خلاصه منبرهاى محرّم الحرام سال ۱۴۱۸ هـ.ق
حسـين، كعـبهى دلها
حضرت امام حسين عليهالسلام از نظر ظاهر، فرزند دوم حضرت على بن ابىطالب عليهماالسلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام است. داراى ويژگىها و كمالاتى بوده كه همه، آن كمالات را مىديدند و او را بواسطهى آن كمالات ممتاز مىدانستند. آن بزرگوار، در شش ماهگى، روز سوم شعبان سال چهارم هجرى، به اين جهان فانى قدم گذارد. و از ميان آن همه فضائل همين بس كه روزى رسول خدا صلىاللهعليهوآله در ميان اصحاب دست حسنين عليهماالسلام را گرفته و فرمود:
مَنْ وَدَّنى يا قَوْمِ اَوْ هذيْنِ اَوْ
اَبَوَيْهِما فَالْخُلْدُ مَسْكَنُهُ مَعى
اما حسين، از نظر باطن، حقيقت ديگرى است و كسى نمىتواند به حقيقت حسينى پى ببرد. دربارهى او هرچه را كه مىدانيم، به بركت فرمايشات ائمه عليهمالسلام و تفاسير بزرگان اعلى اللّه مقامهم است كه ايشان نيز به اندازهى فهم و قابليت ما حقايقى را بيان فرمودهاند. و ما شاكريم كه بحمد اللّه در معرض اين فرمايشات قرار گرفتيم تا بتوانيم قدرى خود را به حسين عليهالسلام نزديك كنيم و از مصيبات وارده بر ابىعبداللّه به اندازهى نَمى از يَم، با خبر شويم:
ذات لايُدْرَكِ حق را كه كند درك بصر
آنچه ادراك كنند اهل بصيرت اين است
غرق در حضرت حق هستى و حق در تو غريق
قبلهام روى حسين است و همينم دين است
خدا، براى اينكه كسى دسترسى به او نداشت، خانهاى در زمين قرار داد كه ما با توجه به آن و اقبال به سوى آن، به سوى او رو كرده باشيم و به اين وسيله، عبادت او را به جا آوريم. و اين خانه، سرچشمهى تمام فيوضات جسمى است كه به خلق مىرسد كه خلق (چه انسانهاى وارسته و نيكوكار و چه انسانهاى بدكردار)، با زيارت اين خانه منافعى براى ايشان حاصل مىشود كه خدا هم خبر داد و فرمود ليشهدوا منافع لهم. اين خانه، در اين عالم ظاهر بنا شده است و مقابل است با «بيت المعمور» كه خانهى خدا است در آسمانها كه ملائكه دور آن مىگردند؛ چرا كه ايشان نيز دسترسى به خدا ندارند. و باز بيت المعمور، مقابل است با عرش خدايى. اين خانهى ظاهرى سنگ و گلى در اين دنيا، داراى فضائل بىشمارى است كه در احاديث و فرمايشات ائمه عليهمالسلام موجود است. از مسلّميات مكتب تشيع اين است كه خدا در كعبه نيست كه ما به گرد او بگرديم بلكه خدا افاضهى فيض مىفرمايد به اين بقعه و از آن به ساير بقعههاى زمين و ساير مخلوقات. و كيفيت آن افاضه، براى ما روشن نيست. و دليل انتخاب كعبه براى سرچشمهى فيض بودن، …..
