این فضل بزرگ خداوند بر بندگانش است که ایشان را معرفی فرموده، و قرآن را به وراثت و ارث بعد از رسول‌الله؟ص؟ به ایشان داده است. و همان‏طور که خود رسول‌خدا؟ص؟ فضل بزرگ خدا بر بندگان است، و نازل‌کردن قرآن بر رسول‌خدا؟ص؟ نیز فضل بزرگ خدا بر بندگان است؛ انتخاب و گزینش این عزیزان و این سابقین بالخیرات هم از میان بندگان برای وراثت کتاب، فضل بزرگی است که این فضل بزرگ شامل حال مؤمنین است؛ که به برکت ایشان اهل اعتدال به عدالت خود می‏رسند و به کمال خود نائل می‏شوند. و کسانی که ظالم به خود هستند و به واسطه‏ بی‏اعتدالی طبع و طبیعت، به واسطه معصیت‌های خود به خود ستم می‏کنند، به ارتکاب جرایم به خود ظلم می‏کنند، همه‏ عمرشان به ظلم بر خودشان می‏گذرد؛ ایشان هم به برکت این برگزیدگان به نجات می‏رسند، و هدایت و شفاعت می‏شوند، و به واسطه اجابت دعوتِ این برگزیدگان خدا مورد عنایت و رحمت‏های خدا قرار می‏گیرند. همه‏ اینها داخل بهشت‏های عدن خواهند شد که در آن بهشت‏ها به زینت‏های آن بهشت‏ها زینت می‏شوند. و وقتی که با فضل خداوند در بهشت آشنا می‏شوند و می‏بینند که این فضل چقدر بزرگ بوده که در دنیا به هدایتِ ایشان هدایت یافتند، و در آخرت به شفاعت ایشان از مهالک آخرتی نجات یافتند؛ در آن درجات که هستند و به آن نعمت‏ها که متنعّمند، خدا را سپاسگزاری می‏کنند و سخنشان این است که الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن. شکر و سپاسگزاری، حمد و ثناء، مخصوص خداست که از ما غصه بزرگ قیامت را، غم و اندوه بزرگ قیامت را برطرف کرد. ان ربّنا لغفور شکور پروردگار ما به فضل شفاعت اولیاء ما سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین آمرزنده گناهان ما و سپاسگزار طاعات ناقابل ما بود، که اعمال صالحه ما را به فضل اولیائش مورد شکر و سپاس خود قرار داد، که به برکت ولایت اولیاء، طاعات ما پذیرفته می‏شود، و خداوند به فضل و کرم خودش ما را در خانه‏ همیشگی جای داد که

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 162 *»

در آن خانه زحمت و مشقتی نبوده، و درنتیجه کسالت و ملالتی هم نخواهد بود.

مأمون از امام‌رضا؟ع؟ پرسید که این برگزیدگان خدا کیانند؟ بعد از آنکه همه‏ علمای عراق و علمای خراسان گفتند: همه‏ امت مرادند، و همه‏ امت بعد از رسول‌خدا وارث قرآن هستند، هرکس به هرقدر استفاده می‏کند و هرچه از قرآن می‏فهمد او را کفایت می‏کند. مقصودشان این بود که بعد از رسول‌خدا؟ص؟ به کسی دیگر احتیاج نیست. همان قرآن برای مردم بس است. مردم وارث کتاب هستند و قرآن هم کفایتشان می‏کند. خواستند همان حرف رئیسشان را زده باشند. دوّمی‌ گفت «فینا کتاب اللّه و حسبنا» یعنی بعد از رسول‌الله، کتاب خدا در بین ما هست و ما را بس است.

این فکر عمری نوعاً در افکار هست و خیلی‏ها گرفتارند، حتی آنانی که مدّعی تشیع هستند، آنها هم گرفتار این نوع تفکر هستند و نمی‏دانند که از کجا سرچشمه می‏گیرد. آنها نوعاً می‏گویند قرآن به غیر خودش نیازمند نیست، قرآن خودش خودش را کفایت می‌کند، بعضی از آیات بعضی دیگر از آیات را تفسیر می‏کند. از این‌رو احتیاج به غیر قرآن نیست. حتی می‏گویند قرآن نور است، همان‏طور که خدا هم قرآن را به نور معرفی کرده، ــ یکی از اسماء قرآن نور است ــ  حال که قرآن نور است دیگر در روشن شدن معنی و فهم قرآن نیازمند به غیر قرآن نخواهیم بود. «فما بال النور یستنیر بنور غیره؟!» چطور می‏شود قرآن نور باشد و در عین حال محتاج به غیرش باشد و از نور غیرش بخواهد مستنیر شود و روشن گردد؟ با این حرف‏هایشان می‏خواهند بگویند که نیاز به غیر قرآن نیست. قرآن ما را بس است، همان حرف دومی.

وقتی که علمای خراسان و عراق در مجلس مأمون لعنة‌اللّه‌علیه این حرف را زدند، مأمون رو کرد به حضرت‌رضا؟ع؟ و عرض کرد شما چه می‏فرمایید؟ آن بزرگوار فرمودند: من آن‏طوری که اینها می‏گویند نمی‌گویم، سخن من غیر از سخن اینها است.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 163 *»

من می‏گویم این برگزیدگانی که خدا انتخاب کرده و در این آیه معرفی می‏کند، که از بین بندگانمان ایشان را برگزیدیم، اینها عترت طاهره محمد؟ص؟ هستند. یعنی حرف من همان حرف رسول‌الله است. به فرمایش رسول‌خدا هم استدلال فرمودند. انی تارک فیکم الثقلین کتاب‌اللّه و عترتی اهل‌بیتی من که از میان شما می‏روم دوچیز گرانبها در میان شما می‏گذارم، کتاب خدا و عترتم، که اهل‌بیت من هستند. حضرت‌رضا این‏طور فرمودند. بعد فرمایشاتی کردند که از این فرمایشات به این نتیجه رسیدیم که وارثین کتاب و قرآن بعد از رسول‌خدا؟ص؟ اولاً دارای صفت اصطفاء هستند، یعنی برگزیدگان خدا هستند، خدا ایشان را از میان بندگانش برگزیده است. و خداوند در همین آیه ایشان را به صفت اصطفاء و مصطفی‌بودن معرفی فرموده است. .و می‏دانیم مصطفای حقیقی یعنی برگزیده‏ حقیقی و اوّلی، رسول‌الله؟ص؟ است و بعد از آن بزرگوار باید عترت او باشند که به صفت اصطفاء متصف شده‏اند، و همچنین به صفت عبودیت متصف شده‌اند من عبادنا، و همچنین به صفت سبقت در خیرات متصف شده‌اند، در همه‏ مراتبشان از همه‏ خلق به جمیع خیرات سبقت گرفته‏اند.

بعد امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه در توصیف این بزرگواران استدلال فرمودند به آیه تطهیر؛ که آیه‏ تطهیر هم کسانی را که به تطهیر الهی از تمام رجس‏ها و پلیدی‏ها منزه و پاک و پاکیزه شده‏اند معرفی می‏کند که اینها افراد خاصی هستند، که همان عترت طاهره باشند. انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیراً سلام ‌اللّه علیهم ‌اجمعین.

امام‌رضا فرمودند خداوند ایشان را به این وصف توصیف کرده و همچنین ایشان را به صفت دیگری معرفی کرده، که اهتداء است. ایشان به رضا و غضب خدا هدایت شده‏اند، و دیگران باید به هدایت ایشان اهتداء بیابند، دیگران محتاج به ایشان هستند. ایشان در همه‏ مراتب وجودیشان به رضا و سخط خدا آشنا هستند و هیچ

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 164 *»

فسقی از این بزرگواران در هیچ مرتبه‌ای از مراتب صادر نشده و نخواهد شد. هیچ خروجی از رضا و خشنودی خدا در هیچ مرتبه‌ای از مراتب برای ایشان دست نداده. خدا وارثین نبوت و وارثین کتاب‏های انبیاء و حاملان دیانت و شرایع را در آیه قرآن معرفی کرده فرموده: لقدارسلنا نوحاً و ابرٰهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتدٍ و کثیرٌ منهم فاسقون([84]) ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و نبوت و کتاب را در ذریه‏ این‌دو قرار دادیم، بعضی از ذریه‏های ایشان هدایت‏یافتگان هستند و بعضی که بیشترِ ذریه‏های ایشانند اهل فسقند. و معلوم است که میان این دو دسته از ذریه، خدا آنانی را که مهتدی هستند و به هدایت الهی اهتداء یافته‏اند برگزیده است، آنها باید وارثان شرایع و حاملان کتاب و مقامات و شئونات انبیاء؟عهم؟ باشند.

از این جهت امام؟ع؟ بعد از این آیه فرمودند: فصارت وراثة النبوة و الکتاب فی المهتدین دون الفاسقین پس وراثت نبوت و وراثت کتاب، ارث‌بردن از نبی و حامل مقام او شدن و کامل‌بودن به کمالات او و متصف‌بودن به صفات او و سزاوار جانشینی او بودن، در این آیه بیان شده که مخصوص مهتدین است. یعنی آن ذریه‏ای و عترتی که اهتداء یافته و اهل فسق نبوده‏اند. پس با این بیان امام؟ع؟ باز معرفی فرمودند که عترت طاهره و برگزیدگان خدا، به صفت اهتداء متصفند أفمن یهدی الی الحقّ احقّ ان‏یتّبع امّن لایهدّی الّا ان‏یهدیٰ فما لکم کیف تحکمون([85]) در این آیه هم خدا باز همین‏طور می‌فرماید. کسی که به حق هدایت می‏کند به واسطه‏ اینکه خود اهتداء یافته و از هدایت‌کردن دیگران بی‏نیاز است، خدا او را به رضا و سخط خود آشنا کرده و به واسطه‏ همین گزینش، او به همه‏ شرع الهی واقف است. او سزاوارتر است که متابعت شود، یا آنانی که به استقلال و بدون متابعت‌کردن از اهل هدایت هدایت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 165 *»

نمی‌یابند؟ خودش نمی‏تواند آشنا شود به رضا و سخط خدا، کدام‏یک به متابعت او و پیروی از او سزاوارترند؟ معلوم است که ائمه حق، امامان هدایت، عترت پیغمبر اکرم؟ص؟ که به صفت اهتداء متصفند سزاوارترند. خدا آنها را به برکت رسول و به واسطه رسولش هدایت فرموده. دیگران در هدایت‌شدن محتاج به ایشان هستند و ایشان به کسی در هدایت‌شدن محتاج نیستند.

بعد هم امام؟ع؟ باز مشخص فرمودند که وقتی در میان ذریه، اهل اهتداء و اهل فسق باشند، اهل فسق شایستگی وراثت را ندارند و از دایره‏ وراثت خارج می‏شوند. امام؟ع؟ به این آیه شریفه که در مورد فرزند نوح نازل شده استدلال می‌کنند. وقتی که فرزند نوح مشرف بر هلاکت شد؛ ــ و خدا به نوح وعده داده بود که من تو را و اهل تو را از غرق‌شدن نجات می‏دهم. این فرزند ناشایست او برای اینکه غرق نشود به کوه پناه برد ــ در شرف غرق‌شدن بود که نوح دعا کرد عرض کرد: ربّ انّ ابنی من اهلی و انّ وعدک الحق خدایا این فرزند من از اهل من است، تو هم که وعده دادی به من که اهل مرا از غرق‌شدن نجات دهی و می‏بینم الآن این در شرف غرق‌شدن است؛ وعده‏ تو هم که حق است، از وعده‏ای که فرموده‏ای تخلف نمی‌فرمایی، چرا این‏طور شده؟ خداوند در جواب فرمود: انه لیس من اهلک آنگاه وراثت به ذریه می‏رسد و وارث شئونات نبی است که اهتداء یافته باشد و فسق نداشته باشد. اما درباره چنین فرزندی فرمود: انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح فلاتسئلن ما لیس لک به علم انی اعظک ان‏تکون من الجاهلین.([86]) با این بیان خداوند فرمود که این فرزند چون اهل فسق و اهل کفر بوده از اهلیّت نوح خارج شده، دیگر اهل نوح به حساب نمی‏آید. و به واسطه‏ فسق، وارث مقامات و شئونات نوح نخواهد بود.

پس این هم یک مقام از مقامات و شئونات برگزیدگان خدا که مقام اهتداء

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 166 *»

است، و این بزرگواران به واسطه‏ این اصطفاء شایستگی دارند که خداوند طاعتشان را مثل طاعت رسول‌الله؟ص؟ بر همه‏ خلق واجب گرداند، و همان‏طور که طاعت رسول‌خدا بر همه خلق واجب است، این برگزیدگان الهی که بعد از رسول‌الله وارث کتابند، مفترض‌الطاعه هستند و اطاعتشان بر همه واجب است. همه باید از ایشان اطاعت کنند، کامل و غیرکامل، عالم و غیرعالم، همه باید مطیع و فرمانبردار این برگزیدگان خدا باشند.

امام؟ع؟ فرمایش خود را به این‏طور ادامه می‌دهند که اینها برگزیدگان خدا هستند و بر همه فضیلت داده شده‏اند به اینکه اطاعتشان بر همه واجب شده، پس بر همه فضیلت دارند. مأمون از حضرت سؤال کرد که آیا عترت را خدا بر مردم فضیلت داده؟ فرمودند آری، و این فرمایش در محکم کتاب خداست. و از آیات محکمی‌ که بر وجوب و فرض طاعت این برگزیدگان خدا دلالت می‌کند این آیه است: ان اللّه اصطفیٰ آدم و نوحاً و آل‌ابرٰهیم و آل‌عمران علی العالمین ذریةً بعضها من بعض([87])  که ذریه‏ ایشان فضیلت داده شده‏اند، و برگزیدگان از خلقند.

آیه دیگری را حضرت تلاوت فرمودند: ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقدآتینا آل‌ابرٰهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً([88]) آیا درباره‏ این برگزیدگان خدا حسد می‏برند؟ چرا بر آنچه که خدا به فضل خود به ایشان داده حسد می‏برند؟ در گذشته هم برنامه همین‏طور بود. چرا بر آل‌محمد؟عهم؟ و عترت طاهره حسد می‏ورزند که خدا به ایشان این فضائل را داده است؟ در گذشته هم همین‏طور بود. خدا به آل‌ابراهیم کتاب و حکمت داد، و آل‌ابراهیم را در میان امت ابراهیم برگزیدگان قرار داد، بعد از ابراهیم وارث کتاب و حکمت شدند، و خداوند به ایشان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 167 *»

ملک عظیم عنایت کرد که ملک عظیم همان وجوب اطاعت و فرمانبرداری از ایشان است.

بعد امام فرمودند: خداوند روی سخن را به همه‏ مؤمنین فرموده، یعنی آنانی که به توحید خدا و رسالت رسول‌خدا؟ص؟ اقرار کرده‏اند، روی سخن را با همه‏ آنها قرار داده و فرموده: یاایها الذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم،([89]) ای مؤمنین، یعنی ای گرویدگان به خدا و رسول‌خدا؟ص؟، اللّه را اطاعت کنید، رسول را اطاعت کنید، صاحبان امر را که خدا از میان خودتان انتخاب کرده و برگزیده اطاعت کنید. کیانند آنانی که اولواالامر هستند؟ آنان الذین اورثهم الکتاب و الحکمة آنها مخصوصند، آنها کسانی هستند که خداوند ایشان را وارث کتاب قرار داد، وارث حکمت قرار داد، یعنی کتاب خدا و اصول و سنن رسول‌خدا؟ص؟ نزد ایشان است. ظاهر و باطن قرآن، مراتب قرآن، جمیع علوم قرآن و همه‏ فرمایشات رسول‌الله و اصول حکمت رسول‌الله، همه نزد ایشان به ارث گذاشته شده، ایشانند اولواالامر که بعد از رسول‌خدا اطاعتشان مثل اطاعت خدا و مثل اطاعت رسول‌خدا واجب گردیده است. آنان هستند که به واسطه‏ همین داده‌شدن کتاب و حکمت به ایشان، مورد حسادت قرار گرفتند و بر ایشان حسادت ورزیدند. و حسدها هم چه حسدهایی بود! حسدهایی نبود که برحسب اعراض دنیوی باشد و قابل علاج باشد، یا محدود به اندازه معینی باشد. نه، حسادت‏ها حسادت‏هایی بود که از عداوت‏های ذاتیه و کفرهای ذاتی ایشان سرچشمه می‏گرفت. و با آل‌محمد؟عهم؟ حسادت‏ها ورزیدند و عداوت‏ها کردند. اصلاً نمی‏توانستند یک لحظه آسایش برای این بزرگواران ببینند، نمی‌توانستند یک لحظه راحتی فکر، یا یک ذره از نعمت‏های الهی را برایشان ببینند.

ببینید سیزده معصوم به چه مصیبت‏ها و گرفتاری‏ها و به چه ابتلاءاتی مبتلا

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 168 *»

شدند؟ و چطور اعدای ایشان با ایشان مخاصمه‏ها کردند، محاربه‏ها کردند. چون چشم نداشتند که لحظه‏ای ایشان را آسوده ببینند و بر ایشان نعمتی از نعمت‏های خدا را مشاهده کنند. این عداوت‏ها باعث آن حسادت‏ها شد، و آن حسادت‏ها هم به زبان‏ها و به دست‏ها و به سایر جوارح ایشان نفوذ کرد و کردند آنچه کردند! و این‌همه مصائب را بر ایشان وارد ساختند. نه تنها بر ایشان، بلکه تا جایی که توانستند برای اولیاء و دوستان ایشان هم مصیبت و بلاء و ابتلاء فراهم کردند. خلاصه، دنیا را آن‌قدر بر ایشان تنگ نمودند که با اینکه ایشان اولیای خدا بودند، راضی به رضای خدا بودند، اما برای معرفی این اعداء گاهی که در نزد پروردگار لب به شکایت می‏گشودند و از این دشمنان ــ که در واقع دشمنان خدا بودند ــ شکایت می‏کردند، ببینید چه شکایت‏ها داشتند.

فاطمه زهرا؟سها؟ چه می‏گوید؟

صُبَّتْ عَلَیَّ مصائب لو اَنَّها   صُبّت علی الایام صِرنَ لیالیا([90])

اگر مصیبت‏هایی که بر من وارد شده بر روزهای روزگار وارد شده بود، تمام آن‌روزها مثل شب تاریک و ظلمانی می‏شد. همین‏طور یک‌یک ائمه‏ ما؟عهم؟ چه مصائبی متحمل می‏شدند. باید در این اوقات نوعاً متذکر مصائب وارده‏ بر حضرت سیدالشهداء باشیم. آن مصیبت‏های مقدماتی، خارج‌شدن از مدینه منوره، پناه‌بردن به حرم خدا، که خدا آنجا را برای همه محل امن و امان قرار داده، و حرمتش آن‏قدر است که کسی متعرض حیوانات آنجا نباید بشود، متعرض گیاهان آن حرم مطهر نباید بشود. آنگاه پناه خلق، آن‌کسانی که برای خلق کهف حصین بودند، در این ایام شریف ــ ایام حج ــ به آسودگی نتوانند در کنار حرم خدا باشند. باید آن بزرگوار در مثل روز هشتم که تمام دل‏ها متوجه آن سرزمین مقدس است، روز ترویه است، ــ در آن ایام رسم بوده، حُجّاج برای چندروزی که در عرفات و مشعر و منی می‏گذرانند آب تهیه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 169 *»

می‏کردند، ترویه به این معنی بوده. در مکه آب‏ فراهم می‏کردند که ببرند در آن سرزمین، که این چندروز حجّاج در آنجا در آسایش باشند از حیث آب، ترویه نامیده می‏شده؛ این یک جهتش بوده ــ در مثل چنین روزی که همه در هرکجا هستند آرزو می‏کنند که در کنار حرم خدا باشند، برای حج مُحرِم شوند و روز نهم به طرف عرفات حرکت کنند. حال، این برگزیده‏ خدا ــ سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه ــ آن‌کسی که به برکت او حرم حرم است، و به واسطه او قداست و نزاهت حرم به خلق شناسانیده شده است، باید در نیمه شب،‌ نزدیک سحر، با خوف و ترس، دستور دهد که کجاوه‏ها را ببندند، محمل‏ها را بر شترها بار کنند و آماده حرکت شوند، و آن حضرت از مکه خارج شود.

وقتی که خدمت حضرت عرض می‏کنند چرا برای حج نمی‌مانید؟ می‏فرمایند بنی‌امیه نمی‏گذارند و نخواهند گذارد که من به حج بپردازم. حرمت حرم را می‏برند و خون مرا در این حرم مقدس خواهند ریخت.([91]) ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله چرا بر حسین باید این‏قدر حسد بورزند؟ و این‏قدر عداوت کنند که نگذارند آن بزرگوار در کنار حرم خدا آسوده باشد؟ این به واسطه آن است که خدا به او تفضل فرموده و آن بزرگوار را به فضلش برای وراثت از مقام رسالت برگزیده. برگزیده‏ خداست، حامل کتاب خداست. قرآن مرتبه‏ای از مراتب او است و او حامل قرآن است. و آتیناهم ملکاً عظیماً. او برای این مقام و منزلت سزاوار است، و خدا اطاعت او را واجب فرموده است. و این مُلک عظیم به معنای اطاعت و فرمانبرداری از آن بزرگوار و سایر ائمه هداة معصومین؟عهم؟ است.

از این جهت امام‌رضا؟ع؟ فرمودند و آتیناهم ملکاً عظیماً یعنی الطاعة للمصطفَین الطاهرین و الملک هنا الطاعة لهم ملک عظیم همین است که این برگزیدگان خدا از هر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 170 *»

جهت سزاوار و شایسته و لایقند برای اینکه همه خلق از ایشان اطاعت کنند و فرمانبردار ایشان باشند. مقام و منزلت و شرافتشان همین است. ولی ــ عرض شد ــ حسادت‏ها مانع بود و نمی‏خواستند از این بزرگواران اطاعت کنند.

چون حدیث از حضرت‌رضا؟ع؟ روایت شده است، و این فرمایش را به مناسبت دوران ولادت و به نقلی شهادت حضرت شروع کردیم، چون باز هم مناسبت دارد، ادامه‏ فرمایشات حضرت را در این مدت ان‌شاء‌الله خواهیم خواند. اولاً ایام ایام برخورد با سالگرد ولادت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است، و عید غدیر هم که مناسب معرفی مقام ولایت ایشان است، نزدیک است؛ از این جهت مناسبت دارد که بحث اصطفاء و این حدیث شریف ــ تا آنجایی که خداوند به ما توفیق کرامت می‌کند ــ ان‌شاءالله خوانده شود.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 171 *»

 

مجلس سيزدهم

 

(شب يکشنبه ـــ 15 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 172 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

عرض شد خداوند در این آیات برگزیدگان خود را از میان بندگان، برای وراثت کتاب بعد از رسول‌الله؟ص؟ ذکر می‌فرماید. و ایشان را به اینکه به حقیقت بندگی بندگان او هستند و در جمیع خیرات بر همه سبقت گرفته‏اند، معرفی می‌فرماید. باذن اللّه، و خدا خواسته که این‌طور باشند. این «باذن‌اللّه» که می‏فرماید یعنی همه مراتب فعل خدا به این امر تعلق گرفته است که این بزرگواران ــ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ ــ در جمیع خیرات بر همه‏ خلق، سابق بوده و بر همه خلق پیشی گرفته‌اند. از این جهت برای اصطفاء و برگزیدن خدا سزاوار و لایق و شایسته هستند، و خدا هم برگزیده است. و حال هم که ایشان را به بندگان خود معرفی می‏فرماید می‏خواهد فضل خود را کامل سازد، و کرم خود را بر بندگانش تمام نماید. بعد از آنکه برای ایشان رسول فرستاد، و بعد از آنکه بر آن رسول قرآن را نازل فرمود، حال، فضل و کرم خود را تمام و کامل می‌فرماید به اینکه بعد از رسول‌خدا؟ص؟ وارثین کتاب و حاملین قرآن معرفی شوند. و ایشان را به این‌طور معرفی می‏فرماید که از میان بندگان ما برگزیده شده‌اند، و جهات برگزیدگی در ایشان موجود بوده است.

و با بیان همان خصوصیتِ «سبقت به جمیع خیرات»، تمام شئونات ولایتی و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 173 *»

فضائل و مقامات آل‌محمد؟عهم؟ بیان شده است. سبقت به خیرات، در همه مراتب، بر همه‏ خلق، آقایی و سیادت این بزرگواران را بر همه‏ خلق می‏رساند. پس انتخاب خدا و گزینش الهی روی همین جهت بوده است.

امام‌رضا؟ع؟ در این حدیث شریف به بعضی از این مقامات و شئونات اشاره فرمودند که یکی از آنها این بود که این بزرگواران، بعض رسول‌خدا هستند و از نظر جنس و سنخ با حضرت‌رسول؟ص؟ یکسان هستند؛ به همین سبب شایستگی این انتخاب را داشته‏اند. خداوند در قرآن نازل فرموده و بر همین اساس خبر داده که در گذشته هم برنامه همین‌طور بوده لقدارسلنا نوحاً و ابرٰهیم و جعلنا فی ذریّتهما النبوة و الکتاب. این وراثت در ذریه‏ ابراهیم و ذریه‏ نوح هم بوده. ذریه طیبه و طاهره‏ آنها، و آنانی که اهتداء یافته و به هدایت الهی هدایت شده بودند، آنها هم وراثت داشتند و کتاب و شرایع نوح و ابراهیم را به ارث برده و در میان امت‏های ایشان بعد از آن بزرگواران، حامل کتاب و حامل شرایع بودند.

و همچنین در آیه دیگری می‌فرماید ان اللّه اصطفیٰ آدم و نوحاً و آل‌ابرٰهیم و آل‌عمران علی العالمین ذریةً بعضها من بعض که عترت طاهره از جهت اینکه ذریه رسول‌الله؟ص؟ هستند، و از یکدیگرند، هم‏جنس و هم‏سنخ می‌باشند، در نورانیت و در روح و طینت یکی هستند، از این جهت خداوند ایشان را برای این امر برگزید. دیگران نتوانسته‏اند متحمل این فضائل شوند. انکارهایی که انجام شد، مخالفت‏هایی که با مقامات و شئونات ولایت شد، تمام انحراف‏هایی که از طریقِ حقِّ تعیین‏شده‏ از طرف خدا رخ داد، همه بر اساس همین بود که حاضر نشدند این اصطفاء و گزینش الهی را گردن نهند.

خداوند امیرالمؤمنین را به وسیله رسول‌الله معرفی فرمود، ائمه‏ هدیٰ را به وسیله‏ رسول‌الله معرفی فرمود، اسماء ایشان، صفات ایشان و خصوصیات ایشان را ذکر کرد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 174 *»

این آیات هم که نازل شد و در این آیات هم خدا خبر داد که در گذشته هم امر بر همین وضع و اساس بوده. هر نبیی که از دنیا می‏رفته ذریه طیبه‏ او وارث او بودند. حامل علم او، حامل کتاب او و حامل شرع او ذریه طیبه او بودند؛ که دارای صفات و خصوصیات او، و هم‏جنس و هم‏سنخ با او بودند. در این آیات خدا خبر می‏دهد ان اللّه اصطفیٰ آدم و نوحاً خدا آدم و نوح را برگزید. اینها مقامات و شئونات نبوت است. و آل‌ابرٰهیم و آل‌ابراهیم را هم برگزید که وارث شئونات ابراهیم باشند و آل‌عمران و آل‌عمران را هم ــ که مراد آل‌محمد؟عهم؟ هستند ــ  بر همه‏ مردم روزگارشان برگزید. اینها ذریه‏ای بودند که پاره‏ای از پاره‏ای بودند. یعنی هم‏جنسِ هم، هم‏سنخِ هم، هم‏روحِ هم، هم‏نور و هم‏طینتِ هم بودند. وراثت، بی‌جهت نبوده. این امر اقتضا می‏کرده که وارث باشند.

نوعاً بر ائمه‏ ما؟عهم؟ اعتراض می‌کردند، و ائمه‏ ما هم برای اثبات مقام وراثت خود از رسول‌الله؟ص؟ به این نوع آیات متمسک می‏شدند. همان‏طور که خداوند در این آیه ذکر فرموده، و علی‌بن‌موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه هم در جواب مأمون به این آیه استشهاد فرمودند. مأمون می‏پرسد و عرض می‏کند: اَین ذلک من کتاب اللّه؟ اینکه خدا عترت رسول‌الله؟ص؟ را بر سایر مردم فضیلت داده، و آنان را برای امر وراثت برگزیده، در کجای قرآن بیان شده؟ کجای قرآن این معنی را گفته؟ امام‌رضا؟ع؟ این آیه را تلاوت فرمودند ان اللّه اصطفیٰ آدم و نوحاً تا آخر آیه، و همچنین آیه‏ بعدی که می‌فرماید ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقدآتینا آل‌ابرٰهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً خداوند در این آیه از آل‌ابراهیم یاد می‏کند و نمونه نشان می‏دهد که همه‏ یهودی‏ها، همه‏ نصرانی‏ها، قبول دارند که در گذشته آل‌ابراهیم بعد از ابراهیم برگزیدگان خدا بودند، حاملان شریعت ابراهیم بودند، ناشران احکام و سنن ابراهیم بودند، و مثل ابراهیم در میان امتشان مفترض‌الطاعه بودند. امام؟ع؟ این آیه را به عنوان نمونه ذکر می‌فرمایند که ائمه‏ ما سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین بعد از رسول‌الله؟ص؟ ــ به

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 175 *»

واسطه‏ هم‏جنس بودن و هم‏سنخ بودن و هم‏روح بودن و هم‏طینت بودن با رسول‌الله؟ص؟ ــ شایسته و لایق این گزینش می‌باشند. خداوند در این آیه شریفه، ــ در زمان حیات رسول‌الله ــ خبر می‏دهد که این انتخاب و برگزیدن قبلاً انجام شده. ثم اورثنا الکتاب ما ــ پیش از این ــ کتاب و قرآن را ارث دادیم به کسانی که برگزیدیم. حتی این برگزیدن هم پیش از این بوده، و همه‏اش گزارش از ماضی و گذشته است. در همه‏ عوالم امر چنین بوده، در همه‏جا بعد از رسول‌الله؟ص؟ مقام ائمه‏ هدیٰ؟عهم؟ است، و در همه‏ عالم‏ها ایشان وارثند. در این دنیا هم خدا این‌طور قرار داده و از آن عالم‏های گذشته خبر می‌دهد.

پس قبل از رحلت رسول‌خدا؟ص؟، خدا بر آن بزرگوار این آیه را نازل کرد و به زبان حقّ‏بیان آن بزرگوار این حقیقت را گوشزد خلق فرمود که قبل از آنکه ما رسول‌الله را از دنیا ببریم، جانشین او و حامل کتاب و حامل شریعت و صاحب مقام و منزلت او را در میان شما انتخاب کردیم و به شما شناسانیدیم. آنها چه کسانی هستند؟ سابقین به خیراتند که در همه‏ خیرات مثل رسول‌خدا بر همه خلق سبقت گرفته‏اند.

عرض کردم، انحراف‏هایی که در امر ولایت و امامت ائمه‌هدیٰ؟عهم؟ رخ داده همه‏اش از همین امر سرچشمه گرفته که می‏خواستند بین ائمه و بین رسول‌الله؟ص؟ از نظر طینت و جنس و خمیره و روح جدایی قرار دهند. خداوند اتصال این بزرگواران را و وحدت نور و حقیقت ایشان را با ذکر این نوع آیات روشن می‌فرماید، ذریةً بعضها من بعض کلمه‏ عجیبی و جمله شریفی است. بر اساس همین جمله باید همه‏ ائمه؟عهم؟ را ما از طینت رسول‌الله بدانیم، روحشان را یک‌روح، حقیقتشان را یک‌حقیقت، طینتشان را یک‌طینت بدانیم. وقتی که آل‌ابراهیم از ابراهیم به شمار بیایند، چرا امیرالمؤمنین و سایر ائمه؟عهم؟ از رسول‌الله به شمار نیایند و از آن بزرگوار گفته نشوند؟

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 176 *»

واقفیه، در زمان امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه پیدا شدند. یعنی بعد از شهادت موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ عده‏ای که تا امامت حضرت را قبول کرده بودند و به امامت موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ اقرار داشتند، بعد از شهادت ایشان، عده‏ای بر حضرت متوقف شدند. و چون حضرت در بغداد فوت شده بودند، این را بهانه قرار دادند و گفتند که امام فوت نشده‏اند، امام زنده هستند و غائب شده‏اند، یک‌وقتی ظاهر خواهند شد و مهدی این امت ــ که رسول‌الله وعده داده‏اند ــ این بزرگوار هستند. و وقتی که امام‌رضا؟ع؟  می‏فرمودند پدرم فوت شده‌اند، رحلت فرموده‌اند و از دنیا رفته‌اند؛ می‏گفتند که ایشان از ترس حاکم و از ترس خلیفه تقیّه می‏کند. راه‏هایی برای خود درست کرده بودند و برای انکار امامت حضرت‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه بهانه‌هایی می‌آوردند و امامت حضرت را نمی‌پذیرفتند.

یکی از این واقفیه ابوسعید مُکاری است، این ابوسعید مکاری از واقفی‏های خیلی سرسخت و بی‏ادب و جسور بود، خیلی هتّاک بود. مخصوصاً به حضرت ‌رضا؟ع؟ جسارت می‌کرد. یک‌روزی بر امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه وارد شد و عرض کرد: أبَلَغَ مِن قَدرِکَ اَن‏تَدَّعیَ ما ادَّعی آباؤک؟ خیلی بی‏حیا بوده، خدا لعنتش کند. به حضرت عرض کرد کار شما به جایی رسیده که آنچه را که پدرانتان ادعا کردند ادعا می‌کنید؟ یعنی رسماً ادعای امامت می‏کنید؟ و امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه برنامه‏شان این بود که تا وقتی که در مدینه بودند، نوعاً در مجالس بحث امامت و مقام خود را مطرح می‏کردند. شیعیانی که به امامت حضرت معتقد بودند وحشت می‏کردند و از حضرت می‏خواستند که شما تقیه بفرمایید، این‏قدر صریح امر خودتان را اظهار نفرمایید. تازه هارون ملعون پدر شما را شهید کرده، ما بر جان شما می‏ترسیم. از این ملعون تقیه کنید و این‏قدر صریح مردم را به امر امامت خود نخوانید. حضرت به آنها دلداری می‏دادند، می‏فرمودند نه، من از هارون در امانم، هارون با من کاری نخواهد

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 177 *»

داشت. از این جهت حضرت در این امر تقیه نداشتند. بعد هم می‏فرمودند من که نرفتم نزد هارون و بگویم من امامم، که شما این‏قدر می‏ترسید. اگر می‏رفتم نزد او و صریحاً به او می‏گفتم که من امامم، بیا امامت مرا قبول کن و اطاعت مرا بنما، جا داشت بترسید. من که به او چیزی نگفته‏ام.

چون امرحضرت این‏طور بود، تقریباً نسبت به امامتشان دعوت رسمی ‌داشتند. سایر ائمه این‏طور نبودند، خیلی تقیه می‏کردند. حتی برای اظهار اینکه از طرف خدا امام هستند، تقیه می‏فرمودند. فقط امر امامتشان را برای دوستان و شیعیان مطرح می‏کردند. چون وضع حضرت‌رضا؟ع؟ چنین بود، این شخص بر امام وارد شد و این مطلب را گفت.

در نقل دیگری نقل شده، ــ حال، شاید دوبار گفته که یادداشت شده، هرچه هم که یادداشت نشده که هیچ ــ آن مقداری که به عنوان روایت یادداشت شده، دو نقل است. یک نقل همینی است که عرض کردم. یک نقل دیگر این است که خدمت حضرت رسید و عرض کرد: فَتحتَ بابَکَ للناس و قَعدتَ للناسِ تُفتیهم؟ و لَم‏یکن ابوکَ یَفعل هذا. شما درِ خانه خود را برای مردم گشوده‏اید و می‏نشینید و برای مردم فتوا می‏دهید؟ و حال آنکه پدر شما این کار را نمی‏کردند. نه اینکه می‏خواست برای حضرت دلسوزی کند، بلکه همان اعتراض بر حضرت بود. بعد، ــ در یک فرمایش ــ حضرت به او فرمودند لیس عَلَیَّ من هارون بأس. از طرف هارون برای من مشکلی پیش نخواهد آمد. و اما ادامه آن حدیث اول که عرض کرد: أبَلَغَ مِن قَدرکَ اَن‏تَدَّعیَ ماـ‌ادَّعی آباؤک؟ کار شما به جایی رسیده که همانی را که پدرانتان ادعا می‏کردند، ادعا می‌کنید؟ آنجا امام‌رضا؟ع؟ به او فرمودند ما لَکَ؟ اَطفَأ اللّهُ نورَکَ و اَدخَلَ الفقر بیتَک. نفرینش فرمودند. آن‏قدر جسورانه با حضرت صحبت کرد که امام؟ع؟ نفرینش کردند، فرمودند چه شده تو را، چه خبرت است؟ خدا نورت را ببرد. نوری که خدا از این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 178 *»

اشخاص می‌برد همان ایمان‏هایی است که ظاهراً دارند. آن نورهای ظاهری، ایمان‏های ظاهری، اینها نور است. اگر در دل‌ها رسوخ کرد، این نورها ثابت می‏شود و دوام می‌یابد و به آخرت می‏رسد، وگرنه، نه. در آیه‏ شریفه می‏فرماید و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات کسانی که کافر شده‏اند، اولیاء و آقایانشان طاغوت ــ یعنی رؤسای کفر و ضلالت ــ هستند، که اینها را از نور به ظلمات خارج می‌کنند. یعنی از آن ایمان ظاهری هم آنها را خارج می‏کنند و داخل کفر می‏نمایند، و ظاهر و باطنشان را ظلمات کفر فرامی‏گیرد. حالا امام؟ع؟ اینجا نفرینش فرمودند. فرمودند خدا نور تو را ببرد، یعنی همینی که می‏گویی لااله‌الااللّه، محمدرسول‌الله و اقرار به ائمه ــ تا موسی بن جعفر؟ع؟ ــ می‌کنی، اما با من این رفتار را داری. خدا نور تو را ببرد، و فقر را داخل خانه تو گرداند.

أمَاعَلِمتَ ان اللّه اوحی الی عمران انی واهب لک ذَکَراً فوهب له مریم و وهب لمریم عیسیٰ آیا نمی‏دانی که خدا به عمران وحی فرمود که من به تو یک فرزند پسری خواهم داد، او هم خیلی خوشحال شد، زنش هم نذر کرد که اگر خدا به او فرزندی بدهد آن فرزند وقف عبادت باشد، به کار دنیا نپردازد و همه‏ عمر را در معبد به عبادت بگذراند. اصطلاح آن زمان این بوده که به چنین شخصی مُحَرَّر می‌گفتند، یعنی ــ به تعبیر ما ــ آزادشده از دنیا. از دنیا آزاد، اما بنده‏ خدا و دربند عبودیت خدا باشد. محرَّر می‏گفتند. زن عمران نذر کرد، اما خدا مریم را به او داد. خدا به او وعده داده بود که من به تو فرزند پسری خواهم داد، و به او مریم را عنایت کرد. آن فرزند پسر که خدا وعده کرده بود، داد، اما به واسطه مریم داد. مستقیماً به خود زن عمران، نداد. از این جهت فرزند دختر انسان هم فرزند او است.

خدا لعنت کند دشمنان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را که خواستند بگویند نه، فرزندان انسان فرزندان خودش و فرزندان پسرش است، فرزندان دختر فرزند دیگران

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 179 *»

است، فرزند خود شخص به حساب نمی‌آید. چه خواسته‌اند بگویند؟ خواسته‌اند بگویند امام‌حسن و امام‌حسین فرزندان رسول‌الله نیستند، فرزندان امیرالمؤمنین‌اند. خواسته‌اند با این حرفشان حضرت امام‌حسن و امام‌حسین را از فرزندی رسول‌الله خارج کنند که ذریه رسول‌الله به حساب نیایند. خداوند قبل از این حرف‏ها و نقشه‏ها، نقشه‏هایشان را باطل کرده. آیاتی که رسیده، این فرمایشاتی که در تفسیر قرآن رسیده و خداوند فرزند مریم را، فرزند عمران خوانده است. همچنین در قرآن در آیه‏ مباهله فرمود و ابناءنا و ابناءکم، ما فرزندانمان را می‏خوانیم شما هم فرزندانتان را صدا بزنید. که اینجا رسول‌الله؟ص؟ امام‌حسن و امام‌حسین را فرزندان خود خواندند، ابناءنا ــ فرزندانمان ــ فرمودند.

امام‌رضا هم می‏فرمایند وقتی خدا وعده داد به عمران که من به تو فرزند پسری خواهم داد مریم را به او داد. و وهب لمریم عیسیٰ بعد، خداوند عیسی را به مریم داد. فعیسی‌بن‌مریم من مریم و مریم من عیسیٰ و مریم و عیسیٰ واحد، عیسی‌بن‌مریم از مریم است مریم هم از عیسی است، مریم و عیسی یکی هستند. خدا فرموده من به تو فرزند پسر می‏دهم، مریم را می‏دهد، بعد عیسی را به مریم می‏دهد، و هردو گویا یکی هستند که خدا به عمران داده، فرق نمی‏کند، مثل اینکه از اول عیسی را به عمران داده باشد. وقتی که طینت یکی باشد روح یکی باشد حقیقت یکی باشد این‏طوری است، و مریم و عیسیٰ واحد این‌دو یکی هستند.

این فرمایش را که به این واقفی ملعون فرمودند، بعد فرمودند و انا من ابی و ابی منی و انا و ابی شی‏ء واحد([92]) فرمودند من از پدرم هستم، پدرم هم از من است، و من و پدرم یک‌چیزیم، یک‌حقیقتیم که در دو جلوه متجلی شده‏ایم. به همین جهت اگر من مثل پدرم می‏گویم که من امامم، یا اگر مثل آباء کرامم به امامت خودم دعوت می‌کنم،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 180 *»

از این جهت است که ما یک‌حقیقتیم، اما حالا در این تجلیات ظاهر شده‏ایم.

مقام اصطفاء الهی این‌طور است، که ــ عرض شد ــ در هر مظهری که صاحب مقام اصطفاء ظاهر شود برگزیده‏ خداست، و حکم اصطفاء بر او جاری است. مثال‏هایی که زدیم به جبرئیل بود. عرض کردم جبرئیل یک حقیقت کلی است. مقام جبرئیلی و خود حقیقت جبرئیل یک امر کلی است. پس در تمام مجالی و مظاهر خود جبرئیل است، و احکام جبرئیلی بر تمام آن مظاهر بار است. نباید شک کرد و تردید داشت که الآن که جبرئیل به شکل دحیه‏ کلبی شده، آیا جبرئیل است یا نه؟ آیا بعض جبرئیل است؟ آیا نصف جبرئیل است؟ نه، کل جبرئیل است و تمام احکام بر او جاری است.

صاحبان مقام اصطفاء الهی هم این‏طورند. آن حقیقت، آن روح، آن طینت و آن نور، در تمام مجالی که ظاهر شود، آن مَجلیٰ مصطفیٰ و برگزیده‏ خداست. از این‌رو محمد؟ص؟ را مصطفیٰ گفته‌اند. علی؟ع؟ را مرتضیٰ گفته‌اند. مرتضیٰ هم به معنای برگزیده‌شده، و ارتضاء همان برگزیدن برای خدمتگزاری است. علی‌بن‌موسی الرضا را هم که مرتضیٰ گفته‏اند از همان ارتضاء است. همه‏ این بزرگواران حکمشان حکم همان حقیقت اصیل و اولیه است که در ایشان متجلی است.

پس کسانی که شناخته‌اند ایشان را باید معتقد شوند به اینکه ایشان در جمیع خیرات بر همه‏ خلق سبقت گرفته‏اند، و از این جهت شایسته‏ امامت و قدوه‌بودن و اسوه‌بودن هستند. و ایشان بعد از رسول‌خدا؟ص؟ حاملان کتاب و شرایع الهی و مرجع و ملاذ برای همه خلق می‌باشند. و امروز این تجلّی کلّی الهیِ اصطفاء، در مجلایی متجلی است که آن بزرگوار را بقیةاللّه می‏گوییم. ایشان بعد از رسول‌خدا و آباء کرامشان صلوات‌اللّه علیهم‌اجمعین وارث کتابند.

همین الآن این بزرگوار به صفت سابق بالخیرات باذن اللّه متصفند. این بزرگوار،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 181 *»

در جمیع خیرات بر جمیع خلقِ موجود، سبقت گرفته و سبقت می‏گیرد. خیری نیست که این بزرگوار در آن خیر، سابق بر جمیع خلق نباشد. الآن عیسیٰ و الیاس و ادریس و خضر؟عهم؟ در میان خلق از همه مقامشان شایسته‏تر و بالاتر است. آن بزرگوار حتی بر این بزرگواران حجت است. در همه خیرات او بر این بزرگواران سابق است. بلکه ایشان در تبعیت او هستند. و هرچه به ایشان فیض می‌رسد و خیر و نور الهام می‏شود به برکت بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه است. آن بزرگوار را باید در جمیع امور مرجع و ملاذ بدانیم، و او را امروز در میان خلق مصطفیٰ ــ یعنی برگزیده‏شده الهی بر همه خلق ــ بدانیم. او صاحب این مقام و منزلت است. او صاحب قرآن است، او حامل قرآن است، او قرین قرآن است، او شریک قرآن است، او عِدل قرآن است که قرآن بدون او و او بدون قرآن نیست. و به برکت دستور رسول‌خدا و سفارش رسول‌خدا؟ص؟، این عقیده و این بصیرت برای شیعیان مستبصر الحمدلله فراهم شده است.

امیدواریم به برکت این فضل الهی ــ که وجود مبارک بقیةاللّه است ــ گناهان ما آمرزیده شود و طاعات ما به درگاه خدا پذیرفته گردد، و ما به برکت شفاعت و هدایت این بزرگوار ان‌شاء‌الله داخل جنت‏های عدن شویم و به آن زینت‏ها زینت گردیم، و سخنمان این باشد الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن. همان‏طور که الحمدلله‌رب‌العالمین به برکت بزرگان دین و هدایت بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه الآن هم می‏گوییم الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن. مشکلات، سختی‏ها، نگرانی‏ها، دلهره‏ها، اضطراب‏ها، شک‏ها و تزلزل‏ها را خداوند از دل‏های ما برده، دل ما به نور معرفت بقیةاللّه و به نور هدایت آن بزرگوار ثابت است، و ان‌شاء‌الله دارای یقین و استبصار هستیم. الآن هیچ نگرانی و اندوهی نداریم، و مطمئنیم که اگر خدا ما را با همین ایمان و عقیده‌ای که الآن داریم از دنیا ببرد، به برکت این هدایت، شفاعتشان شامل حالمان خواهد بود. قطعاً این‌طور است و شک نباید داشت. پس چه‌چیز از این بصیرت و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 182 *»

معرفت بهتر است؟ خدا را شکر که از ما حزن و اندوه و غصه و نگرانی را برده است. الحمدلله رب‌العالمین هیچ نگرانی نداریم. در طریق مستقیم هستیم. البته مقصریم، تقصیر داریم، قصور داریم، و به تقصیراتمان اقرار داریم، به گناهانمان اعتراف می‌کنیم، گناهان را گناه می‏دانیم و از گناهان خود پشیمانیم، و از خدا می‏خواهیم که به وسیله اسباب شفاعت و رحمت و مغفرت که فراهم فرموده، به فضل خودش گناهانمان را بیامرزد. ان ربّنا لغفور شکور خدای ما آمرزنده است. و می‏دانیم که در نزد اسباب آمرزشی که برای ما فراهم کرده، آمرزنده است. آن‏ اسباب هم ــ که توسل و توجه به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است ــ اسبابی یقینی است.

و پروردگار ما شکور است؛ طاعات ناقابل ما را مورد عنایت و لطف خود قرار می‏دهد، به فضل و کرمش این طاعات سر و پا شکسته‏ ما را ــ که اسمش طاعت است، صورت طاعت دارد ــ ان‌شاء‌الله مورد قبول درگاهش قرار می‏دهد. چون درست است که از طرف ما هرچه هست نقص است، اما از طرف او هرچه هست فضل و رحمت و کرم است. اگر بنا باشد او فقط طاعت کاملین را قبول کند، طاعت انبیاء را قبول کند، پس طاعت‏های ما را چه‌کسی قبول کند؟ و ما این طاعات ناقابل را چه کنیم؟ پس امید داریم به فضل و کرمش، به وعده‏ای که فرموده است ــ که هر عمل خوبی که از دوست علی سربزند، هرطاعتی که از دوست علی سربزند، به برکت ولایت علی قبول کند ــ طاعات ما را هم قبول می‌فرماید. فرمود: اذا عرفت الحقّ فاعمل ماـ‌شئت من خیرٍ یُقبَل منک،([93]) وقتی حق را شناختی، علی را شناختی، ولایت علی و ولایت سایر ائمه؟عهم؟ را داشتی، حالا هر کار خیری که می‏خواهی انجام بده، یُقبَل منک از تو قبول می‏شود، و از دیگران قبول نمی‌شود. حال، این طاعاتِ ما، که صورت طاعت دارد، می‏دانیم که ان‌شاء‌الله به نور ولایت منوّر می‏شود، نقصانش برطرف

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 183 *»

می‏شود. خدای ما شکور است، به ما احسان فرموده، ما را اهل ولایت قرار داده، و به برکت همین ولایت طاعات ما را می‏پذیرد.

خدایا، ما الآن هم می‏گوییم تو آن خدایی هستی که بر ما ترحم فرموده‌ای، به فضل و کرمت ما را الآن هم در خانه‏ امن و امان و خانه‏ ابدی ولایت محمد و آل‌محمد قرار داده‌ای، خدایا، در این خانه ما می‏یابیم که هیچ زحمتی، هیچ مشقتی، هیچ تعبی برای ما نیست، و ان‌شاء‌الله از برکات بقیةاللّه ملالت و کسالتی هم در طریق حق و احیاء دین تو نخواهیم داشت. چون در احیاء دین خدا و در این صراط مستقیمی ‌که هستیم زحمتی و مشقتی نمی‌بینیم؛ الحمدلله رب‌العالمین، خدا دینداری را بر ما آسان فرموده، ولایت‏داری را بر ما آسان فرموده، شیعه اثناعشری بودن را، مستبصربودن را، اهل خیر و طاعت بودن را بر ما آسان کرده، بدون هیچ زحمت و مشقت و تعبی. و درنتیجه کسالتی و ملالتی هم ما را نخواهد گرفت. همیشه در طاعت و بانشاط باشیم و همیشه با قوّت و نیرو خدمتگزار.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 184 *»

 

مجلس چهاردهم

 

(شب دوشنبه ـــ 16 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 185 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

خداوند در این آیه‏ شریفه به امت اعلام می‏فرماید که قبل از آنکه رسول‌خدا؟ص؟ را از دنیا ببرد، وارثین کتاب و قرآن را به امت معرفی می‏کند، که کتاب، قرآن ــ برخلاف آنچه که ظالمین و غاصبین حق محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در نظر داشتند ــ قبلاً به این برگزیدگان ارث داده شده است. و قبل از اینکه آنها نقشه‏های شوم خود را پیاده کنند، خداوند به امت خبر داد که آنان دسته‏ سوم از بندگان خدا هستند، و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه. این دسته‏ سوم از میان بندگان خدا، کسانی هستند که در جمیع خیرات بر همه‏ خلق سبقت گرفته‏اند؛ و برای وراثت کتاب، برای اینکه وارث قرآن باشند و همه‏ مراتب قرآن را بعد از رسول‌خدا؟ص؟ به ارث ببرند، لایق و شایسته‌اند.

ایشان را خدا به امت معرفی می‏کند. و معلوم است که اینها اشخاص معینی باید باشند، و تا معرفی نشوند این بشر نمی‏تواند ایشان را بشناسد و به مقامات و شئوناتشان آگاه شود. خدا بر بندگان خود به شناسانیدن ایشان منت گذارده، از این جهت می‏فرماید ذلک هو الفضل الکبیر. این ارث‌دادن کتاب، قرآن به چنین کسانی، و این برگزیدن خدا این اشخاص را در میان بندگان، و معرفی‌کردن ایشان را به بندگان خود، فضل بزرگ خداست. و همان‌طور که عرض شد ادامه فضل بزرگ خدا در ارسال

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 186 *»

رسولش؟ص؟، و ادامه فضل بزرگ خدا در نازل‌کردن قرآن بر آن بزرگوار؟ص؟ است. و جانشینی این بزرگواران هم برای حضرت‌رسول؟ص؟، و وارث کتاب، قرآن بودن هم فضل بزرگی بر جمیع اهل ایمان است، که به برکت ایشان همه نجات می‏یابند.

اهل ایمان به برکت این سابقین به خیرات، در دنیا به حق هدایت می‏یابند، و در آخرت به فضل شفاعت ایشان داخل جنت‏هایی می‏شوند که آن جنت‏ها جنت‏های عدن است. در آن جنت‏ها به زینت‏های آن جنت‏ها زینت می‏شوند، لباس ایشان در آن جنت‏ها حریر است، و سخن ایشان در آن جنت‏ها حمد و ستایش خداست که خداوند به این فضل بزرگ و کرم خود، آن غم بزرگ و حزن و اندوه بزرگ قیامت را از ایشان برطرف فرموده. همان‏طور که در دنیا به فضل و کرم خودش اندوه و غم بزرگ گمراهی‏ها و انحراف‏ها و انواع و اقسام ضلالت‏ها را از ایشان برطرف کرده، و خود را در مسیر حق و صراط مستقیم می‌بینند. از انحراف و ضلالت، خیالشان آسوده است، و اندوهی ندارند. اگرچه از جهت ناتوانی، و قصور و تقصیر در عمل به شئونات ولایت و احترام‌گزاردن به این نعمت بزرگ، اندوه دارند و غصه می‏خورند، که چرا ما نمی‏توانیم به مقتضای این فضل بزرگ خدا قائم به عمل شویم و امر دین خدا را احیاء کنیم. از این جهت غصه دارند. اما از جهت مسیر و صراطی که در آن صراط هستند نگرانی ندارند. چون حق نورانی است، و از این حیث خیالشان آسوده است که در مسیر حق هستند. پیروان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند و در صراط مستقیم الهی واقع شده‏اند.

پس همان‏طور که در دنیا از جهت دین ومذهب خود نگرانی و اضطراب و دلهره ندارند، بلکه به تقریر و تسدید خدا مطمئن هستند، و همه‏ عالَم را اگر ضلالت‏ها و انحراف‏ها بگیرد اینها مضطرب نمی‏شوند؛ خدا را سپاسگزارند. و این خودش نعمت بزرگی است، و باید خدا را بر این نعمت شکر کرد که خدایا تو غم گمراهی و اندوه ضلالت و انحراف را از ما برده‏ای. چون ما به دین تو و تقریر تو و به برکت اولیای تو با

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 187 *»

صراط مستقیم تو آشنا شده‏ایم، و خود را در آن صراط می‏بینیم. در آخرت هم چون از آتش غضب الهی و از آن هول‏ها و وحشت‏ها ــ به برکت شفاعت اولیاء؟عهم؟ ــ نجات می‏یابند و خود را درآن نعمت‌ها و آسایش مشاهده می‏کنند، آنجا هم خدا را شکر می‏کنند. و بر اینکه از ایشان آن اندوه بزرگ را برطرف کرده است، سپاسگزاری می‌نمایند. و برای کسانی که در قیامت از شفاعت اولیاء محروم باشند، خیلی اندوه است، خیلی مشکل است، و حزن بزرگی است. وقتی که خود را در آن عذاب‏ها و بلاها و شدائد می‏بینند، آنگاه پشیمان می‌شوند و پشیمانی دیگر نتیجه‏ای ندارد. آنجا می‏گویند ای کاش ما بین خودمان و بین رسول، واسطه‏ای، ولیجه‏ای و وسیله‏ای گرفته بودیم که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و سایر معصومین؟عهم؟ باشند. وقتی که می‌بینند آنانی را که به آنها دل بسته بودند و به امیدی تابع و پیرو آنها شده بودند خودشان در عذابند؛ اینها از آنها بیزاری می‏جویند، و آنها از اینها بیزاری می‏جویند. اینها برای آنها از خدا طلب شدت عذاب می‏کنند، و آنها برای اینها طلب شدت عذاب می‏کنند. و بر تفریط‏هایی که نسبت به این برگزیدگان خدا کرده‌اند، فریادشان بلند است.

