جستجو کردن
Close this search box.

مقاله _ الحمد لله الذی جعلنا من محبی امیر المومنین علی (علیه السلام)

 اللهم صل على علىٍّ اميرالمؤمنين و وارث المرسلين و قائد الغرّ المحجّلين و سيّد الوصيين و حجة رب العالمين. السلام على المولود فى الكعبة المزوّج فى السماء، السلام على من شرّفت به مكّة و مِنى.


 الا فمن كنتُ مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله. معاشر الناس، هذا علىّ أخى و وصيّى و واعِىَ علمى و خليفتى فى أمّتى على مَن آمن بى و على تفسير كتاب اللّه عزّوجلّ…انّه خليفةُ رسول اللّه و أميرالمؤمنين و الامام الهادى من اللّه و قاتل الناكثين و القاسطين و المارقين بأمر اللّه.


 نوشته شده در: وبلاگ عقاید

عمر اين عبارات، بيش از ده قرن است. بيش از هزار سال پيش روزى اين كلمات از لبان مبارك حامل وحى، خاتم‏النبيين محمّد مصطفى‏صلى الله عليه وآله خارج شد و آينده‏ى زندگى بشرى را تا قيام قيامت رقم زد.آن لحظه، لحظه‏اى بود كه »ألستِ« حقِّ متعال در عالم ذر پاسخ داده شد. لحظه‏اى كه اگر آن لحظه موجود نمى‏شد، تا ابد گنج مخفى خدا كه همانا بيان مقام على‏بن‏ابيطالب بود ظاهر نمى‏گشت. آن لحظه فروردين و عزّت دين بود، افتخار مؤمنين بود. لحظه‏اى بود جارى در قرون بى‏شمار. آن لحظه، لحظه‏اى بود كه امّت رسول رحمت در نورانيت فرو رفت و پايه‏ى اصلى آن محكم گرديد.

 و آن بيعت – بيعتى كه رسول خدا سال‏ها آن را از بيم نفاق دشمنان پنهان داشتند – اينك به ظهور پيوسته است. بيعتى مبارك و ميمون. امروز، نونهال باغ دين به دست دهقان قضا به بار نشست. امروز، ميزان معرفى شد و از بركت ولايت، حق و باطل ديگر با هم مشتبه نخواهند شد. امروز، لاله‏ى »اليوم اكملت لكم دينكم« روييد. امروز، گلبانگ »اليوم يئس الذين كفروا من دينكم« شنيدنى است. امروز – امروز -، موقعيت علىّ اميرالمؤمنين آشكار شد.


 او كيست؟ اخوالرسول و أمينه و خليفته، و قائد جيشه و حامل رايته و سلطان رسالته، امام أمته و مُفديه بروحه و متساويه بمحنه، عضده المعاضد و ساعده المساعدِ يوم شدته، سيّدالوصيين و امام المتقين ، ديان الدين و صاحب اليمين و علَم المهتدين و خليفة رب العالمين، سرّ اللّه و حجته، و آية اللّه و كلمتهُ فى الاولين و الاخرين، القائم بالحق، الامام المبين، مولانا و سيّدنا على بن ابيطالب أميرالمؤمنين، عليه صلوات المصلّين.


 چه بگوييم – چه بگوييم – كه هرچه بگوييم هيچ نگفته‏ايم.


 و چگونه شناخت على‏عليه‏السلام ممكن است و حال آن كه رسول خدا از بسته بودن اين راه خبر داده و فرمود: ياعلى، ما عرفك الّا اللّه و اَنا (اى على، هيچ كس تو را نشناخته است مگر خدا و من). روزى عمر (لع) به مسجدالنبى داخل شد. رسول خدا و اميرالمؤمنين در آن‏جا حضور داشتند. عمر گفت: يا رسول اللّه، آيا شما درباره‏ى ابوذر نفرمودى اصدقكم لهجةً ابوذر (راستگوترين شما ابوذر است)؟ حضرت فرمود: او همان‏گونه است كه گفتم. عرض كرد: پس چگونه است كه از او سؤال كردم رسول خدا در كجا هستند؟ ابوذر گفت: در مسجد. گفتم: در نزد او چه كسى است؟ ابوذر گفت: شخصى است كه او را نمى‏شناسم؛ و حال آن‏كه اين شخص »على« است (و همه او را مى‏شناسيم). رسول خدا فرمود: صدق ابوذر يا عمر، هذا رجل لايعرفه الّا اللّه و رسوله (ابوذر راست گفته است اى عمر، اين شخصى است كه هيچ كس او را نشناخته جز خدا و رسولش).