خلاصه منبرهاى محرّم الحرام سال ۱۴۱۸ هـ.ق
حسـين، كعـبهى دلها
حضرت امام حسين عليهالسلام از نظر ظاهر، فرزند دوم حضرت على بن ابىطالب عليهماالسلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام است. داراى ويژگىها و كمالاتى بوده كه همه، آن كمالات را مىديدند و او را بواسطهى آن كمالات ممتاز مىدانستند. آن بزرگوار، در شش ماهگى، روز سوم شعبان سال چهارم هجرى، به اين جهان فانى قدم گذارد. و از ميان آن همه فضائل همين بس كه روزى رسول خدا صلىاللهعليهوآله در ميان اصحاب دست حسنين عليهماالسلام را گرفته و فرمود:
مَنْ وَدَّنى يا قَوْمِ اَوْ هذيْنِ اَوْ
اَبَوَيْهِما فَالْخُلْدُ مَسْكَنُهُ مَعى
اما حسين، از نظر باطن، حقيقت ديگرى است و كسى نمىتواند به حقيقت حسينى پى ببرد. دربارهى او هرچه را كه مىدانيم، به بركت فرمايشات ائمه عليهمالسلام و تفاسير بزرگان اعلى اللّه مقامهم است كه ايشان نيز به اندازهى فهم و قابليت ما حقايقى را بيان فرمودهاند. و ما شاكريم كه بحمد اللّه در معرض اين فرمايشات قرار گرفتيم تا بتوانيم قدرى خود را به حسين عليهالسلام نزديك كنيم و از مصيبات وارده بر ابىعبداللّه به اندازهى نَمى از يَم، با خبر شويم:
ذات لايُدْرَكِ حق را كه كند درك بصر
آنچه ادراك كنند اهل بصيرت اين است
غرق در حضرت حق هستى و حق در تو غريق
قبلهام روى حسين است و همينم دين است
خدا، براى اينكه كسى دسترسى به او نداشت، خانهاى در زمين قرار داد كه ما با توجه به آن و اقبال به سوى آن، به سوى او رو كرده باشيم و به اين وسيله، عبادت او را به جا آوريم. و اين خانه، سرچشمهى تمام فيوضات جسمى است كه به خلق مىرسد كه خلق (چه انسانهاى وارسته و نيكوكار و چه انسانهاى بدكردار)، با زيارت اين خانه منافعى براى ايشان حاصل مىشود كه خدا هم خبر داد و فرمود ليشهدوا منافع لهم. اين خانه، در اين عالم ظاهر بنا شده است و مقابل است با «بيت المعمور» كه خانهى خدا است در آسمانها كه ملائكه دور آن مىگردند؛ چرا كه ايشان نيز دسترسى به خدا ندارند. و باز بيت المعمور، مقابل است با عرش خدايى. اين خانهى ظاهرى سنگ و گلى در اين دنيا، داراى فضائل بىشمارى است كه در احاديث و فرمايشات ائمه عليهمالسلام موجود است. از مسلّميات مكتب تشيع اين است كه خدا در كعبه نيست كه ما به گرد او بگرديم بلكه خدا افاضهى فيض مىفرمايد به اين بقعه و از آن به ساير بقعههاى زمين و ساير مخلوقات. و كيفيت آن افاضه، براى ما روشن نيست. و دليل انتخاب كعبه براى سرچشمهى فيض بودن، امرى است كه به آن اشاره خواهد شد.
خدا در مقام فعل، داراى اسماء و صفاتى است كه ما او را به آن اسماء و صفات مىخوانيم و بنا بر مبانى مكتب تشيع و مكتب استبصار، آن اسماء و صفات خدا، حقايق مقدسهى محمد و آل محمد عليهمالسلام مىباشند. اسماء و صفات خدايى، به اصطلاح «خدايىهاى خدا» مىباشند يعنى آن چيزهايى كه خدا با آنها خدا است. و چون خدا در عالم ذرّ با صفات ربوبيت خود در محمد و آل محمد عليهمالسلام تجلى فرمود، خلق تجلى خدا را در «خانههاى حقيقى» خدا كه محمّد و آل محمّد عليهمالسلام هستند مشاهده كردند و نظر به اينكه تمام مراتب ربوبيت خدا در آنها بود، وظيفه پيدا كردند كه پناه بَرَند به اين بزرگواران كه «جمع اللّه» هستند؛ زيرا چيزى از شئونات خدايى كم نداشتند.
