تحقيقي پيرامون:
پنجم ذيحجّه
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
سالروز ولادت اميرمؤمنان
علي بن ابيطالب۷
به قلم:
احمد عارفي
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲ *»
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد لله و سلام علي عباده الذين اصطفي.
سالها قبل از اين، يعني در حدود سال ۱۳۰۰ هجري قمري در برخي مجالس كه عالم رباني و حكيم صمداني مرحوم آقاي حاج ميرزا محمدباقر شريف طباطبايي اعلي اللّه مقامه حضور داشتند، صحبتهايي به ميان آمد. و همان صحبتها، بذري بود كه كاشته شد، روييد، و حدوداً صد سال بعد از آن، ـ از بركت وجود استاد و سرور گرامي سلّمه الله و استقبال اهل ايمان ـ به بار نشست.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
r آن صحبتها چه بود؟
از قديم مشهور است كه: ولادت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب۷در روز سيزدهم رجب سال سيام عامالفيل در خانه كعبه اتفاق افتاده است. همانطور كه ميبينيد، در اين مطلبِ مشهور سه نكته توجه انسان را به خود جلب ميكند:
۱) روز سيزدهم رجب
۲) سال سيام عامالفيل
۳) در خانه كعبه.
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳ *»
وقتي به مدارك تاريخي و روايي اين مطلب مراجعه ميكنيم صحّت نكته دوم و سوم معلوم ميشود.([۱]) اما متأسفانه در مورد نكته اول كه ولادت حضرت در روز سيزدهم رجب عنوان ميشود به هيچ مدركي جز شهرت برخورد نميكنيم. و جالب اينجاست كه اكثر عُمَريها هم ولادت اميرالمؤمنين۷ را در روز سيزدهم رجب ميدانند و شايد منبع اين شهرت در ميان شيعه نيز همان باشد. از اين جهت مرحوم ثقةالاسلام كليني; در كتاب شريف كافي به روز ولادت هيچ اشارهاي نميكند بلكه مينويسد: «وُلِد۷ بعد عامالفيل بثلاثين سنة.» يعني: حضرت اميرالمؤمنين۷ سي سال بعد از عامالفيل به دنيا آمدند.
ـ و اما صحبتهايي كه آن روزها به ميان آمد؛
مرحوم آقا سيدهاشم لاهيجي; در كتاب «حديقةالاخوان» ـ كه فرمايشات مجلسي مولاي بزرگوار عالم رباني و حكيم صمداني مرحوم آقاي حاج ميرزا محمدباقر شريف طباطبايي اعلي اللّه مقامه را در آن جمعآوري نموده است ـ مينويسد:
۳۶۵) ـ روز نوزدهم رجب بود. بعد از درس حاج محمّدرضا عرض كرد در مبعث هم اختلاف كردهاند، پارهاي بيست و پنجم گفتهاند و من تابهحال نديده بودم كه مبعث هم خلافي است، تازگي ديدم.
فرمودند: اين اختلافات نقلي نيست. اختلافي كه محل
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۴ *»
تعجب است مولود حضرت امير است كه روايتش را شيعه و سنّي نقل كردهاند كه تولدشان در ماه ذيحجه شده؛ و حضرت رسول۹ انگشت مبارك را در دهان حضرت امير گذاردند مكيد، فاطمه گفت: روّاه آن روز مسمّي به ترويه شد. روز ديگر حضرت تشريف آوردند خنديد، فاطمه گفت: واللّه عرفه مسمّي به عرفه شد. روز سوم ابوطالب قرباني زيادي كرد، خدا هم آن را امضاء كرد و قرباني سنّت شد. اما معروف شده است كه ولادت آن بزرگوار در سيزدهم رجب است. و آن روايت خيلي معتبر است، شيعه و سنّي روايت كردهاند و اينجا غير از شهرت و معروفبودن چيزي نيست.
آخوند ملاّجعفر عرض كرد: مثل نزول قرآن در ليلةالقدر نيست كه همه قرآن ميفرمايند در ليلةالقدر نازل شد؟ فرمودند: خير، امر ولادت امر ظاهري است، مردم همه ديدند كه فاطمه رفت داخل خانه شد و حضرت را در آنجا به دنيا آورد.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
۱۰۱۷) ـ روز سيزدهم رجب روز عيد مولود حضرت امير بود. فرمودند: ميفرمايند ترويه را ترويه گفتند به جهت اينكه فاطمه بنتاسد ميخواست پي كاري برود عرض كرد: من يروّيه؟ قال: انا اروّيه. و روز ديگر كه پيغمبر۹
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۵ *»
تشريف آوردند حضرت امير به روي پيغمبر خنديد و شناخت پيغمبر را، اين است كه آن روز را عرفه ناميدند.
بعضي عرض كردند: مگر در ماه ذيحجه متولد شدهاند؟ فرمودند: اگرچه مشهور حالا اين است كه اين روز، روز مولود آن حضرت است اما آنجور روايات هم هست كه در ماه ذيحجه متولد شدند و گويا روايت هفتم ذيحجه است. بعد فرمودند: اگر بنا باشد من ترجيح بدهم آن روايات ذيحجه را ترجيح ميدهم.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
۱۰۸۴) ـ روز بعدش كه روز ترويه بود بيرون تشريف آوردند. بعد از نشستن فرمودند: خيلي اخبار هست كه همين ماه حضرت امير متولد شدهاند، اخبار به اينطور خيلي هست. حاج ميرزا عليمحمّد عرض كرد: خيلي اخبارش هم معتبر است. فرمودند: بلي معتبر است. عرض كرد: ولادتشان در همين روز بوده. فرمودند: بلي.
بعد فرمودند بعد از تولد دادند به حضرت پيغمبر۹ و حضرت زبانشان را در دهان حضرت امير گذاردند و شيرش دادند، مادر حضرت گفت: روّاه، ترويهاش ناميدند. روز ديگر كه حضرت امير را مادرش خواست بياورد خدمت پيغمبر كه شيري بدهد، هنوز نياورده بود، پيغمبر را كه از دور ديد خنديد، مادرش به همراهانش
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۶ *»
گفت: واللّه عرفه، عرفهاش گفتند. روز سوم هم ابوطالب قرباني زيادي كرد و وليمه خيلي مفصلي داد كه خيلي در نظرها بزرگ آمد، اين است كه بايد قرباني بكنند.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
براي روشنشدن ذهن شما خواننده محترم عرض ميكنيم: ذكر كردن اين عبارات صرفاً به جهت اين بود كه اولاً عقيده مولاي بزرگوار (اع) را نسبت به اين شهرت (سيزدهم رجب) و همچنين نظر مباركشان را در مورد روز تولد اميرالمؤمنين۷ بدانيم. اگرنه عبارات ياد شده، در دو مورد خالي از اضطراب نيست. البته چون كتاب «حديقة الاخوان» به صورت گفتاري بوده و گذشته از اين نسخه اصل كتاب هم در دست نيست، به همين جهت احتمال قوي ميرود كه در برخي موارد اشتباهاتي از سوي نويسندگان و نسخهبرداران صورت گرفته باشد.
ـ مورد اول در عبارت دوم است كه ميفرمايند: «گويا روايت هفتم ذيحجه است.» كه بايد عرض كنيم: در احاديث و روايات ذيحجه به طور صريح روزي را اسم نبردهاند و روز هفتم كه در بعضي روايات رسيده هفتم شعبان است. بنابراين شايد فرموده باشند: گويا روايتِ هفتم شعبان هم هست، اما من اگر بخواهم ترجيح بدهم رواياتِ ذيحجه را ترجيح ميدهم.
