برنامه زندگي
نوشته: محمّد رضا باقري
بسم الله تعالي شأنه
كتاب «برنامه زندگي» كه در دو فصل (فصل اول در تربيت جسم و ماده و فصل دوم در تزكيه و پرورش روح و نفس انساني) نگاشته ميشود. هر فرد سعادتجو را باسرار سعادت راهنمائي ميكند.
خواندن و عملكردن به دستورات آنرا به جوانان و طالبان سعادت توصيه ميكنم.
محمدرضا باقري
«* برنامه زندگي صفحه ۶ *»
بسم اللّه الرحمن الرحيم
كتاب برنامه زندگي
مقـدمـه
سپاس بيقياس خداوندي را سزد كه نوع بشر را با بخشايش ودايعي چند به حليه دانش و بينش آراست و بر ساير كائنات برتري داد.
و درود بيپايان بر اول كائنات و اشرف مخلوقات پيغمبر ما محمد مصطفي۹و آل اطهارش سلاماللّه عليهماجمعين كه حاملان بينشند از براي راهنمائي مخلوقات براه راست و تشخيص خوبي و بدي، و روابطي از جهت معرفت توحيد و معرفت اسماء و صفات كماليه ذات اقدس الهي جلّت عظمته چنانكه فرموده كنت كنزاً مخفياً فاحببت اناعرف فخلقت الخلق لكياعرف.
و بعد؛ بعرض دوستان و برادران ميرساند چون نگارنده در دوران تحصيل و پس از ورود به ميدان اجتماع بكسب علم اخلاق و معارف الهيه و آداب و معاشرت و طرز راه زندگي علاقه در خود احساس مينمودم و در اين آرزو بودم كه فرصتي بدست آورده كه از نتيجه مطالعاتم درباره راه و روش زندگي با خامه ناتوانم تا حدّ توانائي با بياني ساده و مختصر رساله نگاشته و تقديم طالبان سعادت و جوانان نيكسيرت نمايم. در اين اوان كه توفيق ياري نمود وقت را غنيمت دانسته اكنون بنگارش اين كتاب كه موسوم به «برنامه زندگي» است و از دو قسمت تربيت جسم و روح و راه حصول سعادت در آن بحث ميشود اقدام ميكنم، و اميد است به ياري خداوند متعال بوضع مطلوبي كه مطابق باشد با دستورات الهي و شريعت
«* برنامه زندگي صفحه ۷ *»
مطهره نبوي۹موفق به ختم آن گرديده كه موجب شادي روح گردد و اين هديه ناقابل مورد علاقه جوانان سعادتجو واقع و نگارنده را تشويقي باشد كه بيش از پيش موفق به انجام وظائف ديني و وجداني گردد.
مقدمه را با اين رباعي خاتمه ميدهم:
اين كتاب رهنماي زندگي | بهر اين دنيا و عقبي ضامن سازندگي | |
گر بخواني با توجه با عمل | ميشود درمان هر درماندگي |
محمدرضا باقري
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
«* برنامه زندگي صفحه ۸ *»
تعريف سعادت و موفقيت
پر واضح است كه با هر فردي از افراد بنيآدم مواجه شويد و آرزو و آرمانش را استفسار كنيد كليه اعم از مرد و زن، برنا و پير، فقير و غني، سياه و سفيد، و بالاخره از هر طائفه و قبيله و نژادي كه باشند متحداً خواهان يكچيز هستند كه عبارت از «سعادت» است. اغلب خود را پوياي اين راه دانسته و با يك دل پرحسرت آرزوي نيل باين هدف را دارند و همواره در تلاشند كه به هر وسيله هست اين اكسير گرانبها را بدست آوردند ولي به كمتر كسي برخورد ميكنيد كه خويشتن را در زندگي سعادتمند و موفق بداند.
هر فردي سعادت را به مقتضيات طبع و هوي و هوس خود بطوري تعبير نموده و با يك دنيا تحسر و يأس غبطه مردمان سعادتمند و خوشبخت را ميخورد هريك از بخت و جريان زندگي خود شاكيند و اگر معني و مفهوم سعادت را بپرسيد جوابهاي مختلفي را خواهيد شنيد كه بسا اغلب با يكديگر مغاير و شايد بعضي از آمالشان هم منطقي نباشد. از طرفي هم نميتوان انكار نمود كه در ميدان زندگي ابواب سعادت بروي كليه ابناء بشر گشوده است.
درست است كه استعدادهاي ذاتي و جبلّي به مقتضيات حكمت الهي براي همه افراد يكسان و يكنواخت نيست و هر فردي را طبعي و اقتضائي است ولي كلّيه از استعدادات و مشاعر خدادادي با شدت و ضعف برخوردارند و اگر غير از اين تصور كنيم پس دستگاه عدل خداوندي را بايد مقصر و محكوم اينهمه نوميدي و ابتلاءات بشر فرض نمائيم كه آن هم
«* برنامه زندگي صفحه ۹ *»
بلاترديد از عدل ذاتِ غني بينياز دور است چراكه در دستگاه عدل الهي جز خير و كاميابي براي بشر چيزي ديگر خواسته نشده بلكه تقصير از طرف خودمان است كه نخواستهايم اين راه را تعقيب نمائيم و يا ندانستهايم از چه راهي بايد رفت تا شاهد موفقيت را بتوانيم در آغوش كشيم.
نكته اين است كه آيا تا حد توانائي و ظرفيت خودمان از استعدادهاي ذاتي و مواهب طبيعي خدادادي استفاده نموده و راه خير و سعادت را پيمودهايم يا خير؟ و اگر بديده انصاف بنگريم قبول خواهيم كرد كه بيشتر بيشتر از مواهب الهي را عاطل و باطل گذارده و صرف خوشبختي و سعادت ننموده بلكه بر عكس اين استعدادها را بر اثر خودسري و متابعت از نفس امّاره ضعيف و ناتوان ساختهايم.
مقدمةً بايد دانست كه سعادت چيست و چگونه بايد تعبير گردد؟ آيا سعادت با جمعآوري مال و مكنت سرشار و با احراز مقام و منصب و رياست و شخصيت و اقتدار زائدالوصف و با داشتن عيال و اولاد و امثال اينها تأمين ميشود يا غير از اينها است؟ البته سعادتمندان و عقلا قوم برآنند كه تعقيب شهوات نفساني به هر صورت كه باشد سعادت حقيقي انساني را نميتواند تأمين كند چنانكه خداوند متعال هم در اينباره ميفرمايد زيّن للناس حبّ الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسوّمة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدنيا و اللّه عنده حسن المآب (يعني زينت داده شده از براي مردمان دوستي شهوات از زنان و فرزندان و اندوختهها از طلا و نقره و مالهاي سواري و چهارپايان و زراعت اينها است كالاي زندگاني دنيا و نزد خدا است بهترين بازگشتها.) و از طرفي هم اگر بخواهيم بكلّي چشم از علائق دنيوي بپوشيم مطابق شرع
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰ *»
انور اسلام و نظر بزرگان دين راه خطائي را پيموده و اين سيره هم خود يكنوع از كفران نعمتهاي الهي به شمار ميرود همچنانكه آيات و شواهد زيادي داريم منجمله آيه مباركه قل من حرّم زينة اللّه التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق الي آخر و البته از عقل و خرد دور است اينكه صرفاً منكر ماديات شده و بخواهيم بكيش رهبانان و درويشان كنج عزلتي را اختيار نموده و با فقر و پريشاني دست به گريبان و سربار جامعه باشيم در اينصورت اگر خودمان را جوياي حق و حقيقت و سعادت بدانيم فقط خود را گول زده و در جامعه يك وجود عاطل و باطل و بيارزشي خواهيم بود. قدري در زندگي خودمان و ديگران اگر دقيق شويم مؤيد بيانات فوق خواهد بود.
شما هزاران شخص را ميبينيد كه با داشتن ثروت بيحساب حائز مقام و شخصيت و پول و ملك و لوازم زندگي مجلل و خدم و حشم و غيره و غيره اگر از جريان زندگيشان سؤال كنيد درِ شكوه و گله از روزگار را برايتان باز ميكنند. چه اشخاصي را ميشناسيم با اينكه از علائق دنيوي چيزي كسر ندارند بواسطه ابتلاء به كسالت مزمن يا دردهاي بيدرمان ديگري آرزوي يكساعت خواب شيرين آن كارگري را دارند كه براي دريافت چند ريال امرار معاش خود و عائلهاش از صبح تا شام در سرماي زمستان و گرماي تابستان خود را به هزاران مشقت و مهلكه مياندازد، و منتهاي آرزوي اين توانگر اين است كه مثل آن بينوا بتواند قرص ناني را با مختصر خورش ساده از روي ميل و اشتها صرف كند. يا اينكه بقدري در علائق دنيوي غوطهور است كه افكارش متشتت است و نميتواند يك شبي را با خواب خوش و بدون تشويش خاطر به بامداد رساند.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱ *»
پس معلوم شد كه تنها با جمعكردن مال و منال و تزئينات دنيوي هم سعادت انساني تامين نميشود بلكه بر عكسِ آن زياد ديده شده و اغلب اشخاص ثروتمند كه چيزي در زندگي كم ندارند، عوض اينكه بعد از يك عمر كه به زحمت و مرارت با كلاهگذاشتن سر زيد و عمرو ثروتي اندوختهاند دوران آخر عمر از حاصل زحمات و پشت هم اندازيهاي خود تمتعي برگيرند و بقيه عمر را با خوشي و كاميابي به پايان رسانند همواره حرص و طمع آنان افزون شده بطوري كه اين ثروت سرشار باعث وبالشان ميشود. شهوات نفسانيه هم چون حدّ و حصري ندارد اغلب ميبينيم وسيله بدبختي انسان را فراهم ميسازد.
يكي از شخصيتهاي درجه اول شهرستاني را به خاطر دارم كه سنين عمرش بين هفتاد و هشتاد است بقدري غرق جمعكردن مال و مكنت شده كه بارها اظهار مينمود خواب من در شبانهروز بيش از سه الي چهار ساعت نيست و بواسطه افكار متشتت از چهار بعد از نيمه شب به بعد در بستر از اين دنده به آن دنده غلطيده آخر الامر هم كه از اين ماجري خسته ميشوم بناي گردش در بيروني و اندروني و باغچه منزل را گذارده تا شبي را به صبح رسانم و اگر در جوابش بگوييد بعد از اينهمه صدمه و مرارت خوبست اكنون كارهاي را به فرزندانتان واگذاريد و به راحتي زندگي كنيد؛ با يك جوش و خروشي ميگويد مگر ميشود! اگر شخصاً رسيدگي نكنم تمام هستي و مايملكم از بين خواهد رفت. با اينكه داراي سه تن فرزندان برومندي است به آنها اعتماد ندارد و دقيقهاي آرام نيست آيا چنين شخصي در زندگي سعادتمند است؟ البته خير. پس سعادت چيست؟
سعادت وسيله ايست كه حصول به آن خوشبختي و رستگاري دنيا و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲ *»
آخرت انسان را تأمين نمايد. كه با داشتن سلامتي جسم و تربيت روح و رعايت اعتدال بين پرورش جسم و روح و اتخاذ يكرژيم بخصوص در زندگي و يكروش عاقلانه براي همگان نيل به آن امكانپذير است. اگر كسي تنها به فكر تأمين امور دنيوي باشد و از امور اخروي صرفنظر كند يكچنين شخصي سعادتمند و عاقبتبخير نيست. سعادت آنست كه موفقيت دنيا و آخرت را فراهم سازد. بلكه نزد عقلاء و بزرگان و پيشوايان دين غرض از زندگي دنيا براي تأمين آخرت است و رستگاري آخرت بدست نميآيد مگر بمتابعت از دين و آيين و پيروي از شريعت مقدسه اسلام كه بندگان را مأمور باجراء آن نمودهاند و خداوند متعال بواسطه انبياء و مرسلين و ائمه اطهار: و علماء راشدين رضوان الله عليهم راه و رسم آنرا در اختيار طالبين حق گذارده است.
حكايتي ديدم كه نقل ميكنند پادشاه مغروري از حكيمي دعوت نمود كه جاه و جلال و مقام و خزائن و خدم و حشم او را مشاهده كند. حكيم دعوت شاه را پذيرفت و از محلّي كه بود به دربار سلطنتي روانه شد بعد از ورود به دربار، شاه دستور داد خزائن و جواهرات و خدم و حشم را از نظر حكيم بگذارنند پس از بازديد از اين دستگاه و اوضاعي كه شاه فراهم نموده بود از حكيم پرسيد در دنيا سعادتمندتر و خوشبختتر از من كسي را در عمر خود ديدهاي؟ حكيم تحسين كرد ولي نه آنچنان كه شاه متوقع بود. حكيم گفت: در ولايت ما مرد نيكي بود و فرزنداني صالح داشت و دستتنگي نكشيد و در جنگي كه براي دفاع از وطن خود كرد كشته شد من آن شخص را خوشبخت ميدانم. شاه از بيعقلي حكيم متعجب شد بطور استهزاء پرسيد: پس از او كي را خوشبختتر از من ديدي؟ حكيم حكايت
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳ *»
كرد: دو جوان كه مادر پيري داشتند و در موقعي كه آداب مذهبي در عبادتگاه بعمل ميآمد پيرزن ميل داشت آنجا حاضر شود و قدرت نداشت پياده برود و وسيلهاي هم براي رفتن نبود يعني چهارپا نداشتند كه به ارابه ببندند و او را ببرند چون اظهار تأسف از ناتواني خود به رفتن كرد پسرها گفتند اگر اسب نداريم ما خود از اسب كمتر نيستيم پس خود را بجاي اسب به ارابه بستند و مادر را بردند پيرزن بسيار خوشحال شد و دعا كرد كه خداوند بالاترين سعادتها را به فرزندان او بدهد. بامداد كه از خواب برخاست ديد هر دو پسرش مردهاند دانست دعايش مستجاب شده و فرزندانش سعادتمند بودهاند كه بعد از اين عمل خير خداوند مجالشان نداد كه زنده بمانند و باز در دنيا گناهكار شوند و فوراً آنها را به بهشت برد.
حوصله شاه از اين داستانها تنگ شد و گفت: اين سخنها چيست؟ من با اينهمه دارايي و گنجها و جواهرات و مقام و خدم و حشم از اين اشخاص گمنام سعادتمندتر نيستم؟ حكيم گفت: بسعادت كسي جز پس از مرگ نميتوان حكم كرد. من تو را از خوشبختها نشمردم براي اينكه نميدانم عاقبت كارت به كجا ميانجامد. شاه از اين سخن رنجيد و دستور داد حكيم را بخواري روانه كنند. اما چيزي نگذشت كه معلوم شد حق با حكيم بوده چراكه ناگهان جنگي اتفاق افتاد و اين شاه مغرور شكست خورد و دستگير شد و فرمانده لشگر غالب دستور داد شاه مغلوب را در آتش بسوزانند توده هيزم فراهم كردند. در آن موقع سخن حكيم به ياد پادشاه مغلوب آمد و چندينبار با فرياد نام حكيم را برد فرمانده لشگر گفت ببينيد چه ميگويد او را آوردند پرسيد چه گفتي و نام چه كسي را ياد كردي؟ شاه مغلوب داستان را گفت فرمانده لشكر عبرت گرفت و به همين سبب از كشتن او صرفنظر
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴ *»
كرد.
امثال اين حكايت در تاريخ زياد است و معلوم ميشود كه سعادت حاصل نميشود مگر از همان راهي كه خداوند بوسيله پيشوايان دين در اختيار خلق گذارده است. اهدنا الصراط المستقيم.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵ *»
سرنوشت و تقدير
يكي از بزرگان در جواب مسائلي راجع به تقدير ميفرمايند: «قدر سري است از اسرار الهي كه مخفي است از عباد و محجوب است در پس حجابها الي يوم التناد و تعجب آنكه جنابعالي خواستهايد كه آن سرّ را بطوري بيان كنم كه خواص و عوام بهرهمند شوند و حال آنكه خداي حكيم خواسته كه آن مخفي باشد از خواص و عوام.
و سرّ مخفيبودن آن اين است كه عباد به اختياري مقدر مشغول افعال مقدره خود باشند و در مقدورات خود بعد البيان ليهلك من هلك عن بينه و يحيي من حي عن بينه مصالح عباد در همين بود كه ندانند غيوب را تا مشغول مأمورٌبه خود باشند. عبرت بگيريد كه اگر خلق همه علم اكسير داشتند پس همه از طلا و نقره مستغني ميشدند به صنعت خود و طلا و نقره مانند سنگ و كلوخ بيمصرف ميشد و نظم عباد و بلاد مختل ميشد پس بايد ندانند علم اكسير را و اگر هم كسي دانست بايد مستور دارد آن را و زياد عمل نكند تا وجود طلا و نقره عزيز باشد و چون عزيز شد و مطلوب شد لابد شوند كه تحصيل آنرا به اعمال و كسب و كار كنند تا نظم عباد و بلاد در معاش برقرار باشد و اين مثلي بود كه چون ظاهر بود آوردم تا بدانيد كه هرچه از اين قبيل است مانند ساير علوم غريبه بايد از عامه خلق مخفي باشد تا هريك بوظيفه عبوديت قيام و اقدام نمايند اگرچه از راه ناچاري باشد. بلي عباد همينقدر ميتوانند بهرهمند شوند تا بدانند آنچه را كه خداوند بينياز مقدر فرموده نه به جهت احتياج خود او بود چراكه محتاج نميتواند خلق ماسواي خود كند پس خداي غير محتاج آنچه را كه خلق
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶ *»
كرده بجهت احتياج خلق بوده و از براي مصالح امور ايشان و از جمله مصالحِ امور ايشان است كه در بسياري از امورشان جاهل باشند و بر بعضي عالم باشند، و از بسياري عاجز باشند و بر بعضي قادر باشند و از بسياري غافل باشند و به بعضي ملتفت باشند و بسياري را بخواهند و نرسند و بسياري را نخواهند و برسند و به بعضي چيزهايي كه ميخواهند برسند و به بعضي از چيزهايي كه نميخواهند نرسند.
باري مقصود نوع بيان است نه تعداد جزئيات و جميع تقادير و تدابير در نزد مقدِّر و مدبِّر است جلشانه پس هريك را كه ميخواهد جاري كند القا ميكند به روحالقدس و روحالقدس القا ميكند در نجوم و نجوم جاري ميشوند بآنطوري كه مامور ميشوند و القا ميكنند فرمان الهي را در اشعه و انوار خود و اشعه ميرسانند آن حكم را به قوابل عناصر و متولدات از آنها و ذلك تقدير العزيز العليم الحكيم. و هركس علم به تمام اجزاي قوابل و اقتضاي آنها داشته باشد ميتواند حكم بتّي بوجود حادثه در زمان استقبال بكند بلكه ميتواند از حادثات گذشته خبر دهد به صدق بلكه ميتواند به غيوب و مافي الصدور مطلع شود و خبر دهد مثل رسولخدا و ائمه هدي:و ساير انبياء و اولياء:به اندازه علمشان به مقبولات و اقتضاي آنها و به قوابل و اقتضاي آنها اما كساني كه علم به بعضي از مقبولات دارند مانند منجمين كه بعضي از كواكب را نميدانند و اقتضاي هر جزئي از اجزاي قوابل زميني را نميدانند نميتوانند حكم بتّي بوقوع حادثه كنند مگر از قرانات كواكب معدود و نظرات و منازل، حكمي نوعي ميتوانند كرد. ولكن آثار آن حكم در كدام بقعه از بقاع جزئيه زمين بروز خواهد كرد نميتوانند حكم بتّي كنند اگرچه در نوع بقاع بتوانند مانند اينكه در مشرق يا
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷ *»
در مغرب يا در سواحل يا در هند و سند يا در كوهستان و امثال اينها حكم كنند اگر ماهر باشند و اغلب تيري به تاريكي مياندازند و اغلب آن تير به نشان نميخورد. و از قبيل علم نجوم است علوم غريبه مانند علم حروف و علم رمل و كيميا و هيميا و سيميا و ريميا بلكه علم طب و امثال اينها كه قليل آنها لاينفع و كثير آنها لايدرك است مگر علم طب كه قليل آن منفعتي دارد اگرچه خطرهاي آن بسيار است.»
تمام شد آنچه در جواب سائل راجع به تقديرات فرمودهاند كه جان كلام است. و بطوريكه فرمودهاند و متذكر شدهاند ذات اقدس الهي را اقتضائي نيست بلكه اقتضاءآفرين است و از حكمت بالغه خود براي حسنات و افعال ممدوحه اقتضاء و جزاي خير و از براي سيئات و مناهي اقتضاي شر و بدي آفريده و ميبينيم براي تمام اعمال و رفتار بندگان اعم از خير يا شر اقتضائاتي قرار داده كه نفع يا ضرر آن اقتضاء عائد شخص عملكننده ميشود و همين اقتضائات است كه در مقدرات و سرنوشت هركسي مؤثر است و دخالت دارد مثلاً در اعمال حسنه، صله رحم ميفرمايند باعث طول عمر و صدقهدادن در رفع بلا مؤثر است و قطع صله رحم موجب كوتاهي عمر و يا باعث مرگ مفاجاة است و بدرفتاري با والدين و برادران و خواهران و اقوام و مؤمنين موجب گرفتاريها و امراض و شدائد دنيوي ميشود. در اعمال خوب يا بد هر كسي نتيجه عمل خود را ميبيند.
در اين موارد شواهد زيادي در اخبار و احاديث داريم از قبيل حكايت شخص خاركن كه در خبر است حضرت عيسي۷با جمعي از حواريين از راهي ميرفتند نظر حضرت افتاد به شخص خاركني كه رهسپار بيابان بود و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸ *»
كولهباري همراه داشت حضرت عيسي فرمودند اجل اين مرد امروز به پايان رسيده و اتفاقاً عصر آن روز با شخص مذكور كه از بيابان برگشته بود برخورد نمودند سالماً، همراهان حضرت تعجب كردند كه چگونه برخلاف پيشبيني حضرت شخص خاركن به سلامت برگشت و پرسيدند علت را حضرت فرمود كولهبارش را زمين گذاشت و گشودند و مشاهده كردند ماري عظيمالجثه در كولهبار است و سنگي در دهان او افتاده سنگ به حلق مار فرو رفته و خفهاش كرده است. حضرت از خاركن پرسيدند چكار كردي گفت بين راه به مستحقي رسيدم و دو قرص نان همراه داشتم يكي را به مستحق دادم حضرت فرمود در تقدير عمر اين شخص امروز بسر رسيده بود و بايستي بوسيله زهر اين مار هلاك ميشد و آن قرص نان كه در راه رضاي خدا صدقه داد به صورت سنگي در آمد و در دهان مار افتاد و مار هلاك شد و خاركن جان بسلامت برد.
از اينقبيل حوادث در اخبار و احاديث زياد منقول است و از همينجهت در شرع مطهر براي خير و صلاح بندگان در دنيا و آخرت تاكيد بليغي فرمودهاند در خيرات و مبرات و صدقات و عبادات و اذكار وارده كه بر هريك از اعمال حسنه اثر خاصي مترتب است و همچنين احتراز از اعمال بد و سيئات شده است كه گفتهاند:
از مكافات عمل غافل مشو | گندم از گندم برويد جو ز جو |
بنابراين براي حصول مقصود و انتخاب راه سعادت طبق دستوريكه دادهاند دو مورد بايد مدّ نظر باشد:
اول: تأمين سلامتي و رعايت اعتدال مزاج كه متعلق به عالم حيوان و اين دنيا است.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹ *»
دوم: تربيت و تزكيه روح كه مربوط به عالم انسان و عالم جاويدان است.
لهذا براي درك سعادت در اين كتاب طي دو فصل درباره تأمين سلامتي جسم و ماديات و تربيت روح و معنويات گفتگو خواهد شد و از خداوند منّان حسن ختام آنرا مسئلت دارم.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰ *»
فصـل اول
تربيت جسم و ماده
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱ *»
تقسيم بندي اوقات شبانه روز
براي عبادت ـ كار ـ خواب و خوراك و غيره
مقدمةً از براي تيمن و تبرك در مورد تقسيمبندي اوقات شبانهروز قسمتي از وصاياي گرانقدر يكي از علماي راشدين ذكر ميشود. ميفرمايند: «پس اگر تو اراده داري كه كامل شوي (يعني در حدّ خودت اعتدالي بهمرساني) حكماً بايد كه كامل كني اولاً ظاهر خود را تا روح كمال در تو قرار گيرد.
پس اولاً بايد ظاهر را كامل كرد و كاملنمودن ظاهر به اين قسم است كه تقسيم كني اوقات بيست و چهار ساعت خود را به سه قسمت. قسمتي را صرف نمائي در تحصيل احكام دين از عبادات و علم اخلاق و علم معرفت و نمازهاي فريضه و نوافل مستحبه و اذكار و درسخواندن و مذاكرهنمودن پس هركس كه ترك نمايد اين را جاهل خواهد ماند به چيزي كه قوام وجود خلق به آن است كه آن معرفت و عبادت است زيرا علت غائي ايجاد معرفت و عبادت است و خداوند جلشانه فرموده است ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون يعني ايجاد نكردم جن و انس را مگر بجهت عبادت و حضرت سيد الشهداء تفسير نمودند ليعبدون را به ليعرفون يعني بجهت معرفت و در حديث قدسي ميفرمايد كنت كنزاً مخفياً فاحببت اناعرف فخلقت الخلق لكياعرف يعني من گنج پنهاني بودم دوست داشتم شناسائي و معرفت خود را پس خلق را بجهت معرفت محبوب خود ايجاد كردم تا در محل معرفت خود شناخته شوم پس فايده و ثمره و علت ايجاد معرفت است و هر كس عارف به آن است به ثمره وجودش رسيده است و وجودش باثمر است و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲ *»
هر كس نرسيده است وجودش مهمل و بيثمر است و وجودش باطل و فاني خواهد شد.
پس بايد يك قسم از سهقسمت شبانهروز خود را صرف تحصيل معرفت و عبادت نمايد و قسمت دوم را صرف تحصيل دنيا نمايد از هر طريقهاي كه رسولالله۹ فرموده است و اذن داده است زيرا خداوند فرموده است مااتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا يعني هر چه را كه آورد رسول براي شما پس بگيريد و هر چه را كه نهي كرده شما را از آن خود را باز داريد و عمل ننمائيد. پس اگر صاحب كسبي دوم را صرف كسب به امور حلال نما و اگر صاحب تجارتي صرف تجارت بنما و اگر صاحب زراعتي صرف زراعت بنما و از همين قسمت است معاشرت مردم از اهل رَحِم و زيارت برادران مؤمن و مراوده با غير ايشان زيرا كه اگر مشغول نشوي به تحصيل دنيا از طريقي كه مأمور شدهاي كه تحصيل به عوض و اجرتگرفتن باشد مضطر خواهي شد به تحصيلنمودن بغير عوض و آن بر دو قسم است: قسمي به گدائي و استرحام است و قسمي گرفتن به قهر و غلبه و زور است و اين بر دو قسم است يا بعلانيه و آشكار است و اين طريقه اهل جور است و يا بخفيه و پنهاني است و اين شيوه دزدان و راهزنان است. حال اختيار نما هر قسم را كه ميپسندي لكن طبع كريم عالي ابا دارد از تحصيل به غير عوض تا ممنون احدي نگردد و ظلم به احدي ننمايد.
و قسم سيم از سه قسمت را بايد صرف تدبير منزل و عيال خود نمائي و اگر چنين نكني عيالت مهمل و ضايع خواهند ماند و امام۷فرموده است كه ملعون ملعون ملعون من ضيّع عياله يعني ملعون است ملعون است
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳ *»
ملعون است كسيكه عيال خود را ضايع و پريشان بگذارد و پرستاري ننمايد پس تدبير منزل لازم است زيرا اگر تدبيرش را فروگذاشت نمائي آنچه جمعآوري نمودهاي از مال و اوضاع و مايحتاج خانه به اندك زماني تلف خواهد شد مثل خاكستري كه باد شديدي بر آن بوزد به زودي متفرق خواهد شد و آن يكقسم هم كه صرف تحصيل معاش نموده بودي لغو و بيثمر خواهد شد. پس متوجه تدبير اهل و عيال خود بشو زيراكه خداوند جلشانه فرموده است قوا انفسكم و اهليكم ناراً يعني نگاه داريد نفوس خود را و اهل و عيال خود را از آتش جهنم. و از همين قسمت است تدبير ساير اشياء و رسيدگي به چهارپايان و لوازم زندگي كه اگر اين يكقسمت از سهقسم را صرف آنها ننمائي و نفس خود را در اين قسمت به تعب نيندازي بزودي به تعب خواهي افتاد در جميع اوقات خود و عمرت باطل خواهد شد و اگر كوتاهي در اين قسمت نمائي آن دو قسمت ديگر هم باطل خواهد شد و ميماند وجودت بيثمر پس هركس شبانهروز خود را سه قسمت نمايد و هر يك از سهقسمت را بنحويكه عرض شد صرف نمايد كامل ميشود ظاهرش و ظاهر ميشود حكمتش، نفع ميبرند از او نزديكانش و طلب فضل ميكنند از او بعيدانش و راضي و خشنود است از او پروردگار مجيدش چراكه عمل نموده است در دنيا به مقتضاي غرض خداوند جلّذكره پس هرگاه كامل نمودي ظاهر خود را به مقتضاي انسانيتي كه مطابق است با غرض خداوند جلشانه نازل ميشود بسوي تو مددهاي باطنه و حلول ميكند در تو نفس كامله پس قوت ميگيري و مطمئن ميشوي پس اعانت كن كمال آن نفس را و طلب نما نزول و حلول آن نفس را در خودت به تعديل نمودن مزاجت و تصحيح منهاجت چنانچه اميرالمومنين۷فرموده
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴ *»
است اذا اعتدال مزاجها و صحّ منهاجها و فارقت الاضداد فقدشارك بها السبع الشداد يعني هرگاه معتدل نمود مزاج خودش را و تصحيح كرد منهاج و راهش را و مفارقت نمود جميع اضداد را پس مشاركت كرده است سبع شداد را كه چهاردهمعصوم سلامالله عليهماجمعين باشند.
و وصيت ميكنم تو را در تعديل مزاج به سهچيز كه اگر عمل نمائي به آن سهچيز بينياز خواهي شد از رجوع به طبيب مگر اينكه خداوند جلّشانه مبتلا نمايد تو را به بلائي از خارج جسدت يا بخواهد غير از اين. اول آن است كه مخوري مگر آنكه خوب گرسنه شوي و وقتي كه خوردي سير مخور. دوم آن است كه نياشام مگر آنكه تشنه باشي و وقتي كه آشاميدني سيراب مشو. سوم آن است كه مخور و مياشام مگر از حلال زيراكه اگر محافظت نمائي اكل و شرب خود را صحيح و معتدل و صاف و قوي ميشود بدنت پس قادر ميشوي بر طاعت پروردگار خود و هرگاه مخالفت نمائي مريض ميشوي و ترك نمودهاي سلوك پروردگارت را و باقي مانده با واماندگان و هرگاه اجتناب از حرام ننمائي قساوت پيدا ميكند قلبت و اگر قسي شد متّعظ نخواهد شد و اگر قبول موعظه نكند اقبال نخواهد نمود و هركس اقبال نكرده است ادبار نموده است و ادباركننده محروم است از فيوضات و انوار الهي جلّشانه زيراكه پشت كرده است به محل انوار و فيوضات.
اين بود خلاصه فرمايشات آن عالم كامل كه ذكر شد و تا حد لزوم درباره تقسيم اوقات شبانهروزي به سه قسمت به شرح ميپردازم.
چون قسمتي از اوقات شبانهروز صرف خوردن و آشاميدن ميشود و اساس عيش بنيآدم بستگي به آن دارد بنابراين در مرحله اول در مورد
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵ *»
جهاز هاضمه و طرز تغذيه كه موفقيت هر كاري مستلزم مزاج سالم است مذاكره ميكنم.
آنچه به تحقيق رسيده هر كسي كه هاضمه منظمي داشته باشد از اغلب امراض مصون ميماند و اگر هم بيمار شود بدون عارضه شفا مييابد. جويدن غذا و خوراك در دهان از اثر ضربه و فشار دندانها كه هر يك عمل مخصوصي را انجام ميدهند چون دندانهاي جلو كه ثنايا ناميده ميشوند و مانند كارد اغذيه را ميبرند و دندانهاي بعد از آن كه موسوم بانياب و نيش ميباشند و مانند نيزه و پيكان ميشكافند و دندانهاي بعد از آن كه موسوم بطواحن و آسياب هستند و چون سنگ آسياب مواد غذائي را سائيده و مضمحل و از هم جدا ميكنند. در اينوقت زبان پيوسته خوراكها را به زير دندانها ميراند و غدد بزاقي در دهان ترشح آب مينمايند كه در ضمن جويدن و خوردشدن و از همپاشيدن غذا با آب دهان آغشته ميگردد و با مواد نشاسته آن تركيب ميشود و هرچه بيشتر عمل جويدن انجام شود بهمان نسبت زيادتر اين استحاله واقع ميشود. خلاصه آنكه جويدن بهترين كمك به هضم و راحتي معده ميباشد. و خوراك از راه دهان بوسيله مري داخل معده ميشود معده كيسهايست نسبتاً بزرگ كه مواد غذائي و هرچه ميخوريم و ميآشاميم در آن جمع ميشود، و هرگاه غذا نجويده خورده شود در چنين حال معده مجبور ميشود كه بيش از وسع و طاقت خود كار كند و كوشش نمايد تا غذاهاي خوردنشده را نرم و قابل استحاله نمايد. و نيز عيب ديگرش آن است كه مواد نشاسته بايد در دهان توسط بزاق مبدل به قند شود لذا هر قدر بيشتر جويده شود اين استحاله بيشتر و بهتر واقع ميشود. ترشّحات معده اين وظيفه را ندارد و چنين عملي را نميتواند انجام دهد در نتيجه سوء هاضمه پيدا ميشود. و در معده طبخ دوم صورت ميگيرد و طبخ سوم در روده و طبخ چهارم در كبد صورت ميگيرد.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۶ *»
بهداشت از كتاب «طب النبي۹»
اكنون بخشي از دستورات رسولاكرم۹از كتاب طبالنبي نگاشته ميشود.
۱ ـ تا در خود اشتها نيافتهايد دست به طعام دراز نكنيد و همچنان كه در خود اشتها را احساس ميكنيد دست از طعام بكشيد.
۲ ـ معده آدميزاد كانون همه دردها است.
۳ ـ در خوراك داغ و زياد گرم بركت اندك است و بركت زياد در خوراكهاي سرد يافت ميشود.
۴ ـ مؤمن هميشه به اشتهاي اهل خانه خود غذا ميخورد ولي منافق اهل خانه خود را محكوم اشتهاي خويش ميد ارد (يعني تا خود به غذا ميل نكند اجازه نميدهد سفره پهن شود).
۵ ـ تا همگان سير نشدهاند دست از غذا نكشيد زيرا اين عمل براي همسفرههاي شما مايه شرمساري خواهد بود.
۶ ـ آنكسي كه از چوب (مسواك و خلال) استفاده كند از زحمت كلبتين (مراد انبر دندانكشيدن) محفوظ خواهد بود. پس از غذا بلافاصله دندانهاي خود را خلال كنيد و دهانتان را بوسيله مضمضه با آب بشوئيد.
۷ ـ در حال ايستادن از نوشيدن آب بپرهيزيد.
۸ ـ غذاي خود را با نمك آغاز كنيد.
۹ ـ وقتي تشنه شديد آنچنان آب بياشاميد كه گوئي آب را ميمكيد و هرگز آن را لاجرعه سر نكشيد.
۱۰ ـ آنانكه به زيادخوردن و زيادنوشيدن عادت كردهاند مردمي
«* برنامه زندگي صفحه ۲۷ *»
سنگين دل هستند
۱۱ ـ شيطان همراهان خود را ندا ميدهد و آنان را به خوردن گوشت زياد و مسكرات دعوت ميكند و ميگويد من گوشت و مسكر را كانون فسادها و شرور يافتهام (مقصود افراط در خوردن گوشت است چنانكه در جائي ميفرمايند شكمهاي خودتان را قبرستان مردهها قرار ندهيد).
۱۲ ـ هميشه از گوشت گوسفند استفاده كنيد آنكس كه چهلروز لب به گوشت نزند خوي او ناخوش خواهد شد. گوشت مايه روئيدن گوشت است.
۱۳ ـ پنير را با گردو تناول كنيد.
۱۴ ـ تنها چيزي كه هم خوردني است و هم نوشيدني شير است كه هم گرسنه را سير ميكند و هم تشنه را سيراب مينمايد. شير مايه مفيدي است كه استخوانها را قوي و مغز را كامل و ذهن را روشن خواهد ساخت و عارضه فراموشي را از ضمير انسان بدر خواهد برد.
۱۵ ـ خداوند درخت خرما و انار را از طينت آدم آفريده.
۱۶ ـ افطارتان را با خرما آغاز كنيد و اگر به خرما دسترسي نداريد اندكي آب بنوشيد (آب گرم).
۱۷ ـ بهار امت من در فصل خربزه و انگور است خربزه مثانه را شستوشو ميدهد و معده را سبك ميسازد و به پوست بدن شادابي ميبخشد.
۱۸ ـ كدو را غنيمت بشماريد زيرا اين سبزي را خداوند براي برادرم يونس مفيد شناخته كه به خاطر او رويانيده است. از كدو استفاده كنيد زيرا به مغز شما نيرو ميدهد.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۸ *»
۱۹ـ كرفس سبزي پيامبران است از كرفس بسيار بخوريد زيرا اگر غذائي در تقويت عقل مؤثر باشد كرفس است.
۲۰ ـ من در ميان ميوهها انگور و خربزه را دوست ميدارم.
۲۱ ـ مدتي نوح از كدورت خاطر ناليد به او وحي شد كه خيار بخورد.
۲۲ ـ گل نرگس را ببوئيد روزي يكبار اگر نشد هفته يكبار زيرا عطر اين گل شما را از جذام و جنون و برص محفوظ خواهد داشت.
۲۳ ـ سفرههاي خود را با سبزي بيارائيد زيرا سبزي شيطان را از سفرههاي شما خواهد برد.
۲۴ ـ بهر شهر غريبي كه رسيديد از سبزي آن شهر بخوريد.
۲۵ ـ از زكام نترسيد زيرا اين عارضه شما را از جنون محفوظ ميد ارد.
۲۶ ـ اين سهعمل قلب را شادمان و جسم را فربه خواهد ساخت: استشمام بوي خوش ـ پوشيدن لباس نرم ـ نوشيدن عسل. بهترين نوشيدنيها عسل است كه به قلب نشاط ميبخشد و سينه را گرم ميسازد. عسل مايعي است كه به قوت قوه حافظه كمك ميكند.
۲۷ ـ نخستين خوراك زنان زائو پس از حمل خوب است خرماي تر يا خشك باشد آنچنانكه خداوند متعال مريم را پس از وضع حمل خرما خورانيده است.
۲۸ ـ خوردن به نور چشم را مي افزايد و مايه قوت قلب و روشنائي ضمير است.
۲۹ ـ آنكس كه ميخواهد بوي مرا بجويد گل سرخ را استشمام كند.
۳۰ ـ هيج دردي بدتر از درد چشم و هيچ غصهاي با غصه قرض برابر نتواند بود.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۹ *»
بهداشت از كتاب «طبالصادق۷»
۱ ـ تا بدن شما ميتواند با قواي طبيعي بر عليه مرض پيكار كند از استعمال دوا پرهيز كنيد.
۲ ـ شستن ظرفها و جاروبكردن صحن سرا و منزل روزي را افزون كند.
۳ ـ تا ميتوانيد از نوشيدن آب پرهيز كنيد.
۴ ـ اگر آدميزادگان در غذاي خود جانب اعتدال را رعايت كنند هرگز بيمار نشوند.
۵ ـ در راه بهداشت خويش هر چه خرج كنيد به اسراف نرفتهايد زيرا اسراف در آن صورت تحقق يابد كه پولها به آزار نعش آدميزاده مصرف شود.
۶ ـ پس از غذا به پشتخوابيدن بدن را فربه خواهد ساخت و خوراك را بگوارائي و دلپذيري هضم خواهد كرد و ناراحتي دروني را آرامش ميدهد.
گفته ميشود كه اين حديث از امامصادق و همچنين از امام رضا۸روايت شده: در ابتداي شب با زنان مباشرت نكنيد چه در تابستان و چه در زمستان؛ عمل نزديكي با زنان در آغاز شب زيانآور است زيرا در آن هنگام معده و رگها گرم فعاليت هستند و عمل جماع موجب قولنج و فلج و لغوه و لغزش خواهد شد و سنگ مثانه و فتق و اختلال ادرار و ضعف چشم پديد خواهد آورد اگر خواستي با زني آميزش كني بگذار به آخر شب. در سحرگاهان عمل جماع براي قواي بدن ملايمتر و سازگارتر و بخاطر انعقاد
«* برنامه زندگي صفحه ۳۰ *»
نطفه مناسبتر و در تكوين جنين اثري شايستهتر خواهد داشت و كودك را هوشيارتر ببار خواهد آورد.
مقرر است كه تا زن از آلايش قاعدهگي پاك نشود بوي نزديك نشوي و پس از انجام جماع از جاي بر نخيز و كمر راست مكن بلكه از پهلوي راست خود به بستر فرو غلتيده و لحظهاي آرام باش و بعد برخيز و ادرار كن در اين هنگام مثانه را از آلودگي مواد رسوبي بشويد و تو را از نارحتي سنگ مثانه در امان دارد سپس حمام بگير و فريضه غسل را ادا كن.
۷ ـ مردي به حضرت امامصادق۷ معروض داشت كه من دوست ميدارم از لذت جنسي بهره بسيار ببرم دستوري فرما كه به اين آرزو دست يابم. امام فرمودند: پياز سفيد را قطعهقطعه كن و در روغن بجوشان و بعد توي ظرفي تخممرغ بشكن و بر آن اندكي نمك بپاش و آنوقت اين تخممرغ را روي آن پياز سرخشده برگردان و بگذار توي روغن بجوشد اين غذا به تو نيروي جنسي خواهد داد. اين مرد گويد از بركت اين دستور كه عمل كردم آنطور كه دلم ميخواست به آرزويم رسيدم.
۸ ـ بوسيله سير دردهاي خود را درمان كنيد اما با دهان بوناك به مسجد نرويد. سير به عضلات قلب نشاط ميدهد جريان خون را در رگها تنظيم ميكند و خون را صاف ميكند به طبيعت جسم نيرو ميبخشد در پيريهاي زودرس كه نتيجه فساد خون است و روماتيزم و بواسير اين گياه سودمند اثري شفابخش دارد.
سير اين بيماريها را نيز علاج ميكند يا دست كم تخفيف ميدهد: سل ريوي، آنفولانزا، تنگي نفس، سوء هاضمه، كدورت رنگ پوست، زخم معده خواه كهنه يا تازه، تصفيه كليه، و نيز با خوردن سير كرمهاي نخ مانندي
«* برنامه زندگي صفحه ۳۱ *»
كه در امعاء كودكان بوجود ميآيد كشته ميشود.
گفته ميشود در آن بلاد كه اين گياه فراوان مصرف ميشود عمرها طولاني و چهرهها گلگون و زندگاني مقرون با صحت و سلامتي است.
۹ ـ ابوعبدالله جعفر بن محمد۷ فرمودند: پياز بخوريد زيرا در پياز سه حكمت سودمند نهفته است لثه آدميزاد را قوي ميسازد دهان را خوشبو ميكند بر نيروي جنسي ميافزايد.
۱۰ ـ ترب مصرف كنيد زيرا برگ اين گياه گاز معده را در هم شكند و فسفرش جريان ادرار را آسان سازد و ريشهاش بلغم را ببرد.
۱۱ ـ سيب بخوريد زيرا اين ميوه حرارت را در اندرون شما فرو خواهد نشانيد و مزاجتان را تميز خواهد كرد و تبداران را شفا خواهد داد. اگر مردم ميدانستند در سيب چه خواصي نهفته است بيماران خود را جز سيب با هيچ دواي ديگري مداوا نميكردند. اثر سيب در قلب انسان از اثرش در اعضاي ديگر سريعتر است.
و اطباء چنين گفتهاند: خوردن سيب قلب و مغز و كبد را قوي و شادمان خواهد ساخت و بوئيدن سيب براي كسانيكه بيماري خفقان و تنگينفس دارند سودمند است. سيب پخته براي سرفه درمان موثري است و براي بيماريهاي جلدي و بيخوابي نيز سيب پخته دواي خوبي است.
۱۲ ـ بادنجان بخوريد زيرا اين گياه بي آنكه به كيسه صفرا زياني بخشد زهره را سرد خواهد كرد.
۱۳ ـ ميوهها عموماً مسموم هستند، وقتي بدستتان برسد ابتداء آنرا با آب بشوئيد و در آب فرو بريد.
۱۴ ـ انگور فايدهاش آنست كه اعصاب را محكم ميكند و خستگي را
«* برنامه زندگي صفحه ۳۲ *»
برطرف ميسازد و بانسان نشاط مي بخشد. آبانگور قواي فرسوده را تجديد ميكند و گردش خون را آسان ميسازد و مواد تخمير شده معده را ميشكند و براي كبد و كليه سودمند است و نيز سوء هاضمه و نقرس و امراض قلبي و صفرا و گاز معده و بواسير را شفا ميدهد.
۱۵ ـ به كودكانتان انار بدهيد و بدين وسيله جوانيشان را تسريع كنيد. انار را با پيهاش بخوريد تا معدهتان را دباغي كند يعني جدارهاي معده را از آلودگيهاي گوناگون تنظيف كند و به روشنائي ذهن شما كمك دهد.
۱۶ ـ انجير بوي دهان را برطرف ميسازد و استخوان را تقويت ميكند و به پيازههاي رويانيدني مو قدرت ميدهد. عمل هضم را آسان ميسازد و به كار معده ترتيب ميدهد.
۱۷ ـ از كاهو استفاده كنيد اين گياه خون را تصفيه ميكند.
۱۸ ـ از كاسني بخوريد تا خون شما افزون و ميل جنسي در وجود شما سرشار شود و فرزندانتان نيكو بوجود آيند.
«* برنامه زندگي صفحه ۳۳ *»
بهداشت از كتاب «طبالرضا۷»
امام هشتم علي بن موسي الرضا۷ در سال ۲۰۱ هجري رساله درباره حفظالصحه از نيشابور به بلخ جهت مأمون عليهاللعنة بر حسب تقاضاي او فرستادند. در اينجا بعضي از دستورات حضرت نقل ميشود،
ميفرمايند: خداوند متعال هرگز بنده مؤمن خود را به بلائي دچار نميسازد الاّ آنكه براي آن بلا درماني مقرر فرموده است.
خداوند متعال بدن انسان را مانند كشوري آفريده كه پادشاه آن كشور قلب و كارگذارانِ پادشاه رگها و اعصاب و مغز او هستند. سلطان بدن در قلب استقرار دارد و زميني كه در اختيار اين سلطان است بدن است دستها و پاها و لبها و چشمها و گوشها و زبان او ياران و سپاهيان او شمرده ميشوند. خزانه اين كشور معده و شكم و پردهدار اين پادشاه سينه اوست. دستهاي آدميزاد دو فرمانبردار قلب هستند كه تحت فرمان او حركت و سكون دارند. پاهاي انسان پادشاه بدن را به هر سو كه خواهد ميبرند. چشمان آدميزاد همچون خبرگزاران اخبار پنهان را به او ميرسانند زيرا پادشاه در پشت حجاب سينه از حوادث بيرون بيخبر است و گوشها هم شنيدنيها را به او ميرسانند. گوشها و چشمها چراغهائي هستند كه تيرگيها را براي وي روشن ميسازند. سخنگوي اين دربار زبان آدميزاد است، زبان با كمك دل و نيروي معده و حركت لبها سخن خواهد گفت لبها را نيروئي جز زبان نيست و در عين حال هيچيك از لبها و زبان به تنهائي نميتوانند كار خود را انجام دهند هيچكدام از ديگري بينياز نيستند و سخن جز با كمك بيني ادا نشود زيرا گردش صوت در منخرههاي بيني بدو لطف و سلامت خواهد بخشيد
«* برنامه زندگي صفحه ۳۴ *»
يعني بصداي آدميزاده آن زينت را ميدهد كه روزنههاي ني دميدن را. نفس نيزن در جوف ني ميغلتد و از روزنههاي آن با آهنگي دلپذير بدر ميآيد. اين دو سوراخ كه در بيني تعبيه شده علاوه بر تلطيف تُن صدا عمل استشمام را نيز انجام ميدهد و بوها بوسيله اين دو روزنه از هواي خارج به سلطان بدن ميرسد. هنگامي كه بوئي مطلوب و فرحبخش از اين روزنهها بدو رسد خاطرش شادمان و منبسط گردد ولي هنگامي كه بوئي ناخوش بدرون آيد سلطان بدن بيدرنگ فرمان ممانعت دهد. دستها بفرمان سلطان جلو روزنههاي بيني را فرا ميگيرند و راه را بر آن روايح نامطلوب فرو مي بندند.
سلطان بدن در مقام سلطنت خود همچون سلاطين جهان داراي پاداش و كيفر و رضا و غضب است. كيفر اين سلطان از كيفر پادشاه شديدتر و پاداش او از پاداش آنان گرانبهاتر است كيفري كه سلطان بدن در مقام غضب بجاي آورد حالت اندوه و غم و پاداش او خوشرويي و شادكامي است. اندوه آدميزاده از طحال وي سرچشمه ميگيرد و منبع شادمانيش كليهها است نشان اندوه و خوشنودي در سيماي آدميزاد هويدا ميشود.
اما اين رگهاي بيشمار كه در بدن انسان اينجا و آنجا كشيده شده راههاي دور و نزديك و كوتاه و بلنديست كه سلطان بدن را با عمّال و كارگذارانش ارتباط ميدهد. ميبينيد كه وقتي دوائي ميآشاميد يا ميخوريد از راه رگها به موضع درد و محل بيماري ميرسد و بيماري و درد را فرو مينشاند.
امام۷ بعد از آنكه بدن انسان را به صورت يك مملكت تصوير ميفرمايند و قلب و دماغ را به منزله پادشاه اين مملكت ميشمارند و اعضاء و جوارح را عمّال اين پادشاه مينامند و از رگها و اعصاب به نام لشگرها و
«* برنامه زندگي صفحه ۳۵ *»
رعاياي كشور بدن ياد ميفرمايند از يكدوره تشريح سخن ميفرمايند و به تقسيم اعصاب و حواس خمسه به تفصيل ميپردازند و مخصوصاً از حس سامعه و باصره و شامه و خواص اين سه حس عجيب كه ارتباط نزديك با مغز دارند بحث ميفرمايند: آدميزاده ميبيند و ميشنود و بوهاي گوناگون را بوسيله استشمام تميز ميدهد و با حس ذائقه مزهها را ميچشد و عموم اين ادراكها بوسيله مغز صورت ميگيرد. اين دستگاهها كه حواس ما را تشكيل ميدهد جز نيروئي كه از جانب مغز بسوي بدن ما رانده ميشود نيست. اين ادراكها كه بوسيله حواس ما صورت ميگيرد در عين اينكه حواس خمسه ما عامل ادراك سمعي و بصري و شمي و ذوقي و لمسي هستند باز هم از اراده ما تبعيت دارند يعني تا اراده نكنيم نميتوانيم بشنويم تا اراده نكنيم نميتوانيم ببينيم. ذائقه و شامه و لامسه ما نيز در برابر اراده ما محكوميت مطلق دارند.
امام۷ بعد از اين مبحث، از قدرت و تسلط مغز سخن ميفرمايند و در آنجا حكومت مغز را بر حركات و سكنات دستها و پاها بيان ميفرمايند.
فرمان مغز اعصاب دستها و پاها را چگونه به حركت و سكون وا ميد ارد؟ از گزارشهاي عصبي مغز به اعصاب كه با سرعتي فوق توصيف صورت ميگيرد امام۷ دراين رساله بحث ميفرمايند.
بعد از ذكر هر يك از حواس خمسه از فوائد و علت ايجاد هر يك شرحي بيان ميفرمايند و بعد از آن در محفل مأمون بسوالات ضياع هندي و عمران صائبي جواب ميدهند.
عمران صائبي بامام عرض كرد: آيا چشم مركب از نور است يا اين روح است كه از راه چشم اشياء را تماشا ميكند؟
«* برنامه زندگي صفحه ۳۶ *»
فرمودند: چشم جز پارهاي پيه كه سفيدي و سياهي آن است چيز ديگري نيست بنابراين روح است كه از روزنه چشم اشياء را تماشا ميكند.
ضياع هندي پرسيد: بااين بيان پس در آنوقت كه آدميزاده كور ميشود روح چه ميكند؟ آيا روح بحال خود برقرار است يا اينكه روح نيز كور ميشود؟ اگربينندگي كار روح باشد بايد با كوري چشم معهذا ببيند.
امام فرمودند: هنگامي كه پاره ابري بر قرص خورشيد ميافتد و جلو نورش را ميگيرد نور خورشيد چه خواهد شد؟ كوري مثل اين است كه ابري بر خورشيد حجاب شود.
عمران و ضياع گفتند: روح در كجا پنهان ميشود؟
امام فرمودند: همانجا كه نور خورشيد پنهان ميشود فكر كنيد انساني بر دم پنجرهئي ايستاده و از آن پنجره مناظر خارجي را ميبيند اگر دستي آن پنجره را ببندد آيا آن انسان را هم از بينائي محروم ساخته است؟
عمران و ضياع گفتند: توضيح بدهيد.
امام فرمودند: مسكن روح مغز آدميزاده است و قدرت او در بدن او پراكنده شده همچون خورشيد كه خود بر مدار فلك ميدرخشد و نورش جهان را سراسر فرا گرفته است. در آن لحظه كه آفتاب غروب ميكند ديگر هيچجا روشن نيست چنانكه وقتي سر از بدن كسي بردارند ديگر آن بدن روحي نخواهد داشت.
امام رضا۷ بعداً در مورد طرز تغذيه براي مأمون بيان ميفرمايند: بدن انسان همچون زمين حاصلخيز و پاكي است تا آنجا كه اين زمين از لحاظ آبياري و تعمير تحت رعايت قرار گيرد به اين عبارت كه اين رعايت با موازنه و اعتدال مقرون باشد نه در آب غرق شود و نه از عطش بسوزد همواره سر
«* برنامه زندگي صفحه ۳۷ *»
سبز و شاداب خواهد ماند. سبزههاي اين زمين خرم و محصولاتش مطلوب خواهد بود ولي اگر در آبياري و تعمير اين زمين اعتدال فراموش شود فسادش حتمي است ديگر از زمين علفي نخواهد روئيد و محصولي بدست نخواهد آمد. بدن انسان بايد در سايه تدبير و تعمير بحيات خود ادامه دهد. بدن انسان در سايه خوردن و نوشيدن منظم صالح و سالم و صحيح خواهد ماند و بالطبع كارهايش نيز به صلاح و سلامت و صحت خواهد گرائيد. انسان بايد بنگرد كه در ميان غذاها كدام غذا با طبعش موافق و با معدهاش سازگار و براي بدنش مقوي و مغذّي است بنا به همين تشخيص از آنچه به حالش سودمند است استفاده كند و به همان مواد سودمند ادامه دهد و نيروي خويش را از چنين تغذيه بدست آورد.
ميفرمايند: اميرالمومنين (كه مقصودشان اميرالمنافقين و اميرالفاسقين است) بداند كه طبيعت انسان خود در تشخيص غذاهاي موافق احساسي سرشار دارد اگر از آن غذاها كه طبع را مطلوب است استفاده شود صحت و سلامت او تأمين شده است.
آنانكه از غذاهاي سازگار استفاده ميكنند بايد احتياط كنند كه ميزان غذا زياده و كم نشود. اگر اين اعتدال رعايت شود مسلّم است كه از غذا سود خواهند برد. نوشيدن آب هم بهمين منوال است. خوردن و نوشيدن را تحت برنامه و انضباط قرار دهيد. هنوز كه در خويشتن ميلي به غذا احساس ميكنيد دست از سفره وا پس كشيد زيرا اين امساك بخاطر معده سودمندتر است و نيز معده را هرگز از نشاط و فعاليت خسته نخواهد ساخت.
«* برنامه زندگي صفحه ۳۸ *»
نكتههائي از بهداشت در كلام امام۷
قوانين طبي و ارشادات بهداشتي هرگز بر روي يك قرار معيني استقرار ندارد زيرا مزاج بشر با اختلافات و عادتها و اختلافات مناطق زمين نسبت بهم اختلاف محسوس دارند. اما آنچه مسلم است اين است كه اكثريت بشر از نظر وحدت مزاج و عادت، در تدوينِ قواعد و قوانين صحّي مورد رعايت است.
انسانها هر كدام داراي زندگاني خصوصي هستند و اين حيات خاصه با شخصيت بارزي از ديگران مشخص و ممتاز ميافتد. بر اين شخصيت قواعد و قوانيني انطباق ميگيرد كه مربوط به شخصيتهاي ممتاز و مشخص ديگر نيست. مثلاً در كتابهاي طبي و هدايتهاي بهداشتي راجع به حمام سخنها ميخوانند. در مناطق حاره از حمام سرد در صبحها تعريف و توصيه ميكنند كه حتماً بايد در گرمسيرها مخصوصاً در فصل گرما با آب سرد حمام بگيريد زيرا اين حمام براي بدن سود دارد اما بسياري از مزاجهاي عليل و ضعيف هم در همان مناطق پيدا ميشوند كه طاقت سرما را حتي در فصل گرما ندارند. حمام سرد براي مزاجهاي ضعيف با خطر انقباض ناگهاني ريه و سكته قلبي توأم است. ولي گفتار امام۷ در اينكه وقتي احساس گرسنگي كرديد بر سر سفره بنشيند و هنوز هم گرسنه هستيد دست از طعام برداريد يك قانون صحّي براي عموم ابناء بشر است. براي مردم ضعيف، براي مردم قوي، براي اهل سردسير، براي اهل گرمسير اين اعتدال در خوردن و نوشيدن همهجا مفيد است.
امام۷ توصيه ميفرمايند: بنگر كه در ميان غذاها كدام غذا با مزاجت
«* برنامه زندگي صفحه ۳۹ *»
موافق است. انسان بايد بداند كه هر يك از اين مزاجها آنچه با آن سازگار است دوست ميدارد ولي هنوز سير نشده بايد دست از سفره باز كشد.
گرسنگي چيست؟ آن شعور مخصوص كه انسان گرسنه را بسوي طعام ميراند و حس احتياج بطعام را در وجودش بيدار ميسازد و جهاز هاضمهاش را در طلب فعاليت بهم ميفشارد.
سيري چيست؟ آن شعور مخصوص كه بانسان غذاخورده كفايت غذا را گزارش ميدهد و كفايت غذا را براي بدن اعلام ميد ارد.
در اين دو حس، افراطكردن و بناحق كاركشيدن بديهي است زيانآور است پر خوردن موجب امتلاء و سوء هضم مزمن و خستگي جهازات گوارش و آزار معده و كبد و فربهي مفرط و توليد مواد رسوبي در رگها و پيه در اطراف قلب و جگر است كه مضارش بر هيچكس پوشيده نيست. پر خوردن كليهها را از فعاليت باز ميد ارد و عجز كليهها مستقيماً در عمليات قلب اثر ميگذارد. پر خوردن فشارخون را بالا ميبرد در نتيجه تصلب شرائين و خطر سكته بوجود ميآيد. و از نتايج پرخوري بيماري نقرس را نيز لازم است ياد كنيم.
البته كمخوردن هم يعني افراط در حس گرسنگي زيانآور است منتها زيانش خطرناك نيست.
«* برنامه زندگي صفحه ۴۰ *»
نظام بهداشت در فصلهاي سال
اين تقدير خداوند متعال است كه به خاطر نظام طبيعت شب و روز را آفريد و بهار و تابستان و پائيز و زمستان را به دنبال يكديگر انداخت. شب را تاريك و آرام مقرّر فرمود تا در پناه او بندگانش از خستگي كار بيارامند و زحمت را با راحت جبران كنند. و در عوض روز را روشن ساخت و بندگان خود را در روشنائي روز به جنبوجوش فرو افكند كه در راه معاش خويش تلاش كنند و نظم اجتماع را نگاه بدارند. در برابر شب روز و در برابر روز شب را قرار داد و نقص هر كدام را با كمال آن ديگر ترميم فرمود. انسانها در انتهاي خستگي كار و رنج معيشت بآرامش حاجت دارند. هر انسان سالم بمقداري خواب كه كم و بيش و معدل آن حدود هشت ساعت در بيست و چهار ساعت ميرسد نيازمند است. ميزان خواب در فصول مختلف سال كم و زياد ميشود و حاجت جسم هم باقتضاي همين اختلاف تغيير ميكند.