ما با اين سخن، نمىخواهيم بگوييم كه ايشان خدا هستند بلكه مىخواهيم بگوييم خدا در ايشان تجلى فرموده به اسماء و صفات خود و مظهر اسماء و صفات خدايى شدهاند. و بحمد اللّه اين بيت مشهور است كه:
ما على را خدا نمىدانيم
از خدا هم جدا نمىدانيم
و اما اصطلاح «خانههاى حقيقى خدا» كه به كار مىبريم، دو معنى دارد: يك معنى سطحى و يك معنى عميق. اما معنى سطحى آن است كه حضرت صادق عليهالسلام فرمود العبودية جوهرة كنهها الربوبية يعنى اصل و باطن عبوديت اين است كه صفات خدايى در بنده ظاهر مىگردد كه در مورد اين نوع از اشخاص فرمود لايزال عبدى يتقرب الى بالنوافل مخلصاً لى حتى احبّه فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و يده التى يبطش بها انسألنى اعطيته و اناستعاذنى اعذته و بنده آنچنان مقرّب مىشود كه توجه به او، رفتن به سوى او، ديدار او، مىشود توجه، رفتن و ديدار با خدا. اين يك نظر سطحى به خانهى خدا است و محمّد و آل محمّد عليهمالسلام در اعلى درجات اين رتبه هستند. پس خانهى خدا، كسى است كه محل صفات خدايى باشد و در نتيجه، دست و پا و گوش او، منسوب به خدا مىشود كه فقط در راه خدا از آنها استفاده مىكند و بس. و به خاطر همين فرمود ماوسعنى ارضى و لا سمائى ولكن وسعنى قلب عبدى المؤمن. در عبوديت، در درجهى اول حضرت رسول صلىاللهعليهوآله
مىباشند كه در جميع عوالم امكانى، عبد مطلق ايشان هستند. پس خانهى حقيقى خانهاى است كه خدا در آن جلوهگر شده است. اين بزرگواران در همهى عالمها خانههاى حقيقى خدايند، ابدان ايشان نيز چنين است و تفاوتى ميان مراتب ايشان نيست. (تفاوت در شرافت مرتبهها است).
و اما معنى عميق خانه، اين است كه تمام شئونات خدايى و حقايق الهى در آن خانه باشد. و حقايق الهيه كه گفته مىشود، عبارت است از آنچه كه خدا از خود خبر داده كه مجموعهاش به اين نام است كه نمونه و گوشهاى از آن، دعاى جوشن كبير مىباشد. و حقايق الهيه، داراى اصلند و تمام اصول، اثر اين حقايقند. ما خدا را به اسماءِ حُسناى او مىخوانيم و در دعا هم رسيده كه خدا، تمام مخلوقات را بهوسيلهى اسماء خود آفريده است. و اين حقايق، هيچجا به حقيقت و عينيت خود ظاهر نشدهاند مگر در مراتب امكانى محمّد و آل محمّد عليهمالسلام و يكى از آنها، همين بدن ظاهرى ايشان است. به طور خلاصه، مراتب امكانيهى ايشان خانههاى حقيقى خدا است؛ چرا كه ايشان طورى هستند كه تمام شئونات خدايى در مراتب ايشان قرار دارد. ما وقتى مىگوييم خانهى حقيقى خدا، ممكن است در ذهنمان اينطور تصور شود كه
خانه و صاحب خانه از هم جدا هستند و اين جدايى دربارهى خلق مشهود است كه ما مشاهده مىكنيم. اما در ملك امكان خانهى خدا كه حجت خداست، جانشين، خليفه و همهى شئونات خدا است و بلكه همهى خدا است يعنى آنچه را بايد از خدا بدانيم و بخواهيم (آنچه را در مقام بندگى براى او انجام دهيم) بايد در حجت بدانيم و از او بياموزيم. آيا با اين تعريف و توضيح، ميان خانه و صاحب خانه دوگانگى باقى مىماند؟ خير، بلكه عين عينيت است. اين كعبهى ظاهر، واسطه است ميان ما و شعائر حقيقى خدا ولى ميان شعائر حقيقى و خدا، واسطهاى نيست؛ چرا كه ذات خدا محال است و ممتنع است كه با خلق نسبت برقرار كند پس چگونه حجتها واسطهها ميان ذات خدا و ما باشند؟ بلكه بين اسماء و صفات حادث خدا و ما واسطه هستند.