اما آنانی که به برکت شفاعت این بزرگواران نجات می‏یابند، می‏بینند که از چه غصه بزرگی نجات یافته‏اند، می‏گویند الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن ستایش آن خدایی را است که از ما این حزن بزرگ و این غم و اندوه بزرگ را برطرف کرد. ان ربّنا لغفور شکور پروردگار ما به مقام مغفرت و آمرزش در امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه ظاهر شد. آن آقا برای مؤمنین و برای دوستانش رحمت خداست. السلام علی نعمةاللّه علی الابرار([94]) برای ابرار و نیکان نعمت خداست، رحمت خداست، مغفرت و آمرزش خداست. خدا را در امیرالمؤمنین به غفوربودن و آمرزندگی متجلی می‌بینند. تمام

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 188 *»

گناهان، ــ کبائر و صغائر ــ به برکت ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه آمرزیده می‏شود. می‏بینند که چه گناهانی از ایشان آمرزیده شده، که اگر خدا به یکی از آن گناهان می‏خواست ایشان را مؤاخذه کند، باید چندین سال آخرتی در آن عذاب‏ها بمانند، ولی همه آنها به برکت ولایت امیرالمؤمنین آمرزیده شده است. ان ربنا لغفور شکور خدای ما به آمرزندگی در امام ما ــ در امیر‌المؤمنین ما ــ جلوه کرده. هریک از ائمه؟عهم؟ مظهر رحمت و مغفرت حقّند. خدا به مقام رحمت و مغفرت خود در نزد این بزرگواران، مؤمنین را می‏آمرزد، و بر آنها رحم می‏فرماید و ایقنت انک انت ارحم‌الراحمین فی موضع العفو و الرحمة.([95])

وقتی‌که خدا می‏خواهد مقام و منزلت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را در آخرت نشان بدهد، در ائمه هدیٰ و صاحبان مقام ولایت و اولیاء ایشان، به آمرزندگی و رحیم‌بودن و ارحم‌الراحمینی ظاهر می‌شود و گناهان را می‌آمرزد. چه گناهانی آمرزیده می‏شود! و چه رحمت‏هایی شامل حال مؤمنین می‏شود! آنجا می‏یابند که به برکت امیرالمؤمنین و ائمه‌هدی؟عهم؟ خداوند از هر رحم‏کننده‏ای رحم‏کننده‏تر است. از مادر، از پدر، از دوست و رفیق و خویش، از همه رحم‏کننده‏تر است. بر چه کسانی؟ بر دوستان محمد و آل‌محمد؟عهم؟.

پس وقتی که می‏بینند تمام گناهانشان به برکت ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه آمرزیده شده، از خدا سپاسگزاری می‏کنند، و خدا را به صفت غفوریت یاد می‏کنند. ان ربّنا لغفور شکور. از آن‌طرف به مقام سپاسگزاری و جزای خیردادن، در محمد؟ص؟ و آل‌محمد؟عهم؟ ظاهر شده است. و شکر خدا و سپاسگزاری خدا این است که طاعات ناقابل و طاعات سر و پا شکسته اهل ایمان را به برکت شفاعت محمد؟ص؟ و شفاعت ائمه؟عهم؟ می‏پذیرد و قبول می‏فرماید. وعده فرموده‏اند که اذا عرفت الحق فاعمل

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 189 *»

ماشئت من خیرٍ یُقبل منک. حق را رسول‌الله آوردند که امیرالمؤمنین باشند، و امیرالمؤمنین را معرفی کردند به اینکه الحقّ مع علیّ و علیّ مع الحقّ یدور حیثما دار. کم‌کم به عید غدیر نزدیک می‏شویم. الحمدلله رب‌العالمین خداوند ما را به این فضیلت مشرّف فرموده، و ما را اهل ولایت امیرالمؤمنین و ائمه‏ معصومین و شیعیان این بزرگواران قرار داده. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه و سلامه‌علیه رسول‌الله حق را معرفی کردند، که امیرالمؤمنین وائمه هدیٰ؟عهم؟ باشند.

حال که می‏فرماید اذا عرفت الحقّ فاعمل ما شئت من خیرٍ یُقبل منک، چقدر مؤمنین از این وعده خوشحالند، و به این وعده امیدوار هستند! همین‌که حق را شناختی یعنی علی را شناختی، مقام ولایت را شناختی، آنگاه هرچه می‏خواهی از خیر انجام بده؛ یقین داشته باش، مطمئن باش که از تو قبول می‏شود یُقبل منک از تو پذیرفته می‏شود. مؤمنین به برکت ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، طاعات را به این امید انجام می‏دهند که اعمال خیر ــ کوچک باشد یا بزرگ باشد ــ به فضل خدا و کرم خدا قبول می‏شود. به همین سبب طاعات را مهم می‏دانند، با یقین و اطمینان، به طاعات عمل می‏کنند، حسنات و خیرات را انجام می‏دهند، متزلزل نیستند، مردّد نیستند، با حالت شک و ظن طاعات را انجام نمی‏دهند، با اطمینان انجام می‌دهند.

از طرف خودشان وقتی که به عملشان نگاه می‏کنند، عمل خود را ناقابل و سر و پا شکسته و بی‏ارزش می‏بینند، چیزی نیست، عملی است که به صورت طاعت است، اما در واقع طاعتی که خدا بخواهد و خواسته باشد نیست، آن‏طوری که شایسته است که از ما صادر شود، نیست. ولی چون این طاعات ان‌شاء‌الله به رنگ ولایت رنگ می‏خورد، و به نور امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه کمال پیدا می‏کند و از نقصان درمی‏آید، از این جهت مورد رحمت خدا و فضل خدا خواهد بود، و ان‌شاءالله مورد قبول واقع

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 190 *»

می‌شود. از این‌رو دل‌هایشان به این وعده مطمئن است و در نزد هر طاعتی مسرورند، به هرطاعتی که از آنها سرمی‏زند خوشحالند. الحمد‌لله رب‌العالمین.

به همین جهت راوی از رسول‌الله؟ص؟ سؤال می‏کند: آقا، من گاهی طاعاتی انجام می‌دهم، و سعی می‏کنم کسی خبردار نشود، اما ممکن است یک‌وقتی بعضی‏ها خبردار شوند که من چنین طاعتی کرده‌ام و من خوشحال می‏شوم. آیا این ریا است؟ می‏فرمایند: نه. اصلاً علامت مؤمن همین صفت است که در نزد طاعات خوشحال باشد و در نزد معاصی اندوهگین باشد. از سیئات خودش پشیمان و محزون است. هروقت از گناهانش یادش می‏آید و متوجه گناهانش می‏شود، محزون و ناراحت است، ولی هرموقع از طاعاتش یادش می‌آید خوشحال می‏شود، این از صفات مؤمن است.([96])

پس مؤمنین که در نزد طاعات مسرورند، به واسطه‏ ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است، و خداوند به فضل علی و نور علی صلوات‌اللّه‌علیه طاعات دوستان آن بزرگوار را قبول می‏کند. و همه‏ طاعات، ــ همین طاعات ناقابل ــ برای مؤمن، در بهشت مقامات و شئونات می‏شود. چون از او به فضل نور امیرالمؤمنین قبول شده. و می‏بیند که تمام طاعاتش آثار امیرالمؤمنین است، از امیرالمؤمنین است، مال آقا است که به این بنده داده. و می‌بیند که بر همه آن نعمت‏ها نام امیرالمؤمنین نوشته شده، به نام علی شروع شده، به نام علی ختم شده، و همه‏اش منور به نور علی و مزیّن به اسم علی است. از این جهت اهل ایمان و ولایت در آنجا خیلی خوشحال می‏شوند، خدا را سپاسگزاری می‏کنند به اینکه گناهانمان را آمرزیده و طاعاتمان را قبول کرده، طاعات ناقابل ما را سپاسگزاری کرده و به ما این درجات و مقامات

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 191 *»

بهشت را عنایت نموده. آن خدایی که ما را از فضل خودش در دارالمُقامه و جایگاه همیشگی و خانه ابدی قرار داد، من فضله نه به استحقاق ما، ما که مستحق نبودیم، ما که کاری نکردیم که شایسته‏ آنجا باشیم. آن خانه خانه‏ای است که در جوار محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است، در جوار انبیاء و اولیاء است. ما چه کردیم که شایسته‏ این مجاورت باشیم؟!

پس از طرف خودشان می‏بینند که برای این امر استحقاقی نداشته‌اند، به همین سبب فوراً به یاد می‏آورند که همه‏ اینها از فضل خدا بر ما است. همان‏طور که در دنیا به فضل خودش برای ما رسول فرستاد، به فضل خودش برای ما قرآن نازل فرمود، به فضل خودش بعد از رسولش در بین ما برگزیدگانی معین کرد که وارث کتاب و قرآن باشند و حاملان دین خدا و مبیّن شریعت الهی باشند، همه‏ اینها از فضل خداست. لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب در آن خانه‏ها دیگر مشقتی نخواهد بود، زحمتی نخواهد بود، نعمت صِرف است. به خلاف دنیا که همه‏اش زحمت است، همه‏اش مشقت است. نعمت‏هایش هم باعث زحمت است. چنین نیست که اگر کسی نعمت داشت آسایش داشته باشد. نه، خود نعمت‏های دنیا همراه با مشقت و زحمت است. و وقتی که همراه با مشقت و زحمت باشد، بعد از آن کسالت و ملالت است. هر نعمتی را در دنیا حساب کنید، همراه با زحمت و مشقتی است. نعمت خالصِ خالص نیست. چون همراه با مشقت و زحمت است، به حسب خودش و به مقدار خودش کسالت‏آور است، ملالت‏آور است و خسته می‏کند. اما آخرت این‏طور نیست. تمام نعمت‏هایش نعمت خالصِ خالص است، هیچ‏گونه مشوب به زحمت و مشقت نیست. هرنعمتی را در آخرت حساب کنید، نعمت صِرف است. راحتی صِرف است. وقتی که در بهشت همه‌اش راحتی بود و زحمت و مشقت نبود، خواه و ناخواه در آنجا کسالت و ملالت و خستگی نخواهد بود. لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 192 *»

تمام اینها به فضل هدایت و شفاعت این برگزیدگان خداست. بنابراین، اینها صاحبان نعمت‏ها و صاحبان احسان‏ها و انعام‏ها بر بندگان خدا هستند که بندگان وظیفه دارند ایشان را بشناسند. و الحمدلله رب‌العالمین که خدا ایشان را به ما شناسانید، و ما را به تسلیم‌شدن در برابر ایشان و تصدیق امر ایشان موفّق فرمود. و امیدواریم که این تسلیم و تصدیق را هم به سایر عنایات و تفضّلاتشان در دنیا و آخرت متصل بفرماید.

و از جمله مواردی که در آن، این برگزیدگان خدا معرفی شده‏اند حدیثی است که از حضرت‌رضا؟ع؟ می‏خواندیم، که مأمون در مجلسی که ترتیب داده بود و علمای عراق و خراسان در آنجا مجتمع بودند، از آنها سؤال کرد که این برگزیدگان کیانند؟ آنها گفتند همه‏ امت بعد از رسول‌الله وارث کتاب هستند، وارث قرآن هستند. یعنی قرآن مال همه است و همه می‏توانند از قرآن استفاده کنند، و احتیاج به کسی دیگر نیست. و عرض کردم همان حرف دومی‌ ملعون را می‏زدند که گفت «فینا کتاب‌اللّه و هو حسبنا» قرآن بعد از رسول‌خدا در بین ما هست و ما را بس است، ما به کسی دیگر احتیاج نداریم. و عرض کردم تمام کسانی که می‏گویند قرآن به تنهایی ــ بدون عترت و اهل بیت؟عهم؟ ــ کفایت است، همه‏ اینها پیرو دومی ‌و ملحق به دومی‌خواهند بود.

شیعه می‏گوید قرآن و عترت، ــ همان‏طوری که رسول‌الله فرمودند ــ با هم هستند. و حتی بارها عرض کرده‏ام با دست اشاره فرمودند و گفتند اهل بیت من و کتاب خدا. دو انگشت سبابه‏ خود را کنار هم گذاردند، به این معنی که هیچ‏کدام بر دیگری مقدم نیستند. هردو با هم. چطور باهم‌بودن را رسول‌الله از این حسی‌تر بفهمانند؟! فرمود حتی این‏طور نمی‌گویم، که سبابه را با انگشت بعدی بفرماید، که یکی از اینها بر دیگری مقدم باشد. نه، بلکه این‏طور، دو انگشت سبابه دو دست، این‌دو این‏طور با هم هستند، تا در حوض کوثر به من ملحق شوند.([97])

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 193 *»

شیعه می‏گوید قرآن بدون عترت، قرآنِ عمری‌ها است. و عترت و قرآن با یکدیگر قرآنِ رسول‌الله است. انی تارک فیکم الثقلین کتاب‌اللّه و عترتی. پس بنابراین بعد از رسول‌خدا در همه‏ امورِ قرآن، ظاهر قرآن، باطن قرآن، تمام مراتب قرآن به اهل‌بیت پیغمبر؟ص؟ نیازمندیم. همان‌طوری که امام‌رضا در این حدیث شریف معرفی کردند. بعد از آنکه همه‏ آن علماء گفتند که مراد همه‏ امتند، آن ملعون رو به امام‌رضا؟ع؟ کرد و عرض کرد شما چه می‏فرمایید؟ فرمودند من چیزی را می‏گویم که خلاف حرف اینها است. من می‏گویم این برگزیدگان در این آیه‏ شریفه که بعد از رسول‌الله وارث کتاب و قرآنند، عترت طاهره‏ رسول‌الله هستند، و این بزرگواران برگزیدگان خدا هستند. و به واسطه این برگزیدگی، خدا ایشان را بر همه خلق برتری داده، و اطاعت ایشان را بر همه واجب فرموده، و از مقامات و شئونات ایشان در قرآن خبر داده است.

از این جهت مأمون و علماء، همه با یکدیگر سؤال می‏کنند: «هل فسّر اللّه تعالی الاصطفاء فی الکتاب؟» آقا، آیا خدا این امر گزینش و برگزیدن را در قرآن وصف کرده، تفسیر کرده، توضیح داده یا نه؟

فقال الرضا؟ع؟: فسّر الاصطفاء فی الظاهر سوی الباطن فی اثنی‌عشر موضعاً. باطن قرآن که جای خود دارد. همه‏ باطن قرآن توضیح مقام اصطفاء محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. از نظر باطن نه، در همین آیات محکم و در همین ظاهر قرآن، خداوند در دوازده‌جا این اصطفاء و گزینش خود را تفسیر فرموده است.

معنای اینکه تفسیر فرموده است، یعنی مصداقش را مشخص کرده. معنای تفسیر این است که مصداقش را مشخص کرده، که این گزینش الهی به چه‌کسانی تعلق گرفته؟ در چه مواردی این گزینش انجام شده؟ خداوند امر اصطفاء و امر برگزیدن را، که در چه مواردی و در چه اشخاصی است، در ظاهر قرآن در دوازده‌جا ذکر کرده.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 194 *»

فاوّل ذلک قول اللّه و انذر عشیرتک الاقربین و رهطک المخلصین اولین موردی که خداوند ذکر کرده این آیه‏ شریفه است که در سوره‏ شعراء است. خداوند ابتدای بعثت رسول‌خدا؟ص؟ که او را مبعوث فرمود و امر به دعوت کرد، فرمود و انذر عشیرتک الاقربین خویشان نزدیک خود را انذار کن و از عذاب خدا بترسان و رهطَک المخلصین بعد هم گروه مخلص خود را انذار کن. آنانی که گروه تو هستند، یعنی عترت تو هستند و برای خدا خالص‏شده‌اند، به طوری که در آنها آلودگی به شرک‏ها و ضلالت‏ها نیست؛ اینها را انذار کن، و دعوتت را اول در میان اینها قرار بده.

در قرآن و انذر عشیرتک الاقربین است، و رهطک المخلصین در این قرآن نیست، از این جهت فوراً حضرت فرمودند وهکذا فی قراءة ابیّ بن کعب و هی ثابتة فی مصحف عبداللّه بن مسعود فلما امر عثمان زید بن ثابت ان‏یجمع القرءان خنس هذه الآیة می‏فرماید که در قراءت ابیّ بن کعب این‌طور است. ابیّ بن کعب آیه را این‏طور خوانده و این قسمت آیه ــ و رهطک المخلصین ــ  در قراءت او موجود است. و چون حضرت در میان علمای عراق و علمای خراسان ــ که همه سنی بودند ــ سخن می‏گفتند و می‏خواستند حقّ عترت طاهره را بیان بفرمایند، از این جهت این‏طور تعبیر می‏آورند. نمی‏فرمایند من می‏دانم که آن قرآنی که بر رسول‌خدا؟ص؟ نازل شد، در آن این‏طور بوده که رهطک المخلصین داشته؛ نه، بلکه طوری می‏فرمایند که آنها هم قبول دارند. آنها قراءت ابیّ بن کعب را قبول دارند. آنها مصحف عبداللّه بن مسعود را قبول دارند. به این معنی که آن‌دو از کسانی بودند که قرآن را ــ بر اساس شنیدنشان از رسول‌الله ــ برای خودشان جمع‏آوری کردند و آنها چندنفر بودند که برای خودشان مصحف‏هایی داشتند که هرچه شنیده بودند از رسول‌الله؟ص؟ نوشته بودند. اما تمام قرآن و مجموعه آن جز در نزد رسول‌خدا؟ص؟ نبود، که دستور فرمودند بعد از فوتشان امیرالمؤمنین ــ برحسب ترتیب نزول و آن‏طوری که بر رسول‌الله؟ص؟ نازل شده ــ جمع آوری کنند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 195 *»

حال، از جمله کسانی که برای خودش قرآنی جمع‏آوری کرده بود و داشت عبداللّه بن مسعود بود. این را همه علمای عراق و خراسان می‏دانستند. حضرت فرمودند در مصحف او و در قرآنی که او جمع‏آوری کرده، این قسمت آیه ــ و رهطک المخلصین ــ این هم هست. اما وقتی که عثمان در زمان حکومت خود به زید بن ثابت دستور داد که قرآن را جمع‏آوری کند؛([98]) می‏فرمایند آن موقعی که در زمان عثمان قرآن جمع‏آوری می‏شد ــ که همین قرآن موجود است ــ این قسمت آیه و رهطک المخلصین پوشیده شد، یعنی ذکر نشد. این قسمتش را ذکر کردند و انذر عشیرتک الاقربین خویشان نزدیکت را بترسان، اما و رهطک المخلصین را نیاوردند. پس معلوم می‏شود که در میان عشیره، رهط و گروه و خاندان رسول‌الله یک عده‏ خاصی هستند که اینها مخلصند، و خدا از اخلاص ایشان در اعتقاد و توحید و در همه‏ امورشان، دینشان، عبادتشان، از همه به اخلاص و خالص‌بودن خبر می‏دهد. این را دیگر نیاوردند.

و از این قبیل آیات که در فضائل اهل‌بیت؟عهم؟ بود، نیاوردند. و یا بعضی از آیات را کم کردند، در بعضی موارد جایش را عوض کردند که کسی نفهمد درباره چیست. اسامیی که از دوستان امیرالمؤمنین بود آنها را حذف کردند. اسامی‌ خیلی از منافقین را از قرآن حذف کردند که رسوا نشوند، فقط اسم ابولهب را باقی گذاردند، آن هم چون عموی پیغمبر؟ص؟ بود خواستند عیبی بر آن حضرت باشد، اسم عموی او را که از کفار قریش بود در قرآن گذاردند.([99]) البته این کم‌کردن‏ها صدمه‏ای به قرآن نزده،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 196 *»

قرآن کتاب خداست. قرآن حجت خداست. و خداوند آن مقداری از این کتاب را که خواسته بر بندگانش حجت باشد، به وسیله‏ امیرالمؤمنین و سایر ائمه معصومین و امروز به وسیله‏ امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه حفظ می‏فرماید. انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون([100]) ما «ذکر» یعنی قرآن را نازل کردیم و خودمان هم حفاظتش می‏کنیم. اصلش که حفاظت می‏شود، در دست بقیةاللّه است. و این هم قرآن است. این هم کتاب خدا و حجت خداست. دوازده معصوم گفته‏اند این قرآن است، و همین دلیل برای ما بس است. قرآن حجت خداست و همین ترتیبی هم که الآن دارد برای ما کافی است. و به فرموده‏ مرحوم آقای شريف طباطبائی­  گویا قرآن دوباره این‏طور نازل شد.([101]) و این قرآنی است که به تصدیق دوازده‌معصوم بعد از رسول‌خدا؟ص؟، قرآن شناخته شده. امیرالمؤمنین و سایر ائمه، دوازده‌معصوم تسدید و تقریر فرموده‏اند و به این قرآن، قرآن گفته‏اند، کتاب خداست.

بعد از ذکر این مطلب، امام؟ع؟ می‌فرمایند و هذه منزلة رفیعة و فضل عظیم و شرف عالٍ حین عنی اللّه عزّوجلّ بذلک الآل. فهذه واحدة این منزلت بسیار بلند و فضل بزرگی است و شرافت بلندپایه‏ باارزشی است که مقصود خداوند از این و رهطک المخلصین آل‌محمد و عترت طاهره‏ آن حضرت سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین هستند. این یک آیه از آیات قرآنی برای بیان مقام اصطفاء و گزینش الهی.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 197 *»

 

مجلس پانزدهم

 

(شب سه‌شنبه ـــ 17 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 198 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

گزینش الهی در مورد عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین از مسائل مهم اسلامی ‌و از امور اعتقادی و اصول دیانت است، از این جهت خداوند در قرآن آیاتی را برای این امر نازل فرمود که امت از این امر و این اصل الهی باخبر باشند.

«سپس به ارث دادیم ما» یعنی بعد از آنکه قرآن را بر رسول نازل کردیم و رسول را میان شما فرستادیم و او شما را دعوت کرد، بعد از آن کتاب را به برگزیدگان از میان بندگانمان ارث دادیم که اینها به واسطه داشتن صفات عالیه و کمالات ذاتی، قابل و لایق و شایسته برای این وراثت بودند، اینها سابقین به خیرات هستند و در جمیع خیرات بر همه خلق در همه مراتبشان پیشی گرفته‏اند.

از جمله صفاتی که خدا در قرآن برای ایشان ذکر فرموده و امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه در این حدیث شریف بیان فرموده‏اند امر خالص‌بودن ایشان است که حضرت فرمودند این قسمت آیه را از قرآنِ مشهور که جمع‏آوری عثمان است حذف کرده‌اند. آیه این بود که فرمود و انذر عشیرتک الاقربین و رهطک المخلصین خدا از خالص‌بودن این بزرگواران خبر می‌دهد و اینکه خداوند ایشان را از جمیع آلودگی‏ها و اسباب آلودگی خلاص کرده و ایشان را خالص نموده است. چون

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 199 *»

خالص بودند و در هیچ مرتبه‏ای به آلودگی‏های خلقی آلوده نبودند، خدا هم ایشان را برای خود خالص کرد.

پس یکی دیگر از صفات این برگزیدگان خالص‌بودن ایشان برای خداست. و این منزلتی بسیار بزرگ و مقامی بسیار بالاست که خداوند برای عترت طاهره‏ محمد صلی‌اللّه علیهم‌اجمعین ثابت فرموده است. این یکی از آیاتی است که امام؟ع؟ برای تفسیر اصطفاء در قرآن ذکر فرمود.

بعد فرمودند و الآیة الثانیة فی الاصطفاء قول اللّه انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهّرکم تطهیراً و هذا الفضل الذی لایجحده معاند لانه فضل بیّن. آیه‏ دومی‌ که حضرت استدلال می‏فرمایند و برای تفسیر اصطفاء از ظاهر قرآن بیان می‏فرمایند، آیه‏ تطهیر است. این آیه‏، اصطفاء را ــ یعنی گزینش الهی را نسبت به عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین ــ تفسیر می‌کند. از این جهت که خداوند ایشان را تطهیر فرموده، و هرگونه رجس و پلیدی و ناپاکی را از ایشان برطرف کرده است. به همین جهت برای این برگزیدن شایسته هستند، و خداوند ایشان را برگزید.

بعد از خواندن این آیه حضرت فرمودند این فضیلتی را که خدا در این آیه برای عترت سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین بیان می‌کند و ثابت می‏فرماید، هیچ معاندی نمی‏تواند انکار کند. چون فضلی است که کاملاً آشکار است و همه‏ خلق می‏توانند بفهمند که این چه فضیلت بزرگی است. چون همه نقصان خود را می‌دانند، همه ضعف خود را می‌دانند، همه بیچارگی و مسکنت خود را می‌دانند، همه آلودگی‏های خود را، کثافت‏های خود را، کدورت‏های خود را درک می‏کنند. هرکسی به ضعف و نقصان خودش واقف است که چقدر جاهل است، چقدر بیچاره است، و چقدر کدر و کثیف و غلیظ است. هرچه انسان بیشتر در خود و حالات خود فکر کند، بیشتر به کثافت‏ها و کدورت‏های خود پی می‏برد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 200 *»

آنگاه خداوند خبر می‏دهد که در میان بندگان کسانی هستند که از هرگونه رجسی تطهیر شده‏اند. و خدا اراده فرموده است و خواسته است که ایشان را پاک و پاکیزه فرماید و تمام رجس‌ها و پلیدی‌ها را از ایشان برطرف کند. و اینجا که می‏فرماید انما یرید اللّه نه تنها این امر در مرحله‏ اراده است، بلکه تمام مراتب فعل‌اللّه متحقق شده. خدا خواسته، اراده فرموده، تقدیر کرده، قضاء فرموده و به اذن خدا به مرحله‏ امضاء رسیده. تمام مراتب فعل خدا متحقق شده که خداوند این بزرگواران را پاک و پاکیزه فرموده و تمام رجس‌ها وپلیدی‌ها را از ایشان برطرف کرده است. و می‏دانیم که تمام صفات خلقی رجس وپلیدی است، تمام صفات امکانی فقر و بیچارگی و مسکنت است، و خداوند چون این بزرگواران را آیات قداست و نزاهت خود و آیات کمال و بلندی رتبه‏ خود قرار داده، از این جهت عظمت خدا هستند، جلال خدا هستند، عزت خدا هستند، نور خدا هستند، کمال خدا هستند؛ و به طور کلی جمع‌اللّه هستند. جمع‌اللّه یعنی همه‏چیز خدا. نور خدا ایشانند، رحمت خدا ایشانند، قدرت خدا ایشانند، و سایر صفات کمالیه خدا ایشانند. پس چون جمع‌اللّه هستند و همه‏ صفات کمالیه‏ الهیه هستند، از این جهت در همه‏ مراتبی که ظاهر شده‏اند پاک و پاکیزه گشته و رجسِ آن مرتبه‏ها از ایشان برطرف شده است. بنابراین بر جمیع خلایق حجت هستند. معنای حجت همین است که برای همه، آیه‏ خدا هستند، و در همه خلق نمودار کمالات الهی و نماینده‏ صفات الهی هستند. انبیاء هم می‏بینند که این بزرگواران چطور تطهیر شده‏اند، و چطور خدا از ایشان رجس را برطرف کرده. همه‏ خلق در همه‏ مراتب باید به عظمت این فضیلت اقرار کنند. و هذا الفضل الذی لایجحده معاند هرکس هرقدر دشمنی داشته باشد و به هرطور انکار فضائل ایشان کند، این آیه‏ قرآن را نمی‏تواند انکار کند. این آیه‏ شریفه فضیلتی را بیان می‏کند که این فضیلت آن‏قدر روشن و آشکار است که هیچ‏کس نمی‏تواند آن را وابزند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 201 *»

و الآیة الثالثة حین میّز اللّه الطاهرین من خلقه اَمَر نبیّه فی آیة الابتهال فقال قل یا محمد؟ص؟ تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین. آیه سومی ‌که خداوند در آن آیه مقام اصطفاء و گزینش خود را نسبت به عترت طاهره‏ محمد؟ص؟ تفسیر کرده، آیه‏ مباهله است. یعنی بعد از آنکه خداوند پاکیزگان درگاهش را در میان خلقش معین کرد، آن کسانی که از تمام آلودگی‏ها پاکیزه و از همه رجس‏ها و پلیدی‏ها پاک هستند، که لایق و شایسته‏ آن هستند که دست تضرع به درگاه خدا بلند کنند و رخساره‏ خود را به درگاه خدا متوجه نمایند و از خدا بخواهند آنچه را که بخواهند، و به واسطه‏ آن پاک و پاکیزه‌بودنی که در ایشان است، دعایشان رد نمی‌شود. آن پاکی اقتضا می‏کند که دعا و خواسته ایشان رد نشود. پس بعد از آنکه خداوند ایشان را به پاکیزه‌بودن و طاهربودن معرفی می‏کند، حال می‏خواهد امر ایشان را در میان خلق روشن‌تر کند و مقام اصطفاء خود را نشان دهد، که مصادیق اصطفاء و گزینش الهی ایشانند، برگزیدگان ایشانند.

در جریان مباهله، نصارای نجران با حضرت‌رسول؟ص؟ مجادلات زیادی داشتند ــ که گاهی اشاره کرده‏ایم ــ و هرچه حضرت در امر عیسی؟ع؟ می‌فرمود قبول نمی‌کردند. تا اینکه حضرت فرمودند اگر حرف مرا قبول نمی‏کنید، بیایید مباهله کنیم. خداوند این آیه را نازل فرمود و به رسولش دستور داد که از آنها بخواه که در مقام مباهله برآیند، تا در این امرِ مباهله فضل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و فضیلت عترت طاهره سلام‌اللّه‌علیهم روشن و معلوم شود. از این جهت دستور فرمود بگو ای محمد؟ص؟ که برای انجام مباهله بیایید فرزندان خودتان را صدا بزنید، ما هم فرزندانمان را صدا می‏زنیم، شما زن‏هایتان را صدا بزنید، ما هم زن‏هایمان را که همراهمان باشند، بعد هم خودمانی‏هایتان را ــ آنهایی که این‏قدر با شما خودمانی هستند که خود شما هستند ــ خودتان را صدا بزنید، ما هم خودمان را صدا می‏زنیم، ثم

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 202 *»

نبتهل بعد مباهله می‏کنیم فنجعل لعنةاللّه علی الکاذبین. آن‌وقت از خدا می‏خواهیم که خدایا هرکس در این امر و مسأله‏ اختلافی، دروغ می‏گوید لعنت خود را بر او قرار بده و او را به لعنت و عذاب خود هلاک گردان.

این فرمایش را رسول‌الله فرمودند و بنا شد که مباهله انجام شود. بزرگان نصاری با رئیسشان مجتمع شدند و او به آنها خبر داد که اگر فردا دیدید محمد؟ص؟ با اصحابش برای مباهله آمد، مباهله می‏کنیم و هیچ نگرانی نخواهیم داشت. چون معلوم است که باطل است. ولی اگر دیدید که با خاصانش ــ خاندان مخصوصش ــ برای مباهله آمد، بدانید که حق است و نباید با او مباهله کرد.([102])

فردا دیدند رسول‌الله؟ص؟ از منزل تشریف آوردند ــ امام‌رضا؟ع؟ می‌فرمایند ــ فابرز النبی؟ص؟ علیاً و الحسن و الحسین و فاطمة؟عهم؟ فردا که بنا شد مباهله بشود، دیدند رسول‌الله دارند تشریف می‏آورند، امیرالمؤمنین پشت سر رسول‌خدا، امام‌حسن و امام‌حسین همراه امیرالمؤمنین، و پشت سر ایشان فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها دارند برای انجام مباهله می‌آیند. آن بزرگ نصاری گفت من رخساره‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا بخواهند که کوهی را از جا بکَنَد می‌کَنَد، از این‌رو از جایش حرکت نکرد و جلو نیامد. رسول‌خدا هم فرمودند که اگر مباهله انجام می‏شد احدی از نصاری در روی زمین باقی نمی‏ماند.([103]) آری، آن رخساره‏های نورانی الهی که از خانه بیرون آمدند و برای این امر به درگاه خدا متوجه شدند، و آن دست‏ها که آماده‏ نفرین شده بود، این اثر را داشت.

این آیه را خداوند نازل کرد، و رسول‌الله هم با این برنامه مقام عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین و شرافت و عظمت و فضیلت ایشان را نشان دادند. فقرن انفسهم بنفسه رسول‌خدا؟ص؟ نفوس مبارکه‏ اهل‌بیت را با نفس خودش قرین کرد. در

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 203 *»

این جریان انفسنا علیّ، نفس رسول‌الله؟ص؟، نساءنا فاطمه‌زهرا، و ابناءنا امام‌حسن و امام‌حسین به وسیله این آیه شریفه معرفی شده‏اند.

بعد امام‌رضا؟ع؟ از علمای عراق و علمای خراسان که در آن مجلس مجتمع بودند سؤال می‏فرمایند فهل تدرون ما معنی قوله و انفسنا و انفسکم آیا می‏دانید معنای این فرمایش چیست که رسول‌الله فرمود: شما خودتان را صدا بزنید ما هم خودمان را صدا می‏زنیم. مراد از خودمان کیست و کیانند؟ قالت العلماء: عنی به نفسه. آن خیره‏سری آنها را واداشت که با اینکه حضرت تفسیر کردند و فرمودند که رسول‌الله با امیرالمؤمنین و امام‌حسن و امام‌حسین و فاطمه‏‌زهرا سلام‌اللّه‌علیهم برای مباهله آمدند؛ حال که سؤال می‏کنند، آنها گفتند که مراد خود حضرت هستند انفسنا یعنی خودم.

قال ابوالحسن؟ع؟: غَلِطتُم. حضرت فرمودند اشتباه می‏کنید، به غلط این سخن را می‏گویید. انما عنیٰ به علیاً مقصود رسول‌خدا امیرالمؤمنین بودند. و مما یدلّ علی ذلک قول النبی؟ص؟ حین قال لینتهینَّ بنوولیعة او لأبعثنّ الیهم رجلاً کنفسی این حدیث را چون مورد قبول اهل سنت است حضرت؟ع؟ ذکر فرمودند. اهل سنت این حدیث را نقل کرده‌اند که در زمان رسول‌خدا؟ص؟ دسته‏ای از قبیله‏ کنده مخالفت‏هایی با حضرت و اسلام اظهار کردند، حضرت وقتی که خواستند آنها را تهدید بفرمایند که از مخالفت‏ها و کارشکنی‏هایشان دست بردارند این فرمایش را فرمودند. و همه قبول دارند که این حدیث از رسول‌خدا؟ص؟ است. و حضرت در یک‏چنین موردی این فرمایش را فرمود که اگر بنوولیعه که یک‌دسته‏ و عده‏ای از قبیله کنده بودند از این کارشکنی‏ها و صدماتشان به اسلام و مسلمین دست برندارند، من به سوی ایشان شخصی را می‌فرستم که مثل خود من است. رجلاً کنفسی. مردی را برای سرکوبی آنها می‌فرستم که مثل خود من است. که همه می‌دانستند که مراد امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است. یعنی علی را برای سرکوبی ایشان می‌فرستم.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 204 *»

این روایت در میان اهل سنت شهرت داشت و همه علماء این را قبول داشتند. حضرت با این حدیث ثابت فرمودند که در این آیه شریفه ــ از نظر عمل حضرت ــ معنی انفسنا معلوم می‏شود. چون رسول‌خدا علی را در جریان مباهله با خود بردند. پس رسول‌الله عملاً کلمه‏ انفسنا را در قرآن تفسیر فرمود، که مراد از انفسنا، جان ما، خود ما، یعنی علی. و از نظر روایت هم امام‌رضا؟ع؟ این روایت را ذکر فرمودند که مورد قبول اهل سنت است، و با این روایت هم آیه‏ شریفه تفسیر شد.

بعد فرمودند: فهذه خصوصیة لایتقدّمها احدٌ و فضلٌ لایختلف فیه بشر و شرفٌ لایسبقه الیه خلقٌ اذ جعل نفس علیٍّ کنفسه، این خصوصیت یک خصوصیتی است که هیچ‏کس در این خصوصیت بر علی تقدم نجسته، و فضیلتی است که هیچ بشری نمی‏تواند در این فضیلت اختلاف کند و اشکالی نماید، و شرافتی است که هیچ خلقی نمی‏تواند بر این شرافت سبقت بگیرد؛ که رسول‌خدا؟ص؟ علی را به مانند نفس خود قرار دادند، یعنی جان علی جان رسول‌الله است، علی مثل رسول‌الله است، علی خود رسول‌الله است. فهذه الثالثة این تفسیر سوم و مورد سوم از آیات قرآنی در بیان اصطفاء و گزینش الهی و توضیح مصادیق این اصطفاء است.

و اما الرابعة فاخراجه الناس من مسجده ماخلا العترة حین تکلّم الناسُ فی ذلک و تکلّم العباس فقال یا رسول‌الله؟ص؟ ترکت علیّاً و اخرجتَنا یکی دیگر از مواردی که خداوند اصطفاء را تفسیر کرده، و معرفی فرموده که چه کسانی برگزیدگان خدا برای وراثت کتاب هستند، جریان سدّ ابواب است. درهایی از خانه‏های صحابه در مسجد رسول‌خدا؟ص؟ باز می‏شد که می‏توانستند بدون داخل‌شدن در کوچه و گذرهای عمومی، ‌از خانه خود وارد مسجد شوند؛ که از جمله آنها عباس عموی رسول‌الله؟ص؟ بود. از طرف خداوند به سدّ ابواب و بستن درها دستور داده شد. چون رعایت حرمت مسجد را نمی‏کردند، احکام را رعایت نمی‏کردند، از این جهت بی‏حرمتی به مسجد

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 205 *»

بود. گذشته از این می‌بایست در این جریان فضل اهل‌بیت؟عهم؟ روشن شود، و خداوند با این برنامه فضیلت عترت طاهره را آشکار فرماید.

امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه می‏فرمایند چهارمین مورد از تفسیر اصطفاء و گزینش الهی، اخراج مردم از مسجد بود، یعنی بستن درهای خانه‏های اصحاب به مسجد، مگر عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین. آنگاه مردم ناراحت شدند که این چه کاری است که رسول‌الله کردند؟ و این چه امتیازی است که برای علی باقی ماند، و علی به این امتیاز ممتاز شد؟ چون فقط منزل رسول‌الله و منزل امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه به مسجد در داشت، و بقیه درها همه بسته شد. مردم گفتگو می‏کردند، پچ‏پچ می‏کردند، اعتراض می‏کردند که رسول‌خدا؟ص؟ نعوذباللّه نعوذباللّه روی هویٰ و برای ممتاز کردن علی این برنامه را انجام داده است. بعضی‏ها آمدند عباس را تحریک کردند که تو پیرمردی، تو عموی رسول‌الله هستی، رعایت تو را نکرد، حرمت پیرمردی تو را رعایت نکرد؛ علیِ جوان را حرمت‏داری کرد، و به این امتیاز ممتاز نمود. چندین بار گفتند، تا اینکه آن پیرمرد هم متأثر شد، و با حالت ناراحتی خدمت رسول‌خدا آمد. موقعی هم که می‏خواست بیاید و خدمت حضرت برسد، همان موقعی بود که کارها داشت انجام می‌شد و درها یکی‌یکی بسته می‏شد. حضرت دستور می‏فرمودند که درها برداشته شود و به جای آنها دیوار شود، به این شکل که هیچ‌روزنه‏ای باقی نمانَد، همه در‌ها بسته شود.

گذر عباس به در خانه‏ امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه افتاد، و چون این سر و صدا پیچیده بود، همه مضطرب بودند که نوبت تک‌تک دارد می‏رسد و درها یکی پس از دیگری بسته می‏شود. حالا درِ منزل امیرالمؤمنین چطور می‏شود؟ آیا آن در هم بسته می‏شود یا نه؟ هنوز مشخص نبود. همین‏طور که رد می‌شد، دید فاطمه زهرا سلام‌اللّه‌علیها دمِ در منزل که به مسجد باز می‏شد ایستاده‌اند و امام‌حسن و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 206 *»

امام‌حسین هم در کنار مادر ایستاده‏اند. و حالت حضرت‌فاطمه‏ زهرا سلام‌اللّه‌علیها یک‏قدری دگرگون دیده می‏شود که آیا این برنامه برای همه است؟ حضرت می‏دانستند، اما برای اینکه امر کاملاً روشن شود، مضطرب بودند که آیا این برنامه درباره‏ درِ منزل ما هم هست یا نه؟ عباس به فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها رسید، نگاهی کرد و حضرت را مضطرب دید. گفت شما چرا اینجا ایستاده‏اید؟ فرمودند برای اینکه ببینیم امر ما چه می‏شود، آیا این در هم بسته می‏شود یا نه؟ عباس گذشت. درِ خانه خود عباس و عده دیگری بسته شده، اما هنوز نمی‌داند که در خانه‏ علی هم بسته می‏شود یا نه؟ اما تا اندازه‌ای معلوم بود که بنا است در خانه علی بسته نشود، وگرنه ابتداء باید در خانه علی بسته می‏شد. چون خانه امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه کنار منزل رسول‌الله بود، اگر بنا بود بسته شود از آنجا شروع می‏شد، اما هنوز باز است. اول درِ خانه‏ عباس و بعد ابی‏بکر و بعد عمر و همین‏طور همه‏ درها دارد بسته می‏شود، وضع دگرگون است. علی صلوات‌اللّه‌علیه هم خیلی راحت کنار رسول‌الله ایستاده‏اند و طبق دستور درها را می‏بندند.

عباس مضطرب شد فقال یا رسول‌الله ترکت علیّاً و اخرجتَنا ای رسول‌خدا تو علی را رها کردی، و درِ خانه‏اش را نبستی، اما ما را از مسجد اخراج کردی و درِ خانه ما را بستی؟ فقال رسول‌الله؟ص؟ ما انا ترکتُه و اخرجتُکم این کار دست من نبوده، من او را وانگذاردم و شما را اخراج کنم. ولکنّ اللّه ترکه و اخرجکم خدا او را واگذارد به این‏طور که درِ خانه‏اش به مسجد باز باشد، و شما را اخراج کرد. با این بیان، رسول‌خدا؟ص؟ روشن فرمود که امر امر الهی است، امتیاز امتیاز خدایی است. رسول‌الله حق دارند که منزلشان به مسجد در داشته باشد، و همچنین امیرالمؤمنین که در شئونات ولایتی مثل رسول‌خدا و نفس رسول‌خدا هستند، این حق را دارند.

امام‌رضا می‏فرمایند: و فی هذا بیان قوله لعلیّ؟ع؟ انت منی بمنزلة هارون من

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 207 *»

موسی این کار رسول‌خدا؟ص؟ بیان و توضیح این حدیث شریف شد که همه می‏شنیدند که رسول‌الله بارها به امیرالمؤمنین می‏فرمودند یاعلی انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی. و این روایت از روایاتی است که همه اهل سنت روایت کرده‌اند و قبول دارند. ای علی، تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی هستی. هارون برادر موسی است، تو هم برادر منی. هارون خلیفه موسی است، هروقت موسی از بین قومش برای مناجات یا کار و برنامه‌ای غائب می‏شد، خلیفه‏ موسی بعد از او هارون بود، تو هم خلیفه و جانشین منی. فرزندان شایسته و صالحِ از هارون به مقام وصایت رسیدند، فرزندان تو هم یاعلی به مقام وصایت من خواهند رسید.

همچنین نکات دیگری هم در این زمینه هست که از جمله‏ آن نکات این است که درست است که هارون روح نبوت داشت و نبی بود، موسی هم روح نبوت داشت و نبی بود، اما هارون تابع موسی بود. معنای تابع موسی بود این است که ملکی که بر هارون نازل می‏شد و به او وحی الهی را می‏رساند، وحیی را که بر موسی نازل شده بود برای او معنا می‏کرد و توضیح می‏داد، به او الهام می‏کرد. دقت می‏فرمایید؟ در هر صورت در تبعیت موسی بود. معنای این فرمایش این است که انت منّی بمنزلة هارون من موسی، یعنی ای علی آنچه که جبرئیل بر من نازل می‏کند تو هم از آن بهره‏مندی. ملکی است که به تو الهام و تفهیم می‏کند. از این جهت امیرالمؤمنین می‏فرمودند من صدای وحی را می‏شنیدم و معنای وحی را می‏دانستم. علّمنی علمَه([104]) هرچه بر رسول‌الله نازل می‏شد او به من تعلیم می‏کرد. به این‏طور که ملک ــ که همان روح‌القدس است ــ از رسول‌الله اخذ می‏کرد و به امیرالمؤمنین الهام می‏نمود. تمام اینها می‏رساند که منزلت علی نسبت به رسول‌الله؟ص؟ همان منزلت هارون نسبت به موسی بود. و در برنامه‏ سدّ ابواب و بستن درها، باز رسول‌الله مقام و منزلت عترت طاهره سلام‌اللّه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 208 *»

علیهم‌اجمعین را نشان دادند، و حدیث شریف انت منّی بمنزلة هارون من موسی را توضیح فرمودند و بیان کردند.

در قرآن مسأله‏ سدّ ابواب نیست، اما حضرت می‏خواهند تفسیر اصطفاء را از قرآن بیان کنند. روی این جهت این مسأله را که مطرح کردند، علماء صدایشان درآمد. قالت العلماء: فاین هذا من القرآن؟ علمای عراق و خراسان گفتند این جریان را که فرمودید در کجای قرآن مطرح است؟ فقال ابوالحسن؟ع؟ اُوجِدُکُم فی ذلک قرآناً من از قرآن به شما این مطلب را نشان می‏دهم اَقرَؤُهُ علیکم برای شما می‏خوانم. قالوا: هات. عرض کردند بفرمایید ببینیم چیست. قال؟ع؟ قول اللّه عزّوجلّ و اوحینا الی موسی و اخیه ان‏تبوءا لقومکما بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبلةً این آیه‏ شریفه را خواندند که خدا در قرآن از حادثه‏ای در بنی‌اسرائیل خبر داده، که آن حادثه این است: و ما وحی کردیم به موسی و برادرش ــ یعنی هارون ــ که برای قوم خودتان در مصر خانه‏هایی بسازید و خانه‌هايتان را قبله قرار دهید. یعنی خانه‏ موسی و خانه هارون برای قوم موسی قبله شد، که هرگاه بخواهند به خدا رو کنند، به خدا توجه کنند، به طرف خانه‏ موسی و خانه‏ هارون رو کنند. پس خانه‏ موسی و خانه‏ هارون هردو مثل هم قبله و مورد توجه بندگان خدا شد.

ففی هذه الآیة منزلة هارون من موسی و فیها ایضاً منزلة علیّ؟ع؟ من رسول‌الله در این آیه خدا نشان داد که منزلت هارون و موسی یکی بود، یعنی هر حکمی ‌که درباره‏ موسی بود خدا درباره‏ هارون قرار داد. و در این جریان نیز خدا نشان داد که مقام علی و مقام رسول‌الله یک مقام و یک منزلت است. و مع هذا دلیلٌ ظاهرٌ فی قول رسول‌الله؟ص؟ حین قال ان هذا المسجد لایحلّ لجنب و لا لحائض الّا لمحمّد و آل‌محمّد آن‌وقت رسول‌خدا؟ص؟ منزلت عترت طاهره را به این‏طور روشن فرمودند که این مسجد مسجدی است که ــ از جهت شرافت و عظمت ــ نه جنب حق دارد وارد این مسجد

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 209 *»

شود نه حائض، مگر محمد و آل‌محمد؟عهم؟. چون خانه‏هایی که به مسجد راه داشت، نوعاً زن و مرد با حالت جنابت و زن با حالت حیض وارد مسجد می‏شدند و بعد مثلاً برای تطهیر و استحمام بیرون می‌رفتند. ولی وقتی که این برنامه انجام شد دیگر هیچ‏کس حق نداشت با حالت جنابت و حیض وارد مسجد شود. دستور داده شد که نه جنب و نه حائض، حق ورود به مسجد رسول‌خدا؟ص؟ را ندارند. و این امر که در حال جنابت کسی بتواند داخل مسجد شود مخصوص محمد و آل‌محمد؟عهم؟ شد.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 210 *»

 

مجلس شانزدهم

 

(شب جمعه ـــ 20 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 211 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

عرض شد خداوند در این آیه‏ شریفه مسأله‏ای را مطرح فرموده است که از مسائل مهم اسلامی است. مسأله‏ای که مربوط به امر رسالت و نازل‌فرمودن کتاب از آسمان است؛ که بعد از امر رسالت و بعد از نازل‌فرمودن قرآن بر رسول‌خدا؟ص؟، خداوند تدبیری فرموده است که در این آیه بیان می‏فرماید. آن تدبیر این است که می‏فرماید: سپس ــ یعنی بعد از آنکه رسول فرستادیم و بعد از آنکه کتاب بر رسول نازل کردیم ــ همین کتاب را به آن کسانی که از میان بندگان خود برگزیده‌ایم ارث دادیم، که فقط ایشانند که مثل رسول‌الله؟ص؟ حافظ و وارث کتاب می‌باشند. قرآن را به ظاهر و باطن ــ همان‏طور که از رسول‌خدا؟ص؟ اخذ می‏شد ــ باید از ایشان گرفت. شریعت، طریقت، حقیقت، تمام معارف الهی و احکام الهی را بعد از رسول‌الله؟ص؟ باید از این برگزیدگان خدا اخذ کرد. قرآن جدای از این برگزیدگان نیست و این برگزیدگان از قرآن جدا نیستند.

این آیه را خداوند قبل از رحلت رسول‌الله؟ص؟ بر ایشان نازل فرمود، و بیان فرمود که این امر و این حادثه پیش از این انجام شده، این ارث‌دادن کتاب به این برگزیدگان، پیش از این ــ یعنی قبل از رفتن رسول‌خدا از دنیا ــ تدبیرش شده است. از این‌رو سقیفه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 212 *»

و نقشه‏های سقیفه نمی‏تواند از ‏چنین تدبیری مانع شود. سقیفه و عاملان سقیفه و نقشه‏های سقیفه نمی‏تواند این قرار الهی را محو و نابود سازد. قبل از آنکه آنان سقیفه‏ای تشکیل دهند و در سقیفه جمع شوند و بخواهند نقشه‏های سوء خود را اجرا کنند، خداوند این کار را کرده. ثم اورثنا الکتاب ما این کار را کردیم، کتاب را به این برگزیدگان به ارث دادیم. اینها را هم معرفی می‏کنیم که چه کسانی هستند.

بندگان ما که نجات می‏یابند و بنده ما هستند و در دار رضای ما به سر می‏برند، سه‌دسته هستند: دسته‏ای از ایشان به واسطه‏ معاصی و میل به معصیت همیشه به خود ظلم می‏کنند. دسته‏ دوم کسانی هستند که در اعتدال به سر می‏برند و خودشان را در همه‏ امور، با موازینی که خدا قرار داده تطبیق می‏دهند و از موازین الهی تخلف ندارند؛ اینها به موازین الهی محتاجند، و به همین سبب این دو دسته وارث کتاب نیستند. دسته اول که معلوم است چون ظالم به خودند، قابل و لایق این نیستند که بعد از رسول‌الله؟ص؟ وارث کتاب باشند. دسته‏ دوم هم معلوم است که استقلالی ندارند، چون اگرچه مقتصد و معتدلند ــ یعنی این کمال در ایشان هست که در اعتدال به سر ببرند ــ اما هر معتدلی باید خودش را با یک میزانی وفق بدهد تا برای او اعتدال فراهم گردد. پس معلوم است که این دسته هم به موازینی محتاجند که خود را با آن موازین وفق دهند. پس اینها هم بالاستقلال نمی‏توانند وارث کتاب باشند. خواه مثل عیسی و ادریس و الیاس و خضر؟عهم؟ انبیاء باشند، که آنها هم نمی‏توانند ــ مثل آنکه رسول‌الله حامل قرآن بودند ــ حامل قرآن باشند. بعد از رسول‌الله عیسی هست الیاس هست ادریس هست خضر؟ع؟ هست؛ اما هیچ‏یک از این بزرگواران ــ بنا بر اینکه خضر؟ع؟ هم جزء انبیاء باشد ــ با اینکه مقامشان مقام روح نبوت است و حامل روح نبوتند، اما نمی‏توانند آن‏طور که رسول‌الله حامل قرآن بودند، اینها هم همان‏طور وارث قرآن باشند. پس اینها هم جزء مقتصد به شمار می‏آیند. و منهم مقتصد، الآن

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 213 *»

عده‌ای از بندگان ما در اقتصاد و اعتدال به سر می‏برند، معتدلند. نقباء معتدلند، نجباء معتدلند، اما همه اینها محتاجند، مستقل نیستند. الآن عیسی محتاج به محمد؟ص؟ است، ادریس محتاج است، الیاس محتاج است، خضر محتاج است، علیهم‌السلام. و بعد از رسول‌الله نیز به آن کسی که حامل کتاب است و برگزیده‏ خدا از میان بندگان است محتاجند، که امیرالمؤمنین باشد. این چهار نبی به امیرالمؤمنین محتاجند، و بعد از امیرالمؤمنین به امام‌حسن محتاج بودند، و بعد به امام‌حسین محتاج بودند، و الآن به بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه محتاجند. این چهار نبی در مرتبه‏ خودشان مقتصدند و آنچه را که از فیوضات، از احکام، از دستورات، اخذ می‌کنند، همه را از قرآن اخذ می‏کنند. عیسی الآن تابع قرآن است، ادریس تابع قرآن است، همین الآن الیاس و خضر به قرآن عمل می‏کنند، از امت رسول‌الله؟ص؟ و شیعیان امیرالمؤمنین و سایر ائمه به حساب می‏آیند. پس اینها هم استقلالی ندارند و محتاجند.

آن کسانی که از میان بندگان خدا کتاب به ایشان به ارث داده شده و صاحب این مقام هستند، دسته‏ سوم هستند. و منهم سابق بالخیرات باذن‌اللّه این دسته در جمیع خیرات بر همه خلق خدا سبقت‏گیرنده هستند. یعنی عیسی، ادریس، الیاس و خضر؟عهم؟ که بعد از محمد و آل‌محمد؟عهم؟ اکمل خلق هستند، الآن از همه‏ مخلوقات کامل‏ترند و به درگاه خدا از همه مقرب‏ترند، مقامشان از نقباء بالاتر است، از نجباء بالاتر است، الآن در هر قدمی ‌از عبودیت می‏بینند که امام ــ بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه ــ جلوی ایشان است. در هر خیری می‏بینند این بزرگوار مقدم است. در تمام مراتب، سابق به خیرات است. تدلج بین یدی المدلج من خلقک([105]) می‏بینند امام صلوات‌اللّه‌علیه را که نور خداست، ظهور خداست، تجلی خداست. در همه‏حال آن بزرگوار را جلوی خود می‏بینند و خود را محتاج به او

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 214 *»

می‏بینند، و به آن میزان الهی خود را تطبیق می‏دهند. مقتصدند یعنی معتدلند، خلافی در ایشان نیست، انحرافی در ایشان نیست، به اندازه‏ رتبه و مرتبه‏شان در تبعیت بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه به سر می‏برند.

ذلک هو الفضل الکبیر معرفی این برگزیدگان فضل بزرگ خداست، که خداوند به خلق شناسانید که بعد از رسول‌الله چه کسانی برای حمل کتاب خدا، برای حفظ کتاب خدا در جمیع مراتبش، در همه‏ عوالم، شایستگی دارند. ایشان حامل کتاب خدا و حافظ قرآن هستند، همان‏طور که رسول‌الله؟ص؟ بودند.