نظام خوراك هم در شب و روز بر همين قرار تدوين شده است. انسان سالم در هر بيست و چهار ساعت بدو نوبت غذاي كامل حاجتمند است و در ميان اين دو نوبت يك وعده هم غذاي خفيف صرف ميكند تا بتواند مايتحلل بدن را تامين كند. غذاي صبح از مهمترين نوبتهاي غذائي انسان است و حتماً در اين نوبت بايد غذا كافي و پيگير باشد و در عين حال بسهولت هضم شود. مقرر است كه غذاي صبح ناشتائي سبك و سهلالهضم و كافي باشد بويژه در فصل تابستان خوب است كه اين غذا از ميوه و سبزي تشكيل شود.
«* برنامه زندگي صفحه ۴۱ *»
مسلم است كه نوع اغذيه از مسائل شخصي و خصوصي آدميزادگان است و با اوست كه غذاي خود را طبق سليقه خود و بنا به آنچه در محيط تربيت و ميان خانواده خود عادت دارد انتخاب كند ولي آنچه مهم است موضوع كيفيت غذائي آن غذا است كه مصرف ميشود. و ما در رساله «طب الرضا» ميبينيم كه امام۷ در اينباره داد سخن ميدهند بخاطر هر فصل وظائفي بعهده آدميزاده مقرر است كه اگر از ايفاي آن وظائف خودداري كند زيانها خواهد ديد و اگر خردمندانه باقتضاي فصول در برنامه حيات خويش تجديد نظر كند سود سرشاري خواهد برد. امام۷پس از اينكه اوقات غذا را بيان فرمودند و در تعيين اين اوقات وقت و شرايط بهداشت را رعايت كردند و سنت سنيّه اعتدال را همهجا واجب و لازم شمردند و نوع غذا را از نظر گرمي و سردي در فصول گرم و سرد يادآور شدند به بيان فصول اربعه ميپردازند، هر فصل را با شرحي مفيد تعريف ميفرمايند غذاخوردن، آشاميدن، خوابيدن، كاركردن و استراحت و استحمام و بوظائف زندگي رسيدن و اينكه از اين فعاليتها كدامش واجب يعني ضروري و كدامش غير ضروري است.
در فصل بهار كه دلكشترين فصول سال است و همهجا سر آغاز سال قرار ميگيرد تحول عظيمي در وجود طبيعت پديد ميآيد زيرا جهان يكباره از سرما به گرما انتقال مييابد. فصل بهار فصل حساسي است كه بايد باعتدال خود آهسته آهسته زمستان را به تابستان برساند. در فصل زمستان نوع غذا از چربيها و شيرينيها و مواد سنگين مصرف ميشد و لباسهاي ضخيم پوشيده ميشد فصل بهار آرام آرام نوع غذا را عوض ميكند و ناملايمات لباسهاي سنگيني را از بدنها فرو مياندازد.
«* برنامه زندگي صفحه ۴۲ *»
در فصل تابستان خلاف فصل زمستان ديگر قند و نشاسته و چربيها محل نخواهد داشت بديهي است كه بايد جاي خود را به غذاهاي سهلالهضم و ساده بدهد و سبزي بمصرف رسد. پزشكان عموماً توصيه ميكنند كه بايد در اين فصل جهاز هاضمه را بوسيله مسهل تنظيف و پاكيزه كرد بايد از مسهل استفاده كرد و همهروز صبح حمام گرفت و تا حد كافي به گردش در هواي آزاد و محيط كم سر و صدا پرداخت. در اين فصل نوع لباس عوض ميشود و بالطبع بايد در برنامه غذائي نيز تجديد نظر بعمل آيد. در فصل تابستان بايد مصرف گوشت و روغن تنزل كند و در عوض بر سر سفره غذاهاي ساده و سرد و وسائل تبريد جا بگيرد تا كمبود رطوبت و برودت لازمه بدن را جبران كند. بهترين انواع غذا در فصل تابستان شير و ميوه و سبزي است.
در فصل پائيز هوا بار ديگر باعتدال ميگرايد اين دومين فصل معتدل سال است با اين تفاوت كه فصل بهار پس از زمستان و فصل پائيز پس از تابستان فرا ميرسد. بدنهائي كه تازه از تابستان در آمده و رنج گرما ديده و چربيهايش آب شده در فصل پائيز از نو به تجديد قوا نيازمند ميشوند. بايد اين چربيهاي آب شده و قواي از دست رفته خود را دوباره بدست بياورند و مخازن بدن را از چربي و انرژي آكنده سازند تا همچنان براي زمستان آينده از اين چربيها بهرهور شوند. غذاهائي كه در فصل پائيز مطلوب است غالباً غذاهاي گياهي و ميوههاي دلپذير مانند انار و انگور است در پائيز ميوههاي مفيد و فراوان به بار ميآيد.
فصل زمستان آخرين فصل سال است و اين فصل را فصل كار و فعاليت ميشمارند و در عين حال فصل آرامش هم شمرده ميشود در اين
«* برنامه زندگي صفحه ۴۳ *»
فصل بايد از روزهاي گرم و آفتاب مطلوب و محبوبش استفاده كرد. غذاهاي اين فصل به مقتضاي موسم بايد قوي و مقوي باشد. بر مواد چربي و قندي و نشاسته بايد در موسم زمستان افزود.
امام۷ در رساله خودشان براي هر يك از فصول اربعه غذا و گردش و كار تعيين فرمودند و برنامه هر فصل را از فصل ديگر جدا ساختند.
«* برنامه زندگي صفحه ۴۴ *»
شراب حلال
شراب حلال كه امام۷ دستور تهيه آن را فرمودهاند براي استفاده عموم مردم نوشته ميشود.
مقدار ده رطل (هر رطل معادل ۳۴۰ گرم است) از كشمش پاككرده را در آب بشويند (در محلي ميفرمايند مويز، كه انگور سياه ميباشد) و بعد آنرا در ظرفي بريزند و آبي بروي آن بريزند و بايد صاف و زلال باشد. مقدار اين آب در حدودي است كه بقدر انگشت روي كشمشها بايستد اين ظرف را در زمستان به مدت سه بيست و چهار ساعت (۷۲ ساعت) و در تابستان فقط بيست و چهار ساعت در گوشه و بحال خود ميگذارند اين آب اگر از آب باران باشد بسيار شايسته است و اگر آب باران فراهم نشد از چشمههاي سمت مشرق برداشته شود زيرا آب اين سمتها شفاف و سفيد و درخشان است و انفعال آبهاي نواحي شرق در برابر حرارت و برودت شديدتر است و همين آزمايش آب صاف و سبك را از آبهاي آلوده و سنگين مشخص خواهد داشت آبهاي صاف و سبك هم زود به جوش ميآيند و هم زود يخ ميبندند (و بطوريكه بامتحان رسيده چرك لباس و چربي را زودتر پاك ميكنند) بنابراين توصيه ميشود اگر آب باران نبود از نهرهائي باشد كه چشمهاش در طرف مشرق زمين ميجوشد. و بعد محتويات اين ظرف را كه آب خالص و كشمش است در ديگ پاك و نظيف بريزند و آن را روي آتش بگذارند و آنقدر حرارتش بدهند تا كشمشها يا مويزها بپزد و باد كند و عمل بيايد. در اين هنگام يكچنين كشمشهاي بادكرده و پختهشده را ميفشارند و شيرهاش را دور از آتش ميگذارند تا سرد شود و بعداً از نو به
«* برنامه زندگي صفحه ۴۵ *»
ديگ برش ميگردانند و با حرارت ملايمي ميگذارند كه بجوشد. با همين حرارت ملايم آنقدر بجوشد كه يكسوم آن بخار شود و بعد از روي آتش برميد ارند و بعد ۳۴۰ گرم عسل صاف كرده در آن ميريزند و براي بار سوم روي همان آتش ملايم آنرا ميجوشانند تا بقدر يك رطل از آبش بخار شود و وزنش بهمان ميزان كه بيش از عسل داشت بازگردد.
در اينجا برنامه ديگري بكار ميافتد باين ترتيب كه مقدار يكدرهم زنجبيل و نيمدرهم قرنفل و نيمدرهم دارچين و يكدرهم زعفران و نيمدرهم سنبلالطيب و نيمدرهم كاسني و نيمدرهم مصطكي را با هم در هاون نظيف و پاكيزه بكوبند و اين مواد كوبيده شده را در يك تيكه پارچه نازك تمييز ببندند و آنوقت اين بسته را كه به خوبي دوخته شده در ميان ديگ بيندازند و در همان حال كه زير ديگ روشن است و شيره آن بآرامي ميجوشد بهم زنند و آنقدر به همين منوال ادامه دهند تا آبهايش بخار شود و حجم محتويات اين ديگ به ميزان نخستين خود برسد. اينجا است كه ديگ را از روي آتش برميد ارند و اين شراب حلال را در شيشه ميريزند. هر درهم معادل ۲/۵ گرم است. شراب حلال در شيشه خود بماند تا سهماه تركيباتش كاملاً بهم بياميزد و نوبت نوشيدنش فرا رسد.
آثار شراب حلال براي دردهاي مزمن مثل نقرس و اختلالهاي ديگر بدن و در درمان ناراحتيهاي عصبي و معدوي و كبدي و درد طحال و معده قطعي است بعيد نيست بعد از نوشيدن اين شراب احساس تشنگي كنند و با نوشيدن آب رفع تشنگي نمايند و نه آنقدر آب كه زياد باشد بلكه نصف آن مقدار كه حال عادي مينوشند (حدود نصف ليوان). و امام ميفرمايند اگر بر اساس اين برنامه رفتار شود از لذت خواب و خوراك و جماع و صحت
«* برنامه زندگي صفحه ۴۶ *»
مزاج برخوردار خواهند شد. مقدار مصرف هر مرتبه از آن يكوُقيه با دو برابر آب خالص ميباشد. (وُقيه يكدوازدهم رطل است كه تقريباً ۲۸ گرم ميشود).
اگر خوردني و نوشيدني با موازين صحّي منطبق باشد مزاج سالم و اگر منحرف باشد مزاج هم از صحت و سلامت منحرف خواهد شد.
«* برنامه زندگي صفحه ۴۷ *»
چند دستور صحّي
در اين قسمت از نامه حضرت امامرضا۷ چند دستور صحّي گنجانيده شده كه در عين تنوّع همچون كلمه واحدهاي از موجبات تندرستي سخن ميفرمايند. در اين قسمت دستور ميدهند كه بدن را هرگز در معرض سرما و گرماي ناگهاني نگذاريد سرما در ميان گرما و گرما در ميان سرما بطور ناگهاني بيماريهاي خطرناكي بوجود ميآورد كه در حالات عمومي بدن و روي جهازات تنفس خصوصاً اثري سريع و قاطع خواهد داشت. در آنجا كه انسان وجودش را بگرماي تقريباً شديدي سپرده اگر بيمقدمه خود را بسرماي شديد بسپارد بيماري زكام و التهاب لوزه و التهاب گلو و ورم ريه براي او امري حتمي خواهد بود.
در قسمت دوّم درباره خواب بحث ميفرمايند. خواب در فصول طبيعت و فصول زندگاني انسان دستخوش اختلاف است اما آنچه توجه عالي امام۷را معطوف داشته كيفيت خواب است ميفرمايند: وقتيكه آدميزاده با معده انباشته به رختخواب ميرود شايسته است از پهلوي راست به پهلوي چپ بغلتد زيرا در اين صورت معده سنگين او آرام خواهد بود. و مسلّم است وقتي كه اندرون انسان از طعام تهي باشد بهر پهلو كه بخوابد آسوده خواهد خوابيد.
در قسمت سوّم سخن از قضاي حاجت و مسئله مستراح بميان ميآيد زيرا با صحت مزاج انسان ارتباط دارد مردم تنبل و سهلانگار كه در انجام اين وظيفه حياتي اهمال ميورزند، در نتيجه رودههاي خود را از فعاليت باز ميد ارند و در حقيقت به جهازات دروني خود درس تنبلي ميآموزند و
«* برنامه زندگي صفحه ۴۸ *»
حاصل اين اهمال را كه به صورت ناراحتي دستگاه هاضمه و بيماريهاي كبدي و معدوي و زهروي و بواسير و خستگي و انسداد مجاري لنفاوي ميشود دريافت ميد ارند.
در قسمت چهارم نوبت به قسمت وظائف الاعضاء تشريحي ميرسد كه ميفرمايند:
الف ـ صفرا مشتمل بر جهازات هاضمه و كبد و زهره و طحال و توابع آنها است.
ب ـ سودا مشتمل بر كليهها و مجاري ادرار و جهازات تناسلي و رحم و توابع آنها است.
ج ـ خون مشتمل بر قلب و رگها و عروق لنفاوي و غيره است.
د ـ بلغم مشتمل بر ريتين و قصبة الريه و جهازات تنفسي و توابعش ميباشد.
امام۷ اين چهار طبع را بمقتضاي خلقت آنان به تر و خشك و گرم و سرد تقسيم ميفرمايند طبايع اربعه بر حسب بهرهاي كه از آب ميبرند به اين قسمتهاي تر و خشك و گرم و سرد تقسيم ميشوند زيرا آن عنصر اساسي كه در تكوين اجزاء بدن انسان دخالت وجودي دارد آب است. بدن انسان را به چهار طبقه تقسيم ميفرمايند چهار طبقه بزرگ سر و سينه و قسمتهاي زير شكم و جهازات بدن انسان را هم ميان اين چهار طبقه بخش فرمودند. گوشها و چشمها و بيني و حنجرهها و دهان را براي سر مقرر فرمودند و اين منطقه را تحت حكومت خون قرار دادند. و بعد سينه و ريه را ببلغم. و شكم را به صفرا. و جهازات تناسلي و اسافل اعضاي آدميزاد را بسودا سپردند. و بدين ترتيب وظائف الاعضاي تشريحي را تنظيم ميفرمايند.
«* برنامه زندگي صفحه ۴۹ *»
باز هم درباره بهداشت
۱ ـ بطوريكه قبلاً اشاره شد مادر تمام امراض معده است كه در آن انواع اغذيه و اشربه گوناگون و ميكروبهاي زيادي داخل ميشوند پس بايد بطرز تغذيه و نظافت آن اهميتي فراوان داد بخصوص در صرف ميوهجات و كاهو و سبزيجات كه اغلب آلوده به كودهاي زراعتي و ميكروبهاي امراض خطرناك است بايد نهايت دقت در شستوشوي آنها به عمل آيد و وظيفه بانوي خانه است كه اين كار را به خدمه و كلفت منزل واگذار ننموده بلكه شخصاً نظارت نمايد و بهتر است در همه مواقع مخصوصاً در اوقات شيوع بيماريهاي مسريه با محلول ضد عفوني كننده، كاهو و ساير سبزيجات را استرليزه نمايد و همچنين نسبت به آشاميدن شير، بايد كه در جوشانيدن آن دقت شود و همچنين آب آشاميدني كه بايد بپاكي و تميزي آن اطمينان داشت.
۲ ـ عدم تداخل در غذا و رعايت وقت تناول غذا فوقالعاده لازم و ضروري است و بطوريكه در تقسيمبندي وقت شبانهروز ذكر شد اين موضوع را بايد در نظر داشت كه هميشه سر ساعت مخصوص صرف گردد و جداً بايد از صرف تنقّلات بيموقع خودداري نمود.
۳ ـ جلوگيري از يبوست مزاج كه در اثر امتلاء معده و پرخوري و عدم نظم در مواقع تناول غذا و عدم مراعات جويدن غذا و استعمال دخانيات از هر قبيل و مقاربت بلافاصله بعد از غذا پديد ميآيد. (مقصود اينست كه چنانچه اختلالي در عمل معده مشاهده نموديد و دچار يبوست شُديد زودتر در صدد معالجه بر آئيد كه تعلّل و مسامحه مضرات بيشماري را در بردارد.) بيخوابي و رؤيت خوابهاي آشفته و هولناك و ضعف بدون
«* برنامه زندگي صفحه ۵۰ *»
جهت عدم علاقه بكار و گرفتگي و اضطرابات روحي و بروز بعضي از امراض و پيري پيشرس بواسطه واردشدن سمومات در خون و عوارض ديگر، همه در نتيجه يبوستهاي مزمن است.
بخصوص توصيه ميشود كه بهترين مبارزه بر عليه يبوست نوشيدن انواع آب ميوهجات است كه در هر فصلي از سال بمقتضاي فصل آب ميوه از قبيل آب هندوانه و گرمك و طالبي و آبهويج و آبانگور و آبسيب و گلابي، آبپرتغال و ليموشيرين، آبانار روزي يكليوان فاصله بين صبحانه و ناهار بنوشيد. اقسام آب ميوه گذشته براي جلوگيري از يبوست و براي تنبلي رودهها و شستوشوي مثانه و كليهها و خستگي كبد عامل بسيار مؤثر و مفيدي است و همچنين روغن زيتون يكقاشق سوپخوري بعد از صرف غذا يا مخلوط با سالاد مفيد است.
۴ ـ روزانه يكي از اعمال لازمه ورزش است و غفلت از آن موجب پشيماني است و قسمت عمده نيروي انسان كه در اثر تحريك جريان خون حاصل ميشود بوسيله ورزش تأمين ميگردد. هر روز صبح حدود نيمساعت وقت خودمان را بورزشهاي نرم و خفيف كه معمول است اختصاص دهيد بعضي از ورزشهائي كه با اصول فني است براي اشخاصي كه مبتلا به ديسك هستند خيلي مفيد است.
قبلاً هم گفته شد پيادهروي و گردش صبحهاي زود و تنفس در هواي پاك و آزاد، در محلهاي خالي از اغيار جهت رفع خنگي اعصاب و تجديد قوا براي همگان لازم است. بعضي ممكن است بواسطه كمي وقت يا موانعي ديگر خود را از ورزش معذور بدانند اما پيادهروي كه سادهترين ورزشها است براي همگان ميسر است. زندگي ماشيني امروز بواسطه كثرت وسائط
«* برنامه زندگي صفحه ۵۱ *»
نقليه از اتومبيل شخصي و اتوبوس و مينيبوس و تاكسي و ساير وسائط نقليه شهريها را براحتطلبي و تنبلي عادت داده و الاّ براي بيشتر افراد مقدور است در عوض استفاده از اتومبيل يا ساير وسائط نقليه پياده بمقصد و محل كار بروند در هر محلي باشند. در صورتيكه تا محل كارشان حدود نيم ساعت و سهربع ساعت راه باشد چهبهتر كه اين راه را پياده طي كنند.
۵ ـ شناوري در استخرها و آبهاي پاك رودخانهها براي آنهائيكه بنيه و طاقت آبتني و شنا دارند در روزهاي گرم تابستان جهت رفع يبوست (در اثر فشار حركات شنا بر شكم و رودهها كه به هضم غذا كمك ميكند) مؤثر بوده و تنفس طولاني عميق در حين شناوري براي ريتين مفيد است و نيز موجب تقويت ماهيچههاي پاها و نيرومندي عضلات بازوان ميگردد.
۶ ـ استفاده از آفتاب؛ مثلي است معروف «اطاقي كه آفتاب در آن داخل شود طبيب قدم نميگذارد» از نور آفتاب و اين موهبت الهي بطور كامل بايد استفاده شود اطاق مسكوني و اطاق خواب را جهتي قرار دهيد كه كاملاً آفتابگير و خشك باشد. مخصوصاً بعد از شناوري كه بدن احتياج بحرارت خارجي دارد درازكشيدن در زير تابش آفتاب خيلي مطلوب است. و براي دخيزه نيروي جسماني و تحريك غدّه فوق كليه كه درجه فعاليت و عشق بكار و سرعت انتقال و اراده، بسته بانجاموظيفه مرتب اين غده است و در صورتيكه غده موجود بخوبي كار نكند مورث عدم علاقه بكار و كندي حافظه و بيارادگي و لاقيدي ميباشد. براي نفوذ آفتاب در بدن از پوشيدن لباس زياد و رنگهاي تيره كه مانع نفوذ نور در بدن ميشود حتي المقدور بايد خودداري نمود. در زمستان دراز كشيدن در معرض آفتاب با لباس نازك براي تحريك غدد داخلي در بدن نافع است.
«* برنامه زندگي صفحه ۵۲ *»
استعمال دخانيات
اگر از اشخاص مبتلا به دخانيات سوال كنيد چون كم و بيش صدمه آنرا چشيده و بمفاسد آن واقف شدهاند بطور قطع اغلب اشخاصي هستند كه آرزوي ترك آن را داشته و خود را آنچنان در قيد ميدانند و در دامي افتادهاند كه خلاصي از آن را بسي مشكل ميدانند.
ضمناً شخص قويالاراده با يك عزم راسخي ميتواند پشت پا به اين قيد زده و خويشتن را از چنگال اين عادت و بلاي خانمانسوز نجات دهد جواني كه از روي لاقيدي و بوالهوسي و تقليد از معتادين و احياناً بواسطه تعارفي از اطرافيان در مجلسي دمي به سيگار يا ساير مواد مخدره ميزند غافل است كه همين يكدم و يكدفعه بدو دفعه و سه دفعه و متدرجاً به كرات متواليه تبديل و نفعي كه ميبيند اين است كه در صف معتادين قرار گرفته و اول پشيماني است و تقصير را بگردن دوستاني كه او را به اين دام انداختهاند ميگذارد در صورتيكه شخصي عاقل و صاحب اراده معقول نيست خود را ملعبه و بازيچه ديگران و رفقاي ناجنس قرار دهد. اينكه رفقا اسم بردم مقصود همجليسان و همقطاران است و الاّ دوست و رفيق واقعي ناجنس نميشود. و دوست حقيقي اگر خودش بدام افتاده سزاوار نميداند كه رفيقش را بمهلكه اندازد. اين قبيل اشخاص معتاد كه بازيچه ديگران واقع شدهاند شايسته است انصافاً خود را ملامت و مورد توبيخ قرار دهند و هرچه زودتر در صدد ترك آن برآيند بطور كلي استعمال دخانيات باعث تنگي نفس و تپش قلب و ضعف كليهها و باز داشتن كبد از انجام وظيفه و خرابي سينه و ريتين و سد اشتها و بيحوصلگي و تنبلي و بيقيدي و خرابي
«* برنامه زندگي صفحه ۵۳ *»
دندانها و زمينه مساعدي براي ابتلاء بسرطان حلق و عوارض خطرناك ديگري را براي معتادين متضمن است. و حتي طبق نظريه پزشكان كه به آزمايش رسانيدهاند اثرات شوم آن در توليد مثل مؤثر است.
پس وظيفه جوانان مهذب و اشخاصي كه حقيقةً بخوشبختي و صحت خود علاقهمندند اين است كه از استعمال دخانيات بكلّي صرفنظر نموده و عبرت بگيرند. جواناني كه تازه بدام اعتياد افتادهاند از عاقبت اسفناك بعضي از اشخاصي كه سالهاست معتادند عبرت بگيرند كه چگونه ريتين و قلب و ساير اعضاء و جوارح خود را قرباني اين بلاي خانمانسوز نمودهاند. نگارنده چند تن از اقوام نزديك خود را بخاطر دارم كه دچار خرابي ريه شدند و طبق دستور پزشك بفكر ترك افتادند اما موقعي به فكر ترك برآمدند كه كار از كار گذشته بود و ديگر ترك آن هم نتيجهبخش نبود و جان خود را فداي اين عادت شوم نمودند. يكي از اينان در اثر ابتلاء به سرطان حلق و چند نفر ديگر در اثر فساد ريه دنيا را وداع نمودند و البته عنداللّه هم مسئول خواهند بود.
۸ ـ مقاربت و اطفاء شهوات از جمله مسائلي است كه از افراط آن بايد خودداري نمود بعضي از جوانهاي تازه بدوران رسيده با حرص و ولع عجيبي در اوان جواني قسمت عمده نيروي خود را بواسطه افراط در اين كار تباه ميسازند. بايد دانست كه اين حسي كه خداوند در وجود آدمي آفريده صرفاً براي عياشي و شهوتراني نيست بلكه غرض توليد مثل و بقاء نسل است. البته دفع شهوت و مقاربت با همسر اگر از حد اعتدال و ميانهروي تجاوز نكند لازم و ضروري است و باعث نشاط روح و سرور خاطر و فرح قلب خواهد شد. بر عكس انجام زياد آن ضعف قلب و سستي اعصاب و ضعف كليهها و ورم پروستات و ضعف عمومي اعضاء بدن و
«* برنامه زندگي صفحه ۵۴ *»
كمخوني و زردي چهره و تنبلي و بيحوصلگي و بيعلاقهگي به كار و كندي حافظه و كمي نور چشم را در شخص توليد ميكند. و چون بواسطه رشد قواي جواني در اوائل عمر شخص ملتفت نيست لذا اصرار در افراط پس از رفع طغيان احساسات جواني موجب پيري پيشرس و از دستدادن نيروي حياتي و كمي بنيه خواهد شد و از همينجهت است كه اعراب نطفه را «ماءالحيات» يعني آب زندگي ناميدهاند. بنابراين در صرف آن هرچه امساك شود نيروي جواني از براي زمان سالخوردگي ذخيره شده و ناتواني و ضعف زياده كه مورث امراض ديگر است عارض نخواهد شد.
بطوريكه ميبينيم در شرع مطهر راجع بازدواج تاكيد بليغي فرمودهاند از نظر محسناتي كه بر اين امر مترتب است. از جمله جواني كه بعد از بلوغ اقدام به اين امر خداپسندانه كند اولاً از انحرافات جنسي و تمايلات نفساني بيرويه غير طبيعي كه عادتي زشت و بسيار خطرناك است در امان ميماند كه اجتناب از اين عمل از نظر بهداشت و تأمين سلامتي جسم و روح بسيار حائز اهميت است. و همچنين باعث برقرار نشدن رابطه غيرمشروع با زنان هرجائي كه غالباً منجر به بيماريهاي تناسلي خانمانسوز ميشود ميگردد. و در صورت اقدام بازدواج بعد از بلوغ بين سنين ۱۷ الي ۲۰ و يكي دو سال بعد از آن ضمن تأمين سلامتي جسم و روح موجب خواهد شد كه از حاصل زندگي فرزندان شايستهاي داشته باشند كه در مراحل كهولت يار و مددكار پدر باشند. و بطوريكه فرمودهاند پسر صالح وزير است براي پدر و داشتن فرزندان صالح در دوران سالخوردگي از اعظم نعمتهاي الهي بشمار ميرود كه گفتهاند:
خلف نكو به گيتي است نشان نيكبختي | كه درخت عمر انسان به از اين ثمر ندارد |
«* برنامه زندگي صفحه ۵۵ *»
جواني و جا افتادگي و پيري
امام۷ ميفرمايند آدميزاده به مقتضاي خلقت خويش در دوران عمر به چهار حالت مختلف متحول و متغير خواهد شد.
۱ ـ حالت كودكي: اين حالت از آغاز زندگي تا سن پانزدهسالگي دوام دارد در اين دوره هرچه هست نشاط است و زيبائي و جستوخيز و سبكسريهاي كودكانه در اين سنين آدميزاده دمبدم بر شعشعه و درخشش خود خواهد افزود در اين حالت قدرت خون بر بدن انسان حكومت ميكند.
۲ ـ دوران جواني: از پانزدهسالگي طلعت جواني در چهره انسان به جلوه در خواهد آمد و تا سن سيوپنج سالگي اين طلعت جلوه خود را نگاه خواهد داشت. در دوره جواني مزاج صفرا بر بدن غالب است و صفرا با سيطره شگرفي بدن را اداره ميكند.
۳ ـ عهد جاافتادگي: از سن سيوپنج سالگي تا شصتمين سال حيات مزاج آدميزاده سودائي است. اين دوره دوره آرامش و متانت و فكر و حكمت است در اين سن آدميزاده بر مقام درايت و معرفت ايستاده است. يك انسان كه ميان ۳۵ ـ ۶۰ بسر ميبرد انساني حكمتاندوز و دورانديش و عاقل است.
۴ ـ عهد كهولت: از شصتويك سالگي دوره كهولت پديدار ميشود دوران كهولت دوران نكبت و سستي و پژمردگي است. عهد كهولت عهد بلغم است هرچه از شصتسالگي ميگذرد قواي بدن بيشتر بفرسودگي و فرتوتي ميگرايد در اين روزگار آدميزاده در محفل دوستان بخواب ميرود و چرت ميزند اما وقتي به رختخواب برود خوابش نميبرد. در اين روزگار
«* برنامه زندگي صفحه ۵۶ *»
مغز آدميزاده گذشتههاي دور را بآساني ياد ميآورد اما حوادث روزانه را فراموش ميكند. تني فرسوده، استخواني خشكيده، چهرهاي پژمرده، چشماني فرورفته، موهاي سر بيدريغ از دندانههاي شانه فرو ميريزد و ناخنها ديگر رشد نميكند. تا هر روز كه آميزاده زنده بماند حال او بهمين منوال باقي خواهد بود. سلطان بلغم با برودت و رطوبت و ضعف و زبوني خود انسان را برقآسا بسوي فنا و انهدام خواهد برد بلغم سرد است و جامد، و جمود و برودت اساس فناهاست.
بطور كلي هر انساني چهار فصل عمر را بشرحي كه بيان فرمودند ميگذراند و با رعايت بهداشت و اعتدال مزاج يا عدم رعايت اعتدال آن ممكن است در چهار دوره تغييراتي پديد آيد.
«* برنامه زندگي صفحه ۵۷ *»
حجـامـت
امام۷ شرح مبسوطي درباره حجامت بيان ميفرمايند و در اينجا فهرستوار خلاصه آنها ذكر ميشود حجامت يكعمل ضرروي براي بدن انسان است و لازم است وقت حجامت رعايت گردد. ضروري است كه بايد دوازدهم تا پانزدهم هر ماه را براي عمل حجامت انتخاب كنند زيرا اين روزها از نظر اينكه قمر به دوران تكامل خود ميرسد، خونگرفتن را صالحتر و شايستهتر است. بعيد نيست كه احياناً مقتضيات مزاجي انسان ناگهان عمل حجامت را ايجاب كند.
در عمل حجامت گذشت روزگار يعني سنين زندگي انسان بايد رعايت شود. يك جوان بيستساله در هر بيستروز يكبار ميتواند خون بگيرد و سيسالهها هر سيروز يكبار اجازه دارند خون بگيرند و چهلسالهها هر چهلروز، اين است ملاك سن و سال در عمل حجامت. اما عمل فصد كه از وريد خون ميجهانند مسلم است كه قواي بدني را خواهد كاست.
و همچنين امام۷ موارد حجامت را براي هر عضوي كه از چه رگهايي بايد حجامت نمود يادآور ميشوند و نام رگها را ميفرمايند كه هر رگي مربوط به درد و موضعي است كه از آن رگ بايد خون گرفت. و ميفرمايند: حجامت مايه سلامت تن و نيروي عقل است و عمل حجامت به گردش خون سود ميبخشد آنانكه سرگيجه دارند حتماً حجامت كنند.
طب جديد هم در مورد بسياري از بيماريها حجامت را تجويز و احياناً ايجاب ميكند در آن مورد كه فشار خون بحد افراط پيش برود طبيب بيدرنگ دستور قصد حجامت ميدهد. در وقتي كه شريان مغزي پاره شود عمل حجامت يك عمل صددر صد ضروري و شايد تنها راه نجات بيمار از خطر مرگ است.
«* برنامه زندگي صفحه ۵۸ *»
خوراكهاي مركب
امام۷ ميفرمايند: با تاكيد سفارش ميكنم از خوردن ماهي و تخممرغ يكجا بپرهيزيد زيرا اين مركب معده و جهازات هاضمه را خواهد آزرد و مقدمات نقرس و قولنج و بواسير و درد دندان را فراهم خواهد ساخت. سفارش ميكنم كه از افراط در صرف پياز خودداري كنيد زيراكه پياز زياد رنگ نشاط را از چهره ميربايد. از خوردن گوشتهاي مانده و ماهيهاي شور پس از عمل حجامت خودداري كنيد زيرا بيماري برص و سفيدكهاي روي پوست از عوارض اين ناپرهيزيهاست. از خوردن قلوه و جهازات دروني گوسفند و سيرابي و شيردان بپرهيزيد زيرا اين نوع خوراك را براي مثانه زيانبخش ميدانم. با شكم سير حمام نرويد چون بعيد نيست به قولنج دچار شويد. و هنگامي كه ماهي خورديد با آب سرد غسل نكنيد زيرا اين عمل با خطر قولنج توأم است. شب هنگام از خوردن بالنگ بپرهيزيد بالنگ در شب روي چشمها اثر نامطلوبي خواهد گذاشت.
با زني كه در جريان رگل قرار دارد نزديك نشويد چون از يكچنين نطفه فرزند سالمي به بار نخواهد آمد. وقتي از عمل جماع فراغت يافتيد ادرار كنيد زيرا حبس مني و ادرار در مجري سنگ مثانه بوجود خواهد آورد. بدنبال جماع بيدرنگ جماع نكنيد اين عمل فرزند شما را به جنون خواهد كشانيد.
از افراط در خوردن تخممرغ بپرهيزيد اين افراط طحال را از انتظام فرو مياندازد و در سر و معده با دهاي زيانبخشي بوجود ميآورد. شكم را از تخممرغ پخته گرانبار مسازيد تا به تنگي نفس و عارضه نفخ دچار نشويد.
«* برنامه زندگي صفحه ۵۹ *»
افراط در خوردن انجير زيانآور است و خوردن گوشتي كه درست پخته نشده باشد كرم معده بوجود خواهد آورد. آنانكه پس از خوردن شيريني يا غذاي گرم آب سرد مينوشند دندانهاي خود را از دست خواهند داد و آنانكه در صرف گوشت گاو و شكار افراط ميورزند باختلال مشاعر و بهتزدگي دچار خواهند شد اين قوم مرض فراموشي و كندي ذهن خواهند گرفت.
امام۷ در بيانات موجز و مهم خودشان گروهي از بيماريهاي مجهولالعله را مولود تركيبات مسموم غذائي ميشمارند.
«* برنامه زندگي صفحه ۶۰ *»
بهداشـت تـن
در بدن انسان قوائي بكار گمارده شده كه مسئول بنا و تعمير آن هستند اما بايد دانست كه سازمان بدني آدميزاده تنها بدست همين قوا اداره نميشود بلكه قواي ديگري هم همراه با نيروي توليدي و تعميري به كار نظافت و اصلاح بدن سرگرم و شاغلند.
ـ كبـد انسان مأمور است كه از مواد غذائي، خون پاك تهيه كند و آن خون را بقلب تحويل دهد و در عين حال مأمور است مواد زائد و رسوبي و كثيف غذا را كه از خون باز گرفته بصورتي از بدن بيرون كند تا موجبات مسموميت تن و انحراف از بهداشت عمومي فراهم نگردد و اين است وظيفه كبد در بدن ما. اما همين كبد هميشه از عهده كار خود برنميآيد زيرا گروهي از غذاهاي مسموم و آتشناك نيز مانند الكل و دخانيات پيدا ميشوند كه دست از جان كبد بر نميد ارند و توي دهليزهاي آن خانه ميكنند و سرانجام دستگاه فعاليت او را بهم ميريزند.
ـ كليهها در بدن مسئولند كه فضولات بدن را كه خواه مستقيماً بخود بدن مربوط باشد و خواه از فعاليتهاي گوناگون بدن بوجود آمده باشد دفع كنند. در خون انسان موادي وجود دارد كه بايد نام آنرا مايه وجودي خون دانست اما براي اين مايه وجودي يك نسبت اصولي برقرار شده كه اگر از آن نسبت تجاوز كند همين مايه وجودي هلاك و دمار خون خواهد بود. بماده قندي فكر كنيد مواد قندي منبع توليد خون است اما وقتي از نسبت معقول و متناسب خود تجاوز كند براي خون خطرناك خواهد بود. در اين هنگام كليهها با فعاليت متداوم مواد زائد قندي را از خون باز ميگيرند و دفع
«* برنامه زندگي صفحه ۶۱ *»
ميكنند.
ـ اوره در خون وقتي از حد خود گذشت بوسيله كليهها تعديل خواهد شد و اگر خداي نكرده نسبت اوره بحدي برسد كه كليهها نتوانند تعديلش كنند تكليف بيمار روشن است. كليهها بقلب و كبد كمك ميكنند اما خودشان هم از ريهها و پوست بدن كمك ميگيرند ريهها هواي پاك را از فضا ميگيرند بخون ميرسانند و پوست بدن انسان هم در تهيه اكسيژن براي بدن چندان دست كمي از ريهها ندارد. هر چند فعاليت ريهها علاوه بر جذب اكسيژن براي خون دفع كربن از خون نيز هست، ولي نبايد فراموش كرد كه منطقه تنفس پوست بدن منطقه بسيار وسيعي است. با اين توضيح كه اين لباس نرم و لطيف بدن انسان را سراسر فرا گرفته و دامنه مسئوليت خود را تا همهجا پهن كرده است. بايد دانست كه برنامه فعاليت پوست بدن انسان در بدن انسان اندكي پيچيده و غامض است، و پوستي كه دست آفرينش بر پيكر آدميزاده پوشانيده سر و تهش از يك قماش نيست پوست صورت با پوست سر از لحاظ فعاليت حياتي اختلاف دارد بهمين ترتيب اين دو پوست با پوستهائي كه بر سينه و شكم كشيده شده همكار نيستند يعني هر قطعه در هر قسمت مسئوليت ويژهاي بعهده دارد. معهذا پوست بدن ما بر گردن بدن ما حق عظيمي دارد، يك حق عظيم حياتي كه نميتوان آنرا سبك شمرد. پارهاي از مواد سمي در بدن انسان بوجود ميآيد كه اگر پوست بدن همت نگمارد همان مواد سمي كافي است بزندگي انسان خاتمه دهد. اين عرق كه از مسامات بدن آدميزاده بدر ميآيد از لحاظ تنظيف و تهذيب بدن درست بمنزله ادراري است كه كليهها بخارج سرازير ميكنند. بنابراين وظيفه پوست بدن انسان با وظيفه كليهها همسري و همدوشي كامل نشان ميدهد.
«* برنامه زندگي صفحه ۶۲ *»
پوست بدن چيست؟ سادهترين تعريف براي پوست بدن ما اينست كه نامش رايك تنپوش سوراخ سوراخ بگذاريم و توضيح بدهيم كه اين تنپوش علاوه بر نگاهداري از فضلات در برابر حوادث خارجي وظائف خطيري را هم بعهده دارد. مهمترين وظيفه وي ترشحات اوست كه در ادامه حيات و تامين بهداشت بدن سهم عظيمي را دارا است. مهمترين ترشحات پوست بدن عرق است. عرق، اين ماده چرب و لزج از غدههاي مخصوصي ميجوشد كه كارشان حفظ طراوت و صفاي بدن و نگاهداري طراوت و صفاي موي است. مسامات و سوراخهائي كه بر پوست بدن ما تعبيه شده فلسفهاي جز تهيه همين ترشحات ندارند و در آن هنگام كه اين سوراخها فرو بسته شوند ديگر فضولات داخل بدن (آن دسته از فضولات كه راهي جز مسامات پوست ندارند) بدن را ترك نخواهند كرد و خواه و ناخواه مسموميت خطرناكي پديد خواهد آمد. ما چگونه سعي ميكنيم كه قلب و ريه و كبد و كليه خود را از آسيب حوادث ايمن بداريم؟ ما به چه جهت وظيفه داريم كه براي ادامه حيات خود قلب فعال و كبد پاك و كليه سالم داشته باشيم؟ همان موجبات ايجاب ميكند كه در حفظ پوست بدن خود هم بكوشيم. مهمترين وظيفه ما در برابر پوست بدنمان رعايت نظافت و پاكيزگي پوست و حفظ مسامات پوست از خطر انسداد است.
پارهاي از پوست بدن ما زير لباس پوشيده شده و تا اندازهاي از خطرات خارجي محفوظ ميماند اما آن قسمت از پوست ما كه پوشيدني نيست مثل چهره ما، دست و پاي ما، گلو و گردن ما، اين قسمت از پوستها كه هدف حملات خارجي هستند بايد بيشتر تحت رعايت و اعتنا قرار گيرند. بلاي جان پوست ما چركها و پليديهاي هوا و زمين هستند كه اگر ما غفلت
«* برنامه زندگي صفحه ۶۳ *»
كنيم بر مسامات و روزنههاي پوست بدن ما مينشينند و عمل ترشح را بيهوده و باطل ميگذارند.
امام ابوالحسن علي بن موسي الرضا۷ به اين نكته مهم حياتي در رساله خودشان با لحن بديعي التفات ميفرمايند و لزوم استحمام را خواه گرم و خواه سرد حكيمانه بيان ميفرمايند. امام۷ حمام گرم را ويژه نظافت و حمام سرد را بخاطر طراوت و نشاط مقرر فرموده و رعايت فصول را نيز در اين دو استحمام خاطرنشان ساختهاند. و بالاخره عمل حمام را آنطور كه حق تعريف ادا شود تعريف فرمودهاند در آنجا كه ميفرمايند: سود حمام سود بزرگي است حمام در بدن انسان اعتدال بوجود ميآورد و چركها را از بدن فرو ميريزد و اعصاب و عروق را نرم ميكند و باعضاي بدن نيرو ميبخشد و فضولات را ميگدازد و پوست بدن را از عفونتها و مواد عفونتانگيز ميشويد. امام در ضمن حمام از لوازم ديگري كه در حفظ صحت بدن دخيل است ياد ميفرمايند و با يكلحن صددرصد فني فرمول آن لوازم و اسباب را خاطرنشان ساختهاند. چگونه بايد نوره را تهيه ديد و چگونه بايد استعمالش نمود؟ و بچه ترتيب ميتوان از خطراتش ايمن ماند و در صورت وقوع خطر از چه راهي ميتوان چاره نمود؟ امام۷درباره خراشي كه از احتراق نوره بر پوست بدن پديد ميآيد ميفرمايند: اين خراشها را مبادا ناچيز انگارند و در نتيجه به بيماري هاي ديگري دچار شوند.
اين است تعليمات عاليه امام۷ كه با اصول طب و بهداشت قرن بيستم منطبق است و بايد بگوئيم كه در اين قرن آنچه لازمه صحت و سلامتي است از ائمه اطهار سلامالله عليهماجمعين تعليم گرفتهايم.
«* برنامه زندگي صفحه ۶۴ *»
چند اندرز صحي
۱ ـ آنكس كه نميخواهد از درد مثانه بنالد حتي يكلحظه هم نبايد ادرارش را نگاه بدارد هرچند بر پشت مركبي سوار باشد.
۲ ـ آنكس كه دوست نميد ارد معدهاش آزار و آسيب ببيند تا دست از طعام باز نكشيده آب ننوشد. آنانكه طي غذا آب مينوشند دستگاه هاضمه را در آغاز گردش از كار باز ميد ارند و بعارضه رطوبت و ضعف جهازات گوارشي دچار خواهند شد.
۳ ـ آنكس كه از سنگ مجرا و حبسالبول ميترسد بهنگام انزال، مني را در مجرايش نگاه ندارد. و در آن دم كه بعمل جماع پرداخته بهواي لذت بيشتر مدت اين عمل را از مدت عاديش طولانيتر نسازد.
۴ ـ آنانكه به ضعف حافظه دچارند شايسته است همه روزه هفتمثقال كشمش سياه (مويز) ناشتا صرف كنند و روزانه سهقطعه زنجبيلي كه در عسل خوابانيده شده و تربيت يافته باشد (زنجبيل پرورده) با اندكي خردل ضمن غذاي روزانه بخورند براي تقويت نيروي فكر خوبست. و همهروزه سهدانه هليله با نبات سائيده بخورند.
۵ ـ آنكس كه در فصل زمستان از زكام شديد ميترسد و همي خواهد باين بيماري دچار نشود روزي سهقاشق عسل بنوشد.
۶ ـ در روزهاي زمستان گل نرگس ببوئيد. استشمام اين گل را باستمرار رعايت كنيد تا از زكام در امان بمانيد و همچنين سياهدانه آدميزاده را از زكام ايمن ميد ارد آنانكه دوست ميد ارند هميشه تردماغ و سبكبار و بانشاط باشند تا ميتوانند از شام شب بكاهند و شبها سبكبار برختخواب بروند.
«* برنامه زندگي صفحه ۶۵ *»
۷ ـ آنانكه بدندانهاي خود علاقه دارند تا پارهاي نان از گلو فرو نبردهاند شيريني نخورند.
«* برنامه زندگي صفحه ۶۶ *»
بهداشت خصوصي
قوانين بهداشت بدو قسم تدوين شده است:
۱ ـ بهداشت عمومي: آنچه براي حفظ صحت عمومي بدن ضروري است.
۲ ـ بهداشت خصوصي: اين قسمت از قوانين صحّي، اعضاي بدن انسان را عضو عضو موضوع بحث قرار ميدهد و درباره تأمين صحت آن تحقيق و تحليل ميكند.
در بهداشت خصوصي كه نسبت به تك تك اعضا سخن ميرود وقتي نوبت به اعضاء لطيف و دقيق ميرسد دقت و احتياط بيشتري رعايت ميشود. مثلاً گوشها و چشمها كه سازماني بسيار دقيق دارند و در برابر حوادث از اعضاي ديگر بدن سريعتر تلف ميشوند بيشتر مورد توجه بهداشت خصوصي قرار دارند. حوادث خارجي دست و پاي آدميزاده را نيز ميتواند از كار بيندازد اما اين عضوها مانند چشم و گوش اينقدر سريع و شديد از پاي نمي افتند. بنابر اين حفظالصحه چشم و گوش دقيقتر و احتياطكارتر از حفظالصحه اعضاي ديگر تنظيم شده است و بهمين جهت در اينجا بذكر بهداشت خصوصي بدن ميپردازيم و گفتار خود را از دهان آغاز ميكنيم.
ـ بهداشت دهان: در بهداشت دهان سخن از ملحقات دهان مانند لبها و لثهها و دندانها و شكافهاي ميان دندانها كه در صحت عمومي بدن مقام حساسي را حائزند پيش ميآيد. دهان از آن لحاظ در صحت عمومي بدن مهم است كه تنها راه جهازات هضمي بدنياي خارج شمرده ميشود.
«* برنامه زندگي صفحه ۶۷ *»
واردات معده و امعاء و ريهها مطلقاً از دروازه دهان فراميرسند و بخاطر حفظ جهازات هاضمه و دستگاه تنفس بايد اين دروازه را كنترل كرد.
در گذشته از حفظالصحه دندان و روش نگاهداري آن سخن گفته شد و وصاياي امام ابوالحسن علي بن موسيالرضا۷ را در عنايت نسبت به دندانها تا حدود اقتضا شرح دادهايم. دندانها را همهروزه مسواككردن، دهان را هميشه پاكيزه نگاهداشتن، لثهها را تحت رعايت و احتياط قراردادن، از خوردن غذاهاي گرم و سرد و شكستن جسمهاي سخت و سوزان با دندان پرهيز جستن، در صرف شيرينيها، شيريني لاي لثهها و روي ميناي دندانها جا نمانند كه موجبات فساد دهان و دندان را فراهم ميسازند و حفظكردن آسترهاي مخاطي دهان از ترشيهاي قوي و نوشيدنيهاي داغ. اين است بهداشت دهان.
ـ بهداشت چشمها: حفظالصحه عمومي چشمها عبارت است از شستوشوي دقيق پلكها بوسيله محلولهاي طبي مانند «بوريك» و احتراز از عملياتي كه موجبات ضعف ديد را فراهم ميسازند مثل نور قوي، مطالعه زياد، نوشتن زياد، خواندن و نوشتن مقارن غروب آفتاب، تماشاي فيلمهاي سينمائي، مخصوصاً چشمدوختن به تلويزيون كه آفت چشم است. استفاده از عينكهاي آفتابي و رعايت كامل نسبت به طرز ديد و رجوع بپزشك و اطباي متخصص و اقدام سريع در درمان كوچكترين عارضهاي كه در ديدگان پديد ميآيند. حفظالصحه از اين اصول و مباني سازمان ميگيرد.
ـ بهداشت گوشها: بايد هميشه گوشها را پاكيزه و سالم نگاه داشت و با دقت بسيار مارپيچيها و مسامات خارجياش را از گرد و خاك و چرك تنظيف كرد و رعايت كرد كه هرگز چوب كبريت يا سنجاق يا سيخهاي
«* برنامه زندگي صفحه ۶۸ *»
سفت و سخت به گوش فرو نرود و اگر تصميمتان بر اين قرار گرفته كه گوشتان را پاك كنيد از وسائل نرم و سالم ديگر استفاده كنيد و چرك و جرمش را با مدارا بزدائيد. در بهداشت گوش مقرر است كه هنگام شنا و استحمام احتياط شديد بكار رود تا مبادا فشار آب يا مواد ديگر به پردههاي حساس گوش آسيبي وارد سازد و در صورت وقوع حادثه با احساس كوچكترين ناراحتي در پردههاي سامعه ضروري است به پزشك متخصص گوش رجوع شود و هرچه زودتر اين ناراحتي كوچك كه اگر به حال خود گذاشته شود بمرور ايام بصورت خللهاي بزرگ در خواهد آمد برطرف گردد.
ـ بهداشت بيني: غشاء داخلي بيني از موهائي پوشيده شده كه در نتيجه استنشاق هوا و عوامل ديگر هميشه آلوده به گرد و غبار و ترشحات لزج داخلي است بيني را بايد از اين گرد و غبار و ترشحات و آلايشهاي داخلي و خارجي پاك كرد اما نه با انگشت براي تنظيف بيني بهترين وسيله شست و شو با آب است منتها از طريق استنشاق.
ـ بهداشت پوست: براي بهداشت پوست بدن (بشره) بهترين وسيله استحمام و حفظ نظافت تن و لباس است اين روش هميشه پوست را شاداب و جوان نشان خواهد داد.
ـ بهداشت موها: موها را بايد از آلايش چرك و چربي پاك كرد و در تنظيف رشتههاي آن از شانه برس كمك گرفت. شستن سر و بدن با سدر و گل خطمي مخصوصاً تأكيد و توصيه شده است.
ـ بهداشت دستها: دستها با اينكه از ضخيمترين و قويترين اعضاي بدن انسان به شمار ميآيند در حفظالصحه حساسترين موقعيتها را حائزند
«* برنامه زندگي صفحه ۶۹ *»
زيرا همين دستها تنها محرم چشمها و گوشها و پوست بدن و دهان و دندان و بيني شما هستند دستهاي شما تنها سفير ميان دنياي خارج و جهازات داخلي بدن شما بشمار ميروند. اگر به نظافتش اعتناء نشود، اگر لاي ناخنها و خطوط پوست درست از چركها و كثافات پاكيزه نگردد اين عضو محرم نسبت به بدن شما خيانت روا خواهد داشت و خود نامحرم خطرناكي را باعضاي لطيفه بدنتان خواهد رسانيد و بچشمها، بگوشها، به بيني، بدهان و دندان و از راه دهان شما بجهازات تنفسي و هاضمهتان ضربههاي هولناك وارد خواهد آورد.
ـ بهداشت جهازات هاضمه: در حفظالصحه جهازات هاضمه از خوردن غذاهاي صعبالهضم و مواد آتشناك و گزنده و مسمومكننده مانند الكل و دخانيات و خوراكهاي تحريككننده بايد پرهيز كرد. و علاوه بر اين پرهيزها لازم است اوقات غذا را دقيقاً تحت رعايت و احتياط نگاهداشت.
ـ بهداشت دستگاه تنفس: تنها هوائي كه سزاوار است به ريههاي انسان راه يابد هواي آزاد است بنابراين هواي محلههاي پست و خانههاي مسدود و محبوس و مناطق عفونتناك و شلوغ و دود ماشينها دشمن جهازات تنفسي انسان بشمار ميآيند. مخصوصاً دود سيگار و غليان و چپق و ترياك و غيره كه باعث بيماريهاي قلب و ريه و كبد و تنگي نفس و بطوريكه شايع است موجب بروز سرطان حلق و زبان و ريهها خواهد شد. بايد هواي سالم و قابل استنشاق را شناخت و جهازات تنفس را هميشه پاك و سالم نگاه داشت. بايد سعي كرد كه تنها مجراي تنفس همان بيني باشد و بايد راه دهان را بروي هوا كاملاً بست و گلو و لوزتين را كه وسليه تصفيه هوا شمرده ميشوند از هرگونه آلايش پاكيزه نگاهداشت و بنفسهاي عميق
«* برنامه زندگي صفحه ۷۰ *»
ريهها را عادت داد. در مواقع راهرفتن در سرماي زمستان بايد جلو دهان و بيني را با دستمال يا شال گرفت كه هواي خيلي سرد وارد ريهها نشود كه در نتيجه غفلت توليد زكام و برنشيت و ديگر عوارض ريوي را در بر خواهد داشت.
ـ بهداشت قلب و شريانها و ريهها: آسايش قلب بآسايش بدن مربوط است وقتي اعضاي بدن انسان از خستگي و ناراحتيهاي و هيجانهاي روحي و اضطرابها و غصهها و افكار پريشان مصون بماند تأثير عجيبي در سلامتي قلب دارد مخصوصاً اگر شخص پس از صرف غذا بياسايد قلب او هم آسوده خواهد بود.
ـ بهداشت جهازات تناسلي و ادرار: جهازات تناسلي و ادرار را تحت فشار و امساك قرار ندهيد و از خستگي اين جهازات جلوگيري كنيد مخصوصاً مقاربت زياده از حد اعتدال و افراط در اطفاء شهوت موجب ضعف كليتين و عوارض پروستات و ضعف نور چشم و ضعف عمومي در تمام قواي بدن و پيري پيشرس ميگردد. احساسات شهواني در اشخاص بر حسب اختلاف امزجه و طبايع متفاوت است بعضي از جوانان حتي هر شب به يكمرتبه مقاربت قانع نيستند و طبيعت آنان حدي ندارد و پيدا ميشود در بعضي از جوانان كه در هفته يكمرتبه هم ميلي چندان ندارند. خلاصه بطور كلي هركس بر حسب طبيعت خود لازم است از اين عمل امساك كند. البته اطفاء شهوت و مقاربت با جفت خود و رعايت تمام جهاتش يكامر ضروري و رعايت اعتدال گذشته از موضوع توليد نسل و ارضاء خاطر همسر، موجب فرح و انبساط و نشاط در روح خواهد بود. و اين احساسات را خداوند حكيم به حكمت بالغهاش در هر فردي قرار داده
«* برنامه زندگي صفحه ۷۱ *»
از جهت توليد مثل و نظام آفرينش، و بر هر جواني واجب است در موقع خود اقدام بازدواج نمايد تا بدين وسيله سلامتي و سعادت خود را تأمين كند.
ـ بهداشت جهازات عصبي: سلامت و صحّت اعصاب شما بسته بآسايش فكر و خيال راحت و آرامش مغز شما است و ميبينيم اشخاص تندخو و عصباني داراي اعصابي ضعيفاند و هميشه از زندگي خود رنج ميبرند و غالباً يكموضوع و مسئله ناچيز جزئي را براي جوش و خروش بهانه قرار ميدهند و دائماً بعذاب روحي گرفتارند. هرچه كارهاي فكري و فعاليتهاي مغزي شما كمتر باشد اعصاب شما آسودهتر يعني سالمتر است. و بهترين وسيله براي تقويت بدن و اعصاب غذاي سالم و كامل و بهترين وسيله براي تقويت اعصاب فكر راحت و خواب راحت است.
ـ بهداشت عضلات و مفصلها: ورزشهاي سبك هم براي قلب و هم براي عضلات و مفاصل مفيد است و اما بايد دانست كه ورزش براي خود وقت مخصوص و برنامه مخصوص و ميزان معيني دارد. اين شرايط حتميالرعاية بايد در عمل ورزش كه ضامن بهداشت عضلات و مفصلهاست رعايت شود.
ـ بهداشت عمومي بدن: بهداشت عمومي بدن باز هم در گرو ورزش است، تنها آن ورزشي كه بتواند عموم عضوهاي بدن را با روش منظم و مرتبي به حركت در آورد. براي تأمين بهداشت عمومي بدن و كمك برشد گوشتها و استخوانها بيش از يكورزش نميشناسيم و آن هم پيادهروي است پياده راه پيمودن مفصل و عضلات بدن را نشاط ميبخشد و بگردش خون و جهاز هاضمه كمكهاي حياتبخشي ميدهد و يك ورزش ساده و
«* برنامه زندگي صفحه ۷۲ *»
طبيعي است كه هر فرد بشر از خرد و كلان و پير و جوان هركس بقدر اندازه و طاقت خود از اين ورزش طبيعي بايد استفاده كند.
امام۷ فصل اخير از اين رساله را با يك سلسله تعليمات و اندرزهاي سودمند در حفظالصحه جهازات هاضمه و كليه بدن خاتمه ميدهند و يادآور ميشوند كه سلامت و صحت اعصاب شما بسته به آسايش فكر و خيال راحت و آرامش مغز شما است.
در كتاب «چرا بيمار ميشويم» در اين مقوله شرح مبسوطي بيان ميكند و ثابت ميكند بيشتر بيماريهاي جسمي مرهون بيماريهاي رواني و اضطرابات و هيجانهاي روحي است كه بواسطه ناراحتيهاي روحي غدد مترشحه داخلي بدن از وظيفه اصلي خود باز ميمانند و شخص مبتلا به انواع بيماريها از قبيل فشارخون و اوره و قند و ديابت و زخم معده و اثنيعشر و ساير ابتلاءات ميشود.
آنچه لازمه تأمين سلامتي و بهداشت بود ما از دستوراتيكه در كتب مباركه «طبالنبي» و «طبالصادق» و «طبالرضا» فرمودهاند در اينجا درج كرديم و بينياز هستيم كه بساير كتب طبي مراجعه كنيم.
اكنون در تقسيم بندي اوقات شبانهروزي به ساير جهات زندگي ميپردازيم.
«* برنامه زندگي صفحه ۷۳ *»
در تغذيه و اوقات آن
اكنون در تقسيمبندي اوقات شبانهروز نوبت بوقت تغذيه ميرسد. درباره صرف چاشت و صبحانه تأكيد شده و موجب تقويت معده و تأمين سلامتي است البته انتخاب خوراكيها براي صبح و ظهر و شام و رعايت بهداشت بتناسب هر منطقه و هر فصل فرق ميكند نكته اين است براي خوراك هم وقتي و نظمي و مقرراتي در نظر بگيريم كه با مزاج خود و افراد خانواده و منطقه محل زندگي سازگار باشد و مخالف بهداشت نباشد اغلب گمان ميكنند قوت و قدرت نيروي جسماني بسته به پرخوري است. و گمان ميكنند پرخوري و شكمپروري و صرف اغذيه لذيذ و چرب و شيرين و ترشي و شوري و تندي و آنچه طبيعت و اشتها را براي پذيرش خوراكيها تحريك كند و زيادهروي در صرف انواع گوشتها و شيرينيجات و ساير تنقلات براي مزاج بهتر است در صورتي كه به تجريه رسيده و ثابت گرديده و توصيه بزرگان دين كه طبيبان حقيقي عالم نفوس باشند مبني بر اين است كم بخوريد و كم بخوابيد و كم بنوشيد تا سالم بمانيد. افراط در مصرف انواع گوشتها و ادويه و سركه و نمك و غيره موجب ناراحتي معده و ابتلاء بسوء هاضمه و بيماريهاي ديگر از قبيل تنبلي و خستگي كبد و ضعف كليتين و ساير اعضاء بدن ميشود. و بيشتر بيماريهاي صعبالعلاج كه امروزه دامنگير بشر شده از قبيل قند و اوره و فشار خون و چربي خون و سرطان و ضعف اعصاب كه ذكر مفصل آنها موجب تطويل كلام است، اينها همه در درجه اول زائيده سوء تغذيه است. بطوريكه قبلاً در قسمت بهداشت اشاره شد دستور صحّي اين است كه در يكوعده سر سفره به
«* برنامه زندگي صفحه ۷۴ *»
يكنوع غذا اكتفا كنيد و خوراكهاي متنوع موجب بروز بيماريهاي گوناگون است و اين فرض غلطي است كه بعضي خيال ميكنند بعضي ادويه و غذاهاي مقوي باعث رشد عضلات و تقويت اعصاب و قوت بيشتر و نيروي زيادتر در بدن خواهد شد. خلاصه، غذا هرچه سادهتر و خالي از تجملات رنگارنگ باشد براي معده و ساير اعضاء بدن مناسبتر است. و اين مطلب با نگاهي به زندگي روستائيان بر ما ثابت ميشود و راهنماي خوبي است براي ما شهريها مخصوصاً آنهائيكه به نازپروردگي و خوشگذارنيهاي خارج از اعتدال خو گرفتهاند، و واقعاً چه اشتباه بزرگي است. آن دهقان روستائي كه در هواي آزاد در سرماي زمستان و گرماي تابستان از صبح تا شام بكارهاي زراعتي و كارهاي سخت جسماني مشغول است و در كمال سلامتي زندگي را ميگذارند؛ خوراك اين دسته عبارت است از نان با قدري شير يا ماست و پنير و سبزيجات و حبوبات كه از حاصل دسترنج خود بهرهبرداري كردهاند و احياناً در عرض سال يكي دو گوسفند پرورش ميدهند براي كمك بقوت ساليانه خود و اهل و عيالشان، و بندرت ديده ميشود كه اين دردهاي بيدرمان بسراغ آنان برود.