حال مقام اين كعبهى ظاهر بالاتر است يا مقام كعبه و خانهى حقيقى خدا؟ در صورتى كه علت انتخاب كعبه براى فيضبخشى به موجودات زمينى، اين است كه نورى از ابدان اين بزرگواران در اين بيت خاكى خدا افتاده است و البته در تمام موجودات اين نور افتاده است چرا كه حيات دارند كه اگر آن نور نبود، براى كسى حياتى نبود: بوجوده ثبتت الارض و السماء. اما يك تابشهاى اختصاصى به برخى از خلايق دارند كه آن تابشها، امتيازاتى براى آنها فراهم كرده است كه از جملهى آنها، مكانها است و اعظم آنها، مكهى معظمه است كه حضرت باقر فرمودند ماخلق اللّه عز و جل بقعة فى الارض احبّ اليه منها و لا اكرم على اللّه منها. نور ابدانِ ايشان تابيده ابتدا به عرش، عرش به واسطهى تابش اين نور مبدأ فيض جسمانى شده است و بعد به بيت المعمور و بعد به كعبه. ما با احترام به كعبه، احترام به ابدان ايشان كردهايم كه در واقع ابدان آن بزرگواران، قبلهى اين قبلهى عالم دنيا هستند. حال خدا در ميان چهارده حقيقت نورانيه كه همه از يك حقيقت منشعب شدهاند، حقيقتى و خانهاى را برگزيد كه در ماه محرم، حج او را به جا آوريم و او حسـين عليهالسلام است. و انتخاب او نيز دلايلى داشته است كه بنا بر قول مشايخ عظام اعلى اللّه مقامهم، از حيث حسب و نسب داراى امتيازاتى است كه حتى براى رسول خدا نيست. از جملهى آنها اين است كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله از صلب عبداللّه و رحم طاهرهى آمنه به دنيا آمد ولى حسين از صلب اميرالمؤمنين و از رحم طاهرهى فاطمه در اين عالم قدم نهاد. و بعضى از امتيازات، در قِبال قبول اين شهادت براى آن بزرگوار حاصل گرديد. از جمله اجابت دعا در زير قبهى آن بزرگوار است. و اين قبه، قبهى معنوى است نه ظاهرى و شيخ مرحوم اين قبه را به قبهى خضوع و خشوع تأويل مىفرمايند. و ديگر از آن امتيازات، قرار دادن شِفا است در تربت حسين عليهالسلام و ارتباط تربت با حسين اين است كه طينت حسين از خاك كربلا برداشته شده است، محال است خداوند درد دردمندى را درمان كند مگر با تربت حتى اگر تربت نخورد و سرّ و كيفيت اين امر را ما نمىدانيم. و از امتيازات او اين است كه نُه معصوم از ذريهى او هستند و ديگر اينكه رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود حسين منى و انا من حسين «حسينٌ منى» چون جلوهاى از جلوههاى آن حضرت است و سبط آن بزرگوار مىباشد، و در خضوع و خشوع آن حضرت فرع امام حسين عليهالسلامهستند و آن بزرگوار، اصل رسول خدا است و از اين جهت فرمود «و انا من حسين». و نظر به اينكه تعين حسينى براى جميع خلق قابل استفاده شده است پس: ليشهدوا منافع لهم. و در واقع، رسول خدا در همهى تعيّنات ائمه، فرع ائمه هستند نسبت به همان تعينى كه در آن بزرگواران ظاهر شده است چنانكه ايشان هم در حقيقت، تعينات آن حضرت هستند پس از رسول خدايند: انهم منى و انا منهم.