در این آیه برای تمام اهل ایمان چشم‌روشنی است. اهل ایمانی که در رتبه نقصان هستند و با وجود معصیتکار بودن و ناقص‌بودن، و با اینکه دارای قصور و تقصیرات هستند؛ اما همین‌که در دل احساس می‏کنند که این وارثین کتاب را که عترت طاهره‏ محمد؟ص؟ هستند دوست دارند، به ایشان مودت و محبت دارند، و تسلیم این گزینش الهی شده‏اند و تصدیق دارند که ایشان برگزیدگان خدایند. ایشان هم به برکت همین ایمان و همین تسلیم و تصدیق، به فضل شفاعت این بزرگواران داخل بهشت‏ها خواهند شد. خداوند چشم همه را روشن فرموده و فرموده: جنّات عدن یدخلونها یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً و لباسهم فیها حریر. اینها با اینکه در تمام عمر ــ هرمقدار در دنیا عمر کنند ــ این مُهر بر اینها زده شده که فمنهم ظالم لنفسه. همه‏شان نسبت به خود ظلم می‏کنند، و در هرحالی نسبت به خود ظالمند. معصیت که می‏کنند معلوم است به خودشان ظلم می‏کنند که خودشان را در معرض غضب و خشم خدا قرار می‏دهند. و همچنین در طاعات، چون نسبت به طاعات اهمال می‏کنند، و وقتی هم که طاعت انجام می‏دهند باز با اهمال است، می‏توانند بهتر از این انجام بدهند، اما در فکر نیستند، می‏شود بهتر انجام داد، اما تصمیم نمی‏گیرند، عزم ندارند؛ حالا علتش چیست؟ خیلی علت‏ها دارد، گرفتاری‏ها، اشتغال‏ها،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 215 *»

غفلت‏ها، که امام؟ع؟ فرمودند کلّ ما یشغلک عن اللّه فهو صنمک([106]) هرچه تو را از خدایت باز دارد همان بت تو است. حالا این‌همه بت اطراف ما را گرفته! در طاعت هم ما مشتغل به غیر خدا هستیم، به اسم طاعت وارد طاعت می‏شویم، اما از اول تا آخر طاعت، توجهی که باید داشته باشیم و می‏توانیم اجمالاً هم داشته باشیم، نداریم. نه در فکرش هستیم، نه تمرینش را می‏کنیم. در مقام تمرین هم برآییم، باز در خود تمرین عاجز می‏شویم. بارها جریان آن شخص را فرموده‌اند که گفت برویم دو رکعت نماز بخوانیم و فقط توجه به خدا داشته باشیم. به مسجد کوفه رفت و وارد نماز شد، به فکر افتاد که مناره مسجد چقدر مصالح برده، آخرش هم مناره تمام‏نشده نمازش تمام شد. باز آن فکر خوب است، مناره‏ مسجد ساختن که خوب است. به شرطی که بیشتر از قامت دیوار مسجد نباشد؛ چون اگر بیشتر باشد بدعت است، و امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه که ظاهر شوند یکی از بدعت‏هایی را که برطرف می‏کنند همین مناره‏های بلندی است که از اهل سنت در همه بلاد شیعه رسوخ و نفوذ کرده. هرجا مناره می‏سازند باید هرچه می‏توانند بلند بسازند، و فکر می‏کنند که هرچه بلندتر بسازند ثواب‏ بیشتری برده‏اند، مؤذن را مثلاً به خدا بیشتر نزدیک می‏کنند. نه، این، اتخاذ از اهل سنت است. مناره‏ مسجد ــ یعنی مأذنه نه مناره ــ مأذنه ــ یعنی جای اذان‌گفتن ــ باید به اندازه قامت دیوار مسجد بلند باشد، هرچه بلندتر شود بدعت است. امام؟ع؟ این مناره‏های بلندتر از دیوار مسجدها را خراب می‏فرمایند. محراب‏هایی که به شکل مقصوره ساخته می‏شود نیز از بدعت‏های حکّام بنی‌امیه است که برای حفاظت جانشان می‏ساختند، برای اینکه به اصطلاح ترور نشوند داخل آن مقصوره‏ها می‏شدند. امام؟ع؟ آنها را هم خراب می‌کنند. مساجد سقف‏دار را هم

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 216 *»

خراب می‏کنند. و این قبیل امور که در احادیث ظهور ذکر شده است.([107])

فکر خوب در نماز بد نیست، طاعت باشد بد نیست. انسان نمازش را شروع می‏کند یا هرطاعتی که به توجه احتیاج دارد شروع می‌کند، و بعد در افکار خوبی باشد، خیالات صالحه‏ای باشد، عیبی چندان ندارد. اما بدبختی ما این است که ماها توی فکر دنیا می‏رویم، و چه‏بسا دنیایی باشد که معصیت هم باشد. در نماز تدبیر معصیت کنیم، فکرِ فراهم‌کردنِ اسباب معصیت باشیم، اینها مشکل است.

مقصود این است که این دسته در هرحالی ظالم به خود هستند. عرض کردم که تعبیر به شکل جمله اسمیه است. در زبان عربی، جمله اسمیه افاده ثبوت و دوام می‏کند. و هر سه‌دسته که در این آیات معرفی شده‏اند به همین‏طور معرفی شده‏اند، به صفت ثابت و راسخ و دائمی‏شان معرفی شده‏اند. فمنهم ظالم لنفسه؛ بندگان ما سه دسته هستند دسته اول همیشه‏ عمر به خود ستمگرند. خوب که فکر می‏کنیم می‏بینیم ما هستیم. در چه امری به خودمان ظلم نکرده‌ایم؟ در چه امری؟ ببینید می‏توانیم امری را پیدا کنیم که در آن امر به خیر خودمان قدم برداشته باشیم؟ به خودمان ظلم و ستم نکرده باشیم؟ و اگر همین‏طور محشور شویم، آن‌وقت معلوم می‏شود که جز حسرت و ندامت هیچ‌چیزی نداریم، هیچ‌چیزی! دست‌خالی! با وجود این، کرامت را ببینید، عنایت را ببینید، برکات را ببینید! که این برگزیدگان خدا در میان بندگانش، این‏قدر بابرکت هستند که به همین‏ها هم عنایت می‌کنند و اینها را با خودشان به بهشت می‏برند. جنات عدن یدخلونها، اینها همه داخل بهشت‏های عدن خواهند شد.

آنهایی که مقتصدند که معلوم است. آنها به واسطه اقتصاد و اعتدالی که دارند، انحراف ندارند و خودشان را با موازین تطبیق کرده‌اند، از موازین الهی ــ یعنی وجود

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 217 *»

مبارک ائمه و حجت‏های خدا بعد از رسول‌الله؟ص؟ ــ تخطّی نداشته‏اند و ندارند. به امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه عرض می‌کنیم السلام علی میزان الاعمال([108]) میزان اعمال است. یعنی در اعمال، ــ چه اعمال باطنی، چه اعمال ظاهری، چه اعمال نفسانی ــ در همه اعمال، خودشان را با امامشان و با حجت خدا وفق داده‏اند. اینها به واسطه‏ این اعتدال، قطعاً شفاعت شاملشان هست و خودشان به فضل شفاعت ائمه هدی؟عهم؟ شفاعت‏کننده هستند، بلکه از برکات مشایخ عظام+ معتقدیم که اصلاً امر دنیا و آخرت دست اینها است. اینها چون حاملان انوار و فضائل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‏باشند، همه‏ شئونات آن بزرگواران را برای خلق حکایت می‏کنند. و از جمله‏ اموری که برای خلق حکایت می‏کنند امر شفاعت، امر سلطنت، امر حکومت و امر قضاوت بر خلق است. حکم می‌کنند که چه کسی باید در بهشت باشد و چه کسی باید در جهنم باشد. ایشان حاکمند. بزرگان دین، اهل اعتدال و کاملین، این بزرگواران شافعین هستند. همان‏طور که در دنیا هدایت‏کنندگان هستند، در آخرت شفاعت‏کنندگان هستند. مقام حکومت در ایشان ظاهر می‏شود، مقام سلطنت آل‌محمد؟عهم؟ در ایشان ظاهر می‏شود، ایشان ان‌شاءالله دست ما را می‏گیرند و در بهشت‏ها می‏نشانند. و ایشانند که دست نصّاب را می‏گیرند و در جهنم جای می‏دهند. الحمدلله احادیثی داریم که مثل سلمان، مثل ابوذر از طرف امامان مأمور می‏شوند، ــ در هر زمانی سلمان‏های آن زمان، ابوذرهای آن زمان ــ مأمور می‏شوند که در صف محشر بیایند، و مثل اینکه مرغ دانه برای خودش برمی‏چیند، از میان دانه‏ها انتخاب می‏کند، همین‏طور ایشان می‏آیند دوستان و اهل محبت را برمی‏گزینند و انتخاب می‏کنند.([109])

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 218 *»

برای چشم‏روشنی این حدیث را از حضرت‌عسکری؟ع؟ می‏خوانیم که با این ایام شریف هم مناسبت دارد، و مخصوصاً که حدیث هم مربوط به آیه‏ مورد بحث ما است، و از حسن تقدیر در صفحه 110 تفسیر امام‌عسکری؟ع؟ مذکور است که این عدد نیز عدد نام مبارک امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه می‌باشد. قسمتی از حدیث را که ادامه فرمایشات رسول‌خدا به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است می‌خوانم که حضرت‌امیر صلوات‌اللّه‌علیه عنایت و آقایی فرمودند و در یک جریانی به فریاد ثابت بن قیس که یکی از دوستان ایشان بود، رسیدند. یک منافقی او را که در کنار چاهی بود ناگهان در چاه انداخت، امیرالمؤمنین به فریادش رسیدند و حفاظتش کردند. حالا طرز حفاظت را که بر اساس فرمایشات حضرت‌عسکری؟ع؟ در این کتاب است و همه‏اش همراه با معجزه است عرض نمی‏کنم.

بعد که امیرالمؤمنین جریان را خدمت رسول‌خدا عرض کردند که من این‏طور به فریاد ثابت بن قیس رسیدم و او را از آن مهلکه نجات دادم، رسول‌خدا؟ص؟ فرمودند: یا اباالحسن ان اللّه عزّوجلّ قداوجب لک بذلک من الفضائل و الثواب ما لایعرفه غیره خداوند به واسطه این کاری که کردی و دادرسی یکی از دوستانت را نمودی، برای تو فضائل و ثوابی واجب فرمود که جز خدا کسی نمی‏داند. و بعضی از آنها را رسول‌خدا ذکر می‏فرمایند. حال، دقت بفرمایید که این فضائل و ثواب‏هایی که خدا به امیرالمؤمنین می‏دهد، نفعش توی جیب چه کسی می‏رود؟ خدا به آن بزرگوار به واسطه‏ کارهایی که می‏کرده ثواب می‏دهد، فضل و فضیلت می‏دهد، اما این فضل‌ها وثواب‌ها به جیب چه کسی می‏آید؟ دقت بفرمایید.

ینادی منادٍ یومَ القیامة یکی از آن ثواب‏هایش این است که روز قیامت منادی صدا می‏زند این محبّو علی‌بن‌ابی‏طالب دوستان علی‌بن‌ابی‏طالب کجا هستند؟ فیقوم قوم من الصالحین یک عده از صف محشر برمی‏خیزند که اینها از صالحین

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 219 *»

هستند. فیقال لهم خذوا بایدی من شئتم من عرصات القیامة فادخلوهم الجنة خطاب به آن صالحین می‏شود، به آنها می‏گویند که دست هرکس از اهل محشر و عرصات قیامت را می‏خواهید بگیرید و آنها را داخل بهشت کنید. این صالحین کیانند؟ این صالحین، انبیاء هستند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه قرآن می‏فرماید یاایها الرسل کلوا من الطیبات و اعملوا صالحاً([110]) ای رسل، ای فرستادگان، ای انبیاء، از طیّبات بخورید، یعنی خوراک شما ــ در هرجا که باشید ــ خوراک شما طیبات آنجا است. شما جز طیّب چیزی نمی‏خورید. طیّب به معنای واقعی و حقیقیش، یعنی پاک و پاکیزه از هرگونه اعراض و کدورت‏ها. و اعملوا صالحاً شما کار صالح را انجام بدهید. یعنی اصلاً کار شما کار صالح است و صالح شما هستید. البته شکل عبارت، انشاء است. یعنی خطاب و دستور است، امر است. اما در واقع اِخبار است. یعنی وضع انبیاء این‌طور است که جز طیّب نمی‏خورند، و جز عمل صالح کاری انجام نمی‏دهند.

شخصی در حضور حضرت‌صادق؟ع؟ عرض کرد: اللهم انی اسألک رزقاً طیّباً، خدایا من از تو رزق طیّب می‏خواهم. حضرت‌صادق فرمودند: هیهات هیهات چه خواسته‏ای داری! کجا؟ این خواسته‏ تو خیلی از اجابت دور است. سل، از خدا این‏طور بخواه، بگو خدایا به من رزقی بده که در روز قیامت مرا به آن رزق عذاب نکنی.([111]) یک‏چنین رزقی، ــ به اصطلاح ما، حلال شرعی ــ حلال شرعی از خدا بخواه. که خدایا به من رزقی بده که به آن رزق مرا فردای قیامت عذاب نکنی. فرمود این حرفی که تو زدی، این رزق طیّبی که تو طلب کردی، این رزق انبیاء است. فرمود: خدا خبر داده و فرموده: یاایّها الرسل کلوا من الطیّبات و اعملوا صالحاً.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 220 *»

پس صالحین ــ در این تقسیم‏بندی ــ انبیاء هستند. انبیاء به پا می‏خیزند. خطاب می‏شود به انبیاء که شما نه تنها خودتان اهل بهشت هستید، بلکه دست هرکس را هم که می‏خواهید بگیرید و داخل بهشت کنید. فَاَقَلُّ رجلٍ منهم ینجو بشفاعته من اهل تلک العرصات الف‌الف رجل کمترین این صالحین، کمترین انبیاء، که به برکت او از اهل این عرصات داخل بهشت می‏شوند، هزارهزار نفر است. هزارهزار نفر ــ نه دوهزار نفر، یعنی یک‌میلیون نفر ــ به برکت این صالح که کمتر از همه صالحین می‏تواند شفاعت کند داخل بهشت می‏شوند.

ثم ینادی منادٍ دوباره منادی صدا می‏زند: این البقیّة من محبّی علی‌بن‌ابی‏طالب؟ع؟ بقیه از دوستان علی کجا هستند؟ فیقوم قوم مقتصدون عده‏ای که اهل اقتصاد و اعتدالند برمی‌خیزند. اینها نقباء و نجباء هستند. بزرگان و کاملان همه‏ دوره‏ها هستند، مخصوص قومی‌ و امتی نیست. خطاب به همه‏ اهل عرصات است. یعنی محبین امیرالمؤمنین از زمان آدم تا قیامت، تمامشان را این منادی صدا می‏زند. از میان عرصات، بعد از انبیاء؟عهم؟، اهل اقتصاد و اعتدال ــ یعنی کاملین، نقباء و نجباء ــ برمی‏خیزند.

فیقال لهم تَمَنَّوا علی اللّه عزّوجلّ ما شئتم فرق انبیاء با این گروه این است که به آنها فرمودند بروید خودتان دست هرکس را که می‏خواهید بگیرید و داخل بهشت کنید. اما به اینها می‏گویند: هرچه می‌خواهید بر خدای عزّوجلّ تمنّا کنید، بخواهید، تقاضا و خواهش کنید. فیتمنّون آنها هم از خدا تمنا می‏کنند، طلب می‏کنند و می‏خواهند. فیفعل بکلّ واحد منهم ما تمنّیٰ هرکدامشان هرچه را که بخواهد، خدا خواسته‌اش را اجابت می‏فرماید. ثم یضعف له مائة‌الف ضعف سپس علاوه بر آنچه که خواسته، خداوند به آن صدهزار برابر اضافه می‏فرماید. شفاعت می‏خواهد، نعمت می‏خواهد، رحمت می‏خواهد، درجات طلب می‏کند، خدا هم به برکت امیرالمؤمنین

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 221 *»

صلوات‌اللّه‌علیه به او عنایت می‌فرماید.

ثم ینادی منادٍ این البقیة من محبّی علی‌بن‌ابی‏طالب؟ع؟ صدای منادی بلند می‏شود که بقیه‏ دوستان علی‌بن‌ابی‌طالب کجا هستند؟ فیقوم قوم ظالمون لانفسهم معتدون علیها  کسانی که به واسطه معصیت به خود ظلم کرده‌اند، موازین را حرمت نکرده و از حق‌ها و حدها تجاوز نموده‌اند، و از اندازه‌ها گذشته‌اند؛ اینها برمی‏خیزند. حالا با آنها چه باید کرد؟ آنها ــ چون ظالم به خود هستند ــ خودشان که نمی‏توانند به بهشت بروند، اما با خودشان از دنیا چه برده‏اند؟ من محبّی علیّ‌بن‌ابی‌طالب. محبت و مودّت امیرالمؤمنین را با خودشان از دنیا برده‏اند.

فیقال این المبغضون لعلیّ‌بن‌ابی‏طالب؟ع؟ آنگاه صدا بلند می‏شود که دشمنان علی کجا هستند؟ فیؤتیٰ بهم جمّ غفیر عده خیلی زیادی را می‏آورند، هرچه دلتان بخواهد! دیگر باید دلمان هم خیلی بخواهد! از این دشمن‏ها خیلی می‏آورند، و عدد عظیم کثیر عدد خیلی بزرگ و زیادی می‌آورند. فیقال ألانجعل کلّ الف من هؤلاء فداءً لواحد من محبّی علی‌بن‌ابی‏طالب؟ع؟ لیدخلوا الجنة می‏فرماید از طرف خدا این‏طور گفته می‏شود که آیا هزار دشمن علی را فدای یک‌شیعه و دوست علی قرار ندهیم؟ این دوستانی که خودشان نمی‏توانند بهشت بروند، باید فدایی بدهند، باید تمام گناهانشان را بار آنها کنند. غیر از این هم نمی‏شود، باید تمام گناهان را بر آنها بار کنند. برای اینکه هر یک‌نفر از این محبین امیرالمؤمنین داخل بهشت شود، هزارتا دشمن علی را فدایش می‏دهند، فدایی باید به جهنم برود و بسوزد. فینجی اللّه عزّوجلّ محبّیک رسول‌الله به امیرالمؤمنین می‏فرمایند خدا محبین تو را نجات می‌دهد و یجعل اعداءک فداءهم دشمنان تو را هم فدایی آنها قرار می‏دهد و به جهنم می‏برد.

ثم قال رسول‌الله؟ص؟ هذا الافضل الاکرم این علی است که بعد از رسول‌خدا از همه‏ امت و از همه‏ خلق بالاتر و در نزد خدا محترم‏تر است. نظر به اینکه ممکن است

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 222 *»

یک‌کسی به ذهنش خطور کند که چطور می‏شود هزارتا دشمن را فدای یک‌دوست کنند و آن یک‌دوست را به بهشت ببرند؟! آیا می‌شود اندازه و مقدار کرامت علی بر خدا و احترام و حرمت او را نزد خدا فهمید که چقدر است؟! حالا خدا به احترام علی که محبتش در دل این دوست است، و این دوست به جهت نقصان ــ نه از روی عناد با خدا و دشمنی با دین، نه از روی محاربه‏ با خدا و محاربه‏ با اولیای خدا ــ معصیت کرده؛ به سبب غلبه شهوت، مساعدنبودن دوره‏ عمر و شرایط نتوانسته آن‏طوری که وظیفه داشته به وظیفه‏اش عمل کند، مرتکب معاصی شده. و آن‏قدر هم معاصی او زیاد است که او را به بهشت نمی‏برند؛ ولی به علی محبت دارد، و علی در نزد خدا خیلی گرامی ‌است. کرامت علی نزد خدا کم نیست. حال، خدا از علی احترام‏داری کند، و به کرامت علی و به حرمت علی هزارتا دشمن علی را فدای یک دوست علی بکند، چیزی نیست، و نباید به چشم زیاد بیاید؛ از این جهت فرمود هذا الافضل الاکرم این بزرگوار در نزد خدا بعد از من از همه افضل و بهتر و اکرم و گرامی‏تر است. محبّه محبّ اللّه و محبّ رسوله هرکس علی را دوست داشته باشد خدا را دوست داشته، رسول‌الله را دوست داشته، و مبغضه مبغض اللّه و مبغض رسوله دشمن علی دشمن خداست، دشمن رسول‌الله است هُم خیارُ خلق اللّه من امة محمّد؟ص؟. دوستان علی، ــ هرکس هستند، همین‏قدر علی را دوست دارند ــ انتخاب‏شدگان خدا و برگزیدگان‏ خدا از میان خلق خدا می‌باشند. خدا از میان امت محمد دوستان علی را برگزیده، فضیلت و برتری داده؛ حتی دوستان معصیتکارش را برتری داده. فخر است، مباهات است، افتخار است. الحمدلله رب‌العالمین.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 223 *»

 

مجلس هفدهم

 

(شب شنبه ـــ 21 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 224 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

سخن در این آیات شریفه بود که خداوند برگزیدگان خود را به امت معرفی می‏فرماید که ایشان را بعد از رسول‌الله؟ص؟ وارث قرآن و وارث کتاب قرار داده و از میان بندگان خود ایشان را برگزیده است. و قبل از آنکه رسول‌الله؟ص؟ از دنیا رحلت بفرمایند و سقیفه و اهل‌سقیفه بخواهند نقشه‏ای برای این امت بکشند، خداوند خبر داد که بعد از رسول‌الله؟ص؟ مرجع خلق در مورد دین خدا، کتاب خدا و قرآن، برگزیدگان او هستند. از این جهت بر امت تفضل و کرامت فرمود و تتمّه فضل خود قرار داد که بعد از آنکه رسول فرستاد و قرآن نازل کرد؛ حال، جانشینان رسول‌الله و وارثان این قرآن را معرفی می‏فرماید. و همان‏طور که در این قرآن خبر داده، با معرفی‌کردن این برگزیدگانِ خود فضل بزرگی شامل حال این امت فرموده، و از راه کرمش این بندگان خود را هم معرفی نموده که بندگان ما کیانند.

بندگان خود را در این آیه‏ شریفه سه‌دسته قرار داده: عده‏ای را می‏فرماید نسبت به خود ظالم و ستمگرند، که به واسطه‏ معصیت و تمایل به عصیان و نافرمانی خدا به خود ظلم می‏کنند. و معلوم است که کسانی که در رتبه نقصان واقفند همیشه ظالم به خود هستند. و به حسب تقسیمی که بزرگان ما کرده‌اند، ــ ابتداءاً شیخ‌مرحوم­ این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 225 *»

تقسیم‏بندی را فرموده‌اند ــ کسانی که در رتبه نقصان واقفند یعنی ضعفای شیعه و مؤمنین ضعیف، ــ که غیر از کاملین را مؤمنین ضعیف می‏گویند ــ اینها به واسطه‏ مرتبه‏ای که در آن واقفند اهل قصور و تقصیرند، چه در حال انجام طاعات و حسنات، و چه در حال معاصی، به خود ظلم می‏کنند. چون می‏توانند بهتر باشند، می‏توانند بر بهتربودن عزم کنند و تصمیم بگیرند، اما اهمال می‏کنند. در اثر اهمال، در اثر تغافل که خود را به غفلت می‏زنند، و در اثر تجاهل که خود را به جهالت و سفاهت می‏زنند، اینها همیشه ظالم به خود هستند. و می‏یابیم که این گزارش حال ما است. و وقتی که حال خود را این‏طور یافتیم، می‏توانیم خود را برای تمام مؤمنینِ اولین و آخرین ــ از واقفین در عرصه نقصان ــ مقیاس بگیریم. همه را مثل خودمان و خود را مثل آنها بدانیم، که چقدر خود را با وجود توجه‌داشتن و دانستن، به غفلت می‏زنیم. و با عالم‌بودن و دانابودن خود را به جهالت می‏زنیم. و با فراهم‌بودن اسباب توفیق خود را به خذلان می‏اندازیم. خوب می‏فهمیم و درک می‏کنیم که چقدر نسبت به خودمان ظالم هستیم. می‏توانیم برای بهترشدن ــ بلکه به‌شدن ــ عزم کنیم و تصمیم بگیریم، اما این کار را نمی‏کنیم. چه‏بسا تصمیم یک کار خیری را داریم اما این‏قدر تأخیر می‏اندازیم که اسباب از دست می‏رود، شرایط دگرگون می‏شود، فرصت‏ها تمام می‏شود، و ما هنوز به آن عمل خیر اقدام نکرده‏ایم. با اینکه می‏توانستیم.

در امور دنیامان وقتی که برای انجام یک امر دنیایی تصمیم می‏گیریم و عزم می‏کنیم، چه‏بسا زحمت‏ها متحمل می‏شویم، ناملایمات می‏بینیم، بی‏خوابی می‏کشیم، گرسنگی می‏کشیم، آفتاب و سرما و گرما را متحمل می‏شویم، که یک امر از امور دنیوی‌مان به انجام برسد؛ ولی در امور آخرت، در طاعات و خیرات همیشه در حال تصمیم هستیم که ان‌شاء‌الله بعد از این چنین خواهیم کرد! وضع دگرگون بشود بهتر خواهیم شد! این اوضاع تغییر کند، طور دیگری شود تا بتوانیم چنین کنیم! دائماً به تسویف می‏گذرانیم.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 226 *»

دائماً امروز و فردا می‏کنیم. صحبت از هفته و ماه و سال آینده می‏کنیم، تا اینکه فرصت‏ها تمام می‏شود و به مقصود نمی‌رسیم و تصمیممان عملی نمی‌شود.

قرآن همه اینها را به خودمان معرفی می‏کند. ما را ظالم به خود می‌خواند. فمنهم ظالمٌ لنفسه اینها هستند که نسبت به خود ستمگرند. می‌توانند در تمام حالات به و بهتر باشند، ولی حرکتی نمی‏کنند، به جهالت‏ها و سفاهت‏ها می‏گذرانند، به غفلت‏ها می‏گذرانند. می‏داند دروغ بد است، باز هم دروغ می‏گوید. می‏داند غیبت بد است، باز هم غیبت می‏کند. نوع این امور و این معاصی که از ما سرمی‏زند با توجه است. یعنی واقعاً در معصیت تعمد می‏کنیم. پناه به خدا می‏بریم، در نافرمانی خدا تعمد می‏کنیم، در غافل‌بودن تعمد می‏کنیم، در جاهل‌بودن تعمد می‏کنیم، در سفیه‌بودن تعمد می‏کنیم. پس فمنهم ظالمٌ لنفسه دسته‏ای از بندگان ما این‏طورند که همیشه به خود ستمگرند.

و منهم مقتصد دسته‏ای دیگر از بندگان ما معتدلند، اهل کمالند. اینها به واسطه‏ اعتدال میل به معاصی ندارند، تعمد در معصیت نمی‏کنند. و اینان به حسب تقسیم‏بندی بزرگان ما+ اهل کمال هستند، اینها را کاملین می‏گوییم.

و منهم سابقٌ بالخیرات عده‏ای دیگر و دسته‌ای دیگر هم هستند که در جمیع خیرات بر همه بندگان سبقت گرفته‏اند. ایشان هم دسته‌ای از بندگان هستند که ــ عرض کردم ــ خدا شهادت و گواهی می‏دهد به اینکه این بزرگواران در جمیع خیرات در همه عالم‏ها بر همه خلق سبقت گرفته‏اند. وقتی که خداوند از وجود چنین بندگانی خبر می‌دهد، و از اینکه در میان بندگان چنین اشخاصی هستند، خواه و ناخواه انسان در نزد آنان خاضع و خاشع می‏شود. می‏داند کسانی که در جمیع خیرات بر همه‏ بندگان سبقت گرفته‏اند، یقیناً در گرفتن فضل و فیض خدا از همه‏ بندگان جلوتر هستند، و برای سایرین در جمیع خیرات و جمیع فیض‏های الهی واسطه هستند، و آنچه خیر و فضل و فیض به هرکس می‏رسد از برکات ایشان است.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 227 *»

پس از جمله اموری که باید خود را به ساحت قدس ایشان نیازمند دانست، گرفتن علم قرآن از ایشان است، و مرجع دین و ملجأ و مأویٰ قراردادن آنها برای نجات دنیا و آخرت است، که آنها محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند. اما چون سخن ما، بعد از رسول‌الله و وراثت از رسول‌الله؟ص؟ است، پس ایشان عترت طاهره رسول‌الله هستند که در این حدیث شریف از امام‌رضا؟ع؟ می‏خواندیم، و امام معین فرمودند که مراد از ایشان عترت طاهره هستند که بعد از رسول‌خدا؟ص؟ وارث کتابند. ایشانند که به واسطه‏ سبقت‌گرفتن در جمیع خیرات، همه بهشت‏ها را مالکند. چون بهشت‏ها مکافات و جزای خیرات است، و ایشان به اعمال خود، به طاعات و حسنات خود، تمام بهشت‏ها را مالک شده‏اند. اگر به کسی خیری و فضلی می‏رسد فضل ایشان است، و از برکات ایشان و عنایت ایشان است.

پس آنانی که اهل اعتدالند در مرتبه اول انبیاء هستند، و بعد بزرگان دینند که نقباء و نجباء باشند. آنها هم به واسطه‏ عترت طاهره‏ رسول‌الله؟ص؟ به درجات بهشت می‌رسند. و اما آنانی که ظالم به خود هستند، آنها هم به برکت ولایت و محبت ایشان، و خضوع و خشوع در نزد ایشان، و تسلیم امر ایشان، و تصدیق فضائل ایشان، اهل نجات خواهند شد و در بهشت‏ها قرار خواهند گرفت.

به همین جهت خدا از بهشت‏ها ــ آن بهشت‏هایی که این سه‌طایفه در آن بهشت‏ها هستند ــ خبر می‌دهد؛ با این تفاوت که طایفه‏ سوم که برگزیدگان خدا هستند مالک اصلی بهشت‌ها هستند، که خداوند به کرم و فضل خود همه‏ بهشت‏ها و نعمت‏های بهشتی را به ایشان انعام فرموده است. و اما دسته دوم که انبیاء و نقباء و نجباء هستند، به واسطه تبعیت صددرصد از دسته سوم، به ایشان بهشت‌هایی را عنایت می‏کنند. و اما به ظالمین به خود هم ــ به واسطه‏ محبت و ولایتی که دارند ــ به آنان هم بهشت می‏دهند. اما به هرکسی به اندازه رتبه‏ و جایگاه خودش عنایت می‌فرمایند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 228 *»

بهشت‏های ما بالنسبه به بهشت‏های نجباء، بالنسبه به بهشت‏های نقباء، بالنسبه به بهشت‏های انبیاء، بالنسبه به بهشت‏های خود ائمه‌هدیٰ؟عهم؟، معلوم است که چه بهشت‏هایی است. مناسب ما است. بهشت‏های نجباء مناسب ایشان است، بهشت‏های نقباء مناسب ایشان است، بهشت‏های انبیاء مناسب ایشان است، بهشت‏های آل‌محمد؟عهم؟ هم مناسب خودشان است، آن‏طوری که آنان عبودیت کرده‏اند همان‏طور بهشت‏ برایشان درست شده. برای انبیاء و سایر مراتب هم همین‏طور است. ولی نوع بهشت‌ها صفاتشان یکسان است. جنّات عدنٍ یدخلونها بهشت‏های عدن است که اینها همه داخل می‏شوند. اما نه این‏طور که با هم و در کنار هم باشند، و ــ به گفته آن شخص ــ در آن بهشت‏ها با هم بنشینند و بستنی نوش‌جان کنند. نه. مقامات مختلف است، شئونات مختلف است، حتی به طوری است که تمنّای مقام یکدیگر را هم در آنجا نمی‏کنند. آنجا غیر از اینجا است که تا انسان وارد منزل کسی می‏شود و زینت منزل او را، یا وضع ساختمان را، یا وسعت حیاط منزل را می‌بیند، می‏گوید ای خدا، کاش می‏شد برای من هم همین‏طور فراهم می‏شد! آخر ما چه بدی کرده‌ایم؟! آیا این صاحب‌خانه نزد خدا از ما عزیز‏تر است؟! و از این قبیل حرف‏ها. نوعاً این‏طور تعابیر را دارند. اینها تمناهای بیجایی است که می‏کنیم. اگر نعمتی در دست دیگری می‌بینیم حسادت می‏ورزیم، آن نعمت را تمنا می‏کنیم. و حال آنکه اشتباه می‏کنیم، اگر ما هم لایق آن نعمت بودیم، سزاوار آن نعمت بودیم، آن‌کسی که نعمت‏ها را تقسیم کرده و می‏کند، او به ما هم می‏داد. قدقَسَمَهُ عادلٌ بینکم خدای عادل به دست امام عادل روزی‌ها را تقسیم می‏فرماید، و هیچ ظلمی‌ نمی‏شود، هیچ ظلمی ‌در کار نیست. و اگر بی‏نعمتی و محرومیتی هست، باز هم به واسطه‏ معاصی است. از خود ما است که بر ما است. در اینجا چون باطن امر را نمی‏بینیم و بی‏خبریم این تمناها را داریم، اما در بهشت‏ها هیچ از این تمناها نیست.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 229 *»

یک‌وقتی عیسی‌بن‌مریم؟ع؟ از نعمت‏های بهشت سخن می‌فرمودند که در بهشت چه نعمت‏هایی خدا قرار داده؛ یکی از حواریین سؤال کرد که آیا در آنجا همه یکسانند؟ نعمت‏هایشان یکسان است یا نه؟ به دنیا قیاس کرد؛ که اگر یکسان نباشد، برای آنانی که از بعضی نعمت‏ها محرومند و آن نعمت‌ها را برای بعضی دیگر می‌بینند، مایه حسرت و تمنا می‌شود. و وقتی که بهشت جای حسرت باشد، جای تمنا باشد، که دیگر بهشت نیست. انسان ناراحت است که ببیند کسی چیزی دارد و او ندارد. مثل دنیا است. یا بهشت دیگری وسعتی دارد که بهشت این ندارد. این چطور می‏شود؟

آن بزرگوار دأبش این بود که نوعاً مطالب را با مثال ذکر می‏فرمود که خوب در مغز جا بگیرد. مثال می‏زد. در این زمینه هم مثالی زد، فرمود اگر عیدی باشد و شخصی بخواهد به اشخاصی لباس هدیه کند، بعضی از این اشخاص بزرگند بعضی‏ها کوچکند، حالا لباس عیدی که می‏خواهد به اینها بدهد آیا به همه یکسان بدهد؟ به همه لباس‏های بزرگ بدهد؟ یا نه، به همه لباس‏های کوچک بدهد؟ معلوم است که اگر لباس‏های بزرگ را به کوچک‏ها بدهد می‏گویند ما را مسخره کرده، این لباس‏ها به تن ما نمی‏خورد، خواسته ما را مسخره و استهزاء کند، نخواسته به ما عیدی بدهد. همچنین اگر به همه لباس‏های کوچک بدهد، بزرگ‏ها این حرف را می‏زنند که این می‏خواسته ما را مسخره و استهزاء کند، این لباس به اندام ما نمی‌آید، این برای بچه‏ ما خوب است مثلاً. پس شایسته آن است که به هرکسی لباسی مناسب او را بدهد. بعد که این لباس‏ها را می‏پوشند، آن بچه‏های کوچک که به لباس‏های بزرگ‏ها نگاه می‌کنند نمی‏گویند ای کاش به ما هم لباس بزرگ می‏داد! ابداً تمنایش را هم نمی‏کنند. بزرگ‏ها هم همین‏طور، تمنای این را نمی‏کنند که ای کاش به ما هم مثل این لباس‏های کوچک بچه‏ها می‏دادند! نه، هرکسی به سهم خودش و وضع خودش راضی است و می‏گوید همین‏طور درست و شایسته است. درجات بهشت و مراتب

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 230 *»

بهشت این‏گونه است. هیچ‏گاه ما در آنجا تمنای مقام بزرگان را نخواهیم کرد، بزرگان تمنای مقام انبیاء را نمی‏کنند، انبیاء تمنای مقام آل‌محمد؟عهم؟ را نمی‏کنند، و آل‌محمد هم تمنای مقام محمد؟ص؟ را نمی‏کنند. هرکسی به سهم خودش و وضع خودش راضی است و همان را مناسب خود می‏داند، و هیچ تمنا و حسرت به این شکل‌ها که در دنیا هست در آنجا نیست.

پس آیات شریفه‏ای که خداوند در آن آیات به بندگان خود مژده می‌دهد، ظاهراً همه را شامل است. اما توجه به این نکته داریم و می‌دانیم که هرکسی شایسته مقام و رتبه‏ای است که از آن تخطی نمی‌کند و تمنای بالاتر از آن هم در دلش نیست. خیلی هم از بهشت‌هایشان خُرسندند. جنت‏های عدنی که اینها در آن جنت‌ها داخل می‏شوند یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً  اینها در آن بهشت‏ها به دستبندهایی از طلا و لؤلؤ زینت‌کرده می‌شوند و لباسهم فیها حریر لباس ایشان در آن بهشت‏ها ابریشم است. معلوم است که این تعبیرات به زبان عالم ما است، ولی طلای آنجا چگونه است؟ لؤلؤ آنجا چگونه است؟ حریر آنجا چگونه است؟ امور دیگری است. آنها زینت‏هایی است که از برکات خیرات و برکات شفاعت‏ها و عنایات و فضل‌ها و کرم‏های آل‌محمد؟عهم؟ به بندگان خدا داده می‏شود. آنجا امر امر دیگری است. آن‏قدر خُرسندند و از نعمت‏ها لذت می‏برند که حرفشان در آنجا این است و قالوا الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن می‏گویند سپاس خدایی را که از ما غم بزرگ قیامت را برطرف کرد، غم آن عذاب‏ها و ترس آن عذاب‏ها را از ما برطرف کرد. انّ ربّنا لغفور شکور پروردگار ما به فضل علی صلوات‌اللّه‌علیه بر ما ترحم کرد و ما را بخشید. گناهانمان را آمرزید. و به برکت محمد؟ص؟ شکور است، طاعات ما را قبول کرد، و این طاعات و عبادات و حسنات ناقابل و سر و پا شکسته‏ ما را به فضل رسول‌الله و کرم آن بزرگوار؟ص؟ از ما پذیرفت و شکرگزاری نمود.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 231 *»

الذی احلّنا دار المُقامة من فضله آن خدایی که به فضل و کرمش ما را داخل خانه‏ای کرد که همیشه در آنجا خواهیم بود. فضل خدا شفاعت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. یعنی به شفاعت ایشان ما را در آن خانه‏ها داخل فرمود که لایمسّنا فیها نصبٌ و لایمسّنا فیها لغوب در آن خانه‏ها هیچ زحمتی و مشقتی برای ما نیست و نتیجه زحمت و مشقت که کسالت و خستگی و فرسودگی باشد نیز در آن خانه‏ها برای ما نیست.

عرض شد حدیث شریفی که اجمالاً دیشب اشاره کردیم، مژده‏ای برای اهل ایمان است که در ضمن تفسیر این آیه‏ شریفه رسیده. حدیثی هم از حضرت‌باقر؟ع؟ درباره‏ همین آیه رسیده که حضرت فرمودند هی لنا خاصةً([112]) این آیه مخصوص ما است. «مخصوص ما است» ظاهراً دو معنی دارد: مخصوص ما است، یعنی مخصوص ما آل‌محمد؟عهم؟ و سایر سادات و ذراری رسول‌الله؟ص؟ است که از طریق پدر یا مادر یا هردو به امیرالمؤمنین و فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیهما منسوب شوند. معنای دیگرش هم این است که هی لنا خاصةً این آیه مخصوص ما است، یعنی مخصوص ما و دوستان و محبّین ما است. محبین ما، از انبیاء گرفته تا همین مؤمنین و شیعیان ناقص و ضعیفِ در ایمان، همه را می‏فرماید. هی لنا خاصةً مخصوص ما است. یعنی بقیه کسانی که در ولایت ما نیستند آنها خارجند، این آیه شامل حال آنها نیست. هردو معنایش از احادیث استفاده می‏شود.

بعد به ابی‌اسحاق که از اصحاب حضرت است فرمود یا ابااسحاق اما السابق بالخیرات فعلیّ‌بن‌ابی‏طالب و الحسن و الحسین و الشهید منا. مقصود خدا از این آیه‏ شریفه، در آنجایی که می‏فرماید و منهم سابق بالخیرات علی‌بن‌ابی‏طالب وحسن و حسین و شهید از ماست. شهید از ما، یعنی هر امامی‌ که در دوره امامت خودش شاهد بر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 232 *»

خلق است. شهید به معنای شاهد است، شاهد بر خلق، گواه بر خلق، که در روز قیامت همراه قوم خود می‏آید و بر آنها شهادت و گواهی می‏دهد؛ که امروز امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه بر ما شاهد و شهید و گواه هستند. پس تمام ائمه را شامل است. یعنی مراد از «سابق به خیرات» همه‏ ائمه ــ از امیرالمؤمنین تا امام‌زمان صلوات‌اللّه علیهم‌اجمعین ــ می‌باشند.

بعد فرمود و اما المقتصد فصائم بالنهار و قائم باللیل مراد خدا از اینکه فرموده دسته‏ای دیگر هستند از بندگان ما که مقتصدند، معتدلند، اعتدال دارند، انحراف ندارند، تعمد در معصیت ندارند؛ آن کسانی هستند که روزها را روزه می‏گیرند و شب‏ها را به قیام و عبادت می‏گذرانند؛ که معلوم است مراد امام؟ع؟ کاملین هستند. انبیاء و نقباء و نجباء کسانی هستند که روز ــ اگر روزه هم نباشند ــ برایشان در حکم روزه است. شب هم ــ اگرچه بخوابند ــ برای آنها عبادت نوشته می‏شود. به واسطه اعتدالی که دارند، خوابشان از روی هویٰ و هوس نیست، به اذن خدا و در رضای خداست. اگر روزه را افطار کرد و روزه نگرفت، از روی هویٰ و هوس نیست، بلکه از روی اذن و رخصت و رضای خداست. در هرحالی در رضای خدا به سرمی‏برند. مراد امام؟ع؟ این است که مقام اعتدال که مقام کمال است یک‏چنین مقامی‌ است.

و اما الظالم لنفسه ففیه ما فی الناس اما دسته اول ــ طبق ترتیب‏بندی آیه ــ یعنی آن کسانی که ظالمند به خود و به خود ستمگرند، آنان هم از ما هستند. اول حدیث فرمودند فهی لنا خاصةً این آیه مخصوص ما است. پس اگر «لنا» را مطابق این دو معنایی که عرض کردم معنی کنیم، این آیه شامل همه‏ دوستانشان می‏شود، دوستان ضعیف هم داخل می‌شوند. اگر درباره سادات هم معنا کنیم، سادات ضعیف که اهل کمال نیستند، در رتبه نقصانند، اما مؤمن هستند، شیعه هستند، اثناعشری هستند و اهل ولایتند، داخل می‌شوند. و مانعی ندارد و از احادیث دیگر هم استفاده می‌شود که اگر درباره سادات هم معنا کنیم، باز هم مراد از منهم ظالمٌ لنفسه، تمام شیعیان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 233 *»

اثناعشری ضعیف‌الایمان واقف در رتبه نقصان هستند؛ که الحمدلله رب‌العالمین از برکات مشایخ عظام+ می‏دانیم که تمام خلق، عالم، جاهل، حکیم، غیرحکیم ــ همین‌قدر که صاحب مقام کمال نیستند ــ همه در این رتبه هستند، و همه با هم به حساب آمده‏اند فمنهم ظالمٌ لنفسه.

حال، اینها چه کسانی هستند؟ آنانی هستند که آنچه که در دیگران وجود دارد، در ایشان هم وجود دارد. در دیگران چه وجود دارد؟ نفس اماره‏ بالسوء، ضعف معرفت، ضعف بصیرت، تمایل به نافرمانی و معصیت. و به واسطه‏ همان نفس اماره بالسوء مثل سایرین هستند که دائماً دلشان می‏خواهد معصیت کنند. دائماً دلشان می‏خواهد شرایط معصیت پیش بیاید. از معصیت لذت می‌برند. در معصیت‌کردن تعمد می‏کنند. اینها این‏طوری هستند. اما یک‌عنایتی، یک‌لطفی، کرامتی شامل حالشان شده، و آن این است که به واسطه‏ محبت و ولایتِ آل‌محمد؟عهم؟ و این برگزیدگان خدا؛ و هو مغفورٌ له آمرزیده شده‏اند. شفاعت شامل حالشان می‏شود و آمرزیده می‌شوند. عنایت و توجه شامل حالشان می‏شود، آل‌محمد؟عهم؟ از ایشان دستگیری می‏کنند و آنها را هم در بهشت‏ها داخل خواهند فرمود.

حدیثی که دیشب از حضرت عسکری؟ع؟ خواندیم، در مورد همین شیعیانِ محبین امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بود. در آن حدیث می‏فرمایند در روز قیامت می‌گویند بقیه دوستان علی‌بن‌ابی‌طالب کجایند؟ این شیعیان ضعیف که به معاصی مبتلا شده‏اند، اینها برمی‏خیزند؛ اما به واسطه ظلم و ستم به خود و تجاوز از حد خود، نمی‏توانند به طرف بهشت قدم بردارند. یعنی هیچ استحقاقی در آنها نیست، هیچ نوری ندارند که با آن نور بتوانند آن وادی و آن عرصات ظلمانی را خودبه‌خود طی کنند. از فضل امیرالمؤمنین، از کرم و عنایات آن بزرگوار، دستور داده می‏شود که منادی صدا بزند: دشمنان علی کجا هستند؟ دشمنان علی برمی‏خیزند، و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 234 *»

چه جمعیت زیادی هستند! آن‌وقت آنها را فدایی اینها قرار می‏دهند. در برابر هریک از این دوستان ضعیف، هزارنفر از آنها را به جهنم می‏برند و گناهان اینها را بر دوش آنها می‏گذارند، و بالاخره شفاعت شامل حالشان می‏شود.

آنچه مهم است، محبت و ولایت است. این امر را باید ضعفای شیعه قدردانی کنند تا محبت و ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در ایشان ضعیف نشود، سعی کنند که این نعمت از آنها گرفته نشود. و این نعمت را اگر کوچک بشمرند از ایشان گرفته می‏شود. اگر با دشمنان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بپیوندند، با آنها محبت کنند، به طرف آنها متمایل شوند، این محبت آهسته‌آهسته ضعیف می‏شود، و کم‏کم ممکن است از دل‌هایشان گرفته شود. این فرمایشات درباره کسانی است که محبت را از دنیا سالم ببرند. محبت در دلشان سالم باشد، رخنه پیدا نکرده باشد، ضعیف نشده باشد. از این جهت ان‌شاء‌الله ضعفای اهل ایمان باید در امر محبت و ولایت تمرین کنند، تا روزبه‌روز در ایشان قوت بگیرد.

و از اموری که محبت ما را به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و بزرگان دین تقویت می‌کند، محبت به اخوان مؤمنین است. باید به همین برادران مثل خودمان، همین برادران ضعیف، همین‏ها که در رتبه‏ خودمان هستند، محبت داشته باشیم، برای یکدیگر دعا کنیم، خیر یکدیگر را از خدا بخواهیم، شرّ یکدیگر را نخواهیم، بدی برای یکدیگر نخواهیم، بر علیه یکدیگر سخن نگوییم، غیبت نکنیم، تهمت نزنیم، ناروا نگوییم. همّت کنیم در اینکه از بدی‏های یکدیگر عفو کنیم، امور دنیوی را ملاک قرار ندهیم، بر اساس امور دنیوی با یکدیگر دشمنی نکنیم، در میان خانواده‏ها با یکدیگر مهربان باشیم، زن نسبت به شوهر، شوهر نسبت به زن، پدر نسبت به فرزند، فرزند نسبت به پدر، فرزندان با یکدیگر، با محبت رفتار کنیم، بامحبت باشیم؛ چراکه محبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در همین‏جاها ظاهر می‏شود. مظاهر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 235 *»

آنجاهایی که نور ایشان متلألئ است و متجلی شده است همین موارد است.

نسبت به احکام دین احترام بگزاریم، نسبت به حدود نماز، حدود طاعات احترام بگزاریم. به مجامع ذکر فضائل و ذکر مصائب حرمت بگزاریم. یکی از حرمت‏های این مجالس سکوت‌کردن و آهسته صحبت‌کردن در این مجالس است، حرمت اهل مجلس را نگه‌داشتن است. این بلند صحبت‌کردن‏های شما بی‏حرمتی به مجلس و اهل مجلس و صاحب مجلس است. مرتب هم تذکر می‏دهند که این‏قدر بلند سخن نگویید، اما توجه نمی‏کنید. از حرمت و محبتِ به مجلس و اهل مجلس، احترام‏داری وضع مجلس است. دائماً دستور سکوت‌دادن بد است. معلوم می‏شود که محبت ضعیف است. دوست‌داشتن مجلس و حرمت به مجلس این است که انسان سکوت کند، آرام باشد. اگر می‏خواهد با دوستش، برادر کناریش سخنی بگوید، به اختصار سخن بگوید و آرام بگوید. سروصدای بی‏مورد، بی‏حرمتی به مجلس است. مخصوصاً اگر در مجلس اعلام شود که ختم صلوات است، یا برای روح میتی از اموات مؤمنین یا مؤمنات قرآن تلاوت شود. باید از قرآن حرمت‏داری شود، نسبت به صلوات حرمت‏داری شود. ولی متأسفانه ــ حتی در مجالس ختم صلوات که صلوات خوانده می‏شود یا قرآن خوانده می‏شود ــ حرمت رعایت نمی‏شود. رعایت کنید ان‌شاء‌الله، توجه داشته باشید.

زن‏ها هم توجه داشته باشند که این‏قدر در مجلس سروصدا نداشته باشند. بنا نیست که صدای بلندگوها را زیاد کنند، همسایه‏ها اذیت می‏شوند، از زیادبودن صدای بلندگوها شکایت دارند، و حق هم دارند. وقتی که آماده نیستند و در مجلس نیستند، صدای نامناسبی است، اذیت می‏شوند. از این جهت رعایت آنها لازم است. به همین جهت خودِ زن‌ها باید مجلس را آرام نگه دارند، بی‏جهت با یکدیگر سخن نگویند، بلندبلند حرف نزنند، بچه‏ها را رعایت کنند، سروصدا بلند نکنند. حرمت‌داری از مجلسِ مصیبت یا مجلسِ ذکر فضائل، همین سکوت است.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 236 *»

در قرآن هم که فرموده: وقتی قرآن خوانده می‏شود سکوت کنید، گوش بدهید.([113]) حرمت قرآن این‌طوراست. البته مصیبت‌خواندن یا فضیلت‌گفتن یا مجلسی که برای مصیبت و فضیلت منعقد می‌شود غیر از مجلس عروسی است، غیر از مجلس دید و بازدید است، غیر از مجلس‏های خانه است. برای احترام به مصیبت و یا فضیلت منعقد شده، و احترام دارد. نباید بچه‏ها سروصدا کنند، زن‏ها بی‏جهت با یکدیگر صحبت نکنند، بلند صحبت نکنند. از این جهت زن‌ها اجازه دارند به یکدیگر دستور سکوت بدهند. از طرف چه‌کسی؟ از طرف خدا، از طرف رسول‌خدا و ائمه‏‌هدیٰ؟عهم؟. بگویند خانم ساکت باش، بلند حرف نزن، بی‏جهت حرف نزن، بچه‏ات را ساکت کن. اگر بنا است با دوستتان یا با خویشتان حرف بزنید، بروید داخل حیاط حسینیه صحبت کنید. چرا داخل محل شبستان و سالن صحبت می‏کنید؟ مزاحمت فراهم می‏کنید؟ بروید داخل حیاط بنشینید. زن‏ها حق دارند، اجازه دارند که یکدیگر را بر این کار ملامت کنند، دستور سکوت بدهند. همان‏طور که ما مردان بر یکدیگر این حق را داریم. آقا چرا بلند حرف می‏زنی؟ آهسته حرف بزن. هرکسی می‏تواند تذکر بدهد که بلند حرف نزن، آرام صحبت کن، اینجا محل عمومی است، مال همه است، نباید بلند حرف بزنی، اسباب زحمت فراهم کنی، اعصاب دیگران را ناراحت کنی. در اینجا همه بر یکدیگر این حق را داریم. او هم نباید بگوید آقا به تو چه مربوط است؟ یا آن خانم بگوید به تو چه مربوط است؟ نه، به همه مربوط است، همه در این مکان شریف حق دارند، همه حق دارند به یکدیگر تذکر بدهند که رعایت کنید، حرمت‏داری کنید. ان‌شاء‌الله حرمت‏داری کنند، رعایت کنند.

یک تذکر دیگری هم برای زن‌ها عرض می‏کنم، شما مردها هم توجه داشته باشید، زن‌ها را در این امور کمک نکنید. نوعاً در شب‌ها برای بچه‏هایشان خوردنی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 237 *»

می‏آورند، این خوردنی‏ها گاهی بیسکویت است، گاهی شکلات است، گاهی تخمه است، گاهی پسته است؛ روزها بروید سالن زن‌ها را نگاه کنید، تمام این سالن را این آشغال‏ها گرفته، ریزه‏های بیسکویت ریخته، لقمه‏های نان ریخته، پوست‌تخمه ریخته. گاهی صبح‌ها خود ما اینجا درس داریم، باید با گوشه عبا اینها را کنار بزنیم و برای درس‌خواندن بنشینیم. چرا باید این‏طور باشد؟ نه یک‌روز، نه دوروز، نه سه‌روز، هرروز باید این گرفتاری باشد. این فرش‏ها باید مرتب هرروز جارو شود، جارو جاروی برقی است، برق مصرف می‏شود، محل هم بزرگ است، وسیع است. همه این مسئولیت‌ها بر عهده همین خانم‏ها و این مردهاست که پول می‏دهند و خانم‏ها برای بچه‏هایشان این چیزها را می‌خرند و اینجا می‌آورند. انصاف بدهید، توی خانه خودتان، روی فرش و قالیتان، این کار را می‏کنید؟ خانم‏ها اجازه می‏دهند که آنجا بچه بیسکویت بخورد و نرمه بیسکویت‏ها را بریزد، تخمه بریزد، پوست‌تخمه بریزد؟ که هرروز این اوضاع توی این محل هست. سالن وسیع است، این‌همه فرش باید جارو شود. آن‌کسی که وقتش را صرف جاروکردن می‏کند، آن برقی که در جارو کردن اینها مصرف می‌شود، همه مسئولیتش بر عهده این خانم‏ها و مردهایی است که در این امر به خانم‌ها کمک می‏کنند. اجازه ندهند! تمام وقت مجلس ما یک‌ساعت تا یک ساعت‌ونیم می‏شود، حالا بچه‏ها چیزی نخورند، چرا این برنامه‏ها باشد؟!

و دیگر اینکه بچه‏های دیگری که ندارند، تماشا می‏کنند، یا اگر به بچه‏ها بدهند باعث مریضی‌شان می‌شود. این بیسکویت‏ها و این‏ نوع تنقلات نوعاً مایه مریضی بچه‏ها است، چرا این کار را می‏کنید؟ بچه‏های کوچک‏تر واقعاً مریض می‏شوند، مزاج‏هایشان ضعیف است، یا خانه غذا خورده، یا بعد می‏خورد، یا شیر می‏خورد، برای او مناسب نیست. بچه‌ای هم که می‌بیند گریه می‏کند و می‏خواهد، به او بدهند باعث مریضی او می‌شود. اینها همه به جهت این کارهای بیجا است. این کارها را

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 238 *»

نکنند، بی‌جهت این دلسوزی‏ها را برای بچه‏ها نکنند، می‏خواهند بچه‌ها را سرگرم کنند به یک وسیله‏ دیگری و طور دیگری آنها را سرگرم کنند. رعایت کنند، حرمت‏داری کنند. توجه دارید که این محل شریف؛ اگرچه به نظر بعضی‏ها ممکن است نعوذباللّه از سینما هم پست‏تر باشد. خدا لعنتشان کند. اما برای اهل ایمان معلوم است که اینجا محل عنایت است، محل رحمت است، محل توجه بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه است، محل ذکر فضائل و مصائب است. اینجا را باید احترام‏ کرد، حرمت‏داری کرد. ما باید فرق داشته باشیم با آنهایی که اینجاها را از کجاها بدتر می‏دانند! یا نه، نباید فرق داشته باشیم؟ در مجالس سکوت کنید، حرمت‏داری کنید، آهسته رفت‌وآمد کنید، داخل حیاط‏های حسینیه سروصدا نکنید، داخل کوچه‏ها بلندبلند حرف نزنید، موتورها را نزدیک حسینیه سوار نشوید؛ اینها حرمت‏داری از این محل شریف و احترام‏داری از این جمعیتی است که رفت‌و‌آمد می‏کنند، و باید ان‌شاءالله برای بزرگان دین آبرو باشیم.