بايد بدانيم آنچه لازمه نيروي بدن و لازمه ادامه حيات و سلامتي است خداوند متعال در همين غلاّت و حبوبات و سبزيحات و لبنيات و مأكولات و مشروبات بوديعه گذارده و زيادهروي در صرف انواع نوشابههاي معمول روزانه و اغذيه كهنه و مانده از قبيل انواع كالباس و سوسيس و كنسروجات و تن ماهي ساردين كه بتقليد خارجيها مصرف آنها در بعضي از خانوادههاي ايراني معمول است مورث فساد معده و جهاز هاضمه و عوارض ديگر است و غالب مسموميات غذائي در اثر مصرف آنها است. تخممرغ و
«* برنامه زندگي صفحه ۷۵ *»
مصرف گوشت تازه كه از حد اعتدال تجاوز نكند براي بدن ضروري است خصوص در فصل زمستان، و آنهائيكه به تقليد بعضي از خارجيها از رژيم خامخواري پيروي ميكنند اشتباه بزرگي است اين دسته بقهقرا برگشتهاند يعني به دوره حجر.
افراط در نوشيدن چاي و مايعات خيلي داغ و صرف غذاهاي خيلي داغ براي معده و قلب زيانآور است و از اين جهت شرعاً نهي شده و از جمله مكروهات بشمار آمده و همچنين نوشيدن آب يخ و ساير مايعات كه زياده از حد سرد شده باشد معده را از فعاليت طبيعي باز ميد ارد و بسا موجب بعضي عوارض معدوي و قولنج گردد.
خلاصه، مطلب اينكه با توجه به بهداشت، هر خانوادهئي بمقتضاي منطقه و محل زندگي و رعايت فصل، مطابق درآمد خود لازم است برنامهاي تهيه كنند. بطوريكه معمول و متداول است غذاي كامل در شبانهروز مخصوص ظهر است و در شب اغلب به مختصر نان و پنير و كره و مربا و شير و ماست و سوپهاي رقيق اكتفا ميكنند و همچنين بامدادان شير و پنير و هفتهاي دو بار تخممرغ و كره و مربا مناسب است و كمتر در اين دو نوبت غذاي گرم كامل تهيه ميشود و چه شايسته است كه بانوي منزل با همفكري همسر خود جدولي براي تهيه غذاي ظهر تنظيم كند تا تكليف بانوي منزل صبحگاهان روشن باشد و مجبور نباشد براي تهيه ناهارِ ظهر همهروزه كسب تكليف كند. البته جدولي متناسب با وضع منطقه و رعايت هر فصل از سال و درآمد و اعتبار بودجه اول هر ماه براي يكماه مناسب است تنظيم نمايند.
«* برنامه زندگي صفحه ۷۶ *»
نظـافـت
۱ ـ شستوشوي دندانها: همهروزه صبح و بعد از صرف هر غذا و شستوشوي دست با صابون و مسواكنمودن دندانها لازم است. از استعمال پودرها و خميردندانهاي متفرقه كه اغلب باعث از بين بردن لثهها است خودداري كنيد مگر داروهائيكه با تجويز پزشك دندان باشد و كافي است براي تميزي دندانها با نمك بشوئيد.
يك نسخه قديمي براي حفظ لثهها و استحكام دندانها در اينجا ذكر ميشود: چند استخوان قلم گوسفند را از نمك پر كنيد و سر قلم را گل بگيريد كه نمكها نريزد و استخوان را زير خاك آتش بگذاريد بعد از آنكه استخوانها كاملاً پخته شد از آتش برداريد و گل آنها را بيندازيد و استخوانهاي سوخته را با نمكي كه در آنها است در هاون بكوبيد و كاملاً بسائيد و از يك الك خيلي نرم يا پارچه نازك بگذرانيد بطوريكه پودر بدست آمده كاملاً نرم شده باشد و با اين پودر هر دفعه بدندانها و لثهها بماليد و شستوشو دهيد كه باعث سفيدي دندانها و استحكام لثهها خواهد شد.
و بهتر است بعد از اتمام شستن دندانها مسواك را در محل آفتابگيري كه در معرض حرارت آفتاب باشد قرار دهند كه اگر آلوده بميكروبي شده باشد از بين برود.
۲ ـ استحمام: هفته دو مرتبه يا لااقل يكمرتبه حمام بگيريد چنانچه دسترسي بحمام منزل نداريد در تميزترين حمامها استحمام كنيد. از استعمال لنگ و قطيفه و كيسه و ليف ديگران جداً خودداري كنيد حتي در
«* برنامه زندگي صفحه ۷۷ *»
محيط خانواده هريك از افراد منزل براي خودشان لوازم حمام را بايد داشته باشند. از استعمال صابونهاي خيلي تند كه مخصوص شستن البسه است خودداري كنيد و از صابونهائي كه با سدر و حنا است استفاده كنيد و شستن سر و بدن با سدر و خطمي كه شرعاً هم دستور فرمودهاند براي حفاظت و نرمي پوست بدن و جلاي موي سر خيلي پسنديده و خوب است.
۳ ـ اصلاح سر و صورت: هر هفته يا دو هفته يكمرتبه اصلاح صورت و ماهي يكبار اصلاح سر كفايت ميكند و كوتاه نمودن موي سر در تابستان از نظر تأمين بهداشت بهتر است. اين دستور كلي است و راجع باصلاح سر و صورت هركس مطابق ذوق و سليقه خود عمل ميكند.
۴ ـ ترتيب عوضكردن جامهها: جامهها هر نوبت در حمام بايد عوض شود مخصوصاً در تابستان كه بدن عرق ميكند عوضكردن جوراب و زيرپوش و پيراهن دو سه روز يكمرتبه لازم است. خصوص آنهائيكه پاهاشان عرق ميكند و بدبو است بهتر است همهروزه جورابها را عوض كنند و پاها را بشويند.
۵ ـ گرفتن ناخنها: ناخنهاي دست و پا را هفته يكمرتبه پنجشنبه يا جمعه بگيرند و اگر ناخنها خشك باشد بعد از استحمام بگيرند.
۶ ـ استعمال نوره: همانطوريكه شرعاً تاكيد شده استعمال نوره دو هفته يكبار امر ضروري است و براي نابودي ميكروبهاي زير پوست بدن و جلوگيري از توليد شپشك و همچنين براي جلوگيري از روماتيسم و درد مفاصل مفيداست.
اگر بدن در نتيجه احتراق نوره آسيبي ديد چارهاش اينست: عدس پوستكنده را سائيده آردش را با گلاب و سركه بياميزند و جاي سوختگي
«* برنامه زندگي صفحه ۷۸ *»
را با اين خمير رقيق بمالند بخواست خدا التيام خواهد پذيرفت.
در حديثي از رسولخدا۹ منقول است هركه نوره كشد و با حنا خضاب بندد خدايش از سهچيز در امان دارد خوره و پيسي و گوشتريزي تا بار ديگر نورهكشي. اميرالمؤمنين۷ فرمود سزاوار است از نورهكشيدن در روز چهارشنبه پرهيز شود كه نحس مستمر است و در روزهاي ديگر روا باشد. امام صادق۷فرمودند حنا در پي نوره امان است از خوره و پيسي. روايت كرده است كه رسولخدا۹فرمود پنج خصلت برص آورند نورهكشيدن در روز چهارشنبه و جمعه و وضوء و غسل با آبي كه بخورشيد گرمشده و خوردن در حال جنابت و مقاربت با زن در حال حيض و خوردن در حال سيري. و همچنين مروي است هركه نوره كشد از سر تا پا و بخود حنا مالد خدا از او فقر را ببرد.
۷ ـ وضعيت لباس و كفش و رعايت نظافت بدن و تميزي البسه در تأمين سلامتي و حفظ احترام شخص در جامعه مؤثر است. انسان طبعاً در اولين ملاقات در برخورد با هر كسي موضوعي كه در اثر حس كنجكاوي جلبتوجه ميكند طرز پوشيدن لباس و كفش و نظافت و حركات و تكلّم طرف است كه در اين موارد نهان هركسي آشكار ميشود و درباره شخصيت او قضاوت ميكند بطوريكه گفتهاند «الظاهر عنوان الباطن» چنانكه شرعاً تاكيد شده انسان ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً بايد هميشه خود را پاك و نظيف نگاه دارد گذشته از اينكه محبوبيت انسان در اجتماع زيادتر ميشود. اصولاً نظافت باعث فرح قلب و نشاط و انبساط روح خواهد بود. ضمناً بد نيست بدانيم دقت در نظافت و حسن سليقه در مرتب و منظم نگاهداشتن خويشتن غير از خودآرائي خارج از حد اعتدال و جلفي و سبكسري است.
«* برنامه زندگي صفحه ۷۹ *»
در امور داخلي منزل، ترديدي نيست كه آرايش سر و صورت، تميز نگاهداشتن لباس و حفظ نظافت به جذابيت و محبوبيت زن نزد شوهر ميافزايد ولي مشروط بر اينكه باطناً هم پاك و پاكيزه و توأم با حسناخلاق و عواطف عاليه باشد. مخصوصاً رعايت نظم در امور منزل از شستوشوي و رُفت و روب و گردگيري و چيدن و قراردادن اثاثيه هريك در محلها و امكنه مخصوصه خود با حسن سليقه و دقت كامل، بسيار لازم است. در بعضي از منازل كه دقتي ندارند ديده شده براي احتياج به يك چكش و يا انبردست يا آچار و غيره در موقع لزوم و كار فوري مدتي بايد بگردند و وقت صرف كنند تا از محلي پيدا كنند، و اگر بنا باشد براي هر يك از لوازم محل مناسبي قرار دهند بيدرنگ بسراغ آن ميروند و سرگردان نميشوند. خصوصاً مرتب و منظم نگاهداشتن وضع آشپزخانه و شستوشوي كامل از كف آشپزخانه گرفته تا درب و ديوار و سرويس كابينت و ظروف مربوط به پخت و پز و همچنين در نظرگرفتن ظروفي براي حبوبات و خواربار و مواد خوراكي و انواع خوردنيها از ترشيجات و مرباجات و ساير مايحتاج منزل و تميز نگهداشتن اطفال و عوضكردن البسه آنان زود به زود، اينها مسائل و نكاتي است كه بانوي منزل بايد با دلسوزي و علاقه انجام دهد و وضع داخلي منزل هميشه بايد مرتب و منظم باشد مثل اينكه بانوي منزل انتظار ورود مهمان و تازهواردي را به منزل دارد. در خبر است كه روزي يكي از زنهاي انصار با جمعي از بانوان خدمت حضرترسول۹ رسيدند و يكي از آنان به نمايندگي از طرف سايرين عرض كرد يا رسولالله براي مردها در امر جهاد اجرها و ثوابهائي مقرر فرمودي كه ما از اين فيض محروم هستيم و سخنراني غرّائي نمود. حضرت رو باو كردند و فرمودند حرف مرا گوش كن
«* برنامه زندگي صفحه ۸۰ *»
و بساير زنها هم ابلاغ نما شما بانوان اگر مراقب امور منزل باشيد و با دلسوزي و علاقه به كارتان مشغول باشيد و اطفال را خوب تربيت كنيد، خداوند متعال همان اجر و ثوابي را كه براي مردها مقرر فرموده بشما هم همان اجر و ثواب را خواهد داد (عين حديث در خاطرم نبود نقل بمعني نمودم).
«* برنامه زندگي صفحه ۸۱ *»
انتخاب كار و پيشه ـ عشق به كار
هيچ نشاطي و فرحي در زندگي براي انسان بيشتر از سرگرمي بكار نيست صرفنظر از اينكه بوسيله كاركردن و انجاموظيفه شخص ميتواند امرار معاش كند و قسمتي از عبادات را كه خداوند مقرر فرموده انجام دهد و حقّ مشروع خود را در جامعه بدست آورد و ارزش خويش را نشان دهد.
كار كردن خصوصاً اينكه توأم با عشق و علاقه باشد يكنشاط فوقالعاده توليد ميكند. اشخاص تنبل و بيكاره و خانهنشين غالباً دچار ماليخوليا و افكار پريشان و ضعف اراده و بعضي امراض روحي و جسمي ميشوند البته ترديدي نيست كه مشاغل آزاد بدرجات بهتر از نوكري است سعدي ميگويد:
بهدست آهن تفته كردن خمير | به از دست بر سينه پيش امير |
در حقيقت باعث بدبختي است كه شخص عمر عزيز و وقت گرانبهاي خود را در مقابل ثمن بخسي به يكنفر و يا يكبنگاه ملّي و يا اداره دولتي بفروشد. نوكر هميشه منتظر است اوامري از طرف مافوق خود اعم از خوب يا بد را بدون مطالعه و بدون هيچ ارادهاي انجام دهد و مطيع صرف است كه كور كورانه دستوراتي را بايد عمل كند. بدبختي ديگر اينكه كارهائيكه به او محول شود اگر خوب انجام دهد وظيفهاش بوده و بجا آورده و كمتر مورد قدراني است و اگر كاري مطابق ميل و سليقه رئيس يا ارباب نبود آنوقت چه شماتتها و اعتراضاتي كه بايد تحويل بگيرد.
شخص مستخدم چون تعبداً كارها را انجام ميدهد و از روي اراده و درايت خود نيست بنابراين قواي عقلاني و فكري بواسطه عاطلماندن
«* برنامه زندگي صفحه ۸۲ *»
بتحليل رفته و داراي ذكاوت و فراستي نيست فقط منتظر است اين عمر عزيز هرچه زودتر سپري شده و باميد آخر ماه ساعتها و روزها را ميگذراند كه بحقوق محدودي نائل گردد. مستخدم هميشه براي جلب رضايت ما فوق خود بيشتر متوسل به انواع حيل و دروغپردازيها ميشود. مشاعرش هم اگر بفعاليت بپردازد در اين راهها است بعضي اوقات دستوراتي را بايد اجراء نمايد كه برخلاف وجدان و عاطفه و احساسات انسانيت است و از اينجهت حس نوعدوستي و تعاون و عطوفت از مخيلهاش برطرف و يكمشت احساسات پليد از قبيل نفاق و تملق و ضعف نفس و حسادت و كينهتوزي و پشت هماندازي جايگزين احساسات پسنديده ميشود. و ضمناً حس ترس و اضطرابات روحي خاطرش را همواره آزرده ميسازد كه مبادا از نتيجه دير انجامدادن فلانكار و يا درست جورنكردن راست و دروغ نسبت به فلانموضوع مورد اعتراض مافوق قرار گيرد. و اغلب ضمن انجام وظيفه بموانع و رودربايستيهائي برخورد ميكند كه استخلاص از آنها خيلي دشوار است و هميشه بواسطه ترس از مسئوليت و اعتراض، صرفه و صلاح خود را در اين ميبيند كه شانه از زير اين كارها خالي كند و در نتيجه تمام قواي جسمي و روحي خود را عاطل ميگذارد.
بنابراين حتيالمقدور از ابتداء زندگي و ورود بميدان اجتماع بهتر اين است كه آزادي را پيشه خود كنيد.
گرچه بين مشاغل آزاد هم تفاوتهاي زيادي است بعضي بدنبال معاملات و خريد و فروش در بازار ميروند و بعضي مشاغل فني از قبيل تراشكاري و مكانيكي را انتخاب ميكنند و بعضي تحصيلات عاليه
«* برنامه زندگي صفحه ۸۳ *»
رشتههاي مختلفه مهندسي و طبابت و بعضي مشاغل نجاري و بنائي و آهنگري و غيره را در نظر ميگيرند. خلاصه اينكه هر فردي بايد ذوق و سليقه و طبيعت خود را ببيند به چهكاري بيشتر علاقهمند است و قريحه چهكاري را دارد همان رشته را تعقيب كند ولي بطور كلي اگر كار توأم با عشق و علاقه فطري انسان باشد موجب موفقيت خواهد بود.
بدترين معاند شغل دو دلي و تردد فكر و خيال و تغيير و تبديل شغل و باصطلاح از اين شاخه به آن شاخه پريدن است. اين رويه در زندگي سدّي است از براي پيشرفت و ترقي انسان و بهترين راه موفقيت پشتكار و ادامهدادن به يك حرفه و شغل است. براي انتخاب كار آزاد مشاغلي مطابق ذوق خود از نظر بگذرانيد پس از اخذ تصميم بدون ترديد و اضطراب خاطر بآن كار مشغول شده و تعقيب كنيد. پشتكار را از دست ندهيد و در ابتداء اقدام به كاري نكنيد كه ممكن باشد با موانع و پيشآمدهاي غير منتظره مواجه شويد. از موانع و مشكلات نهراسيد زيرا در راه موفقيت هميشه خار و خسهائي در مسير راه ديده ميشود در اين هنگام مواظب باشيد مقهور هوي و هوس و خيالات خام نشويد ضعف نفس را كنار بگذاريد كار شما هر اندازه سخت است اراده را تقويت و سختتر كنيد هرچه كمفائده است باميد ترقي آتيه تعقيب كنيد. شما عمل يك باغبان را در نظر بگيريد مثلاً باغبان يكنهال سيب در زمين غرس ميكند و انتظار ندارد همان سال اول از اين نهال بهرهبرداري كند و بثمر برسد بلكه يكي دو سال و بيشتر زحمت ميكشد و مواظبت ميكند تا اينكه حاصل زحماتش بعد از چهار پنجسال يا بيشتر بثمر ميرسد و سالها باز هم با مواظبت از ثمره آن بهرهبرداري ميكند؛ شما هم همينطور اين نهال شغل را
«* برنامه زندگي صفحه ۸۴ *»
كه تازه كاشتهايد بزودي منتظر بهرهبرداري آن نباشيد اين درخت مثمر هم به اميد خدا روزي نيرومند ميشود و حاصل ثمرهاش را طبعاً بشما ارزاني ميكند.
گرچه بطوريكه گفته شد مشاغل آزاد طرفِ نسبت باستخدام نيست معهذا اگر مستخدمي در بنگاههاي ملي يا دولتي هستيد البته قابل انكار نيست كه در سايه جديت و فعاليت بآتيه درخشاني بتوانيد نائل شويد. در هر صورت يأس و نوميدي را كه در زندگي بمنزله خاري است در جاده موفقيت از ريشه بر كنيد. در مؤسسه يا ادارهئي كه مستخدم هستيد بحقوق ناچيز ابتدائي توجهي نداشته باشيد هيچوقت فكر نكنيد چون حقوق كم است كار را هم بايد بميزان حقوق انجام دهم هميشه سعي كنيد در سايه جديت و پشتكار و درستي اطمينان مافوق را بسمت خود جلب كنيد و پستهاي حساسي را اشغال كنيد كه احتياج بوجود شما داشته باشند. از تنبلي و بيحالي و بيهودهسرائي احتراز كنيد از بخت بد خود شكايت نكنيد اگر طالب موفقيت هستيد كار كنيد زحمت بكشيد تا نتيجه بگيريد. نابرده رنج گنج ميسر نميشود.
اگرچه فعاليت و زحمتكشي ثمره خود را در هر محل و هر موردي در موقعي ميدهد ولي چنانكه گفته شد در كارهاي آزاد چون بيشتر توأم با عشق و علاقه و حرارت است و شخص آزادانه و بدون تحكم و از روي اراده شخصي كار ميكند و پابند وقت اداري نيست و مقصودش گذرانيدن وقت نميباشد بنابراين در كارهاي آزاد زحمتكشي مؤثرتر است.
كار شما هرچه كمارزش و بيقابليت است باز هم بنظر لاقيدي و خونسردي نگاه نكنيد. از اغلب شنيده شده كه ميگويند «شاگرد نجاري يا
«* برنامه زندگي صفحه ۸۵ *»
آهنگري هم كار شد؟» بلي همين كار كوچك را اگر با حرارت و از روي علاقه تعقيب كند روزي ميرسد كه استادكار متخصصي شود كه جامعه بوجودش احتياج داشته باشد. فقط موضوعي كه بايد در نظر داشته باشيد در هر رشته اين است كسب و كار و حرفه و شغلي كه داخل ميشويد ابتداء توجهي به درآمد آن نداشته باشيد فقط فكرتان ترقي و پيشرفت در آن قسمت باشد بطوريكه بعد از چندي زحمتكشي در آن حرفه بتوانيد حقيقةً بهترين متخصص و استاد آن پيشه باشيد كه راه موفقيت و پيشرفت در هر كاري بسته بهمين مقوله است و بس.
«* برنامه زندگي صفحه ۸۶ *»
شرايط ازدواج از نظر تأمين بهداشت
در فصل دوم اين كتاب در قسمت روح راجع بامر زناشوئي و دستوراتي كه از براي انتخاب زن و شوهر رعايت آنها فرض است انشاءالله گفتگو خواهد شد. فقط در اينجا از نظر تأمين سلامتي و رابطه كه اين امر حياتي با جسم دارد بحث ميكنيم. هر فردي كه بخواهد اقدام بازدواج كند قبلاً نكاتي چند را بايد مورد نظر قرار دهد. معمول اين است كه در ابتداءِ آشنائي و مذاكرات مقدماتي نامزدي، عروس و داماد مقدم بر هر چيز عكس يكديگر را تقاضا ميكنند كه بدين وسيله محبت و مؤدت و عشق دروني خود را بهمسر آتي ابراز دارند. البته اين كار كار شايسته و خوبي است و عكس را مايه علاقه خاطر خود ميدانند و باين واسطه احساسات خود را تا حدي قانع ميسازند. اما بايد دانست كه تقاضاي عكس صوري هيچ ارتباطي با سعادت آتيه انساني ندارد. پس مقدمةً چند نكته است كه قبل از اقدام بروابط فيمابين بايد انجام شود.
پسران و دختران بدون رودربايستي لازم است در درجه اول يكچيز از نامزد خود تقاضا كنند و آن در دست داشتن گواهي صحت كامل بدن است از پزشك مطمئن و حاذقي كه مورد اطمينان طرفين باشد. گواهينامه مزبور بايد جزئيات احوالات جسماني نامزدتان را حاكي باشد. مثلاً نشان دهد خون نامزد از آلودگي هر نوع ميكروبهاي امراض مسريه پاك است و بطرق مختلفه خون را مورد آزمايش قرار دهند كه اطمينان حاصل شود كه بطور كلي از امراض مسريه و تناسلي يا مالاريا و سل و امراض گوناگون ديگر پاك و بيآلايش است. تجزيه ادرار، معاينه چشم، گوش، حلق، بيني،
«* برنامه زندگي صفحه ۸۷ *»
قلب، ريتين، جهاز هاضمه، كيسه صفرا، طحال، كليتين و غيره نيز از جمله ضروريات است چنانچه نامزد نامبرده مبتلا بمرضي است از پزشك مربوطه استعلام كنيد كه قابل معالجه هست يا خير اگر جواب منفي بود بهتر اينست كه قبل از اينكه خودتان را مقهور هوي و هوس جاهلانه نمائيد بكلي از اين ازدواج صرفنظر كنيد البته كمتر بيماري است كه قابل معالجه نباشد مگر خداي نخواسته بيماري سرطان باشد در صورت جواب مثبت مدت معالجه را بپرسيد و از نامزدتان بخواهيد در صورت تمايل بازدواج با شما درصدد معالجه قطعي برآيد و بعداً وارد مذاكرات گردد.
معاينه تنها در مورد پسران نيست بلكه نسبت بدختران هم البته بعضي آزمايشها و معاينات لازم است معمول گردد مثلاً ممكن است نامزد شما دوشيزه ضعيفالقلبي باشد يا مبتلا به بيماريهاي مسريه موروثي باشد. در اين صورت ازدواج با چنين دختري بدون معالجه كار عاقلانه نيست. نكته قابل توجه اينكه بدانيم ازدواج فقط بمنظور اطفاء تمايلات نفساني نيست بلكه يكوظيفه شرعي و فرضي و اجتماعي و طبيعي است كه انجام ميدهيد و از اول اگر شالوده زندگي و كانون سعادت را استوار نريزيد اين سازمان و كانون كه از بن و پايه اساس صحيحي ندارد بزودي مبدل بيكزندگي پرمحنت و پردرد سر و مشقت خواهد شد. اگر اين دو موجود فكر كنند محيط خانواده غير از بيمارستان است و بدانند كه در غم و شادي و تمام خوشيها و ناخوشيها با يكديگر سهيم و شريك هستند مسلماً پيش از ازدواج اين موضوع را رعايت نموده و سازماني سالم و بيآلايش تشكيل ميدهند كه نمونهاي از بهشت موعود باشد. راستي فكر كنيد اگر داراي همسري عليلالمزاج باشيد با داشتن ميليونها ثروت، آيا ميتوانيد خودتان
«* برنامه زندگي صفحه ۸۸ *»
را خوشبخت بدانيد؟ خوشبخت كسي است كه مقضيالمرام با خاطر آسوده بتواند زندگي كند نه اينكه افكارش متشتت و بواسطه كسالت همسرش در عذاب روحي گرفتار باشد. آنوقت موقعي است كه ميگويد كاش تن بازدواج نداده بودم و آزادانه با فراغت خاطر زندگي ميكردم. در اين صورت گذشته از اينكه شريك همسري عليل هستيد يقيناً شما بيش از شخص معلول در عذاب خواهيد بود زيرا همسرتان همان درد جسماني را حس ميكند و شما گرفتار مرض روحي ميشويد و معلوم است هيچ بلائي هم بدتر از كسالت و ناخوشي و ناخوشداري نيست هر روزه دست توسل بدامان پزشكزدن با پرداخت مخارج زياد و طاقتفرسا يكنوع عذاب دردناكي را براي خود ميخريد.
ثانياً موضوع تعيين سن زن و شوهر نيز حائز اهميت است البته بر حسب طبايع و امزجه و استعداد جسماني و زندگي در مناطق گرمسير و سردسير موقع ازدواج تفاوت ميكند و قدر مسلم اينست كه تفاوت سن بايد طوري باشد كه پنج الي دهسال زن كوچكتر از مرد باشد مثلاً ازدواج پسر بيستساله با دوشيزه پانزدهساله مناسب است. بايد در نظر داشت ازدواج پيرمرد با دوشيزه نورسيده و يا برعكس زن مسنه با پسر جوان خطاي محض است و اين قبيل ازدواجها اگر بنا بمحظوراتي يا بطمع مال و ثروت يا موجبات ديگر اتفاق افتد عاقبت پسنديدهاي ندارد و طبعاً در قواي جسماني و روحاني طرف خردسال آثار پيري قبل از موقع سريعاً بظهور ميرسد. چهبسا اشخاصي كه جانشان را روي اين خطا گذاشتهاند.
ثالثاً نكته ديگري كه قابل ملاحظه است اختلاف مزاج طرفين نيز بايد رعايت گردد يعني يكمرد عصباني و سوداوي بهتر است با زن سليمالطبع و
«* برنامه زندگي صفحه ۸۹ *»
خونسرد زناشوئي كند. بطوريكه اغلب ديده شده اشخاص ماليخوليائي و تندخو و ديوانه از زن و شوهر عصباني و همچنين عناصر لاابالي و تنبل و بيعرضه از همسران بلغميمزاج پديد آمدهاند. پس زناشوئي را بهوي و هوس نسپاريد دقت كنيد همسر و شريك زندگي كلاه و كفش و جوراب و پيراهن نيست كه اگر مطبوع واقع نشد بزودي عوض نمود. يكعمر نامعلوم را با اين رفيق واقعي و شريك زندگي بايد به پايان رسانيد همسري را انتخاب كنيد كه من جميعالجهات واجد شرايط زناشوئي باشد و بالنتيجه فرزندان سالم و صالحي داشته باشيد. اگر چنين شد هم خودتان در زندگي كامياب و متمتع شده و هم وظيفه اجتماعي را بخوبي و نيكي انجام دادهايد و باقيات الصالحات از خود به يادگار ميگذاريد.
«* برنامه زندگي صفحه ۹۰ *»
اقتصاديـات
هركس برحسب درآمد خود بايد بودجه تعيين كند تا در هزينه و درآمد موازنهاي برقرار شود نكاتي كه نسبت به درآمد و مصرف آن جالب توجه است بطور اجمال درباره آنها گفتگو ميشود. بطور حتم بايد رقمي را بعنوان پسانداز معلوم كنيد اين رقم بسته بميزان درآمد و استعداد مالي شما است هيچوقت متعذر نشويد كه چون درآمد من قابل نيست از نگاهداري حساب پسانداز معذورم. تصور كنيد كه سند ذمه يا دين شرعي است كه ناچار بايد اداء كنيد و با دائن قرار گذاشتهايد كه ماهيانه چيزي از درآمدتان را مستهلك كنيد، اگر حقوق و درآمدتان كمتر از ميزان فعلي بود چه ميكرديد؟ اگر حاليه ماهي سههزار تومان داريد فكر كنيد اگر كمتر بود چه ميكرديد؟ آيا غير از اين بود كه مجبور بوديد بهمان مبلغ درآمد قناعت نموده و تعادلي بين دخل و خرج برقرار سازيد و چرخ زندگي را بگردانيد؟ زندگي هميشه براي انسان به يكمنوال نميگذرد و يكسان نيست، بلندي و پستي زيادي دارد. جاده شوسه و مسطحي جلو پاي شما گذاشته نشده. در مسير زندگي ممكن است بچاله و چاه و پيچ و خم و يا هرگونه مخاطراتي مواجه شويد. زندگي با صحت و ناخوشي، وسعت و تنگدستي و هزاران نعمتها و نقمتها و دشواريها توأم است. فقط طرز رفتار و تدبر و تعقل شما است كه ميتوانيد ضمن طي طريق جاده را تا حدي مسطح و هموار سازيد. براي خرج ضروري غير منتظره ممكن است روزي محتاج به چندتومان بشويد كه تهيه آن آناً برايتان مقدور نباشد و روي اظهار استقراض را هم نداشته باشد يا كسي حاضر به قرضدادن نباشد و سرگردان شويد يا احتياج
«* برنامه زندگي صفحه ۹۱ *»
وادارتان كند با فروش اثاثيه مورد احتياج بهاي نازلي يا گرو گذاشتن چيزي رفع احتياج كنيد. استقراض و مخصوصاً پرداخت قرض يكي از مصيبتهاي بزرگ است كه اگر انسان به اين چاله افتاد خلاصي از آن بسي مشكل است هر روز و هر ماه مبلغي روي قرض علاوه ميشود از قرضكردن حتيالمقدور بايد احتراز نمود. خلاصه بايد فكر مبادا بود اغلب ديده شدهاند اشخاصي كه روزانه مبلغي صرف مخارج غير ضروري و باصطلاح بمصرف برج و بوالهوسي ميرسانند و هيچ اهميت نميدهند و غافلند كه همين ريالها است كه بالاخره بصورت تومانها درآمده و مبلغ قابل توجهي ممكن است عايد گردد. هركس بمرض بيپولي گرفتار شده باشد ميداند چه وحشت و اضطرابي بانسان دست ميدهد و خاطر شخص را آزرده و فكر را پريشان ميكند و از هر كاري در زندگي باز ميد ارد ولي هر قدر وضعيت زندگي را بسختي اداره كنيد همينكه ميدانيد در حساب پسانداز مبلغي موجود داريد قوت قلبي است كه با خاطري آرام مشغول كارتان هستيد و اضطراب بسراغتان نميآيد. تصميم بگيريد براي خود و كودكانتان حساب پسانداز در بنگاههاي معتبر باز كنيد خصوصاً كودكان را بايد تشويق كرد و وادار نمود كه پولشان را جمع كنند تا به بوالهوسي و ولخرجي عادت نكنند.
با اينكه راجع بفوائد و نتايج پسانداز تذكراً مختصري نگاشته شد ولي ضمناً ناگفته نماند كه صرفهجوئي يعني جلوگيري از مخارج غير ضروري و زائد و جلوگيري از اسراف و تبذير، و اين امر با لئامت و خسّت فرق زيادي دارد اينها از صفات ناپسند و خبيثه است و هيچ ارتباط با قناعت و مآلانديشي ندارد. شما در زندگي يك وظيفه وجداني و عاطفي داريد كه
«* برنامه زندگي صفحه ۹۲ *»
آن بعد از تامين آسايش زندگي خودتان و عائلهتان عبارت است از اينكه در حدود توانائي دستگيري از بينوايان و درماندگان كنيد كه رسيدگي باحوال آنان از جمله فرائض است. بنابراين نسبت به درآمدي كه داريد در بودجه رقمي براي كمك به مستمندان منظور كنيد. هيچ ميدانيد آن دست قوي قادر متعال كه مافوق دستهاي بشري است قادر است كه شما را هم مثل آن بينوائي كه با داشتن چندنفر نانخور درآمدي ندارد و بواسطه عدم بنيه يا موانعي ديگر قدرت كاركردن هم ندارد و روي اظهار هم به كسي ندارد. اين حديث در افواه جاري است «رحم كن تا خدا رحم كند» نسبت به زيردستان از هيچگونه كمكي مضايقه نكنيد. البته احتياجات نوع بشر متفاوت است احتياج بعضي بماديات است، يكي بواسطه بيكاري سرگردان است و قادر به ادارهكردن امور زندگي نيست، يكي ممكن است با مشكلي مواجه شده باشد كه از عهده رفع آن برنيايد و شما بتوانيد رفع مشكلش را بنمائيد. احتياجات مختلف است فقط نيت شما اين باشد كه در زندگي خدمتگذار دوستان خدا و اولياء كرامش باشيد.
خلاصه سعي كنيد در اجتماع منشأ اثر باشيد و نام نيكي بيادگار گذاريد زنهار زنهار براي كمكي كه ميكنيد منت نگذاريد كه هيچ عملي بدتر از منتگذاشتن و خواركردن بندگان خدا نيست كه ميفرمايد لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذي بلكه خودتان را رهين منت آن خداوند قهار و دست توانائي بدانيد كه نعمت و توفيقِ كمككردن عطا فرموده كه قادر هستيد تا حد امكان دستگيري از بيچارگان كنيد. پر واضح است كه معني تشكر و قدرداني از توفيقات الهي غير از اين نيست كه در مقابل آن عطايا و مواهب الهي به شما، خدمتي به خلق نمائيد. مخصوصاً نسبت به طبقه ارحام و
«* برنامه زندگي صفحه ۹۳ *»
يتيمان كه بيشتر بايد مورد محبت و عنايت باشند اگر روزي هزارانمرتبه كلمه شكر بر زبان جاري كنيد سر موئي ارزش ندارد شكرگذاري اين است كه حقيقت داشته باشد و حقيقتش خدمتگزاري به بندگان خدا است. حكايتي خواندم كه براي عبرت مناسب است يادآور شوم نوشته بود: يك شب زن و شوهري مشغول خوردن نان با مرغ بريان بودند كه سائلي ندا ميكند گرسنهام كمك كنيد مرد با تعرض و شدت ميگويد چيزي نيست و سائل را نوميد ميكند. اتفاقاً كار اين مرد بجائي ميرسد كه از شدت تنگدستي مجبوراً زن را طلاق ميدهد و بخواست الهي آن سائل در اثر مالي كه انتظار آنرا نداشته صاحب مكنت ميشود و درصدد ازدواج برميآيد بر حسب تقدير همان زن مطلّقه آن مرد را ميگيرد و شامگاهان اين زن با شوهر دوم مشغول تناول مرغ بريان هستند كه ناگهان مردي ندا ميكند و ميگويد فقيرم كمك كنيد اين شوهر دومي فوري تكه از مرغ لاي نان ميگذارد و بزن ميگويد برو بسائل بده زن همينكه درب خانه را باز ميكند و چشمش بسائل ميافتد و نان را ميدهد با كمال تعجب ميبيند كه همان شوهر اولي است و حالت رقّتي باو دست ميدهد و با چشم گريان برميگردد. شوهر علت گريه را ميپرسد زن جريان را ميگويد كه شوهري داشتم شبي با او مشغول خوردن مرغ بوديم و سائلي رسيد و شوهرم با تغيّر او را جواب يأس داد. اين شوهر ميگويد بخدا قسم آن سائل من بودم.
موضوع ديگري كه از اهم واجبات است و مقدم بر هر عملي بايد صورت بگيرد اين است كه بايد در نظر داشته باشيد همچنانكه شرع مطهر مقرر فرموده در اول هر سال بحساب درآمد و هزينه رسيدگي نموده در صورتيكه مازادي از درآمد عايد شده نسبت برقم مازاد حقوق الهي را
«* برنامه زندگي صفحه ۹۴ *»
هرچه هست از خمس و زكات از آن اخراج كنيد و باهلش تاديه نمائيد چراكه تمام طاعات و عبادات بسته به اين است كه از راه حلال ارتزاق كنيم و تا موقعي كه حقوق الهي اخراج نشده آن دارايي حلال نميشود و اين تكليف شرعي از اهم فرائض است و بتجربه رسيده اداء حقوق الهي موجب خير و بركت در كسب و كار و سلامتي در نسل و فرزنداني است كه پيدا ميشوند. اينها همه بسته به اين است كه معيشت انسان از راه حلال بدست آيد تا اولاد حلالزاده باشد.
و مواظب باشيد آنطوريكه علماي اعلام دستور دادهاند سهم امام۷را باهلش برسانيد و راهزناني هستند كه با بيسوادي و عدم اطلاع از مسائل شرعي در لباس اهل علم با حيله و تزوير و ظاهري آراسته سهم امام۷ را اخذ ميكنند و طبق هوي و هوس جاهلانه خود بمصرف ميرسانند. و با پرداخت باين قبيل اشخاص عندالله دين شرعي اداء نميشود و خيانتي است به امامزمان۷و مسئوليت اخروي هم دارد. خلاصه اينكه گول ظاهر بعضي از سودطلبان را نخوريد و دستور علماي اعلام را با دقت بخوانيد و بدان عمل كنيد تا از شر راهزناني كه در دين پيدا شدهاند درامان باشيد.
«* برنامه زندگي صفحه ۹۵ *»
فصـل دوم
تزكيه روح و نفس
«* برنامه زندگي صفحه ۹۶ *»
بسم اللّه الرحمن الرحيم
در اثبات روح انساني و عالم بقاء
روح مبدء حيات و سرچشمه زندگي و هستي است بنابراين هر مرتبه و هر عالمي داراي روحي است. دستوراتي كه راجع بجسم دادهاند و تأكيداتي كه شرعاً براي حفظ بدن از آفات و امراض و رعايت حفظالصحه نمودهاند مطلقاً تداركاتي است جهت عقل و روح انساني. زيرا اين جسم و جسد كه از عالم حيوان خلقت يافته، چنانچه ميبينيم وضع زندگي حيوانات با اناسي از حيث خوردن، خوابيدن، نكاح، حركت و سكون، تدارك منزل و غيره يكسان و يكرنگ و در يك زمينه هستند. بنابراين بدن انسان در عالم اجسام منهاي روح انساني كه در اين كالبد حكمران و حكمفرما است في حدّ ذاته داراي ارزشي نيست بلكه در مقايسه عالم حيواني، قابليت اغلب حيوانات بيشتر است. استفادههائيكه بطور كلي از حيوانات و بهائم و طيور و غيره ميتوان برد از وجود انسان ساخته نيست و اگر آدمي بوظيفه انسانيت خود عمل نكند بدون شك از حيوانات پستتر است چنانكه در قرآن مجيد ميفرمايد ان هم الاّ كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون. پس ارزشي كه براي جسد انساني قائل هستيم بواسطه فيض مقام انسانيت آن است و از جهت بودن روح انساني در اين بدن اين ارزش براي اين جسد پيدا شده. از اين جهت عظمت و مكرمت يكنفر عالم روحاني در جامعه بسته بمدارج علمي و مقام انسانيتي است كه اكتساب و احراز كرده بطوريكه بعد از فراغت روح از اين بدن با اينكه در عالم جماد قرار گرفته معهذا بواسطه بقاء روح انساني و از جهت علاقه روح باين بدن كه
«* برنامه زندگي صفحه ۹۷ *»
مجددا همين روح در بدن برزخي و بعد از آن در عالم آخرت عود ميكند، ميبينيم آن احترام و اكرام بر ثبوت خودش باقي است و بپاس احترام انسانيتي كه دارا بوده اين جسد بيجان را طبق مقررات خاصي بنا بدستور شرع غسل ميدهند و كفن ميكنند و باماكن متبركه انتقال ميدهند.
آدميزاده از چهار عنصر خلق شده كه عبارت است از آتش و هوا و آب و خاك و بتعبير ديگر از خون و صفرا و سودا و بلغم كه با حيوانات در اين عرصه دنيا شريك است و انسان از چهار عالم تركيب شده جماد و نبات و حيوان و انسان، عوالم سهگانه اولي مربوط بدنيا و عالم چهارمي متعلق بعالم بقاء است. و همچنين از براي انسان مقامات و مراتبي است كه عبارت است از جسم و مثال و طبع و ماده و نفس و روح و عقل و بالاتر از اين مراتب مقام فؤاد است كه از بحث ما خارج است و بزرگان دين اعلياللّهمقامهم درباره اين مراتب شرح و بسط كافي دادهاند. اقوي دليلي كه براي اثبات عالم جاوداني ميتوانيم اقامه كنيم كه از براي روح انساني بقائي است و عوالم ديگري را بايد طي كند اينست كه اگر تصور كنيم طبق فرضيّه ماديّون و دهريون مرحله انساني بهمين عالم دنيا ختم ميشود، پس اين فكر و شعور و عقل خارقالعادة و اين احساسات عاليه كه موسوم بصفات انسانيت هستند، ايجاد آنها لغو بلكه عملي خبط و براي اين دنيا زيانآور است. چرا؟ بعلت اينكه عملياتي كه يكنفر انسان در زندگي دنيا بدان نيازمند است و انجام ميدهد عينا مشابه آنرا حيوانات عمل ميكنند بدون هيچ نگراني و اضطراب خاطري. در عالم حيوانات هم خوردن، آشاميدن، خواب، ازدواج، رعايت نظافت، پرستاري از نوزادان و تغذيه آنها و رسانيدن آنها بحد رشد و عشق و علاقه بآنها و حفاظت از سرما و گرما و دشمن، ساختن خانه براي زندگي و
«* برنامه زندگي صفحه ۹۸ *»
اختلاف طبايعي كه بين خُردسالان با طبقه مسنّ آنها جاري است. چنانكه آن بازيگوشي و حالت كودكانه و جستوخيز بزغاله يكماهه در بز يكساله و آن نشاط بز يكساله در يك بز شش هفت ساله ديده نميشود. در اين مراحل زندگي انسان و حيوان شريك هستند بلكه ميتوان گفت در بعضي از صفات، حيوانات بنحو اكمل و اتمّ واجد اين احساساتند و امور زندگيشان را بهتر انجام ميدهند فيالمثل زندگي مورچگان را در تأمين آذوقه ساليانه و ساختمان منزل كه از رطوبت و سرما و گرما در امان باشند و رعايت انتظامات زنبور عسل بمراتب از غالب اناسي اساسيتر و كاملتر است. اگر آدمي بواسطه عدم رعايت حفظ الصحه و سرپيچي از مسير طبيعي مبتلا بامراضي گوناگون و ابتلائات چندي ميشود در نوع حيوانات ناخوشيها كمتر ديده ميشود و اين جزئي انحراف حيوانات اهلي بواسطه گرفتاري آنها است كه در چنگال و تسخير بشر قرار گرفتهاند و از روي غريزه طبيعي خود نميتوانند زندگي كنند. در حيوانات وحشي كه آزادانه زندگي ميكنند ناخوشي وجود ندارد. حيوان بمقتضاي طبيعت خدادادي آنقدر نميخورد كه بامتلاء معده و سوء هاضمه دچار شود و آنقدر در اطفاء شهوت و صرف قوا افراط نميكند كه سستي و ضعف عارضش گردد و همچنين در ساير قسمتها با اعتدال خاصي برحسب طبيعت، زندگي را بپايان ميرساند.
پس معلوم شد آفرينش انسان براي غير از اين دنيا است و اين احساسات انساني جهت امور دنيوي زائد است و بايد از اين احساسات نتيجه ديگري غير از امور جاريه دنيويه بگيرد. يكنفر انسان را ملاحظه كنيد هميشه در تلاش است كه مقام بالاتري را بدست آورد و روحيهاش قانع نيست كه بيكمنوال بگذراند. اگر منزل شخصي نداشته باشد بفكر منزل
«* برنامه زندگي صفحه ۹۹ *»
ميافتد باز هم طبيعتش قانع نشده فكر منزل عاليتر و اثاث مجللي را در مخيلهاش ميپروراند. بعد از تهيه اينها با مشقت زياد بفكر ملك و باغ ميافتد. بعد از آنكه ملكي تهيه نمود جاي اتومبيل آخرين مدل را خالي ميبيند. وقتي آنرا هم تهيه نمود در فكر تحصيل زندگي بهتر و مقام بالاتر است. علتش اينست كه قابليت ترقي روح انساني بيش از ظرفيت امور دنيوي است و براي اين دنيا خلق نشده اكنون كه اين احساسات را ميخواهد فقط در امور دنيوي صرف كند افكارش متزلزل و ناراحت است نه از زندگي دنيوي خود راضي است و نه آخرتي تحصيل كرده و نه قدمي در راه انسانيت برداشته. براي تأمين زندگي دنيوي مشاعر عاليه لازم نبود. از آنطرف ميبينيم كه چون از براي حيوانات بقائي نيست، مقدراتشان در همينجا ختم ميشود و بهمين قسم كه حيوانات از بين ميروند دنيا هم فاني خواهد شد. و نظر باينكه حيوانات فاقد روحيه و صفات انساني ميباشند در اين دنيا خوش و متنعمند. آن حيوان در مرغزار ميچرد و مشغول تغذّي است با كمال آسايش، بموقع ميخورد و ميآشامد، راه ميرود، ميخوابد، تفريح ميكند، با جفت خود در فصل و مواقع بخصوصي آميزش ميكند و توليد مثل ميكند بدون اينكه در خاطرهاش خطور كند كه غرض از توليد مثل چيست. يك زندگي مرفهالحال و بيسر و صدا و آسودهخاطري را طي ميكند. بفكر مردن يا كشتهشدن و يا تحمل مشقات و شدائد نيست. شعور انساني ندارد كه بتواند درك كند كه آن كسيكه او را پرورش ميدهد غرضي دارد كه از گوشت و جوارحش استفاده كند و بزودي بزندگيش خاتمه دهد. از اينجهت خاطرش نگران نيست. و چون جسد انساني از مشتقات اين دنيا است لهذا نيازمند بعلائق دنيوي شده و علت ايجاد تمام موجودات و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۰ *»
كائنات اعم از جماد و نبات و حيوان فقط براي وجود انسان است.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند | تا تو ناني بكف آري و بغفلت نخوري |
رسول اكرم۹ميفرمايند الدنيا مزرعة الاخرة. دنيا مزرعهايست از براي بهرهبرداي آخرت. خداوند حكيم انسان را در لباس حيواني و بشريت آفريده كه از تمام مواهب طبيعي دنيوي بهرهمند گردد. از براي شناخت حق و حقيقت و معرفت چنانكه فرموده كنت كنزاً مخفياً فاحببت اناعرف فخلقت الخلق لكياعرف بنابراين در اين مزرعه دنيا، انسان ضمن استفاده از مواهب خدادادي بايد بتحصيل آخرت بپردازد كه علت نهائي خلقت اوست كه در عالم جاويدان رستگار باشد. منتهي بواسطه رابطه جسم و روح انساني بايستي جسم را اصلاح كرد و امور دنيوي را ترميم نمود تا روح انساني كه در اين كالبد حكومت ميكند بخوبي بتواند انجام وظيفه كند. چنانكه گفتهاند «عقل سالم در بدن سالم است» پس عقل حكم ميكند كه تا ميتوانيم در صدد تزكيه و تقويت روح انساني باشيم. چون روح انساني بايد از آغاز دوره زندگي بطوريكه در شرع مطهر دستور فرمودهاند تكامل يابد لهذا بتربيت مراحل سنّي نسبت بعواملي كه باعث رشد مقام انسانيت است گفتگو خواهد شد. انشاءالله تعالي.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۱ *»
شناسائي روح كودكان و نونهالان و طرز تربيت آنها
روح معصوم كودكان چون آئينه صاف و پاك و نظيفي از هرگونه غبار و اغراض و مفاسد اخلاقي و صفات خبيثه منزه و مبرّا است. يككودك غير از راستي و درستي چيز ديگري در مخيلهاش خطور نميكند و اثري از صفات رذيله و ريا و نفاق و تزوير در آن نمودار نيست. يك كودك دو سه ساله اصولاً مفهوم دروغ و نفاق را درك نميكند. اگر از او سؤال كنيد مرا دوست داري چنانچه قلباً دوست داشته باشد ميگويد بلي و اگر محبتي نداشته باشد بدون اينكه فكر و احساس ضرري از اين بيان نمايد بدون رودربايستي و صاف و صريح ميگويد خير دوست ندارم طبع سليمش تصور نميكند بجز راستي ممكن است در دنيا نقيضي هم وجود داشته باشد. موقعي كه تصوير موهوم موحشي را باسم لولو يا ديگ سر در مقابلش مجسم سازند نميتواند باور كند كه اين تصوير موهوم همان دايه يا مادر مهربان و انيس و مونسش است كه در اين جلد رفته و فريبش ميدهد.
در ميدان نبرد زندگي و كشمكش حيات كه مشاعر آدمي هر روزه با حوادث و اتفاقات بيشماري مصادف ميشود از لحاظ اينكه قواي حافظه بواسطه افكار پريشان و حوادث غير منتظره استعداد ضبط كليه اين حوادث را ندارد از فعاليت طبيعي خود هم بازمانده و گذشته از اين چون انقلابات و اضطرابات روحي نيز در خنثيكردن و عقيمگذاردن وظيفه مغز و ضبط حافظه طوفان مؤثري است. از اينجهت ميبينيم كه بزرگسالان شايد صدي پنجاه يا كمتر از جريان اتفاقات هر روزه را، روز واپسين؛ و صدي بيست و پنج را رأس يكماه، و صدي پنج از خاطرات مهم زندگي را براي هميشه
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۲ *»
بخاطر نداشته باشند. تصور كنيد بمقتضاي طبيعت مغز انساني استعداد ضبط يك ياد و خاطره را در روز داشته باشد كه بخوبي حفظ كند حالا اين واقعه را اگر بچند برابر بخواهيم افزايش دهيم چون مغز اجباراً بيش از حد طبيعي بفعاليت ميپردازد و بنيه تحمل را ندارد، ناتوان ميشود؛ بنابراين از فعاليت طبيعي خود بازمانده و اين دو واقعه را هم نميتواند بخاطر بسپارد. عيناً مثل عمل هضم غذا كه اگر زياده از حد اشتها و ميل طبيعي صرف كنيم چون معده توانائي هضم آنرا ندارد از وظيفه طبيعي خود نيز منحرف شده بدون اينكه مقدار مورد لزوم را بتواند هضم كند و اضافي را ردّ كند، بدون كمترين نتيجه مثبتي كليه را بصورت قي و اسهال دفع نموده بلكه تكرار اين عمل ضعف معده را موجب شده و از فعاليت طبيعي و هميشگي آن كاسته و مريض خواهد شد.
بر خلاف خردسالان كه چون از اين علائق و طوفان حوادث بركنار هستند مغز كوچكشان در خور استعداد خود با كمال فراغت و خستگي جريانات را متدرجاً ضبط نموده و براي هميشه در حافظهشان منقوش است از اينجهت گفتهاند:
العلم في الصغر كالنقش علي الحجر | و العلم في الكبر كالنقش في المدر |
يعني آموزش علم در خرسالي بمانند نقشي است كه روي سنگ حكّ نمايند و علم در بزرگسالان بمانند نقشي است روي كلوخ كه روي كلوخ بزودي از بين خواهد رفت.
روي اين دو اصل مسلم كه معلوم شد، مغز كودك را ميتوانيم بيك آئينه پاك و لوح مصفائي تشبيه كنيم كه هرچه در مقابلش مجسم نمائيم
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۳ *»
عيناً در اين روح منعكس ميشود. و همچنين بواسطه فراغت خاطر و عدم كثرت علايق دنيوي بخوبي عكس حوادث در مغزش ثبت ميشود. در اينصورت يك موضوع حائز اهميت است و آن اينست كه از خردسالي كه قدرت فهم نيكي و بدي را پيدا ميكند (كه بر حسب استعداد اطفال از ۱۸ ماهگي الي دو سال واجد اين قدرت ميگردند) افكارش را بسوي نيكي و سعادت بايد رهبري نمود. ملكات فاضله و خبيثهاي كه در دوره طفوليت بياموزد چون در ذهنش تثبيت ميشود جزء صفات جبليش تا آخر عمر جلوهگري ميكند.
در وحله اول محيط خانوادگي و كودكستانها را كه قواي بدني و روحاني خردسالان تا سن هفتسالگي در آن نشو و نما ميكند بايد مكان مقدسي دانست كه حسن اخلاق و عادات پسنديده را بكودك بياموزند. متأسفانه قسمت عمده مفاسد اخلاقي كه در اجتماع امروزي ما حكمفرماست ناشي از تربيت غلط اوليه كودكان در محيط خانوادگي است.
خطاب من بپدران و مادرانيكه اطفال خود را جگرگوشه و نورچشم خويش ميپندارند است، كه براستي خداوند متعال آنچنان عشق و علاقه مفرطي در غريزه طبيعي پدر و مادر گذاشته كه تعبير كلمات نورچشم و جگرگوشه و پاره قلب كاملاً بمورد و بهترين مصداق است. اين نوباوگان ميوه و حاصل يكعمر زحمات پدران و مادرانند. شما اي پدراني كه بمحض ورود بخانه بدون توجه بچيز ديگري اول متوجه خردسالتان ميشويد او را در آغوش ميگيرد و بوسيله بوسه و فشردن بقلب محبت و علاقه خود را بروز ميدهيد. و شما اي مادراني كه با شدت خستگي انجام كارهاي روزانه، در عوض استراحتِ شب كه حق طبيعي و مشروع هر
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۴ *»
ذيروحي است باز هم عشق مادري وادارتان ميكند كه با جان و دل شبانگاه تا بامدادان خواب و آسايش را بر خود حرام نموده بشير دادن و به تر و خشك كردن جاي بچه و بذكر لالائي سرگرم و دلخوش باشيد و در زندگي هيچ گله و شكوهاي هم از اين ناراحتيها و كثافتكاريها نداريد بلكه آرزوي پيدايش تعدادي اولاد ديگر را در سر ميپرورانيد كه زحمت و وزر و وبالتان ظاهراً بيشتر شود؛ مخاطبِ من شما والدين هستيد.
اي دلباختگان موجود ضعيف ناتوان كه از ابتداء پيدايش در رحم تا بسن رشد جز صدمه و مرارت چيز ديگري ندارد و هزاران اگر و آيا، در بردارد. آيا بسن رشد ميرسد يا خير؟ اگر بزرگ شد فرزند صالح خواهد شد يا بر عكس؟ عنصري لايق خواهد شد يا خداي نخواسته نالايق و خطرناك؟ و هزاران آيا و اما و ديگرهاي ديگر. شما كه تن شريف و عمر عزيزتان را براي يكچنين موجودي صرف ميكنيد براي چه اينهمه مرارتها و صدمات روحي و بدني را متحمل ميشويد؟ براي اينكه اين حاصل زندگاني و ميوه دلتان بسن رشد رسيده، فرزندي لايق و صالح و قابل شود كه در دنيا نام نيكي از خود بيادگار گذاريد. تمام اين زحمات بمنظور اميد آتيه است پس در اين صورت توجه فرمائيد و ملاحظه كنيد چه ميگويم.
شك نيست كه بچه را دوست داريد حال كه دوست داريد پس خوب تربيت كنيد. قسمت عمده مقدرات و سرنوشت يك عمر نامعلوم اين كودك بسته بتربيت اوليه آنها است. اين نونهالان موهبت الهي و اماناتي هستند كه بدست شما والدين سپرده شدهاند. ميبينيد دعاي خيري كه كسي درباره طفلي ياد ميكند اين است كه خدا تو را بپدر و مادرت ببخشد. مقدمةً گفتيم
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۵ *»
روح كودك چون لوح مصفّا و يك فيلم عكاسي است. تمام آثاري كه در مقابل آن مجسم گردد در مخيلهاش نقش بسته و ثابت ميماند. در اين صورت متوجه باشيد از اوان كودكي افعال ناپسند و كلمات ركيك و فحش و هزاران اعمال ناشايست و خلاف اخلاق در مقابل آنها انجام ندهيد.
اغلب از اعيان براي كودكان لَلِه و دده و پرستار و غيره ميگيرند. اولاً بايد در انتخاب پرستار دقت كافي مبذول گردد. پرستار مخصوصاً دايه كه بچه را شير ميدهد بايد نجيب و اصيل و خوشخلق، با تربيت سالم و از صفات رذيله عاري باشد، چون رابطه مستقيمي با تربيت و اخلاق اطفال دارد. معهذا باز هم والدين نبايد از وظائف مربوطه خود نسبت بتربيت اولاد چشم بپوشند. وظائف والدين اينست كه شخصاً حالات جسماني و روحاني كودكان را كنترل نمايند و تحتنظر داشته باشند. خصوصاً مادر در مواقع تربيت اوليه كودك كه در منزل بسر ميبرد بايد فوقالعاده دقت داشته باشد. از ولگردي در كوچهها و معاشرت با كودكان بيتربيت هرزهگرد، فرزندش را ممانعت نمايد. البته طفل گردش لازم دارد جستوخير و تفريح و گردش لازمه طبيعي اوست. گردش و بازي براي طفل موضوعي خيلي لازم بلكه واجب است. با اين وسائل و بازيهاي مختلف قواي جسمي و روحي كودك تقويت ميشود و هم داراي نشاط طبيعي است. بهتر اين است اگر پرستاري دارد با او والاّ با خودتان هر روزه در مواقع فراغت از كار صبحهاي زود يا طرف عصر در محيطهاي خلوت و كمجمعيت و هواي پاك و آزاد اين عمل انجام گيرد. حقيقةً گردشهاي خانوادگي كه دور از اغيار باشد چقدر پسنديده و لذتبخش است. به بچه هيچوقت دروغ نگوئيد وعدههاي پوچ و بياساس ندهيد. اگر به خريد اسباببازي و عروسك و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۶ *»
سرگرميهاي ديگر نويدش دادهايد حتماً بگيريد. اگر توقعاتش را معقول نميدانيد باز هم بزباني ميتوانيد قانعش سازيد كه از آن منصرف گردد. مثلاً ممكن است تقاضاي دوچرخه كند و ميدانيد دوچرخهسواري با صغر سن ممكن است با مخاطراتي مواجه باشد. نگوئيد چشم ميخرم، بلكه باو حالي كنيد كه هنوز وقت دوچرخهسواري تو نشده و بموقع خود ميخرم.