 چه بگوييم – چه بگوييم – كه هرچه بگوييم هيچ نگفته‏ايم:


 چه گويد چون منى نادان، به وصف آن شبه خوبان؟!


كه حُبّش حَبّه‏ى ايمان، صحائف را بود عنوان


 دوستان اميرالمؤمنين از ترس دشمنان، فضائل آن بزرگوار را در امصار و در طىّ اعصار بروز نمى‏دادند و از طرفى هم دشمنان، سعيشان پوشانيدن فضائل اميرالمؤمنين بود. اما با همه‏ى تفاصيل، فضائل اميرالمؤمنين عالم را پر كرده است. فضائل اميرالمؤمنين تمام كتاب‏ها را پر كرده است. به شكلى كه خداوند براى اتمام حجت، فضائل او را بر زبان دشمنانش جارى ساخت. شافعى سنّى – از رؤساى مكاتب اهل تسنن – مى‏گويد:


 كفى فى فضل مولانا على


وقوع الشكْ فيه انّه اللّهُ


    (كفايت مى‏كند در فضيلت مولاى شيعيان، اين‏كه شك واقع شده است كه او خدا است، يا خدا خدا است!).


 و مات الشافعى و ليس يدرى


علىٌ ربُّه ام ربُّه اللّهُ


    (شافعى به درك رفت و ندانست: على پرورنده‏ى اوست يا خدا پرورنده‏ى اوست!).


 خود در خطبه‏ى افتخار فرمود:


 انا اخو رسول اللّه و وارث علمه و معدن حُكمه…انا مُنزِل الملائكة منازلَها، انا آخذ العهد على الارواح فى الازل، انا المنادى لهم »ألست بربكم« بأمر قيوم لم‏يزل…انا كلمته الناطقة فى خلقه…انا صاحب لواءالحمد، انا صاحب الهِبات بعد الهبات، و لو اخبرتُكم لكفرتم. آرى،،، اوست اول و آغاز و اوست مقصد و پايان. آن شاعر پارسى‏زبان (!) هم به تهييج آمده و سروده است:


 آدم نه به گندم جِنان راغب بود


شوق دگرش بر دل و جان غالب بود


 مى‏خواست كه از بهشت بيايد به نجف


مقصود على بن ابيطالب بود


 و مردم از على چه مى‏دانند؟ چه مى‏دانند غير از فصاحت و بلاغت و شجاعت و عدالت آن جناب؟ و چه مى‏دانند جز ظاهرالصلاح بودن آن حضرت و اين‏كه شايسته‏تر از ابوبكر به جانشينى خاتم‏النبيين است؟ مردم از جسم فراتر نرفته‏اند. از چشم سَر مى‏نگرند و از چشم سِر فراموش كرده‏اند. اگر فضيلتى از فضائل را كه در بين ايشان مشهور نيست بگويى، زبان به انكار باز مى‏كنند و تو را »غالى« مى‏خوانند. حتى آن‏كه يكى از ايشان گفته است: »پايين‏ترين مرتبه‏ى غلو، اين است كه بگوييم پيغمبرصلى الله عليه وآله سهو نداشته است!«. عجبا – عجبا – از اين سخن و از اين اعتقاد. آيا نشنيده‏اند – و يا نمى‏خواهند بشنوند – فرمايش معصوم را كه فرمود: نزّلونا عن الربوبية و قولوا فى فضلنا ما شئتم و لن‏تبلغوا (خدايى را از ما نفى كنيد و هرچه مى‏خواهيد در فضيلت و موقعيت ما بگوييد و به كنه و حقيقت مقام ما نخواهيد رسيد) و حضرت امير فرمودند: اياكم و الغلو فينا، قولوا انّا مربوبون و قولوا فى فضلنا ما شئتم (بر حذر باشيد از اين‏كه در حق ما غلو كنيد – و بگوييد ما خدا هستيم – بلكه بگوييد ما بنده‏ى خدا هستيم و هرچه مى‏خواهيد در فضيلت ما بگوييد). موقعيتى است كه هيچ يك از مخلوقات خداوند در هزار هزار عالم به اين مقام دست نيافته است. و در ميان همه‏ى ائمه، اميرالمؤمنين و سيّد الوصيين امتياز ويژه‏اى دارند. آن بزرگوار به ذكر فضائل شگفت‏آور و مناقب غريب و ناآشنا با اذهان مردم و مقامات نورانيه ممتاز شده است. او دليل خلقت خلق است. اگر او نبود موجودى خلق نمى‏شد كه آن شاعر عرب هم سروده است:


 و لو لم‏يكن فى صلب آدم نوره


لما قيل قِدْماً للملائكة اسجدوا


    (اگر در صلب آدم‏عليه‏السلام نور آن بزرگوار نبود، به ملائكه گفته نمى‏شد كه بر آدم سجده كنيد)


 و لولاه ما قلنا و ما قال قائل


لمالك يوم الدين اياك نعبد


    (و اگر او نبود، نه ما و نه هيچ كسى به خداوند »اياك نعبدْ« نمى‏گفت).


 وظيفه چيست؟ كسانى هستند كه هرچه ترقى كنند و هرچه موشكافانه‏تر پيش روند، به پايين‏ترين مقامات ايشان نمى‏رسند. وظيفه‏ى ايشان چيست؟ وظيفه‏ى ايشان روشن است: بايد محبت داشت؛ بايد اقرار به فضائل كرد؛ بايد خود را در محبت ايشان خالص و صادق كرد


باری  »از آن‏جايى كه تمام عوالم از جمله عالم ذرّ، بر وفق اين عالم مى‏باشند، پس در عالم ذر هم غدير خمّى وجود داشت و رسول خداصلى الله عليه وآله در غدير عالم ذر كه همه‏ى خلايق مجتمع بودند بر منبر تشريف برده و على‏عليه‏السلام را به ولايت و امارتِ مؤمنين نصب فرمود، و هر يك از مخلوقات، اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان كه اقرار به ولايت اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام نمودند، بيعت مناسب آن عالم از ايشان گرفته شد و همه عهد كردند كه بر ولايت ثابت بمانند. و وقتى كه عهدنامه‏ها نوشته شد، در بين ملائكه ملكى بود كه از شدّت شوق و محبت به اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام آن عهدنامه‏ها را بلعيد و در نزد او موجود است. و در اين عالم به شكل سنگى ظهور كرد كه همان حجرالاسود است كه در ركن عراقى خانه‏ى معظم كعبه نصب گرديده و تمام كسانى را كه عهد ولايت بسته‏اند، مى‏بيند و مى‏شناسد و هر كس به زيارت آن بيت مقدس مى‏رود، در حال طواف وقتى با حجرالاسود روبرو مى‏شود، با استلام حجر يا بوسيدن و يا اشاره كردن، اعلام مى‏دارد كه من بر عهدى كه بسته‏ام، ثابت قدمم و بحمد اللّه و به مَنّ و فضل و لطف خداوندى، در دل‏هاى خود خنكى و بَرْد ولايت اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه را احساس مى‏كنيم و در دل خود مى‏يابيم كه از كسانى بوده‏ايم كه در مقام غدير خم در عالم ذرّ، در پاى منبر رسول خداصلى الله عليه وآله بوده‏ايم و در آن بيعت شركت كرده‏ايم. احساس آن بيعت و خنكى آن بيعت را در دل‏ها داريم. همين كه دل‏هاى ما به ولايت على و اهل بيت طاهرينش صلوات اللّه عليهم اجمعين و بحمد اللّه به ولايت اولياى آن حضرت خرسند، خنك، آرام و ساكن است، كشف مى‏شود از اين كه ما در آن سرزمين غدير خمِّ در عالمِ ذرّ، بوده‏ايم و بيعت كرده‏ايم و مولا بودن امام‏عليه‏السلام را به مانند ولايت رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله پذيرفته‏ايم:


 من كه دم از حبّ حيدر مى‏زنم


باده از ميناى كوثر مى‏زنم


 جرعه‏اى زان مى مرا ديوانه كرد


معتكف بر درگه ميخانه كرد


 جذبه ساقى زدم آتش به جان


گشته‏ام شوريده سر از آن زمان


 گفتم اى ساقى چه باشد چاره‏ام


من كه از عشقت ز پا افتاده‏ام؟


 كرد اشارت چاره‏ات باشد شَكيب


عاشقانم را بلا آمد نصيب


 عاشق صادق شكيبايى كند


جز بلا او كى تمنايى كند


 محبّت به اميرالمؤمنين، محبّت به ائمه‏ى طاهرين گوهرى است گران‏بها. آسان به دست نيامده و از دست هم نخواهد رفت به حفاظت خود آن بزرگواران‏عليهم‏السلام.


 هرچه داريم از بركت »بصيرت« است. بصيرت، نعمتى است كه هركس هركس نتوانسته است خود را در معرض آن قرار دهد. بايد قدردان بود و شكر نمود كه لئن شكرتم لازيدنّكم (شكر نعمت، نعمتت افزون كند). امرى مهم و حياتى آن است كه پايه و اصل و مبناى بصيرت و »مكتب استبصار«، »امام‏شناسى« است. آشنا شدن با مقامات و فضائل آن بزرگواران است. اگر اين‏چنين نيست پس چرا شيخ مرحوم – اعلى اللّه مقامه الشريف – زيارت »جامعه كبيره« را براى شرح و بسط انتخاب كرده‏اند؟ چون اين زيارت آكنده از مقامات ائمه‏ى طاهرين است. زيربنا و مبنا حجّت‏شناسى است. از اين جهت كسانى كه موفق شده و به زيور بصيرت آراسته شده‏اند، بايد بيش از پيش به امر دين پرداخته و ساير امور را فرع بر دين به شمار آورند.


 شخص بصير، كسى است كه به مقامات چهارگانه‏ى ائمه و بعد انبيا و بعد كاملين شيعه آگاه باشد و فضائل را قبول كرده و انكار نكند. بصيرت فقط در اعتقادات نيست، در اخلاقيات و در احكام عملى نيز بايد بصير بوده و با بصيرت عمل كند.


 در پايان يادآور فرمايشى از رسول خدا مى‏شويم كه فرمود:


 ان اللّه جعل لاخى علىٍّ فضائلَ لاتحصى كثرةً. فمن ذكر فضيلة من فضائله مقراً بها غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر و من كتب فضيلة من فضائله، لم‏تَزَلِ الملائكةُ تستغفر له ما بقى لتلك الكتابة رسمٌ. و من استمع الى فضيلة من فضائله غفر اللّه له الذنوب التى اكتسبها بالاستماع. و من نظر الى كتاب فضائله، غفر اللّه له الذنوب التى اكتسبها بالنظر ثم قال: النظر الى علىّ عبادة و ذكره عبادة و لايَقبَل اللّه ايمان عبد الّا بولايته و البرائة من اعدائه.


 رسول خدا فرمود: (براستى خداوند براى برادرم علىّ فضيلت‏هاى فراوان و بيشمارى نهاده. پس هركس كه فضيلتى از فضيلت‏هاى او را ياد كند در حالى كه به آن اقرار دارد، خدا گناهان دور و نزديكش را بيامرزد. و هركه فضيلتى از فضيلت‏هاى او را بنويسد، پيوسته فرشتگان برايش درخواست آمرزش كنند تا زمانى كه از آن نوشته اثرى باقى مانَد. و هركه به فضيلتى از فضيلت‏هاى او گوش دهد، خداوند گناهانى را كه به شنيدن مرتكب شده ببخشد. و هركه به نوشته‏اى از فضيلت‏هاى او بنگرد، خداوند گناهانى را كه با نگاه مرتكب شده ببخشد.


 سپس فرمود: نگريستن به على عبادت است. ياد على عبادت است. خدا ايمان بنده قبول نمى‏فرمايد مگر به ولايت على و برائت از دشمنان على‏عليه‏السلام.


 وبلاگ عقاید