نکته‏ دیگری که عرض می‏کنم و ان‌شاء‌الله باید توجه داشته باشید این است که ماه محرم نزدیک می‏شود و گاهی جمعیت بیشتر می‏شود، به استکان و نعلبکی و قوری و کتری و سینی و . . . احتیاج دارند. بعضی‏ها نذر می‏کنند و خودشان تهیه می‏کنند می‏آورند؛ این هم صحیح نیست. مثلاً لیوان می‏آورند اما با لیوان‌های دیگر متناسب نیست. استکان می‏آورند اما با استکان‏های دیگر متناسب نیست. گاهی استکان‏های بزرگ‏تر می‏آورند، گاهی کوچک‏تر می‏آورند که تناسب ندارد. هرکس تصمیمی‌ دارد که از این جهت احسانی کند، یا نذری دارد، پولش را به متصدیان خرید این امور بدهد، آنها خودشان متناسب و آبرومند تهیه می‏کنند. هم از نظر مجلس آبرومند است، هم از نظر تناسب، و هم زیباتر است.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 239 *»

 

مجلس هجدهم

 

(شب يکشنبه ـــ 22 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 240 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

سخن در برگزیدگان خداست که خدا ایشان را برای وراثت کتاب و قرآن بعد از رسول‌الله؟ص؟ برگزیده و به بندگان خود معرفی فرموده است. و این را فضل بزرگ خود نامیده، یعنی این امر از فضل بزرگ خداست و ادامه فضل الهی است، و همان‏طور که امر رسالت رسول‌الله؟ص؟ فضل بزرگ خدا بر امت است، و همان‏طور که نازل‌فرمودن قرآن بر رسول‌خدا؟ص؟ فضل بزرگ خداست، همچنین انتخاب و گزینش خداوند این برگزیدگان خود را، فضل بزرگ خدا بر امت، پس از فضل‌های بزرگ پیشین است. قبل از آنکه رسول‌الله؟ص؟ از دنیا رحلت بفرمایند خداوند این بزرگواران را به خلق شناسانیده، و قبل از آنکه اهل سقیفه نقشه‏ شوم و سوء خود را اجرا کنند خداوند ایشان را معرفی فرمود و فرمود ثم اورثنا الکتاب.

«ثم» در زبان عربی کلمه‏ای است که بر تراخی دلالت می‏کند. یعنی این جریان بعد از آن جریان‏های پیشین، رخ داده. جریان‏های پیشین ارسال رسول و نازل‌فرمودن کتاب است، و متفرع بر آنها و متأخر از آنها، این امر رخ داده؛ می‌فرماید ما بعد از آن جریان‏ها ــ آن کتابی که بر رسول‌خود؟ص؟ نازل کردیم ــ حال هم به شما خبر می‏دهیم که آن کتاب را بعد از رسولمان به برگزیدگانِ از میان بندگانمان به ارث دادیم، و این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 241 *»

برگزیدگان ما به این صفت متصفند که منهم سابق بالخیرات باذن اللّه در جمیع خیرات بر همه‏ خلق پیشی گرفته‏اند. و معرفی ایشان هم به عهده خداست، چون خدا این امر را می‏داند و غیر خدا نمی‏داند. خدا می‏دانسته که ایشان در جمیع خیرات بر همه‏ خلق پیشی گرفته‏اند، و این سبقت و پیشی‌گرفتن هم از مراتب فعل‌اللّه گذشته و همه‏ مراتب فعل خدا به این امر تعلق گرفته، دیگر امری حتمی است، امری نیست که در آن احتمال خلاف داده شود، بدا در آن حاصل شود؛ نه، امری است که جمیع مراتب فعل خدا به آن تعلق گرفته است. از مرتبه‏ مشیت تا مرتبه‏ اذن، همه به این امر تعلق گرفته، و این امر مسلّم و حتم است و واقع شده و همیشه این‏طور است.

و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه، در اینجا کلمه‏ «اذن‌اللّه» بیان جمیع مراتب فعل است، نه تنها مرتبه‏ اذن. و اگر همان مرتبه اذن هم باشد، باز سایر مراتب را لازم دارد. از این جهت مشیت خدا، اراده‏ خدا، قدر خدا، قضاء خدا، امضاء خدا و اذن خدا، همه‏ اینها به این امر تعلق گرفته است و این مطلب واقع شده و خواهد شد. این برگزیدگان خدا همیشه به این صفت متصفند و این صفت همیشه علامت ایشان است، که بر جمیع خلق در جمیع خیرات سبقت‏گیرنده هستند. به همین جهت بر همه‏ خلق حجتند، و به همین جهت باید برای جمیع خلق امام و قدوه و اسوه باشند. این بزرگواران برای همه‏ خلق دلیل خدا هستند. دلیل رضای خدا هستند. به واسطه‏ همین سبقت‌گرفتن در جمیع خیرات است که هیچ‏کس را بر ایشان حقی نیست، و برای هیچ‏کس تقدمی ‌بر ایشان بلکه لحوق به ایشان نیست. هیچ‏کس نمی‏تواند لاحق به ایشان شود و در رتبه‏ ایشان قرار گیرد، و گرنه سابق‌بودن معنی ندارد.

پس ایشان بر همه خلق از اولین و آخرین، انبیاء ‌و غیر انبیاء پیش‏تر و سبقت‏گیرنده هستند. و این امر باذن‌اللّه است یعنی تمام مراتب فعل خدا به این امر تعلق گرفته و بدابردار نیست، احتمال خلاف در این امر نمی‏رود که یک‌لحظه‏ای در

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 242 *»

تمام لحظاتِ همه عالم‏ها پیش بیاید که در آن لحظه این بزرگواران سابق نباشند، یا یکی از ایشان سبقت‏گیرنده در جمیع خیرات بر همه‏ خلق نباشد؛ نه، نشدنی است. در حکمت الهی از محالات است. پس از این جهت باذن اللّه فرمود تا خلق این امر را بدانند و به این تعریف و تمجید خدایی مطمئن شوند و برگزیدگان الهی را به این صفت بشناسند.

در این عالم هم خداوند این امر را بارها به وسیله رسول‌الله؟ص؟ اظهار فرمود، آن بزرگوار فضیلت علی و خاندان خود را بیان می‏فرمود، و کرامت و حرمت این بزرگواران را بر خدا و در نزد خدا بیان می‏کرد که عذری برای کسی نماند و معنای این آیه شریفه روشن باشد. دیگر احتیاج نباشد که زمان مأمون برسد، و مأمون بخواهد مراد خدا را از این آیه بداند، و مجلسی ترتیب بدهد و از علمای عراق و علمای خراسان سؤال کند که مراد چه کسانی هستند؟ این برگزیدگان که وارث کتابند کیانند؟ و آنها هم بگویند که مراد همه‏ امّتند، که بعد از رسول‌خدا همه امت وارث قرآن هستند. و بعد از امام‌رضا؟ع؟ بپرسد و امام‌رضا صلوات‌اللّه‌علیه بفرمایند: نه، این‏طور نیست که اینها گفتند، مقصود فقط عترت طاهره‏ رسول‌الله؟ص؟ هستند. علاوه بر این نوع آیات، آن‏قدر رسول‌خدا از فضائل اهل‌بیت؟عهم؟ ذکر فرمود که دیگر امر بر کسی مشتبه نشود. اما خودشان نخواستند، و خواستند بر جهالت و سفاهت باقی بمانند، و این فضلی را که خدا برای این بزرگواران قرار داده انکار کنند و از ایشان منحرف گردند. مردم خودشان خواستند، و گرنه خدا کوتاهی نفرمود، رسول‌الله کوتاهی نفرمود، فرمود و بیان کرد.

از جمله فرمایشات رسول‌خدا؟ص؟ در ادامه آن حدیثی که از تفسیر امام ‌عسکری؟ع؟ می‏خواندیم این بود که رسول‌الله؟ص؟ فرمودند: انت یاعلیّ افضل شهداء اللّه فی الارض بعد محمد رسول‌الله؟ص؟ ای علی، تو در روی زمین بعد از محمد رسول‌الله؟ص؟ از همه گواهان الهی افضل و برتر هستی. حال، ممکن است که مراد از

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 243 *»

این شهداء اللّه انبیاء باشند، یعنی تو از همه‏ انبیاء افضل هستی همان‏طور که سایر ائمه؟عهم؟ از همه انبیاء افضل هستند. یعنی شماها که جانشین من هستید و بعد از من وارث کتاب هستید، شما از همه‏ انبیاء که شهداء‌اللّه و گواهان خدا بر خلق بوده‏اند افضل هستید. و ممکن است که مراد ائمه‏ هدیٰ؟عهم؟ باشند، یعنی تو در میان ائمه‏ هدیٰ، بعد از من، از همه افضل هستی. چون امیرالمؤمنین بر همه ائمه فضیلت دارند. هردو معنی درست است.

می‌دانیم این بزرگوار بعد از رسول‌خدا؟ص؟ در روی زمین، افضل گواهان الهی است، به جهت اینکه رسول‌الله همان‏جا که این فرمایش را ‏فرمودند عملاً نشان دادند که چطور علی از همه افضل است. به امیرالمؤمنین فرمودند: انظر نگاه کن فنظر الی عبداللّه‌بن‌ابیّ و الی سبعة نفر من الیهود فقال قدشاهدت ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم رسول‌الله فرمودند ای علی نگاه کن، ببین چه می‏بینی. امیرالمؤمنین به عبداللّه‌بن‌ابیّ ــ که یکی از منافقین این امت بود ــ نگاه فرمودند، همانی که درباره‏ او سوره‏ منافقین نازل شد. کارهای او باعث شد که این سوره نازل شود. همانی که گفت لئن رجعنا الی المدینة لیخرجنّ الاعزّ منها الاذلّ([114]) آن ملعون این حرف را زد. گفت هرگاه به مدینه برگردیم، پیغمبر؟ص؟ باید ذلیلانه از مدینه فرار کند و خارج شود. امام می‏فرمایند: امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه به عبداللّه‌بن‌ابیّ و به هفت‌نفر از یهودی‏هایی که آنجا بودند و فضائل امیرالمؤمنین را از رسول‌خدا؟ص؟ می‌شنیدند، نگاه کرد. با اینکه فضائل حضرت را از زبان معجزبیان رسول‌الله می‌شنیدند اما در دل آنها ذره‏ای اثر نمی‏کرد، که یک‏قدری دل‏های آنها در برابر فضائل امیرالمؤمنین نرم شود. نه، همان قساوت و شقاوتی که داشت، داشت. از این‌رو رسول‌الله فرمودند نگاه کن. امیرالمؤمنین نگاه کردند. بعد خودشان فرمودند، فرمودند من به دل‌های اینها نگاه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 244 *»

کردم و دیدم چطور خدا بر دل‌ها و بر گوش‏ها و بر دیده‏هایشان ــ به واسطه نفاق و شقاق و کفر خودشان ــ مهر زده که با آن دیده‏ها حق را نمی‏توانستند ببینند، با آن گوش‏ها حق را نمی‏توانستند بشنوند، با آن دل‌ها تسلیم نمی‏شدند، و دل‏هایشان در برابر فضائل این بزرگواران نرم نمی‌گشت. آنگاه رسول‌الله فرمودند: ای علی، حالا تو دیدی و گواه شدی. عملاً نشان دادند که چطور علی؟ع؟ گواه است، که با چشم مبارکش این مهرزدن خدا را بر دل آنها دید. از این جهت فرمودند: تو بعد از محمد؟ص؟ افضل شهداء هستی. و فرمودند: فذلک قوله تعالی این امر را خدا در قرآن خبر داده ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة خدا بر دل‏ها و بر گوش‏های اینها مهر کرده، و بر چشم‏های اینها پرده جهل و انکار و کفر است. تُبصِرُها الملائکةُ فیعرفونهم بها ملائکه هم می‏بینند که چطور خداوند بر دل‏ها و گوش‏های اینها مهر فرموده، و بر چشم‏های اینها پرده است. و یُبصِرها رسول‌الله محمد؟ص؟ حضرت‌رسول هم مشاهده می‏فرمایند و یُبصِرها خیر خلق اللّه بعده علی‌بن‌ابی‏طالب؟ع؟ همچنین بهترین خلق خدا بعد از رسول‌الله، امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‏طالب هم این امر را می‌بیند و مشاهده می‌کند.

ثم قال و لهم عذاب عظیم فی الآخرة بما کان من کفرهم بالله و کفرهم بمحمد رسول‌الله؟ص؟ سپس فرمود اینها در دنیا که خواری داشتند، در آخرت هم به واسطه‏ همین کفرورزیدن به خدا و کفرورزیدن به رسول‌خدا؟ص؟، برای ایشان عذاب بزرگی خواهد بود.

بعد به مناسبت به این آیه توجه می‏دهند و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین([115]) پاره‏ای از مردم هستند که به زبان می‏گویند ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده‏ایم، اما دروغ می‏گویند ایمان نیاورده‏اند، و دل‏های ایشان باور نکرده است.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 245 *»

در وقت نازل‌شدن این آیات، مصداقش کسانی بودند که فضیلت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و این انتخاب الهی را قبول نداشتند و باورشان نشده بود. به همین سبب حضرت‌عسکری؟ع؟ از فرمایشات موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ حادثه غدیر را ذکر می‌فرمایند، که در حادثه غدیر به واسطه اینکه منافقین امر وصایت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را انکار کردند و قبول نکردند، این آیه نازل شد. ان رسول‌الله؟ص؟ لما اوقف امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‏طالب؟ع؟ فی یوم الغدیر موقفَه المشهورَ المعروف ثم قال یا عباد اللّه انسبونی حضرت موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ می‌فرمایند: وقتی رسول‌خدا؟ص؟ در روز غدیر، امیرالمؤمنین را در آن مقام مشهور معروفشان قرار دادند، و مردم را بااطلاع و آگاه کردند. وقتی که می‏خواستند این کار را انجام بدهند ابتداءاً فرمودند که ای بندگان خدا من چکاره هستم؟ مرا توصیف کنید. نسبت مرا بگویید چیست؟ به اصطلاح وضع من چیست؟ موقعیت من چیست؟ فقالوا انت محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف نسبت شما این است ثم قال ایها الناس ألست اولی بکم من انفسکم آیا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نیستم؟ اولویت ندارم؟ قالوا بلی یا رسول‌الله عرض کردند این‏طور است. بعد توضیح فرمودند مولاکم اولی بکم من انفسکم، قالوا بلی یا رسول‌الله آقای شما، نسبت به شما آقایی دارد، باز عرض کردند درست است. فنظر الی السماء و قال اللهم اشهد، یقول هو ذلک و هم یقولون ذلک ثلاثاً هردفعه که رسول‌الله سؤال می‏فرمود و آنها می‏گفتند این‏طور است، درست است، حضرت به آسمان نگاه می‏کردند و می‏گفتند خدایا تو هم گواه باش که اینها دارند به این امر اقرار می‏کنند، تا سه‌بار حضرت پرسیدند و آنها هم تا سه‌بار جواب دادند.

ثم قال بعد فرمود الا من کنت مولاه و اولی به فهذا علیّ مولاه و اولی به فرمودند هرکس که من مولای او هستم و سزاوارتر به او هستم، این علی هم مولای او است و سزاوارتر به او است. بعد دعا فرمودند اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 246 *»

نصره و اخذل من خذله خدایا دوست بدار هرکس علی را دوست می‏دارد و دشمن بدار هرکس علی را دشمن می‏دارد، یاری کن هرکس علی را یاری می‏کند و خذلان فرما هرکس علی را خذلان می‏کند و یاریش نمی‏کند.

این حدیث، حدیث جریان غدیر است، و در حجة‌الوداع واقع شده، و به منظور معرفی مقام امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و معرفی برگزیدگان خدا بعد از رسول‌الله بوده است. و از احادیثی است که در میان شیعه و در میان سنی‏ها معروف است. و چون چنین موقعیتی دارد سنی‌ها حاضر نیستند بپذیرند و امر حضرت را قبول کنند، حق این بزرگوار را انکار کردند و می‌کنند، و می‌بینید که هنوز هم ادامه دارد.

در یکی از سال‏ها که ما به حج مشرف بودیم، کتابی از طرف دولت سعودی منتشر ‏شده بود که نویسنده آن مفتی اعظم حرمین بود؛ یعنی تمام علماء زیر نظر او هستند و او بر همه‏شان مسلط است. آن کتابی که این شخص نوشته بود اسمش خطبات رسول‌خدا؟ص؟ در حجةالوداع بود. حال، پدرسوختگی را ببینید! خدا لعنتشان کند. خطبه‏ها و فرمایشات رسول‌خدا در حجة‌الوداع ــ بنا بر طریقه خودشان، راست و دروغ ــ جمع‏آوری شده بود. در آن حج، در منی چه فرمودند، در خود مکه چه فرمودند، هرجا که حضرت خطبه‌ها و فرمایشاتی داشتند نوشته بود، اما از غدیر و حادثه غدیر حرفی نزده بود. با اینکه ــ عرض می‏کنم ــ توی سنی‌ها متواتر است که حضرت که به غدیرخم رسیدند این موضوع واقع شد و این جریان رخ داد. این سخنرانی مفصل و این خطبه طولانی، با این‌همه تشریفات، با این مقدار معطلی‏ها که انجام شد، این‌همه کتاب در مورد این خطبه در بین شیعه و سنی نوشته شده، این‏قدر روایت شده؛ این ملعون ابداً اسمی‌ از این خطبه نبرده بود، که در غدیرخم هم مثلاً یک خطبه‏ای فرموده باشند. ابداً حرفش را نزده بود. حالا ببینید پدرسوختگی چیست؟! خدا لعنتشان کند، خدا لعنتشان کند، خدا لعنتشان کند، چه دشمنی با

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 247 *»

امیرالمؤمنین دارند! ببینید چه خبر است!

همین ملعون‏ها که وهابی هستند و خدا لعنتشان کند، نوعاً در کتاب‏هایی که در مسلک وهابیت نوشته‏اند می‏گویند اول طایفه‏ای که شرک را در اسلام داخل کرده شیعه است! چرا؟ چون به عصمت امیرالمؤمنین معتقد شده. چون به عصمت امیرالمؤمنین معتقد شده، شرک در اسلام آورده. خدا لعنتشان کند. به کوری چشمشان نه تنها به عصمت امیرالمؤمنین معتقدیم، بلکه به برکت آیات و روایات بحمدالله به عصمت ائمه‏‌هدیٰ و عصمت فاطمه‌زهرا، و بعد هم به عصمت ظلّی برای کاملین شیعه معتقدیم. خدا لعنتشان کند که چقدر رذلند! می‏گویند عصمت فقط مخصوص رسول‌خدا؟ص؟ است.

آری، این خطبه از خطباتی است که در حجة‌الوداع فرموده‌اند. و عرض می‏کنم هم شیعه و هم سنی به طور متواتر روایت کرده‌اند، در اشعار نوع شعراء از زمان رسول‌خدا ــ مثل حسّان بن ثابت ــ مطرح بوده، در کتب لغت مطرح بوده، در کتب اعتقادی مطرح بوده، کلمه «مولا» مورد بحث قرار گرفته، علمایشان گفتگوها کرده‌اند؛ ولی این ملعون گویا از همه این امور بی‏خبرِ بی‏خبر بوده است. آری، دل انسان خیلی می‏سوزد، خیلی! خدا می‏داند آنجا که این کتاب به دست من داده شد، وقتی که نگاه کردم و دیدم این‏طوری است، خدا می‏داند ــ برای مظلومیت امیرالمؤمنین ــ چه حالی به من دست داد! آن‌وقت این کتاب مجانی هم منتشر می‏شد، از طرف همان اوقاف حرمین، مجانی به حجّاج داده می‏شد. حال، حجّاج بیچاره وقتی که با این کتاب برخورد می‏کنند، آن‌وقت اگر یک‌وقتی هم از یک‌کسی بشنوند که در حجةالوداع حادثه‏ غدیر واقع شده، و رسول‌خدا در آنجا خطبه‌ای ایراد فرموده‌اند، می‏گوید اگر خطبه‏ای بود، چرا این شخص به این بزرگی‌ در این کتاب ذکر نکرده؟ به این وسیله می‏خواهند حق را ضایع کنند؛ اما نه، بدبختی خودشان است، بدبختی خودشان است.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 248 *»

ثم قال قم یا ابابکر فبایع له بامرة المؤمنین حضرت رو به ابوبکر کردند و فرمودند برخیز و با علی بر این اساس که امیرالمؤمنین است بیعت کن فقام فبایع له بامرة المؤمنین برخاست و بر این اساس بیعت کرد. ثم قال قم یا عمر فبایع له بامرة المؤمنین بعد از آن حضرت به عمر فرمودند برخیز و با علی بر این اساس که امیرالمؤمنین است بیعت کن فقام فبایع له بامرة المؤمنین ثم قال بعد ذلک لتمام التسعة ثم لرؤساء المهاجرین و الانصار فبایعوا کلهم بعد حضرت به بقیه آن نه‌نفر فرمودند، این نه‌نفر معلوم است چه کسانی بودند. عثمان و معاویه و بعد ابوعبیده‏ جراح و همچنین عمرو بن عاص و دیگران که با امیرالمؤمنین مخالف بودند و رؤسای کفر و ضلالت بودند. حضرت این دستور را به همه‏ آنها فرمودند. بعد هم رؤسای مهاجرین و انصار به نیابت و نمایندگی از طرف قبایلشان آمدند و همه‌شان با حضرت بیعت کردند.

فقام من بین جماعتهم عمر بن الخطاب فقال بخ‌بخ لک یا علیّ بن ابی‏طالب اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة پس عمر از میان جمعیت برخاست و به‌به‌گویان مژده می‏داد، اظهار فرح و شادمانی می‏کرد که ای علی، آقای من و آقای هر مؤمن و مؤمنه‏ای شدی ثم تفرّقوا عن ذلک بعد، از آن اجتماع متفرق شدند و قدوُکِّدَتْ علیهم العهودُ و المواثیق اما نه همین‏طور، بلکه بر آنها تأکید شدید شد که به این پیمان و به این بیعت وفادار باشند، و پیمان‌ها و عهدهای شدید از آنها گرفته شد.

ثم انّ قوماً من متمرّدیهم و جبابرتهم تواطئوا بینهم امام می‏فرمایند: سپس عده‏ای از متمردین و جبابره ایشان ــ همان رؤسای کفر و ضلالت ــ اینها با یکدیگر توطئه کردند لئن کانت لمحمّد؟ص؟ کائنةٌ لندفعنّ هذا الامر عن علیّ و لانترکنّه له گفتند: رسول‌الله که از دنیا برود ما نمی‏گذاریم این امر برای علی باشد و از او دفع خواهیم کرد. این امر را از او برطرف خواهیم کرد، و برای او وانمی‌گذاریم. فعرف اللّه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 249 *»

تعالی ذلک من قِبَلِهِم و کانوا یأتون رسول ‌الله و یقـــولون لقداقمت علینا احبّ خلق اللّه

الی اللّه و الیک و الینا کفیتنا به مــــݘـونة الظلمة لنا و الجائرین فی سیاستنا خدا می‏دانسـت

که اینها یک‏چنین تصمیمی‌ دارند، اما خدمت رسول‌خدا می‌آمدند و عرض می‏کردند شما بهترین خلق خدا نزد خدا و نزد شما و نزد ما را، آقا و امیر بر ما قرار دادید، شما به واسطه او ما را کفایت کردید، مشکلات دشمنان ما و ظالمین بر ما را و مشکلات کسانی را که بخواهند در سیاست اسلامی ‌بعد از شما جور و ستمی‌ بکنند، کفایت کردید.

و علم اللّه تعالی من قلوبهم خلاف ذلک خدا می‏دانست که اینها دروغ می‏گویند، در دل به این حرف‏ها عقیده ندارند و من مواطئة بعضهم لبعض انهم علی العداوة مقیمون و لدفع الامر عن مستحقّه مؤثرون خدا می‏دانست که اینها چه تصمیمی ‌دارند، و می‏خواهند دشمنی کنند، و بر این دشمنی هم پافشاری دارند، و برای دفع این امر از مستحقّش ــ که علی است ــ کوتاهی نخواهند کرد، و خود را بر آن بزرگوار مقدم می‌دارند. چون خدا این امور را می‌دانست فاخبر اللّه عزّوجلّ محمداً عنهم خدا از حالِ آنان به حضرت خبر داد فقال یا محمد؟ص؟ «و من الناس من یقول آمنا بالله» الذی امرک بنصب علیّ اماماً و سائساً لامتک و مدبّراً «و ما هم بمؤمنین» بذلک خدا می‏فرماید ای محمد؟ص؟ عده‏ای از مردم هستند که اینها می‏گویند ما ایمان آورده‏ایم به آن خدایی که به تو دستور داده که علی را امام و سیاستمدار و مدبّر امر ما انتخاب کنی و قرار دهی؛ ولی دروغ می‏گویند، اینها به این امر ایمان نیاورده‏اند ولکنّهم یواطئون علی اهلاکک و اهلاکه اینها تصمیم دارند که تو و علی را هلاک کنند، یعنی کاری کنند که خیلی زود از دنیا بروی. مراد همان جریان عقبه است که تصمیم گرفتند شتر رسول‌خدا؟ص؟ را رم بدهند، و خداوند رسوایشان کرد. حذیفة بن یمان خدمت رسول‌الله بود و به اعجاز رسول‌خدا برقی جهید و رخساره‏ آنها را دید که همه

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 250 *»

همان رؤسای کفر و ضلالت هستند.([116])

یوطّنون انفسهم علی التمرّد علی علیٍّ؟ع؟ ان کانت بک کائنةٌ اینها تصمیم دارند و آماده شده‏اند که اگر تو از دنیا رفتی، بر علی تمرد کنند، و امر او را نپذیرند. یخادعون اللّه و الذین آمنوا و مایخدعون الّا انفسهم و مایشعرون اینها می‏خواهند خدا را فریب دهند، که در اینجا مراد رسول‌خداست، یخادعون اللّه یعنی «یخادعون رسول‌الله». می‏آیند طوری حرف می‏زنند که می‏خواهند رسول‌خدا را فریب بدهند و گول بزنند، می‌خواهند کسانی را که ایمان آورده‏اند گول بزنند؛ اما نه، گول نمی‏زنند و فریب نمی‏دهند مگر خودشان را. یعنی به ظاهر می‏خواهند کلاه سر رسول‌خدا و مؤمنین بگذارند؛ اما نه، در واقع کلاه سر خودشان گذارده‏اند، و توجه ندارند که به ضرر خود کار می‏کنند.

وقتی که در این آیات این امر برای رسول‌خدا؟ص؟ بیان شد، گویا رسول‌خدا از طرف خدا اجازه یافتند که با آنها این تصمیم سوئشان را درمیان بگذارند. موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ می‏فرمایند: فاتصل ذلک من مواطئتهم و قیلهم فی علیّ؟ع؟ و سوء تدبیرهم علیه برسول‌الله؟ص؟. به ظاهر امر، جریان این‏طور شد که این توطئه و این تصمیم‏گیری در مورد امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، و این نقشه بدی که کشیده بودند به رسول‌خدا رسید. فدعاهم و عاتبهم حضرت آنها را خواستند و آنها را سرزنش فرمودند. فاجتهدوا فی الاَیمان آن ملعون‏ها شروع کردند قسم‏های شدید بخورند بر اینکه نه، ما همانی که گفتیم هستیم، و هیچ قصد سوئی نداریم. قسم‏هایی خوردند که عین عبارات و قسم‏هایشان را موسی‌بن‌جعفر؟ع؟ ذکر فرموده‏اند که بعداً ان‌شاء‌الله می‌خوانیم.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 251 *»

 

مجلس نوزدهم

 

(شب دوشنبه ـــ 23 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 252 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

در این آیه شریفه، برگزیدگان خدا برای وراثت کتاب بعد از رسول‌اکرم؟ص؟، با این صفت ثابت که «ایشان در جمیع خیرات بر همه خلق، باذن‌الله سبقت‏گیرنده هستند.» معرفی می‌شوند. عرض شد باذن‌اللّه در این آیه شریفه بیان این مطلب است که این امر به انجام رسیده، و سبقت‌گرفتن ایشان در جمیع خیرات بر همه‏ خلق در همه‏ عوالم و مراتب، مورد تعلق فعل‌اللّه واقع شده، و همه‏ مراتب فعل به آن تعلق گرفته و امر تمام شده است، و بدابردار نیست و از حتمیات عالم و از قراردادهای قطعی خداست. امری نیست که خلاف‏پذیر باشد. وارثان کتاب بعد از رسول‌خدا، ارث‏برندگان قرآن بعد از رسول‌خدا؟ص؟ به این صفت ممتازند، و این صفت صفت ثابت و راسخ در ایشان است.

و گفتیم که جمله، جمله اسمیه است و ثبات و دوام را می‏رساند. و منهم سابق بالخیرات بعضی از بندگان ما بر همه‏ خلق، در همه‏ خیرات پیشی گرفته‏اند و بر ایشان کسی سبقت نگرفته و نخواهد گرفت. این صفت در ایشان صفتی ثابت است، و مورد تعلق جمیع مراتب فعل خداست. در مرتبه مشیتِ تنها نیست، در مرتبه اراده‏ تنها نیست، در مرتبه قدر نیست که بدا بردارد، نه، این امر از قطعیات است، از حتمیات

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 253 *»

نظام آفرینش است و تخلفی در آن نخواهد بود.

معنای این عرایض من این است که آل‌محمد؟عهم؟ به این صفت ممتاز شده‏اند و خدا ایشان را به این صفت به خلق می‏شناساند. علی‌بن‌ابی‏طالب صلوات‌اللّه‌علیه و بعد سایر ائمه تا امام‌زمان صلوات‌اللّه علیهم‌اجمعین، این بزرگواران، به این صفت معرفی شده‏اند. ما می‏دانیم این برگزیدگان خدا در این آیه‏ شریفه ــ برای وراثت کتاب بعد از رسول‌الله، یعنی حامل قرآن و وارث قرآن بودن و همه‏ مراتب قرآن در نزد ایشان بودن ــ ائمه ما؟عهم؟ هستند. و خدا در این آیه شریفه می‏خواهد مقام ایشان را بیان کند و ایشان را به خلق بشناساند، به این صفت ایشان را می‏شناساند که این برگزیدگان، بر همه‏ خلق در انجام همه‏ خیرات سبقت‌گیرنده هستند.

بالخیرات ــ عرض شده است ــ جمعی است که با الف و لام همراه شده، در عربی این‏طور تعبیر، افاده‏ عموم می‏کند. یعنی هرچه خیر است در هر عالمی ‌از عالم‏ها و در هر مرتبه‏ای از مراتب، این کلمه شامل آن است. و همچنین ذکر سابقٌ بدون گفتن مسبوق، بر چه کسی؟ بر کدام طبقه‏ از خلق؟ در کدام عالم از عالم‏ها سبقت‌گیرنده هستند؟ اینها هم ذکر نشده؛ که خود حذف افاده عموم می‏کند، به طوری که می‏توانیم بگوییم بر جمیع طبقات خلق، انبیاء، ملائکه، انسان‏ها، جن‏ها، بر جمیع طبقات خلق، سبقت‌گیرنده هستند. در کدام عالم؟ در همه‏ عالم‏ها. این حذفِ مواردِ سبقت در این جمله، برای افاده‏ یک‏چنین عموم و شمولی است؛ که نتیجتاً این‏طور می‏گوییم که خدا در این قسمت از آیه فرموده است، بعضی از بندگان ما در همه‏ عالم‏ها، بر همه‏ طبقاتِ خلق، در همه‏ خیرات، سبقت‌گیرنده هستند. این‏طور خدا آل‌محمد؟عهم؟ را در این قسمت از آیه معرفی می‏فرماید، که بندگان خدا بدانند بعد از رسول‌خدا مأوایشان، پناهشان، ملجأشان، و مرجعشان چه کسانی هستند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 254 *»

عرض شد قبل از آنکه سقیفه‏ بنی‏ساعده تشکیل شود، و در آنجا اعدای آل‌محمد بخواهند نقشه‏ سوء خود را پیاده کنند، خداوند قبل از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ این آیه را نازل فرمود. و به همراهی نازل‌فرمودن این آیه و سایر آیاتی که در آن آیات این بزرگواران معرفی شده‏اند، رسول‌خدا؟ص؟ در تفضیل اهل‌بیت بر سایر مردم برنامه‌های عملی هم داشتند.

این آیات مقام و منزلت ایشان را بیان کرد، و امام‌رضا؟ع؟ در آن حدیث در جواب علمای خراسان و علمای عراق وقتی که پرسیدند که آیا خداوند در قرآن این برگزیدگان را توصیف کرده؟ و درباره‏ این اصطفاء و گزینشِ خود در قرآن توضیحی داده؟ و صفت اصطفاء و گزینش خود را برای خلقش بیان کرده؟ مصادیق این گزینش را ارائه داده؟ حضرت فرمودند آری، گذشته از باطن‏های قرآن، خداوند در ظاهر قرآن در دوازده مورد مسأله گزینش و اصطفاء خود را توصیف کرده، و خصوصیات آل‌محمد؟عهم؟ را بیان فرموده. در ظاهر آیات که بعضی از آنها را در آن بحث‏های قبل خواندیم. ان‌شاء‌الله فرمایشات بعدی امام؟ع؟ را هم می‏خوانیم.

به مناسبت ایام، حدیث شریفی را که مربوط به عید غدیر بود متذکر بودیم، که رسول‌خدا؟ص؟ علاوه بر خواندن این آیات بر امت، عملاً هم در تفضیل اهل‌بیت؟عهم؟ و بیان فضیلت ایشان برنامه‏هایی داشتند.

از جمله‏ برنامه‏ها خود عید غدیر و برگزاری این مراسم در حجة‌الوداعِ حضرت بود، آن حج آخرینی که قبلاً هم رسول‌خدا؟ص؟ اعلام فرموده بودند که هرکس می‏تواند باید در این حج شرکت کند. به تمام قسمت‏های مسلمان‏نشین اعلام شده بود که هرکس می‏تواند باید امسال در حج شرکت کند تا مناسک حج را مستقیماً از رسول‌الله؟ص؟ بیاموزد، چون این حج آخرین حج رسول‌خداست.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 255 *»

از این جهت جمعیت زیادی از مسلمین از جمیع نواحی و بلادی که اسلام داخل در آن بلاد شده بود و مسلمینی داشتند، شرکت کرده بودند. جمعیت زیادی بودند. در مراجعت در محلی قرار گرفتند که محل تفرق اجتماعات بود. مردم دسته‌دسته جدا می‏شدند، جاده‏ها جدا می‏شد، راه‏ها جدا می‏شد. رسول‌خدا؟ص؟ در همان محل دستور توقف دادند و امیرالمؤمنین را به مقام وراثت و وصایت و خلافت معرفی فرمودند. و همان موقع رسول‌الله اعلام عید فرمودند. فرمودند امروز عید است و باید تهنیت بگویید. یعنی مبارک‌باد بگویید. و فرمودند که همه خدمت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه رسیده و تبریک عرض کرده و با حضرت بیعت کنند.

رؤسای نفاق و ضلالت و کفر در میان مسلمین، ــ اولی و دومی ‌و سومی‌ و چهارمی ‌یعنی معاویه ــ که در رأس همه ‏منافقان بودند، با چندنفر دیگر توطئه‏ها کردند، و تصمیم گرفتند که نگذارند بعد از رسول‌خدا؟ص؟ امر امارت امیرالمؤمنین به انجام رسد. جبرئیل بر رسول‌خدا؟ص؟ نازل شد و به آن حضرت خبر داد که اینها یک‏چنین تصمیمی‌ دارند. آنها در ظاهر به این امر اقرار و اعتراف کردند و به دستور رسول‌الله آمدند و با امیرالمؤمنین بیعت نمودند، به همین‌که آن بزرگوار امیرالمؤمنین و صاحب‌ولایت و مثل رسول‌الله؟ص؟ اولی به تصرف باشد؛ و همان‌طور که رسول‌الله بودند، آن بزرگوار نیز مالک جان و مال، و مالک همه‏ امور و شئون مسلمین باشد. آنها در دل که قبول نداشتند و باورشان نشده بود، از این‌رو خدا آیه نازل کرد و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین عده‏ای از مردم هستند که ایمان به خدا و به روز قیامت را اظهار کردند، و تصدیق کردند که این امر امارت و ولایت علی؟ع؟ از طرف خدا و به دستور خداست، اما در دل باورشان نشده و به دل ایمان نیاورده‏اند، بماند که توطئه دارند، تصمیم‏ها دارند، و برای هلاک تو و علی نقشه‌ها کشیده‏اند. از این جهت رسول‌الله؟ص؟ آنها را خواستند و بر آنها عتاب کردند که گویا

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 256 *»

شماها نیّات سوء و نقشه‏های پلیدی در نظر دارید. جبرئیل این‏طور به من خبر داده و از دل‏های شما مرا مطلع کرده است.

حضرت‌عسکری؟ع؟ از موسی‌بن‌جعفر صلوات‌اللّه‌علیه نقل می‌کنند که این بزرگوار می‏فرمایند: وقتی که رسول‌الله؟ص؟ این فرمایش را به آنها فرمودند فاجتهدوا فی الاَیمان شروع کردند به سوگندخوردن. و امام؟ع؟ ذکر می‌فرمایند که چه چیزهایی حضور رسول‌الله گفتند. قال اولُهم: یا رسول‌الله واللّهِ مااعتَدَدتُ بشی‏ء کاعتدادی بهذه البیعة و لقدرجوتُ ان‏یَفسَحَ اللّهُ بِها لی فی قصور الجنان و یجعلنی فیها من افضل النُّزّال و السُّکّان. اولی گفت: ای رسول‌خدا، به خدا سوگند من به هیچ امری ارزش نمی‌دهم و اعتنا و توجه ندارم، مثل ارزش‌دادن و اعتناء و توجه‌داشتن به این بیعتی که با امیرالمؤمنین کردم، و من امیدوارم که به واسطه‏ همین بیعت‌کردن من با علی، خدا قصرهای بهشت‏های مرا وسعت دهد و گسترده سازد، و مرا در آن قصرهای بهشت از بهترین نازل‏شوندگان و ساکن‏شوندگان قرار دهد. من یک‏چنین امیدی به این بیعت دارم، چطور می‏شود که من در دل قبول نکرده باشم و یا نقشه‏ای داشته باشم؟!

و قال ثانیهم: بابی انت و امی ‌یا رسول‌الله ماوثقت بدخول الجنة و النجاة من النار الّا بهذه البیعة واللّه مایسرّنی ان نقضتُها او نکثتُ بعد ما اعطیتُ من نفسی ما اعطیتُ و ان کان لی طِلاعُ ما بین الثری الی العرش لآلی رطبةٌ و جواهرُ فاخرةٌ. دومی ‌گفت: پدر و مادرم فدای شما ای رسول‌خدا، من امید به داخل‌شدن بهشت و نجات از آتش ندارم مگر به همین بیعتی که با علی انجام دادم. به خدا سوگند شاد نمی‏کند مرا که این بیعت را بشکنم بعد از آنکه بیعت کردم. می‏گوید به خدا سوگند بعد از بیعت با علی، و اینکه آماده شدم فداکاری در راه او داشته باشم، شادمان نمی‏کند مرا که بیعتم را بشکنم، اما در برابر شکستن این بیعت، مابین این خاک تا عرش، بین آسمان و زمین از همه جوانب پر از لؤلؤهای تازه و جواهر و گوهرهای گرانبها بشود. و معنای

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 257 *»

بیعت او با حضرت هم همین است که آماده شدم جانم مالم عرضم زن و فرزندم همه را در راه علی بدهم. چون معنای بیعت این است، مبایعه است، هرکس با هرکس بیعت می‏کند معنایش این است که جانم فدای جان تو، که اگر جان تو در خطر است من مثل جان خودم از جان تو دفاع کنم، مالم فدای مال تو که اگر مال تو در خطر است مالم را برای حفظ مال تو فدا کنم، زن و فرزندم فدای زن و فرزند تو که اگر زن و فرزند تو در معرض خطر بودند من زن و فرزندم را فدا کنم. همین‏طور آبرویم فدای آبروی تو که اگر آبروی تو در خطر قرار گرفت من آبرویم را برای حفظ آبروی تو فدا کنم. اینها معنای بیعت است. با هرکس بیعت می‏کنند معنایش این است که از جان و مال و عِرض و اهل او، به مانند جان و مال و عِرض و اهل خود حمایت کنند.

و قال ثالثهم: واللّه یا رسول‌الله لقدصرت من الفرح بهذه البیعة من السرور و الفسح من الآمال فی رضوان اللّه ما ایقنت انه لو کانت ذنوب اهل الارض کُلُّها عَلَیَّ لَمُحِّصَت عنّی بهذه البیعة. ملعون‏ها عجب می‌توانند فریبنده حرف بزنند!!! سومی‌ گفت: ای رسول‌خدا، به خدا سوگند آن‏قدر من به این بیعت شادمان و خوشحال شده‏ام، و اینکه به واسطه این بیعت به آرزوهایم می‏رسم و در رضای خدا واقع می‏شوم، ــ یا اینکه رضوان الله، یعنی در بهشت به آرزوها و به خواسته‏های خود خواهم رسید ــ که یقین دارم اگر تمام گناهان اهل زمین بر من باشد، به واسطه چنین بیعتی همه آن گناهان من آمرزیده خواهد شد، و من به واسطه‏ این بیعت به چنین خیراتی خواهم رسید. و حلف علی ما قال من ذلک و لعن من بَلَّغَ عنه رسول‌الله؟ص؟ خلاف ما حلف علیه بعد شروع کرد بر این گفته خود سوگند بخورد، و لعن کند بر آن کسی که خلاف این مطلب را به رسول‌الله رسانیده است.

ثم تتابع بمثل هذا الاعتذار مَن بعدهم من الجبابرة و المتمرّدین بعد از این سه‌نفر آن چندنفر دیگر ــ که با هم در توطئه شرکت داشتند و رسول‌الله؟ص؟ آنها را خواسته

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 258 *»

بودند ــ آنها هم شروع کردند به همان‌طور عذر بتراشند، و همان‏طور قسم بخورند و ببافند و حرف مفت بزنند و دروغ بگویند. و حیا نمی‏کردند، با اینکه می‏بینند رسول‌خدا از توطئه آنها خبر می‏دهد و می‏گوید شما یک‏چنین نقشه‏هایی کشیده‏اید، یک‏چنین تدبیرهای سوئی کرده‏اید؛ با وجود این سوگند می‌خورند و این حرف‌ها را می‌زنند. خداوند باز هم ایشان را رسوا کرد، چون در نزد رسول‌الله که رسوا بودند خدا خواست مؤمنین هم از رسوایی‌های آنها باخبر شوند. آیه نازل فرمود که به زبان رسول‌خدا؟ص؟ آیات وحی جاری شود و مؤمنین از طریق وحی بفهمند که اینها چقدر تبهکار و نابکارند!

فقال اللّه عزّوجلّ لمحمد؟ص؟ «یخادعون اللّه» آیه نازل فرمود که اینها با خدا خدعه می‏کنند. و معلوم است که الآن با خدا خدعه نمی‏کنند، الآن دارند با رسول‌الله خدعه می‏کنند، اما خدا خدعه‏‌کردن و مکر و حیله‌کردن با رسول‌الله را مکر و حیله‏ با خودش حساب کرده و شمرده، و این‏طور آیه نازل می‏فرماید «یخادعون اللّه» یعنی یخادعون رسولَ‌الله؟ص؟ باَیمانهم خِلافَ ما فی جَوانِحِهِم اینها با رسول‌الله مکر می‏کنند، می‏خواهند با حضرت حیله کنند به اینکه برخلاف آنچه که در دل‏ها و سینه‏های خود دارند سوگند‌ها می‌خورند. «و الذین آمنوا» و همچنین با مؤمنین خدعه و حیله و مکر می‏کنند. کذلک ایضاً الذین سَیِّدُهُم و فاضِلُهُم علیّ‌بن‌ابی‏طالب؟ع؟ با مؤمنین خدعه می‏کنند! کدام مؤمنین؟ مؤمنینی که آقای ایشان و برتر ایشان علی‌بن‌ابی‏طالب؟ع؟ است. آیا خدعه‌کردن با چنین اشخاصی و مکر با چنین اشخاصی نتیجه‏بخش است؟ می‏توانند به مقصد خود برسند؟ نه، از این جهت می‏فرماید: ثم قال «و مایخدعون الّا انفسهم» تمام ضررها و نتایج سوء این خدعه‏ها و مکرها و حیله‏ها به خودشان برمی‏گردد. و مایضرّون بتلک الخدیعة الّا انفسهم هرکس با اهل حق و حق، مکر و حیله کند به ضرر خودش قدم برمی‏دارد، ضرر به هیچ‏کس نمی‏زند. و مایضرّون

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 259 *»

بتلک الخدیعة الّا انفسهم به این خدعه و مکر به کسی ضرر نمی‌زنند، مگر به خودشان. چرا؟ فان اللّه غنیّ عنهم و عن نصرتهم خدا و اولیای خدا از خود اینها و از نصرتشان بی‌نیازند. خدا بی‏نیاز است محتاج به کسی نیست. و لولا امهاله لهم لماقدروا علی شی‏ء من فجورهم و طغیانهم اگر خداوند مهلتشان نمی‏داد اینها نمی‏توانستند حتی لحظه‏ای باقی بمانند و یا بر فجور و گناهان و معاصی و طغیان‏هایشان توانایی داشته باشند، ولی خدا مهلتشان می‏دهد. اینها فکر می‏کنند که خودشان قادر بر این امورند. نه، مهلت‌دادن خداست. «و مایشعرون» انّ الامر کذلک و نمی‏فهمند که مطلب همین‏طور است. و این نفهمیدنشان به جهت سفاهتی است که از این انکارها برایشان فراهم می‏شود. به واسطه‏ انکار فضائل امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و انکار این حقایق، یک حالت سفاهتی برایشان فراهم می‏شود که فکر می‏کنند حرف‌ها و کارهایشان برای مؤمنین روشن نیست، مؤمنین گول می‏خورند، اهل ایمان گول می‏خورند. غافل از اینند که هم کارشان، هم حرفشان بلکه همه‏ امورشان در نزد اهل ایمان رسوايی و فضاحت است. این را اهل ایمان می‌فهمند.

و ان اللّه یُطلِع نبیّه علی نفاقهم و کذبهم و کفرهم خداوند پیغمبرش را باخبر می‏نماید و بر نفاق و کذب و کفر اینها مطلع می‌سازد. و یأمره بلعنهم فی لعنه الظالمین الناکثین خداوند به رسولش؟ص؟ دستور می‌دهد که اینها را ــ در لعنت‌کردن بر سایر ستمگران و بیعت‏شکنندگانی که با رؤسای دین و ایمان بیعت کرده و بیعت‌شکنی کرده و می‌کنند ــ لعنت کند، و از خدا بخواهد که اینها را از رحمت خودش دور گرداند. و ذلک اللعن لایفارقهم فی الدنیا، یلعنهم خیار عباد اللّه و فی الآخرة یبتلون بشدائد عقاب اللّه. این لعنت از آنها دست‏بردار نیست، این لعنت همیشه همراه آنها هست، در دنیا برگزیدگان بندگان خدا و خوبان خلق خدا اینها را لعنت می‏کنند، و در آخرت هم یقیناً به عقاب‏ها و عذاب‏های شدید خداوند مبتلا خواهند شد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 260 *»

بعد خداوند این آیه را درباره‏ آنان نازل فرمود فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً و لهم عذاب الیم بما  کانوا یکذبون در دل‏های اینها بیماری کفر و نفاق است، و خداوند بیماری‏های ایشان را به واسطه‏ زیادکردن خودشان کفر و نفاقشان را زیاده می‌کند، و به این تکذیب‏هایی که کردند و انکارهایی که نمودند برای آنها عذاب دردناکی است.

بعد خداوند به رسولش؟ص؟ دستور فرمود که برای اظهار کرامت و مقام امیرالمؤمنین، آن بزرگوار معجزه‏ای به اینها نشان بدهد تا شاید متنبه شوند، و با دیدن معجزه‏ حسی و مشهود دست از انکارشان بردارند. اما بعد از دیدن آن معجزات از امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، باز هم از آن کفر و از آن شقاق و نفاق باطنی خود دست برنداشتند و مستحق لعن ابدی گردیدند، و بعد هم آن کفرها و نفاق‏ها را ظاهر ساختند. بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ سقیفه بنی‌ساعده را تشکیل دادند، و تمامِ مصائب و شدائدی که بر اسلام و مسلمین تا الآن، و از الآن تا زمان ظهور امام‌زمان صلوات‌اللّه و سلامه‌علیه وارد شده و می‌شود، به دنبال سقیفه و برنامه‌های سقیفه و نتیجه همان بیعت شوم در سقیفه است. تمام گرفتاری‏ها، همه بلاها و ابتلاءاتی که مسلمین در این دوره مبتلا شدند، ــ از زمان رحلت رسول‌خدا؟ص؟ تا ظهور امام‌زمان که خدا می‏داند چه مقدار خواهد شد، تا الآنش که متجاوز از هزار و چهارصد سال است، تا به ظهور برسد ــ در تمام این مدت، تمام بلاها و گرفتاری‏ها، ــ حتی در همان دوره‏ای که رسول‌خدا؟ص؟ بعد از مبعوث‌شدنشان به رسالت، در مکه بودند یا در مدینه بودند ــ گرفتاری‏هایی که نوعاً می‏دیدند زیر سر همین منافقین بود. خدا لعنتشان کند که برنامه‏هایی برای مسلمین فراهم می‏کردند، گرفتاری‏ها و شدائد مختلفی فراهم می‏کردند، و به واسطه نفاق‌کاری که داشتند صدمات می‏زدند. و بعد هم که سقیفه را تشکیل دادند و آن نقشه پیاده شد که به ظاهر امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه ــ و بعد از آن ائمه‌هدیٰ ــ در خانه بنشینند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 261 *»

مصائب اهل‌البیت تمامش از سقیفه سرچشمه گرفت. آن شاعر عرب می‏گوید که مصیبت حسین روز سقیفه پایه‏گذاری شد، حادثه‏ کربلا در سقیفه پایه‏گذاری شد.([117]) نه تنها آن، بلکه تمام مصائب و گرفتاری‌های سیزده‌معصوم؟عهم؟، حتی مصیبت رسول‌الله، از سقیفه سرچشمه گرفت. طبق خبر مسلّمی‌ که از طریق ائمه؟عهم؟ رسیده، عایشه و حفصه رسول‌الله را مسموم کردند.([118]) در ظاهر می‏گویند علتش آن زهری بود که آن زن یهودیه به وسیله‏ آن ذراع گوسفند یا ذراع گوساله به حضرت خورانید،([119]) ولی واقع مطلب این است که آن دو ملعونه به دستور پدرهایشان ــ اولی و دومی ــ حضرت را مسموم کردند.

پس تمام این مصائب و گرفتاری‏ها حتی مصیبت رسول‌الله؟ص؟، از سقیفه ــ که همان کفر و نفاق و شقاق آن رؤسای کفر و ضلالت بود ــ سرچشمه گرفت. خدا به اشدّ لعنات لعنتشان کند، و آن به آن بر لعنت‏هایش و لعنت‏های خلق بر ایشان بیفزاید، خودشان و جمیع اتباعشان را از اولین و آخرین به اشدّ لعن‏های خود لعنت فرماید، و به اشدّ عذاب‏های خود عذاب فرماید، و در دنیا و آخرت خذلانشان کند. همان‏طور که وقتی رسول‌خدا امیرالمؤمنین را معرفی فرمود دعا کرد اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله باید ما هم دعایمان همین باشد. اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل‌محمّد و آخر تابع له علی ذلک این لعن‌هایی که ما می‏کنیم برای ما عبادت نوشته می‏شود، و حتی اگر بر اعداء و ظالمین در حق محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و ظالمین در حق دوستان ایشان نفرین کنیم؛ وقتی که لعن می‌کنیم و

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 262 *»

نفرین می‌کنیم، اگر به حسب ظاهر هم نفرین‏ها مستجاب نشود، و ببینیم که ظالمین و ستمگران به دوستان ایشان باز هم در رفاهند، باز هم زنده‏اند، باز هم در نعمتند، نباید بگوییم چرا نفرین ما مستجاب نمی‏شود؟ نه، مستجاب‌نشدن نفرین ما به ظاهر مثل ــ نعوذباللّه ــ مستجاب‌نشدن نفرین فاطمه‏ زهراء درباره‏ دوّمی ‌است، ظاهراً مستجاب نشد تا وقتی که به حکومت رسید و حکومت کرد، بعدها آن نفرین مستجاب شد.([120]) نه این است که نفرین مستجاب نمی‏شود، نفرین هرموقعی باشد مستجاب است. گذشته از این، اصلاً خود این عمل برای ما عبادت است. برای ما عبادت ثبت می‏شود، که بر ظالمین در حق محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و حق دوستان ایشان از اولین و آخرین لعن کردیم و نفرین کردیم. برای ما این را عبادت می‏نویسند. و این‏قدر نامه اعمال خیر ما و کفه حسنات ما سنگین می‌شود که خدا می‏داند. خیلی ثواب و اجر برای لعنت‌کردن بر اعداء ذکر شده است. این جمله‏ای که در زیارت عاشورا است جمله‏ جامعی است. هروقت متذکر هرظلمی‌ از هرظالمی‌ درباره‏ حق محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و دوستان ایشان و امر دین و دیانت می‌شوید، فوراً بگویید: اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل‌محمّد و آخر تابع له علی ذلک. این نفرین و لعنتی است که اجر بزرگی دارد و در نامه‏ اعمال ما ثبت می‏شود.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 263 *»

 

مجلس بيستم

 

(شب سه‌شنبه ـــ 24 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 264 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

برکات برگزیدگان خدا زیاد است، و به برکت وجود این برگزیدگان الهی رحمت‏های خداوند شامل بندگانش شده است. در دنیا از برکات راهنمایی‏ها و هدایت‌هایشان و سایر فیوضاتی که به برکات ایشان به خلق می‏رسد بهره‌مند می‌باشند، و در آخرت هم از برکات شفاعت ایشان خداوند گناهان بندگانی را که معتقد به ولایت ایشان هستند و اعتراف به فضائل و شئونات ایشان دارند، می‌آمرزد. کسانی که ایشان را برگزیدگان خدا می‏دانند و این گزینش الهی را تصدیق کرده‏اند و تسلیم شده‏اند، اینها اگرچه در تمام عمر ظالم به خود هستند و به واسطه‏ نداشتن طاعات و اعمالی که آنان را از هلاکت اخروی نجات بخشد، نسبت به خود ستمگرند، ظالم به خود هستند؛ و به جهت نداشتن آن معرفت و ایمان کاملی که آنان را از معاصی باز دارد و به طاعات وادار کند، میل به معصیت دارند. و به واسطه‏ اینکه در رتبه نقصان هستند و نمی‏توانند به اعتدال سلوک کنند و خود را با موازین الهی ــ که همین برگزیدگان خدا هستند ــ منطبق سازند، تمایل به عصیان دارند، و بی‏اعتدالی لازمه‏ رتبه‏ ایشان است؛ از این جهات است که ظالمٌ لنفسه هستند و به خود ظلم می‏کنند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 265 *»

اینها به حسب طاعات و اعمال، استحقاق بهشت و نعمت‌های بهشت را ندارند، حتی استحقاق نجات ندارند، اما از برکات شفاعت این برگزیدگان الهی به یک‏چنین نعمت‏هایی می‏رسند که خداوند در این آیات، آن نعمت‏ها را به طور اجمال ذکر فرموده؛ جنّات عدن یدخلونها در بهشت‏های عدن داخل می‏شوند، یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً در آن بهشت‏ها به اینها زینت‏هایی داده می‏شود که از جمله‏ آن زینت‏ها دستبندهایی از طلا و لؤلؤ است، و لباسهم فیها حریر پوشش ایشان در آن بهشت‏ها ابریشم است، حریر بهشت است. اینها نعمت‏های ظاهریش است. و نعمت‏های باطنیش مجاورت با اولیای خدا و مشاهده‏ انوار الهی است، متوجه‌شدن به مقامات و شئونات اولیاء و لذت‌بردن از معرفت‏هایی است که نصیب آنها می‏شود. در آن مجاورت‏ها، در هر لحظه، در هر آن ــ اگر این عبارات در مورد آخرت صحیح باشد ــ برای ایشان ازدیاد معرفت و ازدیاد بصیرت است، نور در دل‏های ایشان زیاد می‏شود، قوت بصیرت در دل‏های اینها زیاد می‏شود، معرفتشان به اولیای خدا در تزاید است، آن لذت‏های معنوی هم برای ایشان هست.