اغلب اشخاص ممكن است دوران كودكي خود را بخاطر داشته باشند. اطفال چون داراي صدق و صفا و عواطف نيكو هستند روي اين اصل خيلي احساساتي و پرتوقع و زودرنجاند و انتظار ندارند برخلاف ميلشان رفتاري شود. ظرفيتشان خيلي كم و كوچك است. اگر گريه ميكنند خيال نكنيد براي بچه يك امر عادي است بلكه از شدت بيچارگي و عجز و اندوه و فشار احساسات درونيشان ميباشد. اين حالت بچهها را بزرگسالان ميتوانند بفهمند. يكنفر بزرگ كه واقعه غير منتظره يا مصيبتي باو ميرسد در موقعي گريان ميشود كه خود را بيچاره و مستأصل در مقابل پيشآمد غير منتظره ميبيند. حتيالمقدور سعي كنيد حوائج مشروعشان را كه ميتوانيد و ميدانيد مفيد است كه انجام دهيد برآوريد. اشتباه نشود منظور اين نيست كه در مقابل تمايلات نفسانيشان نبايد عرض اندام نمود بلكه بايد باو بفهمانيد كه با هر خواهش او تسليم نيستيد. و باصطلاح بچه را لوس و از خود راضي بار نياوريد و بايد بداند حسابي در كار هست و بايد از والدين بترسد و حساب ببرد. مخصوصاً نسبت بپدر بيشتر بايد بترسد و بداند اگر برخلاف كاري انجام داد مؤاخذه و تنبيه خواهد شد. از كتكزدن و تنبيهات يدي خودداري كنيد و از كتكزدن خيلي امساك نمائيد. كودك تا موقعي كه طعم كتك را نچشيده، آنرا يكموضوع خيلي مهم و خطرناكي ميپندارد ولي
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۷ *»
بمحض اينكه يكي دو مرتبه كتك خورد بخصوص اگر ملايم باشد و احساس درد چندان نكند، تدريجاً عادتش ميشود و اهميتي براي آن قائل نيست و حسابي از مربي نميبرد و اگر اين عمل تكرار شود بعكس اخلاق بچه خراب ميشود و يك بچه خودسر و بيعاري خواهد شد. و بهتر اينست كه اگر خلافي كرد با تهديد و اعتراض و تشر او را مورد مؤاخذه قرار دهيد. و اگر ضرورت ايجاب كرد بايد شديداً تنبيه شود كه واقعاً دردش بيايد و براي هميشه درد آن بخاطرش باشد و بداند همانطوريكه تصور ميكند كتك خطرناك و بذائقهاش سازگار نيست ولي دقت كنيد بوسيله تركه باشد، و هدف هم فقط دست و پاي بچه باشد. البته در دوران كودكي يك يا دو دفعه كافي است. بدون شك تنبيه زياد نتيجه معكوس ميبخشد زيرا يك نوع عادتي براي طفل ميشود كه اهميتي براي آن قائل نيست. زدن مشت به پهلو و شانهها و پشت يا سيلي بصورت، كار فوقالعاده خطرناكي است كه ممكن است بنقص يا علت يكي از اعضاء طفل منجر گردد. بعضي از مربيان اطفال را حبس ميكنند در محلهاي تاريك و مخوف، اين هم يك عمل غير عاقلانهئيست زيرا طفل محبوس تحت تأثير اضطرابات و شكنجههاي روحي قرار ميگيرد و ممكن است مورث امراض دماغي گردد. بخصوص اگر محبس محل تاريك و خوفناكي باشد بينهايت مضر و خطرناك است. اگر نقطه ضعف كودك را تشخيص داديد تربيتش آسان است. بعضيها به تهديد و تنبيه و برخي بملاطفت و مهرباني و بطور كلي هر طفلي بر حسب مزاج و طبيعت نقطه ضعفي دارد كه بايد تشخيص داد و آنرا آماده و مستعد تربيتش نمود. و غالباً اطفال با خوشروئي و ملاطفت زودتر رام ميشوند كه شاعر ميگويد:
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۸ *»
بهشيرين زباني و لطف و خوشي | تواني كه پيلي بموئي كشي |
اين اختصاص به بچهها ندارد بلكه بزرگسالان هم غالباً با لطف و زبان خوش بهتر و زودتر تسليم ميشوند.
گاهي اوقات اطفال در نتيجه اختلاف مزاج و عدم سلامتي بهانه ميگيرند. بدواً بايد علت را فهميد و در صدد رفع آن برآمد. در نظر داشته باشيد كه ذهن اطفال را بخرافات و اوهام از قبيل لولو و غول و ديو و شياطين و امثال اينها آشنا نسازيد. از نقل قصههاي آلوده باوهام و افسانههاي اغراقآميز و خالي از حقيقت خودداري كنيد زيرا كودك خوشباور، ترسو و خرافاتي بار ميآيد. علت اينكه اغلب بزرگها در تاريكي شب ميترسند كه تنها بجائي بروند صرفاً بواسطه تلقيناتي است كه در بچگي به آنان شده و چون اين امر در مخيلهشان مجسم شده و جاي گرفته فطريشان شده است.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۰۹ *»
تربيت اطفال از هفت سالگي تا حد بلوغ
از سن هفتسالگي ببعد كه اطفال بيشتر اوقاتِ خود را در خارج از محيط منزل ميگذرانند، پدر نسبت به پسران بالنسبه بمادر وظيفه سنگينتري دارد. و لازم است اولاد را از ابتداء بمدرسه بگذارند و خوشبختانه در اين زمان تحصيل هم تقريباً اجباري و عموم افراد از غني و فقير فرزندان را بايد بمدرسه بگذارند و تحصيل علم كنند. مثلي است معروف كه «شخص جاهل و عامي كور و كر است» پدر هر اندازه هم كه بيبضاعت و تهيدست باشد سزاوار نداند كه مقدرات يك طفل بيگناه را بيك مبلغ جزئي و ثمن بخس آني بفروشد كه تأثير زيادي هم در زندگي خانوادگي ندارد. موقعيكه كودك تحصيل نمود و در سايه علم برشد رسيد طبعاً بترقياتي نائل ميشود كه در موقع پيري و ناتواني والدين ميتواند كمك مؤثري بزندگيشان نمايد. پس در اين صورت واجب است كه از يك نفع مختصر صرفنظر نمايند. چراكه غفلت از اين امر صرفنظر از مترتبنشدن ثمرهئيكه در نتيجه معلومات فرزند بايد در آتيه عايدش بشود، اصولاً اولياي فرزند گناه غير قابل عفوي را مرتكب شده و براي هميشه چه در حيات و چه بعد از آن گرفتار لعن و نفرين وجدان خويش و فرزندان خواهند بود. جاي بسي خوشوقتي است كه وزارت آموزش، آموزشگاههاي متعدد در هر شهرستان بلكه در اغلب روستاها تأسيس نموده و بطور رايگان در اختيار همگان گذارده كه كليه افراد ميتوانند استفاده كنند.
پس از آنكه طفل به آموزشگاه روانه شد، وظيفه آموزگاران و اولياي
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۰ *»
امور آموزشگاهها بسي خطير است و بايد كمال توجه را بتربيت روح دانشآموزان مبذول دارند. آموزگاران و اولياي امور كه پدران روحاني بشمار ميآيند گذشته از اينكه بايد واجد ملكات فاضله و صفات عاليه باشند، خوب فهمانيدن مواد دروس بدانشآموزان بر عهده آنها است. و بايد ضمن آموختن دروس طرز آداب معاشرت در زندگي و درس اخلاق را عملاً بياموزند. آموزگار مقام بس مقدسي را دارا است آموزگاران نبايد توجهي بماديات داشته باشند البته مقصود اين نيست كه با فقر و پريشاني دست بگريبان و به معلمي اشتغال داشته باشند بلكه منظور اينست كه حال كه با اين حقوق جزئي از نظر خدمت بجامعه، حاضر باين شغل شريف شدهاند بطرز احسن همّ خود را صرف تعليم و تربيت دانشآموزان نمايند و همانطوريكه آموزگار پدر روحاني دانشآموز تلقي ميشود بايد داراي عشق و علاقه و ايماني باشد كه دانشآموز را چون فرزند بپندارد. بين شاگردان فقير و غني تبعيض قائل نشود. اين از وظائف يكنفر آموزگار با ايمان و با عاطفه است كه خوشبختانه آموزگاران تحصيلكرده و فهميده امروزي از اين موهبت الهي بيشتر برخوردارند.
از طرفي پدر هم وظيفه دارد كه نبايد از آن غفلت كند. اطفال بيش از روزي ۶ـ۷ ساعت وقت خود را در مدارس نميگذرانند. بر پدران فرض است كه آنها را تحت كنترل و اراده عاقلانه خويش قرار داده و موقعيكه از مدرسه ميآيند پدران مراقب باشند كه فرزندانشان با بچههاي فاسدالاخلاق و ناشايست معاشرت و مراوده نداشته باشند. اگر طفل شما بعنوان حاضركردن مواد دروس اوقات تعطيلي را بخواهد با همكاران و رفقاي همطبقه بگذراند تا بخوبي آشنائي باخلاق و روحيه همكارانش نداشته
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۱ *»
باشيد خطاي بزرگي است كه اجازه دهيد بميل و اراده خود با هركسي كه مايل است نشست و برخاست كند. يك طفل فاسدالاخلاق براي يككلاس كافي است كه كليه همقطارانش را براه مخالف سوق دهد. سعدي ميگويد:
نميبيني كه گاوي در علفزار | بيالايد تمام گاو ده را |
دروس و تكاليفي را كه در خارج از مدرسه بايد عمل كنند وظيفه پدران و اولياي اطفال است كه در منزل وادارشان كنند در خواندن و نوشتن و تمرين دروس. شبها و مواقع بيكاري بتكليف طفل رسيدگي كنند و از اين راه كمكي شاياني به آموزگاران ميتوانند بنمايند.
اگر بچه از ابتداء لوس و از خودراضي بار نيايد و بداند حسابي در بين هست كه اگر برخلاف اخلاق رفتاري نمود مورد مؤاخذه قرار ميگيرد، تربيتش بعداً خيلي آسان بلكه تسليم و خوشاخلاقي و انقياد جزو عاداتش ميشود و هيچوقت ميل به طغيان و معاشرت با ناجنس نميكند. اغلب اشخاص فاسدالاخلاق كه سربار جامعه شدهاند در اثر تربيت غلط اوليه آنها است. طفل نابالغ كه تازه وارد اجتماع شده و بطرف فساد اخلاق متمايل شده هيچ گناهي ندارد زيرا در اول حسّ تشخيص نيكي و بدي را بخوبي ندارد و نميداند از فساد اخلاق با چه بدبختيهائي ممكن است مصادف و مواجه گردد. فقط وظيفه مربيان است كه مواظب رفتار و كردارش باشند. موقعي كه پدر و مادر بطور منازعه يا شوخي ناسزا و كلمات ركيك دور از نزاكت در حضور فرزندان رد و بدل ميكنند متوجه نيستند كه ذهن كودك باين عبارات و كلمات ركيكه ناشايست آشنا شده و اهميتي براي زشتي آن قائل نيست و در مواقع عصبانيت همان كلمات را بوالدين و سايرين تحويل ميدهد. بنابراين در تشدد و تغيّر بطفل از اداء كلمات
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۲ *»
ناشايست بايد خودداري كرد، ولي كلماتي كه خارج از نزاكت نباشد مورد اعتراض قرار دهند. فرزندان خود را بيك چشم نگاه كنند و اگر قلباً هم بيكي از آنها بيشتر علاقهمندند ظاهر نسازند زيرا آنكه بيشتر مورد مهرباني و لطف و توجه است طبعاً حسّ خودخواهي و غرور در او ايجاد ميگردد و آنهائيكه كمتر محبت ميبينند حسّ حسادتشان تحريك شده و بدبين ميشوند. حتي ممكن است در آينده آنها اثر سوئي باقي گذارد و آن اتحاد و يگانگي كه بايد فيمابين آنان برقرار باشد از بين برود. همچنين زياده از حد لازم نيز با خشونت و عصبانيت رفتار نكنند، بايد حد اعتدال را رعايت كنند و روشي را پيش گيرند كه فرزندان بمحيط خانواده علاقهمند شده و بهترين مكانها را براي زندگي منزل خود بدانند، و از محبتها و الطاف و مهربانيهاي شما مأيوس نباشند. يأس در زندگي موجب بدبيني ميشود و بدبيني سدّ بزرگي در راه موفقيت است.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۳ *»
تربيت جوانان و دستور طرز معاشرت با آنها
در اوان جواني همانطوريكه تغييرات زيادي در صورت و صدا و قيافه و اندام و خلاصه در كليه اعضاء بدن حاصل ميشود و در واقع انسان بمرحله جديدي قدم ميگذارد، در اين موقع همان دو نيروي متضادي كه در مقدرات شرحش بيان شد (عقل و نفساماره) بفعاليت ميپردازند.
اساس زندگاني از مرحله اول تا حد بلوغ در محيط خانوادگي و بعد از سن بلوغ تا ۲۴ / ۲۵ سالگي استوار ميگردد. اگر مهمترين و حسّاسترين و خطيرترين دوره زندگي را در اين دهسال يعني از سن ۱۵ / ۱۶ الي ۲۵ سالگي بدانيم اغراق نگفتهايم. اين دهسال عزيزترين و گرانبهاترين دوره زندگي محسوب ميشود، اگرچه در اثر رشد قوا تا حدي زمام اختيار احساسات بخود جوانان واگذار ميشود ولي هنوز هم والدين خصوصاً پدران وظيفه مهمي نسبت به تربيت اولاد دارند و مديون سرنوشت و مقدرات جوانان ميباشند. در اين سنين رفتار و اعمال جوانان بايد كنترل شود، از معاشرتكردن ايشان با اشخاص مجهولالحال و شركت در مجالس نامناسب جداً بايد جلوگيري نمود. چون بطور كلي احساسات عاليه و خبيثه جوانان هردو در رشد و ترقي است از اينجهت آنانيكه تابع احساسات نكوهيده باشند خيلي زود مقهور خودخواهي و نخوت و عُجب ميشوند بطوريكه بعضي از اين قبيل جوانان خود را عاقل و تمام اشخاص و حتي پدر و مادر را از خود كمعقلتر و ممكن است از جمله ابلهان روزگار بپندارند. عدم اعتناء بفرمانبرداري از والدين در اغلب جوانان ناشي از همين رشد قوا است كه در جهل مركب براي چندسالي بسر برده و واجد خود
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۴ *»
نيستند و بواسطه غرور و نخوت زائدالوصفي كه دامنگيرشان شده هيچ باور نميكنند كه ممكن است در اثر معاشرت با ناجنس در چاله بدبختي سرازير شوند چنانكه اغلب جوانان را ديدهايد ميگويند ما گولخور نيستيم و پدران ما قديمي و آشنا باوضاع محيط امروزي نيستند. ارادهمان دست خودمان است و راه صواب را بخوبي تشخيص ميدهيم. از آنجائيكه كردار خوب و بد متدرجاً اثراتش ظاهر ميشود و رفتار تدريجي عادت و خوي جبلّي انسان ميگردد، خود ملتفت نيستند تا چه پايه و تا چه حدي فاسد شدهاند. روحيه اين جوانان را ميتوانيم تشبيه كنيم بسرگذشت فاحشه هرجائي. يكزن فاحشه را در نظر بياوريد كه در اثر معاشرت و مجالست با اشخاص فاسد و ديوسيرت و غلبه نفس اماره بر عقل، ملكات فاضلهاش طوري ضعيف شده كه در پستترين مكانها با رذلترين اوباش و ردّ و بدل نمودن ركيكترين كلمات به عيش مصنوعي سرگرم و نميفهمد كه در چه منجلابي غوطهور است و در انحطاط و اضمحلال است. چنان خاك بدبختي و زوال روي احساسات عاليهاش ريخته شده كه در مسابقة رذالت و هتّاكي و بيشرمي هيچ غول ديوسيرتي بگردش نميرسد. ميخواهيم بدانيم آيا زاد و زندگيش در اين محيط بوده و از ابتدا اينطور تربيت شده؛ مسلّما خير. بلكه دوره طفوليت و آغاز جواني را در يك خانواده نجيب و اصيلي ممكن است طي كرده باشد و اگر احياناً اسم مرد و شوهري حضورش بميان ميآمده از شدت حيا و نجابت شرمسار و تغيير حالت و رنگ رخساره ميداده. پس چه شد آن نجابت و چرا تبديل شد باين وضعيت؟ صرفاً در اثر سوء معاشرت. در اول امر آشنائي با يكجوان هرزه شهوتران كه ابتدا تحت عنوان پيشنهاد زناشوئي كه ظاهراً هم پسنديده است
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۵ *»
يا از راه تطميع و تهديد و رُلهاي خطرناكي كه جوانان دونصفت بازي ميكنند با اين دختر سادهلوح از همهجا بيخبر طرح آشنائي ريخته، و چون اين جوانان هرزه بدامانداختن دختران را يكنوع رشادت و شهامت ميدانند قضيه را بساير همقطاران بيعاطفه خود اظهار ميكنند و متدرّجاً رفت و آمد و آشنائي با اين دختر بدو سهنفر و تشكيل مجالس خصوصي خودماني تبديل ميشود. و موقعي اين دختر بخود ميآيد كه گوهر عفتش مالالصلح چندنفر جوان نابكار و مقدراتش فداي شهوت خانمانسوز يكمشت اراذل بيعاطفه بيوجدان گرديده است. در اين موقع چون سر و صدا هم از اطراف خودي و بيگانه بلند ميشود و يك فاميل نجيب و محترم بدنام ميگردند، اين دختر هم چون روي ديدار پدر و مادر و فاميل را ندارد در بيابان گمراهي سرگردان ميشود و چهبسيار از اين قبيل دخترها ناچار كانون خانوادگي را ترك گفته و از شدت استيصال يا متوسل بخودكشي و يا رسماً وارد صحنه فاحشهگي ميشوند. آيا در اول امر آشنائي با آن جوان هرزه تصور چنين روزي را مينمود؟ هيچوقت. اكنون شما از معاشرتش ننگ و نفرت داريد و پارازيت اجتماع خطابش ميكنيد و حقيقةً دربارهاش تأسف ميخوريد و متأثر ميشويد؛ اما خود او ملتفت نيست كه چه زشتسيرتي بار آمده و در چه بيابان مخوفي طي طريق ميكند. روي اين اصل است كه حكماء و عقلا درباره معاشرت توصيهها و تأكيدات بليغي نمودهاند. فريب ظاهر اشخاص را نخوريم البته وظيفه مربيان است كه يكباره عنان اختيار جوانان را از دست ندهند.
در اينجا روي سخن با جوانان است. آن جواني كه آرزوي موفقيت و رفاهيت زندگي را در مغز ميپروراند، آن جواني كه داشتن يكهمسر باعاطفه
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۶ *»
و نجيب و فرزندان صالح سالم و تشكيل يكخانواده سعادتمند از بزرگترين آمال اوست. و مثلي است معروف كه «آرزو بر جوانان عيب نيست» انسان به آرزو و اميدِ موفقيت زنده است. تصديق كنيد كه خودتان بايد بفكر خود باشيد. آن پليس مخفي كه هميشه همراه شما است، وجدان و عقل شماست. اگر در كارها و در مسير زندگي عقل را حاكم قرار داديد در پرتو عقل راهپيمايي كرديد رستگاريد. والدين هر اندازه دلسوز باشند و مراقب رفتار شما باشند نميتوانند پليس مخفي شما باشند. اگر طالب سعادت هستيد واقعاً بايد رفتار خوب و كردار خوب را پيشه خود قرار دهيد. سرنوشت شما از اين ببعد بدست خودتان سپرده شده اكنون اول زندگي شما است و تازه وارد ميدان مبارزه و نبرد با مشكلات زندگي شدهايد. دو راه موافق و مخالف در خط سيرتان است از ايندو راه هريك را كه ميپسنديد انتخاب و طي طريق ميكنيد. اگر طالب سعادتيد عملاً راه موافق را انتخاب ميكنيد. بعد از آنكه از روي موازين عقل جاده موافق و صواب را در نظر گرفتيد راهش اينست كه اولاً بنصايح پدران و مادران و اشخاصي كه اطمينان داريد سعادتتان را خواهانند توجه كنيد. ناصحين و سالخوردگان بيش از شما در دنيا زيست كردهاند و سردي و گرمي و زشت و زيباي زمانه را بيشتر ديدهاند. ميدان زندگي درس عبرتي است، ميگويند حكيم آنكسي است كه بر سرش آمده و اينها نتيجه عمليات خوب و بد و پيمودن راههاي صواب و خطا برسرشان آمده و حكيم شدهاند. از فكر و تجربه آنان پند گيريد و استفاده كنيد. البته نصيحت تلخ است و با تمايلات نفس سركش جوان سازگار نيست. اگر ميخواهيد مرد زندگي باشيد تمايلات و شهوات جواني را سد راه ترقي قرار ندهيد و زير پا گذاشته سركوب كنيد. ميدانيد
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۷ *»
ثمره پيروي از خواهشهاي نفساني چيست؟ گذشته از خسران آخرت يكعمر مذلت و پشيماني و بدبختي و علت مزاج و صدها مشقّات گوناگون ديگر كه حاصل ندانمكاريهاي دوره جواني است.
سرنوشت يكعمر نامعلوم بسته برفتار و كردار اين دوره است. فكر كنيد يكعمر شوخي نيست. چهبسيار اشخاص كه در اثر غفلت و انجام يكعمل خلاف موجبات يكعمر بدبختي را فراهم كردهاند. مثلاً يكشخص مبتلا بامراض مقاربتي را ببينيد اين بيچاره فقط چنددقيقه در آغوش يك مار خوش خط و خال باطفاء شهوت مشغول بوده و اين عمل كوچك كه بيش از چندساعت وقت صرفش نشده با چه ادبار و بدبختي و امراض خطيري او را مواجه نموده است و بايد متحمل گردد. گذشته از اينكه شخصاً بدبخت و عليل شده، عيال و اولاد خود را عليل ساخته. آيا حقيقةً ارزش دارد؟ پس نصايح مشفقانه بزرگان را با جان و دل بپذيريد و در انتخاب دوست و رفيق خيلي دقت كنيد كه حشرتان با جوانان اصيل و خوشاخلاق و باوجدان و متديّن باشد. مثلي است ميگويند هر كس را ميخواهي بشناسي از رفقايش ميتوان شناخت كه با چه اشخاصي سر و كار دارد. هميشه سعي كنيد ضمن رفاقت معناً هم از معلومات دوست خود استفاده ببريد و رفقائي را برگزينيد كه سطح معلوماتشان زيادتر از شما باشد و از معاشرتشان بهرهمند شويد. احساسات عاليه را تقويت كنيد. رفتار خود را با عاطفه و ديانت و وجدان و ديگر صفات پسنديده تطبيق دهيد. اگر بواسطه تحريك شهواتِ جواني در زحمت افتادهايد و موجبات ازدواج فراهم نيست در عوض اطفاء شهوت از غير راه مشروع بهترين چاره در اين مواقع ورزش، صحرانوردي، كوهپيمائي با رفقاي خوشاخلاق،
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۸ *»
شناوري و آبتني و از همهبهتر تعقيب تحصيل و مطالعه كتب مفيدهاي كه بر سطح معلوماتتان بيفزايد است. البته از خواندن رمّانهاي عشقي و مهيّج و ديدن پرده سينماها كه رؤيتش باعث تهييج است و داستانهاي پوچ و بيمعني خودداري كنيد. و مهمتر از همه تحصيل علم است. اگر بزبان مادري خوب مسلط شده و قواعد صرف و نحو آنرا آموختهايد بتحصيل زبانهاي بيگانه بخصوص عربي بپردازيد كه طرف احتياج مبرم و ضروري است. مخصوصاً اين نكته قابل توجه و حائز اهميت است كه مطالعه و بحث در مسائل غامضه و معضله علمي بهترين راه عملي است كه بكلي از اين خيالات منصرفتان ميسازد. و بهترين فرصتها براي ترقي و آموزش علم همان دوره جواني و عالم تجرد است كه انسان هنوز آلوده بزندگي و خانواده نشده. در اين موقع چون قواي روحي در حال رشد است افكار مجردين آزاد است و آلوده بافكار متشتّت و ادارهنمودن امور زندگي نيست و جوان مجرد ميتواند فكر خود را صرف يكنقطه و مركز و هدف بخصوص نمايد. با داشتن اين استعداد و فراغت بال مهمترين مسائل بغرنج علمي را ميتواند فرا گيرد و بالاترين بهرهها را براي هميشه ذخيره كند. جواني دوره ذيقيمتي است مواظب باشيد اين فرصت را مغتنم شماريد و بدانيد كه بعداً نه اين استعداد و نيرو جاوداني است و نه اين فرصت و فراغت خاطر هميشگي. اين دوره براي ادامه تحصيل بهترين دوره است اگر قدر اين دوره را دانستيد جسماً و روحاً قوي و در مقابل ناملايمات و مشقات زندگي بخوبي تاب مقاومت داشته و بر مشكلات فائق خواهيد شد و بر عكس اگر قدر اين دوره را ندانستيد و در عوض تحصيل معرفت و علم صرف اميال نفساني نموديد جسماً و روحاً ضعيف و در مقابل كوچكترين حوادث
«* برنامه زندگي صفحه ۱۱۹ *»
ناچار سر تسليم بايد فرود آوريد. بديهي است طي كردن يكعمر با ضعف قوا و جهالت ارزش ندارد و در حقيقت دوزخي را در اين دنيا بايد بگذرانيد. آنوقت است كه از عمري كه ببطالت گذشته تأسف ميخوريد و با خود ميگوئيد: ياليت الشباب لنا يعود كاش جواني بر ميگشت اما اين آرزو محال است.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۰ *»
اندرزي چند به دوشيزگان
خواهران عزيز! اگر شعراء و ادباء شما را بفرشته تعبير نموده و اينهمه مدح در وصف زن سرودهاند و گفتهاند اغراق نيست. حقيقت اين است كه اگر زن بوظيفه خود عمل كند در جامعه مقامي بس مقدس و ارجمند را داراست كه شايسته است فرشته زميني خطاب شود. از آنجائيكه روحيه زن سليمالنفس و منقادتر از مرد آفريده شده روانش براي اطاعت و انقياد آمادهتر است. بنابراين اگر هوي و هوسهاي جاهلانه را از خود دور كند و سر تسليم نزد عقل فرود آورد موفقيت و سعادت زودتر نصيبش ميشود. البته اجتماع از شما انتظار ندارد كه چرخ اقتصاد را بگردانيد بلكه منظور اينست كارهائيكه بشما سپرده شده بوجه احسن انجام دهيد.
اگر از مواهب طبيعي و وجاهت صوري نصيبي نداريد در زندگي دليل عدم موفقيت خود ندانيد بلكه چهبسا مردان عاقلي هستند كه بسيرت زن بيش از صورت ظاهري اهميت ميدهند. تفاوتي كه فيما بين جسم و روح جاري است در صورت و سيرت نيز حكمفرماست. بديهي است سيرت مهمتر از صورت است. اگر داراي وجاهت و ملاحتي هم باشيد خود موهبتي است ولي مبادا اين موهبت طبيعي باعث كبر و نخوت و خودسري و خودخواهي و محرك احساسات نكوهيده گردد و در اثر همين غرور و خودپسندي بدبختي را براي خود فراهم سازيد. به تزئينات ظاهري چندان اهميتي ندهيد و اگر فاقد آنها بوديد باعث تحسرتان نگردد اندام و پيكر خودتان را بزيور ملكات فاضله و حسن اخلاق آراسته سازيد. اگر زينتهاي ظاهري و لباسهاي فاخر و جلوهكننده بر حسب سليقه و بمقتضاي محيط
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۱ *»
هر روزه در تغيّر است و از بين ميرود بدانيد احساسات عاليه هيچوقت از بين رفتني و از مُد افتادني نيست هيچكس منكر نور آفتاب نميتواند باشد.
صفات نيكو همواره چون گوهري گرانبها، تابناك و درخشان است. بطوريكه مخالفين آن يعني زشتسيرتان كه خود عاري هستند محسنات را نميتوانند كتمان كنند، كه در درجه اول داشتن مزاج سالم، نجابت انضباطي در زندگي و علوّ طبع و صفات پسنديده ديگر است و در درجه دوم تحصيل علم و اخلاق. البته اگر بواسطه عدم بنيه مالي نتوانيد بمدارج عاليه برسيد ايرادي ندارد. و حقيقت اينست كه براي زن تا حد رفع احتياج كه بخوبي بتواند بخواند و بنويسد و سوادي داشته باشد كه مطالب را خوب درك كند كافي است. تحصيل خياطي و آشپزي و دستور خانهداري از روي قواعد علمي و هنرهاي دستي ديگر از قبيل گلدوزي و بافندگي و ساير هنرهائي كه لازمه يك كدبانو است بهترين سرمايه و تجهيزي است از براي شما كه هيچوقت از دسترفتني نيست. ميدانيد فراز و نشيب و جزر و مد در زندگي براي آدمي ممكن است اتفاق افتد و امكان دارد روزي برسد كه همسر شما بواسطه پيشآمدي و علتي نتواند چرخ زندگي را بگرداند و اگر زن هنري داشته باشد از قبيل خياطي و غيره چقدر مناسب و شايسته است كه در اين مواقع كمك شاياني باداره امور زندگي نمايد.
همانطوريكه در معاشرت بجوانان گفته شد بشما نيز تذكر داده ميشود در رفاقت دوشيزگاني را انتخاب كنيد كه بحسن اخلاق و نجابت و اصالت خود و خانواده آنها اطمينان كاملي داشته باشيد. اغلب ممكن است در اثر رفاقت با دوشيزه ناشناخته و نامناسب به پرتگاههاي مخوف و بجادههاي منحرف منعطف شويد. بنابراين تا اطمينان خاطر نداشته باشيد
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۲ *»
از رفاقت با دوشيزه و هر زن ناشناسي خودداري كنيد. اگر جواني بعنوان پيشنهاد نامزدي و ازدواج تقاضاي طرح آشنائي و مراوده را نمود قبل از مشورت با مادر و يا اقربائي كه محرم رازتان باشند و قبل از اينكه شخصاً در اطراف هويت و روحيات جوان تحقيقات كاملي ننمودهايد جواب مثبت ندهيد. چهبسيار گرگصفتاني كه در لباس ميش ظاهر ميشوند. ممكن است بصورت آراسته جوان نگريسته و با يكروح معصومانه بيآلايش تقاضايش را پذيرفته و باميد تأمين سعادت و همسري در اثر عدم مطالعه كوركورانه بيكوادي خطرناكي روانه شويد كه بواسطه همين بيمبالاتي يكدوره مرارت و بدبختي و پشيماني براي يك عمر فراهم گردد. واقعاً فكر كنيد آيا شما دوشيزگان جز خير و سعادت خودتان آرزوي ديگري داريد؟ فقط در اثر عدم تشخيص راه صواب و خلاف ممكن است بوادي ضلالت و بدبختي سوق داده شويد. البته كم و بيش سرگذشت داستانهاي دختران بيگناهي را كه بواسطه جهالت به پرتگاه بدبختي افتادهاند خوانده يا شنيدهايد. بدانيد كه آن تيرهبختان هم غير از شما نبودهاند. در اثر يك خبط كوچك و فريب يكجوان هرزه بيعاطفه براي يكعمر تيرهبخت شدهاند. در اين صورت بمعاشرت و مجالست خيلي اهميت بدهيد. جواني كه راستي و از راه مشروع خواهان شما است دليلي ندارد كه بطور خفيه با شما رابطه داشته باشد. در اينوقت صلاح خودتان را در نظر بياوريد، نفهميده و نسنجيده تسليم نفس اماره نشويد. اگر جواني بعنوان ازدواج بخواهد باب مراوده مخفيانه را با شما مفتوح كند فرضاً هم كه باحوال و روحيهاش آشنا باشيد براي شما ننگ نيست بلكه صلاح و سعادتتان ايجاب ميكند كه رسماً و بدون رودربايستي بگوئيد اختيار من با خودم نيست، اگر قصد ازدواج دارد
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۳ *»
بپدر و مادر و اولياي شما مراجعه كند و طبق معمول مراسم نامزدي بعمل آيد. اولياي شما بواسطه برخورد با مخاطرات و حوادث زمانه يقين بدانيد سعادت شما را بهتر از خودتان ميتوانند تشخيص دهند آنان را در جريان بگذاريد تا اطراف و جوانب را با دقت بررسي نموده اگر تمام جهات ازدواج را از حيث مادي و معنوي مناسب دانستند ميپذيرند والاّ جواب منفي ميدهند. در اينصورت شخصيت و مقدراتتان دستخوش شهوت ديوسيرتي نشده و بمتابعت از هوي و هوس عليالعميا خودتان را به غرقاب بيراهه و گمراهي نينداختهايد.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۴ *»
ازدواج از نظر روانشناسي و شرايط انتخاب همسر و زن
ازدواج از نقطه نظر تأمين بهداشت در قسمت جسم مذاكره شد اينك از لحاظ روانشناسي در رابطهئيكه اين موضوع با روح دارد بحث ميشود. بطور كلي ازدواج كه روي اصول صحيحي باشد باعث جلوگيري از منهيات و اسراف و تبذير و تسليم نفس اماره شدن و موجب تأمين سعادت و علاقهمندي بآب و خاك و علاقه بزندگي ميباشد.
جواني كه براي سرگرمي و گذرانيدن مواقع بيكاري در كافهها و ميكدهها و قمارخانهها و فاحشهخانهها و ساير امكنه نكبتبار با رذلترين طبقات جامعه و فاسدترين رفقا وقت ميگذراند و با صرف پول و عاطفه و وجدان و حيثيت، نكبت و بدبختي را جسماً و روحاً ميخرد اگر داراي همسري موافق طبع باشد هيچگاه ميل باين كثافتكاريها در مخيلهاش خطور نميكند. برفرضي كه باسراف و تبذير عادت كرده اولاً وجود همسر او را از خيلي از افعال ناشايست و اسراف باز ميد ارد. ثانياً اگر هوس تفريحي نمود فكر ميكند در مقابل حيف و ميل كردن مال در اين اماكن اگر آن را با زن و بچهاش صرف كند گواراتر است. زن و شوهر در اثر موافقت نظر و تشريك مساعي در زندگي ميتوانند در محيط كوچك منزل و در همانجائيكه بيش از يكي دو اطاق در اختيارشان نيست با امرار معاش ساده مختصر، شيرينترين و لذيذترين زندگي را دارا باشند كه نمونه از همان بهشت موعود باشد. اگر از عشق حقيقي نصيبي و بهره داشته باشند، با زندگي در همان اطاق كوچك با اثاثيه مختصري كه تهيه نمودهاند بواسطه علاقه بيكديگر، يك دنيا صفا و محبت و مهرباني در زندگي آنها تلألؤ
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۵ *»
ميكند. صميميت خالصانه و ايجاد علاقه چون باعث تقويت عشق ميشود بزودي روزي ميرسد كه وجود خود و زندگي را براي همسر خود ميخواهند و دوست دارند. زن خويشتن را متعلق بشوهر و شوهر خود را متعلق بزن ميداند در اين صورت برخلاف ميل و اراده و رضايت يكديگر عملي انجام نميدهند. آنوقت است كه اين زندگي شيرين را با دنيائي جواهر و مكنت و مقام حاضر نيستند عوض كنند. برعكس اگر خداي نخواسته بواسطه اختلافات توافق نظري حاصل نكنند و هر روزه كارشان بمنازعه و مجادله و كشمكش منجر گردد باز همان دوزخ و جهنمي كه شنيدهايد نمونهاش در اين قبيل زناشوئيها ديده ميشود. جوانهائي ديده ميشوند كه با وضع پريشان چنان در لجه متلاطم شهوات نفسانيه غرق و سرگردانند كه از حال طبيعي خارج و خودشان را عاشق و دلباخته فلان زن يا فلان دوشيزه دانسته و از آن طرف مقابل آثاري از محبت و عشق ديده نميشود و با يكدل پرحسرتي منتهاي آرزويشان وصال معشوقه است، احياناً بعد از وصال بواسطه عدم تجانس ديده شده كه دفعتاً سرد و خاطرشان پريشان و تغيير رأي و فكر ميدهند و از كردار خود نادم و پشيمان ميشوند.
بايد دانست عشق مقدس است، مقام عشق را با اميال نفساني اشتباه نكنيد ميول نفساني كه متعلق بعالم حيوان است دوام و ثباتي ندارد و در نتيجه طغيان اخلاطي در بدن، احساسات حيواني مستولي و بزودي خاموش ميگردد. در صورتيكه عشق حقيقي از محبت عقل سرچشمه گرفته و فناپذير نيست.
فناپذير بود هر بنا كه ميبيني | مگر بناي محبت كه عاري از خلل است |
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۶ *»
عاشق و معشوق حقيقي كه از دستورات الهي و شرع مطهر سرچشمه ميگيرند هيچوقت محبتشان زائلشدني نيست بلكه روز بروز حقيقيتر و ثابتتر ميگردد و هميشه در تزايد است. آن جواني كه برحسب طغيان ميول نفساني خود را عاشق ميداند و اظهار عشق ميكند، فكر كند اگر اين احساسات با موازين عقلي وفق ميدهد و عقل حكم ميكند يعني من جميعالجهات سعادتش را ميتواند تأمين كند بسيار خوب با يكروش عاقلانه اقدام كند والاّ شهوات حيواني را بنحوي كه قبلاً گفته شد با مطالعه و ساير سرگرميهاي مفيد از فكر خود دور كند. هركس بايد عاشق خودش باشد يعني دوستدار خود باشد. بوجودتان، بآبرو و حيثيتتان، به شخصيتتان اهميت بدهيد. اگر شما مرد زندگي شديد زن بسيار است و اگر خودتان را مرد ميدانيد بايد داراي اراده قوي و ثابت باشيد نه اينكه از وزيدن كوچكترين نسيم مخالفي بلرزه درآئيد. بنابراين نكاتي كه قبل از اقدام بازدواج و در دوره زندگي زناشوئي رعايت آنها فرض است يادآور ميشوم:
اول ـ پس از رعايت صحت كامل كه سابقاً گفته شد همسري را انتخاب كنيد كه ذاتاً از فاميل اصيل و شخصاً نجيب و داراي ظرفيت و خوشخلق باشد و خوب تربيت شده باشد. اگرچه تا حدي روحيه زن پس از معاشرت با شوهر تغيير ميكند و هر طوريكه مرد با زن رفتار نمود همانطور بار ميآيد و تربيت ميشود. رفيقي داشتم كه در ابتداء زناشوئي آرزومند بود هيچوقت با همسرش كدورت پيدا نكند و كانون بهشتي را بدوزخ مبدل نسازد. روي اين عقيده با همسر خود همواره رويه مسالمتآميز پيش گرفته بود و اگر در مسائلي هم با اختلاف مصادف
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۷ *»
ميشد باغماض ميگذرانيد. پس از چندي كه از عمر زناشوئي اين دو همسر گذشته بود شوهر يكي از اقوام نزديك زن را بمنزل دعوت نمود و معلوم شد سر موضوعي اختلاف دارند كه قضيه جداً بدعوا و عصبانيت طرفين منتهي گرديده. شوهر در حضور همسرش بشخص ثالث ميگفت بطوريكه ميدانيد هميشه عقيدهام اين بوده كه با شريك زندگي بخوبي و خوشي بگذرانم و همسرم از اين حسنعقيده سوءاستفاده نموده و بضعف اراده تلقي كرده و ميخواهد هميشه بر من مسلط و در كارها حاكم باشد. همسرش ميگفت تقصير من نيست بلكه از اول مرا اينطور تربيت نمودي. شخص ثالث بعنوان قضاوت و حَكَم اظهار نظر نمود و گفت شما كه خانم تربيتشده و فهميدهئي هستيد بايد بدانيد اگر شوهرتان نخواسته است كدورت فيمابين ايجاد كند و تاكنون بمسالمت گذرانيده دليل ضعف ارادهاش ندانيد بلكه از اينطرز سلوك اخلاقاً و عملاً سپاسگزار باشيد و ثابت كنيد كه شما هم غير از اين آرزوئي نداريد تا صميميت فيمابين محكمتر و استوار گردد و رفع سوء تفاهمات بشود. البته دختران تربيتشده و فهميده اگر دچار اشتباهاتي هم شوند با منطق صحيح ميتوان آنها را بر اشتباهاتشان واقف نمود.
دوم ـ از لحاظ شئونات و حيثيات و بنيه مالي اگر مرد بر زن برتري داشته باشد يا مساوي باشد سزاوارتر است و بهتر ميتواند همسر آتيه را تحت سلطه و اراده خويش درآورد.
سوم ـ فهميده و تحصيلكرده بودن است. البته منظور تحصيلات عاليه نيست بلكه اغلب دوشيزگاني كه تحصيلات عاليه را ديدهاند خودخواه و از خود راضي ميشوند فقط تحصيلات تا حدوديكه منويات و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۸ *»
افكارتان را بتوانيد باو حالي كنيد و همچنين از خياطي و آشپزي و بعضي هنرهاي دستي و امور خانهداري اطلاعات لازمه را دارا باشد.
چهارم ـ وجاهت و ثروت است. متأسفانه اغلب جوانان وجاهت و ثروت را در درجه اول شرايط زناشوئي ميدانند. رجحان ايندو بر ساير جهات كاملاً برخلاف عقل و منطق است زيرا زن اگر از سلامتي جسم محروم باشد يا از حسن اخلاق و نجابت عاري بود، آن مرد باوجداني كه بخواهد زندگي شرافتمندانهئي داشته باشد سواي مقررات جاريه و مهريه كه مديون است حاضر است بهر قيمتي كه شده خود را از اين رفيق نامناسب و شريك زندگي نجات دهد ولو اينكه طرف ربالنوع وجاهت باشد. البته وجاهت موقعي جالب است كه متصف بصفات پسنديده و توأم با اخلاق و رفتار خوب باشد والاّ وجاهت و ثروت بتنهائي ارزش ندارد و زن ثروتمند غالباً ميخواهد برتري خود را بر مرد ثابت كند.
اينها شرايط عمومي است كه در اصول ازدواج رعايتش لازم است. بديهي است بر حسب سليقه و روحيات جوانان شرايط ديگري هم كه با عقل موافقت كند ممكن است نظر بياورند.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۲۹ *»
شرايط انتخاب شوهر
بديهي است شوهريكه اختيار ميكنيد براي زندگي است. شوهر شريك و راهنماي زندگي شما است. و معلوم است موضوع بيع و شري و معامله نيست. ولي قراريكه در بين جامعه ما معمول و جاري است كاملاً بر خلاف عقل و خرد است. اغلب زناشوئي را معامله ميدانند و عيناً همان چك و چانه و كشمكش كه در يك معامله صورت ميگيرد براي رسانيدن دو موجود بيكديگر قائل ميشوند. از طرف داماد سعي ميكنند حتيالمقدور مهريه و ساير مراسم معموله را تنزل دهند. متقابلاً از طرف عروس تقاضاهاي خارج از استعداد بعناوين مختلفه ميكنند و چنان سنگ بزرگي جلو پاي داماد انداخته ميشود كه جوان بيچاره آرزوي ازدواج را بكلّي از سر بيرون ميكند.
خانواده عروس پيشنهادهاشان را بدو مورد منطقي ميدانند: اول اينكه فكر ميكنند مهريه و عرضه هر چه زيادتر شد قدر و منزلت و اعتبار عروس نزد خانواده داماد زيادتر ميشود. ثانياً اگر داماد زير بار دين سنگيني رفت قلادهايست بگردنش كه هيچوقت بفكر كجرفتاري و طلاق و جدائي نميافتد و از اين جهت ازدواج براي هميشه پابرچا و ثابت است. در صورتيكه اگر دقت كنند بطلان اين دو منطق بخوبي واضح و آشكار است. زيرا اولاً دختري كه بقيمت خون دل مادر و پدر بحد رشد رسيده و چه صدمات و مرارتها كه دربارهاش متحمل شدهاند و او را پارهجگر خود ميدانند نميتوانند برايش ارزشي معين كنند و قيمتش را در كفّه ماديات گذارند. مقام انسان در برابر ماديات قابل مقايسه و سنجش نيست و اگر ماداً
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۰ *»
بخواهيم ارزشي قائل گرديم مقامش را از عالم انساني بطبقه حيواني تنزل داده و در رديف اشياء و حيوانات يا برده و كنيز بحساب آوردهايم. ثانياً اينكه تصور كنيم مهريه سنگين طوق و قلادهايست كه بمنزله گروگان بگردن داماد گذاشته ميشود اين هم اشتباه محض است. اگر خداي نخواسته داماد داراي معايب و مفاسدي باشد گذشته از اينكه اولياي عروس با طيب خاطر از مهريه و ساير مزايا و حقوق صرفنظر ميكنند، حاضرند بهر قيمتي شده متضرر گرديده و دختر بيچاره را از چنگال چنان ديوسيرتي نجات دهند. پس بجهات فوق اگر واقعاً داماد جواني شايسته و وارسته بود سختگيري در اين قضايا بيمورد است. البته چون حاليه مرسوم شده داماد هم بنا به شئونات و حيثيات خود و عروس حتيالمقدور بايد ترتيبي دهد كه در انتظار خودي و بيگانه بحيثيات طرفين لطمه وارد نشود. در موضوع زناشوئي اگر طرفين ازدواج را مناسب دانستند موضوعات فوق را بايد از فروعات دانسته و با يكديگر كنار بيايند.
و اما اصولي كه درباره انتخاب داماد بايد منظور نظر باشد پس از رعايت سلامتي كه در قسمت جسم مذاكره شد شرايطي است كه ذيلاً قيد ميگردد.
اول ـ نجابت و اصالت و شرافت فاميلي و حسن اخلاق و اعتماد بنفس و محبت و ساير ملكات فاضله در مورد انتخاب شوهر بايستي رعايت گردد.
دوم ـ ايمان و مذهب شوهر از جمله موضوعاتي است كه قابل اهميت است كه با معتقدات زن وفق دهد زيرا توافق نيروي ايمان، عواطف انساني و مقام يكرنگي و صفاي دل و حس علاقه بزندگي و عشق را در
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۱ *»
طرفين تقويت و تثبيت ميكند.
سوم ـ تحصيلات و درجه معلومات است كه بطور كلي معلومات مرد بايد بيش از زن باشد زيرا قسمت عمده سرنوشت زن بدست مرد سپرده شده مرد دانا و عالم بوظائف خود آشنا است و چون مفهوم زناشوئي را بخوبي درك ميكند هيچوقت از روي جهالت عملي بر خلاف عقل و انسانيت انجام نميدهد كه متجاوز از وظيفه شوهري و حقوق همسر خويش باشد. گذشته از اين در جامعه نيز قدر و منزلتش زيادتر و در سايه علم بترقيات عاليه نائل و در ميدان زندگي بهتر ميتواند بر مشكات فائق آيد.
چهارم ـ در نظر گرفتن وضعيت مادي و بنيه مالي است كه از حيث حرفه و كسب و كار و شغل و ميزان درآمد و ثروت كه در خور شئونات و حيثيات فاميلي و مقام و رتبه زن باشد تا بتواند بخوبي از عهده ادارهنمودن زندگي برآيد.
نكات مندرجه فوق اصول كلي است كه بايستي رعايت نمود ولي بنا برسم معمول امروزي كه ازدواجها براي انتخاب شوهر جاري و مقرر است در درجه اول ميزان ثروت شوهر را بنظر ميآورند. در صورتيكه يقيناً حسن اخلاق و ايمان و شرافت و مدارج علمي بر دارائي و مكنت برتريت دارد. اغلب اشخاص ديده شده كه با داشتن تمول در اثر فساد اخلاق در ظرف قليل مدتي هستي خود را در راه عياشي و بيعاري و قمار يا بواسطه حوادث غير منتظره بباد دادهاند و بواسطه فقدان سرمايه علمي وجود بيارزشي هستند كه غير از وزر و وبال و سربار بودن براي زن بيچاره مثمر ثمري نيستند. يا اينكه باتكاء تمول چنان مقهور نخوت و غرور ميشوند كه با همسر هم مثل كنيز و كلفت معامله ميكنند. بنابراين زندگي همواره بكام اين
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۲ *»
قبيل زناني كه فريب دارائي شوهر را خوردهاند تلخ است. پس تنها تمول و دارائي را نبايد در نظر داشت بلكه موقعي ارزش دارد كه توأم با شرايط اساسي و عواطف انسانيت باشد.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۳ *»
زنا شوئي ـ وظيفه شوهر نسبت به زن
ازدواج مرحله تازهايست در زندگي كه پسران و دختران پس از اقدام باين امر بدنياي تازهاي وارد شده و زندگي گذشته در منزل والدين و عالم تجرد را چه خوب يا بد بايد پشت سرگذاشته و در فكر تأمين سعادت و تشكيل خانواده باشند.
بديهي است از پسر يا دختر مجردي اگر سوال كنيد در زندگي چهچيز را خواهان است؟ داشتن يكهمسر باعاطفه مهربان، زندگي مرتب و منظم، پيدايش فرزندان تندرست و صالح را از جمله آمال خود ميداند. آيا اين آرزوهاي دلپذير و مشروع عملي است و ممكن است از حرف و آرمان بصورت عمل در آيد؟ البته ترديدي نيست كه قبل از ازدواج و در مسير زندگي طبق دستورات بزرگان و خردمندان وظائفي كه متوجه مرد و زن ميباشد هرگاه بخوبي هريك از عهده اداء وظائف و مسئوليت مربوطه خود برآيند بدون شك به آمال خود خواهند رسيد. راه حصول رستگاري و پيروزي بسته بطرز رفتار زن و شوهر ميباشد. ضمناً اين نكته ناگفته نماند كه شرط موفقيت اينست كه اين دو موجود هردو متوجه مسئوليت خود بوده و هر كدام وظيفه خود را انجام دهند. و اگر فرضاً يكي از ايندو وظيفه خود را انجام داد و ديگري مطاوعت ننمود و بنا بمثل معروف عاميانه «يك طرف ببافد طرف ديگر وا چيند» نتيجه مطلوبه حاصل نخواهد شد بلكه طبق قانون طبيعي كه هميشه بدي بر نيكي غالب است (چنانكه پيشنيان گفتهاند «بوي عبير از گند سير فرو ماند») زحمات و جانفشانيهاي طرف ايفاءكننده هم از بين خواهد رفت. اين دو موجود بايد طوري تشريك مساعي كنند كه
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۴ *»
بمثابه يك روح در دو قالب جلوهگري نمايند. حقيقة زن و مرد اگر از عشق بهرهاي داشته باشند فقط هستي و وجود خود را براي يكديگر ميخواهند و اگر چنين شد منتهاي كوشش طرفين اين است كه تا حد امكان جلب رضايت همسر خود را بعمل آورده متحداً خوشي و رفاهيت يكديگر را فراهم سازند. آنوقت مفهوم يك روح در دو قالب در اين دو شريك زندگي حقيقت دارد. چه خوب گفته:
گر بشكافند سراپاي من | جز تو نبينند در اعضاي من |
سابقاً گفتيم هر فعلي داراي اثري است. اگر زن و شوهر توأماً روش عاقلانه و شايستهاي اتخاذ نمايند نتيجهاش اينست كه خوشبختي را در زندگي براي خود خريدهاند و اگر خداي نخواسته هر كدام روي هوي و هوس بخواهند خواسته خود را بطرف مقابل تحميل كنند هردو شكست خورده و مقدراتشان دستخوش نفس اماره شده و در ميدان زندگي حيران و سرگردان ميگردند و بر فرض تشكيل عائله و پيدايش فرزندان زندگي مرارتباري را ميگذرانند.
در آغاز زناشوئي كه طرفين هنوز آشنا بروحيه يكديگر نشدهاند ممكن است باختلاف سليقه و نظريهاي برخورد نمايند. بنابراين راه رستگاري و موفقيت اين است كه در اين مواردِ برخورد با اختلافات جزئي هريك نسبت بخود گذشتها و اغماضهائي مبذول دارند. زيرا نهال عشق و محبت در اوائل امر هنوز برومند نشده و اگر هريك بخواهند نظريه و عقيده خود را بر طرف مقابل تحميل كنند بزودي اين نهال نورسته ضعيف شده و از بين خواهد رفت. بواسطه معاشرت و مؤانست و آشنائي بروحيه يكديگر در اثناء زندگي و در نتيجه گذشت از بعضي اختلافات جزئي و در اثر مرور
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۵ *»
زمانه عشق تثبيت ميگردد. خصوصاً بعد از پيدايش فرزندان اثر عجيبي در ازدياد علاقه و محبت طرفين پديد ميآيد. و روح اتحاد و علاقه بزندگي و محبت را در زن و شوهر تقويت ميكند.
اكنون وظايفي كه بر عهده شوهر است شرح ميدهيم. وظيفه شوهر اين است كه در سايه جدّيت و كار و نيروي معلومات وضعيت امور مادي خانوادگي و همسر خود را تأمين نموده احتياجات و حوائج مشروعش را تا حدود توانائي برآورد. پس از انجام كار روزانه ساعات فراغت را در عوض گذرانيدن با رفقاي ناباب و مكانهاي نامناسب در منزل با عائله خود بسرگرميهاي مفيد و رسيدگي بامور منزل بگذراند. و چنانچه ميل بتفريح و گردش داشته باشد در محلهاي خلوت و مناسب با شريك زندگي خود انجام دهد. زني كه در منزل بمنظور تأمين احتياجات خانوادگي بهزاران مشقت تن در ميدهد و تمام دلخوشي و اميد حيات و اتكاء و نقطه توجهش فقط در فكر آسايش شوهر و عائله ميباشد و در دوران زندگي مقدراتش را بدست مرد سپرده و با تمام خوشيها و ناخوشيها و بدبختيهاي مرد سهيم است البته دور ازانصاف و نهايت ظلم و دنائت طبع است كه مرد در خارج از منزل به عيش و نوش و اطفاء شهوات نفسانيه سرگرم باشد و انتظار عاطفه و مهرباني و دلسوزي و علاقه بزندگي را از زن داشته باشد. همچنين مقيد نمودن زن در ديد و بازديد با اقوام و نزديكانش جايز نيست دختري كه قسمتي از دوره عمر را با والدين و اقوام نزديك خود گذرانيده و انس و الفت تامي نسبت به خويشان دارد نميتواند و سزاوار هم نيست كه از رفت و آمد بمنزل آنان ممنوع گردد و در اين موارد بايد مخيّر باشد. البته زن هم روي علاقه و دلبستگي بزندگي و در اثر حسن رفتار و سلوك مرد بيشتر سعي
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۶ *»
ميكند كه اوقاتش را بامور خانهداري بپردازد. مراسم احترامات زن در انظار خودي و بيگانه بطور كلي چه نزد اقوام خودش يا شوهر و همچنين افتتاح باب مراوده با اقوام زن و جوشش با آنها كه حسن علاقه بهمسر را نشان ميدهد رعايت آن لازم و واجب است. سهو و خطاي ناشي از زن را هيچوقت وسيله بدگوئي و بهانه تحقير آن نزد اقوام و غيره قرار ندهيد واقعاً اگر علاقهمند بزن هستيد با كمال متانت و مهرباني و ابراز حسن خلق با دليل و برهان متوجهش سازيد نه اينكه در غيبت يا حضور او زبان طعن و ملامت نزد غير بگشاييد. اين عمل نفاق و حس بدبيني را در خودتان و زن توليد ميكند. قلب زن رقيق و فوقالعاده باعاطفه است و در صورت ابراز محبت سريعالتسخير و فدائي است بهمين جهت هم خيلي زودرنج و پرتوقع ميباشد و اگر كوچكترين خلاف انتظاري مشاهده نمايد ظرفيت تحمل ناملايمات را ندارد و براي مدتي نسبت بشوهر بدگمان و بدبين خواهد شد. ترديدي نيست موقعي مرد ميتواند زن را تسخير كند و روحيات و افكار و عقيده او را تحت اراده خويش درآورد كه بتواند عملاً ثابت كند كه در زندگي همهچيز را براي زن ميخواهد و غير از او با ديگري رابطه و سرگرمي ندارد مردي كه انتظار دارد چشم همسرش از راه شيطنت بمرد بيگانه نيفتد اين حق را نيز براي زن محترم شمارد. علت فساد و انحراف بعضي از زنهاي سستعنصر جاهل شوهردار ناشي از همين علت است كه مرد اين حق را براي زن قائل نشده و زن چون قادر بجلوگيري از اميال مرد نيست نفس امارهاش تحريك شده و دو نفس اماره سركش (مرد و زن) در ميدان مبارزه شروع بفعاليت و رقابت ميكنند در نتيجه همانطوريكه مرد به بيعاري و روابط نامشروع سرگرم است زن هم محرمانه بخيال خود انتقام
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۷ *»
ميكشد.
ضمناً اين مسئله پيش ميآيد كه طبق مثل معروف «دل را در يكجا بايد بگرو گذاشت»، تعداد زوجات هم از جمله خبط و اشتباهاتي است كه بطور قطع آن الفت و صميميّتي كه لازمه زناشوئي است و ميبايستي بين دو موجود و دو شريك زندگي جاري باشد از ميان ميرود. زيرا حس حسادت و خودستائي و خودبيني كه در زنان است اجازه نميدهد كه شوهرشان بنقطه ديگري توجه داشته باشد و از انصاف هم اگر نگذريم بايد قبول كنيم كه داشتن بيش از يكزن آن محبت خالصانه و علاقه تامّي كه بين يك زن و شوهر بايد حكمفرما باشد در تعداد زوجات ممكن نيست ايجاد گردد. مردهائيكه بيش از يك زن اختيار ميكنند غالباً بوضع ناهنجار و ناروائي كه توأم با كشمكش و دعوا و جار و جنجال است ميگذرانند گرچه بندرت غير از اين رويه ديده شده و احياناً اگر مشاهده كنيد كه يكمرد توانسته است چند زن را ظاهراً راضي نگهدارد يكنوع دوروئي و نفاق و سياستي است كه بكار برده و ربطي به محبت و عشق ندارد. در اين موارد مرد مجبور ميشود به نيرنگ و حقه بهر يك از زنان چنين وانمود كند كه عطف توجهش باطناً منحصر بهمان يكي است و نسبت بديگري تمايل و علاقه ظاهري است. فرضاً هم كه تن باين قضا دادهاند اگرچه باطناً اظهارات خلاف واقع شوهر را ميدانند ولي حس حسادت و رقابتشان تحريك ميشود كه هركدام مرد را شفيته و مجذوب خود نمايند، البته يك نوع نفاق و محبت تصنعي در اين قبيل خانوادهها جاري ميشود. علت اجازه تعدد زوجات در آئين اسلام اولاً با در نظر گرفتن جهاتي است كه تعيين فرمودهاند. ثانياً وسيلهئيست كه بواسطه فزوني تعداد زن بالنسبه بمرد، زنها از داشتن شوهر محروم نمانند و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۸ *»
از اينجهت در منجلاب فواحش قرار نگيرند و در قرآن مجيد ميفرمايد فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم الاّتعدلوا فواحدة پس نكاح كنيد از زنان نيكو دو و سه و چهار پس اگر بترسيد كه عدالت نورزيد در اين صورت يكي.
بنا بوضع طبيعي كه جنس زن از حيث مغز و دماغ و ساير ساختمان اعضاء بدن بطور كلي ضعيفتر از مرد آفريده شده زيردست مرد است و قسمت عمده مقدراتش بمرد نيز واگذار گرديده اگرچه بعضي از بانوان ايراني بيگانهپرست بتقليد از اروپائيان بخواهند زن و مرد را در يك رديف قرار دهند و مزيتي براي مرد قائل نباشند اما اين حقيقت قابل انكار نيست كه بحكم طبيعت زن مقهور مرد ميباشد ولي اين هم دليلي نيست كه باعث جلوگيري از رشد اجتماعي آنان و وظائف مهمي كه برعهده دارند باشد.
زن مانند ساير نعمتهاي الهي موهبتي است كه از طرف آفريدگار بمرد ارزاني شده و مثل ساير نعمتها شكر آن واجب است پس موقعي شكر اين موهبت را مرد بجا ميآورد كه در اين بخشايش و امانت الهي خيانت و كفران نعمت نكند. تصور نكنيد حال كه زيردست واقع شد هر نوع زورگوئي و تحميل اراده دربارهاش روا است. اگر راجع بمسائلي اختلاف پيدا كرديد نفهميده و نسنجيده با عجله حاكم نشويد. استبداد رأي را كنار گذاريد و نخواهيد كه حتماً فكر و عقيده بيجا را بزن تحميل كنيد. استبداد رأي دليل جهل و خودخواهي و خودستائي است و اين صفات از جمله صفات خبيثه و جهل مركب است. زن نيز داراي افكار و مشاعري است و چهبسا مسائلي باشد كه پس از بررسي و بحث و گفتگو و اقامه دليل تصديق كنيد كه حق بجانب او است. پس اگر با شريك زندگيتان با اختلافي مواجه
«* برنامه زندگي صفحه ۱۳۹ *»
شديد اولاً غور و بررسي و درباره آن قضاوتِ عادلانه نموده و بعداً اقدام كنيد. اين موضوع نه تنها درباره زن بلكه بايد سرمشق باشد در زندگي كه در تمام موارد و مسائلي كه خود قادر به حل آن نيستيد با اشخاص بصير و خيرخواه مشورت كنيد و لازم است به پيشنهادات زيردستان و اظهار نظر افكار هريك از افراد اهميت داده و در اطراف آن بررسي كنيد و از آن نتيجه بگيريد.