بارى؛ ما با پشت سر گذاشتن ماههاى حج ظاهرى خانهى خدا، روبرو مىشويم با ماه محرم و منادى ندا مىكند كه هلمّوا الى الحج اما اين حج با آن حج ظاهرى تفاوت دارد. تلبيه، غسل، احرام و اعمال آن متفاوت است. رسول خدا صلىاللهعليهوآله با روبرو شدن با حسين عليهالسلام خاشع مىشد و محزون مىگشت و با يادآورى محرم حسين و عاشوراى حسين بىطاقت مىشد و همين حزن آن بزرگوار، لبيك گفتن و اجابت كردن حج حسينى عليهالسلام بود. ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركاً و هدىً للعالمين. حسين، اول خانهاى است كه قرار داده شد براى منفعت جميع خلق در سرزمين بكه، سرزمين گريه و ناله. و حزن دلها، اجتماع در سرزمين بكّه است. اگر در تلبيهى حج، شخص حاج براى گفتن تلبيه مسرّت دارد (جدا از نگرانىاى كه دارد كه شايد او را نپذيرند و رد كنند) اما در تلبيهى حج حسينى، همهاش همراه با حزن و اندوه است و مسرّتى نيست. در اينجا هرچه حزن شدت بيابد، شخص حاج در اين حج موفقتر است. لذا بزرگ دين مىفرمايد:
فقمت فى الحال عن تمييز رزئهم
بالحزن اذ صدع الناعى به فينا
اگر نبود حجتى مانند بقية اللّه كه قلب مطهرش آگاه از مصيبت كربلا و ناعى اين مصيبت باشد، كسى از اين واقعه خبر نمىشد. موقع آتش گرفتن دلها، عكس حزن آقا است كه در دلها مىافتد او در اين مصيبت اصل تأثير است. آن بزرگوار مىخواهد ما را صعود بدهد؛ مىخواهد ما را به حج ببرد ما را مستطيع يافته. زاد حج ظاهرى كه معلوم است اما زاد حج معنوى، محبت و خلوص است.
چرا بعد از ماههاى حج، ماه محرم، ماه غم و غصه فرا مىرسد؟ براى اين كه خدا به خلق بفهماند كه اين خانههاى حقيقى، مَناط تشخيص ايمان و كفر بندگان هستند. خدا در مورد حج ظاهر و زيارت اين خانهى سنگ و گلى، فرمود و من كَفَرَ . . . نفرمود و من تَرَكَ . . .؛ ترْك را كُفر دانست (در صورت استطاعت). حال چگونه ترك حجّ خانههاى حقيقى، كفر نباشد؟
اين خانه، اصل حزن و اندوه است. هر حزنى كه در ايام سال در هر كجا در دل هركسى پيدا مىشود، نور و اثر حسين است كه در دل او قرار گرفته و همان وقت عاشورا است و همانجا كربلا است: كل يوم عاشوراء و كل ارض كربلاء. شيخ مرحوم اعلى اللّه مقامه، از كاملين دين هستند و ديدى كه دارند، از درك ما خارج است. ايشان مىفرمايند:
ما فى الوجود معجب لميكن
الاّ عرته حيرة فى استوا
كل انكسار و خضوع به
و كل صوت فهو نوح الهوا
مضمون عبارات اين است كه هيچ كدورتى و انكسارى و هيچ بىاعتدالى در اين عالم هستى نيست مگر همان حزن بر حسين و غم حسين است. مىفرمايند من نمىبينم موجودى را كه در دايرهى امكان قدم گذارده باشد و بر حسين عليهالسلام گريه نكرده باشد. حتى وزش بادها، گريهى بر حسين است و غم حسين، باعث تمام بىاعتدالىها است.