از این جهت خدا را سپاس می‏گزارند و می‏گویند الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن خدا را شکر و سپاسگزاری می‏کنند که از آنها آن غصه و آن غم بزرگ آخرت را برطرف کرده است. چون می‏بینند که آنانی که در عذاب خدا به سرمی‏برند چطور در شدت‏ها هستند! در غم و اندوه شدید هستند، آلام و شدائد و عذاب‏های دردناک و خوارکننده در جهنم برای آنها آماده شده است. از همه‏ اینها بدتر، مجاورت با دشمنان خداست، که اهل عذاب با دشمنان خدا مجاور می‏شوند، و از شدت عذابِ آنها، اینها به خدا پناه می‏برند. چه عذاب‏هایی خدا برای آنها فراهم کرده، که از عذاب‏های آنها اینها رنج می‌برند! و این غم بزرگ به برکت اولیاء از این دسته که ظالمٌ‌لنفسه هستند برطرف می‏شود. با اینکه هیچ استحقاق این نعمت‏ها را ندارند، استحقاق

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 266 *»

نجات ندارند، اما از جود و فضل این برگزیدگان خدا، در این نعمت‌های بزرگ قرار می‏گیرند و آن غم بزرگ از ایشان برطرف می‏شود. از این‌رو خدای خود را سپاس می‏گزارند و او را به صفاتش یاد می‏کنند انّ ربّنا لغفورٌ شکور.

انّ ربّنا؛ خود همین کلمه نشان می‏دهد که چقدر خود را در رحمت خدا می‏بینند، آن‏قدر خدا را بر خود مهربان می‏یابند که خدا را به خودشان نسبت می‏دهند. این‏قدر راحتی و لذت را احساس می‌کنند که می‏گویند «خدای ما»، «پروردگار ما». نمی‌گویند «ان الرب» یا «ان اللّه»، نه، این جمله نشان می‏دهد که چقدر درک مهربانی خدا و عطوفت الهی برای آنها لذت‏بخش شده که می‏گویند همانا پروردگار ما نسبت به ما آمرزنده و شکور است. ما که یک‌عمر گناه کردیم، یک‌عمر به گناه گذراندیم و هیچ‏گاه حاضر نشدیم از گناه برگردیم، همیشه ظالم به خود بودیم، همیشه میل به معصیت داشتیم، چه اسباب معصیت فراهم بود، چه نبود، در ما تمایل به معصیت بود. انّ ربّنا لغفور. از غفوربودن خدا و آمرزنده‌بودن او نسبت به یک‏چنین عصیانی ــ که منشأش وجود نفس اماره بالسوء در انسان است ــ یاد می‌کنند. نفس اماره بالسوء همیشه ملازم با انسان است، این انسان ناقص و متوقف در عرصه‏ نقصان، همیشه این‏طوری است. انّ النفس لامّارة بالسوء([121]) اَمّاره یعنی بسیار فرمان‏دهنده، بسیار فرمان‏دهنده به بدی‏ها و گناهان است. پس منشأ معصیت‏ها یک‏چنین مرتبه‏ای است که تا وقتی که در این دنیا هستند از این مرتبه خارج نمی‌شوند.

حال، خداوند یک‏چنین معاصیی را در آنجا برای اینان آمرزیده و از یک‏چنین گناهانی درگذشته. پس اول صفت غفور خدا را ذکر می‏کنند، که همانا پروردگار ما، خدای ما، آفریدگار ما، آن‌کسی که این‏قدر به ما مهربان است که ما او را از خودمان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 267 *»

می‏یابیم و مال ما است، و نسبت به خودمان می‏دهیم و از آنِ ما است. خدای ما، این پروردگار ما، از مهربانی‏های او به ما این است که لغفور، حتماً، مسلّماً آمرزنده است. گناهان ما را از برکات این برگزیدگان الهی آمرزید. و شکور است. طاعات ناقابل ما را شکرگزاری کرده، و ایمان‏های ضعیف ما را به درگاه رحمتش قبول کرده است. و شکرگزاری خدا از مؤمنین همین است که این ایمان ضعیف و این طاعات ناقابل، این حسنات سر و پا شکسته، این خیرات خیلی سطحی و زودگذر و تصنعی را به درگاهش بپذیرد. بعلاوه که سپاسگزاری کند، یعنی پاداش بدهد. پاداش‌دادن به اینها، همان رحمت و مهربانی خدا به این بندگان ضعیف و مؤمنین ضعیف است؛ اما از برکات برگزیدگانش.

الذی احلّنا دار المُقامة من فضله خدایی که ما را در یک‌چنین خانه‌ای، خانه همیشگی، خانه رحمت، خانه‏ مغفرت، خانه لطف و احسان، جای داده؛ اما از فضل خودش نه به استحقاق ما، که آن فضل، همان برکات وجودی برگزیدگان او بود که شامل حال ما گردید. خدا را بر این امور شکر می‏کنند. اینها همه از برکات این برگزیدگان است که در دنیا و آخرت نصیب اهل ایمان می‏شود. اهل ایمانِ ضعیف، که همین مؤمنین ضعیف باشند.

و همچنین همین برکات شامل حال کاملین هم هست، آنها هم از برکات این برگزیدگان خدا به مقامات خود می‏رسند. چون و منهم مقتصد؛ دسته‏ دیگری از ایشان مقتصد و معتدلند و خود را با این موازین الهی ــ که برگزیدگان خدا هستند ــ منطبق می‌سازند.

این برگزیدگان خدا که بعد از رسول‌الله؟ص؟ وارثان کتابند، در قرآن به خصوصیات و صفاتی مشخص شده و معرفی گردیده‏اند که به بعضی از آن صفات اشاره شد. و از جمله‏ آن صفات این است که این بزرگواران ــ در این مقام و رتبه بین

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 268 *»

خلق ــ آن‌چنان با رسول‌الله؟ص؟ یکی هستند و با آن نور شریف متحدند، که خداوند از این اتحاد ایشان و متحدبودنشان با رسول‌خدا؟ص؟ در قرآن خبر داده است.

در فرمایشات حضرت‌رضا؟ع؟ از جمله صفاتی که امام؟ع؟ در توضیح و تفسیر اصطفاء بیان فرمودند همین مسأله‏ اتحاد وجودی ایشان است؛ که وارثین کتاب و وارثین قرآن بعد از رسول‌الله؟ص؟، در نور و در طینت، و در روحانیت و معنویت با رسول‌الله؟ص؟ متحدند، به طوری که حتی خداوند در قرآن خبر داده که رسول‌الله در آیه شریفه مباهله از امیرالمؤمنین به انفسنا تعبیر آوردند.

از مواردی که امام‌رضا؟ع؟ در این حدیث شریف، در مجلس مأمون لعنة‌اللّه‌علیه و در حضور علماء ذکر فرمودند، آیه شریفه مباهله بود. علمای عراق و علمای خراسان که همه اهل سنت بودند و همه از این مسأله غافل شده بودند، که برگزیدگان الهی در این آیه، عترت طاهره هستند؛ از امام‌رضا؟ع؟ خواستند که آقا شما بیان بفرمایید که آیا خدا در قرآن، اصطفاء را تفسیر کرده؟ و این گزینش خود را توضیح داده؟ آیا موارد و مصادیقش را بیان فرموده؟ حضرت‌رضا فرمودند: آری، غیر از باطن‏های آیات قرآنی، در ظاهر قرآن نیز مواردی هست که خدا این اصطفاء را تفسیر کرده، خصوصیاتش را بیان نموده، و مصادیق این گزینش را ذکر فرموده است. آنگاه امام؟ع؟ مواردی را ذکر فرمودند که از جمله‏ آنها ــ عرض شد ــ آیه‏ شریفه‏ مباهله است. و امشب طبق نقلی که شب بیست‌و‌چهارم ماه ذیحجه است، مصادف است با شب و روز مباهله؛ از این جهت این جریان را به بیان حضرت‌عسکری صلوات‌اللّه‌علیه متذکر می‌شویم.

خداوند در آیه‏ مباهله می‏فرماید فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین([122]) نصاری با رسول‌خدا؟ص؟ در مسائل مختلف گفتگوهای زیادی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 269 *»

داشتند. یهود هم همین‏طور در مسائل مختلف با رسول‌خدا؟ص؟ گفتگوها و مجادلات داشتند. بعضی از آنها را آیات قرآنی برای ما بیان کرده، که از جمله این مورد است که نصاری با حضرت‌رسول؟ص؟ در اثبات اینکه عیسی علی ‌نبینا و آله و علیه ‌السلام در امر الوهیت شرکت دارد، خیلی مجادله داشتند، می‌گفتند عیسی به طوری با خدا شریک است. حال، یا فرزند خدا اسمش را می‏گذاشتند، یا یکی از اقانیم ثلاثه اسمش را می‏گذاشتند، اب و ابن و روح و از این قبیل تعابیر داشتند. رسول‌الله؟ص؟ می‏فرمودند نه، عیسی بنده خداست، خدا او را خلقت فرموده و به او نبوت عطا کرده، او هم امت خود را دعوت به عبودیت و پرستش خدا نموده؛ نه پرستش خودش، نه پرستش مادرش، و نه پرستش روح‌القدس؛ بلکه فقط به پرستش خدا دعوت کرده است. همان‏طور که ابراهیم دعوتش این بوده، موسی دعوتش این بوده، عیسی هم همین‏طور، من هم همین‏طور، دعوتم ــ مثل دعوت‏های آنها ــ به این است که فقط باید خدا را پرستید.

آنها جمعیت شده و در مدینه متمرکز شده بودند و می‏خواستند در این مجادلات با حضرت کار را به جایی بکشانند که آن بزرگوار را ــ به اصطلاح ــ محکوم کنند و حضرت را به طوری نعوذباللّه خوار کنند که حضرت خواه و ناخواه از مدینه بروند. ولی خداوند رسولش را در هر امری نصرت می‌فرمود. یا در جواب آنها بر رسول‌خدا؟ص؟ آیه نازل می‌فرمود، یا رسول‌الله به الهام الهی ــ نه به عنوان وحی قرآنی ــ جواب می‏فرمودند، تا اینکه دست برنداشتند و به محاجّه‏ها و مجادلات خود ادامه دادند. آنگاه خداوند امر مباهله را پیش آورد و به رسولش وحی فرمود که حال که دست از مجادلات خود برنمی‏دارند و با این‌همه براهینی که تو اقامه می‏کنی و فرمایشاتی که داری تسلیم حقایق نمی‌شوند؛ حتی حرمت‏داری از رسول‌الله نمی‏کردند، حرمت‏داری از مسلمین نمی‏کردند، حرمت‏داری از مسجد رسول‌الله نمی‏کردند، خیلی بی‏پروایی نشان می‏دادند. و رسول‌الله؟ص؟ مدارا می‏فرمودند. حتی داخل مسجد رسول‌خدا ناقوس

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 270 *»

زدند و به خیال خودشان خواستند بگویند ما به مسجد شما و برنامه‏های شما احترامی‌ نمی‏گزاریم. مسلمین خواستند مانع آنها شوند و به شدت آنها را دفع کنند، رسول‌الله فرمودند نه، آنها را به حال خود بگذارید، اینها هنوز با ما در مجادله و محاجّه هستند. در میان مسجد رسول‌خدا ناقوس زدند، خیلی بی‏حرمتی کردند، و حال آنکه به حسب قواعد بشری در هرجایی و  در هرجمعیتی باید حرمت آنها رعایت شود. این مسجد مسجدی بوده که رسول‌خدا؟ص؟ در مدینه ساخته‏اند، مسجدالنبی به دست حضرت ساخته شده، باید حرمت شود، در هر صورت عده‏ای از مسلمین آنجا جمع می‏شدند، اقامه‏ نماز به وسیله‏ رسول‌الله می‏شده؛ انصاف بشری اقتضا می‏کرد که اگر ناقوس هم می‏خواهند بزنند، خارج مسجد بزنند نه داخل مسجد. اما حرمت رسول‌الله را رعایت نکردند، حرمت مسلمین را رعایت نکردند، حرمت مسجد را رعایت نکردند، با بی‏احترامی‌ این کار را کردند.([123])

اینها نصارای نجران بودند که آمده بودند و در مدینه جمعیت کرده بودند و به خیال خود می‏خواستند کار را بر رسول‌الله؟ص؟ یکسره کنند. در تمام این امورشان و در هر برنامه‏ای که انجام می‏دادند و مسلمین می‏خواستند ممانعت کنند، رسول‌الله؟ص؟ به جهت رأفت و مدارا و رحمتی که داشتند، می‏فرمودند متعرض نشوید، باشد تا امر به جایی منتهی شود.

وقتی که دست از مجادلات برنداشتند، آنگاه خداوند این آیه را بر رسول‌الله نازل فرمود فمن حاجَّک فیه من بعد ماجاءک من العلم بعد از این‌همه برهان و علم و دلیل که ما به تو دادیم و تو در جواب اینها و ردّ سخنان اینها بیان کردی، بعد از این‌همه دلیل و برهان باز هم اگر اینها با تو محاجّه می‏کنند فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنةاللّه علی الکاذبین پس بگو بیایید ما

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 271 *»

فرزندانمان را صدا می‏کنیم شما هم فرزندانتان را صدا کنید، ما زنانمان را صدا می‏کنیم شما هم زنانتان را صدا کنید، ما خودمان را و جانمان را صدا می‏کنیم شما هم خودتان را و جانتان را صدا کنید، بعداً مباهله کنیم. ثم نبتهل، سپس به درگاه خدا تضرع کنیم و از خدا بخواهیم که هرکس حق است حقانیت او را ظاهر کند، و هرکس که دروغگو است خدا لعنت خود را بر او قرار دهد، یعنی خدا عذابش را بر دروغگو نازل کند. این را گفتند. اسم این عمل را مباهله می‌گذارند. مباهله از همین نبتهل است. معنایش همین است که عرض کردم.

قرار بر این شد که مباهله بشود، نصاری پذیرفتند. حال، بزرگشان هم همراه ایشان است و به دستور او همه برای مباهله آماده شدند. اما اینها در کتاب‏های گذشته خوانده بودند، رؤسایشان می‏دانستند که آن رسولی که می‏آید و خاتم انبیاء است و عیسی مژده‏ آمدن او را داده، آن رسول برای مباهله آماده می‏شود و کسی است که فقط خاندان خودش را برای مباهله می‌آورد و در امر مباهله از اصحابش کمک نمی‏گیرد. این را می‏دانستند و نشانه‏ صدق او می‏دانستند. به همین سبب بزرگ نصارای نجران به ایشان گفت، ببینید فردا این محمد با چه کسانی برای امر مباهله می‌آید؟ اگر با اصحابش آمد نترسید، مباهله کنید، که دروغگو است. اما اگر با خاندانش آمد، بدانید که حق است و صادق است، و همان محمدی است که عیسی مژده آمدنش را داده، و پیغمبر و رسول‌خداست. اما خود همان ملعون‏ها ــ بزرگان نصاری ــ بعد از اینکه این امر را دیدند تسلیم نشدند. حاضر شدند جزیه بدهند، اما نه اسلام را پذیرفتند و نه مباهله انجام دادند. چون حقانیت رسول‌الله را دیدند، خداوند ــ به کرامت رسول‌الله؟ص؟ ــ چشم رئیس آنها را باز کرد و مشاهده کرد که وقتی که حضرت آماده‏ مباهله شدند، آثار‏ عذاب بر سر نصاری صف کشیده‏ و انتظار می‌رود که رسول‌الله بگویند خدایا لعنت خودت را بر دروغگویان نازل کن، تا عذاب نازل شود و از نصاری

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 272 *»

کسی را باقی نگذارد.([124]) چون این امر را دیدند حاضر نشدند مباهله انجام شود و اسلام هم نیاوردند، ولی حاضر شدند جزیه بدهند.

حالا این حادثه را حضرت‌عسکری؟ع؟ ذکر می‏فرمایند، و از زبان آن بزرگوار این حادثه ذکر می‏شود که هم فضیلت است، و هم نقل حدیث این بزرگوار احیای فضیلت است.

در تفسیر این آیه می‏فرمایند فکان الابناء الحسن و الحسین جاء بهما رسول‌الله9 فاقعدهما بین یدیه کجَرْوَیِ الاسد مراد از فرزندان در این آیه شریفه، فرزندانِ رسول‌الله حسن و حسین هستند، که رسول‌الله آن دو بزرگوار را در موقع مباهله آوردند و جلوی خود گذاردند، آن دو بزرگوار را جلوی خود مثل دو بچه شیر نشاندند. تشبیه خود حضرت است. اکنون می‌خواهد مباهله انجام شود، و معلوم است در این مباهله دروغگو باید عذاب شود، معلوم است هرکس که در او غش باشد متزلزل می‏شود، مضطرب می‏شود، نگرانی دارد، وحشت و اضطراب دارد. اما آن‌کسی که مطمئن است و دلش محکم است که حقّ محض است، او خیلی راحت است، خیالش آسوده است، هیچ نگرانی ندارد. از این جهت عالم پر از عذاب شود برای او نگرانی نیست. چون بنا نیست که خدا او را عذاب کند، حقّ است.

با این تشبیه که امام؟ع؟ می‏فرمایند، می‏خواهند حادثه را برای ما کاملاً مجسم فرمایند که ببینید چقدر امر مسلّم بود! و حقانیت رسول‌خدا در آنجا نمودار شد که این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 273 *»

دو بزرگوار مثل دو بچه‌شیر در جلوی آن حضرت نشسته بودند. یعنی هیچ وحشتی، اضطرابی، نگرانی و تزلزلی ابداً در چهره‏ مبارک این بزرگواران نبود. دو بچه شیر؛ یعنی متزلزل نبودند، مضطرب نبودند. تشبیه از این جهت است.

و اما النساء فکانت فاطمةَ؟عها؟ جاء بها رسول‌الله؟ص؟ و اقعدها خلفه کَلَبْوَةِ الاسد امام؟ع؟ می‏فرمایند در این آیه‏ شریفه مراد از نساءنا زن‏هایمان، فقط فاطمه‌زهرا بودند که حضرت ایشان را با خودشان آوردند و پشت سر خود نشانیدند. و تشبیه می‌فرمایند که فاطمه‌زهرا مثل یک ماده‌شیر نشست، یعنی هیچ وحشت و اضطرابی در کار نبود.

و اما الانفس فکان علیَّ بنَ ابی‏طالب جاء به رسول‌الله فاقعده عن یمینه کالاسد در این آیه شریفه مراد از انفسنا خودمان، جانمان، یعنی علیّ، علیّ صلوات‌اللّه‌علیه جان رسول‌الله و خود رسول‌الله است. آن بزرگوار را رسول‌الله آورد و در طرف راست خود نشانید کالاسد مثل شیر، و ربض هو؟ص؟ کالاسد آن‌وقت خود رسول‌خدا بر روی دو زانو نشستند به آن حالتی که شیر روی دو زانوی خود می‏نشیند و قدری خودش را از زمین بالا می‏گیرد، به آن حالت رسول‌الله نشستند. و آنگاه قال لاهل نجران به نصارای نجران فرمودند: هلموا الآن نبتهل فنجعل لعنةاللّه علی الکاذبین بیایید جلو، بیایید جلو که مباهله کنیم و لعنت خدا را بر کسانی که دروغ می‏گویند قرار دهیم. آنگاه دستور است که دو شخصی که می‌خواهند مباهله کنند پنجه در پنجه‏ یکدیگر بیندازند، باید پنجه‏ها را در هم بیندازند و دست‏ها را به طرف آسمان بلند کنند و با حالت تضرع، شروع به ابتهال و مباهله نمایند.

آنگاه رسول‌الله قبل از اینکه آنها جلو بیایند، این فرمایشات را داشتند؛ فقال رسول‌الله؟ص؟ اللّهم هذا نفسی و هو عندی عِدلُ نفسی اللهم هذه نسائی افضل نساء العالمین و قال اللّهم هذان وَلَدَایَ و سِبطایَ فانا حرب لمن حاربوا و سلم لمن سالموا میّز اللّه بذلک الصادقین من الکاذبین به درگاه خدا عرضه داشتند که خدایا این علی جان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 274 *»

من است، این علی در نزد من مثل خود من است. خدایا این زن، این زنِ خاندان ما، بهترینِ زنانِ عالمیان است. خدایا این‌دو دو فرزند منند، دو فرزندزاده‏ منند، خدایا من با کسانی که ایشان با آنها در جنگند در جنگم، و با کسانی که ایشان با او در سِلم و صُلحند در سِلم و صُلحم. خداوند به این برنامه راستگویان را از دروغگویان جدا فرمود و مشخص کرد.

تمام اهل سنت و همه‏ شیعیان بر این اتفاق دارند، که در جریانِ مباهله همین پنج‌تن مقدس ــ اصحاب کساء ــ صلوات‌اللّه علیهم‌اجمعین تشریف آوردند، و ایشان مخصوص به این آیه‏ شریفه هستند. و احادیث از طریق اهل سنت و طریق شیعه به طور تواتر ــ با الفاظ مختلف و سندهای متعدد ــ رسیده، که در جای خودش این احادیث جمع‏آوری و ذکر شده، به طوری که الحمدلله رب‌العالمین برای کسی شک و تردید حاصل نمی‏شود که اهل این آیه ایشانند و حادثه به این‏طور انجام شده است.

ولی خداوند در این آیه مقامات و شئونات این بزرگواران و برگزیدگان خود را بیان کرده، و امام‌رضا؟ع؟ هم به همین آیه درباره‏ اهل اصطفاء و گزینش الهی استدلال فرمودند فجعل محمّداً و علیّاً و فاطمة و الحسن و الحسین اصدق الصادقین خداوند با نازل‌فرمودن این آیه ــ در جریان مباهله و اینکه نصاری حاضر نشدند مباهله انجام شود ــ به همه‏ امت اسلامی‌ و بلکه به تمام جهانیان تا قیامت شناسانید که محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین در میان جمیع خلق از اولین و آخرین راستگوترین راستگویانند. و افضل المؤمنین و از همه‏ مؤمنین در درگاه خدا مقامشان بالاتر و برتر است. پس برگزیدگان خدا ایشانند.

فاما محمّد فافضل رجال العالمین و اما علیّ فهو نفس محمّد افضل رجال العالمین بعده و اما فاطمة فافضل نساء العالمین محمد؟ص؟ از همه‏ مردانِ همه‏ دوره‏ها و همه زمان‏ها بالاتر و برتر است. علی هم که نفس محمد است او هم بعد از محمد از

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 275 *»

همه‏ مردان روزگار از اولین و آخرین برتر است، فاطمه هم برترین زن‌های جهانیان است و اما الحسن و الحسین فسیدا شباب اهل‌الجنة امام‌حسن و امام‌حسین هم ــ که در این آیه‏ شریفه دو فرزند رسول‌خدا معرفی شده‌اند ــ برترین همه‏ اهل بهشتند و دو آقا برای اهل بهشت هستند. و این دو بزرگوار دو نمونه در امت‏های گذشته داشته‌اند، که با وجود اینکه در آن وقتی که می‏خواست مباهله انجام شود این دو بزرگوار کودک بودند؛ اما با اینکه کودک بودند، خداوند در آیه‏ مباهله افضلیت این بزرگواران را بر همه مشخص کرد، و از همان موقع سید شباب اهل جنت بودند. و خدا در امت‌های پیشین برای این دو بزرگوار دو نمونه قرار داده که عیسی و یحیی باشند. خداوند در میان امت‏های پیشین آن دو بزرگوار را در سنین کودکی به روح نبوت فضیلت بخشید، و آنان را از خلقش به روح نبوت ممتاز کرد، و در کودکی صاحب روح نبوت شدند؛ که در اینجا امام‌عسکری؟ع؟ به این مطلب اشاره می‌فرمایند.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 276 *»

 

مجلس بيست‌ويکم

 

(شب چهارشنبه ـــ 25 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 277 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

خداوند برگزیدگان خود را از میان بندگان خود برای وراثت کتاب و قرآن بعد از رسول‌الله؟ص؟ ذکر فرموده، و ایشان را در کتاب خود قبل از رحلت رسول خود؟ص؟ توصیف می‌فرماید تا امر ایشان بر خلق مشتبه نباشد، و برای خلق در مخالفت با ایشان و تسلیم‌نشدن در برابر امر ایشان عذری نباشد. این بزرگواران را ــ برگزیدگان خود را ــ به این‌طور معرفی کرده است که ایشان در جمیع خیرات بر همه‏ بندگان و بر همه خلق سبقت‏گیرنده هستند. در جمیع عوالم و در جمیع مراتبشان بر همه خلق در جمیع خیرات پیشی گرفته‏اند، از این جهت شایستگی دارند که بر جمیع خلق برگزیده شوند و خدا ایشان را در میان بندگان و از میان آنان برگزیند، و ایشان را مثل رسول‌الله؟ص؟ مولا و آقا و اولی به تصرف بر بندگان قرار دهد، مرجع و ملجأ قرار دهد. ایشان را برای مؤمنین محل رجوع در تمام امور، در امر دین، در امر دنیا و در امر آخرت قرار دهد که مَعقِل مؤمنین باشند، و باید در نزد ایشان خضوع کنند و خاشع شوند و در برابر فضائلشان تسلیم باشند و امر ایشان را تصدیق کنند تا در دنیا و آخرت به کمالات برسند و به نجات نائل شوند.

خداوند از فضل و جود این بزرگواران، بر جمیع بندگان خود منت گذارده و آنان را

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 278 *»

نجات بخشیده و به درجات عالیه‏ بهشت‏ها رسانیده است. در دنیا از برکات این بزرگواران بندگان را مورد رحمت خود قرار داده و ایشان را به هدایت این بزرگواران مهتدی می‏سازد، و در آخرت هم به شفاعت این بزرگواران آنان را نجات می‏دهد. از این جهت با اینکه تصریح می‏فرماید که بعضی از بندگان اگرچه به واسطه‏ ارتکاب معاصی و تمایل به عصیان ظالم به خودند، اما همین‏ها در جنات عدن داخل خواهند شد و به زینت‏های آن بهشت‏ها زینت می‌گردند و از لباس‏های آن بهشت‏ها بر آنها پوشانیده خواهد شد، و در آنجا خدا را یاد می‏کنند و شکر خدا را بجا می‏آورند بر اینکه خداوند غم و اندوه بزرگ محشر را از آنها برطرف ساخته، گناهانشان را آمرزیده و طاعاتشان را سپاسگزاری فرموده است، و آنان را در خانه ابدی، ــ جایی که هیچ زحمت و مشقتی، و هیچ خستگی و کسالتی نیست ــ جای داده است. همه‏ اینها از برکات این برگزیدگان خداست که آل‌محمد؟عهم؟ باشند، که بعد از رسول‌الله؟ص؟ وارث کتاب و قرآنند.

چون امر اصطفاء در این آیه امر مهمّی‌ است و باید امت درباره این امر مطالعه داشته باشند، از این‌رو در مجلسی که مأمون ــ خدا لعنتش کند ــ در حضور حضرت‌رضا؟ع؟ برگزار کرده بود همین مسأله را مطرح کرد، و از علمای خراسان و عراق ــ که دعوتشان کرده بود ــ سؤال کرد که این برگزیدگان که وارث کتابند، چه کسانی هستند؟ آنها گفتند تمامی‌ امتند. بعد مأمون از حضرت سؤال کرد، حضرت فرمودند نه، عترت طاهره هستند. آن‌وقت خصوصیات عترت طاهره را و دلیل بر این امر را از حضرت سؤال کرد، حضرت بیان فرمودند. تا اینکه علماء از حضرت خواهش کردند و خواستند که توضیح بفرمایند که آیا امر اصطفاء را خداوند در قرآن تفسیر فرموده یا نه؟ فرمودند آری، خدا تفسیر کرده. غیر از باطن‏های آیات شریفه‏ قرآن، در ظاهر قرآن هم خداوند در دوازده مورد امر اصطفاء را بیان کرده و این گزینش را توضیح

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 279 *»

داده، و مصادیق این اصطفاء را و کسانی را که امر گزینش به ایشان تعلق گرفته معرفی فرموده است.

سپس حضرت‌رضا؟ع؟ مواردی را ذکر فرمودند، و از جمله فضائل اهل‌بیت و عترت طاهره یکی امر سدّ ابواب از مسجد رسول‌خدا؟ص؟ بود، و یکی امر مباهله بود که دیشب اجمالاً صحبت کردیم، و از حدیث حضرت‌عسکری؟ع؟ هم ــ به مناسبت نقلی که روز بیست‌وچهارم این ماه روز مباهله باشد ــ اجمالاً به این مطلب اشاره کردیم. البته شرافت امروز بیشتر شده، چون با روز اعطاءخاتم، و خاتم‏بخشی امیرالمؤمنین؟ع؟ مصادف بوده است. حضرت‌امیر صلوات‌اللّه‌علیه انگشتر خود را در حال نماز به سائل مرحمت کردند و خداوند این آیه را نازل فرمود انما ولیکم اللّه و رسوله؟ص؟ و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون([125]) خداوند در این آیه به این مطلب اشاره می‏فرماید که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه انگشتر خود را در حال رکوع به سائل مرحمت فرمودند، این امر از علائم و خصوصیات ولی‌اللّه بود که ولیّ خدا به این امر شناخته شود. این امر امروز بوده، و فردا هم که روز نزول سوره‏ مبارکه هل اتیٰ است.

ایام ایام شریفی است. از برکات صاحبان این ایام امیدواریم که رحمت‏های خاص خداوند شامل حال جمیع برادران و خواهران ایمانی باشد، که الحمد‌لله رب‌العالمین هست. این‏ دعاها دعاهای مستجابی است، ما هم اگر نگوییم خداوند این‏طور قرار داده، رحمت‏ها و برکات خودش را برای اهل ایمان قرار داده، و این رحمت‏ها و برکات نازل می‌شود و شامل اهل ایمان می‌گردد، مرد و زن مشمول این عنایت‏ها هستند. چرا؟ چون همه‏شان مشمول دعای امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه هستند، آن بزرگوار دعا می‏کنند و دعای آن بزرگوار مستجاب است. ما که دعا می‏کنیم

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 280 *»

و دستور هم داریم دعا کنیم، نه این است که امور معطل است تا اینکه ما دعا کنیم و به دعای ما امور انجام شود؛ این‏طور نیست. برای این است که ما عبادتی انجام داده باشیم و برای ما عبادتی ثبت شود. دستور داریم که برای مؤمنین دعا کنیم و بر کفّار و نصّاب و منافقین لعن و نفرین نماییم. چه ما بر نصّاب و کفّار و منافقین و دشمنان اهل‌بیت عصمت و طهارت؟عهم؟ لعنت بکنیم، چه لعنت نکنیم، خداوند لعنت را برای آنها قرار داده. اما وقتی که ما لعنت می‌کنیم برای ما عبادت نوشته می‏شود، وقتی که ما برای اهل ایمان دعا کردیم، برای ما عبادت نوشته می‏شود. بی‏جهت نیست که در نوع دعاهایی که رسیده، دستور داده‏اند، یادمان داده‏اند که برای مؤمنین و مؤمنات دعا ‏کنیم. اللّهم اغفر لنا و لجمیع المؤمنین و المؤمنات همین گفتن ما، برای ما عبادت می‏شود، و همچنین وقتی که می‏گوییم اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل‌محمّد و آخر تابع له علی ذلک خدا امر آنها را این‌طور قرار داده، چه بگوییم چه نگوییم امر آنها همین‌طور است، اما برای ما ثواب نوشته می‏شود. عمل صالح و طاعت نوشته می‏شود. اعمال صالحه همین‏ها است. پس دعاکردن ما برای خاطر این مطلب است. وگرنه این دعاها دعاهای مستجابی است، نه اینکه امور معطل مانده تا ما دعا کنیم! ما در نزد خدا آبرویی نداریم تا اینکه امور را معطل و معوّق بگذارد تا به دعای ما انجام شود. نه، اینها دعاهای مستجابی است که از خاندان وحی و از امام؟ع؟ صادر شده، بزرگان دین هم در هر زمانی هستند و دعا می‏کنند دعاهای آنها مستجاب است. لعن و نفرین می‏کنند، و لعن و نفرین آنها مستجاب است. هیچ احتیاجی به ما نیست. ولی وقتی که ما طبق دستور این‏طور گفتیم، برای ما طاعت نوشته می‏شود. نوشته می‏شود که ما با اماممان هم‏نیت و هم‏عزم هستیم، و در جمیع امورمان تابع اماممان هستیم. برای جمیع مؤمنین و مؤمنات، خیرات و برکات و رحمت‏های خدا را می‌خواهیم و راضی هستیم، و بر جمیع کفّار و منافقین و نصّاب، عذاب و لعن خدا را

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 281 *»

خواهانیم و راضی هستیم. وقتی یک‏چنین حالتی داشتیم، و به زبان هم که بیاوریم، ما را با اماممان هم‏عزم، هم‏فکر، هم‏عمل و هم‏نیت می‏نویسند، تابع امام به حساب می‏آییم. به همین جهت دعا کنید و در دعاها برادران ایمانی و خواهران ایمانی را از یاد نبرید. در هردعائی ــ اگرچه جزئی است ــ اول برای آنها دعا کنید، تا خداوند از برکات قبول‌شدن دعای امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه، دعای شما را درباره خودتان هم مستجاب ‏بفرماید.

پس این ایام ایام شریفی است. در این دوروز که با فردا سه‌روز می‌شود، اهل‌بیت؟عهم؟ ــ امیرالمؤمنین، فاطمه‌زهرا، امام‌حسن و امام‌حسین ــ و فضه در این سه‌روز، برای شفای حضرت امام‌حسن و امام‌حسین؟عهما؟ که کسالت پیدا کرده بودند روزه گرفتند. نذر داشتند که روزه بگیرند، روزه گرفتند. در این چند شب موقع افطار، مسکین و یتیم و اسیر آمدند و ایشان نان خودشان را به آنها مرحمت کردند و خودشان با آب افطار فرمودند.([126]) فردا سوره‏ مبارکه‏ هل‌اتی نازل شد. البته اینها اسباب است، باید اسباب فراهم بشود، خداوند کاری را بدون سبب نمی‏کند. سوره‏ مبارکه‏ هل‌اتی سوره‏ خیلی شریفی است. اولاً سوره‏ قرآن است، بعد هم فضائل اهل‌بیت در این سوره ذکر شده، برای اهل ایمان بهشت‏ها وصف شده، یک‏چنین سوره‏ای بخواهد نازل شود اسبابی لازم دارد. از جمله‏ اسبابی که ذکر شده سه‌روز روزه‌گرفتن این بزرگواران بوده، که از برکت روزه ایشان سوره مبارکه‏ هل‌اتی نازل شد. حالا برکات دیگرش چقدر بوده و چه آثاری در این مُلک داشته، خدا می‏داند. امر ایشان و کار ایشان چه اندازه به نفع مؤمنین است، خدا می‌داند.

همان‏طور که در جریان آن حدیث که چندشب قبل خواندیم عرض کردم که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه ثابت‌بن‌قیس را از شرّ آن منافق نجات دادند و خداوند به

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 282 *»

امیرالمؤمنین ثواب داد. اما دیدیم که ثواب‏های امیرالمؤمنین تمامش توی جیب مؤمنین رفت، همه‏اش نفع ایشان بود. رسول‌الله فرمودند یا علی، خدا به تو ثواب‏هایی می‏دهد که آن ثواب‏ها اینها است که روز قیامت منادی ندا می‏کند، فریاد می‏کند، دوستان علی کجا هستند؟ انبیاء برمی‌خیزند، بعد کاملین برمی‌خیزند، و بعد این مؤمنین ضعیف اهل نقصان برمی‌خیزند. همین فمنهم ظالمٌ لنفسه اینها برمی‏خیزند. آن‌وقت خداوند برای نجات هریک از اینها، به جهت فدائی هریک از اینها هزار مبغض و دشمن علی را به جهنم می‏برد. رسول‌الله؟ص؟ این را ثواب کار امیرالمؤمنین شمردند. پس تمام خیرات و ثواب‏ها و اجرها که این بزرگواران از طاعات خود کسب می‏کنند همه‏اش برای اهل ایمان و محبین و دوستانشان است. حالا این روزه‏ها هم چه آثاری داشته؟ یکی از آثارش نزول سوره‏ مبارکه‏ هل‌اتی است، که چقدر این سوره مبارکه به نفع مؤمنین است! بخوانند و از مضامینش لذت ببرند، از معارفش لذت ببرند.

پس به مناسبت این ایام، دوباره این فضیلت را ذکر می‏کنیم. همان فضیلتی که حضرت‌رضا؟ع؟ در بیان اصطفاء و گزینش الهی و معرفی این برگزیدگان خدا ذکر فرمودند، که خداوند عملاً به رسولش دستور داد که تمام درهایی که از خانه‌های مهاجرین و انصار به مسجد رسول‌خدا باز می‌شد، آن درها بسته شود و فقط در خانه‏ رسول‌الله و در خانه امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه به مسجد باز باشد. به این‏طور خداوند عملاً اصطفاء را تفسیر و در آیات قرآنی بیان کرده، که ــ عرض شد ــ طرز بیان این مسأله در صریح قرآن راجع به این جریان نیست، اما در اقوام گذشته، در بنی‌اسرائیل، ــ قوم موسی و هارون ــ این مسأله مطرح شد که و اجعلوا بیوتکم قبلةً ای موسی و ای هارون، خانه‏های خودتان را قبله قرار دهید. یعنی خانه‌های شما در نزد خدا شرافت دارد، خانه‏های شما عزت دارد، کرامت دارد، بندگان ما باید به روکردن به

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 283 *»

خانه‏های شما به ما رو کنند. موسی و هارون که این‏طور بودند، رسول‌الله هم که فرموده‏اند یا علی، انت منّی بمنزلة هارون من موسی نسبت تو با من، همان نسبت هارون با موسی است. چطور خانه‏ موسی و هارون مورد احترام و تکریم امت قرار گرفت! و چطور خداوند خانه موسی و خانه‏ هارون خلیفه و برادر موسی را فضیلت داد! همچنین خدا تو را بر همه‏ خلق فضیلت داده، به اینکه اجازه داده که درِ خانه‏ تو مثل درِ خانه من در مسجد باز باشد ولی درهای دیگر بسته شود. چون این فضیلت را حضرت‌رضا؟ع؟ ذکر کردند، توضیحش را از فرمایشات حضرت‌عسکری؟ع؟ می‏خوانیم. موقعی بود که حضرت درباره استعاذه بحث می‏فرمودند که هنگام تلاوت قرآن بگویید: اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم.

حضرت‌عسکری از امیرالمؤمنین؟عهما؟، به مناسبت جمله استعاذه ــ یعنی اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم ــ حدیثی را نقل می‌فرمایند. این جمله استعاذه ـ‏ یعنی پناه‌بردن به خدا ــ را در موقع تلاوت قرآن باید گفت و باید از شرّ شیطان به خدا پناه برد. امام‌عسکری؟ع؟ پس از بیان حدیثی از امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه در شرح استعاذه، این فضیلت سدّ ابواب را ذکر فرمودند. جمعی در خدمت حضرت نشسته بودند، حضرت فرمودند: اَلااُنَبِّئکم ببعض اخبارنا آیا بعضی از امور خودمان را به شما خبر ندهم؟ قالوا: بلی یا ابن‌امیرالمؤمنین. آری بفرمایید. خود حضرت‌‌عسکری؟ع؟ می‏فرمایند: ان رسول‌الله؟ص؟ لمّا بنیٰ مسجده بالمدینة و اشرع فیه بابه و اشرع المهاجرون و الانصار ابوابهم اراد اللّه عزّوجلّ ابانة محمّد و آله الافضلین بالفضیلة وقتی که رسول‌الله مسجدشان را در مدینه ساختند، یک در از منزل خودشان به مسجد باز کردند که از منزلشان داخل مسجد می‏شدند. مهاجرین و انصار هم درهایی از منزل‏های خود به مسجد باز کردند. می‏دانیم خانه‏های آن زمان خیلی وسیع نبوده، شاید در اطراف و جوانب این مسجد خانه‏های زیادی بوده که هرکدام که دیوار

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 284 *»

منزلشان به مسجد متصل بوده دری به داخل مسجد باز کرده بودند و از خانه‏ها داخل مسجد می‌آمده‌اند. گاهی می‏شد که زن‌ها یا مردها با حالات مختلف داخل مسجد رسول‌خدا می‏شدند و از در دیگر خارج می‏شدند و می‏رفتند. چون حالات مختلف داشتند، مردها در حال جنابت، زن‏ها در حال جنابت یا حیض داخل مسجد می‏شدند، این بی‏حرمتی‏ها به مسجد رسول‌خدا؟ص؟ می‏شد. مخصوصاً آنانی که در دل نفاق داشتند و اصلاً نه به خدا اعتقاد داشتند، و نه به رسول‌خدا. و به حرمت‏داری از مسجد رسول‌خدا؟ص؟ اعتقاد نداشتند، مثل اولی و دومی و سومی‌ و امثال اینها ــ خدا لعنتشان کند ــ که در بی‌حرمتی تعمد می‏کردند. و از طرفی هم خداوند می‏خواست فضل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را معرفی بفرماید. یا به تعبیر حضرت‌رضا؟ع؟ اصطفاء را تفسیر کند که چرا اینها برگزیدگان خدا هستند؛ روی این جهات فنزل جبرئیل؟ع؟ عن اللّه تعالی بان سدّوا الابواب عن مسجد رسول‌الله؟ص؟ قبل ان‏ینزل بکم العذاب جبرئیل از طرف خدا به این فرمان نازل شد که ــ پیش از آنکه عذاب بر شماها نازل شود ــ درهای خانه‏هایی که به مسجد رسول‌خدا باز می‏شود ببندید. فاوّل من بعث الیه رسول‌الله؟ص؟ یأمره بسدّ الابواب العباس بن عبدالمطلب اول‌کسی که رسول‌الله؟ص؟ نزدش فرستادند که باید درب منزل‌ها به مسجد بسته شود، عباس عموی حضرت بود. فقال سمعاً و طاعةً لله و لرسوله عرض کرد سمعاً و طاعةً من تسلیمم، مطیعم، خدا و رسول‌خدا را اطاعت می‌کنم.

و کان الرسول معاذ‌بن‌جبل رسول‌الله؟ص؟ معاذبن‌جبل را پیش عباس فرستاده بودند. ثم مرّ العباس بفاطمة؟عها؟ فرآها قاعدةً علی بابها و قداقعدت الحسن و الحسین؟عهما؟ عباس ناراحت هم شد، برخاست راه افتاد که ببیند جریان چیست. وارد مسجد که شد دید فاطمه؟عها؟ درِ خانه‏ای که خانه حضرت بود و داخل مسجد باز می‏شد نشسته‌اند، و امام‌حسن و امام‌حسین؟عهما؟ را هم جلوی خود نشانیده‏اند، و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 285 *»

منتظرند ببینند اگر بناست در بسته شود چه دستور می‏رسد.

فقال لها ما بالُکِ قاعدةً عباس عرض کرد چه شده شما اینجا نشسته‏اید؟ انظروا الیها کأنّها لَبوَةٌ بین یدیها جَرْواها تظنّ ان رسول‌الله؟ص؟ یُخرج عمّه و یُدخِل ابنَ‌عمّه از حالت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها تقریباً دانست که ایشان آن‏طوری که دیگران مضطرب شده‏اند مضطرب نیستند و مطمئن هستند که این در بسته نخواهد شد. از این جهت به چندنفری که همراهش بودند ــ که شاید آنها هم تا اندازه‏ای متوجه بودند که جریان چیست، و شاید آنها عباس را تحریک می‏کردند ــ به آنها رو کرد و گفت این را ــ فاطمه را ــ ببینید که مثل ماده‌شیر اینجا نشسته و دوفرزندش مانند دو بچه‌شیر پیشش نشسته‌اند، با خودش فکر می‏کند که رسول‌خدا؟ص؟ عمویش را از مسجد بیرون می‏کند و دستور می‏دهد در خانه‏اش را ببندد، اما پسرعمویش را داخل مسجد راه می‏دهد و اجازه می‏دهد که در منزلش به مسجد باز باشد.

در همین گفتگو بود که، فمرّ بهم رسول‌الله؟ص؟ حضرت‌رسول رسیدند فقال لها ما بالُکِ قاعدةً به فاطمه‌زهرا فرمودند چه شده شما اینجا نشسته‏اید؟ قالت انتظر امر رسول‌الله؟ص؟ بسدّ الابواب منتظرم ببینم که رسول‌الله درباره‏ بسته‌شدن در چه دستور می‌فرمایند. فقال لها ان اللّه تعالی امرهم بسدّ الابواب و استثنیٰ منهم رسوله و انما انتم نفس رسول‌الله به فاطمه‌زهرا فرمودند خدا به همه اینها دستور فرموده که درها را ببندند ولی از میان ایشان رسولش را استثناء فرموده، گفته رسولش در خانه‌اش را نبندد، شما هم که جان رسول‌الله هستید، شما هم که نفس رسول‌الله و خود رسول‌الله هستید، معلوم است شما هم نمی‏خواهد در خانه‌تان را ببندید.

ثم انّ عمربن‌الخطّاب جاء فقال انی احبّ النظر الیک یا رسول‌الله اذا مررت الی مصلاک فأذن لی فی فرجة انظر الیک منها عمر عرض کرد: یا رسول‌الله، من دوست دارم وقتی که برای نماز به جای نمازتان تشریف می‌برید و در جای نماز می‏ایستید شما را

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 286 *»

ببینم. خدا لعنتش کند. اجازه بفرمایید یک روزنه‌ای باشد که من از این روزنه شما را ببینم. فقال؟ص؟ قد ابی اللّه عزّوجلّ ذلک فرمودند خدا اجازه نمی‏دهد. قال فمقدار ماـ‌اضع علیه وجهی عرض کرد همین اندازه که من صورتم را بگذارم ــ به اندازه صورتم ــ که ببینم. قال قد ابی اللّه ذلک فرمود خدا اجازه نمی‏فرماید. قال فمقدار ما اضع علیه احدی عینیّ عرض کرد به اندازه یک چشم، که یک چشمم را بگذارم و شما را ببینم. قال ابی اللّه ذلک فرمود خدا همین اندازه را هم اجازه نمی‏دهد. ولو قلت قدر طرف ابرة لم‏آذن لک فرمود حتی اگر بگویی به اندازه‏ یک سر سوزن از خانه تو به مسجد راه باشد، من اجازه نمی‏دهم. والذی نفسی بیده ما انا اخرجتُکُم و لا ادخلتُهُم ولکن اللّه اَدخَلَهم و اَخرجَکُم فرمود قسم به آن کسی که جانم در دست او است، من شما را از مسجد خارج نکردم، و  من علی و فرزندان علی را داخل نکردم. نه، بلکه خدا آنها را داخل کرده و اجازه داده، و شماها را خارج فرموده.

ثم قال؟ص؟ لاینبغی لاحد یؤمن بالله و الیوم الآخر ان‏یَبیتَ فی هذا المسجد جنباً الّا محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و المنتجَبون من آلهم الطیّبون من اولادهم فرمودند سزاوار نیست برای کسی که ایمان به خدا و ایمان به روز قیامت دارد ــ یعنی حق ندارد، اجازه ندارد ــ که در این مسجد در حال جنابت به سر ببرد، یعنی جنب باشد و داخل این مسجد شود. حق ندارد. مگر محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و برگزیدگان از آل ایشان، پاکیزگان از اولاد ایشان که مراد فقط ائمه معصومین؟عهم؟ هستند.

خداوند این برنامه‏ها را که به وسیله‏ رسولش انجام می‌داد، هم اصطفاء تفسیر می‏شد که گزینش الهی چگونه است؟ و چه کسانی برگزیدگان خدا هستند؟ و هم مؤمنین، به ایمان و تسلیم آزمایش می‏شدند، و هم منافقین به انکار و کفر ورزیدن آزمایش می‌شدند. از این جهت حضرت‌عسکری می‏فرمایند: فاما المؤمنون فقدرضوا و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 287 *»

سلّموا و اما المنافقون فاغتاظوا لذلک و اَنِفوا اما مؤمنین راضی شدند، خیلی خوشحال شدند که خداوند این‏طور محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را فضیلت داد. واقعاً امتحان عجیبی بود. مؤمنین خوشحال شدند، درِ خانه‌ها‏شان به مسجد بسته شده، از این فضل محروم شده‏اند، ولی ابداً در دل ناراحتی ندارند بلکه رضوا، شادمانند، خوشحالند که خداوند این‏طور به آل‌محمد؟عهم؟ فضیلت داده. اما منافقین نه، خیلی غیظ کردند، غضب کردند که چرا این‏طور شد و در برابر این امر تسلیم نشدند بلکه سرکشی کردند، طغیان کردند.

و مشیٰ بعضهم الی بعض یقولون فیما بینهم ألاترون محمّداً لایزال یخصّ بالفضائل ابن‌عمّه لیخرجنا منها صفراً چندنفر با هم دور هم جمع شدند و گفتند آیا نمی‏بینید که محمّد همیشه پسر عمویش را فضیلت می‌دهد، تا اینکه ما را از این نوع موقعیت‌ها دست خالی خارج گرداند. واللّه لئن انفذنا له فی حیاته لَنَأبَیَنَّ علیه بعد وفاته سوگند یاد کردند. خدا لعنتشان کند. به خدا سوگند اگر محمد در زندگیش بر ما نفوذ کرد و غالب شد و این برنامه‏ها را در زندگیش درباره‏ علی انجام داد، ما بعد از وفاتش نخواهیم گذارد این امور برای علیّ باقی بماند.

و جعل عبداللّه‌بن‌ابیّ یُصغِی الی مقالتهم و یَغضب تارةً و یسکن اخری یکی از رؤسای این منافقین، عبداللّه‌بن‌ابیّ ملعون بود. همانی که ــ عرض کردم ــ سوره‏ منافقون درباره کار‏ها و حرف‏های او نازل شد. این ملعون چون مار زخم‏خورده بود، خبر داشت. نوعاً بدبختی‏هایی سرش می‏آمد، رسوایی‏هایی برایش پیدا می‏شد. خیلی هم در وحشت بود. با اینکه از رؤسای منافقین بود، اما در وحشت و اضطراب بود. به همین سبب در برابر حرف‏های اینها و گفتگوهای این چندنفر منافق گاهی خشمگین می‏شد، گاهی نه، آرام می‏شد. اما یک‌حرفی به آنها زد، نصیحتشان کرد. و یقول لهم انّ محمّداً؟ص؟ لَمُتَـأَلِّه شما که می‏دانید محمد متألّه است، یعنی مرد خدایی است،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 288 *»

کارش کار بشری نیست، امورش دست خداست. فایاکم و مکاشفته برحذر باشید از اینکه در برابر او دشمنی خودتان را ظاهر کنید و خودتان را لو بدهید. فانّ من کاشف المتألّه انقلب خاسئاً حسیراً هرکس با شخص خدایی رو در رو بشود، یقیناً بدبخت و بیچاره خواهد شد. پشیمان و نادم خواهد شد، چون به مقصدش نمی‏رسد. به‌علاوه که رسوا و خوار و ذلیل خواهد بود. و یتنغّص علیه عیشه اصلاً زندگی بر او ناگوار خواهد بود. این نصیحت را این ملعون به آن چندنفر منافق کرد.

بعد این نصیحت بعدی را هم کرد؛ و ان الفطن اللبیب من تجرّع علی الغصة لینتهز الفرصة ــ خیلی ملعون بوده ــ شخص عاقل، شخص هوشیار، در برابر ناملایمات صبر می‏کند، مثل کسی که جرعه‌جرعه آب می‏آشامد، او هم جرعه‌جرعه غصه‏ها و ناملایمات را تحمل می‏کند. چرا؟ لینتهز الفرصة تا اینکه فرصت پیش بیاید. یعنی حالا تحمل کنید تا رسول‌الله از دنیا بروند، آنگاه هجوم بیاورید، و آنگاه گاهِ فرصت است.

فبینا هم کذلک اذ طلع علیهم رجل من المؤمنین یقال له زید بن ارقم اینها در همین گفتگوها بودند که یکی از مؤمنین آن زمان ــ که زید‌بن‌ارقم بود ــ از میان اینها گذشت. از مؤمنین آن زمان بود، بعداً چه شد، باشد. از مؤمنین آن زمان بود، آن موقع مؤمن بود، بعداً امیرالمؤمنین ــ در آن جریان مناشداتشان ــ از او خواستند که هرکس فضیلت‏های مرا شنیده و دیده، من می‏گویم و گواهی می‏گیرم. زیدبن‌ارقم یکی از آنهایی بود که حضرت فرمودند این حدیث را تو در وصف من شنیدی و دیدی. گفت یادم نیست! چنین چیزی از خاطرم رفته! حضرت نفرینش کردند و کور شد، نابینا شد.([127]) آن زمان زیدبن‌ارقم از مؤمنین بود. یعنی قبول کرده بود، تسلیم بود. فقال لهم یا اعداء اللّه أبالله تکذبون و علی رسوله تطعنون و دینه تکیدون واللّه لاخبرنّ رسول‌الله؟ص؟ بکم گفت ای دشمنان خدا، خدا را تکذیب می‏کنید؟ بر رسول‌الله

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 289 *»

طعن وارد می‏کنید؟ با دین خدا مکر و حیله می‏کنید؟ به خدا سوگند می‏روم و جریان شما را به رسول‌خدا می‏گویم.

فقال عبداللّه‌بن‌ابیّ و الجماعة واللّه لئن اخبرته بنا لنکذّبنّک و لنحلفنّ له فانّه اذاً یصدّقنا ثم واللّه لنقیمنّ علیک من یشهد علیک عنده بما یوجب قتلک او قطعک او حدّک عبداللّه‌بن‌ابیّ و آن جمعیت منافقین به او گفتند، به خدا سوگند اگر بروی به رسول‌خدا خبر بدهی، ما می‏رویم نزد رسول‌الله و تو را تکذیب می‏کنیم، می‏گوییم دروغ گفته، قسم هم می‏خوریم، وقتی قسم خوردیم رسول‌الله ما را تصدیق می‏کند، حرف ما را قبول می‏کند. بعداً شاهد درست می‏کنیم که بیایند برعلیه تو شهادت بدهند که یا کاری کرده‏ای که باید تو را بکشند، یا کاری کرده‏ای که دستت را قطع کنند، یا مثلاً شرب خمر کرده‏ای که به تو تازیانه بزنند. یکی از این امور را برایت درست می‏کنیم. او را ترساندند، بیچاره را تهدید کردند.