البته زن بايد تحت نظر و اراده مرد زندگي كند منتها بطور كلي در فكر و عقيده تا جائي كه تشخيص دهيد بخطا نميرود آزادش گذاريد سختگيري خارج از قاعده باعث ميشود كه در خفا بدون رضايت شوهر اعمالي مرتكب شود. رفتار خشن و تندخوئي در محيط منزل و درباره زن كاملاً خبط و اشتباه است گرچه احياناً ممكن است با عصبانيت و تهديد عقيدهتان را پيش ببريد ولي تندخوئي و عصبانيت گذشته از اينكه موجب تكدر خاطر و انقلابات روحي است جسماً و روحاً صدمه ميزند زيرا عصبانيت يكنوع بيماري روحي است و ناشي از ضعف اعصاب و ضعف قواي عقلاني و كمظرفيتي انسان است. فرضاً هم كه از اين راه پيش برديد و رضايت خاطر نفس جلب گرديد نتيجه آن منفي است و حس عاطفه و علاقه و صميمت را از طرفين ميزدايد. و بعداً باعث پشيماني ميشود. بطوريك اغلب اشخاص عصباني پس از رفع تشنجات روحي و بازگشت بحال عادي از كردار خود پشيمان ميشوند. با زن بايد طوري رفتار نمود كه قلباً خاطرخواه و در اثر ابراز علاقه و محبت باطناً هم شيفته و فدائي شوهر گردد. چه در حضور يا غياب شوهر ميل شوهر را اجراء كند. مرد كه بواسطه مشغله بيشتر در خارج از منزل بسر ميبرد و نميتواند پليس مخفي زن
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۰ *»
باشد از چه رو اطمينان دارد كه زن بواسطه ترس در باطن مغاير ظاهر عملي انجام نميدهد؟ فقط ابراز عاطفه و حسن خلق و صميميت و اعمال ملكات فاضله است كه متقابلاً احساسات عاليه زن هم مجبور ميشود در مقابل احساسات عاليه مرد سر تسليم فرود آورده و ارادهاش را تحت تملك مرد گذارد.
اگرچه زن و مرد در زندگي شريك يكديگرند و تا حدّي از افكار دروني يكديگر بايد اطلاع داشته باشند ولي ضمناً اين موضوع لازم بتذكر است تا موقعي كه شوهر كاملاً بروحيه و اخلاق زن آشنا نشده و ظرفيت او را نسنجيده افشاء اسرار بسي خطرناك و نامعقول است. چراكه بعضي زنهاي سادهلوح براي فهمانيدن عوالم يگانگي و تقرب و صميميت فيمابين نزد خودي و بيگانه و پيش همكاران و معاشريني كه در زندگي محرم اسرار خود ميدانند مكنوناتي را فاش مينمايند كه براي يكدوره عمر موجب پشيماني و بر ضرر مرد تمام ميشود.
قبلاً گفته شد و باز هم تكرار ميشود تربيت زن بيشباهت به تربيت اولاد نيست. زن با اينكه فوقالعاده بايد محبوب و طرف توجه باشد در عين حال لازم است حساب ببرد. با اين تفاوت كه در مقام زن رودربايستيها كمتر و عوالم يكرنگي بيشتر است.
موضوع مهمي كه در زندگي بايد مورد توجه قرار گيرد حفظ اسرار است چه نزد خودي يا بيگانه حتي بين دونفر زن و شوهر با محرميت تامي كه نسبت بهم دارند اين مسأله حائز اهميت است. بطور كلي هركسي داراي اسراري است كه افشاء آن موجب فساد غير قابل جبراني خواهد شد. زيرا همچنانكه شما سرّي را براي دوست صميمي بروز داديد آن دوست هم
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۱ *»
دوستي دارد كه با اطمينان سرّ شما را به او ميگويد. آن دوست هم نيز دوستي دارد و با خاطرجمعي آن سرّ را بازگو ميكند در نتيجه شما كه غافل از همهجا هستيد مشاهده ميكنيد جمع كثيري از سرّتان آگاه شدهاند كه موجب شرمساري يا اينكه موجب توليد فساد ميگردد در اين مورد شاعر چنين گفته:
بهدوست خود سرّ خويش باز مگو | كه آن دوست بگويد بدوستان دگر |
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۲ *»
وظيفه زن نسبت به شوهر و مسئوليت اداره امور خانوادگي
دستوراتيكه راجع به قبل از ازدواج نگاشته شد اگر از طرف زن و مرد رعايت گردد يعني با توجه به سنخيت و تناسب تمام جهات در زناشوئي اقدام نمايند، در اثناء زندگي كمتر با اختلافات و موانع و محذورات برخورد مينمايند. معهذا پس از ازدواج هم چنانچه گذشتهائي از طرفين اعمال گردد و مفهوم زناشوئي را هردو درك كنند و بدانند كه قضيه زناشوئي موضوع لباس و كفش و كلاه نيست كه اگر با سليقه جور نيامد هر روزه بتوان عوض نمود و در آغوش همسر ديگري قرار گرفت و مخصوصاً زن بايد پي باين حقيقت ببرد كه صلاح و سعادتش در زندگي بسته بدرجه استقامت و صبر در مقابل ناملايمات و سازگاري با شوهر است در اين صورت بر فرض مرد هرچند تندخو و خودخواه و دنيالطبع باشد باز در مقابل انقياد و اغماض زن تسليم خواهد شد. بنا بقانون طبيعي اگر ريسماني را دو نفر با كمال قدرت بطرف خود بكشند تاب مقاومت نداشته و گسيخته خواهد شد. بر عكس اگر هريك از طرفين از مقاومت دست باز دارند و جانب خود را سست كنند هيچوقت گسيخته و پاره نميشود.
اگر در اثر پيشآمدهاي غير منتظره شوهر را عصباني ديديد و ديديد كه سر موضوعي بهانهجوئي ميكند ميتوانيد با ابراز حسن خلق و شوخي و ملايمت از حال عصبانيت خارجش سازيد. زن ممكن است بواسطه عدم مطالعات ابتدائي و يا امور ديگري تن بازدواج با مردي داده كه از حيث شئونات فاميلي يا جهات ديگر بر مرد تفوق داشته باشد اگر طالب سعادتتان هستيد موقعيت گذشته را فراموش كنيد و بدانيد بحكم طبيعي بايستي كه
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۳ *»
تحت اراده و نظريه مرد زندگي كنيد. انتسابات خانوادگي و مقامات مادي و معنوي و خاطرات دوره گذشته را فراموش كنيد و بدانيد كه با همسري تازه قدم بعرصه زندگي گذاشتهايد كه خير و صلاحتان ايجاب ميكند كه در تمام مراحل زندگي اعمّ از خوشبختي و بدبختي صحت و بيماري و در تمام تغيرات و تحولات زمانه كه در زندگي بني نوع بشر جاري است بايد رفيق و دمساز باشيد. همانطوري كه در وظائف مرد گفته شد شما داراي مشاعري هستيد كه در مسير زندگي بايد ذيمدخل و ذينظر باشيد چنانچه با مرد با اختلافات مواجه شديد پس از تعمق چنانچه حق را بجانب او دانستيد تسليم افكارش شويد و اگر حق را بجانب خود دانستيد بهتر اين است با ذكر دليل و برهان و با خوشروئي متوجه و قانعش سازيد. خلاصه اينكه تا ميتوانيد دست از اختلافات برداريد مگر اينكه اختلافات واقعاً مواردي باشد كه قابل اغماض و گذشت و تحمل نباشد. مثل اينكه همسر شما معتاد به الكل يا مخدراتي خانمانسوز باشد كه با ذكر دليل و برهان و پند و اندرز شما و سايرين همچنان خواسته باشد به آن عادت خطرناك و خانمانسوز ادامه دهد. در اينصورت جاي مسامحه و اغماض نيست.
چون در ناموس طبيعت مقدرات زن و شوهر بطرز رفتار و كردار يكديگر بستگي دارد و همانطوري كه مقدرات شما بدست مرد سپرده شده همچنين مقدرات مرد بسته به رفتار شما است، جلوگيري از اسراف و تبذير و اختيار رويه معتدلي از هزينه كه با درآمد شوهر وفق دهد، عدم خواهشهاي فوقالطاقه از بنيه مالي شوهر، ترك هوي و هوسهاي جاهلانه، نظم و ترتيب در كارها و برنامه مرتبي در اداره كردن امور خانهداري،
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۴ *»
پرورش فرزندان تندرست و صالح و ساير موضوعات ديگري كه در زندگي با آنها مصادف ميشويد مسائلي است كه رعايتش از جمله واجبات و حائز كمال اهميت است. بطور قطع و يقين اگر مرد درآمد قابل يا سرمايهاي داشته باشد در صورتيكه زندگي داخليش مقرون باعتدال نباشد و از موازنه دخل و خرج خارج گردد هيچوقت اين زندگي با موفقيت توأم نخواهد بود بلكه بمانند سيلابي است كه براي مدت كوتاهي با شدت زيادي جاري و بزودي رو به زوال است. مردي كه براي تحصيل معاش و تأمين وضع زندگي و حفظ آبرو از صبح الي شام با هركس و ناكس سر و كله ميزند و انواع مشقات و ناملايمات را براي نيل سعادت برخود هموار ميسازد. واقعاً دور از مروت و انصاف است كه زن رويهاي را اتخاذ كند كه تمام زحمات و جانفشانيهاي مرد نقش بر آب گردد. مرد انتظار دارد كه پس از فراغت از كار در محيط منزل و عائله خود با گفت و شنودها و رفتار دلپذير رفع خستگيهاي روحي و جسمي را بكند، فقط طرز رفتار و گفتار عاقلانه شما است كه ميتواند مرد را در ميدان نبرد زندگي اميدوار سازد. پيشينيان و قدماء مرد را به روي لباس و زن را به آستر لباس مثل زده و معتقد بودهاند كه آستر بايد رويه را نگاه دارد. حال حقيقةً زن نقش بسيار مهمي را در سعادت يا بدبختي خانوادگي ميتواند بازي كند. زن مهربان دلسوز باعاطفه آن است كه از جان و دل بشوهر علاقهمند باشد و طبق مثل معروف مرد را ربّ كوچك خود بداند و بدون اجازه شوهر قدمي بر ندارد و حتي در صرف ثروت و مال شخصي شوهر را در جريان گذارد. راستي اگر توافقي بين زن و شوهر حاصل شود امتيازات و تباين دارائي زن و شوهر صورت خارجي ندارد. زن خود و مايملكش را در طبق اخلاص گذارده و از آن مرد دانسته و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۵ *»
همچنين مرد وجود خود و تمام هستيش را متعلق بزن ميداند و عيناً دو شريكي هستند كه سرمايه مادي و معنوي خود را روي هم گذارده و با هم صرف و تعيش ميكنند. اگر زن و شوهر وجود و هستيشان را متعلق بيكديگر دانستند و از روي تعقل روشي را در زندگي اتخاذ نمودند يقيناً سعادت را براي خويشتن و كانون خانوادگيشان تأمين نمودهاند و در اين صورت مرد پيرامون هوي و هوسهاي جاهلانه نميرود و چون قلباً دلباخته و علاقهمند به زن شده وجيهترين و فريبندهترين صورتها و شخصيتها در نزد او با مقايسه به همسرش دلربائي و جلوهاي ندارد. بهترين صورتها و اندامها و دلرباترين حركات را در وجود همسر خود ميبيند. و همچنين زن بواسطه بستگي و علاقه به مرد آرايش و تزيينات را فقط براي شوهر خود ميخواهد و بس. و اگر فاقد زر و زيور باشد با رعايت نظافت ظاهري و آراستگي سيرت و حسن خلق محبوبيت و جذابيت خاصي ايجاد ميكند.
بهترين زيور و خودآرائي در آرايش سيرت است كه با خلق خوش و محبت و عاطفه و وفاداري و ساير صفات نيكو اثراتش ظاهر ميشود و آنوقت است كه مرد يكچنين زني را چون فرشته آسماني مينگرد و تبسم نمكين كه بر لبان يكزن باعاطفه و مهربان نقش ميبندد نشانهايست از احساسات دروني او كه جذابيتش از هزاران جواهر گرانبها و خيرهكننده نزد شوهر بيشتر است. مخصوصاً موضوعي كه مردها بدان خيلي اهميت ميدهند عبارت است از آراستگي و تميزي سر و وضع لباس زن و رعايت نظافت و صرفهجوئي و جلوگيري از حيف و ميل و هزينههاي غير ضروري و انتظام امور منزل بطوريكه براي هر شيء محل بخصوصي را در نظر بگيرند. و بانوان دقت كنند وضع خانه و آشپزخانه و آشيانه زندگي
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۶ *»
بايد هميشه پاك و پاكيزه و داراي نظم و جريان مرتبي باشد. موقعي كه انتظار ورود مهماني را بمنزل داريد ببينيد چطور سعي ميكنيد كه صحن حياط و اطاقها و درب و ديوار و طاقچهها را تميز نموده اثاثيه را با حسن سليقه هريك در محل خود قرار دهيد بطوريكه منظورتان اينست كه باطناً آن شخص تازه وارد نتواند ايرادي بوضعيت زندگيتان بگيرد و شما را يك كدبانوي تمامعيار بداند. پس شعارتان اين باشد كه حقيقةً كدبانو بوده و نخواسته باشيد كه ايرادي بر شما گرفته شود. البته اگر چندي باين ترتيب ادامه داديد عادتتان شده و ديگر از زندگي نامرتب و شوريده متنفر و منزجر خواهيد بود.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۷ *»
وظيفه فرزند نسبت بوالدين
كسانيكه در زندگي برتبه پدري يا مادري رسيدهاند البته مشقات و صدماتي را كه ابوين متحمل گرديده تا حدي ميتوانند درك كنند. مرارتها و تحمل شدائدي كه پدر يا مادر درباره وجود ناتواني مبذول داشته موضوعي نيست كه بوسيله نوشتن يا گفتن بتوان تشريح نمود و مجسم ساخت. فقط اشخاصي كه فرزنداني تربيت نموده و بسنّ رشد رسانيدهاند بدرجه صبر و بردباري و جانفشانهانيهائيكه والدين براي پرورش موجود ضعيفي متحمل گشته و چه محروميتها و صدماتي را بر خود هموار نمودهاند پي ميبرند.
روي اين اصل است كه حق والدين فوقالعاده سنگين ميباشد و فرزندان صالح و وظيفهشناس و آناني كه آرزو دارند والدين را چه در حال حيات يا ممات راضي نگهدارند با وظيفه خطيري روبرو هستند كه هميشه بايد مواظب اداء وظيفه باشند. اگر درباره حقوق والدين بخواهيم قلمفرسائي كنيم موجب اطاله كلام است. فقط بطور مختصر در كليات اين وظائف صحبت ميشود. والدين اگر بواسطه حوادث زمانه و عللي درمانده و از كار افتاده باشند بطوريكه قادر بر اداره نمودن امور زندگي نباشند يا محتاج بمعاونت و مساعدتي باشند، در درجه اول وظيفه اولاد خصوصاً وظيفه پسر است كه از آنها نگهداري كند و ايشان را مساعدت نمايد كه حيثياتشان در انظار خودي و بيگانه در جامعه محفوظ بماند. اگرچه مستلزم گذشتها و محروميتهاي زيادي باشد و تضييعاتي را در زندگي مادي يا معنوي ايجاب نمايد. چراكه والديني كه با خون دل موجود نحيف ضعيفي
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۸ *»
را بحد رشد رسانيدهاند اميد و انتظارشان اين بوده كه از نهال برومند خود در روزهاي ناتواني و درماندگي بهرهاي بردارند و استمداد نمايند اين انتظار و تقاضا حق مشروع ايشان است كه از ثمره زحماتشان بايستي بهرهمند گردند. فرزند مانند درخت مثمري است كه صاحب آن بانتظار رسيدن بحد رشد زحمات را بر خود هموار كرده و مواظب رشد اين نهال است باميد اينكه از ثمره و ميوه آن و از حاصل زحمات خود برخوردار گردد. همچنين حفظ احترامات والدين از جمله فرائض است و در اهميت رعايت احترام تأكيدي است كه در اين آيه مباركه ميفرمايد و قضي ربك الاّتعبدوا الاّ اياه و بالوالدين احساناً اما يبلغنّ عندك الكبر احدهما او كلاهما فلاتقل لها افّ و لاتنهرهما و قل لهما قولا كريما (سوره اسراء آيه ۲۴) و در آيه ۲۵ ميفرمايد و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربياني صغيراً يعني و حكم كرد پروردگارت كه نپرستيد مگر او را و بوالدين نيكوئي كردن را اگر برسند نزد تو به پيري يكيشان يا هردوشان پس مگوي مر آن دو را اُفّ و زجر مكن آن دو را و بگوي مر آن دو را سخني نيكو. و فرود آور براي آن دو تا بال تواضع را از روي مهرباني و بگو پروردگار من رحمت كن آن دو تا را همچنانكه تربيت كردند مرا در حالي كه كودك بودم. ولو اينكه اولاد در سايه علم به ترقياتي نائل شده و مقامي احراز كرده باشند كه والدين فاقد آنمقام و رتبه باشند. در هر صورت وظيفه اولاد است كه انتساب والدين را فراموش ننموده ظاهراً و باطناً رعايت احترام نموده و ديني كه خداوند متعال بر عهده ايشان گذارده بنحو شايسته و احسن اداء نمايند. و نهايت پستي و دنائت است كه بعضي از اشخاصي كه بدرجه و مقامي ميرسند ننگ و عار داشته باشند از اينكه خود را منتسب بپدر و مادر مفلوك و بيچاره
«* برنامه زندگي صفحه ۱۴۹ *»
دانسته و از خدمتگزاري دريغ داشته باشند. اين اشخاص عدم ظرفيت و رذالت خود را به ثبوت رسانيده و خويشتن را چنين معرفي ميكنند كه خيلي كوتاهنظر و از سجاياي اخلاقي و صفات حسنه عاري ميباشند. از آنجائي كه حفظ حقوق والدين فوقالعاده لازم و محترم است اغلب بامتحان رسيده اشخاصي كه در اين امر كوتاهي نموده و مورد تنفر و عدم رضايت والدين قرار گرفتهاند و هدف طعن و نفرين آنها قرار گرفتهاند در روزگار روي خوشي و سعادت را نديدهاند و عمري را با نكبت و مذلت و پريشاني بسربردهاند. فرزند صالح و عاقبت بخير آن است كه قلباً و باطناً خود را خدمتگزار والدين دانسته بدون توجه بمقام و برتري وسيله رفاهيت و جلب رضايت آنان را فراهم سازد بدون طمع اينكه از ارثيه سهمي دارد يا ندارد.
بطور كلي وظيفه اولاد اين است كه در همهوقت و در همهحال اداء حقوق والدين را نصبالعين قرار داده و خاطرشان را خوشنود و راضي نگهدارند كه در اثر غفلت از وظيفه غبار كدورتي بر ضميرشان ننشيند. البته رفتار فرزند بعد از فقدان اين دو تن بايد طوري باشد كه نام و نشاني از نيكنامي و نيكفرجامي از والدين بيادگار مانده و باعث سرافرازي فاميل باشد و روان والدين را در اثر رفتار عاقلانه همواره شاد و خوشنود نگهدارد.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۰ *»
هشدار به جوانان انديشمند
بعد از دوره طفوليت و آغاز بلوغ كه از سن ۱۴/۱۵ شروع ميشود تا حدود بيستوپنج سالگي اگر اين دوره را ارزشمندترين و در عين حال حساسترين دوران زندگي بحساب آوريم سخني بسزا گفتهايم.
از ابتداء بلوغ و دوره جواني كه جهش فوقالعاده براي يك جوان پديد ميآيد بطوريكه در صورت ظاهر و در قواي جسماني آثار مردانگي در حالت چشمها و ابروان و بازوان و صدا و ديگر اعضاء و جوارح بدن رخ ميدهد و بروز ميكند، همچنين قواي روحي و نيروي تفكر و تعقل بالفعل شده و مشغول فعاليت ميگردند. در اين موقع كه قواي جسماني و روحاني همزمان با هم در مملكت وجود هر فردي حكومت ميكنند و اين دو نيرو در حال رشد و ترقي هستند حساسترين دوره زندگي است كه هركسي ميتواند سرنوشت نيكبختي يا بدبختي خود را براي يكدوره عمر تعيين و تحصيل نمايد. در قرآن مجيد هم اشاره به اين معني است كه ميفرمايد انّا هديناه السبيل امّا شاكراً و امّا كفوراً در اين موقع است كه ميتوانيد با نيروي عقل و متابعت از رهبران دين كاخ سعادت را پيريزي كنيد و يا برعكس با تبعيت از نفس امّاره و خواهشهاي هوي و هوس نفساني شالوده نكبت و بدبختي را براي خود فراهم سازيد. در اين سنين كه اغلب جوانان در حال تجرّد بسر ميبرند و هنوز گرفتار زندگي و زن و فرزند نشدهاند چون مشاعر عقلاني در حال تكامل و آماده پذيرش هرگونه تعليم است بهترين فرصتي است از براي يك جوان براي تحصيل و ادامه تحصيلات عاليه كه سعادت و خير دنيا و آخرت را متضمن است. لهذا بايستي يك جوان از اين موهبت
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۱ *»
الهي نيكو بهرهبرداري كند و حدّاكثر استفاده را از اين موقعيت بدست آورد و اوقات را بيهوده بسر نبرد و به هوي و هوس نگذراند. خصوصاً تحصيل علم عربي كه لازمه معرفت به علوم آلمحمّد:دانستن اين علم است چنانكه امام جعفر صادق۷ميفرمايند تعلّموا العربية فانها مفتاح العلم پس بر هر جواني كه علاقهمند بدين و مذهب است تحصيل علم عربي لازم بلكه واجب است تا بدينوسيله بتواند اخبار و احاديث و كتبي كه در حقيقت و طريقت و شريعت نوشته شده مطالعه كند و از آثار بزرگان دين اعلياللّه مقامهم به كسب كمالات معنوي فائز گردد. در حديثي ميفرمايند هركس قادر به تحصيل علوم آل محمّد:باشد و در اين مورد سهلانگاري كند و جاهل بميرد كافر مرده است. و معلوم است كه ارتقاء به مقام انسانيت بسته به طي مدارج علمي است.
نكته حائز اهميت و قابل توجه جوانان اينكه معاشرت و مجالست با افراد صالح و يا غير صالح تأثير عجيبي در روحيه و مخيّله و اخلاق و صفات و رفتار و خط مشي در زندگي هر فردي دارد از اينجهت در شريعت مطهره و در طريقت و سير و سلوك در انتخاب رفيق موافق و دوست شفيق و شايسته كه سعادت هر فردي را تأمين كند تأكيد بليغي فرمودهاند.
چون در عنفوان شباب غلبه با نفس اماره است چنانكه گفتهاند «بوي عبير از گند سير فرو ماند» متأسفانه خيلي از جوانان در اثر معاشرت با افراد ناصالح و بوالهوس و هرزه دستخوش انواع و اقسام نكبتها و بدبختيها ميشوند و براي يك عمر از رفتار ناشايست خود نادم و پشيمانند و پشيماني هم سودي ندارد. پس هر جوان كه واقعاً طالب سعادت جاودان و نيكبختي است در انتخاب رفيق موافق كمال دقت را بايستي مرعي دارد تا
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۲ *»
از نعمت قواي جواني و استعدادهاي مواهب الهي فرصت را مغتنم شمرده و براي هميشه در جاده سعادت و در مسير زندگي از دوره عمر گرانمايه استفادههاي معنوي عايدش گردد.
در خاتمه چند بيت شعري در اينباره بنظرم رسيد كه يادآور ميشوم:
گِلي خوشبوي در حمام روزي | رسيد از دست محبوبي بدستم | |
بدو گفتم كه مشكي يا عبيري | كه از بوي دلاويز تو مستم | |
بگفتا من گِل ناچيز بودم | وليكن مدتي با گُل نشستم | |
كمال همنشين در من اثر كرد | وگرنه من همان خاكم كه هستم |
ديگر تا چه كند همت والاي تو اي جوان نيكفرجام.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۳ *»
وظائف بزرگ خانواده
خداوند متعال در سوره تحريم آيه ۶ ميفرمايد ياايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم ناراً يعني اي آنانكه ايمان آوردهايد نگهداريد خودتان و كسانتان را از آتش. بمدلول آيه مباركه از نظر تربيت جسم و روح انساني، بزرگ خانواده موظّف است كه كانون خانوادگي را بمانند يك مدرسه نظام اداره كند و براي اين منظور درباره عبادت و خوراك و خواب و ساير جهات شئون زندگي قاعده و قانوني در محيط خانه وضع كند. همانطوريكه در نظام مقرّر است وقت معيني را براي صرف خوراك و خواب و برخاستن از خواب و ساير عمليات مربوطه بنظام در شبانهروز اختصاص ميدهند. بزرگ خانوار هم براي اداره امور زندگي لازم است بهمين منوال برنامه تنظيم نموده و از روي آن عمل كند. بنابراين در مرحله اول بطوريكه گذشت و طبق دستوري كه دادهاند بعد از اداء نماز مغرب و عشاء و نوافل و تعقيبات شام بطور اختصار صرف گردد و بعد از يكي دو ساعت موقع خواب فرا ميرسد. البته بتفاوت فصول سال در زمستان و تابستان اجراء اين برنامه فرق ميكند.
در فصل زمستان كه حدود چهار و نيم بعدازظهر و پنج اذان مغرب است بعد از اداء نماز مغرب و عشاء و نوافل و تعقيبات حدود ساعت هفت وقت شام را معين كنيم و خواب حدود ساعت نه الي نه و نيم و ده. و بين شام و وقت خواب، دو الي سه ساعت فاصله ميشود و فرصت بسيار خوب و مناسبي است براي مطالعه و تحصيل علوم ديني و رسيدگي بمسائل زندگي و تحصيل معارف الهي از جمله واجبات است. خلاصه در صورتيكه
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۴ *»
ساعت نه و نيم وقت خواب را معين كنيم و اذان صبح حدود ساعت چهار و نيم الي پنج بعد از نصف شب است بنابراين حدود هفت ساعت براي خواب وقت داريم و اين وقت كافي است و سرپرست خانواده و افراد خانواده چنانچه همت و توفيق بيشتري داشته باشند تا هنگام صبح نماز شب را ميتوانند بجا آورند.
در تابستان كه شبها كوتاه ميشود و حدود هفت بعدازظهر مغرب ميباشد بعد از اداء نماز مغرب و عشاء تقريباً هشت بعدازظهر موقع شام و يك ساعت فاصله حدود نه ساعت بعدازظهر وقت خواب است و اذان صبح حدود دو ساعت و نيم الي سه بعد از نصفه شب ميباشد. حدود پنج ساعت و نيم الي شش ساعت وقت خواب ميشود و كمبود خواب را ميتوانيم بعد از ناهار كه روزها طولاني است جبران كنيم.
علي اي حال دستور اين است كه شبانگاه زودتر وسائل خواب را مهيا كنيم تا صبحگاهان زودتر بتوانيم از خواب بيدار شويم و بايد برنامه خواب ترتيبي باشد كه براي اذان صبح افراد خانواده آنهائيكه صلاحيّت اداء نماز را دارند از پسر و دختر ۷/۸ ساله گرفته تا بزرگسالان جهت اداء نماز آماده باشند و چه بهتر كه اداء نماز دستهجمعي صورت گيرد. سرپرست خانواده از نظر تعليم بافراد نماز و تعقيبات را بلند ميخواند و سايرين تبعيت ميكنند تا بخوبي ياد بگيرند.
بعد از انجام نماز و تعقيبات نوبت تلاوت قرآن است و درباره تلاوت قرآن كليه افراد بايد شركت كنند و از جهت تعليم سرپرست خانواده طبق دستور هر روز پنجاه آيه بصوت اعلي قرائت ميكند و سايرين هم آهسته ميخوانند تا باين طريق فراگيرند و از احاديث و اخبار وارده اهميت قرآن
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۵ *»
براي ما معلوم ميگردد كه قرآن است كه ما را از وساوس شيطاني و مخاطرات محفوظ ميد ارد و در قيامت خداوند متعال بواسطه تمسك بقرآن از ما شفاعت ميفرمايد. و همچنين احرازي كه از ائمه اطهار سلاماللّه عليهماجمعين وارد شده و در كتب ادعيه مسطور است از قبيل حرز حضرت صادق۷[۱]و اذا قرأت القرآن جعلنا بينك و بين الذين لايؤمنون بالاخرة حجاباً مستوراً و جعلنا علي قلوبهم اكنّةً انيفقهوه و في آذانهم وقراً و اذا ذكرت ربك في القرآن وحده ولّوا علي ادبارهم نفوراً اللّهم اني اسألك بالاسم الذي به تحيي و تميت و ترزق و تعطي و تمنع يا ذاالجلال و الاكرام اللّهم من ارادنا بسوء من جميع خلقك فاعم عنّا عينه و اصمم عنّا سمعه و اشغل عنّا قلبه و اغلل عنّا يده و اصرف عنّا كيده و خذ من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوقه و من تحته يا ذاالجلال و الاكرام.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۶ *»
و همچنين حرز اعيذ نفسي و ديني و اهلي و ولدي و اخواني و اهل حزانتي و ماخوّلني ربي من شرّ نفسي و من شرّ الشيطان و من شرّ الاعوان و من شرّ الجيران و من شرّ الاخوان و من شرّ السلطان و من شرّ اهل البغي و العدوان من الانس و الجانّ و من شرّ كل مااخاف عليها منه و اعوذ باللّه الذي لااله الاّ هو الحي القيوم تا آخر آية الكرسي و ببسم اللّه الرحمن الرحيم قل ياايها الكافرون الي آخر و ببسم اللّه الرحمن الرحيم قل هو اللّه احد الي آخر و ببسم اللّه الرحمن الرحيم قل اعوذ برب الفلق الي آخر و ببسم اللّه الرحمن الرحيم قل اعوذ برب الناس الي آخر.
و در صورتيكه وقت اجازه ندهد كه كليه احراز در يكروز خوانده شود ممكن است براي هر روز حرزي را انتخاب كنند و بهتر اين است كه بزرگ خانواده با صداي بلند بخواند تا سايرين هم با او بخوانند و از حفظ كنند و تمسك باين احراز كه از ناحيه ائمه اطهار سلاماللّه عليهماجمعين صادر شده ما را از هرگونه بليه و آفتي محفوظ ميد ارد. برنامهئيكه براي صبح از وقت اداء نماز و تعقيبات و تلاوت قرآن مجيد و احراز نوشته و تنظيم گرديده تقريباً تا مقارن طلوع آفتاب وقت ميگيرد.
اگرچه براي كساني كه عادت بسحرخيزي ندارند و تا پاسي از شب و اواخر شب سرگرم وقتگذرانيهاي بيحاصل و بيهوده هستند و اگر اهل نماز باشند نزديك طلوع آفتاب سر از بستر برميد ارند، اجراء اين برنامه در اوائل امر ثقيل و مشكلي است اما ترديدي نيست كه ما هرچه خودمان را بانوار الهي نزديكتر كنيم و عادت دهيم بهمان نسبت از اهريمن جهل و پيروي از هوي و هوسهاي نفساني و شيطاني كه منشأ تمام بدبختيها و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۷ *»
پليديها است مصون خواهيم بود و معلوم است هر كاري و عملي اعم از اعمال خوب يا بد فرع عادت است حال كه بنا شد تمام امور خير و شر، سعادت يا شقاوت بسته به عادت باشد در اينجا عقل حكم ميكند كه متابعت از كارهاي خير كنيم تا بدينوسيله سعادت دنيا و آخرت را دريابيم.
البته بعد از عادتكردن بامور خير، نفساماره را براه راست و راهي كه مرضي خداوند متعال و رسول اكرم۹و ائمه هدي:است سوق ميدهيم و ميبينيم كه ترك آن ناگوار است. و مشاهده ميكنيم آن كسي كه بمسجد ميرود عادت است كه او را بطرف مسجد ميكشاند و آنكه مرتكب اعمال زشت و منهيات ميشود او را هم عادت به آن راه گسيل ميد ارد.
و ديگر زيارت و عتبهبوسي حضرت علي بن موسي الرضا صلواتاللّه و سلامهعليهما است كه ثوابهاي عظيمه و فوائد و اثرات و خواص عجيبه در اخبار و احاديث ائمه اطهار سلام اللّه عليهم اجمعين براي زائرين معلوم و مقرر فرمودهاند و هركس از دوستان آلمحمّد:هرگونه گرفتاري و مشكلي داشته باشند التجاء به آستان مقدسش رفع گرفتاريها را ميفرمايد و اين نعمتي است كه خداوند رحمن بشيعيان و دوستان بالاخصّ بدوستان مجاورين مرقد مطهر حضرتش ارزاني فرموده و سزاوار است كه قدر اين نعمت عظمي را بدانيم و تا حد امكان از نعمت زيارتش بهرهمند گرديم و مخصوصاً اغلب تجربه كردهاند كه در تشرف بآستانه مقدسه از جهت رفع هم و غم و كشف مهمات و برآمدن حاجات آثار عجيبهاي مترتب است و براي تذكر دوستان مختصري از خواص زيارت آن حضرت۷ براي زائرين ذكر شد.
حال برويم بر سر اصل موضوع (وظائف بزرگ خانواده) در خبر است
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۸ *»
كلّ مولود يولد علي الفطرة كودك كه بر فطرت اوليه خلق شده و آئينه قابليتش پاك و صاف و عاري از هرگونه لوث و آلايش پليدي و فساد است و استعداد پذيرش هر قسم تربيتي را دارد و در طبع او مثل ميزنند به تركه تازه مرطوبي كه از درخت بريدهاند و قابل انعطاف است و بهر سمتي كه خواسته باشند متمايل ميشود. متأسفانه بعضي از اولياء اطفال در اثر غفلت و بيعلاقهگي همينكه طفل بحد رشد رسيد مخصوصاً در اوان بلوغ كه اعضاء جسماني از مرحله طفوليت تغيير شكل ميدهد و بمردانگي مبدل و متشكل ميشود و همچنين مشاعر باطني يعني لشگر عقل و جهل بر او مستولي و هريك از اين دو سپاه از براي خود محلي در وجود جوان تعيين ميكنند مخصوصاً نفس اماره در اين موقع بيشتر بر او چيره ميشود. و در اين سنين است كه بواسطه تسلط نفس اماره بعضي از جوانان در جهل مركب فرو رفته و خودشان را عاقلترين مردمان روزگار ميدانند. و مربيان خود را از سفهاء بشمار ميآورند و بپدر و مادر ميگويند شما كه چيزي سرتان نميشود و از همهجا و از اوضاع روز بيخبريد؛ در اين مراحل سن است كه اولاد بدنيائي قدم ميگذارند كه خطرناكترين و حساسترين دوره عمر ايشان بحساب ميآيد (تقريبا از سن ۱۴/۱۵ الي ۲۰/۲۵ سال). و جدّاً اگر در اين مراحلِ سن، اولياء اطفال ناظر رفتار و كردار فرزندان نباشند و با رفقاي نامناسب انس گيرند مسلّماً اخلاق ناپسند آنان در اولاد شما اثر گذارده و ممكن است افراد خطرناكي ببار آيند. گذشته از اينكه خود را بانواع مخاطرات و بليّات و بدبختيها گرفتار ميكنند پدر و مادر نيز كه مسئول تربيت ايشان بودهاند در اين آتش غرور و مستي ميسوزند و چارهاي هم ندارند. مثلي است معروف كه ميگويند «سكر جواني از هر مسكري قويتر
«* برنامه زندگي صفحه ۱۵۹ *»
است».
باري؛ چنانچه اولياء اطفال مفاسد اخلاقي و مهالكي كه ممكن است طفل را در دوران جواني تهديد كند در نظر بياورند و پيشبيني آن روز را بكنند؛ دين خود را نسبت باولاد اداء كردهاند و مسلماً با علاقه خاصي از ابتداء فطرت او را تحت قيد و شرط عاقلانه قرار ميدهند و با اجراء يك برنامه صحيح و منظّم و منطقي بحد رشد ميرسانند كه در نتيجه اين حاصل زندگي و ميوه دلشان يكفرد سعادتمند و باارزشي گردد كه از پرتو وجودش خود و پدر و مادر و سايرين بهرهمند گردند.
خلف نكو بگيتي است نشان نيكبختي | كه درخت عمر انسان به از اين ثمر ندارد |
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۰ *»
در حقـوق اخـوان
اقسام برادران
امام محمّد تقي۷ فرمود مردي در بصره نزد اميرالمؤمنين۷آمده و عرض كرد يا اميرالمؤمنين ما از برادران آگاه فرما.
اميرالمؤمنين۷ فرمودند: برادران دو دستهاند: «اخوان ثقه» و «اخوان مكاشره». پس چون درباره برادر خود بپايه اعتماد رسيدي مال و تن خويش را در راه او نثار كن و با هركه با وي دوستي بيآلايش دارد دوست خالص باش و با دشمنش دشمني كن و رازش را بپوشان و ياريش كن و نيكوئي او را آشكار ساز و بدان اي سائل كه اينگونه برادران از گوگرد سرخ كمترند و نايابتر. اما برادران مكاشره از گشادهروئي آنان حظّ خود را ميبري و بيش از اين از ضمير آنان مخواه و آنچه از گشادهروئي و شيرينزباني كه با تو كردند از آنها دريغ مدار.
حدود برادران
حضرت امام صادق۷ فرمود دوستي حدود دارد و با كسي كه داراي آن حدود نباشد دوستي كامل نسبت ندهيد:
اول آنكه ظاهر و باطنش با تو يكي باشد.
دوم آنكه نيكي تو را نيكي خود و بدي تو را بدي خويش انگارد.
سوم آنكه مال و فرزند او را تغيير ندهد.
چهارم آنكه هرچه دستش ميرسد از تو باز ندارد.
پنجم آنكه در گفتاريها تو را وا نگذارد.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۱ *»
گرد آمدن و گفتگوي برادران
حضرت امام جعفر صادق۷ به فضل بن يسار فرمود: آيا با هم مينشينيد و گفتگو ميداريد؟ گفتم آري فداي تو شوم. فرمود من اينگونه مجالس را دوست ميدارم پس اي فضل امر ما را احياء كنيد. اي فضل كسي كه از ما ياد كند يا نزد وي از ما ياد شود و از چشمش باندازه بال مگسي اشك بيرون آيد خداوند گناهان او را اگرچه بيشتر از كف درياها باشد ميآمرزد.
فضل بن يسار گفت كه ابوجعفر۷ بمن فرمود آيا با هم مينشينيد گفتم آري فرمود افسوس از اينگونه مجالس.
خيثمه گفت نزد ابيعبداللّه۷ رفتم تا در سفري كه در پيش داشتم با حضرتش وداع كنم فرمود از دوستان هركه را ديدي سلام برسان و بدانها بگو كه از خداوند عظيم بترسند و تقوي پيشه كنند و توانگران آنها از نيازمندان و نيرومند آنها از ناتوانشان عيادت كنند و زنده آنها بر جنازه مردهشان حضور يابند و در خانههاي خويش از هم ديدار كنند زيرا در ملاقات احياء امر ما است. باز فرمود خدا ببخشد بندهاي كه امر ما را زنده ميد ارد.
اي خيثمه بدوستان ما برسان كه ما آنان را از خداي هيچگونه بينياز نميسازيم مگر آنكه كار نيك كنند و دوستي ما جز بپارسائي بدست نيايد در روز قيامت حسرتمندترين مردم كسي است كه عدالت را بستايد سپس از آن روي برتابد و بجز آن بگرايد.
اسحق بن عمار گفت نزد ابيعبداللّه۷ بودم از مواسات مرد با برادران
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۲ *»
خويش و آنچه كه بايد درباره همديگر بكنند ياد فرمود. از اين سخن باندازه متاثر شدم كه از قيافه من دريافت. پس فرمود: اين روش در زماني خواهد بود كه قائم قيام كند آنگاه بر آنان واجب است كه همديگر را ساز و برگ دهند و نيرومند سازند.
اسحق بن عمار از پدرش گفت: مردي دير نزد رسولخدا۹ رفت فرمود تو را چه شده كه دير آمدي گفت اي رسول خدا۹ برهنگي مرا باز داشت فرمود مگر تو را همسايهاي نبود كه داراي دو جامه باشد يكي را بتو عاريت دهد گفت آري اي رسول خدا فرمود پس او تو را برادر نيست.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۳ *»
حقوق برادران درباره همديگر
داود بن حفص گويد نزد امام جعفر صادق بوديم و حضرت عطسه كردند خواستيم باو دعاي رحمت بگوئيم پس فرمود چرا دعا نكرديد. از جمله حقوق مؤمن بر برادرش چهار خصلت است هرگاه عطسه كند بدو دعاي رحمت گويد. (در حديثي ديدم ميفرمايد: هرگاه برادرت عطسه كرد يا خودت عطسه كردي بگو الحمدلله رب العالمين و صلي اللّه علي محمّد و اله الطاهرين) و اگر وي را بخواند بپذيرد. و هر گاه بيمار گردد از وي ديدار كند. و اگر بميرد جنازه او را مشايعت نمايد.
معلّي گفت از ابيعبداللّه۷ پرسيدند حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ فرمود: هفت حق است كه همه بر وي واجب است و اگر چيزي از آنها را ضايع سازد از دوستي و طاعت خداوند بيرون رفته. بامام گفتم فدايت گردم آنها چيستند؟ فرمود اي معلي من با تو مهربانم ميترسم آنها را ضايع كني و نگاه نداري و بداني و بكار نبندي. گفتم توانائي جز بخدا نيست. فرمود: آسانترين آن حقوق آن است كه درباره مسلمان آنچه را كه براي خود دوست ميداري بخواهي و آنچه را كه براي خود نميپسندي بر او هم نپسندي.
حق دوم اينكه از خشم وي بپرهيزي و خشنودي او را بخواهي و از وي فرمان ببري.
حق سوم اينكه با جان و مال و زبان و دست و پاي خود وي را ياري كني.
حق چهارم اينكه ديدهبان و راهنما و آئينه او باشي.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۴ *»
حق پنجم اينكه با گرسنهبودن او سير نشوي و با تشنگي او سيرآب نگردي و با برهنهبودن او لباس نپوشي.
حق ششم اينكه تا او زن نگيرد تو زن نگيري و اگر او را نوكري نباشد تو نوكري اختيار نكني. و بايد نوكر خود را بفرستي تا جامه او را بشويد و خوراك او را بپزد و جامه خواب او را بگستراند.
حق هفتم اينكه بسوگند او وفا كني و درخواست او را بپذيري بيمار او را ديدار كني و در جنازه او حضور يابي و اگر بداني كه او را نيازي هست براي انجام آن بشتابي و او را ناگزير نسازي كه آن را از تو بخواهد بلكه تو بر او پيشيگيري. هرگاه اين را بكار بستي دوستي خود را بدوستي او و دوستي او را بدوستي خود پيوند دادهاي.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۵ *»
اطعام برادران
از امام جعفر صادق۷ روايت شده است كه پيغمبر خدا فرمود هركه مؤمن گرسنه را سير كند خداوند وي را از ميوههاي بهشت ميخوراند و هر كه او را از تشنگي سيراب كند خداوند وي را از رحيق مختوم (مي مشكبو) بنوشاند و هركه او را جامه بپوشاند تا ريشه و نخي از آن جامه بر تن آن مؤمن است در ضمان خدا خواهد بود. بخدا سوگند همانا بر آوردن حاجت مؤمن از يك ماه روزه و اعتكاف برتر است.
راوي گويد نزد ابيعبداللّه۷ يادي از ياران ما شد من گفتم ناهار و شام نميخورم مگر اينكه دو يا سه تن يا كمتر يا بيشتر از ياران با من باشند. امام۷ فرمود فضيلت و برتري آنان بر تو بيشتر است از فضيلت و برتري تو بر آنها. گفتم فداي تو شوم چرا با اينكه من از طعام خود بآنها ميخورانم و از مال خود بآنها ميبخشم و خدمتكار خود را بخدمت آنها ميگمارم. فرمود آنان هنگامي كه بر تو وارد شدند روزي فراواني براي تو آوردند و بيرون كه رفتند براي تو طلب مغفرت كردند.
دوري كردن برادران از يكديگر
داود بن كثير ميگويد از امام جعفر صادق۷ شنيدم كه فرمود رسول خدا۹فرمود دو تن مسلمان كه از يكديگر دوري گزينند و سه روز بگذرد و آشتي نكنند، از مسلماني بيرون رفته باشند و ميان آنها دوستي نباشد. پس هريك كه در سخنگفتن با برادر خويش پيشي گيرد در روز حساب هم پيشتر ببهشت خواهد رفت.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۶ *»
مصافحهكردن و دستدادن با برادران
حضرت امام جعفر صادق۷فرمود همانا كسي كه قدر خدا و پيغمبر را نميداند قدر مؤمن را هم نخواهد دانست زيرا مؤمن برادرش را ميبيند و با وي دست ميدهد و خداوند بدانها مينگرد و هنوز از هم جدا نشدهاند گناهان آنها ميريزد چون برگهائي كه در اثر تندباد از درخت ميريزد.
شكايت بردن پيش برادران
حضرت امام جعفر صادق۷به حسن بن راشد فرمود اي حسن اگر تو را مشكلي پيش آيد نزد مخالفان بشكايت مرو چه اگر چنين كني از خدا شكايت كردهاي بلكه درد خود را بيكي از برادرانت بگو زيرا از چهار خصلت بيرون نخواهي بود يا اينكه بمال تو را كمك ميكند يا بجاه و مقام تو را ياري ميكند و يا بمشورت درباره تو رأي ميدهد و يا دعائي خواهد كرد كه برآوردني است.
اي حسن هرگاه از مؤمن حاجتي خواستي پيش از آنكه بهانه بياورد براي وي بهانهاي بينديش و اگر معذرت خواست از وي بپذير و اگرچه گمان كني كه امر بر خلاف گفته اوست. و اگر بمنافق حاجتي بردي عذرش را نپذير اگرچه بهانه او را تصديق كني.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۷ *»
نيكي ببرادران
حضرت ابوعبداللّه۷ فرمودند: مؤمن موقعي كه بميرد شش پيكر بقبر او در آيند آنكه صورتي درخشانتر و روئي زيباتر و بوئي خوشتر و شكلي نيكوتر دارد بالاي سر وي قرار ميگيرد و اگر نكير و منكر بخواهند از جلو بمؤمن در آيند پيكري كه از جلو است آنها را مانع ميشود و اگر بخواهند از پشت يا راست يا چپ يا از پيش پا و يا از بالاي سر در آيند آنكه در پشت يا راست يا چپ و يا بالاي سر قرار گرفته مانع ميگردد. آنگاه پيكري كه نيكورويتر و خشبوتر و زيباتر است بديگران ميگويد خدا شما را پاداش نيك دهد شماها كيستيد آنكه در جلو است ميگويد من نمازم و آنكه در پشت سر قرار گرفته ميگويد من زكاتم و آنكه در طرف راست است ميگويد من روزهام و آنكه در سمت چپ قرار گرفته ميگويد من حجّم و آنكه برابر پاها قرار گرفته ميگويد من آن نيكي هستم كه اين ميّت ببرادران خود كرده است پس آنها بوي ميگويند تو كيستي و تو از ما زيباتر و خوشبوتري و شكل تو از ما بهتر است وي ميگويد من دوستي محمّد و آل اطهارش هستم.
حضرت ابوعبداللّه۷ فرمودند: چرا با يكديگر دشمني ميكنيد اگر چيزي درباره برادر خود شنيديد بوي بگوئيد و از وي بپرسيد اگر گفت چنين كاري نكردهام باور كنيد و اگر تصديق كرد توبهاش دهيد.
و نيز حضرت امام جعفرصادق۷فرمودند: اگر از برادرت چيزي بتو گفتند و چهل گواه هم گفته باشند كه از وي شنيدهايم ولي او بگويد كه نگفتم از وي بپذير.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۸ *»
حضرت ابوجعفر۷فرمودند: با چهار كس دوستي و برادري نكن احمق و بيخرد و بخيل و ترسو و دروغگو. اما بيخرد ميخواهد بتو سودي رساند ولي زيانش بتو خواهد رسيد. اما بخيل از تو ميستاند و بتو نميدهد. اما ترسو از تو و پدر و مادر خويش ميهراسد. اما دروغگو راست هم كه بگويد باورش نميد ارند.
در حضور امام جعفر صادق۷از مردي ياد كردند يكنفر از وي عيب گرفت. امام فرمودند: تو كجا و برادر كامل كجا و كدام مرد است كه از همه عيوب پاكيزه باشد.
از كلمات قصار حضرت امام رضا۷است كه ميفرمايند: برادر بزرگتر بجاي پدر است.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۶۹ *»
عبـادت
با توجه بدستوراتي كه دادهاند اوقات و ساعاتي را بعبادت و ساعاتي را بكار و شغل و ساعاتي را بخوراك و خواب اختصاص ميدهيم.
اول عبادت: ميفرمايند عبادت يعني بندگي و آن بر سهقسم است قسمي عبادت صرفاً براي جلب رضايت مولي است كه بعمل مي آيد اين نوع بندگي حق عبادت است و هرچه بنده در عبوديت خالصتر شد شرط عبادت را بهتر انجام داده و انحراف از امر مولي خودسري است. و نوع ديگر اين است كه بخاطر اجرت بندگي كارفرمائي را ميكند و اين نوع عبادت در واقع بندگي كارفرما نيست بلكه از جهت اجرتي است كه متقابلاً دريافت ميكند. كاري ميكند و اجرتي ميگيرد. و نوع ديگر ترس از مجازات مولي است كه اگر انجام ندهد مورد مؤاخذه و عذاب قرار ميگيرد و اين بندگي هم عبادت خالص نيست و عبادت خالص فقط امتثال امر مولي است. و اين عبادت فقط در درجه اول شأن محمّد و آلمحمّد:و بعداً انبياء و مرسلين و بعداً بزرگان دين است و شيعيان خالص آلمحمّد:ميتوانند به اين عبادت عمل كنند. چنانكه در قرآن مجيد ميفرمايد در شأن آن بزرگواران و يطعمون الطعام علي حبّه مسكيناً و يتيماً و اسيراً انما نطعمكم لوجهاللّه لانريد منكم جزاءاً و لا شكوراً يعني و ميخورانند طعام را براي دوستي و رضايت خدا بر فقير و يتيم و اسير. و جز اين نيست كه اطعام ميكنيم شما را براي رضاي خدا و نميخواهيم از شما پاداشي و نه شكري (كه از ما تشكر كنيد). از آن مقامات عاليه كه بگذريم، اين قسم عبادت خالص نصيب عرصه ناقصين از امت ناجيه نيست بلكه عبادت اين دسته
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۰ *»
مشوب بخودپرستي و يا زن و فرزندپرستي و يا پول و مقام و يا اينكه از ترس از عذاب يا بطمع بهشت است و البته خداوند رؤف مهربان بشفاعت و فضل و كرم اولياء مقربينش از ناقصين هم قبول خواهد فرمود بر حسب درجاتي كه دارند. آنكه در اثر زهد و تقوي و عبادت و تقوي بانوار مقدسه اولياءاللّه نزديكتر است مقامش بالاتر و آنكه دورتر است كمتر مورد عنايت است.
و در اينجا مناسب است كه شطري از فرمايشات آقايمرحوم اعلي اللّه مقامه را كه در تفسير آيه مباركه ماخلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون فرمودهاند ذكر كنيم.
ميفرمايند: «برويم بر سر مطلب، مطلب اين بود كه هرگاه تو خدمت كردي خادمي و عابد و هرگاه خدمت نكني خادم نيستي و عابد نيستي اگرچه آن آقا پول داده و خريده تو را و در حقيقت زرخريد او هستي لكن تو خدمت نكردي او را و چون خدمت نكردي خدمتكار نيستي پس تو خادم نيستي و چون تو عابد نشدي او هم مخدوم و معبود تو نيست. معني عبادت را عرض كنم، عبادت معنيش اين است كه بنده در جميع جزئي و كلّي نگاه كند امر آقاي او چيست آنچه امر آقاي او است امتثال كند و بعمل آورد و آنچه نهي آقاي اوست كه آن را مكن از او دوري كند و آنچه آقا از او سكوت كرده آن هم سكوت كند و فضولي نكند و از پيش خود نگويد حالا كه آقا نگفته و او ميكند و ميگويد اين خودسري و خودرأيي و هوي و هوس است چرا چيزي ميگويد كه آقاش نگفته؟ اين است كه فرمودند اسكتوا عماسكت اللّه و ابهموا ماابهمه اللّه ساكت شويد از آنچه خدا از آن ساكت شده و مبهم بگذاريد آنچه را كه خدا مبهم گذارده و هرچه را كه خدا نگفته
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۱ *»
شما چرا ميگوئيد؟ پس نگاه كند اين بنده آنچه را آقا امر كرده بآن امتثال كند و فرمان برد و آنچه را كه نهي از آن كرده از آن دوري كند. حالا بايد ديد آقا بچه امر كرده و از چه نهي ميكند آقا امر ميكند به آنچه ميخواهد و دلخواه اوست و نهي ميكند از آنچه كه آن را نميخواهد و از آن كراهت دارد و خاطر او از او مشمئز است و متأذّي است از آن. آقا امر ميكند به آنچه از آن خورسند است و نهي ميكند از آنچه كه او را ناپسند است. راه امر و نهي اين است پس خداوند عالم بهر چه امر كرده پسند او و مطبوع او بوده و از هرچه نهي كرده ناپسند او و مكروه او بوده معلوم است از او خشم داشته و آنچه بآن امر كرده او را دوست ميداشته. پيغمبر صلواتاللّه و سلامهعليه فرمود ما من شيء يقرّبكم الي الجنة و يُبَعّدكم من النار الاّ و قدامرتكم به و ما من شيء يبعّدكم من الجنة و يقرّبكم الي النار الاّ و قدنهيتكم عنه يعني هيچچيز نيست كه شما را نزديك به بهشت و دور از جهنم كند مگر آنكه شما را امرتان كردهام و هيچچيز نيست كه شما را دور از بهشت و نزديك بجهنم كند مگر آنكه شما را نهيتان كردهام. معني عبارت اين ميشود كه من فروگذاشت نكردهام از گفتن اينجور كارهائيكه آنها شما را ببهشت نزديك ميكند و از جهنم دور ميكند پس آنچه گفتهام از اينجور است و آنچه نگفتهام اينجور نيست. پس تو از پيش خود خدمتي بكني كه او نگفته باشد از تو نميپذيرد و شما را ببهشت نخواهد برد و از جهنم دور نخواهد كرد و آنچه شما را نهي از آن كرده اين بود كه فروگذاشت نكرده آنچه سبب نزديكي بجهنم و دوري از بهشت بوده و آنها چيزهائي است كه پيغمبر گفته. هرچه نگفته و شما را نهي از آن نكرده از اينجور نيست و اگر آنرا بكني ضرر ندارد براي تو و با كردن آن تو را بجهنم نخواهند برد و تو را
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۲ *»
از بهشت دور نخواهند كرد چنانچه در قسم اول هم همينطور است اگر كاري را كه نگفته بكن بكني آن كار تو را نزديك ببهشت و دور از جهنم نخواهد كرد. پس پيغمبر۹تو را امر كرده بآنچه سبب نزديكي تو ببهشت و دوري تو از جهنم ميشود و تو را نهي كرده از آنچه سبب نزديكي تو بجهنم و دوري تو از بهشت ميشود پس عبوديت و عبادت امتثال فرمان اين پيغمبر است پس تو اگر فرمان او را بردي و امتثال اوامر او را كردي و از نواهي او اجتناب كردي تو عبادت كرده خداوند عالم را، تو محبوبهاي خدا را عمل كرده و از مبغوضهاي خدا دور شده.
حالا بيائيم ببينيم خداوند عالم چهچيز را دوست ميد ارد و چهچيز را دشمن ميد ارد. خداوند عالم دوست ميد ارد هر چيز را كه سبب تقرب باوست و دشمن ميد ارد هر چيز را كه سبب دوري از اوست خداوند عالم دوست ميد ارد هر چيز را كه شبيه بصفات اوست و دشمن ميد ارد هر چيز را كه بر خلاف صفات اوست بجهت آنكه هركس را ميبيني خود را دوست ميد ارد و مخالف خود را دشمن ميد ارد. از آن اول اصل مسئله را بفهم بيا ببين دوستترين جميع چيزها در نزد تو كيست. دوستترين چيزها در نزد تو ذات خود تو است و نفس خود تو است. ذات خود تو و نفس خود تو محبوبترين كل خلق است نسبت بتو هرچه باين محبوب تو شباهت بيشتر دارد آن محبوب تو است هرچه باين ذات تو شباهت ندارد او مبغوض تو است آنچه شباهت بذات تو ندارد دشمن ذات تو است. آب چون شباهت به آتش ندارد دشمن آتش است و او را خاموش ميكند و چون آتشي شبيه بآتشي است دوست آتش است و او را قوت ميدهد پس هركس شبيه بتو نيست ضد تو است چون ضد تو است تو را فاني ميكند پس او سبب عدم تو
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۳ *»
ميشود پس از اين جهت تو او را دشمن ميداري آنچه شبيه تو است مقوّي تو است پس چون مقوّي تو است سبب نشاط و دوام هستي تو ميشود پس تو او را دوست ميداري پس از اينجهت هركس دوست ميد ارد شبيه خود را و دشمن ميد ارد آنچه شبيه باو نيست. خداوند عالم دوست ميد ارد صفاتي را كه مانند صفات اوست و همچنين خداوند عالم دشمن ميد ارد آن صفاتي را كه بر ضد صفات اوست پس خداوند عالم عدل است و عادل دوست ميد ارد عدالت را و دشمن ميد ارد جور و جائر را. در ملك هركس عادل است او محبوب خدا است هركس جائر است او مبغوض خدا است. و همچنين خداوند عالم است صادق در ملك هركس صادق است محبوب خدا است و هركس كاذب است مبغوض خدا است وهكذا خداوند عالم دوست دوستان و دشمن دشمنان است هركس دوست دوستان است و دشمن دشمنان است بر صفت خدا است و جميع آنچه تو را پيغمبر بآن امر كرده آن صفات خدا است از اينجهت گفته تخلّقوا باخلاق اللّه متخلّق باخلاق خدا بشويد و هرچه پيغمبر از او نهي كرده او مبغوض خدا است بجهة آنكه شبيه خدا نيست. پس هركس باين شريعت مطهره عمل كرد او محبوب خدا ميشود و هركس از آنها اعراض كرد مبغوض خداوند عالم ميشود. پس عبادت حقيقي اين شريعتي است كه در دست است هركس باين شريعت مطهره عمل كرد او متخلّق باخلاق خدا و متّصف بصفات خدا است.»
در تقسيم اوقات شبانهروزي اول عبادت و عملكردن بشريعت را بيان فرمودهاند لذا آن قسمي كه بايد صرف عبادت شود يادآور ميشويم. دستور اين است كه شب بعد از نماز عشاء شام را مختصر و سبك تناول
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۴ *»
نموده و بعد از ساعتي بفكر استراحت و خواب باشيم. و نيز قبل از رفتن به بستر وضو گرفته و ادعيهئيكه در موقع خوابيدن وارد شده خوانده شود. وقتي كه شخص زودتر به بستر رفت طبعاً زودتر بيدار ميشود و كسل نيست و آماده است براي اداي نماز صبح و بموقع از خواب برميخيزد. و آنهائيكه موفق باداء نماز شب ميشوند حدود يكساعت قبل از اذان صبح بستر را ترك ميكنند. خلاصه؛ بعد از اداء نماز صبح تعقيباتي كه وارد شده و در كتب ادعيه مسطور است خوانده ميشود پس از آن بتلاوت قرآن مجيد اقدام ميگردد.
اكنون مناسب است اهميتي كه درباره نماز و فضيلتي كه درباره قرآن مجيد در اخبار و احاديث آمده ذكر شود.