تمام كائنات، عاشق حسين هستند؛ زيرا تمام كائنات عاشق كمال مطلق، عاشق جمال مطلق و عاشق جلال مطلقند و حسين، كمال مطلق، جمال مطلق و جلال مطلق است. و همه بر حسين گريه كردهاند.[۱]
عرض شد حسين، خانهى حقيقى خدا است و همه بايد حج اين خانه را به جا آورند. حتى خود حسين. حسين در مقام عبوديت، بايد نداى ابراهيم كلى امت «رسول اللّه» را اجابت كند و حج اين خانه كند.[۲]حسين از باب عبوديت خدا، بايد از اين خانه ـ يعنى از خودش ـ محافظت كند نبايد بگذارد بر يك چنين خانهاى اين همه صدمه و اين همه اهانت وارد شود. همهى پيامبران و اوليا و اوصيا و هركس از طرف خدا دعوت مىكرده است، مأمور بودهاند كه در واقع به حسين دعوت كنند. و هركه در برابر دعوت انبيا و اوليا و اوصيا سر فرود آورد و در برابر خدايىِ خدا خضوع كرد، احترام به حسين كرده است. حال حسين هم بايد از اين خانه احترام كند. چگونه؟ با دادن هر چه دارد. «حسين، براى حسين، جلوهى خدا است» و چون خدا براى بنده به حقيقت آن بنده تجلى مىكند، حسين هم خودش را جلوهى خدا مىبيند. اما از طرفى، حسين، با توجه به جلوهى خدايى در مقام عبوديت و انجام مراسم بندگى مىيابد كه
خود را بايد در مقابل آلام و اذيتها و اهانتها قرار دهد. از اين جهت شبى كه مىخواست از مدينه خارج گردد و در كنار قبر جدش ظاهراً به خواب رفت، رسول خدا را در خواب ديد. آن بزرگوار به او فرمان دادند كه بايد به طرف عراق بروى و من تو را در آن شرايط مىبينم و آن اوضاع را فرمودند. آن حضرت عرضه داشت يا رسول اللّه مرا با خود ببريد و به اين دنيا برنگردانيد تا اين امر به انجام نرسد. اين مطلب از باب اين بود كه حسين عليهالسلام از خودش كه خانهى حقيقى خدا است بايد دفاع كند از اين جهتاينچنين عرضه داشت.
و در عبارتى كه آن جناب فرمود كه من كان باذلاً فينا مهجته، و نفرمود «فى اللّه مهجته»، اشاره به اين امر دارد كه او در اين عالم، جلوهى خدا است از اين رو در دعا رسيده است من اطاعكم فقد اطاع اللّه و من عصاكم فقد عصى اللّه . . . فمن اعتصم بكم فقد اعتصم بالله.
اين حج حسينى چيست كه خود حسين به اين شكل آهنگ اين كعبه كرد؟ حج حسينى عبارت است از آن جملاتى كه در مكه در كنار خانهى خدا فرمود: نصبر على بلائه كدام بلاها؟! آن بلاها و مصيبتهايى كه خدا به وسيلهى جبرئيل براى آدم عليهالسلام روضهخوانى كرد و خود از آن بلاها خبر داد كه ان ولدك هذا يصاب بمصيبة تصغرعندها المصائب ولى خداى حسين، نتيجهى اين صبر حسين و اهل بيت و اصحاب او
را فرمود: انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب و توفيهى خدا، كامل كردن اجر صابرين و به انجام رسانيدن كار ايشان است. حج حسين و كربلاى حسينى را خدا در قرآن به صورت رمز بيان فرموده است: كـهيعـص كه امام زمان اين حروف را تفسير كردند. كاف اشاره به كربلا است با معناى وسيعى كه دارد كه هر جايى كه عزاى حسين باشد، آنجا كربلا است و وقت آن عاشورا است. هاء رمز است از بيان شهادت شهيدان كربلا. و نه شهيدان كربلا بلكه هر شهيدى كه در هر جاى عالم شهيد شده باشد. و داغ