ـ و اما مورد دوم در عبارت سوم است كه مرحوم حاج ميرزا عليمحمد شهيد; ميپرسد: ولادتشان در همين روز بوده؟ ميفرمايند: بلي. در اين مورد هم عرض ميكنيم: شايد مرحوم شهيد
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۷ *»
اينطور سؤال كرده باشد، و يا منظورش اين بوده كه: ولادتشان در همين روزها بوده؟ يعني در همين چند روز از ماه ذيحجه؟ آن بزرگوار هم در جواب فرمودهاند: بلي. يعني ولادت آن حضرت در همين چند روز انجام شده است. و بر فرض آنكه عبارت سؤال به همين شكل باشد، مراد آن بزرگوار (اع) از اين فرمايش روز خروج از خانه كعبه و ظاهر شدن تولّد حضرت براي عموم مردم است.
٭ ٭ ٭
باز هم براي روشنتر شدن مطلب عرض ميكنيم، مواردي كه تذكر داده شد، فقط به اين جهت است كه:
ـ اولاً تمام رواياتي كه منظور مولاي بزرگوار (اع) بوده، ـ همانطوري كه ذكر خواهد شد ـ بررسي شده است. و در خاتمه نيز نتيجه نهايي بحث را ارائه خواهيم كرد.
ـ و ثانياً اگر مطلب غير از اين باشد، در خود عبارات «حديقهالاخوان» نيز تناقض پيش ميآيد؛ زيرا در تمام عبارات، احاديث و رواياتِ ذيحجه را ملاك قرار ميدهند، و حال آنكه از تمام آنها به طور قطع و يقين فهميده ميشود كه ولادت در روز پنجم ذيحجه انجام شده است. با اين حال در عبارت ديگر ميفرمايند: گويا روايت هفتم ذيحجه است. و باز در عبارت سوم، ولادت اميرالمؤمنين۷را در روز ترويه يعني هشتم ذيحجه تأييد ميفرمايند.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۸ *»
r ترسيم احاديث و روايات از ولادت اميرالمؤمنيـن۷
نظر به اينكه مولاي بزرگوار عالم رباني و حكيم صمداني مرحوم آقاي حاج ميرزا محمدباقر شريف طباطبايي اعلي الله مقامه فرمودند: «اگر بنا باشد من ترجيح بدهم آن رواياتِ ذيحجه را ترجيح ميدهم»؛ از اين جهت ما هم در اين جزوه آنچه را كه از احاديث و روايات در اينباره وارده شده است ذكر مينماييم.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«حديث اول»
ابنشهرآشوب در كتاب «مناقب» نقل ميكند از عباس بن عبدالمطلب عموي پيامبر و همچنين روايت ميكند از حسن بن محبوب از امام صادق۷ كه: انه انفتح البيت من ظهره و دخلت فاطمة فيه ثم عادت الفتحة و التصقت و بقيت فيه ثلاثة ايام فاكلت من ثمار الجنة فلما خرجت قال علي۷السلام عليك يا ابه و رحمة الله و بركاته ثم تنحنح و قال بسم اللّه الرحمن الرحيم قد افلح المؤمنون الايات فقال رسولالله۹قد افلحوا بك انت والله اميرهم تميرهم من علمك فيمتارون و انت والله دليلهم و بك والله يهتدون و وضع رسولالله۹ لسانه في فيه فانفجرت اثنتاعشرة عينا قال فسمي ذلك اليوم يوم التروية فلما كان من غده و
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۹ *»
بصر علي برسولالله سلم عليه و ضحك في وجهه و جعل يشير اليه فاخذه رسولالله۹ فقالت فاطمة عرفه فسمي ذلك اليوم عرفة فلما كان اليوم الثالث و كان يوم العاشر من ذيالحجة اذن ابوطالب في الناس اذاناً جامعاً و قال هلموا الي وليمة ابني علي و نحر ثلاثمائة من الابل و الف رأس من البقر و الغنم و اتخذوا وليمة و قال هلموا و طوفوا بالبيت سبعاً و ادخلوا و سلّموا علي علي ولدي ففعل الناس ذلك و جرت به السنة وضعته امه بين يدي النبي۹ ففتح فاه بلسانه و حنكه و اذن في اذنه اليمني و اقام في اليسري فعرف الشهادتين و ولد علي الفطرة.
يعني: خانه كعبه از پشت شكافته شد و فاطمه بنت اسد داخل آن گرديد سپس شكاف كعبه به هم آمد و فاطمه سه روز داخل كعبه بود و از ميوههاي بهشتي تناول ميكرد. پس وقتي از كعبه خارج شد علي۷ به پدرش سلام كرد و گفت السلام عليك يا ابه و رحمة اللّه و بركاته بعد از آن صداي مباركش را صاف كرد و خواند: بسم اللّه الرحمن الرحيم قدافلح المؤمنون الذين هم في صلوتهم خاشعون تا آخر آيات. در اين وقت رسول اكرم۹ فرمودند: مؤمنان به تو رستگار شدند و به خدا قسم تو امير ايشان هستي كه از علمت به ايشان افاضه مينمايي و به خدا قسم تو راهنماي ايشان ميباشي و به خدا قسم ايشان به
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۰ *»
تو هدايت مييابند. آنگاه رسول اكرم۹ زبان مبارك خود را در دهان علي گذاردند پس دوازده چشمه از آن جاري شد. امام صادق فرمودند: به همين جهت آن روز ـ كه هشتم ذيحجه بود ـ روز ترويه نامگذاري شد. چون فردا شد و علي۷ رسولاللّه را ديد سلام كرد و به روي آن بزرگوار خنديد، از اين جهت آن روز ـ كه نهم ذيحجه بود ـ روز عرفه ناميده شد. و در روز سوم كه روز دهم ذيحجه بود ابوطالب در ميان مردم ندا كرد كه بياييد به وليمه پسرم علي! و سيصد شتر و هزار رأس گاو و گوسفند قرباني كرد و وليمهاي ترتيب داد و فرمود بياييد و هفت شوط دور خانه كعبه طواف نماييد و بعد از آن داخل شويد و بر علي سلام كنيد. مردم نيز اينچنين كردند و سنت بر همين جاري شد. (يعني روز دهم ذيحجه عيد قربان شد.) پس وقتي علي۷ به دنيا آمد مادرش او را در مقابل پيغمبر۹گذارد، پس آن بزرگوار با زبان مباركش دهان علي را گشود و كام او را برداشت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، پس شهادتين را دانست و بر فطرت متولد گشت.