اما درباره نماز ميفرمايند الصلوة عمود الدين ان قُبلت قُبل ماسواها و ان ردّت ردّ ماسواها و ميبينيم در اعمال واجبه هيچ عملي باهميت نماز نميرسد. بقيه اعمال واجبه از روزه و زكوة و خمس و حج و ساير اعمال در مواقعي تعطيلبردار است مثلاً در روزه صحت بدن شرط است و در خمس و زكوة زيادي از مؤنه سال و در حج استطاعت جاني و مالي مقرر است اما نماز در هيچ حالتي تعطيلبردار نيست چه در حضر يا سفر حتي در حال خوف و جنگ طبق دستوراتي كه دادهاند بايد بجا آورد و ساقط نميشود در هيچ وضعي. و شرايطي كه براي نماز مقرر فرمودهاند اولاً باتوجه و اخلاص باشد و نيز بايد اوقات نماز را رعايت كرد كه اول وقت رضاي خدا است و آخر وقت عفو خدا است و عفو نميشود بنده مگر از معصيت و فضل اول وقت نماز بر آخر وقت نماز مثل فضل آخرت است بر دنيا. و هچنين رعايت بجاآوردن نوافل مستحبه حتي اينكه اگر بموقع نافلهها انجام نشده مستحب
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۵ *»
است قضاي آنها انجام شود و ميفرمايند مستحب است مداومت بر نافلههاي شبانهروزي زيراكه انجام آنها رفع ميكند نقصانهائي را كه در نمازهاي واجبه واقع شده و ميفرمايند افضل نافلههاي شبانهروزي نافله صبح است و بعد از آن افضل از باقي يك ركعت نافله وتر است و بعد از آن دو ركعت نافله ظهر است و بعد از آن نافلههاي مغرب است و بعد از آن نافلههاي شب است و بعد از آنها نافلههاي روز است و در نافلههاي عصر اكتفا به ششركعت و در نافله مغرب اكتفا بدو ركعت ميتوان كرد. و درباره آنهائي كه سواد دارند و عذري از براي آنها نيست دانستن قرائت و قواعد تجويد واجب است.
در اينجا حديثي را نقل ميكنم از تفسير البرهان از نظر تبرّك و تيمّن و ضمناً درسي است براي خوانندگان محترم درج ميشود كه چگونه بايد آداب نماز را بجا آورند. اصل حديث در ذيل اين آيه مباركه است و ان المساجد للّه فلاتدعوا مع اللّه احداً.
عن حمّاد بن عيسي قال قال ابوعبداللّه۷ لي يوماً يا حمّاد أتحسن انتصلّي فقلت ياسيدي انّي احفظ كتاب حريز في الصلوة فقال لابأس عليك يا حمّاد قم فصلِّ قال فقمت بين يديه متوجهاً الي القبلة فاستفتحت الصلوة فركعتُ و سجدتُ فقال يا حمّاد لاتحسن انتصلي مااقبح بالرجل منكم يأتي عليه ستون سنة او سبعون سنة فلايقيم صلوة واحدة بحدودها تامّة. قال حمّاد فاصابني في نفسي الذلّ فقلت جعلت فداك فعلّمني الصلوة فقام ابوعبداللّه۷ مستقبل القبلة منتصباً فارسل يديه جميعاً علي فخذيه قدضم اصابعه و قرب بين قدميه حتي انّ بينهما قدر ثلاث اصابع منفرجات و استقبل باصابع رجليه جميعاً القبلة لميحرفهما عن القبلة و قال بخشوع
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۶ *»
اللّهاكبر ثم قرء الحمد بترتيل و قل هو اللّه احد ثم صبر هنيئة بقدر ماينفس و هو قائم ثم رفع يديه حيال وجهه و قال اللّهاكبر و هو قائم ثم ركع و ملأ كفيه من ركبتيه مفرّجات و ردّ ركبتيه الي خلفه حتي استوي ظهره حتي لو صبّ عليه قطرة من ماء او دهن لمتزل لاستواء ظهره و مدّ عنقه و غمض عينيه ثم سبّح ثلاثاً بترتيل فقال سبحان ربي العظيم و بحمده ثم استوي قائماً فلمّا استمكن من القيام قال سمع اللّه لمن حمده ثم كبّر و هو قائم و رفع يديه حيال وجهه ثم سجد و بسط كفّيه مضمومتي الاصابع بين يدي ركبتيه حيال وجهه فقال سبحان ربي الاعلي و بحمده ثلاث مرّات و لميضع شيئاً من جسده علي شيء منه و سجد علي ثمانية اعظم الكفّين و الركبتين و انامل ابهامي الرجلين و الجبهة و الانف و قال سبعة منها فرض يسجد عليها و هي التي ذكرها اللّه في كتابه فقال و ان المساجد للّه فلاتدعوا مع اللّه احداً و هي الجبهة و الكفّان و الركبتان و الابهامان و وضع الانف علي الارض سنّة ثم رفع رأسه من السجود فلما استوي جالساً قال اللّه اكبر ثم قعد علي فخذه الايسر و قدوضع ظاهر قدمه الايمن علي بطن قدمه الايسر و قال استغفر اللّه ربي و اتوب اليه ثم كبّر و هو جالس و سجد السجدة الثانية و قال كماقال في الاولي و لميضع شيئاً من بدنه علي شيء منه في ركوع و لا سجود و كان مُجنّحاً و لميضع شيئاً من ذراعيه علي الارض و صلي ركعتين علي هذا و يداه مضموتا الاصابع و هو جالس في التشهد فلمافرغ من التشهد سلّم فقال يا حمّاد هكذا صلِّ.
ترجمه: حماد بن عيسي گفت روزي حضرت ابوعبداللّه۷ فرمود اي حمّاد آيا نماز را آنطوري كه بايد نيكو بجا ميآوري؟ عرض كردم اي آقاي من كتاب حريز را از حفظ دارم. (كتاب حريز يكي از كتب اصول اربعمأة
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۷ *»
ميباشد كه از طرف چهارصد نفر از شيعيان رواياتي از ائمه هدي سلاماللّه عليهماجمعين درباره نماز جمعآوري نموده بودند و بين شيعه مشهور بوده از جمله يكي اصول حريز (بفتح حاء و كسر راء) نام شخصي است و يكي اصول سليم بن قيس و يكي اصول زيد و همچنين ساير اصول كه مشهور و متداول بوده و علماء شيعه از اين اصول روايت ميكردند از قبيل اصول كافي و غير آن.) حضرت فرمودند بر تو باكي نيست اي حمّاد بايست و نماز بگزار. حمّاد گويد پس ايستادم و در حضور حضرت و متوجه قبله شدم و افتتاح نمودم نماز را پس ركوع كردم و سجود كردم تا ختم نماز. حضرت فرمود نيكو بجا نياوردي چقدر قبيح است كه مردي از شما بر او گذشته باشد شصت سال و هفتاد سال و يكنماز آنطوريكه بايد حدودش را تمام و كمال رعايت نكند. حمّاد گويد با اين فرمايش امام در خودم حقارت و ذلت احساس كردم و گفتم فدايت شوم تعليم فرمائيد بمن نماز را. پس ابوعبداللّه ايستادند رو بقبله در حالتي كه دو دست خودشان را بر دو طرف رانها گذاشته بودند و انگشتانشان بسته بود و بين قدمهايشان بهم نزديك بود بطوريكه فاصله بين دو قدم سهانگشت باز بود و انگشتان پاها رو بقبله بود و حضرت با خضوع گفتند اللّهاكبر پس حمد را با ترتيل خواندند و قل هو اللّه احد را خواندند بعد از آن صبر كردند اندكي باندازه نفسكشيدني در حاليكه ايستاده بودند پس دو دست خود را بلند كردند بطرف صورتشان و گفتند اللّهاكبر در حال ايستاده بعد بركوع رفتند و در حال ركوع دو كف دستها را پر كردند بر سر زانوها و انگشتانشان باز بود و دو زانوها بعقب گشته بود بطوريكه پشت حضرت مستوي بود كه اگر قطره آب يا روغن ميريختند فرود نميآمد از جهت اينكه پشتشان مستوي بود و گردنشان بطرف جلو
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۸ *»
كشيده بود و چشمهاشان برهم بود (غمض عين) پس سهمرتبه با ترتيل گفتند سبحان ربي العظيم و بحمده. پس ايستادند بعد از آنكه قيام را به آرامي و سكون بجا آوردند گفتند سمع اللّه لمن حمده بعد اللّهاكبر گفتند در حال ايستاده و دو دست را بلند كردند بطرف صورتشان پس بسجده رفتند و گفتند سبحان ربي الاعلي و بحمده سه مرتبه و قرار نگرفت چيزي از بدنشان بر جائي و هشت موضع بر زمين قرار گرفت دو كف دستها و دو سر زانوها و دو انگشت ابهام پاها و پيشاني و سر بيني و مواضعي كه خداوند ذكر فرموده در كتابش و ان المساجد للّه فلاتدعوا مع اللّه احداً و آنها عبارتند از پيشاني و دو كف دستها و دو سر زانوها و دو انگشت بزرگ پاها و گذاردن سر بيني مستحب است. پس سر از سجده برداشتند و در اين هنگام نشستند و گفتند اللّهاكبر. پس در حال نشستن تكيه دادند بر ورك چپ بطوريكه قرار گرفت پشت قدم راست بر شكم قدم چپ (تورّك) و گفتند استغفر اللّه ربي و اتوب اليه. پس تكبير گفتند در حال نشسته بعد ثانياً بسجده رفتند مثل اول و قرار نگرفت چيزي از بدنشان بر چيزي در ركوع و سجود و دو بال يعني دو دست و دو بازو از هم باز بود و آرنجها روي زمين قرار نگرفت و بر اين ترتيب نماز را بجاآوردند و در حال نشسته انگشتانشان بسته بود. پس چون فارغ شدند از تشهد سلام نماز را گفتند و فرمودند باين طريق نماز بخوان اي حمّاد.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۷۹ *»
مستحبات در نماز
از جمله مستحبات در نماز كه بآن تأكيد بليغي شده حضور در جماعت است و ميفرمايند در كتاب مبارك كفاية المسائل: «نماز جماعت افضل است از نماز فرادي به بيستوهفت درجه اگر امام عالم نباشد و اگر امام عالم باشد هزار درجه افضل است و اگر در مسجد جامع واقع شود و امام عالم نباشد دو هزار و هفتصد درجه بهتر است و اگر امام عالم باشد صدهزار درجه افضل است از نماز فرادي. و كسيكه قدم زند و برود از براي نماز جماعت بهر قدمي كه بر ميد ارد هفتادهزار حسنه در نامه عمل او مينويسند پس اگر در اين حال بميرد موكل ميكند خداوند عالم جلشأنه باو هفتادهزار ملك را كه زيارت كنند او را در قبر او و بشارت دهند او را بآنچه مهيا شده از براي او و مونس او باشند در تنهائي او و استغفار كنند از براي او تا روزي كه مبعوث ميشود. و كسي كه نماز مغرب و عشاء و نماز صبح را در مسجد بجماعت بجا آورد گويا تمام شب را احياء كرده و با عبادت بروز آورده.» درباره حضور در نماز جماعت فضائل زيادي ذكر شده هر كه خواهد رجوع كند و در اينجا لازم ديدم شمهاي در امر مستحبات نماز بنگارم.
مستحب است براي افتتاح نماز چه در جماعت يا فرادي استعاذه كه بگويند اعوذ باللّه السميع العليم من الشيطان الرجيم و نيز دعاي توجه بخوانند اللهم اني اتوجه اليك بمحمد و المحمّد الي اخر دعاء كه در نخبه مباركه ذكر شده و بعد از فراغت از نماز بگويند اللّهم اجعلني مع محمّد و المحمّد في كل عافية و بلاء و اجعلني مع محمّد و المحمّد في كل مثوي و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۰ *»
منقلب اللهم اجعل محياي محياهم و مماتي مماتهم و اجعلني معهم في المواطن كلها و لاتفرق بيني و بينهم ابداً انك علي كل شيء قدير سپس تسبيح حضرت فاطمهزهرا۳ را بخوانند كه عبارت است از سيوچهار مرتبه اللّهاكبر و سيوسه مرتبه الحمدلله و سيوسه مرتبه سبحاناللّه پيش از آنكه پاهاي خود را از جا بردارد و اين از ذكر كثير محسوب است و فضيلت آن بيشتر ميشود وقتي كه تسبيح از تربت مقدسه باشد و بعد از آن يكمرتبه لااله الاّاللّه ميگويند و ايضاً استغفر اللّه الذي لااله الاّهو الحي القيوم ذوالجلال و الاكرام و اتوب اليه سه مرتبه. و براي زيادتي نور چشم مستحب است تسبيح را بر چشمها گذارند و بگويند اعيذ نورَ بصري بنور اللّه الذي لايُطفي و بعد از آن آية الكرسي را بخوانند تا و هو العلي العظيم و از براي هريك از نمازهاي فريضه تعقيبات مخصوصه و مشتركه هست كه در كتب ادعيه مسطور است و در نخبه مباركه آورده شده.
افضل سورهها در نمازها سوره اناانزلناه و سوره قل هواللّه است مگر اينكه در بعضي اوقات بعضي ديگر از سورهها را در بعضي از نمازها فرمودهاند كه بخوانند. سوره عم و سوره غاشيه و سوره لااقسم بيومالقيمة هريك از اين سورهها و ساير سورههائيكه بقدر اين سوره هستند در نماز ظهر وارد شده و سوره سبحاسم ربكالاعلي و سوره شمس و سوره غاشيه در نماز عشاء و سوره قلهو اللّهاحد و سوره اذا جاء نصراللّه و سوره اذا زلزلت و امثال اينها در نماز عصر و نماز مغرب وارد شده.
و در حديثي فرمودند: واجب است بر هر مؤمني كه از شيعيان ما است كه بخواند در شب جمعه در نماز سوره جمعه را در نماز مغرب و سوره سبحاسم ربكالاعلي را در نماز عشاء، و در نماز صبح جمعه سوره جمعه
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۱ *»
را و در نماز ظهر جمعه در ركعت اول سوره جمعه و در ركعت دوم سوره منافقين را بخواند. (نماز ظهر جمعه به جَهْر خوانده ميشود) و در نماز مغرب يكشنبه و صبح يكشنبه ركعت اول سوره و الفجر و در نماز صبح دوشنبه و صبح پنجشنبه ركعت اول سوره هلاتي و در ركعت دوم دوشنبه و پنجشنبه سوره غاشيه وارد شده و مستحب است در ركعت اول نافله ظهر بعد از حمد سوره قل ياايها الكافرون بخوانند و در باقي نافلههاي ظهر و تمام نافلههاي عصر بعد از حمد سوره توحيد بخوانند و در ركعت اول نافله مغرب بعد از حمد سوره قل ياايها الكافرون و در نماز وتيره بعد از حمد ركعت اول سوره سبحاسم ربكالاعلي بخوانند و فضيلت بيشتري دارد كه اذا وقعت الواقعة خوانده شود. و مستحب است كه در نماز جماعت امام و مأموم برخلاف يكديگر اختيار كنند حمد و تسبيح را پس اگر امام تسبيح گويد مأموم حمد بخواند و اگر امام حمد بخواند مأموم تسبيح گويد. و مستحب است جهر به بسم اللّه الرحمن الرحيم اگر چه در نمازهاي اخفاتيه باشد از حضرت امامحسن عسكري۷منقول است كه فرمودند علامات مؤمن پنچچيز است پنجاهويك ركعت نماز گذاشتن (كه مراد هفدهركعت فريضه و سيوچهار ركعت نافله در هر شب و روز است) و زيارت اربعين بجا آوردن و انگشتر در دست راست كردن و جبين را در سجده بر خاك گذاشتن و بسم اللّه الرحمن الرحيم را بلند گفتن.
در نماز جماعت هرگاه امام از قرائت حمد فارغ شود و مأموم بخواهد چيزي بگويد بگويد الحمد لله ربالعالمين. مستحب است كه در سلام آخر نماز امام سلام گويد بعد مأمومين در جواب امام سلام بگويند و با گوشه چشم متوجه سمت راست شوند و بگويند السلام عليكم و رحمة اللّه و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۲ *»
بركاته و بعد با گوشه چشم چپ متوجه يسار شوند و بگويند السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته و در واقع مأمومين سه سلام ميگويند سلام اول جواب سلام امام و سلام دوم بملائكه و آنهائيكه بطرف راست هستند و سلام سوم بملائكه و آنهائيكه سمت چپ صف قرار گرفتهاند. مستحب است بلندكردن هر دو دست در بالاي سر بعد از هر نماز.
در روز جمعه مستحب است كه هشتركعت نماز بجا آورند. چهار ركعت هديه از براي رسولخدا۹و چهار ركعت هديه از براي حضرت فاطمهزهرا۳.
روز شنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه اميرالمؤمنين۷.
روز يكشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه امامحسن۷.
روز دوشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه امامحسين۷.
روز سهشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه امام زينالعابدين۷.
روز چهارشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه امام محمّدباقر۷.
روز پنجشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه امام جعفرصادق۷.
در هفته دوم؛ روز جمعه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه حضرت رسول۹ و چهار ركعت از براي هديه
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۳ *»
حضرت فاطمه زهرا۳.
روز شنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه موسي بن جعفر۷.
روز يكشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه حضرت علي بن موسيالرضا۷.
روز دوشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه امام محمّدتقي۷.
روز سهشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه امام عليالنقي۷.
روز چهارشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه امام حسن عسكري۷.
روز پنجشنبه مستحب است كه چهار ركعت نماز بجا آورند از براي هديه حضرت حجة بن الحسن صاحبالزمان سلاماللّه عليهماجمعين. كه در عرض دو هفته براي چهاردهنفس مقدس نماز هديه ميگردد.
و سزاوار است از نظر حقي كه مشايخ عظام اعلياللّه مقامهم بر گردن مقلدين و تابعين خود دارند براي آن بزرگواران هم در هر روز نماز هديه شود. و همچنين از نظر حقي كه پدر و مادر بر اولاد دارند شايسته است هر روز دو ركعت نماز براي پدر و دو ركعت براي مادر خوانده شود. در ركعت اول بعد از حمد سوره اناانزلناه و در ركعت دوم سوره انا اعطينا خوانده ميشود. راجع به ساير نمازهاي مستحبي به كتاب مبارك «كفاية المسائل» مراجعه گردد.
مستحب است انگشتر احجار كريمه در دست كردن بخصوص در
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۴ *»
موقع نماز. و مروي است كه هركه انگشتر عقيق در دست كند فقير نگردد و حوائجش برآورده گردد و از عليبنالحسين۷ منقول است كه عقيق در وقت مناجات موسي در طور سيناء با خدا از نور الهي خلق گرديد و خدا فرمود كه قسم بذات خودم كه عذاب نخواهم نمود دستي را كه عقيق در آن دست باشد و محبت علي در دل او باشد و مروي است كه حضرت اميرالمؤمنين۷چهار انگشتر در دست ميكردند ياقوت و فيروزه و حديد چيني و عقيق و ميفرمودند كه ياقوت بجهت نسل و فيروزه بجهت نور چشم و حديد بجهت قوت و عقيق بجهت محافظت خوب است. و ايضاً وارد است كه انگشتر فيروزه و ياقوت دفع فقر و پريشاني مينمايند. و مستحب است استعمال عطريات براي انجام نماز. و امام محمّدباقر۷ميفرمايند رسول خدا با مشك بوي خوش بر ميگرفت تا درخشش آن در گيسوانشان ديده ميشد. حضرت رسول۹ ميفرمايند دوست داشتني من از دنيا سهچيز است عطر و زنان و چشمروشني من نماز است.
مستحب مؤكد است سجده شكر بعد از هر نمازي خصوص نمازهاي پنجگانه چراكه هر نقصي كه در نماز واقع شده سجده شكر رفع ميكند آن نقص را و مستحب است در سجده شكر كه سينه و شكم را بزمين بچسبانند و ذراعها را بلند نكنند بلكه بر زمين فرش كنند و بچسبانند. و مستحب است كه اول پيشاني را بر زمين گذارند و دعائي كه وارد شده بخوانند و بعد طرف راست صورت را بر زمين گذارند و دعائي كه وارد شده بخوانند و بعد طرف چپ صورت را بر زمين گذارند و دعائي كه وارد شده بخوانند و بعد پيشاني را بر زمين گذارند و دعائيكه وارد شده بخوانند و كمتر چيزي كه كفايت ميكند در سجده شكر اين است كه شكرا للّه بگويند بقدري كه نفس قطع
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۵ *»
شود و كمتر اين است كه سهمرتبه بگويند شكرا للّه. و مستحب است كه بعد از سجده شكر دست خود را بموضع سجود خود بمالند و مسح كنند صورت و ساير اعضاي بدن را تا هر جائي كه دست بآن برسد كه سبب ايمني از امراض خواهد بود و مستحب است كه در وقت منصرفشدن از نماز از طرف راست منصرف شوند.
و از جمله امور مستحبه خوردن تربت مقدسه حضرت سيدالشهداء ارواحنا له الفداء است با دعائي كه فرمودهاند در اول هر ماه به نيت سلامتي و حفظ از شرّ نفس اماره و از شرّ شياطين انسي و جني و هر المي و خوفي. باينطور كه اول هر ماه تربت مقدسه را بهتر اين است كه در آب نيسان بريزند و هر يك از افراد خانواده يكي دو قاشق مرباخوري تناول نمايند. و چه خوب است كه هر كدام ميتوانند نماز اول ماه را كه ركعت اول بعد از حمد سيمرتبه قل هو اللّه احد و ركعت دوم بعد از حمد سي مرتبه اناانزلناه است بخوانند و تصدق دهند به نيت سلامتي خود و افراد خانواده. و توضيح اينكه ماه نيسان رومي از روز بيستوپنجم فروردين تا بيستوسوم ارديبهشت هر سال است كه در اين ماه آب باران را در شيشه تميزي ضبط ميكنند و با خواندن دعا در شيشه ميريزند و سر شيشه را ميبندند و در اول هر ماه بمقدار مصرف بر ميد ارند.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۶ *»
قسمتي از فضيلت نماز و ثوابهاي مترتبه بر آن
منقول از كتاب «اسرار الصلوة» سيد بزرگوار اعلياللّهمقامه
چون نماز اعظم اركان دين است و بقبوليش ساير اعمال مقبول و بعدم قبوليش كل اعمال مردود و فارسيزبانان كه آشنا بلغت عرب نيستند باين علت لذت اقبال و حسن عبادت و كمال توجه و اخلاص قلب ايشان را حاصل نميشود، خوشبختانه نسخهاي بدست آمد كه ترجمه بعضي اسرار نماز و فضيلت و ثوابهائي كه بر آن مترتب است حاكي بود. لذا لازم دانستم قسمتي از رساله مباركه را براي مزيد بصيرت خوانندگان متذكر شوم تا از مضامين آن آگاه گردند و انشاءالله تا حد امكان از مفاد آن نتيجه گيرند.
ميفرمايند: «چون نماز اعظم اركان دين است و اقواي اعمال مسلمين كه بقبولش ساير اعمال مقبول و عدم قبولش كل اعمال مردود و مقام توجه بحضرت قدس است و رتبه اتكائي بر سرير انس چنانچه حديث نبوي۹الصلوة معراج المؤمنين بر آن دليلي است واضح و شاهدي است روشن پس صرف همّت در تصحيح و تنقيح آن از جمله لوازم و كمال توجه بقلب در آن واجب و متحتم. و چون وصفش دون ذاتش باحسن لغات كه لغت عربيت است موضوع لهذا فارسيزبانان را كه انس بلغت عرب نيست از معاني و دقائق و حكم و اسرار آن حظّي نيست و باين علت لذت اقبال و حسن عبادت و كمال توجه و اخلاص قلب ايشان را حاصل نيست لهذا بعض از ارباب ايمان كه بزيور صلاح و تقوي آراسته و بحليت صدق و ديانت پيراسته طالب طريق قويم و جوياي صراط مستقيم اكمل اللّه له الايمان و افاض عليه من كمال البرّ و الاحسان انه كريم رحيم منّان از اين
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۷ *»
حقير ملتمس كه معاني و بعض اسرار جزئيه نماز را بزبان فارسي در سلك تحرير و تسطير در آورم تا عوام نيز از معاني آن اطلاع بهم رسانيده شايد توجه تامّ بجناب ملك علاّم بهم رسانند و بمدلول الدالّ علي الخير كفاعله اين روسياه نيز مشمول عنايات الهيه گردم ولكن چون وقت تنگ و اشغال بسيار و قلب غيرمجتمع ميسر نشد كه حقيقت حال را كماينبغي بطوريكه ممكن است اظهار آن در معرض عرض در آورم بكمال اختصار و غايت اقتصار كفايت كرد و اللّه المستعان.
بدانكه شيخ صدوق; در امالي بسند خود از ابنعباس روايت كرده كه جناب پيغمبر۹فرمود كه حضرت حق جلّ و علا را ملكي هست كه او را اسخائيل (سخائيل خل) مينامند و موكّل است بگرفتن براتها از براي نمازگزارندگان در نزد هر نمازي از جانب پروردگار عالم پس چون صبح كنند مؤمنين و برخيزند براي نماز پس وضو ميگيرند و نماز صبح را اداء ميكنند براتي از جانب خداوند عزّوجلّ براي ايشان ميگيرد باين مضمون كه منم خداوند باقي، اي بندگان و كنيزان من در حرز و حمايت خود قرار دادم شما را و در حفظ خود و تحت كنف حراست خود گردانيدم شما را قسم بعزت خود كه شما را مخذول نخواهم كرد و گناهان شما آمرزيده است تا وقت ظهر. پس چون وقت ظهر درآيد پس برخيزند مؤمنين براي نماز ظهر پس وضو بگيرند و نماز بجاي آورند آن ملك از جانب خداوند عزوجل برات دوم ميگيرد براي ايشان كه نوشته است در آن كه منم خداوند قادر اي بندگان و كنيزان من بدل كردم سيئات و گناهان شما را بحسنات و آمرزيدم گناهان شما را و جاي دادم شما را بجهت خوشنودي من از شما در خانه جلالت و عظمت. پس چون وقت عصر در آيد و مؤمنين
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۸ *»
براي نماز برخيزند و وضو بگيرند و نماز بجاي آورند ملك براي ايشان برات سوم بگيرد كه نوشته است در آن منم خداوند جليل، جليل است ذكر من و عظيم است پادشاهي من اي بندگان و كنيزان من حرام كردم بدنهاي شما را بر آتش و ساكن گردانيدم شما را در مسكن نيكوكاران و دفع كردم برحمت من از شما شرّ اشرار را. پس چون وقت مغرب در رسد پس مؤمنين برخيزند و وضو بگيرند و نماز بجاي آورند آن ملك براي ايشان برات چهارم بگيرد كه در آن نوشته است منم خداوند جبّار كبير متعال اي بندگان و كنيزان ملائكه من از پيش شما بالا رفتهاند و از شما راضي و خوشنودند و سزاوار است كه من راضي شوم از شما و بدهم بشما روز قيامت آرزوهاي شما را. پس چون وقت نماز عشاء در رسد آن ملك براي ايشان برات پنجم بگيرد كه در آن نوشته است كه منم خداوندي كه هيچ معبودي غير از من نيست و هيچ پروردگاري بجز من نه، اي بندگان و كنيزان من در خانههاي خود خود را پاك كرديد و بخانه من پاك آمديد و در ياد من خوض كرديد و حقّ مرا شناختيد و آنچه بر شما واجب كردم اداء نموديد گواه ميگيرم تو را اي اسخائيل و ساير ملائكه را كه من راضي شدم از ايشان. پس اسخائيل هر شب بعد از عشاء سهنوبت صدا بلند ميكند و ندا ميكند كه اي ملائكه خداوند عالم بدرستي كه خداي جلّ و علا آمرزيده است نمازگزارندگان و توحيدكنندگان را پس باقي نميماند ملكي در هفتآسمان مگر اينكه استغفار ميكنند براي نمازگزارندگان و دعا ميكنند براي ايشان كه توفيق مداومت را بيابند. و هر مرد يا زني را كه نماز شب روزي شود برخيزد از خوابگاه خود با اخلاص پس وضوي كامل بگيرد و نماز بجاي آورد براي خداي عزّوجلّ با نيت درست و دل سالم از وساوس نفسانيه و شيطانيه و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۸۹ *»
بدن خاشع و چشم اشكبار از خوف خدا قرار ميدهد خداوند عزّوجلّ در پشت سر آن مؤمن يا مؤمنه نُه صف از ملائكه هر صفي عدد ايشان را بغير از خدا نميداند يكطرف آن صف بمشرق متّصل و طرف ديگر بمغرب، پس چون فارغ شود از نماز نوشته ميشود برايش بعدد آن ملائكه درجات در بهشت. منصور روايت ميكند كه چون ربيع بن بدر اين حديث را ذكر ميكرد ميگفت كجائي تو اي غافل از ادراك اين كَرَم و كجائي تو اي غافل از نماز شب و از اين ثواب عظيم پس خود را از اين خير عظيم محروم مكن و توجه كن در نماز و بآداب او را بعمل آور كه چون نماز تو مقبول شد ساير اعمال تو مقبول ميشود و چون نماز تو مردود شد همه اعمال تو مردود ميشود. و جناب امام زينالعابدين۷فرموده كه قبول نميشود از نماز مگر آنچه را كه اقبال كني به آن بدل تو و اتفاق ميافتد كه بعضي نصف نماز ايشان مقبول ميشود و از بعضي ثلث و از بعضي ربع بقدري كه دل را از نماز بيرون نبرده پس سعي كن در اقبال و اخلاص كه اين هردو منشأ سعادات و عمده خيرات ميباشند.
آغاز كلام؛ چون خواهي كه نماز بجا آوري اول خود را پاك كن از نجاسات ظاهريه و باطنيه كه اراده توجه بحظيره قدس و ملاقات با ملائكه اصحاب انس داري با نجاست ايشان از شخص دوري ميكنند چه ايشان پاكند با ناپاكان آشنائي نميكنند پس وضو بساز و اول روي خود را بشوي كه ميخواهي بجانب حضرت (حظيره خل) قدس رو آوري و دستها را تا ذراع بشوي كه ميخواهي بلند كرده از او طلب حوائج كني و خاضع و خاشع شوي و پاها را مسح كن كه سعي بجانب او نمائي و رو (سر خل) را نيز مسح كن كه محل بركت است و نزول رحمت پس مستشعر باش عظمت
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۰ *»
خداوند را و كبرياء و جلالت او را و ضعف و فقر و عجز و ذلّت خود را.
پس بگو در اذان اللّه اكبر اللّه اكبر اللّه اكبر اللّه اكبر يعني عظيم و بزرگ است خداوند جليل تبارك و تعالي و بزرگتر است از آنكه بوصف درآيد يا بدانش كسي آيد يا ادراك در مقام معرفتش قدم نهد بلكه از آن عظيمتر و بزرگتر و جليلتر است از اينكه مخلوق را با او نسبتي باشد و يا در نزد حرم كبرياء او مذكور گردند يا او را وصف توانند كرد مگر بآن وصفي كه خود را بآن توصيف كرده براي خلق كه سبحان ربك ربالعزة عمايصفون پس بتكبيرات اثبات فقر و بياعتباري و بيقدري خود و عظمت و جلالت و قهاريت و عدم وصول خلق بمعرفت بوجهي منالوجوه. پس توجه كن بجانب او و اقرار كن بتفرد و استقلال او و اينكه غير او چيزي مستقل و متحقق و ثابت نيست پس بگو: اشهد ان لااله الاّاللّه اشهد ان لااله الاّاللّه يعني گواهي ميدهم و شهادت ميدهم كه نيست معبودي شايسته عبادت و پرستش موجود و متحقق و ممكن بجز ذات بيهمتاي حضرت احديت جلّتعظمته آن خداوندي كه خلق متحير و سرگردان ميباشند در معرفت عظمت و جلالت او زيراكه مستقلي غير او نيست چنانچه در تكبير معلوم شد پس اوست واحد (احد خل) در ملك و قيوميت و چون شهادت از دو عادل قبول است لاجرم بظاهر و باطن خود گواهي ميدهد باينجهت است كه دو مرتبه شهادت لازم باشد پس چون اثبات تفرد و استقلال و وحدانيت او تعالي نمودي و اينكه اجلّ است از مباشرت و معاشرت خلق تا بيواسطه فيض وجودي و شرعي خود را بخلق برساند پس لازم شد واسطه كه فيض از او اخذ (واحد خل) نموده بخلق برساند بعلت مناسبت با خلق و ترجمه كند براي ايشان وحيهاي خدا را موافق و مناسب لغت و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۱ *»
فهم ايشان پس اقرار برسالت و نبوت آن واسطه كه متمم اقرار بوحدانيت است كن پس بگو اشهد ان محمداً رسولاللّه۹ اشهد ان محمداً رسولاللّه۹يعني گواهي ميدهم كه محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلب۹ فرستاده خداست بخلق بجهت تبليغ و اداي جميع تكاليف كه از خلق ميخواهد بعلت احتياج خلق و عدم تمكّن ايشان از اخذ و تلقي از جانب ربالعزة بدون واسطه پس بايست كه اقرار كني و اعتقاد نمائي بجميع ماجاء به النبي۹كه از آنجمله نصب خليفه و وصي بلافصل جناب اميرالمؤمنين۷با يازدهفرزند ارجمندش امامان دين و هاديان طريق يقين سلاماللّه عليهماجمعين و از آن جمله معاد و حشر ارواح و اجساد و همچنين ساير اعمال و اقوال و اعتقادات كه از شرع مبين به نص خاتمالمرسلين عليهوآله صلواتاللّه ابدالابدين ثابت و محقّق گشته پس اگر گواهي بولايت اميرالمؤمنين۷را نيز مقرون بشهادت برسالت سازي بسي زيبا و پسنديده و نيكو و زيبنده ولكن جزء اذان و اقامه بايد نداني چون اقرار و اعتراف بوحدانيت و يگانگي حق تعالي و استقلال او سبحانه و تعالي و اضحملال ماعدا و اقرار برسالت خاتمانبياء۹نمودي پس مستشعر شو و بخود آي و بفهم كه فخري برايت نيست الاّ در طاعت و بندگي و توجه بجانب حضرت حقتعالي بآن قانون و روشي كه خاتمانبياء۹ قرارداد فرموده و چون اعظم طاعات و اهمّ عبادات نماز است پس بر نماز قيام به بندگي نما و نفس خود را مخاطب ساز از جانب حق تعالي پس بگو حي علي الصلوة حي علي الصلوة يعني اقبال كن و بشتاب بسوي نماز بظاهر و باطن كه نماز معراج مؤمن است و سبب وصول بمقامات عاليه و باعث عطاهاي بيپايان و كمال عبوديت محضه براي خالق منّان پس ذكر كن ثمره و علت
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۲ *»
نماز را از جانب حق تعالي كه موجب رستگاري و فوز عظيم است در دنيا و آخرت پس بگو حي علي الفلاح حي علي الفلاح يعني بشتاب و اقبال كن بسوي رستگاري از مكاره دنيا و فوز عظيم باعلي مقامات درجات آخرت چه هر كس دو ركعت نماز مقبول بجاي آرد حق تعالي او را عذاب نخواهد كرد و چونكه فلاح و رستگاري كسي خيال ميكرد كه از غير نماز حاصل ميشود و حال آنكه حاصل نميشود كماينبغي الاّ بنماز لاجرم ذكر كن براي نفس خود كه حقيقت فلاح و رستگاري منحصر بنماز است و نماز اعظم اركان دين است پس بگو حي علي خيرالعمل حي علي خيرالعمل بشتاب بسوي نيكوتر اعمال و پسنديدهتر افعال كه هيچ عملي از او بهتر و هيچ عبادتي از او شايستهتر نباشد پس چون افضل و اكمل و بهترين اعمال شد پس فلاح و رستگاري كه در اين عمل متصور است در هيچ عملي متصور نخواهد بود پس بخود آي و بهوش باش كه اعمال هرچند اسباب وصول بدرجات عاليه و مقامات متعاليه است وليكن اعتماد بر عمل نشايد و ركون به آن خسارت دنيا و آخرت آورد چه اعمال در جنب معاصي بندگان و نعمتهاي گوناگون بيپايان حضرت سبحان چه مقدار دارد كه عامل به آن تواند مستحق مرتبه از مراتب بشود و به آن داخل بهشت شود پس توجه بجانب خدا كن و عظمت و كبريائي او را در نظر آور و بدانكه بغير از فضل و كرم او چيزي بكار نيايد پس بگو اللّهاكبر اللّهاكبر يعني خداوند عالم جلّتعظمته اعظم و اكبر و اجل از آن است كه نظر باعمال ما كند و بآن پاداش دهد ما را. اشياء را در نزد او تحققي و مقداري نيست پس بفضل و كرم خود رحمت كند و اين عمل وسيله وصول بفضل و كرم او است پس چون اثبات اضمحلال اشياء بتكبير كردي پس بسرمنزل توحيد قدم نه و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۳ *»
بگو لااله الاّاللّه لااله الاّاللّه يعني موجودي متأصل و صاحباثري متحقق نيست مگر ذات بيهمتاي حضرت كريم منّان و قادر سبحان تعاليشأنه و جلّاحسانه و عظمانعامه پس قطع كن كلام را و يكگام بردار يا سجده كن و در سجده بگوي لااله الاّاللّه انت ربي سجدت لك خاضعاً خاشعاً باز (يا خل) بگو ربّ سجدتُ لك خاضعاً خاشعاً ذليلاً يعني نيست معبودي سزاوار پرستش مگر خداوند بيمثال سبحانه و تعالي. بارالها توئي پروردگار من سجده ميكنم براي تو در حالتيكه خاضع و خاشع ميباشم براي تو. پروردگارا سجده ميكنم براي تو در حالتيكه خاضع و خاشع و ذليلم و در نماز مغرب سجدهكردن مستحب نيست ميان اذان و اقامه. پس برخيز و متوجه اقامه شو مثل اذان وليكن اللّهاكبر دو بار بگو و قدقامت الصلوة بيفزاي و لااله الاّاللّه در آخر يكبار بگو و سبب اذان و اقامه آن است كه انسان را جسمي است و روحي و هريك را دو مرتبه است مرتبه اعلي و اسفل پس باذان اعلام ميكند جسم خود را بدو مرتبهاش و در اول چهار تكبير ميگويد در مقام هر عنصري از عناصر اربعه كه حقيقت جسم مركب از آن است و در مابقي اذكار دو مرتبه ميگويد بعلت دو مرتبه وجود خود چه نماز بايست بكل مراتب بعمل آورد و اقامه اعلام عالم ارواح است و تذكارش توجه بجانب حق تعالي بنماز باين علت است كه در اذان صوت را بلند ميكنند و در اقامه نميكنند.
پس نيت كرده براي نماز بايست و تكبيرة الاحرام بگو و قلب خود را متوجه كن و حواس خود را جمع ساز و اعضاء و جوارح خود را ساكن گردان زيراكه ميخواهي كه اداي امانت كني كه آسمانها و زمينها و كوهها از تحمل و محافظت آن عاجز شدند و از قهر و سطوت جبّار عالم در نزد
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۴ *»
تضييع آن خائف و هراسان پس مستشعر باش كه مانند بندگان بخدمت سيد و مولاي خود قيام و اقدام نمودي و كمال حسن خدمت كه شيوه بندگان با اخلاص است بايست بعمل آوري چون جهل و عجز و فقر ذاتي ممكن است لاجرم خدمت كه لايق باشد جز بتعليم خداوند كريم ممكن نيست و وصفي كه سزاوار باشد جز بتوصيف حضرت جبّار ميسر نِي كماقال عزّوجلّ و اذكروه كماهداكم يعني پرستش كنيد او را بطوريكه خود بيان فرموده پس مشغول قرائت حمد شو كه اشرف سور قرآني و مبدء مفاتيح عوالم غيبيه است و مجمع جميع اسرار الهيه است و مخزن جميع علوم لاهوتيه و ناسوتيه و اوست سبعالمثاني و علت مباني و معاني پس بگو بسم اللّه الرحمن الرحيم يعني ابتداء ميكنم و استعانت ميجويم در جميع امور خصوصاً در حفظ و اعانت بر اداي نماز بر مثال اصحاب راز و ارباب نياز بجميع حدود و شرايط و آداب بنام خداوندي كه كامل مستجمع جميع كمالات و منزه از جميع نقايص كه اين صفت دارد رحمن است يعني خالق خلق است و رازق عباد و محيي بلاد و مُبقي احياء و ناشر اموات و رساننده است بهر صاحبحقي حقش را از مؤمن و كافر و مطيع و فاجر و بزرگ و كوچك و بيمار و تندرست و غير اينها و اين صفت دارد رحيم است يعني آمرزنده گناهان است و عطاكننده از فضل و كرم خود مر مؤمنان و مخلصان را. الحمدللّه رب العالمين يعني جميع ثنا و ستايش و تمامي فواضل و كمالات مخصوص خداوندي است كه پرورشكننده عالميان است از هزارهزار عالم و هزارهزار آدم كلاًّ در قبضه قدرت و اختيار او است و تربيت ميكند هريك را فراخور استعداد و قابليتش الرحمن الرحيم بخشاينده است و مهربان مالك يوم الدين پادشاه روز جزا است و قسيم
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۵ *»
بهشت و دوزخ و رساننده اهل بهشت به بهشت و اهل دوزخ بدوزخ و اهل حظاير بحظاير اياك نعبد تو را عبادت ميكنيم بس و اياك نستعين و از تو اسعانت ميجوئيم بس كه بجز تو همه مضمحل و باطل و از غير از تو جمله فاني و زائل اهدنا الصراط المستقيم ارشاد و هدايت كن ما را براه راست و جادّه مستقيم صراط الذين انعمت عليهم براه آن كساني كه انعام كردهاي تو بر ايشان از فضل و كرم خود مانند صدّيقان كه تصديق كردند بعظمت و قهّاريت و استيلاء و احاطه و قيوميت تو پس منع كردند قلوب خود را كه جز تو را ياد كنند و قوا و حواس و مشاعر خود را كه جز بتصور عظمت و كبريائي و جبروت تو مشغول شوند و منع كردند اعضاء و جوارح خود را كه جز در خدمتگذاري تو صرف كنند و مانند شهيدان كه نفوس و شهوات خود را براي رضاي تو سلب كردند و نفوس خود را بالمرّه در محبت تو كُشتند و از خود فاني شدند و بتو باقي و مانند صالحان كه پيوسته حاضر بزم حضور و مقابل فواره نور ايشانند كه نعمت از فضل و كرم تو شامل حال ايشان شده و ايشان را از خود برده و بتو سپرده پس ما را هم در سِلك ايشان منسلك و در نظم ايشان منتظم گردان غير المغضوب عليهم نه راه كساني كه بر ايشان غضب كردهاي و از باب رحمت خود راندهاي و حلاوت محبت خود را بايشان نچشانده مقيد بوثائق شهوات اسير در زندان ظلمات انيّات و لا الضالين و نه راه گمراهان و از مشاهده نور معرفت تو كوران و از لذت جلاوت ذكر تو بيخبران پس چون كلام باينجا رساني بخود آي و عظمت اللّه را در نظر آر و بترس از آنكه رحمت شاملت نشود و حذر كن از آنكه اين نعمت واصلت نگردد پس منقطع شو بحضرت قدس و متوجه شو بحظيره انس پس اندكي ساكت شو.
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۶ *»
و بعد از آن شروع كن در سوره ديگر كه آن سوره تفصيل اين اجمال و تبيين اين احوال است پس چون اين سوره مباركه را كه جامع دو اصل يكي توحيد دوم ذكر محمّد۹و اهلبيت طاهرين او سلاماللّه عليهماجمعين است پس از سورهها اختياركن براي ركعت اول سوره را كه منسوب است بجناب پيغمبر۹و اهلبيت اطهارش: و از براي ركعت دوم سوره كه منسوب است بتوحيد و مذكور است در او مقامات تفريد و احسن سور در نسبت اولي سوره قدر است و در ثانيه سوره توحيد هرچند تو را اختيار است در اختيار هر سوره كه خواهي.
بسم اللّه الرحمن الرحيم انّا انزلناه في ليلة القدر بدرستيكه ما فرو فرستاديم قرآن را در شب قدر و ماادراك ما ليلة القدر و چه ميداني تو از عظمت و مقدار و رفعت مقام شب قدر را ليلة القدر خير من الفشهر شب قدر شبي است كه ملائكه زمينها و آسمانها و ساكنان كرسي و حاملان عرش جملگي بر امامزمان۷ نازل ميشوند و جميع اخبار و وقايع و احوال از آنچه محتوم است و از آنچه مشروط است و از آنچه شرطش واقع ميشود و آنچه شرطش واقع نميشود و جميع احوال خلق را كلاًّ بامامزمان۷خبر ميدهند با ساير اسرار غيبيّه و رموزات مخفيّه و در همان شب قدر ملائكه مذكوره شياطين نازل ميشوند بر رئيس اهل باطل در آن زمان پس خبر ميدهند او را بجميع امور باطله و امور اِفكيه كاذبه و رسوم مُعوجه مغيّره و امور باطله كه مشابه حق است بجهت تمويه بر ضعفاء مؤمنين. بالجمله آن شب روي زمين تنگ ميشود از كثرت نزول ملائكه بر امام حق۷ و كثرت ورود شياطين بر امام باطل عليهاللعنة و العذاب و باين علت آن شب را شب قدر گويند و اين نعمت عظمي از خواص محمّد۹ و
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۷ *»
آلاطهار او است صلواتاللّه عليهم و در هر سال مستمر است الي يوم القيمة. پس خداوند عالم خبر ميدهد كه اين شب بهتر است از هزارماه كه بنياميه لعنهماللّه تعالي مستولي بر حكم بودند و غصب حق از اهل حق نمودند و آن هشتاد سال است تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام نازل ميشوند در اين شب ملائكه از تمامي آسمانها و از عرش و كرسي بر امام۷ و نازل ميشود روح كه ملكي است اعظم از جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل كه تسديد ائمه: ميكنند و ايشان نازل ميشوند در اين شب و خبر ميدهند از هر امري بسلامت و صحت و عدم قصور و فتور و عدم اعوجاج بلكه خبر ميدهند اشياء را عليالحق و طريق مستقيم هي حتي مطلع الفجر اين امور و احوال ثابت است و كاين است تا طلوع صبح يا آنكه اين شب جامع اين احوال است تا طلوع صبح.
بسم اللّه الرحمن الرحيم قل هو اللّه احد بگو اي محمّد۹ كه خداوند تعالي يكي است بيشريك و بيمثل و مانند و بينظير و بيوزير و بيمشير و بيجزء و بيتركيب اللّه الصمد پروردگاري است غني و بينياز همه به او محتاجند و او به كسي محتاج نيست لميلد نزاد و اولادي برايش نيست والاّ شريك بودند با او و جزئي برايش پيدا ميشد و لميولد از چيزي متولد نشده والاّ آنچيز مقدم بود و اصل، و محال است بر خدا چيزي مقدم باشد و لميكن له كفواً احد و نيست براي او مانندي و همسري و احد است در ذات خود و واحد است در صفات و واحد است در افعال و واحد است در عبادت. پس چون سوره را باتمام رسانيدي و توجه تامّ بحضرت قدس نمودي و فعل و قول بعمل آوردي و قيام بخدمت نمودي پس خاضع شو و ذليل باش و بدانكه اين قيام و اين اعمال نه از قدرت خود است بلكه مقامت
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۸ *»
فنا است و مسكنت تراب است پس رو آر بسوي خاك و بايست بحد راكع و گردن را كشيده نگاه دار و پشت را چنان خم كن كه اگر قطره آبي بيفتد نسبتش بهمه اطراف عليالسوي باشد پس مستشعر باش بر ضعف خود و فقر و ذلت خود را و بر خود قرار ده كمال عبوديت را هرچند گردنم را ببُرند پس تسبيح و تنزيه كن خداوند را و بگو سبحان ربي العظيم و بحمده يعني تسبيح و تنزيه ميكنم حق تعالي را از جميع صفات امكانيه تنزيهكردني در حالتيكه من مشغولم بحمد و ثناي او پس سر بردار و مستشعر باش كه از خاك ايجاد شدهام پس بگو سمع اللّه لمن حمده يعني شنيد خداوند كريم و قبول كرد بفضل و كرم خود مر كسي را كه حمد او كرده و ثناي او را بجاي آورده اگرچه اين حمد و ثنا لايق جلال و عظمت او نيست پس تكبير بگو و رو آور بعظمت خدا و تفرّد او و اضمحلال ماسوي و اينكه هر زنده ميميرد پس رو بخاك آر براي سجده و اعضاي سبعه را كه اهمّ و اعظم و اشرف اعضاء است بخاك بچسبان و بخاطر آر كه دو مرتبه خواهي مرد و با خاك يكسان خواهي شد چنانكه اول مرتبه در خاك بودي و از خاك آفريده شدي. پس پستي مرتبه خود و علوّ و رفعت و قدر خداوند جبّار را متذكر شو و بگو سبحان ربي الاعلي و بحمده يعني پاك و منزه است از جميع نقايص و صفات خلقيه و سمات امكانيه پروردگار من كه بلند است قدرش و عالي است جلال عظمتش از اينكه برسند به او عقول و اوهام و افهام و مدارك و مشاعر از كلّ خلق از ملك مقرب و نبي مرسل پس در ساير ادعاها بطريق اولي و من مشغولم بحمد و شكر او و ثنا و ستايش او پس سر بردار و متذكر شو كه دو مرتبه زنده خواهند كرد تو را در قبر و از تو سؤال خواهند نمود آنچه را كه تو را به آن تكليف كردهاند و خواهند نوشت بر تو اعمال
«* برنامه زندگي صفحه ۱۹۹ *»
حسنه و سيئه تو را و آن شغل ملكي است كه او را رُومان نامند پس توبه كن از گناهان و سيئاتي كه كردهاي و ميترسي كه بر تو نوشته شود و عقوبتش لازم تو گردد پس بگو استغفر اللّه ربي و اتوب اليه يعني طلب ميكنم آمرزش را از خداوندي كه پروردگار من است و بازگشت ميكنم و رو ميآورم بسوي فضل و كرم او پس باز نظر كن بحال خود و اضمحلال و ناچيزي خود و استقلال و تفرّد حق تعالي را پس بگو اللّه اكبر يعني براي خدا ثابت است عظمت و كبريا و بقا و دوام پس بخاطر آور كه باز دو مرتبه خواهند خلق مُرد در نزد نفخه صور پس باز بخاك بيفت و خود را مرده انگار و از حركات نفسانيه و جسدانيه دست باز دار پستي مرتبه خود را نظر نموده خداوند را بعلوّ مقام ياد كن و بگو سبحان ربي الاعلي و بحمده پس سر بردار و ياد حشر اكبر و نشر روز قيامت كن و بگو اللّه اكبر كبريا و عظمت لايق حضرت پروردگار است و كل خلايق مضمحل و نابود در قيامت امري جز امر او و حكمي غير از حكم او نباشد و معني و الملك يومئذ للّه بر خواص و عوام ظاهر و هويدا گردد. پس برخيز بجهت قيام قيامت و بگو بحول اللّه و قوّته اقوم و اقعد يعني بحول خداوند عزّوجلّ و تحويل و تغيير دادن او مرا از حالي بحالي و از حكمي بحكمي و بقوه و اقتدار او ميايستم و مينشينم. پس بايست و مشغول قرائت باش بترتيبي كه سابق مذكور شد پس بترتيب سابق ركوع و سجود كرده بعد از رفع رأس از سجده دوم تشهد بخوان و متذكر باش صحراي محشر را و اينكه خلائق نامه اعمال ايشان در دست ايشان است پارهاي بدست راست دارند و پارهاي بدست چپ پس خلايق كلاًّ در آن روز بصورت تشهد متورّك نشسته حساب بولي حساب ميدهند پس آنروز را بخاطر آورده و آن مجلس را متذكر شده مشغول
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۰ *»
حسابدادن باش و بگو اشهد ان لااله الاّاللّه وحده لا شريك له يعني گواهي ميدهم باينكه نيست خداوندي لايق پرستش و عبادت مگر خداوند تبارك و تعالي كه احد است و شريكي براي او نيست در ذات كه قديمي باشد بجز او و در صفات كه مثلي باشد براي او يعني بمعني صفت او براي كسي صفتي باشد و در افعال يعني در ايجاد موجودات و كافّه مصنوعات براي او شريكي يا معيني يا وزيري يا مشيري يا وكيلي باشد يا مانند غلامي كه باذن و امر آقاي خود كاري بانجام رساند بلكه او است سبحانه و تعالي متفرد و متوحد در ايجاد و خلق و رزق و احياء و اماته خالقي و رازقي بجز او نباشد اگرچه باذن و امر او باشد مثل وكيل و غلام و در عبادت يعني بجز او سبحانه و تعالي چيزي را مستقل نبيند و چيزي را منشأ اثر نداند و وجود و عدم اشياء در نظر او عليالسوية باشد و مصداق آيه كريمه لاتأسوا علي مافاتكم و لاتفرحوا بماآتاكم بوده باشد. و اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله يعني گواهي ميدهم باينكه محمّد بن عبداللّه۹ بنده او است خاضع و خاشع براي او است مقهور در تحت سلطنت و كبرياي او است نه شريك است با او نه خالق است بدون او و نه با او و نه او سبحانه در او حلول كرده و نه امور خلق و رزق و احياء و اماته و ساير احكام وجوديه و شرعيه مفوّض باو است با انعزال حق سبحانه و تعالي مثل تفويض امر موكّل بوكيل و تفويض امر پادشاه بوزير و نه تفويض امور مولا بغلام و گواهي ميدهم كه او است پيغمبر و فرستاده از جانب خداي تعالي بسوي كافّه مخلوقات و عامّه موجودات و هر صاحب شعور و ادراكي كه قلم تكليف بر او جاري شده از هر جنس و هر نوع و هر صنف و هر شخص و پيغمبري پيغمبران جمله در نزد ظهور پيغمبريش منقطع گشته هرچه غير او است تابع و رعيت او است
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۱ *»
پس بالضرورة اقرار دارم كه جميع آنچه از جانب خدا خبر داده و بخلق رسانيده حق است و هيچ شكي و ريبي نيست و اوضح از همه و اجلي از جمله امر وصايت و خلافت حضرت اميرالمؤمنين۷با اولاد طاهرينش صلواتاللّه عليهم و بيزاري از اعداء و مخالفين ايشان است اقرار آوردم و اعتراف كردم و دل را بآن منعقد ساختم پس در اين شهادتين و اقرار و تصديق بآنكه محمّد و اهلبيتش صلواتاللّه عليهم واسطه فيضند ميانه خدا و خلق و قوام ماسواي ايشان وابسته بوجود ذيجود ايشان است و ايشان را غنائي از خداوند قهّار نيست و دايم محتاج و مستند از حضرت كردگار لاجرم توجه بجانب حق نموده و دوام مدد و استمرار افاضه را بر ايشان از حضرت كريم منّان طالب شو و بگو اللهمّ صلّ علي محمّد و آلمحمّد يعني بارالها صلوات بفرست بر محمّد و آلمحمّد و صلوات يا مشتق از صله است بمعني عطيّه يا از وصل است بمعني اتصال يا از صلوات است بمعني متابعت پس بنا بر معني اول معني چنين است كه بارالها عطا كن بفضل و كرم خود از فيوضات غيرمتناهيه و امدادات غيرمنقطعه محمّد و آلاطهارش را تا ايشان بدوام و استمرار افاضه ما ضعيفان را مستفيض گردانند و تقبّل شفاعته في امّته و ارفع درجته يعني قبول كن شفاعت آن بزرگواران را درباره امّتي كه اجابت دعوت او كردند در خصوص وصايت وصي و خليفه او ابنعمش اميرالمؤمنين۷با خلفاء راشدين از ذريه طاهرين و عصمت و طهارت صديقه طاهره فاطمه زهرا صلواتاللّه علي ابيها و بعلها و بنيها و عليها پس آن حضرت بعلّت كمال رحمت و رأفت كه با اين امت دارد شفاعت ايشان را بر ذمه خود لازم و متحتم گردانيد پس شفاعتش را درباره امتش قبول كن و درجه او را بلند گردان تا پايه ادراك
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۲ *»
احدي باو نرسد.
و بدانكه نماز در اول تكليف دو ركعت بيش نبود كه ركعت اولي بازاي اهل دنيا و ركعت ثانيه بازاي اهل آخرت پس جناب پيغمبر۹تفصيل دادند اين دو مقام را و دو ركعت ديگر در پارهاي از نمازها افزودند بازاي اهل برزخ و اهل رجعت كه مندرج در ضمن دنيا و آخرت بودند و در پارهئي از نمازها يكركعت افزودند بازاي اهل برزخ كه رجعت حقيقةً از سنخ عالم برزخ است و در پاره ديگر هيچ نيفزودند براي بيان اينكه زيادتيها را دو ركعت متضمن و شامل است پس در اين صلوات خمس احوال جميع مراتب را براي جميع مخلوقات با اختلاف مراتب و درجات ايشان بيان فرمود پس چون پيغمبر۹ عين صلاح و حكمت و صواب بود چه خداوند عالم قلبش را مطهّر از اوساخ شهوات فرموده پس قول او قول خدا و امر او امر خدا و نهي او نهي خدا و طاعت او طاعت خدا و معصيت او معصيت خدا خواهد بود لهذا آن زيادتيها را جزء نماز كرده در دو ركعت اول بتشهد تنها اكتفا شد پس بعد از فراغ از تشهد برخيز براي دو ركعت ديگر در ظهر و عصر و عشاء پس مخيّري ميانه حمد و ميانه تسبيحات اربع پس اگر حمد بخواني سوره ضرور نيست و اگر تسبيح ميخواني بگو سبحان اللّه و الحمد للّه و لااله الاّاللّه و اللّه اكبر يعني تنزيه ميكنم خدا را از جميع صفات امكانيه و حالات خلقيه و قرانات كونيه از هرچه محسوس شود و متخيّل گردد و بقوه مفكّره و واهمه در آيد و بتصوير نفس مصوّر گردد و بقوه عاقله مدرك شود و در نزد فؤاد ظاهر و منكشف گردد و حمد ميكنم خداوند را بر نعمتهاي غيرمتناهيه او از نعمت خلق و حيات و رزق و موت و ساير نعمتها و توحيد ميكنم او را از جميع اضداد و انداد باينكه نيست معبودي
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۳ *»
سزاوار پرستش بغير او سبحانه و تعالي و تكبير ميگويم با اينكه او سبحانه و تعالي اكبر و اجلّ است از اينكه بفهم علماء و عقل حكماء و ادراك انبياء و اولياء درآيد و از اينكه خلقش ناقص باشند و اينكه نوّاب و خلفايش بجميع كمالات امكانيه موصوف نباشند بدانكه حق تعالي عرش را مركب از چهار نور خلق فرموده و هر نور را خلق فرمود از شعاع كلمه از اين كلمات پس نور ابيض را كه ركن ايمن اعلاي عرش است از شعاع سبحان اللّه مخلوق ساخت و نور اصفر را كه ركن ايمن اسفل عرش است از شعاع الحمد لله خلق فرمود و نور اخضر را كه ركن ايسر اعلاي عرش است از شعاع لااله الاّاللّه خلق فرمود و نور احمر را كه ركن ايسر اسفل عرش است از شعاع اللّه اكبر خلق فرمود و مدار عالم بعرش است و مدار عرش باين كلمات پس سه مرتبه اين كلمات را تكرار كن بنابر احوط بجهت تمام عدد دوازده بعلت ظهور اين چهار ركن در سهعالم عالم جبروت و ملكوت و مُلك پس چون از تسبيحات فارغ شوي بدستور سابق ركوع و سجود بجاي آر و اگر در ظهرين و عشاء است ركعت ثاني را نيز بدستور مذكور از تسبيح و ركوع و سجود بجا آر و بعد از اكمال سجدتين نشسته تشهد بدستور سابق بخوان تا حدّ صلوات و بخاطر آر صحراي محشر را و نشستن پيغمبر۹را بر منبر وسيله و بودن خلق در يمين و شمال آن منبر و نشستن ايشان بر هيئت تورّك از براي حساب پس بعد از شهادتين و صلوات رو آور بجانب پيغمبر۹ و بگو السلام عليك ايها النبي و رحمة اللّه و بركاته يعني تسليم آنچه وعده كرده است خلق را از نعيم مقيم و عذاب اليم و تسليم هر صاحب مرتبه مرتبهاش را در درجات بهشت و در دركات دوزخ بر تو است يا رسولاللّه۹و رحمت خدا و عظيم بركتهاي او بر تو باد پس حكايت از
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۴ *»
لسان (ايشان) پيغمبر۹كرده بگو السلام علينا و علي عباداللّه الصالحين يعني تسليم اين مذكورات بر ماست و بر بندگان شايسته خدا كه هرگز معصيت نكردند و ترك اولي نيز از ايشان صادر نشد و ايشانند اميرالمؤمنين با يازده فرزند ارجمندش صلواتاللّه عليهماجمعين چه ايشانند حامل امر و نهي ما پس بلافاصله بهمگي خطاب كرده بگو السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته يعني تسليم اينها همه بر شما است اي آلمحمّد صلواتاللّه و سلامه عليهماجمعين يا آنكه مصلّي در اين تسليمات حكايت سلام خدا را ميكند بر رسولش۹در شب معراج زيراكه چون پيغمبر۹بمقام اوادني رسيد خطاب از ربّالعزة در رسيد كه السلام عليك ايها النبي و رحمة اللّه و بركاته يعني رحمتهاي بيپايان و كرامتهاي شايان من بر تو باد اي فرستاده من و خبردهنده از من. بعد از اين خطاب حضرت رسالتمآب۹اولاد اطهار خود را در اين عطيّه عظمي و موهبت كبري شريك فرموده چنانكه در واقع چنان است عرض كرد السلام علينا و علي عباداللّه الصالحين. پس حضرت ربّالعزة بمقتضاي تمنّاي حبيب خود ايشان را هم شريك فرموده فرمود السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته. سبحان ربك ربّالعزة عمايصفون و سلام علي المرسلين و الحمدلله ربّالعالمين.» تمام شد رساله شريفه.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۵ *»
نمـاز شـب
در تتمّه بحث نماز لازم دانستم طريق نماز شب را براي توجه خوانندگان بنگارم با تأكيدي كه درباره استحباب آن گرديده؛ انشاءالله تعالي عمل نمايند.