قال؟ع؟ فاتی زید رسول‌الله فاسرّ الیه ما کان من عبداللّه‌بن‌ابیّ و اصحابه در هر صورت زید بن ارقم دست از کارش برنداشت، آمد و مطلب را آهسته به رسول‌خدا؟ص؟ گفت و جریان را رساند که اینها یک‏چنین حرف‏هایی می‏زدند. فانزل اللّه عزّوجلّ خدا این آیات را نازل فرمود و لاتطع الکافرین ای رسول ما، کافرین را اطاعت مکن المجاهرین لک یامحمد فیما دعوتهم الیه من الایمان بالله و الموالاة لک و لاولیائک و المعاداة لاعدائک کافرین آنانی هستند که با تو روبه‌رو دشمنی می‌کنند در آنچه که به آن دعوتشان می‏کنی از ایمان به خدا و موالات و دوستی خودت و دوستی دوستانت و دشمنی با دشمنانت، که همان رکن رابع است. ببینید امر رکن رابع از زمان حضرت‌عسکری؟ع؟ این‏طور در آیات قرآن و فرمایشات حضرات ائمه‌طاهرین بوده و جزء اصول دین و معارف الهیه بوده، ردیف ایمان به خدا و موالات با رسول‌الله بوده. موالات و دوستی با دوستان و معادات و دشمنی با دشمنان از آنجا مطرح بوده. پس

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 290 *»

اینها را اطاعت نکن. و المنافقین اطاعت منافقین را هم نکن الذین یطیعونک فی الظاهر و یخالفونک فی الباطن منافقین آنانی هستند که در ظاهر تو را اطاعت می‏کنند، اما در دل با تو مخالفت دارند. و دع اذاهم و اذیت‏های آنها را واگذار، پی‌گیری نکن، بگذار کار خودشان را بکنند، بمایکون منهم من القول السیّئ فیک و فی ذویک بگذار هرچه می‏خواهند از تو و از خاندان تو بدگویی کنند و توکّل علی اللّه بر خدا توکل کن فی اتمام امرک و اقامة حجتک در اینکه کارت را انجام بدهی و حجت خودت را اقامه کنی. چرا؟ فان المؤمن هو الظاهر بالحجّة و ان غُلِبَ فی الدنیا لان العاقبة له مؤمن در دنیا به واسطه داشتن حجّت و دلیل و برهان غالب است، اگرچه به ظاهر در دنیا مغلوب و مقهور باشد، و عاقبت خوب و نجات و رضای خدا مال او است. لان غرض المؤمنین فی کدحهم فی الدنیا انما هو الوصول الی نعیم الابد فی الجنة و ذلک حاصل لک و لِآلک و لاصحابک و شیعتهم. زیرا منظور مؤمنان در کوشش و تلاششان در دنیا رسیدن به نعمت‌های ابدی در بهشت است، و این خواسته برای تو و آل تو و اصحاب تو و شیعیان خاندان تو فراهم و آماده می‌باشد.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 291 *»

 

مجلس بيست‌ودوم

 

(شب پنجشنبه ـــ 26 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 292 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

ایام بابرکات و شریفی بر ما گذشت. امروز هم که مصادف بود با روز نزول سوره شریفه هل‌اتی که شاید بعد از افطار امشب نازل شده. این سوره مبارکه به مناسبت سه‌روز روزه‌گرفتن امیرالمؤمنین و فاطمه‌زهرا و امام‌حسن و امام‌حسین؟عهم؟ و فضه بوده، و اینکه افطار خود را در راه خدا به یتیم و مسکین و اسیر دادند، بر رسول‌خدا؟ص؟ نازل شد. و خداوند این کارشان را مکافات کرد، و این سوره‏ مبارکه را نازل فرمود، و از برکت آن دل اهل ایمان نورانی و چشمشان به فضیلت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ روشن گردید. این برگزیدگان خدا همه‏ امورشان مورد رحمت و عنایت خداوند است، و خداوند از برکات طاعات و اعمال ایشان بر همه اهل ایمان از اولین و آخرین ترحم می‏فرماید، و ایشان را مشمول فضل و کرم‏های خود قرار می‏دهد. در دنیا تمام فضل‏ها و فیض‏ها و کرم‏های خدا که شامل حال اهل ایمان می‌شود از برکات ایشان است، و در آخرت هم همین‏طور است. از این جهت در این آیات شریفه بعد از اینکه امر وراثت را خداوند ذکر می‏فرماید که ما کتاب و قرآن را به کسانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم به ارث دادیم، که این برگزیدگان ما منشأ خیرات و بروز فضل ما بوده‌اند. می‏فرماید ذلک هو الفضل الکبیر این اصطفاء، این گزینش ما و ارث‌دادن، و معرفی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 293 *»

ایشان به شماها، ــ ای بندگان ما ــ همه‏ اینها فضل بزرگ خداست. از فضل بزرگش این الطاف را شامل حال بندگانش فرموده است. اینکه ما با امیرالمؤمنین، با ائمه‏ معصومین؟عهم؟ و با فاطمه‌زهرا سلام‌اللّه‌علیها آشنا شده‌ایم، و همچنین از برکات بزرگانمان با فضائل و مقامات ایشان، و با فضائل و مقامات دوستان ایشان، و با مثالب اعدای ایشان آشنا شده‌ایم، فضل بزرگ خدا بر ما است. و این توفیقی که تسلیم امر ایشان شده‏ایم، و دل‌های ما در نزد ایشان خاضع شده، همه از فضل بزرگ خداست. از این جهت می‏فرماید ذلک هو الفضل الکبیر.

وقتی در قسمت‏های مختلف این آیات فکر می‌کنیم فضل بزرگ خدا بر ما آشکار می‏شود، و هرچه بیشتر تدبر کنیم فضل بزرگ خدا برای ما روشن‏تر می‏شود. اولاً که از برکات این بزرگواران خدا ما روسیاهان را هم از بندگان خود شمرده است، و این خیلی فضل است، خیلی کرم است. کجا ما خدا را بندگی کرده‌ایم؟ در کدام لحظه از لحظات عمرمان در بندگی خدا بوده‌ایم؟ با وجود این‌همه عصیان، با این‌همه معصیت، با این‌همه دوری، با این وصفی که خدا از ما فرموده فمنهم ظالم لنفسه، با این توصیفی که خدا از ما کرده که همیشه به خود ستمگریم، یعنی هيچ‌گاه خودمان را بر وضعی که خدا از ما خواسته قرار نداده‏ایم، از ما عبودیت خواسته، از ما خواسته که مشمول رحمتش باشیم، اما همیشه به خود ظلم کرده‏ایم و از رحمت خدا دور شده‏ایم؛ با وجود اینها که چه بگویم! وضع خودمان را خوب می‏دانیم از خودمان چه بگوییم؟! با این‌همه کدورت‏ها و با این‌همه غلظت‏ها و کثافت‏ها و دوری‏ها و معصیت‏ها، خداوند کرم کرده و ما را از بندگان خود شمرده است. این اولین کرم و فضل خداست.

می‏فرماید ما کتاب و قرآن را ارث دادیم به کسانی که ایشان را از میان بندگانمان برگزیدیم. خدا از میان ماها آل‌محمد؟عهم؟ را برگزید، و ایشان را بعد از رسول‌خدا؟ص؟ از میان ما وارث قرآن قرار داد. در آیاتی دیگر هم همین مطلب بیان شده هو الذی بعث فی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 294 *»

الامّیّین رسولاً منهم([128]) یا و ابعث فیهم رسولاً منهم؛([129]) این نوع آیات هم بیان می‏کند که خدا از میان بندگان رسول‌الله؟ص؟ را برگزید. پس خدا ما را بندگان شمرده و از بندگان خود ذکر کرده، با اینکه آنی و لحظه‏ای خدا را بندگی نکرده‏ایم. این نیست مگر از فضل و کرمش، که از برکات همین برگزیدگان خدا ما را از بندگان خود شمرده. به برکت محبت به ایشان و داشتن ولایت و مودت ایشان و دوستی دوستان ایشان و دشمنی با دشمنان ایشان خداوند ما را از بندگان خود شمرده.

فمنهم ظالمٌ لنفسه یعنی بعضی از این بندگان ما کسانی هستند که به خود ظلم می‏کنند و به خود ستمگرند، که ما و تمام کسانی که در رتبه‏ نقصان هستند، می‌باشیم. تمام مؤمنین ضعیف از اولین و آخرین، همه را خدا در این قسمت ذکر فرموده. پس این خیلی فضل است، خیلی عنایت است. بعد هم که فضل‌ها و عنایت‏های آخرت را ــ که آنها هم ان‌شاءالله به برکات این بزرگواران شامل حال ما خواهد شد ــ ذکر می‌فرماید. امیدواریم که به شفاعت و فضل و کرمشان دست ما را بگیرند، همان‏طور که در دنیا به ما عنایت کرده‏اند در آخرت هم شفاعت بفرمایند. خدا وعده‏های آخرتی و فضل‏ها و کرم‏های خود را در آخرت برای این بندگان بیان می‌فرماید، که آن فضل‌ها و کرم‌ها چیست. جنّات عدن یدخلونها داخل بهشت‏های عدن خواهند شد. یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً در آن بهشت‏ها از دستبندهای طلا و لؤلؤ زینت‌کرده می‌شوند. و لباسهم فیها حریر پوشش آنها در بهشت‏ها حریر بهشتی است.

و قالوا الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن باز از فضل و کرم ما بر ایشان این است که آن‏قدر در بهشت شادمان هستند، آن‏قدر به فضل ما مسرورند و به عنایات و کرم ما

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 295 *»

دلخوشند که حرفشان و سخنشان این است که خدا را سپاسگزاری می‏کنند از اینکه غم و اندوه را از ایشان برطرف کرده است. الحَزَن جنس محلی باللام است، افاده عموم می‏کند. ذره‏ای نگرانی، اندوه، غصه، غبطه و حسادت در بهشت نیست. یک‏چنین حالتی که خدا خبر می‏دهد چه حالتی است؟! الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن خدا «حَزَن» فرمود، «حُزن» نفرمود بلکه «حَزَن» فرمود که در گفتن هم آسان باشد. سبحان‌الله! حتی تلفظش هم آسان باشد. چون «حُزن» یک‏قدری زحمت دارد، و خود کلمه «حُزن» حُزن می‏آورد. اما «حَزَن» خیلی آسان و راحت اَدا می‏شود، و آن غم و اندوه و حزنی که از کلمه‏ «حُزن» برای انسان پیدا می‌شود و در فکر انسانی خطور می‏کند، حتی آن هم پیدا نمی‏شود. الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن چقدر آسان! اما اگر می‏فرمود «الحمدلله الذی اذهب عنا الحُزن» اولاً قدری ثقیل و سنگین می‏شد، بعد هم «حُزن» حزن‏آور است. خود کلمه «حزن» حزن‏آور است اما «حَزن» این‌طور نیست. خدا را سپاسگزاری می‏کنند بر اینکه مطلقاً و به طور کلی غم و اندوه و حزن، نگرانی، اضطراب، وحشت، دلهره، هیچ در بهشت نیست. چه حالتی است؟! الحَزَن بیانگر این مطلب است. جنس محلی‌باللام ــ آن هم به این شکل ــ افاده‏ عموم می‏کند. آنجا همه‏اش شادی و سرور است.

عرض کردم حتی در آنجا آرزو نیست که‌ ای کاش بهشت من مثل بهشت فلانی بود. حتی جای این آرزو هم نیست. ای کاش حوریه‏های من مثل حوریه‏های فلانی بود. ای کاش مثلاً ناقه‏های بهشتی من مثل ناقه‏های فلانی بود. قصرم مثل قصر فلانی بود. نه، نه، هیچ این حرف‏ها آنجا نیست. ذره‏ای غم و اندوه، حزن و ملالت و کسالت در بهشت نیست. خداوند از این امر خبر می‏دهد که اینها به فضل خداست، به کرم خداست، از برکات برگزیدگان خدا ــ آل‌محمد؟عهم؟ ــ است که نصیب دوستان و شیعیان ایشان می‏شود.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 296 *»

انّ ربّنا لغفورٌ شکورٌ مؤمنین، ما مؤمنین ناقصین، آنجا ان‌شاء‌الله خواهیم گفت: ما کجا و این نعمت‏ها کجا! آخر ما با آن‌همه بار گناه وارد قیامت شدیم، یا با آن‌همه بار گناه وارد عالم برزخ شدیم، آن بار گناهی که ما به دوش خود کشیده بودیم و حمل می‏کردیم که از کوه احد بزرگ‏تر بود، اما چه شده آنها نیست! ذره‏ای اثری از آن معاصی و از آن گناهان دیده نمی‏شود. چرا؟ انّ ربّنا لغفور چون پروردگار ما از برکات امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و ولایت آن بزرگوار همه‏ آنها را آمرزید، همه‏اش را. شکورٌ پروردگار ما شکور است، آن نمازهایی که ما می‏خواندیم، آن طاعت‏های ناقابلی که ما داشتیم که خودمان می‏دانستیم چه می‏کردیم، آنجا در بهشت یادمان می‌آید، می‏فهمیم که چه می‏کردیم. نمازهایی که با چه اهمال و با چه کسالت و با چه ناراحتی و کراهت انجام می‏شد، گویا می‌خواستیم اولِ نماز یک ‌باری بر دوشمان بار کنیم، و خوشحال می‏شدیم اگر یک‌طوری می‏شد که تخفیفی پیدا می‏شد، سفری پیش می‌آمد که نماز چهاررکعتی دورکعتی بشود، مثلاً امام جماعتی گیرمان می‌آمد که لااقل یک‌بار سبحان ربّی العظیم و بحمده بگوید، سه‌بار نگوید، تند بخواند، این‏قدر معطلمان نکند، نافله نخواند، زودتر نمازها را تمام کند، دنبال کارمان برویم.

من در . . . بودم می‏دیدم، چون ما آنجا قصد ده‌روز نکرده بودیم هردو نمازمان را با هم می‏خواندیم، بین ظهر و عصر نافله نمی‏خواندیم. دیدم رفقاء از وقتی که آقای. . . هستند زیادتر می‌آیند، به آقای. . . گفتم شما هم همین‌کار را بکنید، شما هم بین نماز ظهر وعصر نافله‏هایتان را نخوانید. نافله‏های ظهرتان را قبل از نماز ظهرتان بخوانید و نافله‏های عصرتان را هم بعد از نماز عصر بخوانید، نماز ظهر و عصر را با هم بخوانید. بعد از آن آقایان بیشتر می‏آمدند. ماها این‏طوریم، دنبال یک‌بهانه‏ای می‌گردیم. مثلاً خود ما که اصفهان می‌رویم، می‏توانیم ده‌روز بمانیم، اما قرار می‏گذاریم می‏گوییم نُه‌روز می‏مانیم. بلیت برگشتمان را برای نُه‌روز می‌گیریم. چرا؟ برای اینکه لااقل نافله‏های روز

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 297 *»

ساقط باشد، نافله نخوانیم. اگر شخص بعد از نُه‌روز چندروز دیگر هم بماند دیگر نمی‏تواند قصد کند. مثل اینکه هواپیما نیاید، یا نتواند در مشهد فرود بیاید، باز مثلاً به اصفهان برگردد، چنانکه برای ما پیش آمد.

آری، خداوند شکور است. همین طاعات ناقابل ما را سپاسگزاری می‏کند و در بهشت مکافات می‏فرماید، و به ما نعمت‏ها می‏دهد. الذی احلّنا دار المُقامة خانه دنیا خانه رفتن بود جای ماندن نبود، خانه‏های برزخ جای ماندن نیست، برزخ هم بالاخره تمام می‏شود، چه انسان در نعمت باشد چه در بلا باشد. دنیای انسان هم همین‏طور است، تمام می‏شود، چه در رفاه باشد چه در مشکلات باشد. در برزخ هم چه انسان در نعمت باشد و یا ــ نعوذباللّه ــ در نگرانی و بلا و عقاب باشد تمام‏شدنی است. اما خانه‏ آخرت ــ چه بهشتش، چه جهنمش ــ ابدی است.

حال، با توجه به همین ابدیت بهشت، وقتی مؤمنین داخل بهشت می‏شوند به آنها گفته می‏شود خلودٌ فلا موت ابداً([130]) همیشه اینجا هستید، دیگر مرگی نخواهد بود و از اینجا بیرون نمی‏روید. ببینید چقدر خوشحال می‏شوند! امام می‏فرمایند اگر در آخرت مرگ بود مؤمنین از شدت خوشحالی می‏مردند. چون می‌خواهند همیشه در این بهشت باشند. همین‏طور به اهل عذاب ــ وقتی که در جهنم‏های اصلی قرار می‌گیرند ــ گفته می‏شود، زندگی است و دیگر مرگی نیست. آنها هم این‏قدر محزون و غمگین می‏شوند که امام می‏فرمایند اگر در آخرت مرگ بود آنها هم از شدت غم می‏مردند که دیگر نباید از آن خانه‏ عذاب بیرون بیایند.([131])

حال، مؤمنین از این نعمت یاد می‏کنند که نعمت خیلی بزرگی است. الذی احلّنا دار المُقامة از آن خدایی سپاسگزاری می‏کنیم که ما را درخانه‏ای داخل کرده که

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 298 *»

آن خانه جای ماندن است، اما من فضله، همه از فضل خداست، از کرم او است. و از جمله‏ این نعمت‏ها اینکه لایمسّنا فیها نصب هیچ مشقتی، زحمتی، ناراحتی در بهشت نیست. نعمت‏هایش طوری است که هیچ انسان را ناراحت نمی‏کند. ببینید اینجا نمی‏توانید نعمتی پیدا کنید که در آن نعمت ناراحتی نباشد، یک‌نعمت نشان بدهید که در آن نعمت به حسب خودش ناراحتی نباشد، دیگر بهتر از همه چلوکباب خوردن و مرغ و پلوخوردن است، خیلی خوب است، ببینید می‏شود بی‏ناراحتی باشد؟ به قول یک‌نفر که می‏گفت: اقلاً دوبار در روز و شب کنّاسی دارد. اقلّ آن انسان باید دوبار در روز و شب نجاست‏شویی کند. این نتیجه‏ این نعمت است. نعمت بالاتر و بهتر، چقدر مشکلاتش بیشتر است، چقدر ناراحتیش بیشتر است. بهترین نعمت‏ها آن نعمتی است که از همه نعمت‏ها گرفتاریش بیشتر، مشکلاتش بیشتر، زحمتش بیشتر است، و آن زن‌گرفتن است که بهترین نعمت‏ها و بهترین لذت‏ها است. از آن‌طرف «مشکل‏ترین» و «دام بزرگ» و «کُنده بزرگ» و همین تعبیراتی که نوعاً هست. اینها را نمی‏گویم که پشیمان شوید. پشیمانی هم ندارد، به دلیل اینکه آن‌که یکی دارد بدش نمی‏آید که دوتا داشته باشد، آن‌که دوتا دارد بدش نمی‏آید که سه‏تا داشته باشد. یک‌کسی می‏گفت خدا یکی، زن هم یکی، یکی، یکی، در هرمحله‏ای یکی! با وجود این‌همه مشکلات، اما باز هم انسان طمّاع است، حریص است و می‏خواهد.

نعمت‏های دنیا همه‏اش این‏طور است، یک نعمت خالصِ صافِ بدون هیچ زحمت و ناراحتی پیدا نمی‌شود. زحمت دارد، ناراحتی دارد. آن‌وقت اعظم نعمت‏ها در دنیا نعمت ولایت است که انسان مؤمن وقتی نعمت ولایت داشته باشد در کنارش مشقت‌های زیادی را باید متحمل شود. کسی خدمت رسول‌خدا؟ص؟ عرض کرد من خدا را دوست دارم. فرمود آماده بلا باش، که هرکس خدا را دوست دارد خدا هم او را

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 299 *»

دوست دارد و برای دوستش هم دائماً تحفه می‏فرستد، و تحفه‏هایش هم همه‏اش بلا است. گفت یا رسول‌الله شما را دوست دارم. فرمود آماده‏ فقر باش. عرض کرد علی را هم دوست دارم. فرمود آماده دشمن باش.([132]) ولایت این‏طوری است. این نعمت به این بزرگی، ــ محبت اهل‌البیت؟عهم؟ ــ هرچه در دل‌ها عمیق‏تر و دقیق‏تر و لطیف‏تر می‏شود، دشمنی‏ها و گرفتاری‏ها و زحمت‏ها زیادتر می‏شود. و نوعاً هم اهل ولایت ابتلاءاتی پیدا می‏کنند. هرقدمی‌ که در امر ولایت برمی‏دارند خواه و ناخواه دنبالش گرفتاری‏ها است. آن‌وقت بعضی‌ها تعجب می‏کنند، که چطور شد؟ ما نماز که آمدیم مثلاً، یا از این هفته که قصد کردیم نماز جماعت بیاییم، کارها پیچ می‌آورد. چرخ چه می‏شود، ماشین چه می‏شود، مشتری چه می‏شود. ما تا قصد کردیم نماز جماعت بیاییم، برنامه این‏جور می‏شود. اما وقتی که تصمیم می‏گیریم نیاییم کارها روبه‏راه می‏شود. نه چرخ می‏شکند، نه ماشین خراب می‏شود، نه مشتری وا می‏زند. این همان است که گفتم، تو خدا را وامی‏گذاری، خدا هم تو را وامی‏گذارد، رو می‏آوری خدا هم به تو توجه می‏کند. تو باید آمرزیده شوی، ورزیده شوی، تو باید قوی شوی، برنامه این‏طوری است. یک‌قدم به طرف دین برمی‌دارد مشکلات زندگیش زیاد می‏شود، قرضش زیاد می‏شود، اوقات زنش تلخ می‏شود که دنبال کار و کاسبی برو، این که وضع زندگی نشد. آخر چرا این‏جور؟ نماز جماعت نرو، از کار می‏مانی مثلاً؛ و از این قبیل. اینها همه به واسطه‏ همین است که حتی نعمت‏های آخرتی و نعمت‏های ایمانی هم در دنیا بدون زحمت و مشکلات نیست. باید این مشکلات را تحمل کرد. و انسان باید بداند که معنای این امور این نیست که انسان از خدا دور شده. نه، هرچه نزدیک‏تر شود گرفتاریش بیشتر است. توقع نداشته باشد که بخواهد آدمِ خوب و مؤمنِ صالحی باشد و نعمت دنیا هم سرشار برایش بریزد. خدا این‌طور قرار نداده. اولیائش همه مبتلا بوده‌اند، دوستان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 300 *»

اولیائش همه مبتلا بوده‌اند، همه گرفتار بوده‌اند. رسول‌الله با قرض از دنیا رفتند که حتی وقتی می‏خواستند وصیت بفرمایند عباس را صدا زدند، فرمودند: عمو، شما قبول می‏کنی قرض‏های مرا ادا کنی و آنچه را که به مردم وعده داده‏ام بپردازی؟ گفت: من کجا می‏توانم؟ من عیالوارم، فقیرم، بعد هم آن سخاوتی که شما داشتید، شاید خیلی وعده‏ها داده‏اید، من چطور می‏توانم آنها را ادا کنم؟ به امیرالمؤمنین فرمودند: تو وعده‏های مرا ادا می‏کنی؟ قرض‏های مرا ادا می‏کنی؟ عرض کرد: آری یا رسول‌الله.([133])

رسول‌الله با قرض از دنیا رفتند، مقروض بودند. همین‏طور ائمه؟عهم؟ گرفتار بودند، بزرگان دین گرفتار بودند، اولیاء گرفتار بودند. هیچ‌وقت دنیا برای مؤمنین و اهل ایمان صاف نبوده. و هر وقت دنیا برای آنها صاف می‌شد، خودشان را متهم می‏کردند، می‏گفتند حتماً در دینمان یک نقصانی پیدا شده که حالا دنیا برایمان صاف شده.

یکی از برادران جندق که الآن مریض است، خدا شفایش بدهد، پیرمردی است. نصیحت خوبی کرد. یک‌روز زمستانی ما از جندق حرکت کردیم که برویم اصفهان. در زنجیرگاه به برف و یخبندان برخورد کردیم، ماشین بالا نمی‌رفت، خیلی مشکل بود، برگشتیم. یک توقفی در چوپانان داشتیم بعد به جندق برگشتیم. صبح از جندق حرکت کرده بودیم، شب برگشتیم. موقع نماز آن پیرمرد پیش من آمد و گفت هر موقع این‏طور امور برای من پیش می‏آید خوشحال می‏شوم، می‏گویم خدایا مرا از نظر دور نداشتی، مرا در نظر داشتی که این گرفتاری برایم پیش آمد. نصیحت خوبی بود. ایشان گفت ناراحت نباشید. گفتم نه، ما که ناراحت نیستیم، اما برای آقایانی که ما را با ماشین بردند و برگرداندند زحمت است. ایشان گفت نه، برای آنها هم زحمت نیست. در این مشکلات و گرفتاری‏ها که پیش می‏آید به خدا می‏گویم: خدایا، تو را سپاسگزارم که از چشمت نیفتاده‏ام، هنوز هم در نزد تو حاضرم، به من

 

* اصطفاء صفحه 301 *»

عنایت داری، به من توجه داری که این گرفتاری‏ها را برایم پیش می‏آوری. آری، مؤمنین نوعاً گرفتارند.

اما درباره بهشت می‏فرماید لایمسّنا فیها نصب وضع بهشت یک‌طوری است، آن خانه یک‌خانه‏ای است که هیچ گرفتاری در آن نیست، هیچ مشقت و زحمتی ابداً در آن نیست. حال، شما فکر کنید، ببینید دنیا همه‏اش مشقت است، خوابش مشقت است، بیداریش مشقت است، همه‏ امورش، گرسنگیش مشقت است، سیریش مشقت است، زن مشقت است، فرزند مشقت است، خود انسان، بار خودش بر خودش مشقت است، گاهی انسان از خودش خسته می‏شود. آخر چقدر بخورم؟ چقدر بخوابم؟ چقدر کار کنم؟ گاهی انسان از خودش خسته می‏شود، تا چه رسد به دیگران که خسته‏اش می‏کنند. مشقت سراسر دنیا را گرفته، اما چون انس داریم، حالیمان نمی‏شود، عادتمان شده، نمی‏فهمیم چه خبر است. دلیلش این است که چندروز که مسافرت می‏روید، ببینید چطور وضعتان عوض می‏شود؟ می‏گویید واقعاً حال آمدیم، همیشه مسافرت برویم، یک‌طوری بشود که سالی چندبار این کار انجام شود. اما خود مسافرت هم زحمت دارد. «السفر قطعةٌ من السقر» خود سفر یک قطعه‏ای از جهنم است، انسان که مسافرت می‏کند باز زحمت‏ها دارد، چون یک‏قدری وضع عوض می‏شود و از انس و عادیات درمی‏آید؛ انسان می‏فهمد که چقدر مبتلا است.

اما در بهشت، آنجا چه‌خبر است! خدایا نصیب همه‏مان بفرما! چه‌خبر است! لایمسّنا فیها نصب هیچ نگرانی و زحمت و مشقتی نیست، ابداً هیچ مشقتی ندارد. وقتی که مشقت نباشد، پشت سرش کسالت نیست، ملالت نیست، خستگی نیست، افسردگی نیست. و لایمسّنا فیها لغوب حتی افسردگی آنجا نیست. اینجا هر امر مداومی‌ باعث افسردگی و باعث خستگی است. دنیا این‏طوری است. حتی ــ عرض می‏کنم ــ در اینجا لذت هم وقتی که مداوم می‏شود خستگی‏آور است،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 302 *»

انسان خسته می‏شود. مثلاً شما یک گُلی را دوست دارید، به این گل نگاه که می‏کنید لذت می‏برید، اما اگر نگاه را ادامه بدهید خسته می‏شوید. محبوبی را دوست دارید، دست روی دستش می‏گذارید لذت می‏برید، اما اگر نگه‌داشتن را ادامه بدهید لذت تمام می‏شود، خسته می‏شوید، باید بردارید. نگه‌داشتنش برای شما کسالت‏آور می‏شود، خستگی می‏آورد. و از این نوع لذت‌ها بسیار است، تصریح نکنم. العاقل یکفیه الاشارة.

لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب این بهشت یک‏چنین جایی است که هیچ‏گونه خستگی، ملالت، کسالت و افسردگی در آن نیست. با آن نعمت‏های عجیبی که آنجا است، نعمت‏هایی که هرنعمتش انسان را به خودش مشغول می‌دارد. غیر از اینجا است. اینجا وقتی چشم نگاه می‏کند، به گوش کاری ندارد، به نعمت و کار شنیدن کاری ندارد. گوش وقتی می‏شنود به همین نعمت شنیدن مشغول است، دیگر به دیدنی‏ها کاری ندارد. دهان وقتی می‏چشد فقط به کار چشیدن مشغول است، دیگر به شنیدنی‏ها و دیدنی‏ها کاری ندارد. دست که لمس می‏کند در لامسه لذت می‏برد، مشغول لمس است، دیگر کار به دیدنی‏ها و شنیدنی‏ها و چشیدنی‏ها ندارد. وضع دنیا این‌طور است که هرعضوی و هرحاسّه‏ای به کار خودش مشغول است. اما در بهشت نه، هرعضوی و هرحاسه‏ای به همه‏ نعمت‏ها مشغول است. سبحان‌الله، چشم از دیدنی‏ها لذت می‏برد، از شنیدنی‏ها لذت می‏برد، از خوردنی‏ها لذت می‏برد، از همه‏چیز، هرچه که هست در بهشت، از همه‏اش لذت می‏برد. گوش هم از همه‏اش لذت می‏برد. لامسه هم از همه‏اش لذت می‏برد. همه وجود به همه‏ لذت‏ها و نعمت‏ها مشغول است. با وجود این لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب بهشت چه خانه‏ای است؟! این چه نعمت‏هایی است؟! آنجا چه وضعی است؟!

از این جهت است که مؤمنین در بهشت خدا را شکر می‏کنند الحمدلله … الذی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 303 *»

احلّنا دار المُقامة من فضله آنجا می‏بینند که همه‏اش از فضل خداست، همه‌اش به برکات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است که برگزیدگان خدا هستند. خدایا این نعمت ولایت را از ما مگیر. خدایا حال که دست ما را به دامن محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و بزرگان دین رسانیده‏ای، این دامن‏های قدس و طهارت را از دست‏های ما خارج مکن. خدایا این نعمت هدایت را به نعمت شفاعت متصل بفرما. خدایا این‌همه نعمت‏ها که به برکات اولیائت شامل حال ما فرموده‏ای، ــ نعمت‏های ظاهری و باطنی ــ اینها را برای همه‏ اهل ایمان، مؤمنین و مؤمنات سالم و باقی بدار و به نعمت‏های آخرتی متصل بفرما. خیر دنیا و آخرت به همه‏ اهل ایمان کرامت بفرما. رفع همّ و غمّ از همه‏ اهل ایمان بفرما. خدایا همه‏ نعمت‏ها را بر ما مبارک فرما.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 304 *»

 

مجلس بيست‌وسوم

 

(شب جمعه ـــ 27 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 305 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

تمام این نعمت‏هایی که خداوند در این آیات ذکر فرموده که در آخرت نصیب اهل ایمان می‏گردد، از برکات وجود برگزیدگان خداست، که خداوند در این آیه ایشان را معرفی می‏کند که برای وراثت کتاب و قرآن بعد از رسول‌خدا؟ص؟ برگزیده شده‏اند. و از نظر توصیف و شناخته‌شدن به وصف و صفت؛ ایشان در جمیع مراتب و در همه عوالم، بر جمیع خلق، سبقت‏گیرنده به جمیع خیرات هستند.

خدا ایشان را به این صفت توصیف فرمود تا همه‏ خلق بدانند که مقام و منزلت ایشان در نزد خدا از همه‏ خلق بالاتر است و هیچ‏کس بر ایشان سبقت نگرفته و نخواهد گرفت، و حتی کسی به ایشان ملحق هم نخواهد شد. نه تنها کسی بر ایشان سبقت نمی‏گیرد بلکه به رتبه‏ ایشان هم کسی ملحق نخواهد شد، چون کامل‏ترین افراد خلق باید خود را با ایشان موازنه کنند، و در اعمال، در سلوک، در عقاید و در اخلاق خود را با ایشان مطابق نمایند تا نجات یابند.

از این جهت خدا کاملان را به و منهم مقتصد معرفی می‌کند. بعضی از خلق ما و بندگان ما کسانی هستند که معتدلند، و اعتدالی را که به دست آورده‏اند از برکات همین کسانی است که ایشان را از میان خلقمان برگزیدیم، و سایر بندگانمان باید

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 306 *»

خودشان را با ایشان مطابق کنند تا معتدل شوند. و نشانِ اعتدالشان آن است که ایشان را میزان خود قرار داده‌اند و در ظاهر و باطن به این برگزیدگان ما اقتدا کرده‌اند، از این جهت صاحب مقام کمال شده‌اند، که خداوند در این قسمت از آیه از ایشان خبر داده و فرموده و منهم مقتصد. و اینها در درجه‏ اول انبیاء هستند. و از زمان رسول‌خدا؟ص؟ ــ که خدا خبر می‏دهد ــ تا به حال، و از حال تا ظهور امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه، و بعد تا قیامت، انبیاء همه تابع این بزرگواران بوده‏اند.

تا قبل از آمدن رسول‌خدا؟ص؟ به این عالم، انبیاء ــ به دستور خدا و به تعریف خدا ــ از محمد و آل‌محمد؟عهم؟ متابعت می‌کردند و ایشان را باطناً میزان خود قرار داده بودند، چون در این عالمْ ظاهر نبودند، از این جهت می‏گوییم در باطن متابعت می‏کردند. خداوند اوصاف محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را برای انبیاء بیان می‏کرد، و آنها آنان را به وصف می‏شناختند و باطناً به این بزرگواران اقتدا می‌کردند. در آن زمان‏ها هم انبیاء به واسطه‏ اقتدای به این بزرگواران در باطن امر، معتدل و مقتصد بودند. چون ظاهر نبودند می‏گوییم باطن. و همچنین اوصیای آن زمان‏ها، کاملین آن زمان‏ها، همه باطناً به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ اقتدا کرده بودند و ایشان را میزان خود قرار داده و با تطبیق خود ــ به ظاهر و باطن ــ با ایشان، به مقام اعتدال رسیده بودند.

اما از زمانی که رسول‌الله؟ص؟ در این عالم ظاهر شدند، از آن زمان انبیای موجود، ــ عیسی، الیاس، ادریس؟عهم؟ و به نقلی خضر؟ع؟ ــ از رسول‌الله تبعیت می‏کردند، و بعد از امیرالمؤمنین، و بعد از امام‌حسن، و بعد از امام‌حسین، تا الآن از امام‌زمان صلوات‌اللّه و سلامه‌علیه و عجل‌اللّه تعالی له‌الفرج، از این بزرگواران ظاهراً و باطناً متابعت می‌کنند. و ایشان برای انبیاء میزان هستند.

پس و منهم مقتصد در این آیه شریفه، در مرحله اول شامل حال این چهار بزرگوار است که الآن اقتداکننده‏ به امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه هستند، و ظاهراً و باطناً تبعیت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 307 *»

از این بزرگوار دارند، و به واسطه این متابعت مقتصد و معتدل شده‌اند. بعد از ایشان سایر کاملین از نقباء و نجباء هستند، که از زمان رسول‌الله؟ص؟ در ظاهر و باطن به این بزرگواران اقتدا کرده و می‌کنند و معتدل شده‏اند و می‌شوند. حال، خداوند در این آیه از ایشان و از کمال و اعتدال ایشان خبر می‌دهد، که این اعتدال به برکت این برگزیدگان خدا برای ایشان فراهم شده، و به واسطه‏ این اعتدال، به هر نعمتی که در دنیا و آخرت برسند از برکات این بزرگواران است.

از اینها گذشته بندگانی هستند که در این دنیا عمرشان به ظلم به خودشان می‏گذرد. فمنهم ظالم لنفسه کارشان این است، سلوکشان این‌طور است، هرکاری که می‏کنند، چه به ظاهر و صورت در طاعت باشند و چه در معصیت باشند به خودشان ظلم می‏کنند. پناه به خدا می‏بریم که حتی در حال طاعت ظالم به خود هستند. چون اگر خدا به همین طاعت‏ها بخواهد ایشان را مؤاخذه بفرماید، هیچ‏کدام از ایشان نجات پیدا نمی‏کنند و باید تا ابد در آتش غضب خدا بسوزند. اما با همه اینها، خداوند به فضل خود ایشان را از بندگان خود شمرده است.

وضع این دسته این‏طوری است. فمنهم ظالمٌ لنفسه. عرض کرده‏ام این وصف وصفی ثابت است، این صفت صفتی ثابت است، آن‏چنان نیست که گاهی این‏طور باشد. اگر می‏فرمود «فمنهم من یظلم نفسه»، فعل بود و گاه‏گاهی بود. اما می‏فرماید فمنهم ظالمٌ لنفسه تعبیر به جمله‏ اسمیه برای اثبات این مطلب و اعلام این مطلب است که این امر یک صفت ثابت و راسخ است. که ــ عرض می‏کنم ــ اگر انسان به این فرمایش توجه کند در واقع از خودش ناامید می‏شود، دیگر امیدوار به خودش نخواهد بود، از خودش یأس پیدا می‏کند. و از آن‌طرف به جزئیات این آیات که توجه می‏کند، به فضل خدا و به کرم خدا امیدوار می‏شود.

خوب دقت بفرمایید. از یک‌طرف می‏فرماید بعضی از بندگان ما کسانی هستند

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 308 *»

که همه‏ عمر را به ظلم به خود می‏گذرانند، به خود ستم می‏کنند. یعنی نعمت‏های ما را پامال می‏کنند، اعتناء به امور ما ندارند، فکر آتیه و عاقبت امور را ندارند، ذره‏ای برای خود دلسوزی نمی‏کنند، اینها هیچ امرشان به عدل و درستی نمی‏گذرد، همه‏ کارهایشان و امورشان نادرست است، و وقتی که نادرست باشد به خود ستمگرند. حال ببینید آیا دیگر جای امیدی به خودمان می‏ماند؟ و عرض کرده‏ام که مقصود از این ظالمین ما هستیم، کسانی که در رتبه‏ نقصان هستند. و اینها در مقابل مقتصدین ــ یعنی اهل اعتدال ــ هستند، به این معنی که ما به حالات خودمان توجه کنیم، هرحالی که داریم باید بدانیم که این خلاف حال معتدلین است، خلاف حال کاملین است. آنها اگر در تقرب به سرمی‏برند، ما در بُعد به سرمی‏بریم. آنها اگر به طاعاتشان تقرب به خدا پیدا می‏کنند، ما با طاعاتمان از خدا دور می‏شویم، معاصی که جای خود دارد. اگر آنها با توجه به خدا ترقی می‏کنند، ما با توجه به خدا و به اسم توجه به خدا تنزل می‏کنیم. همه حالات ما در برابر حالات کاملین قرار گرفته.

خداوند دو لفظ به کار برده که این دو لفظ کاملاً خلاف هم است فمنهم ظالمٌ لنفسه و منهم مقتصد یعنی معتدل. عده‏ای از بندگان ما هستند که همه‏ امورشان ظلم به خودشان است، و عده‏ای از بندگان ما هستند که به برکت متابعت از برگزیدگان ما و میزان قراردادن ایشان، همه‏ کارهایشان عدل است، درست است، همه‏ امورشان به عدل و درستی می‏گذرد، عدالت حقیقی دارند، معتدل حقیقی هستند، مقتصدند. اما دسته‏ اول نه، به خود ظالمند.

حال، ببینید چقدر انسان از خودش ناامید می‏شود! چقدر از خودش مأیوس می‏شود! به هیچ عملی از اعمالمان نمی‏توانیم مطمئن و خاطرجمع شویم که آن عمل ما را نجات بدهد. به هیچ طاعتی، به هیچ خیری، به هیچ حرکتی، به هیچ سلوکی، به هیچ، به هیچ. معاصی که بماند، معصیت که وسیله‏ نجات نیست، معصیت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 309 *»

باعث هلاکت است، به وسیله معصیت مستحق عذابیم.

خلاصه، با توجه به این فرمایش باید یأس و ناامیدی از خودمان و اعمالمان برایمان فراهم شود. آنگاه با یک‏چنین شرایط و ‏چنین وضعی، از برکات همین برگزیدگانِ خدا، از اول آیه، خداوند لطفش، کرمش، فضلش و عنایتش را شامل حال ما می‌کند. اما همه از برکات برگزیدگانش است. از جمله می‏فرماید من عبادنا، می‌فرماید فمنهم، ماها را از بندگانش می‏شمرد، با همین وضعِ روسیاهی، با همین وضعی که داریم می‏فرماید بعضی از بندگان ما. ما را بنده می‏خواند، خیلی شرافت است. خیلی شرافت است. خدای ما ما را با این فرارکردن ما از درگاه قربش، با این دوری ما، با این روسیاهی ما، با همه‏ این بدی‏های ما، ما را بندگان خود خوانده. فمنهم، بعضی از این بندگان ما این‏طوری هستند. این کرامت از کجا است؟ این شرافت از کجا است؟ کیف لااستعزّ و الیک نسبتَنی امام‌حسین؟ع؟ در دعای عرفه می‏گویند: خدایا چگونه خود را عزیز ندانم و به عزّت خود فخر نکنم، افتخار و مباهات نکنم؟ و حال آنکه تو مرا به خودت نسبت داده‏ای. حال، اینجا به ماها با یک‏چنین بدبختی‏ها و بیچارگی‏ها می‏فرماید بندگان ما، بعضی از این بندگان ما. ما را به خودش نسبت داده، بنده خودش خوانده. با اینکه ــ دیشب عرض کردم ــ می‏بینیم در تمام مدت عمرمان لحظه‏ای خدا را بندگی نکرده‏ایم. اما خداوند از فضلش، از کرمش، از برکات اولیاء و برگزیدگانش ما را بندگان خود می‏شمرد. فمنهم ظالمٌ لنفسه بعضی از این بندگان ما این‏طورند. به خودش نسبتمان می‏دهد. می‏دانیم عبد هویٰ بوده‌ایم، ما بندگی هویٰ کرده‌ایم، ما هیچ‏گاه بندگی خدا نکرده‌ایم، ما اطاعت شیطان کرده‌ایم، هیچ‏گاه خدا را اطاعت نکرده‌ایم؛ با وجود این از برکات بزرگان و عزیزانش ما را بندگان خودش می‏خواند. و این نیست مگر از برکت تسلیم در برابر فضائل این برگزیدگان. همین‏قدر که به این برگزیدگان خدا محبت داریم، همین‏قدر که در برابر فضیلت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 310 *»

ایشان تسلیم شده‌ایم، و به آقابودن ایشان اقرار داریم، ما را ــ  به واسطه همین محبت و تسلیم و اقرار ــ بنده‏ خودش خوانده. و اصل بندگی هم همین است. حبّ علیّ حسنة لاتضرّ معها سیّئة محبت امیرالمؤمنین؟ع؟ یک حسنه‏ای است که اگر این حسنه در دل‏ها باشد اصل می‏شود، ریشه می‏شود، آنگاه لاتضرّ معها سیّئة با یک‏چنین اصلی، با یک‏چنین ریشه‏ای، سیئات و گناهان هیچ ضرری به دوست علی نمی‌زند. چون آن سیئات همه فرع می‏شود. از این‌رو اقرار داریم به اینکه خدایا ما لحظه‏ای تو را بندگی نکرده‏ایم، اما به فضل و کرمت که ما را به معرفت و محبت برگزیدگانت و تسلیم‌بودن در برابر فضائل ایشان و تصدیق‌نمودن امر ایشان و دوستی دوستان ایشان و دشمنی دشمنان ایشان موفق فرموده‌ای، امیدواریم. به این نعمتی که به ما کرامت کرده‏ای، امیدواریم. و به همین هم می‏دانیم ما را بنده‏ خود خوانده‏ای، و ما به این نسبت افتخار داریم. الحمدلله ربّ العالمین، الحمدلله الذی هدانا لهذا و ماکنّا لنهتدی لولا ان هدانا اللّه. خدا هدایتمان کرده، و این هم از برکات برگزیدگانش بود که هدایت نصیبمان شد، معرفت نصیبمان شد، محبت و مودت به خاندان رسالت نصیبمان گردید.

ادامه‏ حدیثی را که مربوط به سدّ ابواب بود می‌خواندیم. از جمله اموری که حضرت‌رضا؟ع؟ در این حدیث شریف در توضیح و تفسیر اصطفاء در مجلس مأمون ملعون ذکر فرمودند، این بود که فرمودند از فضائلی که خدا برای عترت طاهره ــ که برگزیدگان خدا هستند ــ قرار داده، این بود که دستور داده شد درهایی که به مسجد رسول‌خدا باز می‏شد از خانه‏های مهاجرین و انصار ــ حتی در خانه عباس عموی پیغمبر؟ص؟ ــ همه بسته شود، و فقط در خانه‏ امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه مثل در خانه‏ رسول‌الله؟ص؟ باز باشد.

بعد که این دستور صادر شد و رسول‌خدا؟ص؟ اعلام فرمودند و همه‏ درها بسته شد، و فقط در خانه‏ امیرالمؤمنین بسته نشد، مؤمنین خیلی خوشحال شدند. در میان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 311 *»

مؤمنین کسانی بودند که در خانه‏شان به مسجد باز می‏شد و دستور داده شد ببندند و بستند، اما ذره‏ای در دل از این امر ناراحت نبودند، بلکه شادمان بودند که خدا فضیلت خاندان رسالت را اظهار کرد. خدا نشان داد که علی و امام‌حسن و امام‌حسین و فاطمه‌زهرا مثل خود رسول‌الله هستند. از این جهت مؤمنین خیلی مسرور شدند، خیلی خوشحال شدند، اما منافقین خیلی ناراحت شدند، به غیظ و خشم درآمدند و دور هم نشستند و شروع کردند به بدگویی‌کردن و طعن‌زدن بر رسول‌الله؟ص؟، که چرا رسول‌الله این‏طور پسرعمویش را بر همه ــ حتی بر عموی پیرمردش ــ تفضیل و برتری می‌دهد؟ چرا این کار را می‏کند؟ زید بن ارقم شنید، گفت می‏روم به رسول‌خدا خبر می‏دهم. گفتند اگر بروی خبر بدهی ما می‏آییم قسم می‏خوریم که تو دروغ می‏گویی، و از آن‌طرف شاهد اقامه می‏کنیم که تو یا دزدی کرده‏ای که دستت را قطع کنند، یا اینکه زنا کرده‏ای که رجمت کنند، سنگسارت کنند و تو را بکشند، یا اینکه مثلاً شرب خمر کرده‏ای که حد بر تو جاری کنند و تازیانه‏ات بزنند، در هر صورت یک بلائی بر سرت می‏آوریم. زیدبن‌ارقم با اینکه از این تهدیدی که این دسته از منافقین به او کردند ترسید، اما باز هم به خودش دل و جرأت داد، خدمت رسول‌الله؟ص؟ آمد و جریان را به ایشان عرض کرد، حضرت هم به او اطمینان دادند که مطمئن باش به تو آسیبی نخواهند رسانید.

آیاتی درباره‏ این امر نازل شد که و لاتطع الکافرین و المنافقین از آنهایی که منکر رسالت تو هستند و منکر امامت و وصایت امیرالمؤمنین؟ع؟ هستند، از آنها اطاعت نکن. از آنانی که موالات تو و موالات اولیای تو را ندارند و معادات و دشمنی با دشمنان تو ندارند، از آنها اطاعت مکن. و همچنین از منافقینی که به ظاهر اظهار اطاعت از تو می‏کنند ولی در باطن مخالف با تو هستند، از آنها هم اطاعت مکن. و دع اذاهم اذیت‏ها و سخنان ناشایستی که درباره‏ تو و وصی تو امیرالمؤمنین؟ع؟ می‏گویند این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 312 *»

اذیت‏ها و آزارهای زبانی را هم واگذار، یعنی متعرضشان نشو، بگذار هرچه می‏خواهند فعلاً بگویند. تو توکل بر خدا کن و توکّل علی اللّه([134]) توکل بر خدا کن، و به اطمینان خدا کار خودت را ادامه بده، امر خودت را تمام کن و حجتت را اقامه کن، که خدا این قرار را گذارده فان المؤمن هو الظاهر بالحجة و ان غُلِبَ فی الدنیا لان العاقبة له این سنت خداست، خدا مؤمن را در این دنیا این‏طور قرار داده که تا قبل از ظهور امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه با دلیل و برهان غالب باشد، مؤمن همیشه به حجت و برهان بر همه اهل باطل غالب است، اگرچه به ظاهر و از نظر قدرت ممکن است مغلوب باشد، ولی عاقبت برای مؤمن است، عاقبت پسندیده برای مؤمن است؛ یعنی چه در دنیا و چه در آخرت در رحمت خداست.

لان غرض المؤمنین فی کدحهم فی الدنیا انما هو الوصول الی نعیم الابد فی الجنة و ذلک حاصل لک و لِآلک و لاصحابک و شیعتهم. غرض مؤمن از زحمت‏هایی که در دنیا می‏کشد و متحمل مشقت‏هایی که می‏شود این است که به نعمت‏های ابدی در بهشت برسد، و این مطلب برای تو ــ یا رسول‌الله ــ حاصل است. یعنی تو به این نعمت‏ها رسیده‏ای و برای تو موجود است، برای آل تو و اهل‌بیت تو موجود است، برای اصحاب تو ــ یعنی آنانی که وفادار به امر ایمان و ولایت بودند ــ و برای شیعیانِ اهل‌بیت تو این نعمت‏ها در بهشت موجود است. و در همین آیات هم می‏بینیم که خداوند از این نعمت‏ها یاد کرده که اینها داخل بهشت‏های عدن می‏شوند، در آن بهشت‏ها به زینت‏ها زینت می‏شوند، و در دارالمُقامه، خانه ابدی و همیشگی قرار می‏گیرند. در آن خانه زحمت و مشقت ندارند، کسالت در آن خانه نیست، خستگی نیست. اینها را خداوند ذکر فرموده، و همه اینها برای رسول‌الله، برای ائمه‌هدیٰ، برای انبیاء و برای کاملین هست، برای مؤمنین ناقصین هم به شرط داشتن ولایت و محبت و مودت

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 313 *»

آل‌محمد؟عهم؟ و محبت اولیای ایشان و براءت و بیزاری از دشمنان ایشان هست، همه‏ اینها برای آنها هست، اینها قطعاً و یقیناً به نعمت‏های آخرتی می‌رسند. این وعده‏ الهی است که در این آیات می‏خوانیم.

بعد، امام می‌فرماید: ثم ان رسول‌الله؟ص؟ لم‏یلتفت الی ما بلغه عنهم و امر زیداً فقال له ان اردت ان لایصیبک شرّهم و لاینالک مکرهم فقل اذا اصبحت اعوذ بالله من الشیطان الرجیم فان اللّه یعیذک من شرّهم فانهم شیاطین یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غروراً. بعد از نازل‌شدن این آیات، رسول‌الله؟ص؟ طبق دستور این آیه شریفه که هیچ متعرضشان مشو، به آن توطئه‏ها و حرف‏هایی که آن دسته از منافقین با عبداللّه‌بن‌ابیّ ــ که یکی از رؤسای منافقین و از اشرار مدینه بود خدا لعنتش کند ــ نشستند و گفتند، توجهی نفرمودند. اما به زیدبن‌ارقم که این خبر را آورده بود فرمودند اگر تو می‏خواهی که شرّ آنها به تو نرسد و از مکرشان آسوده باشی هرگاه صبح کردی ابتدای صبح بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

این حدیث سدّ ابواب یعنی بسته‌شدن درها را از امام‌عسکری؟ع؟ می‌شنویم. به مناسبت اینکه چرا انسان اول نماز یا اول شروع به خواندن قرآن اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم می‏گوید، حضرت به مناسبت استعاذه و پناه‌بردن به خدا از شرّ شیطان، حادثه‏ سدّ ابواب را ذکر کردند، و فرمودند که اگر می‏خواهید فضیلتی از فضائل ما را بشنوید، برایتان بگویم. آن کسانی که حضور امام بودند گفتند بفرمایید. حال، حضرت فضیلت خودشان را ذکر می‏کنند. می‏فرمایند وقتی صبح کردی بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم آنگاه از شرّ اینها چیزی به تو نخواهد رسید، خدا از شر اینها پناهت می‏دهد. چون اینها شیاطینی هستند که بعضی از ایشان به بعضی دیگر سخنان فریبنده را وحی و الهام می‏کنند.

و اذا اردت ان‏یُؤمنَکَ بعد ذلک من الغرق و الحرق و السرق فقل اذا اصبحت اگر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 314 *»

خواستی بعد از این، نه تنها از شرّ شیاطین و این منافقین محفوظ باشی، بلکه اگر خواستی از غرق‌شدن و سوختن و سرقت و دزدی‏های دزدها محفوظ باشی، خدا امانت بدهد، وقتی که صبح می‏کنی این دعا را بخوان بسم اللّه ما شاء اللّه لایصرف السوء الّا اللّه بسم اللّه ما شاء اللّه لایسوق الخیر الّا اللّه بسم اللّه ما شاء اللّه ما یکون من نعمة فمن اللّه بسم اللّه ما شاء اللّه لاحول و لاقوة الّا بالله العلی العظیم بسم اللّه ما شاء اللّه و صلی اللّه علی محمد و آله الطیبین این دعا را بخوان، از آنهایی که ذکر شد محفوظ می‏مانی. فان من قالها ثلاثاً اذا اصبح اَمِنَ مِن الحَرَقِ و الغَرَق و السَّرَق حتی یُمسی هرکس صبح که می‏شود این دعا را سه‌بار بخواند، از سوختن و غرق‌شدن و دزدی‏ها تا شب محفوظ می‏ماند. و من قالها ثلاثاً اذا امسی امن من الحرق و الغرق و السرق حتی یصبح و هرکس شب که می شود این دعا را سه‌بار بخواند، از این امور محفوظ می‏ماند، تا صبح شود.

بعد این جمله را فرمودند: و ان الخضرَ و الیاسَ؟عهما؟ یلتقیان فی کل موسم فاذا تفرّقا تفرّقا عن هذه الکلمات خضر و الیاس؟عهما؟ در هر موسم حجی با هم برخورد و ملاقات می‏کنند. در کجا؟ در خود مکه یا منیٰ یا عرفات یا مشعر. درهرصورت، در موسم حج، در آن مکان‏های شریف خضر و الیاس؟عهما؟ با هم ملاقات می‏کنند. اشکالی هم ندارد؛ به جهت اینکه می‏شود که الیاس از آسمان نزول کند و ایام حج ظاهر شود، یا اینکه ظاهر هم نشود در همان مقام هورقلیایی با خضر ملاقات کنند، در زمین ملاقات کنند. ممکن است. به جهت اینکه الیاس مثل عیسی و مثل ادریس جمادیت را رها کرده. آنها در آسمان هستند، یعنی بدن دارند، اما قسمت جمادیش را رها کرده‏اند، نباتیت و حیوانیت را دارند. اما خضر؟ع؟ هم جمادیتش را دارد و هم نباتیتش و حیوانیتش را دارد. هم ممکن است غائب بشود و با همین سه‌جزء دیده نشود، هم می‏شود ظاهر شود و با همین سه‌جزء دیده شود. اما آن سه‏تای دیگر، ــ عیسی

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 315 *»

و الیاس و ادریس ــ جزء جمادی ندارند، جزء نباتی و جزء حیوانی را دارند، اما باز هم مناسب آسمان‏ها و عالم هورقلیا، نه این نباتیت و عنصریت عرضی دنیوی اینجا. درهرصورت بدن دارند، نمرده‏اند، روحشان هم به بدنشان تعلق دارد، اما بدنشان دو جزئی است. در زمان ظهور امام؟ع؟ جزء جمادی را هم به خودشان می‏گیرند، آن‌وقت بدنشان یک بدن سه‌جزئی می‌شود، مثل بدن‏های سه‌جزئی که الآن ما داریم، یا خضر؟ع؟ دارد، یا امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه دارند. آری، بدن سه‌جزء است: جمادیت و نباتیت و حیوانیت.

حال، الیاس با وجود اینکه در آسمان است و جرم بدنش مطابق جرم آسمانی ــ یعنی اجرام فلکی ــ است. اجرام فلکی به تعبیر مکتبی دو جزء دارند: جزء نباتی و جزء حیوانی. اما جرمیتشان همان نباتیت است. الآن در ما نباتیت هست، و این نباتیتی که الآن در ما هست این بدون این جمادیت اینجا بند نمی‏شود، اما در آسمان می‏شود. در اینجا حتماً این جمادیت را می‏خواهد، این قشر و این پوست را می‏خواهد، اما در آسمان‏ها احتیاج به این قشر نیست، آنجا جایی است که احتیاجی به این قشر نیست. یک‌وضع دیگری است. آسمان هم که گفته می‏شود نه اینکه سرمان را بالا کنیم و این آسمان را ببینیم. آسمان‏ها همان مراتبی است که برای جسم است. آسمان‏هایی که گفته‏اند هفت آسمان است، نه این است که انسان به بالا نگاه کند، کُره‏ها را نگاه کند و این ستاره‏ها را ببیند و فکر کند که مراد از آسمان همین است. آسمان به اصطلاح قرآن، به اصطلاح سنت، به اصطلاح ائمه، که هفت آسمان و هفت زمین داریم، که مراد مراتب غلظت و لطافت جسم است.

بگذریم، می‏فرماید خضر و الیاس فی کلّ موسم، در موقع هرحجّی، در همان مراکز شریف، با یکدیگر ملاقات می‏کنند. وقتی ملاقات می‏کنند مدتی با هم هستند، وقتی که می‏خواهند از هم جدا شوند خداحافظی‏شان این‌طور است فاذا تفرّقا تفرّقا

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 316 *»

عن هذه الکلمات با گفتن این کلمات و این دعا از یکدیگر جدا می‏شوند. و انّ ذلک شعار شیعتی امیرالمؤمنین فرمودند که این کلمات و این دعا شعار شیعیان من است. و به یمتاز اعدائی من اولیائی یوم خروج قائمهم؟ع؟ در روز خروج و ظهور امام؟ع؟ دوستان امیرالمؤمنین از دشمنان امیرالمؤمنین به همین دعا جدا و ممتاز می‌شوند. به اینکه دوستان این دعا را می‏خوانند و دشمنان این دعا را نمی‏دانند. یاد هم بگیرند آنجا از آنها گرفته می‏شود، نمی‏توانند بخوانند. شیعیان هستند که به این دعا ممتاز می‏شوند، و در روز خروج و ظهور امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه از دشمنان امیرالمؤمنین جدا می‌گردند.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 317 *»

 

مجلس بيست‌وچهارم

 

(شب شنبه ـــ 28 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 318 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

در این آیه شریفه برگزیدگان خدا به خلق معرفی می‏شوند که بعد از رسول‌الله؟ص؟ وارث کتاب و حامل همه مراتب قرآنند. و از این جهت برای امت با رسول‌الله؟ص؟ فرقی ندارند، همان مقام و منزلتی را که رسول‌الله نسبت به قرآن، و قرآن نسبت به آن بزرگوار داشت، وارثین کتاب و قرآن ــ که برگزیدگان خدا هستند ــ همان نسبت را با قرآن دارند، و قرآن هم همان نسبت را با ایشان دارد. و الحمد‌لله رب‌العالمین این امر از امتیازات شیعه است. شیعیان، به برکات ائمه‌هدیٰ، ائمه‏هدی یعنی آل‌محمد؟عهم؟ را ــ که برگزیدگان خدا هستند ــ در علم و طاعت مثل رسول‌الله می‏دانند، و همان مقام و منزلتی را که برای رسول‌الله نسبت به قرآن و برای قرآن نسبت به رسول‌الله قائلند، برای ایشان هم قائلند. ظاهر قرآن از رسول‌الله گرفته می‏شد باطن قرآن از رسول‌الله گرفته می‏شد، و قرآن همان مرتبه‏ای بود از رسول‌الله که برای مردم در کلمات و الفاظ و یا در تدوین ظاهر می‏شد. خداوند با این گزینش بار دیگر بر این امت این فضل را جاری ساخت.