٭ ٭ ٭
قابل توجه است كه: مرحوم سيد هاشم بحراني; در كتاب «معالم الزلفي» نيز اين حديث را از حسن بن محبوب از امام صادق۷
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۱ *»
روايت ميكند.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«حديث دوم»
شيخ صدوق; در كتاب «امالي» و «عللالشرايع» و «معانيالاخبار»؛ و همچنين محمد بن ابراهيم نعماني; در كتاب «الغيبة»؛ و نيز محمد بن حسن فتال نيشابوري; در كتاب «روضةالواعظين»؛ همگي نقل ميكنند از محمد بن سنان و او از مفضل و او از ابوحمزه ثمالي و او از سعيد بن جبير كه گفت: قال يزيد بن قعنب: كنت جالساً مع العباس بن عبدالمطلب و فريق من عبدالعزي بازاء بيت الله الحرام اذ اقبلت فاطمة بنت اسد ام اميرالمومنين۷ و كانت حاملة به لتسعة اشهر و قد اخذها الطَلْق فقالت رب اني مومنة بك و بما جاء من عندك من رسل و كتب و اني مصدقة بكلام جدي ابراهيم الخليل و انه بني البيت العتيق فبحق الذي بني هذا البيت و بحق المولود الذي في بطني لما يسرت علي ولادتي قال يزيد بن قعنب فراينا البيت و قد انفتح عن ظهره و دخلت فاطمة فيه و غابت عن ابصارنا و التزق الحائط فرمنا ان ينفتح لنا قفل الباب فلم ينفتح فعلمنا ان ذلك امر من امر الله عزوجل ثم خرجت بعد الرابع و بيدها اميرالمومنين۷ ثم قالت اني فضلت علي من تقدمني من النساء لان آسية بنت مزاحم عبدت الله عزوجل
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۲ *»
سراً في موضع لايحب ان يعبد الله فيه الا اضطراراً و ان مريم بنت عمران هزت النخلة اليابسة بيدها حتي اكلت منها رطباً جنياً و اني دخلت بيت الله الحرام فاكلت من ثمار الجنة و ارواقها فلما اردت ان اخرج هتف بي هاتف يا فاطمة سميه عليا فهو علي والله العلي الاعلي يقول اني شققت اسمه من اسمي و ادبته بادبي و وقفته علي غامض علمي و هو الذي يكسر الاصنام في بيتي و هو الذي يوذن فوق ظهر بيتي و يقدسني و يمجدني فطوبي لمن احبه و اطاعه و ويل لمن ابغضه و عصاه.
يعني: يزيد بن قعنب تعريف كرد كه من همراه عباس عموي پيامبر و عدهاي از بني عبدالعزي در مقابل خانه كعبه نشسته بوديم كه در اين وقت فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين۷ به طرف خانه كعبه رفت در حالتي كه به وجود مبارك علي۷ نه ماهه آبستن بود و درد زايمان او را گرفته بود. پس عرضه داشت: پروردگار من! من به تو و آنچه پيامبرانت از جانب تو آوردهاند و هر كتابي كه از طرف تو آمده است ايمان دارم. و من تصديق مينمايم كلام جدم ابراهيم خليل را و ميدانم كه او اين خانه را بنا كرده است. پس به حق كسي كه اين خانه را بنا نموده و به حق اين فرزندي كه در شكم دارم تو را قسم ميدهم كه زايمان را بر من آسان فرمايي!
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۳ *»
يزيد بن قعنب ميگويد: پس در اين هنگام ديديم كه خانه از پشت شكافته شد و فاطمه داخل آن شد و از چشمان ما ناپديد گشت و ديوار به هم آمد. پس خواستيم قفل در را باز كنيم، باز نشد؛ فهميديم كه اين جريان از تقديرات الهيه است. سپس فاطمه بنت اسد در روز چهارم از خانه كعبه خارج شد و اميرالمؤمنين علي۷ را در دست داشت. پس فاطمه بنت اسد فرمود: من بر تمام زنان قبل از خود برتري يافتم زيرا آسيه دختر مزاحم خدا را به صورت پنهاني در مكاني عبادت نمود كه خدا دوست ندارد در آن مكان عبادت شود مگر اينكه اضطراري در ميان باشد. و مريم دختر عمران نخل خشكيده را با دستش تكان داد تا خرماي تازه از آن تناول نمود. اما من داخل بيت اللّه الحرام شدم و از ميوهها و رزقهاي بهشت خوردم و وقتي خواستم خارج شوم هاتفي ندا كرد كهاي فاطمه اين فرزند را علي نام بگذار زيرا او بلندمرتبه است و خداي علي اعلا ميفرمايد من اسم او را از اسم خودم مشتق نمودم و او را به ادب خودم مؤدب ساختم و بر علم دشوارم واقف ساختم. اوست كسي كه بتان را در خانه من ميشكند و اوست كه بر پشت بام خانه من اذان ميگويد و مرا تقديس و تمجيد ميكند. پس خوشا به حال كسي كه او را دوست بدارد و فرمانبردار او باشد و بدا به حال كسي كه او را
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۴ *»
دشمن بدارد و نافرماني او كند.
٭ ٭ ٭
اين روايت را علامه حلي به همين شكل در كتاب «كشف اليقين»، و همچنين ابومحمد حسن بن محمد ديلمي در كتاب «ارشاد القلوب»، و نيز علي بن عيسي اِربلي; در كتاب «كشف الغمة»، از كتاب «بشارة المصطفي» تأليف عمادالدين محمد بن ابوالقاسم طبري نقل ميكنند؛ با اين تفاوت كه در كتاب «كشف اليقين» و «ارشاد القلوب» به جاي «ثم خرجت بعد الرابع»، «ثم خرجت في اليوم الرابع» است؛([۲]) و همچنين
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۵ *»
در آخر روايت آمده است كه: قالت فولدت علياً و لرسولاللّه۹ ثلاثون سنة و احبه رسولالله۹حباً شديداً و قال لها اجعلي مهده بقرب فراشي و كان رسولاللّه۹ يلي اكثر تربيته و كان يطهر علياً في وقت غسله و يوجره اللبن عند شربه و يحرك مهده عند نومه و يناغيه في يقظته و يحمله علي صدره و يقول هذا اخي و وليي و ناصري و صفيي و ذخري و كهفي و ظهري و ظهيري و وصيي و زوج كريمتي و اميني علي وصيتي و خليفتي و كان يحمله دائما و يطوف به جبال مكة و شعابها و اوديتها.
يعني: فاطمه بنت اسد فرمود: علي را به دنيا آوردم در وقتي كه رسولاللّه۹ سيسال از عمر شريفش ميگذشت و پيامبر۹ بسيار علي را دوست ميداشت، و به فاطمه بنت اسد ميفرمود گهواره او را نزديك رختخواب من قرار بده و بيشتر تربيت علي به دست پيغمبر انجام ميشد. او را ميشست و به او شير ميداد و در وقت خواب گهواره وي را تكان ميداد و هنگامي كه علي۷ بيدار ميشد با او صحبت ميكرد و او را بر سينه مباركش سوار مينمود و ميفرمود اين برادر من و همهكاره
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۶ *»
من و كمككار و برگزيده و اندوخته و پشت و پناه من و وصي و داماد و امين من بر وصيتم و جانشين من ميباشد. و هميشه او را برميداشت و در كوههاي مكه و درهها و بيابانهاي آن ميگردانيد.