تمام اين شهيدان، وارد بر حسين است و اين كه در حديث است و عزتى و جلالى ما من رجل او امرأة سال دمع عينيه فى يوم عاشوراء و غيره قطرة واحدة الاّ و كتب له اجر مائة شهيد داغ اين صد شهيد هم بر دل حسين است. پدر و مادر و جان همه قربان او باد. ياء اشاره به يزيد است. وجود يزيد، براى حسين بزرگترين درد است. فيض وجودى از دست حسين به يزيد مىرسيد. ظاهر، باطن، فكر، شعور، حس، همه و همه را حسين به دشمنانش مىبخشيد و آنها همهى آن فيوضات را بر عليه آن حضرت به كار بردند. شيخ مرحوم اعلى اللّه مقامه مىفرمايند:
فراحتا الدهر من فضفاض جودهم
مملوئتان و ما للفيض تعطيل
دو كف روزگار از ريزشهاى بخشش آن بزرگواران هميشه پر است و براى فيضبخشى ايشان تعطيلى نيست و هر توفيق و خذلانى از ايشان است.[۳] عين اشاره است به عطش حسين و اهل بيت و اصحاب او كه براى كسى قابل درك نيست و خدا مىداند كه شدت عطش ايشان چه اندازه بوده كه مثل على اكبر كه اصلاً وجودش فقط براى حسين است، نزد پدر بيايد و بگويد العطش قد قتلنى؟ چرا كه اين عطش، هر
عطشى را شامل است. عطش معنوى را هم شامل است. نديدن پدر، براى على اكبر توليد عطش مىكرد. و اگر شوق به لقاء آقا بقية اللّه هم در ما عطش ايجاد كند، چنين خواهيم بود. اگر فقدان بزرگ و كاملى در ميانمان را احساس كنيم و از اين كمبود احساس عطش نماييم، تا اندازهاى تشنگى على اكبر را خواهيم فهميد. در تخميس مثنوى آقاى مرحوم اعلى اللّه مقامه در مورد عطش معنوى چنين مىخوانيم:
سازد او را تشنهى ديدار يار
طالب وصل و سراپا بىقرار
ىخود از خود در طلب بس استوار
تا ننوشد شربت وصل نگار
زان عطش هرگز نمىگيرد قرار
روز و شب پويا و جويا بىملال
همّ و غمّش آن كه يابد اتصال
غير راهش را نبيند جز ضلال
آن كه باشد تشنهى آب زلال
چون نيابد آب خواهد گشت لال
او نيابد راحت و نى هم سرور
در غم فرقت كجا باشد صبور
خيزد از شوقش در او شور نشور
هر زمان كز يار خود ماند بدور
مىشود افزونش آن اشواق و شور
صاد اشاره به صبر حسين عليهالسلام است. ترجمهى صبر، عبارت است از تكان نخوردن در برابر مصيبت و بلا اگرچه شديد باشد. هنگامى كه شخص در مقابل مصيبت و بلا ظاهر و باطنش تكان نخورد و به همان عزم و اراده و حالتى كه بود باقى ماند، مىگويند او صبر كرده است. حال صبر حسين چه بوده در برابر آن همه مصيبتها كه هر مصيبتى باز مصيبتهايى در آن بود. اين مصائب يك طرف و باز تحمل كردن
وجود اشقيا يك طرف كه خود حسين به آن اشقيا نيرو مىداد و ايشان آن نيرو را بر عليه او به كار مىبردند. آن چه صبرى بود ملائكه بىتاب شدند و از صبرى كه حسين داشت همهى آنها به شگفت آمده بودند؟ آرى، حسين در همين مرتبهى بشرى و در همين بدن دنيايى، آيه و نشانهى خدا است.[۴] خدا در برابر تمام ناملايماتى كه دشمنان او بر اوليايش وارد مىآورند صابر و حليم است، ولى مصيبت حسين عليهالسلام چه مصيبتى بود كه ـ به تعبير ما، گرچه نادرست است و شايسته نيست ـ خدا را بىتاب كرد و فرمود: و لتعلن علواً كبيراً. و بىتابى خدا، بىتابى حسين است؛ حسين بىتاب شد چه موقع؟ آن موقعى كه على اكبر او را كشتند فرمود على الدنيا بعدك العفا و آن موقعى كه ابو الفضل او را شهيد نمودند كه فرمود الان انكسر ظهرى و قلت حيلتى و بىتابى نه به معناى بىصبرى است بلكه به اين معنى است كه خدا يك چنين حالتى را مىپسندد.