فضل اول ارسال رسول بود، که آن رسول خاتم‌الانبیاء بوده و همه‏ نبوت‏ها و انبیای پیشین، فرع نبوت او و شعاع انوار او بودند. به ارسال چنین رسولی فضل خدا شامل حال این امت شد و همچنین به نازل‌فرمودن قرآن همان فضل شامل حالشان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 319 *»

شد. و فضل کبیر ــ بزرگ‏تر و بالاتر از همه‏ فضل‏ها ــ که خدا به بندگانش نصیب فرموده همین فضل‏ها است، رسولی برای ایشان و در میان ایشان برانگیخت که سایر انبیاء همه افتخار نوکری او و اهل‌بیت او را داشتند، تمام آنها به تبعیت از این بزرگوار و اهل‌بیت این بزرگوار به مدارج کمال رسیده‏اند و می‏رسند، همه‏ آنها از این بزرگواران بهره‏مندند و اقتباس می‏کنند. خدا یک‏چنین رسولی را و یک‏چنین اهل‌بیت رسولی را در میان خلق و در میان این امت فرستاد، که این هم از فضل و عنایت و کرم او است.

بعد از فرستادن رسولی با این مقام و منزلت، و نازل‌فرمودن قرآن بر او، آن‌وقت می‏فرماید ثم اورثنا الکتاب بعد از آن فضل‏ها، و تتمیم همان فضل‌ها اینکه ما قرآن و کتاب را به کسانی که برگزیدیم ایشان را از میان بندگانمان به ارث دادیم. بعد بندگان را تقسیم می‏فرماید، و برگزیدگانش را هم به صفتی ممتاز می‏کند که همه‏ بندگان اگر باـ‌انصاف باشند به این امتیاز تسلیم می‏شوند، و آن صفت این است که می‏فرماید و منهم سابق بالخیرات باذن‌اللّه این برگزیدگان ما در جمیع خیرات بر جمیع خلق سبقت‏گیرنده هستند. و عرض شد این جمله‏ها همه جمله‏های اسمیه است، یعنی گزارش از یک صفت ثابت و دائم و همیشگی است. این برگزیدگان، به این صفت ثابت و دائم و همیشگی ممتازند که بر جمیع خلق در جمیع خیرات سبقت‏گیرنده هستند، هیچ‏کس بر ایشان در هیچ خیری از خیرات و در هیچ عالمی‌ از عالم‌ها سبقت نخواهد گرفت، و هیچ‏کس به مقام ایشان ملحق نمی‏شود که مثل ایشان باشد و بر سایر خلق سبقت گرفته باشد. سبقت‏گیرندگان و پیشی‏گیرندگان در جمیع خیرات بر همه‏ خلق، فقط ایشانند. از این جهت برای امر وراثت شایسته شدند، و اینکه در میان امت ــ در علم و طاعت و نیازمندی‏های خلق به ایشان در جمیع امور قرآن، ظاهر و باطن و همه مراتب قرآن ــ مثل رسول‌الله؟ص؟ باشند. و اینکه تمام عوالم امکانی و خلقی به این بزرگواران اقتدا کنند و ایشان را مثل رسول‌الله مرجع و ملجأ خود

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 320 *»

در جمیع امور بدانند و ایشان را پناه خود قرار بدهند و به این وسیله نجات بیابند.

بعد تصریح می‏فرماید ذلک هو الفضل الکبیر. این فضل بزرگ خداست. و این فضل برای مؤمنین و برای اهل نجات بوده، برای خیر و برکت ایشان بوده، تا در دنیا از فتنه‏های ضلالت‏ها محفوظ بمانند، از گمراهی‏ها، از کفرها، از عصیان‏ها و از طغیان‏ها محفوظ بمانند. به واسطه‏ محبت به این برگزیدگان خدا و مودّت به ایشان اهل ایمان شوند، اهل تقوا گردند، زندگانی دنیا بر ایشان به خیر بگذرد، و در آخرت هم از برکات شفاعتشان بهره‏مند باشند.

آنگاه خداوند از برکات آخرتی یاد می‏فرماید، که در آخرت برکات این برگزیدگانِ ما برای اهل نجات از بندگانمان این است که داخل جنت‏های عدن خواهند شد، از زینت‏های آن بهشت‏ها زینت می‏شوند، پوشش‏های آنها از لباس‏های حریر بهشتی خواهد بود؛ از این جهت خدا را در آنجا شکر و سپاسگزاری می‏کنند بر اینکه خداوند از ایشان غم و اندوه بزرگ را برطرف کرده، گناهانشان را آمرزیده، طاعاتشان را مکافات فرموده و سپاسگزاری کرده، و از فضل و کرم خودش در خانه‏ همیشگی آنان را جای داده، که در آن خانه‏ها مشقتی و زحمتی نیست و در آن خانه‏ها خستگی و کسالت و ملالت ندارند. همه‏ اینها از فضل و کرم و برکت این برگزیدگان خدا به ایشان بوده است.

در گزارش از بندگانی که خداوند در این آیه شریفه ذکر می‏فرماید که از میان آنان این برگزیدگان خود را برگزیده، سخن از دسته‏ای به میان آمده که شامل حال ما و تمام ناقصین از اهل ایمان و مؤمنین ضعیف است. همه‏ آنها را خداوند در این قسمت از آیه ذکر فرموده که فمنهم ظالم لنفسه. آنها کسانی هستند که صفت همیشگی ایشان این است که دائماً به خود ظلم می‏کنند، نسبت به خود ستمگرند. پناه به خدا می‏بریم. عرض کردم، این جمله جمله‏ عجیبی است، هرلحظه‏ای از عمرمان که بر ما می‏گذرد این وصف، شامل حال ما است. این وصف، جمله اسمیه است، دوام و ثبات دارد،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 321 *»

همیشگی است. اگر به شکل جمله فعلیه بود می‏شد بگوییم گاهی هست، گاهی نیست. چون افعال، اضدادند. گاهی انسان در خواب است، گاهی در بیداری است، گاهی در رفتن است، گاهی در نشستن است، افعال، مختلف می‏شود. اگر به شکل جمله‏ فعلیه می‏فرمود، مثلاً «فمنهم من یظلم نفسه» می‌فرمود، معلوم بود که گاهی هم انسان نسبت به خودش و درباره خودش به عدل رفتار می‏کند، به خودش ظلم نمی‏کند، گاهی ظلم می‏کند، این‏طور فهمیده می‏شد. اما عبارت را این‏طور فرموده. و خدا ما را از خودمان بهتر می‏شناخته و می‏شناسد. او ما را وصف می‏کند. الایعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر([135]) آیا آن خدایی که خلق کرده، خلق خود را نمی‏شناسد؟ نمی‏داند اینها چکاره هستند؟ چرا، می‏داند، آگاه است، به تمام ریزه‏کاری‏های وجودشان آگاه است، به تمام خیالاتی که در دل‏هایشان می‏گذرد آگاه است، به تمام خاطراتی که در مغزشان می‏گذرد آگاه است. از این جهت به خدا گفته‏اند لطیف است، که بر چیزهای ریزِ کوچک، عالم و آگاه است. چیزهای خیلی کوچک و ریز را خدا می‏داند. همه‏ خلقت‏هایی که ریز و کوچک و ظریفند خدا از آنها آگاه است.

امام‌رضا؟ع؟ برای توضیح کلمه‏ لطیف ــ که چرا به خدا لطیف می‏گوییم ــ همین فرمایش را می‏فرمایند. لعلمه بالشیء اللطیف([136]) چون خداوند به خلق‏های کوچکِ ظریفِ ریزه عالم است. بعد امام؟ع؟ توضیح می‏فرمایند که خدا خلق‏هایی دارد که خیلی ریزند، این‏قدر ریزند که نمی‏شود ماده و نر آنها، و یا نوزاد و پدر و مادر آنها را از هم تشخیص داد. به طوری که بعضی‏ها گفته‏اند مراد حضرت، همین میکروب‌ها ــ که توسط پاستور کشف شد ــ بوده، که مثلاً در کجاها زندگی می‏کنند.

خلق لطیف یعنی مخلوق ریز و ظریف، هرچه هست و هر کجا هست. از جمله

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 322 *»

خاطره‏ها و افکار است، آنچه که در مغزها می‏گذرد، در دل‏ها می‏گذرد، همه‏ اینها خلق خدا هستند و خدا از همه‏ اینها باخبر است. پس خدایی که ما را خلق کرده و از همه امور ما باخبر بوده، ظاهر و باطن ما را می‏دانسته او درباره ما این‏طور تعبیر می‏آورد، می‏فرماید فمنهم ظالم لنفسه بعضی از بندگان ما کارشان این است، اصلاً برنامه و صفتشان این است که به خود ستم می‏کنند، به خود ستمگرند، یعنی این کارشان همیشگی است. یک حالتی باشد که گاهی باشد و گاهی نباشد، نه، این‏طور نیست، رسوخ دارد، ثبوت و دوام دارد. فمنهم ظالم لنفسه، نسبت به خود ظالمند.

معاصیمان را که می‏دانیم ظلم به خودمان است، آن‌که معلوم است. چقدر معصیت‏هایی داریم که ظلم به بندگان خداست! حق مردم را می‏خوریم، به مال مردم تجاوز می‏کنیم، حقوق را کمتر رعایت می‏کنیم، غیبت می‏کنیم، دروغ می‏گوییم، تهمت می‏زنیم، و از این قبیل کارها، که همه اینها ضایع‌کردن حق دیگران و ظلم به دیگران است. قرض‌الحسنه می‏گیریم نمی‏دهیم، ظلم به دیگران است. خیلی‏ها گرفتارند. بعضی‌ها قرض‌الحسنه گرفته‏اند و نمی‏پردازند، با اینکه اگر بخواهند بپردازند می‏توانند. اصلاً چرا گرفته‌اند و چرا می‏گیرند؟ به فرموده آقای‌مرحوم­ نوعاً برای فضول معاش قرض می‏شود، برای اصول معاش نیست. اصول معاش یعنی آن امور واجب و لازم و ضروری زندگی که برای همه میسر است. آنچه که انسان را به قرض‏‌کردن، به ناراحتی‏ها، اوقات‌تلخی‏های داخل خانه، خارج خانه، با دوست، با مشتری و امثال اینها مبتلا می‌کند؛ تمام اینها برای فضول معاش ــ امور اضافی و امور زائد ــ است. برای این امور زائد قرض می‏کنند، بعداً نمی‏توانند بپردازند، خجالت‏زده می‏شوند و چه مشکلاتی برای خودشان و برای دیگران فراهم می‏کنند. و این‏ کار خیلی بد است، خیلی بد است. باید قدری رعایت کرد، مخصوصاً در این زمان که اقتضا می‏کند که بیشتر از این رعایت کنیم، بیشتر از گذشته باید رعایت کرد. این گرانی‏ها

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 323 *»

شوخی نیست! و انسان بخواهد با این گرانی باز هم به فضول زندگی بپردازد، نمی‏تواند گلیمش را از آب بکشد، خیلی زندگی سخت می‏شود، باید یک‏قدری دقیق بود، یک‏قدری ملاحظه‏کار بود. مخصوصاً به زن‌ها سفارش می‏کنم که فکر نکنند که وضع مثل زمان‏های قبل است و شوهرها می‏توانند برای آنها از نظر لباس، از نظر وضع زندگی، اثاثیه‏ زندگی، تجملات زندگی مثل همیشه باشند. این‏طور نیست. یک‏قدری به فکر باشند، ملاحظه کنند، شوهرها را به بعضی از مخارج وادار نکنند، مخارج بیهوده برای شوهرها درست نکنند. برای لباس، برای زینت، برای جهیزیه دخترها، برای مهریه پسرها، هم‏چشمی‌ نکنند. امور را به اندازه کفاف، به مقداری که برایشان میسر است و کافی است و اصل زندگی به آن‌طور می‏گذرد، بگذرانند. شوهر‌ها را به قرض‌کردن و مبتلاشدن به قرض وادار نکنند. قرض‌کردن مشکل است، پرداختش مشکل است، شوهر در میان دوستان، در میان فامیل و قبیله آبرو دارد، در اثر قرض‌کردن زندگی برایش مشکل می‏شود، آبرویش از بین می‏رود. برای یک امر جزئی، برای یک تشریفات جزئی، یک تجملات بیجا، شوهر وزین و محترم در میان دوستان یا فامیل آبرویش می‏ریزد. چرا به فکر نیستند؟

زن‏ها به فکر باشند، در لباس‏ هم‏چشمی‌ نکنند، در زینت‏ها هم‏چشمی‌ نکنند، در تجملات زندگی هم‏چشمی ‌نکنند. وضع وضع دیگری شده. با این گرانی‏ها و مشکلات و کمی کسب و کار و درآمد و زیادی مخارج و کمی‌برکت، زمان زمان مشکلی شده. از همه بدتر کمی‌برکت است. اینها را باید ملاحظه کنند. اگر برکت در کارها بود، اگر برکت در معاش بود، اگر برکت در رزق و روزی‏ها بود، وضع بهتر از اینها بود. ولی ببینید الآن چقدر مبتلا هستید؟ این جمعیت، جمعیتِ اهل ایمان است، جمعیتِ اهل تقوا است، جمعیتِ اهل فضیلت است؛ اما همین‏ها به جهت مشکلاتِ کار و زحمت بازار، می‏بینید که نوعاً به نماز جماعت‏ نمی‌توانند حاضر

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 324 *»

شوند، به مجالس نمی‏توانند حاضر شوند. زحمت می‏کشند، تلاش می‏کنند، خسته می‌شوند. حتی چه‏بسا به تلاوت قرآن نرسند. برای نافله‏ شب موفق نمی‏شوند، بماند! به تلاوت قرآن نمی‏رسند که پنجاه آیه از قرآن را تلاوت کنند. این مشکلات برای چیست؟ برای همین گرفتاری‏ها است. و حال آنکه این جمعیت باید نماز جماعت اقامه بکنند، این جمعیت است که باید نافله‏گزار باشند، این جمعیت است که باید تالی قرآن باشند، تمام امور خیر باید به دست این جمعیت انجام بشود. ولی می‌بینید که مشکلات دارند، نوعاً گرفتار کسب و کارند.

یکی از برادرها همین را می‏گفت. می‏گفت چه کنیم؟ ما گرفتار کسبیم، اما دلمان حسینیه است، نمی‏توانیم بیاییم. زمانی شده که تا دست نجنبد دهن نمی‏جنبد. حق دارد، راست می‏گوید، عیالوار است، باید کار کند. تا دست نجنبد دهان نمی‏جنبد. همین‏طور هم شده، ولی اگر یک‏قدری ملاحظه بشود، در امور دقت شود، شاید بشود که دست کم بجنبد اما دهان زیاد بجنبد. خدا برکت بدهد و رزق زیاد شود و کسب‌وکار مختصر زندگی چندنفر را کفایت بکند. آن هم اگر ان‌شاء‌الله با ملاحظه و توجه باشد؛ مخصوصاً توجه زن‏ها، چون مردها هرطور باشد می‌توانند زندگی را بگذرانند، اما نوعاً زن‏ها هستند که گرفتار این هوس‏ها و اسیر این خیالات پوچ زنانگی می‌باشند؛ که فلانی چرا این‏طور باشد، ما این‏طور باشیم؟! فلانی دخترش را این‏طور عروس کرد، چرا ما نکنیم؟! فلانی پسرش را این‏طور داماد کرد، چرا ما نکنیم؟! دائماً مشغول این امور  و این خیالات هستند. شوهر بیچاره را واقعاً مستأصل می‏کنند. چه کند؟! باید ملاحظه کنند. باید این امور را اصلاً در نظر نگیرند. هرکس به هراندازه می‏تواند باید این امور را انجام بدهد. هرطور برای او میسر است باید این امور را انجام بدهد، نه مافوقِ توان مالی. و بعلاوه، اگر کسی بخواهد زندگیش بابرکت شود، زندگیش با خیر همراه باشد، با توفیق همراه باشد، نباید امور دینش را تعطیل کند و در امر دینش

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 325 *»

سستی کند که دنیایش آباد شود! خدا این‏جور قرار نداده! اگر با آمدن به جماعت، با حاضرشدن در مجالس ذکر فضیلت و ذکر مصیبت کسب‌وکار انسان برکت نکند، با چه می‏خواهد برکت کند؟ با غفلت؟ با سربه‌سر مشتری‏ها گذاشتن؟ گفتگوی بیجا با زن‏ها و مردها، دروغ‏ها، حیله‏ها، مکرها؛ با این‏ کارها می‏خواهد برکت زیاد شود؟

اگر بنا است برکتی هم داده شود، به همین است که انسان وقت فراغتش را در حرم حضرت‌رضا بگذراند، در مسجد بگذراند، در مجلس ذکر فضیلت و منقبت بگذراند، در قرآن‌خواندن بگذراند، به زیارت‌عاشورا خواندن وقتش را بگذراند. فراغتش را به این امور بگذراند، تا ان‌شاء‌الله برای کسب و معاش و زندگیش برکت باشد.

پس فمنهم ظالم لنفسه؛ یک دسته از بندگان ما هستند که به خود ظلم می‏کنند. ستمگر به خود هستند. اصلاً وصفشان این است، یعنی حالت نیست، همیشه این‏طورند. عرض کردم، معاصی که معلوم است. طاعات ما هم که اسمش را می‏خواهیم طاعات بگذاریم، اینها هم که معلوم است چگونه است. ما با این اعمال چطور به خودمان خیر می‌رسانیم؟ نه، بلکه به خودمان ظلم می‏کنیم! با وجود یک‌چنین حالتی در هر حال ظالم به خود هستیم. اما از برکات همین برگزیدگان خدا، و به واسطه‏ داشتن محبت و مودت ایشان، و تسلیم‌شدن در برابر فضیلت ایشان و اقرار به مناقب و مراتب این بزرگواران، خداوند همین عده را هم از بندگان خود شمرده. اولین منّت و اولین رحمت و اولین فضل و کرمی که در این آیه به چشم می‏خورد این است که می‏فرماید: الذین اصطفینا من عبادنا. ما کتاب و قرآن را بعد از رسولمان؟ص؟ به ارث دادیم؛ یعنی بعد از مرتبه‏ رسول، نه بعد از وفات رسول، چون این آیه قبل از فوت رسول‌الله نازل شده. یعنی وارث قرآن بعد از مرتبه‏ رسول‌الله همین برگزیدگان خدا هستند که برای خلق و امت همان منزلت را دارند.

آری، می‌فرماید: «اینها را از میان بندگانمان برگزیدیم». اول ما را جزء بندگان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 326 *»

می‏شمرد و همه‏ ناقصین و همان‏هایی را که می‏فرماید فمنهم ظالم لنفسه، از بندگان خود می‏شمرد. چه عزتی، چه شوکتی، چه لطف و رحمتی، که انسان لذت می‏برد! خدایا من با این‌همه گناه، با این‌همه جرم و عصیان، با این‌همه روسیاهی و دوری که اصلاً در خودم ندیده‌ام که در همه عمرم یک لحظه تو را عبادت کرده باشم، یک لحظه عبد و بنده شده باشم؛ خدایا با وجود این تو بر من منت گذاردی و مرا مشمول رحمت و عنایتت کردی و بنده‏ خود شمردی. این لطف از کجا است؟ غیر از این است که از برکات برگزیدگان تو است، به همین‌که علی؟ع؟ را دوست داریم، به اهل‌بیت سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین مودت داریم، و تسلیم امر ایشان شده‏ایم. به همین ما را از بندگان خود شمرده است. آن‌وقت هرعملی هم که بر این محبت مترتب شود و با این محبت هم‏شکل و هم‏صورت باشد، اگرچه تهی باشد، همین‏قدر هم‌صورت باشد، خداوند از فضل و کرمش آن را پر می‏کند و طاعت قرار می‏دهد. همین نمازهای سر و پا شکسته ما که ــ جز همین صورتش ــ نمی‏شود اسمش را نماز گذارد. فقط همین صورتش است که ما به فتوای محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و امروز به فتوای بقیةاللّه صلوات‌اللّه‌علیه می‏خوانیم. فقط همین صورت است. در این نماز چیز دیگری هم داریم؟ می‏توانیم بگوییم که چیز دیگری در این نماز داریم؟ جز همین‌که این صورت را اقامه می‏کنیم. حالا خود این صورت هم آیا جمیع حدودش همان‏طور است که فتوای امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه است؟ وضویش مطابق است، قیامش مطابق است، قعودش مطابق است، اینها همه‏اش درست است؟ نه، بلکه همین‏قدر در این آئینه یک شبحی افتاده اما خیلی کج و معوج، که اگر تنها همین باشد، صاحب این صورت می‏گوید این از من نیست! این را دور بینداز! این از من نیست! مثل اینکه کسی دوربینی دست بگیرد و جلوی شما بایستد، و در وقت عکس‌گرفتن عمداً دستش را حرکت بدهد، آن عکس چه می‏شود؟ حال، اگر شما آن عکس را ببینید می‏گویید این عکس من است؟ این

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 327 *»

صورت من است؟ نه، بلکه می‏گویید این را دور بینداز! این از من نیست! حال، باطنش که بماند. می‌دانیم و باید اقرار کنیم که از باطن خبری نیست. اولی که اللّه‌اکبر می‏گوییم، از صف نماز خارج شویم و به خانه برویم، بازار برویم، مشغول گفتگو با این و آن شویم، چه‏بسا توی نماز با آن‌کسی که اختلاف داریم دعوا می‏کنیم! چه‏بسا توی نماز به او فحش می‏دهیم! و همین‏طور معاصی دیگر. باطنش که این است. فقط یک‌صورتی می‌ماند. به این صورت هم که ما نعوذباللّه استهزاء می‏کنیم! همین صورت را اگر بخواهند با ما حساب کنند، مکافاتمان کنند، می‏گویند شما به این صورتِ حسنه دارید استهزاء می‏کنید. اما ببینید، از برکات همین برگزیدگان خدا، به شفاعت و عنایتشان، خدا اسم این نماز را نماز می‏گذارد، و به فضل و کرمش و به برکت ولایت امیرالمؤمنین این طاعت را قبول می‏کند. ان‌شاء‌الله آنجا عرض می‌کنیم انّ ربّنا لغفور شکور خدای ما از برکات امیرالمؤمنین گناهانمان را آمرزید، از برکات رسول‌الله؟ص؟ طاعاتمان را پذیرفت و سپاسگزاری کرد، مکافات کرد، به ما بهشت داد و این مقامات و شئونات را عنایت فرمود.

اینها همه از برکات این برگزیدگان خداست که خداوند در قرآن ایشان را به خلقش معرفی فرمود که خلق در ضلالت نباشند، در خطا نباشند، در جهالت نباشند. بدانند بعد از رسول‌الله؟ص؟ مرجعشان کیست، ملجأشان کیست، پناهشان کیست، کجا رجوع کنند، کجا تسلیم شوند، سر به آستانه چه‌کسی بگذارند. اینها این صفت را دارند که در جمیع خیرات بر همه خلق سبقت‏گیرنده هستند. و همین‏طور سایر صفاتی که خدا در قرآن ــ در باطن قرآن و در ظاهر قرآن ــ ذکر فرموده.

حضرت‌رضا؟ع؟ در جواب علمای خراسان و عراق که عرض کردند آیا در قرآن اصطفاء تفسیر شده؟ خدا این گزینش خود را بیان کرده؟ توضیح داده؟ امام؟ع؟ فرمودند آری، غیر از باطن‏های آیات قرآنی، خداوند در دوازده‌جا این اوصیاء و اصفیاء

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 328 *»

را توصیف فرموده و امر اصطفاء خود را توضیح داده است که به بعضی از آنها اشاره شد و بیان شد؛ تا اینکه یکی از آن اموری که حضرت ذکر فرمودند امر سدّ ابواب بود، که رسول‌الله؟ص؟ ــ به فرمان خدا ــ دستور فرمود که باید تمام مهاجرین و انصاری که از خانه‏های آنها به مسجد رسول‌الله در باز می‏شود آن درها را ببندند. فقط در خانه‏ رسول‌الله و در خانه‏ امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه باز باشد. و خداوند به این‏طور امر عترت طاهره را ظاهر کرد و فضیلت این بزرگواران را بر جمیع خلق بعد از رسول‌الله به امت شناسانید، که همان‏طور که رسول‌الله در هرحالی می‏توانند داخل مسجد شوند، امیرالمؤمنین، امام‌حسن، امام‌حسین و فاطمه‌زهرا هم می‌توانند داخل مسجد شوند. به این دستور خداوند امر این بزرگواران را ظاهر کرد. و مؤمنین از این امر شادمان شدند.

این نکته را باید دقت کرد، که مؤمنین با اینکه درِ خانه‌هاشان بسته شد، اما شادمان شدند، تسلیم شدند. یعنی در میان همان مهاجرین و انصار کسانی بودند که مؤمن بودند، همه‏شان که منافق نبودند، زمانی که رسول‌الله از دنیا رحلت فرمودند آنگاه معلوم شد که ایمانِ همه ثابت نبود. ولی در زمان رسول‌خدا عده‏ای بودند که هنوز ایمانشان طوری بود که معلوم بود در دلشان هم هست، یعنی قبول دارند، تسلیمند. از این جهت حضرت‌عسکری خبر می‏دهند و می‏فرمایند که مؤمنین با اینکه درِ خانه‌ها‏شان بسته شد و دیگر حق نداشتند که از درِ خانه‌هاشان با هرحالی داخل مسجد شوند، شادمان شدند. با وجود اینکه درِ خانه‌هاشان باید خارج از مسجد باشد و باید ــ به حرمت مسجد ــ از داخل کوچه یا خیابان وارد مسجد شوند، با وجود این در دل‌ها مسرور شدند که الحمدلله خداوند این‏طور فضیلت حضرت‌علی و حضرت‌زهرا و امام‌حسن و امام‌حسین را به ما نشان داد. تسلیم شدند. اما منافقین نه، تسلیم نشدند.

پس خود ایمان همان تسلیم‌بودن در برابر فضائل ایشان است. اصل ایمان این است که هرچه خدا به ایشان داده و هرطور این برگزیدگان خود را قرارداده، تسلیم شویم

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 329 *»

و خوشحال و راضی باشیم. اللّهم انی رضیت بهم ائمةً([137]) خدایا من هم راضی هستم که اینها ائمه و امامان من باشند. تو این‌طور قرار دادی، من هم راضی هستم. با این عنق منکسره باید رضایت داشته باشیم، راضی باشیم. آخر ما در مُلک خدا چکاره هستیم که باید راضی باشیم؟ اما این بشر بسیار بد است، بسیار اهل طغیان است، نفس امّاره‏بالسوء بر او حاکم است، نمی‏گذارد او را که در برابر نور خاضع شود! از این جهت اگر کسی خاضع شد، به هرمقدار خاضع شده برای او ایمان و نور است.

پس مؤمنین در برابر فضائل ایشان راضی و تسلیمند، اما منافقین در برابر فضائل ایشان، نه راضی هستند و نه مسرورند، بلکه محزون می‏شوند و به غیظ و غضب می‏آیند، خشم می‏کنند. و همان غیظ‌ها و غضب‏ها، که در زبان‏ها، در چشم‏ها، در دست‏ها و در پاهای آنها ظاهر می‏شود کفر است. همان راضی‌نبودن به فضیلت ایشان و خشم و غضب در برابر فضیلت ایشان، همان عین کفر است. و هر‏چه از آن کفر سربزند، تمامش معاصی و عصیان است.

از این‌رو خداوند به برکت امیرالمؤمنین در فردای قیامت به همین عده ــ که فمنهم ظالم لنفسه هستند ــ عنایت می‌فرماید. همین عده را می‏آورند که وقتی به خودشان نگاه می‏کنند، می‏بینند که با آن‌همه گناه اصلاً شایسته‏ رفتن به بهشت نیستند، برای بهشت‌رفتن هیچ شایستگی ندارند، همه سرها به زیر افتاده، همه خجالت‏زده؛ از آن‌طرف اولیاء را دوست دارند، نمی‏خواهند از آنها جدا شوند، مجاورت آنها را می‏خواهند، نمی‏خواهند پیش دشمنان آنها بروند؛ وضع قیامت وضع عجیبی است. دل خدا به رحم می‏آید، یعنی دل اولیای خدا به رحم می‏آید، امیرالمؤمنین دلشان می‏سوزد، فاطمه‌زهرا دلشان می‏سوزد، امام‌حسن، امام‌حسین، ائمه‌هدیٰ؟عهم؟، بزرگان دین و کاملین شیعه دلشان بر یک‏چنین کسانی ــ که یک‌عمر را

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 330 *»

به ظلم بر خود گذرانیده‌اند ــ می‌سوزد. از این جهت از طرف خدا منادی صدا می‏کند که دشمنان علی را بیاورید. می‏آورند. آنگاه برای هریک از این شیعیان ضعیف و ظالم به خود، هزارتا از آنها را فدا می‏دهند و به جهنم می‏برند، تمام گناهان اینها را بر دوش آنها می‏گذارند، و به برکت محبت و ولایت و مودت اهل‌البیت؟عهم؟ و این برگزیدگان خدا، اینها هم نجات می‏یابند.

از این جهت، خداوند دیگر از این امور ذکری نفرموده که اوضاعشان چه خواهد شد. همین اندازه اول معرفیشان می‏کند که فمنهم ظالم لنفسه، و دیگر هیچ نمی‏فرماید، بعد فوراً می‌فرماید: جنات عدن یدخلونها، چون اینجا واقعاً مقام فضل است. اینجا دیگر خداوند نباید سخن از امر دیگری بفرماید که اینها چطور خواهند بود، وضعشان چه می‏شود، و چه خواهد شد، نه، نه. چون تمام آنها به برکت این فضل بزرگِ خدا که معرّفی برگزیدگان خداست، و به برکت این ایمان و تسلیم و تصدیق، داخل بهشت‏های عدن می‌شوند، و در مجاورت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و انبیاء و اولیاء قرار می‏گیرند، و در دار رحمت خداوند داخل می‏شوند.

خدایا، ما که با این‌همه معصیت، الآن خودمان را در دار رحمت تو می‏بینیم. با همه‏ این بدی‏ها و دوری‏هایی که داریم، اما هرلحظه که فکر می‏کنیم، خودمان را در دار رحمت تو می‏بینیم. آخر، دار رحمت خدا چیست؟ غیر از این است که محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را دوست داریم؟ اولیای ایشان را دوست داریم؟ از دشمنان ایشان بیزاریم؟ خدا ما را با بزرگان دین آشنا کرده، و دست ما را به دامن ایشان رسانیده است. اگر این دار رحمت خدا نیست، پس دار رحمت خدا کجا است؟ این توفیقاتی که داریم از چیست؟ اینها از رحمت خدا نیست؟ از این‌رو همین الآن عرض می‏کنیم الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن خدایا تو را شکر می‌کنیم که این غصه‏ بزرگ بی‏دینی را از ما برداشته‌ای. غصه بزرگ بی‏ولایتی را از ما برداشته‌ای. غصه بزرگ بی‏محبتی و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 331 *»

بی‏مودتی را از ما برداشته‏ای و از بین برده‌ای. سنی‏های بدبخت در چه حالی هستند؟ در چه ظلمتی به سر می‏برند؟ و همین‏طور سایر طوایف ضاله در چه ظلمتی به سر می‏برند؟ اما شما ببینید، هرگرفتاری که داشته باشید، هرچقدر دلتان پُر از غم باشد، با یک تشرف به آستانه‏ مقدسه‏ علی‌بن‌موسی الرضا می‏بینید سبک می‏شوید، نورانیت پیدا می‏کنید، قوت می‏گیرید، نشاط می‏یابید. با یک مجالست با یکی از برادران ایمانی می‏بینید چقدر سبک می‏شوید، نشاط پیدا می‏کنید. با یک شرکت در مجلس ذکر فضیلت یا ذکر مصیبت می‏بینید که سبک می‏شوید، قوت پیدا می‏کنید، نورانیت می‏یابید. اینها چیست؟ رحمت است. و همین‌جا هم دار رحمت خداست.

الحمدلله رب‌العالمین که خداوند غم بی‏دینی و ضلالت‏ها و انحراف‏ها را از ما برده. ما اگر غمی‌ داریم، غممان در قصورمان است، غممان در تقصیرمان است. غصه‏ای که داریم این است، که خدایا حال که ما را در این دار رحمت قرار داده‏ای، چرا ما کوتاهی داریم؟ چرا تعمد در کوتاهی می‏کنیم؟ غصه‏مان این است. غصه نداریم که آیا این دینمان دین صحیحی هست یا نه؟ غصه نداریم که آیا این مذهبمان مذهب صحیحی هست یا نه؟ آیا بزرگانمان نعوذباللّه در خطا هستند یا نه؟ نه، الحمدللّه یقین و اطمینان برایمان فراهم است. از آن غصه‏ها هیچ نداریم. تمام غصه‏های ما این است، ــ و ان‌شاء‌الله خدا این غصه‏ها را در دل ما زیادتر کند ــ غصه‏ قصور خودمان را داریم، غصه‏ تقصیر داریم، که با این‌همه لطف و احسان چرا ما کوتاهی می‏کنیم؟ چرا کوتاهیم؟ غصه‏مان این است. و این غصه خوب است. این غصه ایمان است. خدا این غصه‌ها را زیادتر کند که همیشه به این فکر باشیم که خدایا این تقصیرات را تو بیامرز، از این قصورها عفو بفرما. خدایا ما را به لوازم این قصورها و تقصیرها مگیر. خدایا به فضل و کرمت با ما رفتار بفرما.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 332 *»

 

مجلس بيست‌وپنجم

 

(شب يکشنبه ـــ  29 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 333 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا اݗلْکِتٰابَ اݗلَّذیٖـنَ اݗصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِاݗلْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

خداوند خلق خود را به جریان ارث‌بردن ائمه‌هدیٰ؟عهم؟ و عترت طاهره سلام‌اللّه‌علیهم قرآن را از رسول‌خدا؟ص؟ آزمایش فرمود، که معلوم شود چه کسانی در برابر این فضل و فضیلت تسلیم هستند، تا به برکت این تسلیم از فضل این اولیاء در دنیا و آخرت بهره‏مند باشند. برکات برگزیدگان خدا شامل حال ایشان شود، و در دنیا به خیرات، و در آخرت به نعمت‏های ابدی نائل گردند. خودش فرمود ذلک هو الفضل الکبیر. این ارث‌دادن قرآن و وارث قراردادن برگزیدگانِ از میان بندگان، برای اهل ایمان و برای اهل تسلیم فضل بزرگ خداست، و در آخرت فضل خدا در بهشت‏ها و مقامات بهشتی و نعمت‏های بهشت مجسم می‌شود. و ادامه همین فضل است که گناهان در آخرت آمرزیده می‏شود، و طاعات مورد قبول درگاه الهی قرار می‏گیرد، و خداوند این طاعات را مکافات می‏فرماید و جزا می‏دهد.

اهل اقتصاد و اعتدال که به واسطه‏ تبعیت همه‏جانبی از برگزیدگان خدا نجات می‏یابند، در آخرت مقامشان عالی است. از این جهت خداوند برای بیان مقام ایشان، ایشان را بین دسته‏ اول و بین برگزیدگان خود قرار داده است. ایشان را در مقام و منزلتی ذکر فرموده که واسطه هستند. فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 334 *»

این بزرگواران بین برگزیدگان خدا و بین سایر خلق خدا قرار دارند، و به واسطه‏ اعتدالی که دارند حامل مقامات و صاحب شئوناتی هستند که همین مقام وساطتشان یکی از شئونات ایشان است. و معلوم است که این‏ بزرگواران از برکات برگزیدگان خدا به چه مقاماتی نائل خواهند شد؛ در قیامت شفاعت می‏کنند، اهل شفاعت‌کردنند.

اما کسانی را که خدا در این آیه به اینکه فمنهم ظالم لنفسه هستند معرفی می‌کند؛ این دسته در جنات عدن قرار گیرند و به آن زینت‌ها زینت شوند و آن لباس‏ها بر ایشان پوشیده شود! خیلی فضل بزرگی است. کسانی که به حسب شأنشان مستحق عذابند، چون به خودشان ستم کرده‏اند، به خودشان ظلم نموده‏اند، به تعبیر دیگر، دلشان به حال خودشان نسوخته و به فکر چاره‏ نبوده‏اند؛ اینها در یک‏چنین بهشت‏هایی قرار گیرند و به این نعمت‏ها متنعم باشند، خیلی فضل بزرگی است. و همچنین از جمله فضل‏های خدا بر ایشان این است که به طور کلّی هیچ غم و اندوهی برای ایشان در آن بهشت‏ها نیست. و همچنین از همین فضل است که تمام گناهانشان آمرزیده شده و همه طاعاتشان ــ کوچک و بزرگ، همه و همه ــ مورد سپاسگزاری و جزادادن خدا و مکافات حق‌تعالی قرار گرفته، و به فضل خدا در خانه‏ ابدی و جایگاه ابدی قرار گرفته‏اند، که در آن خانه‏ها برای ایشان هیچ مشقت و زحمتی نیست، هیچ تعبی نیست، همه نوع نعمت و زندگی راحتی دارند، و بدون تعب از همه‏ نعمت‏ها بهره‏مند می‌باشند. و حال آنکه در این دنیا اگر خدا برای کسی تقدیر کند و از نعمت‏های بسیار بهره‏مند باشد، نوعاً با تعب و مشکلات روبه‏رو است، با زحمت روبه‏رو است. و در اثر تعب و زحمت و مشکلات، خسته و فرسوده و ناتوان خواهد شد. اما در آنجا این‌طور نیست، با این‌همه نعمت‏ها، هیچ تعب و زحمت و مشقتی برایشان نیست، خستگی و کسالت و فرسودگی برایشان نیست. این‌همه نعمت‏ به کسانی داده می‏شود که ظالم لنفسه هستند. در تمام این عمری که در دنیا

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 335 *»

کردند دلشان برای خودشان نسوخت و همه‏ عمرشان را به ظلم به خود گذرانیدند. فمنهم ظالم لنفسه، این حالت در ایشان ثبات و دوام داشت، صفت راسخ ایشان بود، در هرحالی ستمگر به خود بودند و به خود ظلم می‏کردند. اما به برکات این برگزیدگان الهی، به این فضل‏ها و نعمت‏ها و کرامت‏ها نائل می‏شوند. چرا؟ به همین‌که در برابر امر ایشان تسلیمند، و در برابر تفضیلی که خدا ایشان را بر دیگران داده راضی هستند، و به واسطه همین رضایت و خشنودی و تسلیم و تصدیق به این‌همه نعمت‏ نائل می‏شوند. پس ما نمی‏توانیم بفهمیم این نعمت معرفت و محبت و مودت عترت طاهره سلام‌اللّه علیهم‌اجمعین چه نعمت بزرگی است! نمی‏توانیم بفهمیم خدا چه عنایتی به حال این دسته‏ از بندگانش فرموده که همه‏ امورشان به برکت همین امر اصلاح می‌شود!

در جمیع آیاتی که فضیلت این بزرگواران ذکر شده، در تمام روایاتی که فضائل این بزرگواران ذکر شده، در تمام زیارات و دعاهایی که فضائل ایشان ذکر شده، در نزد هر فضیلتی از این فضیلت‏ها که این دسته خاضع می‏شوند، خاشع می‏شوند، ــ چه بفهمند چه نفهمند، چه توجیهش را راه ببرند چه راه نبرند ــ همین اندازه که هرگاه فضیلتی از عترت طاهره؟عهم؟ برایشان گفته می‏شود تسلیم می‏شوند و تصدیق می‏کنند، خود همین تصدیق و تسلیم، اصل و ریشه‏ همه عبودیت‏ها است. و به برکت همین نعمت این‌همه فضل و فضیلت نصیبشان می‏گردد و نجات می‏یابند. با اینکه عمری را به ظلم به خود گذرانیده‏اند، و ــ به حسب لازمه رتبه ــ در قصور و در تقصیر به سر برده‏اند، و به اقتضای نفس اماره بالسوء و غلبه شهوت و کمک شیاطین جن و انس تقصیرات زیادی از ایشان سر زده؛ با همه‏ اینها، فضائل این برگزیدگان را تسلیم و تصدیق دارند، و به اینکه خدا این عزیزانش را به این فضائل بر همه‏ خلق تفضیل داده است، و ایشان را وارث کتاب قرار داده و مثل رسول‌الله؟ص؟ حامل جمیع مراتب قرآن هستند، راضی و خشنودند. به این تفضیل مسرورند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 336 *»

از این جهت حضرت‌عسکری صلوات‌اللّه‌علیه در ادامه‏ فرمایشاتشان در مورد سدّ ابواب و بسته‌شدن تمام درها به مسجد رسول‌خدا؟ص؟ مگر درِ خانه‏ حضرت ‌رسول و درِ خانه‏ امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، امر تسلیم و تصدیق در برابر این فضیلت را ذکر می‌فرمایند. و با توجه به ادامه‏ فرمایش حضرت، این عرایضی که عرض شد روشن‏تر می‏شود.

در حدیث خواندیم که وقتی رسول‌الله؟ص؟ دستور فرمودند و معاذبن‌جبل را نزد عمویشان عباس فرستادند که باید درِ خانه‏ات را به مسجد ببندی، عباس برخاست و نزد حضرت آمد، حضرت برایش توضیح دادند که این امر به دستور خداست. آنگاه حضرت‌عسکری؟ع؟ ادامه‏ جریان را از جد بزرگوارشان حضرت‌باقر؟ع؟ نقل می‏کنند. قال الباقر؟ع؟ لمّا اُمر العباس بسدّ الابواب و اُذن لعلیّ؟ع؟ فی ترک بابه جاء العباس و غیره من آل‌محمد؟عهم؟ فقالوا یا رسول‌الله ما بالُ علیٍّ یدخل و یخرج. وقتی که دستور داده شد که عباس درِ خانه‏اش را ببندد، و اجازه داده شد به علی؟ع؟ که درِ خانه‏اش باز باشد، عباس و عده دیگری از بنی‌هاشم خدمت رسول‌خدا؟ص؟ آمدند و عرضه داشتند یا رسول‌الله چه شده که علی اجازه دارد از خانه خودش داخل مسجد، و از مسجد داخل خانه خودش بشود؟ فقال رسول‌الله؟ص؟ ذلک الی اللّه این امر به دستور خدا و از طرف او بود. فسلّموا له تعالی حکمه در برابر این حکم خدا تسلیم شوید. هذا جبرئیل جاءنی عن اللّه عزّوجلّ بذلک این جبرئیل است که آمده و این دستور را از طرف خدا به من داده. ثم اخذه ما کان یأخذه اذا نزل علیه الوحی ثم سری عنه در همین حال، حالت وحی به حضرت دست داد. بعد از برطرف‌شدن آن حالت فرمود یا عباس یا عمّ رسول‌الله ان جبرئیل یخبرنی عن اللّه جلّ‌جلاله ان علیّاً لم‏یفارقک فی وحدتک و آنسک فی وحشتک فلاتفارقه فی مسجدک. رسول‌الله؟ص؟ در توجیه اینکه چرا درِ خانه علی باید باز باشد، ــ برای اینکه افکار آنها بیش از این اقتضا نمی‏کرد و سطح معرفتشان

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 337 *»

بیش از این نبود ــ به وحی الهی این‏جور خبر دادند، فرمودند: ای عباس ای عموی رسول‌الله، جبرئیل از طرف خدا به من خبر داد که چون علی در موقع تنهایی تو از تو جدا نشده، آن موقعی که همه رسول‌الله را تنها گذاردند، همین عباس رسول‌الله را در مکه تنها گذارد و همین عده از بنی‌هاشم که برای این امر آمده بودند، همین‏ها رسول‌الله را تنها گذاردند، و فقط آن‌کسی که رسول‌الله را حمایت می‏کرد امیرالمؤمنین بودند؛ از این جهت خدا می‏فرماید که چون علی در تنهایی تو از تو مفارقت نکرده و در وحشتت مونس تو بوده ــ آن وقتی که از همه می‏ترسیدی، حتی از عموهایت می‏ترسیدی ــ در همان زمان، علی صلوات‌اللّه‌علیه انیس تو بود. حال که علی با تو این‌طور بود، تو هم از علی در امر مسجد مفارقت نکن. همان‏طور که تو اجازه داری از خانه خود در هر حالی داخل مسجد شوی، علی هم همان‏طور است، از تو جدا نیست.

لو رأیت علیّاً و هو یَتَضَوَّرُ علی فراش محمّد؟ص؟ واقیاً روحَه بروحه متعرضاً لاعدائه مستسلماً لهم ان‏یقتلوه شرّ قتلة لعلمت انه یستحقّ من محمّد الکرامة و التفضیل و من اللّه تعالی التعظیم و التبجیل ای عباس، اگر می‏دیدی علی را در آن شبی که در رختخواب محمد؟ص؟ خوابیده بود، و طوری خوابیده بود که به کفار قریش بفهماند که این شخصِ خوابیده رسول‌الله است، آن‏طور خودش را در رختخواب جلوه می‏داد. چرا؟ به جهت اشتیاق و رغبت به اینکه فدائی رسول‌الله شود. روحش را برای حفظ روح رسول‌الله نثار کرده، خودش را در معرض دشمنان محمد قرار داده، و آماده شده که او را به بدترین کشتن‌ها بکشند. چون آنها گفتند جمعیت می‏شویم و بر سرش می‏ریزیم و با شمشیر او را تکه‌تکه می‏کنیم که کسی نتواند بخصوص شخصی را یا قبیله‏ای را به عنوان قاتل محمد؟ص؟ دستگیر کند و یا مخالفت و معاندت کند، تمام قبایل شریک باشیم. آنها برای یک‏چنین کشتنی، و امیرالمؤمنین هم برای یک‏چنین

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 338 *»

کشته‌شدنی آماده شده بودند. ای عباس، اگر علی را در آن شب در میان آن رختخواب با آن حالت می‌دیدی، می‏دانستی که او از طرف محمد به این کرامت و تفضیل، و از طرف خداوند به این تعظیم و تبجیل، سزاوار است.

انّ علیّاً قدانفرد عن الخلق فی البیتوتة علی فراش محمّد و وقایة روحه بروحه فافرده اللّه تعالی دونهم بسلوکه فی مسجده. علی؟ع؟ از سایر خلق جدا شد، فامیل و بستگان رسول‌الله از این امر باخبر بودند، ولی هیچ‏کدام برای این فداکاری آماده نشدند، و علی به تنهایی برای این فداکاری و خوابیدن در رختخواب رسول‌الله آماده شد، که جانش را فدای جان رسول‌الله کند. چون این‏طور است، خدا هم او را به تنهایی به این فضیلت تفضیل داده که بتواند از خانه خود در هرحالتی که باشد داخل مسجد رسول‌خدا شود.

لو رأیت علیّاً یا عمّ رسول‌الله و عظیم منزلته عند ربّ العالمین و شریف محلّه عند ملائکته المقربین و عظیم شأنه فی اعلیٰ علّیین لاستقللت ما تراه له هیٰهنا. ای عموی رسول‌الله، اگر علی را می‏دیدی، و عظمت منزلت او را در نزد پروردگار عالمیان و جهانیان مشاهده می‏کردی، و شرافت محل او را در نزد ملائکه‏ مقرب می‏دیدی، و عظمت شأن او را در اعلیٰ علّیین مشاهده می‏نمودی، این فضل‌ها و فضیلت‌هایی را که برای علی در این دنیا قرار داده شده خیلی کم می‌دیدی. ایاک یا عمّ رسول‌الله و ان‏تجد له فی قلبک مکروهاً فتصیر کاخیک ابی‌لهب فانّکما شقیقان ای عموی رسول‌خدا، برحذر باش و بترس از اینکه در دلت نسبت به علی ناپسندی بیابی. که اگر در دلت ــ درباره این فضیلت‏ها ــ کراهتی نسبت به علی بیابی، مانند برادرت ابی‌لهب می‌شوی. زیرا شما دو برادر بودید و از هرجهت با هم مساوی هستید. فرق تو با او این است که نباید در دل کراهتی نسبت به فضائل علی داشته باشی. آن ملعون کراهت داشت، کافر بود، با فضائل رسول‌الله؟ص؟ بغض و عناد و لجاج داشت، از این جهت به درک رفت؛ تو هم مثل او خواهی شد.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 339 *»

یا عمّ رسول‌الله لو ابغض علیّاً اهل السمٰوات و الارضین لاهلکهم اللّه ببغضه ولو احبّه الکفار اجمعون لاثابهم اللّه عن محبته بالخاتِمة المحمودة و بان‏یوفّقهم للایمان ثم یدخلهم الجنة برحمته. ای عموی رسول‌الله، اگر علی را تمام اهل آسمان‏ها و زمین‏ها دشمن بدارند، خداوند همه‏ آنها را به واسطه بغضشان با علی به جهنم می‏برد و هلاکشان می‏گرداند. و اگر همه کفّار علی را دوست بدارند، خداوند به آنها ــ به جهت محبتی که دارند ــ ثواب می‏دهد به اینکه عاقبت آنها را ختم به خیر می‏فرماید، و توفیق ایمان به آنها کرامت می‏کند و آنها را به رحمتش داخل بهشت می‏فرماید.

یا عمّ رسول‌الله انّ شأن علیٍّ عظیمٌ انّ حالَ علیٍّ جلیلٌ انّ وَزنَ علیٍّ ثقیلٌ و ماوضع حبّ علیّ فی میزان احد الّا رجح علی سیئاته و لا وُضِعَ بغضه فی میزان احد الّا رجح علی حسناته. ای عموی رسول‌الله، شأن علی بزرگ است، حال علی عظیم و رفیع است، وزن علی سنگین است، ارزش علی زیاد است. محبت علی در میزان اعمال کسی قرار داده نمی‌شود مگر اینکه بر سیئاتش رجحان می‏یابد و سنگینی می‏کند. و بغض علی در میزان اعمال کسی قرار داده نمی‌شود مگر اینکه آن کفه ــ که کفه سیئات و گناهان است ــ بر جمیع حسناتش سنگینی نموده و رجحان پیدا می‏کند. پناه به خدا می‌بریم.

فقال العباس؛ نکته‏ مطلب اینجا است. دقت بفرمایید که اصل نعمت تسلیم در برابر فضل و فضیلت اولیاء چقدر عظیم است! فقال العباس: قدسلّمت و رضیت یا رسول‌الله. عباس عرض کرد که ای رسول‌خدا، من تسلیم شدم و راضی شدم. عباس از ضعفاء بوده. از ضعفاء بوده یعنی کامل نبوده. این حالت حالتی است که برای تمام اهل رتبه‏ نقصان هست. همه عباس‏صفت هستند، اگر اقرار کردند و تسلیم شدند، نجات می‌یابند، و فضیلت‏ها نصیبشان می‏شود. و اگر انکار کردند، از فضل و خیر محروم می‏شوند.

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 340 *»

کسی نگوید من اگر جای عباس بودم از همان اول کار تسلیم می‏شدم، از اول تصدیق می‏کردم. نه، ما اگر در موقعیت عباس بودیم معلوم نبود که آن‌وقت هم تصدیق می‌کردیم! عباس عموی پیغمبر است، پیرمرد است، تقریباً بزرگِ قریش است، مخصوصاً در میان بنی‌هاشم موقعیت داشته، سنّش خیلی زیاد بوده. و می‌دانید که عباس چطور ایمان آورد. عباس از طلقاء بود، بعداً ایمان آورد. ایمان ظاهری، یا ایمان واقعی، هرچه بود، به اندازه‏ خودش، ایمان داشت. گاه‏گاهی هم این مسائل پیش می‏آمد که این‏طور اعتراض‏ها را به رسول‌الله داشت. گاه‏گاهی هم در برابر فضائل تسلیم می‏شد. و این مورد از آن مواردی است که واقعاً تسلیم شد. دید چاره‏ای ندارد، اگر تصدیق نکند و تسلیم نشود، باید ابولهب شود! ابولهب برادرش است، و مطمئن است که او به جهنم رفته، یقین دارد که به جهنم رفته. درهرصورت عباس رسول‌الله را رسول‌الله می‏دانسته. اگرچه بعضی دل خوشی از عباس ندارند، ولی او اهل نجات است، یقیناً اهل بهشت است، ایمان آورده بود. حالا هرطور بوده، گرفتاری هویٰ و هوس و نفس امّاره‏ بالسوء برای همه ناقصین هست.

من که یادم نمی‏آید که حتی یک‌بار عباس را در بقیع زیارت کرده باشم. با اینکه زیارتش می‌کنند، زیارتنامه دارد، قبرش هم خیلی بزرگ است، توی عکس هم می‌بینید که قبرش خیلی بزرگ است، از قبور ائمه؟عهم؟ بزرگ‏تر و جلوتر است، و سنی‌ها هم خیلی احترامش می‏کنند. ولی نمی‌دانم چرا دل رغبت ندارد که خیلی احترامش کند؟! با اینکه می‏دانیم اهل نجات است، اهل خیر است. اما خدا بنی‌عباس را لعنت کند. گاه‏گاهی هم که رسول‌الله به او می‏گفتند: یا عمّ ویلٌ لوُلدی من وُلدک([138]) وای بر فرزندان من از فرزندان تو! عرض می‏کرد: مرا عقیم بفرمایید. حضرت به او می‏فرمودند دیگر گذشت. در آن زمان چندتا بچه داشت، عبداللّه، عبیداللّه، فضل،

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 341 *»

اینها بچه‏هاش بودند، اینها را داشت، کار تمام بود. حالا دیگر چرا عقیمش کنند؟ دیگر کار گذشته بود. واقعاً می‏گفت عقیمم کنید! دستور بفرمایید عقیمم کنند! من حاضر نیستم دیگر بچه داشته باشم که بچه‏های من بچه‏های شما را اذیت کنند. واقعاً از دل می‏گفت. شاید هم این فرمایش را در اوقاتی به او می‌فرمودند که هنوز فرزند نداشته. در عین حال، به واسطه‏ همان بچه‏های نانجیب، ــ خدا بنی‌عباس را لعنت کند ــ و به واسطه‏ کارها و برنامه‏های خودش، نوعاً دل رغبت ندارد که در بقیع عباس را زیارت کند. ولی چه کنیم؟! این حدیث هم در فضیلت اوست و درهرصورت تصدیق کرده. و این تصدیق‏ها و تسلیم‏ها همان‏هایی است که اگر ما هم داشته باشیم، ان‌شاء‌الله این فضائل برای ما هم هست، و الحمدلله داریم. با این تفاوت که کارهایی که عباس کرده ما نکرده‏ایم و ان‌شاء‌الله هیچ‌وقت هم نخواهیم کرد. او در چند جنگ برعلیه رسول‌خدا؟ص؟ شرکت کرد. چقدر کفار را برعلیه رسول‌خدا؟ص؟ تأیید و کمک می‌کرد! تا بالاخره در جنگ دستگیر شد. آنگاه حضرت تفضل فرمودند و آزادش کردند، از این جهت او جزء طلقاء بود. معاویه‏ ملعون همین‏طور دستگیر شد، خدا لعنتش کند. عقیل برادر امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه هم دستگیر شد، و بعد آزاد شد، او هم از طلقاء بود. البته در زیارتی که برای حضرت‌رسول؟ص؟ از بعید نقل شده، به عباس هم سلام داده می‌شود.([139])

حال، در اینجا حضرت می‏فرمایند: فقال العباس قدسلّمت و رضیت یا رسول‌الله من تسلیم شدم و راضی هستم فقال رسول‌الله؟ص؟ یا عمّ انظر الی السماء فنظر العباس فقال ماذا تری یا عباس فقال اری شمساً طالعةً نقیّةً من سماء صافیة جلیّة حضرت فرمودند ای عمو به آسمان نگاه کن. عباس نگاه کرد. فرمودند ای عباس، چه می‏بینی؟ عرض کرد در آسمان صاف و خیلی روشن ــ که هیچ غباری و ابری نیست ــ

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 342 *»

یک خورشید طلوع‌کرده پاک و پاکیزه می‌بینم. فقال رسول‌الله؟ص؟ یا عمّ رسول‌الله انّ حسن تسلیمک لما وهب اللّه عزّوجلّ لعلیّ من الفضیلة احسن من هذه الشمس فی هذه السماء. رسول‌الله فرمودند: ای عموی رسول‌خدا، خوبی و زیبایی تسلیم تو در برابر آنچه خدا از فضیلت به علی داده، خیلی خوب‏تر و نورانی‌تر و زیباتر و پربرکت‌تر از این خورشید در این آسمان است. و عِظَم برکة هذا التسلیم علیک اعظم و اکثر من عِظَمِ برکة هذه الشمس علی النبات و الحبوب و الثمار حیث تنضجها و تنمیها و تربیها. و بزرگی برکت این تسلیم برای تو، بزرگ‌تر و بیشتر از بزرگی برکت این خورشید بر نباتات و بر دانه‏ها و بر میوه‏ها است که اینها را می‏رساند و نموّ می‏دهد و تربیت می‏کند. این خورشید در روی این زمین پهناور این قدر بابرکت است، ولی می‏فرماید برکت این ایمان و تسلیم برای تو، از برکت این خورشید بیشتر است.