٭ ٭ ٭
خوب است بدانيد كه: ابن شاذان قمي; در كتاب «الفضائل» و همچنين تاجالدين، محمد بن محمد بن حيدر شعيري; در كتاب «جامعالاخبار» همين روايت را به سند ديگري از جابر نقل ميكنند.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«حديث سوم»
قطبالدين راوندي; در كتاب «الخرائج و الجرائح» از امام صادق۷از پدران گراميش نقل ميكند كه: ان العباس بن عبدالمطلب و نوفل بن قعنب كانا جالسين مابين بنيهاشم الي فريق عبدالعزي بازاء بيت الله اذ اتت فاطمة بنت اسد فوقفت و قد اخذها الطلق و دعت قالا راينا البيت و قد انفتح عن ظهره فدخلت و غابت عن ابصارنا و انغلق الباب ثم عادت الفتحة ثم التزقت فرمنا ان نفتح الباب لتصل اليها بعض نسائنا فما انفتح فعلمنا ان ذلك امر من الله فبقيت فاطمة في البيت ثلاثة ايام و اهل مكة يتحدثون بذلك ثم انفتح البيت من الموضع الذي دخلت فيه فخرجت و
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۷ *»
علي ۷ علي يدها فقالت كنت آكل من ثمار الجنة في ثلاثة ايام فلما رأي النبي۹ قال السلام عليك يا رسولالله و ضحك في وجهه و وضع النبي۹ لسانه في فيه فانفجرت اثنتاعشر عينا.
يعني: عباس بن عبدالمطلب عموي پيامبر و نوفل بن قعنب در ميان گروهي از بنيهاشم و گروهي از بنيعبدالعزي در مقابل خانه كعبه نشسته بودند كه فاطمه بنت اسد نزديك خانه كعبه شد در حالي كه او را درد زايمان گرفته بود، و مقداري با خدا مناجات كرد. پس ديديم كه خانه كعبه از پشت شكافت و فاطمه بنت اسد داخل كعبه شد و از چشم ما مخفي گشت و شكاف ديوار به حالت اول برگشت. ما هرچه كرديم كه در كعبه را باز كنيم ـ تا چند نفر از زنها به كمك او بروند ـ باز نشد. و دانستيم كه اين امر از تقديرات الهيه است. پس فاطمه بنت اسد سه روز در خانه كعبه ماند و اهل مكه در اين مورد با يكديگر گفتگو ميكردند. تا اينكه بعد از سه روز خانه كعبه از همانجايي كه شكافته شده بود باز شد و فاطمه بنت اسد از آن خارج گشت در حالي كه علي۷ را در آغوش گرفته بود. پس فرمود من در اين سه روز از ميوههاي بهشتي ميخوردم. در اين وقت چون چشم علي۷ به پيامبر افتاد عرض كرد: السلام عليك يا رسولاللّه و
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۸ *»
به روي پيامبر خنديد. پيغمبر۹ زبان مبارك خود را در دهان علي گذاردند پس دوازده چشمه از آن جاري گشت.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«حديث چهارم»
كه از تمام احاديث و روايات گذشته كاملتر است و شامل تمام داستان نيز ميباشد.
شيخ طوسي; در كتاب «الامالي» به سه سند كه يكي از آنها منتهي به امام صادق۷ ميشود نقل ميكند و ميگويد: قال ابن شاذان و حدثني ابراهيم بن علي باسناده عن ابيعبدالله جعفر بن محمد عن آبائه:قال: كان العباس بن عبدالمطلب و يزيد بن قعنب جالسين مابين فريق بنيهاشم الي فريق عبدالعزي بازاء بيتالله الحرام اذ اتت فاطمة بنت اسد بن هاشم ام اميرالمومنين۷و كانت حاملة باميرالمومنين تسعة اشهر و كان يوم التمام قال فوقفت بازاء البيت الحرام و قد اخذها الطلق فرمت بطرفها نحو السماء و قالت اي رب اني مومنة بك و بما جاء به من عندك الرسول و بكل نبي من انبيائك و بكل كتاب انزلته و اني مصدقة بكلام جدي ابراهيم الخليل و انه بني بيتك العتيق فاسالك بحق هذا البيت و من بناه و بهذا المولود الذي في احشائي الذي يكلمني و يونسني بحديثه و انا موقنة انه احدي آياتك و دلائلك لما يسرت علي ولادتي قال
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۱۹ *»
العباس بن عبدالمطلب و يزيد بن قعنب فلما تكلمت فاطمة بنت اسد و دعت بهذا الدعاء راينا البيت قد انفتح من ظهره و دخلت فاطمة فيه و غابت عن ابصارنا ثم عادت الفتحة و التزقت باذن الله فرمنا ان نفتح الباب لتصل اليها بعض نسائنا فلم ينفتح الباب فعلمنا ان ذلك امر من امر الله تعالي و بقيت فاطمة في البيت ثلاثة ايام قال و اهل مكة يتحدثون بذلك في افواه السكك و تتحدث المخدرات في خدورهن قال فلما كان بعد ثلاثة ايام انفتح البيت من الموضع الذي كانت دخلت فيه فخرجت فاطمة و علي۷ علي يديها ثم قالت معاشر الناس ان الله عزوجل اختارني من خلقه و فضلني علي المختارات ممن كن قبلي و قد اختار الله آسية بنت مزاحم و انها عبدت الله سراً في موضع لايجب انيعبد الله فيها الا اضطراراً و ان مريم بنت عمران اختارها الله حيث يسر عليها ولادة عيسي فهزت الجذع اليابس من النخلة في فلاة من الارض حتي تساقط عليها رطبا جنيا و ان الله تعالي اختارني و فضلني عليهما و علي كل من مضي قبلي من نساء العالمين لاني ولدت في بيته العتيق و بقيت فيه ثلاثة ايام آكل من ثمار الجنة و ارواقها فلما اردت ان اخرج و ولدي علي يدي هتف بي هاتف و قال يا فاطمة سميه عليا فانا العلي الاعلي و اني خلقته من قدرتي و عز جلالي و قسط عدلي و اشتققت اسمه من اسمي و ادبته بادبي و
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۰ *»
فوضت اليه امري و وقفته علي غامض علمي و ولد في بيتي و هو اول من يؤذن فوق بيتي و يكسر الاصنام و يرميها علي وجهها و يعظمني و يمجدني و يهللني و هو الامام بعد حبيبي و نبيي و خيرتي من خلقي محمد رسولي و وصيه فطوبي لمن احبه و نصره و الويل لمن عصاه و خذله و جحد حقه قال فلما رآه ابو طالب سر و قال علي۷ السلام عليك يا ابه و رحمة الله و بركاته ثم قال دخل رسول الله ص فلما دخل اهتز له اميرالمومنين۷ و ضحك في وجهه و قال السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته قال ثم تنحنح باذن الله تعالي و قال بسم اللّه الرحمن الرحيم قد افلح المؤمنون الذين هم في صلاتهم خاشعون الي آخر الايات فقال رسولالله۹ قد افلحوا بك و قرأ تمام الايات الي قوله أولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون فقال رسولالله۹ انت والله اميرهم اميرالمومنين تميرهم من علومهم فيمتارون و انت والله دليلهم و بك يهتدون ثم قال رسولالله۹لفاطمة اذهبي الي عمه حمزة فبشريه به فقالت و اذا خرجت انا فمن يرويه قال انا ارويه فقالت فاطمة انت ترويه قال نعم فوضع رسولالله۹لسانه في فيه فانفجرت منه اثنتاعشرة عينا قال فسمي ذلك اليوم يوم التروية فلما ان رجعت فاطمة بنت اسد رات نورا قد ارتفع من علي الي اعنان السماء قال ثم
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۱ *»
شدته و قمطته بقماط فبتر القماط قال فاخذت فاطمة قماطا جيدا فشدته به فبتر القماط ثم جعلته في قماطين فبترهما فجعلته ثلاثة فبترها فجعلته اربعة اقمطة من رق مصر لصلابته فبترها فجعلته خمسة اقمطة ديباج لصلابته فبترها كلها فجعلته ستة من ديباج و واحد من الادم فتمطي فيها فقطعها كلها باذن الله ثم قال بعد ذلك يا امة لاتشدي يدي فاني احتاج ان ابصبص لربي باصبعي قال فقال ابوطالب عند ذلك انه سيكون له شأن و نبأ قال فلما كان من غد دخل رسولالله علي فاطمة فلما بصر علي برسولاللّه۹سلم عليه و ضحك في وجهه و اشار اليه ان خذني اليك و اسقني بما سقيتني بالامس قال فاخذه رسولالله۹ فقالت فاطمة عرفه و رب الكعبة قال فلكلام فاطمة سمي ذلك اليوم يوم عرفة يعني ان اميرالمومنين۷عرف رسولالله۹فلما كان اليوم الثالث و كان العاشر من ذيالحجة اذن ابوطالب في الناس اذاناً جامعاً و قال هلموا الي وليمة ابني علي قال و نحر ثلاثمائة من الابل و الف رأس من البقر و الغنم و اتخذ وليمة عظيمة و قال معاشر الناس الا من اراد من طعام علي ولدي فهلموا و طوفوا بالبيت سبعاً سبعاً و ادخلوا و سلموا علي ولدي علي فان الله شرفه و لفعل ابيطالب شرف يوم النحر.