حسين عليهالسلام اين مصيبت را با تمام مراتب وجودى خود پذيرفت. با قبول شهادت، به جميع مراتب اين امر را قبول كرد. پس اين مصيبت از عالم ذر شروع شده و تا دامنهى قيامت ادامه خواهد داشت؛ ولى ديگر شهادت را به مرتبهى جسم اصلى خود نپذيرفت كه اگر مىپذيرفت، ديگر خوشىهاى بهشتى نبود و بهشت براى همه به عذاب تبديل مىشد. خلاصهاى از اين حج حسينى را به صورت نظم در اين قسمت يادآور مىشويم:
كعبهى ديگر بود در كربلا
روح كعبه آن امام سر جدا
حج اين كعبه بود اعظم يقين
حج كعبه چون تن و جان حجّ اين
غسل احرامش بود با خون دل
نيّتش دل كندن از اين آب و گل
تلبيه از خود گذشتن باشدش
دست و سر افكندن از جان بايدش
طوف آن از جسم تا عقل باختن
شد نمازش هرچه بُت انداختن
سعى آن باشد تلاش زينبى
شد خجل هاجر ز زهرا و نبى
شيعه دارد حجّ روحانى چنين
شيعه دارد كعبهها در آن زمين
كعبهى اعظم حسين تشنهلب
حاجيانى دارد او در روز و شب
حج اكبر حج سبط مصطفى است
عيد اضحايش مناى كربلا است
شيعه مىنازد به اين حج قبول
شيعه و عشق همين فرخ رسول
خدايا؛ به حق حسين عظمت حسين را به ما نشان ده و اول مرگ، عظمت حسين عليهالسلام را مىبينيم. و نه اول مرگ، بلكه از آن موقع تا ابد الآباد كه انتهايى ندارد، فقط عنايات و الطاف حسين است و بس.
اللّهم ارزقنا معرفته و زيارته و ارزقنا شفاعته
و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين.
خلاصه از: معتقد (وبلاگ عقاید)
[۱]– تمام كائنات بر حسين گريه كردند از نظر تكوين و فطرت اوّلى و اما اين كه در حديث است: لما مضى
ابوعبداللّه الحسين بن علىّ عليهماالسلامبكى عليه جميع ما خلق اللّه الاّ ثلاثة اشياء البصرة و دمشق و آل عثمان، از نظر تشريع است و ممكن است به حسب اخلاق و طبيعت باشد زيرا ممكن است كسى ادعاى تشيع كند ولى طبعش، طبع بنىاميّهاى باشد. و در حديث ديگر فرمودند مايرى و ما لايرى بر حسين عليهالسلامگريستند، كه مقصود از نظر تكوين است.
[۲]– حج، در لغت به معنى «قصد و آهنگ» است. و در فقه به اصطلاح خاصى به كار رفته است كه قصد خانهى خدا نمودن و آن مناسك را به جا آوردن است و در باطن شريعت هم هرگاه قصد ولىّ كنيم، حج كردهايم چرا كه حجت، خانهى حقيقى خدا است.
[۳]– توفيق: فراهم ساختن خداوند اسباب و شرايط را بر وفق خواستهى كسى كه نيت خيرى دارد. خذلان: فراهم ساختن حق تعالى اسباب و شرايط را بر وفق خواستهى كسى كه نيت شرى دارد و خداوند با وفق ندادنِ اسباب، بين آنكس و خواستهى او حائل نگردد و او را به خود واگذارد كه در نتيجه با انجام معصيت، آن شخص خذلان مىشود.
[۴]– كسى نگويد كه حسين عليهالسلام با تصرفى كه در عالم امكان داشت يك چنين صبرى از او سر زد بلكه با همين بدن ظاهر و با همين مراتب بشرى خود اين مصيبتها را بر جان خريد و بر تمامى آنها شكيبا بود.