اینکه مختصری از شرح حال عباس را عرض کردم برای امیدوارشدن دل‏ها است، تا ببینید که ماها که ان‌شاء‌الله آن‏طور کارها را نکرده‏ایم و از آن کارها خوشمان هم نمی‏آید، تسلیم‏ها و تصدیق‏های ما باید ان‌شاءالله فوق تسلیم و تصدیق عباس باشد.

و اعلم انه قدصافاک بتسلیمک لعلیّ قبیلة من الملائکة المقربین اکثر عدداً من قَطر المطر و ورق الشجر و رمل عالج و عدد شعور الحیوانات و اصناف النباتات و عدد خُطَی بنی‌آدم و انفاسهم و الفاظهم و الحاظهم کل یقولون اللّهم صلّ علی العباس عمّ نبیّک فی تسلیمه لنبیّک فضل اخیه علیّ. یعنی: بدان‌که به واسطه‏ این تسلیم‌شدن تو در برابر علی، عده‏ای از ملائکه مقربین که عدد آنها از دانه‏های باران و از برگ درختان و از ریگ بیابان و از عدد موهای حیوانات و از اصناف و اقسام نباتات و از عدد گام‏های بنی‌آدم و نفس‏های ایشان و لفظ‏های ایشان و نگاه‏های ایشان بیشتر است، با تو دوستی خالصانه ورزیدند. اینها اگرچه از نظر ما خیلی بزرگ و زیاد

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 343 *»

است، اما از نظر قدرت خدا و رحمت او چیزی نیست. تمام اینها که با تو مصافحه کردند، می‏گفتند خدایا بر عباس عموی پیغمبرت ــ در تسلیم‌شدنش برای پیغمبر درباره فضل برادرش علی ــ صلوات بفرست.

فاحمد اللّه و اشکره حال، خدا را حمد و سپاسگزاری کن. فلقدعظم ربحک بهره و سود‌ تو خیلی زیاد شد، ربح یعنی نتیجه، بهره و سود. به چه جهت؟ به همین‌که دل دادی و یک‏قدری تسلیم شدی، این‌همه سود بردی. و جلّت رتبتک فی ملکوت السمٰوات رتبه تو در ملکوت آسمان‏ها بزرگ شد و در نزد خدا باارزش شدی. حال، نه اینکه چون عموی پیغمبر بوده و تسلیم شده، این فضیلت‏ها مخصوص او باشد. نه، بلکه این فضیلت‏ها و امثال این فضیلت‏ها، ــ بیشتر یا کمتر ــ مربوط به همه است. هرکس از اهل رتبه نقصان که ایمان می‏آورد و تسلیم فضیلت‏ها می‏شود، این فضیلت‌ها و این امور برای او هست. انسان در نزد هرفضیلتی که تسلیم شود، این امور برای او هست. حال ببینید برگزیدگان خدا چقدر بابرکتند! و خداوند از برکات ایشان چقدر رحمت‏ها شامل حال همین عده‏ ناقصینِ فمنهم ظالمٌ لنفسه می‏فرماید!

این حدیث شریف را به این مناسبت خواندیم که امام‌رضا؟ع؟ در حدیثِ اصطفاء که در مجلس مأمون لعنة‌اللّه‌علیه در برابر علمای عراق و خراسان که گفتند آیا خدا اصطفاء را در قرآن تفسیر و بیان کرده؟ گزینش خود را توضیح داده؟ فضیلت اهل‌بیت؟عهم؟ و عترت‌طاهره را ذکر کرده؟ حضرت فرمودند: آری، غیر از باطن‏های قرآن، در دوازده مورد از ظاهر قرآن خداوند فضیلت عترت طاهره را ذکر کرده و امر اصطفاء و برگزیدن خود را توضیح داده. و از آن مواردی که حضرت ذکر فرمودند جریان سدّ ابواب بود، که رسول‌الله از طرف خدا مأمور شدند که دستور دهند که درِ خانه‌هایی که به مسجد باز می‌شد ــ مگر درِ خانه‏ رسول‌خدا و درِ خانه امیرالمؤمنین ــ

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 344 *»

همه بسته شود.

گرچه در قرآن این مطلب به ظاهر ذکر نشده، و حضرت هم قرارشان بر این بود که از ظاهر قرآن استدلال کنند و فضیلت ایشان را نشان دهند و اصطفاء و گزینش الهی را تفسیر فرمایند، ولی از نمونه‌ای در امت‏های پیشین که در قرآن ذکر شده استفاده فرمودند. وقتی که خدا به موسی و هارون دستور فرمود که شما دونفر خانه‏های خودتان را برای اهل شهرتان قبله قرار دهید، مردم هم خانه موسی و خانه هارون؟عهما؟ را قبله قرار دادند و از آن دو خانه احترام کردند. حکم رسول‌الله و امیرالمؤمنین هم در این امت همین است. فرمود: انت منّی بمنزلة هارون من موسی تو نسبتت با من، همان نسبت هارون با موسی است؛ با این تفاوت که او نبوت داشت ولی بعد از من نبیّی نیست که تو در بین امت دارای مقام نبوت باشی، ولی منزلت تو با من همان منزلت هارون با موسی است. خانه‏ موسی مثل خانه‏ هارون، و خانه هارون مثل خانه‏ موسی ــ بدون تفاوت ــ مورد حرمت قرار گرفت و تعظیم و تکریم شد.

در این امت هم جریان سدّ ابواب، بیان همان حادثه و بیان فضیلت امیرالمؤمنین بود، و اینکه منزلت ایشان نسبت به رسول‌الله همان منزلت هارون نسبت به موسی بوده، و به همین سبب بود که دستور داده شد تمام درها بسته شود مگر در خانه‏ امیرالمؤمنین، که مثل خانه‏ رسول‌الله باید مورد تعظیم و تکریم باشد. خدا منافقین این امت را لعنت کند، که اولین کاری که کردند این بود که همان خانه‏ای را که به دستور خدا مورد تعظیم و تکریم رسول‌الله قرار گرفت و همه‏ امت به احترام و تعظیم و تکریم آن خانه مأمور شدند، توهین کردند. اولین کاری که کردند این بود که به حق اهل آن خانه استخفاف نمودند، حقوق اهل آن خانه را رعایت نکردند، درِ آن خانه را آتش زدند، اهل آن خانه را ترسانیدند، هجوم به آن خانه آوردند و جمعیت کردند و بی‏اذن وارد آن خانه شدند. فرزندان کوچک امیرالمؤمنین و فاطمه‌زهراء و

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 345 *»

رسول‌الله را لرزانیدند و ترسانیدند، و بعد هم آن مصائب را بر اهل آن خانه وارد ساختند. خدا لعنتشان کند که بعد هم مصائب دیگر را ــ پشت سر هم ــ بر اهل آن خانه و خاندان رسول‌الله وارد آوردند. اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل‌محمّد و آخر تابع له علی ذلک اللّهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللّهم العنهم جمیعاً و عذّبهم عذاباً الیماً.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

 

 

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 346 *»

 

مجلس بيست‌وششم

 

(شب دوشنبه ـــ  30 ذيحجةالحرام 1410هــ ق)

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 347 *»

بسم الله الرّحمـنݡ الرّحیم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

قـال اللّٰـه تعالیٰ: ثُمَّ اَوْرَثْـنَا الْکِتٰابَ الَّذیٖـنَ اصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْـخَیْرٰاتِ بِـإِذْنِ اݗللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اݗلْفَضْلُ اݗلْکَبیٖرُ ٭ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فیٖهٰا مِنْ أݩَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فیٖهٰا حَریݫݭٖرٌ  ٭ وَ قٰالُوا اݗلْحَمْدُ لِلّٰهِ اݗلَّذیٖ اَذْهَبَ عَنَّا اݗلْحَـزَنَ اِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُــورٌ  ٭ اݗلَّذیٖ اَحَلَّـنٰا دٰارَ  اݗلْمُقٰامَـةِ

مِـنْ فَضْلِهِ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا نَصَبٌ وَ لٰایـَـمَسُّنٰا فیٖهٰا لُغُوبٌ.

خداوند برگزیدگان خود را بعد از رسولش برای وراثت کتاب و قرآن معرفی فرمود، تا مؤمنین به تسلیم‌شدن در برابر این گزینش الهی آزمایش شوند، و بعد از رسول‌الله؟ص؟ به ایشان رجوع کنند و ایشان را در مورد کتاب خدا و قرآن مانند رسول‌خدا؟ص؟ بدانند. همان‏طور که ظاهر و باطن قرآن و همه‏ مراتبش از رسول‌خدا؟ص؟ اخذ می‏شد، و همان‏طور که آن بزرگوار حامل جمیع مراتب قرآن و حافظ قرآن بود، ناشر قرآن و مبلّغ قرآن بود؛ همه آن احکام درباره این برگزیدگان خدا هم جاری است، و باید امت این برگزیدگان را به این امور و شئون بشناسند و تسلیم امر ایشان شوند. و اینکه خداوند این آیه را قبل از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ نازل فرمود، بی‌جهت نبوده. نوعاً امر وراثت بعد از رحلت است. هرکسی که چیزی از خود برای وارث به ارث می‌گذارد بعد از رحلتش است. اما خداوند قبل از رحلت رسولش؟ص؟ این آیات را بر رسول‌الله نازل فرمود تا امر برای امت روشن باشد، و بدانند که این وراثت، وراثتی است که از عوالم سابق و عوالم پیش از این عالم سرچشمه می‏گیرد. و چون در عوالم پیش از این عالم، ائمه‌‌هدیٰ؟عهم؟ برگزیدگان خدا و جانشینان رسول‌الله هستند و در رتبه و مقام بعد از رسول‌الله هستند، در این عالم هم همین‏طور ــ مثل عالم‏های قبل و مثل عالم‏های پیش ــ در رتبه و مقام

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 348 *»

بعد از رسول‌الله؟ص؟ می‌باشند. ثم اورثنا الکتاب ما پیش از این، کتاب و قرآن را به این برگزیدگان خودمان به ارث دادیم. پس این امر امری است که واقع شده، انجام شده و بدابردار نیست و به تمام مراتب، متعلّقِ فعل خدا قرار گرفته است.

مؤمنین به تسلیم‌شدن در برابر ایشان و ایمان‌آوردن به این امر نجات می‏یابند، اگرچه خود به واسطه‏ ظلم به خود استحقاق نجات ندارند. پس از میان بندگان ما که سه‌دسته هستند: یک‌دسته هستند که وارث کتابند، وارث قرآنند که سبقت‏گیرندگان بر همه خلق به همه خیرات هستند، و از این جهت شایستگی دارند برای اینکه همه به ایشان رجوع کنند و به برکت وجود ایشان به خیرات دنیا و آخرت برسند. و نظر به اینکه دنیا در نظر خدا و اولیای خدا ارزشی ندارد، خداوند از برکات دنیوی رجوع به ایشان فرمایشی نفرموده است. زیرا تمام این دنیا و آنچه که در دنیا است در نزد پروردگار خیلی بی‏ارزش است. این‏قدر بی‏ارزش است که می‏فرماید اگر ضعف ایمان مؤمنین نبود، ما برای کفار آن‏قدر رفاه فراهم می‏کردیم که سقف‏های خانه‏های ایشان از نقره باشد، و همچنین نردبان‏ها و پلکان آنان همه از نقره باشد، خیلی رفاه برایشان فراهم می‏کردیم.([140]) اما برای اینکه مؤمنین ضعیف به جهت ضعف ایمان مضطرب نگردند و در ایمان متزلزل نشوند، برای آنها آن مقدار رفاه فراهم نمی‌کنیم. می‏فرماید اگر دنیا در نزد خدا ارزشی داشت اجازه نمی‏فرمود که کافری شربتی از آب این دنیا بیاشامد. ولی بی‏ارزشی این دنیا آن‌قدر است که خداوند این‏طور مهلت‏ داده، و همه‏ امور دنیا، ــ نعمت‏های ظاهری، ریاست‏ها، مقام‏ها، شئونات، اموال، ــ همه‏ اینها را در اختیار اعداء قرار داده و دشمنان را به موقعیت‏های زیادی در این دنیا رسانیده. این از جهت پستی دنیا است. احتیاجی به این نیست که توضیح عرض کنم که چقدر دنیا در نزد خدا و اولیای خدا بی‏ارزش است.

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 349 *»

در همین آیات مشاهده می‏کنید که هیچ سخنی از دنیا به میان نیامده، و آثار و برکات و خیرات این برگزیدگان خدا برای بندگان خدا در این دنیا بیان نشده، که در دنیا به واسطه‏ این برگزیدگان چه نعمت‏هایی برای مؤمنین به ایشان فراهم می‏شود. هیچ مطرح نیست. به جهت اینکه این دنیا ارزش ندارد تا مطرح شود. و در این دوره‏، قبل از ظهور امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه بنا نبوده و نیست که مؤمنین به خیرات دنیوی و نعمت‏های دنیوی نائل شوند. اگر نعمتی هم برای مؤمنی فراهم شود استثنائی است، وگرنه به حسب قرار الهی مؤمنین در این دوره از عالم، ــ از زمان آدم تا ظهور امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه ــ نباید در رفاه باشند، نباید در نعمت باشند. باید همیشه مبتلا باشند. تمام بلاها مال ایشان است، همه زحمات و مشقات مال ایشان است. باید یک جرعه آب به خوشی و شادمانی از گلوی مؤمن پایین نرود، یک لحظه آسایش نداشته باشد. قرار خدا بر این است. اما به واسطه‏ ضعف ایمان‏ها ترحم فرموده‌اند، و این نعمت‏های نِسبی، این رفاه‏های نسبی، این آسایش‏ها و شادمانی‏ها و سرورهای نسبی، این امنیت‏های نسبی را به مؤمنین کرامت فرموده‏اند و داده‌اند. وگرنه تا قبل از ظهور نباید امری از امور بر مؤمن به خوشی و آسودگی و رفاه بگذرد. قرار خدا بر این است. تمام نعمت‏ها و رحمت‏ها و آسودگی‏ها برای مؤمنین بعد از ظهور است، چون دوره‏ غلبه‏ ایشان و ظهور سلطنت حق و اهل حق است.

ولی می‏بینید که با وجود این قرار، بسیاری از اهل ایمان در نعمت‏ها هستند. همه‏ این نعمت‏ها از برکات همین برگزیدگان خداست. چون خودشان سبقت‏گیرنده در جمیع خیرات بر جمیع خلق هستند، وجودشان برکت است، وجودشان برای اهل ایمان رحمت است. و با وجود اینکه خود ایشان منشأ رحمت‏ها و برکت‏ها هستند و همه‏ آثار خیر مترتب بر وجود ایشان است، اما طبق همین قرار الهی می‌بینید که نوعاً در زحمت و مشقت بودند و متحمل مصائب شدند، و دنیا برای ایشان خیلی سخت

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 350 *»

گذشت. دنیا برای ایشان در واقع همان زندان بود، و در هرحالی که بودند زندان‌بودن دنیا را می‏فهمیدند. فرمودند الدنیا سجن المؤمن([141]) مؤمن نباید در دنیا احساس راحتی کند. مثل کسی که در زندان لحظه‌ای احساس راحتی نمی‌کند. خود احساس محبوس‌بودن برای او درد است، خود همین‌که در قید به سرمی‏برد برای او درد است، آسودگی نیست.

مؤمنین باید در دنیا این‏طور باشند. خود اولیاء؟عهم؟ هم ــ با وجود این برکت و رحمت و خیراتی که برای اهل ایمان بر وجود مبارکشان مترتب بود ــ همین‌طور بودند. الآن این رحمت‏ها، نعمت‏ها و برکاتی که ما الحمدلله رب‌العالمین داریم، همه از برکات وجود بقیةاللّه صلوات‌اللّه و سلامه‌علیه و عجل‌اللّه تعالی‌له‌الفرج است. آن بزرگوار الآن در میان خلق سابق به خیرات است، یعنی الآن این وصف درباره‏ آن بزرگوار صادق است. الآن فقط او است که سابق به خیرات است، یعنی در همه خیرات، در کل خیرات، در حقیقت خیرات، در جنس خیرات، در افراد خیرات ــ این «الخیرات» را هرجور معنی کنیم، جنس معنی کنیم، عام معنی کنیم، هرچه معنی کنیم، باید این‏طور بگوییم: در حقیقت خیرات، در جنس خیرات، در افراد خیرات، در هرچه که بشود به آن «خیر» گفت، در هر عالمی و در هر مرتبه‏ای ــ این بزرگوار بر جمیع خلق پیشی گرفته است. الآن و در زمان حاضر، در میان خلق، چهار پیغمبر زنده وجود دارند، نقباء و نجباء هستند، در میان جن مؤمنین هستند، ملائکه که همه مؤمنند، در جمیع خلق، در همه‏ عوالم و در همه مراتب، این بزرگوار سبقت‏گیرنده در جمیع خیرات هستند. هیچ‌خیری در عالمی‌ از عوالم نیست که این بزرگوار نسبت به آن بر جمیع خلق در هر آن و لحظه‏ای سبقت نگرفته باشد.

حال یک‏چنین وجودی چقدر مایه برکت است، چقدر مایه رحمت است؟! و

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 351 *»

خدا این رحمت‏ها و برکت‏ها را برای اهل ایمانِ به او قرار داده، و کافرین به او، منکرین او، معاندین با او و معاندین با دوستان او هرچه از نعمت‏های ظاهری دارند رحمت نیست عین عذاب است. اما نمی‏فهمند. اِمهال و مهلت‌دادن ــ آن هم مهلت خذلان ــ است، برای اینکه عذاب و لعنت بیشتری برای خود فراهم کنند و بیشتر مخذول گردند. اِمهال و مهلت‌دادنِ خذلانی است. رحمت فقط برای مؤمنین است، برکات و خیرات فقط برای اهل ایمان است. ولی در این آیات به خیرات و برکات این بزرگواران در این دنیا اشاره‌ای نشده. چرا؟ به جهت پستی دنیا. آخر این نعمت‏ها چیست؟ در نزد خدا و اولیای خدا ارزشی ندارد که خدا برای ما ذکر کند؟ البته برای ما همه نعمت‌ها خیلی بزرگ است، و نباید ــ نعوذباللّه ــ به چشم خواری به نعمت‏ها نگاه کنیم، و ان تعدّوا نعمة اللّه لاتحصوها([142]) برای ما ذره‏ای از این نعمت‏های ظاهری و باطنی ــ به جهت اینکه برای کسب آخرت است ــ خیلی باارزش و خیلی بزرگ است. اما در نزد خدا و اولیای خدا بی‏ارزش است، از این‌رو اسم همه‏اش «دنیا» شده.

دنیا مؤنث ادنی است. دنیا یعنی پست‏تر. و صیغه‏ای است که دلالت بر تأنیث دارد. از چند جهت ــ هم از جهت وزن و هم از جهت تأنیث ــ تحقیر شده، پست معرفی شده. بسیار پست، پست‏تر از هرچیز. و چون در نزد خدا و اولیای خدا این‏طور بود، خدا در این آیات، برکات و آثار خیری را که بر وجود این برگزیدگانش مترتب است ذکر نفرمود. چون وقتی که نعمت‏های دنیا با نعمت‏های آخرت سنجیده شود، برکات دنیا با برکات آخرت قابل قیاس نیستند. نعمت‏های آخرتی این‏قدر شریف و لطیف و این‏قدر ثابت و بادوام است که نمی‏شود با نعمت‌های دنیایی مقایسه کرد. تمام نعمت‏های دنیا با ذره‏ای از نعمت‏های آخرتی برابری نمی‌کند. آن نعمت‏ها نعمت‏های ابدی است. نعمت‏های ثابت و جاوید و خالص، نعمت خالص خالص،

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 352 *»

نعمتی که هیچ مشوب به نقمت نیست، رحمتی که هیچ مشوب به عذاب نیست، خیری که هیچ مشوب به شر نیست؛ کجا می‌شود دنیا را در برابر یک‏چنین نعمت‏هایی نعمت شمرد و نعمت حساب کرد.

از این جهت خداوند از نعمت‏های دنیا یاد نمی‏فرماید، تا مؤمنین هم عبرت بگیرند، خیلی به فکر دنیا نباشند، امر دنیا در نظرشان بزرگ نیاید، نعمت‏های دنیایی آنها را فریب ندهد. این ظاهر دنیا آنها را از آخرت باز ندارد و به ثواب‏های آخرتی مطمئن باشند. بلاها، گرفتاری‏ها و مشقّت‌ها، مشکلات زندگانی دنیا را در راه ایمان و برای ایمان تحمل کنند و بر آنها صبر نمایند و اصلاً برای آنها مطرح نباشد. باید این مقدار قوت ایمانی پیدا کنند و از این فرمایشات خدا عبرت بگیرند.

ببینند که خدا به کسانی که تسلیم امر ایشان باشند، اعتراف به مقامات و شئونات ایشان داشته باشند، ایشان را وارث قرآن و کتاب خدا بعد از رسول‌الله بدانند، و مثل مقام رسول‌الله در میان خلق، به مقامات و شئونات ایشان اعتراف کنند؛ وعده می‌دهد که ‏چنین نعمت‏های آخرتی برای ایشان قرار داده است. جنّات عدن یدخلونها یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً و لباسهم فیها حریر. اولین نعمت، داخل‌شدن در جنّات عدن است. و خود داخل‌شدن در آن جنّات چقدر نعمت و چقدر فضل و کرم است، که تمام مشکلات و گرفتاری‏های قیامت را از او برطرف کرده‏اند، حبس‏هایی که باید در مواقفی حبس می‌شد از او برطرف شده؛ با اینکه ظالمٌ لنفسه است، و به حسب خودش و اعمالش هیچ استحقاق ندارد، اما به فضل این برگزیدگان و کرم ایشان داخل جنات عدن می‏شود. جنّات عدن یدخلونها.

و چون سخن از فضل و کرم است، بعد از آنکه خداوند برگزیدگان خود را معرفی می‌فرماید، می‏فرماید ذلک هو الفضل الکبیر این معرفی و این گزینش فضل بزرگ خداست، و فوراً فضل‌های آخرتی ذکر می‌شود. جنات عدن، در آخرت این فضل بزرگ

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 353 *»

خدا این‏طور تجسم پیدا می‏کند. جنات عدن یدخلونها. ابتداءاً نمی‏فرماید «یدخلون جنات تجری من تحتها الانهار» یا «یدخلون جنات عدن»؛ نه، فوراً خود جنّات را ذکر می‏فرماید. فضل بزرگ خدا را اگر می‏خواهید بدانید چیست، جنات عدن بهشت‏های عدن است که یدخلونها در آن بهشت‏ها داخل می‌شوند. خود داخل‌شدن در این بهشت‌ها نعمت بزرگی است که باید خیلی فضل خدا شامل حال مؤمن شود که اولاً از عذاب آخرت و عذاب جهنم، از گرفتاری‏ها و محاسبه و حبس در مواقف او را نجات داده‏اند، و بالاتر از همه اینها اینکه او را داخل بهشت کرده‏اند. یدخلونها و خداوند روی عنایت و لطف، نمی‏فرماید که ایشان را در بهشت داخل می‌کنند. و حال آنکه معلوم است که باید شفعاء دست ما را بگیرند و ما را داخل بهشت کنند. همه می‌دانیم که در قیامت و در عرصه محشر تا شفعاء نیایند و دست ما را نگیرند و کمکمان نکنند، نور ایشان بر ما نتابد، یک‌قدم به طرف بهشت نمی‌توانیم برداریم. این مسلّم است.

آنگاه با وجود اینکه آنها باید بیایند و دست ما را بگیرند و با ما هم‏قدم شوند و نور شفاعتشان و فضل و عنایتشان ما را کمک کند و ما را به طرف بهشت ببرند و در بهشت جای دهند، اما خداوند این امور را ذکر نمی‏کند، این‏قدر فضل و کرمش شامل این بندگان است که می‏فرماید: جنات عدن یدخلونها، خودشان می‏روند و در این بهشت‏ها داخل می‏شوند. مگر می‏شود که خودمان برویم؟ ولی لطف و کرم این‏قدر است! خدا به این مؤمنینی که اهل تسلیم و تصدیقند آبرو مرحمت کرده که می‌فرماید خود اینها می‏روند، و خودشان در این جنات عدن داخل می‌شوند. آن‌وقت یحلّون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤاً  اینجا تعبیر طوری دیگر است. می‌فرماید: زینت کرده می‏شوند. زینت کرده می‏شوند، یعنی این فضل‌ها و عنایت‌ها به آنها داده می‏شود. و لباسهم فیها حریر تا آخر آیه. اینکه نوعاً تکرار می‏کنیم برای این است که این تعابیر ذکر فضل اولیاء و ذکر کرم ایشان است.

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 354 *»

در ظاهر قرآن این برگزیدگان خدا به اوصافی معرفی شده‌اند، که حضرت ‌رضا؟ع؟ در مجلس مأمون لعنةالله‌علیه به درخواست علمای خراسان و عراق، که امر اصطفاء را توضیح و تفسیر می‏فرمایند، اوصاف این برگزیدگان را روشن می‌فرمايند. و از جمله‏ تفاسیری که درباره‏ اصطفاء و گزینش الهی فرمودند امر چهارم بود، که حضرت ‌رضا؟ع؟ فرمودند رسول‌خدا به دستور خداوند درهایی را که به مسجد باز می‏شد دستور فرمودند بسته بشود، اما درِ خانه‏ امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بسته نشد. نزد رسول‌خدا؟ص؟ آمدند و شکایت کردند، حتی عباس عموی رسول‌الله؟ص؟ عرضه داشت: یا رسول‌الله ترکت علیّاً و اخرجتنا ای رسول‌خدا، شما به علی اجازه دادید که درِ خانه‏اش به مسجد باز باشد، و ما را اخراج فرمودید؟ فقال رسول‌الله؟ص؟ ما انا ترکته و اخرجتکم فرمود من این کار را نکردم که علی را واگذارم و شما را خارج نمایم. ولکن اللّه ترکه و اخرجکم ــ این تعبیر در حدیث حضرت‌رضا؟ع؟ است ــ حضرت‌رضا می‏فرمایند، رسول‌الله فرمودند خدا این کار را کرد. خدا علی را واگذارد که درِ خانه‏اش به مسجد باز باشد، ولی شما را از این امر خارج کرد.

بعد حضرت فرمودند: این مطلب، توضیح و تفسیر این فرمایش رسول‌خداست، و فی هذا بیان قوله لعلیّ؟ع؟ انت منی بمنزلة هارون من موسی. الحمدلله رب‌العالمین این حدیث از احادیث متواتره بین اهل سنت و شیعه است، سنی‏ها هم به طور متواتر این حدیث شریف را نقل کرده‌اند که رسول‌الله در مواطن مختلف به امیرالمؤمنین فرمودند یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی. و در این جریان سدّ ابواب و بسته‌شدن درها، این فرمایش رسول‌الله عملاً بیان و تفسیر شد. امام‌رضا می‏فرمایند در این کار، فرمایش رسول‌الله به امیرالمؤمنین ــ که فرمود تو نسبت به من به منزله‏ هارون نسبت به موسی هستی ــ بیان و تفسیر شد.

چون یک مقداری از این حدیث را قبل از حدیث حضرت‌عسکری؟ع؟

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 355 *»

خواندیم، ممکن است از خاطرها رفته باشد. این قسمتش را تکرار می‏کنم. علمای خراسان و عراق ــ که همه‌شان سنی بودند ــ گفتند که مراد از این برگزیدگان خدا برای وراثت کتاب و قرآن همه‏ امت هستند. قرآن بعد از رسول‌الله مال همه است و همه از آن استفاده می‏کنند. عرض کردم این نوع تفکر در میان اهل سنت شیوع دارد که از دومی ‌گرفته‌اند، بماند، که متأسفانه در میان علمای شیعه هم رسوخ کرده. در میان علمای شیعه هم هستند کسانی که می‏گویند در تفسیر قرآن هیچ احتیاجی به رجوع‌کردن به روایات ائمه‌هدیٰ؟عهم؟ نیست. قرآن نازل شده، و خودش کتاب خداست، حجت خداست، معنی ندارد که انسان در فهم قرآن به روایات ائمه؟عهم؟ رجوع کند.

عبارتی هم دارند که بهتر است عین عبارتشان را بخوانم. چون این بحث در واقع زمینه‏ همین بحث اصطفاء است، بحثی است که باید اینجا مطرح شود. عبارتشان این است: «و قد اخطأوا فی ذلک.» می‌گوید: آنانی که می‏گویند قرآن را باید از روایات رسول‌الله و ائمه؟عهم؟ اخذ کرد و قرآن را با روایات باید تفسیر کرد و توضیح داد، اشتباه کرده‌اند. «فان اللّه سبحانه لم‏یبطل حجة العقل فی کتابه» خدا که عقل را و حجت‌بودن عقل را در قرآنش باطل نکرده، نگفته عقل شماها حجت نیست، حق ندارید از عقلتان استفاده کنید و با عقلتان قرآن را تفسیر کنید و بفهمید. «و کیف یعقل ذلک و حجیته انما تثبت به» چطور می‏شود این‏طور فکر کرد؟ و حال آنکه حجیت قرآن و اینکه قرآن کتاب خداست و حجت است به عقل ثابت می‏شود و با عقل فهمیده می‏شود. «و لم‏یجعل حجیةً فی اقوال الصحابة و التابعین و انظارهم علی اختلافها الفاحش» خدا حجیت را در اقوال صحابه و تابعین ایشان و انظار و نظرهای ایشان ــ با آن اختلاف‏های آشکاری که دارند ــ قرار نداده. البته این سخن نسبت به اقوال صحابه درست است، ولی این چه ربطی به روایات صادره‏ از معصومین؟عهم؟ دارد؟ و اصلاً

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 356 *»

همان‌طور که وجود عترت طاهره؟عهم؟ باید همراه با قرآن باشد، روایاتشان هم برای تفسیر و تبیین قرآن همراه با قرآن است.

تا اینکه می‏گوید: «و لم‏یندب الّا الی التدبر فی آیاته» قرآن می‏گوید: فقط در آیات خود قرآن تدبر کنید. «و جعله هدی و نوراً و تبیاناً لکل شی‏ء» قرآن را هدایت و نور و بیان هرچیزی قرار داده. در این عبارات دقت کنید که ظاهرش چقدر فریبنده است! ولی باطنش همان حرف دومی ‌است که گفت: «فینا کتاب اللّه و هو حسبنا». وقتی که رسول‌الله؟ص؟ فرمودند کاغذ و قلم و دوات بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید، دومی‌ گفت هیچ احتیاج نیست، فینا کتاب اللّه و هو حسبنا، در بین ما کتاب خدا هست و ما را بس است. سروصدا بلند شد برخی گفتند که رسول‌الله هستند، فرمانشان باید اطاعت شود. آن ملعون گفت: نه، ایشان در حال هذیان‏گویی است. آن موقعی که فرمانشان واجب بود اطاعت شود حالِ سلامتی‏شان بود، حالا مریض شده‏اند و ــ نعوذباللّه ــ هذیان می‏گویند، دیگر نباید به حرفشان عمل کنیم! غوغا شد، در حضور رسول‌الله؟ص؟ سروصدا شد. حضرت اخراجشان فرمودند.([143]) آن ملعون حرفی زد، و آن حرف برای تمام اهل سنت و برای این سنی‏زده‏هایی که در میان شیعیان پیدا شده‌اند اساس شد.

در این جملات دقت کنید چقدر فریبنده است! می‏گوید: «فما بال النور یستنیر بنور غیره» چطور نور، به نور دیگری احتیاج داشته باشد؟! اگر خود این چراغ روشن است، در روشن‌شدن به چراغ دیگری احتیاج ندارد. اگر قرآن نور است دیگر چه احتیاجی به فرمایشات ائمه دارد؟ احتیاج به غیر از خودش ندارد. خودش نور است. چه شده که نور بخواهد به نور دیگری نورانی شود؟ «و ما شأن الهدیٰ یهتدی بهدایة سواه» چطور می‏شود آن چیزی که خودش هدایت است بخواهد به وسیله هدایت

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 357 *»

دیگری هدایت یابد؟ «و کیف یتبین ما هو تبیان کل شی‏ء بشی‏ء دون نفسه»([144]) چطور می‏شود آنی‌که خودش بیان‏کننده و روشن‏کننده هرچیزی است، در روشن‌شدن و آشکارشدن به غیر خودش محتاج باشد؟ و به غیر خودش آشکار بشود؟ این تعابیر را برای استقلال قرآن ذکر می‏کند، که بنابراین همه می‏توانند بعد از رسول‌الله با همین عقل‏های ناقص و نارسا و مشوب، به قرآن رجوع کنند و از قرآن استفاده کنند. و بر همین اساس همه وارث قرآن هستند. همه امت وارث قرآنند.

همین حرف را علمای خراسان و عراق در مجلس مأمون زدند، و این همان حرف آنها است. این هم اگر در آن زمان بود داخل همان علماء بود و با آن علماء همین حرف را می‏زد. در تفسیر این آیه‏ شریفه همین را می‏گفت. می‏گفت قرآن خودش نور است هیچ احتیاج به غیر ندارد. عقل ما هم که حجت است. خدا هم قرار داده که حجیت قرآن به عقل ما ثابت می‏شود. حال با یک‏چنین عقلی رجوع می‏کنیم به قرآن و از قرآن استفاده می‏کنیم. و همین کار را هم کرده است. در تمام این تفسیرش، ــ از اول تا آخر ــ هرکجا بحث‏های فلسفی و عرفانی و از این قبیل بحث‌ها دارد، تمامش همان استفاده‏های عقلانی محیی‌الدین و ملاصدرا و امثال اینها است، که به خیال خودشان از همین قرآن برداشت کرده و قرآن را تفسیر نموده‏اند. همان کاری که امیرالمؤمنین از آن خبر دادند و فرمودند: یعطف الهویٰ علی الهدیٰ اذا عطفوا الهدیٰ علی الهویٰ و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی([145]) یکی از خبرهایی که حضرت‌امیر دادند این بود که وقتی امام‌زمان صلوات‌اللّه‌علیه می‌آیند تمام هواها و هوس‏ها را بر گرد و محور هدایت می‏چرخانند. آن وقتی که همه‏ مردم، ــ عالم و جاهل، همه و همه ــ هدایت را بر گرد و محور هواها بچرخانند، آن بزرگوار رأی را معطوف بر قرآن

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 358 *»

می‏کند. تمام رأی‏ها، نظرها، پسندها، تمام آراء و همه‏ دیدهای عقلانی و دریافت‏ها را بر محور قرآن می‏چرخاند. یعنی اصل، قرآن است و باید رأی‏ها و نظرها در تبعیت قرآن قرار بگیرد، و قرار می‏دهد. چه وقت؟ آن‌وقتی که همه‏ مردم قرآن را بر گرد رأی‏ها و بر محور رأی‏ها می‏چرخانند. اذا عطفوا القرآن علی الرأی آن موقعی که دیگران کارشان این است که قرآن را بر محور رأی‌ها می‌چرخانند. و معلوم است چه‌کسی این کار را می‏کند؟ علمای آمریکا و شوروی که این کار را نمی‏کنند. علمای اسلام و علمای قرآن‏دان این کار را می‏کنند. قرآن را بر محور رأی‏ها می‏چرخانند. یعنی محور، رأی او است و قرآن را با رأیش تطبیق می‏کند. قرآن تابع می‏شود. کار حجت‏های خدا این است که همراه با قرآنند، و قرآن را اصل قرار می‏دهند و تفسیر می‏فرمایند و توضیح می‏دهند.

از این جهت وقتی که امام‌رضا؟ع؟ در این حدیث شریف موارد بیان اصطفاء را از قرآن ذکر می‌فرمودند، و در تفسیر اصطفاء از آیات قرآن شاهد می‌آوردند، جریان سد ابواب را هم ذکر کردند. در همان مجلس علماء صدایشان درآمد. «قالت العلماء: فاین هذا من القرآن؟» این سدّ ابواب که در قرآن مطرح نیست، شما بنا بود از قرآن برای ما تفسیر کنید. و سدّ ابواب در حدیث است، در قرآن نیست.

قال ابوالحسن؟ع؟: اوجدکم فی ذلک قرآناً اقرؤه علیکم. امام فرمودند: از قرآن نشانتان می‏دهم و برایتان می‏خوانم. «قالوا: هات.» گفتند: بفرمایید. قال؟ع؟: قول اللّه عزّوجلّ فرمود: فرمایش خدای عزوجل؛ یعنی در این آیه فکر کنید و اوحینا الی موسی و اخیه ان‏تبوّءا لقومکما بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبلةً و یاد بیاور ای پیغمبر ما؟ص؟ آن وقتی را که وحی کردیم و به موسی و برادرش هارون دستور دادیم که در مصر برای قوم خودتان خانه‏هایی را آماده سازید و خانه‏هایتان را قبله قرار دهید. خانه‏ موسی و هارون در میان قوم ایشان مورد احترام و تعظیم و تجلیل واقع شد، و قبله شد. قوم موسی برای

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 359 *»

عبادت و پرستش خداوند باید به آن خانه‌ها رو می‌کردند.

پس خانه‌های موسی و هارون ــ هردو با هم ــ مورد تعظیم و تکریم واقع شد. ففی هذه الآیة منزلة هارون من موسی و فیها ایضاً منزلة علیّ؟ع؟ من رسول‌الله؟ص؟ در این آیه خدا از منزلت هارون نسبت به موسی خبر داده، در حادثه‏ سدّ ابواب هم خداوند منزلت علی را نسبت به رسول‌الله؟ص؟ نشان داده است. و مع هذا دلیل ظاهر فی قول رسول‌الله؟ص؟ و یک دلیل آشکاری هم در فرمایش رسول‌الله برای این امر هست که همه سنی‌ها و شیعه روایت کرده‏اند حین قال آن موقعی که فرمود ان هذا المسجد لایحلّ لجنب و لا لحائض الّا لمحمّد و آل‌محمّد صلّی‌اللّه علیهم‌اجمعین. هیچ‏کس با حالت جنابت، و زن‏ها در حالت جنابت و حیض حق ندارند داخل مسجد رسول‌خدا شوند، اما این حکم برای محمد و آل‌محمد؟عهم؟ استثناء شده است که این بزرگواران در هرحالی می‌توانند داخل مسجد شوند.

حال، ببینید؛ وجدان و انصاف در هرکس باشد خوب است. در کافر هم باشد خوب است. در سنی هم وجدان و انصاف باشد خوب است. «فقالت العلماء: هذا الشرح و هذا البیان لایوجد الّا عندکم معشر اهل بیت رسول‌الله؟ص؟» از نظر وجدان و انصاف اقرار کردند. عرض کردند این‏طور شرح و بیان و این‌طور تفسیر قرآن و استخراج فضائل از قرآن، جز نزد شما خاندان رسول‌الله؟ص؟ یافت نمی‌شود. شما باید قرآن را تفسیر کنید، و همه جهاتش را شما باید بیان و تطبیق بفرمایید.

قال ابوالحسن؟ع؟: و من ینکر لنا ذلک؟! حضرت‌رضا فرمودند: چه‌کسی این مقام ما را ــ که ما باید شارح قرآن باشیم و قرآن با بیان ما روشن شود و مراد خداوند بیان گردد ــ انکار می‌کند؟ کی منکر این امر است؟ هرکس منکر است یک امر بدیهی را انکار می‏کند. و رسول‌الله؟ص؟ یقول انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن اراد مدینة العلم فلیأتها من بابها چه‌کسی انکار می‏کند؟ و حال آنکه رسول‌الله این‏طور فرمودند؟ ولی این امت

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 360 *»

نخواستند به فرمایش رسول‌الله عمل کنند. رسول‌الله فرمود من شهر علمم و علی در آن شهر است، هرکس می‏خواهد وارد شهر علم شود، باید از درِ آن شهر که علی؟ع؟ است بیاید. یعنی باید علم رسول‌الله و علم قرآن، همه را از خاندان رسول‌الله، ــ از امیرالمؤمنین و سایر ائمه ــ اخذ کرد.

بعد فرمود: و فیما اوضحنا و شرحنا من الفضل و الشرف و التقدمة و الاصطفاء و الطهارة ما لاینکره الّا معاند امام؟ع؟ می‌فرماید: آنچه را که ما واضح کردیم و شرح دادیم، ــ از فضیلت عترت طاهره و شرافت ایشان و مقدم‌بودن ایشان بر همه خلق و اصطفاء و گزینش الهی درباره‏ ایشان و طهارتی که خداوند درباره ایشان خبر داده که خدا ایشان را از تمام رجس‏ها و پلیدی‏ها در همه مراتبشان پاک و پاکیزه فرموده ــ همه این مطالبی که ما گفتیم، چیزهایی است که آن را جز شخص معاند، انکار نمی‌کند. کسی که با اهل‌بیت و عترت طاهره عناد و دشمنی دارد این امور را انکار می‏کند. و لله عزّوجلّ الحمد علی ذلک. امام‌رضا می‏فرمایند: حمد و شکر برای خداست، بر این نعمت‏ها و فضائلی که به اهل‌بیت عصمت و طهارت؟عهم؟ کرامت فرموده.

ما هم عرض می‏کنیم الحمدلله رب‌العالمین. خدا را شکر می‌کنیم که آقایان ما را به این صفات متصف فرموده و به این فضائل فضیلت بخشیده. خدا را شکر می‏کنیم. از این جهت می‌بینید که بعد از ذکر فضائل، در نوع جاها الحمدلله رب‌العالمین می‏گوییم. زیارت جامعه را می‏خوانیم، الحمدلله رب‌العالمین می‏گوییم. در دعای ندبه می‏خوانیم: ان‌شاء‌الله ببینیم آن روزی را که شما ــ آقای ما ــ تشریف آورده‏اید و لواء در دست شما است، لواء پیروزی بر سر شما است و حق و اهل آن را عزیز کرده‌اید، دشمنان خدا را خوار کرده‌اید، بعضی از کارهای حضرت را یاد آور می‌شویم، بعد می‌گويیم: و نحن نقول الحمدلله رب‌العالمین آنگاه ما می‏گويیم، کار ما در آن‌وقت این است که می‌گويیم: الحمدلله رب‌العالمین که خداوند نصرت مولای ما و آقای ما را ظاهر کرد، و او را بر تمام

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 361 *»

اعداء و دشمنانش غلبه داد. آنجا هم می‏گوییم: الحمدلله رب‌العالمین.

پس مؤمن خوشحال است، و خدا را بر این‌همه فضل و فضیلت که به ایشان کرامت کرده شکر می‏کند. در بهشت هم که کارمان همین است ان‌شاء‌الله، آنجا هم می‏گوییم: الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن خدا را شکر که به برکت اولیائش آن اصل غم و ریشه‏ همه‏ غم‏ها و غصه‏ها را برطرف کرده. آنجا هیچ غم نیست، ریشه‏ غم زدوده ‏شده است. انّ ربّنا لغفور شکور. از برکات علی خدا گناهان ما را آمرزیده، و از برکات رسول‌الله؟ص؟ طاعات ما را مکافات فرموده. الذی احلّنا دار المقامة من فضله به فضل خودش ما را در بهشت ابدی و خانه همیشگی جای داده. لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب. ان‌شاء‌الله در آنجا هیچ نگرانی، مشقت، و هیچ غمی‌ نخواهد بود. همه‏اش رحمت محض، خیر محض و عنایت و کرم و فضل محض است؛ خالصِ خالص، چرا؟ به جهت اینکه در اینجا به برکت اولیاء یک بندگی خالصِ خالص و یک عبودیت خالصِ خالص از ما سر زده، که باید این عنایت‏ها و محبت‏ها و لطف‏ها را خداوند به فضلش نسبت به ما داشته باشد! این «باید» هم باز بر اساس وعده و قرار خودش است. هرکس علی را دوست داشته باشد، این مودت و محبت خالص‏ترین عبادت‏های او است، ریشه‏ و اصل همه‏ عبادت‏ها است. حبّ علیّ حسنة لاتضرّ معها سیئة([146]) خدا این نعمت را در دنیا به ما کرم کرده، از این جهت رحمت‌های دنیا و آخرت و برکات و نعمت‌های آخرت مترتب بر این نعمت بزرگ و این عنایت بزرگ است. خدا این نعمت را از ما نگیرد، و با همین نعمت ما را از دنیا ببرد.

امام؟ع؟ فرمودند: فهذه الرابعة. این چهارمین مورد تفسیر اصطفاء و توضیح در مورد گزینش الهی است که در قرآن و ظاهر قرآن آمده است.

سال گذشته در گنبد مقداری از این حدیث شریف را به مناسبت اینکه ایام

 

«* اصطفاء گزینش و برگزیده‌های الهی صفحه 362 *»

ولادت و به نقلی شهادت حضرت بود، موفق بودیم و مطرح کردیم. امسال هم که موفق شدیم و گنبد رفتیم همین حدیث را مطرح کردیم. بعد که برگشتیم استخاره کردم و آقایانی هم که آنجا بودند گفتند همین بحث ادامه داده شود، از این‌رو در ماه ذیقعده و این ماه هم هرچه بحث کردیم ادامه همان بحث گنبد بود، و به همین‏جا بحث را خاتمه می‏دهیم. ذیقعده سال آینده اگر زنده بودیم و توفیق داشتیم ان‌شاءالله همین حدیث را مطرح می‏کنیم و می‏خوانیم.

 

اللّهم صلّ علی محمّد و آل‌محمّد

([1]) سوره فاطر، آیات 32 تا 35

([2]) تحف‌العقول، ص425

([3]) بحارالانوار ج49، ص173 ــ امالی الصدوق ص522 ــ عیون اخبار الرضا؟ع؟ ج‌1، ص229

([4]) الاحزاب، آیه 33

([5]) الحدید، آیه 26

([6]) هود، آیه 42

([7]) بحارالانوار ج22، ص474 و . . .

([8]) بحارالانوار ج23، ص108 و . . .

([9]) الکافی ج1، ص38

([10]) 36موعظه، موعظه دهم

([11]) مجموعةالرسائل67، ص146

([12]) بحارالانوار ج45، ص171

([13]) بحارالانوار ج97، ص330

([14]) شرح‌القصیدة، ص525

([15]) دعای افتتاح

([16]) نهج‌البلاغة، خطبه 176

([17]) غافر، آیه 19

([18]) بحارالانوار، ج22 ص350

([19]) بحارالانوار، ج2 ص190

([20]) بحارالانوار، ج17 ص170

([21]) اثبات‌الوصیة، ص210

([22]) بحارالانوار، ج49 ص47

([23]) بحارالانوار، ج49 ص129

([24]) بحارالانوار، ج23 ص214

([25]) بحارالانوار، ج53 ص181

([26])  قال الباقر؟ع؟:  ان لنا الخمس فی کتاب الله . . . . ثم قال: اللهم انا قداحللنا ذلک لشیعتنا.(هدایةالامة، ج4 ص165) و (قال؟ع؟: نحن اصحاب الخمس و الفیء و قدحرّمناه علی جمیع الناس ماخلا شیعتنا . . . (بحارالانوار، ج24 ص311) و . . . .

([27]) بحارالانوار، ج1 ص116

([28]) بحارالانوار، ج1 ص99

([29]) بحارالانوار، ج67 ص253

([30]) بحارالانوار، ج2 ص32

([31]) بحارالانوار، ج26 ص227

([32])  قال ابوعبدالله؟ع؟: . . . انّ ذکرنا من ذکر الله انّا اذا ذُکرنا ذکر الله و اذا ذکر عدوّنا ذکر الشیطان.(الکافی، ج2 ص186)

([33]) الاسراء، آیه 110

([34]) بحارالانوار ج49، ص48

([35]) بحارالانوار، ج23 ص213

([36]) الزام‌الناصب، ج2 ص171

([37]) بحارالانوار، ج13 ص299

([38]) الحجر، آیه 65

([39]) الانبیاء، آیه 27

([40]) بحارالانوار، ج52 ص153 و 157

([41]) بحارالانوار، ج25 ص140

([42]) المائدة، آیه 15

([43]) حدیقةالاخوان، 616

([44]) البرهان، ج4 ص192

([45]) بحارالانوار، ج18 ص202

([46]) انعام، آیه 8

([47]) انعام، آیه 9

([48]) بحارالانوار، ج20 ص266 و ج22 ص332 و . . . .

([49]) بحارالانوار، ج26 ص16 (حدیث خیط)

([50]) النمل، آیه 39

([51]) النمل، آیه 40

([52]) بحارالانوار، ج14 ص123

([53]) الرعد، آیه 43 (قل کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب)

([54]) الحشر، آیه 21

([55]) الانعام، آیه 124

([56]) بحارالانوار، ج25 ص 13

([57]) بحارالانوار، ج26 ص345

([58]) الکافی، ج8 ص399

([59]) النور، آیه27

([60]) الکافی، ج4 ص40

([61]) الاحزاب، آیه 33

([62]) بحارالانوار، ج11 ص234

([63]) الروم، آیه 7

([64]) آل‌عمران، آیه 14

([65]) بحارالانوار، ج50 ص64

([66]) بحارالانوار، ج49 ص140

([67]) بحارالانوار، ج42 ص239

([68]) بحارالانوار، ج12 ص13

([69]) هود، آیه 69

([70]) بحارالانوار، ج63 ص74

([71]) مواعظ 1310، مجلس سیزدهم

([72]) بحارالانوار، ج21 ص26

([73]) مریم، آیه 16 تا 18

([74]) بحارالانوار، ج14 ص186

([75]) بحارالانوار، ج14 ص208

([76]) بحارالانوار، ج14 ص212

([77]) مریم، آیه 19 تا 30

([78]) مثنوی معنوی

([79]) از هر جهت خوب.

([80]) اثبات‌الوصیة، ص79

([81]) بحارالانوار، ج35 ص18 و ص22

([82]) بحارالانوار، ج37 ص111 و 119 و 322 و . . .

([83]) بحارالانوار، ج25 ص172

([84]) الحدید، آیه 26

([85]) یونس، آیه 35

([86]) هود، آیه 46

([87]) آل‌عمران، آیه 33 و 34

([88]) النساء، آیه 54

([89]) النساء، آیه 59

([90]) بحارالانوار، ج79 ص106

([91]) بحارالانوار، ج44 ص364

([92]) بحارالانوار، ج14 ص199

([93]) بحارالانوار ج27، ص173

([94]) بحارالانوار، ج97 ص305

([95]) دعای افتتاح

([96]) ان رجلاً قال لرسول‌الله؟ص؟: یا رسول‌الله اُسِرّ العمل لااحب ان‌یطلع علیه احد فیطلع علیه فیسرّنی قال لک اجران اجر السرّ و اجر العلانیة. (بحارالانوار، ج69 ص274) ـــ  قال رسول‌الله؟ص؟: من ساءته سیئته و سرّته حسنته فهو مؤمن. (بحارالانوار، ج64 ص303)

([97]) الکافی، ج2 ص415

([98]) این قرآن که الآن در دست است، به اسم قرآن عثمانی مشهور است. یعنی در زمان حکومت عثمان جمع‏آوری شده. که زید بن ثابت از طرف او مأمور شد و هر روز برای این کار می‏نشست. و اعلام کرده بودند که هرکس آیه‏ای از رسول‌الله؟ص؟ شنیده با دوتا شاهد بیاید پیش ما و بگوید من این آیه را شنیده‏ام تا ما جزء قرآن قرار بدهیم. آن‌وقت اگر کسی می‏آمد و می‏گفت من این آیه را شنیده‌ام ولی شاهد ندارم؛ می‏گفتند قبول نداریم، حتماً باید با دوتا شاهد باشد تا نوشته شود.

([99]) بحارالانوار، ج89 ص60

([100]) الحجر، آیه 9

([101]) حدیقةالاخوان، 1168

([102]) بحارالانوار، ج21 ص344

([103]) بحارالانوار، ج21 ص281 و ص345

([104]) خطبه طتنجیه

([105]) بحارالانوار، ج84 ص187

([106]) شرح‌القصیدة، ص468

([107]) بحارالانوار، ج50 ص250 ــ وسائل‌الشیعة، ج5 ص207

([108]) بحارالانوار، ج97 ص287

([109]) تفسیر الامام العسکری؟ع؟، ص242

([110]) المؤمنون، آیه 51

([111]) بحارالانوار، ج90 ص326

([112]) بحارالانوار،‌ج23 ص218

([113]) الاعراف، آیه 204 (و اذا قرئ القرءان فاستمعوا له و انصتوا)

([114]) المنافقون، آیه 8

([115]) البقرة، آیه 8

([116]) بحارالانوار، ج28 ص99

([117]) بحارالانوار، ج43 ص190. للقاضی ابی‌بکر بن ابی‌قریعة:

و اریتکم ان الحسین   اصیب فی یوم السقیفة

 

([118]) بحارالانوار،‌ج22 ص516

([119]) بحارالانوار،‌ج17 ص406

([120]) عوالم‌العلوم‌والمعارف، ج11 قسم2 ص886 (فقالت؟عها؟: بقر الله بطنک. . .)

([121]) یوسف، آیه 53

([122]) آل‌عمران، آیه 61

([123]) بحارالانوار، ج21 ص340

([124]) بحارالانوار ج21، ص322 (….قال المنذر للسید و العاقب: انظرا الی النجم قداستطلع علی الارض و الی خشوع الشجر و تساقط الطیر بازائکما لوجوهها قدنشرت علی الارض اجنحتها و قاءت ما فی حواصلها و ما علیها من تبعة لیس ذلک الا لما قداظلّ من العذاب و انظرا الی اقشعرار الجبال و الی الدخان المنتشر و قزع السحاب هذا و نحن فی حمارة القیظ و ابان الهجیر و انظرا الی محمّد؟ص؟ رافعاً یده و الاربعة من اهله معه انما ینتظر ما تجیبان به ثم اعلموا انه ان نطق فوه بکلمة من بهلة لم‌نتدارک هلاکاً و لم‌نرجع الی اهل و لا مال….)

([125]) المائدة، آیه 55

([126]) بحارالانوار، ج35 ص237

([127]) بحارالانوار، ج37 ص200

([128]) الجمعة، آیه 2

([129]) البقرة، آیه 129

([130]) بحارالانوار، ج8 ص346

([131]) بحارالانوار، ج8 ص345

([132]) مواعظ محرم 1297، موعظه ششم

([133]) بحارالانوار، ج22 ص456

([134]) الاحزاب، آیه 48

([135]) الملک، آیه 14

([136]) بحارالانوار، ج4 ص173

([137]) بحارالانوار، ج83 ص42

([138]) بحارالانوار ج 22، ص291

([139]) بحارالانوار ج 97، ص184

([140]) الزخرف، آیه 33

([141]) بحارالانوار، ج6 ص169

([142]) النحل، آیه 18

([143]) بحارالانوار، ج22 ص474

([144]) تفسير الميزان، ج1 ص6

([145]) نهج‌البلاغه ــ بحارالانوار، ج31 ص549

([146]) نهج‌الحق و کشف الصدق (للعلامة الحلی)، ص259