مولاي بزرگوار عالم رباني و حكيم صمداني مرحوم آقاي حاج ميرزا
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۲ *»
محمدباقر شريف طباطبايي اعلي اللّه مقامه در خاتمه كتاب مبارك «بشارات» اين حديث را ترجمه فرمودهاند. و ما به جهت تيمّن و تبرّك همان ترجمه را با اندكي تصرف در اينجا ذكر ميكنيم.
«بشارات: . . . . عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن قعنب نشسته بودند در ميان طايفهاي از بنيهاشم و طايفهاي از بني عبدالعزي در مقابل خانه خدا كعبه معظمه؛ ناگاه آمد فاطمه بنت اسد بن هاشم مادر اميرالمؤمنين در سر نه ماه تمام كه از حمل او گذشته بود و به تحقيق كه درد زايمان او را گرفته بود. پس نظر كرد به سوي آسمان و گفت: «اي پروردگار من بدرستي كه من مؤمنه هستم به تو و به آنچه بياورد از جانب تو رسول تو، و به هر پيغمبري از پيغمبران تو و به هر كتابي كه تو آن را نازل كردهاي. و بدرستي كه من تصديق ميكنم كلام جدّم ابراهيم خليل را و به درستي كه او بنا كرد خانه قديم تو را. پس سؤال ميكنم از تو به حق اين خانه و به حق آن كسي كه آن را بنا كرد و به حق اين فرزندي كه در شكم دارم كه با من سخن ميگويد و انيس من است با گفتار خود و من يقين دارم كه او يكي از آيات و دلالات تو است؛ كه آسان كني بر من زاييدن را».
عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن قعنب گفتند كه چون تكلم كرد فاطمه بنت اسد و خواند اين دعا را، ديديم كه خانه كعبه از پشت شكافته شد و فاطمه داخل شد و
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۳ *»
مخفي شد از ديدههاي ما، پس برگشت آن موضعي كه شكافته شد به حالت اول و ديوار به هم متصل شد به اذن خدا. پس خواستيم كه در خانه را بگشاييم كه بعضي از زنها بروند نزد او، پس نتوانستيم كه در خانه را بگشاييم پس دانستيم كه اين امري است كه از جانب خداي تعالي است. و باقي ماند فاطمه در ميان خانه سه روز و اهل مكه با يكديگر سخن ميگفتند در كوچه و بازار، و زنهاي مكه در خانهها از اين امر غريب گفتگو ميكردند.
عباس گفت كه سه روز گذشت، همان موضعي كه از پشت خانه گشوده شده بود باز گشوده شد پس بيرون آمد فاطمه و علي۷ بر روي دو دست او بود. پس گفت: «اي گروه مردم! بدرستي كه خداي عزوجل برگزيد مرا از خلق خود و فضيلت داد مرا بر برگزيدگان خود از زنهاي گذشته، و به تحقيق كه برگزيد آسيه بنت مزاحم را پس بدرستي كه او عبادت ميكرد خدا را در پنهان در موضعي كه محبوب نبود در آن عبادتكردن مگر در حال اضطرار. و بدرستي كه مريم دختر عمران ترسيد و خدا آسان كرد بر او تولد عيسي را پس جنبانيد تنه نخل خشكيده را در بيابان تا آنكه رطب تازه از آن ريخت. و بدرستي كه مرا برگزيد خداي تعالي و فضيلت داد مرا بر ايشان و بر هر زني كه گذشته است از زنهاي عالمين چراكه توليد كردم در ميان
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۴ *»
بيت عتيق خداوند و در آنجا بودم تا سه روز و خوردم از ميوههاي بهشت و رزقهاي بهشتي. پس چون خواستم كه بيرون آيم از خانه كعبه و فرزندم بر روي دو دستم بود هاتفي صدا زد مرا و گفت اي فاطمه بنام فرزند خود را «علي» پس من علي اعلي هستم و بدرستي كه من خلق كردهام او را از قدرت و عزت جلال و قسط عدل خود و اشتقاق كردهام اسم او را از اسم خود و تأديب كردهام او را به ادب خود و او است اول كسي كه اذان گويد بر بام خانه من و بشكند بتها را و سرنگون كند و تعظيم و تهليل كند مرا و او است امام بعد از حبيب من و نبي من و برگزيده من از ميان خلق من محمّد رسول من و وصي او است. پس خوشا به حال كسي كه دوست دارد او را و ياور او باشد و ويل از براي كسي كه عصيان كند و وا گذارد او را و انكار كند حق او را.
پس چون ابوطالب او را ديد مسرور شد و علي۷ گفت السلام عليك يا ابة و رحمة الله و بركاته. پس داخل شد رسول خدا و چون داخل شد به حركت در آمد اميرالمؤمنين و بر روي او خنديد و گفت: السلام عليك يا رسولاللّه و رحمة الله و بركاته. پس تنحنح كرد به اذن خداي تعالي و گفت بسم الله الرحمن الرحيم قد افلح المؤمنون الذين هم في صلوتهم خاشعون الي آخر. پس
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۵ *»
رسول خدا فرمود: رستگار ميشوند به تو. و حضرت امير تمام آيه را خواند تا يرثون الفردوس هم فيها خالدون پس رسول خدا فرمود: انت والله اميرهم تميرهم من علومك فيتمارون و انت والله دليلهم و بك يهتدون.
پس گفت رسولاللّه۹ به فاطمه: برو به سوي عموي او حمزه و بشارت ده او را به تولد او. پس فاطمه عرض كرد كه اگر من بروم كه او را شير ميدهد؟ حضرت فرمود كه من او را شير ميدهم. فاطمه عرض كرد كه تو او را شير ميدهي حضرت فرمود: نعم و ذلك قوله تعالي فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا پس ناميده شد آن روز روز ترويه. پس چون برگشت فاطمه بنت اسد ديد نوري را كه از حضرت امير مرتفع شده تا به آسمان.