اولاً بنده مؤمن چون شب از خواب بيدار ميشود براي انجام نماز شب اول چيزي كه بايد بكند آن است كه بسجده رود پس بگويد در سجود يا بعد از سر برداشتن از سجود اين ذكر را الحمد للّه الّذي احياني بعد مااماتني و اليه النّشور الحمد للّه الّذي ردّ علي روحي لاحمدَه و اعبدَه پس شروع كند بنماز شب كه هشت ركعت نافله است هر دو ركعت بيك سلام. در ركعت اول بعد از حمد سوره قل ياايها الكافرون و باقي ركعات سوره قل هو اللّه احد بخواند. (و چنانچه وقت باشد در هر دو ركعت اول سيمرتبه قل هو اللّه احد بخواند.) بعد از آن سهركعت شفع و وتر را سر هم بخواند. يا دو ركعت شفع را بخواند و بعد از آن دعائي كه نوشته شده بخواند و پس از دعا يك ركعت وتر را بخواند. و در دو ركعت شفع در هر ركعت بعد از حمد سه مرتبه سوره قل هو اللّه احد بخواند و بعد از ختمِ دو ركعت نماز شفع اين دعا را بخواند: الهي تعّرض لك في هذا اليوم المتعرّضون و قصدك فيه القاصدون و أمل فضلك و معروفك الطالبون و لك في هذا الليل نفحاتٌ و جوائز و عطايا و مواهب تمنّ بها علي من تشاء من عبادك و تمنعها من لم يسق له العناية منك و ها انا ذا عبدك الفقير اليك اُؤَمِّلُ فضلك و معروفك فان كُنتَ يا مولاي تفضّلتَ في هذه الليله علي احدٍ من خلقك و عدت عليه بعائدة من عطفك فصلّ علي محمّد و المحمّد الطيبين الطاهرين الخيّرين الفاضلين
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۶ *»
و جُد علي بطولك و معروفك يا ربّ العالمين و صلّي اللّه علي محمد و اله الطيّبين الطاهرين الذين اذهب اللّه عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً انّ اللّه حميد مجيد و سلّم تسليماً اللهم انّي ادعوك كمااَمَرْتَ فاستجب لي كماوعدْتَ انّك لاتخلف الميعاد.
و بعد از اين دعا ركعت سوم را به نيت وتر بجاي آورد. بعد از حمد سهمرتبه قل هو اللّه و يكمرتبه سوره قل اعوذ برب الفلق و يكمرتبه قل اعوذ برب الناس بخواند و بعد از آن قنوت بخواند. و قنوت از اين قرار است: اَللّهُمَ اهْدِنا فيمَنْ هَدَيْتَ وَ عافِنا فيمَن عافيْتَ وَ تَوَلّنا فيمَن تَوَلّيْتَ وَ بارِكْ لَنا فيمَنْ اَعْطَيْتَ وَ قِنا شَرّ ماقَضَيْتَ فَاِنّكَ تَقضي وَ لايُقْضي عَلَيْكَ اِنَّهُ لايَذِلّ مَنْ والَيْتَ وَ لايَعِزّ مَن عادَيْتَ تَبارَكْتَ وَ تَعالَيْتَ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لي و لِوالِدَي وَ ارْحَمْهُما كَمارَبّياني صَغيراً وَ اجْزِهِما بِالاحْسانِ احْساناً وَ بالسيِّئاتِ غُفْراناً اَللّهُمَ اغْفِر لِلمؤمنينَ وَ الْمُؤمِنات وَ الْمسْلِمينَ وَ الْمُسْلِمات أَلاَحْياءِ مِنْهُمْ وَ الاَمْوات تابِع اَللّهُمَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالْخَيرات اَللّهُمَ اغْفِر لِحَيِّنا وَ مَيِّتنا وَ شاهِدِنا وَ غائبِنا ذَكَرِنا وَ اُنْثانا صَغيرِنا وَ كَبيرِنا حُرِّنا وَ مَمْلُوكِنا كَذبَ الْعادِلوُنَ بِاللّهِ و ضَلّوا ضَلالاً بَعيداً وَ خَسِروا خُسْراناً مُبيناً. هفت مرتبه: اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الّذي لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَي الْقَيّوم لِجَميع ظُلمي وَ جُرْمي وَ اِسْرافي عَلي نَفْسي وَ اَتُوبُ اِلَيْه. هفت مرتبه: هذا مَقامُ الْعائِذ بِكَ من النّار. هفتاد مرتبه بگويد: اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ اَسْأَلُهُ التّوبَة. سيصد مرتبه بگويد: اَلْعَفْو اَلْعَفْو. بعد از آن اين دعا را بخواند: اَللّهُمَ ارْفَعْ دَرَجاتِ مَشايِخِنا الْعِظامْ وَ ساداتِنَا الْكِرام وَ اجْزِهِمْ عَنّا وَ عَنِ الاِسْلامِ وَ الْمُسْلِمين خَيْرَ جَزاءِ الْمُحْسِنينْ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ. بعد طلب مغفرت براي چهلنفر مؤمن بكند و اگر تا صدنفر باشد بهتر است. بعد از آن بگويد: اَللّهُمَ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتْ وَ الْمُسْلمينَ وَ
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۷ *»
الْمُسْلِماتْ اَلاَْحْياءِ مِنْهُمْ وَ الاَْمْوات وَ اغْفِرْ بِهِم ذُنُوبَنا وَ اسْتُرْ بِهِم عُيُوبَنا وَ اقْضِ بِهِمْ حَوائِجَنا وَ سَلِّمْ بِهِمْ مُسافِرينا وَ اكْفِ بِهِمْ مُهِمّاتِنا وَ اشْفِ بِهِم مَرْضانا وَ لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابْ يا مُفيد يا غَفُورْ يا وَدُودْ اَغْنِنا بِحَلالِكَ عَنْ حَرامِكْ وَ بِطاعَتِكَ عَنْ مَعْصِيَتِكْ وَ بِفَضْلِكَ عَمّن سِواكْ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينْ. اللّهم ارزقنا حجَّ بيتِك الحرام و ارزقنا زيارةَ قبر نبيّك و قبورِ الائمة: و في الاخرة شفاعتَهم اللّهم ارزقنا زيارةَ قبرِ الحسين۷ في عامنا هذا و في كلّ عام و ارزُقنا شفاعتَه يومَ القيامة اللّهم ارزُقنا الدّفنَ في تربةِ الحسين او في مشهدِالرضا۸ اللّهم ارزُقنا خيرَ الدنيا و الاخرة و ادفع عنّا بلاءَ الدنيا و عذابَ الاخرة اللّهم لاتجعلنا من المُعارين و لاتُخرجنا من حدّ التقصير بجاه محمّدٍ و اله صَلِّ علي محمّدٍ و اله برحمتك يا ارحمَالراحمين.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۸ *»
درباره قرآن مجيد
درباره فضيلت قرآن و تلاوت كلاماللّه مجيد احاديث زيادي از رسولاللّه۹و ائمه اطهار سلاماللّه عليهماجمعين روايت شده كه از جهت بصيرت قارئين بجلالت و عظمت كلاماللّه مجيد و ثواب قرائت احاديثي ذكر ميشود.
از علي بن ابيطالب۷ است كه رسولخدا۹فرمود بهترين شما كسي است كه قرآن بياموزد و علم قرآن را تحصيل كند.
اصبغ بن نباته گويد شنيدم اميرالمؤمنين۷فرمود قرآن در سهقسمت نازل شده يكقسمت درباره ما و درباره دشمنان ما، يكقسمت در سنن و امثال و يكقسمت در فرائض و احكام.
محمّد بن عبداللّه گويد به امام صادق۷گفتم من قرآن را در يكشب بخوانم؟ فرمود نه من خوش ندارم كه در كمتر از يكماه آن را بخواني.
امام صادق۷فرمود هركه يكروز بگذرد و نماز پنجگانه را بخواند و قل هو اللّه احد در آنها نخواند باو گفته شود اي بنده خدا تو از نمازخوانان نيستي.
امام صادق۷فرمود قرآن عهد خدا است با خلقش پس چه اندازه شايسته است بر مسلمان كه در فرمان او نگاه كند و هر روزي پنجاهآيه آنرا بخواند.
اسحق بن غالب گويد كه امامصادق۷فرمود: هرگاه خداوند عزوجل خلق اولين و آخرين را در محشر جمع كند بناگاه همه بنگرند شخصي پيش آيد كه هرگز صورتي زيباتر از وي ديده نشده است و چون چشم مؤمنان بوي افتد (كه همان قرآن است) گويند اين از ما است اين بهترين چيزي است
«* برنامه زندگي صفحه ۲۰۹ *»
كه ما ديديم و چون به آنها رسد از آنها بگذرد. سپس شهيدان باو بنگرند تا اينكه به آخر آنان برسد و از آنها بگذرد و آنها گويند اين قرآن است و از آنان هم ميگذرد تا بفرشتهها ميرسد و ميگويند اين قرآن است و از آنها هم ميگذرد تا بسمت راست عرش ميايستد و خداي جبار ميفرمايد: بعزت و جلالم و به بلندي مقامم سوگند هرآينه امروز گرامي دارم هركه تو را گرامي داشته و هرآينه خوار كنم هركه تو را خوار كرده است.
امام صادق۷ ميفرمايند كه رسول خدا فرمود: قرآن را با لحنها و آوازهاي عرب بخوانيد و از لحن بدكاران و اهل گناهان كبيره دوري كنيد زيراكه پس از من مردماني ميآيند كه قرآن را چون خوانندگي و رهبانمآبي در حنجره بچرخانند و از گلوگاه آنان نگذرد. دلشان وارونه است و دل هركه از آنها خوشش آيد وارونه است.
علي بن حمزه گويد به امامصادق۷وارد شدم و ابوبصير عرض كرد قربانت گردم در ماهرمضان همه قرآن را در يكشب بخوانم؟ فرمود نه گفت در دو شب؟ فرمود نه گفت در سه شب؟ فرمود ها و با دست خود اشاره كرد (يعني بخوان) سپس فرمود اي ابامحمّد بدرستي كه براي ماهرمضان حق و حرمتي است كه هيچكدام از ماهها بدان نمانند و اصحاب محمّد۹همه قرآن را در يكماه يا كمتر ميخواندند بدرستي كه قرآن بايد با شتاب و درهم و برهم خوانده نشود و بايد بآرامي و تأني خوانده شود. هرگاه بآيهاي گذري كه در آن ذكر بهشت است در نزد آن بايست و از خداوند عزوجل بخواه و هرگاه به آيهاي بگذري كه در آن ذكر دوزخ است در نزد آنهم بايست و از دوزخ بخدا پناه ببر.
سكوني از امام صادق۷روايت ميكند كه پيغمبر۹فرموده است
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۰ *»
بدرستي كه مردمان غير عرب از امّتم قرآن را عجمي ميخوانند (بيتجويد و با اعراب غلط) و فرشتهها آن را بعربي و درست بدرگاه خدا بالا ميبرند.
از حضرت امامرضا۷منقول است كه رسولخدا۹فرمود: بخانههاي خود نصيبي از تلاوت قرآن بدهيد چراكه هرگاه در خانه خود قرآن تلاوت كنيد كارهاي دشوار اهل آن خانه آسان گردد و خير و بركت در آن بسيار شود و ساكنان آن در زيادتي و افزوني باشند و هرگاه در او تلاوت ننمايند بر اهل آن كارها تنگ شود و خير و بركت در آن كم گردد و سَكَنه آن در نقصان و بيبركتي باشند.
انس بن مالك از پيغمبر۹روايت كرده: اهل قرآن قاريانند و ايشان اهل خدايند و از مخصوصان درگاه صمديت و مقربان بارگاه احديّتند و بهتر عبادتيكه بنده مؤمن كند قرائت قرآن است.
حضرت امام محمّدباقر۷فرمود هركه قرآن را ايستاده در نمازش بخواند بهر حرفش خدا براي او صدحسنه نويسد و هركه نشسته در نمازش بخواند خدا بهر حرفش پنجاهحسنه نويسد و هركه در غير نماز بخواند بهر حرفش دهحسنه نويسد.
از حضرت امامحسين۷نظير اين حديث نقل شده و بعد از ذكر هركه در غير نماز بخواند بهر حرفش دهحسنه نويسد، ميفرمايند: و اگر قرآن را بشنود و گوش دهد خدا بهر حرفي برايش يكحسنه نويسد.
حضرت امامصادق۷فرمود: هركه قرآن را از روي مصحف بخواند از ديده خود بهرهور شود و سبب تخفيف عذاب پدر و مادرش گردد گرچه كافر باشند.
و نيز آن حضرت فرمود: من خوش دارم كه در خانهها قرآني باشد كه
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۱ *»
خداوند عزوجل بواسطه آن شياطين را دور ميكند. و فرمود: سه چيز بدرگاه خداوند عزوجل شكايت ميكنند، مسجد ويراني كه اهلش در آن نماز نميخوانند. دانائي كه ميان نادانها قرار گرفته باشد. مصحفي كه آويخته است و گرد بر آن نشسته و آنرا نميخوانند.
رسولاللّه۹فرمود: خانههاي خود را با خواندن قرآن روشن كنيد و آنها را گورستان نشماريد چنانچه جهودان و ترسايان كردند، در همان كليساها و معبدهاي خود نماز خواندند و خانههاي خود را معطل و بيعبادت گذاردند. زيرا چون در خانه بسيار قرآن خوانده شود خيرش فراوان گردد و اهل آن توسعه يابند و براي اهل آسمان بدرخشد چنانچه اختران آسمان براي اهل زمين ميدرخشند.
عبداللّه بن سنان گويد از امام جعفرصادق۷پرسيدم از قول خداي عزوجل و رتّل القرآن ترتيلاً فرمود: اميرالمؤمنين فرموده است يعني او را خوب بيان كن و كلماتش را روشن ادا كن و چون شعر پشت هم و با شتاب مخوان و چون ريگ پراكنده مسازش. و با خواندن قرآن دلهاي سخت خود را بهراس اندازيد و نبايد كه همّت يكي از شماها اين باشد كه سورهاي را پايان دهد.
قال رسولاللّه۹ زيّنوا القرآن باصواتكم لكل شيء حِليةٌ و حلية القرآن الصوت الحَسَن. ترجمه: قرآن را بآوازهاي خود زينت دهيد براي هر چيزي زيوري است و زيور قرآن آواز خوش و صوت نيكو است.
حضرت رسول۹ فرمودند: حاملان قرآن را رحمت پروردگار فرا گيرد چراكه آموختگان كلام خدا باشند. دشمن ايشان دشمن خدا و دوست ايشان دوست خداي بود، از شنونده قرآن شرّ دنيا و از خواننده آن بلاي آخرت بگردانند.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۲ *»
درباره علم
قال اميرالمؤمنين لكميل بن زياد: احفظ عنّي مااقول لك الناس ثلاثة عالم ربّاني و متعلم علي سبيل النجاة و همجٌ رعاعٌ اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح لميستضيؤا بنور العلم فيهتدوا و لم يلجأوا الي ركن وثيق فينجوا.
ترجمه: ميفرمايند هرچه بتو ميگويم خوب حفظ كن مردم سه دستهاند دانشمند ربّاني و دانشجوي راه نجات و اوباش پيروان هر بانگ كه بهر بادي بروند، در پرتو نور دانش نيستند تا هدايت شوند و تكيه بركن محكمي ندارند تا نجات يابند.
ذكر رسولاللّه۹ العلم و العقل و الجهل
قال۹ تعلّموا العلم فان تعلّمه حسنة و مدارسته تسبيح و البحث عنه جهاد و تعليمه مَن لايعلمه صدقة و بذله لاهله قربة لانه معالم الحلال و الحرام و سالك بطالبه سبل الجنة و مونس في الوحدة و صاحب في القربة و دليل علي السراء و سلاح علي الاعداء و زين الاخلاء يرفع اللّه به اقواماً يجعلهم في الخير ائمة يقتدي بهم ترمق اعمالهم و تقتبس اثارهم و ترغب الملائكة في خلّتهم لانّ العلم حياة القلوب و نور الابصار من العمي و قوة الابدان من الضعف ينزل اللّه حامله منازل الاخيار و يمنحه مجالسة الابرار في الدنياء و الاخرة بالعلم يُطاع اللّه و يعبد و بالعلم يُعرف اللّه و يوّحد و به توصل الارحام و يعرف الحلال و الحرام و العلم امام العقل و العقل تابعه يُلهمه اللّه السعداء و يُحرمه الاشقياء و صفة العاقل انيحلم عمن جهل عليه و يتجاوز عمن ظلمه و يتواضع لمن هو دونه و سابق من هو فوقه في طلب البر
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۳ *»
و اذا اراد انيتكلم تدبر فان كان خيراً تكلم فنفع و ان كان شراً سكت فسلم و اذا عرضت له فتنة استعصم باللّه و امسك يده و لسانه و اذا رأي فضيلة انتهز بها لايفارقه الحياء و لايبدو منه الحرص فتلك عشرة خصال يعرف بها العاقل و صفة الجاهل انيظلم من خالطه و يتعدّي علي من هو دونه و يتطاول علي من هو فوقه كلامه بغير تدبر ان تكلم اثم و ان سكت سها و ان عرضت له فتنة سارع اليها فاردته و ان رأي فضيلة اعرض و ابطأ عنها لايخاف ذنوبه القديمة و لايرتدع فيمابقي من عمره من الذنوب يتواني عن البر و يبطئ عنه غيرمكترث لمافاته من ذلك او ضيّعه فتلك عشر خصال من صفة الجاهل الذي حرم العقل.
نقل از كتاب تحفالعقول ص ۲۸
ترجمه فرمايش حضرت رسول۹ درباره علم و عقل و جهل
فرمودند: علم بياموزيد زيرا آموختنش حسنه است و مدارست آن تسبيح است و كاوش از آن جهاد است و ياددادنش بكسيكه آنرا نميداند صدقه است و بخشش باهلش تقرب بخدا است زيراكه آن وسيله دانستن حلال و حرام است و طالب خود را براه بهشت ميكشاند و از هراس تنهائي ميرهاند، در غربت همصحبت است و رهنماي بر امور نهان است و سلاح در برابر دشمنان و زيور براي دوستان. خداوند بخاطر آن مردماني را بر آورد تا آنجا كه آنان را پيشوايان كار خوب كند و از آنان پيروي شود، بكارهاي آنان درنگرند و از آثارشان برگيرند و فرشتگان شيفته دوستي آنان گردند زيرا دانش زندگي دلها و روشني ديدهها است از كوري و نيروي تنها است از سستي و خدا دارنده آنرا بمقام دوستان برساند و همنشيني نيكان را در دنيا و آخرت باو ببخشد. و بعلم خداوند فرمانبرده شود و پرستش گردد و بعلم خداوند شناخته شود و توحيد شود و بعلم صله رحم شود و حلال و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۴ *»
حرام شناخته گردد و علم پيشواي عقل است و عقل تابع آن است. خداوند عقل را بسعادتمندان دهد و از بدبختان دريغ دارد. صفت عاقل اين است كه در برابر كسيكه باو ناداني كند بردبار است و از كسيكه باو ستم كند گذشت دارد و براي زيردستش فروتن است و با بالادست خود در جستجوي كار خوب رقابت دارد و چون خواهد سخن گويد تدبر كند اگر خوبست بگويد و سود برد و اگر بد است خاموش بماند و سالم بجهد. و چون فتنهاي بر او رخ دهد بخدا پناه برد و دست و زبانش را نگهدارد و چون فضيلتي بيند آنرا غنيمت شمارد. شرم از او جدا نشود و حرص از او پديدار نگردد اينها ده خصلت است كه عاقل بدانها شناخته ميشود. صفت جاهل اين است كه با هركه در آميزد بدو ستم كند و بر آنكه زيردستش است تجاوز كند و بر بالادستش گردنفرازي كند. سخنش بيفكر است، اگر سخن گويد گناهكار شود و اگر خاموش بماند غافل گردد و اگر فتنهاي بر او رخ دهد بدان بشتابد پس او را هلاك كند و اگر فضيلتي بيند رخ بتابد و كندي گيرد. از گناهان ديرينش نترسد و در آينده عمرش از گناهان باز نايستد. از نيكي سستي كند و در آن كُند باشد و بدان كه از دستش رفته و ضايع شده اعتناء ندارد. اين ده خصلت است در وصف جاهل و ناداني كه از عقل محروم است.
قال ابوجعفر۷ عالم ينتفع بعلمه افضل من سبعين الف عابد. امام باقر۷ميفرمايند: عالمي كه نفع برساند از علمش بهتر است از هفتادهزار عابد.
عن ابيعبداللّه۷ قال الناس ثلاثة عالم و متعلّم و غثاء. حضرت امام صادق۷ ميفرمايند مردم سهطائفهاند عالم و متعلّم و خاشاك.
عن ابيعبداللّه۷ قال اغد عالماً او متعلماً او احبّ اهل العلم و لاتكن
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۵ *»
رابعاً فتهلك ببغضهم. و نيز ميفرمايند: صبح كن عالم يا متعلم يا دوستدار اهل علم و چهارمي مباش كه بدشمنداشتن آنها هلاك شوي.
عن ابيعبداللّه۷ قال ما من احدٍ يموت من المؤمنين احبّ الي ابليس من موت فقيه. ميفرمايند مرگ هيچكس نزد ابليس از مرگ عالم محبوبتر نيست.
ـ همانا دانشمندان در زمين همچون ستارگان آسمانند كه در تاريكيهاي دريا و بيابان بدانها راه پيدا ميكنند. هرگاه ايشان از نورافشاني خودداري كنند راهپيمايان راه را گم كنند. (حضرت رسول۹)
ـ ديدن چهره دانشمند عبادت است. (اميرالمؤمنين۷)
ـ هشاما؛ آنچه را كه از دانش نداني بجوي و از آنچه ميداني بجاهلان بياموز. (امام صادق۷)
ـ براي عظمت مقام دانش به پيشگاه دانشمند فروتني كن. در گفتگوي دانش با وي نزاع مكن. نادان را براي نداشتن علم كوچك شمار اما وي را وامگذار بلكه نزديك خويشتن جايده و باو دانش بياموز. (حضرت كاظم۷)
ـ دانشمندتر از همه مردم كسي است كه دانش ديگران را بدانش خود بيفزايد. (حضرت محمّد۹)
ـ دانشي كه سود ندهد گنجي است كه از آن خرج نكنند. (حضرت رسول۹)
ـ آسمانها و زمينها و فرشتگان و روز و شب براي اين سه كس استغفار ميكنند: نخست دانشمندان، سپس دانشجويان، سپس بخشندگان. (حضرت رسول۹)
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۶ *»
ـ خوشبختان دانش فراگيرند و بدبختان از نعمت علم بيبهره مانند. (اميرالمؤمنين۷)
ـ چيست مرا كه ميبينم مردمان بهنگام شب با رنج و زحمت همي چراغ افروزند تا آنچه را كه در شكم جاي ميدهند ببينند ولي همينان در خوراك روان خويشتن سعي و دقت روا نميد ارند كه بنور دانش و بچراغهاي روشنيبخش خرد روشني گيرند تا از زيانهاي ناداني و لغزش در اعتقادات خود همواره بسلامت مانند. (اميرالمؤمنين۷)
ـ بهترين دانش آن است كه براه راستت برساند و بدترين علم آن است كه بدان معاد خود را تباه سازي. (اميرالمؤمنين۷)
ـ دانشمند و دانشاندوز در نيكي شريكند و ديگران را بهرهاي نيست. (حضرت محمّد۹)
ـ از هر يك از شما چيزي بپرسند كه نداند شرم نكند از اينكه بگويد نميدانم. (حضرت علي۷)
ـ دانائي و بردباري و سكوت، اين سه نشان دانشمند است (امام صادق۷)
طلب علم
عن الرضا۷ عن ابيه موسي بن جعفر عن ابيه جعفر بن محمّد عن ابيه محمّد بن علي عن ابيه علي بن الحسين عن ابيه حسين بن علي عن ابيه اميرالمؤمنين صلواتاللّه و سلامه عليهماجمعين قال سمعت رسولاللّه۹يقول: طلب العلم فريضة علي كلّ مسلم فاطلبوا العلم من مظانّه و اقتبسوه من اهله فان تعلّمه للّه حسنة و طلبه عبادة و المذاكرة فيه تسبيح و العمل به جهاد و تعليمه لمن لايعلمه صدقة و بذله لاهله قربة الي اللّه تعالي لانّه
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۷ *»
معالم الحلال و الحرام و منار سبيل الجنة و المونس في الوحشة و الصاحب في الغربة و الوحدة و المحدّث في الخلق و الدليل علي السرّاء و الضرّاء و السلاح علي الاعداء و التزين عند الاخلاّء و يرفع اللّه به اقواماً فيجعلهم في الخير قادة تقتبس آثارهم و يهتدي بافعالهم و ينتهي الي رأيهم و ترغب الملائكة في خلّتهم و باجنحتها تمسحهم و في صلاتها تبارك عليهم و يستغفر لهم كل رطب و يابس حتي حيتان البحر و هوامّه و سباع البرّ و انعامه انّ العلم حيوة القلوب من الجهل و ضياء الابصار من الظلمة و قوة الابدان من الضعف يبلغ بالعبد منازل الاخيار و مجالس الابرار و الدرجات العلي في الاخرة و الاولي الفكر فيه يعدل بالقيام و مدارسته بالقيام به يطاع الرب و يعبد و به توصل الارحام و يعرف الحلال و الحرام العلم امام العقل و العقل تابعه و يلهمه السعداء و تحرمه الاشقياء فطوبي لمن لميحرمه اللّه منه حظّه.
(نقل از ارشادالقلوب ديلمي ص ۲۷۴)
اقسام علم
عن ابيالحسن موسي بن جعفر۷قال: دخل رسولاللّه۹المسجد فاذا جماعة قداطافوا برجل فقال ما هذا فقيل علامة فقال و ما العلامة فقالوا له اعلم الناس بانساب العرب و وقايعها و ايام الجاهلية و الاشعار و العربية قال فقال النبي۹ ذلك علم لايضرّ من جهله و لاينفع من علمه ثم قال النبي۹انما العلم ثلاثة آية محكمة او فريضة عادلة او سنة قائمة و ماخلاهنّ فهو فضل.
از حضرت موسي بن جعفر۷روايت شده است كه فرمود: داخل شدند رسول خدا۹ در مسجد و ملاحظه فرمودند جمعي را كه گرد مردي را گرفتهاند فرمودند اين چيست گفتند علامه است فرمودند علامه يعني چه
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۸ *»
گفتند داناترين مردم است بانساب عرب و نبردهاي عرب و ايام جاهليت و اشعار عربيت فرمودند اين علمي است كه ندانستن آن زياني ندارد و دانستن آن سودي ندهد. سپس پيغمبر فرمودند همانا علم سهگونه است آيه محكمه، فريضه عادله، سنت قائمه و غير از اينها زيادي است.
اكنون خلاصهاي از بيانات سودمند و ارزنده استادمعظم مكتبمان در مورد تفسير اين حديث شريف براي بصيرت خوانندگان نوشته ميشود.
«در امر كمال و تكامل انسان به سه امر احتياج دارد شناخت سه امر لازم است تا انسان بتواند به آن كمالي كه براي آن ممكن است برسد.
اول معرفت خدا و اسماء و صفات خدا تا بتواند در اثر كسب معرفت محبت پيدا كند.
دوم شناختن خود تا اسباب ترقي و تعالي نفساني و تنزل نفس را بشناسد تا بتواند سير الي اللّه را طي كند و در سلوك باشد.
سوم شناختن وظائف خود و وظائفي كه نسبت بديگران دارد در اين زندگاني دنيوي كه بر حسب رضاي خدا بتواند زندگي خود را بانجام رساند.
چون بشر ناقص است و جاهل، از اينجهت بايد خداوند تعليم فرمايد اين سهامر را و عهدهدار تعليم شود چون از عهده خود انسان خارج است و خداوند عهدهدار شده و خود را شناسانيده. اسماء و صفات خود را شناسانيده و همچنين عهدهدار شده و راه ترقيات نفساني را بيان كرده و همچنين شريعت قرار داده براي زندگي. و از اينها تعبير آورده ميشود بتعابير مختلف. در فرمايش رسولخدا۹تعبير آورده شده از آيه محكمه بـاحوالي كه همان علم حقيقت است. و از فريضه عادله بـافعالي كه علم طريقت است. و از سنة قائمه بـاقوالي كه علم شريعت است. آقاي مرحوم
«* برنامه زندگي صفحه ۲۱۹ *»
اعلياللّهمقامه در كتاب فصلالخطاب همين حديث شريف را سه قسمت كردهاند و اگر در اين حديث دقت كنيم بسيار شيرين و دلنشين است.
رسول خدا۹ ميفرمايند حالات من حقيقت است و افعال من طريقت و اقوال من شريعت. حقيقت يعني همان معارف همان اعتقادات، رسول خدا و ائمه هدي سلاماللّه عليهماجمعين در مقام حالاتشان انوار توحيد هستند آيات معرفت خدا هستند لحظهاي از حالات ايشان در جميع مراتب ايشان نعوذ بالله همراه با شرك و كفر و عصيان نبوده و نخواهد بود. آن بزرگواران در مقامات اوليه و اصليه خودشان نيستند مگر اسم خدا خودشان هم نيستند اسم خدا هستند و يكعالم عجيبي است آن عالم. آن عالمي كه محمّد و آلمحمّد:در مقامات ذاتيه خود هستند يكعالمي است كه تمام اين قرآن و تمام اين دعاها و تمام روايات و تمام آنچه از خدا سخن گفتيم و توصيف كرديم و تنزيه كرديم آنچه مربوط بخدا است از اسماء و صفات همه گزارش از يكچنين عالمي است. عالمي كه آسمانش زمينش درش ديوارش مواليدش هرچه در آن است عالم اسماء و صفات خدا است انوار خدا است. بالاتر كه مقام لااسمي و لارسمي است همه اين مراتب هرچه هست و نيست و آنچه در آيات و روايات خواندهايم و انشاءالله خواهيم خواند همه گزارش از آن مقامات است. اين است كه ميفرمايند الحقيقة احوالي تمام حالاتش حقيقت است يعني معرفت خدا است يعني معرفت اسماء و صفات خدا است اين مظاهر و مجالي كه خداوند براي آن عالم قرار داد در ميان خلقش، راه شناخت خودش و شناخت اسماء و صفات خود را نشان داد بهمه خلق از انبياء گرفته تا اين
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۰ *»
خاك تمام اين خلق هر مقدار كه خدا را شناختهاند به آن مظاهر و مجالي شناختهاند.
و اما امر دوم؛ رسولاللّه۹ميفرمايند الطريقة افعالي يعني راه سير و سلوك بسوي خدا و طريق تكامل. از اينجهت ميگوئيم حقيقت تكامل در افعال رسولخدا و ائمه هدي سلاماللّه عليهماجمعين است و بايشان اقتدا ميكنيم و خدا هم ايشان را اسوه خلق قرار داده و اطاعتشان را خداوند فريضه نموده. در امر طريقت و سير و سلوك الياللّه نفس ما ترقي ميكند و تعالي مييابد ميشود علييني و اهل بهشت. و اگر خداي نكرده تخلف كرديم از افعال ايشان و نعوذبالله اجتناب كرديم از تقرب اين بزرگواران خواه نخواه متصف ميشويم بصفات اعداء ايشان كه همين ميشود سبب تنزل و انقطاع نفس انساني ما.
و بعد رسول اللّه۹ فرمود الشريعة اقوالي شريعت من و تمام فرمايشات من بيانكننده نظام زندگي شما است بايد بدستورات من عمل كنيد و احكام عمليه را از من اخذ كنيد. حلال محمّد حلال الي يوم القيامة و حرام محمّد حرام الي يوم القيامة. حلال را از من ياد بگيريد حرام را از من بياموزيد. اميرالمؤمنين صلواتاللّه عليه به كميل فرمود لاتأخذ الاّ عنا تكن منّا اي كميل دستور زندگي را مگير مگر از ما، اگر از ما گرفتي از ما خواهي بود حلالت را از ما بگير حرامت را از ما بگير واجب را از ما بگير مستحب را از ما بگير مكروهت را از ما بگير مباحت را از ما بگير. رسولاكرم۹در زمان حيات خودش اين موقعيتهاي سهگانه را داشت. البته كساني كه اهل ديانت بودند و اهل معرفت بودند و دلسوز خود بودند آنها تا زمان حياتش و بعضيها تا آلان همه اقرار دارند كه اين سه امر در رسولخدا۹مجتمع
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۱ *»
بود و تا اين بزرگوار حيات ظاهري داشت و در بين مردم بود از هركس كه اهل معرفت و ديانت باشد بپرسيد كه در زمان رسولخدا۹ نگاهكردن به چه كسي نگاهكردن بخدا بود؟ ميگويد نگاهكردن برسولاللّه نگاهكردن بخدا بود. خودش هم فرمود من رآني فقدراي الحق زيارتكردن خدا نگاهكردن برخساره خدا دست در دست خدا گذاردن چگونه است؟ چكار بايد بكنيم؟ ميگويد چرا از من ميپرسيد برويد قرآن بخوانيد. قرآن ميگويد ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه آن كسانيكه دست در دست تو گذاردند و با تو بيعت كردند با رسولاللّه بيعت كردند خداوند دستي ندارد جز دست رسولاللّه. نگاهكردنش زيارتكردنش محبتش و نعوذبالله بغض با او و عداوت با او و مخالفت با او، همه با خداست. چقدر قرآن تصريح دارد در اين زمينه و حتي ببركت تفاسير ائمه ما سلاماللّه عليهماجمعين خيلي از آياتي كه در آن سخن از اللّه بميان آمده و نسبتهايي خلق به اللّه دادهاند تفسير شده برسولاللّه و ائمه هدي:هيچوقت منافقين نگفتند خدا فقير است و يقولون انّ اللّه فقير منافقين ميگويند خدا فقير است كجا منافقين ميگويند خدا فقير است هيچوقت منافقين نگفتند خدا فقير است خدائي كه آفريننده آسمانها و زمينها و همه خلق است شخص عاقلي ميگويد كه خداي اين طوري فقير است؟ پس هركس كه اهل ديانت است و با لحن قرآن آشنا است اَزِش بپرسيم در زمان رسولاللّه۹براي بشر اين امر چطور انجام ميشد كه ميخواست معامله بكند با خدا؟ راهش چه بود؟ و بچه ترتيب با خدا معامله ميكرد؟ فرض كنيد ميخواست پولي در دست خدا بگذارد خدا را كجا پيدا ميكرد جز در آستين رسولاللّه۹؟ خداوند اينطور مقرر فرمود و تعليم كرد اين سهامر را و وا نگذارد خلق را بعد از
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۲ *»
رسولاللّه و ادامه داد اين دستورات را و اين تعليمكردن را بوجودات مباركه حجج سلاماللّه عليهماجمعين اول آنها اميرالمؤمنين و آخر آنها بقية اللّه الاعظم سلاماللّه عليهماجمعين. امروز امام زمان صلواتاللّهعليه كسي است كه تمام حالاتش حقيقت است اگر او بيايد خدا آمده اگر او نگاه كند خدا نگاه كرده است اگر او از ما خوشنود است خدا خوشنود است. در تمام حالاتش همينطور است.»
در رساله سير و سلوك سيدمرحوم اعلياللّه مقامه ميفرمايند: و از مطالعه كتب قوم بخصوص عامه كوردل بپرهيز و از خواندن هر كتابي كه محتواي آن از عامه گرفته شده باشد پرهيز كن و چنان باش كه گوئي خداوند غير از تو ديگري را نيافريده و هيچ كتابي هم نوشته نشده و هيچ جوابي داده نشده و هيچ خطابي صادر نگرديده است. آيا گمان ميبري كه خداوند تعالي تو را بحال خود واميگذارد و كسي را خواه ظاهر و مشهود و خواه غايب و مستور براي تعليم تو مأمور نخواهد فرمود.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۳ *»
در تفكّـر
قسمتي از وصاياي آقايمرحوم اعلياللّهمقامه
«تفكّر كن در امر خودت در دنيا و آخرت و در امر دنيا و فناي آن و در امر آخرت و نزديكشدن آن و نظر كن در امر قبر و وحشت آن و حساب و ميزان و جنت و نار نظر عبرتگيرنده متوحش. و تفكرنمودن ساعتي معادل است با عبادت شصتسال و خيري نيست در عبادتي كه از روي تفكر نباشد و اگر مداومت نمائي بر تفكرنمودن هر روز ساعتي را، در ماهي بيابي از خير آنقدري كه ابداً ترك تفكر نخواهي نمود و اختيار ميكني و ترجيح ميدهي او را بر جميع امور خود و كسي كه مواظبت نمايد بر تفكرنمودن آخر امرش بجائي خواهد رسيد كه هميشه اوقات متفكر است چه در خلوت و چه در ملا، چه در حالت راهرفتن باشد يا نشستن، بيدار باشد يا خواب. و لابدم از اينكه مثل بزنم بجهت تو مثالي را در بعض اقسام تفكر تا امرت سهل شود و واقف شوي در طريقه تفكر. ولكن تفكر اقسام بسيار دارد.
قسمي هست كه تفكر مينمائي در اشخاصي كه بودهاند قبل از تو از برادران و دوستان و نزديكان و دوران از صاحبان محبت و دشمني و سلاطين زمان و صاحبان خدم و حشم و قصرها و خانهها كه چگونه گذاشتند و رفتند و مُردند و پنهان شدند در قبور خود و بسا مردي از ايشان كه غافل بود از رسيدن مرگش پيش از رسيدن بساعتي پس ناگاه مرگش در رسيد و به پشت در افتاد بر روي خاك و تمام شد، يا آنكه مُرد از امراض و آفتها و محنتها و حال متفرق شده است اعضاي ايشان و جدا شده است بندهاي متصل بيكديگر جسدشان و پراكنده شده است رگهاي ايشان و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۴ *»
استخوانهاي ايشان و گوشتهاي ايشان و مندرس و منهدم و خراب و ويران شدهاند در زير خاك و منقطع شدهاند از دوستان خود. و همچنين بياد بياور اشخاصي كه ميشناختي ايشان را و يكان يكان بياد آور خوردن او را و آشاميدن و نشستن و برخاستن و طول آرزوهاي او را و همچنين بيادآور كبر و فخر و عجب و غفلت و دستدرازي و ظلمنمودن او را روز بروز. و خطاب كن او را در قلب خودت كه كجا شد آن خانههاي تو و كجا رفت آن حالت تو كه بودي در دنيا كه پاك مينمودي از لباس خودت ذرّات خاك را و بسيار نظيف و پاكيزه بودي و حال گرديدهاي خاك و ديگران پاك ميكنند جامههاي خود را از تو، و خطاب كن در دلت باو كه كجا رفت آنهمه كبريا و جلال و خدم و حشم و مال تو و گرديدهاي تو در اين حالت بنحويكه متنفرند از تو دوستانت و دوري و اجتناب ميكنند از نزديكي تو نزديكانت، و همچنين بياد خود بياور هر صفت صفت او را و هر حالت حالت او را و در آن تفكر و نظر نما بنظر اعتبار و استيحاش. پس تصور كن نفس خودت را مريضي كه افتاده باشد به پشت خود كه احاطه كرده باشند بر او بيمارداران و كساني كه تو را دوست ميد ارند و تصور كن نفس خود را در حال سكرات موت و احاطهنمودن زنانيكه ميزنند بر صورتهاي خود و پريشان كردهاند موهاي خود را و ميكنند گيسوان خود را و تو در آن حالت گاهي پايت را بلند مينمائي و گاهي دستت را و عرق نموده است پيشاني تو از شدت سكرات مرگ و كوبيده شده است مغز و دماغت و نالهات آهسته شده است و مأيوس گشته است از تو طبيب و گريه ميكند بر تو حبيب و نظر ميكني در يمين و يسارت پس نمييابي احديكه قادر باشد بر رفعنمودن تب از تو. و همچنين تصور كن انقطاع خود را در اينوقت از دنيا و آنچه در دنيا است و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۵ *»
واگذاردن تو دوستترين اشخاص را بخودش و واگذاردن اموالت را. و تصور كن خودت را ميّتي كه افتاده باشد بر تخته غسّالان و اينكه نشسته است بر طرف راست تو غسّالي و ميريزد بر بدنت آب را و گاهي بطرف راست ميگرداند تو را و گاهي بطرف چپ. و تصور كن خود را در كفن خود كه حنوطت مينمايند و بعد از آن ميگذارندت در عماري و جمعي هستند در اطرافت كه تهليل ميگويند و جمعي ديگر تربيع مينمايند و بعضي مردم خوشحال شدهاند بمرگ تو و جمعي محزون و مهموم و مغمومند و دوستان در اطراف تو گريه ميكنند و مأيوس شدهاند از تو و سعي مينمايند كه بزودي پنهانت نمايند در زير خاك و تصور كن كه تو را گذاردهاند در لحدت و قبرت را پوشاندهاند و واگذاردهاند تو را و رفتهاند پس نيست صديقي كه با تو بماند و مونس تو باشد در سر قبرت و واگذاشتند تو را در بيابان و بازگشت نمودند بخانههاي خود و اما آن زناني كه بودي در دار دنيا كه خود را بمهالك ميانداختي بجهت راحت و آسودگي آنها از شدت محبتي كه بايشان داشتي حال آنها گرفتند هشتيك مالت را و بنكاح مردم ديگري درآمدند و در زير پاي ديگران پاهاي خود را بلند كرده مشغول نكاح ميباشند و فراموش كردهاند تو را و شايد هم بنكاح دشمنانت درآمده باشند كه كمال عداوت را با تو داشتند در دار دنيا. و اما اولادت كه بودي در دار دنيا كه خود را برنج و تعب ميداشتي بجهت راحت ايشان و روشن ميشد چشمت بديدن ايشان پس تقسيم نمودند مال و خانه تو را و دشوار است بر ايشان اينكه قرائت كنند بجهت تو سوره و قرآني يا يكنمازي بگزارند بجهت تو. و همچنين عبرت بگير از عدم وفاء ايشان و ترجيحدادن ايشان ديگران را بر تو در صرفنمودن مالت كه صرف ديگران
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۶ *»
مينمايند و مضايقه ميكنند در صرف تو، پس راضي نميشوند كه صله نمايند تو را بعد از تو بفلوسي و حال آنكه گرديدهئي تو خاكستر در زير خاك. پس بزودي زده ميشود بفرقت كلنگها و سوراخ ميكنند صورت تو را با آلات و ادوات زراعت و زراعت ميكنند بر تو يا آنكه گودي بر ميد ارند در آن مكان كه قبر تو است و شدهئي تو خاك و آن را پر از سرگين ميكنند پس دو چشمت پر از سرگين ميگردد و آبرا جاري مينمايند بر تو وقتي كه ميخواهند زمين را سيراب كنند پس ديگر باقي نميماند از تو چيزي و ذكر نميشود از تو اثري. پس هرگاه تفكر نمودي در اين امور و امثال اين امور منضجر ميشوي و دلت سرد ميشود از دنيا و ديگر همت نخواهي گماشت بر جمعنمودن و ذخيرهنمودن آن و ميگيري از دنيا همانقدر كه برساند تو را تا لب قبرت و ترك خواهي نمود حُبّ دنيا و حُبّ اهلش را و تنافسنمودن در لباسهاي او و خوراكيها و آشاميدنيها و مرْكبها و عزّتها و غرورها و فخرهاي دنيا و متنفر ميشوي از اهل دنيا و متوحش ميگردي از مجاورت ايشان و هرگاه چنين شدي پس زدهاي (عقب زدهاي) سركرده و سردار گناهان را زيرا كه امام۷فرموده است حبّ الدنيا رأس كل خطيئة يعني محبت و دوستي دنيا سرِ جميع گناهان است و هرگاه قطع نمودي سر گناهان را پس مردهاي از دنيا و زنده شدهاي و گرديدهاي حي بحيات اخروي در حالتيكه سالم ماندهاي از جميع عذابها انشاءالله تعالي در دو عالم. و اين نوع از تفكر شكننده لذات است و ميراننده شهوات و برطرف كننده جميع غصّهها است و هرگاه تفكر نمائي روزي را در اين امور باقي نميماند در نفس تو همّي مگر بتحصيل نمودن كتب علميه و عمليه و رسالهها.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۷ *»
و نوعي ديگر از تفكر اين است كه بنشيني در مجلس تفكر چنانكه ذكر شد و متمثل بگردان براي نفست قيامت را و نصبشدن ميزانها را بجهت محاسبه و تصور كن منبر وسيله را و حاضربودن جميع انبياء و اولياء را صف صف و حاضربودن جميع ملائكه را و تصور كن بهشت را در طرفي زينتشده بجميع نعمتهاي ابدي دائمي از حوريهها و قصور و نعمتها و ميوهها و تصور كن جهنم را در جهتي كه كشيده شده است بآتش ابدي دائمي كه قائم است بر قبرهاي خود و حميمش و مارهايش و عقربهايش و زقّومهايش و عفونتش و حرارتش و تصور كن ملائكه غلاظ و شداد را كه آمدهاند نزد تو باينكه پروردگارت ميخواهد تو را بجهت حساب و ميبرند تو را بسوي ميزان در حضور سلطاني كه عالم است بجميع پنهانيها و آشكارها و ميداند خيانتهاي چشمها را و آنچه در سينههاي خلايق مخفي است. پس بياورند كتاب اعمال تو را كه كلاًّ در آنجا ثبت شده است و فروگذاشت نشده است نه صغيرهاي و نه كبيرهاي مگر آنكه ثبت نمودهاند و مييابي آنچه را كه عمل نمودهاي حاضر و موجود و ثبتشده. پس بيرون ميآورند از براي تو صفحهاي از آن كتاب را كه اين است غيبتهاي فلان پسر فلان كه در آنجا رسم نمودهاند جميع غيبتهاي تو را و جميع اشخاص را از مؤمنين و مسلمين كه غيبت نمودهاي باسمه و رسمه. پس فروگذاشت نشده است غيبتهاي صريح تو و همچنين آن غيبتهائي كه باشاره يا كنايه غيبت نمودهاي و همچنين روزش و ساعتش را هم ثبت نمودهاند. پس حال متذكر شو غيبتهاي خود را در هر روز و ساعت بنحويكه گويا ميخواني از آن كتاب اعمالت را، و اگر تو امروز فراموش نمودهاي غيبتهاي خود را خداوند جلّشأنه فراموش نكرده است و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۸ *»
جميعش را حفظ فرموده است چنانكه فرموده است هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق انا كنّا نستنسخ ماكنتم تعملون يعني اين است كتاب ناطق ما كه تنطّق ميكند با شماها بحق و راستي و درستي و بوديم ما كه نسخه ميكرديم جميع آنچه را كه شماها عمل مينموديد. پس بيرون ميآورند صفحهاي ديگر را و عنوانش اين است كه اين است دروغهاي فلان پسر فلان و در آنجا خواهي ديد كه احصا نمودهاند هر دروغي را كه گفتهاي خواه بطريق جدّ و واقعيت باشد يا بطريق هزل و شوخي باشد. پس بيرون ميآيد صفحهاي ديگر كه در آنجا رسم شده است آنچه تغيّر و سرزنش و ملامتي كه به مسلمين و مؤمنين نمودهاي. پس بيرون ميآيد صفحهاي ديگر كه در آنجا رسم است عدد و شماره غفلتهاي تو. و بيرون ميآيد صفحهاي ديگر كه ثبت است شماره كشيدن نفسهايت در غير طاعت پروردگار. و همچنين هر معصيتي كه كردهاي و هر خطيئهاي كه مرتكب شدهاي چه صغيره و چه كبيره كلاًّ نوشته شده است در صفحه معيّني.
پس حال بياد خود بياور هر نوع از گناهان خود را يك بيك و آنچه مكرر شده است از گناهان در شبها و روزها پس بياد خود بياور آنچه كه گمان داري از اعمال حسنه خود مثلاً و بياد خود بياور نمازهايت را و حساب كن كه چند سال از عمرت گذشته است و بينداز نصفش را يا بيشتر يا كمتر زيرا در نصفش يا كمتر يا بيشتر خواب بودهاي و بگير مابقي را و ببين كه چقدر است. و بينداز از او ايام عدم تكليف خود را و ايام طفوليت را پس بگير باقيمانده را و نظر كن در هر روزش كه چقدرش را صرف نماز خود نمودهاي مثلاً نمازهاي پنجگانه كه دو ساعت يا كمتر مشغول آن بودهاي و جمع كن ساعات را و قرار بده آن ساعات را ايام و قرار بده آن ايام را ماهها و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۲۹ *»
قرار بده ماهها را سالها و نظر كن و ببين كه در مدت عمر خودت چقدر مشغول طاعت پروردگار بودهاي و مشغول نبودهاي مگر اين قليل را. پس انصاف ده پيش نفس خودت كه آيا بوده است در تمام اين نمازها ساعتي را كه با خلوص و توجه بسوي پروردگارت باشي و بياد غير او نباشي و اراده و قصد نموده باشي وجه و رخساره او را خالصاً و مخلصاً و اگر انصاف دهي نخواهي يافت چنين حالتي را در ساعتي براي خودت و ميبيني كه عمرت گذشته است و طرفة العيني توجه بسوي پروردگارت ننمودهاي خالصاً مخلصاً لوجه اللّه سبحانه. و همچنين حساب كن جميع اعمال و عبادات خود را كه گمان داري كه طاعت و عبادت نمودهاي و اعتقاد داري كه صالح است پس نمييابي در تمام عمر خود يكلمحه را كه بوده باشي در آن لمحه با خلوص و توجه. پس بياد بياور آنچه را كه خداوند جلّشأنه خطاب ميفرمايد بتو كه اي بنده من آيا نعمت ندادم تو را؟ آيا عزيز نكردم تو را؟ آيا فهم بتو عطا نكردم؟ آيا طولاني نكردم عمر تو را در دنيا؟ آيا رسول و فرستاده خود را پيش تو نفرستادم؟ آيا كتاب بر تو نازل نكردم؟ آيا وعدههاي ثواب بتو ندادم؟ آيا وعيدهاي عقاب و عذاب بتو نكردم؟ آيا بيان نكردم بجهت تو كه خوب كدام و زشت و قبيح كدام است؟ آيا تربيت نكردم تو را از هنگاميكه نطفه بودي و علقه و مضغه و عظام شدي پس پوشاندم بر تو گوشت را و گردانيدم تو را خلق ديگر؟ آيا تربيت نكردم تو را در هنگامي كه شيرخواره بودي و جاري كردم در پستان مادرت بجهت تو شير خالص گوارائي كه سهل و آسان است خوردنش؟ آيا تو را تربيت نكردم بعد از اين و انعام نكردم بر تو نعمتهاي ظاهره و باطنه خود را آنقدر كه احصا نتواني كرد در بدنت و در اعضاء و جوارحت و در عزت و اموالت و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۰ *»
برداشتم از تو در حال صحت و امنيّت اذيت را؟ آيا اين بود جزاي من كه اطاعت كني دشمن مرا در جميع عمرت و بخوري روزي مرا و عبادت كني غير مرا؟ ألماعهد اليكم يا بنيآدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدوٌ مبين و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم يعني آيا عهد نگرفتم از شما بنيآدم اينكه عبادت نكنيد شيطان را كه از براي شما عدوّي است مُبين و اينكه عبادت كنيد مرا؟ آيا اين است وظيفه شكر من آيا اين بود مقتضاي انسانيت تو كه نازل ميكردم هر روز بر تو از نزد خودم نعمتها و احسانها را و بالا ميآمد هر روز از جانب تو بسوي ما اسائه و عصيان. پس ميفرمايد كه ما تجربه نموديم تو را سالهاي دراز در دار دنيا بانذاركردن و ترسانيدن و امتحان كرديم تو را بحسنات و سيئات پس نيافتيم در تو چيزي را و ميفرمايد بملائكه عذاب كه بگيريد او را و بيندازيد در جهنم و درآوريد او را در زنجيري از آتش كه طولش هفتاد ذراع باشد. پس ميريزند بالاي سرت از عذاب حميم پس مشاهده ميكني در بالاي سر خود آتش بينهايت را و همچنين از زير پاي خود و از طرف راست و چپ خود. حال تصور نما احاطهكردن آتش را بخودت و چسبيدن شعلهها را بر تو و داخلشدن آتش را در اندرون و دهن و مغز سرت و تصور كن بيرون آمدن حدقههاي چشم خود را در نهيب آتش و جوشآمدن مغز سرت و جاريشدن از دماغت و شكافتن استخوان سرت و پختهشدن گوشت جسدت و جاريشدن چرك و خون از جسدت و تصور كن دو دفعه تازهنمودن جسدت را و عذابنمودن در دفعه دوم را بنحويكه در مرتبه اول ذكر شد چنانكه خداوند جلّشأنه ميفرمايد كلّمانضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب يعني هر قدر جلدهاي ايشان پخته ميشود تازه ميكنيم جلدهاي ايشان را تا
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۱ *»
اينكه بچشند عذاب را. و تصور كن كه هرقدر گريه كني اگرچه خون باشد و فرياد كني و ناله بكشي ميگويند در جوابت كه دار عمل و گريه و زاري دنيا بود و گذشت و اين دار دار جزا است و نفع نخواهد بخشيد تو را گريه تو، در آنجا چرا گريه نكردي؟ و هرچه استغفار نمائي و طلب رحم و مهرباني كني ميگويند كه دار عمل گذشت چرا از اين كارها در دنيا نكردي؟ پس تصور كن اهل جهنم را هرچه بمانند و صبر كنند منزل و مأواي ايشان آتش است و خلاصي نيست بجهت ايشان و هرقدر كه طلب رضامندي نمايند از ايشان راضي نخواهند شد چنانكه خداوند جلّشأنه ميفرمايد ان يصبروا فالنار مثوي لهم و ان يستعتبوا فما هم من المعتبين يعني هرقدر بمانند پس آتش است مأواي ايشان و اگر طلب رضامندي كنند از ايشان راضي نخواهند شد. پس هرگاه فكر نمائي در اين باب و جزئيات اين باب هرآينه تو را لرزه و اضطراب روي خواهد داد و جاري ميشود باينواسطه آب چشمت و رقيق و نازك ميشود قلبت و ميميرد شهوت تو و ضعيف ميگردد نفست و محزون خواهي شد بحزني كه از روي صداقت باشد و گريه خواهي نمود گريهاي كه از روي ترس باشد بر نفس خودت. و ميبيني كه در آن روز متحيّري كه چه كني و منقطع شدهاي از جميع چارهها و هرگاه بخواهي كه عملي كني تا نجات يابي ميبيني كه دار عمل گذشته است و بغير از عملكردن هم نجاتي يافت نميشود پس هرگاه كه فكر نمائي در اين امور بواسطه تفكر بيدار خواهي شد از خواب غفلت. و نظر كن كه حال در دنيا موجود هستي و نفع ميرساند بتو عملكردن پس در اينوقت غنيمت بشمار حيات خودت را و گريه كن بر گناهان خود و استغفار نما و توبه كن از جميع گناهان و سعي كن كه بنويسي در زير هر گناهي كه نمودهاي
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۲ *»
استغفاري و توبهاي و ندامتي و گريه و انابهاي و بدانكه توبهكننده از گناه مثل كسي است كه گناه نداشته باشد پس برنخواهي خاست از موضع تفكرت در روزي كه تفكر نمائي در اين امور و نادم شوي و توبه نمائي مگر طيّب و طاهر از جميع معاصي مثل روزي كه از مادر متولد شده باشي.
و نوعي ديگر از اقسام تفكر اين است كه تفكر نمائي در مهانت و خفّت و خواري و كثافت نفس خود زيراكه در اول امر مني نجس كثيف بودي و آنقدر كثيف و نجس بودي كه وقتي كه خارج شدي از پدرت و مادرت بعد از خروج نطفه تو از ايشان غسل نمودند، و پس از نطفهبودن ترقي نمودي و گرديدي علقه قَذِر كثيف و خون نجس بسته و پس از آن شدي مضغه و پس از آن ترقي نمودي و پيدا شد در تو استخوان و گوشت و غذا خوردي از خون حيض مادرت تا آنكه خارج شدي از شكم مادرت بدار دنيا و حال هم نيستي تو مگر خيك پر از نجاست و خون و بول و كثافتها، اين است لعاب دهنت و آب دماغت كه هردو كثيفند و اين است شكم تو كه پر است از نجاست و از بول و اين است پوست تو كه در زيرش خون و چرك است و اين است چركهاي ظاهر بدنت پس ميباشي تو معدن كثافتها يا دكّان گوشتي كه در آن نجاست شب و روز طبخ ميشود زيراكه غذاهاي طيّب طاهر بسيار لطيف بقليل زماني بواسطه مجاورت تو بول و نجاست و چرك و خون ميشود. و هستي تو مثل كناسان چراكه مباشرت ميكني نجاست را بدست خود در هر روزي اقلاً يكدفعه يا دو دفعه يا بيشتر و آنقدر هم قدرت نداري كه ترك نمائي در يكروز نجاست پختن را. و با اين حال مينشيني تو يا امثال تو در مجالس مفاخره با فقراء و ضعفا و مساكين و فخر مينمائي بر آنها كه من طبخ مينمايم نجاست خيك خود را هر روز و هر شب از برنج
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۳ *»
چمپا و نان گندم كه ثمره مال دنيا است و فلانضعيف مثلاً طبخ ميكند نجاست را از نان جو و اين است نهايت فخر تو و فخر ديگران بر ساير ناس. و اين جسدي كه تو پوشانيدهاي بر آن لباسهاي نفيس را نيست مگر شيره نجاست و بول چراكه همان شيره نجاست است كه غليظ شده است و گوشت و پوست و استخوان شده است. پس نيست تمام جسدت مگر شيره نجاست خبيث نجسي كه منجمد شده و غليظ شده است. حال بيا و انصاف ده كه سزاوار است شيره نجاست را كه فخر و كبر و عُجب نمايد و آيا سزاوار است كه ببرد جسد خود را در صدر مجلس و آيا سزاوار است كه ديگران براي تو تعظيم نمايند و خدمت نمايند و اكرام و تفخيم كنند تو را؟ و حال آنكه نيست اين جسد مگر كرمي كه تولد كرده است در چاه بيتالخلا. و آيا براي كرم نجاست تعظيمي هست و كرامتي هست كه تعظيم و تكريم نمايند او را؟ و آيا سزاوار است مر اين كِرم را كه عُجب نمايد؟ آيا جايز است او را كه مكابره نمايد با جبّار آسمان و زمين و عصيان كند مر او را و تصرف نمايد در ملك و بوده باشد مر او را فعلي و تصرفي و مقامي در مُلك؟ مگر چهخبر است و چهقدر است قدر او و حال آنكه ميگردد بعد از اين مرداري گنديده كه متعفّنتر است از هر مرداري كه ميگيرند دماغ خود را از شدت عفونتش مادر و پدرش و اولاد و زنش، و از شدت عفونت و بسياري قباحت منظرش بزودي ستر ميكنند او را در زير خاك و بزودي جاري ميشود از او چرك و خون و پراكنده و متلاشي ميشود و فاني و مضمحل ميگردد. پس بود اين بدن اولش نطفه كثيف و آخرش ميگردد مرداري نجس و هست مابين اين دو حالت كه نطفه كثيف و مرداري نجس باشد چاه نجاست. آيا مناسب است او را كه بگويند در مدحش اشعار و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۴ *»
بنويسند باو عريضهها و بنامند او را باسمهاي كبيره عظيمه و مردم جمع شوند در اطرافش و تكبير بگويند پيش رويش و قرائت قرآن نمايند در جلوش و قرار دهند كلام خداوند جلّشأنه را بمنزله دورباش و متوجهباش و باخبرش باش و برخيزند و بايستند و مردم ببوسند دست و پاي او را. بيا و انصاف ده پروردگار خود را كه آيا سزاوار است كرم خلا و فشرده نجاست را اينهمه تعظيم و احترام و اكرام و حال آنكه خودش يكي از كناسان است كه هر روز ميشويد مخرج غايط خود را دو دفعه. نظر كن و بببين كه چقدر بزرگ شده است غفلت ماها و بچه حد رسيده است نسيان و فراموشي ماها. خداوند جلّشأنه ميفرمايد اليوم ننساهم كمانسوا لقاء يومهم هذا يعني ما هم امروز فراموش ميكنيم ايشان را چنانكه ايشان فراموش نمودند ملاقات چنين روزي را و بودند در دنيا از جمله كساني كه انكار ميكردند آيات ما را. و اگر تفكر نمائي در اين امور خوار و پست ميشود در نزد تو نفس و كوچك مينمايد در چشمت و بينا ميشوي بنفس خودت و بغير خودت و وقتي كه خوار شد در نزد تو نفست ايمن ميگردي از بسياري عُجبها و فخرها و كبرها و مكرها كه اگر روزي بكوبند سر تو را به پتك آهنگران سر خود را بلند نخواهي نمود خصوصاً اگر بوده باشد اين كرم خلا كه معصيت نموده باشد جبّار آسمان و زمين را و طغيان نموده باشد بر مالك دنيا و آخرت پس خواهي گفت بشخص زننده بزن زيرا سري كه معصيت پرورنده خود را نموده باشد سزاوار است باين كه كوبيده شود.