پس فاطمه حضرت امير را پيچيد به قنداقي، پس حضرت قنداق را از هم دريد. پس فاطمه او را به دو قنداق پيچيد پس حضرت آن دو را دريد. پس فاطمه او را به سه قنداق پيچيد پس حضرت هرسه را دريد. پس فاطمه او را در چهار قنداق پيچيد از پارچه مصر چون محكم بود پس حضرت همه را دريد. پس فاطمه او را به پنج قنداق ديباح پيچيد به جهت استحكام ديباج پس حضرت همه را دريد. پس فاطمه۳ به شش ديباج و يك پوست پيچيد او را پس حضرت جميع آن هفت را پاره كرد به اذن
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۶ *»
خداوند متعال. پس آن حضرت فرمود: «اي مادر دستهاي مرا مبند بدرستي كه من محتاجم كه تَبَصْبُص و خضوع كنم از براي خدا با انگشت خود. پس ابوطالب وقتي اين امور عجيبه را ديد گفت كه زود باشد كه شأن او ظاهر شود.
پس چون روز دوم شد رسول خدا۹ داخل شد بر فاطمه۳ پس چون حضرت امير ديد آن حضرت را سلام كرد بر آن حضرت و خنديد و اشاره كرد كه مرا بگير و سيراب كن از آنچه در روز گذشته دادي؛ پس برداشت او را رسول خدا، پس فاطمه گفت: عرفه و رب الكعبة. پس به جهت قول فاطمه آن روز را «عرفه» گفتند، يعني اميرالمؤمنين شناخت رسول خدا را.
پس چون روز سوم شد و آن روز روزِ دهم ذيحجه بود، ابوطالب اذن عامي به مردم داد و فرمود همه حاضر شويد به وليمه فرزند من علي و نحر كرد سيصد شتر و ذبح كرد هزار گاو و گوسفند و آماده كرد وليمه عظيمهاي را و گفت: اي گروه مردم آگاه باشيد هركس بخواهد طعام وليمه فرزندم علي را پس بياييد و طواف كنيد خانه كعبه را هفت دور هفت دور و بعد داخل شويد و سلام كنيد بر فرزندم علي پس بدرستي كه خدا او را شرف داده است. و به جهت كار ابوطالب شريف شد روز نحر.»
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۷ *»
r نتيجه بحـث
از آنچه تا به حال ذكر كرديم براي هر مؤمن باانصافي واضح شد كه:
ـ ولادت اميرالمؤمنين۷ در روز پنجم ذيحجه سال سيام عامالفيل در خانه كعبه واقع شده است. زيرا با توجه به احاديث و روايات فهميديم كه:
الف) يقيناً فاطمه بنت اسد۳ روز هشتم ذيحجه ـ يعني روز ترويه از خانه كعبه خارج شده است.
٭ ٭ ٭
ب) و همچنين يقيناً آن بانوي مخدّره سه روز ـ نه كمتر و نه بيشتر ـ در خانه كعبه مهمان خداوند متعال بوده است. به اين عبارات توجه فرماييد:
۱ـ در «حديث اول» كه روايت حسن بن محبوب از امام صادق۷است، ميفرمايند: «و بقِيَتْ فيه ثلاثة ايام»، يعني فاطمه بنت اسد سه روز در خانه كعبه ماند.
۲ـ در «روايت دوم» آمده است: «ثم خَرَجَتْ في اليوم الرابع»، يعني فاطمه بنت اسد در روز چهارم از خانه كعبه خارج شد.
۳ـ در «حديث سوّم» كه از امام صادق۷ روايت شده، آمده است: «فبقِيَتْ فاطمة في البيت ثلاثة ايام»، يعني فاطمه بنت اسد سه روز در
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۸ *»
خانه كعبه ماند. و پس از آن نيز خود فاطمه بنت اسد سلام اللّه عليها ميفرمايد: «كنْتُ آكُلُ من ثمار الجنة في ثلاثة ايام»، يعني در مدت اين سه روز ـ كه در خانه كعبه بودم ـ از ميوههاي بهشتي ميخوردم.
۴ـ در «حديث چهارم» كه آن هم از امام صادق صلوات اللّه عليه روايت شده است، آمده: «و بقِيَتْ فاطمة في البيت ثلاثة ايام»، يعني فاطمه بنت اسد سه روز در خانه كعبه ماند. و پس از آن ميفرمايد: «فلما كان بعد ثلاثة ايام»، يعني بعد از آنيكه سه روز تمام شد. و باز در همان حديث از زبان خود فاطمه بنت اسد عليهاالسلام روايت شده كه آن مخدره فرمود: «و بقيتُ فيه ثلاثة ايام»، يعني سه روز در خانه كعبه ماندم.
بنابر تمام اين عبارات، يقيناً فاطمه بنت اسد سه روز در خانه كعبه مهمان خدا بوده و در روز چهارم از آنجا خارج شده است. حال اگر روز ورود به خانه كعبه را روز پنجم ذيحجه بگيريم، از روز پنجم تا روز ششم يك روز، و تا روز هفتم دو روز، و تا روز هشتم سه روزِ تمام ميشود. پس بنابر حديث اول و سوم و چهارم، تاريخ ورود روز پنجم ذيحجه، و تاريخ خروج روز هشتم يعني روز ترويه ميباشد.
و اما بنابر روايت دوم كه آمده است: «فاطمه بنت اسد در روز چهارم از خانه كعبه خارج شد.» باز هم روز اول روز پنجم ذيحجه، و روز دوم روز ششم ذيحجه، و روز سوم روز هفتم ذيحجه ميشود، و روز خروج هم روز هشتم ذيحجه است كه روز چهارم باشد.
٭ ٭ ٭
ج) نكته سوم اينكه: بعد از داخلشدن فاطمه بنت اسد در خانه كعبه
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۲۹ *»
بلافاصله ـ يا با فاصله كمي ـ وضع حمل انجام شده است. زيرا علت وارد شدن ايشان در خانه كعبه ـ به شهادت تمام احاديث و روايات ـ درد زايماني بود كه عارض آن بانوي مخدره گشت. باز هم خواهش ميكنيم به اين عبارات توجه فرماييد:
۱ـ در «روايت دوم» آمده است: و كانت حاملة به لتسعة اشهر و قد اخذها الطَلْق، يعني فاطمه بنت اسد به حضرت امير نهماهه آبستن بود و به تحقيق كه درد زايمان او را گرفته بود.
۲ـ در «حديث سوم» امام صادق۷ ميفرمايد: اذ اتت فاطمة بنت اسد فوقفت و قد اخذها الطَلْق، يعني فاطمه بنت اسد پيش آمد و در مقابل خانه كعبه ايستاد و به تحقيق كه درد زايمان او را گرفته بود.
۳ـ و همچنين آن بزرگوار۷ در «حديث چهارم» ميفرمايد: اذ اتت فاطمة بنت اسد بن هاشم ام اميرالمومنين۷و كانت حاملة باميرالمومنين تسعة اشهر و كان يوم التمام، يعني فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين۷ پيش آمد و آن بزرگوار نهماهه به اميرالمؤمنين آبستن بود و آن روز، روز آخر حمل بود.
۴ـ و نيز در كتاب «روضةالواعظين» از ابوحمزه ثمالي روايت شده است كه گفت:
سمعت علي بن الحسين۷ يقول ان فاطمة بنت اسد رضي اللّه عنها ضربها الطَلْق و هي في الطواف فدخلت الكعبة فولدت اميرالمؤمنين۷فيها.
يعني: امام سجاد۷ فرمودند: فاطمه بنت اسد رضي اللّه
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۰ *»
عنها در حالي كه مشغول طواف بود، درد زايمان او را گرفت پس داخل كعبه شد و اميرالمؤمنين۷ را در آنجا به دنيا آورد.
همانطور كه ميبينيد، تمام اين عبارات دلالت ميكند كه علت شكافته شدن خانه كعبه و داخل شدن فاطمه بنت اسد درد زايمان بوده، بنابراين در همان روز ورود، يعني روز پنجم ذيحجه ولادت باسعادت اميرالمؤمنين۷ انجام شده است.
٭ ٭ ٭
و باز هم اگر كسي فكر كند كه شايد با فاصله زيادي وضع حمل انجام شده و حضرت فاطمه بنت اسد مثلاً بعد از يك شبانهروز يعني در روز ششم وضع حمل كردهاند، عرض ميكنيم:
امام صادق۷ در «حديث چهارم» تصريح فرمودند كه: و كانت حاملة باميرالمومنين تسعة اشهر و كان يوم التمام. يعني فاطمه بنت اسد وقتي در مقابل كعبه ايستاد نهماهه به حضرت امير۷ آبستن بود و آن روز روزِ آخر نه ماه بود.
حال از شما خواننده محترم تقاضا ميكنيم به اين حديث توجه فرماييد:
عن ابيجعفر۷ قال سألته عن غاية الحمل بالولد في بطن امه كم هو فان الناس يقولون ربما بقي في بطنها سنين. فقال: كذبوا اقصي الحمل تسعة اشهر لايزيد لحظة و لو زاد ساعة لقتل امه قبل انيخرج.
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۱ *»
يعني: راوي ميگويد از امام باقر۷ سؤال كردم كه نهايت مدت حمل و ماندن جنين در رحم مادر چه مقدار است؟ زيرا مردم (يعني عُمريها) ميگويند چهبسا جنين در رحم مادر چند سال بماند. امام باقر۷فرمودند: دروغ گفتهاند، نهايت مدت حمل نه ماه است و يك لحظه هم بيشتر نخواهد شد. و اگر جنين حتي يك ساعت بيشتر از نه ماه در رحم بماند، قبل از آنيكه خارج شود مادرش را خواهد كشت.
٭ ٭ ٭
خواندن اين حديث نيز خالي از لطف نيست:
مرحوم ثقةالاسلام كليني; در كتاب شريف كافي از امام صادق۷روايت ميكند كه فرمودند: الاوصياء اذا حملت بهم امهاتهم اصابها فترة شبه الغشية فاقامت في ذلك يومها ذلك ان كان نهاراً او ليلتها ان كان ليلاً ثم تري في منامها رجلاً يبشّرها بغلام عليم حليم فتفرح لذلك ثم تنتبه من نومها فتسمع من جانبها الايمن في جانب البيت صوتاً يقول حملت بخير و تصيرين الي خير و جئت بخير ابشري بغلام حليم عليم و تجد خفةً في بدنها ثم لمتجد بعد ذلك امتناعاً من جنبيها و بطنها فاذا كان لتسع من شهرها سمعت في البيت حسّاً شديداً فاذا كانت الليلة التي تلد فيها ظهر لها في البيت نور تراه لايراه غيرها الا ابوه فاذا ولدته ولدته قاعداً
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۲ *»
و تفتحت له حتي يخرج متربّعاً يستدير بعد وقوعه الي الارض فلايخطئ القبلة حيث كانت بوجهه ثم يعطس ثلاثاً يشير باصبعه بالتحميد و يقع مسروراً مختوناً و رباعيتاه من فوق و اسفل و ناباه و ضاحكاه و من بين يديه مثل سبيكة الذهب نور و يقيم يومه و ليلته تسيل يداه ذهباً.
يعني: چون يكي از مادران ائمه: به يكي از ايشان حامله ميشود در تمام آن روز او را سستي و فتوري حاصل ميشود مانند غش، پس مردي را در خواب ميبيند كه او را بشارت ميدهد به فرزند داناي بردباري. چون از خواب بيدار ميشود از جانب راست خود از كنار خانه صدايي ميشنود و گوينده آن را نميبيند كه ميگويد: حامله شدي به بهترين اهل زمين و بازگشت تو به سوي خير و سعادت است و بشارت باد تو را به فرزند بردبار دانا. پس ديگر در خود ثقل و گراني نمييابد تا آنكه نه ماه از حمل او ميگذرد، پس صداي بسيار از ملائكه از خانه خود مي شنود. چون شب ولادت ميشود نوري در خانه خود مشاهده ميكند كه ديگري آن نور را نميبيند مگر پدر آن امام. پس امام نشسته و به صورت چهارزانو از مادر پديد ميآيد، سرش به زير نميآيد و چون به زمين ميرسد روي به جانب قبله ميگرداند و سه مرتبه عطسه ميكند و بعد از عطسه حمد ميگويد و ختنهكرده و
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۳ *»
نافبريده متولد ميشود و آلوده به خون و كثافت نميباشد و دندانهاي پيشش همه روييده است و در تمام روز و شب از رو و دستهاي او نور زردي مانند طلا ساطع ميشود.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
ـ و همچنين با توجه به اين احاديث و روايات يافتيم كه: علت ناميدهشدن روزهاي هشتم و نهم و دهم ذيحجه به «ترويه» و «عرفه» و «عيد قربان»، جريانات و مراسمي بود كه در رابطه با ولادت آن بزرگوار۷ انجام شد.
هذه من عُلاه احدي المعالي
و علي هذه فقس ماسواها
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۴ *»
r دفع يك توهّـم
اگر كسي فكر كند كه چون بعضي روزها نظير روز چهارشنبه و روز سوم و پنجم هر ماهي نحس است، بنابراين شايد ولادت اميرالمؤمنين۷ در روز پنجم ذيحجه انجام نشده باشد؛
در جواب اين توهم عرض ميكنيم:
از مطالب گذشته ـ مانند آفتاب جهانتاب ـ معلوم شد كه ولادت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب۷ يقيناً در روز پنجم ذيحجه انجام شده است، به طوري كه هيچ جايي براي شك و شبهه باقي نميماند. حال شما خواننده محترم را به خدا قسم ميدهيم، آيا ميشود گفت روزي كه اميرالمؤمنين۷ به دنيا آمدهاند و آن روز، ظرف پذيرايي قدوم مبارك آن بزرگوار به عالم زمان گشته است، نحس است؟ آخر ٭ هر سخن جايي و هر نكته مقامي دارد ٭. ما بحمد اللّه اعتقادمان بر اين است كه وجود پاك محمد و آلمحمد: بر تمام عالم تأثيرگذار بوده، و هر خيري و هر نوري و هر كمالي به واسطه رابطهاي كه با ايشان پيدا كرده، خير و نور و كمال شده است. بنابراين ـ به اعتقاد ما ـ شب و روز پنجم ذيحجه يكي از مباركترين شبها و روزهاي سال ميباشد.