و نوعي ديگر از تفكرنمودن اين است كه فكر مينمائي وقتي را كه بودي تو نطفه خوار پست ضعيف و در آنوقت حافظ و نگهدار تو بود پرورنده تو تا اينكه رسانيد تو را از نطفه بعلقه و گردانيد تو را علقه پس
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۵ *»
تربيت نمود و گردانيد تو را مضغه پس انعام نمود بر تو اينكه گردانيد تو را عظام پس لطفي ديگر فرمود و پوشانيد بر تو گوشت را پس نظر فرمود بسوي تو بنظر رأفت و رحمت و ايجاد كرد تو را و حال آنكه تو بودي در مكاني كه نميرسيد بتو هيچچيزي و نميدانستي نفعي را از ضرري و نه خيري را از شري پس دفع نمود از تو ضرر را و عنايت فرمود بتو آنچه را كه احتياج داشتي بشير گوارائي در پستان مادرت و تعليم كرد تو را مكيدن و سوراخ نمود پستان مادرت را بسوراخهاي بسيار كوچك كه شير خورده خورده بيرون آيد و بريزد در دهنت كمكم زيراكه اگر آن سوراخها را فراخ قرار داده بود در وقت آشاميدن و مكيدن شير زيادي ميريخت در دهن تو و گلويت را ميگرفت و صدمه ميخوردي و شير را غذاي تو قرار داد زيراكه از شير بهتر و صالحتر و سزاوارتر يافت نميشد براي تو، پس جاري نمود شير را بجهت غذاي تو بدون زحمتكشيدن و سعيكردن و معالجهنمودن خودت كه نه تو آنرا مهيا نمودهاي براي خودت و نه غير تو و چونكه ميدانست وقتي را كه بدنت قدري قوّت ميگيرد و قوي ميشود و ديگر شير قوّت بجسد تو نميبخشد و محتاج هستي بغذاهاي غليظ و محتاج هستي كه آنها را خوب بجوي و آسيا نمائي خلق فرمود بجهت تو دندانها و آسياها تا اينكه بجوي و آسيا كني آن غذاها را كه صالح شود براي كيلوس و گوارا شود براي بدنت و مزاجت. حال تصور نما كه چگونه انعام فرموده است بتو آنچه را كه صلاحيت بدن تو در آن بود و بقاء تو بسته به آن است بدون زحمتكشيدن و سعينمودن خودت و چگونه قرار داد جسم تو را صحيح در ميان مرضاي اهل عالم و حال آنكه بسياري از اهل عالم مريض هستند و چگونه عطا فرموده است بتو منزل و مأوائي و بسياري از خلق
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۶ *»
منزل ندارند و چگونه خدّام بتو عطا فرموده است كه زحمتهاي تو را بكشند و حال آنكه بسياري هستند كه خادم ندارند و بايد زحمات خود را خود مرتكب شوند و چگونه اطعام فرموده است تو را و حال آنكه بسياري گرسنه هستند و چگونه سيراب فرموده است تو را و حال آنكه بسياري تشنه هستند و چگونه حمل مينمايد تو را بر حيوانهاي سواري و حال آنكه پيادگان بسيارند. پس يك يك اين نعمتها را بنظر خود بياور و از براي هريك از آنها شكر نما. و همچنين تصور كن كه در اطراف عالم بسياري هستند كه افتادهاند به پشت خود و در سكرات موت هستند، گاهي دستهاي خود را بلند ميكنند و بر زمين ميزنند و گاهي پاهاي خود را و گريه ميكنند بر آنها دوستان و نزديكان و محبّان ايشان و حال آنكه تو در حال حيات هستي پس شكر نما. و همچنين تصور نما كه چهبسيار اشخاص كه افتادهاند در رختخواب خود و از شدت تب از اينرو به آنرو ميشوند و نميدانند شب را از روز و بسر ميبرند در شدت تب و تو صحيحي پس شكر نما. و همچنين تصور كن كه چهبسيار اشخاص كه حال كَشتي ايشان شكسته شده است و غرق شدهاند در دريا و ميريزد از اطراف بر ايشان موجهاي عظيم و فرو ميروند در آب و بيرون ميآيند و نيست ملاّحي و شناوري كه ايشان را نجات دهد و نيست پاره تخته كه ايشان را دستگيري كند و ميبينند مرگ را بچشم خود و مردّدند در ميان دنيا وآخرت و مفرّي و چارهئي نيست براي ايشان از غرقشدن و حال آنكه تو صحيحي و ميباشي در خشكي پس شكر نما. و همچنين تصور نما كه چهبسيار كسي كه در بيابان است و گرفتار دزدان شده است و ايشان او را عريان نمودهاند و در حالت عرياني فراگرفته است او را باد و برف شديد و كعب نيزه بر او ميزنند
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۷ *»
تركمان و بلوچ و بستهاند پاهاي او را و مقيّد نمودهاند دستهاي او را و برو انداختهاند او را و چيزهاي بسيار سنگين بر پشت او گذاردهاند كه فرار نكند و حال آنكه تو در امني و امان و با اصحاب و رفقاي خود در بلد هستيد پس شكر نما. و همچنين تصور نما كه چهبسيار كسيكه مبتلا است بدست پادشاهي و احاطه نمودهاند بر او جلاّدها و غلامان سلطان و ميزنند بر او تازيانهها تا اينكه قطع مينمايند اطراف او را و دست و پايش را و ميزنند بر او شمشيرها و حالآنكه تو در عزّت و امان هستي و هيچ خوفي از سلطان نداري پس شكر نما. و همچنين تصور نما كه چهبسيار كسي كه حال گرسنه و تشنه است و از شدت جوع و عطش افتاده است به پشت خود و جاري شده است از دهن او لعاب و مأيوس شده است از دوستان خود و آرزو دارد يكلقمه نان جوي را و يافت نميشود برايش و نيست از براي او يكلقمه نان خشك مانده كه كهنه شده باشد و حال آنكه بتو نعمتها داده شده است بمائدهها و خوانهاي طعام و معزّز و محترم و مكرّمي در ميان برادران و امثال و اقران پس شكر نما. و همچنين تصور نما كه چهبسيار كسيكه مبتلا است بناخوشي خوره كه خورده است خوره گوشت و استخوان او را و مرتعش است از ديدن او بدنهاي بينندگان و متنفّرند از او اقارب و دوستانش و حال آنكه تو سالمي و معافي از اين مرض پس شكر نما. و همچنين تصور نما كه چهبسيار كسيكه جانور زهري او را گزيده است و مسموم شده است و سريان نموده است در استخوانهاي او و او را خورد نموده است و فرياد ميكند و واويلا گويان است و مثل اشخاص بيشعور از شدت درد و الم بيتاب شده دور خود ميگردد و دور ميزند و حال آنكه تو صحيحي و سالم پس شكر نما. و همچنين بنظر خود بياور جميع اقسام بلاها و فتنهها و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۸ *»
محنتهاي عالم را و بنظر خود بياور سلامتي خود را از جميع اين بلاها و آفتها. پس هرگاه فكر نمودي در اين نوع از تفكر بزرگ ميآيد بنظر تو نعمت و شكر ميكني پروردگار خود را و ميبيني علانيه و آشكار بچشم خود كه چقدر رحم نموده بر تو خداوند جلّشأنه با بزرگي گناهان و سيئات تو و از همين قبيل است ساير انواع تفكر كه هرگاه بخواهي تفكر نمائي در آنچه ذكر نمودم براي تو بجهت عبرتگرفتن بس است و متذكر ميشود از همينقدر هركس كه صاحبدل بوده باشد يا آنكه گوش بسخن بدهد و از شاهدين و عالمين بوده باشد چنانكه خداوند جلّشأنه ميفرمايد و مايتذكّر الاّ اولوا الالباب و ميفرمايد ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد. و هرگاه فكر نمودي در اين نوع تفكر كه عرض شد ميگردي از جمله متفكرين و مفتوح ميشود از براي تو ابواب تفكر بقدري كه ممكن نباشد تو را احصاء آن و ضبطنمودن آن. و چيزي كه خواننده باشد تو را بسوي نيكي و منعكننده باشد تو را از شر، و باعث اِعراض نمودن تو شود از دنيا و سبب زهد تو شود در دنيا و باعث اقبالكردن تو شود بسوي آخرت و مزيد رغبت تو گردد بآخرت آن چيز تفكر است و بس و منحصر است باو و مثل او چيزي نخواهي يافت. و اين اقسام تفكر كه عرض شد ميخواند تو را بسوي برّ و نيكوئي و عملكردن بآن و هرگاه نشستي در مجلس تفكر و تفكر نمودي ميبيني اثر تفكر را در خودت در وقتي كه بر ميخيزي از مجلس تفكر و اين تفكرنمودن بهتر چيزي بود كه دانسته بودم و شناخته بودم كه براي تو ذكر كردم و بهتر از اين سراغ ندارم و الاّ عرض ميكردم ولكن بايد مداومت نمائي و مواظب آن باشي تا حاصل شود بجهت تو، بلكه بقسمي بايد باشد كه تفكر ملكه تو شود و وقتيكه ملكه شد ميگردد برّ و نيكوئي و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۳۹ *»
اعتدالْ ذاتي تو.
و اما تفكري كه باعث زيادتي علم شود آن است كه تفكر نمائي در آفاق و انفس و در آنچه خداوند جلّشأنه خلق فرموده است از خلق خود لكن بايد نظر نمائي بنظر تعلم و ملاحظهنمودن آثار قدرت و بايد داخل بشوي اين امر را از راهي كه اذن دادهاند در اخبار و آثار و هرگاه نفهمي در مدتي ابداً چيزي را بايد كه ملالت بهم نرساني و اگر مداومت نمائي منفتح ميشود براي تو باب علم و معرفت و تجربه نموديم ما اين امر را و تجربه كردهاند بزرگان گذشته از ما اين امر را و باندك زماني منفتح شده است باب علم و دانائي. و بايد كه نظر كني در آفاق نظركردن متعلم و بدانكه اين آفاق كتابي است تكويني چنانكه قرآن كتابي است تدويني. پس در اين كتاب تكويني ميباشد آيات محكمات كه آنها امّالكتاب است و آيات متشابه هم در آن است كه بايد آنها را رد نمود بسوي محكمات چنانكه خداوند جلّشأنه در كتاب تدويني فرموده است منه آيات محكمات هنّ ام الكتاب و اخر متشابهات يعني بعض از آيات قرآن آيات محكم است كه آنها امّالكتاب است و بعضي از آيات قرآن متشابه است و آنچه را كه فهميدي پس از تفكرنمودن در كتاب آفاق كه تكويني است بايد كه مغرور نشوي و مطمئن نگردي بآن تا بيابي شاهدش را از كتاب و سنت زيراكه آن كتابي را كه شخص مأنوس نشده است بقرائت خط آن و لغت آن اشتباه بسيار ميكند در آن و خواهي يافت شاهدش را از كتاب و سنت بجهت آنكه كتاب تكوين بر طبق كتاب تدوين است. پس تا بتواني تفكر در كتاب آفاق بنما و كفايت ميكند تو را كتاب آفاق زيراكه كتابي است بزرگ و ناصح و مشفق و صدوق و گمراهكننده نيست و فراموش نكرده است چيزي را و محتاج نخواهي شد
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۰ *»
با بودن آن كتاب بكتابي ديگر. و دعوت مينمايد تو را بسوي فهم لغات كتاب آفاق كتابهاي ما و امثال ما پس هرگاه مداومت نمائي بر تدبر و تفكر در آنچه ما مثل ميزنيم و شاهد ميآوريم از براي مطلب خود بآيات كتاب آفاق خورده خورده مأنوس خواهي شد بخط آن و خواهي فهميد لغتي پس از لغتي از لغات آن كتاب را. پس ملازم باش آنچه را كه عرض كردم بجهت تو تا ترقّي كني و اگر ملازم و مراقب باشي بزودي خواهي رسيد بدرجات سابقين و فايز ميشوي و ميرسي بعلم و عمل.»
تمام شد ترجمه قسمتي از وصاياي آن بزرگوار در تفكر و اقسام آن.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۱ *»
خويشتن شناسـي
يكي از اسرار موفّقيت در زندگي و تحصيل مدارج عاليه و نيل بمقام انسانيت و درك سعادت خودشناسي است. و در واقع خودشناسي هم فرع و شاخه تفكر است. شخص عاقل كه بوضع پيدايش و آفرينش خود نگاه كند و به هريك از اجزاء و اعضاء بدن از دستگاه مغز و چشم و گوش و بيني و دهان و زبان و قلب و ريتين و كليتين و معده و طحال و امعاء و احشاء و دستگاه خون و اعصاب و مفاصل و دست و پا و ساير اعضا و جوارح بديده عبرت نظر كند و در هر عضوي بررسي و دقت كند كه هر عضوي چه وظائفي را عهدهدار است و چه هماهنگي و اتحادي بين اعضاء حكمفرماست كه در نتيجه يكنفر ميتواند بزندگي روزمرّه ادامه دهد، ميبيند چه خلقت عجيبي خداوند تبارك و تعالي در اين كالبد بشري آفريده و مهمتر و عجيبتر از اين بدن عنصري مراتب انسانيت است كه علت غائي خلقت باشد، پس در اين هنگام بياختيار ميگويد تبارك اللّه احسن الخالقين. امام۷ميفرمايد:
أتزعم انّك جرم صغير | و فيك انطوي العالم الاكبر |
آيا گمان ميبري تو جرم كوچكي هستي و حال آنكه خداوند در تو نهاده عالم اكبر را كه مقصود تمام عوالم هستي است، از اين عالم دنيا گرفته كه شامل كرات سماوي و افلاك و زمين است و نيز شامل است هرچه را كه در اين عالمِ ماده از حيوان و نبات و جماد است، و مهمتر از اين عالم دنيا عوالم انسانيت است كه آن خود بحث مفصلي دارد و از حوصله اين مقاله بيرون است و بزرگان دين اعلياللّهمقامهم بمفاد اخبار و احاديث محمّد و
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۲ *»
آلمحمّد: توضيح و شرح و بسط كافي دادهاند. پس معلوم ميشود غرض از فراهمآمدن اين دستگاه عظيم تنها براي خوردن و خوابيدن و شهوتراني و تنعّمات اين دنيا نيست بلكه منظور پيبردن باسرار خلقت و خداشناسي و شناختن كبريائيت و عظمت خداوند متعال و معرفت توحيد و معرفت اسماء و صفات الهي است كه در حديث قدسي ميفرمايد كنت كنزاً مخفياً فاحببت اناعرف فخلقت الخلق لكياعرف. و بغير از چهاردهنفس مقدس معصومين كلّي صلواتاللّه عليهماجمعين و انبياء و اولياء و بزرگان دين كه هدفي جز رضاي خداوند علي اعلي ندارند از ابناء بشر كمتر ديده شدهاند كسانيكه خويشتن را شناخته و قدر خود را دانسته و عمر را بيهوده تلف نكرده و مغتنم دانسته و نيكو از دوره عمر بهرهبرداري نموده باشند. در قرآن مجيد هم ميفرمايد أفحسبتم انما خلقناكم عبثاً و انكم الينا لاترجعون يعني آيا پنداشتيد آفريديم شما را بيهوده و بسوي ما باز نميگرديد. سعادتمند كسي است كه استعدادهاي خدادادي را مفت و رايگان از دست ندهد.
همانطوريكه در بحث تفكر فرمودهاند در اوقات شبانهروزي ساعتي را براي مطالعه در اطراف رفتار و كردار خود اختصاص دهد و اعمال خود را وارسي كند، كارهاي خوب و بد را در ترازوي قضاوت بسنجد و ملاحظه كند آيا كار مثبتي كه مرضي خدا است در يك شبانهروز انجام داده يا برعكس بغفلت گذرانيده و در سير قهقرائي است. ميفرمايند ملعون است كسيكه ديروز و امروزش بيك منوال گذشته باشد. پس چه خواهد بود حال آن كسانيكه ديروزشان بهتر از امروز باشد و بواسطه انهماك و آلودگي زياد در امور دنيوي در سير نزول باشند. اين دستگاه عجيب و غريب و اين
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۳ *»
مشاعر باطني كه خداوند در نهاد انسان بوديعت گذارده و اين روح انساني طبيعتش ترقي است و هركس در مقام و رتبه خود هميشه ميتواند در ترقي باشد و براي مقام انساني حدّ و حصر و انتهائي نيست. ائمه اطهار سلامالله عليهماجمعين كه آئينه سرتاپانماي اسماء و صفات كماليه الهي هستند و داراي عصمت كلّيه ميباشند و كأنّه از براي خودشان انّيتي باقي نگذاردهاند و خودبيني را در جنب عظمت و مقام قرب الهي فاني و مضمحل نمودهاند، اين بزرگواران عليالدوام در ترقي هستند بطوريكه بزرگان دين اعلياللّه مقامهم براي ما بيان فرمودهاند. اين مناجاتها و استغفارهاي اين بزرگواران جهات عديده دارد و يكجهت استغفارشان اين است كه رتبه ديروز خود را با مقايسه رتبه و مقام امروز نقص ميدانند.
حال ببينيم راه ترقي چيست و از كجا بايد شروع شود. خداوند متعال در قرآن مجيد ميفرمايد هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين اوست خدائي كه برانگيزانيد در درسناخواندهها پيامبري كه ميخواند بر ايشان آيات خدا را و تزكيه و پاك ميكند ايشان را و ميآموزد بايشان علم قرآن و حكمت را و حال آنكه قبل از اين (يعني قبل از بعثت حضرت ختمي مرتبت۹) در گمراهي آشكار بودند. و در واقع اول پله نردبان ترقّي از اينجا شروع ميشود. رسولاللّه۹ بچهچيز پاك ميسازد ايشان را؟ بماء ولايت محمّد و آلمحمّد صلواتاللّه عليهماجمعين و آموختن آن بزرگواران امت را علم شريعت كه عبارت از واجبات و محرمات و مستحبات و مباحات و مكروهات باشد. شخص سالك نميتواند مدارج انسانيت را طي كند مگر اينكه ابتداء خود را پاك و پاكيزه كند از هرگونه
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۴ *»
شوب و خبث اعمال غير شرعي كه گفتهاند «اول پاك شو سپس ديده بر آن پاك انداز» رسولاكرم۹ هادي كلّ خلايق و عقل كل ميباشد و خود به شريعت عمل ميفرمايد و در اين مورد بامّت تأكيد و اصرار دارد. پس آشكار است الحاد قومي كه ميگويند كسيكه واصل بحق شد تكليف شرعي از او ساقط است، و معلوم است كه از جاده حقيقت چقدر دور افتادهاند. تا آئينه گرد و غبار و كثافات را از صفحه لوح خاطر خود نزدايد كي قابليت پذيرش نور آفتاب را دارد.
با ذكر اين بيانات معلوم شد شرط ادراك سعادت عمل بشريعت، و با توجه باعمال شرعي تحصيل علم قرآن و حكمت است و آن علومي است كه خداوند عالم جلّشأنه برسولش۹ تعليم فرموده و رسولاكرم۹بوصيش عليبنابيطالب و آن حضرت بامام بعد از خود و امامي بعد از امامي تا اينكه حضرتعسكري۷ به امام دوازدهم بقية اللّه الاعظم ارواحنا له الفداء تعليم فرمودند و آن حضرت در زمان غيبت طبق فرمايش خودشان كه فرمودند و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجة اللّه بوسيله آن حجتها و راويان اخبار علم شريعت را در دسترس همگان قرار دادند و هركس بقدر قابليتش ميتواند آن را تحصيل كند. در حديث شريف كه در بحث علم نوشته شد رسولاكرم۹ميفرمايند العلم ثلاثة آية محكمة او فريضة عادلة او سنة قائمة بطوريكه در بحث علم شرح داده شد علوم ثلاثه عبارتند از علم حقيقت و علم طريقت و علم شريعت. وقتي كه در امر دين غور و بررسي كنيم ميبينيم كه با فداكاري و جانبازي رسولاللّه و ائمه اطهار سلاماللّه عليهماجمعين و انبياء و اوصياء و مقربان درگاه الهي دين خدا به ما رسيده
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۵ *»
است. خداوند حكيم با چه جانهاي شريف و عزيزي و خونهاي مقدسي شجره طيبه دين را آبياري فرموده و پرورش داده تا اينكه اين گوهر تابناك بينظير در دسترس من و تو قرار گرفته پس چقدر عزيز است دين و چه جوهري است علم كه راه دينداري را بما ميآموزد. در حديثي رسولاللّه۹ميفرمايند علم پيشواي عقل است و بوسيله تحصيل علم است كه قواي انساني و عقلاني بحد رشد ميرسد و ميفرمايند العقل ماعبد به الرحمن و اكتسب به الجنان عقل چيزي است كه پرستيده ميشود بوسيله آن خداوند و بوسيله آن كسب جنان سرمدي ميشود.
علي اي حال بحث ما در خويشتنشناسي است. بعد از آنكه با نظر دقت و عبرت بوجود و هستي و ماهيت و اسرار خلقت پي برديم و بخود آمديم متوجه ميشويم كه از نظر قواي جسماني و روحاني چه موهبت و وديعه نفيس و پرارزشي خداوند رحمن در اختيارمان گذارده و چه بهره ذيقيمتي در دوره عمر ميتوانيم از اين ودايع بدست آوريم. از نصايح بزرگان است كه چه در امر دنيا و چه آخرت در هر رشته و مقامي كه هستي تبحّر و خبرويّت را بجائي برسان كه همه محتاج تو گردند و بعد از تو رخنهئي پديد آيد و جايت خالي بماند و اگر جايت خالي است اثري از تو باقي بماند كه هميشه بياد تو باشند. بعد از تفكر و تعمق متأسفانه در ترازوي قضاوت و انصاف ميبينيم كه خيلي مقصّريم و بخود ظلم كردهايم و عمر عزيز را صرف هويها و هوسها كرده و قدر ندانستهايم و در روز واپسين خداوند بما خطاب ميفرمايد ألماعهد اليكم يا بنيآدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدوٌ مبين و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم.
در كشكول شيخ بهائي اشعاري ديدم كه مناسب است چند فرد آنرا
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۶ *»
ذكر كنم. ميگويد:
الا يا خايضاً بحر الاماني | هداك اللّه ما هذا التواني | |
أضعت العمر عصياناً و جهلاً | فمهلاً ايّها المغرور مهلاً | |
الي كم كالبهائم انت هايم | و في الوقت الغنائم انت نائم | |
علي تحصيل دنياك الدنيّة | مجدّاً في الصباح و في العشيّة | |
و كيف ينال في الاخري مرامه | و لميجهد لمطلبها قدامه |
آقاي مرحوم اعلياللّهمقامه ميفرمايد: «حال كه به عمر گذشته نگاه كردي و ديدي بواسطه خودسريها و غفلتها و متابعت از شيطان و هوي و هوسها و عادات ناشايست قواي جسماني و عقلاني را باطل گذاردهاي و ناتوان نمودهاي واقعاً اگر طالب سعادتي غصهخوردن و تأسف بر گذشته سودي ندارد. تا عمر باقي است و وقت نگذشته و هنوز در بطن دنيا هستي از خواب غفلت بيدار شو و تدارك ببين و خود را بكاروان سعادتمندان برسان. خداوند رحمان ميفرمايد قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب جميعاً انه هو الغفور الرحيم.»
يكنفر به ابوذر رضواناللّهعليه نوشت مرا نصيحتي فرما در جوابش فرمود: با نزديكترين دوستانت دشمني مكن. آن شخص از جواب موجز و مختصر ابوذر چيزي نميفهمد از يكنفر عالم معني جمله را ميخواهد آن عالم ميپرسد آيا دوستي نزديكتر بخودت از خودت سراغ داري؟ فكر ميكند ميگويد خير. ميفرمايد پس چرا بخودت ظلم و دشمني ميكني و قدر خودت را نميداني و در اثر متابعت از غول نفس اماره خود را بمهلكه انداختهاي. از اين نصيحت حكيمانه چنين مستفاد ميشود كه شخص عاقل بهر عملي كه ميخواهد اقدام كند عاقبت و فرجام آنرا مشاهده كند اگر كار
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۷ *»
خير و مرضي خداست دوستي است كه با خود كرده و انجام دهد و اگر مرضي خدا نيست البته زيانآور است پس خودداري كند.
وقتي كه اوقات شبانهروزي را با موازين عقل و بر حسب كار و موقعيتي كه داريم تقسيم كرديم و تحت نظم درآورديم تعادلي در زندگي برقرار ميگردد و از افراط و تفريط جلوگيري ميشود در اين صورت تمام كارهايمان روي حساب است و هيچ لغتي را در قاموس موفقيت و سعادت از كلمه «تعادل» مفيدتر و پرارزشتر نيافتم و مسلماً تمام بدبختيها و محروميتها ناشي از افراط و تفريط و تبذير در زندگي است. تعادل كه رعايت شد جسم و روح سالم ميشوند و بكار خود ميرسند. در امور دنيوي، خواب زيادي، خوراك زيادي، استراحت زيادي، كار زيادي، شادي زيادي، غصه زيادي، حرص زيادي، محبت و دشمني زيادي با اشخاص، و خلاصه هر چيزي كه فكر كنيم حدي دارد كه اگر كم و زياد شد زيانآور است. حتي در امور اخروي ميفرمايند در عبادات و طاعات و مطالعات علوم دينيه و امثال اينها خود را بتعب نينداز كه نفس سر باز زند و كسالت آورد و تعادل را رعايت كن. بلي در محبت و دوستي محمّد و آلمحمّد:و دوستي با دوستان آن بزرگواران و دشمني با دشمنانشان حدّ و حصر معني ندارد اگرچه ظاهراً بعضي جاها مأمور بمدارا باشيم از نظر حفظ مصالحي چند اما بايد با دوستان نهايت دوستي و با دشمنان نهايت دشمني را باطناً داشته باشيم. خلاصه؛ هر چيزي كه فكر كنيم حدّي دارد و تعادل كه مبناي كار شد امور دين و دنيا معمور و بوضع مطلوبي ميگذرد و ميبينيم عمر گرانمايه بيهوده تلف نشده و زندگاني لذتبخش است آنوقت قدر خود را شناخته و با يك لطف و صفاي خاطر
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۸ *»
استعدادهاي جسمي و روحي را در امور مثبت بكار مياندازيم و از روي دستورات الهي برنامهئي تنظيم ميكنيم كه منشأ كارهاي خير و خدمت بخود و خلق خواهيم شد. حاصل عمر اعمالي است كه در دوران زندگي انجام ميدهيم اعمال خوب يا بد در عالم برزخ و قيامت همدم و مونس ما خواهند بود. آثاري هم كه از ما بجاي ميماند مانند عالمي كه از خود علم و كتابي از علوم آلمحمّد: بيادگار گذارد يا امور عامالمنفعة مثل ساختن مسجد و بعضي ابنيه كه نفعش بعموم مؤمنين ميرسد و يا اولاد صالح اينها از جمله آثاري هستند كه خيرشان باعث شادي روح ما خواهد بود پس خوشبخت كسي است كه از خود اثر مفيدي باقي گذارد مخصوصاً نشر علوم آلمحمّد:.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۴۹ *»
توانايـي
انسان جسماً و روحاً و مادّاً و معناً بايد سعي كند در زندگي خود را قوي سازد. صحنه زندگي ميدان مسابقهئيست و مسابقه را كسي ميبرد كه قويتر باشد. در جامعه موفقيت بهر آن كساني است كه قويترند. طبعاً طبقه ضعفا توسري خورند و با اينكه بيشتر زحمت ميكشند و مرارت و رنج ميبرند كمتر نتيجه ميگيرند. اين قانون طبيعت است كه در همهجا جاري است از نظر جسماني ميبينيم هر پيشآمد ناگوار و سانحه اول گريبانگير ضعفا است. فرضاً سرماخوردگي يا كسالتي اگر عارض انسان شود در وحله اول عضو عليل و ضعيف تحت تأثير قرار ميگيرد. از اعضاء بدن، ريتين، قلب، كليتين، معده و غيره هريك ضعيفترند زودتر متأثر ميشوند. در ميدان جنگ تمام توجه دشمن اين است كه نقطه ضعف حريف را تشخيص دهد و از آنسو حمله كند. در ادارات و مؤسسات ملاحظه كنيد كارهاي زياد و مشقتبار بر دوش اعضاء ضعيف و مستخدمين است. اگر ضعيف شديد مجبوراً سر تسليم نزد هر قويتري فرود ميآوريد و تمام ناملايمات و صدمات را متحمل ميشويد. اگر كارتان را زياد كنند، اگر حقوق كم دهند، اگر اشكالتراشي و اعتراضات بيمورد نمايند از ترس اينكه در صورت مقاومت و دفاع از حق خود عذرتان را بخواهند و چندي بيكار و قادر بر تأمين امور معاش نباشيد بحكم ضرورت تحمل ميكنيد.
از لحاظ ماديات و معنويات، موفقيت هركس بسته به نيروي معلومات و اطلاعاتي است كه تحصيل نموده و خود را مجهّز ساخته و شخص قوي و توانا هيچوقت با كلمه زور و تحميل مواجه نميشود و اينگونه امور را بر
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۰ *»
خود هموار نميسازد و بيشتر از صدمات و محروميتها و لطمات وارده در زندگي ناشي از ضعف نيروي مادي و معنوي يا جسمي و روحي است.
فيالمثل دو برادر را در نظر بياوريد كه از يك پدر و مادر متولد شده و در يك كانون خانوادگي نشو و نما نمودهاند. يك برادر تحصيلات ابتدائي را تا ديپلم رسانيده و ترك تحصيل نموده و ديگري بتحصيلات خود ادامه داده و دوره دانشگاه را در رشته دكترا يا مهندسي يا تخصّص در امور فني تكميل كرده و مدركي در رشته مورد نظرش بدست آورده. حال اين دو برادر قصد تأهل دارند و بفكر تشكيل عائله هستند و چرخ زندگي را بايد بچرخانند و وارد ميدان زندگي شوند. آنكه سطح معلوماتش تا حدود ديپلم است طبعاً و قانوناً با حقوق مختصر و ناچيزي ميبايست در بنگاه ملي يا اداره دولتي بشغلي تن دهد و ديگري كه بدرجه دكترا يا تخصص در امور فني نائل آمده البته با حقوق مكفي در كارخانه يا مؤسسات ملي يا دولتي با احترام پذيرفته ميشود و كارگراني چند تحت فرمان او ميگمارند. اين مسئله يكامر عادي است كه قابل انكار نيست. حال ملاحظه كنيم در معنويات كه اصلاً طرف مقابله و مقايسه با ماديات نيست و معنويات را در كفّه ماديات نميتوان سنجيد وضع چگونه است. يكنفر عالم روحاني كه ساليان دراز در رشته فقه يا حكمت و فلسفه و ساير علوم حقه تحصيل نموده و زحمت كشيده تا اينكه در اثر مجاهدت توانسته است رهبري قومي را عهدهدار گردد و در اثر اشاعه امر دين و هدايت مردم چه احترام و مقام ارجمندي را احراز نموده بطوريكه جامعه بوجودش احتياج دارند و از ثمره معلوماتش استفادهها ميبرند. و همچنان بعد از حياتش از كتب و رسائل و معلوماتي كه نشر داده مردم متمتع ميشوند و اثراتي جاويدان از خود بيادگار ميگذارد و ميبينيم عنداللّه و نزد مقربان درگاه الهي چه قدر و منزلتي
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۱ *»
دارد كه ميفرمايند ثواب حضور در مجلس عالم برابر است با ثواب دوازدههزار ختم قرآن، اينقدر و منزلت نزد خدا و بندگان خدا براي چيست؟ براي تعقيب تحصيلاتي است كه آن عالم روحاني ربّاني داشته و در اثر كوشش و جدّيّت و رضامندي خداوند متعال يكچنين مقامي را توانسته است بدست آورد. البته استعدادها و قابليتها متفاوت است آنچه مسلم و بديهي است اين است كه ابناء بشر كليةً از فهم و ادراك و مشاعر باطني و مواهب الهي نصيبي دارند اما بواسطه كمي استعداد ذاتي و بواسطه گرفتاريها و آلودگيهاي زندگي و موانعي چند نميتوانند بدرجات عاليه فائز گردند ولي شكي نيست كه هركسي در سايه تحصيل علوم حقه ميتواند در دين مستبصر شود و بصيرتي بهم رساند و خود را با سلاح دانش مجهز سازد كه راه را از بيراهه بتواند امتياز دهد كه بواسطه عدم تحصيل و جهل و ناداني فريب هر ناكس و مكّار و حيلهگري را نخورد و در نتيجه خود را بانواع مذلّتها نيندازد و از اينجهت خداوند متعال بندگان را بتكاليفي چند مكلّف فرموده و از جمله فرائض تحصيل علوم حقه آلمحمّد: است. علي اي حال قويشدن و بدستآوردن توانائي بسته به پرورش قواي جسماني و روحاني است كه خداوند در وجود هركس بوديعه گذاشته و البته با پيروي از يكنظم صحيح در زندگي تأمين ميشود. نسبت بقواي جسماني اگر قوانين بهداشت را رعايت كنيم بدون ترديد نيرومند و سالم خواهيم شد و همچنين در تمام موارد رعايتِ يكروش عاقلانه موجب توانائي ميشود و توانائي كليد موفقيت است. بحث توانائي را باين شعر خاتمه ميدهم:
برو قوي شو اگر راحت جهان طلبي | كه در نظام طبيعت ضعيف پامال است |
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۲ *»
ايمـان
ايمان زنجير و قلاّده عبوديت است كه از طرف خداوند حكيم براي سعادت بشر و عبوديّت ذات اقدسش در دسترس بندگان قرار داده. و دانههاي اين زنجير عبارت است از صفات انسانيت و عقلاني كه بيكديگر متصل است و آنانيكه طالب سعادت و رستگاري هستند اين قلاده را زيب پيكر خود ساخته و باينواسطه از صفات نكوهيده و رذيله نفساماره مصون ميمانند. استحكام و سستي اين قلاّده بسته بميل طالبان آن است يعني هرچه دانههاي آنرا محكمتر و استوارتر سازند بهمان نسبت بشاهراه سعادت نزديكتر و هر اندازه تهاون و سستي ورزند گرفتار چنگال مهيب نفساماره و هوي و هوس و وساوس شيطاني خواهند شد. از اينجهت طرز رفتار و كردار هركس نمايندهئيست از درجه ايمان آن حتي اين ملاكي است كه در يكقوم و يكجامعه برتبه ايمان و معتقدات آنها ميتوانيم واقف شويم و هرچه نيروي ايمان در قومي ضعيف شد فساد اخلاق و صفات نكوهيده جايگزين احساسات عاليه ميگردد و بسير قهقرائي روانه و محكوم به بدبختي و زوال خواهند شد.
همچنين ايمان را ميتوانيم بچراغ فروزان و مشعل هدايتي تعبير كنيم كه در مسير زندگي بشريت گذاشته شده و طالب آن هرچه خود را باين چراغ نزديك كند وجودش منوّر و هرچه دورسازد ظلماني و بوادي ضلالت و لجّه نكبت و بدبختي متمايل خواهد شد. بطوريكه در تعريف روح انساني باثبات رسيد چون علت غائي خلقت بنينوع بشر براي غير اين دنيا است و آفرينش تمام موجودات براي وجود انسان و مقام انساني براي
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۳ *»
عالم بقاء است، بهمين جهت داشتن ايمان و دينداري از جهت نتيجه امر اخروي است. معهذا صرفنظر از قضيه آخرت پيروي از دستورات شرع مطهّر اسلام چون تمام موادش تأمين رستگاري بنيآدم در تمام عوالم هستي است اعمّ از دار دنيا و برزخ و قيامت، و مبارزه بر عليه فساد و نفس امّاره بوده و تقويت و تزكيه روح انساني و احساسات عاليه است؛ وسيلهئيست كه باعث درك سعادت و حفظ از هرگونه مخاطرات نفساني و وساوس شيطاني در اين دنيا نيز ميشود. مؤمنين واقعي خود را مقيّد در اين طوق عبوديت ميدانند و اين طوق كه «عروة الوثقي» و «حبلالمتين» نيز ناميده ميشود بجز راه راست و خوشبختي براه ديگري هدايتشان نميكند و ميدانند كه رستگاري صراط مستقيم است و بدرگاه خداوند عرض ميكنند اهدنا الصراط المستقيم از اينجهت از جاده مستقيم منحرف نشده و در دنيا و آخرت براحتي ميگذرانند.
شخص متدين چون ايمان و اعتقاد دارد كه غير از راه مستقيمِ حق و حقيقت خطوط ديگر كلافهاي شوريده و سر در گمي است كه اميد موفقيت در آنها نيست بلكه عاقبت موجب ندامت و پشيماني است، از راه حقيقت منحرف نشده و طبق دستوراتي كه شرعاً برعهده دارد پيرامون اعمال ناپسنديده نميرود. هيچوقت دروغ نميگويد، غيبت نميكند، خدعه و حيله بكار نميبرد، فريب نميدهد، خيانت نميكند، نسبت بحقوق ديگران چشم طمع ندارد، اثري از حسادت و بخل در خاطرش نيست، بحق خود قانع است، از وظائفي كه شرعاً موظف باجراء آن است تخطّي نميكند، از كليه صفات رذيله مبرّي است و احياناً اگر به بليّه و پيشآمد ناگواري گرفتار شود معتقد است كه حاصل اعمالش بوده و بواسطه تقصير و انحرافي است كه از
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۴ *»
دستورات و تكاليف شرعي مرتكب شده و پيشآمد وارده يكنوع درس عبرت و تذكري است كه افكارش را بسوي توبه و استغفار و انابه و جبران اعمال خلافي كه مرتكب گرديده سوق ميدهد بدون شك كسيكه طالب سعادت است خير و صلاح و رستگاري دارين را در اين ميبيند كه در زير سلطه و اقتدار نيروي ايمان رفته و سربقدم پيشوايان دين و مؤمنين بگذارد، و جسم و روح و ظاهر و باطن خود را باين مشعل فروزان منوّر سازد. چون ايمان يك نيروي باطني است بنابراين راهنمائي است كه در همهوقت و در همهجا با گرونده به آن همراه است. شخص متدين در سايه نيروي اين عطيّه الهي در اختيار پليس مخفي است كه از مخاطرات هرگونه لوث و صفات خبيثه مصون است. در حركت و سكون، خواب و بيداري و در همهحال خدا را حاضر و ناظر دانسته و از بيم صفت انتقام خداوند قادر قهّار همواره در يكحالت خوف توأم با رجاء بسر ميبرد. خائف است بواسطه تقصيراتي كه در انجام دستورات داشته و آنطوريكه شايسته است وظائف بندگي را انجام نداده، اميداور است بلطف خداوند عطوف و مهربان كه از تقصيراتش اغماض كند و اين بهترين حالاتي است از براي مؤمن كه ضمن اعتراف و اذعان بگناهان خود از بخشايش پروردگار رحيم ودود مأيوس نباشد و هميشه از كردار ناشايست خود نادم و در صدد اصلاح باشد.
اشخاص لامذهب و بيبند و بار چون رفتار و اعمال خود را تحت قاعده و قيدي قرار ندادهاند بمقتضاي هوي و هوس بيراهه و جادههاي كج و معوج را سير نموده و چون تابع دستورات و احساسات انسانيت و عقلاني نيستند در راههاي ظلماني به بليّات و مصائبي برخورد ميكنند كه چون نقطه توجه و اتكائشان بمبدئي نيست و در واقع بيصاحب و افسارگسيخته
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۵ *»
در وادي ضلالت حيران و سرگردانند، هر پيشآمد ناگوار اضطرابات و هيجانات غريبي در خاطرشان توليد مينمايد و فرضاً اگر بخواهند راه عاقلانه را تعقيب كنند چون غير از راه راستي و حقيقت بقيه راهها خطوط گمراهي و بيراهه است طرقي را اتخاذ ميكنند كه ابداً اميد موفقيت و سعادت در آنها راهبر نيست. از لحاظ اينكه اخلاق و صفات و كردار و كليه حالات اشخاص لامذهب و لاابالي نقيض و مخالف اخلاق و حالات و روحيه مؤمنين است بنابراين ميتوانيم تمام صفات خبيثه را در روش زندگي مردمان بيدين بيابيم. ايشان از تمام صفات حسنه و انسانيت عاري هستند و از اينجهت دروغپردازي، بدرفتاري، مكر و حيله، بدقولي، دو رنگي، دو روئي و كليه صفات ناشايست جزو عادت و خوي جبلّيشان شده. داراي اراده و قول و فعل ثابتي نيستند و چون ببدرفتاري و بدكرداري اهميتي نميدهند اين است كه طبعاً قابل اعتماد و اطمينان نميتوانند باشند. روي اين اصل مسلّم شخص عاقل سعادتطلب حقيقةً از معاشرت و مصاحبت با اين قبيل مردمان لاابالي و لاقيد بايد احتراز جويد همچنانكه اين مطلب جزء تكاليف شرعيش نيز قيد گرديده و مخصوصاً در قرآن مجيد در اينباره تصريح گرديده لاتجد قوماً يؤمنون باللّه و اليوم الاخر يوادّون من حادّ اللّه و رسوله و لو كانوا آبائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب في قلوبهم الايمان و ايّدهم بروح منه و يدخلهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها رضي اللّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون ميفرمايد نمييابي گروهي را كه ايمان آورند بخدا و روز قيامت كه دوست دارند آنانرا كه مخالفت نمودند خدا و رسولش را اگرچه باشند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا خويشان آنها. آن گروه را
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۶ *»
نوشت در دلهاشان ايمان و مؤيد گردانيد ايشان را بروحي از آن و داخل ميكند ايشان را در بهشتهائي كه جاري است از زير آنها نهرها، جاويدند در آنها، خوشنود شد خدا از ايشان و خوشنود شدند از خدا، ايشان سپاه خدايند آگاه باش كه حزب خدا رستگارانند. و اگر كسي تصور كند كه چه مانعي دارد كه شخص مؤمن با داشتن ايمان رفاقت و مودّتي با مردمان بيدين و لامذهب داشته باشد و ضرري بر ديانتش نميزند، در اشتباه است و خود را گول زده بمدلول آيه مباركه. متدين هميشه مواظب و مراقب رفتار و اعمال خود بوده تا سعادت واقعي را درك كند.
مختصري راجع بايمان بيان گرديد و ثابت شد بدون داشتن و اتخاذ رويهئيكه با آئين شرع مقدس مغاير نباشد درك سعادت امكانپذير نيست. اكنون بايد دانست براي گرويدن به ايمان چه راهي را بايد اتخاد نمود و سر بقدم چه اشخاصي بايد گذارد و چه ديني را بايد انتخاب كنيم كه در زندگي هادي و رهبر سعادتمان باشد. چون بهر فرقهاي كه بنگريم خود را مؤمن و متدين و مخالفينشان را منحرف و در هلاكت ميدانند، لهذا در اين موضوع براي استفاده طالبين شمّهاي گفتگو ميشود.
خداوند حكيم مهربان بمقتضاي احتياجات جسمي و روحي هر طائفه و قومي در هر عصري براي ارشاد خلايق پيغمبران و هادياني فرستاده كه بنا بمفاد كتب آسماني و دستورات الهي خير و شر را در هر زمان بمردم بياموزند. ارسال رسل و انزال كتب در هر دوره و عصري بميزان استعداد مشاعر مردمان همان دوره بوده و در هر زمان پيامبراني با ذكر ادله و براهيني معتبره و داشتن معجزاتي كه با اين وسائل بخلق بنمايانند كه وجودشان غير از ساير مردم است و سايرين از كردار و گفتارشان عاجزند،
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۷ *»
آمدند و بر حسب مأموريتي كه داشتند خلق را بسوي خدا و درك سعادت ابدي رهبري فرمودند. البته ترديدي نيست هرچه از دوره عمر بشريت گذشته در نتيجه تجارب و فهم و شعور ادراكات بشري ترقي نموده و اين رويه همچنان ادامه داشته تا ظهور حضرت ختميمرتبت محمّد بن عبداللّه۹كه دستورات شرع مطهرش مكمّل تمام اديان و دين مبينش جامع و ناسخ تمام اديان آسماني است و چنانكه خود خبر داد بعد از ذات مقدسش پيغمبري نخواهد آمد و خاتمالمرسلين است. شرع انورش بقدري جامع و كامل است و هريك از دستوراتش حاوي حكمتها و بيانگر فلسفهها و نتايج مفيد بيشماري است كه تعريف و توصيف و وقوف بكليه اسرار و نتايج آن از قدرت درك مشاعر بشري خارج است و بمرور زمان كه تجارب و اطلاعات علمي و ادراكات بشري افزون ميشود اسرار و رموز چندي از علت وضع هريك از دستوراتش از اوامر و نواهي روشن ميشود بطوريكه ميبينيم اهالي مغربزمين و كشورهاي غير اسلامي كه معتقدات ديگري دارند يا اصلاً اسمي از دين نميبرند در نتيجه ترقي علم و اكتشافات تازه هر روزه بوجود ميكروبهائي پي ميبرند و آثاري در جمادات و نباتات و حيوانات برايشان مكشوف ميشود كه محاسن و يا مفاسد و مضار آنها را پيغمبر اسلام در چهاردهقرن پيش خبر داده و رعايت نظافت و مصونماندن از انواع ميكروبها را تحت عنوان طهارت و احتراز از نجاسات و كثافات جزو تكاليف روزمرّه امّت قرار داده. مثلاً بعد از مدتها بوجود ميكروب دهان سگ و خوك و اثرات مضرّه آن واقف شده و فهميدهاند كه خاك كُشنده اين ميكروب است و آن بزرگوار اولاً از معاشرت آنها نهي فرموده ثانياً دستور داده است ظرفي را كه سگ و خوك زبان زنند بايد
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۸ *»
خاكمال نموده و آب كشيد. و همچنين به اثرات زيانآور گوشت خوك و ساير حيوانات حرامگوشت و اثرات شوم نوشابههاي الكلي و مستكننده كه زايلكننده عقل است، بعد از مدتها واقف شدهاند. و ساير منهياتي كه پبغمبر۹ منع فرموده و امر باحكام واجبه فرموده كه پيروي از آنها فوائد بيشماري دربردارد و ملاحظه ميكنيم كه بطور كلي منافع و مضار اشياء و آنچه لازمه زندگي است در پنجبخش تحت عنوان واجبات و محرّمات و مكروهات و مستحبات و مباحات قرار داده شده است.
بقدري دستورات شرع مقدس اسلام جامع و محكم و متقن است كه با اينكه مخالفين چه در زمان آن حضرت و چه پس از رحلت وجود مقدسش درصدد ايراد و بهانه بودهاند معهذا كوچكترين مورد ايرادي براي هيچكس و هيچ طائفه مخالفي باقي نگذاشته يريدون انيطفئوا نور اللّه بافواههم و يأبي اللّه الاّ انيتمّ نوره و لو كره الكافرون. حال اگر كوتهنظراني از روي بغض و عناد عمداً يا بواسطه بيعلاقهگي بانظر منصفانه نخواستهاند متوجه حقيقت شوند و در نتيجه فساد اخلاق و طغيان شهوات نفساني نيروي ايمانشان را سست كرده و براي اقناع طبع خود اشكالات بيموردي ميتراشند يا احياناً با برخي از عناصر غيرصالح برخوردي نموده و ذهنشان مغشوش شده و عمداً موضوع را تعقيب ننموده و درصدد تحقيق برنيامده و به مفهوم حقيقت اسلام و تشيّع واقف نشدهاند، تقصيري متوجه دين و آئين اسلام حقيقي نيست بلكه تقصير از طرف خودشان است كه نخواستهاند حقيقت و حقانيّت را كشف كنند و الاّ دين اسلام و تشيّع تمام دستوراتش براي نيل موفقيت و سعادت بشري است كه جاي هيچگونه ايراد و ابهام و شائبه و ريبي باقي نگذاشته.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۵۹ *»
و بعد از رسول اكرم۹منافقين امت بنفع خود احاديثي جعل نموده و از اينجهت آن بزرگوار قبل از رحلت فرمود بعد از من احاديثي جعل ميكنند لهذا هر حديث كه با كتاب و سنت مطابق آمد بگيريد و آنچه بر خلاف است اعتناء نكنيد و بديوار بزنيد. (عبارت حديث نظرم نيست خلاصه مفاد آنرا يادآور شدم) و ائمه هدي سلاماللّه عليهماجمعين كه مفسّر كلاماللّه مجيد و مبيّن احاديث نبوي هستند امت مرحومه را بحقيقت ايمان واقف فرموده و بحمداللّه فرمايشان آن بزرگواران بوسيله راويان اخبار بما رسيده است.
اكنون برخي از صفات مؤمنين را براي مزيد بصيرت ذكر مينمايم:
۱ ـ مؤمن چون دين را بهدايت ائمه هدي از روي بصيرت بدون تشويش خاطر اختيار نموده از هيچ تهمت و افترائي و نسبت سوئي كه باو داده شود نگراني ندارد و اگر تمام اهل دنيا او را كافر بدانند و بواسطه ديني كه اختيار نموده ملامت و شماتت يا لعن و تكفير كنند، هيچكدام از اين امور در روحيهاش كوچكترين اثري ندارد اين است كه ميفرمايد المؤمن كالجبل الراسخ لاتحرّكه العواصف مؤمن مانند كوهي ثابت و پابرجا است و تندباد حوادث او را بحركت و لرزه و اضطراب نمياندازد.
۲ ـ از صفات مؤمن است كه هميشه در امور دنيوي سبكبار است و تزئينات دنيوي او را از امر آخرت باز نميد ارد. از حرص بدنيا و از جمعكردن مال و منال بيزار است و اگر خداوند وسعتي باو داد آن مكنت و دارائي را بمصارف خيريه و طرقي كه خداوند مقرر فرموده ميرساند. خلاصه اينكه مال دنيا را صرف امور اخروي ميكند نه اينكه آخرت را بدنيا بفروشد.
«* برنامه زندگي صفحه ۲۶۰ *»
۳ ـ مؤمن واقعي تابع مشيت الهي است و از خود ميل و خواهشي ندارد آنچه خداوند برايش مقدّر فرموده بهمان راضي است خواه آن پيشآمد ظاهراً خوب يا بد باشد. حضرت امام جعفرصادق۷ بيكي از اصحاب (گويا مفضّل بن عمر بود) فرمودند در چه حالي؟ عرض كرد در حالتي هستم كه فقر را بر غنا و ناخوشي را بر صحت و ناامني را بر امنيت ترجيح ميدهم. فرمودند ولكن ما اينطور نيستيم اگر خداوند براي ما غنا خواسته ما هم غنا را ميخواهيم و اگر فقر را خواسته ما هم فقر را اختيار ميكنيم و اگر صحت را خواسته ما هم صحت را و اگر ناخوشي را خواسته ما هم ناخوشي را و اگر امنيت را اراده فرموده ما هم امنيت را و اگر ناامني را خواسته ما هم ناامني را پذيرائيم. و فرمودند خواست ما خواست خداوند حكيم است از خود ميل و خواهشي نداريم چنانكه در قرآن مجيد هم در وصف اين بزرگواران ميفرمايد و ماتشاؤن الاّ انيشاء اللّه انّ اللّه كان عليماً حكيماً.
و اما وقتي كه درباره دين و اين عطيّه الهي فكر كنيم ميبينيم چه جوهره عزيز و جواهر بينظيري است كه شخص مؤمن در پناه ايمان در هر حالي كه باشد چه در رفاه و آسايش و چه در محنت و گرفتاري در دنيا ابداً اضطراب خاطري ندارد، روحش آزادانه بكار خود مشغول است و او را هيچگونه خاطره و حادثهئي از ترقي و تعالي باز نميد ارد بنا بمثل معروف اگر دنيا را آب ببرد او را غمي نيست و سر و كاري بدنيا ندارد و صرفاً دنيا را براي آخرت ميخواهد. و بايد بگوئيم خوشا بحال آنانيكه غصه دنيا را ندارند و هر فكري و ذكري كه دارند بر حسب درجات خود براي عمران آخرت است. در كتاب «تحفالعقول» حديث مفصّلي از حضرت امام موسيبنجعفر۸درباره جنود عقل و جهل خطاب به هشام بن حكم نقل
«* برنامه زندگي صفحه ۲۶۱ *»
ميكند. و امام در آن حديث شريف ميفرمايند براي عقل خداوند هفتادوپنج لشگر مقرر فرموده و همچنين در مقابل عقل، براي جهل ضد صفات عقلاني هفتادوپنج لشگر معين فرموده و اسامي جنود عقل و جهل را بيان ميفرمايند. (هركه خواهد رجوع كند) و در آخر حديث ميفرمايند: يا هشام لاتجتمع هذه الخصال الاّ لنبي او وصي او مؤمن امتحن اللّه قلبه للايمان و اما ساير ذلك من المؤمنين فان احدهم لايخلو من انيكون فيه بعض هذه الجنود من جنود العقل حتي يستكمل العقل و يخلّص من جنود الجهل فعند ذلك في الدرجة العليا مع الانبياء و الاوصياء:وفّقنا اللّه و اياكم بطاعته تمام شد حديث شريف.
روز شنبه هيجدهم شهر رجبالمرجب يكهزار و چهارصد و نه قمري مطابق با ششم اسفندماه يكهزار و سيصد و شصت و هفت شمسي كتاب برنامه زندگي خاتمه پذيرفت بعون اللّه تعالي.
توضيح اينكه اين كتاب را در اصفهان در چهارشنبه سيام بهمنماه يكهزار و سيصد و بيست و پنج نوشته بودم و نسخه قديمي موجود است و در اين اواخر عمر بفكر توسعه مطالب و اصلاح آن برآمدم (چه در قسمت تربيت جسم و چه در قسمت روح) و بواسطه گراني كاغذ و چاپ حاليه نميتوانم بچاپ رسانم و از حضرت امامزمان عجلاللّه تعالي فرجه الشريف و ارواحنا له الفداء استعانت ميجويم كه ترتيبي فراهم فرمايند تا اينكه اين كتاب را بچاپ رسانيده تا انشاءالله مورد استفاده برادران و خواهران سعادتمند قرار گيرد و يادگاري باشد كه بعد از حيات اين ناچيز در صفحه روزگار باقي بماند و موجب شادي روح و آمرزش گناهان اين تبهروزگار باشد. حامداً مصلّياً مستغفراً
الخاسر محمدرضا باقري
«* برنامه زندگي صفحه ۲۶۲ *»
تذكّر لازم
به عرض دوستان ميرساند چون در نوبت اول تهيه كتاب «برنامه زندگي» قبل از انجام غلطگيري به چاپ رسيد و با اغلاط زياد موجب شرمساري اينجانب گرديد لذا بر آن شدم كه شخصاً رسيدگي نمايم و اين نقيصه را مرتفع سازم.
اكنون خوشوقتم كه با اهتمام و حسن نيت جناب آقاي حاج محمود عارفي و آقازاده محترمشان آقاي احمدآقا سلمه الله تعالي از هر جهت نواقص تكميل و بوضع مطلوبي در اين ايام و اوقات خجسته نسخه اصلي خاتمه پذيرفت و انشاءالله تعالي به زودي تهيه و مورد استفاده برادران و خواهران قرار گيرد، و يادبودي باشد از اين بنده عاصي در صفحه روزگار. بجاه محمد و آله الطيبين الطاهرين.
عيد سعيد غدير ۱۴۲۲ / اسفندماه ۱۳۸۰ ـ محمدرضا باقري
بسمه تعالي
فهرست كتاب «برنامه زندگي»
مقدمه··· ۶
تعريف سعادت و موفقيت··· ۸
سرنوشت و تقدير··· ۱۵
فصل اول: تربيت جسم و ماده··· ۲۰
تقسيمبندي اوقات شبانهروز در ۲۴ ساعت··· ۲۱
بهداشت از كتاب طب النبي۹ ۲۶
بهداشت از كتاب طب الصادق۷ ۲۹
بهداشت از كتاب طب الرضا۷ ۳۳
نكتههائي از بهداشت در كلام امام۷ ۳۸
نظام بهداشت در فصلهاي سال··· ۴۰
شراب حلال··· ۴۴
چند دستور صحّي ۴۷
باز هم درباره بهداشت··· ۴۹
استعمال دخانيات··· ۵۲
جواني و جاافتادگي و پيري ۵۵
حجامت··· ۵۷
خوراكهاي مركب··· ۵۸
بهداشت تن··· ۶۰
چند اندرز صحّي ۶۴
بهداشت خصوصي ۶۶
در تغذيه و اوقات آن··· ۷۳
نظافت··· ۷۶
انتخاب كار و پيشه ـ عشق بكار··· ۸۱
شرايط ازدواج از نظر تأمين بهداشت··· ۸۶
اقتصاديات··· ۹۰
فصل دوم: تزكيه روح و نفس··· ۹۵
در اثبات روح انساني و عالم بقاء··· ۹۶
شناسائي روح كودكان و طرز تربيت آنها··· ۱۰۱
تربيت اطفال از هفت سالگي تا حد بلوغ··· ۱۰۹
تربيت جوانان و دستور طرز معاشرت با آنها··· ۱۱۳
اندرزي چند بدوشيزگان··· ۱۲۰
ازدواج از نظر روانشناسي و شرايط انتخاب همسر و زن··· ۱۲۴
شرايط انتخاب شوهر··· ۱۲۹
زناشوئي ـ وظيفه شوهر نسبت به زن··· ۱۳۳
وظيفه زن نسبت بشوهر و مسئوليت اداره امور خانوادگي ۱۴۲
وظيفه فرزند نسبت بوالدين··· ۱۴۷
هشدار بجوانان انديشمند··· ۱۵۰
وظايف بزرگ خانواده··· ۱۵۳
در حقوق اخوان··· ۱۶۰
عبادت··· ۱۶۹
مستحبات در نماز··· ۱۷۹
ترجمه بعضي از اسرار نماز··· ۱۸۶
نماز شب··· ۲۰۵
درباره قرآن مجيد··· ۲۰۸
درباره علم··· ۲۱۲
در تفكر··· ۲۲۳
خويشتن شناسي ۲۴۱
توانائي ۲۴۹
ايمان··· ۲۵۲
تذكر لازم··· ۲۶۲
([۱]) در اينجا مناسب ميدانم يادآور شوم: مرحوم ابوي عليهالرحمة در اواخر حرز امام جعفرصادق۷ چند جمله علاوه بر نسخههائي كه دسترس ما است ميخواندند و معلوم است كه آن مرحوم هم از پدر بزرگوارشان اعلي اللّه مقامه آموخته بودند بنابراين لازم ديدم براي مقلدين مولاي بزرگوارمان اين جملات را بنويسم كه مورد استفاده قرار گيرد:
انّ الدين عند اللّه الاسلام و مااختلف الذين اوتوا الكتاب الاّ من بعد ماجاءهم العلم بغياً بينهم و من يكفر بايات اللّه فانّ اللّه سريع الحساب تحصّنت باللّه العظيم و اعتصمت بالحي الذي لايموت و رميت كلّ عدوّ لنا بلاحول و لاقوّة الاّ باللّه العلي العظيم ماشاء اللّه كان و مالميشأ لميكن و اشهد انّ اللّه علي كل شيء قدير و انّ اللّه قداحاط بكلّ شيء علماً و احصي علي كلّ شيء عدداً و صلّي اللّه علي سيّدنا محمّد و اله الطيّبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين الي يوم الدين.