حال اگر كسي چنين توهمي كند از او ميپرسيم: اگر روز سوم يا پنجم ماه كه به عقيده شما نحس است، مصادف با روز جمعه شد؛ آنوقت
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۵ *»
چه حكمي پيدا ميكند؟ يا اگر روز عيد غدير خم كه افضل اعياد مسلمانان است مصادف با روز چهارشنبه ـ كه يومُ نحسٍ مستمرّ است شد، شما درباره آن روز چه نظري خواهيد داشت؟
گذشته از اين، مگر نه اين است كه امام حسين۷ در روز سوم ماه شعبان، و امام سجاد صلوات اللّه عليه در روز پنجم آن ماه به دنيا آمدهاند، و به عقيده شما هم سوم و هم پنجم هر ماهي نحس ميباشد؟
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
با صرف نظر از تمام اينها، بايد گفت كه اصلاً معناي «نحوست» آنيكه به ذهن ما ميخورد نيست. يعني نحوست، مرادف با بدي، زشتي، شومي و . . . نيست. بلكه فرمايش اولياي دين: درباره روز چهارشنبه يا روز سوم و يا پنجم هر ماه، هشداري به مؤمنين است كه بايد در اين روزها مواظب رفتار و گفتار و كردار خود باشند، زيرا اين روزها يك طور حساسيتي دارند، كه عقاب و عذاب رفتار و گفتار و كردار ناشايست زودتر و سريعتر دامنگير انسان ميشود. نه اينكه مثلاً روز چهارشنبه يا روز سوم و پنجم هرماه بد يا زشت و يا شوم باشند.
شما فرض كنيد يك ظرف نفت و يك ظرف بنزين سفيد را در كنار هم بگذاريم و بعد در فاصله كمي از آنها كبريت روشن كنيم. نفت آتش نميگيرد اما بنزين سفيد خيلي زود مشتعل ميشود و ممكن است خرابي به بار بياورد. اولياي دين: هم به خاطر حساسيت اين روزها فرمودهاند كه بعضي كارهاي مهمّ و ماندگار را در اين روزها انجام ندهيد، زيرا ميدانستند كه ما ناقصيم و گرفتار اشتباه و گناه هستيم، و در اين
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۶ *»
روزها چون زودتر به مكافات اعمال اشتباهمان گرفتار ميشويم ممكن است عقاب و عذاب آن عمل اشتباه دامنگير آن كار مهم و ماندگار گشته، و باعث پشيماني شود. از اين جهت ما را نهي كردهاند كه مثلاً در روز چهارشنبه يا روز سوم يا روز پنجم هر ماه بعضي كارها را انجام ندهيد. يا اينكه اگر خواستيد كاري بكنيد حتماً صدقه بدهيد كه جبران اعمال اشتباهتان به صدقه بشود و گناهي باقي نماند كه عذاب و عقابش دامنگيرتان شود.
به اين عبارت از مواعظ شريفه مولاي كريم (اع) توجه فرماييد:
«. . . . ائمه راضي نشدند كسي به روزها بد بگويد لاتعادوا الايام. يكپاره جهال هستند مثلاً ميگويند روز چهارشنبه نحس است و بد است و فلان است. تقصير روز و شب چهچيز است؟ اعمال تو است، هر وقت بد عملي ميكني قضا و قدر خداوندي بر تو جاري ميشود و گرفتار همان ميشوي. و هرگاه نيكي ميكني پاداش آن نصيب تو ميشود. هركس طاعت ميكند آسمان و زمين و روز و شب با او دوستند و هركس معصيت ميكند آسمان و زمين و روز و شب به مقتضاي عمل او با او دشمن ميشوند. ولكن نميتوان بد به آنها گفت چراكه محل مشيت خدايند. قدما از روي جهالت حرفي گفتند متأخرين هم از آنها تقليد كردند و گفتند.»
٭ ٭ ٭
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۷ *»
حال قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار ميكنيم. آيا ميتوانيم بگوييم روزي كه اميرالمؤمنين۷ پا بر اين خاكدان گذاردند و عالمي را به نور جمال بيمثالشان روشن و منور فرمودند، العياذ باللّه نحس است؟
٭ در خانه اگر كس است، يك حرف بس است. ٭
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
اللهم انطقنا بالهدي و الهمنا التقوي و وفقنا للتي هي ازكي و استعملنا بماهو ارضي و اسلك بنا الطريقة المثلي و اجعلنا علي ملتك نموت و نحيي.و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* تحقيقي پيرامون پنجم ذيحجه صفحه ۳۸ *»
(برخي مراجع احاديث ولادت اميرالمؤمنين۷)
ـ «عللالشرايع» و «معانيالاخبار» و «الامالي»: تأليف: شيخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي.
ـ «الغيبة»: تأليف: ابوعبدالله، محمد بن ابراهيم نعماني.
ـ «روضةالواعظين»: تأليف: ابوعلي، محمد بن حسن فتال نيشابوري.
ـ «كشف اليقين»: تأليف: علامه حلي، حسن بن يوسف.
ـ «كشف الغمة»: تأليف: علي بن عيسي اِربلي.
ـ «الفضائل»: تأليف: ابن شاذان قمي، محمد بن احمد بن علي.
ـ «جامع الاخبار»: تأليف: شيخ تاجالدين، محمد بن محمد بن حيدر شعيري.
ـ «المناقب»: تأليف: ابن شهرآشوب مازندراني.
ـ «الامالي»: تأليف: شيخ طوسي، ابوجعفر، محمد بن حسن طوسي.
ـ «بشارة المصطفي»: تأليف: عمادالدين، محمد بن ابيالقاسم طبري.
ـ «الخرائج و الجرائح»: تأليف: قطبالدين راوندي، سعيد بن هبةالله.
ـ «ارشاد القلوب»: تأليف: ابومحمد، حسن بن محمد ديلمي.
ـ «معالم الزلفي»: تأليف: سيد هاشم بن سليمان حسيني بحراني.
ـ لازم به ذكر است كه: همه كتب ياد شده از علماي بزرگ شيعه ميباشد. و تماماً جزو كتب معتبر و مورد اعتماد است.
([۱]) بعداً به مدارك اين دو نكته اشاره خواهيم كرد.
([۲]) با توجه به ساير احاديث و روايات ظاهراً عبارت «ثم خرجت في اليوم الرابع» صحيح ميباشد، زيرا در «حديث اول» كه روايت حسن بن محبوب از امام صادق۷ است، ميفرمايند: «و بقيت فيه ثلاثة ايام».
و نيز در «حديث سوّم» كه از امام صادق۷ روايت شده، آمده است: «فبقيت فاطمة في البيت ثلاثة ايام».
همچنين در «حديث چهارم» كه آن هم از امام صادق صلوات اللّه عليه روايت شده و مفصلتر از همه احاديث است، آمده: «و بقيت فاطمة في البيت ثلاثة ايام».
پس با توجه به تمام اين احاديث و روايات ـ كه مدت مكث فاطمه بنت اسد در خانه كعبه را سه روز تعيين ميكند، ـ نتيجه ميگيريم كه «حديث دوم» هم كه در برخي نسخهها «في اليوم الرابع»، و در برخي ديگر «بعد الرابع» است؛ قطعاً عبارت «ثم خرجت في اليوم الرابع» صحيح ميباشد. بنابراين فاطمه بنت اسد سه روز در خانه كعبه مهمان خدا بود و در روز چهارم از خانه خارج شد.